مصباح الشريعه

مترجم : عباس عزيزى

- ۱ -


مقدّمه

 

سپاس وستايش خداى را كه انسان را بيافريد، و وى را برترين آفريده خود خواند، و براى هدايت او، قرآن و امامان معصوم عليهم السّلام را فرستاد.
از آن جا كه قرآن كريم كامل ترين كتاب آسمانى وامامان معصوم عليهم السّلام پاك ترين وكامل ترين انسان ها هستند، بر انسان است كه براى دست يابى به سعادت دنيا وآخرت گام در راه آنان نهد وچگونگى زيستن ومردن را بياموزد وفضايل اخلاقى را بشناسد وخود را به اين صفات بيارايد ورذايل اخلاقى را بشناسد واز آن ها دورى كند. براى رسيدن به اين خواسته ، بايد به توصيه هاى قرآن كريم وائمه معصوم عليهم السّلام عمل نمايد.
خداى سبحان در قرآن كريم مى فرمايد:
(الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الّذين هديهم اللّه واولئك هم اولوا الالباب (1)، كسانى كه سخنان را مى شنوند واز نيكوترين آن ها پيروى مى كنند، آنان كسانى هستند كه خدا هدايت شان كرده وآنان خردمندانند.)
هم چنين امام باقر (ع ) در حديثى مى فرمايد: (انّ حديثنا يحيى القلوب ، بدون ترديد گفتار وحديث ما دل ها را زنده مى كند).
در حديثى ديگر، حضرت امام رضا (ع ) مى فرمايد: (اگر مردم با سخنان حكيمانه وگفتار شيوه اى ما آشنا شوند، از ما پيروى خواهند كرد.)
بنابراين دست يابى به كمال از طريق اين دو گوهر گران بها ميسّر خواهد شد واين دو هيچ گاه از هم جدا نمى شوند.
كتابى كه پيش رو داريد، بدون ترديد از بهترين وجامع ترين كتب شيعه است كه از مضامين بلند وپرمحتوا برخوردار ومطالب ورهنمودهاى ارزشمند آن از حوزه وحى نشاءت گرفته است ومى تواند راه گشاى انسان وچراغ هدايت او وبهترين زاد وتوشه براى دنيا وآخرت ، و وسيله اى براى سير سالك وعارف به سوى معبود باشد.
اين كتاب همواره مورد توجه بسيارى از بزرگان وعالمان دين بوده وآنان ضمن توصيه به انجام دستورات آن ، خود نيز عامل به آن بوده اند.
عده اى از بزرگان وپرچم داران تشيع ، نظريه هاى درباره اين كتاب عرضه كرده اند كه در آن نهايت آن را پذيرفته وعمل به آن را مايه قرب الهى دانسته اند، چرا كه غالب آن چه در اين كتاب آمده با بيان شريعت مطابقت دارد. در اين جا توجه شما را به نظريات چند تن از اين بزرگان جلب مى كنيم :
سيد جليل القدر وعلامه زاهد وصاحب مقامات وكرامات ، على بن طاووس (ره ) در فصل هفتم از باب ششم كتاب پرقيمت اءمان الا حضار فرموده است : (مسافر با خود كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة بردارد، زيرا كه آن كتابى است لطيف وشريف ، كه راه ورسم سير و سلوك به سوى خدا را براى سالكان معرفى مى كند وروش اقبال وروى آوردن به خدا را به انسان ياد مى دهد.)
يكى از بزرگان كه اين كتاب را قبول داشته وبه خود ترديد راه نداده ، عالم ربانى وفقيه بزرگوار، شهيد ثانى است كه اخبار آن را از حضرت صادق (ع ) دانسته است .
از ديگر علما كه به اين كتاب پرقيمت به ديده احترام نگريسته ، محقّق بزرگ ومحدّث عظيم القدر وعارف جليل ، مرحوم ملامحسن فيض كاشانى (ره ) است كه آن را معتبر دانسته ودر اين مورد شك وشبهه اى ندارد. وى در كتاب محجة البيضاء به بعضى نكات مصباح الشريعة اشاره نموده است .
عالم ربانى علاّمه ملاّمهدى نراقى (ره ) از ديگر كسانى است كه كتاب مصباح الشريعة را معتبر مى داند وبه نكات اخلاقى آن در كتاب جامع السعادات اشاره كرده است .
مرجع بزرگ تشيع ، حضرت امام خمينى (ره ) در كتاب اسرار الصلوة وآداب الصلوة خود، به نكات عبادى آن اشاره نموده است .
مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى (ره ) در كتاب اسرار الصلوة خود احاديثى از مصباح الشريعة بيان فرموده است .
علاّمه بزرگوار محمد باقر مجلسى (ره ) قريب به اتفاق مطالب مصباح الشريعة را در كتاب بحار الانوار، نقل فرموده است .
محقق معاصر وبزرگوار، محمدى رى شهرى ، در كتاب ميزان الحكمه به بعضى احاديث مصباح الشريعة اشاره نموده واز آن مطالبى نقل مى كند.
بنابراين ، كتاب حاضر مورد اعتماد اكثر بزرگان تشيع است وبه طور مسلّم مطالب آن از مركز وحى الهام گرفته ومضامين عالى وپر ارج آن مى تواند راهنماى ره جويان باشد.
تا به حال بر اين كتاب ارزشمند چندين ترجمه وشرح نوشته شده است كه شرح فارسى عبدالرزاق گيلانى ، وشرح جامع (دوازده جلدى ) شيخ حسين انصارى از آن جمله است . امّا با توجه به نياز جامعه ، خصوصا نسل جوان وبراى آشنايى اين قشر با معارف الهى ، بر آن شدم تا اين مجموعه را با ترجمه روان ومختصر، با كمك وهميارى برادر ارجمند، حجة الاسلام سيّد حسين اسلامى ، تقديم علاقه مندان كنم .
اين كتاب مشتمل بر يكصد باب در مباحث عرفانى ، عبادى اخلاقى ، اجتماعى ، بهداشتى و... است كه عمل به دستورات آن مى تواند انسان را در تمامى مراحل زندگى راهنما باشد.
به اين اميد كه اين مجموعه مورد قبول حضرت حقّ جلّ جلاله وامام صادق (ع ) واقع شود.
عباس عزيزى اراكى
حوزه علميه قم
شعبان المعظم 1419 آذرماه 1377

 


الباب الاوّل : (فى البيان )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
نجوى العارفين تدور على ثلاثة اصول : الخوف ، والرّجاء، والحبّ.
فالخوف فرع العلم ، والرّجاء فرع اليقين ، والحبّ فرع المعرفة . فدليل الخوف الهرب ، ودليل الرّجاء الطّلب ، ودليل الحبّ ايثار المحبوب على ما سواه .
فاذا تحقّق العلم فى الصّدر خاف ، واذا صحّ الخوف هرب ، واذا هرب نجا، واذا اشرق نور اليقين فى القلب شاهد الفضل ، واذا تمكّن منه رجا، واذا وجد حلاوة الرّجاء طلب ، واذا وفّق للطّلب وجد.
واذا تجلّى ضياء المعرفة فى الفؤ اد هاج ريح المحبّة ، واذا هاج ريح المحبّة اشتاءنس فى ظلال المحبوب وآثر المحبوب على ما سواه ، وباشر اوامره واجتنب نواهيه [واختارهما على كلّ شى ء غير هما]. و اذا استقام على بساط الانس بالمحبوب مع اداء اوامره واجتناب نواهيه وصل الى روح المناجاة [والقرب ].
ومثال هذه الاصول الثّلاثة : كالحرم والمسجد والكعبة . فمن دخل الحرم امن من الخلق ، ومن دخل المسجد امنت جوارحه ان يستعملها فى المعصية ، ومن دخل الكعبة امن قلبه من ان يشغله بغير ذكر اللّه تعالى .
فانظر ايّها المؤ من ! فان كانت حالتك حالة ترضاها لحلول الموت فاشكر اللّه تعالى على توفيقه وعصمته ، وان تكن الاخرى فانتقل عنها بصحّة العزيمة واندم على ما قد سلف من عمرك فى الغفلة ، واستعن باللّه تعالى على تطهير الظّاهر من الذّنوب وتنظيف الباطن من العيوب ، واقطع رباط الغفلة عن قلبك واطف نار الشّهوة من نفسك .

باب يكم : (بيان )
(اصل حالات عارفان ونتايج عملى آن )
امام صادق (ع ) فرمود:
نجواى عارفان همواره بر سه اصل استوار است :
1 بيم ؛
2 اميد؛
3 حبّ؛
بيم شاخه علم است واميد شاخه يقين است ، وحبّ شاخه معرفت وعرفان .
نشان بيم گريختن است ونشان اميد طلب است ، ونشان حبّ، آن است كه در ايثار آنچه را كه دوست دارد دريغ نورزد.
پس چون علم در سينه مؤ من تحقق يابد، ترس پديد آيد وچون خوف ، درست آيد، گريز از غير خدا پيش آيد وچون كسى بگريزد، نجات يابد وچون نور يقين بر قلب تابيدن گيرد، فضل الهى مشاهده شود وچون يقين در او رسوخ كند، اميد پديد آيد وچون شيرينى اميد بچشد، در طلب آن شود.
چون به طلب برخيزد، گم شده خويش را بيابد وچون نور معرفت تجلّى يابد، نسيم محبّت وعشق در قلب وزيدن گيرد وچون نسيم محبّت وزيدن گرفت ، وانسان در سايه محبوب انس يابد واو را بر ماسوايش ترجيح دهد وبه اوامرش مبادرت واز نواهى اش اجتناب ورزد وآن دو را بر هر چيزى مقدّم بدارد. هر گاه با رعايت اوامر ونواهى محبوب بر خوان انس او نشيند، به روح مناجات قربش واصل خواهد گشت .
اين اصول سه گانه مانند، حرم ، مسجد وكعبه است كه اگر كسى داخل حرم شود، از خلق ايمنى يابد وچون داخل در مسجد شود وبر اندام او از آلودگى به گناه ايمن باشد واگر داخل كعبه شود، قلبش از اشتغال به چيزى جز ذكر خداى تعالى در امان ماند.
پس اى مؤ من ! چنانچه در حالى هستى كه اگر در آن حالت بميرى ، با رضايت خاطر خواهى مرد، بر توفيق وحفظ الهى شاكر باش ؛ واگر چنين نيستى ، خويش را به حالتى نيك ودرست انتقال ده وبر عمرى كه در غفلت گذرانده اى پشيمان شو ودر تطهير ظاهرت از گناهان وپالايش باطنت از عيوب وكاستى ها از خداى تعالى مدد بجوى وقلبت را از دام غفلت برهان وآتش شهوت را در خرمن نفست خاموش نما.


