ماه تابان

حسن كشوردوست

- ۵ -


فصل سوم : موفقيت سياسى جامعه و فعاليتهاى امام در عراق

شهادت آقا مصطفى

آقا مصطفى ، فرزند امام ، يكى از نزديكترين و صديقترين يار و خدمتگزاران ايشان بود. در اول آبان : 1356 ايشان به طرز مشكوكى به وسيله عمال رژيم پهلوى به شهادت رسيد. يكى از كاركنان دفتر امام مى گويد: در شب وفات حاج آقا مصطفى درباره نياز يك پيرمرد شوشترى ، كه پنج - شش بچه كوچك داشت ، از امام در خواست كردم كه به او كمك كنند. امام كه در حال رفتن به حرم حضرت على (ع ) بودند، پذيرفتند و فرمودند: آقاى فرقانى ! فردا ساعت نه صبح اين نكته را به من يادآورى كنيد.

فردا صبح در محل كارم در دفتر امام بودم كه مطلع شدم ، شب گذشته آقا مصطفى فوت كرده ، و جنازه ايشان را مى خواهند به كربلا ببرند، امام هنوز از فوت مصطفى خبردار نشده بودند، بنابراين حاج آقا و چند نفر ديگر تصميم گرفتند كه به نزد امام بروند و پس از سؤ ال و جواب از يكديگر درباره آقا مصطفى ، در نهايت خبر رحلت ايشان را به امام بدهند. وقتى كه آنها وارد اطاق امام شدند يك نفر بعد از احوالپرسى گفت : از حاج آقا مصطفى چه خبر؟ ديگرى گفت : اتفاقا از بيمارستان تلفن كردند. مثل اينكه بايد ايشان را زودتر به بغداد برساننداحمد آقا نتوانست جلوى گريه اش را بگيرد و جيغى زد؛ ولى ناگهان متوجه شد كه نزديك امام است و صورتش را برگرداند تا ايشان نبيند. امام يكدفعه صورتشان را برگرداندند و گفتند: احمد چته ؟ مگر حاج آقا مصطفى مرده ؟ اهل آسمانها مى ميرند؟ اهل زمين كسى باقى نمى ماند. همه مى ميرند. آقايان بفرماييد سراغ كارتان .

خودشان هم بلند شدند و آستينها را بالا زدند كه بروند وضو بگيرند. پس از وضو نيز مشغول خواندن قرآن شدند. ما حياط بيرون را فرش كرديم ، تمام آقايان براى عرض تسليت آمدند، امام هم تشريف آوردند. من در همين موقع به ياد ساعت نه افتادم و با خود گفتم : عجب كارى ! كى ديگر مى تواند موضوع پيرمرد شوشترى را به امام بگويد.

ناگهان ديدم امام نگاه تندى به من كردند. امام هميشه با نگاه با من حرف مى زدند آماده شدم و نزديك رفتم . گفتند: مگر بنا نبود ساعت نه الان ساعت نه و ده دقيقه است شما براى آن شيخ كه آقاى واعظ گفته بود به من تذكر بدهى و يادم بياورى ؟ گفتم : آقا ! با اين وضع و احوال ؟ فرمودند: يعنى چه ؟ بلند شو و بيا. از وسط مردم رفتند توى اتاق و پول داخل پاكت گذاشتند، طورى كه هيچ كسى متوجه نشود، در پاكت را چسباندند و به من دادند و فرمودند: همين الان پاكت را مى برى و به شيخ شوشترى مى دهى و از قول من هم احوالپرسى مى كنى و مى آيد. من حيرتزده رفتم . با اين حال با خود گفتم : الان مهمان زياد است و امام هم كه امروز مسجد نمى روند و نماز نمى خواندند، بعدا مى روم . بعد از پنج دقيقه ، يك مرتبه ديدم امام مى فرمايند: آقاى فرقانى ! نرفتى ؟ گفتم : مى روم . فرمودند: ياالله الان برو. خلاصه من حركت كردم و رفتم ، وقتى به منزل برگشتم ، امام براى اطمينان خاطر پرسيدند: رفتى . عرض كردم بلى . بعد از اينكه همه رفتند و اذان ظهر شد، امام بلند شدند و تشريف بردند وضو گرفتند و آن روز طبق معمولى هميشه نماز جماعت برگزار كردند. ( 176)

خانواده امام قصد داشتند از طريق تلفن منزل امام با تهران تماس بگيرند و خبر شهادت آقا مصطفى را به اقوام و دوستان اطلاع دهند؛ اما ايشان حتى در آن موفقيت ، كه فرزند خود را از دست داده بودند، صريحا به خانواده خود گفتند: تلفن بيت از بيت المال است و خواست شما براى استفاده از آن ، امرى شخصى است . بنابراين ، تماس از طريق آن جايز نيست . ( 177)

امام در فقدان فرزندشان در يك حالت عرفانى دستشان را بر روى زمين گذاشتند به دستشان خيره شدند و سه مرتبه اناالله و انااليه راجعون را خواندند؛ و درتكريم ايشان فقط يك جمله فرمودند: مصطفى ، اميد آينده اسلام بود. ( 178)

بعد از حادثه شهادت آقا مصطفى ، امام هيچ رفتار فوق العاده اى نداشتند. ايشان در مواقع معمولى اگر در تشييع جنازه اى شركت مى كردند، در جايى كه جنازه را براى حركت دادن قرار مى دادند، پنج دقيقه مى نشستند و بعد جنازه را به مسافت بيست تا پنجاه متر تشييع مى كردند. بعد هم از جمعيت فاصله مى گرفتند و به خانه بر مى گشتند. براى فرزندشان هم همين كار را كردند.

مرسوم است كه بستگان ميت براى اولين مرتبه كه بر سر مزار ميت مى روند، وضعيت فوق العاده اى دارند. امام هر شب به حرم مشرف مى شدند، آن شب هم به حرم رفتند و زيارتشان را خواندند، از حرم كه بيرون آمدند، بر سر مزار فرزندشان ، كه در نجف دفع شده بود، رفتند. مزار در مقبره مرحوم آيت الله كمپانى معروف ، فيلسوف بزرگ ، پشت مقبره علامه حلى واقع شده است . امام خيلى راحت بر سر مزار آمدند و فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند كه براى مرحوم كمپانى نيز فاتحه بخوانند و خود نيز اين كار را انجام دادند و بعد به منزل عروسشان رفتند و به ايشان گفتند: صبر كنيد، به خاطر خدا صبر كنيد. ( 179)

هنگامى كه امام به خانه برگشتند، و به ساعتشان نگاه كردند و متوجه شدند كه وقت مطالعه خاصشان است . سپس كتابشان را برداشتند و مطالعه خود را شروع كردند.

