يك معمم شيخ فضل الله نورى را محاكمه
كرد!!
دانشگاه بالاترين مقامى است كه كشور ما را به سعادت مى رساند.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت ، راه ذلت و مسكنت
و نوكرمآبى و امثال اينها را و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى .
دانشگاه ، همين دانشگاه را تا - دانشگاه - ما داريم فايده
ندارد، ما دانشگاه 50 سال داريم و از دانشگاه هر چه فساد توى
اين مملكت پيدا شده از اين اشخاصى بود كه در دانشگاه تحصيل
كرده بودند، تخصص هم شايد داشتند. آن احمدى زمان رضا خان كه
بسيارى از رجال اين مملكت را او با آمپولش كشت ، آن هم از
دانشگاه ها، تخصص هم داشت ولى تخصص را به اين راه كه آنهائى را
كه امر مى شد به او كه بايد كشته بشوند، با يك آمپول مى زد و
مى كشت . شما يك همچو دانشگاهى مى خواهيد و يك همچو اساتيدى و
يك همچو تخصصى ؟ از آن طرف هم دانشگاه ، از آن اشخاص شريف
بيرون مى آيد و ما مى خواهيم همه شان شريف باشند. و فيضيه ،
اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم بدرد نمى خورد.
العلم هو الحجاب الاكبر هر چه
انباشته بشود علم ، حتى توحيد كه بالاترين علم است انباشته
بشود در مغز انسان و قلب انسان ، انسان را اگر مهذب نباشد، از
خداى تبارك و تعالى دورتر مى كند. بايد كوشش بشود در اين حوزه
هاى علميه ، چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه اينها را مهذب
كنند. در كنار علم فقه و فلسفه و امثال اينها، حوزه هاى اخلاقى
، حوزه هاى تهذيب باشد و حوزه هاى سلوك
الى الله تعالى . شما مى دانيد كه مرحوم شيخ فضل الله
نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمم زنجانى ، يك ملاى زنجانى
محاكمه كرد و حكم قتل را او صادر كرد. وقتى معمم ، ملا، مهذب
نباشد، فسادش از همه كس بيشتر است . در بعضى روايات هست كه در
جهنم ، بعضى ها، اهل جهنم از تعفن بعضى روحانيين در عذاب هستند
و دنيا هم از تعفن بعضى از اينها در عذاب است . تا اصلاح نكنيد
نفوس خودتان را، از خودتان شروع نكنيد و خودتان را تهذيب
نكنيد، شما نمى توانيد ديگران را تهذيب كنيد. آدمى كه خودش آدم
صحيحى نيست نمى تواند ديگران را تصحيح كند، هر چه هم بگويد
فايده ندارد.
تمركز دزدى ها در دربار
من از زمان احمد شاه تا حالا - اين رژيم زمان احمد شاه - را
ديده ام ، اواخر آن رژيم را از زمان رضا شاه و پسرش را تمامش
را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى
مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمان هاست ، كيفيت
عمل همه دستگاه هاست ، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مى رود،
در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوه هايش را به آنهايى كه
بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مى خواهد
بكند، داده بودند و هر كارى در آنجا مى كرد يا كسى جراءت نمى
كرد صحبت كند يا اگر مى كرد اثر نداشت . اين منحصر به آن رده
بالا نداشت همه رده ها تا آخر وضع اينطورى بود. در بعضى از
اوقات ، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مى خواست برود، كه
حالا استاندار بوده ، از فرض كنيد خراسان مى خواست يك كسى برود
به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت ، او
اجاره مى كرد آنجا را، تيول بود. خراسان ، تيول مثلا فلان
شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه مى داد و آنجا را تيول
مى كرد و بعد هم آنجا هر كارى مى خواست مى كرد. بايد آن چيزى
را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و
دوستانش ذخيره كند. و همين طور نظامى ها، ژاندارمرى مثلا فرض
كنيد كه كلانترى ها يا، همه باب اين باب بوده است . اگر كسى آن
مسائل آنوقت را درست بررسى بكند و بنويسد يك كتاب قطورى خواهد
شد كه چه مى كردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل ، وضع همين
طور بود. زمان رضا شاه از باب اينكه همه دزدى ها منحصر به خودش
بود، انحصار دست خودش بود، حكومت ها به اين قدرت نبودند زمان
احمد شاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشت ها را
براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دسته هائى كه مى فرستادند
اين بساط را درست مى كردند. زمان رضا شاه همه دزدى ها از
گردونه ها رفته بود تهران ، همه زلى ها از همه جا متمركز شده
بود در خود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خود رضا شاه و امثال
اينها...
ما براى خاطر تو بهشت رفتيم !
آقا مردم تا حالا در اين چند سال آخر كه چقدر اينها زحمت كشيده
اند، مردم خيلى خوبند، مردم ما واقعا خوبند شايد نظير ملت
ايران در هيچ جا نباشد، ماها بديم ، آنها خيلى خوبند. من گاهى
در ذهنم اين معنا مى آيد كه اگر چنانچه در آخرت - من خودم را
مى گويم - من جهنم بروم آن كسى كه براى من يك كارى كرده ، به
خيال اينكه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت
باشد، مى گويند بهشت مشرف به جهنم است ، مى بينند آنها را، خوب
من چه جواب بدهم به او، اينها به من بگويند كه ما براى تو مثلا
الله اكبر گفتيم ، تظاهر كرديم
تو جورى بودى كه رفتى جهنم و ما براى خاطر تو بهشت رفتيم تو
خودت ملعون بودى ، رفتى جهنم .اين مردم خوبند، اين خوب ها را
نگه داريد، اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد. وقتى تمام
استان ها، اشخاصى كه در استاندارى هستند، تمام استاندارها بنا
را بر اين بگذارند كه كارهاى خودشان را خوب انجام بدهند، در
خدمت مردم باشند، حالى كنند به مردم كه حكومت اسلامى ، حكومت
خدمت است ، پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود با آنكه مقامش آن
بود ولى خدمتگزار بود. خدمت مى كرد. آن قصه مالك اشتر را من
كرارا گفته ام : عبور مى كرد از يك جائى ، سردار اول اسلام
بود، از يك جاييى عبور مى كرد يك كسى نشناخت و يك فحشى داد، يك
چيزى گفت ، وقتى رد شد آن كسى كه آنجا نشسته بود گفت : تو او
را نشناختى ؟ گفت نه . گفت : مالك اشتر بود، دويد مردك ، ديد
رفته مسجد، رفته مسجد نماز مى خواند، رفت عذر خواهى كرد. گفت
:من نيامدم مسجد الا اينكه براى تو طلب مغفرت بكنم ، اين يك
كلمه ببينيد چه مى كند با قلب آن آدم .
