مبانى تربيتى - عرفانى

سيد محمد شفيع مازندرانى

- ۶ -


فصل هشتم : اساسى ترين اهداف تربيتى در رهنمودهاى امام راحل (س )

ترديدى نيست كه تعليم و تربيت ، حقيقتى است مهم و گرانبها لكن مهمتر و گرانبهاتر از آن مساءله تعيين اهداف اساسى آن است كه در اين رابطه با توجه به ديدگاههاى فلسفى ،انسان شناسى ،اخلاقى ،عرفانى و انديشه هاى تربيتى امام راحل - سلام الله عليه - هدفهاى خاصى براى تربيت انسان مورد توجه قرار گرفته اند؛اهدافى كه برخى جنبه مقدميت براى برخى ديگر و در مجموع زمينه ساز تحقق و حصول (هدف نهايى تعليم و تربيت اسلامى )مى باشند در اين رهگذر به ذكر برخى از اهداف اساسى تعليم و تربيت يا آموزش و پرورش اسلامى بر اساس رهنمودهاى آن حضرت مى پردازيم

1- رشد و تعالى معنويت اخلاقى

امام راحل - سلام الله الله عليه - در جلوه هاى مختلف پيرامون اين هدف به تحقق و ارزيابى پرداخته و رهنمودهاى لازم را ارائه داده است از جمله :

الف - تقويت عشق و رشد فطرت توحيدى

امام راحل - سلام الله عليه - همواره خاطرنشان مى كرد كه عشق به او انگيزه است چراغ راه است ، نور هدايت است (العلم نور يفدفه الله فى قلب من يشاء ) و براى دستيابى بدان تا تهذيب ،تطهير و تزكيه لازم است (459)

انبيا،بشر را از ظلمات به سوى نور هدايت مى كنند خدا خواهى نور است و يك مرتبه از كمال است (460)

اى دوست به عشق تو دچاريم همه   در ياد رخ تو داغداريم همه
گر دور كنى يا بپذيرى ما را   در كوى غم تو پايداريم همه
در هيچ دلى نيست بجز تو هوسى   ما را نبود به غير تو دادرسى
كس نيست كه عشق تو ندارد بر دل   باشد كه به فرياد ما برسى (461)
ديده اى نيست رخ زيباى تو را   نيست كه همى نشنود آواى تو را
هيچ دستى نشود جز بر خوان تو دراز   كس نجويد به جهان جز اثرى پاى تو را
رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار   به دو عالم ندهم روى دل آراى تو را
قامت سرو قدان را به پيشيزى نخرد   آنكه در خواب بيند قد رعناى تو را
به كجا روى نمايد كه تواش قلبه نئى   آنكه جويد به حرم منزل و ماءمواى تو را
همه جا محفل عشق است كه يارم همه جاست   كور دل آنكه نيايد به جهان جاى تو را
بشكنم اين قلم و پاره كنم اين دفتر   نتوان شرح كنم جلوه والاى تو را (462)

امام - سلام الله عليه - هميشه در رابطه با مساءله فطرت تو عوامل شكوفايى يا سركوبى آن مى فرمود:اگر هواهاى نفسانى بگذارد انسان بر حسب فطرت خود الهى است لكن اين توجه به دنيا كه توجه ثانوى مى باشد ،از تجلى آن مى كاهد. (463) انسان از اول با فطرت الهى به دنيا مى آيد: (كل مولود يولد على الفطرة ) ،اين فطرت همان فطرت انسانيت است فطرت اسلام و فطرت توحيد است اين فطرت در پرتو عوامل تربيت ،شكوفا و يا سركوب . (464) اين فطرت در همه حتى در كافر وجود دارد . ( فطرة الله التى فطر اللناس عليها) .

