15 - اتمام حجت خصوصى
اين بود فراز از اجتجاج و اتمام حجت عمومى حسين بن على عليه السلام كه در اين
فرازها بود مورد خطاب آن حضرت ، همه لشكريان ابن زياد و همه افرادى است كه براى جنگ
با فرزند رسول خدا در كربلا شده بودند.
ولى در احتجاج آن بزرگوار، مواردى نيز وجود دارد كه در آنها طرف خطاب ، افراد
مخصوصى بوده و اتمام حجت آن حضرت عنوان فردى و شخصى داشته است ، به ذكر نمونه هايى
از اين نوع اتمام حجت كه در دسترس ما بوده ، مى پردازيم :
با عبيد الله بن حر جعفى
1 / 15 - يا بن الحر! ان اهل مصركم كتبوا الى انهم مجتمعون
على نصرتى و سالونى القدوم عليهم و ليس الامر عل ما زعموا و ان عليك ذنوبا كثيرة ،
فهل لك من توبة تمحو بها ذنوبك ؟... تنصرابن بنت نبيك و تقاتل معه .(111)
( (اى پسر حر!) همشهريان شما (كوفه )
براى من نامه نوشته اند كه بر نصرت و يارى من اتحاد نموده ايد و از من خواسته اند
به شهرشان بيايم . در حالى كه حقيقت امر غير از اين است و تو اى
(حر جعفى ! ) گناهان زيادى
را مرتكب شده اى ، آيا نمى خواهى از آن گناهان تو كنى ؟ ... فرزند دختر پيامبرت را
يارى كرده و به همراه او با دشمنانش بجنگى ).
امام عليه السلام اين جملات را در منزل (قصربن
مقاتل ) و هنوز به كربلا وارد نشده بود
و به (عبيدالله
) فرمود، آنگه كه در ميان آنان ملاقاتى رخ داد، ولى عبيدالله به بهانه
اى مادى ، توفيق اين توبه را از دست داد.
بايد توجه داشت كه (عبيدالله بن حر
) از افراد شجاع و سرشناس و از هواداران عثمان بود و پس از كشته شدن
او، نزد معاويه رفت و در جنگ صفين در صف لشكريان او با امير مومنان عليه السلام جنگ
نمود، در تاريخ از غارتگريها و راهزنيهاى عبيدالله در دوران معاويه و غير آن ،
مطالب فراوان نقل گرديده است .
با عمر بن سعد
2 / 15 - يا ابن سعد! اتقاتلنى ؟ اما تتقى الله الذى اليه
معادك ؟! فانا ابن من قد علمت ! الا تكون معى و تدع هولاء فانه اقرب الى الله تعالى
؟ .(112)
(اى پسر سعد! آيا مى خواهى با من جنگ
كنى ؟ در حالى كه مرا مى شناسى و مى دانى من فرزند چه كسى هستم و آيا از خدايى كه
بازگشت تو به سوى اوست نمى ترسى ؟! آيا نمى خواهى به همراه من باشى و دست از اينها
(بنى اميه ) بردارى كه اين عمل به خداوند نزديكتر ( و جلب كننده رضاى اوست )
).
امام عليه السلام اين جمله را در شب هشتم و نهم محرم در ضمن ملاقاتى كه در ميان دو
لشكر و طبق پيشنهاد آن حضرت با عمرسعد داد، خطاب بدو ايراد فرمود.
بازهم با عمر سعد
3 / 15 - اى عمر! اتزعم انك تقتلنى و يوليك الدعى بلاد الرى
و جرجان ، و الله تتهنا بذلك عهد معهود، فاصنع ما انت صانع ، فانك لا تفرح بعدى
بدنيا و لا آخرة ، و كانى براسك على قصبة يتراماه الصبيان بالكوفة و يتخذونه غرصا
بينهم ...
.(113)
(اى عمر سعد! آيا تو خيال مى كنى با
كشتن من (به جايزه بزرگى دست خواهى يافت و) اين فرومايه ( ابن زياد) حكومت رى و
گرگان را به تو واگذار خواهد نمود، به خدا سوگند! چنين حكومتى بر تو گوارا نخواهد
گرديد و اين پيمانى است محكم و پيش بينى شده ، اينك آنچه درباره ما از دست تو بر مى
آيد انجام بده كه پس از (كشتن ) من نه در دنيا و نه در آخرت روى خوشى و راحتى
نخواهى ديد و چندان دور نيست روزى كه در همين شهر كوفه ، سر بريده تو را بر نيزه
بزنند و كودكان آن را اسباب بازى قرار داده و سنگ بارانشان قرار بدهند
).
حسين بن على عليه السلام پس از سخنرانى دوم در روز عاشورا، عمر سعد را گرفت و او با
اينكه از اين ملاقات اكراه داشت ، به ناچار از صف دشمن فاصله گرفت و جلو آمد به
طورى كه گردن اسب امام با گردن اسب وى مقابل هم قرار گرفت ، آن حضرت براى آخرين بار
با جملاتى كه ملاحظه فرموديد، با وى اتمام حجت فرمود و آينده تيره و تاريك او را
ترسيم نمود، اما او از نصيحت و اتمام حجت امام بهره اى نگرفت و همانگونه كه آن حضرت
فرمود به شقاوت و بدبختى دنيا و آخرت دچار گرديد.
با عمرو بن حجاج
4 / 15 - يحك يا عمرو! اعلى تحرض الناس ؟ انحن مرقنا من
الدين و انت تقيم عليه ؟ ستعلمون اذا فارقت ارواحنا اجسادا من اولى بصلى النار
.(114)
(واى بر تو اى عمرو! آيا مردم را به
اين بهانه كه ما از دين خارج شده ايم بر عليه من مى شورانى ؟ آيا ما از دين خارج
شده ايم و تو در آن پا برجا هستى ؟! آرى ، به زودى كه روح ، از بدن ما جدا مى شود،
خواهيد ديد كه چه كسى از دين بيرون رفته و سزاور آتش خواهد بود
).
امام عليه السلام اين اتمام را به (عمرو
بن حجاج ) يكى از فرماندهان لشگر كوفه
نمود آنگاه كه ديد وى افراد تحت فرماندهى خود را كه چهار هزار نفر بودند با اين
جملات بر جنگ با آن حضرت تشويق مى كند:
قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة !!! .
