ما با اين حرفها از ميدان بيرون نمى
رويم !
و من اين يك كلمه را عرض بكنم ، شايد قبلا هم عرض كرده باشم ،
و آن اينكه من از اول كه در اين مسائل بودم و كم كم آثار
پيروزى داشت پيدا مى شد، در مصاحبه هائى كه كردم ، چه با كسانى
كه از خارج آمدند، حتى در نجف و در پاريس و چه در حرف هائى كه
خودم زدم ، اين كلمه را گفته ام كه روحانيون شغل شان يك شغل
بالاتر از اين مسائل اجرائى است كه اگر چنانچه اسلام پيروز
بشود، روحانيون مى روند سراغ شغل هاى خودشان ، لكن وقتى كه ما
آمديم و وارد در معركه شديم ديديم كه اگر روحانيون را بگوئيم
همه برويد سراغ مسجدتان ، اين كشور به حلقوم آمريكا يا شوروى
مى رود. ما تجربه كرديم و ديديم كه اشخاصى كه در راءس واقع
شدند و از روحانيون نبودند، در عين حالى كه بعضى شان هم متدين
بودند، از باب اينكه آن راهى كه ما مى خواستيم برويم و آن راهى
كه مستقل باشيم و با نان و جو خودمان بسازيم و زير فرمان قدرت
هاى بزرگ نباشيم آن راه ، با سليقه آنها موافق نبود. و لهذا
چون آنجا ديديم كه ما نمى توانيم در همه جا يك افرادى پيدا
بكنيم كه صد در صد براى آن مقصدى كه اين ملت ما براى براى آن ،
جوان هاشان را دادند و اموالشان را دادند، نمى توانيم پيدا
بكنيم ، ما تن داديم به اينكه رئيس جمهورمان از علما باشد و
گاهى - رئيس فرض كنيد كه - نخست وزيرمان هم همين طور. و در
جاهاى ديگر هم كه قبلا گفته بوديم ، بنا نداريم اينطور باشد و
الان هم عرض مى كنم هر روزى كه ما فهميديم كه اين كشور را يك
دسته از اين افرادى كه روحانى نيستند، به آنطورى كه خداى تبارك
و تعالى فرموده است ، اداره مى كنند، آقاى خامنه اى تشريف مى
برند سراغ شغل روحانى بزرگ خودشان و نظارت بر امور و ساير
آقايان هم همين طور. ما اينطور نيست كه هر جا يك كلمه اى گفتيم
و ديديم مصالح اسلام ، حالا ما آمديم ديديم اينجورى نيست ،
اشتباه كرده بوديم ، بگوئيم ما سر اشتباه خودمان باقى هستيم .
ما هر روزى فهميديم كه اين كلمه اى كه امروز گفتيم اشتباه بوده
و ما قاعده اش اين است كه يك جور ديگر عمل بكنيم ، اعلام مى
كنيم كه آقا اين را ما اشتباه كرديم ، بايد اينجورى بكنيم . ما
دنبال مصالح هستيم ، نه دنبال پيشرفت حرف خودما. (به من مهلت
بدهيد كه عرايضم را به آقايان بكنم ). بنابراين مساله يك چيزى
نيست كه آقايان به ما بگويند شما آن روز اينجورى كفتيد. راست
است ، ما آن روز خيال مى كرديم كه در اين قشرهاى تحصيلكرده و
متدين و صاحب افكار، افرادى هستند كه بتوانند اين مملكت را به
آنجورى كه خدا مى خواهد، ببرند، آنطور اداره كنند، وقتى ديديم
كه نه ، ما اشتباه كرديم ، آمدند بعضى شان خودشان را به ما جا
زدند، ما هم كه غيب نمى دانيم ، و بعضى شان هم خوب بودند لكن
راءيشان با راءى ما مخالف بود، ما از حرفى كه در مصاحبه ها
گفتيم ، عدول كرديم و موقتا تا آنوقتى كه اين كشور را به غير
روحانى مى تواند اداره كند، آقايان روحتانيون به ارشاد خودشان
و به مقام خودشان برمى گردند و محول مى كنند دستگاه هاى اجرائى
را به كسانى كه براى اسلام دارند كار مى كنند و تا مساله
اينطور است كه ابهام پيش ما هست ، احتمال هست . اگر در يك
ميليون احتمال ، يك احتمال ما بدهيم كه حيثيت اسلام يا بودن
فلان آدم يا فلان قشر در خطر است ، ما ماموريم كه جلويش را
بگيريم ، تا آنقدرى كه مى توانيم . هر چه مى خواهند به ما
بگويند، بگويند كه كشور ملايان ، حكومت آخونديسم و از اين حرف
هائى كه مى زنند، و البته اين هم يك حربه اى است براى اينكه ما
را از ميدان به در كنند. ما نه ، از ميدان بيرون نمى رويم .
(279)
توطئه عميق تر!
