ماه تابان

حسن كشوردوست

- ۶ -


بخش ششم : امام در ايران (76 تا 87 سالگى )

فصلاول : دهه مبارك فجر و...

پرواز انقلاب (12 بهمن 1357)

با تهديد مردم ، بختيار مجبور به باز كردن فرودگاه شد و شب دوازدهم بهمن فرا رسيد؛ هواپيما در فضاى ايران بود، قلب همه مى تپيد، مردم تهران و شهرستانها براى استقبال از امام در تهران تجمع كرده بودند؛ هواپيما در حال فرود آمدن بود كه يكباره با اعلام مطلبى به زيان فرانسه اوج گرفت ، از قول كميته استقبال اعلام كرده بودند كه فرودگاه آماده نيست ، يك ربع ساعت دور بزنند و آنگاه فرود آيند. بيشتر مسافران ترسيده بودند و تنها كسى كه ذره اى ترس به دل راه ندارد، امام بودند؛ هواپيما بر زمين نشست . امام در فرودگاه مهرآباد در ميان انبوه جمعيت و درياى عواطف و احساسات مردم از هواپيما بيرون آمدند. سراپاى همه از شوق ديدار امام مى سوخت . امام وارد سالن فرودگاه شدند و از مردم تشكر كردند و بعد از صحبت كوتاهى سوار ماشين شدند.

از آشيانه فرودگاه تا بهشت زهرا مردم ايستاده بودند و براى عبور امام فقط راه باريكى باز بود. در تمام مسير روى خطوط سفيد وسط خيابان ، گلهايى چيده شده بود كه تا بهشت زهرا ادامه داشت .

امام اصرار زيادى داشتند كه از جلوى دانشگاه عبور كنند. رو به روى دانشگاه به علت كثرت جمعيت (با آنكه بسيار منظم بود)، اتومبيل حامل امام متوقف شد، از آنجا به خيابان ولى عصر آمدند. آن روز حدود پنجاه هزار ماءمور داوطلب انتظامات در تهران بودند. از آغاز مسير تا بهشت زهرا جمعيت به هم متصل بود. اتومبيل حامل امام به نزديكى بهشت زهرا رسيد، چند مترى جلوتر از در بهشت زهرا، اتومبيل امام به جهت انبوه جمعيت متوقف شد و به هيچ وجه حركت نمى كرد و اتومبيل اصلا پيدا نبود و فقط چيزى كه ديده مى شد، تپه اى از انسانها بود. ناگهان خلبان هلى گوپتر (كه از بالا مراقب بود) با مهارت خاصى در وسط جمعيت فرود آمد. امام آرامش عجيبى داشتند و در حالى كه لبخند مى زدند، براى مردم دست تكان مى دادند. با زحمت زياد، همراهان امام ، ايشان را سوار هلى كوپتر كردند؛ سرانجام هلى كوپتر در قطعه هفده به زمين نشست و امام به جايگاه رفتند و به ايراد بيانات تاريخى خود پرداختند. ( 222)

امام در بخشى از نطق تاريخى خود فرمودند: من به پشتوانه اين ملت دولت تعيين مى كنم ... در تمامم مدتى كه امام در بهشت زهرا حضور داشتند، شديدترين و زيباترين احساسات از جانب مردم ديده مى شد. آن روز به هر چشمى كه خيره مى شدى ، زلالى اشك را در آن مى ديدى . امت سراپا انتظار، پس از سالها به وصال امام خود نايل شده بودند. هنگامى كه شعار شهيد ! به پا خيز، خمينى ات آمده در بهشت زهرا طنين انداخته بود فقط صدايى كه شنيده مى شد، صداى گريه بود، گريه پير و جوان .

وقتى صحبت امام تمام شد، هلى كوپتر حركت دادند؛ اما فشار جمعيت به حدى بود كه كنترل از دست ماءموران انتظامى خارج شد. آيت الله مفتح كه در كنار امام بود، افتاد. هلى كوپتر احساس خطر كرد و بدون امام به پرواز در آمد. امام در ميان مردم بودند و احساسات اوج گرفته بود. هركس سعى داشت افراد ديگر را دور كند؛ اما خود سبب فشار بيشترى مى شد، كنترل از دست همراهان امام خارج شد. عمامه از سر امام افتاد و مدت زيادى ايشان اين طرف و آن طرف كشيده مى شدند و در نتيجه بى حال شدند. همه نگران بودند، به لطف خدا امام روى دستهاى مردم به جايگاه برگردانده شدند.

امام حدود بيست دقيقه بى حال بودند، عبايشان را روى سرشان كشيدند. دوباره هلى كوپتر نشست . امام باز هم نتوانستند سوار شوند؛ آمبولانسى جلو آمد و امام را از در عقب به زحمت سوار آن كردند و احمد آقا نيز سوار شد و آمبولانس آژيركشان از بهشت زهرا بيرون آمد. در يكى از خيابانهاى فرعى اطراف بهشت زهرا، هلى كوپتر فرود آمد و امام از آمبولانس به داخل آن منتقل شدند.

هلى كوپتر بالاى مدرسه رفاه بود؛ ولى به علت كثرت جمعيت ، خلبانان پيشنهاد كرد كه به نيروهاى هوايى برويم ؛ اما به علت وضع سياسى آن روز كه هنوز رژيم سقوط نكرده بود و بختيار، نخست وزير شاه ، بر سر كار بود، به پيشنهاد يكى از همراهان ، هلى كوپتر وارد يك بيمارستان شد. همراهان امام در خواست آمبولانس كردند؛ ولى چون آمبولانس نبود، ايشان را سوار اتومبيل يكى از پزشكان كردند. كاركنان بيمارستان دور اتومبيل را گرفته بودند. امام لبخندى زدند و دست تكان دادند. به مردم حالت شوك دست داده بود و ناگهان حمله ور شدند كه امام را زيارت كنند، راننده حركت كرد. آنها به طرف بلوار كشاورزى و از آنجا به خيابان دكتر شريعتى ، منزل يكى از بستگان امام رفتند؛ چون امام بعد از گذشت پانزده سال ، نشانى را فراموش ‍ كرده بودند، احمد آقا در خيابانها بدون عبا پياده مى شد و نشانى را مى پرسيد، كسى هم نمى دانست امام در اتومبيل است و ايشان هم پسر اوست . به منزل بستگان امام رسيدند. اهل خانه نزديك بود كه خوشحالى بيهوش شوند؛ امام كه هفده سال آنها را نديده بودند آرام وارد شدند، به آشپزخانه رفتند و حال همگى را پرسيدند. آنها ناهار ساده اى آماده كردند. امام و همراهان پس از خوردن ناهار تا ساعت ده شب آنجا ماندند و بعد امام را به مدرسه رفاه منتقل كردند و فرداى آن روز به علت كمبود جا ايشان را به مدرسه علوى بردند. ( 223)

