سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا

محمّد صادق نجمى

- ۱۰ -


منشاء اشتباه چيست ؟

آنچه براى مورخين و ارباب مقاتل موجب اشتباه گرديده ، اين است كه كنيه عبداللّه بن عمير، ((ابووهب )) و كنيه همسرش ((ام وهب )) مى باشد منتها آنان به كنيه خود عبداللّه كمتر توجه نموده اند تا كنيه همسرش ((ام وهب )) آنگاه ملاحظه نموده اند كه در جريان عاشورا صحبت از ((ام وهب )) نيز هست كه تلاش كرده و به ميدان رفته و... سپس تصور كرده اند كه اين ((ام وهب )) با اين تلاش و با اين خصوصيات ، مادر ((وهب )) نامى است كه شخصا در كربلا بوده و با آن خصوصيات ياد شده به شهادت رسيده است و تدريجا عبداللّه بن عمير از ((ابووهب كلبى )) به وهب كلبى تبديل و با مرور زمان از كتابى به كتاب ديگر منتقل شده است ، در صورتى كه ((ام وهب )) نه مادر يك شهيد بلكه همسر يك شهيد است به نام عبداللّه بن عمير كه كنيه اش ابووهب است و مادر همين ((ابووهب )) نيز در كربلا بود و امام عليه السلام او را دعا نمود و تسلى خاطر داد ولى كنيه وى ((ام وهب )) نيست و اگر كنيه اى داشته به مناسبت نام فرزند شهيدش ((ام عبداللّه )) بوده است .
البته در كتب تاريخ و رجال و در ميان مورخان و رجال شناسان نظير اين نوع اشتباه فراوان وجود دارد كه در اثر تعدد اسم اشخاص به وجود آمده است ؛ زيرا در ميان اعراب معمول است كه افراد گاهى با اسم و گاهى با لقب يا كنيه و گاهى با هر سه معروف مى گردند و حتى گاهى يك فرد داراى القاب و كنيه هاى متعدد مى باشد.
اين بود بررسى ما، درباره اشتباهى كه در مورد عبداللّه بن عمير، ابووهب ، يا وهب بن عبداللّه به وجود آمده است .
و اما در مورد وهب نصرانى اگر در اصل هم صحيح باشد فروع قضيه نيازمند بحث و بررسى است و جايش در اين كتاب نيست .

بخش سوم : در كربلا: خطاب به ابوثمامه صائدى

متن سخن :
((... ذَكَرْتَ الصَّلوةَ جَعَلَكَاللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ نَعَمْ هذا اَوَّلُ وَقْتِها سَلُوهُمْ اَنْ يَكُفُّوا عَنّا حَتّى نُصَلِّى .... تَقَدَّمْ فَاِنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْساعَةٍ)).

ترجمه و توضيح :
عمروبن كعب معروف به ابوثمامه صائدى يكى از ياران حسين بن على عليهما السلام چون متوجه گرديد كه اول ظهر است ، به آن حضرت عرضه داشت : جانم به فدايت ! گرچه اين مردم به حملات پى در پى خود ادامه مى دهند ولى به خدا سوگند! تا مرا نكشته اند نمى توانند به تو دست بيابند من دوست دارم آنگاه به لقاى پروردگار نايل گردم كه اين يك نماز ديگر را نيز به امامت تو به جاى آورده باشم .
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((ذَكَرْتَ الصَّلوةَ...؛)) نماز رابه ياد ما انداختى خدا تو را از نمازگزارانى كه به ياد خدا هستند قرار بدهد، آرى اينك وقت نماز فرا رسيده است از دشمن بخواهيد كه موقتا دست از جنگ بردارد تا نماز خود را به جاى بياوريم )).
و چون به لشكر كوفه پيشنهاد آتش بس موقت داده شد، حصين يكى از سران لشكر باطل گفت :((اَنَّها لا تُقْبَلُ؛)) نمازى كه شما مى خوانيد مورد قبول پروردگار نيست ))(196).
و به طورى كه در چند صفحه بعد ملاحظه خواهيد نمود، حبيب بن مظاهر به او پاسخ گفت و در اين رابطه باز جنگ شديدى درگرفت كه منجر به كشته شدن وى گرديد.
و در نتيجه حسين بن على عليهما السلام با چندتن از يارانش در مقابل تيرها كه مانند قطرات باران به سوى خيمه ها سرازير بود نمازظهر را به جاى آورد و چندتن از يارانش به هنگام نماز به خاك و خون غلتيدند و در صف نمازگزارانى كه واقعا به ياد خدا هستند قرار گرفتند.
ابوثمامه همانگونه كه تصميم گرفته بود پس از اداى فريضه ظهر پيش از همه ياران آن حضرت به جلو آمد و عرضه داشت :((يا اَبا عَبْدِاللّه جُعِلْتُ فِداكَ قَدْ هَمَمْتُ اَن اءَلْحَقَ بِاءَصْحابِكَ وَكَرِهْتُ اءَنْ اَتَخَلَّفَ فَاءَراكَ وَحيداً فى اَهْلِكَ قَتِيلاً؛)) جانم به قربانت ! من تصميم گرفته ام كه هرچه زودتر به ياران شهيد تو بپيوندم و خوش ندارم كه خودم را كنار بكشم و ببينيم كه تو در ميان اهل و عيالت تنها مانده و كشته مى شوى )).
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((تَقَدَّمْ فَاِنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْ ساعَةٍ؛)) به سوى دشمن بتاز ما نيز بزودى به تو لاحق خواهيم شد)).
با صدور اين فرمان او به صفوف دشمن حمله كرد و جنگ نمود تا به دست پسرعمويش قيس بن عبداللّه صائدى به شهادت نايل گرديد(197).

درسى به پيكارگران در راه حق

اين بود راه و رسم حسين بن على عليهما السلام و يارانش در روز عاشورا كه ((نماز))، همه مسائل را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن حضرت به هنگام نماز همه چيز را فراموش مى كند و از دشمن خونخوارش درخواست آتش بس مى نمايد.
و اين درسى است به همه پيكارگران در راه حق ، درسى است كه پدر ارجمندش اميرمؤ منان عليه السلام در صفين و در بحبوحه جنگ به پيروانش ياد مى دهد، آنگاه كه ابن عباس ديد آن حضرت مراقب و منتظر وقت نماز است ، سؤ ال نمود يا اميرالمؤ منين مثل اينكه نگران مطلبى هستيد؟
فرمود: آرى مراقب زوال شمس و داخل شدن وقت نمازظهر مى باشم . ابن عباس گفت ما در اين موقع حساس نمى توانيم دست از جنگ برداريم و مشغول نماز گرديم . اميرمؤ منان عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((اِنَّما قاتَلْناهُمْ عَلى الصَّلوة ؛)) ما براى نماز با آنان مى جنگيم )).
آرى در جنگ صفين نماز شب على عليه السلام نيز ترك نمى گرديد و حتى در ليلة الهرير(198).