(بجنگيد! با كسى (حسين بن على عليه
السلام ) كه از دين خدا برگشته و از صف مسلمانان خارج شده است !!!
).
16 - پيام استمداد
اين بود پيامهاى اتمام بخش حسين بن على عليه السلام . به طورى كه قبلا اشاره نموديم
، در اين بخش علاوه بر پيام اتمام حجت ، با پيامهاى استمداد و استغاثه آن حضرت هم
آشنا خواهيم گرديد و اينك :
1 / 16 - اما من مغيب يغيثنا لوجه الله ؟! اما من داب يذب
عن حرم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم .(115)
(آيا فرياد رسى نيست كه براى رضاى خدا
به فرياد ما برسد؟! آيا دفاع كننده اى نيست كه از حرم رسول خدا (ص ) دفاع كند؟!
).
امام عليه السلام اين جمله را در روز عاشورا، در ضمن جملاتى پس از آنكه سخنرانى
عموميش تمام شد، ايراد فرمود، آنگاه كه از طرف دشمن ، گروه تيراندازان ، ياران حسين
بن على عليه السلام را تيرباران نمودند و تعدادى از آنان را به خاك و خون كشيدند و
طبق نقل مرحوم مقرم ، چون صداى استغاثه امام عليه السلام به گوش اهل بيت آن حضرت
رسيد، صداى گريه و ناله از ميان خيمه ها برخاست .
2 / 16 - هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ؟! هل من موحد
يخاف الله فينا؟! هل من مغيث يرجو الله فى اغاثتنا؟! هل من معين يرجو ما عند الله
فى اعانتنا؟! .(116)
(آيا مدافعى هست از حرم رسول خدا دفاع
كند؟! آيا بنده يكتا پرستى هست درباره ستمى كه بر ما وارد مى شود از خدا بترسد؟!
آيا فرياد رسى هست كه به اميد خداوندى به فرياد ما برسد؟! آيا يارى دهنده اى هست كه
به اميد ثواب الهى به يارى ما برخيزد؟!
).
طبق نقل خوارزمى ، امام عليه السلام اين جملات را با صداى بلند و به عنوان اتمام
حجت ، خطاب به لشكريان عمر سعد ايراد فرمود در حالى كه همه ياران آن حضرت به شهادت
رسيده بودند.
3 / 16 - يا كرام ! هذه الجنة !... فحاموا عن دين الله و
دين نبيه و ذبوا عن حرم رسول صلى الله عليه و آله .(117)
(اى عزيزان ! اينك درهاى بهشت به روى
شما باز شده است پس ، از دين خدا و آيين پيامبرش حمايت و از حرم رسول دفاع كنيد
).
اين جملات را امام عليه السلام پس از اقامه نماز ظهر روز عاشورا هنگامى كه عده اى
از ياران در مقابلش به روى خاك افتاده و به درجه شهادت و سعادت ابدى نايل گرديدند،
ايراد فرمود، گرچه اين خطاب ، استغاثه و استمداد به ظاهر متوجه ياران و اصحاب آن
حضرت بود كه در انتظار شهادت ، دقيقه شمارى مى نمودند، اما در حقيقت دعوتى عام
استغاثه اى فراگير و بيان وظيفه اى بود كه شامل تمامى كسانى مى شد كه صداى آن حضرت
را مى شنيدند.
17 - پيام انتقام
قرآن مجيد مى فرمايد:
فانتقمنا منهم فانظر كيف كان عاقبة المكذبين .(118)
(ما از آنان (تكذيب كنندگان انبيا)
انتقام گرفتيم ، پس ببين چگونه است عاقبت كار تكذيب كنندگان
).
گرچه اين آيه شريفه درباره امتهاى پيشين گذشته است كه پيامبران خود را بر اساس
افكار باطل و به تبعيت از نياكان خويش تكذيب نموده اند، ولى يكى از مصاديق بارز
كسانى كه رهبران و پيشوايان خود را تكذيب نموده و با آنان به مبارزه برخاسته اند و
قبل از آخرت در اين دنيا شمشير انتقام الهى بر سر آنان فرود آمده و قبل از مرگ ،
قانون مجازات آنان را فراگرفته است ، بنى اميه و پيروان آنان مخصوصا مردم كوفه
بودند. تاريخ از اين نظر غنى و گوياست و نكات حساس و تكان دهنده اى را از سرنوشت
آنان براى آيندگان حفظ كرده است .
ولى آنچه در اينجا مورد نظر است ، پيش بينهاى صريح قاطع و پيامهاى كوتاه شعار گونه
حسين بن على عليه السلام در مورد انتقامها و مجازاتها دنيوى است ؛ كه آن حضرت در
مقاطع مختلف به صراحت بيان نموده تا بلكه بتواند از اين راه آنان را از عذابى به
چنين جنايت هولناكى باز داشته و از بروز سرنوشتى شوم در دنيا و عذابى دردناك در
آخرت ، جلوگيرى نمايد.
1 / 17 - و الله ! لا يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من
جوفى ، فاذا فعلوا ذلك سلط عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل من فرام المراة .(119)
(به خدا سوگند! بنى اميه از من دست بر
نمى دارد تا خون مرا بريزند و چون جنايت را مرتكب شوند خداوند كسانى را بر آنان
مسلط مى كند تا ايشان را به ذلت بكشاند ذلتى بدتر از كهنه پاره زنان
).
امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ (ابن
عباس ) فرمود، آنگاه كه از عراق آن
حضرت درخواست نمود تا در شهر مكه اقامت نموده ، پس از قيام مردم عراق و بيرون راندن
حكام و فرمانداران بنى اميه از شهرهايشان ، به سوى حركت نمايد.
2 / 17 - ان هولاء اخافونى و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلى
، فاذا فعلوا ذلك و لم يدعوا لله محرما الا بعث انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم
حتى يكونوا اذل من فرام الامة .(120)
اينان (بنى اميه ) مرا تهديد نمودند، اهل كوفه هم به وسيله اين نامه ها از من دعوت
كردند و قاتل من هم خودشان خواهند بود و چون اين گناه بزرگ را مرتكب شده و احترام
الهى را در هم شكستند، خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه به كشتار آنان
بپردازد به طورى كه ذليل تر از كهنه پاره كنيزان گردند).
