۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام صادق (عليه السلام) پيشوا و رئيس مذهب

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۴ -


مفتوح بودن باب اجتهاد از نظر فقه جعفرى

اجتهاد از باب افتعال و مشتق از جهد با فتح جيم به معناى سعى و كوشش توأم با رنج است و فقه به معناى غور كردن و به اعماق مسألة رسيدن مى باشد . فقه جعفرى ، اجتهاد و استنباط احكام شريعت را از روى مدارك و منابع اوليه اسلامى بر آنان كه واجد شرايط لازم باشد جايز مى داند و معتقد است براى هر موضوعى حكمى تعيين شده است و خطوط كلى و اصولى آن در عبادات مسائل اخلاقى ، احكام ، اجتماع ، ترسيم شده است و مجموعه اين احكام ، از طريق وحى يا الهام در اختيار پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) گزارده شده است ، پيامبر تدريجا اين احكام را بر حسب پيش آمدها و حوادث مختلف و احتياجاتى كه مسلمانان پيدا مى كردند در اختيار جمعى از خواص اصحابش كه شبانه و روز دور شمع وجود او را گرفته بودند نهاده است .

مستند و مدارك الهى اين امر ، آيه 123 از سوره توبه است كه مى فرمايد : فلولا نفر من كل فرقه طائفة ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعو اليهم لعلهم يحذرون . چرا از هر ناحيه و قبيله اى ، فردى يا جمعى كوچ نمى كند تا مسائل دينى خود را بياموزد و پس از بازگشت به سوى مردم خويش آنان را از نتيجه دانش خود آگاه سازند به اميد اينكه ايشان را به ياد خدا آورده و از كيفر كردار نارواى خود بترسانند .

از نظر حديث رواياتى است از آن جمله شيخ الطائقه در كتاب خود العدة في اصول الفقه آورده است كه وقتى پيامبر اسلام تصميم گرفتتند معاد معاذ بن جبل را از طرف خود به يمن اعزام دارد از او خواست موقع حكم ، روش تو چگونه خواهد بود ؟ عرض كرد ، طبق سنت رسول خدا حكم خواهم كرد . حضرت فرمود در صورتى كه حكم رسول خدا نباشد چه كار خواهى كرد ؟ عرض كرد ، اجتهاد و كوشش بسيار نموده و موافق روح احكام خدا نظر خواهم داد . پيامبر اسلام او را تحسين و تصديق نمود . و مستند ديگر اجتهاد از ديدگاه روايات ، مقبولهء عمر بن حنظله مى باشد كه در كتاب كافى باب اختلاف الحديث آمده است راوى در مورد نزاع و اختلاف دو نفر از اصحاب امام (عليه السلام) سؤالاتى مطرح مى كند و جوابهاى لازم را مى شنود تا آنجا كه مى گويد : قلت فكيف يصنعان ؟ قال (عليه السلام) : ينظران الى من كان منكم ، ممن قد روى حدثنا و نظر في حلالنا وحرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فانى قد جعلته عليكم حاكمأ فأذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما به حكم الله استخف وعلينا قد رد والراد علينا راد على الله وهو على حد الشرك بالله . (55)

خلاصه اينكه راوى مى گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم پس با اين پيش آمد تكليف دو نفر طرفين نزاع چيست ؟ امام فرمود : با جستجو ميان علماى شيعه كسى را انتخاب كنند كه از احاديث و كلمات ما اطلاع كافى داشته باشد كه در استنباط احكام دين بتوان به آنها مراجعه نمود آنهايى كه در حلال و حرام ما توجه عميق داشته و احكام را از روى معرفت و شناسائى شايسته مقام حكومت شرعيه تشخيص داده باشند . پس در اين صورت بايد به حكم مرجع مزبور تن داد و داورى او را با رضاى خاطر لزوما بپذيرند زيرا ما او را بشرح مزبور حاكم شرع قرار داده ايم . پس هر گاه طبق حكم ما ، حكمى صادر نمود ومع الوصف از او پذيرفته نشد پس يقين حكم خدا را خفت داده است و بر روى ما ، دست رد و تجاوز دراز كرده است و ستيزگى نموده و گفته ما را پس زده است . . . و اين نافرمانى بر ما در واقع نافرمانى به پروردگار است و آن در حد شرك به خدا است : اين حديث مقام اجتهاد و فتوى و قضاوت شرعيه را ثابت مى كند . و باز مستند اجتهاد ، حديث ديگرى است . كه امام صادق (عليه السلام) به يكى از اصحاب جليل القدر خود بنام ابان بن تغلب مى گويد : يا ابان ! اجلس في مسجد المدينه وأفت للناس فانى احب ان ارى في شيعتى مثلك . (56)