ابوثمامه كيست ؟

او از شجاعان عرب و از وجوه و افراد سرشناس شيعه و از اصحاب و ياران اميرمؤ منان عليه السلام است كه در همه جنگها در ركاب آن حضرت بوده است و پس از شهادت آن بزرگوار جزو صحابه و ياران امام مجتبى عليه السلام بود و پس از انتقال آن حضرت به مدينه در كوفه ماندگار گرديد. پس ‍ از معاويه ابوثمامه از افرادى بود كه به حسين بن على عليهما السلام نامه نوشته و از وى دعوت نمود كه به عراق و به سوى كوفه حركت نمايد. پس از ورود مسلم بن عقيل به كوفه ابوثمامه در خدمت وى قرار گرفت و به دستور آن حضرت اموال و اجناس را از شيعيان جمع آورى و در خريد سلاح كه تخصّص داشت - صرف مى نمود.
پس از شهادت مسلم بن عقيل ، ابوثمامه متوارى و مختفى گرديد. تلاش فراوان ابن زياد در پيدا كردن وى به جايى نرسيد تا اينكه به همراه نافع بن هلال براى يارى رساندن به حسين بن على عليهما السلام حركت نموده و در اثناى راه بدو ملحق و به همراه آن حضرت وارد كربلا گرديد.

اخلاص ابوثمامه

طبرى مى گويد: عمرسعد پس از ورود به كربلا به ((كثيربن عبداللّه شعبى )) كه مردى فتاك و خونريز بود ماءموريت داد كه با حسين بن على ملاقات و از انگيزه ورود او به كربلا سؤ ال كند. ((كثير)) گفت اگر دستور بدهى هم اين ماءموريت را انجام مى دهم و هم او را به قتل مى رسانم . عمرسعد گفت نمى خواهم او را بكشى فقط علت آمدن وى را سؤ ال كن !
((كثير)) رو به سوى خيمه هاى حسين بن على عليهما السلام به راه افتاد چون چشم ابوثمامه بر وى افتاد به حسين بن على عرضه داشت يا اباعبداللّه ! خدا تو را از هر بدى حفظ كند اين مرد كه مى آيد بدترين و جرى ترين و خونريزترين مردم روى زمين است ، سپس جلو آمد و در مقابل ((كثير)) ايستاد و گفت اگر بخواهى با حسين عليه السلام ملاقات كنى بايد شمشير خود را بر زمين بگذارى .
كثير گفت : به خدا سوگند! كه زيربار اين ذلت نمى روم ، من پيامى آورده ام اگر بپذيريد مى رسانم و الاّ برمى گردم .
ابوثمامه گفت : پس در موقع ملاقات دست من بر قبضه شمشير تو باشد. كثير اين پيشنهاد ابوثمامه را نيز نپذيرفت . ابوثمامه گفت پس پيام خود را به من بگو تا به امام عليه السلام ابلاغ و پاسخ آن را به تو بگويم و من اجازه نخواهم داد فردى خونريز مانند تو وارد خيمه آن حضرت شود.
طبرى مى گويد: در اين موقع گفتگو در بين آن دو زياد شد و كار به ناسزاگويى منجر گرديد و كثير بدون موفقيت در ماءموريت خويش به سوى عمرسعد بازگشت و جريان را باوى درميان گذاشت .عمرسعد هم اين ماءموريت را به ((قرّة بن قيس تميمى )) محول نمود.
در زيارت ناحيه مقدسه از ابوثمامه بدين گونه تجليل به عمل آمده است :(( السلام على اءبى ثمامة عبداللّه الصائدى (199)))

بخش سوم : در كربلا: خطاب به سعيد بن عبداللّه حنفى

متن سخن :
((... نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّةِ)).

ترجمه و توضيح :
به طورى كه قبلاً اشاره گرديد، پس از آنكه پيشنهاد آتش بس موقت از سوى امام براى اداى فريضه ظهر مورد پذيرش اهل كوفه قرار نگرفت ، آن حضرت بدون توجه به تيرباران دشمن به نماز ايستاد و چندتن از ياران آن حضرت از جمله سعيد بن عبداللّه و عمروبن قرظه كعبى در پيش روى امام ايستادند و سينه خود را سپر كردند كه پس از تمام شدن نماز در اثر تيرهايى كه به بدنشان رسيده بود به شهادت رسيدند.
سعيد بن عبداللّه پس از نماز كه با بدن خون آلود و ضعف شديد به روى خاك افتاده بود، چنين مى گفت : خدايا! به اين مردم لعنت و عذاب بفرست مانند عذابى كه بر قوم عاد و ثمود فرستادى و سلام مرا به پيامبرت برسان و از اين درد و رنجى كه به من رسيده است او را مطلع بگردان ؛ زيرا هدف من از اين جانبازى و تحمل اين همه درد و رنج ، رسيدن به اجر و پاداش تو از راه يارى نمودن به پيامبر تو مى باشد.
سپس چشمهايش را باز كرد و به قيافه امام تماشا نمود و به آن حضرت عرضه داشت :((اَوْفَيْتُ يَابْنَ رَسُولِاللّه ؟؛)) فرزند رسول خدا آيا من وظيفه خود را در مقابل تو انجام دادم ؟)).
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّة ؛)) آرى ، (تو وظيفه اسلامى و انسانى خود را به خوبى انجام دادى و) تو پيشاپيش من در بهشت برين هستى )).

بخش سوم : در كربلا: خطاب به عمروبن قرظه كعبى

متن سخن :
((... نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّةِ فَاقْرَاءْ رَسُولَاللّه مِنِّى السَّلامَ وَاَعْلِمْهُ اَنّى فىِ الاِثْرِ)).

