سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا

محمّد صادق نجمى

- ۸ -


(( بخش سوم : در كربلا: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة))

((... اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ فى قَتْلِكُمْ وَقَتْلِى فِى هذاالْيَومِ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ وَالْقِتالِ))(159).
((... صَبْراً يا بَنِى الكِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ فَاَيُّكُمْ يَكْرَهُ اَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ وَما هُوَ لاِ عْدائِكُمْ اِلاّ كَمَنْ يَنْتَقِلُ من قَصْرٍ اِلى سِجْنٍ وَعَذابٍ اِنَّ اَبِى حَدَّثَّنى عَنْ رَسُولِاللّهِ اِنَّ الدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤ مِنِ وَجَنَّةُ الْكافِر والْمَوْتُ جِسْرُ هُؤُلاءِ اِلى جِن انِهِمْ وَجِسْرُ هؤ لاءِ اِلى جَحيمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَلا كَذِبْتُ))(160).))

ترجمه و توضيح لغات :
قَنْطَرَة : پل ، بُؤْس : تيره روزى ، فلاكت . ضَرّاء: روز بدبختى . جنان (جمع جَنَّت ): بهشت . جَحيم : دوزخ .

ترجمه و توضيح :
بنا به نقل ابن قولويه و مسعودى (161) حسين بن على عليهما السلام آنگاه كه نماز صبح را بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نموده پس از حمد و سپاس خداوند به آنان چنين فرمود:((اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ...:)) خداوند به كشته شدن شما و كشته شدن من در اين روز اذن داده است و بر شماست كه صبر و شكيبايى در پيش گرفته و با دشمن بجنگيد)).
مرحوم شيخ صدوق (162) از امام سجاد عليه السلام مطلبى بدين مضمون نقل مى كند كه :
در روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسين بن على عليهما السلام سخت شد بعضى از ياران آن حضرت متوجه گرديدند كه تعدادى از اصحاب و ياران امام عليه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده ابدان قطعه قطعه شده دوستانشان و رسيدن نوبت شهادتشان رنگشان متغير و لرزه بر اندامشان مستولى گرديده است ولى خود حسين بن على عليهما السلام و تعدادى از خواص يارانش برخلاف گروه اول هرچه فشار بيشتر و فاصله آنان با شهادت نزديكتر مى شود رنگشان گلنارى گشته و از آرامش و سكون خاطر بيشترى برخوردار مى گردند كه از اين منظره جالب و شهامت فوق العاده متعجب شده در حالى كه به قيافه روحانى و سيماى گلنارى حسين بن على عليهما السلام اشاره مى نمودند به ياران خود چنين گفتند:
((انظروا لا يبالى بالموت ؛)) به حسين بن على عليهما السلام نگاه كنيد كه از مرگ و شهادت كوچكترين ترسى به خود راه نمى دهد)).
آن حضرت چون اين جمله را از وى بشنيد ياران خويش را اين چنين مورد خطاب قرار داد:
((صبرا يا بنى الكرام ...؛)) اى بزرگ زادگان صبر و شكيبايى به خرج دهيد كه مرگ چيزى جز يك پل نيست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى هميشگى آن مى رساند، چه كسى است كه نخواهد از يك زندان به قصرى انتقال يابد و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجه گاه منتقل گردند. پدرم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر من نقل نمود كه مى فرمود: دنيا براى مؤ من همانند زندان و براى كافر همانند بهشت است . مرگ پلى است كه اين گروه مؤ من را به بهشتشان مى رساند و آن گروه كافر را به جهنمشان . آرى ، نه دروغ شنيده ام و نه دروغ مى گويم )).
آن حضرت پس از اين بيان ، صفوف لشكر خويش را كه بنا به مشهور از 72 تن تشكيل مى يافت (163) منظم نمود، ميمنه سپاه را به زهير بن قين و ميسره را به حبيب بن مظاهر و پرچم را به برادرش عباس بن على عليهما السلام سپرد و خود و افراد خاندانش در قلب سپاه قرار گرفتند.

دعوت به پايدارى

حسين بن على عليهما السلام پس از نماز صبح در روز عاشورا آرى ، پس از نماز صبح ! دو نكته را تذكر مى دهد: يكى اصل كشته شدن كه به امر پروردگار است و ديگرى پايدارى و استقامت در برابر دشمن كه هر دو نكته با نماز ارتباط مستقيم دارد، زيرا:
اگر در قرآن مجيد حكم نماز در آيات متعدد آمده و نماز يكى از علائم اسلام و ايمان است ، در شرايط خاص جنگ و جهاد و حتى در آن مرحله اى كه شكست ظاهرى و كشته شدن قطعى و مسلم است طبق فرمان الهى واجب است و اگر احيانا كسانى نماز بخوانند و حكم جهاد را فراموش كنند از مصاديق كسانى خواهند گرديد كه قرآن مجيد با تعبير:(( (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ )(164))) نكوهش مى كند.
و اما روح استقامت و پايدارى در جهاد نيز بايد از همان نماز و ارتباط با پروردگار به دست بيايد و از عبادت و معنويت مدد و نيرو بگيرد كه :(( (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة )(165).))

بخش سوم : در كربلا: دعاى امام در صبح عاشورا

متن سخن :
((اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى كُلِّ كَرْبٍ وَرَجائى فى كُلِّ شِدَّةٍ
وَاَنْتَ لِى فى كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِى ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ كَم مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فِيهِ الفُؤ ادُ للّه
وَتَقِلُّ فيهِ الْحِيلَةُ وَيَخْذُلُ فيهِ الصَّديقُ وَيَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِكَ
وَشَكَوتُهُ اِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّى اِلَيْكَ عَمَّنْ سِواكَ فَكَشَفْتَهُ
وَفَرَّجْتَهُ فَاءنْتَ وَلِىُّ كلِّ نِعْمَةٍ وَمُنْتَهى كلِّ رَغْبَةٍ))(166).

ترجمه و توضيح لغات :
ثِقَة : كسى كه بر وى اعتماد مى شود، تكيه گاه . رَجاءَ: اميد. عُدَّةُ (با ضم عين و تشديد دال ): سلاح . فُؤ ادُ: قلب . حِيلَه : چاره . خَذْل : واگذاشتن . يَشْمَتُ (از شَمِتَ): شماتت نمودن .