يا در حديث ديگرى كه جوامع حديث نقل گرديده است كه فرموده اند : علينا القاء الاصول وعليكم التفريع يا عليكم ان تفرعوا ، يعنى وظيفهء ما اين است كه اصول و كليات را بيان كنيم و وظيفهء شما اين است كه فروع و شاخه ها را از اين اصول استنباط و استخراج كنيد ابن ادريس حلى با اينكه خبر واحد را نمى پذيرد و به آن عمل نمى كند در عين حال اين حديث را در مستطرفات كتاب سرائر به عنوان اصل مسلم آورده است . . (57) (58)

تربيت يافتگان مكتب تربيتى و مدرسهء علمى امام صادق (عليه السلام) يكى از پربارترين حوزه‌هاى علمى در جهان اسلام به شمار مى آيد كه تعداد كثيرى از فارغ التحصيلان مؤمن و متعهد را به جامعه اسلامى تحويل داده است كه از نظر كم و كيف در نوع خود بى نظير يا كم نظير مى باشد . چون در كمتر حوزه‌هاى علمى مى توان سراغ گرفت كه انبوه قابل توجهى از شاگردان در علوم مختلف و گوناگون از يك حوزه ء درسى بهره گيرى نمايد و هر كدام از شاگردان در يك بخش از علوم تخصص وتبحر پيدا نمايند . اين ويژگى اختصاص به حوزهء تربيتى و علمى پيشواى ششم دارد كه هم اكنون تعدادى از چهره‌هاى سرشناس از شاگردان آن حوزه را معرفى مى نماييم :

1 . محمد بن مسلم محمد بن مسلم ، يكى از شخصيتهاى بزرگ شيعه و از رجال بلند پايه وعاليقدر اسلامى است كه در علم و فضيلت و زهد و تقوى و عظمت و كمال ، سرآمد محدثان و راويان حديث مى باشد و در ميان شاگردان امام صادق (عليه السلام) كمتر كسى به پايهء فضيلت و عظمت او مى رسيد . پيشواى ششم در حق او مى فرمايد : مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند . اين چهار نفر عبارتند از : زراره ، ابوبصير ، محمد بن مسلم وبريد بن معاويه عجلى . اگر اينها نبودند ، كسى از تعاليم دين و مكتب پيامبر (صلى الله عليه وآله) بهره ء كافى نمى يافت . اين چهره‌هاى نورانى حافظان دين و مورد اعتماد پدرم در بيان حلال و حرام و احكام دين بودند كه با مكتب ما آشنا شدند و در روز رستاخيز نيز پيش از ديگران به ما خواهند پيوست . (59)

محمد بن مسلم كه از سرزمين كوفه بود ، طى چهار سال اقامت در شهر مدينه ، پيوسته به پيشگاه امامين صادقين امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) شرفياب شده و از محضر آن دو پيشواى بزرگ ، بهره ها مى اندوخت . او در مكتب علمى امام به درجه اى از علم و فضيلت نايل گرديد كه مى گفتند در ميان شيعيان در فقه وحديث هيچكس از محمد بن مسلم داناتر نيست . وى مى گويد هر موضوعى كه به نظرم مى رسيد مى پرسيدم ، به طورى كه سى هزار حديث از امام پنجم و شانزده هزار حديث از امام صادق (عليه السلام) فرا گرفتم . (60)

هشام بن سالم يكى ديگر از شاگردان امام مى گويد : در هر موضوعى كه من وزراره اختلاف پيدا مى كرديم ، از محمد بن مسلم مى پرسيديم و او در جواب آنچه را كه از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) شنيده بود نقل مى كرد . (61)

ابن ابى يعفور كه يكى ديگر از ياران پيشواى ششم است مى گويد : روزى به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : من هميشه دسترسى به شما ندارم و نمى توانم هر وقت كه بخواهم خدمت شما شرفياب شوم ، گاهى بعضى از شيعيان مسائلى از من مى پرسند كه در پاسخ آن عاجز مى مانم . امام صادق (عليه السلام) فرمود : چرا از محمد بن مسلم سؤال نمى كنى ؟ او احاديث ما را از پدرم شنيده و مورد توجه و علاقهء پدرم بود و پدرم از او رضايت و خوشنودى داشت . (62)

محمد بن مسلم كتابى بنام اربعمائة مسألة ( چهارصد مسأله ) تأليف نموده بود كه گويا پاسخ چهارصد مسأله اى بود كه از پيشواى پنجم و ششم شنيده بود . (63)

