زيتون
(ترجمه خصائص الحسينيه )
آيه الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : دكتر خليل الله فاضلى
- ۳ -
ب ) امام جامع بين
تكاليف مختلف بود
يكى ديگر از خصوصيات ويژه امام حسين
عليه السلام اين است كه دو تكليف به ظاهر مخالف با هم را به جا
آورد، كه يكى از آن دو تكليف ، واقعى و موافق با تكليف خاص آن حضرت
بود (همان تكليفى كه در كتاب خاصى كه مختوم به 12 امامان و از جمله
امام حسين (تكليف خاصى مقرر شده بود) و ديگرى ظاهرى كه موافق با
تكليف ساير مردم بود.
اما توجيه تكليف واقعى كه امام را دعوت به اقدام به مرگ و كشته شدن
و به اسارت رفتن اهل و عيال و كشته شدن كودكان ، با علم و آگاهى به
اين مسائل مى كرد، اين است كه طاغوتيان بنى اميه به ويژه معاويه ،
توانسته بودند با مكر و خدعه محبت مردم را به سوى خود جلب نمايند،
به گونه اى كه مردم گمان مى كردند كه حق با آنهاست و على و فرزندان
آن حضرت و شيعيان آنها باطلند.
حتى ناسزا و دشنام به على عليه السلام را از اجزاى نماز جمعه مى
دانستند و كار به آنجا رسيده بود كه تعدادى از پيروان آنها ناسزا
بر امام على را در حين خطبه فراموش كردند و به مسافرت رفتند و در
بيابان موضوع را به خاطر آوردند و در همانجا قضاى آن را به جا
آوردند و در آنجا مسجدى ساختند و براى تاءكيد بر اين امر نام آن را
مسجد ذكر گذاشتند.
بنابراين ، اگر امام حسين عليه السلام از روى تقيه با آنها بيعت مى
كرد و تسليم آنها مى شد، از حق اثرى باقى نمى ماند؛ چرا كه مردم
اعتقاد پيدا مى كردند كه در ميان تمامى امت كسى مخالف آنها نيست و
آنها به راستى جانشينان پيامبر (ص ) هستند؛ اما پس از اينكه امام
حسين عليه السلام با آنها جنگيد و آن واقعه رخ داد و با عيال و
اطفال او و حرم رسول الله آن گونه رفتار كردند، مردم بيدار شدند و
به گمراهى آنها پى بردند و دريافتند كه بنى اميه سلاطين جور و
ستمند و نه حجت خدا بر خلق .
اما درباره تكليف ظاهرى آن حضرت ، بايد گفت كه : امام عليه السلام
براى حفظ خود و خانواده اش به هر نحو ممكن تلاش كرد، اما برايش
امكان پذير نشد.
آنچنان عرصه را بر امام را به قتل برساند؛ به همين خاطر امام از
آنجا با ترس خارج شد و هنگام خروج آيه
فاصبح فى المدينة خائفا يترقب
(11) را تلاوت فرمود. آنگاه به حرم خدا پناه برد كه
خداوند آن را براى مردم ، حتى كافر و قاتل و حيوانات و پرندگان و
درختان ، محل امن قرار داده است . در آنجا هم قصد دستگيرى يا ترور
امام را داشتند. به همين خاطر امام نتوانست مراسم حج را به پايان
برساند و از مكه خارج شد. ديگر جاى امنى براى امام در روى زمين
باقى نمانده بود. در اين حال بود كه تكليف ظاهرى براى حركت به سوى
كوفه محقق شد؛ زيرا اهل كوفه همگى به امام نامه نوشته پيروى خود را
از امام اعلام نموده و به اين ترتيب حجت را بر امام نامه تمام
كردند و به ويژه بعد از آنكه مسلم بن عقيل عليه السلام به امام
نامه نوشت كه مردم با او بيعت كرده اند، ديگر امام براى اينكه به
سوى آنها نيايد، حجتى نداشت . وقتى امام به سوى كوفه آمد و اطلاع
يافت كه آنها بيعت خود را شكسته اند، ديگر به امام اجازه بازگشت
ندادند، با اين همه بايد گفت اگر امام به آنجا نمى آمد، كجا مى
توانست برود؟ زمين با همه وسعتش براى امام تنگ شده بود. ديگر هيچ
چاره و راهى نداشت .
* دليل اين مطلب سخن حضرت با برادرش محمد حنفيه است كه
اگر به يمن بروم يا به بيابان ها و يا در
غارها و يا در داخل لانه جنبندگان زمين شوم ، مرا بيرون مى آورند و
مى كشند.
همچنين امام در جواب ابوهره ازدرى كه
پرسيد چه چيزى موجب شد كه از حرم خدا و حرم جدت پيامبر بيرون آيى ،
فرمود: ابوهره ، بنى اميه مال مرا تصاحب كردند، صبر كردم ، معترض
آبرويم شدند، صبر كردم ، اما خواستند خونم را بريزند كه فرار كردم
. سخنان آن حضرت خطاب به عمرو بن يوزان - پيرمردى از بنى عكرمه -
نيز دلالت به همين معنا دارد: آن مرد به امام حسين عليه السلام عرض
كرد: يابن رسول الله مى خواهى به كجا بروى ؟ فرمود: كوفه . آن مرد
گفت : تو را سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف شوى . به خدا
سوگند به سوى شمشيرها و نيزه ها مى روى . آنها كه براى تو نامه
نوشتند و به دنبال تو فرستادند، اگر با تو بودند هزينه جنگ تو را
تاءمين مى كردند و همه چيز را برايت مهيا مى نمودند، آنگاه به سوى
آنها مى رفتى .
امام عليه السلام گفت : اى بنده خدا! اين امر بر من مخفى نيست ،
اما هر آنچه خدا بخواهد، آن مى شود. سپس فرمود: به خدا سوگند آنها
مرا دعوت نكرده اند، مگر اينكه مى خواهند خون مرا بريزند.
بخش اول فرمايش اخير امام ، بيانگر تكليف واقعى ايشان و بخش دوم آن
در بيان مقام اضطرار است و اينكه مراجعت و فرار فايده اى ندارد.
همچنين بايد گفت : اگر امام با آنها بيعت هم كرده بود، او را مى
كشتند؛ زيرا سخن ابن زياد دلالت بر اين امر دارد. او گفت :
حسين تابع حكم من و يزيد است ؛ يعنى خود را
بايد در اختيار ما قرار دهد، يا او را مى كشيم ، يا رهايش مى
سازيم .