ترجمه و توضيح :
در فراز قبلى آورديم كه امام عليه السلام پس از اداى فريضه صبح ، صفهاى لشكر خود را آراست و وظيفه هريك از سران لشكر را معين نمود.
در اين هنگام عمر بن سعد نيز به آرايش و تنظيم صفوف لشكر خويش مشغول بود و چون چشم امام عليه السلام به انبوه جمعيت لشكر دشمن افتاد و در مقابل خويش سيلى عظيم و موجى خروشان از دشمن را ديد دستها را به سوى آسمان بلند كرد و اين دعا را خواند:((... اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِى فِى كُلِّ كَرْبٍ ...؛)) خدايا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پيشامد ناگوار مايه اميد من هستى و در هر حادثه اى سلاح و ملجاء من چه بسيار غمهاى كمرشكن كه دلها در برابرش آب و راه هرچاره در مقابلش مسدود مى گردد، غمهاى جانكاهى كه با ديدن آنها دوستان ، دورى جسته و دشمنان زبان به شماتت مى گشودند، در چنين مواقعى تنها به پيشگاه تو شكايت آورده و از ديگران قطع اميد نموده ام و تو بودى كه به داد من رسيده و اين كوههاى غم را برطرف كرده اى و از اين امواج اندوه نجاتم بخشيده اى . خدايا! توئى صاحب هر نعمت و توئى آخرين مقصد و مقصود من )).

بخش سوم : در كربلا: اوّلين سخنرانى امام (ع ) در روز عاشورا

متن سخن :
((اَيُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ بِما هُوَ حَقُّ لَكُمْ عَلَىَّ
وَحَتّى اَعْتَذِرَ اِلَيْكُمْ مِنْ مَقْدمى عَلَيْكُمْ
فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِى وَصَدّقْتُمْ قَوْلى وَاَعْطَيْتُمُونى النّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
كُنْتُمْ بِذلِكَ اَسْعَدَ وَلَمْ يَكُنْ لَكُمْ عَلَىَّ سَبيلٌ
وَاِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّى الْعُذْرَ وَلَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
فَاجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ
ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غَمَّةً ثُمَّ اقْضوا اِلَىَّ
وَلا تَنْظِرُونِ اِنَّ وَلَيِّيَاللّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ
وَهُوَ يَتَوَلّى الصّالِحِينَ))(167).

ترجمه و توضيح لغات :
اِعْتِذار: از خود دفاع كردن ، بيان حجت و دليل . مَقْدَمَ (به فتح ميم ): وارد شدن . نَصَفَ (بر وزن هَدَف ): انصاف و عدل و داد. اَسْعَدَ: كامياب تر، خوشبخت تر. غُمَّة : مبهم و مشتبه .

ترجمه و توضيح :
امام عليه السلام پس از تنظيم صفوف لشكر خويش ، سوار بر اسب گرديد و از خيمه ها قدرى فاصله گرفت و با صداى بلند و رسا خطاب به لشكر افراد عمرسعد چنين فرمود:((اَيُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى ...؛)) مردم ! حرف مرا بشنويد و در جنگ و خونريزى شتاب نكنيد تا من وظيفه خود را كه نصيحت و موعظه شماست ، انجام بدهم و انگيزه سفر خود را به اين منطقه توضيح بدهم اگر دليل مرا پذيرفتيد و با من از راه انصاف درآمديد راه سعادت را دريافته و دليلى براى جنگ با من نداريد و اگر دليل مرا نپذيرفتيد و از راه انصاف نيامديد همه شما دست به هم بدهيد و هر تصميم و انديشه باطل كه داريد درباره من به اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد ولى به هرحال امر بر شما پوشيده نماند، يار و پشتيبان من خدايى است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست يار و ياور نيكان )).

اتمام حجت

حسين بن على عليهما السلام با اينكه مى ديد دشمن به تمام معنا آماده جنگ است تا آنجا كه از رسيدن آب نيز به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگيرى نموده است و دقيقه شمارى مى كند كه با كوچكترين اشاره اى حمله را آغاز كند، ولى آن حضرت همانگونه كه به هنگام ورود به كربلا گفت ، نه تنهاحاضر نبود شروع به جنگ نمايد بلكه مى خواست تا جايى كه ممكن است ، براى آنان موعظه ونصيحت كند كه از طرفى راه حق و فضيلت را از باطل تشخيص دهند و از طرف ديگر مبادا در ميان آنان كسى ناآگاه و ناشناخته در ريختن خون امام عليه السلام شركت كند و بدون توجه و آگاهى از حقيقت در ورطه سقوط و بدبختى ابدى قرار بگيرد.
((سبط ابن جوزى )) در ((تذكرة الخواص )) مى گويد: چون حسين بن على عليهما السلام ديد كه مردم كوفه بر قتل وى اصرار دارند قرآنى برداشت و باز كرد و روى سرش گذاشت و در مقابل صفوف دشمن آنان را صدا كرد كه در ميان من و شما حاكم ، اين كتاب خدا و جدّم رسول اللّه باشد، مردم ! به چه جرمى ريختن خون مرا حلال مى دانيد، آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم ؟ آيا گفتار جدم را درباره من و برادرم نشنيده ايد كه ((هذانِ سيّدا شباب اهل الجنّة )) و اگر حرف مرا تصديق نمى كنيد از جابر و زيد بن ارقم و ابوسعيد خدرى سؤ ال كنيد، آيا جعفر طيار عموى من نيست ؟
از ميان مردم كسى پاسخ نگفت و تنها شمر بود كه صدا كرد الا ن وارد جهنم خواهى شد امام هم در جواب وى فرمود: ((اللّه اكبر! جدم خبر داده بود كه من در خواب ديدم سگى خون اهل بيت مرا مى ليسد و گمان مى كنم تو همان باشى ))(168).
و اين است عاطفه و محبت يك امام و رهبر الهى و انسان دوست در مقابل دشمن خونخوارش و اين است روش فرزند فاطمه - سلام اللّه عليها - كه در حساسترين شرايط و اوضاع نيز لحظه اى از مسيرى كه خدا براى او تعيين كرده است ، دست برنمى دارد تا اينكه كسى نگويد:(( (لَولا اءرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْرى )(169).))
اين سخنرانيها و اين هدايت و راهنماييها در روز عاشورا با نداشتن فرصت از سوى امام عليه السلام مكرر انجام گرفته است كه خواننده ارجمند با اولين سخنرانى و خطبه آن حضرت آشنا مى گردد.
و چون اين خطبه مفصل بوده و اين موعظه داراى جهات و جوانب گوناگون است ، لذا ما متن و ترجمه آن را در چهاربخش در اختيار خواننده قرار مى دهيم .
امام در مقدمه و بخش اول اين خطبه همين نكته را كه اشاره نموديم ، تذكر مى دهد كه مردم كوفه و لشكريان عمرسعد فكر نكنند او مى خواهد با ايراد اين سخنرانى اظهار موافقت و صلح و سازش با پيشنهاد دشمن بكند بلكه هدف وى اتمام حجت و بيان يك سلسله حقايق و واقعيات است كه آن حضرت با دارا بودن مقام امامت و وظيفه رهبرى و هدايت ، ناگزير است اين حقايق را با آنان در ميان بگذارد.
((اِسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ ...))