مساله اى كه بايد در اين جنبه اى كه مربوط به روز است عرض كنم
، اين است كه بعد از آنكه اين قدرت هاى بزرگ و خصوصا آمريكا در
همه توطئه ها فلج شد و آخر شكست خورد و مى بيند كه اين جنگى هم
كه او براى ما بپا كرده است ، اين هم دارد به آخر مى رسد
انشاءالله ، يك توطئه ديگرى عميق تر اجرا كرده است كه در اين
توطئه ، ما هم يك قدرى بازى خورديم و آن اين است كه يك نكته اى
كه پيش ما خيلى بزرگ است و ما نسبت به آن حساسيت زياد داريم ،
آن غائله را پيش آورد تا اينكه ملت را از آن مطلبى كه در كشور
خودش مى گذرد و از آن جنگى كه در كشور خودش مى گذرد، غافل
كند، قضيه هجوم اسرائيل به لبنان . آمريكا مى دانست كه ما و
ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن
طرف حساسيت داريم ، اين دام را آمريكا درست كرد، يعنى آن نوكر
خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به لبنان و آنهمه خسارات
وارد كند و آنهمه جنايات . و ما مى دانيم كه اگر ميليون ها
جمعيت را از بين ببرند و يك مطلبى براى آمريكا حاصل بشود و يك
نفعى برسد، مى گويد همه بروند از بين . اين ما را از ابرقدرت
ها شناخته ايم . آنها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و
بچه مردم و به بلاد اين مستمندان و بيچارگان چه مى گذرد، آنها
دنبال اين هستند كه صدام را در اين طرف سر جاى خودش نگه دارند
و ايران كه در نظر آنها خيلى اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاى
ديگرى است ، براى آنها محفوظ بماند. آمريكا مى بيند كه هم مرز
با شوروى هستيم ، آن هم در طول صدها كيلومتر و آن چيزى كه
آمريكا را به وحشت مى اندازد، آن شوروى است و آن مى ترسد از
اينكه اگر چنانچه صدام از بين برود، شوروى بتواند در اينحاها
يك غلطى بكند، لكن ما مى دانيم كه نمى تواند، بعد از اينكه ملت
اينطور كه هست و در صحنه هست ، باشد، هيچ كس نمى تواند. علاوه
بر آن ، مى بينند كه اگر چنانچه جنگ عراق پيش ببرد ايران ، و
عراق را، جنگش را به نفع خودش شكست بدهد عراق را، عراق به
ايران متصل مى شود، يعنى ملت عراق ، ملت مظلوم عراق از زير
چنگال اين حزب ستمگر، خودش را اخراج مى كند و متصل مى كند به
ملت ايران و يك حكومتى خودش تاسيس مى كند موافق ميل خودش ،
اسلامى . و اگر ايران و عراق به هم پيوند پيدا كنند و اتصال
پيدا كنند، ساير اين كشورهاى كوچولوئى كه در منطقه هست ، آنها
هم به اينها مى پيوندند و آمريكا از اين منطقه زرخيز كه براى
او حاضر است هزاران لشكر خودش را از بين ببرد و هزاران مردم را
از بين ببرد، محروم خواهد شد. اين نقشه اين است كه بگين را
وادار كند به اينكه تو حمله كن به لبنان ، لبنان كه تو حمله
كردى ، ايران حساسيت نسبت به او دارد و همه قوايش را متمركز مى
كند در اينكه تو را از بين ببرد و اگر ايران از جنگ عراق غافل
بماند، عراق كار خودش را انجام مى دهد و ايران در اينجا هم نمى
تواند كارى بكند و نقشه اين است . بايد همه ملت ما و همه
دولتمردان ما توجه به اين معنا داشته باشند كه در عين حال كه
ما لبنان را با ايران از حيث مصالح و مفاسد جدا نمى دانيم ،
لكن بايد كارى نكنيم كه نتوانيم هم لبنان را و هم لبنان را و
هم ايران را نجات بدهيم ، از اين كار اجتناب كنيم . اگر امروز
تمام نظرها متوجه به لبنان بشود و تمام قدرت ها و گويندگان از
لبنان بگويند و تمام نويسندگان از لبنان بگويند، اين ، توفيقى
است براى آمريكا كه ايران جنگ را فراموش كرد، و هم عراق را از
دست مى دهد و هم لبنان را.
(280)
تو بمير و بدم
من نمى دانم ديشب اين اعلاميه اى كه ، اطلاعيه اى كه صدام داده
است و طولانى ، خيلى طولانى است ، آقايان ملاحظه كردند، اگر
ملاحظه نكردند، دنبال كنند، پيدايش كنند. به نظر من مى آيد كه
اين را نوشتند و آنهائى كه نقشه در دستشان است ، نوشتند و
دادند دست صدام كه او بخواند. و من آنطورى كه از حال صدام در
نظرم است اين است كه حال صدام اين نيست كه بتواند تفكر كند يا
بتواند يك چيزى بنويسد. او اين چيزها را از دست داده است . شما
نمى دانيد كه چقدر هذيان در اين گفتار است . اگر يك آدمى بود
كه به قدر يك جوان كلاس اول ادراك داشت ، اين را نمى خواند،
اين چيزى كه برايش نوشتند، نمى خواند. نمى دانيد چقدر از اين
پيروزى هاى خودش نقل كرده ، چقدر از شجاعت هاى لشكر خودش كه در
همه جبهه ها پيروز شدند چقدر ذكر كرده است . اين را بخوانيد و
بخنديد. مى گويد كه ما اين عقب نشينى مان پيروزى بزرگى است
براى ملت عراق ، ما ملت عراق را نجات داديم از اين كشور، مثلا
كى ؟ از اين كشور اسلامى ، اينها ريختند در كشور ما و جنگ شروع
كردند و ما جلو آنها را گرفتيم و عقب زديم آنها را و برديم تا
آبادان و اهواز! يك آدمى كه عقلش تا يك اندازه يك جوانى سر جا
باشد، آنهمه از اول ، آنهمه صحبت ها كرده و اشتلم ها خوانده و
براى خودش سردارى كذا را نقشه چينى كرد و آن روز هم بازيش داده
بودند، امروز هم برايش نوشته اند يك ورقه اى مثل يك ورقه هائى
كه مى نويسند دست يك بچه مى دهند بخواند، مفادش را خودش نمى
داند چه است ، لكن ديگران مى فهمند. من ميل دارم كه آقايان
پيدا كنند اين را، كسانى كه اين اطلاعيه مطول را كه يك ساعت
بيشتر وقت من را طرح خود كرد، مطالعه كنند، ببينند كه اين مرد
چى دارد مى گويد، اول چى مى گفت ، حالا چه مى گويد. مى گويد ما
براى اثبات اينكه صلح طلبيم ، صلح جو هستيم همه لشكر خودمان را
امر مى كنيم كه از خاك ايران تا ده مسائلى كه ما داشتيم ، حاصل
، ولى چند تا مطلب ديگر داريم بايد حاصل بشود، تا حاصل نشود ما
در حال جنگ هستيم . يكى اينكه اينهمه خساراتى كه به ما وارد
گرديد كه خودش نوشته ، اين را قرار كرده كه خساراتى كه بر
ايران وارد شد، قابل شمارش نيست (شبيه به اين تغيير) و از يك
طرف ديگر هم مى گويد كه ما هزاران اسير گرفتيم و نمى فهمد اين
را كه فردا بايد جواب اين را بدهد كه تو هزاران اسير گرفتى بيا
تحويل بده . ما كه مى گوئيم هزارن اسير گرفتيم ، همه اين
اشخاصى كه ، نويسنده ها و مخبرين كه از خارج آمدند، برديم
نشانشان داديم كه بابا اينها در اين شهر، اينها هستند، در
شهرهاى ديگر هم آنجا، آنجا، آنجا. در تلويزيون هم نشان داديم
يك مقدارش را البته و ما مى گوئيم داريم اين مقدار و هر وقت
بخواهيم تحويل بدهيم ، تحويل مى دهيم .
