دفتر عقل و قلب

احمد عابدي

- ۵ -


باز هم انسان كامل

اصطلاح عرفاني «انسان كامل» گرچه در قرآن كريم و روايات بكار نرفته است، اما وجهه الهي انسان - كه همان معناي انسان كامل است - در قرآن كريم مورد اشاره قرار گرفته علاوه بر آنكه تعدادي از تفاسير اين اصطلاح را به كار برده و آياتي از قرآن كريم را بر آن تطبيق داده اند، و چون مصداق انسان كامل پيامبران و امامان عليهم السلام و به فرموده شهيد مطهري قرآن از انسان كامل به «امام» تعبير كرده است.(1) بنابراين به جهات فوق ضرورت دارد از اين عنوان بحث شده و ديدگاه قرآن و روايات درباره آن روشن گردد.

برخي از تعبيرهاي غير ديني چون «لوگوس»، «تعيّن اول»، «انسان بلورين»، «انسان برتر»، «انسان عقلي» و تعبيرهاي ديني «عقل اول»، «قلم اعلي»، «مخلصين»، «سابقين»، «امام»، «رسول»، «قطب» و «خليفة الله» هر كدام اشاره اي به مسأله انسان كامل است.

انسان كامل در واقع بيان انسان آرماني است و هر ديني ديدگاه خود را درباره آن بيان كرده است، شناخت انسان كامل از نظر قرآن كريم نيز در واقع شناخت نوع نگاه قرآن به انسان و بيان غايت و هدف از تربيت قرآني است. «ارتباط بحث از انسان كامل با مذاهب شيعه نيز روشن است و به گفته عفيفي: بحث انسان كامل ارتباط وثيقي با مسأله ولايت و امامت نزد شيعه دارد»(2).

عرفان اسلامي را مي توان در دو مسأله خلاصه نمود: «توحيد چيست» و «موحّد كيست» و شناخت موحّد حقيقي همان بحث از انسان كامل است كه در واقع نيمي از مباحث عرفان نظري را به خود اختصاص داده است.

شايد لفظ «انسان كامل» اولين بار در اواخر قرن ششم توسط محي الدين ابن عربي بكار برده شده باشد، اما پيش از او، معنا و مفهوم اين لفظ مورد توجه و استعمال بوده است.

مثلاً ابن سينا معتقد است كه كمال عالم كون آنست كه انسان ازاو پديد آيد و خلقت همه موجودات ديگر براي اوست و كمال انسان آنست كه در قوه عقل نظري به عقل مستفاد و در عقل علمي به عدالت رسد و در اين صورت نهايت شرف عالم ماده كه انسان مستكمل به اين دو مرتبه است پديد آمده است.(3) ابن سينا لفظ انسان كامل را استعمال نكرده ولي مي گويد: همه چيز براي انساني كه به نهايت شرف رسيده باشد و اين همان انسان كامل است.(4) راغب نيز فرموده: «الباب الخامس في تكوين الانسان شيئاً فشيئاً حتي يصير انساناً كاملاً...»(5) وي در مراتب وجودي انسان را با استناد به آيات شريفه قرآن بيان كرده است. به هر حال آنچه مهم است بيان مقصود از انسان كامل و ويژگيهاي او و نگاه قرآن كريم به چنين انسان آرماني است .

شايع ترين و قديمي ترين تعريفي كه براي انسان ذكر شده «حيوان ناطق» است و مقصود از «نطق» قوه عالمه و عامله است. انسان كامل يعني كسي كه در دو قوه عقل نظري و عقلي عملي به بالاترين درجه قابل تصوّر رسيده باشد يعني در عقل نظري صاحب عقل مستفاد باشد و در عقل عملي به مرحله فناء في الله و بقاء بالله رسيده باشد.

