نهضت امام حسين (ع) و قيام كربلا

دكتر غلامحسين زرگرى نژاد

- ۱۴ -


6. ابوبكر بن على بن ابى طالب
برخى نامش را عبدالله نوشته و گفته اند كه نام مادرش ليلى دختر مسعود بن خالد بود. گفته شده است كه نخستين برادرى از برادران امام حسين (ع) كه به ميدان جنگ رفت و به شهادت رسيد ، همين ابوبكر بود. برخى نيز نام او را عبيدالله نوشته اند. بنا به گزارش برخى از منابع ، قاتل او زحر بن بدر النخعى ، يا عبيدالله بن عقبه غنوى بود. بر طبق يك گزارش ‍ از امام محمد باقر (ع) ، مردى همدانى او را به قتل رسانده است. مداينى گزارش كرده است كه او را در گودالى يافتند كه كشته شده بود معلوم نيست كه قاتل وى چه كسى بود. برخى نيز چون طبرى و ابن اثير ، گفته اند كه در شهادت او در كربلا جاى ترديد است. ابن شهر آشوب نيز همين سخن را آورده است و در شهادت او در روز عاشورا ترديد كرده است. شيخ طوسى از وى نام برده و قاتل او را همان مسعود بن خالد از بنى دارم دانسته است (مقاتل الطالبيبن ، ص 83 - 84؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 128؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 468؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 92؛ جمهره النسب ، ص 31؛ الارشاد ، ص 248؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 32 و 53؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 461؛ نقد الرجال ، ص 384؛ رجال ابن داود ، قسم اول ، ص 393؛ رجال الطوسى ، ص 106؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 36؛ منتهى الامال ، ص 461؛ المنقاب ، ج 4 ، ص 112؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 189؛ نفس المهموم ، ص 150؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 100).
7. ابوصادق
ابو صادق نيز يكى ديگر از ياران و اصحاب حضرت على (ع) بود كه همراه امام حسين (ع ) در كربلا به شهادت رسيد (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 200).
8. ابو عمرو نهشلى خثعمى
ابو عمرو نيز يكى ديگر از ياران امام حسين (ع) در كربلا و مردى عابد و شجاع بود كه در روز عاشورا همراه امام حسين (ع) به شهادت رسيد. مجلسى به نقل از ابن نما ورايت كرده است كه : مهران مولى بنى كاهل برايم روايت كرده است كه ابو عمر و در روز عاشورا همراه امام حسين (ع) در كربلا بود در آنجا مردى را ديدم كه سخت مى جنگيد و پس از هر حمله بر دشمن ، به نزد امام حسين (ع) باز مى گشت و مى گفت :
ابشر هديت الرشد تلقى احمدا فى جنه الفردوس تعلو صعدا
پس گفتم كه اين مرد كيست ؟ گفتند ابو عمرو النهشلى ، و گفته شده است الخثعمى. در اين حال عامر بن نهشل ، يكى از بنى اللات از ثعلبه به او حمله كرد و او را كشت و سرش را بريد ، ابن نما افزوده است كه مردى كثر الصلوه و عابد بود. (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 30؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 112).
9. ابوالفضل (عباس بن على بن ابى طالب )
عباس بن على (ع) نامورترين شهيد كربلا و مشهورترين و فداكارترين برادر امام حسين (ع) به شمار رفته است. او در ميان تمام بنى هاشم زيباتر از همه بود و به همين دليل نيز به قمر بنى هاشم مشهور گشت. نام مادرش را ام البنين نوشته اند. پس از حركت امام حسين (ع) از مدينه به سوى مكه ام البنين بى هيچ ترديدى پسران خويش حضرت ابوالفضل ، جعفر ، عبدالله و عثمان را با كاروان حسينى همراه كرد تا برادر خويش ، حسين (ع) ، را يار و ياور باشند. دو فرزند عباس به نامهاى عبيدالله و فضل هنوز در سن كودكى بودند ، به همين دليل نيز نتوانستند با پدر خويش امام حسين (ع ) را همراهى كنند.
در ششمين روز محرم چون ابن سعد با فرمان صريح ابن زياد رو به رو شد و دستور يافت تا امام حسين (ع) و يارانش را در محاصره كامل در آورد و به همين منظور عمروبن حجاج را همراه پانصد نفر مامور كرد تا براى جلوگيرى از دسترسى كاروان حسينى از آب راه دسترسى به فرات را مسدود كند ، اما بى رنگ به حضرت ابوالفضل فرمان داد تا براى تدارك آب ، همراه نافع بن هلال اقدام كند. حضرت ابوالفضل كه در جمع كاروان حسينى لقب سقا را يافته بود ، همراه سى سوار و بيست نفر پياده به جانب فرات حركت كرد على رغم مقاومت پانصد تن از همراهان عمرو بن حجاج ، توانست تا صفوف آنان را شكافته و مشكلهاى آب را از فرات پر كرده و به سوى خيمه هاى حسينى بازگردد.
چنان كه پيشتر اشاره شده است ، ام البنين از بنو حنيفه و با شمر كه از تيره بنى كلاب بود ، پيوستگى قبيله اى داشت به همين دليل نيز پس از محاصره كاروان حسينى و يك روز قبل از قتل عام كربلا ، شمر بر آن شد تا به زعم خويش به فرزندان ام البنين امان داده و آنان را در پناه خويش در آورد. امام حسين (ع) چون فريادهاى شمر را شنيد كه پسران ام البنين را مخاطب ساخته بود ، به آنان گفت كه اگر چه شمر فاسق است ، اما به او پاسخ دهيد؛ بنابراين آنان از شمر پرسيدند كه چه مى خواهى ؟ شمر گفت : اى پسران خواهرم شما در امانيد. خويشتن را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به اطاعت اميرالمؤ منين يزيد بن معاويه در آييد حضرت ابوالفضل چون با اين سخنان پسر ذى الجوشن رو به رو شد ، با صراحت تمام پاسخ داد كه : دستانت بريده باد. اى دشمن خدا ، لعنت باد بر امانى كه تو آورده اى. آيا از ما مى خواهى كه برادر و سرور خويش حسين بن على (ع) را ترك گفته و در اطاعت ملعون پسر ملعون در آييم ؟ شمر چون اين پاسخ صريح را شنيد با خشم و غضب بازگشت.
در شب عاشورا چون ابن سعد بر آن شد تا يورش خويش را به امام حسين (ع) و يارانش آغاز كند ، امام به دليل اعتقاد به كفايت و تدبير حضرت عباس او را نزد ابن سعد اشاره شده است ، امام يك بار ديگر از ياران و همراهان خويش خواست تا وى را ترك گفته و راه خويش را پيش گيرند. عباس چون با سخنان برادر رو به رو شد بى درنگ بر ثبات عزم و باقى ماندن در كنار برادر تاكيد كرد و پس از او ديگر ياران امام نيز هر كدام در قالب كلمات و عبارات خاص خويش بر حضرت ابوالفضل اقتدا كردند. در صبح عاشورا چون امام به آرايش ‍ سواران و پيادگان هماره خويش پرداخت ، فرماندهى و پرچم دارى را به حضرت عباس واگذار كرد. حضرت ابوالفظل در اين روز بارها وارد ميدان شد و با دشمن مصاف داد. گاهى نيز خود را به قلب سپاهيان عمربن سعد زد تا برخى از ياران امام حسين (ع) را در ميانه ميدان به محاصره افتاده بودند ، نجات دهد. نوشته اند كه او پيش از شهادت برادران خويش ‍ را روانه ميدان كرد و به آنان گفت كه مى خواهد تا با مشاهده جانبازى در راه امام حسين (ع) ، در اجر و ثواب شريك گردد.
در نيمه هاى روز عاشورا چون حضرت ابوالفضل با تشنگى كودكان كاروان حسينى رو به رو شد ، تصميم گرفت تا بار ديگر خود را به فرات رسانده و براى كودكان و ديگر كاروانيانى كه گرفتار تشنگى بودند ، آب فراهم سازد. در اين حال ، تعدادى از سپاهيان ابن سعد بر او يورش بردند و تمام سعى خويش را به كار گرفتند تا مانع رسيدن حضرت عباس به فرات شوند. سقاى امام حسين (ع) در حالى كه بى محابا به سوى فرات مى تاخت و با كوفيانى كه در مقابل او قرار مى گرفتند مى جنگيد ، رجز زير را نيز مى خواند:

لا ارهب الموت اذا الموت رقى حتى اوارى فى المصاليت لقا  
  نفسى لنفس المصطفى الطهر وقا انى اناالعباس اغدوا بالسقا
و لا اخاف الشر يوم الملتقى

ابوالفرج اصفهانى نوشته است كه حضرت ابوالفضل وقتى خود را به فرات رساند و مشكلهاى همراه خويش را پر آب كرد با آنكه خود تشنه بود ، لب به آب نزديك نكرد به همين دليل كميت زى اسدى شاعر بلند آوازه درباره همين كرامت حضرت ابوالفضل سروده است كه :

و ابوالفضل ان ذكرهم الحلو شفاء النفوس من اسقام  
  قتل الادعياء اذ قتلوه اكرم الشاربين صوب الغمام

پس از پر شدن مشكلهاى آب ، كوفيان بار ديگر به حضرت ابوالفضل يورش بردند. زيد بن ورقا جهنمى در حال كمين به آن حضرت يورش برد و در حالى كه حكيم بن طفيل السنبسى او را يارى مى كرد ، شمشيرى بر دست راست حضرت عباس فرود آورد. حضرت شمشير را به دست چپ خويش گرفت و در حالى كه چنين رجز مى خواند بر آنان حمله كرد:

و الله ان قطعتم يمينى انى احامى ابدا عن دينى  
  و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين

هم زمان با ادامه هجوم حضرت ابوالفضل به دشمن و در حالى كه ضعف تمام بدن آن حضرت را فرا گرفته بود ، حكيم بن طفيل الطائى از پشت نخلى به آن حضرت حمله برد و ضربه شمشيرى به دست چپ آن حضرت فرود آورد و حضرت ابوالفضل كه ديگر رمقى نداشت چنين خواند:

يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمه الجبار  
  مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى
فاصلهم يا رب حر النار