اما اين آدمى كه توجه به مسائل سياسى ندارد، مى گويد كه
خساراتى كه به ايران وارد شده است قابل شمارش نيست ، نمى شود
ارزيابى كرد. فردا از تو مى گيرند اينها را. ما از الان هم
اعلان مى كنيم كه ما نه هيچ روزى جنگجو بوديم به اين معنا كه
حمله كنيم به يك كشورى اسلامى ، براى اينكه كشور اسلامى ، براى
اينكه كشور اسلامى ، ما همه كشورهاى اسلامى را از خودمان مى
دانيم ، بناى بر اين نداشتيم كه در يك كشورى دخالت كنيم و تا
حالا هم دخالت نكرده ايم ، و نه تاكنون ارتش ما، سپاه پاسداران
ما به كشور عراق حمله كرده اند، از اول شما بوديد كه حمله
كرديد و همه دنيا مى دانند اين را. براى كى اينم حرف را مى زنى
، براى دلخوشى خودت اين حرف را مى زنى ، چرا اينى كه نوشتند،
يك دفعه ديگر مطالعه نكرديد؟ به يك كسى بگوئيد بخواند - كه - و
بفهماند كه اين چه چيزى نوشته در اينجا. كى باور مى كند در
دنيا كه ارتش ايران حمله كرده بعضى شهرهاى آنها را گرفته ،
آنها آمده اند حالا دفاع كرده اند و عقب نشانده اند اينها را
تا آوردند به خوزستان و حالا هم پيروزمندانه اين شهرها رها مى
كنند و مى روند؟ بسيار خوب ، تو بمير و بدم .
(281)
حكومت هاى اجاره اى !!
من خيلى از حكومت ها را يادم هست ، حكومت يك خمين كه يك قضيه
بود، حكومت ولايت ثلاث كه مركزش گلپايگان بود، اين حكومت ها
وقتى كه راه مى افتند، جلوشان يك كسى بود كه يك عصائى هم دستش
بود و اشخاصى هم اطراف بودند هر جا مى رفتند آنطور يال و كوپال
داشتند لكن در عمل همه اش ظلم بود، همه اش تعدى به مردم . يال
و كوپال ها را درست مى كردند براى اذيت مردم . من بچه بودم كه
حكومت گلپايگان يك نفر آدم شرع هم بود، يكى از متدين ترين
افرادى كه سراغ داشتم اين را از توى اتاقى كه نشسته بودند وقتى
كه حكومت با آنها با خشونت صحبت مى كرد و ما بيرون بوديم ، نمى
دانم حالا آنجا صحبت چه بود، ايشان مى ديدند، كشيدند آن مرد
محترم را آوردند توى حياط پايش را بستند به چوب و كتك زدند به
او. وضع اينطور بود، وضع زمان بعد هم كه به اينطور نبود به طور
بدتر بود. حالا بحمدالله هى گفته مى شود كه خوب چه شده است ،
چه شده است ، اينها نمى دانند چه شده است و يا مى دانند و مى
خواهند شيطنت كنند. اينها رئيس جمهورشان اين آقاست و نخست
وزيرشان اين آقا و وزير كشورشان آن آقا، ساير وزراشان اين آقا،
نه آن بساط حكومت حتى خمين را دارند تا برسد به آنجايى كه عين
الدوله چه مى كرد و فرض كنيد كه ديگران چه بساطى داشتند. خوب ،
اين يك كارى شده است كه امثال عين الدوله هايى كه در هر محلى
بودند مردم را كباب مى كردند و آنهمه ظلم مى كردند و حكومت هاى
اينها اجاره اى بود يعنى در تهران اين كه در راءس بود آن
خراسان را به يكى كسى تيول مى كرد و اصفهان را به يك كسى ، اين
به حسب اختلاف سعه از آنها پول مى گرفت و اين مختار بود برود
آنجا كه كسى كه مثلا آنوقت بيست هزار تومان مى داد و بيست هزار
تومان آنوقت دو سه ميليون حالا بود، اين بايد برود بيست هزار
تومان اين آقا را بدهد يك بيست هزار تومان هم براى خودش تهيه
كند، ديگر هر چه مردم مى خواستند كه شكايت كنند بنابراين بود
كه ديگر شكايت ها را گوش ندهد. آن حاكم بيست هزار تومان را
آنجا بدهد برود آنجا فعال مايشاء، هر چه مردم شكايت كنند، ديگر
مردم مايوس شدند كه شكايت بكنند و شكايت هم نمى كردند مردم .
حالا وضع اينطور شده است كه يك وضع اسلامى است يعنى از خود
مردمند و از خود جامعه برخاسته اند و براى خود جامعه مى خواهند
عمل بكنند و همه شان هم بحمدالله مسلمان و متعهد و بنابراين
دارند كه خدمت بكنند.
(282)
قبر خودشان را، خودشان كندند!!
آنهائى كه دعوى خدمت به خلق مى كردند و فدائى بودند و مجاهد
براى خلق ، ملت ما ديد كه اينها يك جنايتكارانى هستند كه بر ضد
خلق هستند و به نفع قدرت هاى بزرگ تاكنون كار كرده اند و لهذا
مى بينيم كه بعض سران اينها وقتى كه محكوم به مرگ مى شوند در
رژيم سابق ، قدرت هاى بزرگ جلوگيرى از مرگ آنها مى كنند و وقتى
كه در اينجا شكست مى خورند و به خارج فرار مى كنند، دولت ها و
ابرقدرت ها و دستگاه هاى تبليغاتى همه جانبه عالم از آنها
حمايت مى كنند و بر ضد ايران آنها را ترويج مى كنند و از آنها
نگهدارى مى كنند. و اين به ملت ما درست روشن كرد كه اينهائى كه
ادعاى اين مى كردند كه براى آزادى ايران و براى رفع گرفتارى
هاى ايران و براى استقلال ايران مى خواهند خدمت بكنند، تمام
اين ادعاها، پوچ بود و مشت آنها در بين راه باز شد و همه صحبت
هائى كه تاكنون كرده بودند، خود آنها به دست خودشان بر باد
دادند و تمام ادعاهائى كه در سال هاى طولانى و اخيرا بيشتر مى
كردند خودشان آن ادعاها را باطل كردند و وسيله اين شد كه قبر
خودشان را، خودشان كندند و در بين ملت ديگر نه آبروئى دارند و
نه حيثيت و هر چه كه تبليغات خارجى براى ترويج آنها زيادتر مى
شود، آبروى آنها بيشتر ريخته مى شود و هر چه خرابكارى مى كنند
در داخل كشور و عزيزان اين ملت را ترور مى كنند يا آتش مى
زنند، يا خراب مى كنند سقف ها را بر روى آنها، مشت آنها پيش
ملت بازتر مى شود و ملت ما آگاه تر مى شود.