قطع سخن امام

بنا به نقل كتب تاريخ ، چون سخن امام عليه السلام به آخرين فراز اين بخش رسيد، صداى گريه از سوى بعضى از زنان و دختران كه به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دادند، بلند شد و لذا امام عليه السلام سخن و خطابه خويش را قطع كرده و به برادرش عباس و فرزندش على اكبر ماءموريت داد تا آنها را به سكوت و آرامش دعوت نمايند و اين جمله را نيز اضافه نمود كه آنان گريه هاى زيادى در پيش دارند.
چون بانوان و اطفال آرام شدند، امام دومرتبه شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداوند خطبه ديگرى ايراد نمود كه ذيلاً ملاحظه مى فرماييد.
((عِبادَاللّهِ اتَّقُوااللّه وَكُونُوا مِنَ الدُّنْيا عَلى حَذَرٍ فَاِنَّ الدُّنْيا لَوْ بَقِيَتْ عَلى اَحَدٍ اَوْ بَقِىَ عَلَيْها اَحَدٌ لَكانَتِ الا نبياءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَاَوْلى بِالرِّضاءِ وَاَرْضى بِالْقَض اءِ غَيْرَ اَنَّاللّه خَلَقَ الدُّنْيا لِلْفَناءِ فَجَديدُها بالٍ وَنَعيمُها مُضْمَحِلُّ وَسُرُورُها مُكْفَهِرُّ وَالْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَالدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَاتَّقُوااللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
اَيُّهَاالنّاسُ اِنَّاللّه تَعالى خَلَقَ الدُّنْيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَزَوالٍ مُتَصَرِّفَةً بِاءَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِىُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلا تَغُرَّنَّكُمْ هذِهِ الدُّنْيا فَاِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَكَنَ اِلَيْها وَتَخيبُ طَمَعَ منْ طَمَعَ فيها وَاَراكُمْ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلى اَمْرٍ قَدْ اَسْخَطْتُمُاللّهَ فِيه عَلَيْكُمْ وَاَعْرَضَ بِوَجِهِ الْكَرِيمِ عَنْكُمْ وَاَحَلَّ بِكُمْ نِقْمَتَهُ فَنِعْمَ الرَّبُ رَبُّنا وَبِئْسَ الْعَبيدُ اَنْتُمْ اَقْرَرْتُمْ بِالطّاعَةِ وآمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله ثَمَّ اِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ اِلى ذُرِّيّتِهِ وَعِتْرَتِهِ تُرِيدُونَ قَتْلَهم لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطانُ فَاءَنْساكُمْ ذِكْرَاللّهِ الْعَظيمِ فَتَباً لَكُمْ وَلِما تُرِيدُونَ اِنّا للّهِ وَانّا اِلَيْهِ راجِعُونَ هؤُلاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ ايمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقوم الظّالِمينَ))(170).))

ترجمه و توضيح لغات :
حَذَر: ترس . مواظبت ، برحذر بودن . اَحَقَّ: شايسته تر. اَرْضى : خوشايندتر. قَضاء: حكم . بالٍ در اصل باياء (بالى ) مى باشد: كهنه ، فرسوده . مُضْمَحِلّ: نابود، متلاشى . مُكفهِرُّ: تاريكى شديد، روترش كردن . تَلْعَه (بر وزن قَلْعَه ): چاه ، زمين شيب دار و خطرناك . قَلْعَه : دژ، برج و بارو، منزل موقت . مغرور: فريب خورده . شَقى : بدبخت . فَتنَتْهُ: (از رفتن ): شيفته اش نمود. رَكَنَ اِلَيْهِ: بر وى اعتماد كرد. خَيَّبَهُ تَخْييباً: نااميدش كرد. زحفُ: يورش بردن ، حمله كردن . اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِ: بر وى چيره گرديد. تَبّاً لكُمْ: نابودى و هلاكت بر شما باد.

ترجمه و توضيح :
((بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا در حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يا يك فرد براى هميشه در دنيا بماند پيامبران براى بقاء سزاوارتر و جلب خشنودى آنان بهتر و چنين حكمى خوشايندتر بود ولى هرگز! زيرا خداوند دنيا را براى فانى شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمتهايش زايل و سرور و شاديش به غم و اندوه مبدل خواهد گرديد، دون منزلى است و موقت خانه اى . پس براى آخرت خود توشه اى برگيريد و بهترين توشه آخرت تقوا و ترس از خداست . مردم ! خداوند دنيا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خويش را تغيير داده وضعشان را دگرگون مى سازد، مغرور و گول خورده كسى است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسى است كه مفتون آن گردد.
مردم ! دنيا شما را گول نزند كه هركس بدو تكيه كند نااميدش سازد و هركس بر وى طمع كند به ياءس و نااميديش كشاند و شما اينك به امرى هم پيمان شده ايد كه خشم خدا را برانگيخته و به سبب آن ، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرستاده است چه نيكوست خداى ما و چه بد بندگانى هستيد شماها كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پيامبرش ايمان آورديد و سپس براى كشتن اهل بيت و فرزندانش هجوم كرديد، شيطان بر شما مسلط گرديده و خداى بزرگ را از ياد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ايده و هدف شما. ما براى خدا خلق شده ايم و برگشتمان به سوى اوست . (سپس ‍ فرمود): اينان پس از ايمان ، به كفر گراييده اند، اين قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد))