ترجمه و توضيح :
عمروبن قرظه نيز به همراه سعيد بن عبداللّه ، پاسدارى امام را به عهده گرفته و در اين راه چندين چوبه تير به سر و سينه اش رسيده و شديدا مجروح و همزمان با سعيد به خاك افتاده بود و به سخنان سعيد و پاسخ امام عليه السلام گوش مى داد كه او نيز پس از اين سؤ ال و جواب همان سؤ ال سعيد را تكرار نمود:((اَوَفَيْتُ يَابْنَ رَسُولِاللّه ؟؛)) آيا من هم وظيفه خود را انجام دادم ؟)).
امام عليه السلام نيز همان پاسخى را كه به سعيد گفته بود به عمرو داد و فرمود:((آرى تو نيز وظيفه خود را انجام دادى و پيشاپيش من در بهشت هستى )). و در اين مورد اين جمله را نيز اضافه نمود كه : ((سلام مرا به رسول خدا برسان و به او ابلاغ كن كه من نيز در پشت سر تو به پيشگاه او و به ديدارش نايل خواهم گرديد))(200).
حضرت ولى عصر - عجل اللّه تعالى فرجه - در زيارت صادره از ناحيه مقدسه كه زيارت شهدا را تعليم مى فرمايد از اين شهيد فداكار چنين ياد مى كند:((السلام على عمروبن قرظة الانصارى )) زشت و زيبا
و اين است شخصيّت ((عمروبن قرظه )) كه هنگام اقامه نماز وجودش را سپر وجود امام و پيشواى خويش و سينه اش را آماج تيرهاى دشمنان مى گرداند و تيرهاى دشمن آنچنان فراوان و در پيكرش مؤ ثر است كه پس از چند لحظه به روى خاكهاى گرم و سوزان كربلا مى افتد ولى او در اين حال و با اين شرايط نيز مضطرب و نگران است كه آيا وظيفه خويش را وظيفه يك فرد مؤ من و با وفا را در مقابل فرزند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به طور شايسته انجام داده است يا نه ؟! و اين نگرانى او را آن چنان فشار مى دهد كه با سينه چاك چاك و بدن خون آلود و با لبان خشك و لرزان از امام عليه السلام سؤ ال مى كند:((اَوْفَيْتُ يَابْنَ رَسُولِاللّه ؟)) و امام پاسخ مى دهد:((نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّة )) ولى چون در اين جهان ، زشت و زيبا، نور و ظلمت و سعادت و شقاوت هميشه در كنار هم قرار گرفته است مناسب است كه در كنار نور معرفت ((عمروبن قرظه )) تاريكى و ظلمت برادرش ((على بن قرظه )) را نيز مشاهده كنيم و اگر با چهره زيباى ((عمروبن قرظه )) كمى آشنا شديم ، قيافه نازيباى برادر او ((على بن قرظه )) را نيز بشناسيم تا در طول تاريخ از مشاهده اين زشت و زيباها و اين تلخ و شيرينها و اين ايمان و ناباوريها متعجب و متحير نگرديم و همچنين با مقايسه شخصيّت ((قرظة بن كعب )) و ((على بن قرظه )) پدر و پسر يكى از مصاديق آيه شريفه (( (يخرج الميّت من الحىّ ) )) را به وضوح لمس و درك نماييم .
((قرظة بن كعب )) از صحابه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و از راويان حديث و از ياران اميرمؤ منان عليه السلام مى باشد. در جنگ احد و جنگهاى پس از احد در ركاب رسول خدا و اميرمؤ منان حضور داشته و در جنگ صفين يكى از پرچمداران لشگر آن حضرت بود و باز از طرف اميرمؤ منان عليه السلام استاندارى فارس بر وى محوّل گرديد. او در سال 51 درگذشت ، مى گويند در كوفه اوّلين شخصى كه به هنگام وفاتش بر وى نوحه سرايى گرديد ((قرظة بن كعب )) است .
از قرظة بن كعب چند فرزند بجاى مانده كه در ميان آنان ((عمرو و على )) از شهرت و معروفيت بيشترى برخوردارند. ((عمرو)) به مناسبت ايثار و فداكاريش و ((على )) به جهت شقاوت و بدبختيش :
امّا ((عمرو)) همزمان با حسين بن على عليهما السلام به كربلا وارد گرديد و آن حضرت ماءموريت مكالمه و گفتگو با عمرسعد را بر وى محول نمود و تا ورود شمر به كربلا و قطع مراوده و گفتگو، عمروبن قرظه اين ماءموريت را به نحو احسن انجام مى داد و در روز عاشورا از اوّلين كسانى است كه از حسين بن على عليهما السلام اجازه مبازره و جهاد گرفت و در مقابل صفوف دشمن شعر و رجز خواند و پس از مدتى جنگ براى تنفس و تجديد قوا به خيمه ها برگشت و به هنگام نماز حفاظت از جان امام را به عهده گرفت و به طورى كه قبلاً گفته شد در اثر تيرهاى زيادى كه بر پيشانى و سينه اش وارد شده بود به شهادت نايل گرديد.
و امّا على بن قرظه او هم به همراه عمرسعد و با لشكريان كوفه براى جنگ با حسين بن على عليهما السلام وارد كربلا گرديد و در روز عاشورا چون از شهادت برادرش مطلع گرديد از ميان صفوف بيرون آمده و امام حسين را اين چنين مورد خطاب قرار داد:((يا حسين يا كذّاب وابن كذّاب اغررت اخى واضللته فَقَتَلْتَهُ؛)) حسين اى مرد دروغگو و پسر دروغگو! برادر مرا گول زدى و گمراه كردى و او را به قتل رساندى )).
امام در پاسخ اين جسارت فرمود:((انّى لم اغرر اخاك وما اضللته ولكن هداه اللّه واضلكّ؛)) من برادر تو را گول نزدم و گمراه نكردم ولى خدا او را هدايت و تو را گمراه نمود)).
على بن قرظه گفت : خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم اين بگفت و به آن حضرت حمله نمود. نافع بن هلال از حمله او ممانعت كرده و نيزه اى بر او وارد ساخت كه بر زمين افتاد، دوستان على بن قرظه به نافع مجال ندادند و بدن مجروح او را به سوى لشكر كوفه حمل نمودند و با مداوا و معالجه از مرگ نجات يافت (201).

بخش سوم : در كربلا: سخنان امام (ع ) پس از اداى فريضه ظهر

متن سخن :
((يا كِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ قَدْ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَاتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَاَيْنَعَتْ ثِمارُها
وَهذا رَسُولُاللّهِ صلّى اللّه عليه و آله وَالشُّهَداءُ
اَلَّذِينَ قُتِلُوا فى سَبِيلِاللّه يَتَوَقَّعُونَ قدُومكم وَيَتَبا شَرُونَ بِكُمْ فَحامُوا عَنْ دِينِاللّهِ وَدِينِ نَبِيِّهِ وَذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ)).

ترجمه و توضيح لغات :
كِرام : جمع كريم ؛ شخص بلندنظر، بخشايشگر. اَيْنَعَتِ الثَّمَرُ: ميوه رسيد، شاداب گرديد. تَوَقع : انتظار. قُدُوم : وارد شدن . تَباشُر: به همديگر مژده دادن . ذبّ: دفاع كردن .

ترجمه و توضيح :
بنابه نقل مرحوم مقرم (202) پس از اداى نماز ظهر و پس از آنكه امام عليه السلام به سخنان قرظه و سعيد كه در پيش رويش به خاك و خون افتاده بودند پاسخ داد، به طرف بقيه ياران خويش كه به انتظار شهادت و جانبازى دقيقه شمارى مى كردند برگشت و خطاب به آنان چنين فرمود:
((اى عزيزان ! اى بزرگ منشان ! اينك درهاى بهشت (به روى شما) باز شده كه نهرهايش جارى و درختانش سبز و خرم است و اينك رسول خدا و شهيدان راه الهى منتظر ورود شما بوده و قدوم شما را به همديگر مژده مى دهند. پس بر شماست كه از دين خدا و رسولش حمايت و از حرم پيامبر دفاع كنيد)).