ديدار با مردم

در مدرسه علوى ، صبحها مردها و بعد از ظهرها خانمها به ديدار امام مى آمدند. ديدار خانمها به سختى انجام مى شد و روز دوم ديدار به علت كثرت جمعيت ، حال تعداد زيادى از خانمها بد شد. به امام پيشنهاد كردند در صورت صلا حديد ملاقات خانمها را تعطيل كنند. امام ناراحت شدند و فرمودند كه : شما گمان مى كنيد اعلاميه من و شما شاه را بيرون كرده است ؟ كمينها بيرون كرده اند. ( 224)

چند روز بعد از بازگشت امام در شانزدهم بهمن 1357، حضرت امام رئيس ‍ دولت موقت ، آقاى مهدى بازرگان را به پيشنهاد شوراى انقلاب على رغم ميل باطنى خويش منصوب نمودند و تصريح كردند كه رئيس دولت موقت بدون در نظر گرفتن روابط حزبى ، ماءمور تشكيل كابينه براى تهيه مقدمات برگزارى رفراندوم و انتخابات است . مردم نيز با راهپيمايى خود در سراسر كشور به تاءييد نظر امام پرداختند.

ديدار پرسنل نيروهاى هوايى با امام

نوزدهم بهمن 1357، پرسنل نيروهاى هوايى در مدرسه علوى تهران با امام بيعت كردند. بسيار از سربازان و ارتشيان مؤ من در صف مردم قرار گرفتند.

بيستم بهمن ، همافران در مهمترين پايگاه هوايى تهران دست به قيام زدند. گارد شاهنشاهى اقدام به سركوب آنها كرد؛ ولى مردم به حمايت از همافران وارد صحنه شدند. ( 225)

بيست و يكم بهمن

ساعت دو بعدازظهر روز بيست و يكم بهمن ماه سال 1357 بود. روزى پر شور و پرحادثه در دل سياه ظلم شاهنشاهى ، اطلاعيه شماره چهار فرماندارى نظامى تهران از راديو پخش شد: امروز عبور و مرور از ساعت چهار و سى دقيقه بعداز ظهر ممنوع مى باشد.

مردم با شنيدن خبر به هم نگاه مى كردند و در واقع نمى دانستند چه بايد بكنند. احتمال بروز خطرى بزرگ در پيش بود. همچنين بعد از پخش اين خبر، شور و غوغايى در ميان ساكنان مدرسه رفاه افتاد. نگرانى و اضطراب بر چهره ها سايه انداخته بود، همه چشمهاى به اتاق امام دوخته شده بود. امام در اتاق كوچكى به فكر فرورفته بودند و دلشان در آن حال ، پر از اميد و آرمش بود. ناگهان امام از جاى خود برخاستند و در حلى كه زير لب دعايى زمزمه مى كردند، وضو گرفتند. با فروتنى خاصى دو ركعت نماز خواندند. ايشان مى دانستند در لحظه هاى حساس ، تصميم گيرى ، جز به يارى خداى توانا ممكن نيست . بعد از نماز و نيايش ، با دلى مطمئن ، ورق كاغذ و قلمى برداشتند و نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم ، ملت شجاع ايران ! اهالى محترم تهران ! اعلاميه امروز حكومت نظامى ، خدعه و خلاف شرع است . مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. هراسى به دل راه ندهيد كه به خواست خداوند تعالى حق ، پيروز است .

مردم كه منتظر شنيدن دستور كوبنده اى از طرف امامشان بودند، به كوچه و خيابانها ريختند و حكومت نظامى بى اثر شد. جوانان با آتش زدن لاستيكهاى كهنه راهها را بستند. كوچك و بزرگ شعار مى دادند و تهران از صداى دلنشين تكبير پوشيده شده بود؛ الله اكبر... الله اكبر... الله اكبر...

بزودى كلانتريها تصرف شد و مردم مسلح شدند. پادگانها و ساختمان صدا و سيما و ساير مراكز مهم در اختيار مردم انقلابى قرار گرفت . اعضاى اصلى حكومت شاه دستگيرى شدند و در نهايت در بيست و دوم بهمن 1357 خورشيد پيروزى ملت ، شب ظلم و ستم ايران را پايان بخشيد. ( 226)

جشن پيروزى

مردم ، پيروزى انقلاب را جشن گرفتند و همه در شادى و سرور بودند. ملت مسلمان با اتكال به خداوند و با رهبران امام خمينى ، نظام دو هزار پانصد ساله شاهنشاهى را سرنگون كرد و ثمره سالها مبارزه و جهاد و شكنجه و زندان به بار نشست و حكومت اسلامى براى اولين بار پس از پيامبر اكرم (ص ) و حضرت على (ع ) در ايران بر پاشد.

شور و حال عجيبى در مردم بود. مردم مرتب در مدرسه علوى به ديدار امام مى رفتند ادارات ، كارخانه ها و مغازه ها، كه با اعتصاب مردم در ماههاى آخر انقلاب تعطيل شده بود، به فرمان امام باز شد و مردم سركارهاى خود رفتند.