نتيجه بخش دوم

حسين بن على عليهما السلام در بخش دوم از سخنان خويش به ناپايدار بودن زندگى دنيا اشاره كرده ، همه زندگى و زر و زيور آن را بى اعتبار و گذرا معرفى مى كند كه اگر قابل دوام و مورد اطمينان بود، انبيا و اوليا نسبت به آن از ديگران سزاوارتر بودند.
آن حضرت در اين قسمت از خطابه اش انگيزه انحراف مردم كوفه را بيان مى كند و آنها را بدين نكته متوجه مى سازد كه شما با وعده و وعيد و به طمع دنيا همان دنياى ناپايدار از اسلام و ايمان به خدا و پيامبر دست شسته و به نبرد با رهبر و امام زمان خود برخاسته ايد و كمر به قتل فرزند پيامبر خود بسته ايد.
خلاصه :
امام عليه السلام پس از بيان بى پايه بودن زندگى و زرق و برق اين دنيا، انگيزه شقاوت و بدبختى مردم كوفه را كه نيل به همان زرق و برق و دست يافتن به مقام و ثروت موهوم بوده است ، بر آنان ترسيم مى نمايد تا از اين راه دشمن را از فتنه و خونريزى جلوگيرى و كسانى را كه قابل اصلاح هستند، اصلاح و بر مقدم داشتن آخرت بر دنيا تشويق نمايد.
و در بخش سوم خطبه ، از راه معرفى خويش به موعظه و نصيحت آنان ادامه مى دهد و چنين مى فرمايد:
((اَيُّهَاالنّاسُ اَنْسِبُونى مَنْ اَنَا ثَمَّ ارْجِعُوا اِلى اَنْفُسِكُمْ وَعاتِبُوها وَانْظُرُوا هَلْ يَحِلُّ لكم قتلى وَانْتِهاكُ حُرْمَتِى ؟ اَلَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَابْنَ وَصِيِّهِ وَابْنَ عَمِّهِ وَاَوَّلَ الْمُؤْمِنينَ بِاللّهِ وَالْمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِما جاءَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ اَوَلَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُالشُّهَداءِ عَمَّ اَبِى ؟ اَوَلَيْسَ جَعْفَرُالطّيّارُ عَمّى ؟ اَوَلَمْ يَبْلِغُكُمْ قَوْلُ رَسُولِاللّه لى وَلاَخى هذانِ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَّنة ؟ فَاِنْ صَدَّقْتُمُونى بِما اَقُولُ وَهُوَ الْحَقُّ وَاللّهِما تَعَمَّدْتُ الْكَذِبَ مُنْذُ عَلِمْتُ اَنَّاللّه يَمْقُتُ عَلَيْهِ اَهْلَه وَيَضْرِبُهُ مَنِ اخْتَلَقَهُ وَاِنْ كَذَّبْتُمُونى فَاِنَّ فِيْكُمْ مَنْ اِنْ سَاءْلُتمُوهُ عَنْ ذلِكَ اَخْبَرَكُمْ سَلُوا جابِرَبْنَ عَبْدِاللّه الا نْصارِى وَاَبا سَعيِدالْخِدْرى وَسَهْلَ بْنَ سَعْدِ السَّاعِدىِ وَزَيْدَ بْنَ اَرْقَمَ وَاَنَسَ بْنَ مالِكٍ يُخْبِرُوكُمْ اَنَّهُمْ سَمِعُوا هذِهِ الْمَقالَةَ مِنْ رَسُولِاللّهِ لى وَلا خِى اَما فى هذا حاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِى ))

ترجمه و توضيح لغات :
اَنْسَبَهُ: نسب او را بيان نمود. عاتبه : او را سرزنش نمود. حاجِز: مانع . اِنْتَهاكَ حُرْمَتِ: درهم شكستن سد احترام . يَمْقُتُ (از مَقَتَ): خشم و غضب . اِخْتلاق : دروغ سازى . مَقالَه : گفتار. سَفْك دَم : خونريزى .

ترجمه و توضيح :
((مردم ! بگوييد من چه كسى هستم سپس به خود آييد و خويشتن را ملامت كنيد و ببينيد آيا قتل من و درهم شكستن حريم من براى شما جايز است ؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم ؟ آيا من فرزند وصى و پسرعموى پيامبر شما نيستم ؟ مگر من فرزند كسى نيستم كه پيش از همه مسلمانان به خدا ايمان آورد و پيش از همه رسالت پيامبر را تصديق نمود؟ آيا حمزه سيدالشهداء عموى پدر من نيست ؟ آيا جعفرطيار عموى من نيست ؟ آيا شما سخن پيامبر را در حق من و برادرم نشنيده ايد كه فرمود: اين دو، سروران جوانان بهشت هستند؟ اگر مرا در گفتارم تصديق بكنيد اينها حقايقى است كه كوچكترين خلافى در آن نيست ؛ زيرا از روز اول دروغ نگفته ام ؛ چون دريافته ام كه خداوند به اهل دروغ غضب كرده و ضرر دروغ را به گوينده آن برمى گرداند و اگر مرا تكذيب مى كنيد، اينك در ميان مسلمانان از صحابه پيامبر كسانى هستند كه مى توانيد از آنها سؤ ال كنيد: از جابر بن عبداللّه انصارى ، ابوسعيد خدرى ، سهل بن سعد ساعدى ، زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد كه همه آنان گفتار پيامبر را درباره من و برادرم از رسول خداشنيده اند و همين يك جمله مى تواند مانع شما گردد از ريختن خون من )).

