جريان شناسي فكری معارضان قيام كربلا

محمد رضا هدايت پناه

- ۶ -


ضميمه:

منع آب از عثمان و موضع اميرالمؤمنين

همان طور كه گفتيم، يكى از بارزترين نمادهاى تفكر عثمانى در كربلا منع آب از امام و سپاهش بود كه به بهانه انتقام خون عثمان و كشته شدن او با لب تشنه انجام شد.

اكنون بر اساس منابع شيعه و سنى، براى هر فرد منصفى آشكار است كه خون عثمان تنها بهانه اى بيش نبود كه امويان آن را براى دست يابى به قدرت، شعار خود قرار دادند و از اميرالمؤمنين و اهل بيت و شيعيانشان خون عثمان را طلب مى كردند. ده ها منبع تاريخى و حديثى، ده ها نفر از اصحاب رسول خدا و تابعين و ده ها نفر از علما و دانشمندان به برائت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تصريح كرده اند كه تفصيل اين موضوع مجال ديگرى مى طلبد. و تنها به اين سخن ابن ابى الحديد معتزلى اشاره مى كنيم كه مى گويد: «وَ اللهِ لَقَدْ نَصَرَ عُثمانَ لَوْ كانَ الَمحْصُورُ جَعفَرَ بْنِ أبِى طالِب لَمْ يَبْذَلْ لَه إلاّ مِثْلَه ([1]); به خدا سوگند او عثمان را بدان حد يارى رساند كه اگر جعفر بن ابى طالب محاصره شده بود، همان اندازه به او يارى مى رساند.»

حقيقت و ريشه مخالفت امويان با اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جاى ديگرى نهفته است. دعواى اصلى بر سر اسلامى بود كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به دنبال اجرا و عملى كردن آن در جامعه بود و اسلامى كه امويان آن را تنها نردبانى براى دست يابى خود به قدرت و حاكميت قيصرى و كسرايى بر مسلمانان تلقى مى كردند، و به تعبير روشن و دقيق اميرالمؤمنين(عليه السلام) و عمار آنان لحظه اى به اسلام اعتقاد نيافتند و تنها در زمان ضعف و سستى خود، اظهار اسلام مى كردند، ولى آن گاه كه اعوان و انصارى يافتند، كفر پنهانى خود را آشكار ساختند.

به هر حال، بهانه خونخواهى عثمان، و به خصوص كشتن او با لب تشنه، دستاويزى براى امويان بود تا توده ى مردم را كه از واقع اطلاع چندانى نداشتند، بر ضد اهل بيت تحريك كنند و با اين وسيله آنان را كه مانع اصلى حكومتشان بودند، از ميان بردارند.

براى تكميل موضوع اين نوشتار، لازم بود تا براى آگاهى بيش تر در باره ى سابقه و ريشه تاريخى منع آب از امام حسين(عليه السلام)، اشاره اى هر چند كوتاه به محاصره عثمان و منع آب از او، و موضع اميرالمؤمنين در باره ى آن داشته باشيم.

در سال 35 هجرى، مسلمانان به خاطر كارهاى خلافى كه عثمان انجام داده بود، از اطراف جهان اسلام در مدينه اجتماع كردند و خواهان اصلاح امور مسلمين شدند. نيت اصلى اين تحصّنِ سياسى، اصلاح انحرافاتى بود كه از سوى خليفه صورت گرفته بود; چرا كه بسيارى از اصحاب نيكوكار و جليل القدر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اعضاى اصلى اين حركت بودند، ولى در اين ميان، نيروهاى افراطى و مغرض ديگرى نيز بودند كه از اين حركت سوء استفاده كرده، اهداف سياسى ديگرى را دنبال مى كردند و كم كم اوضاع و رهبرى اين حركت را به دست گرفتند. در اين ميان، اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا آن جا كه مى توانست سعى بسيارى كرد تا اوضاع را آرام كند و ميان خليفه و نيروهاى معترضْ توافقى حاصل نمايد. اين تلاش ها گر چه يك بار نيز مؤثر واقع شد، اما با كارشكنى هاى اطرافيان اموى عثمان، به خصوص مروان و مغرضين از جمله طلحه و زبير، اختلاف به صورت مسالمت آميز حل نشد. از اين رو، اوضاع بار ديگر از آنچه بود، بدتر شد و عثمان محاصره شد و پس از هيجده روز، آب و آذوقه را نيز بر او بستند.