امام عليه السلام اين جمله را كه مشابه جمله گذشته است ، در پاسخ شخصى فرمود كه در
مسير كوفه با آن حضرت مواجه گرديد، زيرا او سؤ ال نمود يابن رسول خدا! چه انگيزه اى
موجب گرديد كه شما از مدينه و حرم جد خود خارج شده و به اين بيابان بى و آب و علف
روى آورديد؟!
3 / 17 - انهم لن يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى ،
فاذا فعلوا ذلك سلط الله عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل فرق الامم .(121)
(آنان دست از من بر نمى دارند تا خون
مرا بريزند و چون اين جنايت را مرتكب شوند، خداوند كسى را بر ايشان مسلط گرداند كه
آنان را ذليلترين ملتها سازد).
اين جمله را امام عليه السلام در منزل (بطن
عقبه ) و در پاسخ
(عمروبن لوذان )
فرمود آنگاه كه او هم از سفر منصرف شده و به مدينه مراجعت نمايد.
4 / 17 - وايم الله ! ليقتلونى فيلبسهم الله ذلا شاملا و
سيفا قاطعا و يسلط عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل من قوم سباء، اذ ملكتهم امراة
فحكمت فى اموالهم و دمائهم
.(122)
به خدا سوگند! مسلما آنان مرا خواهند كشت و خدا به ذلت فراگير و شمشير بران
مبتلايشان ساخته و كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه آنان را به ذلت كشانيده از
قوم سبا كه زنى بر ايشان مسلط شد و به دلخواه خويش در مال و جانشان حكمرانى نمود،
ذليل تر گرداند).
اين جمله را امام عليه السلام در منزل (رهيمه
) در پاسخ (ابوهرم
) ايراد فرمود.
5 / 17 -
لعنتم و اخزيتم بما قد جنيتم
|
فسوف تلاقوا حرنار توقد .(123)
|
(شما (مردم كوفه ) در اثر جنايتى كه
مرتكب شديد، مورد لعنت و غضب خدا قرار گرفتيد و به زودى آتشى سوزان را در خواهيد
يافت ).
اين بيت ، يكى از چهار بيت شعرى است كه حسين بن على عليه السلام در بالين حضرت
ابوالفضل به عنوان ندبه و مرثيه برادرش و نكوهش از اقدام و جنايت مردم كوفه و
خطاب به آنان ايراد فرموده است .
18 - پيام شهادت
گرچه موارد متعددى از پيامهاى پيشين بويژه پيام انتقاد كه در فصل گذشته ملاحظه
نموديد، متضمن پيام شهادت نيز مى باشد و مضمون آنها بيانگر آمادگى امام براى
فداكارى در راه اعلاى كلمه توحيد و از بين بردن موانع پيشرفت اسلام و بذل جان و مال
در راه عقيده و آرمان خويش است ، ولى به جهت اهميت موضوع و صراحت پيام شهادت آن
بزرگوار و جلب توجه بيشتر اينك نمونه هايى از اين شعار پيام را به صورت بخشى مستقل
و جداگانه در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم :
1/18 - خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ،
و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ، و خير لى مصرع انا لاقيه ، كانى
باوصالى تقطعها عسلان الفلاة بين النواويس و كربلا فيملان منى اكراشا جوفا و اجربة
سغبا، لا محيص عن يوم خط بالقلم ، رضا الله رضانا اهل البيت ، نصبر على بلائه و
يوفنا اجور الصابرين ... الا من كان فينا باذلا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه
فليرحل معنا، فانى راحل مصبحا ان شاء الله تعالى
(124)
مرگ بر فرزندان آدم لازم و حتمى گرديده ، همانند گردنبد كه لازمه گردن دختران جوان
است و من به ديدار نياكانم آنچنان مشتاقم مانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف و براى
من قتلگاه معين شده كه به آنجا خواهم رسيد و گويا مى بينم كه درندگان بيانانها
(لشكركوفه ) در سرزمين ميان نواويس
(125) و كربلا اعضاى بدن مرا قطعه - قطعه كرده و شكمهاى گرسنه خود را با
آنها سير و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند، از پيش آمدى كه با قلم قضا و قدر
نوشته شده است ، گريزى نيست ، خشنودى خداوند ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله
است ، در برابر امتحان خدا صبر و شكيبايى مى خواهد در راه ما از جانش بگذرد و
خونش را در راه لقاى خداوند نثار كند، آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت
خواهم نمود. ان شاء الله تعالى ).
اين جملات ، بخشى از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه يك روز قبل از حركت از
مكه آن را ايراد نموده است .
نامه اى به بنى هاشم
2 / 18 - بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن على الى
محمد بن على و من قبله من بنى هاشم . اما بعد، فان من لحق بى استشهد و من لم يلحق
بى لم يدرك الفتح ، و السلام .(126)
(به نام خداوند بخشنده مهربان . از
حسين بن على به محمد بن على و افراد ديگر از بنى هاشم كه در نزد وى هستند. اما بعد
هريك از شما در اين سفر به من ملحق شود، به شهادت خواهد رسيد و هر كس از شما مرا
همراهى نكند، به پيروزى دست نخواهد يافت . والسلام
).
بنا به نقل محدث بزرگ (ابن قولويه
) حسين بن على عليه السلام اين نامه را در ايامى كه در مكه اقامت داشت
براى برادرش (محمد حنفيه
) و ساير افراد بنى هاشم كه در مدينه بودند، نگاشت و
(ابن عساكر و ذهبى ) هم
نظريه (ابن قولويه
) را تاييد نموده اند.
(127)
ولى مرحوم (سيد بن طاووس
)
(128) از (كلينى رحمة الله
عليه )
نقل مى كند كه اين نامه از ناحيه حسين بنى على عليه السلام پس از آنكه از مكه حركت
نموده ، صادر شده است .
در بطن عقبه
3 / 18 - ما ارانى الا مقتولا، فانى رايت فى المنام كلابا
تنهشنى ، و اشدها على كلب ابقع .(129)
(من درباره خودم هيچ پيش بينى نمى كنم
جز اينكه كشته خواهم شد؛ زيرا در عالم رويا ديدم كه سگهاى چندى به من حمله نمودند و
درنده ترين آنها سگى بود سفيد و سياه ).