الباب الثّانى : (فى الاحكام )
 

قال الصادق عليه السّلام :
اعراب القلوب اربعة انواع ، رفع وفتح وخفض ووقف .
فرفع القلب فى ذكر اللّه تعالى ، وفتح القلب فى الرّضا عن اللّه تعالى ، وخفض ‍ القلب فى الاشتغال بغير اللّه ، ووقف القلب فى الغفلة عن اللّه تعالى .
الاترى انّ العبد اذا ذكر اللّه بالتّعظيم خالصا ارتفع كلّ حجاب كان بينه وبين اللّه تعالى من قبل ذلك ، واذا انقاد القلب لمورد قضاء اللّه تعالى بشرط الرّضا عنه كيف [لا] ينفتح [القلب ] بالسّرور والرّوح والرّاحة ، واذا اشتغل قلبه بشى ء من اسباب الدّنيا، كيف تجده اذا ذكر اللّه بعد ذلك منخفضا مظلما كبيت خراب خاو ليس فيها عمارة ولا مؤ نس ، واذا غفل عن ذكر اللّه تعالى كيف تراه بعد ذلك موقوفا محجوبا قد قسى واظلم منذ فارق نور التّعظيم ؟
فعلامة الرّفع ثلاثة اشياء: وجود الموافقة ، وفقد المخالفة ، ودوام الشّوق .
وعلامة الفتح ثلاثة اشياء: التّوكّل ، والصّدق ، واليقين .
وعلامة الخفض ثلاثة اشياء: العجب ، والرّياء، والحرص .
وعلامة الوقف ثلاثة اشياء: زوال حلاوة الطّاعة ، وعدم مرارة المعصية ، والتباس علم الحلال بالحرام .

باب دوم : (احكام )
(حالات قلب )
امام صادق (ع ) فرمود:
دل ها چهار اعراب (حالت ) دارند: رفع (اوج وبلندى )، فتح (فراز)، جرّ (سقوط وپستى ) ووقف (ايستايى واز كار ماندن ).
پس رفع (اوج ) آن در ياد خدا بودن وفتح (فراز) آن خشنودى از خدا وتسليم اراده او بودن وجرّ (سقوط وپستى ) آن در توجه به غير خدا وتباه كردن عمر در هوس هاى دنيايى ووقف (ايستادن از كار ماندن ) آن وحرمان از نعمت هاى دنيا وآخرت ، در غفلت از حضرت احديّت است . آيا نمى بينى پس از آن كه بنده اى خالصانه وبه بزرگى ، خدا را ياد كند وبه ذكر او مشغول شود، هر حجابى ميان او وحضرتش برداشته مى شود؟
چون بنده اى تن به قضاى الهى مى سپارد وبه خواسته او راضى باشد، به تحقيق كه دل او به شادى وسرور گشايش يابد ودرهاى آسايش وآرامش بر او گشايش يابد ودرهاى آسايش وآرامش بر او گشوده شود. وچون (پس از دل مشغولى به امور دنيايى ) به ذكر احديّت بپردازد، تاريكى دل را در روزهاى غفلت از حضرت احديّت ، عيان بيند، گويى كه خانه اى تاريك ، ويران وبدون مونس بوده است ، چرا كه غفلت از ياد حق ، دل را مى ميراند وتاريك مى كند.
وچون پس از دوام ذكر وياد خداوند از او غفلت ورزد، وقف پذيرفته (متوقّف شده ) ومحجوب از عنايات الهى گشته وقلبش قساوت يافته واز زمانى كه از نور تعظيم الهى دورى جسته ، دلش به تاريكى گراييده است .
علامت رفع (بلندى ) قلب سه چيز است : همراهى با فرمان الهى ، عدم مخالفت با آن واشتياق دايم در بندگى وپيروى از فرمان خداوند.
نشانه فتح قلب سه چيز است : توكل بر خداوند، راست گويى ، ويقين به تمام آنچه پيامبران آن را براى هدايت انسان ها آورده اند.
علامت جرّ (پستى ) سه چيز است : خودپسندى ، ريا وآزمندى .
وقف (ايستايى ) را نيز سه علامت است : از ميان رفتن طعم بندگى ، درنيافتن تلخى گناه ورعايت نكردن حلال وحرام در خوراك ، وپوشاك و...


الباب الثّالث : (فى الرّعاية )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
من رعى قلبه عن الغفلة ونفسه عن الشهّوة وعقله عن الجهل فقد دخل فى ديوان المنتبهين .
ثمّ من رعى علمه عن الهوى ودينه عن البدعة وماله عن الحرام ، فهو من جملة الصّالحين .
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : [طلب ] العلم فريضة على كلّ مسلم ومسلمة ؛ وهو علم الانفس . فيجب ان تكون نفس المؤ من على كلّ حال فى شكر او عذر. على معنى ، ان قبل ففضل وان ردّ فعدل . وتطالع الحركات فى الطّاعات بالتّوفيق وتطالع السّكون عن المعاصى بالعصمة . وقوام ذلك كلّه بالافتقار الى اللّه تعالى والاضطرار اليه ، والخشوع والخضوع ، ومفاتحها الانابة الى اللّه تعالى مع قصر الامل [بدوام ذكر الموت ]، وعيان الوقوف بين يدى الجبّار، لانّ ذلك راحة من الحبس ونجاة من العدوّ. وسلامة النّفس ‍ والاخلاص فى الطّاعات بالتّوفيق ، واصل ذلك ان يردّ العمر الى يوم واحد.
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : الدّنيا ساعة فاجعلها طاعة . وباب ذلك كلّه ملازمة الخلوة بمداومة الفكر، وسبب الخلوة القناعة وترك الفضول من المعاش ، وسبب الفكرة الفراغ ، وعماد الفراغ الزّهد، وتمام الزّهد التّقوى ، وباب التّقوى الخشية ، ودليل الخشية التّعظيم للّه تعالى والتّمسك بتخليص ‍ طاعته واوامره ، [والخوف ] والحذر مع الوقوف عن محارمه ، ودليلها العلم .
قال اللّه عزّ وجلّ (انّما يخشى اللّه من عباده العلماء)(2).

باب سوم :: (رعايت )
امام صادق (ع ) فرمود:
كسى كه قلب خويش را از غفلت ، ونفس خود را از شهوات ، وخرد خود را از جهل ونادانى باز دارد، نامش در ديوان آگاهان ثبت شود. كسى كه علم خويش را از هوى وهوس ، دينش را از بدعت ومالش را از حرام حفظ كند، از صالحان است .
پيامبر خدا (ص ) فرمود: (كسب دانش بر هر مرد وزن مسلمان واجب است ) واين دانش ، دانش انفس وشناختن خطرهايى است كه آن را تهديد مى كند.
پس بر نفس مؤ من لازم است كه در هر حالى بر نعمت هاى خداوند شاكر باشد وبر اعمال از دست رفته عذر خواهد. به اين معنا كه اگر عمل ، مقبول درگاه حق افتاد، لطف الهى است واگر مردود شود عدل است وبندگى . مبادا خود را از فريب ونيرنگ شيطان در امان بيند وبه سبب اين غفلت از رحمت وتوفيق الهى محروم شود، يا مستوجب خشم حضرت حق گردد ونيل به بندگى را در توفيق الهى جست وجو كند وخوددارى از گناهان را در خويشتن دارى ؛ چرا كه جز به توفيق الهى واظهار عجز به درگاه او چنين توفيق حاصل نمى شود. وكليد تمامى اين عنايات ، پشيمانى وانابه ، به درگاه خداوند تعالى ، كوتاه كردن آرزوها، ياد مرگ وخويشتن را در محضر خداى جبار ديدن است ، چه اين كه حالات ياد شده سبب رهايى از زندان دنيا ورستن از دام دشمن وسلامتى نفس وسبب اخلاص در عبادات باشد ومايه توفيق است واساس دست يابى به اين كليد آن است كه تمام عمر را يك روز به حساب آورد.
رسول خدا (ص ) فرموده است : (دنيا ساعتى بيش نيست ، پس آن را در طاعت سپرى كن ). ورسيدن به اين امر، در خلوت گزيدن وپيوسته انديشيدن است ، وسبب خلوت ، قناعت واز زياده طلبى دورى جستن است ، وسبب فكر، فراغت خاطر از دنيا خواهى است ، وستون فراغت خاطر، زهد است ، ومتمم زهد، تقواست ، ودر تقوا، خشيت است ، ونشان خشيت ، بزرگ داشتن خداى تعالى است وپاى بندى به طاعت خالصانه از فرمان او وترس تواءم با پرهيز از ارتكاب محارم است ونشان آن ، علم است كه خداى عزّ وجلّ فرمود: (به تحقيق كه عالمان از خداوند مى ترسند).


الباب الرّابع : (فى النّيّة )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
صاحب النّيّة الصّادقة صاحب القلب السّليم . لانّ سلامة القلب من هواجس ‍ المحذورات ، تخلّص النّيّة للّه تعالى فى الامور كلّها.
قال اللّه تعالى : (يوم لا ينفع مال ولا بنون الاّ من اتى اللّه بقلب سليم ).(3)
وقال النّبىّ صلّى اللّه عليه وآله : نيّة المؤ من خير من عمله . وقال : [انّما] الاعمال بالنّيّات ، ولكلّ امرى مانوى .
ولابدّ للعبد من خالص النّيّة فى كلّ حركة وسكون ، اذ لو لم يكن بهذا المعنى يكون غافلا، والغافلون قد وصفهم اللّه تعالى بقوله : (ان هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا [واولئك هم الغافلون ]).(4)
ثمّ النّيّة تبدو من القلب على قدر صفاء المعرفة ، وتختلف على حسب اختلاف الاوقاف فى معنى قوّته وضعفه . وصاحب النّيّة الخالصة نفسه وهواه معه مقهورتان تحت سلطان تعظيم اللّه تعالى ، والحياء منه وهو من طبعه وشهوته ومنيته نفسه منه فى تعب والنّاس منه فى راحة .

باب چهارم : (نيّت )
امام صادق (ع ) فرمود:
كسى كه داراى نيّتى صادق باشد، داراى قلب سليم است ؛ زيرا سلامت وپاكى قلب از خيالات باطل ، نيّت را در همه امور براى رضاى خداى تبارك وتعالى خالص مى گرداند.
خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد:
(روزى كه نه مال ونه فرزندى سودى نرساند، مگر كسى كه با قلبى سليم به محضر خدا آمده باشد).
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: نيّت مؤ من ، از عمل او نيك تر است .
ونيز فرمود: ارزش اعمال ، به نيّت هاست وهر كسى را همان دهند كه در نيّت داشته است . پس بنده بايستى در هر حركت وسكونى نيّتى خالص داشته باشد، زيرا اگر چنين نباشد، او غافل است و غافلان را خداوند متعال مذمّت كرده وفرموده : (آنان چونان چهارپايان ، بلكه گمراه ترند وهمانا آنان غافلانند).
پاكى نيّت مؤ من به اندازه صفا وپاكى قلب اوست وبر همين اساس ظاهر مى گردد وبر حسب اختلاف مراتب ايمان ، مختلف است .
صاحب نيّت خالص (من ) وهوس هاى خود را مغلوب قدرت خود ساخته ، چرا كه به پاس بزرگ شمردن وتعظيم خداوند به چنين مرتبه اى نايل آمده است .
شرم وحيا از نيّت خالص برآيد، وصاحب آن از خويشتن خويش در رنج است ، ومردم از وى در آسايش اند.