تولد مبارك و تولد ناميمون
حكايتهاى تلخ و شيرين (جلدسوم ) ولادت ها مختلف است ، يك تولدى
است كه مبداء خيرات است ، مبداء بركات است ، مبداء كوبيدن ظالم
است ، مبداء خاموش شدن آن بتكده ها و آتشكده ها است مثل ولادت
رسول اكرم (ص ) كه گفته شده است كه آتشكده پارس خاموش شد و
كنگره هاى طاق كسرى ريخته شد (حالا ريخته شدن و خاموش شدنش را
تاريخ گفته است ) لكن مطلب اين است كه دو قوه بوده است آنوقت
كه يكى قوه حكومت جائر بوده است و يكى هم قواى روحانى آتش پرست
و آمدن رسول اكرم (ص ) و تولد ايشان مبداء شكست اين دو قوه است
. يكى طاق كسرى كه كنگره هايش ، كنگره هاى ظالمانه اش ريخت .
اينكه مى گويند انوشيروان عادل
اين از اساطير است . يك مرد ظالم سفاكى بوده است منتهى شايد
پيش سلاطين ديگر وقتى گذاشتند، به او گفتند عادل ! والا كجايش
انوشيروان عادل بوده است ؟ تولد رسول اكرم (ص ) - اين پايه ها
يعنى - مبداء ريختن پايه هاى ظلم و خاموش شدن آتش هاى دوگانه
پرستى و شرك و آتش پرستى شد. آن دو قوه اى كه در آنوقت بوده
است ، با آمدن ايشان هر دو مبداء شكست . اين دو اصل يعنى توحيد
و عدل ، در عالم به واسطه رسول اكرم (ص ) بسط پيدا كرد و
انشاءالله مى كند و نبوت اصلا آمده است ، نبى اصلش مبعوث است
براى اينكه قدرتمندهائى كه به مردم ظلم مى كنند پايه هاى ظلم
آنها را بشكند و اين كنگره هاى ظلم كه با زحمت اين بيچاره ها،
به خون دل اين بيچاره ها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين
پايه هاى قصر به بالا رفته و كنگره هايش ، كنگره هائى بوده كه
بوده است ، آمدن پيغمبر اكرم (ص ) براى شكستن اين كنگره ها و
فرو ريختن اين پايه هاى ظلم بوده است و از آن طرف چون بسط
توحيد است ، اين جاهائى كه مبداء ستايش غير خدا بود و آتش
پرستى بوده است ، آنها را منهدم كرده است و آتش ها را خاموش
كرده است .
تشكر آتش پرست ها از شاه !!
و بعضى از تولدها هم مبداء عكس اين و مطالب است مثل تولد چهارم
آبان . البته من از رسول اكرم (ص ) عذر مى خواهم كه ذكر تولد
ايشان را مى كنم و ذكر تولد اين شقى را لكن مقابله نور و ظلمت
است ؛ مقابله انسان و لاانسان است . اين تولد ناميمون كه منتهى
شد به اينكه شما مى بينيد، هر دوى اين قضيه ها را كه رسول اكرم
(ص ) تشريف آوردند و منهدم كردند آثار شرك را و ظلم را، اين هر
دو قضيه در تولد اين دو آدم بعكس شد يعنى منتهى شد به اينكه هم
ترويج از آتش پرستى و آتش پرست ها شد و هم پايه هاى ظلم مستحكم
شد. خصوصا در ايران ، در ايران ما از آن طرف اين آتش پرست هاى
اطراف يزد و اين حدود تقويت شدند به طورى كه همين گبرهاى
آمريكا به شاه كاغذ نوشتند (به حسب آن چيزى كه در روزنامه ها
بود) و از ايشان تشكر كردند و نوشتند كه :
تا كنون كسى پيدا نشده است كه به اندازه
شما از مذهب ما تجليل كند و پشتيبانى كند. خدا خواست كه
ملت ما زود بيدار شد، ولو دير بود ولى باز زود بيدار شد كه
نگذاشت دنبال كند اين آدم اين مقاصدى را كه داشت و گبرهاى
آمريكا و ثروتمندان آنها به ايشان خواستند تحميل كنند، يا خودش
هم موافق بود والا بيشتر از اين مسائل بود در باب و مطالب خيلى
دقيق تر و بيشتر بود.
تغيير تاريخ يك اهانت به حيثيت اسلا
ابتداى كار اين بود كه بعضى آتشكده ها را تقويت كرد و تاريخ
اسلام را عوض كرد به تاريخ گبرها و خدا مى داند كه اين خيانت
كه اين به اسلام كرد و اين اهانت كه به پيغمبر اكرم (ص ) كرد،
اين خيلى جنايتش بالاتر از اين كشتارهائى است كه كرده است .
اين كشتارها را موازنه اگر بكنيم با اين يك كارى كه تغيير
تاريخ رسمى اسلام را، نشانه توحيد را، نشانه انسانيت را اين
تبديل كرده به اين تاريخ آتش پرست ها، گبرها، از همه خيانت
هائى كه به ما كرده است اين بالاتر است . اين حيثيت اسلام را
مى خواست از بين ببرد، اين علامت اسلام را مى خواست از بين
ببرد. قضيه نفت هاى ما را فرستاده و برده و داده به آنها،
اينها امور مادى است ، البته خيانت است و خيانت به يك ملت است
كه ذخائر را به اجانب بدهد لكن قضيه تغيير تاريخ يك اهانت به
حيثيت اسلام است و اين آدم اين كار را كرد و اگر اين مشتى كه
ملت در دهن اين زد كه ملزم شد به اينكه تاريخ را دوباره
برگرداند از آن طرف ، تاريخ اسلام كند و تاريخ گبرها را كنار
بگذارد، اگر اين كار نشده بود، دنباله داشت اين مسائل . اينها
مى خواستند كه اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از
پيغمبر اكرم (ص )، به همان زمان سلاطين گبر متعدى آدمكش قهار و
آنطور رفتار كنند و بساط هم همان بنا باشد.
پان ايرانيسم ايران بايد همان شؤ
ون ايرانيتش را حفظ كند (حساب بكنيد، شؤ ون ايرانيت !!)، شما
همه چيزهايتان شاهان باستان بوده است ؟! شما ببينيد اينها چه
كردند با مردم . يك دسته هم آن مغان و امثال ذالك بودند،
ببينيد اينها چه جور رفتار مى كردند با مردم ايران .
(175)
محمد رضا آشوبگر نيست مصلح است !!