حاج آقا در اين خصوص مى گويد: من از قبل مى دانستم كه امام كتابى را كه در آن ساعت برداشته بودند تا چه صفحه اى خوانده اند. روز قبل از شهادت برادرم نگاه كرده بودم . وقتى كه سر مزار برگشتند و اندازه هر روز مطالعه كردند و بعد هم به كار ديگرى پرداختند؛ يعنى حتى مصيبتى اينچنين و فقدانى به اين سنگينى ، برنامه منظم امام را به هم نزد و آرامش و طماءنينه ايشان را به هم نريخت . ( 180)

حضرت امام در اولين جلسه درس خود پس از اين مصيبت ، طى سخنانى فقدان عزيزترين فرد خود را الطاف خفيه الهى دانستند و فرمودند:... اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيه اى كه خداى تبارك و تعالى نسبت به عبادش دارد و انه لطيف على عباده و اطلاع بر آن مسائل داشتيم ، در اينطور چيزهايى كه جزئى است و مهم نيست ، اينقدر بى طاقت نبوديم . مى فهميديم كه يك مصالح و الطافى در كار است . ( 181)

شركت در فعاليتهاى سياسى

در طول سيزده سالى كه امام در عرق تبعيد بودند، به طور كامل در جريان همه حوادث قرار مى گرفتند و هر گاه فرصتى براى امام پيش مى آمد، مطالب مهم نهضت را چه به صورت علمى و فقهى و از راه تدريس و چه به صورت نوشتن اعلاميه ها و ارسال پيامهاى مهم به خارج و داخل كشور و يا سخنرانيهاى گرم در مواقع حساس و مناسب ، به ملت ايران و دنيا اعلام مى كردند و با اقدامات فوق ، تحولى شگرفت در حوزه هاى علميه ايران و عراق و دانشگاههاى كشور ايجاد، و مردم را هدايت و رهبرى مى كردند.

موضعگيرى امام در ماجراى شهادت آيت الله سعيدى ، حزب رستاخيز، ماجراى فلسطين و جنگ اعراب و اسرائيل و جنگ شش روزه ، بيانگر اين امر است . و در مورد اخير، امام اعلاميه دادند و به طور صريح كالاهاى اسرائيلى را تحريم كردند. امام نامه ها و پيامهايى به مناسبت تاجگذارى و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم كردند. امام نامه ها و پيامهايى به مناسبت تاجگذارى و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم كالاهاى اسرائيلى نوشتند و در نامه سرگشاده خود به هويدا، نخست وزير رژيم ، افشاگرى علنى كردند. ( 182)

امام ، حركتهايى را كه در جهت قبضه مراكز مذهبى سازماندهى شده بود، مثل حركت اوقاف و سپاه دين و دانش حركتهايى براى گرفتن مدارس و... را بلافاصله تحريم مى كردند. در طول مدت تبعيد، سالهاى سختى بر امام گذاشت . كسانى مثل آقاى بخارايى را اعدام كردند. مجموعه اى از هواداران امام در زندان بودند. بخشى از اين نيروها دانشگاهى بودند. آقاى طالقانى و ديگران همه در زندان بودند. عده اى را هم رژيم اعدام كرده بود. ( 183)

وضعيت سياسى ايران

پس از شهادت حاج آقا مصطفى و چاپ مقاله اى توهين آميز به امام خمينى در روز هفدهم ديماه سال 1356 به دستور ساواك در روزنامه اطلاعات ، مردم و روحانيان قم راهپيمايى كردند و پس از راهپيمايى به نشانه اعتراض ‍ به اعمال اهانت آميز رژيم ، در منازل علما اجتماع كردند. در اين راهپيمايى به نشانه اعتراض به اعمال اهانت آميز رژيم ، در منازل علما اجتماع كردند. در اين راهپيمايى عده اى از طلاب و مردم قم ، شهيد و جمعى نيز مجروح و عده اى دستگير شدند. امام خمينى (س ) پس از دريافت گزارش كشتار نوزده دى ، در بياناتى ضمن تسليت به ملت مظلوم ايران با اشاره به سفر كارتر به ايران ، به تشريح پنجاه سال جنايت سلطنت غير قانونى پهلوى پرداختند و مفاسد ارتش ، دانشگاه و مجلس شاهنشاهى را برشمردند و در پايان ، همه طبقات را به وحدت كلمه به منظور ادامه مبارزه با رژيم فراخواندند و از تفرقه و تشتت برحذر داشتند.

در عزادارى چهلم قيام قم ، شهرهاى يزد، جهرم ، شيراز، اصفهان ، مشهد و تهران شاهد اعتراضات و قيامهاى مردمى عليه رژيم بودند. ( 184)

شاه على رغم دست زدن به كشتارهاى جمعى نتوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند. مانورها و ترفندهاى سياسى و نظامى شاه پيش از آنكه اندك تاءثيرى در فروكش كردن خشم مردم بگذارد، با صدور بيانيه اى افشاگرانه حضرت امام و دستورالعملهاى مبارزاتى ايشان خنثى مى شد.

شاه براى راضى كردن مردم ، جمشيد آموزگار را به جاى هويدا - كه سيزده سال نخست وزير بود - انتخاب كرد. تغيير نخست وزير كمكى به حل بحران نكرد. بنابراين شاه ، جعفر شريف امامى را بر روى كار آورد و سعى كرد با آوردن شريف امامى ، رضايت برخى از علماى قم را نيز جلب كند؛ ولى مردم كه از امام خمينى (س ) پيروى مى كردند، راضى به اين تغيير نشدند و در راهپيماييها شعار مى دادند: ما مى گيم شاه نيم خواهيم ، نخست وزير عوض مى شه و...