بخش سوم : در كربلا: به هنگام شهادت حبيب بن مظاهر(203)

متن سخن :
((... عِنْدَاللّه اَحْتَسِبُ نَفْسِى وَحُماةَ اَصْحابِى ))(204)

ترجمه و توضيح لغات :
احْتسابُ عندَاللّه : كارى كه براى رضاى خداوند انجام گيرد. حُماة (جمع حامى ): مدافع

ترجمه و توضيح :
آنگاه كه امام عليه السلام براى اداى نمازظهر درخواست آتش بس موقت نمود، حصين بن
نمير با صداى بلند گفت ، چه نمازى ؟ كه نماز شما مورد قبول نيست !
حبيب بن مظاهر(205) با شنيدن اين جمله جلو رفت و خطاب به حصين گفت :((زَعَمْتَ
اَنَّها لا تُقْبَلُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ وَتُقْبَلُ مِنْكَ ياحِمارُ؛)) خيال مى كنى نماز فرزند پيامبر قبول نيست و نماز تو قبول است اى حمار!)). حصين با شنيدن اين جمله به حبيب حمله نمود و ياران وى به ياريش شتافتند و چندتن ديگر به يارى حبيب شتافتند و در ميانشان جنگ سختى درگرفت ، حبيب با اينكه پير بود ولى گروهى از دشمن را به هلاكت رسانيد و بالا خره از پاى درآمد و دشمن سر از تنش جدا نمود.
كشته شدن اين مهمان پير براى حسين بن على عليهما السلام گران بود و چون در كنار پيكر بى سر و قطعه قطعه او قرار گرفت ، اين جمله را فرمود:((عِنْدَاللّه اَحْتَسِبُ نَفْسِى وَحُماةَ اَصْحابِى ؛)) بذل جانم و كشته شدن ياران و اصحابم در پيشگاه خدا و به حساب امر و فرمان اوست )).

بخش سوم : در كربلا: دعاى امام (ع ) درباره ابوشعساء

متن سخن :
((اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَميتَهُ وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ)).

ترجمه و توضيح لغات :
تَسْديد: به راه راست راهنمايى كردن . رَمْيَه : تيراندازى .

ترجمه و توضيح :
يزيد بن زياد، معروف به ابوشعساء كندى يكى از تيراندازان معروف كوفه و از لشكريان عمرسعد بود كه پس از سخنرانى امام عليه السلام و نبودن جواب مثبت به پيشنهادهاى آن حضرت قبل از حُر خود را به خيمه هاى امام رسانيده و جزو فداكاران آن حضرت گرديد.
ابوشعساء اول سواره به ميدان رفت و پس از آن كه اسبش پى گرديد به سوى خيمه ها بازگشت و در مقابل خيمه ها زانو بر زمين گذاشت و يكصد تير كه به همراه داشت همه را به سوى لشكر كوفه انداخت .
امام عليه السلام چون توبه و شهادت او را ديد، چنين دعا كرد:((اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَميتَهُ وَاجْعَلْ ثوابهُ الْجَنَّةَ؛)) خدايا! او را در تيراندازى محكم و قوى بگردان و اجر و مزدش را بهشت برين قرار بده )).
ابوشعساء پس از تمام شدن تيرها از جايش برخاست و گفت از همه تيرهايم فقط پنج تير به هدر رفت و بقيه به دشمن اصابت نمود. سپس با شمشير به صفوف دشمن تاخت و به شهادت رسيد(206).

بخش سوم : در كربلا: با حرّبن يزيد رياحى (207)

متن سخن :
((... نَعَمْ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْكَ وَيَغْفِرُلَكَ قَتَلَةٌ مِثْلُ قَتَلةِ النَّبِيّينَ وَآلِ النَّبِيّينَ ...
اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْيا وَالاخِرَة )).

لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنِى رِياح
صَبُورٌ عِنْدَ مُشْتَبَك الرِّماحِ
وَنعْمَ الْحُرُّ اِذْنادى حُسَيْناً
وَجادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَالصياحِ
فَيا رَبِّى اَضِفْهُ فى جِنانٍ
وَزَوِّجْهُ مَعَ الْحُورِ المِلاحِ
ترجمه و توضيح لغات :
مُشْتَبَك (از اِشْتِباك ): مخلوط شدن و درهم فرو رفتن كنايه است از شدت جنگ . رماح (جمع رُمْح ): نيزه . نادى حُسَيْناً در بعضى از منابع ((فادى حسَيْناً)) آمده است يعنى خود را بر حسين فدا نمود. جادَ بِنَفْسِهِ: جانش رابذل نمود.صِياحَ:فرياد زدن و صداكردن . اَضافَهُ: او را مهمان نمود. مِلاح (جمع مَليح ): نمكين .

ترجمه و توضيح :
بنا به نقل ابن اثير، حرّ پس از آنكه خود را از سپاه عمرسعد به كنار كشيد و به عنوان توبه به خدمت امام عليه السلام رسيد، عرضه داشت : من فكر نمى كردم كه اين مردم كار را بدينجا خواهند كشيد كه جدا با تو بجنگند و الا هيچگاه با آنان همراهى نمى كردم اينك به عنوان توبه از آنچه از من نسبت به شما سرزده است و مانع از حركت شما بوده ام به حضورتان آمده ام و تصميم دارم تا پاى مرگ از شما حمايت كنم ودر پيش رويت كشته شوم ، آيا توبه من پذيرفته است ؟
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((نَعَمْ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْكَ وَيَغْفِرُ لَكَ؛)) آرى ، خدا توبه تو را مى پذيرد و گناهانت را مى بخشد))(208).
بنا به نقل طبرى (209) و ابن كثير(210)، ((حر)) پس از كشته شدن حبيب و قبل از نماز ظهر به همراه زهير به دشمن حمله نمود كه هريك از آنان در محاصره دشمن قرار مى گرفت ، ديگرى حلقه محاصره را مى شكست و از دشمن نجاتش مى داد تا بالا خره اسب حّر را پى نمودند او پياده به جنگ ادامه داد و پس از آنكه بالغ بر چهل تن از دشمن را كشت يك گروه پياده از دشمن بر وى حمله نموده و او را از پاى در آورد. در اين موقع چندتن از ياران حسين بن على عليهما السلام نيز به آنان حمله كردند وبدن نيمه جان حرّ را از ميان قتلگاه به طرف خيمه ها حمل نموده در كنار خيمه اجساد شهدا قرار دادند(211).
امام عليه السلام نيز در همين جا و در كنار پيكر نيمه جان حرّ كه هنوز رمقى از حيات در وى بود، قرار گرفت وبا ديدن جسد خون آلود او همان جمله را كه مكرر مى گفت ، بر زبان جارى كرد و فرمود:
((... قَتَلَةٌ مِثْلُ قَتَلةِ النَّبيينَ وَآلِ النَّبِيينَ؛)) اين مردم كوفه قاتلان و كشندگانى هستند همانند قاتلان پيامبران و فرزندان پيامبران )).
سپس در بالاى سر حرّ نشست و در حالى كه خاك و خون از سرو صورتش پاك مى كرد، چنين فرمود:((اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْيا وَالاخِرَة ؛)) تو حر و آزاد مردى ، همان گونه كه مادرت تو را حُر ناميده است . و تو آزاد مردى در اين جهان فانى و در آن جهان پايدار و ابدى )).
آنگاه اين ابيات را در رثا حرّ خواند:((لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنِى رِياح ...؛)) چه نيكو مردى است حرّ، حرّ رياحى ، شكيبا و صبور به هنگام (جنگ ) و كثرت نيزه ها.
و چه نيكو مردى است حر آنگاه كه حسين ندا نمود او به هنگام دعوت حسين جانش را فدا نمود.
پروردگارا! در بهشت برين از وى پذيرايى كن و از حوريان زيبا و نمكين براى او همسر قرار بده !(212))).