(283)
آمريكا فاش كرد دروغ منافقين را!!
ما براى اين متاثر هستيم و از آنها باز مى خواهيم كه دست از
اين امريكائى ها كه با صورت هاى مختلف در كشور ما ظاهر مى شوند
و شده اند برداريد و بيائيد وارد اسلام بشويد كه ضد هر قدرت
فاسد است - اينها مدعى - از اول ادعاى اين را مى كردند كه
مسلمان هستيم و براى اسلام كذا و من هم از آن اول فهميدم كه
دروغ مى گويند و بعد هم ما مخالف با امريكا هستيم ، اينها. اين
هم معلوم بود دروغش لكن امريكا فاش كرد اين مطلب را، اعلام
كرد، كاخ سفيد اعلام كرد كه از اين منافقين بايد پشتيبانى كرد.
- و اين آدمى كه - و اين آدم هائى كه مى گفتند كه ما مخالفيم
با اين كشورهاى ستمگر، در كشورهاى ستمگر رفته اند و با اسلام
مى خواهند مخالفت كنند، با ملت خودشان مى خواهند مخالفت كنند،
لكن اينها هيچ ديگر عنوانى ندارند در اين كشور، حرف مى زنند،
مقاله مى نويسند لكن در اينجا هيچ جاى پائى ندارند. اگر
داشتند، اگر از اين مملكت يك عشر راه هم مى داشتند، مى ماندند
اينجا لكن اينطور نيست و اينها راهى ديگر براى اينكه بيايند در
اين كشور ندارند و همان جاها بايد مقاله بنويسند و هياهو بكنند
و با ارباب هاى خودشان بست و بند كنند به خيال اينكه كارى
ازشان مى آيد و كارى ازشان نمى آيد.
(284)
حرف پوچ بچگانه
همين صدامى كه اين بساط را درسن كرد و يا آنطور كه مى گويند با
نظر خودش براى نجات از اين ننگى كه بار آورده و حمله به ايران
اسلامى كرده است و به شكست رسيده است ، براى سرپوش روى اين
جنايات ، اسرائيل را وادار مى كند كه يك مركزى را كه آنها
دارند، آن مركز را بمباران كنند تا يك وسيله اى بشود براى
اينكه گفته بشود اسرائيل مخالف با صدام است ، مخالف با دولت
بعث عراق است . دنبال او يك بهانه اى پيدا مى كنند، يك بهانه
پوچى پيدا مى كنند كه خير، اسرائيل با صدام مخالف است لكن با
ماها پيوند دارد. اين يك حرف پوچ بچگانه است كه به خيال خودشان
مى خواهند ما را در بين ممالك اسلامى طرفدار اسرائيل حساب
كنند. در صورتى كه ما از اولى كه در اين امور و در اين نهضت
وارد شديم ، يكى از مسائل مهم ما اين بود كه اسرائيل بايد از
بين برود و آنها نمى توانند كه يك همچو مطلب فاسدى را به كرسى
بنشانند، لكن اين برادرهايى كه از خارج از كشور آمده اند
اينجا، بررسى كنند اين مسائل را، ببينند كه ما با سلاح اسرائيل
مى خواهيم جنگ بكنيم يا با سلاح ايمان جنگ مى كنيم .
(285)
آن آدم چشم آبى بهتر از ماست !!
باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرت هاى
پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن
قدرت ها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد
و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر
است ، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مى گفته
است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسنده هاى ما نوشته
بودند كه آن عمله اى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته و
لب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده
بسيارى هست به اينكه براى اداره مملكت مثلا امثال ما از اشخاصى
كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مى تواند عمل بكند. اين
طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه
اصلا از ما كارى ساخته نيست . ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود،
مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى
بيايند تا ارتش ما بتوانند سر و سامان بدهند. ما راجع به صنايع
اصلا نبايد صحبتش را بكنيم ، ما يك ملت لوهنگ ساز هستيم ، ما
نسبت به صنايع اصلا نبايد صحبت بكنيم ، اين صنايع دربست به
عهده اروپائى ها و آمريكائى هاست . ما تا بيدار نشويم از اين
خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم ، ما هم
شخصيت داريم ، ما هم ملت هاى بزرگ هستيم ، ما هم ، مسلمين هم
يك ميليارد تقريبا جمعيت با همه وسائل دارند، تا اين معنا را
ما باورمان نيايد، نمى رويم ، دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند
و دست شان را دراز كردند پيش يك جمعيت هاى ديگر كه بده به ما،
تمام همشان اين بود كه هر چه مى خواهند از خارج بيايند و بدهند
به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند در ازاى آن چيزى كه مى
دهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول
است ، تنبل بار مى آيد، بى اراده بار مى آيد.
(286)
چطور بدام مى كشند جوانان را!
شما نمى دانيد آن شب در راديو، اين حميد
(287) را كه در راديو، در تلويزيون نشان دادند
و حرف هائى را كه او زد، شنيديد؟ اگر نشنيديد از آنها كه
شنيدند بپريسد كه چه دست هاى جنايتكارى جوان هاى تحصيلكرده ما
را با چه دام هائى به دام مى كشند و آنهائى كه بايد سرمايه
باشند براى كشور خودشان و بايد زحمت بكشند براى پيشرفت كشور
خودشان ، چطور به دام مى كشند و آنها را وادار مى كنند كه بر
مصالح آنها زحمت بكشند. اين الان يك پرده است كه شما ملاحظه
كرديد. بسيار هستند افرادى كه از اين قبيل هستند، براى اينكه
در رژيم سابق اين مطلب مطرح بود، منتها اسمش را نمى آوردند.
مطرح بود اين مطلب كه بايد دانشگاه هاى ما اينطور باشد، تربيت
فاسد از آن اولى كه بچه هاى نورس ما در كودكستان مى رفت تا آن
آخر كه جوان هاى برومند ما كه سرمايه هاى اين كشور هستند. در
دانشگاه ها بودند، برنامه سابق همين بود كه اينها از آنجا تا
آخر طورى بار بيايند و طورى تربيت بشوند كه تربيت مسكو باشد يا
تربيت واشنگتن . مساله اين بود و الان كه شما جوان هاى عزيز و
همه دبيرستانى ها و همه دانشگاه ها مى خواهيد كشور خودتان ،
دست خودتان باشد، استقلالش محفوظ باشد، آزادى داشته باشيد،
طريق انسانيت را طى بكنيد و به كمال انسانى برسيد و آن چيزى كه
انسان براى آن خلق شده است به او برسيد، شياطين به دست و پا
افتادند كه شماها را منحرف كنند.