محمد بن مسلم وفقهاى بزرگ اهل تسنن فقها و دانشمندان بزرگ اهل تسنن نيز مشكلات علمى خود را از محمد بن مسلم مى پرسيدند و از دانشهاى او كه محصول حضور در محضر پر فيض پيشواى پنجم بود ، بهره‌مند مى شدند . وى مى گويد : شبى پشت بام خانه خود خوابيده بودم ، ناگهان در خانه را زدند . گفتم كيست ؟ شخصى صدا زد بيا پائين با شما كار دارم . از پشت بام آمدم ، ديدم زنى است . گفت : دختر تازه عروسم هنگام وضع حمل جان سپرده است ، ولى گويا بچه هنوز در شكم مادر زنده است و دارد حركت مى كند ، تكليف ما چيست ؟ گفتم : روزى عين اين سؤال را از امام باقر (عليه السلام) نمودند . امام فرمود : بايد شكم مادر را شكافت و بچه را بيرون آورد . آنگاه گفتم : من مخفيانه زندگى مى كنم و كسى از محل سكونت من باخبر نيست . تو چگونه به اينجا آمده اى ؟ گفت : من ابتدا پيش ابوحنيفه رفتم و جواب اين مشكل را از او خواستم . ابوحنيفه گفت من حكم اين مسأله را نمى دانم ، هم اكنون برو پيش محمد بن مسلم ، او حتما جواب سؤال تو را خواهد داد ، ولى هرچه در پاسخ تو گفت برگرد به من هم اطلاع بده . محمد بن مسلم مى گويد : آن زن رفت . فرداى آن شب وارد مسجد شدم . با صحنهء جالبى روبرو گرديدم . ابوحنيفه عده اى را دور خود جمع كرده بود و مسأله شب گذشته را از آنها مى پرسيد . من سرفه اى كردم ، ابوحنيفه صداى مرا شنيد ، ضمن صحبت خود ( به طورى كه كسى متوجه نشد ) گفت : اللهم غفرا دعنا نعيش يعنى صرف نظر كن و مطلوب را مكتوم بدار و بگذار زندگى كنيم . (64)

محمد بن مسلم و قاضى ابن ابى ليلى روزى دو نفر براى طرح دعوى وحل اختلاف نزد ابن ابى ليلى قاضى معروف آمدند . يكى از آنها ديگرى را نشان داده و گفت : اين مرد كنيزى به من فروخته است كه پاهايش فاقد مو مى باشد ، و من گمان مى كنم از روز اول بدن او مو نداشته است و اين موضوع مرا نگران كرده است . آيا اين عيب است و من مى توانم به خاطر آن معامله را فسخ كنم ؟ ابن ابى ليلى كه تا آن موقع با چنين مسأله اى روبرو نشده بود و حكم آن را نمى دانست ، بهانه اى پيش كشيد و گفت : مهم نيست ، مردم معمولا موهاى بدن را براى پاكيزگى و نظافت مى گيرند ، بنابراين عاملى براى ناراحتى شما وجود ندارد . مدعى كه احتمال مى داد آقاى قاضى از حكم اصلى مسأله بى خبر است و به همين جهت طفره مى رود گفت : من كار با اين حرفها ندارم . بالاخره اين موضوع عيب محسوب مى شود يا نه ؟ و اگر عيب است بفرمائيد و اگر نه مرخص مى شويم . در اين موقع قاضى دست خود را روى شكم گذاشته ، گفت دچار دل درد شدم . اجازه بفرمائيد چند لحظه ديگر باز مى گردم . بلافاصله از جا حركت نمود ، از در ديگرى بيرون رفت و خود را به محمد بن مسلم رسانيد و گفت رأى اعلم (عليه السلام) درباره ء چنين مسأله اى چيست ؟ محمد بن مسلم گفت : عين اين موضوع را نمى دانم ، ولى از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود هر چيز طبيعى كه كم يا زياد شود عيب محسوب مى شود . ابن ابى ليلى گفت : همين كافى است و بى درنگ به محكمه بازگشت و به طرفين شكايت اعلام كرد اگر مشترى مايل باشد مى تواند معامله را به واسطهء عيبى كه در كنيز است فسخ كند . (65)

متن روايت كلما زاد أو نقص عن الخلقة الأصلية فهو عيب .