مراجعت امام به قم

در تاريخ دهم اسفند ماه سال 1357 امام خمينى مدرسه علوى را ترك نموده ، و عازم قم شدند. امام در خانه خود در محله يخچال قاضى كه قبل از دوران تبعيد در آن مى زيستند. ساكن شدند. خانه در محل قديمى قرار داشت و كوچه هاى باريك آن ظرفيت ديدار كننده ها را نداشت . به پيشنهاد آقاى اشراقى ، داماد امام ، ايشان به خانه اى كه زمين وسيع خالى در كنار آن بود، منتقل شدند. در اين خانه بعضى از روزها امام متجاوز از شش ‍ ساعت با مردم كه از شهرستانهاى مختلف كشور، به ديدار ايشان مى آمدند، ملاقات مى كردند. برخى از شبها مردم تا ساعت ده خانه امام را ترك نمى كردند و از پشت خانه فرياد مى زدند: ما منتظر خمينى هستيم و امام با فرياد آنان از خانه بيرون مى آمدند. ازدحام گروههاى ملاقات كننده حدى بود كه يك روز استاد مطهرى ، جهت ملاقات با امام از ساعت هشت صبح تا هشت شب در كنار اتاق ايشان نشست ؛ ولى موفق به ديدار ايشان نشد؛ و در ملاقاتهاى بعدى توانست امام را زيارت كند.

يك روز هنگام ديدار امام با مردم برف مى باريد؛ مى خواستند بالاى سر امام چتر بگيرند، ايشان عصبانى شدند و فرمودند: مگر مردم چه مى كنند. ( 227)

در بهمن ماه سال 1358 به دليل كسالت قلبى به ناچار به تهران منتقل شدند و در بيمارستان بسترى شدند. امام حدود دو ماه در بيمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشكان از ايشان مراقبت مى كردند. آنها به هيچ وجه صلاح نديدند كه امام دوباره به قم برگردند و تاءكيد عجيبى داشتند كه در اطراف بيمارستان قلب ، منزلى براى سكونت امام تهيه گردد.

در خيابان در بند براى سكونت امام جايى در نظر گرفته شد. ساختمان مزبور سه طبقه داشت . روزهاى نخست در طبقه همكف پاسداران مى نشستند. طبقه دوم براى خانواده و سومين طبقه به ديدار و ملاقاتها اختصاص يافت . امام از ابتدا كه به آنجا رفتند. ناراحت بودند؛ زيرا ساختمان بلند به نظر مى رسيد و نماى بيرونى آن سنگ بود، البته از نظر فضاى درونى ، اين منزل به درد يك فرد متوسط تهرانى مى خورد و تجملات و تشريفات نداشت ، با اين حال ، امام تاءكيد داشتند كه حتما منزل مناسب با وضع خودشان پيدا شود. ( 228)

پس از جستجو ابتدا در جماران در خانه يك بنا كه حدود صد متر مساحت داشت ، ساكن گرديدند و محل كارشان همان جا بود تا اينكه بعد از چند روز به منزل آقاى جمارانى كه در كنار حسينيه قرار داشت ، منتقل شدند.

خانه امام در جماران

اين خانه بعد از فوت پدر آقاى جماران به چند قطعه كوچك تقسيم شده بود و ساختمان قديمى آن ، در اختيار خانواده آقاى جمارانى قرار داشت . بخش ديگرى از آنان ، كه منزل كوچكى بود با مساحت حدود 120 متر مربع و 70 متر زير بنا كه متعلق به آقاى سيد حسن حسينى ، داماد آقاى جمارانى بود؛ در اجاره امام قرار گرفت . اين منزل كوچك و ساده كه بارها از تلويزيون نشان داده شده است ، طى ده سال تا هنگام رحلت امام ، محل سكونت ايشان و خانواده شان بود. ( 229)

هنگامى كه امام داخل شدند و به طرف و اتاقى كه در آن مى نشستند نگاه كردند، فرمودند: حالا راحت شدم ، چون در اين چهار ماه مدام در عذاب بودم .

با اينكه اجاره منزل پرداخت مى شد و امام همچون بسيارى از مستضعفان در اين خانه به صورت مستاءجر زندگى مى كردند؛ ايشان يك روز با صاحبان خانه صحبت كردند و آنان همگى از سكونت امام در آن منزل راضى بودند. ( 230)

برنامه روزانه امام

امام هر روز نيمه شب قبل از اذان صبح براى نماز شب و دعا بيدار مى شدند و پس از نماز صبح قدرى استراحت مى كردند؛ و بعد كمى مطالعه و بعد هم صبحانه مى خوردند. قبل از ساعت هشت به دفتر كار خود مى رفتند و پس ‍ از شنيدن اخبار، نامه هايى كه بايستى مطالعه مى كردند و يا قبضهايى كه بايد مهر مى شد به خدمتشان مى بردند تا ساعت حدودا ده و نيم - يازده در اتاق بودند و بعد چيزى مى خوردند و كمى استراحت مى كردند. در صورت داشتن ملاقات پس از پوشيدن لباس و آماده و مرتب كردن خود، به طرف حسينيه حركت مى كردند؛ در همين فاصله ده دقيقه - يك ربع ، با اعضاى خانواده مجالست داشتند. امام نزديك ظهر آماده نماز و تعقيبات مى شدند و پس از اداى نماز و صرف ناهار به اخبار گوش مى دادند و سپس قدرى استراحت مى كردند و بعد مشغول مطالعه بولتنهاى خبرى و روزنامه ها مى شدند و مقيد بودند تمام اخبار راديوهاى خارجى و تلويزيون را هم بشنوند. گاهى اوقات هم تلويزيون نگاه مى كردند، به راديو گوش مى دادند تا خودشان در متن قضايا باشند. هر روز غير از جمعه ها براى حدود بيست - سى نفر خطبه عقد مى خواندند. گاهى نيز مراسم عقد خانواده هاى شهدا يا برادران جانباز و معلول در محضر امام واقع مى شد. ( 231)

زندگى امام نظم و انضباط خاصى داشت . هيچگاه توجه به كارى ، موجب تضييع كار ديگرشان و يا غفلت از آن نمى شد. هر روز عبادت ، قرائت قرآن ، ادعيه ، مطالعه هاى گوناگون ، گوش كردن به اخبار، رسيدگى و پاسخگويى به امور شرعى ، ادارى و سياسى ، ملاقاتها، قدم زدن ، نرمش حركتهاى ورزشى كه طبق نظر پزشكان معالج الزما به منظور حفظ سلامتى انجام مى دادند. معاشرت با افراد خانواده ، خوراك ، نظافت و استراحتشان ، هر كدام به صورتى منظم و در موعد خود، انجام مى گرفت . همين نظم در برنامه هاى هفتگى شان نيز حاكم بود.