مفهوم واقعى سعادت

اگر بخواهيم با مفهوم واقعى سعادت آشنا شويم و نمونه و مصداق كاملى از خوشبختى و حسن عاقبت را معرّفى كنيم بايد از ((حرّ)) و عده ديگرى ياد كنيم كه مانند وى در ابتداى امر به همراه جنود شيطان حركت نموده و در صفوف دشمنان اسلام قرار گرفته و به قصد قتل فرزند پيامبر و براى خاموش ‍ ساختن مشعل هدايت وارد كربلا گرديدند آنگاه عقل و خرد را به قضاوت طلبيده مشمول عنايت الهى و موفق به نزول فيوضات ربانى شدند و شمشير خود را به نفع اسلام و دفاع از حريم قرآن به كار بردند و در اين راه به فيض بزرگ شهادت نايل گرديدند.
تعداد افرادى كه در شب و روز عاشورا توبه كرده و به لشكر حسين بن على عليهما السلام پيوستند دقيقا معلوم نيست و اسامى همه آنها و كيفيت شهادتشان در كتب تاريخ به طور دقيق مشخص نگرديده است ولى از ميان اين افراد همانگونه كه شرح حال ((حر بن يزيد)) را نقل نموديم با دو نفر ديگر نيز آشنا مى شويم كه آنان هم موفق به توبه شده و در آخرين دقايق زندگى ، حسين بن على عليهما السلام به آن حضرت پيوسته و با شهادت در ركاب او به سعادت و خوشبختى دائمى نايل گرديدند.

سعد بن حارث و برادرش

سعد و ابوالحتوف فرزندان حارث ، ساكن كوفه و داراى عقيده انحرافى و حادّ گروه خوارج بودند كه شخصيتى مانند اميرمؤ منان عليه السلام را نيز واجب القتل مى دانستند اين دو برادر به همراه ((عمرسعد)) و براى جنگ ، با حسين بن على عليهما السلام وارد كربلا شده و در ميان لشكريان كوفه به سر مى بردند در روز عاشورا پس از شهادت همه ياران حسين بن على عليهما السلام اين دو برادر با شنيدن صداى استغاثه آن حضرت ((الاناصرٌ ينصرنى )) و با شنيدن صداى گريه زنان و اطفال ازميان خيمه ها، عميقا متحول و دگرگون شده و به همديگر گفتند: ما كه مى گوييم ((لا حكم الاّ للّه ولا طاعة لمن عصى اللّه ))(213))) اين حسين مگر فرزند پيامبر ما نيست ؟ و مگر ما در روز قيامت اميد شفاعت از جدّ او نداريم چگونه است كه ما با او وارد جنگ شده ايم و او در ميان دشمن و در اين غربت بى يار و ياور مانده است . اين بگفتند و به سوى حسين بن على شتافتند و شمشير از غلاف بيرون كشيده در نقطه اى كه به آن حضرت نزديك بود به جنگ با دشمن پرداختند و پس از كشتن و مجروح كردن گروهى ، هر دو برادر به شهادت رسيدند و بدن خون آلودشان در يك نقطه و در كنار هم به روى زمين افتاد. و بدينگونه اين دو برادر هم مانند ((حرّ)) به سعادت و حسن عاقبت نائل گرديدند(214).

بخش سوم : در كربلا: خطاب به زهير

متن سخن :
((وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ ... لا يَبْعُدَنَّكَ اللّه يا زُهَيْرُ وَلَعَنَ قاتِليكَ لَعْنَ الذَّينَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَخَنازيرَ))

ترجمه و توضيح لغات :
اِثْر: پشت سر. قِرَدَة (جمع قِرَد): بوزينه . خَنازِير (جمع خِنْزِير): خوك .

ترجمه و توضيح :
زهير بن قين (215) پس از يك حمله و جنگ شديد، به خيمه ها و به حضور امام برگشت و در حالى كه دستش را روى شانه امام گذاشته بود و براى دومين بار استيذان مى كرد، اين دو بيت را انشاد نمود:
((جانم به فداى تو كه هدايت يافت و هدايت گرديد، امروز روزى است كه جد تو پيامبر را ملاقات مى كنم .
و حسن و على مرتضى را و جعفرطيار، آن جوانمرد سلاح به تن را ملاقات مى كنم و اسداللّه و حمزه ، آن شهيد زنده را ملاقات مى كنم )).
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ؛)) من نيز در پشت سر تو با آنان ملاقات خواهم نمود)).
و پس از آنكه زهير از پاى درآمد و در زمين كربلا افتاد آن حضرت در بالينش حاضر گرديد و با اين جملات از وى تقدير نمود:((لا يَبْعُدَنَّكَ اللّه يا زُهَيْرُ...؛)) زهير! خدا تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و كشندگان تو لعنت كند، همانگونه كه در دورانهاى گذشته افرادى را لعنت نمود و مسخ گرديدند و به صورت ميمون و خوك درآمدند))(216).
آرى در هر دوران آنانكه قدرت تفكر را از دست داده و با دستور ابن زيادها و عمرسعدهاى زمان خويش ميمون وار به رقص و حركت درمى آيند، آنانكه خوك صفت زندگى برايشان بجز ارضاى غرايز مفهومى ندارد، مورد خشم ولعن خدا قرار گرفته اند كه انسانيت را اين چنين از دست داده اند.

بخش سوم : در كربلا: خطاب به حنظله شبامى

متن سخن :
((رَحِمَكَاللّه اِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذابَ حِينَ رَدُّوا عَلَيْكَ ما دعَوْتَهُمْ اِلَيْهِ مِنَ الحَقِّ
وَنَهَضُوا اِلَيْكَ لِيَسْتَبِيحُوكَ وَاَصْحابَكَ
فَكَيْفَ بِهِمُ اْلا نَ وَقَدْ قَتَلُوا اِخْوانكَ الصّالِحينَ. ...
رُحْ اِلى خَيْرٍ مِنَ الدُّنْيا وَما فيها وَالى مُلْكٍ لا يَبْلى ... آمينَآمينَ)).

ترجمه و توضيح لغات :
نَهَضُوا (از نَهضَ): قيام كردن و نَهَضَ اِلَيْهِ: به سوى وى شتافت . اِسْتِباحَه : جايز دانستن (كنايه است از تصميم به خونريزى ) رُحْ (امر است از راح ، يَرُوحُ): رفتن . يَبْلى (از بلى ): كهنه شدن .

