ماه تابان

حسن كشوردوست

- ۲ -


بخش دوم : جوانى تا 15 خرداد 1342 (19 تا 61 سالگى )

فصلاول : خانواده

ازدواج

ملاكهاى آقا براى ازدواج

آقا روح الله در 28 سالگى تصميم به ازدواج و تشكيل خانواده گرفتند؛ ملاك او اين بود كه از يك خانواده متدين و شناخته شده ، همسر بگيرند. ايشان در مورد ويژگيهاى همسر خود مى گويند: من نمى خواهم از خمين همسر بگيرم ، چون مى خواهم ، هم كفر خودم باشد. اگر خودم درس ‍ مى خواند، مى خواهم همسرى بگيرم كه هم فكر من باشد. ( 33)

كفو و همشاءن هر كسى ، آن است كه از نظر معنوى و اعتقادى با او در يك سطح باشد، يا حداقل تفاوت كمترى داشته باشد. انسانى كه شيفته علم است ، كفر او كسى است كه به علم احترام گذارد و طلب علم را دوست داشته باشد.

ملاك ديگرى كه در ازدواج مورد نظر آقا بوده است ، خانواده همسر است ، ايشان مى گويند: مى خواهم از خانواده روحانى و همشاءن خودم باشد.

هر فردى پس از ازدواج با خانواده همسر خويش ، معاشرت خواهد داشت و در اين ارتباط آنچه مى تواند زمينه مناسب و شايسته اى براى حفظ حدود و حرمتها و حتى استفاده از فرصتها را فراهم آورد، نزديك بودن افق فكرى و معنوى و اعتقادى خانواده است . ( 34)

در آن زمان آقاى ميرزا محمد ثقفى ، همچون آقا روح الله در قم مشغول تحصيل بود.

و اين دو، دوست مشتركى به نام آقاى سيد محمد صادق لواسانى داشتند. وى چون متوجه شد آقا روح الله در صدد ازدواج است ، به ايشان گفت : حاج آقا ثقفى دو دختر دارد و خيلى خوبند، شما اگر مى خواهيد ازدواج كنيد يكى از آنها را بگيريد. آقا روح الله گفته بودند: پس شما خواستگارى كنيد. آقاى لواسانى هم ، چنين كرد و نيز آقاى ثقفى موضوع را مطرح كرد. او در جواب مى گويد: از نظر من ايرادى ندارد؛ اما خود دختر بايد راضى شود .

خوابهاى متبرك

ظاهرا دختر تمايلى به زندگى كردن در قم را نداشت تا اينكه چند خواب مى بيند و در آخرين خواب خود حضرت رسول (ص ) و حضرت على (ع ) و امام حسن (ع ) را در خواب مى بيند كه آنها پشتشان را به او كرده اند و بعد وقتى از خواب بيدار مى شود، خوابش را براى مادربزرگش تعريف مى كند و او مى گويد: مادر، معلوم مى شود كه اين سيد حقيقى است و پيامبر و ائمه از تو رنجشى پيدا كرده اند . اين ازواج تقدير توست .

عقد و عروسى

همسر آقا درباره عقده و عروسى خود مى گويد: عروسى ما در ماه مبارك رمضان بود، اين مساءله چند دليل داشت : اول اينكه ، آقا مقيد بودند كه درسها تعطيل باشد و دوم آنكه ، من نزديك تولد حضرت صاحب الزمان عج آن خواب را ديدم و به اين دليل خواستگاران ، اول ماه مبارك رمضان آمدند.

عقد ما مفصل نبود. بنا بود عروسى در تهران انجام شود و بعد هم به قم برويم . بعد از هشت روز خانه اى پيدا كرديم كه درست همان بود كه در خواب ديده بودم . پدرم گفت : مرا وكيل كن كه من آقا سيد احمد را وكيل كنم تا به حرم حضرت عبدالعظيم (ع ) برود و صيغه عقد را بخواند؛ آقا هم برادرش آقاى پسنديده را وكيل مى كندمن مكثى كردم و بعد گفتم : قبول دارم .

به اين ترتيب رفتند و صيغه عقد را خواندند. بعد از اينكه خانه مهيا شد، پدرم گفت : به اينها اثاث بدهيد كه مى خواهند به خانه بروند. اثاث اوليه مثل فروش و لحاف كرسى و اسباب آشپزخانه و ديگر چيزها را فرستادند.

شب پانزدهم يا شانزدهم ماه مبارك رمضان بود كه دوستان و فاميل را دعوت كردند و لباس سفيد و شيكى را كه دختر عمه ام با سليقه روى آن گل نقاشى كرده بود، پوشيدم . مهريه ام هزار تومان بود. ( 35)

زندگى مشترك

آقا روح الله از تشكيل خانواده ، مدتى در تهران در خيابان آبسرداراقامت داشتند و سپس به قم عزيمت نمودند. در قم خانه اى تهيه كردند و مدت شش ماه در آن سكونت داشتند. گويا صاحبخانه مى خواست منزلش تخليه گردد، يا آنكه به دليل كرايه سنگين ، آقا ناچار به تخليه آن گرديدند. پس ، خانه اى ديگر در محله اى نزديك عشق على كه به آنجا الونديه مى گفتند، اجاره كردند.