الباب الخامس : (فى الذّكر)
 

قال الصّادق عليه السّلام :
من كان ذاكرا اللّه تعالى على الحقيقة فهو مطيع ومن كان غافلا عنه فهو عاص . والطّاعة علامة الهداية والمعصية علامة الضّلالة واصلهما من الذّكر والغفلة . فاجعل قلبك قلبة للسانك لاتحرّكه الاّ باشارة القلب وموافقة العقل ورضى الايمان ، فانّ اللّه تعالى عالم بسرّك وجهرك [وهو عالم بما فى الصّدور فضلا عن غيره ].
وكن كالنّازع روحه او كالواقف فى العرض الاكبر غير شاغل نفسك عمّا عناك ممّا كلّفك به ربّك فى امره ونهيه ووعده ووعيده ، ولا تشغلها بدون ما كلّف به ربّك ، واغسل قلبك بماء الحزن [والخوف ]، واجعل ذكر اللّه تعالى من اجل ذكره ايّاك فانّه ذكرك وهو غنىّ عنك .
فذكره لك اجلّ واشهى واتمّ من ذكرك له واسبق .
ومعرفتك بذكره لك تورثك الخضوع والاستحياء والانكسار، و يتولّد من ذلك رؤ ية كرمه وفضله السّابق ، وتصغر عند ذلك طاعاتك وان كثرت فى جنب مننه ، وتخلص لوجهه .
ورؤ يتك ذكرك له ، تورثك الرّياء والعجب والسّفه والغلظة فى خلقه ، واستكثار الطّاعة ونسيان فضله وكرمه ، ولا تزداد بذلك من اللّه الاّ بعدا ولا تستجلب به على مضىّ الايّام الاّ وحشة .
والذّكر ذكران . ذكر خالص بموافقة القلب ، وذكر صادق لك بنفى ذكر غيره كما قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : انا لا احصى ثناء عليك ، انت كما اثنيت على نفسك .
فرسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله لم يجعل لذكر اللّه تعالى مقدارا عند علمه بحقيقة سابقة ذكر اللّه عزّ وجلّ له من قبل ذكره له ، فمن دونه اولى . فمن اراد ان يذكر اللّه تعالى فليعلم انّه مالم يذكر اللّه العبد بالتّوفيق لذكره لا يقدر العبد على ذكره .

باب پنجم : (ياد خدا)
امام صادق (ع ) فرمود:
كسى كه به حقيقت ، دل مشغول ياد خداى تعالى باشد، مطيع است وكسى كه از او غافل باشد، عاصى . طاعت ، نشان هدايت است ومعصيت ، نشان گمراهى . ريشه اين دو، به ياد خدا بودن وغفلت از اوست . پس قلب خويش ‍ را قبله زبانت قرار ده كه هيچ حركت وجنبشى نكند جز با اشارت قلب وموافقت عقل ورضاى ايمان ؛ چه خداى تعالى به نهان وآشكار تو وآنچه كه در سينه ها مى گذرد آگاه است ، چه رسد به كارهاى آشكار بندگان .
چنان باش كه گويى روحت از بدنت جدا شده ودر عرصه محشر هستى ومورد بازخواست قرار گرفته اى . از هر چه كه خدايت با امر ونهى ووعد ووعيدش ، تو را مكلف كرده غافل مباش وخود را به غير آن مشغول مكن . قلب خويش را با آب اندوه وترس شست وشو بده وچنان خداى تعالى را به پاس ياد كردن او از تو كه نه از سر نياز به توست ياد كن .
ذكر وياد او از تو، بسى با شكوه تر، خوش تر، والاتر، كامل تر، وديرينه تر از ذكر وياد تو از اوست وپيش از آن كه تو ذكرش كنى ، او به ياد تو بوده است .
حال كه دريافتى كه خداوند از تو غافل نيست ، خضوع ، حيا وشكستگى پديدار مى شود، واز همين جا مى توانى كرم وفضل ازلى اش را بنگرى وعبادت وطاعتت نزد تو اگر چه بسيار باشد در مقايسه با منّت ولطف او، كم واندك مى نمايد، ودر اين صورت ، عبادتت در پيشگاهش خالص ‍ مى گردد.
هر گاه از نعمت هاى خداوند غفلت ورزى وعمل خويش را بزرگ پندارى ، ريا، خودپسندى ، سفاهت وبدبينى نسبت به خلق بر تو عارض مى شود كه اين ، فراموش كردن فضل وكرم اوست كه جز دورى از خدا حاصلى نباشد وجز بيگانگى با او ثمرى ندهد.
ذكر دو نوع است : ذكر خالص كه قلب با آن همراهى كند وذكر صادق كه خدا را با آن صفاتى كه مى خواند، پذيرفته باشد؛ چنان كه رسول خدا (ص ) [به خداوند] عرضه داشت : (ستايش وثناى تو را نتوانم به بيان وشمارش ‍ آورم . تو همان گونه اى كه خود ثناى خويش گفته اى ).
پس رسول خدا (ص ) براى ذكر خداى تعالى ، در علم وآگاهى خود مقدارى معيّن را تعيين نفرمود كه در برابر ذكر خداوند عزّ وجلّ از خويش ، بتواند قرار بگيرد.
بنابراين ، كسان ديگر كه مقامشان از پيامبر (ص ) پايين تر است ، سزاوارتر به اقرار به عجز مى باشند. پس بايد دانست كه مادام كه خداوند به بنده اى توفيق ذكر ندهد، او توان ذكر گفتن وبه ياد او بودن را ندارد.


الباب الخامس : (فى الذّكر)
 

الباب السّادس :: (فى الشّكر)
قال الصّادق عليه السّلام :
فى كلّ نفس من انفاسك شكر لازم لك بل الف او اكثر. وادنى الشّكر رؤ ية النّعمة من اللّه تعالى من غير علّة يتعلّق القلب بها دون اللّه عزّ وجلّ والرّضا بما اعطى ، وان لا تعصيه بنعمته وتخالفه بشى ء من امره ونهيه بسبب نعمته . فكن للّه عبدا شاكرا على كلّ حال ، تجد اللّه ربّا كريما على كلّ حال . ولو كان عند اللّه تعالى عبادة يتعبّد بها عباده المخلصون افضل من الشّكر على كلّ حال لا طلق لفظه فيهم من جميع الخلق بها، فلمّا لم يكن افضل منها خصّها من بين العبادات وخصّ اربابها فقال : (وقليل من عبادى الشّكور).(5)
وتمام الشّكر الاعتراف بلسان السّرّ خالصا للّه عزّ وجلّ بالعجز عن بلوغ ادنى شكره ، لانّ التّوفيق فى الشّكر نعمة حادثة يجب الشّكر عليها وهى اعظم قدرا واعزّ وجودا من النّعمة الّتى من اجلها وفّقت له ، فيلزمك على كلّ شكر شكر اعظم منه الى ما لا نهاية له . مستغرقا فى نعمه قاصرا عاجزا عن درك غاية شكره . وانّى يلحق شكر العبد نعمة اللّه ومتى يلحق صنيعه بصنيعه ، والعبد ضعيف لا قوّة له ابدا الاّ باللّه تعالى عزّ وجلّ واللّه تعالى غنىّ عن طاعة العبد فهو تعالى قوىّ على مزيد النّعم على الابد، فكن للّه عبدا شاكرا على هذا الاصل ،ترى العجب .

باب ششم : (شكر)
امام صادق (ع ) فرمود: بر هر نفسى كه مى كشى ، يك شكر، بلكه هزاران شكر واجب است وكم ترين درجه شكر، اين است كه نعمت را تنها از جانب خدا بدانى ، نه ديگرى ؛ وبه آنچه داده رضايت دهى ، ونعمتش را دست مايه سرپيچى از فرمان او قرار ندهى ، واوامر ونواهى او را ناديده نگيرى . پس در همه حال بنده اى باش شاكر، كه در اين صورت خداوند را در همه حال ، پروردگارى كريم خواهى يافت .
اگر نزد خداوند تعالى ، عبادتى برتر از شكر، كه بندگان مخلص به جاى مى آورند، وجود داشت ، خداوند از آن سخن مى گفت ؛ امّا چون عبادتى برتر از آن يافت نمى شود پس خداوند عبادت شكر را وبه جاى آورندگانش ‍ را مورد عنايت خاص قرار داده ، فرموده : (واندك اند بندگان شكر گزار من ).
وشكر كامل آن است كه به زبان نهان وخالص براى خداوند عزّ وجلّ اعتراف كنى كه بر كم ترين درجه شكر گذارى نيز قادر نيستى ، چه توفيق يافتن بر شكر، خود نعمتى است ديگر كه بايد بر آن نيز شكر كرد واين نعمت وجودش بسى بزرگ تر وعزيزتر از نعمتى است كه براى آن توفيق شكر يافته اى ، در حالى كه در درياى نعمات خداوند غرق گشته واز درك غايت شكرش عاجز وقاصرى .
بنده كجا مى تواند شكر نعمت خداى را به جاى آورد وكى مى تواند لطفش ‍ با لطف خداى بزرگ برابرى كند؟! در حالى كه بنده ، ناتوانى است كه هيچ توانى ندارد مگر به مدد الهى خداى تعالى از طاعت وعبادت بنده ، بى نياز است . او بر افزون نمودن نعمت ها تا ابد تواناست . پس از اين روى ، خداى را بنده ا شاكر باش تا در اثر شكرگزارى شگفتى (عنايت هاى شگفت ) ببينى .


الباب السّابع : (فى اللّباس )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
ازين اللّباس للمؤ منين لباس التّقوى وانعمه الايمان .
قال اللّه تعالى : (ولباس التّقوى ذلك خير).
وامّا لباس الظّاهر فنعمة من اللّه تعالى يستر بها العورات وهى كرامة اكرم اللّه بها ذريّة آدم ما لم يكرم بها غيرهم ، وهى للمؤ منين آلة لاداء ما افترض اللّه عليهم . وخير لباسك ما لا يشغلك عن اللّه عزّ وجلّ بل يقرّبك من ذكره وشكره وطاعته ، ولا يحملك على العجب والرّياء والتّزيّن والتّفاخر والخيلاء، فانّها من آفات الدّين ومورثة القسوة فى القلب .
فاذا لبست ثوبك فاذكر ستراللّه عليك ذنوبك برحمته ، والبس باطنك بالصّدق كما البست ظاهرك بثوبك ، وليكن باطنك فى ستر الرّهبة وظاهرك فى ستر الطّاعة . واعتبر بفضل اللّه عزّ وجلّ حيث خلق اسباب اللّباس ‍ لتستر العورات الظّاهرة ، وفتح ابواب التّوبة والانابة [والاغاثة ] لتستر بها عورات الباطن من الذّنوب واخلاق السّوء.
ولا تفضح احدا حيث ستر اللّه عليك اعظم منه ، واشتغل بعيب نفسك واصفح عمّا لا يعنيك امره وحاله ، واحذر ان يفنى عمرك بعمل غيرك ويتّجر براءس مالك غيرك ، وتهلك نفسك ، فانّ نسيان الذّنوب من اعظم عقوبة اللّه تعالى فى العاجل ، واوفر اسباب العقوبة فى الاجل واشتغل بعيب نفسك .
ومادام العبد مشتغلا بطاعة اللّه تعالى ومعرفة عيوب نفسه وترك ما يشين فى دين اللّه عزّ وجلّ فهو بمعزل عن الافات غائص فى بحر رحمة اللّه تعالى ، يفوز بجواهر الفوائد من الحكمة والبيان ، ومادام ناسيا لذنوبه جاهلا لعيوبه راجعا الى حوله وقوّته لا يفلح اذا ابدا.