ترجمه و توضيح :
يكى از ياران و اصحاب حسين بن على عليهما السلام حنظله شبامى است (217) كه چون در مقابل دشمن قرار گرفت به موعظه و نصيحت آنان پرداخت و گفتار خود را با آياتى پايان داد كه مؤ من آل فرعون فرعونيان را از تصميمشان درباره قتل حضرت موسى برحذر داشته و از عواقب خطرناك اين عمل به آنان هشدار داده است :(( (يا قَوْمِ اِنِّى اءَخافُ عَلَيكُمْ يَوْمَ التَّنادِ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ ما لَكُمْ مِنَاللّهِ مِنْ عاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِاللّه فَمالَهُ مِنْ هادٍ )(218).))
آنگاه به سوى خيمه ها برگشت و حسين بن على عليهما السلام در تشويق و تقدير وى چنين فرمود:((رَحِمَكَاللّه اِنَّهُمْ...؛)) خدا رحمتت كند، اين مردم آنگاه كه به سوى حقشان دعوت نمودى و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و يارانت آماده گرديدند، مستوجب عذاب بودند و اما حالا كه خون برادران صالح تو را ريختند، ديگر گرفتار عذاب و خشم پروردگار گرديدند)).
حنظله عرضه داشت :((صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِداكَ؛)) جانم به قربانت ! كه گفتارت صدق محض است )).
سپس به عنوان استيذان گفت :((اَفَلا نَرُوحُ اِلى رَبِّنا وَنَلْحَقُ بِاخْوانِنا؟؛)) آيا به سوى پروردگار خود نمى رويم و به برادرانمان كه در بهشت برين قرار گرفته اند لاحق نمى گرديم )).
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((رُحْ اِلى خَيْرٍ مِنَ الدُّنْيا وَما فيها وَالى مُلْكٍ لا يَبْلى ؛)) برو به سوى آنچه بهتر از دنيا و از آنچه در آن است و برو به سوى ملك و آقايى كه هميشگى است )).
حنظله با اين جمله با آن حضرت خداحافظى نمود:((اَلسَّلامُعَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللّه صَلَّى اللّه عَلَيْكَ وَعَلى اءَهْلِ بَيْتِكَ وَعَرَّفَ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ فى جَنّتِهِ)) امام هم فرمود: آمين ! آمين !
حنظله به سوى دشمن شتافت و جانانه جنگيد تا به درجه رفيعه شهادت نايل گرديد(219).

بخش سوم : در كربلا: خطاب به سيف بن حارث و مالك بن عبد

متن سخن :
((اَى ابنى اَخوى ما يَبْكيكما؟ فَواللّه انّى لاَرْجُو اَنْ تَكونا بعد ساعَةٍ قريرَالعَيْن ...
جزاكُمَااللّهُ يا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما مِنْ ذلكَ وَمواساتِكُما اِيّاى احْسَنَ جزاء المتّقين ...
وَعَليْكُمَاالسَّلامُ وَرحْمَةُاللّه وَبَرَكاتُهُ)).

ترجمه و توضيح لغات :
قريرالعين : خوشحال و مسرور در اثر رسيدن به مطلوب . وجد (با ضم و او): احساس و درك . مواسات : معاونت و يارى كردن .

ترجمه و توضيح :
بنا به نقل طبرى ، دو نفر از قبيله ((همدان )) به نام ((سيف بن حارث بن ربيع )) و ((مالك بن عبد بن سريع )) كه با هم عموزاده و از يك مادر بودند در روزهايى كه هنوز رفت وآمد در ميان كربلا و كوفه آزاد بود خودشان را به كربلا رسانيده و به لشكريان حسين بن على عليهما السلام پيوستند آن دو عموزاده در روز عاشورا چون كثرت لشكر دشمن و قلّت ياران امام حسين عليه السلام را مشاهده نمودند در حالى كه گريه مى كردند و اشك مى ريختند به خدمت آن حضرت رسيدند. چون حسين بن على عليهما السلام گريه آنها را ديد فرمود:((اَى ابنى اَخوى ما يَبْكيكما؟...؛)) اى فرزندان برادرانم ! سبب گريه شما چيست ؟ به خدا سوگند! من اميدوارم كه پس از ساعتى چشم شما روشن (و با ورود به بهشت برين ) خوشحال و مسرور باشيد)).
آن دو جوان عرضه داشتند:((جَعلنااللّه فداك لا واللّه ماعلى اءنفسنا نبكى ولكن نبكى عليك نراك قَدْ اُحيط بك وَلا نقدرُ عَلى اَنْ نَمنعكَ باءكثرِ مِن اَنْفُسِنا؛)) يابن رسول اللّه ! جان ما به قربانت ! به خدا سوگند! گريه و ناراحتى ما نه براى خود ماست بلكه به جهت شماست زيرا مى بينيم دشمن شما را احاطه نموده است و براى دفاع از شما خدمت شايسته و عمل قابل ملاحظه اى از ما ساخته نيست مگر همين خدمت كوچك و ناقابل و فدا شدن در حضور شما)).
امام عليه السلام در مقابل اين وظيفه شناسى و اين احساس مسؤ وليّت و اين ايثار و خدمت فرمود:((جزاكُمَااللّهُ يا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما...؛)) خداوند در مقابل اين درك و احساس شما و اين يارى و مواسات شما كه درباره من انجام مى دهيد بهترين پاداش متقيان را بر شما عنايت كند)).
طبرى از ابومخنف نقل مى كند: همان وقت كه اين دو پسرعمو مشغول صحبت با امام بودند ((حنظلة بن اءسعد)) نيز در مقابل صفوف دشمن مشغول موعظه و نصيحت آنان بود و طولى نكشيد - به طورى كه يادآور شديم - به شهادت رسيد و در اين هنگام آن دو جوان رو به ميدان گذاشتند (( ((فَاستَقْدَما يتسابقان ؛)) و در رفتن به سوى ميدان بر همديگر سبقت مى گرفتند)).
و گاهى هم رو به سوى خيمه ها نموده و با صداى بلند خداحافظى كرده و عرضه مى داشتند:((السلام عليك يابن رسول اللّه )) و امام مى فرمود:(( ((وَعَليكماالسلام ورحمة اللّه وبركاته )) آنگاه هردو با هم وارد جنگ شده و از همديگر حمايت مى نمودند و هر يك از آنان در محاصره دشمن قرار مى گرفت ، ديگرى به يارى وى مى شتافت و صفوف دشمن را در هم مى شكست و نجاتش مى داد، اينكه هر دو به شهادت رسيدند.(220)

