فرهنگ فرزانگى
پیام امام كاظم عليه‏السلام به هشام بن حكم

گردآوری و ترجمه: م. ناصر

- ۴ -


47- قهصة المتقين

(((يا هشام ان كل نعمة عجزت عن شكرها بمنزلة سيئة تؤاخذ بها و قال امير المؤمنين ص ان لله عبادا كسرت قلوبهم خشيته فاسكتتهم عن المنطق و انهم لفصحاء عقلاء يستبقون الى الله بالأعمال الزكية لا يستكثرون له الكثير و لا يرضون لهم من انفسهم بالقليل يرون فى انفسهم انهم اشرار و انهم لأكياس و ابرار.)))

47- قصه پارسايان

اى هشام! هر نعمتى كه از شكر آن فرومانى، به مثابه گناهى است كه درباره آن بازخواست شوى. اميرمؤمنان - درود و ستايش خداوند بر او باد - فرموده است: خداوند بندگان و پرستندگانى دارد كه بيم و خشيت او دلهاشان را شكسته، زبان آوران و خردمندانند، اما آن بيم زبانشان را بسته. با كردار پاك به سوى خداوند شتاب (و از يكديگر پيشى) مى‏گيرند. كردار بسيار خويش را در راه او بيش نمى‏شمارند و براى خويش به كردار اندك رضا نمى‏دهند و خرسند نمى‏شوند. خويشتن را چنان مى‏بينند، گويى اشرارند، با آنكه زيركان و نيكوكارانند.

48- عاقبة الحياء

(((يا هشام الحياء من الإيمان و الإيمان فى الجنة و البذاء من الجفاء و الجفاء فى النار)))

48- فرجام شرم

اى هشام! شرمناكى (و پرده پوشى) از ايمان است و ايمان به بهشت مى‏انجامد و بى‏شرمى (و پرده درى) از جفاست و جفا به آتش دوزخ مى‏فرجامد.

49- المتكلون ثلاثة

(((يا هشام المتكلمون ثلاثة فرابح و سالم و شاجب فاما الرابح فالذاكر لله و اما السالم فالساكت و اما الشاجب فالذى يخوض فى الباطل ان الله حرم الجنة على كل فاحش بذى‏ء قليل الحياء لا يبالى ما قال و لا ما قيل فيه و كان ابوذر رضى الله عنه يقول يا مبتغى العلم ان هذا اللسان مفتاح خير و مفتاح شر فاختم على فيك كما تختم على ذهبك و ورقك.)))

49- سه گونه سخن

اى هشام! سخنوران و زبان آوران سه كسند: سود برندگان و سلامت پيشگان و نابود شوندگان. سود برنده كسى است كه ياد خداوند مى‏كند، سلامت پيشه كسى است كه سكوت مى‏كند و خاموشى مى‏گزيند، و نابود شونده كسى است كه در باطل فرو مى‏رود (و سخن بيهوده مى‏گويد). خداوند بهشت را براى هر هرزه دراى زشت زبان اندك شرم، كه باك ندارند چه مى‏گويد و چه مى‏شنود، حرام كرده است. و ابوذر - خداوند از او خرسند باد - چنين مى‏گفت: اى دانش پژوه! اين زبان سرآغاز نيكيها و زشتيهاست. دهانت را مهر كن، چنان كه (گنجينه) زد و سيمت را مهر مى‏كنى.

50- حصائد اللسان

(((يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطرى اخاه اذا شاهده و ياكله اذا غاب عنه ان اعطى حسده و ان ابتلى خذله ان اسرع الخير ثوابا البر و اسرع الشر عقوبة البغى و ان شر عباد الله من تكره مجالسته لفحشه و هل يكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم و من حسن اسلام المرء ترك ما لا يعنيه.)))

50- از كشتزار زبان

اى هشام! ناستوده بنده‏اى است آن كه دو چهره و دو زبان دارد: در حضور (يار و) برادر خويش او را مى‏ستايد و در غياب او - به غنيمت - گوشت او را مى‏خايد، هنگام گشادگى (و توانايى و دارايى) به او حسد مى‏برد و هنگامه بلا او را وا مى‏نهد و خوار مى‏كند. پادافره و پاداش احسان و نيكى، زودتر از (پاداش) همه خوبيها به آدمى مى‏رسد و كيفر ستم، زودتر از همه كيفرها. و بدترين بنده خداوند كسى است كه همگان از بدزبانى او مى‏رمند و همنشينى او را ناخوش مى‏دارند. و آيا مردمان را چيزى جز آنچه از كشتزار زبان مى‏دروند، به آتش مى‏افكند؟ و نيكو مسلمانى است آن آدمى كه بيهودگى را راها مى‏كند و وا مى‏نهد.