در زمان شريف امامى ، كشتار بيرحمانه مردم به وسيله نيروهاى نظامى در ميدان شهدا ژاله سابق در روز هفدهم اتفاق افتاد و رژيم رسما حكومت نظامى در تهران و يازده شهر بزرگ ايران را براى مدتى نامحدود برقرار كرد؛ اما با رسيدن پيامهاى حضرت امام ، مردم به حكومت نظامى اعتنا نكردند و تظاهرات شبانه روزى را گسترش دادند و فرياد الله اكبر مرگ بر شاه و درود بر خمينى در تمام ساعات به گوش مى رسيد و همراه با آن ، صداى رگبار و مسلسلها از هر كوى و برزن شنيده مى شد. ( 185)

جلوگيرى از فعاليت سياسى امام

به دنبال وقايع ، نهضت در ايران به صورت مردمى و گسترش در آمد و فشارهاى هياءت حاكمه وقت ، نسبت به امام در نجف چندين برابر شد. امام تا آنجا كه توان داشتند از ملت مظلوم ايران دفاع و حمايت مى كردند و كم كم زمينه انقلابى بزرگ را پى ريزى كردند.

وقتى كه در ايران احساس خطر جدى شد، حكومت ايران سياست جديدى كه مبتنى بر حس همجوارى و تجديد روابط با حزب بعث حاكم به عراق بود، اتخاذ كرد. پس از حسنه شدن روابط، دولت ايران و عراق تصميم گرفتند در عراق جلوى فعاليتهاى گسترده امام گرته شود.

فشارهاى سياسى بر امام آغاز شد، چند بار ماءموران سازمان امنيت به منزل امام آمدند و به امام گفتند كه كوتاه بيايند، ولى امام حاضر نشدند گامى به عقب بردارند، يا لحظه اى در نهضت درنگ كنند. ( 186)

امام يك بار در پاسخ به مسئولان سازمان امنيت عراق ، كه از امام خواسته بودند فعاليتهاى سياسى خود را عليه ايران محدود كنند، گفته بودند: من كارهايم را تعطيل نمى كنم ؛ من وظيفه ام اين است كه مبارزه را ادامه بدهم و سكوت هيچ مفهومى ندارد. خمينى ، خمينى است هر جا كه برود، من هر كجا بروم همين هستم . چه در عراق باشم ، چه در جاى ديگر.

مسئول عراقى تهديد كرده بود كه چه مى كنيم و چه مى كنيم و امام هم در پاسخ فرموده بودند: من از اينجا مى روم .

چند روزى از آن ماجرا گذشته بود كه محاصره بيت امام از سوى ماءموران عراقى آغاز شد. يك روز صبح ماءموران امنيتى ، بيت را محاصره كرده بودند و مى گفتند: فقط شخص امام و فرزندشان ، احمد آقا و يك نفر از آشنايان حق رفت و آمد دارند و ديگرى حق ندارد . امام هم از منزل بيرون نيامدند و به عنوان اعتراض حتى براى نماز جماعت هم به مسجد نرفتند. كاركنان دفتر امام مضطرب بودند و با جاهاى مختلف تماس گرفتند و وضعيت را به تهران گزارش كردند. (187)

امام به مسئولان دفتر خود گفتند: گزارشها را به تهران رد كنيد و عين حقيقت را بگوييد، نه چيزى بر آن بيفزاييد و نه چيزى از آن كم كنيد. من ميل دارم مردم در جريان تمام كارها قرار بگيرند.

رژيم عراق وقتى ديد مقاومت ، نتيجه خيلى خوبى ندارد و ممكن است مسائل به ضررشان تمام شود، بنابراين محدوديتها را كمتر كردند؛ ولى امام تا چند روز از منزل بيرون نيامدند و حتى به حرم نيز مشرف نشدند. ( 188)

چند روز گذشت ، امام عزم جدى براى ترك عراق و مسافرت داشتند و نظرشان مسافرت حتى الامكان به كشورهاى اسلامى بود.

در رابطه با رفتن به الجزاير، ليبى ، سوريه و كويت با حاج احمد آقا و اعضاى بيت صحبت شد و در نهايت تصميم گرفتند كه از راه زمينى به كويت بروند. ( 189)

حركت به سمت كويت

شبى كه فرداى آن روز امام به طرف كويت حركت كردند، يكى از اعضاى دفتر كه بسيار متاءثر و ناراحت بود، در حال گريه به امام عرض كرد: آقا، نمى شود از اين سفر صرف نظر كنيد؟ شما الان به كويت تشريف مى بريد و آنجا جاى امنى نيست ، سوريه جاى امنى نيست ، ايران وضعش آنچنان است ، مى خواهيد كجا برويد؟ امام فرمودند: قصه ما با اين قوم كه در ماه رمضان چندين بار اينجا آمدند، تمام شد و ديگر نمى گزارند در اينجا بمانم و و نمى توانم ، ناگزير بايد از اينجا بروم .

سپس امام با حسرت فرمودند: من در اينجا با حرم مطهر اميرالمؤ منين (ع ) ماءيوس بودم ؛ اما خدا مى داند در اين مدت من از دست اهل اينجا چه كشيده ام . ( 190)

اول صبح بود كه پس از خواندن نماز و در حالى كه هوا هنوز تاريك بود، امام با همراهان به سوى كويت حركت كردند و كسى جز ياران امام در نجف از اين مسافرت اطلاعاتى نداشتند. در كويت هم آقا مهرى و فرزندانشان اطلاع داشتند و سفر امام را به كويت هماهنگ كرده بودند.

شب هجرت ، به مقامات عراقى اطلاع شده بود كه امام فردا هجرت مى كنند. آنها اول وحشت كردند؛ ولى بعد از فهميدند امام بى سر و صدا و مخفيانه مسافرت مى كنند، اهميت ندارند. از دوازده نجف كه خارج شدند، يك اتومبيل ، كه حامل ماءموران امنيتى عراق بود، پشت سر آنها حركت مى كرد، در بين راه به يك قهوه خانه قديمى متروك رسيدند، و در كنار ديوارش دو پتو انداختند؛ امام پياده شدند: صبحانه ، نان و پنير و انگور فراهم كردند؛ و امام مقدارى نان و انگور تناول كردند. نيم ساعتى در آنجا بودند و همان جا امام وضو گرفتند. ( 191)

نزديك ظهر بود كه در مقابل يك مسجد توقف كردند تا نماز بخوانند. امام فرمودند: آيا اين مسجد، امام جماعت دارد يا خير؟ پاسخ دادند، دارد. امام گفتند: اگر امام جماعت دارد بايد بايستيد پشت سرش نماز بخوانيد، يا تا ظهر نشده از اينجا برويم و اگر ظهر شد و خواستيد نماز را فرادا بخوانيد، درست نيست . بنابراين حركت كردند. به مرز عراق كه رسيدند يكى از همراهان امام رفتند گذرنامه ها را مهر خروج بزنند. امام به ساختمانى كه براى استراحت مسافران قرار داده شد بود، رفتند و نماز جماعت برگزار شد. پس از آن بنا شد امام و چند نفر همراه كه از كويت آمده بودند، به سوى كويت بروند و بقيه به نجف برگردند.