پاسخ به شايعه ها

چون گروهى از مردم كوفه تحت تاءثير تبليغات مسموم دست اندركاران بنى اميه قرار گرفته و چنين تفهيم شده بودند كه جنگ با حسين بن على به عنوان حمايت از خليفه شرعى و قانونى (يزيد بن معاويه ) مى باشد و چون حسين بن على عليهما السلام برخلاف مصالح مسلمانان و بر ضد خليفه آنان قيام كرده است و مبارزه با وى بر هر مسلمانى واجب است ، لذا آن حضرت در بخش سوم از سخنانش به عنوان پاسخگويى به اين شايعه ها، به برخى از ويژگيهاى خاندان و نياكان خود و شخصيت معنوى خويش كه مورد تاءييد پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده است ، اشاره مى كند؛ ويژگيهايى كه براى هر فرد مسلمان روشن و ثابت است همه مى دانند كه او فرزند پيامبر و فرزند فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - و فرزند على عليه السلام پسرعموى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اولين شخصيتى است كه به پيامبر ايمان آورده و آنگاه كه ديگران در مقام مبارزه با اسلام بودند، او از رسالت پيامبر حمايت و پشتيبانى نموده است . حسين بن على عليهما السلام از حمزه سيدالشهداء و جعفرطيار دو عم بزرگوارش سخن مى گويد كه مجاهدتها و جانبازيهاى اين دو شهيد بزرگ ، به اسلام و قرآن استحكام بخشيده است و هردو در نبرد باكفار با فجيع ترين وضعى به شهادت نايل شده اند.
حسين بن على عليهما السلام درباره خودش مطلبى را تذكر مى دهد كه براى هيچ مسلمانى قابل انكار نبود و فضيلتى را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل و يادآورى مى كند كه به گوش همه مسلمانان رسيده بود:((هذانِ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَّنة ؛)) اين دو (حسن و حسين ) سروران جوانان بهشت هستند)).
امام عليه السلام با اشاره به اين فضايل و اين ويژگيها مى خواهد اين افكار منحرف را در اين مسير قرار دهد كه اگر شما حركت ما را مخالف اسلام و مصالح مسلمين مى دانيد اسلام در خاندان ما به وجود آمده و با مجاهدتهاى ما به دست شما رسيده است ، آن روز كه پدرم على اسلام را پذيرفت ، نياكان خليفه ادعايى شما در كفر و الحاد به سر مى بردند و اينها كه شما به عنوان حاميان اسلام شناخته ايد و به نفع آنان شمشير مى كشيد نه در صف مخالفين اسلام بلكه سلسله جنبانان جنگ با پيامبر اسلام بودند و عموهاى من با همين افراد و براى اسلام تا سرحد شهادت جنگيدند و چگونه است كسى كه رسول خدا او را آقا و سرور جوانان بهشت معرفى كرده است ، اسلام را كنار گذاشته و دشمنان ديروز اسلام ، امروز سنگ طرفدارى از اسلام را به سينه مى زنند؟

قطع سخن امام

در اينجا شمر بن ذى الجوشن كه يكى از فرماندهان و سران لشكر كوفه بود، متوجه گرديد كه ممكن است سخنان امام در سپاهيان مؤ ثر واقع شود و آنان را از جنگ منصرف سازد و لذا خواست سخن امام را قطع كند و با صداى بلند داد زد:((هُوَيَعْبُدُاللّهَ عَلى حَرْفٍ اِنْ كانَ يَدْرى ما يَقُولُ؛)) او در ضلالت است و نمى فهمد چه مى گويد)).
حبيب بن مظاهر هم از سوى لشكر آن حضرت بدو پاسخ داد:((وَاءنْتَ تَعْبُدُاللّهَ عَلى سَبْعِينَ حَرْفاً؛)) توئى كه در ضلالت و گمراهى سخت مى باشى و راست مى گويى كه سخن او را نمى فهمى ؛ زيرا خدا قلب تو را مهر و موم كرده است )).
آنگاه امام سخن خود را بدين گونه ادامه داد:
((فَاِنْ كُنْتُمْ فى شَكٍّ مِنْ هذاالقول اَفَتَشُكُّون اَنِّى ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ فَوَاللّه مابَيْنَ الْمَشْرِقِ، والْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِي غَيْرى فيكُمْ وَلا فى غَيْرِكُمْ وَيْحَكُمْ اَتَطْلُبُونىِ بِقَتِيلٍ قَتَلْتُهُ اءوْمالٍ اِسْتَهْلَكْتُهُ اَوْ بِقِصاص جَراحَةٍ.
... يا شَبَثَ بْنَ ربعى وَيا حَجّارَ بنَ اَبْجَرَ وَيا قَيْسَ بْنَ الا شْعَثِ وَيا يَزِيدَ بْنَ الْحارِثِ اَلَمْ تَكْتُبُوا اِلَىَّ اَنْ قَدْ اَيْنَعَتِ الثمارُ وَاخْضَرَّ الْجَنابُ وَاِنَّما تَقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدةٍ؟
... لا وَاللّه اُعْطيهِمْ بِيَدى اِعْطاءَ الدَّلِيلِ وَلا اَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبِيدِ يا عِبادَاللّه اِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِالْحِسابِ))(171).))

ترجمه و توضيح لغات :
وَيْحَكُمْ: واى بر شما. قَتيل : كشته شده . اِسْتِهْلاك : از بين بردن . قِصاص جَراحَت :
تلافى كردن زخمى كه به وسيله كسى وارد مى گردد. اَيْنَعَ الثَّمَر: ميوه رسيد. شاداب گرديد. اِخْضَرَّالْجَنابُ: جناب به معنى ناحيه است كنايه است از سرسبز بودن باغات ناحيه كوفه و عراق . جُنْدٌ مُجَنَّد: لشكر آماده . عُذْتُ (متكلم است از عاذَ عَوْذاً): پناه بردن تَرْجُمُونِ (از رَجْم ): دور انداختن .
((اگر در گفتار پيامبر در باره من و برادرم ترديد داريد آيا در اين واقعيت نيز شك مى كنيد كه من پسر دختر پيامبر شما هستم و در همه دنيا و در ميان شما و ديگران پيامبر خدا فرزندى جز من ندارد؟ واى بر شما! آيا كسى از شما را كشته ام كه در مقابل خون وى مرا به قتل مى رسانيد! يامال كسى را گرفته ام و يا جراحتى بر شما وارد ساخته ام تا مستحق مجازاتم بدانيد؟)).
گفتار حسين بن على عليهما السلام كه بدينجا رسيد، سكوت كامل بر سپاه كوفه حكمفرما بود و هيچ عكس العمل و پاسخى از طرف آنان مشاهده نمى گرديد كه امام چند تن از افراد سرشناس كوفه را كه از آن حضرت دعوت كرده و در ميان لشكر ابن سعد حضور داشتند، خطاب كرد و چنين فرمود:
((اى شبث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى يزيد بن حارث ! آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه ميوه هايمان رسيده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقيقه شمارى مى كنيم ، در كوفه لشكريانى مجهز و آماده در اختيار تو است )).
اين افراد در مقابل گفتار امام پاسخى نداشتند جز انكار و گفتند ما چنين نامه اى به تو ننوشته ايم .
در اينجا قيس بن اشعث با صداى بلند گفت : يا حسين ! چرا با پسرعمويت بيعت نمى كنى (تا راحت شوى )؟ كه در اين صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند كرد و كوچكترين ناراحتى متوجه تو نخواهد گرديد.
امام در پاسخ وى فرمود:((لا وَاللّه لااُعْطيهِمْ ... ؛)) نه به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار مى كنم )).
سپس آيه اى را كه گفتار حضرت موسى را در مقابل عناد و لجاجت فرعونيان نقل مى كند، قرائت نمود:((اِنّى عُذْتُ بِرَبِّى ...(172)؛)) من به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى برم كه گفتار مرا دور مى افكنيد. پناه مى برم به پروردگار خويش و پروردگار شما از هر شخص متكبرى كه ايمان به روز جزا ندارد)).