51- الخوف و الرجاء

(((يا هشام لا يكون الرجل مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو)))

51- خوف و رجا

اى هشام! آدمى ايمان نمى‏آورد و به منزلت ايمان نمى‏رسد، مگر آنكه بيمناك و اميدوار باشد، و به مقام بيم و اميد (خوف و رجا) نمى‏رسد، مگر آنكه بر اثر بيم و اميد عمل كند (و كردار پاك بياورد).

52- الايمان القدسية

(((يا هشام قال الله جل و عز و عزتى و جلالى و عظمتى و قدرتى و بهائى و علوي في مكانى لا يؤثر عبد هواى على هواه الا جعلت الغنى فى نفسه و همه في آخرته و كففت عليه فى ضيعته و ضمنت السماوات و الأرض رزقه و كنت له من وراء تجارة كل تاجر.)))

52- سوگندهاى قدوسى‏

اى هشام! خداوند - آن باشكوه‏ترين و تواناترين - مى‏فرمايد: سوگند به عزت و جلالتم، سوگند به بزرگى و قدرتم، سوگند به شكوه و رفعتم، هر بنده‏اى كه خواست مرا بر خواهش خود برترى دهد، در دلش بى‏نيازى مى‏نهم و همتش را به سمت جهان ديگر مى‏گردانم و او را در كارهايش كفايت مى‏كنم و آسمانها و زمين را وكيل روزى او مى‏نمايم، و من خود سود (و فرجام) سوداى (هر دو جهان) او مى‏شوم.

53- ان استطعت!

(((يا هشام الغضب مفتاح الشر و اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا و ان خالطت الناس فان استطعت ان لا تخالط احدا منهم الا من كانت يدك عليه العليا فافعل)))

53- اگر مى‏توانى!

اى هشام! خشم، سرآغاز زشتيهاست، و برترين و شايسته‏ترين مؤمنان، خوش خوى‏ترين آنان است. و در آميزش با مردان - هرگاه بتوانى - چنان كن كه با كسى از آنان نياميزى، مگر دستت بالاى دست او باشد.

54- ثمار الرفق

(((يا هشام عليك بالرفق فان الرفق يمن و الخرق شؤم ان الرفق و البر و حسن الخلق يعمر الديار و يزيد فى الرزق)))

54- ميوه‏هاى مهربانى

اى هشام! مهربانى و مدارا كن كه مهربانى و مدارا خوش است و خشونت و كج خلقى، شوم و ناخوش. مهربانى و مدارا و نيكويى و نيك خويى، سرزمينها را آبادان مى‏كند و روزى‏ها را فراوان.

55- طريق الاحسان

يا هشام قول الله: (((هَلْ جَزاءُ الْاحْسانِ الَّا الْاحْسانُ))) (الرحمن / 60) (((جرت فى المؤمن و الكافر و البر و الفاجر من صنع اليه معروف فعليه ان يكافئ به و ليست المكافاة ان تصنع كما صنع حتى ترى فضلك فان صنعت كما صنع فله الفضل بالابتداء.)))

55- شيوه احسان

اى هشام! سخن خداوند: (((آيا پاداش نيكويى چيزى جز نيكويى است؟))) درباره (همه كس) مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكار، راست است و جارى. آن كس كه از ديگران احسان و نيكى مى‏بيند، بايد پاسخ دهد و احسان و نيكى كند. و پاسخ نيكى نه آن است كه چنان احسان كنى كه به تو احسان كرده‏اند (همان كنى كه ديگران كرده‏اند)، تا فضيلت خويش را بنگرى. اگر همان سان نيكى كنى كه ديگران كرده‏اند (و به نيكى خود نيفزايى) فضيلت از آن هم آنان است.

56- الدنيا كالحية

(((يا هشام ان مثل الدنيا مثل الحية مسها لين و فى جوفها السم القاتل يحذرها الرجال ذوو العقول و يهوى اليها الصبيان بايديهم)))

56- جهان چون مارى

اى هشام! جهان (در تمثيل) به سان مار است، كه تنى نرم (و نازك) و زهرى كشنده و مرگبار دارد. خردمندان از آن مى‏هراسند و كودكان - مشتاقانه و عاشقانه - به سوى آن دست مى‏يازند.