فراق و داع با امام از سخت ترين و ناراحت كننده ترين حالتها براى افرادى بود كه بعضا سيزده سال در نجف همراه امام بودند و با ماءنوس بودند.

امام چند كلمه اى براى آنان سخن گفتند و آنها را نصيحت كردند و فرمودند: من تكليفم را تشخيص داده ام ، من نمى توانم براى بودن در عراق دست از كارم بكشم ، تكليفم انقلاب است ، هر كجا بشود، مى روم و هر كجا كه باشد، انقلاب را ادامه مى دهم و هر كجا باشم ، انجام وظيفه خواهم كرد. هر چند پيش آمد، براى من اهميت ندارد، من هرگز دست از تكليفم بر نمى دارم ، شما هم مواظب باشيد به تكليفتان عمل كنيد و مسائل را خوب مراعات كنيد و مردم را آگاه كنيد تا ان شاءالله فرصتى پيش بيايد و شما هم به ما ملحق شويد.

امام كه به مرز كويت رسيده بودند، گويا قبلا به آنها گزارش شده بود؛ بنابراين به هيچ وجه اجازه ورود به امام و همراهان ندارند. امام ناچار شدند به بصره برگردند و شب را همراه با حاج احمد آقا و يكى از همراهان در هتل بمانند.

تصميم رفتن به پاريس

پس از بررسى تمام جوانب به پيشنهاد حاج احمدآقا مناسب ديدند كه به فرانسه بروند؛ زيرا در آنجا تا ده روز اجازه اقامت توريستى به مسافران مى دادند و فرصت تبليغات و مصاحبه زياد بود.

ظهر روز پنجشنبه در بغداد با همراهان خود نشسته بودند؛ و بنا بود فردا صبح روز جمعه ساعت نه به پاريس بروند. همه ناراحت و نگران اوضاع و حوادث آينده بودند؛ ولى امام خيلى آرام و مصم بودند، گويا هيچ خبرى نشده است و همراهان خود را دلدارى مى دادند.

در ايران تظاهرات و راهپيماييهاى زيادى انجام شده بود و همه نگران وضعيت آينده بودند؛ در اين حال امام به همراهان خود فرمودند: من از اين مرز به آن مرز خواهم رفت . شما وحشت نداشته و دنبال كارهايتان باشيد و پشتكارتان محكم باشد، من واقعا از ملت ايران كه اين چنين عشق شهادت دارند و اين چنين دنبال انقلاب هستند، خجالت مى كشم . من از ملت ايران شرمنده ام و من بايد تكليفم را عمل كنم .

غروب آن روز شب جمعه امام تصميم گرفتند و كاظمين بروند و گفتند: من مى خواهم به حرم مشرف شوم ، ابتدا به لحاظ امنيتى موافقت نمى شد؛ ولى بعدا موافقت كردند و امام و همراهان به كاظمين مشرف شدند. پس از بازگشت از كاظمين جهت استراحت به هتل السلام در بغداد آمدند، پس از ورود به هتل اول عبادتشان را پهن كردند روى زمين و دو ركعت نماز خواندند. يكى از همراهان بيرون رفت و غذاى حاضرى خريد و امام خوردند. پس از شام شروع به خواندن قرآن كردند. شب را در هتل خوابيدند. ساعت هشت صبح روز چهادهم آبان 1358 به طرف فرودگاه حركت كردند. ( 192)

بخش پنجم : هجرت امام به پاريس

ورود به پاريس

امام پس از ورود به پاريس در منزل يكى از دانشجويان ، در كشان يكى از محله هاى پاريس اقامت گزيدند. البته منزل اجاره اى بود و شرط امام براى سكونت نيز پرداخت اجاره آن خانه بود. ( 193)

شب ، هنگام خواب امام به اتاق خود رفتند، بقيه هم در اتاق مقابل نشسته بودند، ساعت دو بعد از نيمه شب به وقت نجف چهاربود. امام از اتاق خود بيرون آمدند، وضو گرفتند و برگشتند، هنوز حدود چهار ساعت به اذان صبح مانده بود. همراهان امام تعجب كردند كه چرا ايشان اينقدر زود بلند شده اند. صبح معما حل شد. امام از همراهان خود سؤ ال فرمودند. اينجا چطور است ؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم ، هوا روشن نشد. معلوم شد كه مام به عادت هر شب و مطابق با افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح مانده براى نماز شب بلند شده اند. خدمت ايشان عرض كردند: افق اينجا با نجف دو ساعت تفاوت دارد.( 194)

تماس با نجف

در همان روز اول و دوم بود كه امام فرمودند: تلفن نجف را بگيريد، من با خانم صحبت كنم . امام هيچگاه در طول سيزده سالى كه در نجف بودند، با كسى با تلفن صحبت نمى كردند؛ ولى در مدتى كه در پاريس بودند قبل از آمدن همسرشان چندين بار تلفنى با ايشان صحبت كردند و چندين بار

از پاريس پيام دادند كه هر چه زودتر گذرنامه و ويزاى خانم را درست كنند تا ايشان هم به پاريس تشريف بياورند و سرانجام نيز بعد از يكى دو هفته ايشان آمدند و امام احساس طماءنينه و آرامش كردند. ( 195)

بيش از چند ساعت از ورود امام به محله كشان پاريس نمى گذشت ، نماز ظهر و عصر را خواندند و پس از غروب آفتاب براى ادارى فريضه مغرب و عشا آماده مى شدند كه چند نفر از كاخ اليزه كاخ رياست جمهورى فرانسه آمدند و ضمن تقاضاى ملاقات گفتند كه حامل پيامى از رئيس ‍ جمهور فرانسه هستند و بايد همين امشب پيام را به امام برسانند. امام آنان را پذيرفتند. آنان پس از اداى احترامات مرسوم اظهار داشتند: گرچه از ورود شما به پاريس خوش وقتيم ؛ اما به هيچ وجه نمى توانيم به شما اجازه مصاحبه و صدور پيام و اعلاميه بدهيم .