علت تنگ تر شدن محاصره اين بود كه خبر رسيد سپاهيانى از هر گوشه براى نجات عثمان راهى مدينه شده اند. حبيب بن سلمه قسرى از شام، معاويه از مصر، قعقاع از كوفه و مجاشع بن مسعود از بصره. از اين رو، محاصره را بر عثمان تنگ تر كردند و بنا بر منابع تاريخى، طلحه دستور داد تا از رساندن هر گونه آذوقه و حتى آب جلوگيرى كنند. ([2]) اين موضوع باعث بدتر شدن اوضاع شد و عثمان مجبور شد از آب چاه مصرف كند. ([3]) او به حجاج نامه نوشت و اوضاع خود را اين گونه بيان كرد: «از بنده ى خدا عثمان امير مؤمنان، به مسلمانانى كه در حج شركت كرده اند. اما بعد، من در زمانى اين نامه را مى نويسم كه در محاصره ام و از آب چاه قصر مى نوشم و از ترس اين كه ذخيره ى غذايى ام تمام نشود به مقدار كافى غذا نمى خورم.» ([4]) عثمان در نامه ديگرى براى خالد بن عاص كه در مكه بود نوشت همين موضوع را به اطلاع او رساند. ([5]) آب چاه ـ آن طور كه تصريح كرده اند ـ شور و تلخ بوده است. ([6]) منع آب به مدت چهل روز به طول انجاميد و با كشته شدن عثمان ماجرا خاتمه يافت.

تلاش اميرالمؤمنين(ع) براى رساندن آب

نخستين كسى كه از ممانعت آب به روى عثمان اظهار ناراحتى كرد و به شدت طلحه را نكوهش نمود، اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود. اين اقدام پس از آن بود كه عثمان به اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيام فرستاد كه «اينان آب را بر من بسته اند. اگر مى توانى، آبى برسان.» ([7]) عثمان براى همسران پيامبر نيز چنين پيامى فرستاد. ([8]) ولى بر اساس منابع تاريخى، تنها اميرالمؤمنين(عليه السلام) و ام حبيبه در اين باره تلاش كردند. گر چه نگذاشتند ام حبيبه به عثمان آبى برساند، ([9])اما به نظر مى رسد شدت محاصره چنان بوده كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز چند بار براى رساندن آب تلاش كرده است. بنابر يك گزارش، حضرت نخست با مردم سخن گفت و به آنان فرمود: «اين كارى كه شما انجام مى دهيد، نه از آيين مسلمانى است و نه سزوار كفار است. آب و آذوقه را بر اين مرد نبنديد; زيرا اگر روميان و ايرانيان (كافر) به اسارت در آيند، به آنان آب و خوراك داده مى شود.» ولى آنان به سخن وى گوش ندادند و حضرت به علامت اين كه او براى انجام سفارش عثمان اقدام كرده، عمامه خود را به درون قصر انداخت. ([10])

به نقل بلاذرى، سعيد بن عاص به عثمان پيشنهاد كرد كه به قصد حج احرام بپوشد و بيرون آيد تا كسى جرأت تعرض به او را نداشته باشد. خبر كه به محاصره كنندگان رسيد، قسم ياد كردند كه اگر اين گونه نيز بيرون آيد، از او دست بر نخواهند داشت. از اين رو، طلحه محاصره را تنگ تر كرد و نگذاشت آب به او برسد. على بن ابى طالب از اين اقدام طلحه به شدت خشمگين شد و سرانجام به او آب رساند. ([11])

سيد مرتضى نيز روايت مى كند كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به ممانعت آب و طعام از عثمان اعتراض نمود و فرمود: «اين كار درستى نيست كه زن و بچه هاى عثمان به جرم او تشنه هلاك شوند.» آن حضرت هر كسى را كه مى توانسته به عثمان آب و طعام برساند، فرستاده است. ([12]) ابن شبّه و ابن اعثم گزارش ديگرى دارند بدين مضمون كه عثمان، از طريق قنبر، غلام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، به آن حضرت پيام فرستاد و از او درخواست كرد تا در اين باره كارى كند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) سه مشك آب توسط تعدادى از بنى هاشم به او رساند. ([13]) گزارش ابن شبه اضافه مى كند كه تعدادى از آنان در اين مأموريت زخمى شدند، اما گزارش ابن اعثم بيان مى كند كه كسى متعرض آنان نشد. ولى به نظر مى رسد كه با توجه به شدت محاصره و تأكيد بر ممانعت از رسيدن آب به عثمان، گزارش ابن شبه به واقع نزديك تر باشد. ابن عساكر در اين باره گزارش ديگرى دارد و آن اين كه جبير بن مطعم نقل مى كند كه من به نزد على آمدم و گفتم: «آيا به اين راضى هستى كه خويشان تو چون او محاصره شوند كه به خدا قسم، جز از چاه خانه اش استفاده نمى كند؟!» فرمود: «پناه بر خدا، آيا او را به اين حال در آورده اند؟!» گفتم: آرى. پس مشك هاى آب را برداشت و آن ها را به عثمان رساند و او را سيراب كرد. ([14])