شمر نيز گفت كه او بايد بيعت كند، بعد ببينيم راءى ما درباره او بر
چه چيزى قرار مى گيرد.
پدرم فداى آن امام غريب و تنهايى بشود كه از او خواستند همچون
بردگان در برابر آنها اقرار به بندگى كند!
اما اين فرمايش امام در روز عاشورا است كه به خدا سوگند در برابر
شما مانند بردگان اقرار و اعتراف نمى كنم و دست ذلت و خوارى به شما
نمى دهم .
عنوان چهارم : الطاف و احترامات ويژه خداوند
به امام حسين عليه السلام
خصايص امام حسين عليه السلام از جهت برخوردارى آن حضرت از
الطاف الهى و احترامات ربانى ؛ و آن بر چند قسم است :
الف : الطاف خاص
خداوند به امام حسين
اول : در كامل الزيارة در روايت معتبر نقل شده است كه :
رسول خدا در منزل فاطمه عليهاالسلام بودند و حسنين در آغوش پيامبر
قرار داشتند كه ناگهان رسول خدا گريه كرد و به حالت سجده افتاد و
سپس فرمود: فاطمه ، خداوند على اعلى در اين ساعت ، در خانه تو در
بهترين صورت بر من تجلى كرد و به من تهنيت گفت و فرمود: يا محمد!
آيا حسين را دوست دارى ؟ گفتم آرى ؛ او نور چشم من ، گل من و ميوه
دل من است . آنگاه (خداوند) دستش را بر سر حسين گذاشت و به من
فرمود: مبارك باد مولودى كه بركات و صلوات و رحمت و رضوان من بر او
است . او سرور شهيدان اولين و آخرين در دنيا و آخرت است و آقاى
جوانان اهل بهشت مى باشد. پدرش از او برتر است . سلام مرا به او
برسان و او را مژده بده كه پرچم هدايت و منبع انوار اولياى من و
حافظ و شاهد من بر خلق و خزانه دار علم من و حجت من بر اهل آسمان
ها و زمين و جن و انس و ثقلين است .
منظور از تجلى (خداوند) در اين روايت
نهايت ظهور است و ازبهترين صورت ،
ظهور صفات كمال ، و منظور از نهادن دست
كنايه از افاضه رحمت خاص خداوند نسبت به حسين عليه السلام
مى باشد.
در اين روايت شانزده خصوصيت وجود دارد كه بيانگر لطف خاص الهى به
حسين عليه السلام است كه اخص و پرافتخارترين آنها اين است كه رسول
خدا فرمود: خداوند دستش را بر سر حسين نهاد؛
زيرا اين مطلب كنايه از افاضه لطف كامل نسبت به آن حضرت است ، به
گونه اى كه نمى توان لطفى برتر از آن را تصور نمود. چنانكه خداوند
نهايت افاضه لطف كامل خود بر پيامبر (ص ) در شب معراج را با نهادن
دست بر پشت پيامبر بيان فرمود.
* دوم : خداوند خودش عهده دار قبض روح امام حسين عليه السلام به
هنگام شهادت بود و بر او درود فرستاد.
اين تعبيرات جملگى كنايه هايى از الطاف خاص الهى است كه نمى توان
فوق آن را تصور كرد. و مى توان نتيجه گرفت كه آنچه امكان عطا و لطف
وجود داشته ، خداوند به امام حسين عليه السلام افاضه كرده است .
با توسل به پيشگاه آن حضرت ، اميد آن داريم كه اصلاح امور دنيا و
آخرت ما را از جمله الطاف حضرت حق به ايشان قرار دهد.
ب : عطاياى خاص
خداوند به امام حسين عليه السلام
خداوند متناسب با صفات خودش عطايايى به حسين عليه السلام
داده است ، البته نمى گوييم آنچه خدا به حسين عليه السلام عطا كرده
شبيه و يا مانند صفات خودش مى باشد، بلكه نمونه هايى از صفات
خداوندى است كه به امام حسين عليه السلام اختصاص داده است . تبيين
موضوع چنين است :
* اول : يكى از صفات خداوند اين است كه و ان
من شى ء الا يسبح بحمده
(12) هيچ چيز نيست مگر اينكه خداوند را تسبيح مى
كند. امام حسين نيز داراى خصوصيتى متناسب با اين معنا است و آن
اينكه و ان من شى ء الا و قد بكى لمصيبته
هيچ چيز نيست مگر اينكه در مصيبت امام حسين عليه السلام
گريه كرد.
البته ما گريه آنها را درك نمى كنيم ؛ زيرا گريه هر چيزى به حسب
حال خودش است ، و گريه فقط منحصر به جارى شدن اشك از چشم نيست ؛
بلكه همان طور كه در روايات آمده گريه آسمان ، ريزش قطرات خون و
گريه زمين اين بوده است كه هر سنگى را بر مى داشتند، زير آن خون مى
ديدند و گريه ماهى بيرون افتادن آن از آب بوده و گريه هوا تاريك
شدن آن و گريه خورشيد كسوف آن و گريه ماه خسوف آن بوده است .
* دوم : اقرار به وجود صانع حكيم امرى فطرى است كه انسان ها را بر
اساس آن فطرت آفريده است . بنابراين پيروان هر مسلكى حتى بت پرستان
به وجود خداوند اقرار مى كنند و ملحدان و بى دينان نيز آنگاه كه با
زبان ، وجود خدا را انكار مى كنند، اما وجود او را اثبات مى
نمايند. در مورد امام حسين عليه السلام نسبت به آنچه دل در مصائبش
مى سوزد، نيز مطلب همين است . همه ، حتى كسانى كه آن حضرت را نمى
شناسند بر او گريه مى كنند و عزاى او را برپا مى دارند، مانند بعضى
از هندوهاى مخالف اسلام . حتى دشمنان آن حضرت ، در همان حال كه
دشمنى خود را با امام ابراز مى نمودند، براى او گريه مى كردند.
مثلا عمر سعد در آن هنگام كه فرمان به قتل امام داد و همچنين زمانى
كه حضرت زينب سلام الله عليها با او سخن گفت ، گريه كرد. آن كه
لباس فاطمه را ربود، نيز گريه كرد.