محمد بن مسلم با توجه به شخصيت ارزنده ء علمى و معنوى كه داشت ، فوق العاده مورد توجه و علاقه پيشواى ششم بود و همواره از حمايت و پشتيبانى كامل آن امام همام برخوردار بوده است . روزى به امام صادق (عليه السلام) گزارش رسيد كه ابن ابى ليلى ( همان شخصى كه در مسأله فروش كنيز درمانده بود و با راهنمايى محمد بن مسلم از بن بست رهايى يافت ) در جريان قضايى شهادت محمد بن مسلم را رد نموده و گواهى او را نپذيرفته است . اين موضوع بر امام گران آمد و سخت ناراحت شد . ابوكهمش مى گويد : به محضر امام صادق (عليه السلام) شرفياب شدم . فرمود : شنيده ام محمد بن مسلم نزد ابن ابى ليلى شهادت داده و او شهادت محمد بن مسلم را رد كرده است ؟ گفتم : بلى . فرمود : وقتى به كوفه رفتى ، نزد ابن ابى ليلى برو و به او بگو : سه مسأله از تو مى پرسم ، پاسخ آنها را از تو مى خواهم ، ولى به شرط اينكه جواب مسأله را با قياس ، يا به نقل از قول فقها و محدثان ندهى . آنگاه سه مسأله زير را از او بپرس . ( اين سؤالها مخصوصا امروز كه با كوشش فقها و توسعه علم فقه براى بسيارى از مردم بسيار ساده جلوه مى كند ، چنانچه در ذيل خواهيم ديد ، آن روز قاضى كوفه را عاجز ساخت ) و هنگامى كه ابن ابى ليلى از پاسخ اين مسائل عاجز ماند ، چنين بگو : جعفر بن محمد مى گويد : به چه علت شهادت شخصى را كه به احكام خدا و روش و دستور پيامبر (صلى الله عليه وآله) از تو داناتر است رد كرده اى ؟ ابوكهمش مى گويد : وقتى وارد كوفه شدم ، پيش از آنكه به خانه ام بروم ، نزد ابن ابى ليلى رفتم و گفتگوى زير بين من و او رد و بدل شد : سه سؤال از شما دارم ، ولى خواهش مى كنم پاسخ مرا با قياس يا از زبان فقها و محدثان ندهيد ، بلكه رأى و نظر خود را بگو . رأى شما درباره ء شخصى كه در دو ركعت اول نماز واجب شك كرده است چيست ؟ ابن ابى ليلى مدتى سر به پائين افكند ، آنگاه سر بلند نموده گفت : عقيده ء فقهاى ما در اين باره .

از اول با شما شرط كردم كه پاسخ مرا از قول ديگران نقل نكنى . من خودم در اين باره چيزى نمى دانم . خيلى خوب ، پاسخ سؤال دوم را بگو : كسى كه بدن يا لباسش با بول نجس شده ، لباس و بدن خود را چگونه بايد بشويد ؟ وى مدتى به فكر فرو رفت و پس از مدتى سر بلند كرده و گفت : فقهاى ما در اين باره عقيده دارند .

شرط ما اين است كه از ديگران نقل قول نكنى . من شخصا در اين باره چيزى نمى دانم . اشكال ندارد . سؤال سوم را جواب بده . شخصى هنگام رمى جمره بجاى هفت سنگ ، شش سنگ زده و سنگ هفتم به هدف اصابت نكرده است ، تكليف اين شخص چيست ؟ قاضى باز به فكر فرو رفت ، آنگاه سر بلند كرد و خواست بگويد فقهاى ما . . . گفتم : شرط خود را فراموش نكنيد . متأسفانه در اين باره چيزى نمى دانم . من كه منتظر چنين اعترافى بودم ، گفتم : جعفر بن محمد بوسيلهء من به تو پيغام داده كه چرا شهادت شخصى را كه به احكام خدا و روش و دستور پيامبر از تو داناتر و آگاهتر است ، رد كرده اى ؟ چه شخصى ؟ محمد بن مسلم . شما را به خدا اين حرف را جعفر بن محمد گفت ؟ به خدا سوگند اين عين سخن جعفر بن محمد (عليه السلام) است . ابن ابى ليلى وقتى اين سخن را شنيد ، فردى را به سراغ محمد بن مسلم فرستاد و او را به دادگاه دعوت كرد و پس از اداى مجدد شهادت ، گواهى او را پذيرفت . (66)

2 . جابر بن يزيد جعفى يكى ديگر از تربيت يافتگان حوزه درسى امام صادق (عليه السلام) جابر بن يزيد جعفى است . وى اهل كوفه بود ولى براى استفاده از محضر امام به شهر مدينه هجرت نمود . او در پرتو استفاده از مكتب پر فيض دودمان رسالت به مقامات عالى علمى نائل گرديد . و در صف ياران برجسته ى آن حضرت قرار گرفت . جابر كه يكى از شيعيان مخلص و با فضيلت امام صادق (عليه السلام) بود بواسطه دفاع صريح از عقايد تشيع ، همواره مورد خرده گيرى مخالفين قرار داشت ، و چون محيط را براى بيان پاره‌اى از حقايق نامساعد مى ديد ، از افشاى بسيارى از احاديثى كه شنيده بود ، خوادارى مى ورزيد و مى گفت : پنجاه هزار حديث در سينه دارم كه هنوز يكى از آنها را نقل نكرده ام . (67)

