مقدمه ناشر
نـهـضـت حسين (ع ), نهضتى است جاودانه كه همواره در طول تاريخ اسلام , عامل
ايجادحركت ها ونـهضت ها وانقلابها عليه ظالمان وستمگران وطواغيت دوران بوده است
بى گمان انقلاب مقدس اسـلامـى ايـران نـيـز, نـشـات گـرفته از اين حركت
انسانساز وپايداراست كه مردم رنج كشيده مـسـلـمـان رابـه خـروش وحـركت بى وقفه
عليه رژيم منحوس شاهنشاهى واداشت واين قدرت اهريمنى را با آن همه پشتوانه هاى
شيطانى به سقوط ونابودى كشاند.
نـهـضت مقدس امام حسين (ع ) براى همگان وتمام
نسل ها وعصرها بايد آموزنده , سازنده ومحرك بـاقـى بـمـانـد واز ايـن مـشـعـل
فروزان الهى , ملت ها پيوسته فروغ گيرند ودر زندگى عملى خودشعارهاى جاودانه اش
را به كار بندند نداى بلند هيهات منا الذله امام حسين سلام اللّه عليه
بـايـد بـراى تـمام مؤمنين الگو وسرمشق باشد واين شعار آميخته با شعور انقلابى
, زمينه مبارزه با اسـتـكـبـار جهانى را درامت اسلامى بيافريند نه تنها اين
شعار كه تمام شعارهاى عاشوراى حسين آمـوزنـده وحـركـت آفـرين است پس مى بايست
اين شعارهارا از لابلاى گفته ها, ملاقات ها, نامه ها وگـفـتگوهاى امام (ع )
استخراج ودر دسترس عموم قرار داد كه به فضل الهى , اين مطالب ارزنده هـمراه با
توضيحات لازم ومطالب گوناگون ديگر, كه هريك در حد خود,مفيد وقابل تقديراست در
كتاب حاضر گردآورى شده وتقديم خوانندگان عزيز مى گردد.
ايـن كـتـاب مـجـمـوعـه
اى از سـخـنـرانـيـهاى خطيب توانا حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقـاى نظرى است
كه توسط حجة الاسلام آقاى عالمى , مطالب آن جمع آورى ومصادرش از كتابها ومنابع
اسلامى , ثبت وضبط گرديده وبا تغييرات واضافاتى به صورت كنونى در آمده است .
كتاب مزبور حاوى سه بخش است :. 1 ـ نامه هاى امام حسين (ع ). 2 ـ ملاقاتها
وديدارهاى امام حسين (ع ). 3 ـ پاسخهاى امام (ع ) به افراد. امـيـداسـت نـشـر
ايـن مجموعه ارزشمند توسط بنياد معارف اسلامى كه پيوسته در نشر وتبليغ واحـيـاى
آثـار عـتـرت طـاهره عليهم السلام , پيشگام وپيش قدم بوده است , مورد پذيرش
درگاه حـضـرت احـديـت وتـوجه سيدالشهدا(ع ) وقبولى محبين وعلاقمندان به خاندان
رسالت ونبوت عليهم افضل صلوات اللّه ,قرار گيرد.
بنياد معارف اسلامى - قم
مقدمه كتاب
بسم اللّه الرحمن الرحيم
قال الصادق (ع ):. خير الناس من بعدنا من
ذاكر بامرنا ودعا الى ذكرنا (1) . از ديـر زمـان خـطـابه وبيان يكى از
وسائل وابزار مهم تبليغ وترويج بشمار مى رفته است اگر چه ابزارتبليغ وترويج در
انحصار نطق وخطابه نيست بلكه قلم وكتابت نيز در جاى خود همين نقش را ايفا
مينمايدولكن بدون ترديد خطابه وبيان در زمينه تاثير در نفوس وجانها وبيدارى
انسانها نقش بـسـزائى داشـتـه وجـايگاه اول را داراست خطابه داراى اقسامى است
ممكن است خطابه , حماسى وجـنـگـى بـاشـدوممكن است سياسى ويا قضائى ايراد گردد
كه هدف از آن آشنا نمودن مردم به حـقـوق سـيـاسى ويا اجتماعى ميباشد وگاهى
خطابه بمنظور تحريك وبيدار كردن شعور دينى واخـلاقـى ووجـدانـى انـسـانهااست كه
مقصوددر اين جا همين است كه خطيب با سخن وبيانش آگاهى دينى واخلاقى مردم را
ارتقا دهد وعواطف واحساسات مردم را درجهت خير وصلاح آنها بر اسـاس بـينش وآگاهى
از دين ومذهب بر انگيزاند.