57- الدنيا ساعة

(((يا هشام اصبر على طاعة الله و اصبر عن معاصى الله فانما الدنيا ساعة فما مضى منها فليس تجد له سرورا و لا حزنا و ما لم يات منها فليس تعرفه فاصبر على تلك الساعة التى انت فيها فكانك قد اغتبطت.)))

57- جهان چون لحظه‏اى

اى هشام! در راه طاعت خداوند بردبارى كن و از سركشى و عصيان در برابر او بردبارى و پرهيزگارى كن، كه اين جهان لحظه‏اى است، در گذشته آن شادى و اندوهى نمى‏يابى و آينده آن را نمى‏شناسى، پس صبورى كن و بردبار آن لحظه باش كه در آنى، تا چنين باشد كه در خوشى و خرسندى بمانى.

58- الدنيا كماء البحر

(((يا هشام مثل الدنيا مثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله.)))

58- جهان چون دريا

اى هشام! اين جهان چنان آب درياست، تشنه هرچند از آن بيشتر بنوشد تشنه‏تر شود، چندان كه (همان آب) او را بكشد.

59- رداء الله‏

(((يا هشام اياك و الكبر فانه لا يدخل الجنة من كان فى قلبه مثقال حبة من كبر الكبر رداء الله فمن نازعه رداءه اكبه الله فى النار على وجهه.)))

59- رداى خداوند

اى هشام! از تكبر بپرهيز! آن كس كه در دل، همسنگ دانه‏اى تكبر داشته باشد به بهشت نمى‏رود. كبريا (ردايى) از آن خداوند است، هر كه بر سر آن با او ستيزد، خداوند او را به (خوارى در) آتش مى‏افكند.

60- المحاسبة

(((يا هشام ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل حسنا استزاد منه و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب اليه.)))

60- محاسبه

اى هشام! آن كس كه روزانه به خويشتن (خويش) رسيدگى نكند (و حساب نفس از كف بنهد و كشيك نفس نكشد) از (خيل) ما نيست، (بايد چنان كند) تا اگر نيكى كرده بر آن بيفزايد و اگر زشتى كرده از خداوند آمرزش خواهد و توبه كند.

61- الدنيا كامراة

(((يا هشام تمثلت الدنيا للمسيح(ع) فى صورة امراة زرقاء فقال لها كم تزوجت فقالت كثيرا قال فكل طلقك قالت لا بل كلا قتلت قال المسيح(ع) فويح لأزواجك الباقين كيف لا يعتبرون بالماضين.)))

61- جهان چون زنى

اى هشام! اين جهان پيش روى (حضرت) مسيح - درود بر او باد - به گونه زنى آبى چشم در آمد. حضرت پرسيد: چند همسر گزيده‏اى؟ گفت: بسيار، فرمود: همگان تو را طلاق داده‏اند (و از تو جدا شده‏اند)؟ گفت: هرگز! همه را كشته‏ام، مسيح فرمود: واى بر همسران بر جا مانده‏ات! چگونه از گذشتگان عبرت نمى‏اندوزى!

62- العقل ضوء الروح

(((يا هشام ان ضوء الجسد فى عينه فان كان البصر مضيئا استضاء الجسد كله و ان ضوء الروح العقل فاذا كان العبد عاقلا كان عالما بربه و اذا كان عالما بربه ابصر دينه و ان كان جاهلا بربه لم يقم له دين و كما لا يقوم الجسد الا بالنفس الحية فكذلك لا يقوم الدين الا بالنية الصادقة و لا تثبت النية الصادقة الا بالعقل.)))

62- روشناى خرد

اى هشام! چشم، روشنايى تن است،؛ كه اگر روشن و بينا باشد، همه تن روشن است. و خرد روشنايى جان است. اگر بنده خردمند باشد با خدا آشناست، و اگر بنده با خدا آشنا شود، در ديانت خويش بصيرت مى‏يابد. اما اگر خردمند نباشد، او را ديانتى نمى‏ماند. چنانكه تن به جان زنده و استوار است، ديانت نيز به نيت (و انديشه) راست و درست، زنده و استوار است؛ و نيت پاك و راست جز با خرد، استوار نمى‏ماند.