روزى حديثى را نقل كرد و گفت : اين يكى از همان پنجاه هزار حديث بود . امتيازات علمى و معنوى جابر ، به قدرى چشمگير و قابل توجه بود كه نه تنها در پرتو آن محبوبيت خاص در پيشگاه امام صادق (عليه السلام) پيدا كرده بود ، بلكه ديگران نيز خواه و ناخواه در برابر شخصيت بزرگ علمى و ويژگى‌هاى معنوى او ، سر تعظيم فرود مى آوردند . وقتى از امام صادق پرسيدند : موقعيت جابر در نظر شما چگونه است ؟ امام فرمود : جابر نزد ما مثل سلمان نزد پيامبر است . (68)

سفيان ثورى به شعبى كه از دانشمندان آن روز بود مى گفت : اگر نسبت به جابر بدگويى كنى پاسخ را با بدگويى خواهم داد . (69)

مؤلف ميزان الاعتدال مى گويد : جابر بن يزيد يكى از دانشمندان شيعه است ، وى شخصى راستگو وموثق و در نقل حديث فوق العاده پرهيزگار است ، در اين قسمت كسى را بهتر از او نديده ام . (70)

زياد بن ابى الجلال مى گويد : در مورد احاديث جابر در ميان محدثان و راويان شيعه اختلافى رخ داد من گفتم اين موضوع را از امام صادق مى پرسم ، هنگامى كه به همين منظور به پيشگاه آن حضرت شرفياب شدم ، قبل از آنكه آغاز سخن كنم ، فرمود : خدا رحمت كند جابر را او در نقل احاديث ما صادق و راستگو بود . خدا مغيرة بن سعيد را لعنت كند . او ، اخبار دروغين را با احاديث ما مخلوط مى كرد . (71)

جابر با استفاده از علوم و دانش‌هاى سرشار پيشواى پنجم ، كتب وآثار متعددى را از خود به يادگار گذاشت كه شاهد ديگرى بر توجه شيعيان به مسألة تدوين و جمع‌آورى مباحث اسلامى است ، كتب جابر به قرار زير است :

1 . كتاب تفسير ،

2 . كتاب نوادر ،

3 . كتاب فضائل ،

4 . كتاب جمل ،

5 . كتاب صفين ،

6 . كتاب نهروان ،

7 . كتاب مقتل امير المؤمنين ،

8 . كتاب مقتل الحسين .

3 . زرارة ابن اعين ( فقيه ) زراره يكى از علماء و اعيان شيعه است كه در علم فقه ، حديث ، كلام ، بصيرت و آگاهى كامل دارد امام بوجود چنين شاگردى افتخار كرده است و او را مرجع سوالات فقهى و فتوايى مردم قرار داده است در يكى از سخنان خود به فيض پسر مختار مى فرمايد : اگر حديثى خواستى از اين مرد نشسته مسئلت نما و با دست خود به زراره اشاره فرمودند و باز در حديث ديگرى فرموده اند اگز زراره و امثال آن نبودند آثار پدرم از ميان مى رفت - زراره يكى از ياران امام صادق (عليه السلام) و از شيعيان بسيار با فضيلت وعاليقدر دينى است . به حدى كه در بزرگى و عظمت و شخصيت و ويژگى‌هاى علمى و معنوى مورد اتفاق دانشمندان قرار گرفته است .

ابن شهر آشوب مى نويسد : دانشمندان اسلامى در اين مطلب اتفاق نظر دارند كه در ميان شاگردان صادقين (عليه السلام) شش تن از همه داناتر و واردتر بودند كه عبارتند از : زراره ، معروف مكى ، ابوبصير اسدى ، فضيل بن يسار ، محمد بن مسلم طائفى ، وبريد بن معاويه عجلى . (72)

زراره مردى سخنور ، خوش بيان بود . و در مباحثه استعداد فوق العاده داشت به حدى كه كمتر كسى مى توانست او را محكوم سازد . او در علم كلام و مسائل اعتقادى و استدلالى به قدرى ماهر و ورزيده بود كه متكلمان شيعه شاگردان مكتب او محسوب مى شدند . (73)

زراره علاوه بر آنكه يك محدث بزرگ ، متكلم عاليقدر ، فقيه برجسته بود ، شاعر و اديب با ذوقى نيز به شمار مى رفت و كتابى درباره علم جبر و اختيار نيز تأليف نموده بود . (74)

او يكى از چهار نفرى است كه امام صادق (عليه السلام) زنده نگه داشتن مكتب را مرهون تلاش‌هاى آنان معرفى نموده است . پيشواى ششم در حديث ديگرى مى فرمايد : خدا زراره را رحمت كند كه اگر زراره و امثال او نبودند احاديث پدرم از بين مى رفت . (75)