دختر امام نقل مى كند: امام خيلى مرتب بودند؛ يعنى صبح كه از خواب بيدار مى شدند هيچ كارشان بدون برنامه نبود، هيچ وقت بدون برنامه زندگى نكردند، مطالعه شان ، استراحتشان ، خوابشان ، به راديو گوش ‍ كردنشان خلاصه تمام كارهايشان ، حتى عبادتشان سر ساعت بود. ما مى دانستيم چه ساعتى بايد برويم پيش آقا و خودمان را مهيا مى كرديم كه ساعت استراحت آقا برويم و ايشان را ببينيم ؛ وگرنه وقتى ساعت عبادت يا مطالعه و درس يا كارهاى ديگرى مثل گزارشهاى مملكتى بود؛ نمى توانستيم برويم . فقط در ساعت استراحتشان مى توانستيم به ديدنشان برويم ؛ در آن موقع يك ربع تا بيست دقيقه قدم مى زدند. خيلى مقيد بودند نيم ساعت صبح و نيم ساعت عصر قدم بزنند و ما در موقع زدن آقا مى توانستيم از محضر ايشان استفاده كنيم ، صحبتى يا سؤ الى كنيم و جوابى بشنويم و احوالى بپرسيم . ( 232)

يكى از كاركنان دفتر امام نقل مى كند: امام هيچ گاه كار امروز را به فردا موكول نمى كردند، در زندگى شخصى ، هر چيز سر جاى خود قرار داشت و هر كارى دور از شتابزدگى و عجله و تاءخير در موعد مقرر آن انجام مى گرفت ، هيچ گاه كثرت كارها و تعدد امور و گزارشها باعث شلوغى و تراكم كارها و به جا ماندن آنها نمى شد. لباس ، كتاب ، قلم و ساير و وسايل شخصى امام هر كدام جاى معينى داشتند. اگر امانتى وجود داشت يا چيزى كه بايد به مسئول آن تحويل مى شد، در اولين فرصت و بدون فوت وقت و سريع ، به ادا و انجام آن مبادرت مى ورزيدند. بسيار اتفاق افتاده بود كتابى كه به امانت مى گفتند، فردا صبح مهمترين كار و اولين كارشان ، باز گرداندن كتاب بود؛ و همچنين وجوه شرعى كه به صورت چك بانكى تقديم ايشان مى شد؛ ايشان بلافاصله و در اولين فرصت جهت واريز به صندوق و حساب ، به مسئولان مربوطه تحويل مى دادند. ( 233)

خودسازى و تزكيه نفس ، تقوا و خويشتندارى و پرهيزكارى ، اخلاص و توكل و اعتماد به نفس بى رغيبتى به دنيا، انفاق و بخشش ، ساده زيستن و قناعت ، پرستش و نيايش ، توسل به اهل بيت - عليهم السلام - دعا و زيارت ، عمل به واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات ، تواضع و مردم دارى ، صلابت و شجاعت ، پشتكار و استقامت ، حسن خلق و عطوفت ، عفو و گذشت ، احتياط در مصرف بيت المال و صرفه جويى و قناعت و دهها ويژگى ديگر از ويژگيها و خصوصيات بارز امام خمينى (س ) بود، كه براى هر يك از عنوانهاى فوق دهها خاطره از زبان اعضاى خانواده ، كاركنان ، ياران و شاگردان و دوستان ايشان نقل شده است كه معرف شخصيت معنوى و الهى امام مى باشد. ( 234)

فصل دوم : خانواده ( 235)

امام و عروس و دامادها

امام على رغم مسئوليت سنگين تشكيل حكومت اسلامى و هدايت مردم و جامعه ، هيچ گاه از جامعه كوچك خانواده و اعضاى آن غافل نبودند، تشكيل خانواده براى فرزندان خود، هدايت و راهنمايى آنان ، تاءمين نيازهاى مادى و معنوى آنان به عنوان يك وظيفه پدرى ، در كنار ساير وظايف و فعاليتهاى ايشان قرار داشت . ايشان نه تنها به فرزندان بلكه به نوه هاى خود نيز توجه داشتند و به بازى با آنها مى پرداختند و در مواقع ضرورى آنها را نصيحت و راهنمايى مى كردند و وظايف دينى و شرعى مورد نيازشان را به آنها تذكر مى دادند و در عين حال ، با آنها بسيار دوست و نسبت به آنها مهربان بودند.

ملاك امام براى انتخاب عروس و داماد

امام در انتخاب همسر، چه براى دخترانشان و چه براى پسرانشان ؛ روى خانواده هاشان خيلى تكيه داشتند و مى گفتند: خانواده بايد هم مسلك باشند، سنخيت داشته باشند، و مؤ من و متعدد باشند

ملاك خاص امام در انتخاب فرد، تقوا بود، چون تقوا را بسيار كارساز مى دانستند. تقوا و ايمان در امور دنيوى نيز راهگشاست . فرد مسلمان متقى ، به كسى ظلم نمى كند، از جمله به همسرش . مؤ من متقى ، حق كسى را ضايع نمى كند و بر اين اساس حقوق همسرش را نيز رعايت خواهد كرد. امام هميشه مى گفتند: كسى كه كارهايش چهار چوب و ضابطه دارد، كار بيهوده نمى كند و در نتيجه ، به زن و بچه اش ظلم نمى كند.

ملاك ديگر ايشان راجع به كفر بودن افراد بود. امام بعد از آنكه خانواده را مى پسنديدند، خود پسر را ملاك مى گرفتند و با او صحبت مى كردند تا ببينند كفو دخترشان است يا نه . آيا مى توانند با هم با تفاهم زندگى كنند يا نه . ايشان مسائل مادى را ملاك خوشبختى و بدبختى نمى دانستند و اعتقادى به آن نداشتند و همانقدر كه مرد مى توانست زندگى اش را اداره كند، كافى بود.