در همين حال حكيم بن طفيل عمودى آهنين بر وى فرود آورد و پرچم دار كاروان حسينى را به شهادت رساند. در اين حال امام حسين (ع) فرياد بر آورد كه : (( اكنون كمرم شكست و چاره و تدبيرم كاهش يافت )).
بى گمان رسيدن خبر شهادت حضرت ابوالفضل و برادرانش به مادرشان ام البنين نيز درد آور و اندوه زا بود. در برخى از منابع تاريخى و مقاتل آمده است كه چون اين خبر در مدينه به ام البنين رسيد ، او با صبورى و بزرگوارى با شهادت فرزندانش برخورد كرد و به شهادت ايشان در كنار امام و برادر و پيشواى خويش افتخار كرد. به موجب گزارش علماى انساب از حضرت ابوالفضل ، دو پسر به نامهاى فضل و عبيدالله باقى ماند (جمهره النسب ، ص 31؛ مقاتل الطالبيين ، ص 81 - 82 و 113 و 119 - 120؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 34 - 53؛ تايخ الطبرى ، ج 5 ، ص 412 و 468؛ انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) و ص 206؛الطبقات الكبرى ، ج 1 ، ص 475؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 92؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 18 و 189؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 102 و 104- 105 و 109 - 110 و 129 - 130؛ رجال الطوسى ، ص 102؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 391 و ج 45 ، ص 39 - 42 و 66؛ منتهى الامال ، ص 410 - 411 و 418 - 442 و 460 و 462 - 465 و 482؛ الاخبار الطوال ، ص 255 و 257؛ المناقب ، ج 4 ، ص 108؛ ذهبى ، تاريخ الاسلام ، ص 21؛ تذكره الخواص ، ص 223؛ص 228 و 230- 231 و 240 و248؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 320؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 432 - 433 و 457 و 461؛ نفس ‍ المهموم ، ص 96 و 98 و 151 - 160؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 244؛ ابصار العين ، ص 90).
10. احمد بن عامر بن سليمان بن صالح
احمد بن عامر ، اباجعد كنيه داشت. برخى از علماى رجال نوشته اند كه او همراه امام حسين (ع) در كربلا به شهادت رسيد. نسب وى را چنين نقل كرده اند: احمد بن سليمان بن صالح بن وهب بن عامر بن حسان... خانواده عامر از شيعيان حضرت على بودند. حسان يكى از شهداى اين خاندان بود كه در صفين به شهادت رسيد. در جامع الرواه ، وى با نام عبدالله بن عامر بن سليمان بن وهب بن عامر معرفى شده است (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 63؛ رجال النجاشى ، ج 1 ، ص 100؛مجمع الرجال ، ج 1 ، ص 119؛ جامع الرواه ، ج 1 ، ص ‍ 470؛ معجم رجال الحديث ، ج 2 ، ص 130؛ نقد الرجال ، ص 23).
11. احمد بن محمد الهاشمى
ابن شهر آشوب بدون آنكه نام و نشان روشن ترى از وى به دست دهد ، نوشته است كه پس از عمرو بن قرظه انصارى ، احمد بن محمد الهاشمى به ميدان رفت و چنين مى سرود:

اليوم ابلو حسبى و دينى بصارم تحمله يمينى  
  احمى به يوم الوغى عن دينى

(المناقب ، ج 4 ، ص 105؛ نفس المهموم ، ص 135؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245. ).
12. احمد بن محمد بن عقيل
در مقاتل و منابع تاريخى و كتب انساب ذكرى از وى در ميان نيست. علامه شوشترى ، ظاهرا با توجه به نوشته محمد تقى خان سپهر كه مورخى دقيق نبود ، از وى نام مى برد ، ولى مى نويسد كه وجود او ثابت نيست ، تا چه رسد به شهادتش در كربلا. با اين حال ، احتمال مى رود كه وى همان احمدبن محمد الهاشمى باشد كه ذكر او گذشت (ناسخ التواريخ ، ج 6 ، جزء دوم ، ص 282؛ قاموس الرجال ، ج 1 ، ص 623).
13. ادهم بن اميه عبدى
گفته شده است كه اميه پدر ادهم از اصحاب پيامبر بود كه بعدها در بصره سكونت گزيد. پسرش ادهم از بزرگان شيعه در بصره بود كه مردم را به امامت امام حسين (ع) دعوت مى كرد. وقتى امام حسين (ع) خروج كرد و به كربلا آمد ، ادهم نيز بصره را ترك كرد و به امام ملحق گشت و در روز عاشورا به شهادت رسيد. مرحوم محسن الامين نام او را در فهرست ياران امام حسين (ع) آورده است. علامه شوشترى پس از نقل گزارش سكونت اميه در بصره و عزيمت ادهم به كربلا ، از قول مصنفى كه مدعى است وى آن گزارش را از طبقات على بن سعد روايت كرده ، مى نويسد: (( مى گويم كه مولف طبقات محمد بن سعد است ، نه على بن سعد)). علاوه بر اين ، مصنف مذكور ذكر نمى كند كه مقصود وى از (( ابى جعفر)) كه گزارش خروج ادهم از بصره به كربلا را آورده است كيست ؟ اگر مقصود طبرى است كه در نوشته وى جز از اجتماع شيعيان بصره در خانه مازيه عبريه سخن نرفته و آنان نيز كه پس از اجتماع در منزل ماريه ، رهسپار كربلا شدند ، جز يزيد بن نبيط و عبدالله و عبيدالله پسران وى نبودند (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 106؛ منتهى الامال ، ص 425 و 428؛ قاموس الرجال ، ج 1 ، ص 705؛امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 185).
14. اسد بن ابى دجانه
اسد بن ابى دجانه از غلامان امام حسن (ع) دانسته شده است. نوشته اند كه او به همراه عبدالله بن حسن در كربلا جنگيد و به شهادت رسيد(روضه الشهدا ، ص 316 - 318)
15. اسلم بن عمر تركى قزوينى ، ديلمى (واضح تركى )
اسلم از موالى امام حسين (ع) و نيز از كاتبان حضرت سيد الشهدا بود. مامقانى درباره او نوشته است كه امام حسين (ع) او را پس از مرگ برادر خود حسن خريدارى كرد و به فرزندش على بن الحسين بخشيد. پدر عمر ترك بود و وى با امام حسين از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا آمد و به شهادت رسيد. ابن شهر آشوب از عزيمت غلامى ترك به ميدان جنگ نام مى برد كه اگر چه بعيد نيست كه همان اسلم باشد ، اما در گزارش وى ، او غلام حر شمرده شده است ، نه مولاى امام حسين (ع). مرحوم مجلسى بدون آنكه نامى از اسلم آورد ، مى نويسد كه پس از دو برادر غفارى ، غلام تركى به ميدان رفت و او يكى از قاريان قرآن بود. مجلسى رجزى به شرح زير از او نقل مى كند:

البحر من طعنى و ضربى يصطلى و الجو من سهمى و نبلى يمتلى  
  اذا حسامى فى يمينى ينجلى ينشق قلب الحاسد المبجل

مرحوم مجلسى افزوده است كه غلام تركى پس از افتادن به زمين و قبل از شهادت چون امام حسين (ع) را بر بالين خويش ديد ، لبخندى زد و به سوى پروردگارش بال گشود. طبرى نيز در تاريخ خود از اسلم به عنوان سليمان ياد كرده است. نام اسلم در منابعى ديگر نيز به عنوان شهيد كربلا آمده است. در برخى از منابع از او به نام واضح تركى مولى حرث ياد شده است (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 125؛ المناقب ، ج 4 ، ص 104؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 30؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 13 ، 28؛ منتهى الامال ، ص 429 و 449؛ نفس المهموم ، ص 134؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 122 و 156).
16. اشعث سعد
اشعث را يكى ديگر از مواليان امام حسين (ع) دانسته اند كه در كربلا به شهادت رسيد. نامش در هيچ كدام از كتابهاى تاريخى و مقاتل و فهرستهاى شهدا نيامده است (روضه الشهدا ، ص 311).
17. ام وهب بنت عبد
ام وهب دختر عبد از قبيله نمربن قاسط ، از زنان نادر و شجاعى بود كه ضمن وفادارى به همسر خويش عبدالله بن وهب ، شيفته امام حسين (ع) و از شيعيان خالص آن حضرت نيز به شمار مى رفت. شخصيتهايى نظير اين زن ، نه تنها در تاريخ جهان ، بلكه در تاريخ اسلام و شيعه كه زنان فداكارى را در خود ديده است و نادر و اندك است. به صداقت ايمان و صفاى باطن او در معرفى همسرش عبدالله اشاره كرده همان جا متذكر شديم كه او پس از آگاهى از تصميم عبدالله مبنى بر پيوستن به امام حسين (ع) ، نه تنها او را تشويق كرد ، بلكه در كنار او نيز روانه كربلا شد. نوشته اند كه چون در روز عاشورا عبدالله به ميدان رفت ، ام وهب نيز عمودى برداشت و به سوى همسر خويش رفت تا در كنار او بجنگد. در اين حال چون به عبدالله رسيد خطاب به او گفت : پدر و مادرم فداى تو ، با دشمنان فرزند پاك رسول خدا نبرد كن. عبدالله با مشاهده ام وهب در ميدان جنگ ، به كنار او آمد و از او خواست تا به سوى زنان كاروان بازگردد و كار جنگ را به مردان بسپارد. ام وهب در اين حال جامه شوهر خويش را گرفت و به او گفت : تو را رها نمى كنم تا آنكه در كنار تو و همراه تو بميرم. امام حسين (ع) كه شاهد اين همه عشق و علاقه بود به همسر عبدالله خطاب كرد كه : اى ام وهب ، از خداوند پاداش خير به تو رسد ، به سوى زنان باز گرد و در كنار آنان بنشين كه جهاد بر زنان واجب نيست. (558) ام وهب چون اين سخن را از امام حسين (ع) شنيد ، ناگزير بازگشت. او پس از بازگشت همچنان ناظر شجاعت و رشادت همسرش عبدالله بود. پس ‍ زمانى بعد ، چون ديد كه شوهرش به شهادت رسيد ، با شتاب به كنار جنازه او رفت و خطاب به عبدالله گفت : همسرم ، بهشت بر تو گوارا باد. چون مشاهده شجاعت و دليرى و عشق ام وهب به امام حسين (ع) و راه همسرش ممكن بود برخى از كوفيان سپاه ابن زياد رادگرگون كند ، بنابراين شمر بى درنگ به رستم ، غلام خويش دستور داد تا عمودى بر سر ام وهب بكوبد و او را به قتل رساند. رستم چنين كرد و بدين سان همسر عبدالله نيز كمى پس از شهادت شوهر ، به شهادت رسيد (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 430؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 13 و 65 و 68 و 69 و 202؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ص 181 و 182؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 6؛ تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 201؛ اعلام النساء ، ج 5 ، ص 292؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 320 و ج 45 ، ص 17؛ المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 447 و 450؛ منتهى الامال ، ص 434؛ نفس المهموم ، ص 117 ، 122؛ ابصار العين ، 76).
18. اميه بن سعد بن زيد طائى
مامقانى درباره وى مى نويسد كه : علماى سيره و مقاتل نوشته اند كه اميه جنگجويى شجاع و يكى از اصحاب حضرت على (ع) بود. از حضور او در صفين ياد شده است. وى چون خبر ورود امام حسين (ع) را به كربلا شنيد ، از كوفه خارج شد تا در شب هشتم محرم به كربلا رسيد. او در روز عاشورا در كنار امام به جنگ پرداخت و از شهداى حمله اولى بود. صاحب منتهى الامال نيز او را شهيد كربلا معرفى مى كند. علامه شوشترى نيز همين گزارش علما درباره اميه ترديد كرده است (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 153؛ منتهى الامال ، ص ‍ 429؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 185؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 188).
19. انس بن حرث كاهلى
انس بن حرث ، يا انس بن الكاهل الاسدى از صحابه پيامبر و از بنى كاهل از قبيله بين اسد بن خزيمه بود كه در اطراف كوفه به سر مى بردند. از او نقل شده است ؟ شنيدم كه رسول خدا مى فرمود كه فرزندم حسين كشته مى شود در سرزمين عراق هر كس او را درك كند ، بايد كه به يارى اش برخيزد. انس در غزوات بدر و حنين همراه پيامبر شركت داشت. برخى از علماى رجال شيعه نيز از او نام برده و وى را شهيد كربلا دانسته اند. برخى نيز نوشته اند كه انس بن حرث ، همراه حر از كوفه خارج شد و چون سخنان امام را با حر شنيد ، از سپاهيان وى جدا شد و به امام حسين (ع) و يارانش پيوست. ابن شهر آشوب رجز او را در هنگام جنگ چنين آورده است :
آل على شيعه الرحمن و آل حرب شيعه الشيطان