امام عليه السلام اين خبر را در منزل (بطن
عقبه ) به اطلاع ياران و اهل بيت خويش
رسانيد.
4 / 18 - انى خفت براسى فعن لى فارس و هو يقول : القوم
يسيرون و المنايا تسرى اليهم ، فعلمت انها انفسها نعيت الينا
.(130)
(من سرم را به زين اسب گذاشته بودم كه
خواب خفيفى بر چشمم مسلط شد، در اين موقع صداى اسب سوار
(هاتفى ) به گوشم رسيد كه
مى گفت اينان به هنگام شب در حركتند، مرگ هم آنان را تعقيب مى كند و براى من معلوم
شد كه اين خبر مرگ ماست ).
امام اين جمله را پس از حركت از (قصر
بنى مقاتل ) و در نزديكى كربلا فرمود،
آنگاه كه قافله شبانه در حركت بود، صداى استرجاع امام بلند شد، حضرت على اكبر علت
اين استرجاع را سؤ ال نمود، امام در پاسخ وى فرمود:
(انى خففت براءسى ...).
هنگام ورود به كربلا
5 / 18 - ارض كرب و بلاء قفوا و لا تبرحوا و حطوا و لا
ترحلوا فهيهنا و الله محط رحالنا و هيهنا و الله سفك دمائنا و هيهنا و الله تسبى
حريمنا و هيهنا و الله محل قبورنا و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا و بهذا و عدنى
جدى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و لا خوف لو عده .(131)
اينجا سرزمين حزن و مصيبت است بايستيد و حركت نكنيد، بارها را بگشاييد و منزل كنيد،
به خدا سوگند اينجاست محل فرود آمدن قافله ما، و به خدا سوگند همين جاست جايگاه
ريخته شدن خونهاى ما، و به خدا سوگند اينجاست كه خانواده ما اسير مى شود و به خدا
سوگند اينجاست محل قبرهاى ما و به خدا سوگند اينجاست حشر و نشر ما كه جدم رسول خدا
به من وعده داده است و خلافى در وعده او نيست ).
امام ، اين جملات را هنگام ورود به سرزمين كربلا ايراد فرمود.
عصر تاسوعا
6 / 18 - انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آله فقال لى :
انك تروح الينا .(132)
(اينك جدم رسول خدا صلى الله عليه و
آله را در خواب ديدم كه به من فرمود: به نزد ما خواهى آمد).
امام ، اين جمله را در عصر تاسوعا فرمود، آنگاه كه در كنار خيمه به شمشيرش تكيه
نموده و خواب خفيفى بر چشمان آن حضرت غالب گرديد و همان وقت لشكر كوفه به سوى خيمه
ها حركت نمود و چون زينب كبرى عليهاالسلام هلهله دشمن را شنيد، شتابزده برادرش را
بيدار كرده و از وضعى كه پيش آمده بود كه را مطلع نمود، در اين موقع آن حضرت فرمود:
انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آله فى المنام ... .
7 / 18 - ...و قد اخبرنى جدى رسول الله صلى الله عليه و آله
بانى ساساق الى العراق ، فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا، و فيها استشهد و قد
قرب الموعد، الا و انى اظن يومنا من هولاء يومنا من هولاء الاعداء غدا... .
(...جدم رسول خدا به من چنين چيزى خبر
داده بود كه من به عراق فرا خوانده مى شوم و در محلى كه به آن عمورا و كربلا مى
گويند فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسم و اينك وقت آن رسيده است و به گمان من
فردا دشمن جنگ را با ما آغاز خواهد نمود).
8 / 18 - انى غدا اقتل ، و تقتلون كلكم معى ء، و لا يبقى
منكم واحد .(133)
(من فردا كشته مى شوم و همه شما حتى
قاسم و عبدالله شيرخوار كشته خواهد شد و كسى از شما زنده نخواهد ماند).
حسين بن على عليه السلام عصر تاسوعا يا شب عاشورا يا شب عاشورا در ميان يارانش
سخنرانى و با جملاتى كه از رسول خدا نقل نمود و شهادت خود و هركس را كه همراه اوست
، صريحا اعلان كرد، آنگاه به همه آنان اجازه مرخصى داد و هر يك از آنان با بيانى
استقامت و پايدارى خود را ابراز نمود و در اينجا بود كه براى آخرين بار با يك جمله
ديگر، آينده را براى آنان ترسيم نمود و چنين فرمود:)
9/18 - ...رايت كان كلابا قد شدت على لتنهشنى ، و فيها كلب
ابقع رايته اشدها على ، اظن ان الذى يتولى قتلى رجل ابرص من بين هولاء القوم ، ثم
انى رايت بعد ذلك جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و معه جماعة من اصحابه و هو
يقول لى : يا بنى انت شهيد آل محمد و قد استبشر بك اهل السموات و اهل الصفيح الاعلى
، فليكن افطارك عندى الليلة ، عجل و لا تؤ خر، فهذا ملك قد نزل من السماء لياءخذ
دمك فى قارورة خضراء، فهذا ما رايت و قد انف الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا
شك فى ذلك .(134)
سحرگاهان شب عاشورا خواب سبكى چشم امام عليه السلام را فرا گرفت و چون بيدار گرديد
خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود:
(من در خواب ديدم گويا كه چندين سگ بر
من حمله مى كنند و درنده ترين آنها سگى بود به رنگ سياه و سفيد و چنين گمان مى كنم
قاتل من از ميان اين مردم كسى است كه به مرض برص مبتلاست . پس از آن رسول خدا را با
گروهى از يارانش در خواب ديدم كه به من فرمود پسركم تو شهيد آل محمد هستى و
ساكنان آسمانها و عرش برين ، آمدن تو را به همديگر مژده و بشارت مى دهند. تو امشب
افطار را نزد من خواهى بود، بشتاب و تاخير روامدار. و اينك فرشته اى از آسمان فرود
آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگى جمع آورى و حفظ كند اين بود خوابى كه من
ديدم ، اينك وقت آن فرا رسيده و زمان كوچ كردن از اين دنيا، نزديك شده است و شكى در
آن نيست ).
