پيش گفتار
در مسير تكامل انسانى، داشتن مربى و راهنماى آگاه، صادق و دل سوز، شرطى لازم و
اساسى است. آن كس كه مىخواهد ديگران را هدايت كند خود بايد ره يافته باشد. علاوه
بر آن، بايد با صداقت و دل سوزى، تنها با در نظر گرفتن مصالح واقعى رهرو، او را در
نيل به كمال حقيقى هدايت و دست گيرى كند.
يافتن چنين استاد، راهبر و رهنمايى، هميشه يكى از دغدغههاى مهم رهروان راه
حقيقت و جويندگان طريقت بوده است. بسيارند كسانى كه در اثر گرفتار آمدن در دام
راهبران گمراه و شيادان رهزن اين راه، به جاى رسيدن به كمال و سعادت و كاميابى،
نصيبى جز سقوط و هلاكت و تلخ كامى عايد ايشان نگرديده است. از اين رو، سالكان حقيقت
و عاشقان فضيلت را بايسته است كه در اين مهم، بسيار حساس و موشكاف، و پيوسته
مددخواه حق متعال باشند.
در اين ميان، دو ثقل اكبر و اصغر، راهنمايان صادقى هستند كه با تمسك به آنان
مىتوان امواج سهمگين فتنهها را پشت سر نهاد و از وادى حيرت و ضلالت به سلامت عبور
كرد؛ كه ختم رسالت و سرسلسله پرچم داران هدايت فرمود: اِنّى
تارِكٌ فيكُمُ الثَّقْلَيْنْ ما اِنْ تمسكتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا بَعْدى كتابَ
اللّهِ وَعِتْرَتى اَهْلَ بَيْتى ... .(1)
بر اين اساس، قرآن صامت بى همراهى قرآن ناطق هرگز ره به جايى نخواهد برد و چراغ
هدايت و ضمانت سلامت از ضلالت نخواهد شد؛ چراكه فرمود: ما اِنْ
تمسكتُم «بِهِما» لَنْ تَضِلّوا.
بدين روى، ما در اين جا رهروان شايق را به همراهى با قرآنى ناطق و امامى صادق از
سلاله اهل بيت(عليهم السلام) فرا مىخوانيم و همراه با
عبدالله بن جندب خوشه چين اين شجره طيبه مىشويم. آنچه در كتاب حاضر در پى خواهد
آمد، درسهاى اخلاق استاد فرزانه، حضرت آيت الله استاد محمدتقى مصباح يزدى است كه
در جمع گروهى از طلاب و علاقه مندان به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) ، در
حوزه علميه قم و طىّ سالهاى 1376 تا 1378 ايراد گرديده است. حضرت استاد، محور اين
سلسله از مباحث خود را روايتى از امام صادق(عليه السلام)
قرار داده اند. مخاطب آن حضرت در اين روايت، يكى از اصحاب ايشان به نام عبدالله بن
جندب است و حضرت در آن، مطالبى بسيار مفيد و ارزنده را بيان فرمودهاند كه قطعاً
براى كسانى كه در مسير خودسازى و سير و سلوك و تقرب الى الله گام برمىدارند،
مىتواند بسيار راه گشا باشد.
لازم مىدانيم از كليه عزيزانى كه ما را در چاپ و انتشار اين اثر يارى
رسانده اند، به ويژه جناب حجت الاسلام محمدمهدى نادرى كه كار تدوين نهايى و ويرايش
آن را انجام داده اند، تقدير و تشكر نموده، مزيد توفيقات ايشان را از خداى متعال
درخواست نماييم.
انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله)
درس اول :
دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
يا عبدَاللّه لَقَدْ نَصَبَ اِبليسُ حَبائِلَهُ فى
دارِالغُرورِ فَما يَقْصُدُ فيها الاّ أولياءَنا و لَقَدْ جَلَّتِ الاْخِرَةُ فى
اَعْيُنِهِمْ حتّى ما يُريدونَ بها بَدَلا. ثمّ قال آه آه على قُلُوب حُشِيَتْ
نوراً و اِنَّما كانَتِ الدُّنيا عِنْدَهُم بِمَنْزَلَةِ الشُّجاعِ الاَْرْقَم و
العَدُوِّ الاعْجَم اَنِسوا باللّهِ و اسْتَوحَشوا ممّا بِهِ اسْتَأْنَسَ
المُتْرَفونَ اولئك اوليائى حقّاً و بِهِمْ تُكْشَفُ كُلّ فتنة وَ تُرْفَعُ كُلُّ
بليّة.(2)
تقرّب به خدا، گرايش فطرى انسان
يكى از گرايشهاى فطرى انسان، بلكه بالاترين و عميق ترين گرايش فطرى او، رسيدن
به كمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملكوت است. انسان فطرتاً گمشدهاى دارد
كه در پى آن است، گويى مىخواهد مانند پرندهاى در فضاى ملكوت اوج بگيرد و بالا
رود. انسان مىخواهد به كمالات بيش ترى دست پيدا كند، به مقامات عالى ترى برسد و
علم حضورى ناآگاهانه اش به خدا، به علم حصولى و حضورى آگاهانه تبديل شود. به عبارت
ساده تر، مىخواهد معرفتش بيش تر شود و گمشده اش را بيابد. گمشده انسان قرب به خدا
است. به همين دليل، هميشه در طول تاريخ، اقوام گوناگون به دنبال راههايى براى
رسيدن به كمالات معنوى بودهاند و نام آن را هم عرفان گذاشته اند. اين گرايش عرفانى
در عمق فطرت همه انسانها وجود دارد، اما بالاترين مرتبه آن نزد انبيا و اولياى خد(عليهم السلام)
، به خصوص وجود مقدّس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و پس از ايشان، ائمه اطهار(عليهم السلام) است. هركس از آنها بهتر پيروى
نمايد و به دستوراتشان بيش تر عمل كند، در يافتن اين گمشده موفق تر است. اما راهها
و مسلكهاى ديگر، هر كدام كمابيش انحرافات و اشتباهاتى دارند كه گاهى به خطرهاى
بزرگى هم منجر مىشود.