(288)
ميوه چين ها!!
بعد از اينكه پيروز شدند ملت ، هر طايفه اى سر بلند كرد و
پيروزى را به اسم خودش مى خواست ثبت بكند. اين دسته اى مى
گفتند كه ما بوديم كه قيام كرديم . در همين دو روزه ، در
روزنامه اى بود كه يا در خبرگزارى هاى خارجى بود كه اين پيروزى
را كمونيست ها به دست آوردند. اين براى اين است كه بهره
بردارها و ميوه چين ها در بين ملت پخش هستند و خودشان كنار مى
نشينند و نظر مى كنند ببينند كى پيروز شد، اگر چنانچه جمهورى
اسلامى پيروز شدند بگويند كه ما بوديم كه اين اسلامى را درست
كرديم ، اگر چنانچه اجانب پيروز شدند بگويند كه ما بوديم كه
اين پيروزى را براى شما تحصيل كرديم ، اگر شرق پيروز شدند
بگويند ما كمونيست حقيقى هستيم ، اگر غرب پيروز شدند بگويند كه
ما شبيه كمونيست بوديم و با شما موافق بوديم . وقتى پيروزى
حاصل مى شود هم براى اينكه اين نقش بزرگى پيروزى را هر طايفه
اى براى خودشان ثبت كنند و هم براى اينكه اين بهره هائى كه
پيروزى پيدا مى كند و آن پيامدهائى كه دنبال پيروزى است براى
خودشان ثبت كنند و بهره گيرى كنند به مخالفت مى ايستند، چنانچه
اگر اين پيروزى نبود و شكست بود آنوقت هم يك مخالفت هائى بود و
آن اينكه مى خواستند ننگ شكست را به ديگرى نسبت بدهند.
(289)
يك مساله اتفاقى نبود كه ...
در طول اين مدت ها كه ايران مبتلا به اين بوده است ، اين
بيمارى در او پيدا شده است كه ما نمى توانيم كار بكنيم ، ما
همه چيز را بايد از خارج بياوريم و يا استمداد كنيم از آنها،
اگر يك آپانديس را مى خواهيم عمل كنيم ، طبيب از خارج بياوريم
يا اين را بفرستيم به خارج . شما ديديد كه در زمان محمد رضا
براى يك مرض خيلى جزئى بود، آپانديس بود يا شبيه به او، از
خارج طبيب آوردند و مى دانيد كه يك كسى كه ادعاى اين را دارد
كه من رهبر اين ملت هستم و من مى خواهم اين كشور را به تمدن
بزرگ برسانم و آنهمه تبليغات براى اين مساله كردند تا او را يك
شخصيت بزرگى نشان بدهند، از يك همچو شخصيت به قول خودشان بزرگ
، يك همچو عملى چه غائله اى و چه فاجعه اى براى مملكت ايجاد مى
كند در نظر خارج و در نظر داخل . در خارج ايجاد مى كند اين
مطلب را كه اينها اگر چنانچه طبيب متخصصى راجع به يك همچوامرى
هم داشتند، خوب ديگر لازم نبود از خارج بيايد. در داخل هم ، بى
اعتبار كردن اطبا و دكترهاى ما بود. اين يك مساله اى نبود كه
اتفاقى انسان اينطور مى فهمد، مساله اتفاقى نبود كه اين آدم از
باب اينكه به اين وابسته اش علاقه داشت مى خواست كه از خارج
بياورند، يك مساله برنامه ريزى شده اى بود كه شخصيت را بگيرند
از اين كشور.
(290)
ديروز تابع آرايش اروپائى بودند امروز
تابع مكتب هستند.
امروز ارزش ، ارزش انسانى است ، ارزش اخلاقى است ، ارزش انسانى
است كه به واسطه همين تحول در قشر بانوان ، ديگر آنهائى كه با
آرايش هاى فاسد و لباس هاى فاخر مى خواستند فخر فروشى كنند در
بين جامعه نسوان ما محكومند و خجالت زده اند. آن روز بانوان
اسلامى ما خجلت مى كشيدند كه با لباس اسلامى و لباسى كه در او
مراعات شده باشد، طبقات ضعيف هم اگر اين كار را مى كردند،
خجالت مى كشيدند در بين قشرهاى فاسد و آرايش فاسد و خودنمائى
هاى مفسد بودند آنها احساس شرم مى كنند در بين شما. اين تحول
يك تحولى است كه بالاترين تحول است در جامعه ، جامعه ما از
بانوان زمان يعنى بعضى بانوان زمان محمد رضا و رضا برگشتند به
يك بانوانى كه زينب گونه شدند و تابع فاطمه . آن روز تابع
آرايش اروپائى بودند و بايد از اروپا طرح لباس بيايد، امروز
تابع مكتب هستند و آنچه اسلام بپسندد مقبول است و اين يك تحولى
است كه بالاترين تحولات است در جامعه ما. نگه داريد اين تحول
را، توجه كنيد به اينكه دست هاى فاسد و قلم هاى فاسد و گفتار
فاسد شما را به اغفال نكشاند و شما را برنگرداند به حال سابق .
(291)
وقتى بعراق آمدم تعجبم بيشتر شد!
من در سابق كه ايران بودم ، قبل از اينكه تبعيد بشوم و منتهى
بشود كه به عراق بيايم گمان مى كردم كه عشاير عرب كه داراى
سلاح هم بودند در مقابل اين حكومت خواهند ايستاد و خواهند او
را به جاى خود نشاند، لكن بعد از اينكه آمدم به عراق تعجبم
بيشتر شد كه ديدم در حضور همين عشاير و در حضور همان ملت ،
رئيس روحانى ملت عراق و ملت اسلام را محاصره كردند و تحت الحفظ
از بغداد به نجف آوردند و آنهم مظلومانه بايد بگوئيم به شهادت
رسيد. اگر ملت عراق بخواهند از گرفتارى كه دارند و داشتند و از
تحت ستم اين ستمكاران خارج بشوند چاره ندارند جز آنكه همان نحو
كه ايران اجتماع كرد و ملت متحد شد و با اتحاد كلمه و اتكال به
خداى تبارك و تعالى آن حكومت جائر را ساقط كرد با اينكه آن
حكومت قدرتش بسيار بيشتر بود از اين حكومت بعثى و صدام بسيار
خبيث ، معذلك ملت ايران توانست به اينكه سلاح نداشت اين جرثومه
فساد و اين سلسله خبيث سلاطين كه در طول تاريخ مجرمترين افراد
انسان ها بودند منقرض كند و و به جاى او جمهورى اسلامى را
مستقر نمايد، عراق هم چاره اى جز اين ندارد. اين ملت ها هستند
كه بايد نهضت كنند، قيام كنند و خودشان را از دست اشرار نجات
بدهند. نبايد ملت ها بنشينند تا اينكه از جاى ديگر و كسان ديگر
آنها را نجات بدهند. مبدا نجات از خود ملت است .