واژه «انسان» بيش از شصت بار در قرآن به كار رفته است علاوه بر كلماتي چون «بشر»، «ناس»، «بني آدم»، «مؤمنين» و...، و اهتمام فراوان قرآن وقتي روشن مي شود كه مي بينيم در اولين سوره اي كه نازل شد - يعني سوره علق - سه مرتبه نام انسان به ميان آمده است. اين انسان ويژگيهايي دارد همانند: داراي دو بعد جسماني و روحاني بودن، چون از خاك آفريده شده و از خاك است و دوباره به خاك بر مي گردد از طبيعت جدا نبوده و با آن پيوند دارد، در عين حال موجودي متفكر و برتر از ماده است. علاوه بر آنكه اجتماعي است و با قدرت نطق و تكلّم و ارتباط با ديگران بر قرار كردن شعور ديني و اخلاقي و گرايش به انتخاب خير و فضيلت دارد، و در عين آنكه هر فردي داراي خصوصيات فردي مخصوص به خود است و او را ممتاز از ديگران مي كند اثرپذير و اثر گذار در خانواده و محيط خود نيز هست. و آيات شريفه متعددي از قرآن او را با اين تعبيرات ستوده است: «مسجود فرشتگان بودن»، «سيطره و تسلط بر بسياري از موجودات و مسخر شدن آنچه در آسمانها و زمين است بر او»، «خلقت او در احسن تقويم است»، «استخلاف در زمين»، «حامل امانت الهي بودن»، «برخورداري از روح الهي و مواهب بدني و عاطفي و عقلاني و اراده و اختيار»، «ارسال فرشتگان و نزول كتابهاي آسماني بر او»، «غالب دستورات ديني و اوامر و نواهي شرعي براي حفظ كرامت و ارزش او بودن مثل وجوب حفظ جان و مال و عرض مردم و حرمت غيبت و اعتداء و ظلم و...» «رها نبودن انسان» و... .

آنچه ذكر شد ديدگاه قرآن كريم نسبت به انسان بما هو انسان است. ولي انسان آرماني و مطلوب قرآن بسي فراتر از اين است كه ذكر شد.

عرفاي اسلامي از انسان كامل با القابي چون: «شيخ»، «هادي»، «مهدي»، «خليفه»، «جام جهان نما»، «اكسير اعظم» و «خضر» تعبير مي كنند.(6) و در روايات از او با «امام»، «خليفه»، «قطب»، «صاحب الزمان»، «ولي الله»، «مؤيد به روح القدس» ياد شده است(7) و در قرآن مجيد كلماتي از قبيل «مخلصين»، «سابقون»، «رسول»، «عيسي زنده كننده اموات» و «سليمان عالم به زبان مرغان» به انسان كامل تأويل شده اند.

اهميت شناخت انسان كامل يا انسان نمونه از ديدگاه اسلام از آن نظر براي ما مسلمين واجب است كه حكم مدل و الگو و سرمشق را دارد. اگر ما انسان كامل اسلام را نشناسيم قطعاً نمي توانيم يك مسلمان تمام يا كامل باشيم و به تعبير ديگر يك انسان كامل ولو كامل نسبي از نظر اسلام باشيم.(8)

تعريف انسان كامل

چون انسان داراي مقام ثابت نيست و حدّ يقف ندارد و به تعبير قرآن مجيد «يا اهل يثرب لا مقام لكم» و از طرفي حقيقت انسان كامل كه متّحد با عقل اول و نور اقرب است داراي تجرد عقلي تام و بلكه فوق تمام است و مجردات را نمي توان به صورت ايجابي تعريف نمود و تمام آنچه ما از آنها مي دانيم به صفات سلبي است لذا تعريف جامع و مانع از انسان كامل بسيار مشكل است. ولي در اينجا برخي از كلماتي كه نشان دهنده حقيقت انسان كامل است را نقل مي كنيم:

قيصري مي گويد: «انسان كامل عبارت است از جمع جميع مراتب الهي و كوني، از مرتبه عقل و نفس كلي گرفته تا آخرين مرتبه تنزلات وجودي. اين انسان كامل صاحب مرتبه «عماء» است كه شبيه مرتبه الهيت است و تفاوتي با آن ندارد مگر در ربوبيت و مربوبيت. كه انسان كامل مربوب است و مرتبه الهيت ربّ است».(9) در اين كلام قيصري انسان كامل را انساني خداگونه و شبيه خداوند مي داند با حفظ تفاوت واجب و ممكن يا مستقل و وابسته يا بالذات و بالغير. كه اگر انسان كامل همه اسماء الهي را نيز داراست ولي تفاوت به بالذات و بالغير محفوظ است. انسان كامل عالم است ولي بالغير و خداي متعال عالم است اما بالذات. و اين در توقيع شريف امام زمان عليه السلام كه در دعاهاي ماه رجب نقل شده است نيز مورد اشاره قرار گرفته است.(10)