به هر حال، در نهاد ما گرايشى عميق به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد كه هرگاه
شفاف شود و درست به آن توجه پيدا كنيم، متوجه مىشويم كه به دنبال چه هستيم. اما
هرگاه در پردههاى ابهام، لايههاى هوا و هوس و ابرهاى گرايش به ماده مخفى باشد، به
اشتباه تصور مىكنيم به دنبال خواستههاى مادى و دنيوى مىگرديم. اين نياز، فطرى
است و اصولا هدف از خلقت انسان همين كمال نهايى و قرب خداوند است. نزول وحى، كتب
آسمانى و شرايع الهى نيز براى زمينه سازى اين سير و حركت انسانى بوده و همه انبي(عليهم السلام) آمدهاند تا راه را براى اين تكامل معنوى انسان هموار سازند.
امام راحل(رحمه الله) در اوج مسايل سياسى و اجتماعى
مطرح در كشور و در اوج جنگ، بيش تر اوقات، در سخنرانى هايشان به اين نكته اشاره
مىكردند كه درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبي(عليهم السلام) آمدهاند تا احكام الهى را در جامعه پياده كنند و حكومت خدايى
برقرار شود، اما همه اينها مقدمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خدا است. اين
نياز، فطرى ما است و كمال نهايى ما در ارتباط با آن تعريف مىشود. اسلام نيز براى
رسيدن به همين هدف، مردم را دعوت مىكند. پيامبر و ائمه اطهار(عليهم السلام) به برخى از دوستان و ياران خود، كه لياقت و استعداد بيش ترى داشتند،
اين مطلب را صريحاً متذكّر مىشدند.
پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) ، راه رسيدن به
عرفان حقيقى
هرچه شيئى نفيس تر و باارزش تر باشد، دشمن بيش ترى دارد. هر قدر كالايى
گران بهاتر باشد، نوع تقلّبى و غير واقعى آن بيش تر ساخته مىشود؛ مثلاً، الماس چون
سنگى قيمتى است، زياد سعى مىكنند تا سنگهاى ديگرى را مانند آن درست كنند و به جاى
الماس بفروشند. اين مسأله به دليل كمياب بودن كالاى اصلى از يك سو و ارزش مند بودن
آن از سوى ديگر است. عرفان و سير و سلوك واقعى راهى است دشوار و صعب الوصول كه
پيمودن آن نياز به اخلاص كامل، استقامت و پشتكار دارد. گذشته از اين، هركس به قدر
همت و ظرفيت خويش مىتواند مراحلى از آن را بپيمايد. ممكن است در ميان ميليونها انسان، تنها چند نفر انگشت شمار بتوانند به مراتب عاليه
آن دست پيدا كنند. به دليل محبوبيت اين كالا و پرمشترى بودنش، زيادند افرادى كه نوع
بدلى و تقلّبى آن را عرضه مىكنند. متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنيا
رواج زيادى دارد، و اين خلاف انتظار نيست. اكنون در اين ميان، چه بايد بكنيم تا اين
نياز فطريمان را اشباع كنيم و در رسيدن به كمال نهايى خود كامياب باشيم؟
به نظر ما تنها راه براى رسيدن به اين مهم شناخت هرچه بهتر و بيش تر اهل بيت(عليهم السلام) و مكتب و روش آنان و محك زدن ساير چيزها با آن است. هر معرفتى كه
عرضه مىشود و هر دستورالعملى كه ارايه مىگردد، بايد با معارف و دستورات آنان
بسنجيم؛ اگر متناسب با آنها بود حقيقى است، وگرنه بدلى و از نوع غير واقعى است. با
اين محك، مىتوانيم بفهميم در ميان روشهايى كه براى سير و سلوك و تكامل انسان عرضه
مىشود، كدام يك سالم تر و مفيدتر است.
يكى از رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد، وصيت امام صادق (عليه
السلام) به يكى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است كه مقامات
والايى در معنويات و معارف داشته است. در اين وصيت، حضرت ابتدا هشدار مىدهند و
متذكر مىشوند، كسانى كه در مسير صحيحى قرار مىگيرند و مىخواهند راه درست
خداشناسى را طى كنند، بايد توجّه داشته باشند كه خطرات بسيارى در پيش رويشان وجود
دارد. طرح اين نكته از سوى امام صادق(عليه السلام) در
ابتداى اين روايت براى توجه دادن به اين نكته است كه گرچه بحمداللّه، خداوند ايمان
به خود را در دل ما قرار داده و ما در ميان تمام اديان آسمانى، كامل ترين آنها،
يعنى اسلام را پذيرفته ايم؛ هم چنين در
ميان مذاهب منسوب به
اسلام نيز مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را انتخاب كرده ايم و ظاهراً راه خود را يافته ايم و هيچ مشكلى
نداريم، اما از يك نكته نبايد غفلت كنيم.