انسان در پى كمال مطلق است ، بشر، خداجوست لكن اغوجات نمى گذارند تو فطرتها را خاموش مى كنند (465) آدمى با ملكيات ملكى است و با ملكوتيان ملكوتى و با جبروتيان جبروتى (466) در پرتو تربيت اسلامى ، روحيه عبوديت و بندگى در پيشگاه خدا تقويت گشته و با هر گونه تمرد، سركشى و نافرمانى در برابر حق مبارزه مى شود و هدف اصلى رسالت انبيا همين است . (467)

مساءله عبوديت و بندگى ،به قدرى مهم است كه از برترين افتخارات پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به شمار آمده است . (فان العبودية من اعظم افتخارات النبى (صلى الله عليه و آله ) (468)

بر اين اساس ،سيد بن طاووس ، روز بلوغ روز تكليف خود را جشن گرفت . (469)

ب - تهذيب و تطهير نفس

از راه معنويت ،استقلال و آزادى و دستيابى به مال تامين مى شود (470) (و) مشكلات مادى در مقابل معنويات نمى تواند عرض اندام كند (471)

معلمين اين مدرسه ،انبيا اوليا و در واقع پروردگار متعال است . (472)( خدا انبيا را مبعوث داشت تا تربيت كنند بشر را ).

اسلام مسائل مادى را در راستاى خدمت به امور معنوى ،مورد توجه قرار مى دهد (473) توجه اسلام به ماديت يك توجه تبعى است اسلام معنويات را ميزان (زير بنا) قرار داده است (474) تمام مفسد از خودخواهى و توجه به خود نشاءت مى گيرد بر اين اساس تهذيب و پرداختن به ورع و تقوا ضرورى است (475)

امام (س ) همواره خاطر نشان مى كرد كه :

(گمان نكنيد كه تصفيه شدن يك امرى است آسان اگر محال نباشد،مشكل هست ). (476)

(انبيا ) براى راهنمايى انسان به يك مقام بالاتر آمده اند است و قرآن ، كتاب آدم سازى است . (477)

اساس دعوت انبيا اين است كه انسان بالقوه را تبديل به انسان بالفعل نمايند(478) اسلام براى تربيت انسان آمده است (479) و علم انبيا علم آدم سازى است (480) مكتبهاى الهى مى خواهند انسان را به گونه اى تربيت كنند كه همه در كنار هم آسوده و آرام باشند (481) ترديدى نيست كه صراط مستقيم (انسانيت و معراج بزرگ الهى )پس از((هجرت )از بيت مظلم نفس (482) صورت مى پذيرد بر اين اساس ‍ (تهذيب )در راءس همه امور است و جهاد اكبر مى باشد (483) زيرا از اين راه است كه مى توان به (حضور ) ،بار يافت . (484)

آرى مبارزه با رذايل و تقويت و رشد فضايل (تطهير و تهذيب باطن )كه همان مصدق اكمل جهاد اكبر است ،برترين راه دستيابى به (مقصود )است .

اگر انسان به خود واگذار شود از همه حيوانات بدتر (خطرناكتر) و از تمام شياطن ،شيطان تر است (485)

منظور همه انبيا و همه كتب آسمانى ،شكستن بتها و بيرون آوردن انسان از بتخانه هاست . (486) انسان حيوان نيست كه معيار انحطاط و اعتلاى او شكم باشد او انسان است و بايد به مقام انسانيت دست يابد (487) و عظمت او به اخلاق ، كردار و رفتار او بستگى دارد. (488)

اگر قلب آدمى منور شود هه اعضاى او نورانى مى شود (489)

سعادت آدمى به داشتن دست و پا و سال نيست و سعادت امرى است مربوط به قلب و روح انسان (490) ولى رهبران فكرى فعلى جهان ،مى خواهند بشرى را نظير يك كارخانه بزرگ صنعتى ،اداره كنند، در حالى كه جامعه از انسانها تشكيل يافته و انسان داراى بعد معنوى و روح عرفانى است . (491). تنها امتياز فردى نسبت به فرد ديگر،تقوا،طهارت و پاكى از انحرافهاست . (492)

كوشش كنيد معنويت را تقويت كنيد و در پرتو معنويت ،استقلال و آزادى شما حفظ مى شود و به كمال مى رسد. (493)