از آغازپيدايش اسلام , پيامبر خود عهده دار اين
مـسـئوليت بود هنگاميكه آيه مباركه (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشركين ) (2)
نازل گرديد رسـول خـدا بجهت اظهار ماموريت خود بيرون آمد ودر كنار حجر
ايستادوفرمود: معاشر العرب ادعوكم الى شهادة ان لا اله الا اللّه واني رسول
اللّه وآمركم بخلع الانداد والاصنام فاجيبوني (3) . خـطـبـه هـاى رسـول
خـدا در احـد وتـبـوك وحـجة الوداع وروز عيد اضحى وغدير خم گوياى اين حقيقت است
.
پس از رسول خدا(ص ) امام اميرالمؤمنين سلام اللّه عليه كه خود ميفرمود: وانا
لامـرا الـكلام وفينا تنشبت عروقه وعلينا تهدلت غصونه (4) امير سخن مائيم
ريشه هاى سخن يعنى معانى ومطالب در زمين وجود ما رشد كرده وشاخه هاى سخن بر
سرما سايه افكنده است . او كه سخنش فوق كلام بشراست وسخنان فصيح وبليغ او حاكى
از اين واقعيت است , خطب فراوان اورا مـردم مـى شـنـيـدنـد وحـفـظ مـيـكردند تا
جائيكه مسعودى نقل كرده آنچه از خطبه هاى امـيـرالـمـؤمـنين مردم حفظ كرده اند
چهارصد وهشتاد وچند خطبه است كه آنهارا بالبداهه ايراد نموده است (5) .
وگـاهـى يـارانـش را امـر ميفرمود كه خطبه بخوانند صعصعه بن صوحان خطيبى
بزرگوار بود امـام صـادق (ع ) درباره او ميفرمود: در ميان اصحاب على (ع ) بجز
صعصعه واصحاب او كسى امام عـلـى رانـشناخت (6) صعصعه وبرادرش سيحان بن صوحان
هر دو خطيب از قبيله عبدالقيس بـودنـد (7)
زنان نيز درمواقع ضرورى ولازم با
نطق هاى آتشين به ايراد سخن مى پرداختند ودر جنگ ها ومواقع ضرورى با بيان
وخطابه عواطف واحساسات را تحريك كرده وآنان را به دفاع از حق دعـوت مـيكردند. در
صفين خطابه هاى حماسى سوده همدانيه وزرقا دختر عدى بن قيس وديگر زنان خطيبه
ماثور ومشهوراست (8) . نمونه بارز آن خطبه ها, خطبه اى تاريخى ومعجزه آساى
صديقه كبرى فاطمه زهرا(س )است . خـطـبـه هاى عقيله بنى هاشم زينب كبرى در كوفه
وشام آنچنان مردم را تحت تاثير قرار داد كه بـااسـتـماع آن مى گريستند وهمچنين
خطب على بن الحسين (ع ) خصوصا خطبه آنحضرت در مسجد دمشق كه با ايراد آن فرياد
گريه وزارى مردم برخاست (9) .
از امـام مـجـتـبـى (ع ) نيز خطبه هائى نقل شده
است كه حاكى از قدرت بيان ونيرومندى آن امام صابرومظلوم است كه برخى از آنهارا
مسعودى نقل كرده است (10) .
سـالار شـهـيـدان امـام حـسين (ع ) با خطبه هاى
حماسى وآتشين خود در كربلا حجت را بر مردم تـمـام كرد وضمن معرفى خود, دشمن
وخصم را محكوم واراده وعزم خودرا در جهت دفاع از حق وايـستادگى دربرابر باطل
وايثار وفداكارى بيان كرد وفرمود: الا وان الدعى ابن الدعي قد ركز بين اثنتين
بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة . امـام (ع ) نـه تـنـهـا با ايراد خطبه
وسخنرانى كه در روز عاشورا خود به انجام اين مسئوليت اقدام نمودبلكه بعضى از
ياران واصحابش مثل حبيب بن مظاهر وزهير بن قين وحنظله بن اسعد نيز به ايراد
خطبه پرداختند وبا همين سخنان امام (ع ) بود كه فرمانده سپاه كوفه حر بن يزيد
رياحى تحت تاثير شديد قرارگرفت ونادم گرديد وبه سپاه امام پيوست وبشهادت
رسيد.