بنابراين معلوم شد كه انسان كامل يعني موجودي كه بيشترين مقام قرب الي الله را داشته و جامع جميع مظاهر و مراتب تعينّات بوده باشد.(11) يعني هر انساني و هر موجودي مظهر يكي از اسماء الهي است به خلاف انسان كامل كه مظهر تام جميع اسماء و بلكه مظهر اسم اعظم و مستجمع جميع كمالات و صفات است اما بالغير نه بالذات. چنين انساني عالم كبير و كون جامع شمرده مي شود. اين چنين انساني با ساير مردم تنها اشتراك در صورت و چهره ظاهر دارد «قل انّما انا بشر مثلكم»(12) اما در سيرت و حقيقت تفاوت بسياري با ديگران داشته و چون شناخت او مشكل است همچنانكه شناخت خداي متعال نيز چنين است فرشتگان جاهل مقام او بوده و نسبت به مقام او اعتراض داشتند.(13) بنابراين انسان كامل تعيّن اول و مظهر اتمّ خداوند است كه او چون جان همه جهان تكوين بوده و خليفه خداوند است و داراي مفاتيح غيب، و شجره طيبه اي است كه واسطه بين خداوند و تمام موجودات بوده و داراي مقام احسن تقويم و اعلي عليين مي باشد. اين انسان كامل گاهي به شكل نبي ظهور مي كند و گاهي به شكل وصي و وليّ. او كتاب جامع خداوندي است كه كتاب تدوين شرح حال مقامات اوست.

ضرورت وجود انسان كامل

متكلمان از راه قاعده لطف بر ضرورت وجود انبياء و امامان عليهم السلام استدلال كرده اند. و فلاسفه گاهي از راه مدني بودن انسان و اين كه در جعل قانون يا در اجراي قانون نياز به پيامبر و امام احساس مي شود(14) و گاهي از اين طريق كه چند قاعده فلسفي را به يكديگر ضميمه كرده و نتيجه گرفته اند كه چون از واحد حقيقي بيش از يك معلول صادر نمي شود و بايد بين علت و معلول سنخيت باشد پس بايد صادر نخستين عقل مجردو نوراني باشد كه همان حقيقت محمدي صلي الله عليه و آله است.

اما عرفا براي بيان ضرورت انسان كامل از راه ضرورت وجود مظهر براي اسماء الهي وارد شده و مي گويند ضرورت وجود نسبت ميان اسماء الهي و موجودات امكاني همان ضرورت وجود انسان كامل است. امام خميني معتقد است كه: هر كدام از اسماء الهي در حضرت و احديت داراي صورتي است كه همان مفاتيح غيب است.(15) و اولين اسمي كه به تجلّي احديت در حضرت علميه و احديت ظهور نموده اسم اعظم است كه عين ثابت انسان كامل و حقيقت محمديه صلي الله عليه وآله است. و از اينجا است كه معلوم مي شود كه انسان كامل مظهر اسم جامع و مرآت تجلّي اسم اعظم است. و بالجمله انسان كامل - كه آدم ابوالبشر يكي از مصاديق آن است - بزرگترين آيات و مظاهر اسماء و صفات حق تعالي و مَثَل و آيت حق تعالي است.

و خداي سبحان از مَثَل - يعني شبيه - منزّه و مبرا است، ذات مقدس را تنزيه از مَثَل به معناي آيت و علامت نبايد نمود (وله المثل الاعلي»(16). همه ذرات كائنات آيات و مرآت تجليات آن جمال جميل هستند منتها آنكه هر يك به اندازه وعاي وجود خود. ولي هيچ يك آيت اسم اعظم جامع، يعني الله نيستند جز حضرت كون جامع و مقام مقدس برزخيت كبري. پس خداوند انسان كامل را به صورت جامع آفريده و او را آينه اسماء و صفات خويش قرار داده است.(17)

بنابراين چون خداي متعال «ظاهر و باطن» است و بايد كمال ظهور و بطون را داشته باشد پس بايد هر اسمي از اسماء جلاله او ظهور و بطون داشته باشد بنابراين هيچ اسمي بدون مظهر نخواهد بود، همچنانكه هيچ موجودي نيست كه مظهر يكي از اسماء الهي نباشد. و يكي از اسماء الهي اسم شريف «الله» است كه جامع جميع كمالات است و تمام كمالات در او ظهور دارد بر خلاف ساير اسماء كه هر كدام از آنها، يك كمال در آنها ظهور دارد و ساير كمالات بطون دارد. و اين اسم شريف نيز بايد مظهري داشته باشد كه تمام كمالات در او ظهور داشته باشد و آن انسان كامل است. چون خداوند هميشه هست ظل و سايه او نيز هميشه هست پس انسان كامل هميشه وجود دارد، و اين همان عقيده شيعه نسبت به ضرورت وجود امام و حجت خدا است.