امام در انتخاب همسر براى دخترانشان موضوع را با آنها در ميان مى گذاشتند و نقاط ضعف و امتيازات پسر را بيان مى كردند و نظر خود را مى گفتند؛ ولى در نهايت تصميم گيرى را به عهده دختر واگذار مى كردند. در مورد يكى از دخترانشان پس از بررسى ، وضو گرفتند سر سجاده نشستند و دو ركعت نماز خواندند و بعد از خدا طلب خير كردند. ( 236)

مهريه و جهيزيه

به مهريه توجه خاصى داشتند و اعتقادشان بر اين بود كه دختر بايد حتما مهريه داشته باشد. اگر كسى براى عقد نزد ايشان مى آمد و مهريه را مثلا يك جلد كلام الله مجيد ذكر مى كرد، قبول نمى كردند و مى گفتند: چيزى را به عنوان مهريه تعيين كنند. در مورد تعيين ميزان مهريه نيز به عرف توجه مى كردند، چون اين مساءله عرفى است و به خانواه ها مربوط مى شد. عقيده امام اين بود كه بايد به حد دختر، خانواده اش و ملاكى كه آنها در نظر دارند، توجه كرد. مهريه هر يك از عروسهايشان يك دانگ خانه بود، چون نظرشان اين بود كه دختر بايد مسكن داشته باشد تا بتواند از آينده خود مطمئن باشد.

امام به دخترانشان جهيزيه مى دادند؛ ولى جهيزيه به اندازه رفع حاجت و خيلى معمولى ، جهيزيه اى كه در زمان ما به آن رفع حاجت مى گويند، يعنى يك فرش معمولى و دو دست رختخواب و مختصرى وسايل ديگر.

مراسم عقد و عروسى

در مورد مراسم ازدواج فرزندانشان ، هم عقد مى گفتند هم عروسى . البته خيلى مختصر و معمولى . نسبت به نوه هايشان چون بعد از انقلاب بود، خيلى ساده برگزار مى كردند، بخصوص در ازدواج يكى از نوه هايشان چون در زمان جنگ ، شديدا از تشريفات نهى كردند و گفتند: موقع جشن گرفتن و مهمانى دادن نيست . ( 237)

امام در هنگام خواندن عقد براى زوجين مى فرمودند: توكل به خدا داشته باشيد. وقتى انسان به خدا توكل كند، همه چيزش بر مبناى خدا استوار خواهد شد؛ و همچنين مى فرمودند: در زندگى گذشت داشته باشيد و اگر هيچ كس از موضع خود عدول نكند، هميشه اختلاف باقى خواهد ماند؛ ولى اگر يكى كوتاه بيايد، ديگرى اصلاح خواهد شد؛ و همچنين در ابتداى عقد نصيحت مى كردند كه : سعى كنيد با هم رفيق باشيد؛ اگر مرد هستى و در بيرون از خانه هزاران مساءله دارى ، وقتى به خانه مى آيى ، ناراحتيهايت را پشت در بگذار و سعى كن بالطف و مهربانى داخل شوى .

از طرف ديگر به زن هم توصيه مى كردند: توهم ممكن است در خانه خيلى كار كرده و خسته باشى ؛ ولى نبايد خستگى خود را به شوهرت منتقل كنى ، به استقبال برو و زندگى گرمى براى خودتان درست كنيد. ( 238)

رفت و آمد با عروس و دامادها

رابطه امام با داماد و عروسهايشان خيلى محترمانه و هم خيلى دوستانه بود. منتها چون داماد به همه اهل منزل محرم نيستند، همچنين دخترها و نوه هاى امام آنجا خيلى آزاد رفت و آمد مى كردند و ايشان هم در مساءله محرم و نامحرم سختگير بودند، بنابراين مردهاى نامحرم مى بايست كمتر رفت و آمد كنند؛ پس هميشه با دامادها فاصله اى بود. ( 239)

جايگاه تربيت فرزندان

امام وظيفه اصلى مادران را تربيت فرزندان مى دانستند و معتقد بودند زحماتى كه مادر در تربيت فرزند متحمل مى شود، ارزش زيادى دارد. بنابراين ، در پاسخ به يكى از نوه هايشان كه از شيطنت بچه خود حسين گله مى كرد گفتند: من حاضرم ثوابى را كه تو از تحمل شيطنت حسين مى برى ، با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم . ( 240)

ايشان زن را در تحكميم خانواده خيلى مؤ ثر مى دانستند، حتى بر اين اعتقاد بودند كه زن مى تواند مرد را هم اصلاح كند. ايشان بر اين عقيده بودند كه تربيت كردن فرزندان از مرد بر نمى آيد و فقط زن مى تواند بدرستى از عهده انجام دادن آن برآيد. عاطفه در زن قويتر است و قوام و دوام خانواده نيز بر اساس محبت و عاطفه است . ( 241)

نظر امام نسبت به موارد ذيل :

آزادى

دختر امام مى گويد: ما امروز در خانواده امام آزادى كاملى را احساس ‍ مى كنيم . هركس در مورد كارهاى خود تصميم گيرنده اصلى است و خودش ‍ هم مسئول و جوابگوى عملكردش است . امام مستقلا در مورد كارهاى خود تصميم گيرنده بودند و ما هم در تمام مسائل مربوط به خود تصميم گيرنده بوديم . اين نعمت آزادى را مديون امام هستيم . هر مرد و زنى كه وارد خانواده ما يم شود، از آنجا كه مى بيند خودش مستقل است و آزادى مشروع و كامل دارد، قدر آن را مى داند و سعى نمى كند به طرف مقابل خود سخت بگيرد. يادم هست كه اگر من از بيرون به خانه مى آمدم ، از من نمى پرسيدند: كجا بودى ؟ و اگر مى خواستم از خدمت ايشان مرخص شوم ، نمى گفتند: كجا مى روى ؟ ( 242)

امام غالبا در مسائل خانوادگى فرزندانشان دخالت نمى كردند، حتى در نامگذارى نوه هايشان هم نظر نيم دادند، هر چند اگر از ايشان نظرشان را مى پرسيدند، جواب مى دادند.

تحصيل

امام در مورد تحصيل دخترانشان دخالتى نمى كردند؛ ولى توصيه به تحصيل علم مى كردند و به همين دليل نوه هايشان همه تحصيل كردند و برخى از آنها مراحل دانشگاهى را هم طى كردند. امام مشوق ادامه تحصيل آنها بودند، ولى تاءكيد مى كردند كه : علم برايتان حجاب نشود.