اينكه از اول اين خاندان ساقط بود پيش ملت ، سقوط از حالا نيست
، از پنجاه سال پيش از اين ، اينها ساقط بودند پيش ملت ، منتهى
حالا يك جنبش در ملت ايران پيدا شده است و به حسب آنطورى كه
گفته شده است بيش از 30 شهر در ايران تظاهر بر ضد اين مرد كرده
اند و مرگ بر شاه گفته اند. اين
سى شهر و اين همه ايران ، اينها به منطق شاه از خارج كشور با
تذكره قاچاقى وارد ايران شده اند و يك عده معدود آشوبگرند
اينها! تمام مراجع اسلام ، تمام علماى بلاد از اول تا آخر كه
بر ضد اين شخص قيام كرده اند و آنطورى كه امروز اطلاع داده اند
56 نفر از علماى تهران از رفتن به مسجدها اعتراضا به اين
كارها، خوددارى كردند و اعلام كردند كه نمى روند به مسجد براى
خاطر اعتراض به اينها، اينها همه با تذكره قاچاقى از بيرون
آمده اند! و اين عده آشوبگرند! اخلالگرند! علماى تهران ، علماى
قم ، علماى خراسان ، علماى آذربايجان ، علماى يزد، علماى كرمان
، علماى همه جا، اينها يك مشتى آشوبگر هستند!!
آن كه آشوبگر نيست محمد رضا خان است ! اين آشوبگر نيست ! اين
مصلح هست ! اين دارد ما را به دروازه تمدن بزرگ وارد مى كند!
اگر كسى اين كتابى كه براى ايشان نوشته اند، (خودش كه عقلش نمى
رسد كه بنويسد، اينها برايش مى نويسند. من نمى دانم حالا
مطالعه هم كرده است كه بفهمد چه جفنگ هائى توى اين كتاب هست يا
مطالعه هم نكرده ) اگر كسى اين كتاب را ببيند، واقعا خجالت مى
كشد كه يك قلمى اينطور، اينطور بى بند و بار، اينهمه اختناق ،
اينهمه گرفتارى مردم ، اينهمه كشتار، اينهمه زد و بند، اينهمه
فروختن ملت به اجانب ، اينهمه خيانت بر ملت مسلم ايران ، اينها
را همه خدمتگزارى ! بخواند. آزادى است
در ايران يك آزادى كه هيچ كس نمى داند! هر كس اين كتاب
را بخواند و از كره مشترى آمده باشد و اين كتاب را بخواند خيال
مى كند كه اين مطلبى است كه همان طرز فكر افلاطون است .
معلوم مى شود كه ايران يك عالم ديگرى است ،
يك عالمى ماوراى اين عالم است . اما وقتى كه بيآيد در ايران
وارد بشود و ببيند طرز حكومت ايران چه جور است و طرز حكومت شاه
چه جور است ، آنوقت مى فهمد كه همه اش لاف و گزاف ، بيخود گفتن
، توى كتاب نوشتن هست . بخوانيد اين كتاب را، البته آن كسى كه
نوشته آدم مطلعى هم بوده است ، حالا نمى دانم خودش مطالعه كرده
يا نكرده اما آن آدم ، آدم مطلعى بوده كه نوشته لكن نشسته و از
ماوراى طبيعت ، از ماوراى اين عالم چيز نوشته . ايشان هم كه مى
خواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند يعنى اين كار انجام
شده است ، ما در دروازه تمدن هستيم ! الان ما وارد شهر ماوراى
طبيعت هستيم ! در تمدن بزرگ ما الان وارد هستيم ! اما چه داريم
؟ شما يك چيزى كه ما داشته باشيم ، خودمان داشته باشيم ، جز
دروغ گفتن و گزافه كه از خودمان است ، ماوراى آن ما چه داريم ؟
جز اين جنايت ها چه داريم ؟ جز آدم كشى ، جز اختناق ، جز دروغ
گوئى .
(176)
ما زجرمان زجر اين ملت است
اين حرفى است كه شاه گفته است كه او غرض
شخصى با من دارد، او دارد حساب ها را (عين عبارت اوست ) پاك مى
كند. پس شما الان بلندگوى اعليحضرت هستى در اينكه او
گفت مملكت ما مى خواهيم و اگر من بروم مملكتى نيست و شما هم مى
گوئيد كه اگر شاه برود مملكتى نيست (اين يك تكه عين حرف اوست
كه زديد) او گويد كه مملكت ما وضعى دارد كه اگر چنانچه ما
برويم ، آنها از آن طرف مى آيند و اينها از اين طرف ، و شما
بلندگوى او هستيد. او مى گويد كه فلان آدم غرض شخصى با من
دارد، حساب هايش را دارد حالا پاك مى كند يعنى من او را به حبس
انداختم ، من او را تبعيد كردم ، حالا دارد حساب پاك مى كند.
ايشان هم بلندگوى اوست همان عين او را مى گويد.
من خيال مى كردم براى شاه ديكته مى كنند و حرف ها را مى زند (و
همين طور هم هست ، ديكته است ، ديكته بالاترهاست ) معلوم شد كه
ديكته بيشتر را ايشان مى كند.
بايد حساب كرد، آقا من يك نخست وزير نبودم كه يك بارگاه و قبه
و بارگاه داشته باشم . من آنم كه حالا كه اينجا آمده ام ،
منزلم را ديديد كه شما نمى توانيد تويش بنشينيد و بيشتر از اين
هم نمى خواهم . اصلا من توى حبس هم وقتى وارد شدم به آن باشگاه
افسران (اول من را بردند توى باشگاه افسران ) من وقتى وارد شدم
ديدم يك جاى خيلى خوبى است كه همه چيز آماده است كه منزل هاى
ما خواب نديده اند.