بزرگ ترين خطر تهديد كننده سالك
راحت طلبى و تنبلى هميشه در انسان وجود دارد. همين موجب مىشود انسان وقتى به
جايى مىرسد تصور كند ديگر مشكلى ندارد و كار تمام است، در حالى كه اگر خوب
بينديشد، مىبينيد كه تازه اول مشكل است. هر قدر انسان در نردبان تكامل بالاتر
مىرود، سقوطش خطرناك تر مىشود. كوه بزرگى را تصور كنيد كه عدهاى قصد دارند به
قلّه آن صعود كنند. كسانى كه در دامن كوه سير مىكنند، خطر چندانى تهديدشان
نمىكند. آنها كه كمى بالاترند، اگر بلغزند، ممكن است فقط يكى دو متر سقوط كنند،
ولى بالاخره جان سالم به در مىبرند. اما آنها كه تا نزديكى قلّه بالا رفته اند،
اگر سقوط كنند، به هيچ وجه نجات نخواهند يافت.
وضعيت ما در مسير تكامل نيز به همين ترتيب است. درست است كه بسيارى از مراحل
كمال را طى كرده ايم و راه درازى را پيموده ايم، و اگر ادامه دهيم به مقصد مىرسيم،
ولى در چنين مرحلهاى اگر در بين راه سقوط كنيم، خطر هلاكتمان قطعى است.
شيطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده كه فَبِعِزَّتِكَ
لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (3) سوگند
به عزّت و جلالت، همه انسانها را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر اين
است كه انسانها را از مسير حق منحرف كند. هر قدر انسان در راه صحيح پيش تر برود،
شيطان بيش تر تلاش مىكند تا او را منحرف سازد. شيطان با كسانى كه از ابتدا قدم در
اين راه نگذاشته اند، كارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نيست شيطان آنها
را منحرف كند. به محض آن كه كسى يك قدم در راه صحيح برمىدارد، شيطان متوجه او
مىشود و سعى مىكند تا از همان ابتدا او را منحرف نمايد. اگر دو قدم به پيش رفت،
تلاش شيطان مضاعف مىشود. هر قدر در اين راه جلوتر برود، شيطان سعى بيش ترى براى
گمراهى او مىنمايد.
بنابراين ما كه راه حق را شناخته ايم و در بين اديان و مذاهب، صحيح ترين آنها را
انتخاب كرده ايم، شيطان دشمنى بيش ترى با ما دارد و نيروهايش را صرف مىكند تا
منحرفمان سازد. پس بايد توجه داشته باشيم كه دچار لغزش نشويم و در مبارزه با شيطان
كاملا حواسمان را جمع كنيم. به هدايت فعلى خودمان هم نبايد مغرور باشيم؛ زيرا از
عاقبت كار خود خبر نداريم. بايد نسبت به آينده بيم ناك باشيم؛ چون شيطان تمام
نيروهايش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد كرد. اين اولين نكتهاى است كه در اين
حديث بر آن تكيه شده است. البته چون مخاطب امام صادق (عليه
السلام) يكى از ياران خاص آن حضرت بوده، نيازى نبوده به تفصيل اين مطالب را
ذكر كنند؛ فرموده اند: يا عبداللّهِ لَقَدْ نَصَبَ ابليسُ
حبائِلَهُ في دارِ الغرورِ؛ اى عبداللّه، شيطان در
اين عالم فريب كارى، دامهاى خود را گسترده است. فما يَقْصُدُ
فيها اِلاّ اولياءَنا؛ از اين كار هم هيچ مقصودى
ندارد، جز آن كه دوستان ما را به دام بيندازد. به عبارت ديگر، هدف اصلى
شيطان به دام انداختن دوستان ما است.
ويژگىهاى دوستان اهل بيت(عليهم السلام)
الف) عظمت آخرت در آنان
سپس آن حضرت درباره دوستان خودشان توضيحاتى مىدهند تا معلوم شود آنها كه مقصود
شيطان هستند، چه كسانى اند. صفاتى را براى آنان برمىشمارند. اولين صفت آنها اين
است كه: و لَقَدْ جَلّتِ الاْخرةُ فى أَعْيُنِهِمْ حتّى
مايُريدونَ بها بدلا؛ آخرت در نظرشان با عظمت است تا
آن جا كه حاضر نيستند آن را با چيزى معاوضه كنند. اگر در جايى امر داير شود
بين چيزى دنيايى و اخروى، آن چنان آخرت در نظرشان بزرگ است كه حاضر نيستند آن را با
هيچ چيز دنيا عوض كنند.
