مقتل بهلول

شيخ محمد تقى بهلول
تنظيم كننده : حسين محمدى گل تپه

- ۱ -


طليعه سخن
بسمه تعالى
السلام على ائمه الهدى و مصابيح الدجى و اعلام التقى و ذوى النهى و اولى الحجى و كهف الورى و ورثه الانبياء و المثل الاعلى و الدعوة الحسنى و حجج الله على اهل الدنيا و الاخره و الاولى و رحمه الله و بركاته .
توجه آدم ابوالبشر به شجره ممنوعه كه مثال دنيا بود، او و فرزندانش را مورد خطاب الهى (اهبطوا منها جميعا)(1) قرار داد و آنها را در اسفل السافلين وارد نمود. دنيايى كه مملو از و مزاحمات و نقايص و اعدامات است .
بدينسان انسانى كه در بهترين تقويم خلق شده بود به واسطه تناول از اين شجره كه گاه از آن تعبير به شجره محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى شود، هبوط كرد و اين به معناى پذيرش امانت عظماى الهى يعنى ولايت محمديه و علويه مى باشد كه موجبات گسترانيده شدن بساط رحمت الهى و اعطاى نعمت وجود از طرف حضرت احديت گرديد.
به اين ترتيب از عالمى سراسر تنزيه و تقديس وارد عالمى سراسر تزاحم و تقصير شديم و ((آدم آورد در اين دير خراب آبادم .))
تا اينجا سخن را تعبير به قوس نزول كرده اند كه انسان حيران سر از جهنم سوزان دنيا در آورد و آنگاه مخاطب به خطاب ملكوتى ((ارجعى الى ربك )) قرار گرفت كه آغاز قوس صعود است .
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه .(2)
هدف از خلقت جز عبوديت نيست و عبوديت همان رجعت و حمل امانت الهى است . رجعت به جايگاه اولى و فنا شدن در آن اصل حقيقى خود.

رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم   تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
اين سير صعودى ، سير عشق است و مومنان واقعى آنانى هستند كه اين امانت الهيه ولايت را حمل مى نمايند و سرانجام به فى مقعد صدق عند مليك مقتدر(3) مى رسند.
سفر؛ بس طولانى و پرخطر است آن چنان كه صداى انسان كامل ، حضرت مولى الموحدين على ابن ابى طالب (عليه السلام ) با آه و ناله بلند مى شود كه :
آه من قلة الزاد و عظيم المورد و طول الطريق .(4)
انسان محجوب ترين موجود است و به خاطر حجاب ها و واقع شدن در كثرات و اسفل السافلين ، صراط او طولانى ترين صراط و پر از خطرات مهلك و نابودكننده است .
شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين حايل   كجا دانند حال ما سبك بالان ساحل ها
شير در باديه عشق تو روباه شود   آه از اين راه كه در وى خطرى نيست كه نيست
گفته اند كه در اين راه جهت رستن از خطر بايستى به رفيق توسل جست كه ((الرفيق ثم الطريق .))
طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن   ظلمات است بترس از خطر گمراهى
آنگاه با دستگيرى و يارى اولياى الهى ، بنده در سايه عبوديت و بندگى از اين نقص ، به عز ربوبى و كمال نايل مى شود.
بهترين رفيقان راه ، انسان هاى كامل مى باشند كه خود دليل راه هستند و مانند فانوس هاى دريايى و كشتى هاى نجات ، مسافران گم گشته در طوفان دنيا را از گرداب حايل نجات مى دهند.
امام معصوم (عليه السلام ) مى فرمايند:
كلنا سفن النجاة و سفينة الحسين (عليه السلام ) اءسرع .(5)
همه ما كشتى هاى نجاتيم و كشتى حسين (عليه السلام ) سريعتر است .
اهل بيت (عليهم السلام ) كشتى هاى نجات و مدد آنانى هستند كه پاى اراده و همتشان در باتلاق دنيا به گل نشسته است . اما كشتى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) بهتر و سريعتر عمل مى كند.
((او بابى است از ابواب بهشت و كشتى نجات و چراغ هدايت ، هر چند آباء عظام و ابناء كرام او نيز ابواب جنان و كشتى هاى نجات هستند لكن باب آن حضرت وسيع تر و كشتى او به ساحل نزديك تر و استغاثه به نور او سهل تر است همه ايشان پناه خلقند، لكن پناه آن جناب آسان تر و دايره او وسيع تر است .))