حقوق (انتظار از همسر)

حقوق اختصاصى زن شامل نفقه و جوانب مربوط به آن ، برخورد خوش و نيكو، احترام و مدارا، رعايت عدالت ، پيشگيرى و منع از گناه و لغزش و حفظ زمينه براى عفت و... است .

همسر آقا مى گويد: ايشان به من خيلى احترام مى گذاشتند. اينكه من بگويم زندگى مرا به رفاه اداره مى كردند، نه ، طلبه بودند و نمى خواستند دست پيش اين و آن دراز كنند؛ ولى احترام مرا نگه مى داشتند و حتى حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم . هميشه به من مى گفتند: جارو نكن . اگر مى خواستم لب حوض روسرى بچه ها را بشويم ، مى آمدند و مى گفتند: بلند شو، تو نبايد بشويى .

من پشت سر ايشان اتاق را جارو مى كردم و وقتى منزل نبودند؛ لباس بچه ها را بشويم ، مى آمدند و مى گفتند: بلند شو، تو نبايد بشويى .

من پشت سر ايشان اتاق را جارو مى كردم و وقتى منزل نبودند؛ لباس بچه ها را مى شستم . حتى وقتى وارد اطاق مى شدم ، به من نمى گفتند در را پشت سرتان ببنديد؛ صبر مى كردند تا بنشينم و بعد خودشان بلند مى شدند و در را مى بستند. ( 36)

آقا واقعا شوهرى اسلام شناسى بودند و مى دانستند كه اسلام به مرد چه مقدار حق دخالت در زندگى همسرى را داده است . ( 37)

برخورد و رفتار و ديابت و تقواى ايشان بر من نيز چون فرزندانم اثر داشته است ... اگر شوهرى بى ايمان داشتم ، در ديانت ضعيف مى شدم . آقا به من و خانواده شان تذكر مى دادند: مواظب اخلاق و سيرت خود باشد. خودتان را نگريد و تكبر نكنيد.( 38)

مسئوليتها وظايف

ازدواج تحول و دگرگونى خاصى در زندگى زن و شوهر ايجاد مى كند. در اين رابطه زن و شوهر وظايف و مسئوليتهاى جديدى را پيدا مى كنند كه با زندگى گذشته شان بكلى متفاوت است . انتظارات متقابل زن و شوهر از يكديگر و وظايف هر يك از طرف شرع و عرف ، موفقيت خاصى را در خانواده به وجود مى آورد؛ كه بعضا سهل انگارى در آن ممكن است به بهاى تزلزل خانواده بينجامد.

دختر آقا نقل مى كند: آقا همان اوايل ازدواج به خانم فرمود بودند: من از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى كه محرمات را انجام ندهى ؛ ولى در مورد عرفيات مساءله اى نيست و آزاد هستى . ( 39)

همسر آقا نقل مى كند: آقا همان اوايل ازدواج به خانم فرموده بودند: من از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى كه محرمات را انجام ندهى ؛ ولى در مورد عرفيات مساءله اى نيست و آزاد هستى .

همسر آقا از قول ايشان نقل مى كند كه آقا ابتداى زندگى مان فرمودند: آنچه از تو مى خواهم اين است كه واجبات را انجام بدهى و محرمات را ترك كنى . به مستحبات خيلى كار نداشتند. ( 40)

دختر آقا مى گويد: هيچ وقت مانديم ايشان به خانم بگويند فلان كار را انجام بده . اگر روزى خانم غذا را تهيه مى كردند، هر چقدر هم كه بد مى شد، كسى حق اعتراض نداشت و آقا از آن تعريف مى كردند. ( 41)

اگر دكمه اى از پيراهن آقا مى افتاد، مى گفتند: مى شود اين را بدهيد بدوزند؟ نمى گفتند خودت بدوز؛ و احيانا اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمى گفتند چرا ندوخته ايد، مى گفتند كسى نبود بيايد بدوزد؟ تا آخر عمرشان هرگز به همسرشان نگفتند يك ليوان آب به من بده ؛ امام خودشان به طور مكرر اين كار را براى خانم انجام مى دادند. مثلا مى دانستند خانم فراموش مى كنند قرصش را بخورد، به ايشان يادآورى مى كردند.( 42)

كمك در كار خانه

آقا هميشه در كارهاى منزل كمك مى كردند و به بچه ها مى گفتند: كمك از بهشت آمده است . مثلا خودشان چاى مى ريختند. حتى وقتى ليوان آبى مى خواستند و به كسى دستور نمى دادند؛ بلكه خودشان به آشپزخانه مى رفتند و ليوان را آب مى كردند.