ب) پرنور بودن دل آنها
آه، آه على قلوب حُشِيَتْ نوراً؛
چقدر دلهاى آنان پر نور است! اين كه ما چقدر با اين
تعبيرات آشنا هستيم، بستگى دارد به اين كه چقدر با معارف اهل بيت(عليهم السلام) انس داشته باشيم. باطن انسان، قلب و روح او، مانند ظرفى است،
صندوقچه يا مخزنى است كه چيزهاى مختلفى در آن انباشته مىشود. اين مخزن پر از
نيروهاى متراكم است. همانطور كه در محسوسات، مىتوان نيروهاى متراكمى را در جايى
ذخيره كرد، در معنويات هم مىتوان چنين كارى كرد. در قلب انسان، نيروهاى معنوى
ذخيره مىشود. همانگونه كه در عالم محسوسات، نور بزرگ ترين و شناخته شده ترين مظهر
نيرو است، در عالم معنويات هم نورانيتى معنوى وجود دارد كه در دل انسان جا مىگيرد
و انباشته مىگردد. اين نور، موهبتى خدايى است. هر انسانى مىتواند با كسب
لياقت هايى، قلب خود را آماده كند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل پر نور هم اين
است كه توجهى به دنيا و زرق و برق آن ندارد، به لذتهاى مادى دل نمىبندد، فقط
توجهش به مسايل معنوى و اخروى است. اما به عكس، كسانى كه به زرق و برق دنيا چشم
مىدوزند و دنبال هوسهاى مادى اند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقايق را نمىبيند
و ارزش مسايل معنوى را درك نمىكنند. در نتيجه، گول ظاهر فريبنده آن را مىخورند.
ج) اجتناب از دنياگرايى
و إِنَّما كانَتِ الدُّنيا عِنْدَهُمْ بِمَنزَلَةِ الشَّجاعِ
الاَْرْقِم دنيا نزد آنان (دوستان اهل بيت(عليهم السلام) ) هم چون مارى بسيار خطرناك است كه منتظر فريفتن آنها است. برخى از
مارها ـ كه بسيار خطرناك هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مىايستند تا ساير
جانداران را فريب دهند. هركه از دور آنها را ببيند تصور مىكند شاخه خشك درختى است،
اما وقتى به آنها نزديك مىشود، او را مىبلعند. امام صادق (عليه
السلام) مىفرمايد: دوستان ما دنيا را به صورت مارى فريبنده مىبينند كه در
راهشان ايستاده و منتظر است تا آنها را فريب دهد. هميشه اين گونه به دنيا نگاه
مىكنند و مواظبند تا فريب آن را نخورند. و العدوِّ الاَْعْجَم؛
دنيا در نظر آنان همانند دشمنى بى منطق است كه حرف حساب نمىفهمد؛ هرگاه بر انسان
تسلط پيدا كند، به او رحم نمىكند.
د) انس با خدا
اَنِسُوا باللّهِ؛ انس اينان با خدا است؛ به خلاف
دنياپرستان كه اصلا نمىتوانند با خدا انس بگيرند و انسشان تنها با هوسهاى مادى
است. دنياپرستان اگر بخواهند مدتى در اتاقى تنها بمانند و دو ركعت نماز با حضور قلب
بخوانند، گويى در زندان تاريك كشندهاى گرفتار آمدهاند و مىخواهند جانشان را
بگيرند. اما اولياى خدا چنين نيستند؛ با اين چيزها انس نمىگيرند. آنان منتظرند تا
از بيگانهها كناره بگيرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار كنند. منتظر رسيدن
وقت نمازند. منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. آنان از چنين
چيزهايى لذت مىبرند. حضور در خلوت، و راز و نياز با او بزرگ ترين لذت آنها است.
إِسْتَوْحَشُوا مِمّا بِهِ اسْتَأْنَسَ الْمُترَفونَ؛
از چيزهايى كه مترفان و خوش گذرانها با آن انس دارند، وحشت
مىكنند. اولئك اوليائى حقّاً؛
اينان همان دوستان واقعى من هستند؛ همانها كه شيطان
به دنبالشان است و همّش را صرف فريب دادن آنها مىكند. و بِهِمْ
تُكْشَفُ كُلُّ فتنَة و تُرفَعُ كُلُّ بَلِيَّة؛
اينها همان كسانىاند كه خداوند به واسطه ايشان هر فتنهاى را رفع مىكند و هر
بلايى را از جامعه برمىدارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)
بيش تر فتنههاى معنوى، اعتقادى و فكرى است. انحرافات فكرى و عقيدتى كه در ميان جامعه پيدا مىشود، به وسيله چنين
كسانى رفع مىشود.
حاصل استفاده از اين بخش از فرمايش امام صادق(عليه السلام)
اين است كه راه صحيح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
پيدا مىشود. اولين نشانه كسانى كه داراى ولايت اهل بيت(عليهم السلام) هستند، بى اعتنايى به دنيا است. البته اين با عمل نكردن به وظايف
دنيوى تفاوت دارد. فرق است بين دل بستن به دنيا با عمل كردن به وظايف دنيوى. دنيا
محل انجام وظايف است. انسان بايد ببيند هر لحظه چه وظيفهاى دارد و با تمام قوّت آن
را انجام دهد، اما در عين حال به دنيا فريفته نگردد. كسانى كه داراى ولايت واقعى
اهل بيت(عليهم السلام) باشند، از دوستان آنها به حساب
مىآيند؛ دنيا در نظرشان كوچك و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خدا
است، به خلاف دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) كه انس آنها
با امور دنيوى و شيطانى است.
