چهل مثل از قرآن

حسين حقيقت جو

- ۱ -


پيشگفتار

از ديدگاه قرآن، فلسفه برانگيخته‏شدن انبياء و فرستادگان الهى علاوه براقامه قسط و اجراى احكام و قوانين وحى در جامعه، مطرح‏شدن سيره آنان‏بعنوان الگو براى مردم مى‏باشد و به تبع آن سيره و زندگى ائمه اطهارعليهم السلام، اين‏مشعلداران راستين هدايت، بعنوان الگو فرا راه تمامى بشريت و بويژه‏دوستداران و پيروان آنان قرار دارد.
چهره تابناك و معصوم هر يك از آنان، همچون ستاره‏اى در آسمان‏پرشكوه اسلام مى‏درخشد و مورد احترام و تكريم است و زندگى پرتحرك‏وسازنده آنان بايدراهگشاى افراد جامعه، بويژه جوانان باشد. جوانانى كه‏آينده‏سازان و سرمايه‏هاى عظيم امت اسلامى هستند و از اين رو است كه‏ضرورت ايجاب مى‏كند كه آنان همواره با چهره‏هاى پرفروغ اين هدايتگران‏راستين اسلام آشنا شده و زندگى آنها را سرمشق خويش قرار دهند.
به روشنى محسوس است كه انسان همواره در جستجوى قهرمان و يا الگوبراى زندگى و رفتار اجتماعى خويش مى‏باشد كه اين انگيزه ذاتى و فطرى‏است. بر همين اساس است كه استعمارگران و دشمنان اسلام همواره در تلاش‏بوده‏اند تا در جوامع اسلامى الگوهاى غيراسلامى و غربى خود را به جوانان‏مطرح كنند تا آنان پيرامون آن شخصيت‏هاى قالبى و قلاّبى گردآمده و از آنان‏الهام بگيرند، در حاليكه تاريخ زندگى رهبران دينى و مذهبى اسلام انباشته ازافتخارات و ويژگى‏هايى است كه نشانگر روشن‏بينى و شخصيت سازنده آنان‏در جهت تحقق آرمانهاى حيات‏بخش و سعادت آفرين اسلام و سوق‏دادن‏انسانها به سوى خودسازى و خودجوشى و آزادگى و رسيدن به مقام والاى‏انسان به معناى واقعى آن و برخاستن بر محور حق و عدالت و از غيرحق‏نترسيدن و در هم كوبيدن اساس ظلم و ستم و زدودن هرگونه مظاهر واشكال‏بيدادگرى وبى‏دينى و استعمار و استبداد و خودكامگى در جامعه بشرى است.
اينان بودند كه با اعتقاد به اين رسالت، از ديرباز با اينكه تحت فشار شديدسلطه‏هاى شيطانى و قدرتهاى طاغوتى بودند، با همه توان و نيروى عظيم‏ايمان واخلاص خود، ستمگران و ظالمان زمان را رسوا كردند و صفحات‏افتخار آميزى را در تاريخ گشودند.
آرى، آن اسوه‏هاى ربانى و شخصيت‏هاى الهى و عصاره‏هاى علم و تقوى‏وفضيلت و پرچمداران رسالت و آن آزادگان آگاه واستواران نستوه آنچنان‏جوامع اسلامى را در طول حيات اسلام رهبرى نمودند كه به تحقيق همه‏جهشها ومبارزات و حركتهاى فكرى و انقلابى و فداكاريها و جانبازيهاى‏فرزندان اسلام در طول تاريخ از بركات آن بزرگواران معصوم بوده است.
يكى از آرزوهاى ديرينه اين بنده ناچيز خدا ارائه اثرى جالب و جامع‏پيرامون سيره و حيات سراسر نور بزرگ‏ترين اسوه‏هاى انسانيت و والاترين‏نمونه‏هاى تقوى و فضيلت و مصاديق بارز انسانهاى مكتبى يعنى معصومين‏عظيم‏الشان‏عليهم السلام، به جامعه مسلمان و شيعه مذهب بود كه خدا را سپاس‏مى‏گويم كه اين مجموعه به فارسى برگردان شده و هم اكنون در پيش روى شماقرار دارد.
در اين مجموعه علاوه بر پرداختن به زواياى بنيادين و آموزنده حيات ائمه‏اطهارعليهم السلام سعى شده تا آنان بعنوان الگو و اسوه زندگى مردم، بويژه جوانان‏ترسيم شوند زيرا عطش فراوان و حس كنجكاوى و نياز مبرم و گسترده انسانهابه اسوه‏هاى تابناك و پاك در زندگى موجب مى‏گردد تا براى پاسخگويى به اين‏نياز شديد و علاقه وافر جوانان، سيره اين معصومين بعنوان يكى ازضرورى‏ترين و مبرم‏ترين اقدامهاى فرهنگى بازگو گردد. هرچند كارسيره‏نويسى با بيان ساده و جذاب براى جوانان كمتر انجام گرفته ولى در اين‏اثر سعى شده تا اين مهم تحقق پذيرد تا جوانان در فكر و انديشه خود به‏جايگزين‏كردن اسوه‏هاى غيرصالح گرايش پيدا نكنند.
محمّدتقى مدرّسى‏