پس كمال جلاء همان كمال ظهور حق متعال است در انسان كامل.(18) و چون خداوند بايد تمام كمالات را داشته باشد هم به صورت كلي و هم جزئي و هم به صورت جمع و هم به صورت فرق و تفصيل پس بايد داراي اسم اعظم باشد كه مقام جمع است و انسان كامل مظهر آن است.(19) و چون ناسوت و ملكوت و جبروت گسسته از يكديگر نبوده و انسان نيز حقيقتي است گسترده از عرش تا فرش. پس بايد انسان كامل با همين بدن عنصري هميشه روي زمين باشد همچنانكه ملكوت او با ملكوت عالم است و قلب و سرّ او با جبروت عالم است.

به عبارت ديگر تا مظهر اتمّ اعلي وجود نداشته باشد طبق قاعده امكان اشرف نوبت به مظهر انقص نمي رسد. اين انسان كامل انسان بالفعل است كه اگر او موجود نباشد عبث لازم مي آيد زيرا هدف از خلقت اوست آنچنانكه ابن سينا فرموده مقصود از خلقت پديد آمدن انسان كامل در دو قوه عقل نظري و عقل عملي يعني صاحب عقل مستفاد و متخلّق به عدالت است.(20) علاوه بر آنكه هر حركتي نياز به غايت و مقصد دارد و چون حركت استكمالي است پس غرض از خلقت رسيدن انسان به كمال لايق خود مي باشد. و به عبارت ديگر رسول و نبي از اسماء الله نمي باشند بلكه از صفات عالم كون و ماده بوده و قابل انقطاع هستند اما «وليّ» از اسماء الهي است(21) و اسماء و صفات الهي فاني شدن نداشته و هميشه ثبات و دوام خواهند داشت لذا ولايت انسان كامل هميشه خواهد بود و روايات شريفه نيزگاهي مي فرمايند «اللهم بلي لا تخلو الارض من حجة لله...»(22) و گاهي مي فرمايند «لو لا الحجة لساخت الارض... »(23) و مقصود از اينها آن است كه عقل و نقل و عرفان همگي اتفاق بر ضرورت دوام وجود انسان كامل دارند.

با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه انسان كامل قطب عالم امكان است و همه ممكنات به گرد او مي گردند و او مظهر اسم اعظم الهي است و هيچ گاه عالم خالي از چنين مظهري نيست.(24) و قرآن مجيد صورت كتبيه چنين انساني است(25) و به گفته صدرالمتألهين اگر در حديث آمده است كه خداوند انسان را به صورت خود آفريد(26) مراد چنين انساني است. اين انسان است كه چون داراي احديت جمع يا نقطه جامعه است جامع قرآن و فرقانست.(27)

انسان كامل يكي از حظراتِ خَمس بوده و مرآة اتم و مظهر اعلي حق متعال است.

«انسان كامل همان وجود مبارك علوي عليه السلام است كه فاني مطلق و باقي به بقاء الله است».(28)

آية الله حسن زاده آملي يكصد و چهل حديث در مورد انسان كامل و ضرورت او و ويژگيهاي آن نقل فرموده است.(29)

صدرالمتألهين انسان كامل را كتابي مي داند كه جامع همه كتابهاي الهي است هم داراي كتاب تكوين است و هم كتاب تدوين و هم كتاب انفسي، و هم كتاب لوح محفوظ است و هم امّ الكتاب، زيرا انسان كامل نمونه عالم كبير است كه از جهت روح و عقل خود كتاب عقلي به شمار مي رود، و از جهت قلب و نفس خود كه همان نفس ناطقه اوست كتاب لوح محفوظ مي باشد و از جهت نفس حيواني و قوه خيالي اش كتاب محو و اثبات است.(30)

نقش انسان كامل در نظام هستي

چون انسان كامل نياز به عالم ندارد ولي عالم محتاج اوست پس انسان كامل عالم كبير است و جهان عالم صغير. و اين انسان كامل چون سبب ايجاد و بقاي عالم است زيرا برزخ بين حق و خلق است و اگر او - كه واسطه است - نباشد فيض وجود از اين عالم قطع مي گردد، پس انسان كامل چون ستون خيمه عالم است كه بدون او عالم ثبات و بقاء نخواهد داشت.