به طور مثال در جمع خانواده كه نشسته بودند، گاه مى ديديم ، آقا به طرز آشپزخانه مى روند. از ايشان سؤ ال مى شد، مى گفتند: مى روم آب بخورم . مى گفتيم : به ما بگوييد تا برايتان آب بياوريم . مى گفتند: مگر خودم نمى توانم اين كار را بكنم ؟ بعد با خنده مى گفتند: انسان بايد خودكفا باشد. ( 43) يكى از شاگردان آقا مى گويد: همان زمان كه آقاى بروجردى به قم آمده بودند؛ آقا در خانه يخچال قاضى زندگى مى كردند. حدودا چهل و چهار ساله بودند. گاهگاه من مى ديدم كه با آن مقام و موقعيتشان در صف نانوايى ايستاده اند و نان مى گيرند. كارهاى منزل را هم خودشان انجام مى دادند. ( 44)

اقتصاد خانواده

آقا در خانواده به همه مسائل اشراف و احاطه داشتند. ايشان در خانه به همه مسائل نظارت مى كردند. يكى از كاركنان بيت آقا مى گويد: كيفيت خرج خانه و خريد به عهده من بود، ليست چيزهايى را كه مى خواستم ، مى نوشتم و آن را خدمت آقا مى بردم و پول مى گرفتم و براى خريد به بازار مى رفتم . به ياد ندارم كه چيزى براى بيت خريده باشم و آقا نگاه نكنند. در حالى كه قبل از خريد اجازه آن را از ايشان يا خانم گرفته بودم ؛ ولى در عين حال در مورد كم يا زياد خريدن ، گران يا ارزان خريدن ، دقت نظر داشتند.( 45)

روابط انسانى

احترام و محبت به همسر

آقا به همسر خود خيلى احترام مى گذاشتند و خيلى اهميت مى دادند؛ يعنى يك حرف بد يا زشت به ايشان نمى زدند.

يك روز به دخترانشان ، صديقه و فريده كه از پشت بام به منزلت همسايه رفته بودند اعتراض كردند و گفتند: در آن خانه نوكر بوده است ؛ و از اين بابت نگران بودند؛ ولى وقتى همسرشان گفت كسى آنجا نبوده است . ايشان هيچ نگفتند.

روز ديگرى بچه ها با توپ در اتاق بازى مى كردند و توپ را به شيشه زدند و شيشه شكست . آقا خيلى ناراحت آمدند تا بچه ها را تاءديب كنند كه چرا اين كار را كرديد؟ همسرشان گفت : من به بچه ها گفتم بازى كنند، عيب ندارد. آقا ديگر هيچ نگفتند و سرشان را پايين انداختند و از اتاق بيرون رفتند.

ايشان حتى در اوج عصبانيت هرگز بى احترامى نمى كردند. هميشه در اتاق جاى خوب را به همسرشان تعارف مى كردند. هميشه تا ايشان سر سفره نمى آمدند، خوردن غذا را شروع نمى كردند، به بچه ها مى گفتند صبر كنيد تا خانم بيايند. ( 46)

آقا قرار گذاشته بودند كه سالى يك بار خانم به تهران برود و سه ماه تابستان را در تهران بگذارند؛ خودشان هم به خمين مى رفتند. اين برنامه هميشه اجرا مى شد و حتى تا بزرگ شدن فرزندان نيز ادامه داشت . آقا سختشان بود كه خانم در زمستان به مسافرت برود و از روزى كه خانم به مسافرت مى رفت ، اخمهاى آقا در هم بود تا ايشان برگردد. آقا در موقع ورود خانم به منزل مى خنديدند و اين يكى از راههاى ابراز علاقه ايشان به خانم بود. ( 47)

يك بار كه خانم مسافرت رفته بود، آقا خيلى دلتنگى مى كردند، فريده خانم ، دختر آقا مى گويد: وقتى آقا اخم مى كردند، ما به شوخى مى گفتيم : اگر خانم باشد، آقا مى خندند و وقتى خانم نباشد، آقا ناراحتند و اخم مى كنند..

خلاصه ما هر چه سر به سر آقا گذاشتيم ، اخم آقا باز نشد. عاقبت من گفتم : خوشا به حال خانم كه شما اينقدر دوستش داريد. ايشان گفتند: خوش به حال من كه چنين همسرى دارم . فداكارى اى كه خانم در زندگى كرده ، هيچ كس نكرده است ؛ شما هم اگر مثل خانم باشيد، همسرتان شما را اينقدر دوست خواهند داشت . ( 48)

درس دادن به همسر

بعد از ازدواج ، آقا به همسرشان تعليم مى دادند. همسر آقا نقل مى كند سال اول ، هيئت خواندم و بعد از آن شروع به خواندن جامع المقدمات كردم . دو بچه داشتم كه سيوطى را شروع كردم و وقتى سيوطى تمام شد، چهار بچه داشتم . وقتى بچه چهارم كه فريده خانم است به دنيا آمد، ديگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ؛ ولى ايشان تدريس شرح لمعه را شروع كردند؛ مقدارى كه پيش رفتم ، ديدم عاجزم و هيچ نمى توانم بخوانم . مجموعا هشت سال در نزد آقا درس خواندم . اينكه خودشان قبول كردند كه به من درس بدهند، برايم در حكم تشويق بود. ( 49)

احترام و محبت خانم به آقا

خانم خيلى مفيد بود كه كارى برخلاف ميل و رضاى آقا انجام ندهد و قدمى برندارد.