19 - پيام پيروزى
آنان كه وارد صحنه جنگ و ميدان مبارزه شده و در برابر دشمن قرار مى گيرند، در پى
پيروزى خود و شكست دشمن هستند و حسين بن على عليه السلام نيز از اين قانون خود
مستثنا نيست ، ولى نكته مهم اين است كه شكست و پيروزى از نظر آن حضرت ، بر خلاف
عامه مردم ، مفهوم و معناى خاص داشت و داراءى بعد ديگرى است كه اين معنا در نظر
اكثر مردم نه تنها كاربردى ندارد، بلكه گاهى درك و تصور آن نيز ممكن نيست و از اين
رو درباره قيام آن حضرت تاويلات و برداشتهاى گوناگون و گاهى نظرات متضادى ابراز شده
است .
آرى ، مفهوم پيروزى از نظر امام عليه السلام در مرحله اول انجام دادن يك وظيفه الهى
و به پايان رسانيدن يك مسووليت شرعى است . پيروزى از ديدگاه آن حضرت تحكيم بخشيدن
به ارزشهاى انسانى و حركت در مسيرى است كه براى همه انبيا و اوصيا در جهت هدايت
جامعه به سوى سعادت ابدى آنان ترسيم شده است ؛ خواه اين حركت با پيروزى ظاهرى او و
شكست دشمن همراه باشد يا اين حركت به شكست ظاهرى منجر شود.
و اين حقيقتى است كه فرازهاى متعددى از پيامهاى آن حضرت به وضوح بر آن دلالت مى
كند، اكنون به نقل چند نمونه از آنها مى پردازيم :
1 / 19 - اما بعد، فانه يشاقق الله و رسوله من دعاء الى
الله عزوجل و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين ؛ و قد دعوت الى الامان و البر و
الصلة ، فخير الامان الله .(135)
(كسى كه به سوى خدا دعوت كند و عمل
صالح انجام دهد و خود را در زمره مسلمانان بداند، بى شك با خداوند و پيامبرش
مخالفت نورزيده است و اما اينكه به امان ، احسان ، صله و پاداش دعوت نمودى پس
آگاه باش بهترين امان ، امان خداست ).
اين فراز و پيام ، بخشى از جملاتى است كه حسين بن على عليه السلام در پاسخ
(عبدالله بن جعفر و يحيى بن سعيد)
فرمود كه آنان پس از حركت امام عليه السلام از مكه ، بيرون شهر به آن بزرگوار
رسيدند و ضمن ارائه امان نامه اى از (عمروبن
سعيد
(136)) از آن حضرت در خواست
مراجعت به مكه نمودند و عبدالله در اين باره اصرار مى ورزيد و خطرات آينده و پيمان
شكنى مردم عراق را ترسيم مى نمود، امام عليه السلام با جملات ياد شده ، پاسخ داد.
2 / 19 - بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن على الى
محمد بن على و من قبله من بنى هاشم . اما بعد، فان لحق بى استشهد و من لم يلحق بى
لم يدرك الفتح ، والسلام
.(137)
ما اين فراز و ترجمه آن را در صفحه يكصد و نه ضمن پيام شهادت حسين بن على عليه
السلام نقل نموديم و چون اين سخن امام ، گذشته از پيام شهادت ، داراءى مفهوم پيروزى
معنوى مى باشد، در اين بخش نيز به نقل آن مبادرت ورزيديم .
3 / 19 - ان نزل القضاء بما نحب و نرصى فنحمد الله على
نعمائه ، و هو المستعان على اداء الشكر، وان القضاء دون الرجاء فلم يبعد من كان
الحق نيته ، و التقوى سريرته .(138)
(اگر پيشامدها بر وفق مراد و دلخواه ما
باشد، شكرگزار نعمتهاى خداوند خواهيم بود و تنها اوست يار و مددكار ما در سپاس
گزاريش . و اگر حوادث و پيشامدها ميان ما و خواسته هايمان مانع گردد و كارها طبق
مراد ما پيش نرود، باز هم كسى كه نيتش حق و پاكيزه سرشت است ، از مسير صحيح دور
نگرديده (و راه خود را گم نمى كنيد)).
امام عليه السلام اين فراز را در پاسخ (فرزدق
) شاعر معروف كه عازم حج بود، در خارج از شهر مكه به او فرمود. حضرت در
اين ملاقات از وى وضع مردم عراق را پرسيد، پاسخ فرزدق اين بود:
(قلوب الناس معك
و اسيافهم عليك ).(139)
(گرچه دلهاى مردم با شماست ، اما
شمشيرهايشان بر عليه تان مى باشد).
لحن فرزدق ياس آور و پيشنهادش به امام عليه السلام انصراف از سفر به عراق بود كه
امام با جمله فوق : (ان نزل القضاء...)
به او پاسخ داد.
4 / 19 - اما و الله ! انى لارجو خيرا ما اراد الله بنا،
قتلنا ام ظفرنا .(140)
آگاه باش ! به خدا سوگند! من اميد قطعى دارم بر اينكه اراده و خواست خداوند درباره
ما خير است ، خواه كشته شويم يا پيروز گرديم ).
اين فراز و فراز سوم را امام در منزل (عذيب
الهجانات ) يكى از منازل نزديك كربلاست
، در پاسخ (طرماح
) و يارانش ايراد فرمود وقتى او به همراه چهار تن از دوستانش در اين
منزل به حضور امام رسيد، دوستانش عرض كردند يابن رسول الله !
(طرماح ) در اين سفر،
اشعارى را كه مشعر بر شوق وافر و ارادت شديد به درك فيض زيارت شما و در عين حال ،
حاكى از اضطراب و نگرانى او از اين سفر شما بود، زياد مى خواند و تكرار مى نمود،
امام عليه السلام براى رفع نگرانى آنان فرمود:
...انى لارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا... .
آنگاه خود طرماح چنين گفت : يابن رسول الله ! نگرانى من بى جهت نيست ؛ زيرا من از
كوفه بيرون نيامدم مگر اينكه ديدم در كنار اين شهر، گروه زيادى براى مقابله با شما
اجتماع كرده اند، شما را به خدا سوگند! از اين سفر بر گرديد؛ چون من اطمينان ندارم
حتى يك نفر از اهل كوفه هم به يارى شما برخيزد.