اعثم كوفى او را مالك بن انس الباهلى معرفى مى كند ، نوشته است كه او به هنگام نبرد چنين رجز مى خواند:

قد علمت كاهل ثم ودان والخندفيون و قيس عيلان  
  بان قومى آفه الاقران لدى الوغى و ساده الفرسان
فباشروا الموت بطعن آن لسنا نرى العجز عن الطعان  
  آل على شيعه الرحمن آل زياد شيعه الشيطان

خوارزمى نوشته است كه انس پس از قره بن ابى قره الغفارى به ميدان رفت و به شهادت رسيد ، وى بندهايى از رجز او را آورده است. ابن كثير نيز در تاريخ خود او را از شهداى كربلا مى داند. مرحوم مجلسى در بحارالانوار نوشته است كه ابن نما از او به نام انس بن حارث كاهلى ياد كرده است و علامه شوشترى درباره گزارشهاى آشفته اى كه درباره انس ، در كتابهاى مختلف رجالى و تاريخى آمده ، به نكات ارزنده اى توجه داده است (انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 181؛ الاصابه ، ج 1 ص 68؛ اسد الغابه ، ج 1 ، ص 123 و 349؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 121؛خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 21؛ المناقب ، ج 4 ، ص 102؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 320 و ج 45 ، ص 25 و 71؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 199؛ منتهى الامال ، ص 439؛ رجال الطوسى ، ص 99؛ رجال ابن داود ، قسم اول ، ص 61؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 190 - 193؛ نقد الرجال ، ص 50؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ص 128).
20. انيس بن معقل الاصبحى
انيس از قبيله صبح از اعراب قحطانى و از همان قبيله اى بود كه خولى يكى از قاتلان امام حسين (ع) به آن تعلق داشت. او به خلاف خولى و به رغم آگاهى از شهادت خويش به امام حسين (ع) پيوست و در يارى امام كمترين ترديدى نكرد. انيس پس از حوى ، مولى ابوذر غفارى به ميدان رفت و تا زمانى كه نيرو در بدن داشت با خواندن رجز زير ، به دشمن حلمه برد:

انا انيس و انا ابن معقل و فى يمينى نصل سيف مصقل  
  اضرب به فى الحرب حتى ينجلى اعل به الحامات وسط القسطلى
من الحسين الماجد المفضل ابن رسول الله خير مرسل