باب هفتم :: (آداب لباس )
امام صادق (ع ) فرمود:
زيباترين لباس براى مؤ من ، لباس وپوشش پرهيزكارى ، ولطيف ترين شان ايمان است .
خداى تعالى مى فرمايد: (ولباس پرهيزكارى ، بسى بهتر است ).
وامّا لباس ظاهر، نعمتى است از سوى خداوند متعال كه به واسطه اش ‍ عورت بنى آدم را مى پوشاند. اين لباس كرامتى است كه خداوند به وسيله آن فرزندان آدم را كرامت بخشيد وغير آنان را از آن محروم ساخت ومؤ منان هنگام اداى فرايض الهى (نماز) خود را با آن مى پوشانند.
بهترين لباس ، لباسى است كه از خداى عزّ وجلّ دورت نكند، بلكه تو را به ذكر و شكر وطاعت او نزديك كند وبه سوى خودپسندى وريا وزينت ظاهرى وفخر فروشى وتكبّر نكشاند كه اين موارد، آفات دين وموجب قساوت قلب اند.
هر گاه لباس بر تن كنى ، به ياد داشته باش كه خداوند به رحمت خويش ‍ گناهانت را پوشانيده است وهمان گونه كه عورت ظاهرى خود را مى پوشانى درون خود را از روى صدق وصفا، در پوششى از هيبت وظاهرت در پوششى از طاعت وعبادت بپوشان . به ديده عبرت به فضل وبخشش خداى عزّ وجلّ بنگر كه لباس ها را آفريد تا عورت هاى بيرونى مردمان را در پوشد ودرهاى توبه وانابه واستغاثه را باز فرمود تا عورت هاى درونى شان كه عبارت از گناهان واخلاق ناپسند است ، مستور نمايد.
وخطاى كسى را افشا مكن كه خداوند خطاى بزرگ تر از آن را از تو پوشانيده وبه عيب خود مشغول باش واز پرداختن به عيوب كسى كه حال وامرش ‍ ربطى به تو ندارد، درگذر وبر حذر باش كه عمر خويش را در پرداختن به عمل خير خودت سپرى كنى ، ومبادا ديگرى با سرمايه عمر تو تجارت كند ودر نتيجه ، به هلاكت افتى ؛ چرا كه فراموشى گناه ، از بزرگ ترين عقوبت هاى خداوند متعال در دنيا واز بيش ترين اسباب عقوبت در آخرت است . پس به عيب هاى خويش بپرداز.
مادامى كه بنده ، به طاعت وعبادت خداى متعالى ويافتن عيوب خود وترك آنچه كه در دين خداى عزّ وجلّ ناپسند است ، باشد، از آلوده شدن به آفات به دور ودر درياى رحمت خداى متعالى غوطه ور خواهد بود واز گوهرهاى فوايد حكمت وبيان بهره مى برد وهر گاه گناهان خود را فراموش ‍ كرده وعيوب خويش را نشناسد وتوجه او به توان قوّت خود باشد، هرگز روى رستگارى را نخواهد ديد.


الباب الثّامن : (فى السّواك )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : السّواك مطهرة للفم ومرضاة للرّبّ وجعلها من السّنن المؤ كّدة وفيها منافع كثيرة للظّاهر والباطن ما لايحصى لمن عقل .
فكما تزيل ما تلوّث من اسنانك من ماءكلك ومطعمك بالسّواك ، كذلك ازل نجاسة ذنوبك بالتّضرّع والخشوع والتّهجّد والاستغفار بالاسحار وطهّر ظاهرك وباطنك من كدورات المخالفات وركوب المناهى كلّها خالصا للّه .
فانّ النّبىّ صلّى اللّه عليه وآله ضرب باستعمالها مثلا لاهل [التّنبّه و] اليقظة ، وهو: انّ السّواك نبات لطيف نظيف وغصن شجر عذب مبارك ، والاسنان خلق خلقه اللّه تعالى فى الفم آلة للاكل واداة للمضغ وسببا لاشتهاء الطّعام واصلاح المعدة ، وهى جوهرة صافية تتلوّث بصحبة تمضيغ الطّعام وتتغيّر بها رائحة الفم ويتولّد منها الفساد فى الدّماغ .
فاذا استاك المؤ من الفطن بالنّبات اللّطيف ومسحها على الجوهرة الصّافية ازال عنها الفساد والتّغيّر وعادت الى اصلها. كذلك خلق اللّه القلب ظاهرا صافيا وجعل غذاءه الذّكر والفكر والهيبة والتّعظيم ، واذا شيب القلب الصّافى بتغذيته بالغفلة والكدر، صقّل بمصقله التّوبة ونظّف بماء الانابة ليعود على حالته الاولى وجوهرته الاصليّة .
قال اللّه تبارك وتعالى : (انّ اللّه يحبّ التوّابين ويحبّ المتطهّرين ).(6)
قال النبىّ صلّى اللّه عليه وآله : وعليكم بالسّواك .
فانّ النّبىّ صلّى اللّه عليه وآله امر بالسّواك ، ظاهر الاسنان ، واراد هذا المعنى .
ومن اناخ تفكّره على باب عتبة العبرة فى استخراج مثل هذه الامثال فى الاصل والفرع ، فتح اللّه له عيون الحكمة والمزيد من فضله واللّه لا يضيع اجر المحسنين .

باب هشتم : (آداب مسواك )
امام صادق (ع ) فرمود:
رسول خدا (ص ) فرمود: مسواك ، دهان را پاك ورضايت خداى را فراهم مى كند. آن حضرت ، مسواك را از سنّت هاى مؤ كد قرار داد.
در مسواك ، فوايدى است براى ظاهر وباطن [انسان ] كه خردمند نمى تواند آن را برشمارد.
همان طور كه دهان خويش را از آلودگى پاك مى كنى ، با تضرّع وخشوع وتهجّد واستفغار سحرگاهان ، خويشتن را از پليدى گناهان پاك ساز وظاهر وباطن خود را از ناپاكى مخالفت وعصيان وارتكاب نواهى ، پاكيزه نما.
پيامبر گرامى اسلام (ص ) استفاده از مسواك را مَثَلى براى اهل تنبّه وبيدارى قرار داده است ؛ چرا كه مسواك ، گياهى است لطيف ونظيف وشاخه درختى است مبارك . ودندان آفريده خداى تعالى وابزار خوردن وجويدن ميل واشتهاى به غذا وسلامتى معده است .
دندان ، گوهرى است پاك كه به هنگام جويدن غذا، روى به آلودگى مى نهد واز اين رو، بوى دهان به گند مى گرايد واز آن ، تباهى دماغ (مغز) حاصل مى آيد.
هر گاه انسان مؤ من با اين گياه ، مسواك كند وآن را بر گوهر درخشان (دندان ) بكشد، تباهى وفساد وتغيير را از آن زايل مى كند وبه اصلش باز مى گرداند.
همين طور، خداوند قلب آدمى را پاك وبا صفا بيافريده وذكر وفكر وهيبت وتعظيم را غذاى آن قرار داده وچون قلب پاك با غذاى غفلت تيرگى گيرد وآلوده شود، با صيقل توبه پاك مى گردد وبا آب انابه وپشيمانى پاكيزه مى شود، تا به حالت اول وگوهر اصلى خود بازگردد.
خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد:(به درستى كه خداوند توبه كنندگان وپاكيزگان را دوست دارد).
پيامبر اكرم (ص ) از امر كردن به مسواك ، همين معنا را اراده فرموده است وهر كس مركب انديشه خويش را بر آستان عبرت بخواباند ودر كشف رازهاى اصلى وفرعى (دستورهاى اولياى دين ) همّت گمارد، خداوند چشمه هاى حكمت ومعرفت را براى او روان سازد ووى را مشمول عنايات عيان ونهان خويش گرداند، كه : خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نگرداند.


الباب التّاسع : (فى المبرز)
 

قال الصّادق عليه السّلام :
انّما سمّى المستراح مستراحا، لاستراحة الانفس من اثقال النّجاسات واستفراغ الكثيقات والقذر فيها. والمؤ من يعتبر عندها انّ الخالص من حطام الدّنيا كذلك يصير عاقبتها، فيستريح بالعدول عنها وبتركها، ويفرّغ نفسه وقلبه عن شغلها ويستنكف عن جمعها واخذها استنكافه عن النّجاسة والغائط والقذر.
ويتفكّر فى نفسه المكرّمة فى حال كيف تصير ذليلة فى حال ، ويعلم انّ التّمسّك بالقناعة والتّقوى يورث له راحة الدّارين ، وانّ الرّاحة فى هوان الدّنيا والفراغ من التّمتّع بها، وفى ازالة النّجاسة من الحرام والشّبهة . فيغلق عن نفسه باب الكبر بعد معرفته ايّاها، ويفرّ من الذّنوب ويفتح باب التّواضع والنّدم والحياء ويجتهد فى اداء اوامره واجتناب نواهيه طلبا لحسن الماب وطيب الزّلفى .
ويسجن نفسه فى سجن الخوف والصّبر والكفّ عن الشّهوات الى ان يتّصل بامان اللّه تعالى فى دار القرار ويذوق طعم رضاه ، فانّ المعوّل [على ] ذلك وما عداه لا شى ء.

باب نهم : (مستراح )
امام صادق (ع ) فرمود:
مستراح را از آن رو مستراح مى گويند كه در آن ، انسان از سنگينى نجاسات راحت مى شود وپليدى ها را از خود دور مى سازد ومؤ من از آن عبرت مى گيرد كه انجام لذّات وزخارف دنيا همين است وبا روى گردانى از آن وترك اش ، خويش را آسوده مى كند ونفس وقلب خويش را از اشتغال بدان ، فارغ مى گرداند واز گرد آوردن ودست يازيدن بدان خوددارى مى ورزد؛ همان طور كه از نجاست ومدفوع وكثافت دورى مى گزيند، در بزرگوارى وكرامن خود تفكّر كند كه چگونه زمانى ديگر خوار وذليل مى شود.
آن گاه درمى يابد كه پاى بندى به قناعت وتقوا، موجب راحتى وآسايش دو سراى اوست ؛ چه راحتى ، در آسان گرفتن وارزش ننهادن به دنياى ودورى از لذت بردن از آن ودر زايل نمودن پليدى ، حرام وشبهه است .
پس ، در اين حال است كه انسان ، خويش را مى شناسد وآن را بزرگ مى دارد واز گناهان مى گريزد وباب تواضع وپشيمانى وحيا مى گشايد ودر انجام اوامر واجتناب از نواهى خدا مى كوشد به اين اميد كه بهترين بازگشت ونيك ترين مقام قرب را كسب نمايد ونفس خويش را بندى ترس وصبر وبازداشتن شهوات مى كند تا آن كه به امان خداى تعالى در سراى قرار واصل شود وطعم خشنودى او را بچشد، كه اين است آنچه مى توان بر آن تكيه كرد وغير از آن هيچ است .