نتيجه آخرين بخش

و بالا خره امام عليه السلام در بخش چهارم و در آخرين بخش از سخن خويش براى اتمام حجت بيشتر، به اين مطلب اشاره مى كند كه اگر از همه فضائل ياد شده چشم بپوشيد و در آنچه پيامبر درباره ما گفته است شك وترديد داشته باشيد، آيا مى توانيد در اين واقعيت نيز شك كنيد كه من فرزند پيامبر هستم ؟ و آيا براى پيامبر اسلام در روى زمين بجز من پسر دخترى وجود دارد؟ ولى پس از همه اين مطالب با كمال شهامت و شجاعت و در كمال صراحت به طورى كه دشمن را از هر تلاشى ماءيوس و نااميد كند مى گويد:((لا وَاللّه لااُعْطيهِمْ بِيَدِى اِعْطاءَ الذَّليل وَلا اَفِرُّمِنْهُمْ فِرارَ الْعَبيد))

بخش سوم : در كربلا: دوّمين سخنرانى در روز عاشورا

متن سخن :
((... وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَىَّ
فَتَسْمَعُوا قَوْلى وَاِنَّما اَدْعُوكُمْ اِلى سَبيلِ الرَّشادِ
فَمَنْ اَطاعَنِى كانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ
وَمَنْ عَصانِى كانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ
وَكُلُّكُمْ عاصٍ لاَمْرِى غَيْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلى قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ
وَمُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرام فَطَبعَاللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ
وَيْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ اَلا تَسْمَعُونَ؟
... تَبّاً لَكُمْ اَيَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً اَفَحينَ اسْتَصبرَ خْتُمُونا
وَلِهينَ مُتَحَيِّرِينَ فَاءصْرَخْناكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ
عَلَيْنا سَيْفاً فى رِقابِنا وَحَشَشْتُمْ عَلَيْنا نارَ الْفِتَنِ الَّتى
جَناها عَدُوُّكُمْ وَعَدُوُّنا فَاَصْبَحْتُمْ اِلْباً عَلى اَوْلِيائِكُمْ
وَيَداً عَلَيْهِمْ لاعْدائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ اَفْشَوهُ فِيْكُمْ
وَلا اَمَلَ - اَصْبَحَ لَكُمْ فيهِمْ اِلا الْحَرامَ - مِنَ الدُّنْيا اَنالُوكُمْ
وَخَسِيسَ عَيْشٍ طَمِعْتُمْ فيهِ مِنْ حَدَثٍ كانَ مِنّا
وَلا رَاءْىٍ تَفيلٍ لَنا مَهْلاً لَكُمُ الْوَيْلاتُ اِذْكَرِهْتُمُونا
وَتَرَكْتُمُونا فَتَجَهَّزْتُمْ وَالسَّيْفُ لَمْ يُشْهَرْ
وَالجاءْشُ طامِنٌ وَالرَّاءْىُ لَمْ يُسْتَصْحَفْ
وَلكِنْ اَسْرَعْتُمْ عَلَيْنا كَطَيْرَةِ الدّباءِ
وَتَداعَيْتُمْ اِلَيْنا كَتَداعِى الْفِراشِ
فَقُبْحاً لَكُمْ فَاِنَّما اَنْتُمْ مِنْ طَواغِيتِ الاُمَّةِ
وَشِذاذِ اْلاَحْزابِ وَنَبَذَةِ الْكِتابِ وَنَفَثَةِ الشَّيْطانِ وَعُصْبَةِ الاثامِ
وَمُحَرِّفى الْكِتابِ وَمُطْفِىِ السُّنَنِ وَقَتَلَةِ اَوْلادِ الاَنْبِياء وَمُبيرى عِتْرَةِ الا وْصِياءِ ومُلْحِقى الْعِهارِ بِالنَّسَبِ وَمُوذى الْمُؤْمِنينَ
وَصُراخِ اءئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِين جَعلواالْقُرآن عِضينَ))(173).

ترجمه و توضيح لغات :
s وَيْلَكُمْ: واى بر شما. تَنْصِتُوا (از نَصَتَ): ساكت شد، گوش فرا داد. اِنْخَزَلَ: آهسته و لاك پشت وار رفت .مَلاََ: پر شده است . طَبَعَ: مهر زده است . تَرَحَ (به فتح راء بر وزن شَرَف ): حزن و اندوه . اِسْتَصْرَخَ: كمك خواست . ولَهين (از وَلَهَ): كثرت شوق و علاقه . اَصْرَخَهُ: به فرياد وى رسيد. مُؤَدّينَ (از ادى تادية ): آماده شدن . مُسْتَعَدّين (ازاستعداد): تاختن اسب ، كنايه است از سرعت و عجله . سَلَلْتُمْ (از سلَّ): كشيدن شمشير. حَشَشْتُم (از حَشّ): روشن كردن و شعله ور كردن آتش . جَنى : جمع كردن و آماده ساختن . اِلْب (با كسر اول ): نيرو، پشتوانه . خَسيس : پست و كم ارزش . تَفَيل (بر وزن كفيل ): ناصواب و ناروا. مَهْلاً: آهسته . وَيْلاتَ (جمع وَيْلَة ): بلا و گرفتارى . لم يشهر(مجهول از شهره ): شمشير كشيدن . جَاءش : قلب ، سينه ... طامِن : آرام . اِسْتِصْحافِ: تغيير يافتن . طَيْرَةِ الدَّباءِ طَيْرَة بناء مَرَّة است از طار يَطيرُ: پرواز كرد. دَباء بفتح اول : نوعى از ملخ . تَداعُوا عَلَيْهِ:از روى دشمنى بر ضد او اجتماع كردند. طَواغيت (جمع طاغوت ): سركش . شذاذ: افراد بى رگ و ريشه . نَبَذَه (جمع نابذ): ترك كنندگان . نَفَثَه : اخلاط سر وسينه كه به بيرون انداخته شود. اِثْم : گناه وخيانت . مطفى ء (اسم فاعل از اطفاء) خاموش كردن . مُبير: هلاك كننده . صراخ : فرياد.