به آن مامورها گفتم خوب ، اين كه از منزل ما بهتر (و بهتر هم
بود) بعد هم ما را بردند در يك جاى ديگر همان مثل منزل خودمان
يك خرده بهتر، وقتى هم كه از حبس ما بيرون آمديم ، حبسش هم يك
حبسى نبود كه به ما يك بدى بگذرد، يك سختى كه ما به واسطه آن
بدى حالا با شاه - مثلا - به هم زديم !! حبسشان هم يك حبس نبود
كه براى ما، توى حبس آنهائى كه همراه ما بودند و مامورين حبس
بودند با ما محبت مى كردند، به ما ارادت داشتند و - عرض مى كنم
كه - وقتى كه از آنجا آمديم در يك باغ بزرگ و در يك عمارت عالى
كه ما به خواب هم شايد نديده بوديم و ما هم آنجا بوديم . بعد
هم كه رفتيم منزل خودمان ، منزل خودمان بود ديگر آنجا، ما
اينقدر هم عادت نكرده بوديم كه بيرون بيائيم و گردش برويم و
حالا كه توى حياط، توى خانه هستيم به ما بد بگذرد. وقتى هم كه
ما را تركيه بردند، تركيه خيلى هم بهتر از ايران براى ما بود
(براى شخص من ). ما زجرى نديديم و بعد هم رفتيم نجف هم كه
منزلمان بود. حالا هم آمديم اينجا، اينجا هم بهتر از منزل
خودمان است باغ دارد و همه چيز. ما زجرى نديديم كه در مقابل
اين زجر (اين را براى خودم مى گويم ) زجرى نديديم كه مخالفتمان
با اين آدم براى زجر باشد. ما زجرمان زجر اين ملت است . من
وقتى صورت اين مردهائى كه بچه هايشان ، پسرهايشان را كشتند در
ذهنم مى آيد زجر مى برم ، من وقتى اين مادرى كه يقه اش را پاره
مى كند در مقابل اين چيزها كه بيائيد من را بكشيد، شما كه جوان
من را كشتيد بيائيد مرا هم بكشيد، اين زجر مى دهد ما را، نه
اينكه به من يك چيزى بد گذشته است ، زجر ديده ام نه خيلى هم
خوش گذشته است . اينكه ما را زجر مى دهد اين مصيبتى است كه بر
- ما - ملت ما وارد شده است .
مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نيست .
(177)
اگر پشتيبانى كرده بودند از مدرس
شراين خانواده كنده شده بود.
در طول سلطنت اين سلسله يك اشتباهاتى شده است كه خيلى موجب
تاءسف است . بعضى اشتباهات در زمان رضا شاه و بعضى هم در زمان
حكومت اين . از اول كه كودتا شد، كودتاى رضا شاه شد و با امر
انگليس ها اين امر را واقع شد، اشتباه اين بود كه آنهايى كه
اطلاعات داشتند و مسائل را مى توانستند بفهمند، مردم را مطلع
نكردند.
رضا شاه هم بعضى از اين كارهائى كه اين آدم مى كند، در اوايل
امرش شروع كرد، روضه خوانى شروع كرد، دستجات ارتش را در روز
عاشورا، (اينها را من خودم شاهدم ، يادم هست ) دسته هاى ارتش
را روز عاشورا براى سينه زنى بيرون آورد، خودش اين تكيه هائى
كه در تهران بود راه مى افتاد دوره و به اين تكيه ها يكى يكى
مى رفت ، در آن جائى كه بود روضه خوانى مفصل داشت ، اين سنخ
حقه بازى هائى كه حالا اين دارد يك جور ديگر، او هم او اول با
اين سلاح وارد شد و همان وقت هم اشخاصى بودند كه اطلاع بر اين
مسائل داشتند و مى دانستند كه اين چه جور است .
يكى از غفلت هائى كه شده است اين است كه اينها شروع نكردند كه
به مردم ، به ملت ، چهره او را نمايش بدهند.
دنبال اين كارهائى كه رياكارانه انجام داد، آن چهره ديگرش را
نمايش داد كه تمام پايگاههاى مذهبى را تعطيل كرد، يعنى تمام
تكيه ها و مجالس وعظ و خطابه و اينها را، تمام بكلى تعطيل كرد
كه در تمام ايران ديگر يك - مثلا - مجلس روضه خوانى ، يك مجلس
وعظ و خطابه نگذاشت بماند و آن كارهائى كه همه مى دانيد كرد و
باز در همان زمان يكى از اشتباهات اين بود كه مردم يا آنهائى
كه بايد مردم را آگاه كنند پشتيبانى از مدرس نكردند. مدرس تنها
مرد بزرگى بود كه با او مقابله كرد و ايستاد و مخالفت كرد و در
مجلس هم بعضى ها موافق با مدرس بودند و بعضى ها هم سرسخت
مخالفت مى كردند با مدرس و در آن وقت باز يك جناح هائى مى
توانستند كه پشت سر مدرس را بگيرند و پشتيبانى كنند و اگر
پشتيبانى كرده بودند مدرس مردى بود كه با منطق قوى و اطلاعات
خوب و شجاعت و همه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقت
شر اين خانواده كنده بشود و نشد.
(178)
اگر اينها جاسوس نبودند شما صدايتان
در نمى آمد
نمى دانم كه در بعضى از راديوها كه پخش كردند صحبت رئيس جمهور
امريكا را ملاحظه كرديد كه ايشان از همه دنيا استمداد كردند
براى اينكه اين بهائى هايى
(179) كه در ايران هستند و مظلومند و جاسوس هم
نيستند و بجز مراسم مذهبى به كار ديگر اشتغال ندارند و ايران
براى همين كه اينها مراسم مذهبى شان را بجا مى آورند 22 نفرشان
را محكوم به قتل كرده اند، ايشان از همه دنيا استمداد كرده كه
اينها جاسوس نيستند، اينها يك مردمى هستند دخالت در هيچ كارى
ندارند و روى انساندوستى ايشان اين مسائل را مى گويند. اگر
ايشان اين مسائل را نمى گفت ، خوب - ما - گاهى اذهان ساده
احتمال مى دادند كه خوب اينها هم يك مردمى هستند كه ولو
اعتقاداتشان فاسد است لكن مشغول كار خودشان هستند و حال آنكه
در آن نظر هم نبودند. لكن بعد از اينكه آقاى ريگان گفته اند،
شهادت دادند به اينكه اينها جز مراسم مذهبى چيزى ديگرى ندارند،
باز هم مى توانيم باور كنيم ؟ از آن طرف وقتى كه حزب توده را
مى گيرند شوروى صدايش بلند مى شود كه يك عده مردم بيگناهى كه
با جمهورى اسلامى هم موافق بودند، پشتيبان بودند، جمهورى
اسلامى را هم اينها مثل ديگران همراهى كردند و حالا هم همين
طور هستند، دولت ايران بيخودى آمده است اينها را گرفته و حبس
كرده . از آن طرف هم آقاى ريگان مى گويد كه اين بهائى ها،
بيچاره ها مردم آرامى ، ساكتى مشغول عبادت خودشان هستند، جهات
مذهبى خودشان را بجا مى آورند و ايران براى خاطر همين كه اينها
اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اينها جاسوس
نيستند شما صدايتان در نمى آمد. شما براى خاطر اينكه اينها يك
دسته اى هستند كه به نفع شما هستند، و الا ما شما را مى شناسيم
، آمريكا را مى شناسيم كه انساندوستى اش گل نكرده است كه حالا
براى خاطر 22 نفر بهائى كه در ايران به قول ايشان گرفتار شدند،
براى انساندوستى يك وقت همچو صدا كرده و فرياد كرده و به همه
عالم متشبث شده است كه به فرياد اينها برسيد. مردم شما را مى
شناسند. شمايى كه عراق را وادار كرديد كه هر روز به سراين كشور
ما آن مى آورد كه مغول نياورد و به سر كشور خودشان را هم همين
طور. عراق كه يك دسته از علماى بزرگ آنجا را مثل آقاى آيت الله
آسيد يوسف كه من او را مى شناسم كه چه مرد سالم صحيحى اسم
بگذاريم رويش كه اينها چى مى گويند؟ اينها چه جور جمعيتى
هستند؟ بافت مغزى اينها چه جور است ؟ اين گرفتارى هاست كه
جمهورى ما در اين چند سالى كه تحقق پيدا كرده است داشته و مجلس
هم داشته و همه دولت و ديگران هم داشتند.