الباب العاشر: (فى الطّهارة )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
اذا اردت الطّهارة والوضوء فتقدّم الى الماء تقدّمك الى رحمة اللّه تعالى . فانّ اللّه تعالى قد جعل الماء مفتاح قربته ومناجاته ، ودليلا الى بساط خدمته ، فكما انّ رحمة اللّه تطهّر ذنوب العباد، كذلك النّجاسات الظّاهرة يطهّرها الماء لاغير.
قال اللّه تعالى : (وهو الّذى ارسل الرّياح بشرا بين يدى رحمته وانزلنا من السّماء ماء طهورا).(7)
وقال اللّه تعالى : (وجعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ افلا يؤ منون ).(8)
فكما احيا به كل شى ء من نعيم الدّنيا، كذلك برحمته وفضله جعله حياة القلوب . وتفكّر فى صفاء الماء ورقّته وطهره وبركته ولطيف امتزاجه بكلّ شى ء وفى كل شى ء.
واستعمله فى تطهير الاعضاء الّتى امرك اللّه بتطهيرها واءت بادائها فى فرائضه وسننه ، فانّ تحت كلّ واحد منها فوائد كثيرة ، فاذا استعملتها بالحرمة انفجرت لك عين فوائده عن قريب .
ثمّ عاشر خلق اللّه كامتزاج الماء بالاشياء يؤ دّى كلّ شى ء حقّه ، ولا يتغيّر عن معناه معبّرا لقول الرّسول صلّى اللّه عليه وآله مثل المؤ من الخالص كمثل الماء.
ولتكن صفوتك مع اللّه تعالى فى جميع طاعاتك كصفوة الماء حين انزله من السّماء [وسمّاه طهورا]. وطهّر قلبك بالتّقوى واليقين عند طهارة جوارحك بالماء.

باب دهم : (طهارت )
امام صادق (ع ) فرمود:
چون اراده طهارت ووضو نمودى ، چنان به سوى آب روان شو، كه گويى به سوى رحمت خداى تعالى مى روى كه خداوند تعالى ، آب وطهارت را كليد قرب ومناجات خويش ونشانى براى راهنمايى مردم به سوى خويش مقرر فرموده است وچنان كه رحمت خداوند، گناهان بندگان را پاك مى كند، نجاسات ظاهر را جز با آب نمى توان طاهر كرد.
خداى تعالى فرمايد: (واوست آن كس كه بادها را نويدى پيشاپيش ‍ رحمت خويش [باران ] فرستاد واز آسمان ، آبى پاك فرود آورديم ).
وهمچنين مى فرمايد: (... وهر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم ، آيا [باز هم ] ايمان نمى آورند؟).
پس چنان كه هر نعمت دنيوى را با آب ، حيات بخشيد، به رحمت وفضل خويش حيات وزندگانى قلب باطنى وعبادات را نيز به وسيله آب (كه همانا طهارت است ) زندگى وكمال بخشيد. در صفا، پاكى ، شفافيت ، فراوانى آن وامتزاج لطيف اش با هر چيز بينديش وآن را در تطهير اعضاى بدنت كه خدا به تطهيرشان ، امر فرموده ، به كار گير وواجبات وسنن تطهير را به جاى آور كه در هر يك از آن ها فوايد بسيارى نهفته است . پس چون آن را گرامى داشته وآن را به كارگيرى ، به زودى چشمه هاى فوايد بسيارى ، برايت جوشيدن خواهد گرفت .
ديگر آن كه با خلق خداى چون امتزاج وهمراهى آب با اشياء، كه حقّ هر يك را به نيكى داد مى كند وماهيت خود را از دست نمى دهد، به معاشرت پرداز، كه رسول خدا (ص ) فرمود: مؤ من مخلص ، چون آب است (با آنان معاشرت دارد، ولى هوّيت خود را از دست نمى دهد).
بايد صفا وخلوص تو با خداى تعالى در جميع طاعات ، همچون صفاى آبى باشد كه از آسمان به سوى زمين فرود مى آيد وخداوند متعال آن را طهور ناميده است . وچون اعضاى بدنت را با آب ، پاك مى نمايى ، قلب خويش را نيز با تقوا ويقين ، پاكيزه وپالايش كن .


الباب الحادى عشر: (فى الخروج من المنزل )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
اذا خرجت من منزلك فاخرج خروج من من لايعود ،ولا يكن خروجك الاّ لطاعة او سبب من اسباب الدّين ، والزم السّكينة والوقار واذكر اللّه سرّا وجهرا.
ساءل بعض اصحاب ابى ذرّ (ره ) اهل داره عنه .
فقالت : خرج .
فقال : متى يرجع ؟
فقالت : متى يرجع من روحه بيد غيره ، ولا يملك لنفسه نفعا ولا ضرّا.
وااعتبر بخلق اللّه تعالى برّهم وفاجرهم اينما مضيت ، واساءل اللّه تعالى ان يجعلك من خاصّ عباده الصّادقين ويلحقك بالماضين منهم ويحشرك فى زمرتهم .
وااحمده واشكره على ما عصمك عن الشّهوات وجنّبك عن قبح افعال المجرمين . وغصّ بصرك من الشّهوات ومواضع النّهى ، واقصد فى مشيك وراقب اللّه فى كلّ خلوة كانّك على الصّراط جائز، ولا تكن لفّاتا. وافش ‍ السّلام لاهله مبتدئا ومجيبا، واعن من استعان بك فى حقّ وارشد الضّالّ واعرض عن الجاهلين . واذا رجعت منزلك فادخل دخول الميّت فى القبر حيث ليس له همّة الاّ رحمة اللّه تعالى وعفوه .

باب يازدهم :: (آداب خارج شدن از خانه )
امام صادق (ع ) فرمود:
چون از خانه خود خارج شدى ، چنان بيرون رو، كه گويى باز نمى گردى وبيرون رفتن تو تنها براى اطاعت يا انگيزه اى دينى باشد وآرامش ووقار را پيشه خود ساز ودر آشكار ونهان خداى را ياد كن . يكى از ياران ابوذر (ره ) به در منزل وى رفت واز اهل منزل پرسيد:
آيا ابوذر در خانه است ؟
بيرون رفته است .
كى باز مى گردد؟
هنگامى كه او را رها كنند، چرا كه او مالك وصاحب اختيار خود نيست .
چون از پيش خلق خدا چه نيك وچه بد مى گذرى ، عبرت گير واز خداى متعال بخواه كه تو را در شمار بندگان خاصّ خويش قرار دهد وبه گذشتگان از آن جماعت پيوندت دهد وبا آنان محشورت فرمايد.
او را بدين سبب كه از شهوات دورت داشته واز اعمال زشت گناه كاران حفظ كرده ، حمد وسپاس بگوى . چشم خويش را از شهوات واعمال وافعالى كه از آن نهاى شده ، فرو بند. در راه رفتن ، اعتدال را رعايت كن ؛ نه تندرو باش ونه سست گام ، ودر هر خلوتى حدود الهى را پاس بدار، كه گويى در حال عبور از صراط مى باشى وهر آن با خطر لغزيدن روبه رو هستى وبسيار به اطراف خود منگر. به مردم سلام كن وبه سلام آنان پاسخ گو. هر كس كه تو را در راه حق يارى مى دهد، يارى نما. گمراه را ارشاد كن واز جاهلان دورى گزين ؛ وچون به خانه خويش بازگشتى ، چنان وارد شو، كه مرده به قبر وارد مى شود، چرا كه مرده را جز به رحمت وعفو خداى متعال اميد نباشد.


الباب الثّانى عشر: (فى دخول المسجد)
 

قال الصّادق عليه السّلام :
اذا بلغت باب المسجد، فاعلم انّك قد قصدت باب ملك عظيم لا يطاء بساطه الاّ المطهّرون ، ولا يؤ ذن لمجالسته الاّ الصّدّيقون . وهب القدوم الى بساط خدمة الملك هيبة الملك ، فانّك على خطر عظيم ان غفلت .
واعلم انّه قادر على ما يشاء من العدل والفضل معك وبك ، فان عطف عليك برحمته وفضله قبل منك يسير الطّاعة واجزل لك عليها ثوابا كثيرا. وان طالبك باستحقاقه الصّدق والاخلاص عدلا بك ، حجبك وردّ طاعتك وان كثرت ، وهو فعّال لما يريد.
واعترف بعجزك [وقصورك ] وتقصيرك وفقرك بين يديه ، فانّك قد توجّهت للعبادة له والمؤ انسة به ، واعرض اسرارك عليه وليعلم انّه لا يخفى عليه اسرار الخلائق اجمعين وعلانيتهم .
وكن كافقر عباده بين يديه واخل قلبك عن كلّ شاغل يحجبك عن ربّك ، فانّه لا يقبل الاّ الاطهر والاخلص . انظر من اىّ ديوان يخرج اسمك ، فان ذقت حلاوة مناجاته ولذيذ مخاطباته وشربت بكاءس رحمته وكراماته من حسن اقباله عليك واجابته ، فقد صلحت لخدمته ، فادخل فلك الاذن والامان ، والاّ فقف وقوف مضطرّ قد انقطع عنه الحيل ، وقصر عنه الامل ، وقضى الاجل .
فاذا علم اللّه عزّ وجلّ من قلبك صدق الالتجاء اليه ، نظر اليك بعين الرّاءفة والرّحمة واللّطف ، ووفّقك لما يحبّ ويرضى ، فانّه كريم يحبّ الكرامة لعبادة المضطرّين اليه ، المحترقين على بابه لطلب مرضاته .
قال اللّه تعالى : (امّن يجيب المضطرّ اذا دعاه ويكشف السّوء).(9)