معلوم شد كه تنها دولتهايى مثل ايران و عراق و كويت نيستند كه اجازه فعاليت سياسى نمى دهند و نمى توانند حضور امام را تحمل كنند؛ بلكه دولت فرانسه هم دست كمى از آنان ندارد. دولت فرانسه گرچه امام را اخراج نكرد؛ ولى در اولين ساعت ورود به ايشان اعلام كرد كه آزاد نيستند و نمى توانند فعاليت سياسى و اخراج نكرد؛ ولى در اولين ساعت ورود به ايران اعلام كرد كه آزاد نيستند و نمى توانند فعاليت سياسى و اجتماعى داشته باشند.

اما در جواب پيام رئيس جمهورى فرانسه فرمودند: پيامها و اعلاميه هاى من فارسى است و به ايران فرستاده مى شود و در اينجا پخش نمى شود؛ شما نترسيد. آنان از اين وحشت داشتند كه انتشار اعلاميه ها و پخش ‍ مصاحبه هاى امام براى دولت فرانسه ايجاد مشكل كند. فرستادگان رئيس ‍ جمهور فرانسه پس از گفتگو با امام ، رضايت دادند كه امام پيامها و اعلاميه هاى خود را به ايران ارسال كنند؛ ولى در هيچ مصاحبه اى شركت نداشته باشند.( 196)

خانه امام در پاريس

خانه اى در طبقه چهارم يك ساختمان براى سكونت امامت انتخاب شد. رفت و آمد زياد به منزل امام ، باعث ناراحتى همسايه ها مى شد، به اين دليل ايشان تصميم گرفتند به جايى بروند كه باعث مزاحمت كسى نشوند، پس ‍ خانه اى را در نوفل شاتو، يكى از روستاهاى حومه پاريس در پنجاه كيلومترى انتخاب كردند و به آنجا تشريف بردند. نظر امام بر اين بود كه محل اقامتشان ، ساختمانى باشد كه در اطرافش همسايه اى وجود نداشته باشد تا براى آنها زحمتى فراهم نشود. برادرانى كه در پاريس بودند، موفق نشدند منزلى با اين ويژگى در پاريس بيابند. از اين رو، منزل يكى از برادران ايرانى در نوفل لوشاتو را كه اتفاقا خالى از سكنه بود، پيشنهاد كردند.

اين خانه ، بسيار كوچك و داراى دو اتاق تو، به مساحت 79 مترى بود، موفق نشدند منزلى با اين ويژگى در پاريس بيابند. از اين رو، منزل يكى از برادرانى در نوفل لوشاتو را كه اتفاقا خالى از سكنه بود، پيشنهاد كردند.

اين خانه ، بسيار كوچك و داراى دو اتاق تو در تو، به مساحت 79 مترى بود كه در انتهاى اتاق عقبى ، پستوى كوچكى قرار داشت ، در كنار اتاق اول يك آشپزخانه شش مترى و يك دستشويى قابل مشاهده بود. حمام در زير زمين بود و دستگاه تكثير نوارهاى امام را نيز زمين قرار دادند. ( 197)

امام و حاج احمد آقا و برادران همراه ، در اين خانه مستقر شدند. چند روز پس از ورود امام به پاريس با حضور حاج احمد آقا و چند تن ديگر از همراهان امام ، جلسه اى براى مشورت درباره امور مربوط به اقامت امام و ابعاد فعاليت دفتر ايشان در پاريس تشكيل شد. در پايان ، كميته اى تشكيل و براى هر كدام از كارهاى دفتر مسئولى مشخص شد. ( 198)

وظيفه كميته ، رسيدگى به امور جارى و چگونگى تكثير و توزيع پيامها و اطلاعيه هاى امام و تنظيم سخنرانيها بود و متن اطلاعيه ها و پيامها و اعلاميه ها به وسيله خود امام تنظيم مى شد؛ و در اين رابطه امام با كسى مشورت نمى كردند و كسى به ايشان كمك نمى كرد.

در پاريس بعضى از افراد به عنوان نماينده يا سخنگوى امام ، مصاحبه مى كردند. امام وقتى كه متوجه اين موضوع شدند، فرمودند: من ، نه سخنگو دارم و نه نماينده ، و اين مساءله را اعلام مى كنم . ( 199)

برنامه هاى امام

امام ساعت سه بعد از نيمه شب ، از خواب برمى خاستند تا به برنامه هاى عبادى خود بپردازند و نيز برخى از اخبار جهان را كه از روزنامه هاى خارجى ترجمه شده بود، بخوانند. صبحانه را ساعت هفت صبح مى خوردند و بعد از صبحانه تا ساعت نه به كارهاى مربوط به مسائل داخل ايران رسيدگى مى كردند، از ساعت نه تا ده صبح كارهاى شخصى مربوط به خودشان را انجام مى دادند. از ده تا دوازده ظهر نيز مصاحبه و ديدارهاى خصوصى داشتند. از دوازده تا دو بعدازظهر برنامه نماز و ناهار بود و بعد از آن يك ساعت استراحت مى كردند. از ساعت سه الى پنج بعدازظهر به كارهاى مربوط به رسيدگى مى كردند. بعد از ظهر نماز مغرب و عشا و رسيدگى مجدد به مسائل داخل ايران ادامه پيدا مى كرد تا ساعت نه شب كه موقع شام ايشان بود. بعد از شام تا ساعت يازده به راديوهاى مختلف و اخبارى كه قبلا ضبط شده بود گوش مى دادند و ساعت يازده مى خوابيدند.