امام عليه السلام در پاسخ پيشنهاد طرماح پيشنهاد چنين فرمود:
5 / 19 - ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا، و لسنا نقدر
على الانصراف حتى تتصرف بنا و بهم الامور و بهم الامور فى عاقبة .(141)
در ميان ما و مردم كوفه عهد و پيمان بسته شده است (از آنان و عده حمايت و از ما
وعهده رهبرى و هدايت ) و در اثر اين پيمان ، براى ما امكان بازگشت نيست تا ببينيم
عاقبت كار ما و آنان به كجا مى انجامد).
6 / 19 - (ما
كنت لا بداهم بالقتال حتى يبدئونى ).(142)
(من شروع كننده جنگ نخواهم بود مگر
آنان شروع كنند).
چون قافله امام عليه السلام و به موازات آن ، سپاهيان حر به
(عذيب الهجانات )
رسيدند، نامه اى از ابن زياد به دست حر رسيد كه مضمون آن سختگيرى نسبت به حسين بن
على و جلوگيرى از حركت آن حضرت بود. در اينجا (زهير
بن قين ) از ياران امام عليه السلام
چنين پيشنهاد نمود كه يا بن رسول الله ! براى ما جنگ كردن با اين گروه كم آسانتر
است از جنگ نمودن با لشكر انبوهى كه در پشت سر آنان مى باشد و با ورود چنين لشكرى ،
تاب مقاومت براى ما نخواهد ماند.
امام در پاسخ (زهير)
فرمود: (تا آنان شروع به جنگ نكنند، من
آغازگر جنگ نخواهم بود).
20 - دعا و نفرين در پيام امام
مواردى در كلام حسين بن على عليه السلام ملاحظه مى شود كه داراءى مفهوم دعا و يا
جنبه نفرين مى باشد. اين نوع پيامها همانگونه كه از لحاظ مفهوم ، داراءى ويژگى است
، از جهت شرايط زمان و انگيزه بيان نيز داراءى ويژگى و خصوصيت است ؛ زيرا پيام دعاى
امام ، متوجه كسانى است كه از آنان علاوه بر وفادارى و شجاعت كه همه ياران آن حضرت
از آن برخوردار بودند، نوعى شهامت و ثبات قدم و ايثار به وقوع پيوسته كه نظر فرزند
پيامبر صلى الله عليه و آله را به تحسين بيشتر كه در قالب دعا و تحقيق پذيرفته است
، جلب نموده است .
و همچنين آن حضرت افرادى را مورد نفرين قرار داده است كه از آنان علاوه بر عداوت و
دشمنى عمومى ، نوعى حالت عناد و لجاجت و كينه عميق و خصومت بيش از حد، مشاهده
فرموده است .
و اينك دعاهاى آن حضرت :
1 / 20 - اللهم اجعل لنا و لهم الجنة ، و اجمع بيننا و
بينهم فى مستقر من رحمتك و رغائب مذخور ثوابك .(143)
(خدايا! بهشت را براى ما و آنان قرار
بده و آنان را در پايگاه رحمتت به مرغوبترين ثوابهاى ذخيره شده ات ، نايل بگردان
).
امام هنگام ملاقات با (طرماح بن عدى
) و همراهانش ، در نزديكى كربلا اين دعا را فرمود، آنگاه كه آنان خبر
شهادت (قيس بن مسهر صيداوى
)، پيك حسين عليه السلام را به اطلاع آن حضرت رسانيدند، امام عليه
السلام اول اين آيه شريفه را قرائت نمود:
فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا
.
(144)
آنگاه چنين دعا كرد: (اللهم اجعل لنا و
لهم الجنة ...).
2 / 20 - جزاك الله من ولد خير ما جزى ولدا عن والده
0 .(145)
(خداوند بهترين پاداشى را كه فرزند از
سوى پدر دريافت مى كند به تو عطا فرمايد).
امام عليه السلام اين دعا را درباره فرزندش على اكبر عليه السلام فرمود، آنگاه كه
در
(قصر بنى مقاتل
) هنگام حركت ، پس از خواب سبك ، فرمود: انا لله
و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين .
حضرت على اكبر عليه السلام از استرجاع پدرش سؤ ال نمود، امام پاسخ فرمود:
خواب ديدم كه هاتفى مى گويد: اين گروه شبانه در حركتند و مرگ نيز در تعقيب آنان است
.
حضرت على اكبر عليه السلام عرضه داشت :
(لا اراك الله بسوء، السنا على الحق ؟).
(خدا تو را بد ندهد آيا ما بر حق
نيستيم ؟)
فرمود: چرا؟، عرضه داشت : (فاذا
لانبالى ان نموت محقين ).
(اگر در راه حق بميريم از مرگ ترسى
نداريم ).
در اينجا بود كه آن حضرت فرمود: جزاك الله من ولد خير ما
جزى ولدا عن والده
.
3 / 20 (ذكرت الصلاة جعلك الله من
المصلين الذاكرين ).(146)
متن و توضيح اين فراز در بخش پيام نماز، از نظر خواننده عزيز گذشت و اين دعا كه
خطاب به (ابوثمامه صائدى
) است ، بيانگر اهميت نماز است كه او فرا رسيدن وقت نماز ظهر را به
اطلاع امام عليه السلام رسانيد و آن حضرت وى را به نيل بزرگترين مقامات معنوى كه
مقام نمازگزاران و ذاكرين خداوند است دعا نموده است .
4 / 20 - اما بعد، فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لاخيرا من
اصحابى ، ولا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى ، فجزاكم الله عنى خيرا .(147)
اين فراز از گفتار و دعاى امام كه خطاب به ياران و اهل بيت آن حضرت است ، جزء
سخنرانى شب عاشوراست كه در ضمن شجاعت ملاحظه فرموديد و در اينجا دعاى آن بزرگوار،
مجددا نقل نموديم .
5 / 20 - جزا كما الله يا ابنى اخى بوجدكما من ذلك و
مواساتكما اياى بانفسكما احسن جزاء المتقين .(148)
اين فراز نيز در پيام شجاعت ، با ترجمه و توضيح و اشاره به منابع آن نقل گرديد كه
هم پيام شجاعت دو جوانمرد سيف و مالك و هم ادعاى امام درباره آنان است به پاس وظيفه
و درك مسووليتشان كه حضرت براى آنان بهترين پاداش متقيان را از پيشگاه خداوند
درخواست نموده است .