در مورد انتخاب رشته تحصيل ، ايشان رشته هاى خاصى را پيشنهاد نمى كردند و معتقد بودند كه انسان در هر رشته اى كه تحصيل مى كند، فقط يك هدف بايد داشته باشد و آن هم رسيدن به قرب الهى . ( 243)

اشتغال و فعاليتهاى سياسى

درباره اشتغال زنان ، نظرشان اين بود كه اشكالى ندارد؛ البته در صورتى كه به خانواده لطمه نخورد. يكى از دخترانشان در اوايل انقلاب مى خواستند در كارهاى اجتماعى شركت كنند؛ ولى به دليل داشتن فرزند كوچك ، امام از ايشان خواستند كه به تربيت فرزندان خود بپردازيد.

امام هيچ گاه فرزندانشان را از فعاليتهاى سياسى ، اجتماعى منع نمى كردند؛ ولى نمى خواستند كه از اين مساءله سوء استفاده شود، پس آنها را از تصدى مناصب حساس ، منع مى كردند. مثلا نمى خواستند دخترانشان نماينده مجلس بشوند. مى گفتند: دلم نمى خواهد اين احساس و توهم پيدا بشود كه به خاطر منسوب بودن به من ، دخترم فلان پست را گرفته است .

يا مى گفتند: ما انقلاب نكرديم كه پست بين خودمان تقسيم كنيم و اصلا براى اينكه اين شائبه در ذهن مردم به وجود نيايد، دنبال اين كار نرويد. هزار جور كار ديگر هست كه مى توانيد آنها را انجام بدهيد. ( 244)

امام از اينكه يكى از عروسهايشان در نهضت سوادآموزى كار مى كردند، خوشحال بودند و هرگاه ايشان را مى ديدند از او مى خواستند كه از برنامه هاى كلاسشان توضيح دهد؛ و همچنين مى دانستند كه يكى از دخترانشان در قم مؤ سسه نسبتا بزرگى را اداره مى كند؛ ولى ايشان را منع نمى كردند و مى گفتند: فعاليت كنيد؛ ولى حدود شرعى - از جمله رضايت همسر - را رعايت كنيد. ( 245)

امام و نوه ها

امام با نوه هايشان خيلى صميمى و خيلى مهربان بودند. شايد چون آنها بچه سال و بعضا جوان بودند، امام با آنها خيلى رفيق تر بودند و كارهاى خودشان را به آنها مى گفتند. مثلا به نوه ها مى گفتند: اين ليوان را آب كن ، يا آن داروى مرا بده ، يا آن استكان را بردار. با آنها صميميتر و خودمانيتر بودند؛ آنها هم شيفته امام بودند. ( 246)

توجه به آزادى بچه ها

امام به كودكان علاقه زيادى داشتند. ايشان هميشه نصيحت مى كردند كه تا پيش از مكلف شدن ، بچه ها را راحت بگذاريم ، تا آزادانه بازى كنند؛ موانع را از سر راه آنها برداريد و كمتر به آنها امر و نهى كنيد.

يك روز يكى از اعضاى دفتر امام ، راديوى امام را روى ميز كنار دستشان قرار داد. امام فرمودند: نه ، بايد جايى باشد كه دست على نرسد؛ آن بالا بگذاريد؛ و اشاره كردند به طاقچه نقابى شكل بالاى تختشان . ( 247)

يكى از كاركنان بيت امام مى گويد: من على را پيش امام مى بردم گاهى دو - سه ساعت پيش امام مى ماند، گاهى وقتها هم مى گفت : من نمى مانم و امام مى گفتند: اختيار با خودش است ؛ هر وقت نمى خواهد بماند؛ ببرش . هر وقت كه مى خواهد بماند، كارى به او نداشته باش . هر موقع خودش ‍ خواست ، بماند، هيچ وقت كارى به او تحميل نمى شود. يك روز على دلش ‍ نمى خواست پيش امام بماند؛ امام به او گفتند: على جان ! بيا حالا يك بوس ‍ به من بده ، بعد برو على گفت : امروز بوسم تلخ است امام هم خنده شان گرفت و گفتند: خوب ببرش . ( 248)

بازى با نوه ها

على ، فرزند حاج آقا، نوه خردسال امام بود. او علاقه بسيارى زيادى به آقا داشت . امام هم او را دوست داشتند. على هر روز به اتاق ايشان مى رفت ؛ دوست داشت به عينك و ساعت آقا بازى كند. يك روز كه ساعت و عينك آقا را بر داشته بود، امام به على گفتند: على جان ! عينك چشمهايت را اذيت مى كند. زنجير ساعت هم خداى ناكرده ممكن است به صورتت بخورد، صورتت مثل گل است ممكن است اتفاقى برايت بيفتد. على عينك و ساعت را به امام داد و گفت : خوب ، بياييد يك بازى ديگر بكنيم . من مى شوم آقا، شما بشويد على كوچولو فرمودند: باشد. على گفت : خوب ، بچه كه جاى آقا نمى نشيندامام كمى خودشان را كنار كشيدند، على كنار امام نشست و گفت : بچه كه نبايد دست به عينك و ساعت بزندآقا خنديدند و عينك و ساعت را به على دادند و گفتند: بگير، تو بردى .

مادر على مى گويد: على خيلى دوست داشت وقتى مردم حسينيه مى آمدند، او هم به حسينيه برود. بار اول كه رفته بود گمان كرده بود، مردم به خاطر او آمده اند وقتى به خانه برگشت به من گفت : من كه حسينيه رفتم ، مردم شعار مى دادند. تازه آقا هم با من آمده بود.آقا وقتى كه علاقه على را به حسينيه مى برمت ؛ و على آنقدر خوشحال مى شد كه گاهى نيمه هاى شب بيدار مى شد و مى پرسيد: آقا پا نشدند؟ پس چرا صبح نمى شود؟

يك روز كه همه دور هم در اتاق جمع بوديم ، على گفت : من امام مى شوم ، مادر هم سخنرانى كند؛ آقا هم مردم بشوند.على از من خواست كه سخنرانى كنم . من كمى صحبت كردم و بعد به آقا اشاره كردند كه شعار بده . آقا هم همانطور كه نشسته بودند شعار دادند. على گفت : نه ، نه ، بايد بلند بشويد، مردم كه نشسته شعار نمى دهند.بعد آقا بلند شدند و شعار دادند. ( 249)

احمد آقا مى گويد: بارها شده بود كه من وارد اتاق مى شدم و امام مرا نمى ديدند. مى ديدم كه ايشان به زانو روى زمين نشسته اند و پسرم على روى دوششان سوار است . ( 250)

اين خاطره يادآور سيره رسول گرامى اسلام (ص ) است كه نوه هاى خو حسن و حسين را بر دوش خود سوار مى كردند.