آرى ، تنها در مورد ابن زياد ملعون ، در روايتى نيامده است كه
متاءثر شده و يا بر حالى از حالت هاى حسين گريه كرده باشد. تنها در
يك مرحله است كه رفتار او بيانگر تغيير حال اوست و آن زمانى است كه
دستور به قتل امام سجاد عليه السلام داد، اما عمه اش زينب سلام
الله عليها او را در آغوش گرفت و گفت : اگر مى خواهى او را بكشى
مرا هم را بكش . در اين حال بود كه ابن زياد گفت : رهايش كنيد،
مصائبى كه بر او وارد شده و بيمارى اش او را بس است .
* سوم : در صفات خداوند، افعل تفضيل (صفتى برتر از صفت ديگر) حقيقا
جريان ندارد، اگر چه به حسب ظاهر جارى باشد، كما اينكه تمام بخش
هاى دعاى بهاء (سحرهاى ماه رمضان ) گواه بر اين مطلب است . در آن
دعا مى خوانيم اللهم انى اسئلك من بهائك
بابهاه و كل بهائك بهى خدايا! من از
تو به حق نورانى ترين مراتب انوارت درخواست مى كنم ، در صورتى كه
تمام مراتب آن نورانى است .
درباره اسماء الهى نيز مطلب همين است . هر چند گفته مى شود اسم
اعظم ، اما در حقيقت همه اسماء خداوند به طور مساوى اعظم هستند.
در مورد امام حسين عليه السلام نيز موضوع به همين تناسب است . گاهى
گفته مى شود مى خواهيم بزرگترين مصيبت هاى او را يادآورى كنيم ،
اما همه مصائب آن حضرت عظيم است ، تا آنجا كه اگر در كوچكترين
مصيبت هاى او تاءمل كنى ، آنها را بزرگترين مصائب مى يابى و هر گاه
به ساده ترين آنها بنگرى ، آن را مشكل ترين مصيبت ها مى بينى .
* چهارم : خداوند متعال راه تقرب و نزديكى به خودش و خشنودى از
بندگان و آموزش آنها را در وسايل بسيارى قرار داده است و براى
بندگان در انجام هر كار يا صفت و نيتى قرار داده ، و براى رساندن
فيض به همه بندگانش عواملى قرار داده كه نمى شود همه آنها را ثبت و
ضبط كرد.
همچنين به امام حسين عليه السلام چيزى متناسب با همين خصوصيت عطا
شده است ؛ يعنى در وجود او عوامل و وسايل بسيارى قرار داده و مانند
عبادت ها، براى آنها بدل و عوض نيز مقرر داشته است ، تا جايى كه
هيچ كس را از آنها محروم نكرده است . و همان طور كه خداوند براى هر
عملى عوض و بدلى قرار داد و حتى براى نيت عمل در بعضى اوقات ثواب
همان عمل را مقرر داشت ، درباره امام حسين عليه السلام نيز چنين
است ، به نحوى كه براى زيارت آن حضرت ارزش فراوانى قايل شد و بدل و
عوض اين امر را آماده شدن براى رفتن به سوى او و زيارت حضرت از
راه دور قرار داد.
همچنين از آنجا كه خداوند براى گريه بر آن حضرت پاداش فراوانى مقرر
داشت ، خواسته است هيچ كس از اين خير محروم نگردد؛ از اين رو مصيبت
هاى او را بسيار و موجبات گريه بر امام را به حسب اختلاف دل ها و
انگيزه ها متنوع گردانيد.
مثلا چه بسا دلى بر مصيبت غريبى نسوزد، اما بر غريب تشنه لب مى
سوزد. ممكن است دلى بر پيكرى مجروح رقت پيدا نكند، اما بر پيكرى كه
زخم ها روى زخم است ، رقت پيدا كند و چه بسا كسى دلش به اين حالت
نسوزد، اما به خاطر تاختن با اسب بر بدن مجروح اشك از چشمانش جارى
شود.
سخن در اين باره بسيار است ؛ زيرا هر مصيبتى را كه در نظر بگيرى
عظيم ترين آن براى امام حسين عليه السلام وجود دارد؛ به نحوى كه
عظيم ترين و شديدترين مصيبت ها، همه بر امام حسين عليه السلام وارد
آمد.
* پنجم ، خداوند تعالى در صفات شريكى ندارد. درباره امام حسين عليه
السلام نيز هر چه منسوب و متعلق به اوست خاص آن حضرت است و امام در
آن ممتاز و بر ديگران برترى دارد.
* ششم : از جمله صفاتى كه به خدا نسبت داده شده ، اين است كه محبت
خداوند، محبتى مخصوص به خود اوست و به محبت محبان ديگر شباهت
ندارد.
محبت امام حسين عليه السلام نيز چنين است . حتى محبت كسى كه از حيث
مقام با او مساوى يا برتر است ، با محبت امام حسين عليه السلام
شباهت ندارد و همان طور كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند؛
محبت حسين در اعماق جان مؤ منان نهفته است .
به همين خاطر است كه دل هاى مؤ منان ، علاقه مند به زيارت امام
حسين عليه السلام است و آنگاه كه نام او را مى شنوند متاءثر مى
شوند و بر او گريه مى كنند، و اين علاقه بيش از علاقه به حج و
زيارت ائمه ديگر است . نكته ديگر اينكه اگر از زائران قبر ائمه (در
عراق ) سؤ ال كنى كه به كجا مى رويد يا از كجا مى آييد، مى گويند
از كربلا، با اينكه آنها به زيارت قبر اميرالمؤ منين و ائمه كاظمين
و همچنين سامراء هم مشرف شده اند.
از سوى ديگر نام شريف آن حضرت تاءثير خاصى در دل ها دارد. امام
عليه السلام همان گونه است كه پدر بزرگوارش او را مخاطب قرار داده
، فرمود: اى اشك چشم هر مؤ من و همان
طور كه امام سجاد عليه السلام خودشان فرمودند كه من كشته اشكم ؛
نام حسين عليه السلام نزد هر انسان مؤ منى برده شود، اشك چشمانش
جارى مى شود.
يكى ديگر از موارد اينكه ؛ با حلول ماه محرم دل ها پر از غم و
اندوه مى شود و همچنين رقت و گريه بر آن حضرت ، هر چند مصائب آن
حضرت بسيار تكرار شود ملال آور نيست ، به محض اينكه نزد او يادآور
شوند كه امام را لب تشنه سر بريدند، يا حالتى را كه امام ايستاده
بود و فرياد استغاثه سر داده بود، تصور كنيد فريادش به گريه بلند
مى شود.