درس دوم : محاسبه نفس (4)
يَا ابْنَ جُنْدَب حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا اَنْ
يَعْرِضَ عَمَلَهُ فى كُلِّ يَوم و لَيْلَة عَلى نَفْسِهِ فَيَكُونُ مُحاسِبَ
نَفْسِهِ فَاِنْ رَأى حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنْها و اِنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ
مِنْها لِئَلاّ يُخْزى يَوْمَ القيامةِ.
در بخش اول از تبيين وصاياى امام صادق(عليه السلام)
به عبدالله بن جندب، درباره موضوعاتى چون: گرايش فطرى انسان در تقرّب به خدا، پيروى
از اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان عرفان حقيقى،
بزرگ ترين خطر تهديد كننده سالك الى الله در دامهاى گسترده شيطان و برخى از
ويژگىهاى دوستان اهل بيت(عليهم السلام) (عظمت آخرت در
نظر آنان، نورانى بودن دلهاى ايشان، اجتناب از دنياگرايى و انس با خدا) سخن به
ميان آمد. اكنون ادامه مطلب را پى مىگيريم.
قرآن و سنّت، كيمياى گم شده انسان
به بركت پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) ، همه ما تا
حدى راه سعادت را از شقاوت تشخيص مىدهيم. برخى معارفى كه در نظر ما كوچك و كم ارزش
به حساب مىآيد، براى كسانى كه از اين معارف بى بهرهاند مانند گوهر گران بهايى است
كه بايد مدتها زحمت بكشند تا به آن دست بيابند. به بركت اهل بيت(عليهم السلام) ، اين گوهرها به راحتى به دست ما رسيده است. متأسفانه به همين دليل،
گاهى در زندگى به آنها چندان اهميت نمىدهيم و آنها را خوب به كار نمىگيريم؛ تصور
مىكنيم براى رسيدن به سعادت، بايد به دنبال چيزى گشت كه نه در كتابى باشد و نه كسى
درباره آن بحثى كرده باشد، در حالى كه چنين نيست و اين تصور اشتباه است. آنچه براى سعادت ما اهميت داشته، در كتاب و سنّت آمده و مسايلى
كه در اين زمينه مهم تر بوده بيش تر بر آن تأكيد گرديده و واضح تر بيان شده است؛
زيرا خدا خود مىخواهد كه بندگان را به قرب خويش برساند. بنابراين نبايد آنها را كم
اهميت تلقى كنيم و به دنبال دستورها و مسايلى عجيب و غريب باشيم.
محاسبه نفس
يكى از موضوعاتى كه در روايات بسيار تأكيد گرديده و علماى اخلاق درباره آن بسيار
بحث كرده اند، مسأله «محاسبه نفس» است. در اين روايت نيز بر اين مسأله تأكيد شده كه
هر كس بايد از خود حساب بكشد و دست كم، در هر شبانه روز، يك بار خود را محاسبه كند.
بهترين موقع براى اين كار شبها است كه پيش از خواب، دست كم، چند دقيقه در رفتارمان
تأمل كنيم و ببينيم آيا كارهايى كه انجام داده ايم درست بوده است يا نه. اگر خطايى
انجام داده ايم، به آن معترف باشيم و در صدد جبران آن برآييم.
امام صادق(عليه السلام) در اين روايت به ابن جندب
مىفرمايند: يا ابنَ جندب، حَقٌّ على كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا
أنْ يَعرِضَ عَمَلَهُ في كلِّ يوم و لَيْلَة على نَفْسِهِ فَيَكُونُ محاسِبَ
نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأى حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ
مِنْها لِئَلاّ يُخُزى يَومَ القيمةِ؛ اى پسر جندب،
بر هر مسلمانى كه ما را مىشناسد، لازم است كه در هر روز و شب، اعمالش را بر خود
عرضه بدارد و از نفس خود حساب بكشد؛ اگر كار خوبى در آنها يافت، بر آن بيفزايد و
اگر كار زشتى يافت، طلب بخشايش نمايد تا در قيامت دچار رسوايى نگردد.
عامل وادار سازنده انسان به محاسبه
امام صادق(عليه السلام) در اين روايت، بر اين نكته
تأكيد دارند كه هر مسلمانى كه ما را مىشناسد و خود را به ما منتسب مىكند و
مىخواهد برنامه زندگيش را از ما بگيرد، بايد كارهاى خود را وارسى كند.
از جمله ويژگىهايى كه خداى متعال به روح انسان عطا كرده اين است كه مىتواند بر
اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد. اين يكى از مسايلى است كه بسيارى از فيلسوفان
جهان در آن متحير مانده اند. هر كس معمولاً مىتواند
به ديگران و كارها و رفتارهاى آنان نظر داشته باشد، اما اين كه بتواند به خودش هم نظر داشته باشد از
ويژگىهاى مهم روح آدمى است. كسانى كه درباره معرفت نفس مطالعاتى دارند، به خوبى به
اين واقعيت پى بردهاند كه انسان موجودى است كه مىتواند خود را تشويق كند، تنبيه
نمايد، توبيخ كند و... . اين كه اين چه خصوصيتى است نياز به بحثى مفصل دارد، اما
گذشته از آن، يكى از الطاف خداوند است كه به انسان مرحمت كرده است. بنابراين مورد
تأكيد است كه انسان در هر شبانه روز، دست كم، يك بار اعمال خود را بررسى كند؛ ببيند
آيا كار خوبى انجام داده است يا نه.