اگر چنانچه اين گرفتارى ها مرتفع بشود و دنيا سر عقل بيايد و
آن چيزى كه واقعيت است بگويد، آن چيزى كه واقعيت است تبليغ
بكند، كار ما آسان است .
(180)
بزنيد كه بروند از شما شكايت كنند.
آقا شما نشسته ايد كه چهار تا كمونيستى بيايند در دانشگاه و
قبضه كنند دانشگاه را؟! شما مگر كمتر از آنها هستيد؟ عدد شما
بيشتر از آنهاست ، حجت شما بالاتر از آنهاست . شما اين مسائل
را كه بگوئيد، خيانت اينها را مى توانيد واضح كنيد در آن مكان
، در دانشگاه ، خيانتشان را مى توانيد واضح بكنيد كه خودشان
بگذارند و بروند. بايستيد، صحبت كنيد، بگوئيد آقا خوب بيائيد
يكى يكى بگوئيد ببينيم شما چكاره هستيد كه آمده ايد توى
دانشگاه داريد اخلال مى كنيد؟ مى خواهيد چه بكنيد؟ مى خواهيد
درس بدهيد برايمان ؟ شما كار خودتان را اول حساب بكنيد كه
چكاره هستيد توى اين مملكت . شما از اهل اين مملكت هستيد يا
عمال غير هستيد خودتان را به ما مى چسبانيد؟ بايستيد آقا،
بگوئيد.
البته بايد اشخاصى هم كه گوينده هستند بيايند در دانشگاه و من
پيشنهاد مى كنم كه آقاى آقا سيد على آقا بيايند، خامنه اى .
شما ممكن است كه برويد پيش ايشان از قول من بگوئيد ايشان
بيايند به جاى آقاى مطهرى . بسيار خوب است ايشان ، فهيم است ،
مى تواند صحبت كند، مى تواند حرف بزند. در هر صورت عمده ،
فعاليت خود شماهاست .
مرحوم مدرس خدا رحمتش كند، مردى بود كه ملك الشعرا گفته بود از
زمان مغول تا حالا مثل مدرس كسى نيامده ، مى گفت كه بزنيد كه
بروند از شما شكايت كنند، نه بخوريد و برويد شكايت كنيد. من
رفتم پيشش ، خدا رحمتش كند، اخوى ما نوشته بود به من كه يك
نفرى است اينجا رئيس غله است ، آنوقت يك رئيس غله زمان رضا شاه
بود، به من نوشت كه برويد به آقاى مدرس بگوئيد كه اين مرد آدم
فاسدى است ، دو تا سگ دارد يكى اش را اسمش را سيد گذاشته و
يكى اش را شيخ ، شما بگوئيد كه اين را از اينجا بيرونش كنند.
من رفتم به ايشان گفتم ، گفت بكشيدش . گفتم آخر چطور بكشيم ؟
گفت من مى نويسم بكشيدش . گفتم آخر شما اينجا ماءمور هستيد،
شما اينجا هستيد آنها آنجا نمى توانند. گفت چطور شد كه وقتى
قافله ها از گلپايگان مى آيند عبور مى كنند، حالا نمى توانيد
بكشيد يك كسى را؟
(181)
در پاريس دست ما براى تبليغات باز
بود.
ابرقدرت ها مثل آمريكا، شوروى ، چين ، انگلستان ، اينها همه
پشتيبان قدرت طاغوتى بودند. بى جهت نبود كه من وقتى خواستم از
كويت عبور كنم اجازه ندادند، بيخود نبود كه دولت عراق جديت كرد
كه يا ما ساكت باشيم و يا آنجا نباشيم ، براى اينكه همه با هم
بودند، قواى شيطانى با هم بودند. و من در آنجا وقتى ديدم حتى
از رفتن من به كويت مانع شدند و گفتند از هر جاى كه آمده اى
برگرد، و ما مجبور شديم به عراق برگرديم . مهم مساله اين نيست
كه فقط كويت اينچنين باشد، اين ممالك به اصطلاح اسلامى تمام
شان با هم مشترك المنافع و همه پشتيبان يكديگر هستند. اينها
نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانيم و بدين خاطر بنا گذاشتيم به
مملكتى برويم كه ديگر تحت تاءثير نباشد. ما فرانسه را انتخاب
كرديم و آنجا رفتيم و آنها هم پشيمان شدند، هم عراق و هم دولت
ايران ، چرا كه در پاريس دست ما براى تبليغات باز بود. ما
مطالب و مسائل ايران را به همه جاى دنيا رسانديم و با بعضى كه
از آمريكا مى آمدند مصاحبه هاى تلويزيونى انجام مى شد و در
تمام آمريكا (آنطور كه مى گفتند) و در بسيارى از مناطق مثل
كانادا پخش و مطالب ما در آمريكا هم پخش مى شد. آنهائى كه
خودشان را منتسب به اسلام مى دانستند و هم آنهائى كه از اسلام
خارج بودند و به پشتيبانى طاغوت پرداختند، اما ملت ما با قدرت
پيش رفت . آيا در آنوقت ملت تفنگ داشت ؟ مسلسل داشت ؟ تانك
داشت ؟ توپ داشت ؟ هيچ نداشت ، لكن يك چيز ديگر بود و آن
معنويت و ايمان به خدا بود و ايمان آنچنان قدرت به ملت داد كه
افرادى كه قبلا از صداى تفنگ مى ترسيدند ديگر از تانك هم هراسى
در دل راه ندادند.
(182)
بايد آن چيزى را كه داده است دو برابر
در مى آورد!!