از چه رو است كه كشتى سيدالشهدا سريع تر از ساير اهل بيت (عليهم السلام ) است ؟ و چه راز و رمزى در اين نهفته است ؟
راز و رمز اين سرعت در كربلا منطوى است بايد كربلا را شناخت و از مرز عاشورا گذشت و زمان و مكان را در نورديد و خويشتن را در قربانگاه كربلا قربانى نمود.
تا عاشق به رنگ معشوق در نيايد؛ نمى تواند معشوق را بشناسد. معرفت گرانبهاترين گوهر است كه روح را از قفس تاريك دنيا رها نموده و به آسمان هاى نورانى عروج مى دهد تا او با قلب ببيند و بشنود.
گفته شد كه سالك الى الله براى رسيدن به مقام قرب بايستى به مقام عبوديت نايل شود.
يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم .(6)
اما عبادت داراى مراحل و مراتبى است كه بايستى منزل به منزل طى شود تا انسان به مقام حقيقت عبوديت برسد.
عبادت مكرمين ، عبادت متقين ، عبادت مخلصين و مخلَصين ، عبادت مصطفين و عبادت زاهدين ، هر كدام مرحله اى از مراحل عبادت هستند كه انسان تا جامع همه اين عبادات نشود، نمى تواند به مقام قرب مطلق نايل گردد.
اين امر مستلزم قدم گذاشتن در وادى هجرت و جهاد با نفس و عمل به تعاليم اسلام با تمام زواياى آن مى باشد كه همتى والا مى طلبد.
حال آن كه خداوند به خاطر سيدالشهداء و نوع شهادت آن امام همام الطاف خاصه اى براى آن جناب قايل شده است . چنان كه در زيارت حضرت ابا عبدالله مقام جميع عبادات فوق الذكر قرار داده شده است .
با عشق به سيدالشهدا است كه مى توان ره صد ساله را در يك شب پيمود.
در بحارالانوار جلد 98 صفحه 54 و 59 آمده است :
((از براى زاير حضرت سيدالشهدا نوشته مى شود صلاة ملائكه و تسبيح و تقديس ايشان تا روز قيامت .))
اين مرتبه مخصوص عبادت مكرمين كه ملائكه الهى هستند، مى باشد.
در روايتى ديگر مى فرمايند:
((كسى كه امام حسين (عليه السلام ) را زيارت كند از براى او حاصل مى شود مراتب عبادت مصطفين كه انبيا هستند.))(7)
همچنين در بحارالانوار جلد 91 صفحه 3 مى فرمايند:
((از براى زاير امام حسين (عليه السلام ) حاصل مى شود مراتب عباد الصالحين و مومنين و متقين و خائفين .))
اين بدان خاطر است كه او بهترين سائر و سالك الى الله بوده است و زيباترين شيوه را جهت فناى فى الله و نهايتا بقاى در معبود و معشوق خويش برگزيد.
و خداوند امتيازات ويژه اى براى آن حضرت قرار داد كه در هيچ كدام از اولياى الهى اين خصوصيت وجود ندارد. به همين خاطر؛ كشتى او بسيار رونده است .
در روايات آمده است كه :
((سجده بر خاك سيدالشهداء حجاب هاى هفتگانه را از ميان برمى دارد.))
نيز زيارت سيدالشهداء افضل از زيارت خانه خدا بيان شده به طورى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حديثى مى فرمايند:
((... يك بار زيارت سيدالشهداء برابر است با نود حج مقبول من پيامبر.))
امام حسين (عليه السلام ) بيت الله حقيقى است و خداوند جميع فضايل كعبه را براى او قرار داده است . عشق به سيدالشهداء عشق به خدا است و عشق حقيقى و سوزاننده به حضرت احديت از سرچشمه ولايت حسين بن على (عليه السلام ) زيباتر شعله ور مى شود.
از اين رو است كه اكثر اولياى الهى از طريق استمداد و توسل به آن حضرت راه طولانى و پرخطر سلوك را به آسانى و سرعت طى مى نمايند.