6 / 20 - رحمك الله يا مسلم ! فمنهم من قضى نحبه و منهم من
ينتظر و ما بدلوا تبديلا .(149)
(مسلم ! خدا رحمتت كند، (سپس حضرت اين
آيه شريفه را تلاوت فرمود:)
بعضى از آنان به پيمان خود وفا نمودند و بعضى ديگر به انتظار نشسته اند و تغيير و
تبديلى در پيمانشان نداده اند).
آنگاه كه (مسلم بن عوسجه
) آن صحابه پير رسول خدا صلى الله عليه و آله با تن آلود بر روى خاك
افتاد و هنوز رمقى از حيات در او بود، حسين بن على عليه السلام به همراه حبيب بن
مظاهر به بالينش آمد و چنين گفت :
(رحمك الله يا مسلم ...).
و (حبيب بن مظاهر)
هم چنين گفت : (مسلم ! به خدا سوگند
كشته شدن تو براى من سخت است اما به تو مژده مى دهم كه چند لحظه ديگر وارد بهشت
خواهى شد).
مسلم با صدائى كه به سختى شنيده مى شد در پاسخ وى گفت :
بشرك الله بخير...اوصيك بهذا رحمك الله - و اوما الى الحسين عليه السلام - ان تموت
دونه .
(خداوند خيرت دهد، مسلم ضمن اينكه
اشاره به امام حسين عليه السلام مى كرد، گفت : وصيتم درباره اين حضرت است ؟ درياريش
تا سر حد جانبازى فداكارى كنى ).
7 / 20 - جزتم من اهل بيت خيرا، ارجعى رحمك الله الى
النساء، فاجلسى معهن فانه ليس على النساء قتال .(150)
(عبدالله بن عمر مكى
) يكى از ياران با وفاى امام عليه السلام در دفع حمله دشمن ، استقامت به
خرج داد و دست راست و يكى از پاهايش قطع گرديد و به اسارت دشمن درآمد و در مقابل
صفوف دشمن ، بدنش قطعه - قطعه گرديد و به
(قتل صبر)
به شهادت رسيد و سر او را بريدند و به سوى خيمه ها انداختند. مادر عبدالله سر بريده
فرزندش را برداشت و خاك و خون آن را پاك كرد و در حالى كه عمود خيمه را به دست
گرفته بود، به سوى دشمن حمله نمود. امام عليه السلام دستور داد تا او را به خيمه
برگردانيدند و خطاب به وى فرمود:
(جزيتم من اهل بيت خيرا...).
(شما در راه حمايت اهل بيت (من )، به
پاداش نيك نايل گرديد، خدا رحمتت كند، به خيمه برگرد كه جهاد از شما زنان برداشته
شده است
).
8 / 20 - (اللهم
سدد رميته و اجعل ثوابه الجنة ).(151)
(خدايا! تير او
(ابوشعثاء) را به هدف برسان
و پاداشش را بهشت قرار بده ).
(ابوشعثاء)
كه نامش (يزيد)
است ، از تك تيراندازان و كمانداران معروف كوفه است كه پس از سخنرانى امام عليه
السلام و قبل از حر، توبه كرده و به ياران امام پيوست . او اول سواره به ميدان رفت
اما چون اسبش پى شد، به خيمه بازگشت و در مقابل خيمه ها زانو بر زمين زد و يكصد
چوبه تير كه داشت همه را به سوى لشكر كوفه انداخت .
امام چون توبه و شهامت او را ديد، فرمود؛ اللهم سدد رميته و
اجعل ثوابه الجنة .
9/ 20 - لا يبعدنك الله يا زهير، ولعن الله قاتلك لعن الذين
مسخهم قردة و خنازير .(152)
(زهير! خداوند تو را از رحمتش دور
نگرداند و كشندگان تو را لعنت كند مانند كسانى كه انسانيت خود را از دست داده و به
صورت ميمون و خوك درآمده اند).
(زهير بن قين
) از ياران امام پس از يك حمله و جنگ شديد، به حضور امام برگشت در حالى
كه دستش را روى دوش آن حضرت گذاشته بود، مجددا براى رفتن به ميدان اذن گرفت در حالى
كه دو بيت شعر هم در هدايت يافتنش به وسيله امام مى سرود، پس از آنكه از پاى در
آمد، امام عليه السلام در بالينش حاضر گرديد و با جمله قبلى او را دعا نمود و
دشمنانش را مورد لعن قرار داد.
10 / 20 - رحمك الله ، انهم قد استوجبوا العذاب حين ردوا
عليك ... .(153)
(حنظله ! خدا رحمتت كند! اين مردم ،
آنگاه كه به سوى حق دعوتشان نمودى و پاسخ مثبت ندادند، سزاوار عذاب گرديدند...).
اين دعا را امام عليه السلام در حق (حنظله
شبامى ) فرمود كه وى پس از موعظه و
نصيحت اهل كوفه ، به سوى خيمه ها برگشت و امام عليه السلام در تقدير و تشويق وى ،
مطالبى فرمود كه در ابتداى سخن ، حضرت دعاى فوق را در حقش نمود.
11 / 20 - اللهم بيض وجهه ، وطيب ريحه ، و احشره مع
الابرار، و عرف بينه و بين محمد و آل محمد .(154)
خدايا او (جون
) را رو سفيد، بدنش را خوشبو و با ابرار و نيكان محشورش گردان و در ميان
او و محمد و اهل بيتش ، و آشنايى قرار بده ).
به طورى كه در بخش پيام انتخاب آورديم ، از جمله كسانى كه حسين بن على عليه السلام
به وى اذن خصوصى داد (جون
) غلام آن حضرت بود كه فرمود: جون ! خود در راه ما مبتلا نكن ، به همراه
ما به اميد راحتى آمده اى .
(جون
) چون اين جمله را شنيد، خود را به روى قدمهاى آن حضرت انداخت و عرضه
داشت : (يا بن رسول الله ! آيا سزاوار
است كه من در هنگام راحتى و رفاه بر سر سفره شما بنشينم و در ايام ناراحتى و
پيشامدها، دست از شما بردارم ؛ بدن من بدبو، خاندانم ناشناخته و رنگم سياه است ، با
رفتنم به بهشت برين ، بر من منت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفيد و حسب من به شرف و
عزت نايل گردد).