نام: موسى
پدر و مادر: امام صادق و حميده
شهرت: عبد صالح، كاظم، باب الحوائج
كنيه: ابو الحسن، ابو ابراهيم
زمان و محلّ تولّد: صبح روز يكشنبه 7 صفر سال 128 هجرى قمرى در روستاى "ابواء" (واقع در بين مكّه و مدينه).
زمان و محلّ شهادت: 25 رجب سال 183 ه.ق، در زندان هارون الرشيد، در بغداد در سن 55 سالگى، به دستور هارون مسموم شده، و به شهادت رسيد.
مرقد شريف: شهر كاظمين (نزديك بغداد)
دوران زندگى: دو بخش:
1 - دوران قبل از امامت، از سال 128 قمرى تا 148 قمرى (20 سال).
2 - دوران بعد از امامت، از سال 148 تا 35) 183 سال( كه در عصر طاغوتهايى به نامهاى: منصور دوانيقى، مهدى عبّاسى، هادى عبّاسى و هارون الرّشيد بود، و بيشتر دوران امامتش (23 سال و دو ماه و 17 روز( در عصر خلافت هارون )پنجمين خليفه عباسى بود(، و آن حضرت در اين عصر، سالها در زندانهاى متعدد به سر برد.

بنياد پاك... ميلاد فرخنده‏.