احساس تكليف

در اين گفتگو و دراين بدرقه و خداحافظى آنچه كه بيش از هرمطلب ديگر جلب توجه مى كند و به صورت يك واقعيّت مهم و يك حقيقت فراموش ‍ نشدنى متجلّى مى گردد، مساءله احساس تكليف و درك وظيفه و مسؤ وليت است كه امام عليه السلام آن را ستوده و براى آن پاداش بزرگى از خداوند خواسته است و اين اجر و پاداش نه پاداش متقين بلكه بهترين پاداش متّقين است كه از درك ما بالاتر و از تصور ما برتر است .
آرى اگر اين دو جوان بر قلّت ياران حق و بر كثرت حاميان باطل ، اشك مى ريزند و بر اينكه در حمايت از حق توانى بيش از فداكردن همه هستى خود ندارند متاءسّف و متاءثّرند! و اگر در مسير شهادت با همديگر مسابقه گذاشته اند كه :(( (وَفى ذلك فليتنافس المتنافسون )(221).))
و اگر در راه ايفاى وظيفه و قربانى در راه حق آن چنان ذوق زده و خوشحالند كه در هر چند قدم مكث نموده و به سوى خيمه ها رو مى كنند و با جمله :((السلام عليك يا بن رسول اللّه )) تجديد عهد و پيمان و يا مجدّدا خداحافظى مى كنند و... برگشت همه اينها بر يك حقيقت است و آن احساس وظيفه است و درك مسؤ وليت . وه ! چه ستودنى و قابل تمجيد است اين زيبا صفت ! كه در هر جامعه اى به وجود آيد مى تواند از آن جامعه سيل خروشانى تشكيل دهد كه كوههاى موانع سعادت را از پيش پاى خود بركند و اين صفت در هر فردى پيدا شود او را به يارى دين و آيينش و حمايت از پيشوا و امامش تا سرحدّ مرگ و شهادت پيش خواهد برد. و چه زشت و خطرناك است كه اگر اين مهمّ و احساس تكليف و درك مسؤ وليت از جامعه و يا فردى رخت بربندد كه او در حقيقت نه تنها مرده اى است متحرك بلكه موجب مرگ و سقوط ديگران نيز خواهد بود.

بخش سوم : در كربلا: خطاب به جون

متن سخن :
((يا جُونُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى فَاِنَّما تَبَعْتَنا طَلَباً لِلْعافية
فَلا تَبْتَلِ بِطَرِيقَنِنا ... اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَطَيِّبْ رِيحَهُ
وَاحْشُرهُ مَعَ الا بْرارِ وَعَرِّفْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ))(222).

ترجمه و توضيح :
جون بن حرى ، غلام سياه و متعلق به ابوذر بود كه پس از وى خدمتگزار اهل بيت گرديده ، در زمان امام حسن مجتبى عليه السلام با آن حضرت و سپس ‍ با حسين بن على عليهما السلام زندگى و افتخار خدمت او را داشت و از مدينه تا مكه و از مكه تا كربلا در ركاب آن حضرت بود و چون در روز عاشورا جنگ به اوج شدت رسيد، به خدمت امام آمده و اجازه جنگ خواست .
امام در پاسخ وى فرمود:((يا جُوْنُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى ... ؛)) جون ! من بيعت را از تو برداشتم و آزاد گذاشتم ؛ زيرا تو به اميد عافيت و آسايش تا اينجا به همراه ما آمده اى و در راه ما خود را به ناراحتى و مصيبت مبتلا نگردان )).
((جَوْن )) خود را روى قدمهاى حسين بن على عليهما السلام انداخت و در حالى كه پاهاى آن حضرت را مى بوسيد چنين گفت : يابن رسول اللّه ! آيا سزاوار است كه من در رفاه و راحتى كاسه ليس شما باشم و در شدت و ناراحتى و در مقابل دشمن ، دست از شما بردارم ؟ آرى بدن من بدبو و خاندان من ناشناخته و رنگ من سياه است با بهشت برين بر من منّت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفيد و حسب من به عزّت و شرف نايل گردد، نه به خدا سوگند! من هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سياه من با خون شما آميخته گردد))(223).
امام عليه السلام چون وفا و صميميت و اصرار جون را مشاهده نمود، به وى اجازه داد تا به سوى ميدان حركت كند و چون از پاى درآمد و در زمين كربلا قرار گرفت ، امام عليه السلام خود را به بالين وى رسانيد و در كنارش نشست و با اين جملات او را دعا نمود.
((اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ...؛)) خدايا رويش را سفيد و بدنش را خوشبو و با ابرار و نيكان محشورش بگردان و در ميان او با محمد و خاندانش معارفه و آشنايى بيشتر قرار بده )).

بخش سوم : در كربلا: درباره عمر بن جناده

متن سخن :
((هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ فِى الْحَمْلَةِ الاُولى وَلَعَلَّ اُمَّهُ تكْرَهُ ذلِكَ))

ترجمه و توضيح :
پس از كشته شدن جناده انصارى فرزند يازده ساله اش عمر كه به همراه پدر و مادرش به سرزمين كربلا وارد شده بود، به حضور امام رسيد و اجازه نبرد با دشمن خواست ، حسين بن على عليهما السلام درباره وى چنين فرمود:((هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ...؛)) اين نواجوان كه پدرش در حمله اول كشته شده است ، شايد بدون اطلاع مادرش تصميم به نبرد گرفته است و مادرش به كشته شدن وى راضى نباشد)).
عمر، اين نوجوان جانباز چون گفتار امام عليه السلام را شنيد، عرضه داشت :((اِنَّ اُمّى اَمَرَتْنى ؛)) نه ، به خدا مادرم به من دستور داده است جانم را فداى تو و خونم را نثار راهت كنم )).
امام چون اين پاسخ را شنيد، اجازه داد و عمر حركت نمود. و در مقابل صفوف دشمن اين اشعار حماسى را مى خواند:
((امير من حسين است و چه نيكو اميرى ! سُرور قلب پيامبر بشير و نذير، على و فاطمه پدر و مادر اوست آيا براى او همانندى مى دانيد))(224).
وى پس از درگيرى با دشمن كشته شد. دشمن سر او را از پيكرش جدا كرده و به سوى خيمه ها انداخت ، مادرش سربريده نوجوانش را برداشت و پس ‍ از آنكه خاك و خونش را پاك نمود، به سوى يكى از لشكريان دشمن كه آن نزديكى بود، انداخت و او را به هلاكت رسانيد آنگاه به سوى خيمه بازگشت و چوبى به دست گرفت و در حالى كه اين دو بيت را مى خواند، به سوى دشمن حمله نمود:
((من در ميان زنها زنى هستم ضعيف ، زنى پير و فرتوت و لاغر، بر شما ضربه محكمى وارد خواهم ساخت در دفاع و حمايت از فرزندان فاطمه عزيز))(225).
و پس از آنكه دو نفر را مضروب ساخت به دستور امام به سوى خيمه ها بازگشت (226)

بخش سوم : در كربلا: هنگام شهادت حضرت على اكبر

متن سخن :
((اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ اءَشْبَهُ النّاسِ بِرَسُولكَ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله خَلْقاً وَخُلُقاً ومَنْطِقاً وكُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى رُؤ يَةِ نَبِيِّكَ
نَظَرْنا اِلَيْهِ. اَللّهُمَّ فَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَرْضِ وَفَرِّقْهُمْ
تَفْريقاً وَمَزِّقْهُمْ تَمْزِيقاً وَاجْعَلْهُمْ طَرائقَ قِدَداً
وَلا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ اَبَداً فَاِنَّهُمْ دَعَونا لينصرونا
ثُمَّ عَدَوا عَلَيْنا لِيُقاتِلُونا اِنَّ اللّه اَصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ اِبراهيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ
ذُريَةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ واللّه سَمِيعٌ عَلِيمٌ ...
مالَكَ؟ قَطَعَاللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمِى وَلَمْ تَحْفَظْ قَرابَتِى
مِنْ رَسُولِاللّه وَسَلَّطَ عَلَيْكَ مَنْ يَذْبَحُكَ عَلى فرِاشِكَ.
... قَتَلَاللّه قَوْماً قَتَلُوكَ يابُنَىَّ ما اَجْرَاءَهُمْ عَلَى ا للّه
وَعَلَى انتهاك حُرْمَةِ رَسُولِاللّه ، عَلَى الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفا)).