امام ، اين صفا و صميميت را كه از وى مشاهده فرمود، اجازه ماندن و شهادت را به او
داد.
زمانى كه (جون
) در روى خاك گرم كربلا قرار گرفت ، فرزند اميرمؤ منان در كنار او نشست
و با اين جملات وى را دعا نمود؛ سخنانى كه ياد آور گفتار و درخواست خود
(جون
) بود:
اللهم بيض وجهه ، وطيب ريحه ، و احشره مع الابرار .
12 / 20 - رب ان تك حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذلك لما
هو خير، و انتقم لنا من هولاء الظالمين
(155)،الهى ترى ما حل بنا فى العاجل فاجعله ذخيرة لنا فى الاجل .(156)
پروردگارا! اگر در دنيا نصر و پيروزى آسمانى را بر ما نازل نكردى ، در عوض اين
پيروزى بهتر از آن را نصيب ما بگردان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير پرودگارا!
تو خود شاهدى آنچه در دنيا برما وارد شد پس آن را ذخيره آخرتمان قرار بده
).
اين جمله را حضرت در حالى كه يكى از اطفالش را در آغوش گرفته و
(حرمله پسر كاهل اسدى ) با
انداختن تيرى ، گلوى او دريد و حسين عليه السلام دستش را از خون گلوى او پر نموده و
به طرف آسمان پاشيد، ايراد فرمود.
اين بود دعاى پيام حسين بن على عليه السلام كه در دوازده فقره و به مناسبتهاى مختلف
از آن بزرگوار در جنگ و ستيز بودند و گاهى نيز جنبه خصوصى دارد و مورد خطاب و نفرين
او اشخاص خاصى بودند.
و اينك از نفرين عمومى آن حضرت شروع مى كنيم :
13 / 20 - لا افلح قوم اشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق .
(157)
( رستگار مباد: گروهى كه خشنودى خلق را
به خشم خالق مقدم مى دارند).
(ابن زياد)
از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين كربلا به وسيله
(حربن يزيد،) و مطلع ، و طى
نامه اى به آن حضرت چنين نوشت :
(اما بعد، من از ورود شما به كربلا
آگاهى يافتم و اميرمؤ منان (يزيد) به من دستور داده است كه سر به بالين راحت نگذارم
و شكم از غذا سير ننمايم تا اينكه يا تو را به قتل برسانم ، و يا فرمان من و حكومت
يزيد را بپذيرى و السلام ).
هنگامى كه اين نامه به دست امام عليه السلام رسيد، آن را بر زمين انداخت و فرمود:
(لا افلح اشتروا مرضاة المخلوق بسخط
الخالق ).
14 / 20 - اللهم احبس عنهم قطر السماء، و ابعث عليهم سنين
كسنى يوسف ، و سلط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كاءسا مصبرة ، فلا يدع فيهم احدا، قتله
بقتلة و ضربة بضربة ، ينتقم لى و لاوليائى و اهل بيتى و اشياعى منهم ، فانهم غرونا
و كذبونا و خذلونا و انت ربنا، عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير .(158)
(خدايا! قطرات باران را از آنان قطع كن
و سالهايى (سخت
) مانند سالهاى (گرسنگى اهل مصر) در دوران يوسف را بر آن بفرست و غلام
ثقفى را بر ايشان مسلط فرما تا با كاسه تلخ ، سيرابشان كند و كسى را از آنان بدون
مجازات رها نسازد، در مقابل قتل ، به قتلشان برساند و ضاربين را با ضرب و جرح ،
مجازات كند، انتقام من و خاندانم و پيروانم را از آنان بستاند؛ زيرا آنان مكر كرده
و ما را تكذيب و در مقابل دشمن ، رها نمودند و تويى پروردگار ما، بر تو توكل كرده
ايم و بر گشت ما به سوى توست ).
امام عليه السلام در روز عاشورا پس از آنكه دومين بار در طى خطبه اى اهل كوفه را
موعظه و نصيحت فرمود و گذشته آنان را ترسيم نمود و از آينده تلخ و بدبختى آنان خبر
داد، ولى آنان به موعظه و نصيحت فرزند رسول خدا اعتنايى ننمودند و در تصميمشان بر
كشتن آن حضرت ، ترديدى به خود راه ندادند، امام عليه السلام دستهاى خود را به آسمان
بلند كرد و آنان را با جملاتى كه نقل نموديم ، نفرين كرد.
(اللهم احبس عنهم قطر السماء...).
15 / 20 - اللهم انا اهل بيت نبيك و ذريته و قرابته ، فاقصم
من ظلمنا و غصبنا حقنا، انك سميع قريب .(159)
بنابر نقل (خوارزمى
) امام عليه السلام اين نفرين را در عصر تاسوعا خطاب به عمر سعد و
لشكريانش ايراد فرمود:
(خدايا! ما اهل بيت پيامبر تو و
فرزندان عشيره او هستيم . خدايا! كسانى را كه به ما ظلم نمودند و حق ما را غصب
كردند، هلاكشان كن كه تو بر دعاى بندگانت شنوا و به آنان نزديك هستى
).
خوارزمى اضافه مى كند (محمد بن اشعث
) كه در صف مقدم سپاهيان دشمن بود و نفرين امام را مى شنيد، جلو آمد و
به آن حضرت چنين گفت :
(اى قرابة بينك و بين محمد؟!!).
(در ميان تو و محمد چه قوم و خويشى هست
؟!!).
امام عليه السلام كه اين انكار صريح و لجاجت را در راه او مشاهده نمود، اين چنين
نفرينش كرد:
16 / 20 - (اللهم
فارنى فيه هذا اليوم ذلا عاجلا).(160)
(خدايا! همين امروز، ذلت عاجل و زود رس
او را بر من آشكار كن ).
(محمد بن اشعث
) پس از چند دقيقه براى قضاى حاجت از صف لشكريان فاصله گرفت و در گوشه
اى نشست ، در اين هنگام عقربى او را نيش زد و در حالى كه لباسش آلوده به نجاست شده
، بود رهايش نمود)