يكى از عرفاى بزرگ معاصر در اين مورد مى فرمايند:
((همه اهل بيت كشتى نجاتند، اما كشتى امام حسين سريعتر است وقتى كه حركت مى كند ساير كشتى ها كنار مى كشند و راه را براى آن باز مى كنند. حركت امام حسين (عليه السلام ) رو به خدا سريع است تجلى خدا هم به سوى او سريع است راه خدا سخت است اما با امام حسين خيلى آسان و كم كار است . تجلى امام حسين (عليه السلام ) همدوش تجلى خداست . امام حسين نجوا و نهرى بين خدا و خلق است هر كس محاذى او شود او را به بالا مى برد وقتى با امام حسين كارت اصلاح شد، عبادتت هم تمام شد، دنيا هم تمام شد و به جاى اصلى خودت رفته اى .))(8)
همه بزرگان دين به نوعى اين ارادت و عشق فوق العاده خود را به حضرت سيدالشهداء نشان داده اند برخى در قالب اشعار و برخى به صورت خطابه هاى جانسوز و برخى با گريه هاى فراوان .
ذكر نمونه هايى از اين خضوع و خشوع بزرگان دين در برابر حضرت امام حسين (عليه السلام ) مؤ يد اين سخن خواهد بود:
((حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى (رحمة الله عليه ) دستور مى داد قبل از تدريس ، يك نفر قدرى مصيبت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) بخواند و سپس درس را شروع مى كرد. همچنين ايشان حتى پس از رسيدن به مرجعيت در خيابان ها در دسته هاى سينه زنى و عزادارى آن حضرت بر سر و سينه مى زد هنگامى كه يكى از نزديكانش ‍ دليل اين توسل و شيفتگى فوق العاده را مى پرسد در جواب مى فرمايد:
((من هر چه دارم از آن حضرت دارم .))(9)
در كتاب سيماى فرزانگان آمده است كه :
((در تمام مدت اقامت حضرت امام خمينى (رحمة الله عليه ) در نجف اشرف جز در موارد استثنايى برنامه زيارت هر شبه ايشان هرگز ترك نشد. در اغلب ايام زيارتى در كنار قبر امام حسين (عليه السلام ) بودند و در هر دهه عاشورا هر روز زيارت عاشوراى معروفه با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن مى خواندند.))
((مرحوم آيت الله بروجردى فرموده اند: دورانى كه در بروجرد بودم ، يك وقت چشمانم كم نور شده و به شدت درد مى كرد، تا اين كه روز عاشورا هنگامى كه دسته هاى عزادارى در شهر به راه افتاده بودند. من مقدارى گل از روى سر يكى از بچه هاى عزادار دسته - كه به علامت عزادارى گل به سر خود ماليده بود - برداشتم و به چشمان خود كشيدم ، فورا چشمانم ديد و نور خود را باز يافت و دردش تمام شد.))
همچنين معروف است كه آقا محمد باقر معروف به وحيد بهبهانى زمانى كه براى زيارت به حرم سيدالشهداء مشرف مى شد، اول آستان كفش كن آن جناب را مى بوسيد و روى مبارك و محاسن شريف خود را بدان مى ماليد؛ پس از آن با خضوع و خشوع و رقت قلب به اندرون حرم مشرف مى شد و زيارت مى كرد و در مصيبت حضرت امام حسين (عليه السلام ) كمال احترام را مراعات مى فرمود.))(10)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل   مملوك آن جنابم و مسكين اين درم
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر   آن مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم ؟
نامم ز كارخانه عشاق ، محو باد   گر جز محبت تو بود ذكر ديگرم
اى عاشقان كوى تو، از ذره بيشتر   من كى رسم به وصل تو، كز ذره كمترم
شيخ السالكين و جمال المتقين آيت معظم حق ؛ حضرت شيخ محمد تقى بهلول اعلى الله مقامه نيز از جمله عارفانى است كه عشق و علاقه او به اهل بيت عصمت و طهارت على الخصوص حضرت امام حسين (عليه السلام ) شهره عام و خاص است .
او با سرودن اشعار بسيار زياد و جانسوز در ذكر مصائب اهل بيت (عليهم السلام ) همواره اين عشق و ارادت را بيان نموده است .
معظم له آنچنان عاشق سيدالشهداء هست كه چون نام آن حضرت برده مى شد، بى اختيار اشك در چشمانش حلقه مى زد و با سوز و گدازى خاص ‍ شعر مى خواند و گريه مى كرد. شبى بعد از اقامه نماز شب در حالى كه به شدت گريه مى كرد، غزلى شورانگيز در مورد حضرت اباعبدالله خواند و فرمود:
چيزى به تو بگويم كه سعادت دنيا و آخرتت در آن است و آن اين كه چهل مرتبه در هر سحر بگويى :
اللهم العن اءول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك اءللهم العن العصابة التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله اءللهم العنهم جميعا.