باب دوازدهم :: (آداب داخل شدن به مسجد)
امام صادق (ع ) فرمود:
چون به در مسجد مى رسى ، بدان كه درگاه پادشاهى عظيم را قصد نموده اى كه جز پاكان ، بر گستره فرش او گام ننهند وجز صدّيقان به همنشينى او نايل نيايند. پس با ترس ، به محضر او درآى ، چنان كه از پادشان ترسانى ؛ چرا كه اگر غافل باشى ورعايت ادب وتعظيم ، نكنى در خطرى عظيم خواهى بود.
بدان كه او بر هر عملى ، به عدل وفضل ، قادر وتواناست . پس ، چنانچه رحمت وفضل خويش را بر تو معطوف فرمايد، طاعت اندك تو را خواهد پذيرفت وثوابى بسيار عطا خواهد كرد وچنانچه با تو از در عدل درآيد واستحقاق خويش را در بندگى ، صدق واخلاص خواهان شود، تو را محروم وطاعتت را ردّ مى كند؛ اگر چه بسيار باشد، كه بر آنچه خواهد، توانا وفعّال است .
در محضر او به ناتوانى ، تقصير در بندگى وفقر خويش اعتراف نما، زيرا كه تو به سوى او براى عبادت وانس روى نموده اى وبه او نيازمندى . بايد بدانى كه درون وباطن خلايق بر او آشكار است . در پيش او چون فقيرترين بندگان باش وقلب خويش از هر امرى كه تو را از قرب خدا محروم كند خالى دار؛ كه او پاك ترين وخالص ترين اعمال را مى پذيرد.
بنگر كه از كدام ديوان ديوان رستگاران يا دفتر سيه بختان نامت خارج مى شود، پس چنانچه شرينى مناجات ولذّت مخاطبات او را به ادراك آورى وجام رحمت وكرامتش را، به سبب روى آوردنت بدو واجابت او بنوشى ، براى خدمتش ، صلاحيّت يافته اى ؛ پس داخل شو كه اذن وامان از آن تو است . ودر غير اين صورت ، وارد مشو وتوفق كن ؛ مانند آن كسى كه راه چاره اش قطع گشته ، واميدش بريده شده ، واجل اش فرا رسيده است .
چنانچه خداوند عزّ وجلّ ببيند كه با صداقت بدو پناه آورده اى ، با ديده راءفت ورحمت ولطف به تو خواهد نگريست وبدان چه خود دوست دارد وبدان راضى است ، موفّقت مى دارد؛ چه او كريم است وگرامى داشتن بندگان مضطر وسوختگان درگاهش را كه خواهان خرسندى اويند، دوست مى دارد.
خداى تعالى فرمايد: (كيست آن كس كه درمانده را (چون وى را بخواند) اجابت مى كند، وگرفتارى را برطرف مى گرداند...).


الباب الثّالث عشر: (فى افتتاح الصّلاة )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
اذا استقبلت القبلة فايس من الدّنيا وما فيها والخلق وما هم فيه ، [وفرّغ قلبك عن كلّ شاغل يشغلك عن اللّه تعالى ] وعاين بسرّك عظمة اللّه عزّ وجلّ واذكر وقوفك بين يديه . قال اللّه تعالى : (يوم تبلو كل نفس بمااسلفت وردّوا الى اللّه موليهه الحقّ).(10)
وقف على قدم الخوف والرّجاء، فاذا كبّرت فاستصغر ما بين السّموات العلى والثّرى دون كبريائه ، فانّ اللّه تعالى اذا اطّلع على قلب العبد وهو يكبّر وفى قلبه عارض عن حقيقة تكبيره ، قال : (يا كذّاب ! اتخدعنى وعزّتى وجلالى لاحرمنّك حلاوة ذكرى ولا حجبنّك عن قربى والمسرّة بمناجاتى ). واعلم انّه تعالى غير محتاج الى خدمتك وهو غنىّ عنك وعن عبادتك ودعائك ، وانّما دعاك بفضله ليرحمك ، ويبعدك عن عقوبته ، وينشر عليك من بركات حنّانيّته ويهديك الى ضعف ما خلق من العوالم اضعافا مضاعفة على سرمد الابد، لكان عنده سواء كفروا باجمعهم به او وحّدوه ، فليس له من عبادة الخلق الاّ اظهار الكرم والقدرة . فاجعل الحياء رداء والعجز ازارا وادخل تحت سرّ سلطان اللّه تعالى تغنم فوائد ربوبيّته مستعينا به مستغيثا اليه .

باب سيزدهم :: (آداب شروع نماز)
امام صادق (ع ) فرمود:
چون به قبله روى كنى ، دل از دنيا، تعلقات آن وخلق برگير وقلب خويش را از هر چيزى كه از پرداختن به خداى متعال بازت دارد، تهى كن . با چشم دل به عظمت خداوند عزّ وجلّ بنگر وبه ياد ايستادنت در محضر او باش . خداى تعالى فرمايد: (آن جاست كه هر كس آنچه را از پيش فرستاده است مى آزمايد، وبه سوى خدا، مولاى حقيقى خود باز گردانيده مى شوند...).
وبر پاى بيم واميد بايست وچون تكبير گفتى ، هر چه را كه ميان آسمان هاى رفيع وزمين است ، جز كبرياى او كوچك وخوار شمار؛ چرا كه خدا بر قلب بنده اى كه تكبيرش مى گويد، آگاه مى باشد وچون دريابد كه در آن ، چيزى است كه با تكبير حقيقى اش منافى است ، مى فرمايد: (اى دروغ گو! آيا مرا فريب مى دهى ؟! به عزّت وجلالم سوگند كه تو را از شيرينى يادم محروم كنم وتو را از مقام قربم دور سازم واز درك خوشى ولذت مناجاتم باز مى دارد).
بدان كه خداى تعالى ، به خدمت تو محتاج نيست واز تو وعبادت ودعايت بى نياز است . او به فضل خود تو را خواند، تا ببخشايدت ، واز عقوبت خويش دورت كند، واز بركات عطوفت ومهربانى خود بر تو افشاند، وبه راه رضايش هدايتت كند، ودر مغفرت خويش را بر تو بگشايد.
اگر خداوند چند برابر آنچه كه از آغاز تا به حال آفريده بيافريند، براى او هيچ تفاوتى ندارد كه آن ها همگى كفر ورزند ويا موحّد باشند. پس او را در عبادت آفريدگان ، چيزى نباشد جز اين كه از باب لطف وبه پاس عبادت ناچيز آنان ، مراتب والايى به ايشان عطا نمايد. از اين رو، شرم وناتوانى را تن پوش خود ساز، ودر حمايت سلطان وقدرت او درآى ، تا از خوان نعمت الهى بهره ها برى ومدد از او جو وبه او پناه ببر.


الباب الرّابع عشر: (فى قراءة القرآن )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
من قراء القرآن ولم يخضع للّه ولم يرقّ قلبه ولم ينشئ حزنا ووجلا فى سرّه ، فقد استهان بعظم شاءن اللّه تعالى وخسر خسرانا مبينا.
فقارئ القرآن يحتاج الى ثلاثة اشياء: قلب خاشع ، وبدن فارغ ، وموضع خال .
فاذا خشع للّه قلبه فرّمنه الشّيطان الرّجيم . قال اللّه تعالى : (فاذا قراءت القرآن فاستعذ باللّه من الشّيطان الرّجيم ).(11)
واذا تفرّغ نفسه من الاسباب تجرّد قلبه للقراءة فلا يعترضه عارض فيحرمه بركة نور القرآن وفوائده .
واذا اتّخذ مجلسا خاليا واعتزل عن الخلق بعد ان اتى بالخصلتين [الاوليين ]: خضوع القلب وفراغ البدن استاءنس روحه وسرّه باللّه عزّ وجلّ ووجد حلاوة مخاطبات اللّه تعالى عباده الصّالحين وعلم لطفه بهم ومقام اختصاصه لهم بفنون كراماته وبدائع اشاراته .
فاذا شرب كاءسا من هذا المشرب لا يختار على ذلك الحال حالا وعلى ذلك الوقت وقتا، بل يؤ ثره على كلّ طاعة وعبادة ، لانّ فيه المناجاة مع الرّبّ بلا واسطة .
فانظر كيف تقراء كتاب ربّك ومنشور ولايتك ، وكيف تجيب اوامره و[تجتنب ] نواهيه وكيف تمتثل حدوده فانّه كتاب عزيز: (لا ياءتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد).(12)
فرتّله ترتيلا، وقف عند وعده ووعيده ، وتفكّر فى امثاله ومواعظه ، واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى اضاعة حدوده .

باب چهاردهم :: (آداب قرائت قرآن )
امام صادق (ع ) فرمود :
كسى كه قرآن خواندن او تواءم با خضوع نباشد، وقلبش را رقّت فرا نگيرد، ودر سينه اش حزن وترس وارد نشود، عظمت خداى متعالى را ناچيز شمرده وبه خسرانى آشكار در غلتيده است .
پس قارى قرآن را سه چيز لازم است تا به فيض عظماى قرائت نائل آيد:
1 قلبى خاشع ؛
2 بدنى فارغ از تعلّقات دنيوى ؛
3 جايى خالى .
چون قلبش در برابر خداى تعالى خاشع شود، شيطان رجيم از او خواهد گريخت . خداوند تعالى مى فرمايد: (پس چون قرآن مى خوانى ، از شيطان رانده شده به خداوند پناه جوى ).
پس هنگامى كه قارى قرآن ، نفس خويش را فارغ سازد، قلبش براى قرائت قرآن فارغ يابد ودر اين هنگام چيزى كه بتواند او را از بركت وفوايد قرآن محروم كند در بين نيست .
وچون كنج خلوت اختيار كند واز خلق اعتزال جويد وخضوع قلب وفراغ بدن را فراهم آورد، در اين هنگام روح وباطنش با خداى عزّ وجلّ انس ‍ مى يابد وشيرينى سخنان خداوند تعالى در خطاب با بندگان صالحش ‍ ومقامى را كه به فنون كرامات وبدايع اشاراتش بدانان اختصاص داده ، در خواهد يافت .
پس هنگامى كه پيمانه اى از اين شراب بنوشد، ديگر هيچ حالى وهيچ وقتى را بر آن ترجيح ندهد، بلكه آن را بر هر طاعت وعبادتى رجحان مى دهد، زيرا در اين حال ، بدون واسطه با پروردگار خويش به راز ونياز مى پردازد.
اى قارى كتاب خدا! بنگر كه چگونه كتاب پروردگار وعهد ولايتت را مى خوانى ، وچگونه بر اوامر او گردن مى نهى ، واز نواهى حضرتش اجتناب مى ورزى ، وچگونه حدودش را پاس مى دارى ، كه او در كتاب عزيزش ‍ مى فرمايد: (نه از پس ونه از پيش بر آن باطل وارد نشود كه آن ، از سوى [خداى ] حكيم حميد نازل شده است .)
پس آن را به ترتيل بخوان ودر وعده پاداش ووعيد كيفرش توقف كن ودر امثال ومواعظش بينديش وبپرهيز از اين كه حروفش را ادا نمايى وحدودش ‍ را ضايع كنى .


الباب الخامس عشر: (فى الرّكوع )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
لا يركع عبدللّه ركوعا على الحقيقة ، الاّ زيّنه اللّه بنور بهائه واظلّه فى ظلال كبريائه ، وكساه كسوة اصفيائه . والرّكوع اوّل والسّجود ثان ، فمن اتى بالاوّل صلح للثّانى .
[وفى الرّكوع ادب ، وفى السّجود قرب ، ومن لا يحسن الادب لا يصلح للقرب ].
فاركع ركوع خاشع للّه عزّ وجلّ متذلّل بقلبه ، وجل تحت سلطانه ، خافض ‍ له بجوارحه خفض خائف حزين على مافاته من فائدة الرّاكعين .
ويحكى : انّ الرّبيع بن خثيم (ره ) كان يسهر باللّيل الفجر فى ركوع واحد، فاذا اصبح يزفر وقال : آه ! سبق المخلصون وقطع بنا.
واستوف ركوعك باستواء ظهرك ، وانحطّ عن همّتك فى القيام بخدمته الاّ بعونه .
وفرّ بالقلب من وساوس الشّيطان وخدائعه ومكائده ، فانّ اللّه تعالى يرفع عباده بقدر تواضعهم له ، ويهديهم الى اصول التّواضع والخضوع والخشوع بقدر اطّلاع عظمته على سرائرهم .