من از زمان احمد شاه تا حالا - اين رژيم زمان احمد شاه - را
ديده ام ، اواخر آن رژيم را از زمان رضا شاه و پسرش را تمامش
را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى
مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمان هاست ، كيفيت
عمل همه دستگاه هاست ، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مى رود،
در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوه هايش را به آنهايى كه
بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مى خواهند
بكند، داده بودند و هر كارى در آنجا مى كرد يا كسى جراءت نمى
كرد صحبت كند يا اگر مى كرد اثر نداشت . اين منحصر به آن رده
بالا نداشت همه رده ها تا آخر وضع اينطورى بود. در بعضى از
اوقات ، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مى خواست برود، كه
حالا استاندار بوده ، از فرض كنيد خراسان مى خواست يك كسى برود
به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت ، او
اجاره مى كرد آنجا را، تيول بود. خراسان ، تيول مثلا فلان
شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه مى داد و آنجا را تيول
مى كرد و بعد هم آنجا هر كارى مى خواست مى كرد. بايد آن چيزى
را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و
دوستانش ذخيره كند. و همين طور نظامى ها، ژاندارمرى مثلا فرض
كنيد كه كلانترى ها يا، همه باب اين باب بوده است . اگر كسى آن
مسائل آنوقت را درست بكند و بنويسد، يك كتاب قطورى خواهد شد كه
چه مى كردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل ، وضع همين طور
بود.
(183)
شايد اگر مرحوم مدرس بود آن كار را مى
كرد
اين تاريخ آخر اين زمان ها را يك قدرى مطالعه كنيد، نه آن
تاريخى كه براى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ
هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا
ملت از اينها جدا بود؟ چرا كارشكنى مى كرد ملت ؟ من يادم است
اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلى هايتان يادتان
است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضا
خان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه
آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضا خان را
بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم
در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين
معنا مثل اينكه يك هديه اى بود آسمانى براى اينها رسيده ود كه
رضا خان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك راءسى كه
بتواند آنها را جمع بكند، نبود كه پسر رضا خان را آنها گذاشتند
اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مى شد به
ضد، نمى گذاشتند او را، لكن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف
سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف ، از اين جهت مردم جراءت نمى
كردند، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى ،
شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را مى كرد لكن كسى
نبود كه اين كارها را بكند.
(184)
هياهوى مرغ براى يك تخم مرغ
من عرض كردم به ايشان كه يك مرغ يك تخم مى كند، ببينيد چقدر
هياهو مى زند، چه اعلام هائى مى دهد، فريادهايى مى زند يك تخم
كرده ، شما كار مى كنيد و سكوت ، خيال نكنيد كه ما براى خدا
سكوت مى كنيم ، خير براى خدا بگوئيد، براى اينكه اين مملكت را
اين شياطين دنبال اين هستند كه بگويند هيچ كارى نشد، جمهورى
اسلامى آمد و هيچى ، مثل اول . اين بى انصاف ها كه حالا خودشان
افسار گسيخته هستند و توى خيابان ها و همه جا با افسار گسيختگى
دارند هر شرارتى مى خواهند بكنند و آنوقت نفسشان نمى توانست در
بيايد حالا مى گويند چيزى نشده است ، جمهورى اسلامى آمده و آن
هم هيچ كارى نكرد، در صورتى كه آنطورى كه به من گزارش مى شود
اين مقدارى كه جمهورى اسلامى به مردم ، با همه گرفتارهايى كه
داشته در ظرف اين دو سال ، يك سال و نيم انجام داده ، بيشتر از
آن مقدارى است كه در طول سلطنت اينها، كارى نكردند آنها، بيشتر
از آن مقدارى است كه يك حكومت عادلى در آنوقت مى كرد لكن گفته
نمى شود. مردم را، شما عرضه نمى داريد.
(185)
شما ضررتان بيشتر از دموكرات هاست !!
شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمى خواهد به مردم زورگوئى
كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگوئى كند، اين فقيه ديگر ولايت
ندارد. اسلام است . در اسلام قانون حكومت مى كند. پيغمبر اكرم
هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى ، نمى توانست تخلف بكند.
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه اگر چنانچه يك چيزى برخلاف آن
چيزى كه من مى گويم تو بگوئى من ترا اخذ مى كنم و وتينت را قطع
مى كنم ، به پيغمبر مى فرمايد. اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور
بود و يك شخصى بود كه از او مى ترسيدند كه مبادا يك وقت همه
قدرت ها كه دست او آمد ديكتاتورى بكند، اگر او شخص ديكتاتور
بود، آنوقت فقيه هم مى تواند باشد. اگر امير المؤ منين سلام
الله عليه يك آدم ديكتاتورى بود، آنوقت فقيه هم مى تواند
ديكتاتور باشد. ديكتاتورى در كار نيست ، مى خواهيم جلوى
ديكتاتورى را بگيريم . ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد
اين امور از مجارى خودش بيرون برود، نظارت كند بر مجلس ، بر
رئيس جمهور كه مبادا يك پاى خطائى بردارد، نظارت بكند بر نخست
وزير كه مبادا يك كار خطائى بكند، نظارت كند بر همه دستگاه ها،
بر ارتش كه مبادا يك كار خلافى بكند.
جلو ديكتاتورى را ما مى خواهيم بگيريم ، نمى خواهيم ديكتاتورى
باشد، مى خواهيم ضد ديكتاتورى باشد، ولايت فقيه ضد ديكتاتورى
است ، نه ديكتاتورى . چرا اينقدر به دست و پا افتاده ايد و همه
تان خودتان را پريشان مى كنيد بيخود؟ هر چه هم پريشان بشويد و
هر چه هم بنويسيد، كارى از شما برنمى آيد. من صلاحتان را مى
بينم كه دست برداريد از اين حرف ها و از اين توطئه ها و از اين
غلطكارى ها. برگرديد به دامن همين ملت ، همانطورى كه توصيه به
دموكرات ها كردم به شما هم مى كنم و شما هم و آنها را مثل هم
مى دانم منتها شما ضررتان بيشتر از آنهاست .
(186)
آقاى انساندوست !!
كارتر در دنيا الان شكست خورده ، شكست سياسى كارتر در اين قضيه
اى كه طرح مى كنند و اينها خوب لابد شنيديد در روزنامه ها بود
كه وزير خارجه اش را فرستاده دوره گردى ، اين آقاى انساندوست ،
اين آقايى كه براى انساندوستى ، محمد رضاى جانى را برده آنجا
نگهش داشته يا توطئه گرى را مى خواهد از آنجا شروع بكند. اين
آدم انساندوست وزير خارجه اش را دوره گردى فرستاد براى اينكه
ما را در اقتصاد در انزوا بنشاند و محاصره اقتصادى بكند. اين
آقاى انساندوست همه دنيا را مى خواهد بسيج كند كه ما از گرسنگى
بميريم ، خيال هم مى كند كه مى تواند.