معظم له ذكر فوق را مى خواند و گريه مى كرد. من در تعجب بودم كه چگونه انسانى با صد و اندى سن و سال اين چنين مانند مادر جوان مرده گريه مى كند و اشعارى كه از اعماق جان او و از سرچشمه دل نشاءت يافته و نشان از عشقى است كه از قلبى تراوش مى كند كه در رثاى سرور شهيدان تپيدنى خوش دارد.
حسين حسين حسين نمى زند حسين حسين حسين مى كند.
از آنجايى كه زبان شعر در بيان حقايق ، كاربردى ظريف و دقيق دارد و اثربخشى آن در نفوس بسيار مى باشد اهل بيت (عليهم السلام ) مرثيه خوانان و شاعران را در ذكر مصايب امام حسين (عليه السلام ) تشويق و ترغيب مى كردند.
روايت زير شاهد بر اين معناست :
ابو عماره مى گويد: ((امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: در مصيبت حسين شعرى بخوان من خواندم حضرت گريست ، به خدا قسم به دنبال هم مى خواندم و حضرت گريه مى كرد تا جايى كه از داخل خانه صداى گريه شنيدم ، پس فرمود:
اى اباعماره ، هر كس شعرى براى امام حسين (عليه السلام ) بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، بهشت براى اوست و هر كس شعرى بخواند و سى نفر را بگرياند، بهشت براى اوست و هر كس شعرى را بخواند و بيست نفر را بگرياند، بهشت براى اوست و هر كس براى حسين شعرى بخواند و ده نفر را بگرياند، بهشت براى اوست و هر كس شعرى بخواند و خود گريه كند، بهشت براى اوست و هر كس شعرى بخواند و خود را به گريه در آورد بهشت براى اوست .))(11)
مثنوى ((برادر و خواهر كربلا)) را معظم له سروده است و اين حقير افتخار كتابت آن را يافته ام . چند روزى طول كشيد تا كتاب را به اتمام برسانم ، هر بار كه ايشان سروده هايش را تلاوت مى كرد قطرات اشك از چشمانش سرازير مى شد و مرتب رشته كلام را قطع مى كرد و مى فرمود:
((اين اشعار جگر آدمى را پاره پاره مى كند.))
بالاى منبر وقتى لب به سخن مى گشود در سوگ سيدالشهداء اشعارى قرائت مى نمود كه صداى گريه خود معظم له و حاضران بلند مى شد.
در مورد اين مثنوى و چگونگى سرودن آن معظم له مى فرمايد:
((هنگامى كه در زندان افغانستان بودم كتاب شعرى به نام ((خواهر و برادر افغان )) در افغانستان چاپ شد. اين ديوان شعر در مورد عشق مجازى و دنيوى و بيشتر مطالبش هجو بود. آن زمان اين كتاب شهرت بسيار زيادى پيدا كرد، به طورى كه همانند قرآن در همه خانه ها يافت مى شد و مردم در كوچه و بازار اشعار آن را براى هم مى خواندند. تصميم گرفتم در پاسخ به اين كتاب شعر، اشعارى در مورد كربلا و امام حسين (عليه السلام ) با نام ((برادر و خواهر كربلا)) بسرايم و موفق به اين كار شدم . آن سال وقتى اين كتاب در افغانستان چاپ شد از آن چنان شهرتى برخوردار گرديد كه كتاب خواهر و برادر افغان كاملا به بوته فراموشى سپرده شد و اين كتاب جاى او را گرفت .))
معظم له در مدت سه روز با اشتياق خاصى كه نشان از محبت او به بارگاه حضرت ابا عبدالله (عليه السلام ) بود اين مثنوى را كه جمعا 1230 بيت مى باشد از حفظ مى خواند و بنده مى نوشتم كه اتمام كتاب مصادف با اربعين حسينى 1422 ه .ق . بود.
از ايشان خواستم كه اجازه فرمايد نام كتاب را ((مقتل بهلول )) بگذارم كه معظم له موافقت كردند.
اءللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود.
گذرى بر زندگانى شيخ السالكين محمد تقى بهلول گنابادى
شيخ السالكين محمد تقى بهلول در تاريخ هشتم جمادى الثانى 1320 ه .ق . در شهر گناباد ديده به جهان گشود.