(الفتوح ، ج 3 ، ص 123؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 23؛ المناقب ، ج 4 ، ص 103؛ نفس المهموم ، ص 133؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 76).
21. بريربن حضير (خضير) همدانى
برير بن حضير ، يكى از شهداى نامور كربلا و از اصحاب معروف امام حسين (ع) بود. او قارى قرآن و از بزرگان همدانى كوفه بشمار مى رفت و از اصحاب خاص حضرت على (ع) بود. برير از جمله كسانى بود كه پس از شنيدن خبر حركت امام حسين (ع) از مدينه به مكه ، با شتاب خود را از كوفه به مكه رساند و آن گاه همراه امام به جانب عراق حركت كرد. وقتى امام به كربلا رسيد در محاصره حربن يزيد قرار گرفت برير پيشنهاد نبرد با حر را كرد ، اما امام به او پاسخ داد كه من آغاز كننده نبرد نخواهم بود. منقول است كه برير مرد خنده رويى نبود ، اما در روز عاشورا ، با عبدالرحمن بن عبد ربه شوخى مى كرد. چون عبدالرحمن به وى گفت كه اين چه جاى شوخى است ، برير جواب داد كه : (( سوگند به خدا كه قوم من آگاهند كه من چه در جوانى و چه در دوره سالخوردگى بذله گويى و شوخى را دوست نداشته ام. اما به خدا اكنون كه ميان ما و بهشت فاصله اى نمى يابم ، دوست دارم تا شمشيرها هر چه زودتر به سراغم آيند. )). برخى نوشته اند كه برير آن اندازه شهادت را قرب به خداوند مى دانست كه قبل از رفتن به ميدان نبرد ، خويشتن را معطر و آرايش مى كرد. برير از شيعيانى بود كه قبل از پيوستن به امام حسين (ع) نيز در كوفه به دوستى على (ع) و دشمنى با معاويه اشتهار داشت. بنا به گزارش ابو مخنف : عفيف بن زهير كه هنگام شهادت امام حسين (ع) حضور داشته است مى گويد: يزيد بن معقل از مردم بنى عمير وابسته بنى سليمه عبدالقيس بيامد و گفت : اى برير بن حضير مى نگرى كه خدا با تو چه كرد؟ برير پاسخ داد كه آنچه خدا با من كرد همه خوبى است و آنچه با تو كرد ، همه بدى است. گفت به خاطر دارى كه در محله بنى لوذان با تو همراه بودم و تو مى گفتى كه عثمان به خويشتن جفا كرد و معاويه نيز گمراه و گمراه كننده است و مقتداى حق و هدايت على است ؟ برير پاسخ داد كه آرى شهادت مى دهم كه اينها را من گفته ام.
غالب منابعى كه از برير سخن گفته اند ، از وى به عنوان قارى قرآن ، عابد و پارسا و از عاشقان امام حسين (ع) ياد كرده اند. خوارزمى نام برير را ، برير بن خضير نوشته است. سيد بن طاوس نيز از او به نام برير بن حصين نام برده است. مرحوم مجلسى هم نام او را برير بن حفير الهمدانى ثبت كرده است. شگفت اينكه على رغم آنكه مجلسى به ذكر نام برير در شمار شهداى كربلا پرداخته است ، نام او در ليست زيارتنامه شهدا در بحارالانوار نيامده است. (559) برير در روز عاشورا با تمام اعتقاد و پايدارى خويش به ميدان رفت و پس از كشتن تعدادى از دشمنان ، سرانجام توسط كعب بن عمرو ازدى و با نيزه اى كه به پشت برير فرو برد به زمين افتاد و سپس با شمشيرهاى پياپى همان كعب به شهادت رسيد (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 421 - 423؛ ج 3 ، ص 106 - 107 و 111 - 112 و 115؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 294؛ الفتوح ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 11 و 14؛ الملهوف ، ص ‍ 138 و 154- 155 و 160؛ منتهى الامال ، ص 415 و 420 و 430 و 432؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 167؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 81 (ذيل حبيب بن مظاهر)؛ انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 192 و 194 و 196؛ نفس المهموم ، ص 92 و 104 و 106 و 109 و 118؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص ‍ 142).
22. بشر بن غالب
شيخ طوسى از بشر به عنوان يكى از اصحاب امام حسين (ع) نام برده است. سيد بن طاووس بشر را از اصحاب حضرت امام حسين (ع) شمرده و تصريح كرده است كه چون امام حسين (ع) در سر راه خود به كوفه ، به ذات عراق رسيد ، بشر از عراق در رسيد و امام درباره مردم عراق از وى جويا شد. وى جواب داد كه مردمى را ديدم كه قلوب آنان با تو بود و شمشيرهاى ايشان با بنى اميه و عليه تو. به موجب اين گزارش در بحارالانوار نيز آمده است كه بشر از جمله ياران امام حسين (ع) در واقعه دشت كربلا بود (رجال الطوسى ، ص 99؛ الملهوف ، ص 131؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 199-200؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 174).
23. بشير بن عمرو حضرمى
بشيربن عمرو نيز يكى ديگر از شهداى طف بود. برخى از جمله نامقانى نام و نشان او را بشربن عمرو احدوث حضرمى كندى نيز نوشته اند. در اينكه او در چه هنگام به شهادت رسيده است ، دو گزارش متفاوت وجود دارد. بنا به گزارش ابو مخنف از ضحاك بن عبدالله مشرقى ، هنگام عزيمت امام حسين (ع) به آخرين نبرد با دشمن بشير و عمرو بن ابى المطاع ، دو تن از ياران امام حسين (ع) بودند كه هنوز زنده بودند. بشير با ملاحظه تصميم امام براى ورود به جنگ ، بر آن شد تا بر امام سبقت جويد ، پس به ميدان رفت و پيش از امام به شهادت رسيد على رغم اين گزارش ، صاحب منتهى الامال بشير را به نام بشربن عمرو ، از جمله شهداى حمله اولى دانسته است (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 444؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (( ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 201؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 70؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 212؛ منتهى الامال ، ص 429؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 173؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 175).
24. بكربن حى بن تيم الله ثعلبه التميمى
مامقانى در تنقيح المقال آورده است كه اصحاب سيره نوشته اند كه بكر بن حى به همراه عمربن سعد براى جنگ با امام حسين (ع) به سوى كربلا حركت كرد ، امام وقتى جنگ آغاز شد ، وى به صف اصحاب حضرت امام حسين (ع) پيوست و جنگيد تا به شرف شهادت نائل گرديد. صاحب منتهى الامال درباره اين شهيد كربلا نوشته است كه بكر بن حى التميمى از شهداى اول قتال در حمله اولى بود كه به شهادت رسيد. علامه شوشترى پس از اشاره به همين روايات ، نوشته است كه مستندات حضور و شهادت بكر در كربلا معين نشده است (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 177 - 178؛ منتهى الامال ، ص 429؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 367؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 176).
25. پيروزان
نام وى در روضه الشهدا آمده است. در اين كتاب درباره پيروزان نوشته شده است كه وى از غلامان امام حسين (ع) بود كه به همراه عبدالله بن حسن (ع) در كربلا جنگيد و شهيد شد. نام وى در منابع ديگر نيامده است ، اگر گزارش روضه الشهدا صحت داشته باشد ، با توجه به نام وى بايد گفت كه وى از موالى ايرانى بوده است (روضه الشهدا ، ص 316 - 318).
26. جابر بن الحارث السلمانى (مذحج )