گزارش ديگرى بيان مى كند كه عبدالرحمن بن اسود نيز در اين باره از اميرالمؤمنين(عليه السلام) استمداد كرده است. وى گويد: پيوسته مى ديدم على از عثمان كناره گيرى مى كند و كارى انجام نمى دهد; جز اين كه مى دانم بر سر ممانعت آب بر روى عثمان، با طلحه صحبت كرد و در اين باره بسيار خشمگين شد تا اين كه توانست مشك هاى آب را به عثمان برساند. ([15])

قاضى ابوحنيفه اميرالمؤمنين را نافع ترين شخص براى عثمان دانسته كه هم آب و هم آذوقه براى او فرستاد. ([16]) ابن كثير نيز اميرالمؤمنين(عليه السلام) را تنها كسى مى داند كه در رساندن آب به عثمان تلاش كرده و با نهايت سختى توانسته است مشك آبى به او برساند. ([17]) بنابر روايات ديگر، اميرالمؤمنين (عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام) را براى رساندن مشك آب به عثمان مأمور كرد. ([18]) روايت ديگرى نيز مى گويد كه عمار با محاصره كنندگان سخن گفت و آنان را به خاطر اين كار نكوهش نمود و خواست به عثمان آب برساند، ولى طلحه مانع او شد. از اين رو، به نزد اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد و درخواست كرد تا آب به عثمان برساند و آن حضرت مشك آبى به او رساند. ([19])

اين ها موارد اندكى از تصريحات مورخان در اين زمينه بود كه واقعيت انجام شده را در آن ماجرا به ما گزارش كرده اند. اين اخبار به خوبى ماهيت معاويه و امويان را در تهمت زدن به اميرالمؤمنين(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام) نشان مى دهد كه آنان چگونه با دروغ پردازى و انتشار آن در ميان مردمِ از همه جا بى خبر، اهداف سياسى خود را دنبال مى كردند. اين در حالى بود كه مروان در باره ى تلاش اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى عثمان به امام سجاد(عليه السلام) چنين مى گفت: «هيچ كس همانند على از عثمان دفاع نكرد.» امام فرمود: «پس چرا او را بر منابر سب مى كنيد؟!» گفت: «زيرا اين حكومت ما جز با اين سياست سامان نمى گيرد.» ([20]) زُهْرى محدث مشهور نيز كه از طرفداران بنى اميه است، مى گفت: «اللّهم لَقَد نَصَحَ علىٌّ و صَحَّحَ فِى عثمانَ لَوْلا أنَّهُم أصابُوا الكتابَ ([21]) لَرَجُعوا;» ([22])  خدايا على همانا نصيحت كرد و در باره  ى عثمان به درستى رفتار نمود. اگر به آن نامه دست نيافته بودند، باز مى گشتند (و كار سامان يافته بود و عثمان كشته نمى شد).

نتيجه

با نگاهى گذرا به نوع تشيع در كوفه و تحولات سياسى ـ مذهبى آن در ده هاى 40 و 50، و سياستگذارى هاى حزب اموى و عثمانى در تشيع زدايى و نهادينه كردن تفكر عثمانى در اين شهر، خواهيم يافت كه اولا; اين برنامه ها مى توانسته افراد بسيارى را به گرايش به تفكر عثمانى سوق دهد; اين افراد از طبقات مختلف جامعه; كسانى كه زخم خورده ى سياست هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) بودند; افرادى كه در مسائل سياسى ـ مذهبى سست بنيان و يا شكاك بودند; كسانى كه امور دنيوى مى توانست دين آنان را تباه كند و آخرت خود را در مقابل تطميع ها بفروشند; افرادى كه بر اثر تبليغات زياد فريب خورده و حقيقت بر آنان مشتبه شده بود; كسانى كه بر اثر جو حاكم بر ضد شيعه و حمايت از تفكر عثمانى و دور پيدا كردن عثمانى مذهبان، به تغيير موضع سياسى وا داشته شدند و... .