يكى از دختران آقا درباره رفتار مطلوب و شايسته مادرش با آقا مى گويد: خانم نسبت به آقا خيلى احترام قائل بود و خيلى صبور و بردبار بود. ايشان دخترى بود كه در تهران بزرگ شده بود. در خانواده اى بزرگ شده بود كه تقريبا از وسايل رفاهى نسبتا خوبى برخوردار بود و حالا آمده بود تا در قم زندگى كند. تا كسى قم شصت - هفتاد سال پيش را نديده باشد، نمى تواند تصور كند كه چطور بود. در عين حال ، تنم تحمل مى كرد، به خاطر محبتى كه به آقا داشت و محبتى كه آقا نسبت به ايشان اعمال مى كردند، خانم هم به همين جهت زندگى در غربت را تحمل مى كرد. من يادم است كه در بچه دارى ، خانه دارى ، مهمان دارى و كارهاى دگر ابدا اينطور نبود كه خانم كلامى بگويد و حرفى بزند كه براى آقا كدورت پيش بياورد يا خداى نكرده شماتتى باشد. ( 50)

علاقه خانم به آقا در حدى بود كه بخشى از اشعار ايشان را حفظ كرده بود؛ و يك دفعه كه اشعار آقا گم شده بود، ايشان آن مقدارى را كه حفظ بود، در دفترى ثبت كرد. ( 51)

اعتماد آقا به خانم در حدى بود كه شب دستگيرى آقا و تبعيد ايشان به تركيه ، آقا مهر و كليد در قفسه شان را به خانم دادند. ( 52)

خانم در مبارزات ، ناراحتيها، سختيها و... هميشه مشوق بود و هيچ وقت هم به آقا نمى گفت كه چرا اين كار را مى كنيد، آخرش چه مى شود؟ آخر چه اثرى دارد؟ يا چه فايده اى دارد. خانم نه تنها در اهداف و برنامه هاى آقا براى ايشان دلسردى ايجاد نمى كرد؛ بلكه مشوق ايشان در كارها بود. ( 53)

تربيت فرزندان

ثمره اين ازدواج با ميمنت هشت فرزند است : مصطفى يك سال پس از ازدواج به دنيا آمد. پسرى به نام على كه در چهار سالگى فوت كرد، صديقه ، فريده ، زهرا و احمد و دخترى به نام سعيده كه در هفت ماهگى فوت كرد، فرزند آخر لطيفه نام داشت كه در سنين كودكى در گذشت . ( 54)

اصل مهم در تربيت ، همكارى و هماهنگى

اولين گام در جهت تربيت مطلوب فرزندان ، همكارى و هماهنگى در تربيت است . آقا در منزل به همسرشان در نگهدارى بچه ها كمك مى كردند و هنگامى كه بچه ها كوچك بودند و شب تا صبح گريه مى كردند و همسرشان مجبور بود تا صبح بيدار بماند، آقا شب را تقسيم كرده بود؛ يعنى مثلا دو ساعت ايشان بچه را ساكت مى كردند و خانم مى خوابيد و بعد دو ساعت خودشان مى خوابيدند و خانم بچه را نگه مى داشت . البته روزها كه مشغول درس و بحث بودند فرصتى براى نگهدارى بچه ها نداشتند.

تربيت دينى بچه ها به عهده آقا بود. همسرشان مى گويد: روحيه آقا و حركتها و صحبتهايشان بر بربچه ها اثر مى گذاشت . بخصوص ديانت ايشان بسيار مؤ ثر بود. بچه هاى من متدينند و من از اين بابت شاكر به درگاه خدايم و مى دانم كه همه اينها اثر وجود آقاست . ( 55)

همچنين مى گويد: من به ايشان (آقا) مى گفتم : تربيتهاى ديگرشان با من ، نمازشان با شماخودشان مقيد بودند و مى پرسيدند. به طور كلى بچه هاى من اخلاق و ايمان را از آقا دارند؛ اما سليم بودن و سازگار بودن در زندگى با همسرانشان را از من دارند. ( 56)

دين معيار ملاك تربيت

ملاك تعيين رفتار براى بچه ها از نظر آقا، تبعيت از شرع و عمل به واجبات بود. عروس آقا مى گويد: در آن زمان پوشيدن لباس آستين كوتاه در خانه براى دختر يك روحانى پسنديده نبود؛ اما آقا مى گفتند: در خانه اشكال ندارد چون خلاف شرع نيست ؛ اما در بيرون بايد كاملا پوشيده باشد. يا پوشيدن لباس زرد، سرخ و آبى و... را در خانه مساءله اى نمى دانستند و مى گفتند: در رنگ قيدى ندارم ، در خانه هر طور كه مى خواهيد لباس ‍ بپوشيد، به شرط اينكه خلاف شرعى در آن نباشد. ( 57)

روشهاى تربيتى آقا

بازى

آقا با بچه هاى خود در منزل بازى مى كردند، يكى از نزديكان نقل مى كند، آقا در زمان كودكى فرزندانشان ، با تمام كارهاى مهمى كه داشتند يك ساعت با آنها بازى مى كردند و در برنامه ريزى امور خود به اين امر توجه و عنايت داشتند و حتى از همان زمان كودكى به هنگام تفريح و بازى ، برنامه ديگرى پياده نمى كردند. ( 58)