به نظر مى‏رسد كه روستاى ابواء، واقع در راه مكّه و مدينه، بيش ازساير جاها، قافله‏هاى حجّاج اهل بيت را به سوى خود جلب مى‏كرد،زيرا آرامگاه مادر پيامبر، آمنه دختر وهب، در آنجا قرار داشته است.
در راه بازگشت از حج بيت اللَّه الحرام (1). قافله امام ابو عبداللَّه‏الصادق‏عليه السلام در اين روستا توقف كرد. آن روز بنابر مشهورترين روايات‏7 صفر سال 128 ه. ق بود كه امام براى ميهمانانش سفره غذا گسترده بودكه پيكى از جانب زنانش به سوى او آمد تا مژده ولادت خجسته فرزندش‏را به وى برساند.
در روايتى كه از منهال قصّاب نقل كرده‏اند، آمده است:
"به قصد مدينه از مكّه بيرون شدم و همين كه به ابواء رسيدم، شنيدم‏كه امام صادق‏عليه السلام صاحب فرزند شده است. من زودتر از آن‏حضرت به‏مدينه وارد شدم و ايشان يك روز پس از من به مدينه رسيد. ايشان )به‏خاطر ولادت نوزاد( سه روز به مردم طعام داد و من نيز يكى از كسانى‏بودم كه بر سفره طعام امام حاضر مى‏شدم و چنان غذا مى‏خوردم كه تاروز بعد نيازى به غذا نداشتم و روز بعد باز بر سفره او حاضر مى‏شدم. من‏سه روز از طعام آن‏حضرت خوردم و تا فردا هيچ غذايى نمى‏خوردم".
در حديثى از ابو بصير آمده است:
"در سالى كه فرزند ابو عبداللَّه‏عليه السلام، امام موسى، زاده شد من باآن‏حضرت همراه بودم. در ابواء فرود آمديم. ابو عبداللَّه براى ماواصحابش سفره غذا گسترد، بسيار بود و نيكو. در همان حال كه مامشغول خوردن بوديم پيك "حميده" نزد آن‏حضرت آمد و گفت: حميده‏مى‏گويد: اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و خود مرا فرمودى كه ازاين امر آگاهت كنم كه اين فرزند همچون فرزندان ديگر نيست.
پس ابو عبداللَّه‏عليه السلام شادمان و خوشحال برخاست و ديرى نپاييد كه به‏نزد ما برگشت در حالى كه آستينهاى خود را بالا زده بود و لبخندى بر لب‏داشت.
ما گفتيم: خداوند همواره لبت را خندان و ديده‏ات را روشن گرداند!حال حميده چگونه شد؟ فرمود: خداوند پسرى به من بخشيد كه بهترين‏مخلوق اوست و حميده در باره او خبرى به من داد كه من از وى بدان‏داناتر بودم. گفتم: فدايت شوم، حميده در باره او به شما چه خبرى داد؟فرمود: حميده خبر داد كه چون نوزاد به دنيا آمد دستانش را بر زمين نهادو سرش را رو به آسمان گرفت. من نيز بدو گفتم كه‏اين علامت رسول خداو علامت امامت است.
سپس پرسيدم: فدايت شوم، چگونه اين علامت امام است؟
فرمود: شبى كه نطفه جدّم در آن بسته شد، كسى پيش جدّ پدرم‏خوابيده بود آمد و كاسه‏اى براى او آورد. در آن كاسه شربتى روان تر ازآب، سپيدتر از شير، نرم تر از شيره و شيرين‏تر از شهد و سردتر از يخ‏بود. پس آن را به وى نوشانيد و بدو گفت كه آميزش كند. او نيز شادمان وخوشحال برخاست‏
و آميزش كرد و نطفه جدّم بسته شد.
و در شبى كه نطفه پدرم در آن به هم رسيد، كسى نزد جدّم در آمد و اورا نوشانيد همچنان كه جدّ پدرم را نوشانيده بود و سپس وى را دستورآميزش داد و او خوشحال و شادمان برخاست و نطفه پدرم بسته شد.
شبى كه نطفه من در آن به وجود آمد، كسى نزد پدرم در آمد و او رانوشانيد وبدو دستور آميزش داد چنان كه به ديگران دستور داده بود.پدرم خوشحال وشادمان برخاست و نطفه من در آن شب بسته شد.
شبى كه نطفه اين پسرم )امام موسى‏عليه السلام( پديد آمد كسى نزد من بيامدهمچنان كه نزد جدّ پدرم و جدّ خودم در آمده بود و مرا نوشانيد چنان كه‏آنان را نوشانيده بود. من خوشحال و شادمان با آگاهى از آنچه خداوند به‏من ارزانى فرموده بود، برخاستم و نطفه اين نوزاد بسته شد. پس بدوتمسّك كنيد كه به خدا او پس از من صاحب الأمر شماست".(2)
همين كه امام به مدينه بازگشت، سه روز به مردم طعام داد و مردم‏خبر ولادت اين نوزاد فرخنده را به يكديگر نويد دادند.

پدر و مادر امام كاظم

پدرش: پيشواى هدايت، ابو عبداللَّه جعفر بن محمّدعليه السلام ملقب به صادق بود.
مادرش: حميده بربريه كه شايد از مردم اندلس و يا از مردم مغرب بوده است.
لقب اين زن بزرگوار "حميده مصفّاة" بود.
حميده يكى از زنان با فضيلت به شمار مى آمد، زيرا به كار مهّم نشررسالت همّت مى گماشت و در اين راه برخى از احاديث همسر بزرگوارش را نيز روايت مى كرد.
از ابن سنان از سابق بن وليد از معلّى بن خنيس روايت شده است كه ابوعبداللَّه عليه السلام فرمود: "حميده مثل شمش طلا از هر آلودگى و چركى پيراسته است.
فرشتگان پيوسته او را پاسبانى مى كردند تا به من رسيد و اين كرامتى ازخداوند بود در حق من و حجّت پس از من".(3)