(292)
من خوف اين را دارم كه ...
اگر شما، اگر ملت ما اين طايفه را حفظ نكنيد، بدانيد كه سرنوشت
شما سرنوشت زمان مشروطه خواهد شد كه روحانيون اين كار را درست
كردند و دست استبداد را كوتاه كردند لكن دوباره به واسطه اينكه
ملت مجتمع نبود و با روحانيت آنطور سازش ، اطاعت محكم نداشت ،
مشروطه را آنها بپا كردند و ديگران آمدند و مشروطه را همان
استبداد غليظتر با اسم مشروطه ، يك اسم بى مسمائى بود و گفته
مى شد كه ما مجلس داريم و مشروطه داريم و مشروطه خواه هستيم
لكن استبداد به تمام معناى خودش ، به تمام كلمه خودش بر ما
حكومت مى كرد، چه در زمان قاجار كه من يادم است و چه بعد از او
زمان رضا خان كه بدترين زمان ها بر اين ملت گذشت و چه در زمان
محمد رضا؛ اگر چنانچه شما توجه به اين نكنيد كه روحانيت را بد
نمايش بدهند. همين امروز صبح كه اينجا من قبل از اينكه بيايم
خدمت شماها يكى از علماى اصفهان آمد شكايت زياد از اينكه با
روحانيون رفتار بد مى شود، چه آن مطلب درست به عرض ايشان رسيده
بود يا نادرست ، من كلى مطلب را مى گويم كه جريانى است كه
روحانيت را كنار بگذارند. شما ديديد كه در زمان قبل از اين
جمهورى هاى اخير، اوايل امر يك جريانى بود كه اين روحانيت ها،
روحانيون شاخص را پيش ملت رسوا كنند با دروغ و حيله ، آقاى
بهشتى رحمة الله عليه كه يك نفر آدمى بود كه مجاهد براى اسلام
بود، ديديد كه در صحنه كشور چه فضاحت ها در آوردند اشرار، و
مردم را منحرف كردند، مردم يك وقت بيدار شدند كه بهشتى اى در
كار نبود.
من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته ملت ما
يك وقت بيدار بشود كه روحانيت كنار رفته است و سلطه اجانب بر
اين مملكت بازگشته است و آنوقت تاسف ها فايده نداشت . همانطورى
كه در زمان امام حسين سلام الله عليه آنطور درست كرده بودند
چهره پسر پيغمبر را كه مردم كوفه اى كه پدر او را ديده بودند،
مجاهدات او را ديده بودند، همين مردم كوفه براى كشتن پسر
پيغمبر مسابقه مى كردند و مردم كوفه يك وقت متوجه شدند كه امام
حسين ديگر نبود.
(293)
مردم پيشقدم هستند
واقعا احساس كنيد خدمتگزاريد. انبيا اينطور احساس داشتند،
انبيا خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اينكه يكى نبى اى خيال
كنند حكومت دارد به مردم ، حكومت در كار نبوده ، اولياء بزرگ
خدا، انبياء بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براى
اينكه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها، شما
هم احساس قلبى تان اين مطلب باشد كه واقعا ما آمديم كه به اين
مردم خدمت كنيم و اين خدمت به مردم ، خدمت به خودتان است يعنى
ما اگر اين مملكت را با اين وضعى كه الان دارد به پيش ببريم ،
با اين حاضر بودن مردم در صحنه به پيش ببريم و با اين همراهى
مردم با دولت ، هر قصه اى كه براى دولت پيش مى آيد مردم پيشقدم
هستند، شما ملاحظه بفرمائيد پيشترها با فشار (الان هم جاهاى
ديگر اينطور است با فشار) يك سربازى را مى بردند در جبهه ، شما
ديديد كه به من گفته بودند كه شما بگوئيد، من نشده يك وقت صحبت
كنم ، خودشان گفتند، به مجرد اينكه گفتند به اينكه ما سرباز
لازم داريم ، ما اشخاص لازم داريم ، آنجا اينقدر جمعيت رفت اسم
نوشت كه صدايشان در آمد كه نه نمى خواهيم ديگر بس مان است . در
صورتى كه مى روند به جنگ ، مى روند به قتال ، مى روند به كشته
شدن . يك همچو مملكتى كه اينطور شده است و به خواست خدا اين
مطلب شده است ، با تاييد خدا اين مطلب شده است ، اين را بايد
حفظش كرد. بايد قدرش را دانست . ما بايد خدمت بكنيم به اينها.
(294)
اسم مشروطه بود و واقعيت آن استبداد!
در جنبش مشروطيت همين علما در راءس بودند و اصل مشروطيت اساسش
از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش
رفت . اينقدرى كه آنها مى خواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و
قانون اساسى در كار باشد، شد لكن بعد از آنكه شد، دنباله اش
گرفته نشد. مردم بى طرف بودند، روحانيون هم رفتند هر كس سراغ
كار خودش ، از آن طرف عمال قدرت هاى خارجى و خصوصا در آنوقت
انگلستان در كار بودند كه اينها را از صحنه خارج كنند يا به
ترور و يا به تبليغات . گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند
به اينكه روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را
بدهند به دست آنهائى كه مى توانند به قول آنها، يعنى فرنگ رفته
ها و غربزده ها و شرقزده ها و كردند آنچه را كردند. يعنى اسم
مشروطه بود و واقعيت استبداد، آن استبداد تاريك ظلمانى ، شايد
بدتر از زمان ، و حتما بدتر از زمان هاى سابق .