امام آنچنان نظمى در امور زندگى شان داشتند، كه همراه خود را مبهوت مى كردند. اين نظم در مسائل خانوادگى به چشم مى خورد. (200)

در انجام برخى از كارها، افراد خانواده و اعضاى دفتر به امام كمك مى كردند. نوه ايشان موجهاى راديو را تنظيم مى كرد و براى شنيدن مطالب به خدمتشان مى برد. اعضاى دفتر موظف بودند كه تمام روزنامه هايى را كه در خارج از كشور در مورد ايران مطلبى منتشر مى كردند، ترجمه كنند و آن را همان شب به دست امام برسانند. ايشان نيز وقت مى گذاشتند و مطالب را مى خواندند و از هيچ مساءله كوچكى فروگذارى نمى كردند. (201)

امام عادت داشتند در ساعت يازده صبح يك چاى بخورند و اين چاى را در حضور همسرشان مى خوردند. (202)

غذاى امام ظهرها غير از آبگوشت چيز ديگرى نبود، ايشان شبها غذاى سبكى مانند نان و پنير با گردو و يا ميوه مى خوردند، صبحانه نيز نان و پنير و چاى ميل مى كردند كه گاهى اوقات خودشان چاى درست مى كردند. ( 203)

يك شب در پاريس برخى از همراهان اصرار داشتند از زندگى امام در يك شبانه روز فيلمبردارى كنند از جمله از سفره غذاى ايشان . امام فرمودند: اينطور كه شما مى خواهيد سفره بچينيد دروغ است ؛ زيرا در سفره ما پلو، گوشت و خورشت هم هست ؛ شما مى خواهيد اينها را ناديده بگيريد و يك سفره ساده و درست كنيد؛ اين دروغ است . ( 204)

مسئول خريد بيت امام در فرانسه يك روز به جهت ارزان بودن پرتقال ، براى مصرف دو - سه روز خريد كرد. طبق معمول آنچه را خريده بود، خدمت امام برد. وقتى امام پرتقالها را مى بينند و مى گويند: اينهمه پرتقال را براى چه خريده اى ؟ پاسخ مى دهد: چون ارزان بود، زياد خريدم . امام فرمودند: دو تا گناه كرديد: اول اينكه ، ما نياز نداشتيم كه اينهمه پرتقال بخريد؛ دوم اينكه ، چون ارزان بود، شايد اگر كسى نتوانسته بود پيش از اين پرتقال گران بخرد، امروز مى توانست اين پرتقالهاى ارزان را بخرد. بنابراين بايد اينها را پس بدهيد.

بعد از توضيحات مفصل خريدار، مبنى بر اينكه در اينجا حسابها كامپيوترى است و اصلا پس نمى گيرند؛ امام فرمودند: پس پرتقالها را پوست كنيد و آنها را پرپر كرده ، نگاه داريد شب كه مردم براى نماز مى آيند، آن را به چادر بياوريد و بين آنها تقسيم كنيد تا همه بخورند، شايد اينطورى خداوند از سر تقصير شما بگذرد. (205)

امام هر روز حدود نيم ساعت قدم مى زدند، يك روز صبح ، پليس فرانسه با تعجب مشاهده كرد امام در كوچه و خيابان نوفل لوشاتو به تنهايى قدم مى زنند، براى آنها باور كردنى نبود كه يك شخصيت جهانى ، با وجود اينهمه دشمن ، چنين جسورانه در اجتماعات ظاهر شوند. (206)

ديدار با شخصيتها و دانشجويان

در پاريس ، از سوى احزاب و شخصيتها و گروهها افرادى جهت ملاقات و مذاكره با امام مى آمدند. يكى زا افراد، خواهر ملك حسين ، پادشاه اردن بود، او پس از ملاقات ملك حسين با شاه ، از سوى او به پاريس آمده بود، ورود او به امام اطلاع داده شد، ايشان اجازه ملاقات ندادند.

عده اى به عنوان حزب و گروه تقاضاى ملاقات با امام داشتند كه امام فرمودند: من با كسى به عنوان حزب ملاقات نمى كنم ، اگر آقايان به عنوان يك فرد ايرانى مثل تمام كسانى كه با من ملاقات مى كنند، مى خواهند بيايند، اشكالى ندارد ( 207)

روزى عده زيادى از آلمان و انگلستان براى ملاقات با امام آمده بودند. فضاى اتاقها براى اين عده كافى نبود، پس با وجود باران شديدى كه مى باريد، در محوطه ايستادند و براى آن جمعيت صحبت كردند، در حالى كه مى توانستند در داخل اتاق مقابل پنجره بايستند و در زير باران خيس ‍ نشوند، بعضى از همراهان امام اصرار كردند كه امام در اتاق سخنرانى كنند اما ايشان فرمودند: نه همين جا خوب است . ( 208)

علاقه مردم فرانسه به امام

همراهان امام نقل مى كنند: روزى ما متوجه شديم كه يك سرى از دانشجويان فرانسوى ، هر شب به سخنرانى امام مى آيند. يكى از برادران كه زبان فرانسه بلند بود، پرسيد: شما كه هر شب به سخنرانى امام مى آيند، آيا مى فهميد كه امام چه مى گويند؟ فارسى بلند هستيد يا نه ؟ آنها گفتند: ما اصلا متوجه نمى شويم كه امام چه مى گويند، فارسى هم بلد نيستيم . سؤ ال كردند: پس براى چه مى آييد؟ پاسخ دادند: ما وقتى به اينجا مى آييم و سخنان امام را مى شنويم ، در خودمان روحانيت خاصى را احساس مى كنيم .

براى مردم فرانسه اين سؤ ال پيش آمده بود كه چگونه ممكن است ، پيرمردى در گوشه اى از نوفل لوشاتو نشسته باشد و ايران را به حركت در آورده باشد هر چه او مى گويد بالا فاصله 35 ميليون نفر در ايران به فرمان او گوش مى دهند، امروز مى گويد كه شركت نفت اعتصاب كند، اعتصاب مى كنند، مى گويد كه ارتشيها فرار كنند، فرار مى كنند. فرمان مى دهد كه كارخانه ها تعطيل كنند، تعطيل مى كنند. واقعا اين پيرمرد با وجود آنكه در برابرش قدرتهاى بزرگى چون : شاه و امريكا را دارد، چگونه مى تواند بر روى ملت خودش اين چنين اثر بگذارد؟

براى فرانسوى ها اين سؤ ال پيش آمده بود كه اسلام چگونه مكتب و مرامى است كه تا اين حد در اين ملت نفوذ كرده است ، به همين دليل درخواست كردند كه راديو و تلويزيون فرانسوى ساعاتى از شبانه روز يا حتى هفته را به توضيح اين مكتب و مرام اختصاص بدهد. راديو و تلويزيون هم به ناچار از ايرانيهاى مبارز كه در پاريس بودند دعوت مى كرد تا به تشريح اسلام بپردازند. ( 209)

روزى تعدادى از خواهران مسلمان كه در پاريس ساكن بودند به حضور امام آمدند و درباره تحصيل خانمها در دانشگاه از ايشان سؤ ال كردند. امام فرمودند: لازم نيست كسى در باره صحبت كند. ( 210)

سؤ ال شد: شركت در كلاسهايى كه مختلط است ، آيا اشكال ندارد؟امام فرمودند: اگر با حفظ مسائل اسلامى باشد و شهوى نباشد، اشكال ندارد.