ج ) الطاف خاص خداوند
به امام حسين در قرآن و سخن گفتن با او
در باب عنايت خاص خداوند قرآن به امام حسين عليه السلام تحت
عنوان مستقلى سخن خواهيم گفت . همچنين حق تعالى در سخنان خود با
آدم عليه السلام و پس از آن با ديگر پيامبران تا خاتم صلى الله
عليه وآله ، بارها مصيبت امام حسين عليه السلام را ذكر كرده است كه
تفصيل آن در عنوان مجالس عزاى حسين عليه السلام خواهد آمد.
سخن گفتن خاص خداوند با امام حسين عليه السلام بسيار است . آنچه
انس بن مالك روايت كرده ، يكى از اين موارد است . انس مى گويد: با
امام حسين عليه السلام بر سر قبر خديجه آمديم . امام گريه كردند و
به من فرمودند: مرا تنها بگذار. من خودم را از امام مخفى كردم .
نيايش امام طولانى شد. شنيدم كه مى گفت : اى خداى من ! اى
پروردگار، تو مولاى منى ، به بنده ات كه به تو پناهنده شده ، رحم
كن . اى خداوند بلندمرتبه ، به تو تكيه مى كنم . خوشا به حال كسى
كه تو مولاى او هستى . خوشا به حال آن شب زنده دار پشيمانى كه مشكل
خود را با خداوند ذى الجلال در ميان مى گذارد و به درگاه او ناله
مى كند. خوشا به حال آن كه هيچ دردى جانكاه تر از عشق به مولايش
ندارد و چون خزن و اندوه خود را با او در ميان بگذارد، او را اجابت
كرده ، لبيك گويد و آنگاه كه گرفتار شود و در تاريكى شب ناله و
زارى سر دهد، او را گرامى داشته و به خود نزديك مى سازد.
آنگاه خطاب به امام حسين عليه السلام ندا آمد:
لبيك اى بنده من ! تو در كنف عنايت منى . ما
به گفته هاى تو آگاهيم . فرشتگانم مشتاق صداى تو هستند. همين صدا
براى تو كافى است ، ما آن را شنيديم . دعاى تو در نزد من در حجاب
ها جولان دارد. پس همين بس است كه براى تو پرده ها را كنار زديم .
(دعاى تو آن چنان مقامى دارد كه ) اگر باد از اطراف او بوزد، به
خاطر شدت خضوعى كه دارد، ساقط مى شود.
از من بدون هيچ ترس و حسابى بپرس كه من پروردگارم .
و از جمله موارد سخن گفتن خداوند با امام حسين عليه السلام ،
نداهاى مخصوص به آن حضرت در روز شهادتشان مى باشد كه برترين آن
نداها، همان عبارت يا ايتها النفس المطمئنة
مى باشد.
د) عنايت و الطاف خاص
پيامبر خدا به امام حسين عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله قلب باطنى خود را به امام
حسين عليه السلام عطا كرده و آن را محل و جايگاه مخصوص محبت به او
قرار داده است . همچنين رسول خدا قلب ظاهريش را نيز به حسين عليه
السلام داده است .
پيامبر صلى الله عليه وآله حتى فرزندش ابراهيم را فدايى حسين عليه
السلام قرار داد و پيوسته مى فرمود: فداى آن كسى بشوم كه پسرم
ابراهيم را فداى او كردم .
علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به امام حسين عليه السلام از
نحوه ملاقات و حضور نزد آن بزرگوار (رسول خدا) و رفت و آمد پيش آن
حضرت آشكار مى گردد.
البته علاقه به فرزندان به ويژه كودكان و انس با آنها و بازى كردن
با آنها امرى معمولى است ، اما علاقه و رفتار پيامبر صلى الله عليه
وآله با امام امرى خارق العاده است .
پيامبر با آن همه شكوه و جلال و وقار و سكينه فرموده بود، وقتى
حسين عليه السلام را مى ديد، به طرف او مى آمد و در حالى كه با
اصحاب سخن مى گفت ، سخنانش را قطع مى كرد و از جايش بر مى خواست و
به استقبال امام مى آمد و او را روى شانه اش مى گذاشت و با خود مى
آورد و يا در كنار خودش و يا در آغوشش مى نشاند.
عجيب تر اينكه ، اگر پيامبر صلى الله عليه وآله بر منبر بودند و
خطابه ايراد مى كردند، همين كه حسين عليه السلام وارد مى شد، سخنان
خود را قطع مى كردند و از منبر پائين مى آمدند و به استقبال او مى
رفتند و سخنى مى گفتند كه تعجب ديگران را بر مى انگيخت .
و تعجب آورتر از همه ، موضوعى است كه ابن ماجه در
السنن و زمخشرى در الفائق نقل كرده
اند. آنها گفته اند كه پيامبر صلى الله عليه وآله ملاحظه فرمود كه
حسين عليه السلام با كودكان در كوچه بازى مى كند. پيامبر جلوى مردم
آمد يك دست خود را گشوده كودك (حسين عليه السلام ) به اين طرف و آن
طرف فرار مى كرد و پيامبر خدا صلى الله عليه وآله او را مى خنداند.
سپس او را گرفت و يكى از دستانش را زير چانه اش قرار داد و ديگرى
را بر بالاى پيشانيش و لبان مباركش را بر لبان او گذاشت و او را
بوسيد و فرمود: من از حسينم و حسين از من
است ، خداوند دوست بدارد كسى را كه حسين را دوست مى دارد، حسين نوه
من است .
يادآورى
محبت پيامبر تنها اختصاص به حسين عليه السلام ندارد، بلكه
شامل كسانى هم كه او را دوست دارند، نيز مى شود. پيامبر، خداوند را
بر اين امر گواه مى گيرد و مى گويد: خدايا! من حسين را دوست دارم و
محبان او را نيز دوست دارم . آن حضرت دعا مى كردند و مى فرمودند:
خداوند محبان حسين را دوست بدارد. روزى پيامبر (ص ) بچه اى را در
راه ديد. نشست و او را گرفت و به او اظهار لطف و مهربانى كرد. وقتى
علت را جويا شدند فرمود: من او را دوست دارم
، چون او فرزندم حسين را دوست دارد، زيرا ديدم وقتى حسين مى گذشت
خاك زير پايش را بر مى داشت و بر صورت مى كشيد و جبرئيل به من خبر
داد كه او از ياران حسين در واقعه كربلا خواهد بود.