فضائل و خصوصيّات امام

ويژگيهاى شخصى امام كاظم‏عليه السلام از اين نقش مهم و مسؤليت بزرگى كه‏او مى‏بايست آن را به انجام مى‏رساند، پرده بر مى‏دارد. اين هاشمى‏بزرگوار، سيماى درخشان، قامتى به هنجار داشت و سبزه بود. و ريشى‏سياه و انبوه داشت كه وى را دلپسند و با شكوه جلوه مى‏داد. القاب‏آن‏حضرت از خصوصيّات مكتبى كه در وى تجلى كرده بود، پرده‏برمى‏داشت. او را كاظم، صابر، صالح و امين لقب داده بودند. سر انجام‏آنكه زندگى او عملاً از تجليات اين صفات پر فضيلت آكنده بود.
آن‏حضرت 20 سال از عمر شريف خويش را تحت رعايت و سر پرستى‏پدر بزرگوارش، امام صادق‏عليه السلام، سپرى كرده آن‏حضرت همواره به فضايل‏فرزندش اشاره مى‏نمود و به دوستان و ياران مخصوصش مى‏گفت كه اوسرور فرزندان من است و پس از من امامت را عهده دار خواهد بود.
امامت مى‏بايست بانص صريح باشد. نصوص متواترى در باره ائمه‏دوازده‏گانه، از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده است. همچنين هر يك ازامامان به جانشين پس از خود وصيت مى‏كردند. از اين رو دوستداران‏وهواخواهان اهل بيت‏عليهم السلام بسيار مايل بودند كه امام خود را بشناسندودر اين باره سلف از خلف پرسش مى‏كرد.
عبد الرحمن بن حجّاج گويد:
"بر جعفر بن محمّد در خانه‏اش، در فلان اتاق، وارد شدم. او برسجاده خود نشسته بود و دعا مى‏كرد و موسى بن جعفر هم در طرف راست‏وى نشسته بود و با گفتن "آمين" دعاهاى آن‏حضرت را پاسخ مى‏داد. پس‏عرض كردم: خداوند مرا فداى تو گرداند! شما از محبّت و خدمت من‏نسبت به خودتان آگاهيد، پس بفرماييد كه پس از شما چه كسى امامت راعهده دار خواهد شد؟ آن‏حضرت پاسخ داد: اى عبد الرحمن! موسى زره راپوشيد و بر قامت او راست آمد، به او عرض كردم كه پس از اين به چيزى‏نياز ندارم".(4)
امام صادق‏عليه السلام هميشه ساير فرزندان خود را به امام موسى، سفارش‏مى‏كرد، عبداللَّه بن جعفر از امام موسى بزرگ تر بود و امام صادق رامى‏بينيم كه با وى به گفتگو مى‏پردازد و از او مى‏پرسد: چه چيز تو را مانع‏مى‏شود كه همچون برادرت شوى؟ به خدا سوگند كه من نور را درچهره‏اش مى بينم. عبداللَّه پرسيد: چگونه؟ آيا مگر پدر من و پدر اوواصل من و اصل او يكى نبوده است؟
امام صادق پاسخ داد: "او از نفس من است و تو فرزند منى".(5)
زندگى امام موسى كاظم از همان اوان كودكى با زندگى ديگران تفاوت‏داشت و همين نشانه مقام بزرگ اوست. در حديثى از صفوان جمال،يكى از خواصّ شيعه، نقل شده است كه گفت: از امام جعفر صادق‏عليه السلام درباره صاحب اين امر )امامت( پرسيدم. فرمود: صاحب اين امر كسى كه‏لهو و لعب نمى‏كند. در اين حال ابوالحسن )امام موسى كاظم( كه كوچك‏بود به همراه يك برّه و يك بز كه هنوز يك سالش تمام نشده بود، واردشد. ابوالحسن به برّه مى‏گفت: براى پروردگارت سجده كن. پس امام‏صادق او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر ومادرم فداى كسى كه لهوولعب نمى‏كند".(6)
امام موسى بن جعفرعليهما السلام، با اين صفات ممتاز خويش و همچنين به‏دليل سفارشهايى كه پدر بزرگوارش در حق او كرده بود، در ميان برادران‏خود اين چنين محبوب رشد و پرورش يافت.
در حديثى از محمّد بن وليد آمده است كه گفت:
از على بن جعفر بن محمّد شنيدم كه مى‏گفت: از جعفر بن محمّد عليهما السلام‏شنيدم كه به گروهى از خواص وياران خويش مى‏فرمود:
شما را درباره پسرم، موسى، به خير و نيكى سفارش مى‏كنم كه اوبرترين فرزندانم و جانشين و قائم مقام من است و پس از من حجّت خداى‏عزّ و جل بر تمام خلق است.