در اين ميان، تشيع مذهبى بر ايمان و اعتقاد راسخ خود در حمايت از اهل بيت ثابت قدم ماند و تحت تأثير جو قرار نگرفت و از امام دعوت به عمل آورد و آنان به خصوص رهبرانشان در دعوت خود از امام حسين(عليه السلام) كاملا صادق بوده و به هر طريقى خود را به امام رساندند و شهيد شدند، و بدين سان دعوتنامه خود را با خون خويش در كربلا امضا كردند. گروهى نيز كه به دلايلى كه بر ما پوشيده است، در يارى رساندن به مسلم كوتاهى كردند و از طرفى نتوانستند خود را به امام برسانند و از اين رو، خود را گنهكار مى دانستند، با توبه و نهضت توابين بر سر پيمان خود باقى ماندند و با شهادتشان صداقت خويش را به اثبات رساندند.

اما گروهى ديگر كه به صورت هاى مختلف در حزب اموى قرار گرفتند و سپاه عمر بن سعد را تشكيل دادند، از جمله اشرافى كه براى امام نامه نوشتند (مانند عمرو بن حجاج و حجار بن ابجر و يزيد بن حارث) به دلايل مختلف در حزب شيعيان نبودند اهم اين دلايل عبارتند از:

1- تفاوت هاى بنيادى نامه اشراف با شيعيان;

2- برخورد متفاوت امام با شيعيان و اشراف;

3- تصريح مورخان به عثمانى بودن آنان;

4- اقرارها و تصريحات خود در جدايى از شيعيان و گرايش به تفكر عثمانى و اموى;

5- تطبيق ملاك ها و مشخصه هاى عثمانى مذهبان بر عملكرد و زندگى سياسى آنان.

بر اساس اين ادله و شواهد، بايد گفت كه اين گروه و بخش عمده اى از نيروهايى كه در مقابل قيام امام حسين(عليه السلام) قرار گرفتند و سپاه ابن زياد را تشكيل مى دادند، داراى تفكر عثمانى بودند و كوفى بودن آنان هيچ گونه تعارضى با عثمانى بودنشان ندارد.

الحمد لله رب العالمين

پى‏نوشتها:‌


[1]. شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 67.
[2]. الامامة و السياسة، ج 1، ص 40; الجمل، ص 72; تاريخ طبرى، ج 3، ص 416; انساب الاشراف، ج 5، ص 71; الفتوح ابن اعثم، ج 1، ص 415; الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 87.
[3]. تاريخ طبرى، ج 5، ص 414; تاريخ المدينة المنورة، ج 4، ص 1191; تاريخ خليفة، ص 172.
[4]. الامامة و السياسة، ج 1، ص 38.
[5]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 434.
[6]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 415; تاريخ المدينة المنورة، ج 4، ص 1191; تاريخ خليفة، ص 172; الامامة و السياسة، ج 1، ص 40; نهاية الارب، ج 19، ص 492; تاريخ الاسلام ذهبى، عهد الخلفا، صص 444 - 445. چنان كه به هنگام محاصره و قطع آب از مختار، او مجبور شد عسل فراوانى چاه بريزد تا از تلخى آب آن بكاهد.
[7]. تاريخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417; تاريخ المدينة المنورة، ج 4، ص 1303; انساب الاشراف، ج 5، صص 68 - 69.
[8]. تاريخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417.
[9]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 417; الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 87; البداية و النهاية، ج 7، ص 187.
[10]. تاريخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417; الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 87; البداية و النهاية، ج 7، ص 187.
[11]. انساب الاشراف، ج 5، ص 71.
[12]. شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 25.
[13]. تاريخ المدينة المنورة، ج 4، ص 1303; الفتوح ابن اعثم، ج 2، ص 416.
[14]. تاريخ مدينة دمشق، ج 16، ص 212.
[15]. تجارب الامم، ج 1، ص 286.
[16]. شرح الاخبار، ج 2، ص 78.
[17]. البداية و النهاية، ج 7، ص 187.
[18]. تاريخ المدينة المنورة، ج 4، ص 1202.
[19]. وفاء الوفا، ج 3، ص 968; رياض النضرة، ج 3، ص 87.
[20]. سمط النجوم، ج 2، ص 413; تاريخ الاسلام، عهد الخلفاء، صص 460 - 461; شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 230.
[21]. منظور زُهرى، نامه اى است كه مروان با مهر عثمان آن را براى عبدالله بن ابى سرح، حاكم مصر، فرستاد و در آن به او دستور داده بود كه وقتى نمايندگان و رهبران شورشى مصرى به آن جا رسيدند آنان را بلافاصله زندانى و مثله كن و به قتل برسان. اما در ميانه راه، نمايندگان مصر فرستاده ى مروان را دستگير كردند و پس از بازجويى، اين نامه را از او به دست آوردند و همين موضوع سبب خشم و بازگشت مصريان به مدينه و محاصره ى عثمان شد كه به كشته شدن عثمان انجاميد.
[22]. مصنف ابن ابى شيبه، ج 8، ص 693.