اميد آن داريم كه از محبان حسين عليه السلام باشيم تا پيامبر صلى
الله عليه وآله ما را دوست بدارد و با دعاى آن حضرت در حق ما،
خداوند نيز ما را دوست بدارد، چرا كه در اين صورت ، ما را مى آمرزد
و مورد عفو قرار مى دهد.
مطلب ديگر اينكه بسيار اتفاق مى افتاد كه حسين عليه السلام بر پشت
پيامبر صلى الله عليه وآله سوار مى شد و اين امر آن طور كه بسيارى
از مردم با فرزندانشان رفتار مى كنند، معمولى نبود، بلكه خارق
العاده بود؛ زيرا اتفاق مى افتاد كه پيامبر در نماز جماعت در سجده
هستند و حسين عليه السلام بر پشت آن حضرت سوار است . آنگاه آن حضرت
سجده را طول مى دادند و سر را بر نمى داشتند تا حسين به اختيار خود
برخيزد. اين امر موجب تعجب نمازگزاران مى شد و مى پرسيدند آيا وحى
بر شما نازل شده بود؟ پيامبر مى فرمود: نه ، پسرم بر پشتم سوار
بود.
اما اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله امام حسين عليه السلام را بر
شانه خود حمل مى كرد، موضوعى است كه هيچ انسان جليل القدرى اين كار
را نمى كرد. آن حضرت كودك را بر دوش مى نشاند و در كوچه و بازار مى
رفت و هر گاه اصحاب مى خواستند او و برادرش را حمل كنند، حضرت مى
فرمود: اين دو سوار خوبى هستند. آرى گاهى جبرئيل به جاى پيامبر،
وقتى ايشان در نماز بودند، حسين عليه السلام را حمل مى كرد.
درباره اينكه پيامبر او را در آغوش خود قرار مى داد، آن حضرت كارى
را عهده دار شدند كه جز زنان عهده دار نمى شوند. پيامبر صلى الله
عليه وآله به محض اينكه حسين عليه السلام متولد شد، او را در آغوش
خود گرفتند و به اسماء گفتند پسرم را بياور. اسماء گفت هنوز او را
شستشو نداده ايم ، پيامبر فرمود: تو مى خواهى او را شستشو دهى ؟
خداوند او را تطهير فرموده است . آنگاه او را گرفت و از انگشت
ابهامش حسين عليه السلام را شير داد و مانند زنان با او بازى كرد و
نغمه هايى كه زنان مى خوانند براى او مى خواند و با زبان كودكانه
با حسين عليه السلام سخن مى گفت و امثال اين مسائل . تا جايى كه
اين رفتار موجب تعجب شد و حتى يكى از اصحاب بر آن حضرت ايراد گرفت
. حضرت فرمود: آنچه بر تو پوشيده است ، بسيار است .
بنابراين معلوم مى شود كه اين مساءله ، يك امر الهى است . گاهى
پيامبر عذر خود را آشكار مى كرد و مى فرمود: خداوند مرا به محبت
اين دو (فرزند) امر كرده است . از اين رو بلند نشدن از سجده هنگامى
كه حسين عليه السلام بر پشت او سوار بود و همچنين حمل كردن او بر
شانه و دويدن با او در كوچه ، برخاستن و به استقبال او رفتن و قطع
سخن براى گرفتن او، همه به امر الهى بوده است .
مورد ديگر اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله لب هاى حسين عليه
السلام را مى بوسيد، تعجبى ندارد، كه اين نحوه بوسيدن پيامبر از
حسين عليه السلام بود.
پيامبر حسنين را در آغوش مى كشيد و به مدت نيم ساعت مى بوئيد و مى
بوسيد و مى فرمود: آنها دو دسته گل من هستند، و گاهى در هنگام نماز
در حالى كه دست يكى از آنها در دست پيامبر بود، حسنين را مى بوسيد.
در روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله گاهى گلوى ، گاهى
پيشانى و زمانى تمام بدن و گاهى دندان ها و دو لب حسين عليه السلام
را مى بوسيدند و اين امر را مكرر انجام مى دادند. چنين خصوصيتى يكى
از معجزات آن حضرت است كه گاهى علت آن را هم بيان مى كردند. پيامبر
وقتى تمام بدن حسين عليه السلام را مى بوسيدند، مى گفتند: جاى
شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ اما علت بوسيدن لب ها و دندان
ها و زير قلب را بيان فرمودند تا اينكه علت آن پس از وقوع حادثه
كربلا آشكار گرديد.
بايد دانست كه علت
احترام هاى ويژه پيامبر به حسين به سهدليل بود:
الف : تبيين مرتبه و عظمت درجه و كرامت حسين عليه السلام ؛
ب : احترام به حسين عليه السلام ، در ازاى هتك حرمت آن حضرت ؛
بزرگى مصيبت وارده به آن حضرت وقتى آشكار مى شود كه انسان ملاحظه
كند پيامبر با آن حالت از حسين عليه السلام كه كودك بود، استقبال
مى كرد، اما زمانى چنان غريب و بى ياور مى شود كه حتى كسى در منزل
با آن حضرت فرود نمى آمد تا مبادا از او استمداد و طلب يارى مى
نمود؛ از اين رو آنها را كج مى كردند تا از امام دورى گزينند. كما
اينكه در ماجراى آن دو مرد اسدى اين اتفاق افتاد.
ج : مسرور كردن حسين عليه السلام تا غم و اندوه و مظلوميت آن حضرت
جبران شود؛ زيرا اگر مقصود اين باشد تا از او چنين غم و اندوهى
جبران شود به تلافى آن ، بايد تا اين اندازه مورد لطف و عنايت قرار
گيرد. آيا غير از حسين شما نمونه اى سراغ داريد كه با گريه و سلام
و درود و تحيت بر او، قلب هاى شكسته را التيام بخشد و غم و غصه ها
را بر طرف نمايد؟!