باب پانزدهم :: (آداب ركوع )
امام صادق (ع ) فرمود: بنده اى ركوعى حقيقى را به جاى نياورد، جز آن كه خداوند به نور عظمت وبزرگى خويش زينتش دهد ودر سايه كبرياى خود جايى دهد ولباس برگزيدگان خويش را بر او بپوشاند. ركوع ، در ابتداست وسجود، پس از آن . پس هر كه اوّلى را به معناى واقعى آن به جاى آورد، مقدّمات دومى را فراهم كرده است .
در ركوع ، ادب به جاى آوردن ودر سجود، قرب به خداست وكسى كه رعايت ادب نكند، به قرب نرسد. پس با خضوع وتذلّل وبيم بسيار، بيم كسى كه در مقابل قادرى بزرگ ايستاده است ، به ركوع بپرداز واعضاى بدنت را تسليم ومطيع نماز وافعال آن گردان ، تا همانند راكعان ، از مواهب بزرگى كه آنان ديده اند بهره مند شوى .
آورده اند كه : ربيع بن خيثم (ره ) از شب تا به صبح در حال يك ركوع مى گذراند وچون صبح مى شد مى گفت : آه وافسوس ، كه مخلصان به مقصد رسيدند وپيش بردند ومن بر جاى ماندم !
وپشت خود را در هنگام ركوع مساوى بدار (به گونه اى كه اگر قطره آبى بر پشت تو بريزند، همان جا بماند) تا حقّ ركوع را به جاى آورى ، وبه خاطر بگذران كه اين ركوع را به مددويارى خداوند انجام مى دهى ، نه به نيرو وقدرت خود. وقلب خويش را از وسوسه وفريب شيطان دور كن (كه مبادا آن ديو لعين تو را وسوسه كند وبه فريب او فخرى به هم رسانى ) چرا كه مراتب بندگان نزد معبود، به قدر تواضع وفروتنى است . هر كه را عجز وانكسار بيش تر است ، منزلت ومقامش نزد خداى تعالى بيش تر خواهد بود. وراه بردن به خضوع وخشوع ، به قدر راه بردن به عظمت وبزرگوارى خداوند عالم است ، كه هر قدر راه بردن به عظمت او بيش تر باشد، اعتراف به عجز وناتوانى تو بيش تر خواهد بود؛ واين ميسّر نيست ، مگر به راه بردن به شگفتى هاى آفرينش .


الباب السّادس عشر: (فى السّجود)
 

قال الصّادق عليه السّلام :
ما خسر واللّه من اتى بحقيقة السّجود ولوكان فى العمر مرّة واحدة ، وما افلح من خلا بربّه فى مثل ذلك الحال شبيها بمخادع لنفسه غافل لاه عمّا اعدّ اللّه للسّاجدين من البشر العاجل وراحة الاجل .
ولا بعد عن اللّه تعالى ابدا من احسن تقرّبه فى السّجود، ولا قرب اليه ابدا من اساء ادبه وضيّع حرمته ويتعلّق قلبه بسواه [فى حال السّجود]. فاسجد سجود متواضع للّه ذليل علم انّه خلق من تراب يطاءه الخلق وانّه اتّخذك من نطفة يستذرها كلّ احد، وكوّن ولم يكن .
وقد جعل اللّه معنى السّجود سبب التّقرّب اليه بالقلب والسّرّ والرّوح ، فمن قرب منه بعد عن غيره . الاترى
فى الظّاهر انّه لا يستوى حال السّجود الاّ بالتّوارى عن جميع الاشياء، والاحتجاب عن كلّ ما تراه العيون ، كذلك اراد اللّه تعالى الامر الباطن .
فمن كان ظنّه متعلّقا فى صلاته بشى ء دون اللّه تعالى فهو قريب من ذلك الشّى ء، بعيد عن حقيقة ما اراد اللّه تعالى من صلاته .
قال اللّه تعالى : (ما جعل اللّه لرجل من قلبين فى جوفه ).(13)
وقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : قال اللّه عزّ وجلّ : لا اطّلع على قلب عبد فاعلم فيه حبّ الاخلاص لطاعتى لوجهى وابتغاء مرضاتى الاّ تولّيت تقويمه وسياسته . ومن اشتغل فى صلاته بغيرى فهو من المستهزئين بنفسه مكتوب اسمه فى ديوان الخاسرين .

باب شانزدهم :: (آداب سجود)
امام صادق (ع ) فرمود:
به خدا قسم ، زيان كار نيست كسى كه سجده را به حقيقتش به انجام رساند، اگر چه در عمرش يك بار چنين كند.
وكسى كه در حال سجده ، خود را شبيه چنين كسى قرار دهد، خود را فريب داده واز آنچه كه خداوند براى سجده كنندگان از انس با خدا در دنيا وراحتى وآسايش در آخرت قرار داده است ، در غفلت وبى خبرى است .
وكسى كه در سجده اش به نحو مطلوب به قرب خداى متعال نايل آيد، از خداوند دور نشود وكسى كه در سجود ادب او را نگه ندارد وحرمتش را پايمال كند وقلب خويش را به غير اومشغول دارد، به خدا نزديك نشود.
پس سجده كن چون سجده شخصى كه در پيشگاه خدا متواضع است ومى داند كه از خاكى آفريده شده كه همه بر آن پاى مى نهند واز نطفه اى تركيب گشته كه همه از آن متنفر هستند واو به وجود آمده ، در حالى كه قبلا نبوده است .
خداوند معناى [حقيقى ] سجده را سببى قرار داده تا با قلب ، نهان وروح به او تقرب جويند. پس كسى كه به او نزديك شود، از غيرش دور شود.
آيا نمى بينى حالت سجود درست نمى آيد، مگر با بريدن واز همه اشياء، وناديده انگاشتن هر چيزى كه آن را چشم ها مى بينند؟ خداى تعالى توجه باطن انسان را به همين گونه خواسته است .
كسى كه در نماز، قلبش به چيزى جز خداوند تعلّق يابد، در واقع ، او به همين چيز نزديك است واز حقيقتى كه خداى تعالى در نماز از او خواسته ، دور است .
خداى تعالى فرمايد: (خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است ...).
رسول خدا (ص ) فرمود: خداى عزّ وجلّ مى فرمايد: در قلب هيچ بنده اى ، عشق به خالص بودن در عبادت وطاعتم وجلب رضايتم نمى بينم ، مگر آن كه پرورش وامور زندگى اش را بر دست گيرم وبدو نزديك شوم ، وكسى كه در نمازش به غير من مشغول شود، از كسانى است كه خويش را به استهزا گرفته ونامش در ديوان زيان كاران ثبت شود.
الباب السّابع عشر:: (فى التّشهّد)
قال الصادق عليه السّلام :
التّشهّد ثناء على اللّه ، فكن عبدا له فى السّرّ خاضعا له فى الفعل كما انّك عبد له بالقول والدّعوى ، وصل صدق لسانك بصفاء صدق سرّك فانّه خلقك عبدا وامرك ان تعبده بقلبك ولسانك [وجوارحك ] وان تحقّق عبوديّتك له بربوبيّته لك ، وتعلم انّ نواصى الخلق بيده فليس لهم نفس ولا لحظة الاّ بقدرته ومشيّته وهم عاجزون عن اتيان اقلّ شى ء فى مملكته الاّ باذنه ومشيّته ارادته .
قال اللّه تعالى : (وربّك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة سبحان اللّه وتعالى عمّا يشركون ).(14)
فكن للّه عبدا شكورا بالقول والدّعوى وصل صدق لسانك بصفاء سرّك فانّه خلقك ، فعزّ وجلّ ان تكون ارادة ومشيّة لاحد الاّ بسابق ارادته ومشيّته . فاستعمل العبوديّة فى الرّضا بحكمته ، والعبادة فى اداء اوامره . وقد امرك بالصّلاة على نبيّه محمّد صلّى اللّه عليه وآله : فاوصل صلاته بصلاته وطاعته بطاعته وشهادته بشهادته ، وانظر ان لا يفوتك بركات معرفة حرمته فتحرم عن فائدة صلاته وامره بالاستغفار لك والشّفاعة فيك ، ان اتيت بالواجب فى الامر والنّهى والسّنن والاداب . وتعلّم جليل مرتبته عند اللّه عزّ وجلّ .

باب هفدهم : (آداب تشهّد)
امام صادق (ع ) فرمود:
تشهد ثناى بر خداوند است . پس در نهان خود بنده او باش ودر فعل وعمل خضوع ورز، همچنان كه با زبان وادعا بنده اويى . ودرستى گفتارت را با صفاى باطنى پيوند ده وبا همه وجود سر بندگى در برابر او فرو دار، چرا كه او تو را بنده آفريد وستور داده تا با قلب وزبان واعضاى بدنت عبادتش كنى تا بدين وسيله ، ربوبيّت او وبندگى خود را محقّق دارى . وبدان كه سرنوشت آفريدگان به دست اوست . آنان را نفسى ولحظه اى نيست ، مگر آن كه در يد قدرت ومشيّت اوست ، وآنان را از انجام كم ترين چيز در حيطه قدرت او عاجزند، مگر آن كه به اذن ومشيّت واراده او باشد.
خداى تعالى فرمايد: (وپروردگار تو هر چه را بخواهد مى آفريند وبر مى گزيند وآنان اختيارى ندارند. منزّه است خدا واز آنچه [با او] شريك مى گردانند، برتر است ).
پس براى خدا بنده اى باش كه با زبان وادعا وعمل ، او را شاكر است وزبان صادق خود را به صفاى باطن پيوند بده چه او خالق توست . او عزيزتر وجليل تر از آن است كه كسى جز او را اراده ومشيتى باشد ويا بر اراده او سبقت جويد. پس عبوديت خويش را در رضامندى به حكمتش وبندگى در عبادت او به كار گير تا اوامرش را ادا نمايى .
او تو را امر فرموده كه بر حبيبش ، پيامبر خدا محمّد (ص ) درود فرستى ؛ پس ‍ نماز براى خداوند را با درود بر او مقارن كن واطاعت از خدا را با اطاعت از او وگواهى بر وجود خدا را با گواهى بر رسالت پيامبر (ص ) همراه كن ، ومراقب باش از بركت هاى شناخت پيامبر (ص ) بى نصيب نمانى ؛ چرا كه اگر چنين باشد، از استغفار وشفاعت او كه به امر پروردگار بزرگ است محروم خواهى بود واين حاصل نخواهد شد مگر با رعايت فرمان خدا وسنت پيامبر (ص ). پس بدان كه نبايد از شناختن قدر ومنزلت آن گرامى نزد خداوند غافل شوى .