الف. انسان كامل و مقام مشية الهي

«انسان كامل داراي مقام مشية الله است، و اصلاً مقام او مقام مشية الله و او محل مشية الله است، و آيه كريمه «يخلق ما يشاء و يختار»(31) و ديگر آيات مشابه آن كه در رابطه با مشيت آمده همه بر او صادق است».(32) انسان كامل چون صادر نخستين و نور اقرب و مخلوق اول است بين او و خداي متعال واسطه اي وجود ندارد و لذا او معلول حق متعال است ولي نسبت به كلّ ما سوي الله جنبه عليّت و تقدم و شرافت ذاتي دارد، آن گونه كه در حديث آمده است: «نحن صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا»(33) و در روايت ديگري آمده است كه خداوند همه چيز را به وسيله مشيت آفريده است ولي مشيت را به نفس ذات آن آفريده و بدون واسطه است.(34)

امام خميني مشيت الهي را متّحد با حقيقت محمدي صلي الله عليه وآله و علوي عليه السلام و آن را همان بسم الله الرحمن الرحيم مي داند. بنابراين انسان كامل فوق همه ممكنات است.

ب. تلازم شناخت خداوند با شناخت انسان كامل

عرفاي اسلامي يعني كمال جلاء و استجلاء. با توجه به آنكه طبق حديث معروف كنز مخفي، هدف از خلقت شناخت خداوند در آينه هاي مختلف بوده است. هر آينه اي آنگونه كه آن آينه است خداوند را نشان مي دهد نه آنگونه كه خداوند است. اما مظهري كه مظهر اَتَم است و آينه تمام نماي خداوند، انسان كامل است و او آنگونه كه خداوند است خدا را بيان مي كند نه آنگونه كه آن مظهر است «سبحان الله عما يصنون الاّ عباد الله المخلصين».(35) پس شناخت خداوند شناخت انسان كامل است و شناخت انسان كامل شناخت خدا است، و آنچه كه او در وصف خداوند بگويد وصف خداوند خواهد بود. وقتي ملائكه با مسأله خلقت انسان مواجه شدند و «يفسد فيها و يسفك الدماء»(36) را مطرح كردند با افساد به قوه شهويه انسان اشاره كردند و با سفك دماء به قوه غضبيه او توجّه كردند اما به قوه ناطقه انسان كه جنبه الهي و ملكوتي او بود كه همان «تعليم اسماء» است توجه نداشتند در حالي كه از اين جنبه است كه شناخت اسماء چون شناخت آيات الهي است شناخت مسمي و ذو الايه خواهد بود.