مـجـمـوعـه حـاضـر كـه از نـظـر خـوانـنـدگان ميگذرد حاصل تلاش وكوشش
برادر بزرگوار حـضـرت حـجـة الاسـلام جـنـاب آقـاى عالمى دامغانى است كه اين
جانب در محرم 1413 قمرى بمناسبت ايام , بحثهائى راتحت عنوان ملاقاتها ونامه هاى
امام حسين (ع ) در چندين مجلس مطرح نـمـودم كه ايشان در اين رابطه تتبع لازم
وسعى وافررا مبذول داشته وضمن جمع آورى وتكميل ملاقات ها ونامه هاى آنحضرت ,
منابع وماخذآنهارا نيز تهيه واضافه نموده اند كه با سپاس وقدردانى از زحمات
وتلاش نسبت باين مجموعه , موفقيت ايشان را از درگاه ايزد منان مسئلت دارم .
بـراى آشـنـائى بـا تـنـظـيـم وتـرتـيب مطالب مندرج در اين نوشتار اشاره اى
كوتاه به محتويات آن لازم است :
1 ـ نـامـه هـاى امـام (ع ) كـه بـرخـى از
آنـها از جهت زمان تقدم دارد در ابتدا عنوان گرديده كه تعدادى از آنها مربوط به
دوران حيات امام مجتبى سلام اللّه عليه وبعضى در زمان امامت آنحضرت , ودر
قـسـمت سوم نامه هاى مربوط به نهضت كربلا وقيام عاشوراست كه در 19 مجلس جمع
آورى شده است .
2 ـ مـلاقـاتـهـا از زمان انتشار خبر مرگ معاوية بن ابى سفيان
كه در ماه رجب سنه 60 رخ داده تا روزدهـم محرم سال 61 يعنى روز عاشورا مى باشد
كه حاوى مطالبى مهم وقابل توجه است كه در طى 30 مجلس تنظيم شده است .
3 ـ در
بـخش سوم اين مجموعه , پاسخ ?هاى آنحضرت به سؤالات افراد به اضافه بعضى مطالب
ديگر كه در طى 7 مجلس بيان شده است .
4 ـ در پايان هر مجلس بذكر مصيبت بتناسب
آن مجلس حتى الامكان پرداخته شده است .
در پـايـان از مـؤسـسه محترم بنياد
معارف اسلامى كه عهده دار چاپ ونشر اين مجموعه شده اند ودرايـن جـهت سعى لازم
را مبذول داشته اند وبراى تسريع در چاپ ونشر آن اقدام نموده اند تشكر وقدردانى
وتوفيقات روز افزون تمام آن برادران را از خداى بزرگ خواهانم. والسلام عليكم
ورحمة اللّه وبركاته .
قم ـ على نظرى منفرد.
مجلس اول
نامه امام حسين (ع )به برادرش امـام حسن (ع )
انت اعلم مني بان خير المال ما وقى العرض (11) .
امـام حـسـن (ع ) بـه برادرش فرمود: چرا اين قدر به شعرا صله زياد مى دهى ,حضرت در پاسخ فرمود: تو بهتر از من مى دانى كه بهترين مصرف مال جايى است
كه آبروى انسان را حفظ كند . اسـلام بـا شـعـر خـوب , مـخـالفتى ندارد بلكه
تعريف وحمايت هم كرده است ,چنانچه قيس بن عـاصـم مـواعظ پيامبر(ص )را در
قالب شعر ريخت (12) وچه بسا اثرشعر در افراد بيشتر از نثر باشد كه در تاريخ
نمونه هايى از آن ذكر شده است :. اشعار ابو العتاهيه وهارون الرشيد. اصـمعى مى گويد: روزى بر هارون الرشيد وارد شدم كه مشغول خواندن ورقه اى بود,
در حالى كه اشك چشمش بر گونه هايش جارى بود, مدتى صبر كردم تاآرام گرفت , آنگاه
متوجه من شد وآن ورقه را جلو من انداخت وگفت : اين عاقبت دنيااست :. اصـمـعـى مـى گـويد: وقتى به ورقه نگاه كردم تا ببينم چه چيزى نوشته كه
موجب ناراحتى هارون شده , ديدم با خط زيبايى , اشعار ابو العتاهيه (اسماعيل بن
قاسم ) نوشته شده :. اين الملوك واين غيرهم ـــــ صاروا مصيرا انت صائره . يا
مؤثر الدنيا بلذته ـــــ والمستعد لمن يفاخره . نل ما بدالك ان تنال ـــــ من