ترجمه و توضيح :
خوارزمى مى گويد: دومين سخنرانى امام عليه السلام در روز عاشورا و در سرزمين كربلا بدين صورت بود: پس از آنكه هر دو سپاه كاملاً آماده گرديد و پرچمهاى عمرسعد برافراشته شد و صداى طبل و شيپورشان طنين افكند و سپاه دشمن از هرطرف دور خيمه هاى حسين بن على را فرا گرفته و مانند حلقه انگشترى در ميان خويش گرفتند، حسين بن على عليهما السلام ازميان لشكر خويش بيرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وى گوش فرا دهند ولى آنها همچنان سروصدا و هلهله مى نمودند كه حسين بن على عليهما السلام بااين جملات به آرامش و سكوتشان دعوت نمود:((وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلى ...؛)) واى بر شما! چرا گوش فرانمى دهيد تا گفتارم را - كه شما را به رشد و سعادت فرامى خوانم - بشنويد هركس از من پيروى كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصيان و مخالفت ورزد از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشى نموده و با دستور من مخالفت مى كنيد كه به گفتارم گوش فرانمى دهيد. آرى ، در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاى حرام و لقمه هاى غير مشروعى كه شكمهاى شما از آن انباشته شده ، خدا اين چنين بر دلهاى شما مهر زده است ، واى بر شما! آيا ساكت نمى شويد؟)).
چون سخن امام عليه السلام بدينجا رسيد لشكريان عمرسعد همديگر را ملامت نمودند كه چرا سكوت نمى كنند و همديگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. چون سكوت بر صفوف دشمن حاكم گرديد امام عليه السلام در ادامه سخنانش چنين فرمود:((تَبّاً لَكُمْ اَيَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً...؛)) اى مردم ! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به يارى خود خوانديد و آنگاه كه به فرياد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوى شما شتافتيم ، شمشيرهايى را كه از خود ما بود بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه اى را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد، به حمايت و پشتيبانى دشمنانتان و بر عليه پيشوايانتان بپا خاستيد، بدون اينكه اين دشمنان قدم عدل و دادى به نفع شما بردارند و يا اميد خيرى در آنان داشته باشيد مگر طعمه حرامى از دنيا كه به شما رسانيده اند و مختصر عيش و زندگى ذلتبارى كه چشم طمع به آن دوخته ايد.
قدرى آرام ! واى بر شما! كه روى از ما برتافتيد و از يارى ما سرباز زديد بدون اينكه خطايى از ما سرزده باشد و يا راءى و عقيده نادرستى از ما مشاهده كنيد آنگاه كه تيغها در غلاف و دلها آرام و راءيها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوى ما روى آورديد و چون پروانه از هرسو فرو ريختيد، رويتان سياه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستيد كه قرآن را پشت سر انداخته ايد، از دماغ شيطان در افتاده ايد، از گروه جنايتكاران و تحريف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن مى باشيد كه فرزندان پيامبران را مى كشيد و نسل اوصيا را از بين مى بريد. شما از لاحق كنندگان زنازادگان به نسب و اذيت كنندگان مؤ منان و فريادرس پيشواى استهزاگران مى باشيد كه قرآن را مورد استهزا و مسخره خويش قرار مى دهند)).
امام عليه السلام در ادامه سخنانش مطالب ديگرى را بيان فرموده كه در بخش دوم اين خطبه ملاحظه مى فرماييد.
((... وَاَنْتُمُ ابْنَ حَرْبٍ وَاءشْياعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَاِيّانا تَخذُلُونَ اَجَلْ وَاللّهِ اَلْخَذْلُ فيكُمْ مَعْرُوف وَشَجَتْ عَلَيْهِ عُروُقُكُمْ وَتَوارَثَتْهُ اُصُوَلُكُمْ وَفُرُوعُكُمْ وَنَبَتَتْ عَلَيْهِ قُلُوبُكُمْ وَغَشِيَتْ بِهِ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ اَخْبَثَ شَجَرَةٍ شَجىً لِلنّاظِرِ وَاُكْلَةً لِلْغاصِبِ اَلا لَعْنَةُاللّه عَلَى النّاكِثينَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ الايمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُاللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً فَانْتُمْ وَاللّهِ هُمْ اءَلا اِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىِّ قَدْرَكَزَبَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة يَاْبى اللّهُ لَنا ذلِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَانوفٌ حَمِيَّةٌ وَنُفُوسٌ اَبِيَّةٌ مِنْ اَن تُؤْثرَ طاعَةَ اللّئام عُلى مَصارِع الْكِرامِ اءلا اِنِّى قَدْ اءعْذَرْتُ وَاءنْذَرْتُ اءلا اِنِّى زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسْرَة عَلى قِلَّهِ الْعَدَدِ وَخِذْلانِ النّاصِرِ.

فَإ نْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْماً
وَاِن نُهْزَمْ فَغَيْر مُهَزَّمينا
وَما اِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلكِنْ
مَنايانا وَدَوْلَةُ آخَرينا
فَقُلْ لِلشّا مِتينَ بِنا اَفِيقُوا
سَيَلْقَى الشامِتُونَ كَما لَقِينا
اِذا مَاالْمُوْتَ رَفَعَ عَنْ اُناسٍ
بِكَلْكَلِهِ اَناخَ بِآخَرِينا
اَما وَاللّه لا تَلْبَثُونَ بَعدَها اِلاّكَريثَما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَبِكُمْ دَوْرَ الرَّحى وَتَقْلَقَ بِكُمْ قَلَقَ الِْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَىَّ اءَبِى عَنْ جَدّى رَسُولِاللّه فَاجْمِعُوا اءمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لايَكُنْ اءمرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اْقضُوا اِلَىَّ وَلا تُنْظِرُونِ اِنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبّى وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
... اءَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَالسَّماءِ وَابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنى يُوسُفَ وَسَلِّط عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيف يَسْقيهِمْ كَاءساً مُصَبَّرَةً فَلا يَدَعُ فيهم اَحَداً قَتْلَةً بَقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لى وَلاَوْليائى وَلا هْلِ بَيْتى وَاءشْياعِى مِنْهُمْ فَاِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا وَاَنْتَ رَبُّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَاَليْكَ الْمَصيرُ))(174).))