ج. انسان كامل و مسأله خلافت الهي

فراوان در نوشته هاي مذهبي اين جمله آمده است كه «انسان اشرف موجودات است» و «انسان خليفة الله است» در حالي كه با دقت در آيات شريفه قرآن روشن مي شود كه انسان شرافت و برتري نسبت به كلّ موجودات ندارد. و آيه شريفه قرآن فرموده انسان را بر بسياري از موجودات برتري داديم،(37) نه بر كل موجودات. بلكه اگر گفته شود انسان كامل اشرف موجودات است ممكن الوجود است يا اشراف موجودات ما سوي الله است صحيح خواهد بود. همچنانكه در معني آيه شريفه «اني جاعل في الارض خليفة»(38) اگر خليفه، فعليه به معني فاعل باشد احتمال دارد معناي آيه آن باشد كه انسان جانشين جنّ يا موجودات قبلي روي زمين باشد. و اگر خليفه به معني مفعول باشد احتمال دارد معناي آيه شريفه آن باشد كه انسان جانشين دارد يعني انسان فرزند داشته كه جانشين او است. به هر حال نمي توان ادعا كرد كه انسان بما هو انسان خليفه الله است.(39) مخصوصاً كه كلمه «الله» به معني ذات مستجمع جميع صفات كمال است و هرگز انسان خليفه خداوند در اتصاف به اين صفات نيست. بله مي توان ادعا كرد كه انسان كامل خليفه خداوند است و داراي تمام اين صفات كمال است - البته بالغير نه بالذات - و جانشين خداوند است نه فقط در زمين بلكه در تمام عوالم غيب و شهادت.(40) و چون مقام ذات مقدس غيب محض است و هيچ كس دسترسي به كُنه ذات مقدس ندارد بايد بين آن ذات مقدس و مخلوقات واسطه اي باشد كه خليفه آن ذات مقدس باشد و اين همان انسان كامل است. و لذا چون خداي متعال نا متناهي است آن خليفه نيز غير متناهي است اما بالعرض نه بالذات(41)، همچنانكه خداوند بالذات محيط است و احاطه قيومي دارد بر تمام موجودات و انسان كامل نيز محيط بر همه چيز است اما بالعرض نه بالذات.(42)

و چون انسان كامل خليفة الله است كه اسم اعظم بوده و كعبه همه اسماء و صفات است و هيچ كمالي از آن بيرون نيست پس انسان كامل صاحب علم لدني و بي واسطه است و لذا او معلم فرشتگان بوده و افضل از آنان خواهد بود.

از ديگر آثار خليفة الله بودن آن است كه انسان كامل قطب عالم(43) امكان بوده و تمامي موجودات ممكن الوجود همه به بركت او بوده، آنچنان كه معلول گردد علت مي چرخد و وابسته به علت است. و اين انسان كامل چون صاحب ولايت است ممكن است نبيّ نباشد اما از پيامبران برتر باشد «انّ لله عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم النبيّون»(44) خداي متعال بندگاني دارد كه پيامبر نيستند اما پيامبران به آنان غبطه مي خورند.

چنين انسان كاملي هم سبب وحدت است و هم سبب كثرت. در قوس كثرت به او تمام شده و به وحدت مي انجامد و در قوس نزول كثرت از او آغاز مي گردد پس او را به اين تعبير مي توان اول و آخر دانست.

د. انسان كامل و ولايت تكويني و تشريعي

اين روشن است كه ولايت تشريعي به معني جعل قانون و احكام اختصاص به خداي متعال دارد و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله تنها در بعضي امور جزئي مثل جعل وجوب ركعت سوم و چهارم نماز داراي ولايت تشريعي است اما در جعل و رفع احكام كلي تشريع و ولايت بر آن مخصوص خداوند متعال است.

اما در ولايت تكويني اولاً بايد توجه داشت كه ولايت به معناي نهايت قرب به خداي متعال است.(45) و اين ولايت به عامه و خاصه تقسيم مي شود. ولايت عامه همان است كه در آيه شريفه «الله ولي الذين آمنوا»(46) عنوان شده است و ولايت خاصه آن است كه شخصي به مقام فناء في الله برسد.(47) صاحب ولايت عامه گاهي داراي ولايت مطلقه است و گاهي داراي ولايت خاصه. صاحب ولايت مطلقه مدبّر اين جهان است و جنبه عليت يا مُعدّ بودن نسبت به كلّ ما سوي الله دارد. امام خميني مي فرمايد: «تمام دائره وجود از عوالم غيب و شهود تكويناً و تشريعاً وجوداً و هدايتاً ريزه خوار نعمت آن سرور هستند، و آن بزرگوار واسطه فيض حق و ربط بين حق و خلق است و اگر مقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود احدي از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدي نبود و فيض حق عبور به موجودي از موجودات نمي كرد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم ظاهر و باطن نمي تابيد».(48) انسان كامل گرچه قدرت تصرّف در همه كائنات دارد اما اولاً آنان از معجزه و ولايت تكويني در حدّ ضرورت و احتياج استفاده مي كردند نه بيشتر و ثانياً تنها براي بسط ربوبيت حق استفاده مي كردند نه براي اظهار قدرت خود و لذا در موقع اظهار معجزه نيز توجه آنان به قدرت خداوند بوده است نه به قدرت خودشان.