(295)
از تجربيات من در طول زندگى
بايد بعضى از تجربياتى را كه در طول زندگى دارم ، به شما بگويم
. از وقتى كه رضا خان در ايران بر سر كار آمد من متوجه بودم و
اينطور مى فهميدم كه هر چيزى را براى اسلام مفيدتر بود، حمله
به آن بيشتر مى شد. آن روز روحانيت مهمترين پايگاه ملت در
مقابل اجانب بود، لذا شديدترين حملات به آن مى شد. با شعر و
نثر و هر چه داشتند به آن حمله مى كردند و براى اضمحلالش درهاى
بعضى از ادارات را به روى آنان گشودند و در حوزه ها و شهرها به
قدرى آنان را در فشار قرار دادند كه ما از صبح تا به شام در
باغ ها زندگى مى كرديم . با عاشورا و تبليغات اسلامى شديدا
مخالفت كردند چون مى دانستند اين پايگاهى است براى رسوايى
حكومت ها. ضد انقلاب و اجانب علاوه بر روحانيت به سپاه هم حمله
مى كنند. از اين حملات انسان مى فهمد كه سپاه براى ايران و
اسلام مفيد است .
(296)
زمان رضا شاه چه وضعى داشتند؟
شمائى كه مى گوئيد زمان رضا شاه بهتر از حالا بود، در زمان رضا
شاه چه وضعى داشتيد؟ نه شما، مرحوم شيخ ما رضوان الله عليه چه
حالى داشت ؟ در يك قضيه اى كه شايد قضيه كشف حجاب بود، مرحوم
شيخ رحمة الله ، مرحوم آقا شيخ عبدالكريم رضوان الله عليه يك
كاغذى به رضا شاه نوشت و راجع به اين معنا تذكرى داد، جواب
نداد، نخست وزير گفت به عرض اعليحضرت رسيد، ايشان گفتند شما
خوب است كه مشغول كار خودتان باشيد. يك دانه پاسبان اگر مى آمد
در اين شهر مذهبى كه چقدر جمعيت مذهبى و چقدر اهل علم داشت مى
آمد، هر كارى با هر يك از شما مى كرد احدى صحبت نمى كرد.
(297)
با چه معيارى اين مساءله را تحليل مى
كنند؟
آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان در
ميدان رزم مثل جهاد سازندگى و هم فيلمبرداران جان بر كف عزيز و
پزشكان و پرستاران متعهد و والا مقام و خبرنگاران جسور و
مردمان ميليونى پشت جبهه به خضوع وادار مى كند، بعد معنوى آن
است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيده و با هيچ ميزانى نمى
توان عظمت آن را دريافت .
ما عقب ماندگان و حيرت زدگان و آن سالكان و چله نشينان و آن
عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن
روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه
شناسان و انسان يابان و آن همه و همه ، با چه معيار اين معما
را حل و اين مساءله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در
هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار
و مغازه هايش مسموم ، خيابان ها و گردشگاه هايش مسموم ،
تفريحگاه ها و سينماهايش مسموم ، مطبوعات و رسانه هاى گروهيش
مفتضح و مسموم ، وزارتخانه ها و اداراتش مسموم ، مجلس شورا و
دادسراها و دادگاه هايش مسموم ، مراكز تعليم و تربيتش از
كودكستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم و فضاى حاكم بر سر
تا سر كشور مسموم ، كه هر يك براى مسموم نمودن جوانان و به
فساد كشاندن آنان عاملى فعال بود و نونهالان و تازه جوانان ما
در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين
و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند كه
اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهند تنها يكى از آنها
را با صرف سال هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در
ظرف سال هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب كه خود نيز اگر
معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند، يك همچو
جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاءالله و با تمام
وجود داوطلب براى شهادت و جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد
ساله و سالكان كهنسال به جلوه اى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز
دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى ، با چه ميزان و معيار
مى توان تحليل اين معما كرد؟
اينجانب هر وقت با يكى از چهره ها روبرو مى
شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره نورانيش مشاهده مى
كنم احساس شرمسارى و حقارت مى كنم و هر وقت در تلويزيون ،
مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمن خدا
مهيا مى كنند و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و
فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى نگرم كه با مرگ
دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى گنجند، خود را
ملامت مى كنم و بر حال خويش تاءسف مى خورم . اكنون ملت ما
دريافته است كه كل يوم عاشورا و كل ارض
كربلا. مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب
سيدالشهدا را در دل زنده مى كند.
(298)
ميزان ، لطمه نزدن به امپراطورى هاست
!!
تا اسلام تضعيف نشود، روحانيت تضعيف نشود، از بين نرود، نمى
توانند اينها كارهايشان را بكنند و لهذا از اولى كه رضا خان
آمد به سر كار تا آخر، از اول تا آخر در صدد اين بودند كه
اسلام را تضعيفش كنند با هر ترتيبى كه مى توانند، احكامش را
يكى بعد از ديگرى تضعيف كنند و روحانيت را هم كه خادم اسلام
است اين را هم تضعيفش كنند و از بين ببرند و ديديد كه رضا خان
چه كرد با روحانيت و پسرش هم همين طور، هر كدام به يك راهى و
اين براى همين معناست كه مى خواهند اين اسلام نباشد در اينجا،
تا آنها افسارشان باز باشد، هر كارى دلشان مى خواهد بكنند و از
اسلام اينها مى ترسند. از هيچ چيز نمى ترسند الا از اسلام و
اگر چنانچه كسى باشد كه با آنها كارى نداشته باشد البته آنها
هم كارى با او ندارند. همانطورى كه از قرارى كه گفته اند
انگليسى ها كه آمده بودند به عراق ، كسى بالاى مناره اذان مى
گفت ، گفت اين چه مى گويد، گفتند اين اذان مى گويد، گفت به
امپراطورى انگلستان كه لطمه اى نمى زند، گفت نه ، گفت هر چه مى
خواهد بگويد. ميزان ، لطمه نزدن به امپراطورى هاست ، آنوقت به
انگلستان حالا به آمريكا. انسان اين معناست .