طبق اين روايت، انسان بايد حساب رس اعمال خود باشد، اگر كار خوبى در اعمالش
مشاهده كرد، توجه داشته باشد كه لطفى از جانب خدا است، از او توفيق بخواهد كه آن
كار را بيش تر انجام دهد. در روايات ديگرى آمده است كه در چنين حالتى، ابتدا خدا را
شكر گزارد، سپس از او بخواهد كه توفيق عنايت كند تا فردا كارهاى بهتر و بيش ترى
انجام دهد. اگر هم لغزشى در اعمال خود مشاهده كرد، تدارك كند و پيش از همه، توبه
نمايد. البته گاهى توبه لوازمى دارد؛ مثلاً، اگر عملى از او فوت شده، قضا نمايد يا
اگر حقى از كسى ضايع ساخته، ادا كند و يا چنان چه كار زشت ديگرى انجام داده، آن را
جبران نمايد تا كارهاى بد در روح او رسوخ نكند و در نهايت، در قيامت نيز رسوا نشود.
امام صادق(عليه السلام) در كلمات خود، ضمن اشاره به
محاسبه، اين نكته را هم متذكر مىشوند كه: لِئَلاّ يُخْزى
يَوْمَ القيمةِ؛ تا در قيامت، رسوا نگردد. اين
هشدار ايجاب مىكند تا ما كاملا مراقب باشيم و كارى نكنيم كه در قيامت رسوا شويم؛
چرا كه در آن روز، ديگر راهى براى جبران وجود نخواهد داشت و به حسرت مبتلا خواهيم
شد.
از نظر روحى، چنين هشدارهايى مهم و مؤثر است؛ زيرا تا وقتى انسان سود يا ضرر
كارى را درك نكند نسبت به انجام يا ترك آن رغبتى نشان نمىدهد. عاملى كه انسان را
وادار به انجام كارى مىكند، نفع و مصلحتى است كه از كار عايد او مىشود. نيز آنچه
او را از انجام آن باز مىدارد، ترس از گرفتارى است. اگر بخواهيم برنامه صحيحى اجرا
كنيم، بايد فوايد آن را در نظرمان مجسّم نماييم تا انگيزهاى براى انجام آن داشته
باشيم و آن را بهتر انجام دهيم. عدم توجه به اين مسايل و در نتيجه، كار بدون
انگيزه، موجب مىشود انسان تنبل بار بيايد و مسايل را جدى نگيرد. بنابراين براى
جلوگيرى از پشيمانى ـ كه از هر عذابى دردناك تر است ـ انسان بايد از همين حالا به حساب خود رسيدگى
كند.
يكى از نامهاى قيامت، «يوم الحسرة» است. اين نشانه اهميت عذاب روحى ناشى از
مسأله پشيمانى است. يكى ديگر از نامهاى آن «يوم الحساب» است. اگر انسان توجه
نداشته باشد كه روزى به كارهايش رسيدگى مىشود و از او حساب مىكشند، احساس مسؤوليت
نمىكند و به فكر نمىافتد كه به كارهايش سرو سامانى بدهد، كارى را ترك كند يا به
كارى همت گمارد؛ اما اگر بداند كه مسأله جدى است، به جزئيات كارهايش هم رسيدگى
مىكند. در قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده است كه عذاب قيامت به دليل فراموشى روز
حساب است؛ همان فراموشى كه موجب مىشود انسان مرتكب كارهايى شود كه در نهايت، عذاب
ابدى را به دنبال داشته باشد: إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ
سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ.
(4)
اين عذاب براى كسانى است كه روز حساب را از ياد برده اند، هر چند ممكن است به آن
اعتقاد نيز داشته باشند، اما اعتقاد كم رنگ است، زنده نيست و در اعمالشان تأثير
نمىگذارد.
قرآن كريم داستان دو برادر را نقل مىكند كه يكى از آنها بى بند و بار بود و
دراموالش حساب و كتابى نداشت. برادر ديگر هر قدر به او سفارش مىكرد كه مراقب اعمال
و كردار خود باشد، مىگفت: ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ
لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لاََجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً
(5)
تصور نمىكنم قيامتى برپا شود و اگر به فرض هم خدا و قيامتى باشد و من به سوى خداى
خود باز گردم، در آن جهان نيز منزلى بهتر از اين دنيا خواهم يافت. مقصود قرآن از
نقل اين داستان اين است كه بگويد، چنين اعتقادى به معاد فايدهاى ندارد؛ زيرا ركن
اساسى اعتقاد به معاد، اعتقاد به حساب است. آنچه مهم است اين اعتقاد است كه در آن
جهان زنده مىشويم تا نتيجه اعمالمان را ببينيم، وگرنه صرف اعتقاد به زنده شدن
كارآيى ندارد. لازمه چنين اعتقادى توجه به عاقبت كار در همين دنيا است. پيامبر اكرم (صلى
الله عليه وآله) درروايتى مىفرمايند: حَاسِبُوا
اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبوا؛(6)
پيش از آن كه به حساب شما برسند، خود را مورد محاسبه قرار
دهيد.