معظم له در خانواده كاملا روحانى و مذهبى رشد يافت . پدر ايشان حضرت آيت الله شيخ نظام الدين فرزند شيخ زين الدين از علما بود. معظم له در اين باره مى فرمود:
((پدرم مجتهد شهر گناباد و در علم سرآمد اهل زمان بود و من الان ده يك او هم عالم نيستم .))
مرحوم شيخ نظام الدين دروس حكمت و فلسفه را نزد حكيم متاءله و عالم ربانى مرحوم آيت الله العظمى حاج ملا هادى سبزوارى فرا گرفته بود.
عموى معظم له حكيم بزرگوار حاج شيخ محمد خراسانى كه از بزرگترين علماى اسلام مى باشد. وى عالم فاضل ، حكيم متاءله ، فيلسوف ماهر از اجله حكما و مدرسين اصفهانى صاحب ملكات فاضله در اخلاق و آداب و حسن معاشرت ممتاز و محضرش مجمع ارباب فضل و كمال و خود از شاگردان دو عارف شهير جهان اسلام آخوند كاشى و جهانگير خان قشقايى بوده و در مدرسه صدر تنها زندگى مى كرده و جمع كثيرى از فضلا و مستعدين در خدمتش تلمذ مى نمودند.))(12)
شيخ بهلول در چنين فضايى مراحل رشد و ترقى را طى نموده و در سن 6 سالگى رسما وارد مكتب شده و قرآن را نزد خاله فرا مى گيرد. آنگاه دروس ‍ حوزه ، از ادبيات تا قوانين را نزد پدر بزرگوارش مرحوم شيخ نظام الدين فرا مى گيرد حافظه و استعداد فوق العاده بهلول در فراگيرى مطالب و حفظ نمودن دروس ، او را زبانزد عام و خاص مى كند به طورى كه ايشان ظرف دو سال تمام قرآن را حفظ مى نمايد.
آن گاه جهت ادامه تحصيل وارد قم شده و دروس سطح را نزد آيت الله العظمى مرحوم آخوند ملا على معصومى همدانى و آيت الله العظمى مرعشى نجفى (رحمة الله عليه ) فرا مى گيرد و بعد از مدتى ابتدا براى زيارت و سپس براى تكميل تحصيلات خويش به نجف اشرف مهاجرت مى كند و پاى درس خارج مرحوم آيت الله العظمى آقا سيد ابوالحسن اصفهانى كه مرجع تقليد زمان خويش بوده حاضر مى شود. روزى استاد به ايشان مى فرمايد:
شما از چه كسى تقليد مى كنيد؟ بهلول در جواب مى گويد: از شما.
مرحوم سيد مى فرمايد: ((اگر از من تقليد مى كنيد من مى گويم در اينجا مجتهد درسخوان زياد داريم ولى مجتهد مبارز كم داريم شما بهتر است به ايران برگرديد و عليه رژيم ستم شاهى حكومت رضاخان مبارزه كنيد ايشان هم امر استاد را اطاعت كرده و بلافاصله به ايران مهاجرت و مبارزه خود را بر عليه حكومت رضاشاه شروع مى كند.
مبارزات بهلول عليه رضاخان معروف است . وى رهبرى قائله گوهرشاد را بر عهده داشته كه در پى دستگيرى آيت الله حسين قمى و كشف حجاب رضاخانى قيام عظمى در مشهد به راه اندازد.
آنگاه كه به دستور رضاخان فرمان دستگيرى وى صادر مى گردد، معظم له از طريق مرز ايران وارد افغانستان شده و آنجا نيز توسط حكومت مركزى دستگير و سى و يك سال در زندان هاى افغانستان عمر مى گذراند.(13)
معظم له داراى ابعاد عرفانى بسيار والايى بوده كه اگر بگوييم مثنوى هفتاد من كاغذ شود.
يقين بسيار بالا، زهد منحصر به فرد، توكل و ايمان كامل ، تواضع و فروتنى مثال زدنى ، دايم الصوم بودن ، گوشه اى از ابعاد عرفانى و اخلاقى اين عارف مجاهد مى باشد. تقوى و ايمان سرشار در حد بسيار بالايى مى باشد.
معظم له همه مدارج يقين را طى كرده و به مقام حق اليقين رسيده است و به جراءت مى توان گفت كه ايشان زاهدترين عارف عصر حاضر مى باشد. وى مصداق بارز و عينى خطبه متقين حضرت على بن ابى طالب است .