على بن جعفر بسيار هواخواه برادرش امام موسى كاظم‏عليه السلام بودومى‏كوشيد آداب و شرايع دينى را از آن‏حضرت فرا بگيرد. پرسشهاى وى‏از امام موسى وپاسخهايى كه به طور شفاهى از آن‏حضرت شنيده، بسيارمشهور و معروف است و در باره اين موضوع روايات و اخبار بى شمارى‏نيز نقل شده است.(7)
از آن جا كه در روزگار امام صادق تا حدودى فضاى باز فرهنگى ايجادشده ومعارف اهل بيت‏عليهم السلام گسترش يافته بود بيشتر مردم در آن دوره به‏سوى مذهب اهل بيت گرائيده بودند تا به مذاهب ديگر، آينده اين مذهب‏بيشتر نگران كننده جلوه مى‏كرد، زيرا ممكن بود برخى از سران ورهبران،براى رسيدن به منصب رياست و رهبرى در شيعه، به طمع مى‏افتادندوچه بسا برخى از فرزندان و نوادگان امام صادق را نيز با خود همگام‏وهمصدا مى‏كردند. از همين روست كه امام ششم همواره و به شّدت برجانشينى امام موسى پس از خودش تأكيد مى‏كرد.
اينچنين بود كه برخى منحرف شدند و پنداشتند كه پس از امام صادق،پسر بزرگ آن‏حضرت، يعنى اسماعيل امام است و ادعا كردند كه اسماعيل‏در زمان پدرش از دنيا نرفته بلكه از انظار مخفى شده است!
فرقه قدرتمند اسماعيليه كه پس از نهضت پيامبرصلى الله عليه وآله بزرگ‏ترين‏جنبش انقلابى را پايه گذارى كردند و دولتى بزرگ و نيرومند در شمال‏آفريقا تأسيس كردند، زاده همين عقيده اشتباه بودند!
بدين دليل بود كه امام صادق‏عليه السلام پيروان بزرگ و برجسته‏اش را بروفات فرزندش گواه گرفت و بديشان خاطر نشان ساخت كه جانشين به‏حق او همان امام موسى كاظم است.
از زرارة بن اعين نقل شده است كه گفت:
نزد ابو عبداللَّه‏عليه السلام رفتم. سرور فرزندانش موسى در سمت راست‏آن‏حضرت نشسته بود و رو به روى او تابوتى پوشيده بود. آن‏حضرت به‏من فرمود: داوود الرقّى و حمران و ابو بصير را نزد من حاضر كن. مفضل‏بن عمر نيز بر آن‏حضرت وارد شد. من بيرون آمدم وكسانى را كه امام‏دستور احضارشان را داده بود، حاضر كردم. يارانش يكى پس از ديگرى‏وارد مى‏شدند تا آنكه جمعاً سى نفر شديم.
چون، همه گرد آمدند، امام‏صادق فرمود: داوود! پرده‏از چهره اسماعيل‏برگير. داوود پرده از سيماى اسماعيل بر گرفت. آنگاه آن‏حضرت پرسيدداوود! آيا او زنده است يا مرده؟ داوود پاسخ داد: سرورم او مرده است.بدين ترتيب امام پيكر مرده فرزندش را به يكايك يارانش نشان داد تااينكه به آخرين نفر در مجلس رسيد. همه حاضران نيز اعتراف مى‏كردندومى‏گفتند: سرورم او مرده است. پس امام صادق فرمود: خدايا تو خودگواه باش. سپس دستور داد اسماعيل را غسل دهند و اورا حنوط وكفن كنند.
چون كار غسل و حنوط و كفن اسماعيل پايان پذيرفت امام صادق‏عليه السلام‏رو به مفضل كرد و فرمود: مفضل ! چهره او را بنمايان. مفضل چنين‏كرد. امام از او پرسيد: آيا زنده است يا مرده؟ پاسخ داد: مرده. امام‏صادق فرمود: خداوندا بر ايشان شاهد باش. سپس اسماعيل را به طرف‏قبرش بردند و چون او را در قبر نهادند، امام فرمود: مفضل چهره او رابنمايان و از جمعى كه حاضر بودند، پرسيد: آيا زنده است يا مرده؟ همه‏پاسخ داديم: مرده است. پس آن‏حضرت فرمود: خدايا شاهد باش و شاهدباشند كه بزودى باطل گرايان به گمان و ترديد خواهند افتاد. )يُرِيدُونَ‏لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ( سپس به امام موسى‏عليه السلام اشاره كرد و ادامه داد،) وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(.
سپس به روى او خاك ريختند. امام صادق‏عليه السلام دو باره از ما پرسيد:
اين ميّت كفن شده حنوط شده مدفون در اين قبر كيست؟ گفتيم:اسماعيل. فرمود: خداوندا شاهد باش. آنگاه دست فرزندش موسى راگرفت و فرمود: او حق است و حق با او و از اوست تا آنكه خداوند زمين‏و هر كس را كه در آن است، وارث شود.(8)