مساءله اصلى ، مهيا ساختن زمينه سعادتمندى (تربيت انسانهاى سعادتمند) است . و دانش و علمى كه سعادت بويژه سعادت اخروى را تاءمين مى كند،(علم نافع ) خوانده مى شود. (494)

معارف الهى ،علم تهذيب نفس و سلوك الى الله ،علم آداب و عبوديت و بندگى مربوط به ساختار اين نوشته اند (495) امام همواره به سعادت دنيوى و اخروى و به سعادت ابدى و كامل مى انديشد (496)

2- تقويت و پرورش قواى فكرى

دومين هدف اساسى آموزش و پرورش يا تعليم و تربيت اسلامى ،تقويت نفس و پرورش قواى فكر انسان است مراد از نفس همان حقيقتى است كه در برابر بعد جسمى و قواى جسمانى قرار دارد؛ زيرا وجود انسان مركب است از جسم و عنصرها مادى و نفس غير ملكوتى . (497) و هنگامى كه نفس بساط خود را در عالم ملك (جهان خاكى ) و توجه به بدن ، جمع (برچيده ) مى كند و به عالم و جهان تجرد شد اشداد مى يابد و قويتر مى شود(498) انسان يك موجود عجيب و غريبى است كه تا آخر عمر نمى تواند خود را بشناسد(499) انسان به معنى واقعى كلمه را،جز خدا كسى نمى شناسد ملائكه از شناسايى او عاجز مانده بودند،لذا اعتراض كرده بودند. (500)

انسان در آغاز،حيوان بالفعل و انسان بالقوه است (501) كه در پرتو تربيت ،تولد ( ثانويه ) مى يابد و به فعليت مى رسد (502) همه گونه استعداد و قابليتهاى فردى و اجتماعى در پرتو تربيت صورت مى پذيرد.

امام (س ) در جهت پرورش قواى فكرى خاطرنشان مى كرد كه : تفكر كنيد (تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنة ) (503)

امام - سلام الله عليه - در اين راستا به نجات از ظلمها و رهايى از جهل و تاريكى ها مى انديشيد و مى فرمود. (504)

محقق داماد(مير داماد) از استاد خود نقل مى كند كه مى گفت :(حكيم )كسى است كه بدن وى براى روح او همچون لباسى باشد كه هر گاه اراده كند آن را رها سازد. (505)

(سخن اين حكيم گوياى اين واقعيت است كه (نفس )نه تنها غير از بدن است بلكه اصلا جسمانى نيست و هر چه بدن رو به ضعف رود،قواى فكرى او تقويت مى گردد).

انسان بالنسبه به ساير مخلوقات موجودى استثنايى است (506)

ويژگيهاى مخصوص به خود دارد شئون مختلف گوناگون است كه تربيت بايد آنها را شناسايى كرده و رشد دهد. (507)

3- تقويت روحيه شهادت طلبى

دستيابى به روحيه گرانبهاى ايثار و شهادت طلبى ،يكى از ديگر از اهداف اساسى تربيتى است و در پرتو اين روحيه است كه آدمى در اتكال هر گونه مشكلات فردى و اجتماعى ايستادگى مى كند. ((ما) به اتكال به آن مبداء از مردن نمى ترسيم ). (508)

4- نوع دوستى و حمايت از مستضعفان

( خوشحالى من روزى است كه به زاغه نشينان عنايت شود ). (509)

امام همواره به خدمتگزارى ملت خصوصا به مستضعفان توصيه مى كرد . (510) كارگزاران نظام در تاءمين رفاه طبقات محروم ،كوشا باشند. (511) امام فرمود:

(عيد ما روزى است كه مستضعفان به تربيت صحيح اسلامى دست يابند ). (512)

بزرگترين جهاد معنوى ، خدمت به خلق است . خدمت به انسان محروم و اين است كه براى انسان جاودانه مى ماند . و البته در صورتى كه اين خدمت ،فقط به خاطر خدا باشد. (513)