مع الاسف - بااسف - كارتر كه اين وزير خارجه اش كه گرديد دور،
كسى به اعتنا نكرد دست رد به سينه اش زدند گفتند نمى شود و
همان مملكت خودش هم - اين كه مى خواست - كه مى گفت كه بايد ما
حصر اقتصادى بكنيم ، همان در مملكت خودش هم مواجه شد با مخالفت
، بعضى وزراء مملكتش هم مخالفت كردند. اين آقاى انساندوست كه
به خاطر انساندوستى اين آدم را برده است و نگه داشته و ادعا مى
كند كه ما انساندوستيم كه اين را نگه داشتيم ، پنجاه هزار جوان
ما را در امريكا و در آنجاها مى خواهد كه به يك بهانه اى بيرون
كند، حتى كشتار هم داشتيم ما، سگ ها هم به جان جوان هاى ما
انداختند و اخيرا باز اين بود كه قاضى كذا گفته است كه اين
خلاف قانون است ، نبايد بشود، اينجا هم شكست خورد، شكست اخلاقى
، كه اخلاقى در كار نبود كه شكست بخورد. فاش شدن اينكه خلق
اينها اين است ، جا زدن خودشان را به اينكه ما يك انساندوست
هستيم و هياهو در اطراف اينكه انساندوستى ما را وادار كرده است
كه يك آدم مفلوكى را بياوريم اينجا معالجه كنيم !!
(187)
محمد رضا روى اشخاص فاسد انگشت مى
گذارد
از طرف ديگر چون اشخاصى در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند
اشخاص تزكيه شده اى نبودند و شخص اول مملكت اخلاق و عقايد و
اعمالش تزكيه نشده بود، مملكت را به هلاكت كشاندند. رضا خان
خودش سرچشمه تمام مفاسد بود.
در پاريس كه بوديم يك نفر آمد پيش من و از كسى نقل كرد كه او
گفته اگر در ايران پنج نفر فاسد بشود اين محمد رضا روى هر پنج
نفر انگشت مى گذارد و به طرف خودش جلبشان مى كند. آن اشخاصى كه
پاك نيستند و با تزكيه شده ها سر و كار ندارند، نمى روند سراغ
اشخاص امين . آدمى كه خودش امين نيست مى رود سراغ اشخاصى كه
نظير خودش باشند. و لهذا مفاسد و مصالح از حكومت ها سرچشمه مى
گيرد.
حكومت عدل تمام مصالح كشور را تاءمين مى كند و حكومت ظلم تمام
بدبختى ها را براى يك ملتى ايجاد مى كند.
(188)
بركات كوخ پنج نفرى
انسان گمان مى كند سعادتش به اين است كه چند تا باغ داشته
باشد، چند تا ده داشته باشد، در بانك ها سرمايه داشته باشد، در
تجارت چه باشد. شايد انسان اين گمان را مى كند، لكن ما وقتى كه
ملاحظه مى كنيم و سعادت ها را سنجش مى كنيم ، مى بينيم كه
سعادتمندها آنهايى بودند كه در كوخ ها بودند، آنهايى كه در
كوخ ها هستند سعادتمند نيستند. آن مقدارى كه بركات از كوخ ها
در دنيا منتشر شده است هيچ در كاخ ها پيدا نمى شود. ما يك كوخ
چهار پنج نفرى در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا سلام
الله عليهاست . از اين كوخ ها هم محقرتر بوده لكن بركات اين
چى است ؟ بركات اين كوخ چند نفرى آنقدر است كه عالم را پر كرده
است از نورانيت و بسيار راه دارد تا انسان به آن بركات برسد.
اين كوخ نشينان در كوخ محقر، در ناحيه معنويات آنقدر در مرتبه
بالا بودند كه دست ملكوتى ها هم به آن نمى رسد و در جنبه هاى
تربيتى آنقدر بوده است كه هر چه انسان مى بيند بركات در بلاد
مسلمين هست و خصوصا در مثل بلاد ماها، اينها از بركات آنهاست .
خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه در راءس همه واقع
است زندگى كوخ نشينى داشته است .
خيال نشود كه يك اتاق ، حتى يك اتاق نظير اتاق متوسط اين جامعه
داشته اند. چند تا حجره داشته اند، حجره هاى محقر، و اين شخص
عاليمقام از همين حجره محقر نورش به ملك و ملكوت افتاده است
وسعه تربيتش در تمام جهان توسعه پيدا كرده است . در صورتى كه
آنچه او مى خواست باز نشده است و بشر به اين زودى نمى تواند
برسد به او مگر انشاءالله خلف صالح او بيايد و با دست مبارك او
تربيت عاليه تحقق پيدا بكند.
(189)
مثل همان گربه اى كه به شير مى پرد!!
و آن چيزى كه مى خواهم به شما آقايان بگويم اينها از اول معلوم
شد كه بناى شيطنت داشتند، همانطورى كه دولت هاى بزرگ اينطور
هستند. آنها يكدفعه يك كسى را نمى آورند خلق الساعه در اينجا
بگذارند كه كار انجام بدهد. آنها از اولى كه نقشه استعمار همه
جا را كشيدند در هر جائى ماءمورينى دارند بسيار مقدس ، بسيار
خوب ، در لباس مليت ، در لباس روحانيت ، در همه چيزها دارند
آنها، يك وقت آدم مى بيند كه اين آدمى كه سى سال مى گفت كه اى
ملت ، ملت ، كذا، يك وقت بختيار از كار در مى آيد. بايد خيلى
توجه به اين معنا داشته باشيد كه اينها، از آنها چيزى نباشد كه
در آن آنها باشد، ممكن است يك وقت يك جمعيتى را منحرف كنند با
تبليغات و با چيزها يواش يواش منحرف كنند و ممكن است وقتى كه
از انحراف عاجز شدند، انفجار درست كنند. يا انحراف است يا
انفجار. الان اينها همه ماءيوسند از اينكه ملت ايران را اينها
بتوانند منحرف كنند، اينها هر كارى كردند ملت ايران فهميد
اينها منحرف هستند، هر صحبتى كردند انحرافشان معلوم شد، هر
عملى كردند انحرافشان معلوم شد و الان ماءيوسند از اينكه
بتوانند به طور سياسى عمل بكنند، به طور سياسى كه از آن بهره
بردارى سياسى بكنند. از ايران ، اينها همه شان ديگر ماءيوسند،
آمريكا هم ماءيوس است . البته آمريكا براى دراز مدت تا دويست
سال بعد هم ممكن است نقشه هائى دارد، اما اينهائى كه به طور
بچگانه دارند عمل مى كنند اينها ديگر كارشان ، همه چيز تمام
شد، اما وقتى كارشان تمام شده و ماءيوس از همه جا شدند، مثل
همان گربه اى كه به شير مى پرد، وقتى ماءيوس شد همان كار را مى
كند. الان اينها دارند كارهاى ماءيوسانه مى كنند و مى بينند كه
خودشان چيزى نيستند، مى گويند خوب حالا كه ما نيستيم اينها هم
نباشند. چنانچه من به آقاى رفسنجانى اين را مكرر گفته ام كه
شما بايد، اين يكى از مسائل مهم است ، مجلس الان يكى از مسائل
مهم است و حتما بدانيد هدف است مجلس ، از اول هم بوده ، مجلس
هدف است و شما بايد آنجا را يك اشخاصى كه مى خواهند حفاظت آنجا
را بكنند يك اشخاصى باشند كه صد در صد بشناسيد اينها را،
بدانيد كه اينها كه مى خواهند حفاظت كنند، چه اشخاصى هستند، يا
همان كه آدم را مى خواهد حفاظت كند همان است كه فاجعه با بار
مى آورد.