الباب الثّامن عشر: (فى السّلام )
 

قال الصّادق عليه السّلام :
معنى السّلام فى دبر كلّ صلاة معنى الامان ، اى من ادّى امر اللّه تعالى وسنّة نبيّه صلّى اللّه عليه وآله خاضعا له خاشعا منه فله الامان من بلاء الدّنيا وبراءة من عذاب الاخرة .
والسّلام اسم من اسماء اللّه تعالى اودعه خلقه ليستعملوا معناه فى المعاملات والامانات والانصافات وتصديق مصاحبتهم [فيما بينهم ] وصحّة معاشرتهم .
وان اردت ان تضع السّلام موضعه وتؤ دى معناه فاتّق اللّه تعالى ، وليسلم منك دينك وقلبك وعقلك ان لا تدنّسها بظلمة المعاصى ولتسلم حفظتك ان لا تبرمهم وتملّهم وتوحشهم منك بسوء معاملتك معهم ، ثمّ صديقك ثمّ عدوّك . فاذا لم يسلم من هو الاقرب ، فالابعد اءولى .
ومن لا يضع السّلام مواضعه هذه ، فلا سلام ولا تسليم ، وكان كاذبا فى سلامه ، وان افشاه فى الخلق .
واعلم انّ الخلق بين فتن ومحن فى الدّنيا، امّا مبتلى بالنّعم ليظهر شكره ، وامّا مبتلى بالشّدّة ليظهر صبره . والكرامة فى طاعته ، والهوان فى معصيته . ولا سبيل الى رضوانه الاّ بفضله ، ولا سبيل الى طاعته الاّ بتوفيقه ، ولا شفيع اليه الاّ باذنه ورحمته .

باب هيجدهم :: (آداب سلام )
امام صادق (ع ) فرمود:
سلام گفتن در انتهاى هر نماز، به معناى ايمنى است وبدين معناست كه امر خداى متعال وسنت پيامبر (ص ) را با خضوع وخشوع ادا كرده است ، پس ‍ او از بلاى دنيا وآخرت ، ايمن باشد. سلام ، اسمى است از اسماى خداوند متعالى ، كه آن را در خلقش به وديعت نهاده ، تا در معاملات وامانات وروابط خود از آن بهره جويند، ودر دوستى ومعاشرت خويش صادق باشند.
وچنانچه بخواهى سلام را در همان جا كه بايد به كار برى ومعناى واقعى اش ‍ را ادا كنى ، بايد از خدا بترسى ودين ، قلب وعقلت را سالم نگه دارى وآن را به ظلم وتاريكى گناهان آلوده نكنى وفرشتگان حافظ خويش (كرام الكاتبين ) را با كردار بد ناراحت وملول واز خود بيزار نكنى ، سپس دوستت ودشمنت از تو نرنجد؛ چرا كه اگر نزديكان از دستش در امان نباشند، آن كه از دورتر است مسلّما از دست او در امان نخواهد بود.
پس كسى كه سلام را در اين مواضع مراعات نكند، نه سلامش فايده اى دارد ونه تسليمش . او در سلامش كاذب است ، اگر چه خلق را بسيار سلام گويد.
وبايد بدانى كه مردمان همواره دستخوش آزمون اند يا در دام محنت گرفتارند. آن كه به نعمت آزمون شود، بايد شكر نعمت گويد وآن كه به سختى دچار است ، بايد صبر پيشه سازد. بدان كه كرامت در بندگى خدا وخوارى در نافرمانى از اوامر اوست وراهى به رضوان ورحمت خداوند نباشد، جز به مدد فضل وبخشش او؛ وهيچ وسيله اى براى دست يابى به طاعتش ، جز به واسطه توفيق الهى فراهم نگردد وهيچ شفيعى در پيشگاهش نيست ، جز به اذن ورحمتش .


الباب التّاسع عشر: (فى الدّعاء)
 

قال الصّادق عليه السّلام :
احفظ آداب الدّعاء وانظر من تدعو، وكيف تدعو، ولماذا تدعو؟ وحقّق عظمة اللّه وكبرياءه ، وعاين بقلبك علمه بما فى ضميرك واطّلاعه على سرّك ، وما تكنّ فيه من الحقّ والباطل . واعرف طرق نجاتك وهلاكك كيلا تدعو اللّه تعالى بشى ء عسى فيه هلاكك وانت تظنّ انّ فيه نجاتك .
قال اللّه تعالى : (ويدع الانسان بالشّرّ دعاءه بالخير وكان الانسان عجولا).(15)
وتفكّر ماذا تساءل ولماذا تساءل . والدّعاء استجابة الكلّ منك للحقّ وتذويب المهجة فى مشاهدة الرّبّ وترك الاختيار جميعا وتسليم الامور كلّها ظاهرها وباطنها الى اللّه تعالى .
فان لم تاءت بشرط الدّعاء، فلا تنتظر الاجابة ، فانّه يعلم السّرّ واخفى ، فلعلّك تدعوه بشى ء قد علم من نيّتك خلاف ذلك .
قال بعض الصّحابة لبعضهم : انتم تنتظرون المطر بالدّعاء وانا انتظر الحجر.
واعلم انّه لو لم يكن امرنا اللّه بالدّعاء لكنّا اذا اخلصنا الدّعاء تفضّل علينا بالاجابة ، فكيف وقد ضمن ذلك لمن اتى بشرائط الدّعاء.
وسئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله عن اسم اللّه الاعظم فقال : كلّ اسم من اسماء اللّه .
ففرّغ قلبك عن كل ما سواه وادعه تعالى باىّ اسم شئت فليس للّه فى الحقيقة اسم دون اسم ، بل هو اللّه الواحد القهّار.
قال النّبىّ صلّى اللّه عليه وآله : انّ اللّه لا يستجيب الدّعاء من قلب لاه .
قال الصّادق عليه السّلام : اذا اراد احدكم ان لا يساءل ربّه الاّ اعطاه فليياءس ‍ من الناس كلّهم ، ولا يكن رجاءه الاّ من عنداللّه عزّ وجلّ فاذا علم اللّه تعالى ذلك من قلبه لم يساءله شيئا الاّ اعطاه .
فاذا اتيت بما ذكرت لك من شرائط الدّعاء واخلصت سرّك لوجهه ، فابشر باحدى ثلاث : امّاان يعجّل لك ما ساءلت ، وامّا ان يدّخر لك ما هو اعظم منه ، وامّا ان يصرف منك من البلاء ما لو ارسله اليك لهلكت .
قال النّبىّ صلّى اللّه عليه وآله : قال اللّه تعالى : من شغله ذكرى عن مساءلتى اعطيته افضل ما اعطى للسّائلين .
قال الصّادق عليه السّلام : لقد دعوت اللّه مرّة فاستجاب لى ونسيت الحاجة لانّ استجابته باقباله على عبده عند دعوته اعظم واجلّ ممّا يريد منه العبد، ولو كانت الجنّة ونعيمها الابدى . وليس يعقل ذلك الاّ العاملون المحبّون العارفون بعد صفوة اللّه وخواصّه .

باب نوزدهم :: (آداب دعا)
امام صادق (ع ) فرمود:
شرايط دعا را نگاه دار، وبنگر كه چه كسى را مى خوانى وچگونه مى خوانى وبراى چه مى خوانى .
وحقّ عظمت وكبرياى خداوند را به جاى آور وبا قلب خويش علم او به باطنت وآگاهى اش از درونت ومكنونات قلبى ات از حقّ وباطل بنگر وراه هاى نجات وهلاك خويش را بشناس ، كه مبادا از خدا چيزى بخواهى كه هلاكتت در آن است وتو نجات خود را در آن مى پندارى .
خداى تعالى مى فرمايد: (وانسان [همان گونه كه ] خير را جزا مى خواند، [پيشامد] بد را مى خواند وانسان همواره شتابزده است ).
وبينديش كه چه مى خناهى وبراى چه مى خواهى . ودعا آن است كه در همه چيز خدا را استجابت گويى وخون خود را در راه مشاهده پروردگار نثار كنى واميال نفسانى را ترك كنى وهمه امور را ظاهر وباطن به خداى تعالى واگذارى .
پس چون شرط دعا را مراعات نمى كنى ، انتظار اجابت نيز نداشته باش ؛ چون كه او آشكار وخفا را مى داند؛ وبسا او را به چيزى بخوانى ونهانت ، خلاف آن را گويد (در دعا، زبان ودلت يكى نباشد).
يكى از صحابه ، به بعضى ديگر از آنان گفت : شما در انتظار بارانيد ومن (به دليل اعمال ناشايست خود) در انتظار سنگ .
وبدان كه اگر خدا ما را به دعا امر نفرموده بود، چون خالصانه او را مى خوانديم ، بر ما به اجابتش تفضّل مى فرمود. پس حال كه خود اجابت دعا را كه همراه با شرايطش باشد ضامن گشته ، چگونه نااميد باشيم ؟
از رسول خدا (ص ) درباره اسم اعظم پرسيدند، فرمود: هر اسمى از اسم هاى خدا، اعظم است . پس قلب خويش را از ماسوايش فارغ گردان وخداى تعالى را با هر اسمى كه خواهى بخوان ، كه در حقيقت ، او چنين نيست كه داراى اسمى باشد وفاقد اسمى ديگر، بلكه او خداى واحد قهّار است .
رسول خدا (ص ) فرمود: خداوند تعالى دعاى كسى را كه با دل مشغولى به غير خدا دعا كند مستجاب نمى فرمايد.
امام صادق (ع ) فرمود: چون كسى از شما اراده مى كند كه از پروردگارش ‍ حاجتى بخواهد، بايد از جميع مردمان ماءيوس گردد واميد به كسى جز خداى عزّ وجلّ نبندد. پس چون خداى تعالى اين امر را در دل بنده اش ‍ ببيند، هر چه را كه او بخواهد، بدو عطا كند.
بنابراين ، چون شرايطى را كه برايت ذكر گشت در دعا مراعات كنى وباطن خويش را براى خدا خالص گردانى ، تو را به يكى از سه چيز مژده باد:
1 در برآورده شدن حاجتت ، تعجيل مى ورزد؛
2 چيزى بهتر از آنچه خواسته اى ، برايت ذخيره مى كند؛
3 يا بلايايى را از تو باز مى گرداند كه اگر به تو رسند، به هلاكت در افتى .
پيامبر (ص ) فرمود: خداوند تعالى مى فرمايد: آن كس كه ذكر من ، او را از حاجت خواستن از من باز دارد، بهترين چيزى كه به حاجت خواهانم مى دهم ، بدو خواهم داد.
امام صادق (ع ) فرمود: خداى را يك بار خواندم ، فرمود: لبيك بنده من . حاجت خويش از يادم بردم ، زيرا پاسخ او بسى بزرگ تر ووالاتر است از آنچه كه بنده از او خواسته است ؛ اگر چه حاجتش ، بهشت ونعمت جاودان باشد ولذّت آن را جز عاملان محبّ وعارفان برگزيده وخواص خدا ندانند.

 

next page

fehrest page