بعد از همه اينها بايد گفت كه مساءله بالاتر و رساتر از آن است كه
گفته شود: خداوند او را به پيامبرش عطا فرمود، زيرا پيامبر صلى
الله عليه وآله از حسين مى باشد؛ و اين مطلب از باب مبالغه و گزافه
گويى نيست ، بلكه خود پيامبر (ص ) فرمودند:
حسين از من است و من از حسين
بخش پنجم
اين بخش درباره اعظم مخلوقات ، يعنى عرش است كه خداوند به
امام حسين عليه السلام عطا فرموده و اين اعطاء كيفيت هايى دارد كه
به اين شرح است :
اول ؛ درباره خصوصياتى از عرش است كه به آن حضرت اختصاص دارد. در
اين باره بايد بگوييم :
الف : خداوند سايه عرش را به حسين عطا فرموده است و آن را محل جلوس
آن بزرگوار قرار داده است . روز قيامت در آنجا مى نشيند و زائرانش
و گريه كنندگان بر او در معيت آن حضرت هستند. آنها محضر آن حضرت و
گوش دادن به سخنان ايشان را بر همسران بهشتى ترجيح مى دهند.
ب : خداوند يمين عرش را به حسين بخشيده است و آنجا را مقرى براى
امام در برزخشان قرار داده است . امام از آنجا به قتلگاه خود مى
نگرد و زائران و گريه كنندگانش را ملاحظه مى كند و براى آنها طلب
آمرزش مى نمايد و با آنها سخن مى گويد و از پيامبر و على
عليهماالسلام تقاضا مى كند براى آنها استغفار كنند.
ج : بارى تعالى فوق عرش را نيز محل سخن گفتن با زائران حسين عليه
السلام قرار داده است و چه سخنان دلنشينى !! در بعضى از اقسام
زيارت هاى آن حضرت آمده است كه زائر حسين عليه السلام از جمله
كسانى است كه خدا بالاى عرش ، با او سخن مى گويد. بنابراين عرش محل
سخن گفتن با زائران حسين عليه السلام است : سايه اش براى كسانى است
كه حضرت حسين عليه السلام با آنها سخن مى گويد و بالايش براى كسانى
است كه خدا با آنها سخن مى گويد.
دوم ؛ بالاتر و رساتر از اينها بايد بگوييم كه خداوند عرش را به
امام حسين عليه السلام بخشيده است . گويى تمام عرش از آن حسين عليه
السلام است ؛ زيرا آن حضرت با برادرش زينت و گوشواره عرش اند. پس
هر چيزى به زينت حسين مزين است و اگر عرش به سخن در آيد خواهد گفت
: من از حسينم .
بخش ششم
اين قسمت درباره بهترين مخلوقات خدا، يعنى بهشت است كه به
حسين عليه السلام عطا فرموده و داراى دو كيفيت است : الف : درباره
ويژگى هاى بهشت است ؛ خداوند در بهشت درخت و قصر مخصوصى به حسين
عطا فرموده و حوريه اى مخصوص ايشان آفريده و از بهشت درى را به نام
باب الحسين بطور مستقل به ايشان عطا كرد كه آن بزرگترين درهاى بهشت
است .
ب : بالاتر از اينها، خداوند تمامى بهشت را به حسين عليه السلام
عطا فرموده ؛ زيرا بهشت از نور حسين آفريده شده است . بنابراين
همان طور كه در روايت صحيح آمده ، همه بهشت از آن حسين عليه السلام
است و اگر بهشت به سخن در آيد، به حقيقت خواهد گفت : من از حسينم .
بخش هفتم
اين بخش پيرامون خصوصياتى از مخلوقات ديگر است كه خداوند به
حسين عليه السلام عطا فرمود، و در اين باره بايد گفت :
خداوند از موجودات - آسمان ، زمين ، آب ، هوا، فضا، درختان ،
درياها، كوهها، جن و انس ... - بهترين و نيكوترينش را، تا آنجا كه
ممكن بود، به حسين عليه السلام بخشيده است ، كه شرح آن چنين است :
خداوند بخش خاصى از آسمان ها را به حسين عليه السلام عطا فرمود و
آن را محل صعود پيكر پاك آن حضرت در روز شهادتشان قرار داد و آن را
با خون و خاك قرمز و سرخ بر او گريان قرار داد. سپس از خصايص ظاهرى
و معنوى كربلا، ويژگى هايى را به حسين عطا فرمود، بهتر از آنچه از
آسمان به او بخشيد.
بنابراين بر حسب آنچه به آسمان هاى هفتگانه و ما فوق آنها عطا
فرمود، بهترين آنها به امام حسين عليه السلام تعلق دارد. يك بار به
صفات معنوى و بار ديگر به موجودات ظاهرى بنگر و گوش دل بسپار به
آنچه بر تو تلاوت مى شود، آنگاه است كه ملاحظه مى كنى كه خصوصيات
(آسمان و كربلا) با هم تطبيق مى كنند.
الف : صفات معنوى
آسمان معدن و سرچشمه فيوضات الهى است ، و حسين معدن آن
فيوضات است ، اما (با اين تفاوت كه ) حصول به آن آسان تر و اسباب
آن فراهم تر و اثر بخشى آن بيشتر است . آسمان محل بالاتر رفتن دعا
و استجابت آن است ، نام حسين عليه السلام نيز موجب استجابت دعاست ،
كما اينكه اين امر در دعاى آدم و زكريا عليهماالسلام و ديگر كسانى
كه متوسل به خمسه طيبه شده اند، تحقق يافته است .
فرياد مظلوم به آسمان مى رسد، از كربلا هم فرياد مظلومان به نحو
خاصى برخاست . ناله يتيمان به آسمان مى رسد، بويژه آنگاه كه گريه
كنند عرش خدا مى لرزد؛ در كربلا هم ناله يتيمان با آن شرايط خاص
خودشان ، بلند گرديد.
در آسمان براق وجود دارد كه سوار خود را تا قاب قوسين رساند؛ در
كربلا نيز ذوالجناح وجود داشت كه صاحبش را - آنگاه كه از زين به
زمين افتاد - به مرتبه انا من حسين ،
(من از حسينم ) رساند. آسمان معراج پيامبران است ، اما كربلا معراج
فرشتگان مى باشد. آسمان ، موقعيت مؤ ثر در هوا و زمين دارد، اما
موقعيت كربلا در آسمان و عرش اثر گذاشت . در آسمان فرشتگانى وجود
دارند كه در حال تسبيح ، تهليل و تكبير هستند و گروه هايى در حال
قيام و ركوع و سجود و قنوت اند؛ اما در كربلا فرياد و ناله و
استغاثه بلند بود، كه اين ناله و فرياد در عالم عبوديت و تسليم از
تسبيح ملائكه ، نزد خداوند محبوب تر است . در آسمان تمامى فرشتگان
در برابر آدم سجده كردند، اما در كربلا همه ملائكه و پيامبران بر
بدن حسين عليه السلام نماز خواندند.