(190)
بدست خود آنها خودشان را رسوا مى كند
اگر اينها از روى عقل كرده بودند و آنطورى كه بعضى جبهه هاى
سياسى عمل مى كنند كه آنها هم مثل همين هايند، اگر اينها از
روى عقل عمل كرده بودند، حالا هم رئيس جمهور همان بود و هم آن
وكلائى كه فاسد بودند همان جا بودند و مى توانستند كه به تدريج
كم كم بكشانند اين جمهورى اسلامى را به مسائل غربى ، همه هم رو
به غرب نماز مى خواندند لكن خدا خواست اينكه اينها نتوانند
خوددارى كنند و سياست را نمى فهميدند، نمى فهميدند كه چه جور
بايد رفتار كرد، ملت را نشناخته بودند، اسلام را توجه به آن
نداشتند، ملت مسلم را نمى دانستند يعنى چه و اين بود كه
دستپاچه شدند و زود خودشان را لو دادند، آنطور هر صحبتى كه
كردند يك قدرى پايه شان سست شد تا وقتى كه واقعا قيام كردند و
- عرض مى كنم كه - معلوم شد كه اينها با كى ها مربوطند و از
كجا آمدند و با كى ها روابط داشتند و با چه بوده و خودشان را
از بين بردند. خداى تبارك و تعالى گاهى اينطور مى كند كه يك
كسى خودش خودش را زمين بزند مثل ، مثل آن كه روى شاخه نشسته
بود و پائينش را اره مى كرد، اينطور شد كه خودشان خودشان را از
بين بردند و براى ما همه اينها صلاح بود، يعنى انسان مى فهمد
كه خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به اين ملت با شهادت ،
همانطورى كه عنايت به اسلام داشت و با شهادت بزرگان ما اسلام
را بزرگ كرد، حالا هم همين طور است كه خداى تبارك و تعالى
عنايت به اين كشور دارد و با دست دشمن ها اين اسلام و اين كشور
را دارد حفظ مى كند به دست خود آنها، به دست خود آنها خودشان
را رسوا مى كند و آن راهى كه آنها در پيش گرفته بودند كه ما را
منحرف كنند و ببرند آن طرف ، با دست خودشان راه خراب شد. اين
از چيزهائى است كه ما تدبير نمى توانيم بكنيم ، خداست كه
اينطور تدبيرها را مى كند و ما دلمان بسته است به يك مبدائى كه
آن همه چيزها در دست اوست .
(191)
هر ضررى به ما وارد شد نفع بزرگترى
بدست آمد!!
در هر قصه اى كه پيش آمد و به ما صدمه اى وارد شد، در ازاى او
يك بهره خوبى ما برداشتيم . شما مى بينيد كه در زمانى كه مرحوم
آقاى بهشتى زنده بودند، چه وضعى پيش آوردند اين اراذل و ايشان
را يك چهره ديگرى نشان داده بودند كه آن روز در خيابان ها هم
بر ضد ايشان تظاهر مى كردند، صحبت مى كردند و نمى دانستند قصه
را.
شهادت ايشان اسباب اين شد كه يك بهره بزرگى ما برداشتيم و آن
اينكه ثابت شد كه آن انحراف بوده است ، آن كار آنها انحرافى
بوده است و همين طور هر قصه اى كه اينها خواستند از آن بهره
بردارى كنند، ما بهره بردارى كرديم و البته - ما - خيلى خسارت
به ما وارد شد لكن خسارت در مقابل اسلام ، يعنى ما قصد داشتيم
، هدف داشتيم و هدف ما يك هدف الهى بود و روحى بود. افرادى را
كه از دست مى داديم البته مهم بودند لكن در راه هدف ، اگر بهره
بردارى براى هدف بود ارزش داشت و ما بهره بردارى كرديم براى
هدف . اگر اين مسائل واقع نشده بود، شما، حزب شما هم مى دانيد
چه جورى بود وضعش بين مردم ؟ بين مردم شماها را يك صورت كريهى
، حزب حاكم ، الان هم دارند در خارج هى حزب حاكم ، حزب حاكم مى
گويند و شماها را كه در راءس حزب هستيد، يك صورت مشوهى آنوقت
نشان مى دادند كه شايد مردم غير آگاه همه شايد قبول مى كردند
كه مساله اين است و اينها هستند كه دارند انحصارطلبى ، اينها
هستند كه دارند همه چيز را براى خودشان چه مى كنند، اينها
هستند كه دارند اسلام را چه مى كنند. از اين مسائل هى پيش مى
آوردند لكن هر ضررى كه به ما وارد شد يك نفعى هم پهلويش بود
بزرگتر، يعنى ما عمده نظرمان اين بود كه براى اسلام نتيجه
بگيريم ، ما مى خواستيم بهره بردارى براى اسلام بكنيم . پانزده
هزار جمعيت در 15 خرداد از دست مسلمانان آنطورى كه مى گفتند
رفت و اين نيروى بزرگى بود براى اسلام لكن در ازاى آن يك ظلم
2500 ساله و ستم 2500 ساله مبداء اين خرابى و بعد تلف شدن او
داشت . يا 17 شهريور كه امروز است ، خوب آن صدمه وارد شد به
ايران و اشخاص شايد خيال مى كردند ديگر مساله تمام شد لكن بهره
اى كه اسلام از اين برداشت ، همان بهره هائى بود كه در صدر
اسلام از كشتن سيدالشهدا سلام الله عليه برداشته مى شد.
(192)