اگر چنين باورى در انسان وجود داشته باشد كه روزى به همه اعمالش رسيدگى مىگردد
و مطابق آنها دقيقاً پاداش يا كيفر داده مىشود، به فكر محاسبه نفس خود مىافتد و
از خود حساب مىكشد.
مراحل محاسبه
مسأله محاسبه نفس به قدرى مهم است كه برخى از علما در خصوص اين موضوع كتابهايى
نوشته اند. در اين باره آيات و روايات بسيارى داريم و بحثهاى فراوانى پيرامون آن
انجام گرفته است. در كتابهاى اخلاقى، دستورالعملهايى به افراد داده شده تا
بتوانند بهتر به اين مهم بپردازند. براى محاسبه نفس سه يا چهار مرحله شمرده شده
است:
اول مشارطه است؛ يعنى از اول صبح انسان با خودش شرط كند كه آن روز وظايفش را به
خوبى انجام دهد و از گناهان نيز بپرهيزد.
دوم مراقبه است؛ يعنى در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد
كرده تخطّى نكند.
سوم محاسبه است، كه در آخر شب، به حساب كارهاى خود برسد؛ بررسى كند كه چه مقدار
به وظايف خويش عمل كرده و چه مقدار كوتاهى داشته است.
مرحله چهارم كه برخى از علماى اخلاق آن را ذكر كردهاند معاتبه است؛ يعنى اگر
انسان در محاسبه متوجه لغزشها و اشتباهاتى در رفتارش شد، به جبران آنها خود را
تنبيه كند؛ مثلاً خود را ملزم كند كه روز بعد را روزه بگيرد يا مبلغى انفاق كند يا
قدرى قرآن تلاوت نمايد يا كار خير ديگرى انجام دهد تا جبران مافات شود.
در مسأله محاسبه آنچه بيش از همه اهميت دارد نفس حساب كشيدن از خويش است، تا اگر
كار خوبى انجام داده بوديم، خدا را شكر كنيم و توفيق ادامه آن را بخواهيم و اگر
قصور ورزيده بوديم، به فكر تدارك آن بيفتيم.
نكاتى در باب محاسبه
درباره محاسبه نفس، نكات مهم ديگرى نيز وجود دارد كه در اين جا به برخى از آنها
اشاره مىكنيم:
الف) اجتناب از گناه
انسان بايد درباره گناه بيش تر بينديشد كه اصلا گناه يعنى چه؟ اعتقاد ما اين است
كه خداوند ما را آفريده و ضمن معرفى راه خوب و بد به ما، انتخاب هريك از آنها را در
اختيار خود ما قرار داده است. هم چنين معتقديم عالم ديگرى غير از اين دنيا نيز وجود
دارد كه در آن به كارهايمان و انتخابهايى كه در اين دنيا كرده ايم رسيدگى مىشود و
كيفر و پاداش مىبينيم. مقتضاى چنين اعتقادى اين است كه از سرمايه عمرى كه در
اختيار داريم به بهترين شكل استفاده كنيم. ما به اين دنيا پا گذاشته ايم تا امتحان
شويم، طى مراحلى خودسازى كنيم و به كمال برسيم تا در زندگى ابدى از نتايج آن
بهره مند گرديم. بنابراين بايد توجه داشته باشيم كه زندگانى اين دنيا موقتى و در
مقايسه با آخرت، نظير زندگى جنينى نسبت به زندگى دنيوى است. همانگونه كه جنين فقط
چند ماهى را در شكم مادر مىگذراند، آن هم براى اين كه آماده زندگى اين جهانى شود،
ما هم در اين برهه كوتاه زندگى دنيايى، براى زندگى ابدى آماده مىشويم، با اين
تفاوت كه رشد جنينى قهرى بود، ولى رشد اين جهانى اختيارى است. علاوه بر آن، زندگى
جنينى با زندگى دنيوى از حيث مدت قابل مقايسه است، ولى جهان آخرت به دليل ابدى
بودنش، به هيچ وجه، با زندگى محدود اين جهانى قابل مقايسه نيست.
به هر صورت، آن گونه كه دين معرفى مىكند، اين دنيا محل ابتلا و خودسازى است.
بايد خود را براى عالم ديگر مهيّا كنيم. اگر با اين نگرش نگاه كنيم، مىبينيم در
مقابل سرمايهاى كه از كف مىدهيم، چيزى به دست مىآوريم كه براى زندگى ابديمان
بسيار سودمند است و بايد خدا را شكر كنيم؛ إنْ رَأى حَسَنَةً
اسْتَزادَ مِنْها. اما اگر نگرشى غير از اين داشته باشيم يا دچار غفلت شويم،
در مقابل صَرف سرمايه گران مايه، بدبختى اخروى براى خويش مهيّا ساخته ايم. پس بايد
به فكر جبران آن برآييم؛ إنْ رأى سَيِّئَةً استَغْفَرَ منها
لِئَلاّ يُخْزى يَوْمَ القيمةِ. چقدر فرق است بين اين كه كسى معاملهاى
بكند، و مشكلش فقط اين باشد كه از آن سودى نبرد، اما در هر صورت سرمايه اش بر جاى
باقى بماند، و اين كه كسى در معامله سود كه نمىبرد، ضرر هم مىكند و اصل سرمايه را
از كف مىدهد. گناه كردن از همين سنخ معامله دوم است؛ يعنى از دست دادن سرمايه و
خريدن زيان؛ از كف دادن عمر و سعادت اخروى و دچار عذاب ابدى گرديدن.