در مورد رعايت حجاب سؤ ال كردند: بايد چادر سر كنيم ؟امام نگاهى به خواهر سؤ ال كننده كردند، او روسرى به سر و مانتويى آستين دار به تن داشت ، فرمودند: حجاب شما، حجاب اسلامى است و خيلى خوب است .

عزادارى در نوفل لوشاتو ( 211)

روز تاسوعا بود، آقا اشراقى ، داماد امام ، نزد يكى از كاركنان بيت رفت و به ايشان گفت : امام فرموده اند كه شما آماده باشيد تا يك ساعت به ظهر كه ايشان بيرون مى آيند، روضه بخوانيدايشان مى گويد، من متعجب شدم ، اصلا آمادگى چنين كارى را نداشتم . از اين رو گفتم : خدمت امام عرض ‍ كنيد كه من آمادگى ندارم تا روضه اى را كه مناسب اين شرايط (جو پاريس و دانشجويان ) باشد، بخوانم . روضه اى كه من مى دانم ؛ از همان روضه هايى است كه در مجلس معمولى ايران خوانده مى شود؛ اگر چنين روضه اى را بخواهند، من مى توانم بخوانم . بعد از امام پيغام دادند: به فلانى بگوييد كه همان روضه را مى خواهم و همان روضه در اينجا خوانده شود.

امام به اهل بيت (ع ) علاقه مند بودند و علاقه ايشان تابع شرايط نبود و ايشان به آداب و رسومى كه برخاسته از متن اسلام است و بيش از هزار سال مسلمانها با آنها زيسته اند، احترام مى گذاشتند و طالب همان آداب بودند ولو اينكه در پاريس و در قلب سرزمين غرب باشند. در آن روز، جمعيت بسيار زياد بود. خبرنگاران زيادى براى تهيه گزارش و غرب باشند. در آن روز، جمعيت بسيار زياد بود. خبرنگاران زيادى براى تهيه گزارش و خبر آمده بودند ساعت يازده صبح بود، امام به بيرونى تشريف آوردند و مراسم آغاز شد و در آن شرايط، امام در روز تاسوعا براى امام حسين (ج ) مجلس ‍ عزادارى برقرار كردند و خود در مجلس ، عزادارى كردند و براى امام حسين (ع ) گريه كردند. ( 212)

ارادت امام به ائمه (ع )

روزى يكى از كاركنان بيت امام صفحه اى از آگهى هاى روزنامه اى را كه عده اى از ايران آورده بودند، روى زمين انداخت و كفشهاى امام را روى آن گذاشت . امام وقتى خواستند كفش بپوشند، سؤ ال كردند: مثل اينكه اين روزنامه ها ايرانى است ؟ عرض كرد: بله حاج آقا ! ولى اين صفحه آگهى هاى .

با اين حال ، پايشان را روى كفششان نگذاشتند و مجددا برگشتند و فرمودند: شايد اسم محمد يا على يا... در آنها باشد.

امام حاضر نبودند كلمه على يا محمد در زير پايشان قرار بگيرد؛ گرچه اسم حضرت رسول (ص ) يا حضرت على (ع ) نباشد. ( 213)

توجه امام به مسائل شرعى

روزى رئيس پليس نوفل لوشاتو، عكس امام را كه در حال قنوت بودند، آورد تا امام آن را امضا كنند. امام عكس را گرفتند و امضا كردند. امضاى امام مثل ساير امضاها نبود. وقتى از ايشان سؤ ال كردند كه امضاى شما مثل ساير امضاها نيست ؛ ايشان فرمودند: چون مسيحى هستند و رعايت وضو را نمى كنند، اسم روح الله را ننوشتم ، مبادا دستشان مسح كند. ( 214)

پيام امام به مناسبت تولد عيسى (ع )

شب تولد حضرت مسيح (ع ) امام خطاب به مسيحيان جهان پيام دادند، اين پيام از طريق خبرگزاريها انتشار يافت . علاوه بر آن ، امام فرمودند: اين همسايه ها با اين رفت و آمده اى زياد و شلوغيها خيلى اذيت شده اند، بهتر است هديه هايى بخريم و برايشان بفرستيم ، از قول من هم معذرت بخواهيد. برادرها چند جعبه شيرينى و شكلات خريدند. امام سؤ ال كردند: چه چيزى هايى تهيه شده است ؟ بسته ها را به امام نشان دادند. ايشان فرمودند: خارجيها به گل خيلى علاقه دارند، چند شاخه گل هم برايشان بفرستيد. در همان شب عيد، هدايا را بين همسايه ها تقسيم كردند، فرداى آن روز خيابان پر از مردم و خبرنگاران شده بود. خبرنگاران آمده بودند تا گزارش تهيه كنند. ( 215)

روزى يكى از اهالى جهت تقاضاى ملاقات به بيت آمد و گفت : نمايندگان محل ، علاقه مند ملاقات با امامند. امام نيز بى درنگ وقت تعيين كردند. روز بعد ده - پانزده نفر از اهالى محل با شاخه هاى گل به ديدن امام آمدند. حضرت امام به مترجم فرمودند: احوال آنان را بپرسيد و ببينيد كه آيا نياز و يا كار خاصى دارند. نمايندگان در پاسخ گفتند: نه ما هيچ كارى نداريم ، فقط آمده ايم كه خدمت امام برسيم و ايشان را از نزديك ببينيم و اين شاخه هاى گل را نيز به عنوان هديه آورده ايم . امام با تبسم شاخه هاى گل را يك به يك از دست آنان گرفتند و در ميان تنگى كه در كنارشان بود، قرار دادند. آنها خيلى خوشحال از حضور امام رفتند. ( 216)