جابر از شاخه سلمانى قبيله مراد از اعراب مذحجى قحطانى بود. ابومخنف به نقل از فضل بن خديج الكندى نوشته است كه :عمرو بن خالد صيداوى و جابر بن حارث السلمانى ، و سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله روانه جنگ شدند و چون در محاصره دشمن قرار گرفتند ، عباس بن على حمله كرد و آنان را از محاصره دشمن در آورد. آنان اگر چه زخمدار برگشتند ، اما بار ديگر به دشمن حمله بردند و چندان جنگيدند تا يك جا به شهادت رسيدند. برخى جابر بن حارث را حباب بن حارث نوشته اند. ابن شهر آشوب او را حارث معرفى كرده و نام او را در كنار شهداى حمله اول آورده است. برخى ديگر نيز نام وى را حيان بن حارث السلمانى نوشته اند. بن اثير از او به عنوان جياربن حارث ياد كرده است. شيخ الطائفه طوسى نيز او را با جناده بن عمرو اشتباه گرفته و از او به نام جناده بن حرث السلمانى ياد كرده است. مرحوم مجلسى نيز او را به نام حباب بن الحارث السلمانى الازدى معرفى مى كند. در زيارت ناحيه و رجبيه ، نام وى حيان بن الحارث السلمانى آمده است ، شيخ طوسى از يكى از اصحاب امام حسين (ع) جناده بن الحارث السلمانى نام مى برد كه بعيد نيست همين جابر بن حارث باشد (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 446؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 74؛ رجال الطوسى ، ص 99؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ منتهى الامال ، ص 446؛ نفس المهموم ، ص 129؛ ابصار العين ، ص 78).
27. جابر بن حجاج مولى عامر بن نهشل تميمى
جابر از بنى تيم الله بن ثعلبه بود. گزارش شده است كه او جنگجوى شجاعى بود كه در كوفه با مسلم بن عقيل بيعت كرد ، اما پس از كشته شدن مسلم نزد قوم خود مخفى شد. پس ‍ از مدتى وقتى خبر آمدن امام حسين (ع) را به كربلا شنيد ، همراه سپاه عمر بن سعد به سوى كربلا رفت و به امام حسين (ع) ملحق گرديد تا آنكه در روز عاشورا به شهادت رسيد. علامه شوشترى نوشته است كه وى نامى در مقاتل معروف به چشم نمى خورد (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 198؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، 506؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 176).
28. جبله بن على شيبانى
جبله از اصحاب حضرت على (ع) بود كه در صفين شركت داشت و آنگاه به حضرت امام حسين (ع) پيوست و با مسلم بن عقيل در كوفه بيعت كرد. چون مسلم به شهادت رسيد ، جبله نزد قوم خويش مخفى گرديد. سپس از كوفه گريخت و در آنجا به امام حسين (ع) پيوست . ابن شهر آشوب از او به عنوان يكى از شهداى حمله اولى نام برده است. به احتمال زياد ، او همان جبله بن عبدالله است كه نامش در معجم رجال الحديث با دو نام جداگانه آمده است (المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 207؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 345؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ منتهى الامال ، ص 427؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 35؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 201).
29. جعفر بن عقيل بن ابى طالب
جعفر يكى از پسران عقيل برادر حضرت على (ع) و پسر عموى امام حسين (ع) بود. نام مادرش را ام الثغر ، دختر عامر (بنا به روايت ديگر ، خوصا دختر عمرو بن عامر) نوشته اند. از امام محمد باقر (ع) و حميد بن مسلم روايت شده است كه جعفر در روز عاشورا به دست عروه بن عبدالله خثعمى به شهادت رسيد. منابع متعددى از شهادت او سخن گفته و نوشته اند كه همراه امام حسين (ع) از مدينه به مكه و از مكه به سوى كوفه حرت كرد و در كربلا به شهادت رسيد (مقاتل الطالبيين ، ص 91؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... )ت ص 206 الفتوح ، ج 3 ، ص 126؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 30 و 53؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 469؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 75؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 462؛ لباب الانساب ، ج 1 ، ص 401؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 185 و 189؛ منتهى الامال ، ص 456 و 482؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 32 ، 68؛ الارشاد ، ص 249؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 219؛ نفس المهموم ، ص 146 ، امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 119).
30. جعفر بن على بن ابى طالب
جعفر بن على ، يكى از برادران امام حسين (ع) و برادر تنى عباس بن على بن ابيطالب بود. نام مادرش را ام البنين نوشته اند كه همان مادر حضرت ابوالفضل است. جعفر به همراه ساير بنى هاشم از مدينه به همراه امام حسين (ع) به مكه و از آنجا به كربلا آمد. در تمام مراحل همراه برادرش بود و در روز عاشورا نيز در كنار آن حضرت و ساير برادران و ياران به شهادت رسيد. قاتل او را هانى بن ثبيت و يا خولى اصعبى نوشته اند (جمهره النسب ، ص 31؛ مقاتل الطالبيين ، ص 80؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 449 ، 468؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 92؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 104 - 105 و 129؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 62؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 193؛ رجال الطوسى ، ص 99؛ اعلام الورى ، ص 243؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 187 و 189؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 34 و 53؛ الاصابه فى تمييز الصحابه ، جزء اول ، ص 375؛ الارشاد ، ص ‍ 240 و 248؛ الملهوف ، ص 149؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 38 و 66ت منتهى الامال ، ص 410 ، 425 460 و 482؛ الفصول الفخريه ، ص 67؛ الاخبار الطوال ، ص 257؛ ذهبى ، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام ، ص 21؛ نقد الرجال ، ص 71؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 320؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 432 و 457 و 461؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص ‍ 219؛ نفس المهموم ، ص 150؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 99).
31. جعفر بن محمد بن عقيل
در باب شهادت جعفربن محمد بن عقيل در حره يا كربلا اختلاف نظر وجود دارد. ابوالفرج اصفهانى ، به نقل از محمد بن على حمزه مى نويسد كه وى در كربلا به شهادت رسيد ، اما همو مى افزايد كه در كتب انساب براى محمد بن عقيل پسرى به نام جعفر ثبت نشده است (( خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 53؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، كتاب دوم ، ص ‍ 282؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 676؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245).
32. جناب بن عامر بن كعب التيمى
جناب بن عامر از شيعيان كوفه و از تيم اللات بود كه پس از رسيدن مسلم بن عقيل به كوفه با وى بيعت كرد. مامقانى از او با نام حباب بن عامر بن كعب التيمى ياد كرده است. او پس ‍ از شهادت مسلم ، مدتى نزد اقوام خويش مخفى گرديد تا آنكه فرصت خروج مخفيانه از كوفه را به دست آورد و با ترك اين شهر خود را به امام حسين (ع) رساند و به جمع كاروان حسينى پيوست. جناب بن عامر در روز عاشورا به ميدان رفت و پس از مدتى نبرد به شهادت رسيد (منتهى الامال ، ص 426؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 250).
33. جناده بن الحارث انصارى
اين اعثم نوشته است كه او پس از هلال بن رافع البجلى به ميدان رفت و رجز زير را مى خواند:

انا جناد و انا ابن الحارث لست بخوار و لا بناكث  
  عن بيعتى حتى يرثنى وارثى اليوم شلوى فى الصعيد ماكث

خوارزمى و ابن شهر آشوب ، همان گزارش ابن اعثم و همين رجز او را آوردنده ، با اين تفاوت كه اولا ، به جاى هلال بن رافع ، نافع بن هلال نوشته اند؛ ثانيا: رجز بالا را با اندك اختلافى آورده اند. مرحوم مجلسى نيز همان نوشته ابن شهر آشوب را آورده است. شيخ طوسى و مامقانى از كسى به نام جناده بن الحرث السلمانى ياد مى كنند كه هم با جناده بن حارث انصارى مورد بحث قابل تطبيق است و هم با جابربن حارث السلمانى كه ذكر وى گذشت. برخى نوشته اند كه جناده ابتدا در كوفه با مسلم بن عقيل بيعت كرد و پس از شهادت مسلم ، همراه عمرو بن خالد صيد اوى به كربلا آمد و با امام دست بيعت داد و در عاشورا به شهادت رسيد.
در برخى از نوشته هاى متاخر از شهيدى به نام جناده بن كعب الحرث انصارى نام برده و نوشته اند وى از جمله ياران خزرجى امام حسين (ع) بود كه همراه همسر و فرزندانش از مكه به كربلا آمد و در كربلا در حمله اولى به شهادت رسيد. عمر بن جناده پسر اوست. به نظر مى رسد كه على رغم اين توضيحات كه در منابع كهن اثرى از آن نيست ، بتوان گفت كه جناده بن كعب ، همان جناده بن حارث است (الفتوح ، ج 3 ، ص 125؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 25؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 203؛ المناقب ، ج 4 ، ص 104؛ رجال الطوسى ، ص 99؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 234 ، بحارالانوار ، ج 45 ، ص 28؛ جلاء العيون ، ص 399؛ منتهى الامال ، ص 429؛ نقد الرجال ، ص 76؛ نفس المهموم ، ص 134؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 156).