الدنيا فان الموت آخره (13) . كجا رفتند پادشاهان وغير آنان ؟
آنان به راهى رفتند كه تو خواهى رفت . اى كسى كه لذات دنيارا براى خودت
برگزيدى وخودرا آماده كرده ايى كه به هركسى فخر كنى . هر مقدار كه از دنيا
استفاده كنى , پس بدان كه پايان آن مرگ است . هارون الرشيد گفت : گويا
مخاطب اين اشعار فقط من هستم كه بعد از اين جريان , ديگر عمر هارون چندان
وفا نكرد وجان باخت . شعرا و صله . از قـديـم رسـم بر اين بوده كه شعرا وقتى
شخصيتى را مدح مى كردند, ممدوح ,چيزى را به عنوان حق الزحمه به او مى داد
كه اين را صله مى گفتند واين بستگى به شعر وممدوح داشت كه شـعر در چه سطحى
وممدوح نيز از چه روحيه اى بر خوردارباشد, گاهى ممدوح , مانند منصور عـباسى بود كه با انواع حيله ها, شعرارا از صله ,محروم مى كرد, چون از حافظه اى قوى
برخوردار بـود, به نحوى كه اگر شعرى را فقطيك بار مى شنيد آن را حفظ مى شد ودر
كنارش , جاريه اى هم بود كه با دوبار شنيدن ,شعررا حفظ مى كرد. لذا منصور
به شعرا گفته بود در صورتى صله مى گيرند كه شعرشان تازه وجديد باشد, آن هم بـه
وزن كاغذ يا پوستى كه شعررا روى آن نوشته اند, براى همين ,شعرا با چه زحمتى
,شعرى را انشا مـى كـردند ودر حضور منصور كه مى خواندند, درهمان بار اول آن را
حفظ مى شد ومى گفت : اين كـه شـعر تازه اى نبود, چون من مى خوانم تا بدانى كه
من هم اين را حفظ هستم , بعد از خواندن او, جـاريه هم حفظمى شد ومى گفت اگر
باور ندارى ببين كه اين بانو هم اين شعررا در حفظ دارد, لذا ازصله خبرى نبود
وشعرا باسر افكندگى , مجلس را ترك مى كردند. منصور واصمعى . اصـمـعى كه به
حيله منصور پى برده بود, به فكر چاره اى افتاد, لذا اشعاربسيار سنگينى را
سـرود وبر روى سنگ نوشت وبراى اينكه شناخته نشود,صورتش را هم پوشاند ودر حضور
منصور, شروع به خواندن شعر كرد كه چند بيت آن را اينجا مى آوريم :. هيـج قلبى
الثمل ـــــ والرقص قدطبطبلى . و صوت صفيرالبلبل ـــــ والطبل طبطبطبلـى .
وقــال لا لا لــلا ـــــ والسقف سقسقسقلى . و قد غدا مهرول منصور كه
نتواسته بود اينهارا حفظ كند, نگاهى به جاريه انداخت اما او هم مثل منصور بود,
لذا رو به شاعر كرد وگفت : كاغذ خودرا بياور تا هموزن آن به تو صله بدهم . اصـمـعى گفت : كاغذى پيدا نكردم , لذا روى پاره سنگى نوشتم ! وقتى اصمعى صله را گـرفـت واز مجلس خارج شد, منصور گفت : اين شخص بايد اصمعى باشد وقتى اورا آوردند ونـقاب از چهره بر گرفت , گفت : منصور! جماعت شعرا,
فقير وبينوا هستند وبا زحمت , شعرى را مـى گـويـند كه از تو چيزى بگيرند ولى تو
از حافظه ات بهره مى گيرى ودر نتيجه آنان را محروم مى كنى (14) . گـاهـى هـم
شـعـرا از چهره هايى بودند كه ممدوح , مجبور بود براى اينكه جلوزبان آنان را
بگيرد وآبروى خودرا حفظ كند, صله بيشترى بدهد, چنانچه سيدالشهدا(ع ) خطاب به
برادرش , همين را بيان مى كند كه : بهترين مال , آن است كه آبروى انسان را
حفظ كند . شـخـصيت هاى بر جسته اجتماعى , هميشه مواجه با يك سرى افراد
ماجراجو,دله , بد زبان , هرزه , طماع , بى هويت وبى ريشه هستند كه مجبورند به
آنان چيزى بدهند تا از گزندشان در امان بمانند به قول شاعر:. نان را به كسى ده