ترجمه و توضيح لغات :
تَمْزيق : از هم پاشيدن . طَرائق قِدَدا: گروههايى با اختلاف عقيده شديد.

ترجمه و توضيح :
پس از آنكه ياران و اصحاب حسين بن على عليهما السلام شربت شهادت نوشيدند و نوبت به افراد خاندان آن حضرت رسيد، اول كسى كه قدم به ميدان گذاشت و در راه اسلام و قرآن تيرها و نيزه و شمشيرها را به جان خريد ((على اكبر)) فرزند رشيد حسين بن على عليهما السلام بود.
و چون قلم از ترسيم شخصيت وى ناتوان و زبان از بيان وصفش عاجز است ، گوشه اى از شخصيت روحى و معنوى و حسن صورت و سيرت او را از زبان خود او و پدر ارجمندش مى شنويم :
آنگاه كه امام عليه السلام از مرگ خويش و يارانش خبر مى داد در پاسخ وى اظهار داشت : پدر جان ! اگر مرگ ما در راه حق است در اين صورت از مرگ باكى نيست :((فَاءذاً لانُبالِى بِالْمَوْتِ)) حسين بن على عليهما السلام در مقام بيان كمالات روحى و وصف قيافه و سيماى او مى گويد: على از نظر خلقت ظاهرى و قيافه ، از نظر ملكات و خلق و خوى و منطق و گفتار شبيه ترين مردم بود نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه هروقت يكى از افراد خاندان ما شوق ديدار و زيارت سيماى پيامبر را داشت ، صورت زيباى على را تماشا مى كرد؛ يعنى او آيينه تمام نماى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بود هم از نظر صورت و هم از نظر سيرت .
خوارزمى مى گويد: على بن الحسين عليهما السلام كه در سن هيجده سالگى بود، در روز عاشورا پيش از همه افراد خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عازم ميدان شهادت گرديد و آنگاه كه مى خواست با پدرش وداع كند و از خيمه ها حركت كند حسين بن على عليهما السلام نظر محبت آميزى به قيافه زيبا و قامت رساى وى افكند و صورت و محاسنش را به سوى آسمان نمود و چنين گفت :
((اَللهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ...؛)) خدايا! تو خود بر عليه اين مردم گواه باش كه به سوى آنان جوانى حركت مى كند كه از نظر خلقت و خلق و خو و نطق و سخن گفتن شبيه ترين مردم است به پيامبر تو و ما هروقت مشتاق لقاى سيماى پيامبر بوديم به صورت وى تماشا مى كرديم . خدايا! اين مردم ستمگر را از بركات زمين محروم و به تفرقه و پراكندگى مبتلايشان بگردان ! صلح و سازش را از ميان آنان و فرمانروايانشان بردار كه ما را با وعده يارى و نصرت دعوت نمودند و سپس به جنگ ما برخاستند)).
امام عليه السلام سپس اين آيه را خواند:((خدا آدم و نوح و فرزندان ابراهيم و فرزندان عمران را برعالميان برگزيد نسلهايى كه از يكديگرند و خداوند شنوا و داناست )).
و آنگاه كه حضرت على اكبر خواست از خيمه ها جدا شود حسين بن على عليهما السلام عمرسعد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:((مالَكَ؟ قَطَعَاللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمِى ...؛)) چه شده است بر تو؟ خدا نسل تو را قطع كند همان گونه كه تو شاخه مرا بريدى ،(227) و رابطه قوم و خويشى مرا با پيامبر ناديده گرفتى و خدا كسى را بر تو مسلط كند كه در ميان رختخواب تو را ذبح كند)).
على اكبر آنگاه كه در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت اين اشعار را مى خواند:
((منم على ، پسر حسين بن على و سوگند به كعبه كه ما اولى به پيامبر هستيم !
و به خدا قسم ! نبايد اين فرزند فرومايه بر ما حكومت كند اين نيزه را آنچنان بر شما فرود مى آورم كه خم شود.
و اين شمشير را آنچنان بر شما مى زنم تا درهم بپيچد مانند شمشير زدن جوان هاشمى علوى ))(228) سپس وارد جنگ شد.
مرحوم ((شيخ مفيد)) در ((ارشاد)) و ((طبرسى )) در ((اعلام الورى )) در ضمن نقل اشعار بالا چنين مى گويند:((... ففعل ذلك مراراً واهل الكوفة يتقون قتله ؛)) حضرت على اكبر عليه السلام اين اشعار حماسى را مى خواند و به دشمن حمله مى كرد و اين حمله را مكرر انجام داد؛ زيرا مردم كوفه از كشتن وى وحشت وترس داشتند و در هر حمله عقب نشينى مى كردند)).
در تعليل جمله بالا نظرات مختلفى گفته شده است كه براى مراعات اختصار از نقل آنها صرف نظر مى كنيم ولى آنچه به نظر اين حقير مى رسد اين است : آنچه مردم كوفه را در مقابل اين شهيد و فرزند شهدا و اين (( نابغة الايّام والدّهور و مجمع المحاسن النّسبية والسّببيّة ،)) جرثومه فضل و حجى اعجوبه عصرش و عزيز مصرش به وحشت انداخته بود، جمله اى است كه خود مرحوم مفيد درباره آن حضرت آورده است كه مى گويد:((وَكان اَصْبَحَالنّاس وجهاً؛)) او زيباترين مردم بود)) آرى ، آنچه مردم كوفه را در مقابل على اكبر عليه السلام به عقب نشينى واميداشت جمال زيبا و رخ دل آراى على بود كه پدر ارجمندش درباره او مى گويد:((اَللهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ اءَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلُقاً ومَنْطِقاً برسولك وكُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى رُؤْيَةِ نِبِيِّكَ نَظَرْنا اِلَيْهِ)) خوارزمى مى گويد: با اينكه تشنگى بر وى اثر عميق گذاشته بود اما آنچنان جنگ نمود و حملات شكننده بر صفوف دشمن وارد ساخت و از افراد دشمن كشت كه داد آنها بلند شد و تعداد كشته شدگان به وسيله او به 120 نفر بالغ گرديد و به سوى خيمه ها برگشت . و براى دومين بار حمله نمود و چون به روى خاك افتاد با صداى بلند عرضه داشت پدرجان ! اينك جدم رسول خدا با جام بهشتى سيرابم كرد كه پس از آن تشنگى نيست ...
حسين بن على عليهما السلام چون دربالاى سروى قرارگرفت فرمود:((قَتَلَاللّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ...؛)) خدا بكشد مردم ستمگرى را كه تو را كشتند فرزندم اينها چقدر بر خدا و به هتك حرمت رسول اللّه جرى شده اند، پس از تو اف بر اين دنيا!))(229).