هجرت امام به پاريس تحولى عظيم به وجود آورد و برداشت و درك غربيها را از اسلام و مسلمانان دگرگون كرد. اخلاق و رفتار و زندگى امام چنان تاءثير بر جا گذاشت كه به گفته يكى از دانشمندان ، صرف تمام بودجه يك ساله حوزه علميه براى تربيت مبلغ و تبليغات وزارت امور خارجه و وزارت ارشاد و تاءليف و ترجمه كتاب و فرستادن آنها به اروپا نمى توانست به اندازه اقامت چهار ماهه امام در پاريس ، اسلام را به دنيا معرفى كند. ( 217)

وضعيت سياسى ايران

در مدت اقامت چهار ماهه امام در پاريس ، نوفل لوشاتو مهمترين مركز خبرى جهان بود و مصاحبه هاى متعددى و ديدارهاى مختلف امام ، ديدگاههاى ايشان را در زمينه حكومت اسلامى و هدفهاى آتى نهضت براى جهانيان بازگو مى كرد؛ و از همين جا بود كه بحرانيترين دوران نهضت را در ايران رهبرى كردند.

دولت شريف امامى دو ماه بيشتر دوام نياورد. شاه رياست كابينه را به دولت نظامى از هارى سپرد. راهپيماييهاى گسترده ميليونى در روز تاسوعا و عاشورا در تهران و ديگر شهرها برگزار شد.

شاهپور بختيار، آخرين مهره امريكا بود كه براى تصدى پست نخست وزيرى به شاه پيشنهاد شد. ژنرال هايزر، معاون فرماندهى سازمان ناتو براى انجام ماءموريتى سرى و دو ماهه به تهران آمد. امام خمينى در ديماه 1357 شوراى انقلاب را تشكيل دادند. شاه نيز پس از تشكيل شوراى سلطنت و اخذ راءى اعتماد براى كابينه بختيار در روز 26 ديماه از كشور فرار كرد. ( 218)

تصميم امام براى بازگشت به ايران

بعد از گذشت چهار ماه و اندى از حضور امام در پاريس ، ايشان بر حسب مسائلى كه فقط خودشان بر آن واقف بودند، فرمودند: بايد ايران برويم . كم كم ايام اقامت امام در پاريس به پايان نزديك مى شد و آغاز تحولى عظيم تر فرا مى رسيد. روزى مقارن غروب آفتاب ؛ دوشيزه فرانسوى به اقامتگاه امام آمدند و تقاضاى ملاقات با امام را داشتند. چون ملاقات امكان نداشت ، از آنها عذرخواهى شد. آنها شيشه كوچكى در دستشان بود كه محتوى مقدارى خاك مهر و موم شده بود، اظهار كردند: رسم ما بر اين است كه وقتى به كسى علاقه مند شديم ، هنگام جدايى بهترين هديه را به او تقديم كنيم ، و اين خاك وطن ماست ، كه براى ما عزيزترين هديه است ، اگر ملاقات ممكن نيست ، اين مقدار خاك را به حضور امام تقديم كنيد و براى هر كدام از ما يك قطعه عكس با امضاى امام بياوريد. وقتى كه شيشه را به حضور امام بردند. امام با تبسمى شيرين شيشه را گرفتند و دو قطعه عكس را امضا فرمودند. آنها نيز عكسى را بوسيدند و تشكر كردند و رفتند. ( 219) در تهران به منظور استقبال از امام ، كميته استقبال تشكيل شده بود اين كميته تصميم گرفته بود براى ورود امام به ايران فرودگاه را فرش كنند و اطراف را چراغانى كنند و فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا، امام را با هلى كوپتر ببرند... وقتى امام از اين تصميمات مطلع شدند به يكى از كاركنان دفتر فرمودند: برو به آقايان بگو مگر مى خواهند كوروش را وارد كنند؟ ابدا اين كار لازم نيست ، يك طلبه از ايران خارج شده ، و همان طلبه به ايران باز مى گردد. من مى خواهم ميان امتم و همراه آنان باشم ، ولو پايمال شوم .

شب حركت از پاريس ، رئيس پليس با افرادى براى خداحافظى خدمت امام رسيدند؛ امام از آنان تشكر كردند و متن تشكر نامه نيز قرائت ، و به آنان داده شد. رئيس پليس در پاسخ گفت : از بركت وجود شما در نوفل لوشاتو، ما موفق شديم شخصيتهايى را ملاقات كنيم كه هرگز در عمرمان آنها را نمى ديديم . ( 220)

آن شب امام پس از نماز مغرب و عشا تمام كاركنان دفتر در پاريس را جمع كردند و فرمودند: من دست بيعتم را از شما برداشتم و راضى نيستم كه يكى از شماها به زحمت و مشكل بيفتيد؛ فردا خودم تنها مى روم ، چون آنها اگر كارى داشته باشند، با من دارند، كسى با شما كارى ندارد؛ شما اگر از كشورهاى ديگر آمده ايد و درس و يا كارى داريد، مى توانيد به سركارتان برگرديد، ان شاء الله اگر برنامه اى شد، به ايران مى آييد.

شرايط كاملا حالت بيعت برداشتن امام حسين (ع ) در كربلا را به اذهان همراهان امام تداعى مى كند؛ برادران حاضر شروع به گريه كردند. هر كدام چيزى مى گفتند يكى مى گفت : اگر صد بار بكشند مان و باز هم زنده شويم ، حاضر نيستيم كه دست از شما برداريم .امام فرمودند: مقصودم اين است كه شما به خاطر من ، خودتان را به خاطر نيندازيد. ( 221)

آخر شب به دفتر امام در لوشاتو اطلاع دادند كه بختيار فرودگاه را بسته و دستور داده است كه هيچ هواپيمايى ننشيند و برنخيزد. فرداى آن روز مردم در تهران و ساير شهرستانها تظاهرات كردند و در شعارهاى خود مى گفتند: خمينى ، خمينى ، قلب من باند فرودگاه توست . اگر امام فردا نياد اسلحه ها بيرون مى آيد...