اقتدار

روش تربيتى آقا خيلى قاطعانه بود. مثلا اگر بچه ها از روى بچگى يا شيطنت ، كارى برخلاف ميلشان انجام مى دادند، اينگونه نبود كه آنها را تنبيه كنند و يا بگويند: من به شما نگفتم اين كار را نكنيد؟ چرا كرديد؟... و آنها بگويند: آقا ببخشيد اما آقا آنچنان جذبه اى داشتند كه بچه ها خود از ايشان حساب مى بردند و مواظب رفتارشان بودند؛ گاهى اوقات يك تشر مى زدند و يا تندى مى كردند و همان براى چندين روز كافى بود. ( 59)

روزى يكى از دختران آقا با دو خواهر بزرگترشان كه نه و يازده ساله بودند، على رغم تذكر قلبى پدر در مورد نرفتن به خانه همسايه ، به آنجا رفته بودند، خبر به گوش ايشان رسيد، آقا براى ترساندن آنان تركه اى برداشتند و آن را به ديوار زدند تركه شكست و چوب شكسته به پاى دخترشان اصابت كرد و بعد از مدت كوتاهى محل اصابت غير عمدى تركه كبود شد، ايشان از ماجرا خبردار شدند و مقدار كبودى را ديدند و در قبال آن ، ديه لازم را به او دادند و با ملاطفت خاصى دوباره دستور خود را تكرار كردند. ( 60)

اغماض و چشم پوشى

اگر بچه ها كار خلاقى مى كردند كه مى دانستند چنانچه آقا بدانند ناراحت مى شوند، دو - سه روز خودشان را از ايشان مخفى مى كردند كه مبادا آنها را ببينند و دعوا كنند. يك روز يكى از دختران آقا، كه ده - يازده ساله بود، براى خريد كاغذ از مغازه محل سكونت از خانه خارج شد. موقع بازگشت همان طور كه تند مى آمد و صورتش را خيلى خوب نگرفته بود، البته مكلف بود. تا مكلف نبودن آقا تكليفى بر آنها نمى كردندديد آقا دارند مى آيند و او را ديده بود؛ چون هم صورتش باز بود و هم تند مى آمد، به قدرى ترسيد و وحشت كرد كه دو روز در منزل پنهان شده بود؛ يعنى سر سفره حاضر نمى شد و يك جورى بهانه مى كرد و شبها خود را به خواب مى زد و سرسفره نمى رفت . آقا هم نمى گفتند چرا او سر سفره نمى آيد؟ در صورتى كه اگر يكى از بچه ها يك روز سر سفره نبود، مقيد بودند بپرسند چطور نيست ؟ چرا سر سفره نيست ؟ اگر بچه ها خانه بودند، بايد سر سفره حاضر مى شدند و اگر هم خانه نبودند، مى پرسيدند چرا نيستند؟ چون بچه ها اصلا اجازه نداشتند بدون خانم جايى بروند؛ ولى ايشان مى دانستند كه او براى چه رو نشان نمى دهد، به همين دليل اصلا هم به دورى خودشان نياورند، براى اينكه قبح قضيه از بين نرود و اين وحشت براى بچه ها باقى بماند. اينگونه . رفتار اثر خوبى داشت و باعث مى شد بچه ها كار خلافى انجام ندهند، نه اينكه دائما كار خلاف انجام دهند و تنبيه بشوند و يا غذر خواهى كنند و مجددا آن عمل را انجام بدهند.

عدالت در محبت

همه بچه ها در نزد ايشان عزيز بودند، بچه ها هيچ وقت احساس نكردند كه حتى ايشان كداميك از آنها را بيشتر دوست دارند كداميك را كمتر. دختر و پسر بودن فرزندان اصلا براى ايشان مطرح نبود؛ رفتارشان با همه يكسان بود؛ البته در ظاهر نسبت به اولاد دختر اظهار محبت بيشترى مى كردند و لطف خاصى نسبت به فرزندان دختر خود داشتند. شايد به خاطر آنكه مى دانستند اولاد دختر در جامعه كمتر مورد لطف قرار مى گيرد؛ و آنطور كه شايسته است به آنان توجه نمى شود.

رفتار آقا با تك تك فرزندان به گونه اى بود كه هر كسى فكر مى كرد او را بيشتر از بقيه دوست دارد. ( 61)

روش الگويى در تربيت دينى

از نظر تربيتى ، امام براى فرزندانشان الگو بودند؛ وقتى كارى را به بچه ها مى گفتند انجام ندهيد، بچه ها كه مى ديدند ايشان در عمرشان آن كار را انجام نيم دهند. قهرا آنها هم انجام نمى دادند. ( 62)

يكى از فرزندان آقا مى گويد: خوب به ياد دارم كه آرام از خواب برمى خواستند و به نماز مى ايستادند وسيعى مى كردند هنگام وضو، صداى گامهايشان آرامش ديگران را برهم نزند. اغلب ديگران را نه با كلام ، كه با عمل به ادارى فرايض دعوت مى كردند. همواره سعى داشتند كلام حق را با حلاوت و شيرينى و آرامش و ملاطفت قرين سازند. هرگز در اين خصوص ‍ به عتاب ( 63) متوسل نمى شوند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر ديگران سنگين و طاقتفرسا جلوه نمى دادند. ( 64)