5- پرورش انسانهاى مورد نياز جامعه

يكى از ديگر از اهداف تربيت ،تربيت انسانهاى كار آمد و صالح ،جهت تفنين و تصدى امور اجرايى جامعه است كه قوانين خوب ،مجريان خوب مى طلبد (514) لذا،بر افراد واجد شرايط،پذيرفتن ،مسووليت ضرورى است كه عدم حضور و مسامه ، در راءس گناهان كبيره است . (515)

امام تاءكيد داشت كه تمام افراد جامعه ،براى حكومت و به دوش كشيدن بار سنگينى مسؤ ليت ،خوب تربيت شوند. (516)

و همچنين مى فرمود: مراكز علوم دينى ،بايد عالمان صالح تربيت كنند تا تفكر اسلامى ناب را در جامعه تحكيم بخشد. (517)

احكام اخلاقى اسلام نيز ،سياسى است . همين كه در قرآن است كه مؤ منين برادرند ،يك حكم اخلاقى است و در همين حال ،يك حكم اجتماعى و سياسى نيز هست . (518)

اسلام از كشورگشايى مى خواهد كه (الله )را در همه عالم نمايش بدهد تربيت الوهيت بكند در همه عالم و تربيت انسانى بكند انسان را برساند به آنجايى كه (در وهم تو نايد آن شود )(519)

6- تشكيل حكومت اسلامى

امام (س ) تاءكيد داشت كه :ما موظفيم براى تشكيل حكومت اسلامى تلاش كنيم و از اجراى قوانين مخالف با شرع مطهر جلوگيرى كنيم (520) و غير از قانون مخالف چيزى نبايد حكومت كند (521) زيرا سعادت دنيا و آخرت در اسلام است (522) و مسلمين مى توانند تحت لواى اسلام بالاترين قدرت را در دنيا بدست آوردند. (523)

7- استقلال طلبى

استقلال در برابر اجانب و دستيابى به خود كفايى ،يكى از اهداف اساسى است (524) ما بايد وابسته نباشيم ، خودمان براى خودمان كار كنيم . (525)

عوامل و موجبات دستيابى به استقلال

الف - تكامل معنوى و تقويت اعتماد به نفس :

حفظ استقلال آزادى و دستيابى به كمال در پرتو معنويت ميسر است . (526)

و اسلام مى خواهد استقلال محفوظ بماند و با توجه به دنيا،(منهاى معنويت ) حفظ استقلال ممكن نيست . (527) محكم و استوار روى پاى خود بايستد و لازمه آن قبل از هر چيز ،پيشرفت در انسانيت است . (528)

ب - احساس نياز

استقلال و آزادى كشور اگر بخواهد حفظ شود بايد مردم احساس نياز بدان كنند. (529)

ج - استقلال فكرى

تا انسان استقلال فكرى نداشته باشد نمى تواند يك فرد مفيد باشد. (530) اگر ما از نظر فكرى مستقل شويم هيچ قدرتى نمى تواند به ما ضربه بزند. (531)

د - احساس شخصيت :

اگر مى خواهيم وابسته نباشيم بايد باور كنيم كه خودمان شخصيت داريم . (532) تا خودمان را پيدا نكنيم ،نمى توانيم مستقل بشويم . (533) تا خودمان را پيدا نكنيم ، نمى توانيم مستقل بشويم . (534)

منطق ما منطق اسلام است منطق اسلام اين است كه سلطه غير بر شما نباشد شما تحت سلطه غير باشد نبايد تحت سلطه غير باشيد نبايد تحت سلطه اجنبى باشيم .(535) بايد همه چيز از خودمان نباشد و در آداب و رسوم خودمان را از غرب جدا كنيم (536) و از همان بچه ها شروع كنيم و تنها مقصدمان تحول انسان غربى به انسانى اسلامى باشد. (537)

عامل بسط استقلال

حكومت اسلامى ، جمهورى اسلامى ، عدل اسلامى را مستقر كنيد. با عدل اسلامى ، همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.(538)

8 - پيشرفت تمدن و مبارزه با تمدن صادراتى (تجد)

يكى از اهداف مهم تربيت بشر، كمك و دخالت در پيشرفت تمدن است .