فطرت پاك بچه ها

امام از آنجا كه بچه ها را خيلى پاك مى ديدند و نزديكتر به فطرت خودشان مى دانستند، به آنها علاقه عجيبى داشتند، حتى مى گفتند: وقتى پدرها بچه هايشان را با خود به حسينيه مى آورند، در ميان آنهمه جمعيت ، نگاهم روى بچه ها متمركز مى شود. گاهى اوقات نيز كه مى ديدند بچه ها در فشار جمعيت و گرما ناراحت مى شوند، مى فرمودند: من خيلى ناراحت مى شوم كه اينها را در اين شرايط اينجا مى آوردند، اينها صدمه مى خورند و اذيت مى شدند.

يك روز يكى از نوه هاى امام به ديدار ايشان رفتند. امام گفتند: حسين را نياوردى ؟ ايشان گفتند: شيطانى مى كند ! امام فرمودند: حسين بدى مى كند؟ خوب بچه بايد بدى كند. تازه اينها بدى نيست . بچه بايد اين كارها را بكند. اينها بدى نيست . شما اشتباه مى كنيد. مگر بچه بدى مى كند؟ نوه امام گفت : آخر فكر مى كنم شما را اذيت مى كند.امام فرمودند: من از اينكه شما بياييد و بچه هايتان را نياوريد، اذيت مى شوم . ( 251)

توجه به همه بچه ها

يكى از كاركنان دفتر امام مى گويد: امام بچه ها را دوست داشتند و نسبت به همه آنها مهربان بودند.

يك روز على با دختر يكى از محافظان بيت امام بازى مى كرد. على به زور گفت : بايد او را ببريمش پهلوى امام و او را پيش امام برد. وقت ناهار بود، امام به على گفتند: دوستت را بنشان ، مى خواهيم ناهار بخوريم . او هم بچه را نشاند تا ناهار بخورند. من دو - سه بار براى بردن بچه به اطاق امام رفتم تا بچه مزاحم نشود. ايشان گفتند: نه بگذار ناهارش را بخورد. بعد كه ناهارش را خورد، رفتم و بچه را آوردم . امام پانصد تومان هم به بچه هديه داده بود ايشان با همه بچه ها الفت داشتند و مهربان بودند، فقط با على اينطور نبودند؛ بلكه همه بچه ها را دوست داشتند. ( 252)

ساعت 10 روز يكشنبه 1/7/58 همزمان با بازگشايى مدارس بود كه امام به همراه فرزند گرامى شان ، حاج احمد آقا، به دبستان فيض كه در يكى از محلات جنوب شهر قم واقع شده است ، رفتند و به بازديد از كلاسهاى مدرسه پرداختند. ( 253)

توجه به فرزندان شاهد

درباره بچه هاى شهيدان مى توان گفت كه اگر آنها را بيشتر از بچه هاى خودشان دوست نداشتند، همرديف آنها دوست داشتند. امام بسيار به آينده و به ثمر نشستن اين بچه ها فكر مى كردند. شبها براى آنها دعا مى كردند و بارها به مسئولان درباره تحصيل و ديگر نيازهاى اين بچه ها سفارش مى كردند. ( 254)

امام به فرزندان شهدا بسيار علاقه مند بودند و آنان را دوست داشتند. اگر آنها را در تلويزيون مى ديدند، مى گفتند: خوشا به حال پدرانشان كه ره صد ساله را، يك شبه طى كردند. معلوم نيست ما چطور خواهيم مرد.

ايشان شهادت را فوزى عظيم مى دانستند. اگر بچه شهيدى به ديدنشان مى آمد، بعدها براى اعضاى خانواده از آن بچه تعريف مى كردند. از ديدن بچه هاى شاهد واقعا لذت مى بردند و احساس خوبى پيدا مى كردند. ( 255)

امام نامه هاى محبت آميزى كه فرزندان شهدا و جانبازان مى نوشتند، به آنها پاسخ مى دادند و آنان را مورد لطف و محبت خود قرار مى دادند.

روزى يك خانم ايتاليايى كه شغل او معلمى و دينش مسيحيت بود، نامه اى آكنده از ابراز محبت و علاقه نسبت به امام و راه او، همراه با يك گردنبند طلا براى ايشان فرستاده بود. نامه همراه گردنبند به امام داده شد. دو - سه روز بعد به طور اتفاقى دختر بچه دو يا سه ساله اى را آوردند كه پدرش در جبهه مفقود شده بود. امام وقتى متوجه شدند، فرمودند: الان داخل بيا وريدش . سپس كودك را روى زانوان خود نشاندند و صورت خود را به صورت بچه چسبانيده و دست بر سر او كشيدند. حالتى كه نسبت به فرزندان خودشان هم از ايشان ديده نشده بود و بعد مقدارى با بچه صحبت كردند. آنگاه امام گردنبند زن ايتاليايى را به گردن بچه انداختند و دختر در حالى كه در پوست خود نمى گنجيد، از خدمت امام بيرون رفت . ( 256)

تربيت مذهبى

يكى از دختران امام مى گويد: امام همواره سعى داشتند كلام حق را با حلاوت و شيرينى و آرامش و ملاطفت قرين سازند. هرگز در اين خصوص ‍ به عتاب متوسل نمى شدند. همسرم به جهت عادت خانوادگى ، دخترم را از خواب صبحگاهى بيدار مى كرد و به نماز و امى داشت . امام وقتى از اين ماجرا خبردار شدند، برايش پيغام فرستادند كه : چهره شيرين اسلام را به مزاج بچه تلخ نكن .