گويى بابا طاهر همدانى در چند قرن پيش اين دو بيتى را براى بهلول قرن 14 سروده است :
مو آن رندم كه نامم بى قلندر   نه خون ديرم نه مون ديرم نه لنگر
چو روز آيد بگردم گرد گيتى   چو شو آيد به خشتى وانهم سر
معظم له از حافظه بسيار بالايى برخوردار است ، ايشان قرآن ، نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و همه دعاهاى طولانى مفاتيح الجنان ، مثنوى مولوى ، ديوان حافظ، دروس حوزه تا خارج فقه ، منظومه حكيم ملا هادى سبزوارى را حفظ مى باشد.
علاوه بر اين ، نزديك به سيصد هزار بيت شعر حفظ بوده كه نزديك به دويست هزار بيت آن را خود معظم له سروده از همين روست كه ملقب به مولاناى ثانى شده است .
جهت آشنايى بيشتر با ابعاد عرفانى و اخلاقى اين عارف زاهد خوانندگان عزيز را به مطالعه كتاب ((بهلول )) تاليف نگارنده حقير اين سطور دعوت مى كنم .
خداوند اين دردانه زمان را از گزند بلايا حفظ فرمايد و اين چشمه فياض ‍ خود را كه همچنان در جوش و خروش عاشقانه است ، همچنان در حيات پر از بركت و نعمتش نگه دارد.
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست   هر كجا هست خدايا به سلامت دارش
در پايان سخن از همسر محترم و باتقوايم سركار خانم پيرى به خاطر بازنويسى اشعار و تنظيم نوشته هاى اين حقير تشكر نموده و اميدوارم كه اين خدمت اندك موجبات خشنودى قلب حضرت ولى الله الاعظم آقاى عالميان و آدميان و امام انس و جان مهدى موعود روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه را فراهم نموده باشد و خدمت اين حقير در دفتر عشق به حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) ثبت و ضبط گردد كه :
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق   ثبت است بر جريده عالم دوام ما
والسلام على الباكين الحسين (عليه السلام )
حسين محمدى گل تپه
رمضان المبارك 1422 ه .ق .
عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال :
من اراد الله به الخير قذف فى قلبه حب الحسين (عليه السلام ) و حب زيارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسين (عليه السلام ) و بغض زيارته .

(كامل الزيارات ص 153)
هر كه را خداوند تبارك و تعالى اراده كند كه خيرى به او برساند در دل او محبت امام حسين (عليه السلام ) و زيارتش را مى اندازد و هر كه را خداوند تبارك و تعالى اراده كند كه بدى به او برسد در دل او بغض حسين (عليه السلام ) و زيارتش را مى اندازد.
فصلاول : روز عاشورا
روز پروحشت
صباحى وحشت آور   مثال صبح محشر
نمايان در سماء خور(14)   چو جام زر ز خون پر
گرفته دور آن خون   غبارى از حد افزون
تو گفتى سرخ وردى   شده مايل به زردى
رسيده از مدارى   به آن اندك سوارى
ز سه رنگ مخالف   كه گرديده مؤ الف
عيان يك شكل تيره   از آن افسار خيره
جهان از غرب يا شرق   به بحر خون و غم غرق
خوشى صورت نهفته   دل عالم گرفته
همين روز پر آشوب   كه كردند وصف آن خوب
ميان خلق مشهور   بود نامش به عاشور
اگر يك شخص نادان   نفهمد معنى آن
كنم واضح زياده   بگويم صاف و ساده
بود اين روز پر غم   دهم روز محرم
ز هجرت اندر اين سال   گذشته شصت و يك سال
دشت هولناك
بيابانى بلاخيز   غم آور محنت انگيز
پر است از هول و وحشت   كه صحراى قيامت
شعاع شمس ، ميزان   بر آن دشت و بيابان
به قدرى جسم سوز است   كه پندارى تموز است
نه برگ سبز بر جا   بر آن از فرط گرما
نه حيوانى كه رنده   نمى پرد پرنده
ز هاى و هوى خيلى (15)   به دشت افتاده سيلى
شده از سيل فتنه   حصار امن رخنه
نه سيل آب سركش   كه باشد سيل آتش
شرار آتش جنگ   جهد فرسنگ فرسنگ
شده از جنگ حايل   ز سرها عقل زايل
چه صحرا باشد اين دشت   كه از انظار بگذشت
زمين كربلا هست   كه سرتاسر بلا هست