امام - سلام الله عليه - همواره خاطر نشان مى كرد كه : ما با تمدن مخالف نيستيم ، با تمدن صادراتى مخالفيم . (539) آنها به اسم تمدن بزرگ ، تمام مظاهر تمدن را از بين بردند. (540) غارت كشور بزرگ ما، سوغات تمدن بزرگ است . (541) اگر مراد از مظاهر تمدن ، نوآورى ها، اختراعات ، ابتكارات و صنعتها باشد، نه تنها اسلام بلكه هيچ مذهب توحيدى با آن اسلام بلكه هيچ مذهب توحيدى با آن مخالف نيست ،ولى تمدن و تجددى كه بعضى از روشنفكران حرفه اى از آن سخن مى گويند عبارت است از آزادى در منكرات ، حتى همنجس گرايى كه تمام اديان آسمانى و دانشمندان عقلا با با مخالف اند. (542)

9- فراهم آوردن زمينه ساز ظهور

از اهداف ديگر تربيت اسلامى ،پرورش نسلى مهيا و منتظر در جهت تحقق آرمان امام زمان (عج ) و آمادگى حمايت از او بويژه در صورت ظهور است .

امام - سلام الله عليه - در پيامى به مناسبت پانزده خرداد مى نويسد:

دور نماى صدور انقلاب اسلامى در جهان مستضعفان اميد بخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالى را نزديك و نزديك تر مى نمايد.گويى جهان مهيا مى شود براى اطلاع آفتاب و لايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان . (543) و بايد همت ،تلاش تعبد تقوا، اجراى امر به معروف و نهى از منكر، دعوت جهان به پيراستگى و تاسيس حكومت عدل مردم را تربيت كنيم تا زمينه ظهور آن منجى بزرگ فراهم گردد.(544) امام همواره اين چنين به مناجات بر مى خاست كه : خداوند! انقلاب اسلامى ما را به انقلاب مصلح ،متصل فرما. (545)

10- اخوت و برادرى (وحدت و اتحاد)

امام به وحدت بيش از ساير مسائل مى انديشيد وحدت و انسجام خارجى ) امام وحدت و انسجام داخلى را يك امر ضرورى مى دانست (546) لذا هشدار مى داد كه :بيدار باشيد! اگر اختلاف پيدا شود،اسارتها عود مى كند (547)

امام - سلام الله عليه - همواره رهنمود مى داد كه روزى كه احساس كرديد كه محبت و برادرى ميان شما و ساير اقشار خدمتگزار زيادتر مى شود، بدانيد كه ايمانتان زيادتر گرديده است . (548)

از موارد مهم اخلاق اسلامى ،قضيه تفرقه نداشتن و مجتمع بودن است . (549) تا تجمع نشويد تا دستشان را به هم ندهيد،تا اخوت اسلامى را حفظ نكنيد نمى توانيد در مقابل اين قدرتها بايستيد. (550)

وقتى مى توانيم در برابر همه دنيا بايستيم كه نه به طرف -(مغضول عليهم ) برويم و نه به طرف ( ضالين ).

به طرف مستقيم عمل كنيم يد واحده باشيم ،همه يكصد!يك حلقوم و با هم مجتمع باشيم . (551)

بين خودتان برادر باشيد، حفظ اين برادرى را با حفظ برادرى به اينجا رسيديد و با حفظ برادرى بايد جلو برويد. (552) علما در مساجد، مردم را دعوت به وحدت و اتحاد ميان انسانها مى انديشيد و به ايجاد انسجام ميان همه اقشار مردم تلاش مى كرد، او به وحدت اعم از:

الف - وحدت و اتحاد داخلى ( درون مرزى )

ب - وحدت و اتحاد خارجى (برون مرزى )،اهميت مى داد

وحدت و انسجام مورد نظر امام - سلام الله عليه - را مى توان در موارد زير خلاصه كرد: 1- وحدت و انسجام ميان همه اقشار كشور.