در پايان اشاره به اين نكته مهم است كه مقام نبوت و رسالت موهبتي است الهي و علاوه بر قابليت ذاتي شخص، تفضّل و عنايت الهي لازم است و خود انسان به آن نمي تواند برسد و راه رسيدن آن نيز پس از ختم نبوت مسدود شده است. اما مقام ولايت انسان كامل قابل دسترسي است و در برخي از روايات نيز مورد اشاره قرار گرفته است.(49) شايد بهترين راه وصول به آن مسأله عبوديت است. عبوديت بالاترين مقام سير و سلوك است كه در مصباح الشريعه به عنوان آخرين منزل ذكر شده است. و در عبادت بايد توجه داشت كه عبد چه كسي هستيم، آيا عبد «الله» يا عبد «هو». پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله عبد مقام ذات مقدس بود. امام خميني مي فرمايد: «عبوديت وقتي حاصل مي شود كه شخصي كاملاً از انانيت خارج شده باشد. پس دو چيز داريم: اول خروج از انانيت و فناي آن. دوم حصول عبوديت. و حضرت ابراهيم كه ذبح فرزند را در خواب ديد اين همان امر اول بود نه دوم. و شايد بتوان گفت كه امر اول سبب است و امر دوم مسبّب از آن. و حضرت مسبّب را ديده است و به سبب آنكه خروج از انانيت است متنبّه شده باشد».(50)

پس بهترين راه وصول به مقام انسان كامل عبوديت است.

پى‏نوشتها:‌


1) انسان كامل» ص 28.
2) فصوص الحكم» با تعليقات ابوالعلاء عفيفي، ص 170.
3) ر.ك: «المبدأ و المعاد» ص 91.
4) نهج الولاية» ص 22.
5) تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين» ص 18.
6) الانسان الكامل» عزيز نسفي، ص 57.
7) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه» ص 100.
8) انسان كامل» شهيد مطهري، ص 14.
9) شرح فصوص الحكم» قيصري، ص 10؛ «نقد النصوص في شرح نقش الفصوص» ص 63 .
10) اقبال الاعمال».
11) آن گونه كه در خطبة البيان آمده است: ر.ك: «يازده رساله» ص 270.
12) سوره كهف / آيه 110.
13) سوره بقره آيه 30.
14) الاشارات و التنبيهات» ج 3، ص 371.
15) سوره انعام / آيه 59.
16) سوره روم /آيه 27.
17) چهل حديث ذيل» ح 38، ص 634 .
18) مصباح الانس» ص 47.
19) رساله ذكر و ذاكر و مذكور» ص 118.
20) المبدأ و المعاد» ص 91.
21) انت وليي في الدنيا و الآخرة» سوره يوسف، آيه 104 و «هو الولي الحميد» سوره شوري، آيه 29.
22) نهج البلاغه» حكمت 68 .
23) اصول كافي».
24) هزار و يك نكته» نكته 26، ج 1، ص 60 .
25) مجموعه مقالات» آية الله حسن زاده، ص 97.
26) كلمات مكنونه» فيض كاشاني، ص 125.
27) يازده رساله» ص 141.
28) آداب الصلاة» امام خميني، ص 325.
29) يازده رساله» ص 145.
30) اسفار» ج 6، ص 296.
31) سوره قصص، آيه 68 .
32) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه» ص.
33) نهج البلاغه» نامه 28.
34) اصول كافي» ج 1، ص 10.
35) سوره صافات، آيه 160.
36) سوره بقره، آيه 30.
37) سوره اسراء، آيه 70.
38) سوره بقره، آيه 30.
39) ر.ك: «لا يصح ان يقال الانسان خليفة عن الله في ارضه فهي مقوله باطلة» از عبدالرحمن حسن حبنكه ميداني.
40) تفسير موضوعي قرآن مجيد» ج 6، ص 183.
41) همان، ص 182.
42) همان، ص 182.
43) نهج البلاغه» خطبه 3.
44) مسند احمد بن حنبل» ج 5، ص 343 ؛ «الفتوحات المكيه» باب 73، سؤال 146؛ «بحارالانوار» ج 7، ص 179 و ج 68، ص 18.
45) رشحات البحار» ص 44.
46) سوره بقره، آيه 274.
47) رسائل قيصري» ص 26.
48) آداب الصلاة» ص 150.
49) غرر الحكم» ماده «ص».
50) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» ص 106.