آقا خودشان از نيم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خواندن مى شدند و ما هم داخل حياط مشغول بازى كردن بوديم . يك مرتبه هم نيامدند صدا كنند كه دخترها ! براى نماز بايستيد، بياييد، من ايستاده ام ، پشت سر من يا خودتان نماز بخوانيد. ايشان تمام سال اول اذان ، نماز مى خواندند؛ ولى يك بار هم به ما نگفتند كه الان دست از كارتان برداريد، موقع اذان است ، دست از بازى تان برداريد و براى نماز بايستيد؛ ولى به بچه ها مى گفتند: شما بايد در طول اين ساعت نماز بخوانيد، واى به حال كسى كه در طول اين ساعت نماز نخواند... صبحها هم كسى را از خواب بيدار نمى كردند و مى گفتند: خودتان اگر بيدار مى شويد، بلند شويد نماز بخوانيد، اگر بيدار نشديد، مقيد باشيم كه ظهر قبل از نماز ظهر و عصرتان نماز صبحتان را قضا بكنيد. زمستان هم كه بلند مى شديم وضو بگيريم ، اگر كمى آب گرم داشتند، مى گفتند: بياييد با اين آب گرم وضو بگيريد.

آقا به جز در مسائل شرعى ، در بقيه مسائل خيلى سختگيرى نمى كردند. ايشان هميشه مقيد بودند كه فرزندانشان دستورهاى خدا را انجام دهند تا بتوانند از گناهان دور باشند. ايشان مقيد بودند كه فرزندان دخترشان از بچگى حجاب شرعى شان را حفظ كنند.

آموزش اخلاق اجتماعى

اعضاى خانواده در منزل حق انجام هيچ گونه گناهى ، از جمله : غيبت ، دروغ ، بى احترامى به بزرگتر و توهين به مسلمانان را نداشتند. ايشان هميشه تاءكيد مى كردند كه بندگان خدا هيچ امتيازى ، جز از نظر تقوا و پرهيزكارى برهم ندارند و اين مساءله را از بچگى به بچه ها گوشزد مى كردند. ايشان هميشه مى گفتند: بين شما و كارگرى كه در منزل كار مى كند، هيچ فرقى نيست .

بچه ها عملا اين درسها را از پدر آموخته بودند. با اين روش بود كه از روشهاى اسلامى را فرا مى گفتند. يكى زا دختران آقا مى گويد: من كوچك بودم . روزى پيرمردى براى باغچه منزل خاك آورده بود. سر سفره بوديم كه او آمد. پدر گفتند: اين پيرمرد ناهار نخورده ، بشقابى از سفره برداشتند، اول خودشان چند قاشقى از غذايشان را در بشقاب بريزيد تا غذاى يك نفر بشود، چون غذاى اضافى نداشتيم ؛ به اين ترتيب غذاى آن پيرمرد را آماده و با قدرى نان مرتب كرديم . در عالم بچگى آنقدر از اين كار خوشم آمد كه نهايت نداشت . بچه ها از اول نسبت به پدر، احترام خاص قائل بودند و مقيد بودند كه كارى خلاف ميل ايشان انجام ندهند. در اثر رفتارهاى پدر بود كه حتى بچه ها به ذهنشان خطور نمى كرد كه به يكديگر دروغ بگويند، يا غيبت يكديگر را بكنند.

رعايت حقوق همسايه

فرزندان هر چقدر در منزل ، بازى يا شلوغ مى كردند، هيچ ايرادى نمى گرفتند؛ ولى اگر مى فهميدند كه كارى كرده اند كه همسايه اذيت شده ، بشدت به آنها اعتراض مى كردند و ناراحت مى شدند كه چرا همسايه را اذيت كرده اند. بنابراين بچه ها نيز سعى مى كردند كارى كنند كه ايشان خوشحال شوند و برخلاف ميل ايشان قدمى برندارند تا ايشان ناراضى و ناراحت نشوند. ( 65)

فصل دوم : تاءليف و تدريس

مطالعه

يكى از فرزندان آقا نقل مى كند: تا آنجا كه به ياد دارم آقا هميشه مشغول مطالعه بودند و از منزل بيرون رفتنشان ، براى تدريس در مسجد سلماسى قم بود.

آقا تا سر ظهر مطالعه مى كردند و يك كلمه حرف نمى زدند؛ مگر اينكه از ايشان سؤ ال مى شد كه به اندازه سؤ ال جواب مى دادند و جز اذان ظهر هيچ چيز مانع مطالعه ايشان نمى شد.

آقا مطالعه را دوست داشتند و به قدرى مطالعه مى كردند كه چشمشان خسته مى شد. گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى كردند كه چشمشان خسته مى شد. گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى كردند. در اتاق يك ميز جلويشان بود به بلندى يك متر، دورشان كتاب بود و ايشان توى كتابها گم بودند.

آقا مصطفى مى گويد: آقا شبى دو يا سه ساعت بيشتر نمى خوابيدند. آقا كتابهاى متنوعى را مطالعه مى كردند. مطالعات تاريخ يا تفسير و كتابهاى اخلاق و روايات نيز در برنامه كار ايشان به قدرى كتابهاى متنوع مطالعه مى كردند كه صداى كسانى كه براى ايشان كتاب تهيه مى كردند، در مى آمد.