2- وحدت و انسجام ميان همه كشورهاى اسلامى بلكه كه مسلمين جهان (وحدت بين المللى اسلامى )

او مى فرمود:جامعه اسلامى از هر نژاد و مليتى ،بايد ابراهيمى شود تا به خيل امت محمد (صلى الله عليه و آله ) بپيوندد و يكى گردد و يد واحده شود (553)

امام مى فرمود: جامعه اسلامى از هر نژاد و مليتى بايد ابراهيمى شود تا به خيل امت محمد (صلى الله عليه و آله ) بپيوندد و يكى گردد و يد واحده شود. (554) امام سلام الله عليه - آرزومند بود تا يك دولت اسلامى (در جهان ) با جمهوريهاى مستقل تشكيل شود. (555) امام به تشكيل بسيج جهانى مسلمين مى انديشد او در يكى از هشدار هايش مى فرمود:راستى اگر بسيج جهانى تشكيل شده بود كسى جراءت اين همه جسارت و شرارت را به فرزندان معنوى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) داشت ؟

3- وحدت وانسجام همه مستضعفان جهان (وحدت بين المللى مستضعفين ) امام - سلام الله عليه - همواره به مستضعفان توجه ويژه اى داشت و مى فرمود:مستضعفان جهان از مردم هر مرام و مسلكى باشند،حزبى تشكيل دهند،(حزب مستضعفين ) (556)

امام - سلام الله عليه - اين حزب را ( حزب جهانى ) لقب داده (557) و مى فرمود:مستضعفين در طول تاريخ به حمايت و كمك انبيا شتافتند. (558)

4- وحدت و انسجام ميان همه انسانها (وحدت بين المللى انسانها).

امام - سلام الله عليه - همواره به ياران و به همگان خاطر نشان كرده مى فرمود: شما آقايان كه مردم را هدايت مى كنيد،همه را به وحدت كلمه دعوت كنيد. خداى تبارك و تعالى امر فرموده است كه ( واعتصموا بحبل الله ) اجتماع كنيد، لكن اجتماع با تشبث به حبل الله هر اجتماعى مطلوب نيست (و اعتصموا بحبل الله ) مطلوب است .

(اقرء بسم ربك ) اسم رب همان ريسمانى است كه همه بايد به آن اعتصام كنيم .

مردم را دعوت كنيد به وحدت كنيد و به اينكه گروه گروه نشوند. (559)

فتاوايى در پاسدارى از سنگر وحدت

1- اگر اول ماه ذيحجه نزد علماى اهل سنت ثابت شد و حكم كردند به اول ماه ،بايد حجاج شيعه از آنها تبعيت كنند و روزى را كه ساير مسلمين به عرفات مى روند ،آنها نيز بروند و حج آنها صحيح است .

2- خارج شدن از مسجد الحرام يا مسجد،مدينه به هنگام شروع نماز جماعت جايز نيست و بر شيعيان واجب است كه با آنان نماز جماعت بخوانند.

3- لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق و صفوف مسلمين است احتراز كنند و لازم است در جماعت اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه ، اجتناب نمايند.

4- براى شركت در جماعات اهل سنت چنانچه براى تقيه (پرهيز از اختلاف ) مطابق آنها وضو بگيرد و دو دست بسته نماز بخواند و پيشانى بر فرش بگذارد،نمازش صحيح است و اعاده ندارد.

5- در مسجد الحرام و مسجد رسول الله مهر گذاشتن و سجده كردن بر آن حرام است و نماز اشكال ندارد پيدا مى كند.