خداوند آسمان را به سقف مرفوع و برافراشته توصيف كرده است ، و حسين
عليه السلام را نيز سقف رافع درجات ، براى متوسلين به او قرار داد.
و نيز خداوند آسمان را به سقف محفوظ توصيف كرد، امام حسين عليه
السلام را نيز سقف حافظ براى كسانى قرار داد كه به او پناه مى
برند.
خداوند در مورد آسمان فرموده است : و انزلنا
من السماء ماء طهورا(13)پ
(از آسمان آب پاك فرو فرستاديم )، ولى امام حسين عليه السلام سبب
نزول آب پاك است ، زيرا به خاطر اوست كه باران را فرو مى فرستد، و
همچنين هنگامى كه طلب باران كرد، باران بر او نازل شد و مخلوقات
خدا از چهارپايان تا مزارع و مردم بسيارى از آن سيراب شدند. علاوه
بر اين ، خداوند به آن حضرت اين ويژگى را داده است كه به واسطه او
آبى فرو فرستاده كه همه ناپاكى ها و بليات معنوى را پاك مى كند، و
آتش را خاموش مى سازد، كه اين آب ، درست از آب بهشت است .
خداوند درباره آسمان فرموده است و فى السماء
رزقكم و ما توعدون
(14) (روزى شما و آنچه به شما وعده داده شده ، در
آسمان است .) بنابراين روزى دنياى فانى در آسمان است ؛ اما روزى
حيات جاودان و آنچه از فوز و دستيابى به بهشت ها و درجات آن به شما
وعده داده شده ، در حسين عليه السلام است .
ب : حسيات ظاهرى
آيا به آسمان نمى نگرند كه چگونه خداوند آن را بنا كرد و
زينت داد. از سوى ديگر درباره حسين عليه السلام بايد بگوييم كه آيا
به سرزمين كربلا نگاه نمى كنى كه جايگاه و محل شهادت آن حضرت و
زينت و مصابيح اطراف
آن چگونه است و چگونه در آنجا شياطين رجم مى شوند و آيا نور و
روشنايى اش را نمى بينى . پس بار ديگر خوب بنگر و براى چندمين بار
بنگر تا اينكه ديده به سوى تو حسرت زده و اشك ريزان باز گردد.
ابتدا به اوضاع آسمان و زينت آن و تاءثيراتش و كسانى كه در آن
جايگاه قرار دارند، بنگر، آنگاه به حسين عليه السلام و مدفن او در
كربلا نظر كن . در آسمان عرش عظيم قرار دارد، اما در كربلا زينت
عرش عظيم وجود دارد. آسمان مسكن ملائكه است ، در حالى كه كربلاى
حسين عليه السلام محل رفت و آمد فرشتگان است .
آسمان معراج پيامبران است ، كربلا معراج ملائكه ؛ آسمان داراى برج
هاست ، حسين عليه السلام نيز - آن طور كه در روايت آمده - صاحب برج
هاست ؛ چرا كه آن حضرت ، فرزند امام ، برادر امام و پدر نه امام
است . در آسمان ضريح هايى است كه در هر روز هفتاد هزار فرشته آن را
طواف مى كنند و هنوز هم نوبت به همه آنها نرسيده است . حسين عليه
السلام هم داراى ضريحى است كه هفتاد هزار فرشته بر آن گماشته شده
اند كه تغيير نمى كنند و هفتاد هزار ديگر كه هر روز تغيير مى كنند.
در آسمان بهشت قرار دارد، اما حسين عليه السلام زينت آن بهشت است و
بهشت از نور او آفريده شده و قبر آن حضرت جايگاه بلندى از بستان
هاى بهشت است و خود ايشان نيز سرور و آقاى جوانان اهل بهشت مى
باشند. در آسمان ، جبرئيل قرار دارد، اما در كربلا كسى است كه
جبرئيل خادم اوست . در آسمان ، پيامبر خدا شبانه در آن سير داده
شد، اما در كربلا پيامبر خدا روزانه در آن سير داده شد؛ چنانچه
فرمود: مرا به موضعى سير دادند كه به كربلا گفته مى شود.
در آسمان ، موسى است و در كربلا شجره موسى . در آسمان عيسى است و
در كربلا عيسى تولد يافت . در آسمان خورشيدى وجود دارد كه دچار
كسوف مى گردد، اما خورشيد پرفروغ روى حسين عليه السلام ، هر چه كار
بر او سخت تر و به شهادت نزديك تر مى گرديد، درخشنده تر و پرفروغ
تر مى شد.
در آسمان ماه هست ، در كربلا هم ماه بنى هاشم (حضرت ابوالفضل
العباس ) است و با اينكه در ميدان جنگ در كنار برادرش بود، آنگاه
كه بين او و برادرش حايل شدند و آنان را از هم جدا كردند، ماه
وجودش دچار خسوف شد.
در آسمان كف الخطيب
(15) وجود دارد، حسين عليه السلام نيز داراى سر و
صورت و بدن خضاب شده است و لذا در استجابت دعا تاءثير دارد. در
آسمان سيارات هفتگانه است ، در كربلا هم هفت تن از فرزندان على
عليه السلام (حسين ، عباس ، عون ، جعفر، عثمان ، زينب ، ام كلثوم )
و هفتاد و دو تن ديگر بودند كه سرهايشان را بر سر نيزه كرده و در
همه جا چرخاندند.
در آسمان هزار و بيست و پنج ستاره ظاهرى است ، اما ستارگان ناپيدا
بى شمارند و هر كدام تاءثير مخصوصى دارند. در بدن امام حسين عليه
السلام هم چهار هزار اثر آشكار از شمشير و نيزه و تير وجود داشت ،
در حالى كه ناپيداها نيز قابل شمارش نبود كه براى هر كدام تاءثير
خاصى است كه موجب الطاف خاصى مى گردد.
در آسمان ستاره قطب و بنات النعش (دب اكبر و دب اصغر) است كه به
دور قطب مى چرخند. در كربلا هم بدن قطب امامت داشته است كه
فرزندانش با ناله و فرياد به دورش مى چرخند و ديگر نوبت به آنها
نمى رسد. در كربلا هم فرشتگان با همان كيفيت بر گرد قبر امام حسين
عليه السلام طواف مى كنند كه ما در بحث عنوان ملائكه آن را يادآور
خواهيم شد. در آسمان راه شيرى است كه گفته مى شود اثر گوسفندى است
كه قربانى حضرت اسماعيل عليه السلام شد. حسين عليه السلام نيز
كهكشانى است كه اثر آن باقى مى ماند تا با آن اثر، در روز قيامت
محشور مى گردد. و اين امر از ويژگى هاى آن بزرگوار است ، به منظور
حكمتى خاص و آثارى كه براى نجات گناهكاران بر آن مترتب است .