آقا كتابهاى قصه و داستانهاى معروف را خوانده اند. اكثر نوشته هاى نويسندگان بزرگ جهان را در زمينه هاى اجتماعى و سياسى خوانده اند. تاريخ ايران را بارها مطالعه كرده اند و تاريخ مشروطه را خوب مى دانستند.

ايشان علاوه بر اينكه خودشان كتاب مى خواندند برخى از كتابها را به دوستان و نزديكان و اعضاى خانواده بر مطالعه معرفى مى كردند.

هيچ يك از نزديكان آقا، حتى براى يك بار هم ايشان را در حال بيكارى و يا گذراندن بيهوده وقت نديده است ؛ و در زندگى آقا چيزى به اسم تعطيلى وجود نداشت . ايشان همواره يا در حال مطالعه بودند و يا عبادت ( 66) ( 67)

تاءليفات

آقا روح الله در كنار تحصيل ظاهرا اولين كتاب را كه حاوى نكات عميق عرفانى ، فلسفى و كلامى است با تكيه بر آيات قرآنى و روايات اهل بيت (ع ) در شرح دعاى مباهله معروف به دعاى سحر، در سن 27 سالگى و به زبان عربى نوشته اند؛ كه بعدها به فارسى ترجمه شد.

كتاب چهل حديث از آثار گرانبهاى اخلاقى و عرفانى آقا روح الله خمينى (س ) است كه در سن 37 سالگى تاءليف شده است ؛ در اين اثر، چهل حديث از روايات پيشوايان دين در مسائل اخلاقى و اعتقادى به صورت مشروح با بيانى شيوا و اثر گذار شرح داده شده است .

كتاب ديگر ايشان در همين سال به نام سره الصوة به زبان عربى در بيان اسرار معنوى و عرفانى نماز است .

قبل از اين دو كتاب ، آقا روح الله هفت كتبا ديگر در موضوعات دينى نوشته بودند. آقا روح الله كتاب آداب نماز را، كه شرحى است بر آداب و اسرار معنوى نماز و سرشار از نكات اخلاقى و عرفانى است ، در چهل سالگى به زبان فارسى نوشتند كه به فرموده خودشان با حال عامه تناسبى دارد؛ و به جهت ساده بودن نگارش كتاب مى تواند براى عامه مردم مفيد باشد.

آقا روح الله اكثر كتابهاى عرفانى خود مانند چهل حديث سرالصلوة و آداب الصلوة را تا چهل سالگى نوشتند. ايشان در واقع از دستور آيه كريمه ويزكيهم و يعلمعم الكتاب و الحكمة پيروى كردند؛ يعنى اول خود را ساختند و سپس به مسائل علمى پرداختند. ايشان با شناخت كامل و عرفان نسبت به خدا و خود، عامل اجراى دستورات الهى شدند و آموخته هاى خود را به عمل در آوردند.

كسانى كه با ايشان و كتابهايشهان از نزديك آشنايى داشتند، مى دانستند كه بين نوشتار و گفتار و كردار ايشان هماهنگى وجود دارد. ايشان كتابهاى اصولى و فقهى خود مانند البيع ، مكاسب محرمه و... را بعد از چهل سالگى نوشتند.( 68)

هدف آقا روح الله از نوشتن كتاب ، شهر طلبى و سودجويى نبوده است . بنابراين پس از تاءليف كتاب ، آن را در اختيار ديگران قرار مى دادند و خود هيچ گونه هزينه و يا وقتى براى چاپ و توزيع و تبليغ كتاب نمى كردند. ( 69)

تدريس

حاج آقا روح الله تدريس كتب فلسفى را در سن 27 سالگى آغاز كردند و همزمان با تدريس فلسفه ، براى افراد شايسته و مورد اعتماد به طور خصوصى بحثى از علوم عرفان را نيز شروع كردند. ( 70)

ايشان قبلا به تدريس سطح اشتغال داشتند و سالهاى طولانى در حوزه علميه قم به تدريس چندين دوره فقه ، اصول ، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامى در مدرسه فيضيه ، مسجد اعظم ، مسجد محمديه ، مدرسه حاج ملا صادق ، مسجد سلماسى و... همت گماشتند كه حاصل آن ، تربيت صدها شاگرد عالم و دانشمند و باتقوا از جمله : آيت الله مطهرى بود. ( 71)

ايشان از 42 سالگى صبحها درس خارج فقه را كه انبوهى از جمعيت در آن شركت مى كردند و به دنبال آن خارج اصول فقه را نيز آغاز كردند كه درس ‍ ايشان بزرگترين و پرجمعيت ترين حوزه هاى درس ، بعد از درس خارج فقه آيت الله بروجردى بود. كثرت جمعيت در درس چنان بود كه پس از اتمام درس ، ساعتها كوچه محل تشكيل درس ، از جمعيت موج مى زد. ( 72)