روزى يك مرد شامى به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيد و اعلام كرد براى مناظره با آن حضرت آمده است . مرد شامى بحث‌هاى مختلفى را پيش كشيد و امام در هر بحثى او را به يكى از ياران خود كه در مجلس حاضر بودند ارجاع مى نمود . وقتى كه مرد شامى از مسائل فقهى پرسيد امام صادق (عليه السلام) رو به زراره نمود فرمود : زراره ، تو با او بحث كن ، آنگاه آن دو نفر شروع به بحث و مناظره كردند ، طولى نكشيد زراره مرد شامى را محكوم ساخت به حدى كه او به شكست خود اعتراف نمود . (76)

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام مكتب تشيع در سال 150 هجرى به رحمت ايزدى پيوست . قابل توجه است كه دانشمندان حديث ودرايت ، روايات و منقولات او را به صورت حديث صحيح و مقبول پذيرفته‌اند روانش شاد !

4 . حمران ابن اعين شيبانى حمران ابن أعين يكى از رجال و دانشمندان بزرگ و با فضيلت شيعه است ، او از دوران پيشواى چهارم يكى از چهره‌هاى درخشان تشيع بشمار مى رفت و از محضر آن حضرت استفاده ها نموده بود ، پس از رحلت امام سجاد (عليه السلام) در صف ياران و شاگردان خاص امام باقر قرار گرفت و بهره‌هاى سرشارى از خرمن علم و دانش و حكمت امام پنجم برد و مدتى نيز از زمان امام صادق (عليه السلام) را درك نمود . (77)

حمران علاوه بر مقام بزرگ و ممتاز معنوى ، در علوم قرآن و رشته‌هاى علمى ديگر مانند علم نحو و لغت و ادبيات عربى دانشمند بلند پايه اى بود كه دانشندان بعدى در مباحث مربوط به قرائت قرآن به آراء و نظريات او استناد مى كردند . (78)

تخصص در علم در زمان پيشواى پنجم و ششم كه نهضت علمى و فرهنگى اسلام شكوفا مى شد در اثر برخورد با فلسفه و عقايد و آراء فلاسفه و دانشمندان يونان و روم رشته‌هاى مختلف علمى بوجود آمد و شبهات و اشكالات گوناگونى در ميان دانشمندان رواج يافت از اين رو ، امام باقر (عليه السلام) و همچنين امام صادق (عليه السلام) هر يك از شاگردان خود را در رشته اى كه با ذوق و قريحه او سازگار بود تشويق به تعليم و تعلم مى نمودند و در نتيجه هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند حديث ، تفسير ، كلام ، و امثال اينها تخصص پيدا مى كردند . گاهى امام دانشمندانى را كه براى بحث و مناظره مراجعه مى كردند راهنمايى مى كرد تا با يكى از شاگردانى كه در آن رشته تخصص داشت ، مناظره كند . هشام بن سالم مى گويد : روزى با گروهى از ياران امام (عليه السلام) در محضر آن حضرت نشسته بوديم يك نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه وارد مجلس شد ، امام فرمود بنشين و آنگاه پرسيد چه مى خواهى ؟ مرد شامى مى گفت : شنيده ام شما به تمام سئوالات و مشكلات و نيازهاى علمى مردم پاسخ مى گوييد ، آمده ام با شما بحث و مناظره بكنم امام صادق فرمود : در چه موضوع ؟ شامى گفت : درباره كيفيت قرائت قرآن . امام رو به حمران كرده فرمود : حمران جواب اين شخص با توست من مى خواهم با شما بحث كنم نه حمران . اگر حمران را محكوم كردى آن وقت با من . مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد هر چه شامى پرسيد پاسخ قاطع ومستدل از حمران شنيد به طورى كه سرانجام از ادامهء بحث فرو ماند و سخت ناراحت و خسته شد . امام فرمود : چگونه ديدى ؟ راستى حمران خيلى زبر دست است هر چه پرسيدم به نحو شايسته اى پاسخ داد . (79)

5 . مفضل بن عمر جعفى او يكى ديگر از ياران مخلص امام (عليه السلام) و يكى از فقهاى بزرگ به شمار مى آيد كه متصدى بخشى از امور امام بود گروهى از علاقه مندان امام به مدينه آمدند . تقاضا نمودند شخصى را به آنها معرفى نمايند كه به هنگام نياز در امور دينى و احكام شرعى به او مراجعه كنند . امام فرمود : هر كس سوالى دارد بيايد از خودم بپرسد . آنان اصرار ورزيدند كه حتما شخصى را معرفى فرمايند ، فرمود مفضل را برايتان تعيين كردم آنچه او بگويد بپذيريد زيرا او جز حق نمى گويد . (80)

امام صادق (عليه السلام) در چند جلسه درس‌هايى در توحيد براى مفضل فرمود كه به مجموعه توحيد مفضل معروف و مشهور مى باشد .