باب زمين
خداوند به حسين عليه السلام زمينى را عطا كرده كه با ويژگى
هايى ، آن را بر ساير زمين ها فضيلت بخشيده است كه در
باب احترام به مدفن آن بزرگوار خواهد
آمد.
خداوند تمام صفات و ويژگى هاى زمين را به حسين عليه السلام داده
است ، زيرا در زمين جواهر و طلا و نقره است ، در حالى كه حسين عليه
السلام معدن قصرهايى از لؤ لؤ ، ياقوت ، طلا و نقره است . خداوند
در زمين هر زوج نيكويى را آفريد و به خاطر امام حسين عليه السلام
نيز تمام چيزهاى نيكوى ممتازى را آفريد كه بدون وجود آن بزرگوار
براى مردم دست نايافتنى است . خداوند زمين را براى استقرار مردم
گهواره قرار داده تا روزگارى در آن قرار گيرند و امور آنها را
كفايت كند، خواه زنده باشند يا مرده ، اما حسين عليه السلام را
موجب آرامش و استقرار دايم گهواره قرار داده و محل دفن آن حضرت ،
شيعيانش را، چه زنده يا مرده ، كفايت مى كند.
باب آنچه خداوند از
هوا و فضا به حسين بخشيده است
* خداوند ميان قبر حسين عليه السلام و آسمان ، بلكه بين
قتلگاه و آسمان را محل رفت و آمد فرشتگان و معراجى قرار داده كه
زائرانش به واسطه اعمالى ، از آن عروج مى كنند.
* آن مكان را محل صعود اعمالى قرار داده كه نظيرى ندارد.
* آنجا را محل نزول رحمت خاص و بى همتاى خود قرار داده است .
* آنجا محل صعود فيوضات از زمين براى اهل آسمان و معراج ملائكه است
.
باب آنچه خداوند از
آب به ايشان عطا كرده است
از آنجا كه امام حسين عليه السلام را از نوشيدن آبى كه حق
ساير مردم است ، باز داشتند، خداوند به آن حضرت چهار نوع آب عطا
فرمود:
الف : آب كوثر؛ خداوند آن را حق عطش او و شهدايش قرار داد و آنها
را از اين اثر آب در روز عاشورا، هنگامى كه بر زمين مى افتادند و
قبل از خروج روح از بدنشان ، سيراب نمود. كما اينكه وقتى حضرت على
اكبر بر زمين افتاد، خطاب به امام گفت : اى
پدر! جدم ، مرا به جامى سيراب كرد كه در روز عطش اكبر از آن آب مى
نوشند.
البته پاداش بسيارى از اعمال نيك سيراب شدن از آب كوثر است ، اما
ويژگى امام حسين عليه السلام اين است كه كوثر، آنگاه كه گريه
كنندگان بر حسين عليه السلام از آن مى نوشند، خوشحال مى شود.
ب : آن طور كه در روايت آمده است ، آب حيات در بهشت با اشك هايى كه
براى آن حضرت ريخته شده است ، در هم مى آميزد و بر گوارايى آن مى
افزايد.
ج : خداوند اشك ديده ها را به آن حضرت اختصاص داده است ، چرا كه آن
حضرت كشته اشك چشم است و در اثر بردن نام آن حضرت و هر آنچه به نام
اوست و در اثر ذكر مصيبت امام و بوييدن تربت پاك او اشك از ديده ها
جارى مى شود.
د: شيعيان آن حضرت هر آب سرد و گوارايى بنوشند بايد حسين عليه
السلام را ياد كنند، چرا كه ايشان فرمودند: اى شيعيان من ، هر گاه
آب سرد و گوارايى نوشيديد مرا ياد كنيد. امام صادق عليه السلام نيز
فرمودند: من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشيدم مگر اينكه حسين عليه
السلام را ياد كردم .
حكمتى كه در حقوق چهارگانه مربوط به آب براى حسين عليه السلام وجود
دارد، ممكن است به خاطر يكى از اين دو وجه باشد: يكى اينكه امام
حسين عليه السلام را از حقوق چهارگانه اى كه نسبت به آب داشت منع
كردند؛ كه اين حقوق عبارتند از:
يكم : آب حق مشترك ميان ايشان و همه مردم است ؛ زيرا همه مردم در
آب و زمين شريكند. به همين خاطر مى توان از نهرهايى كه متعلق به
ديگران است ، بدون اجازه صاحبان آنها، آب نوشيد، و شايد به همين
خاطر باشد كه سيراب كردن كافر تشنه ، امرى مستحب است .
دوم : از جهت اشتراك با تمام موجودات ذى روح ؛ زيرا تمام موجودات
ذى روح حق دارند از آب بهره مند شوند. به همين دليل هرگاه خوف آن
رود كه حيوان يا ذى روحى از تشنگى تلف مى شود، لازم است تيمم كرد و
آب را به آن داد.
سوم : به خاطر حق سيراب كردن مردم كوفه است كه حضرت بر آنها دارد.
امام عليه السلام سه مرتبه آنها را در كوفه سيراب كرد. يك بار در
صفين ، بار ديگر در قادسيه و يك بار هم هنگامى كه با لشكر حربن
رياحى روبرو شد.
چهارم : حق خاص امام حسين عليه السلام نسبت به فرات ؛ زيرا فرات
مهر فاطمه زهراء سلام الله عليها از جانب خداوند، هنگام ازدواج با
امام على عليه السلام است . اما هيچ كس اين حقوق را نسبت به آن
حضرت رعايت نكرد، حتى وقتى قطره اى آب براى فرزندش مطالبه كرد و
كودك را به آنها نشان داد كه چگونه از تشنگى پرپر مى زند، به او
رحم نكردند. آنگاه براى خودش آب خواست ، اما به آن حضرت هم آب
ندادند و ايشان لب تشنه به شهادت رسيد.
اى حسين ! من پيش از تو سراغ ندارم كه دريايى از تشنگى مرده باشد و
يا شيرى كه شتران گرد او را گرفته باشند.
|