63- آلة العقل

(((يا هشام ان الزرع ينبت فى السهل و لا ينبت فى الصفا فكذلك الحكمة تعمر فى قلب المتواضع و لا تعمر فى قلب المتكبر الجبار لأن الله جعل التواضع آلة العقل و جعل التكبر من آلة الجهل الم تعلم ان من شمخ الى السقف براسه شجه و من خفض راسه استظل تحته و اكنه و كذلك من لم يتواضع لله خفضه الله و من تواضع لله رفعه.)))

63- ابزار خرد

اى هشام! كشت در زمين هموار بار مى‏آورد و نه در سنگلاخ. حكمت و فرزانگى نيز در (جان و) دل فوتن بالنده مى‏شود و نه در (جان و) دل خودبين سركش؛ چون خداوند فروتنى را ابزار خرد ساخته و تكبر و خودبينى را يكى از ابزارهاى بى‏خردى و نادانى كرده است. نمى‏بينى كه هركس سر تا آسمانه فرا برد سرش بشكند و هر كس سر در پيش فروآورد سقف، سايه بر او افكند. خداوند نيز هر كه را فروتن نباشد و درشتى كند، فرو مى‏نشاند و هر كه را فروتنى نمايد، فرا مى‏برد و رفعت مى‏بخشد.

64- القبيح و الاقبح

(((يا هشام ما اقبح الفقر بعد الغنى و اقبح الخطيئة بعد النسك و اقبح من ذلك العابد لله ثم يترك عبادته.)))

64- زشت و زشت‏تر

اى هشام! چه زشت است: نخست توانگرى و سپس بينوايى و مسكنت، نخست عبادت و سپس گناهكارى و معصيت؛ و زشت‏تر آن است كه پرستنده‏اى ترك پرستش كند.

65- طريق السعادة

(((يا هشام لا خير فى العيش الا لرجلين لمستمع واع و عالم ناطق)))

65- راه سعادت

اى هشام! هرچه نيكويى و نيكى در زندگانى هست از آن اين دو كس است: آن كه مى‏شنود و فرا مى‏گيرد و آنكه مى‏داند و مى‏گويد.

66- حصة العقل

(((يا هشام ما قسم بين العباد افضل من العقل نوم العاقل افضل من سهر الجاهل و ما بعث الله نبيا الا عاقلا حتى يكون عقله افضل من جميع جهد المجتهدين و ما ادى العبد فريضة من فرائض الله حتى عقل عنه)))

66- سهم خرد

اى هشام! چيزى برتر از خردمندى ميان مردمان قسمت نكرده‏اند. خواب خردمند از بى‏خوابى بيخرد برتر است. خداوند هيچ پيامبرى را فرو نفرستاده، جز آنكه خردمند بوده است؛ چنانكه خردمندى‏اش بر تمامى كوشش (عقلانى) كوشندگان برترى داشته است. هيچ بنده‏اى عمل واجبى را انجام نمى‏دهد جز پس از آن كه از خداوند انديشه مى‏كند.

67- الشجرة الصامتة

(((يا هشام قال رسول الله(ص) اذا رايتم المؤمن صموتا فادنوا منه فانه يلقى الحكمة و المؤمن قليل الكلام كثير العمل و المنافق كثير الكلام قليل العمل )))

67- درخت خاموش

اى هشام! پيامبر خدا - درود و ستايش خداوند بر او و خاندانش باد - فرموده است: هرگاه مؤمنى را خاموش يافتيد به وى نزديك شويد، چون او حكمت و فرزانگى مى‏پراكند و فرو مى‏ريزد. مؤمن، اندك گوى بسيار كردار است و منافق، بسيار گوى اندك كردار

68- العلماء المفتونون

(((يا هشام اوحى الله تعالى الى داود ع قل لعبادى لا يجعلوا بينى و بينهم عالما مفتونا بالدنيا فيصدهم عن ذكرى و عن طريق محبتى و مناجاتى اولئك قطاع الطريق من عبادى ان ادنى ما انا صانع بهم ان انزع حلاوة محبتى و مناجاتى من قلوبهم)))

68- عالمان آلوده

اى هشام! خداوند - آن برترين - به داوود - درود بر او باد - وحى فرستاد كه به بندگان و پرستندگان من بگو: ميان من و خويشتن عالم آلوده و فريفته به اين جهان را قرار ندهد (و واسطه نكند) كه از ياد من و راه دوستى و نيايش من بازشان مى‏دارد. آنان راهزنان بندگان و پرستندگان منند. كمترينه كيفرى كه با آنان مى‏كنم اين است كه حلاوت دوستى و نيايش خود را از دل ايشان مى‏برم.