6 . أبان بن تغلب أبان فرزند تغلب از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليه السلام) شمرده مى شود او مرد با فضيلت و جليل القدر بود كه در مسجد مدينه مى نشست و درس وحديث إلقا مى نمود امام صادق (عليه السلام) درباره ء او فرمود : در مسجد بنشين و به مردم فتوى بده من دوست دارم در ميان شيعيان امثال تو فراوان باشند .

او داراى هوش سرشار و عقل وافر بود به علوم قرآن علاقهء فراوان داشت و نخستين شخصى است كه در اين زمينه تأليف مستقلى دارد . ابان مدت طولانى در محضر پيشوايان معصوم نامبرده اعتكاف و زانو زده است و احاديث و علوم آنان را دريافته است وبيش از 000 / 30 حديث از امام صادق (عليه السلام) حفظ نموده است . (81)

توثيق امام سليم بن ابى حبه گويد : در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم وقتى مى خواستم از او خداحافظى كنم و درخواست فيض بيشتر كردم ، فرمود شما مى توانيد از ابان بن تغلب استفاده كيند او در اين باره احاديث فراوانى از ما دريافت كرده است هر آنچه او روايت كند مى توانى از قول من نقل نمائى . . . ) . (82)

تأليفات او

1 . غريب القرآن ، آن كتاب نخستين تأليف در زمينه مسائل قرآنى مى باشد كه خود پايه و اساس علم لغت و ادب قرار گرفته است از دى از آن كتاب و كتاب محمد بن السائب كلبى نوشتهء عطية بن حارث ، مجموعه اى ترتيب داده است . (83)

2 . الفضائل ،

3 . معانى القرآن ،

4 . قراءات ،

5 . الأصول در باب روايت وحديث ابن نديم درالفهرست از آن ياد كرده است او در سال 141 هجرى در كوفه به رحمت ايزدى پيوسته است .

7 . ابان پسر عثمان او از آن شش نفر افراد مورد وثوق و اعتماد است كه محدثين بر روايات و منقولات آنان صحه گذاشته اند و اجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عنهم گفته اند كه پنج نفر ديگر هم :

1 . جميل بن دراج ،

2 . عبد الله بن مسكان

3 . عبد الله بن بشير ،

4 . حماد بن عيسى ،

5 . حماد بن عثمان مى باشد . از ابان افراد متعددى روايت ، نقل كرده اند كه از باب نمونه مى توان : حسن بن على الوشاء ، على بن الحكم ، فضالة بن ايوب ، حسين بن سعيد ، صفوان بن يحيى ، عيسى الفراء و جعفر بن سماعة و ديگران را نام برد او در سال 200 هجرى در كوفه در گذشته است . (84)

8 . بريد العجلى بريد كه از اصحاب و ياران امام باقر و امام صادق (عليه السلام) شمرده مى شود ، يكى از رجال فقه وحديث مى باشد كه از منزلت خاصى در پيش اهل بيت (عليه السلام) برخوردار بوده است و روايات بسيارى در مدح و تحسين و علاقهء او به اهل بيت عصمت (عليه السلام) وارد گشته است همچنان كه از طرف بدخواهان و دشمنان احاديث و مطالب و شايعات ديگرى نيز در حق او صادر گشته است اين امر هم ، دليل عظميت وشموخ مقام او مى باشد او در سال 150 هجرى در گذشته است . (85)

9 . جميل بن دراج جميل از مردم كوفه از اصحاب و ياران امام صادق (عليه السلام) و فرزند گرامش امام موسى (عليه السلام) مى باشد و از آن شش نفر مورد اعتماد ووثوق محدثين است . او داراى تأليفات و اصولى است كه شيخ طوسى توسط حسين بن عبيدالله از او نقل مى كند . او در روزگار امام رضا (عليه السلام) از دنيا رخت بر بسته است .

10 . جميل بن صالح او هم از مردم كوفه و از ياران و اصحاب امام صادق و فرزندش امام موسى (عليه السلام) مى باشد فرد مورد وثوق است و در حديث و روايت داراى اصلى است افراد متعددى از او نقل روايت كرده اند مانند ، حسين بن محبوب ، سعد بن عبد الله ، عمار ساباطى ، محمد بن عمير .

11 . حماد بن عثمان او نيز از مردم كوفه و از ياران امام صادق و امام موسى (عليه السلام) است و از آن شش نفرى است كه علما و دانشمندان حديث ، بر وثوق و مورد اعتماد بودن آنان ، اعتراف كرده اند و شخصيت هائى مانند : على بن مهرياز اهوازى ، صفوان بن يحيى ، محمد بن وليد از او حديث نقل كرده اند . او در سال 190 هجرى در گذاشته است .