اين كلام آنچنان مؤ ثر افتاد و اثر عميقى بر روح و جان دخترم به جاى گذاشت كه بعد از آن ، خودش سفارش كرد كه براى اقامه نماز صبح ، به موقع بيدارش كنم . ( 257)

يكى از نوه هاى امام مى گويد: وقتى بچه بودم ، يك بار كه امام مشغول نماز خواندن بودند، من هم رفتم و پشت سرشان ايستادم و همان كارهايى را كه ايشان مى كردند، تكرار كردم . امام چند جلد كتاب كودكان به من دادند.

هديه امام به نوه ها ( 258)

يكى از نوه هاى امام مى گويد: روز مادر بود و پدر بزرگ به ما پولى دادند كه با آن براى مادرانمان چيزى بخريم و به آنها تقديم كنيم .

اين خاطره شيرين براى كودكان خردسال به زيباترين صورت ، ارزش و مقام مادر را زنده نگه مى دارد؛ 36 و همچنين امام در اعياد، به نوه هاى خود هديه اى مناسب با شخص مورد نظر، مثل كتاب ، عطر و جانماز مى دادند. يكى از نوه هاى امام مى گويد: امام به ديگر نوه ها عطر هديه دادند و به من چيز ديگر و فرمودند: چون تو ازدواج نكرده اى ، بنابراين احتياجى به عطر ندارى . امام با اين عمل خويش ، يك حكم شرعى را به نوه خويش ‍ تعليم مى دهند و براى اينكه احساس تبعيض نشود، به گونه اى لطيف و زيبا علت تفاوت را بيان مى كنند. ( 259)

توصيه احترام به پدر و مادر

دختران امام هنگامى كه مادر مى شدند، ارزش ويژه در نزد امام مى يافتند، آنها فقط دختر امام نبودند؛ بلكه مادر فرزندانى بودند كه از احترام خاصى برخودار بودند. امام به آنها كار نمى گفتند و از آنها چيزى طلب نمى كردند.

يكى از دختران امام نقل مى كند: امام هيچ وقت كارى از من نمى خواستند، من ناراحت مى شدم ، مى گفتم : آقا، از من هر كارى بخواهيد. مى گفتند كه : سن من بالاست ، بزرگم و مادر چندين فرزند؛ به همين دليل به من احترام مى گذاشتند ( 260)

امام به بچه ها تاءكيد مى كردند كه به پدر و مادر، بخصوص به مادر احترام بگذارند. عروس امام مى گويد: اگر من به يكى از بچه هايم مى گفتم كه كارى را برايم انجام دهد و او انجام نمى داد، آقا خيلى ناراحت مى شدند، اگر كسى در اتاق بود، آرام و اگر كسى نبود، بلند به بچه مى گفتند: چرا به حرف مادرت گوش نمى كنى ؟ تو بايد به مادرت احترام بگذارى . ( 261)

و همچنين به دختران مى گفتند: با بچه ها رو راست باشيد، تا آنها هم روراست باشند. الگوى بچه ها پدر و مادر هستند، اگر با بچه درست رفتار كرديد، بچه ها درست بار مى آيند. هر حرفى كه به بچه ها زديد، به آن عمل كنيد. ( 262)

توصيه به نظارت بر كار بچه ها

امام بعد از سن تكليف بچه ها، بيشتر دقتشان در تعليم و تربيت آنها بود. هميشه از دخترانشان مى پرسيدند: آيا شما مى دانيد بچه تان كى از خانه بيرون مى رود و كى مى آيد؟ با چه كسى رفت و آمد مى كند و يا چه صحبتهايى مى كند؟ ( 263)

حساسيت نسبت به محرم و نامحرم

از مسائلى كه امام بيشتر به آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بين زن و مرد بود. يكى از نوه هاى امام نقل مى كند: يادم است كه ده سال بيشتر نداشتم و با برادرهايم و پسر خاله ام ، قايم موشك بازى مى كردم . حجاب هم داشتم ؛ اما امام يك روز مرا صدا كردند و گفتند: شما هيچ تفاوتى با خواهرتان ، نداريد، مگر او با پسرها بازى مى كند كه شما با پسرها بازى مى كنيد؟ از آن روز به بعد با پسرها بازى نكردم . ( 264)

پدر و مادرها و بزرگترها اگر از همان ابتدا تكليف ، مسائل شرعى را براى نوجوانان و جوانان خود مطرح كنند و حلال و حرام را به آنان آموزش دهند، مسلما در بزرگسالى خطا و انحراف پيش نخواهد آمد و يا حداقل كمتر خواهد شد.

حجاب و پوشش

يكى از نوه هاى امام درباره نظر ايشان نسبت به نوع لباس پوشيدن و رفتار نوه هاى خود بخصوص دختران مى گويد: من هرگز به ياد ندارم كه امام در مورد لباس پوشيدن من در منزل اشكالى گرفته باشند؛ ولى هميشه مى گفتند: درست است كه مى گويند وجه و كفين پيدا باشد؛ اما جوانها بهتر است كه كمى بيشتر خود را بپوشانند؛ و خيلى تاءكيد مى كردند كه در خارج از منزل ، هيچ گونه عطرى مصرف نشود. 43

تفريح جوانان

امام با تفريح و جوانان كاملا موافق بودند و ورزش را بهترين و سالمترين تفريحات مى دانستند. ايشان به نوه هاى خود مى گفتند: در ساعت تفريح ، درس نخوانيد و در ساعت درس خواندن ، تفريح نكنيد؛ هر كدام در جاى خود. همچنين مى گفتند كه از زمان كودكى به ياد ندارند كه هيچ وقت ساعت اين دو را با هم عوض كرده باشند و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند.

توصيه به نوشتن شعر و مقاله ( 265)

امام به يكى از نوه هاى خود كه تحصيلات خود را به پايان رسانده بود؛ گفتند: حالا كه درست تمام شده ، وقت آن است كه به مردم خدمت كنى ، وقت آن است كه قلم بردارى و بنويسى ، شعر بنويسى ، قصه و مقاله بنويسى ؛ و بعد فرموده بودند: مرا مى بينى ، من چهل سال پيش درباره ولايت فقيه كتاب نوشتم . همانكه الان در بحثها بر سر آن دعواست .( 266)