6- گفتن : (اشهد ان عليا ولى الله ) جزء اذان نيست و در جايى كه بر خلاف تقيه (پرهيز از اختلاف ) است گفتن آن حرام است و نبايد بگويد. (560)

7- من تاءكيد مى كنم كه اسلام تنها پناهگاه همه ماست و در زير پرچم پر افتخار آن همه گروهها به حقوق خود مى رسند عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر مى بيند براى تحريك برادران اهل سنت (تلاش ‍ مى كنند) شيعه و سنى در كنار هم و با هم برادرند ايران حقوق ، مساوى هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است و برادران اهل سنت بايد اين تبليغات ضد اسلامى را در نطفه خفه كنند. (561)

8 - يك دسته از مسلمانان ، شيعه هستند و يك دسته از مسلمانان سنى ،... اينها دليل اختلاف نيست ،ما نبايد با هم اختلاف و تضاد داشته باشيم . ما همه با هم برادريم . برادران شيعه و سنى بايد از هم اختلافى احتراز كنند (562)

راز تفرقه

الف - گاهى وقتها اختلافاتى كه بين اهل نظر و اهل علم حاصل مى شود، براى اين است كه زبانهاى هم را درست نمى دانند.

نمى دانم اين مثل را شنيده ايد كه سه نفر بودند، يكى فارس بود، يكى ترك بود و يكى عرب ، اينها راجع به نهارشان كه چه بخوريم بحث مى كردند. فارس گفت : (انگور) مى خوريم ، عرب گفت :نه خير، ( عنب ) مى خوريم ،ترك گفت : خير، ما اينها را نمى خوريم ، ما (اوزوم ) مى خوريم . اينها اختلاف كردند، براى اينكه زبان هم را نمى دانستند. بعد مى گويند يكى (كه به زبان آنها آشنايى داشت ) رفت ،انگور آورد؛ همه ديدند كه يك مطلب است ، يك چيز است (563)

ب - مى گويند يك آخوند و يك سيد و يك نفر هم از اشخاص متعارف ، براى دزدى به باغى رفتند. وقتى باغ آمد ديد اينها سه نفرند و نمى تواند با سه آنها مقابله كند. رو كرد به دو نفرشان و گفت : اين سيد اولاد پيغمبر است ، حق دارد ما بايد به او احترام كنيم ، قدمش روى چشم ، هر كارى كرده مال خودش بوده . اين آقاى شيخ هم خوب ، عالم است ، جليل القدر است ، اسلام به او احترام گذاشته است ، ما بايد به او احترام كنيم ، خوب اين آدم عامى چه مى گويد؟

آن دو نفر را با خودش موفق كرد و آن عامى را گرفتند و بستند و زدند. بعد رو كرد به آن دو نفر، گفت :اين آقا پيغمبر است اولاد پيغمبر پيش ما عزيز است ، تويى كه صورت روحانى دارى ، چرا آمدى اينجا؟ روحانى كه دزدى نمى كند.

خودش با سيد دست به هم دادند و آن روحانى نما را زدند و بستند. بعد رو كرد به سيد و گفت : سيد اولاد پيغمبر، جدت به تو گفته است دزدى بكنى ؟ براى چى آمدى تو باغ ؟

اين مثل كه شايد واقعيت هم ندارد اما مثل خوبى است الان سياست دشمنان ما اين طور است يك وقت صحبت مى كردند كه اين ارتش ، طاغوتى و مال رژيم سابق است ،بايد اصلا منحل بشود در مقابلش ‍ صحبت شد كه نه تنها، نبايد منحل بشود اينها مى خواستند كه يك قوه بزرگى كه مى تواند كار انجام دهد از دست ما بگيرند كنارش بگذارند بعد بيايند سراغ روحانيون كه روحانيون نبايد اصلا در امور سياسى دخالت كنند،اينها بايد بروند در مسجد نماز و دعا بخوانند بعد بيايند سراغ دولت و مردم كه قوه روحانى را از آنها گرفته و مردم را از ارتش و روحانى جدا كرده به حساب آنها برسند.

دولت رئيس جمهور و قدرتهاى ديگرى كه هستند،از بين ببرند؛ چون مى بيند كه اگر اينها باهم مجتمع باشند،قدرت بزرگى است كه نمى شود آن را از بين برد.

بايد توجه كنيد كه مى خواهند ارتش را از مردم جدا كنند، روحانيون را هم از مردم جدا كنند، و وقتى كه مردم نه قدرت روحانى داشتند و نه قدرت اسلحه ،كودتايى كنند، و قضيه را تمام كنند. (564)