12 . حبيب بن ثابت كاهلى او نيز از محدثين و علاقه‌مندان امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليه السلام) مى باشد و قريب 200 حديث توسط او روايت شده است او در سال 122 هجرى در كوفه در گذشته است .

شاگردان و ياران امام فزونتر از آنست كه در اين مختصر بگنجد يا حق آنان با اين فشرده گويى اداء گردد تنها 12 نفر را به عنوان تبرك وتيمن به عدد 12 امام معصوم توضيح و بازگو نموديم . طالبين تفصيل مى توانند به كتابهاى مبسوط رجال ، ودرايت و طبقات مفسران تأليف نگارنده ج 1 مراجعه فرمايند .

بخش پنجم / امام ( ع ) و زمامداران خودسر

قبلا گفتيم كه دوران زندگى امام (عليه السلام) همزمان با حكومت 10 تن از حكمرانان و زمامداران خودسر اموى و 2 نفر از حكمرانان عباسى بوده است كه برخى را در ايام طفوليت و برخى ديگر را در ايام امامت درك كرده‌اند . اينك صرفا به عنوان اطلاع و آشنايى بيشتر با نوع كارها و افكار آنان و به عنوان آشنائى با تاريخ و سرگذشت مسلمانان كه چه روزگارى را پشت سر گذاشته اند به صورت فشرده بر تاريخ زندگى آنان نظرى مى افكنيم و در موارد برخورد با تاريخ و زندگى امام لحظاتى مكث مى نمائيم ، تا اينكه در حدودى به بررسى جوانب زندگى امام (عليه السلام) رسيده باشيم . زمامداران اموى امام صادق (عليه السلام) از آغاز دوران طفوليت ده تن از زمامداران اموى را درك نموده اند كه اسامى آنان به اين ترتيب مى باشد . 1 . عبد الملك پسر مروان ، 2 . وليد پسر عبد الملك ، 3 . سليمان پسر عبد الملك ، 4 . عمر پس عبد العزيز ، 5 . يزيد پسر عبد الملك ، 6 . هشام پسر عبد الملك ، 7 . وليد پسر يزيد پسر عبد الملك ، 8 . يزيد ناقص پسر وليد پسر عبد الملك ، 9 . ابراهيم پسر عبد الملك ، 10 . مروان بن حكم معروف به مروان حمار آخرين سلسله از آل اميه . 2 . از حكمرانان عباسى با دوران عبد الله سفاح و برادرش منصور دوانيقى معاصر بوده است . اينكه شرح اجمال روزگار آنان :

1 . عبد الملك بن مروان

او كه پس از پدرش مروان به تخت حكومت جلوس نمود تبار به مغيره مى رساند كه حمزه سيد الشهدا را در جنگ احد دريده بود در سال 65 به حكومت رسيد و تا سال 86 ادامه داشت ولادت امام در سال 82 ه‍ بوده است .

قبل از آغاز زمامدارى با علماء و دانشمندان رفت و آمد داشت و با مساجد ومنابر سر و كارى او تحريكات يزيد بن معاويه را بر ضد ابن زبير محكوم نموده بود و گفته بود او نخستين نوزاد نامشروع در اسلام مى باشد . ولى وقتى زمامدارى به او رسيد خودش حجاج را مأمور ساخت تا زبير را دستگر و به قتل رساند . (86)

آن هم با وضع خاصى كه تاريخ اسلام تا آن روز چنين جنايتى را به خودش مشاهده نكرده بود شش ماه و 17 روز مكه را به محاصره در آورد و كعبه را از كوه ابوقيس به منجنيق سنگ بست . (87)

او پس از تسلط بر مكه در سال 75 در جمع مردم به خطابه پرداخت و اظهار ندامت نمود : مردم ! خلفاى پيش از من كارشان خوردن و خوراندن و بزم بود ولى من علاج درد اين امت را جز با شمشير نخواهم نمود و من نه خليفه مستضعف هستم ( منظورش عثمان است ) نه خليفه سازشكار ( معاويه ) . مردم ما از شما نمى توانيم هيچ فعاليت ضد حكومتى را تحمل نمائيم . (88)

دليل آفتاب

در مورد معرفى طرز فكر عبد الملك ، كافى است كه نشان داده شود يكى از فرمانداران مقرب و نزديك او ، حجاج بن يوسف ثقفى است در مورد شخصيت او كافى است كه يكى از اعضاى خاندان اموى شهادت بدهد چون اهل خانه بهتر از ديگران واقف به اسرار خانه هستند .

عمر بن عبد العزيز اموى در يكى از سخنان خود در مورد حجاج مى گويد : اگر در روز محشر هر قوم و نژادى ، خبيث ترين فرد خود را به محشر عرضه كند و ما هم حجاج را معرفى مى نمائيم يقينا غلبه و پيروزى با ما خواهد بود . (89)