شاگردان ايشان مى گويند، درس اصول حاج آقا روح الله خمينى پربارتر از درس آيت الله بروجردى بود. نكته ديگر اينكه ، وقتى درس آقا در حوزه علميه مطرح شد، ادبيات و علوم پايه آيت الله نائينى نيز تحت الشعاع قرار گرفت . بويژه وقتى كه مطالب بديع ايشان درباره احكام عنوان مى شد، پيرمردهايى كه در درس آيت الله نائينى شركت كرده بودند، متعجب مى شدند. ( 73)

تدريس اخلاق

هنگامى كه رضاخان دستور داد كه حجاب برداشته شود، مجالس وعظ و روضه و تغذيه از بين برود و همه معممان عمامه از سر بردارند، هيچ كسى جراءت نكرد پاسخى به عمل او بدهد. در آن زمان فقط كسانى حق عمامه بر سرگذاشتن داشتند كه جواز تدريس رد حوزه علميه قم را گرفته بودند. در آن شرايط، ايشان در مدرسه فيضيه قم ، درس اخلاق مى دادند كه در جلسه هاى آن ، مردم را موعضه ، نصيحت مى كردند. كم كم عده حاضران فزونى گرفت و علما و بازاريها و حتى مردم عادى از شهرهاى مختلف براى شركت در نقشه اى حساب شده ، به مدرسه ريختند و تقاضاى تعطيلى درس را كردند، و ايشان فرمودند:

من تعطيل نمى كنم . اگر شما بياييد و جلوگيرى كنيد، من ديگر تكليف ندارم ؛ اما تا وقتى كه من قدرت داشته باشم ، تكليف ايجاب مى كند كه اين درس را ادامه بدهم . سرانجام درس به مدرسه مرحوم حاج ملاصادق يكى از مدارس دور افتاده قم منتقل شد، و اين درس حدود هشت سال ادامه پيدا كرد. ( 74)

يكى از شاگردان ايشان مى گويد: حاج آقا روح الله معنويت و توكل عجيبى داشتند... ايشان گاهى در بحثها به جنبه هاى معنوى اى كه در آيا، شريفه قرآن وجود دارد، اشاره مى كردند و درباره جهاد با نفس كه جهاد اكبر است ، بارها صحبت مى كردند. شايد اين نظر منحصر به من نباشد و خيليها معتقد باشند كه در قم استادى نبود كه نصيحت كند و سخنان او در حد سخنان حاج آقا روح الله دلنشين باشد. با اينكه در قم شخصيتهاى بزرگى از جمله آيات عظام : بروجردى ، حاج سيد محمد تقى خوانسارى و حاج سيد محمد حجت - رضوان الله تعالى عليهم - و بقيه شخصيتهاى بزرگى كه همه از اخلاص و تقوا و خداشناسى خاصى برخوردار بودند، و ما و ساير طلبه ها براى همه آنها عظمت قائل بوديم ؛ ولى سخنان ايشان طورى دل را دگرگون مى كرد و مغزها را روشن مى كرد كه من با هيچ حكيم و فيلسوف ، فقيه و مجتهد، خطيب واعظى برخورد نكردم كه سخنانش اينطور آدم را متحول كند. ( 75)

روش تدريس

سيره آقا روح الله آن بود كه شاگرد، آزاد بار آمده ، و مستقل باشد، چرا كه خود آزادمنش بود و مستقل . ايشان هرگز از كم يا زياد شدن شاگردان در كلاس درس نه لذت مى بردند و نه رنج . طلاب كه شيفته محضر ايشان بودند، گذشته از مقام علمى ، شيفته سخنان قوى و مستدل و استقلال و آزاديخواهى و روح سرشار بلند حكيمانه ايشان بودند. ( 76)

وقتى شاگردان در كلاس درس حاضر مى شدند، فقط از جنبه علمى آقا استفاده نمى كردند؛ بلكه حب ايشان در دل تمامى شاگردان و دوستان ايشان مى افتاد. ( 77)

يكى از شاگردان آقا، كه اهل آذربايجان بود، وقتى در اشكال و سؤ ال خود پافشارى مى كرد و آقا مى خواستند او را ساكت كنند، در آخر جواب مى گفتند: يخ . با اين كلمه تركى كه آقا ادا مى كردند، هم طلبه ترك زبان و هم بقيه حضار بشدت مى خنديدند و سر و صدا فرو مى نشست . امام هم بدون اينكه حتى تبسمى كنند به سخنان خود ادامه مى دادند ( 78)

يكى از شاگردان آقا مى گويد: از جالبترين خاطره ها اين بود كه ما طلبه ها در بحث و گفتگو داد و فرياد زياد مى كرديم ؛ ولى ايشان با كمال متانت و شكيبايى به حل و نقض و استدلال مى پرداختند. ( 79)

از ويژگيهاى روش تدريس ايشان : تسلط به درس ، نقد مطالب ، توانايى علمى ، تفكر ايشان در محتواى دروس ، ارتباط دوستانه و معنوى با شاگردان ، و رسيدگى به مشكلات آنان ، احترام به آنان ، در خواست نقد مطالب خود از شاگردان در كلاس و واگذارى رياست جلسه به يكى از شاگردانش بود. مطالب فراوانى در اين زمينه گفته شده است كه در اين مختصر، مجال پرداختن به آنها نيست .