ترجمه و توضيح لغات :
اِبْنُ حَرْبٍ: عبارت است از يزيد بن معاويه زيرانام جد وى (پدر ابوسفيان ) ((حَرْب )) مى باشد. اَشْياع : پيروان . تَعْتَمِدُونَ (از اعتماد): تكيه كردن ، پشتيبانى نمودن . تَخْذُلُونَ:( از خَذَل ): دست از يارى كشيدن . شَجَتْ عَلَيْه عُرُوقكُمْ: شَجاهُ شَجوَاً: او را برانگيخت . عُروق : جمع عِرْق : رگ و ريشه . اءَصْل : ريشه . فرع . شاخه . غَشِىَ وَغِشْوَ: مشغول كرد، زيرپرده قرار داد. شَجىً: استخوان و مانند آن كه در گلو گير كند. ناطِر و ناطُور: باغبان . اُكُلَه (به ضم اول و دوم ): لقمه ، ميوه شيرين و خوشايند. ناكِثين : بيعت شكنان . اَيمان : جمع يمين : پيمان . دَعِى (پسر خوانده ) آنكه در نسبش متهم باشد فرومايه . رَكَزَالرُّمْح : نيزه را بر زمين زد، ثابت و پابرجا گردانيد، چيزى را در محلى قرار داد. سِلَّه : شمشير. حُجُور: جمع حِجْر (با حركات سه گانه حاء): دامن ، آغوش . اءنوف :(جمع اَنْف ): بينى ،دماغ ، كنايه است از مغز. حَمِيّه : (مؤ نث حَمى ): كسى كه زير بار ظلم نمى رود. نُفُوس (جمع نَفْس به سكون فاء): روح ، اراده ، همت . اَبّى (به فتح الف و كسر باء و تشديد ياء): تسليم ناپذير. تُؤْثِرُ (از ايثار): برگزيدن چيزى بر چيز ديگر. مَصارع (جمع مَصْرَع ): قتلگاه . كِرام (جمع كريم ): شخص بلندنظر، بخشنده . اعذار: عذرآوردن ، اتمام حجت . زحْف : حركت نمودن كه تواءم با هدف باشد. اُسْرَة : افراد خانواده . هَزْم : شكست دادن به دشمن . نَهْزِمُ: در مصرع اول به صورت معلوم و در مصرع دوم به صورت مجهول مى باشد و مُهَزَّم در همين مصرع دوم به صورت اسم مفعول است . طِبّ: خوى ، عادت . مَنايا: حوادث . اِفاقَه : به هوش آمدن ، آگاه شدن . كَلْكَل : گلّه شتر. اِناخَه : خواباندن شتر. ريث : مدت ، زمان . رَحَى : آسياب . قَلَقْ: اضطراب ، ناآرامى ، غمَّه : كار مبهم . ناصِيَة : موى پيشانى . اخذ ناصيه : كنايه از ذلت طرف است . سنين (جمع سنه ): سال قحطى . مُصَبَّرَ: تلخ شديد.

ترجمه و توضيح :
((و شما اينك به ابن حرب و پيروانش اتكا و اعتماد نموده و دست از يارى ما برمى داريد بلى به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست كه رگ و ريشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهايتان با اين عادت نكوهيده رشد نموده و سينه هايتان با آن مملو گرديده است شما به آن ميوه نامباركى مى مانيد كه در گلوى باغبان رنجديده اش گير كند و در كام سارق ستمگرش شيرين و لذتبخش باشد، لعنت خدا بر پيمان شكنان كه پيمان خويش را پس از تاءكيد و محكم ساختن آن مى شكنند و شما خدا را بر پيمانهاى خود كفيل و ضامن قرار داده بوديد و به خدا سوگند! كه همان پيمان شكنان هستيد، آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه ، مرا در بين دو راهى شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم ؛ زيرا خدا و پيامبرش و مؤ منان از اينكه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند و دامنهاى پاك مادران و مغزهاى باغيرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كرام و نيك منشان مقدم بداريم . آگاه باشيد كه من با اين گروه كم و با قلت ياران و پشت كردن كمك دهندگان ، بر جهاد آماده ام )).
آنگاه امام عليه السلام اين اشعار را خواند:
((اگر ما بر دشمن پيروز گرديم در گذشته هم پيروزمند بوده ايم و اگر شكست بخوريم باز هم شكست از آن ما و ترس از شؤ ون ما نيست ولى اينك حوادثى به ما رخ داده و سودى ظاهرا به ديگران رسيده است .
شماتت كنندگان ما را بگو بيدار باشيد كه آنان نيز مثل ما با شماتت كنندگان مواجه خواهند گرديد كه مرگ هروقت شتر خويش را از كنار درى بلند كرد، در كنار درب ديگرى خواهد خواباند)).
آنگاه فرمود:((آگاه باشيد! به خدا سوگند. پس از اين جنگ به شما مهلت داده نمى شود كه سوار بر مركب مراد خويش گرديد مگر همان اندازه كه سواركار بر اسب خويش سوار است تا اينكه آسياب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسياب مضطربتان گرداند و اين ، عهد و پيمانى است كه پدرم على عليه السلام از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بازگو نموده است پس با همفكران خود دست به هم بدهيد و تصميم باطل خود را پس از آنكه امر بر شما روشن گرديد، درباره من اجرا كنيد و مهلتم ندهيد، من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل مى كنم كه اختيار هر جنبنده اى در يد قدرت اوست و خداى من بر صراط مستقيم است )).
سپس آن حضرت دستهاى خود را به سوى آسمان برداشت و لشكريان عمرسعد را اين چنين نفرين نمود:((خدايا! قطرات باران را از آنان قطع كن و سالهايى (سختى ) مانند سالهاى يوسف بر آنان بفرست و غلام ثقفى را بر آنان مسلط گردان تا با كاسه تلخ ذلت ، سيرابشان سازد و كسى را در ميانشان بدون مجازات نگذارد، در مقابل قتل ، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب ، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پيروانم را بگيرد؛ زيرا اينان ما را تكذيب نمودند و در مقابل دشمن دست از يارى ما برداشتند و توئى پروردگار ما، به تو توكل كرده ايم و برگشت ما به سوى تو است )).