ب) توجه به كمّيت گناهان انجام شده
نكته دوم در مورد محاسبه نفس اين است كه وقتى فهميديم گناه بسيار زشت است، بايد
ببينيم چقدر گناه كرده ايم و در صدد جبران آن برآييم. انسان بايد به گناهان خود نزد
خداوند اعتراف داشته باشد، نه آن كه آنها را انكار كند يا به فراموشى بسپارد. البته
انسان نمىتواند مشخص كند كه دقيقاً هر روز از اول صبح تا شب، چند گناه كرده است
(مثلاً چند غيبت كرده، چند دروغ گفته، چند تهمت زده و...) اما به هرحال بايد دقت
كنيم، ببينيم چقدر وقت ما صرف گناه شده است. اين مسأله مهمى است كه بتوانيم به
كمّيت گناهانمان بينديشيم. اين چنين است كه محاسبه در تكامل انسان اثر مىگذارد و
موجب مىگردد هر روز زندگى او نسبت به گذشته بهتر شود.
ج) توجه به كيفيت گناهان انجام شده
نكته سوم توجه به كيفيت گناهان است. بعضى از گناهان به قدر هفتاد سال ارتكاب نوع
ديگرى از گناه عظمت و اهميت دارند، با آن كه ممكن است انجام آنها يك لحظه بيش تر
طول نكشد. توجه به صغيره يا كبيره بودن گناه مهم است؛ مثلاً، درباره غيبت و اهميت
آن روايات متعددى وارد شده كه قبح بسيار آن را مىرساند. در اين باره، به اين نكته
مهم نيز بايد توجه داشت كه درست است برخى از گناهان صغيرهاند و اهميتشان از كباير
كم تر است، اما بايد دانست كه كوچك شمردن گناهان صغيره، خود گناه كبيره به حساب
مىآيد و اين از جمله دامهاى شيطان است كه انسان را به غفلت مىافكند.
د) انجام همه واجبات
نكته چهارم آن كه، بايد مراقب باشيم همه واجباتمان را به جا آوريم. شايد ابتدا
تصورمان اين باشد كه ما نماز، روزه و وظايفى مانند آن را ترك نمىكنيم، پس كدام
واجب را ترك كرده ايم؟ اين همان دام شيطان است؛ زيرا بسيارى ازتكاليف موردغفلت ما
است. حتى آنان كه به طور دايم، با فقه، آيات قرآن و سخنان اهل بيت(عليهم السلام)
سر و كار دارند نيز از بسيارى واجبات غفلت مىكنند. نيكى به والدين،
صله رحم، قضاى حاجت مؤمنى كه اظهار حاجت كرده و بسيارى ديگر، همه از جمله واجبات
است كه ممكن است گاهى تا سال ها، ما به فكر انجام بسيارى از آنها نباشيم. اگر واجبات اجتماعى وسياسى را
هم به آنها اضافه كنيم، مىبينيم تعدادشان بسيار بيش ترمىشود. امروز به بركت
انقلاب، مردم ما به مسايل سياسى و اجتماعى خود تا حد بسيارى توجه پيدا كرده اند،
ولى زمانى بود كه از بسيارى از اين وظايف غفلت داشتند؛ اگر چه هنوز هم عدهاى هستند
كه از اين وظايف غافلند و آنها را جزو تكاليف خود به شمار نمىآورند. امر به معروف،
نهى از منكر، ارشاد جاهل، مبارزه با ظلم، مبارزه با انحرافات عقيدتى، فكرى و دينى
و... از اهم واجبات است كه كوتاهى در آنها گناه كبيره به حساب مىآيد.
وقتى مىتوانيم به خوبى به همه اين وظايف عمل كنيم كه از قبل، براى فردايمان
برنامه ريزى كرده، جدولى از تكاليف فراهم آورده باشيم تا بتوانيم بهتر به آنها عمل
كنيم.
هـ) توجه به شروط صحت اعمال
نكته پنجم اين است كه گاهى ما دل خوش مىكنيم كه تكاليفمان را انجام داده ايم،
غافل از آن كه كارمان از ارزش واقعى بى بهره است و در حين يا پس از انجام عمل، آن
را فاسد كرده ايم؛ مثلاً، وظيفه ما اين است كه نماز بخوانيم. خوشحال هم هستيم از
اين كه نماز مىخوانيم، درجماعت هم شركت مىكنيم تا ثواب بيش ترى ببريم؛ اما توجه
نمىكنيم كه آيا نمازمان درست و مورد قبول خداوند هست يانه؛ آيا ريايى مرتكب
نمىشويم؟ آيا شرايط حسن عمل را رعايت مىكنيم؟ پس از انجام كار، با عجب و غرور،
نتيجه آن را از بين نمىبريم؟ يا اگر مثلاً انفاق مىكنيم آيا با منّت گذاردن، اجر
كارمان را تباه نمىسازيم؟... بنابراين بايد به شرايط صحت و قبولى اعمال نيز توجه
كنيم.