(299)
خاطره فراموش نشدنى براى من
اينجانب در طول اين جنگ ، صحنه هائى از مادران و خواهران و
همسران عزيز از دست داده ديده ام كه گمان ندارم در غير اين
انقلاب نظيرى داشته باشد و آنچه براى من يك خاطره فراموش نشدنى
است ، با اينكه تمام صحنه ها چنين است ، ازدواج يك دختر جوان
با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هر دو دست خود را از دست داده
و از هر دو چشم آسيب داده بود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و
سرشار از صفا و صميميت گفت حالا كه نتوانستم به جبهه بروم ،
بگذار با اين ازدواج دين خود را به انقلاب و به دينم ادا كرده
باشم . عظمت روحانى اين صحنه و ارزش انسانى و نغمه هاى الهى
آنان را نويسندگان ، شاعران ، گويندگان ، نقاشان ، هنرپيشگان ،
عارفان ، فيلسوفان ، فقيهان و هر كس را كه شماها عرض كنيد، نمى
توانند بيان و يا ترسيم كنند، و فداكارى و خداجوئى و معنويت
اين دختر بزرگ را هيچ كس نمى تواند با معيارهاى رايج ارزيابى
كند. و اين روز مبارك ، روز اين زن و اين زن هاست كه خدايشان
براى اسلام و ايران و عظمت آن پايدار نمايد.
(300)
هر دوى اينها كارگر را آلت دست قرار
داده اند!
من يك نكته ديگرى هم به شما عرض مى كنم كه توجه كنيد كه
اينهائى كه از كارگرها پشتيبانى مى خواهند بكنند و آنهائى كه
مى خواهند كشور را به سوى غرب بكشند به اسم شرق و خود كشورهاى
كمونيستى و سرمايه دارى ، اين دو بلوك سرمايه دارى و كمونيستى
، نسبت به كارگر چه جور هستند و اسلام نسبت به كارگر چه جور
است . اول شخص اسلام را من عرض كردم ، اول شخص اسلام ، مسبب
اسلام بود و شارع اسلام از قبل خداى تبارك و تعالى ، رفتار او
با كارگر، آن بود كه عرض كردم كه كف دست كارگر را با تواضع
بوسيد و اين نشان كارگرى را بوسيد و براى كارگران افتخار ايجاد
كرد. ارزش انسانى را توجه داشت كه كارگر، كارگر آن روز استقلال
داشت و هر چه كار مى كرد براى خودش بود و استقلال داشت و ارزش
داشت و آن ارزش را، محل ارزش را بوسيد پيغمبر اكرم و اعلام
كرد ارزش كارگر را و دوم شخص اسلام على ابن ابيطالب سلام
الله عليه ايشان خودش يك كارگر بوده يعنى قنات حفر مى كرده ،
مى رفته است قنات مى كنده است آب بيرون مى آورده ، لكن براى
خودش نه ، بعد از آنكه بيرون مى آمده وقف مى كرده براى
مستمندان ، براى آنها. يك نفر كارگر بوده است كه براى اعاشه
خودش هم كار مى كرده و در عين حالى كه آنطور قنات ها را (چندين
قنات از ايشان هست ) كنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل
) همان روزى كه بيعت به امامت كردند براى او، به خلافت ، وقتى
بيعت تمام شد، همان روز بيل و كلنگ خودش را برداشت دنبال
كار... اين دو نفر شخص اول اسلام كه كارشان بايد سرمشق باشد
براى همه ما. شما مقايسه كنيد اين احترامى كه كارگر در اسلام
به واسطه عمل اين دو بزرگمرد تحقق پيدا كرده و اين ارزشى كه به
شما داده است كه خودش هم در عرض شما آمده است . و اين فقط على
بن ابيطالب سلام الله عليه نيست ، حضرت صادق ، حضرت باقر، آنها
هم ، از آنها نقل كرده اند كه در يك محلى كه داشتند، مى رفتند
كار مى كردند. به حضرت صادق بعضى مى گفتند آقا (حضرت صادق شغلش
خيلى بود. شغل معنويش زياد بود و كار تبليغاتى و كار
تعليماتى اش زياد بود، معذلك خودش تشريف مى برد به حسب اين نقل
و در آن جائى كه داشت كار مى كرد) به او عرض كردند كه خوب ،
اين را به ما واگذار كن . فرمود من ميل دارم كه كارى كه مى
خواهم براى خودم بكنم ، حرارت آفتاب را در بدن خودم حس كنم .
اين ، چقدر ارزش مى دهد كه يك نفر كه در زمان خودش شخص اول بود
و داراى آن مقامات بود، خودش كار مى كند و تعليم مى دهد كه
ارزش كار چى است . شما در بلوك كمونيستى سران اينها را ببينيد،
ادعاها و شعارها زياد است ، در طول زمان اينها شعار داده اند و
ادعا كرده اند، لكن وقتى كه مى بينيد كه خود آنها وضعشان چه
جورى بوده است ، سلوكشان با كارگر چى است ، به كارگر چه نظرى
دارند، چه جور نگاه مى كنند، سرمايه دارى هم ملاحظه كنيد آنها
چه مى كنند، هر دو اينها كارگر را آلت استفاده خودشان قرار
داده اند. اين هر دو بلوك اينها را، آن به وضعى ، آن به وضع
ديگر آلت قرار داده اند و ابزار قرار داده اند براى منافع
خودشان و براى چى .
در كشورهاى كمونيستى اصل براى كارگر (من نمى توانم كه نسبت به
كارگر اين تعبير را بكنم ) اينها را مثل يك حيوان كارگر فرض
كردند كه هيچ نبايد داشته باشند، فقط خوراك به شما مى دهند،
شما بايد كار كنيد خوراك بگيريد، آنوقت كه كارى ازشان نمى آيد،
طردشان مى كنند و به راءى بعضى شان بايد ريختشان به دريا. آن
دسته ديگر هم شما را بازى داده اند، كارگرها را بازى داده اند
و از راه ديگر مى چاپند آنها را.
(301)
جنبه هاى مختلف در او جمع بود.
و چون روز مطابق است ، منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهرى
رحمة الله ، من بايد يك كلمه هم از آن به شما عرض كنم . مرحوم
آقاى مطهرى يك فرد بود، جنبه هاى مختلف در او جمع شده بود و
خدمتى كه به نسل جوان و ديگران مرحوم مطهرى كرده است ، كم كسى
كرده است . آثارى كه از او هست ، بى استثنا همه آثارش خوب است
و من كس ديگرى را سراغ ندارم كه بتوانم بگويم بى استثنا آثارش
خوب است . ايشان بى استثنا آثارش خوب است ، انسان ساز است ،
براى كشور خدمت كرده ، در آن حال خفقان خدمت هاى بزرگ كرده است
مرد عاليقدر. خداوند به حق رسول اكرم او را با رسول اكرم محشور
بفرمايد و خداوند همه شهداى ما را انشاءالله رحمت بفرمايد.
(302)
پايان .