كه بگيرد دستت ـــــ يا پيش سگى نه كه نگيرد پايت . مـرحوم حاج نصراللّه تراب در لمعات البيان نقل مى كند كه با استاد اعظم شيخ مرتضى انـصـارى
ـقدس سره در حجر اسماعيل نشسته بوديم كه يكى ازخواجه هاى سياه , پشت به
كـعبه وروبه روى ما نشست وگفت : شما اهل عجم , همگى كفار وكلاب وخنازير بلكه
انجس از همه اينها هستيد!! . شـيخ انصارى ربع ريال فرنگى به او داد, غلام
سياه رو به كعبه كرد وگفت : ورب هذا البيت اعجم اخيار وابرار وطيبون (15) . ائمه (ع ) وشعرا. ائمـه (ع ) مظهر جود وسخاوت بودند وشعرا هم كه ائمه (ع )
را مدح مى كردند,طمع وچشم داشتى بـه مـال آنـان نـداشـتند, مع الوصف , امامان
(ع ) با اصرار, به شعرا صله مى داند حضرت رضا(ع ) به دعبل صد دينار طلا
صله دادند, امام سجاد(ع ) به كميت چهار صد هزار درهم عنايت كرد وبه فرزدق , دوازده هزار درهم , مرحمت فرمودند. امام حسين (ع ) وفرزدق . چـون مروان , فرزدق را از مدينه بيرون كرد, سيدالشهدا(ع ) چهار صددينار به
او دادند به حـضـرت گـفـتند كه او شاعرى فاسق وپرده دراست امام (ع )فرمود: ان
خير مالك ما وقيت به عـرضـك وقـد اثـاب رسـول اللّه (ص ) كـعـب بـن زهـير وقال
في عباس بن مرداس اقطعوا لسانه عني (16) . به راستى , بهترين مال تو آن است
كه آبرويت را حفظ كند, همانا پيامبر(ص ) به كعب بن زهير چيزى داد ودر مورد عباس
بن مرداس فرمود: زبان اورا از من قطع كنيد . پيامبر (ص ) وعباس بن مرداس . بـه
دنبال غنايم چشمگيرى كه ارتش اسلام در طائف بدست آورد,پيامبر(ص ) در جعرانه مشغول تقسيم غنايم شدند كه چهار شتر هم به عباس بن مرداس
رسيد. او با اشعارش پيامبر(ص )را چنين مورد عتاب قرار داد:. فاصبح نهبي ونهب
العبيـ ـــــ ـد بين عيينة والاقرع . اموال واسبان من مورد غارت قرار گرفت
وبين دو طايفه عيينه واقرع , تقسيم گرديد . ابوبكر اشعارش را به عرض
پيامبر(ص ) رساند, حضرت فرمود: اقطعوالسانه عني , زبان اورا از من قطع كنيد
لذا صد شتر ويا به نقلى ديگر, پنجاه شتر به اودادند (17) . پيامبر(ص ) ومرد
عرب . امـام صـادق (ع ) نـقـل مـى كند كه روزى , مرد عربى به خدمت پيامبر(ص
)رسيدوبا زبان تندى با رسـول خـدا(ص ) سخن گفت كه موجب غضب وناراحتى آن حضرت
گرديد, حضرت فرمود: اى مردعرب ! زبان تو چند حجاب ومانع دارد؟
گفت : دو تا, يكى لبها وديگرى دندآنها. پـيـامـبـر فـرمـود: آيا يكى از اين
دو كافى نبود كه زبانت را كنترل كنى وبا اين تندى با ما سخن نگويى ؟
بـعـد فرمود: اما انه لم يعط احد في دنياه شيئا هو اضر له في آخرته من
طلا قة لسانه يا علي ! قم فاقطع لسانه فظن الناس انه يقطع لسانه فاعطاه دراهم
(18) . در نـعـمتهاى دنيايى , چيزى براى انسان مضرتر براى آخرت او نيست ,
از آزادبودن زبان (سپس فرمود) اى على برخيز وزبان اورا قطع كن مردم خيال كردند
كه اميرالمؤمنين (ع ) زبان اورا قطع مى كند, اما ديدند كه چندين درهم به او عطا
كرد .
روضه
شـعـرايـى كـه در حـضور ائمه (ع ) از امام حسين (ع ) شعر ومرثيه خواندندوموجب
تاثر خاطر آنان گرديدند عبارتنداز:.
1-كميت بن زيد
در ايـام تـشـريق در منى به حضور امام صادق (ع ) شرفياب شد وعرض كرد:اجازه
مى فرماييد اشعارى را بخوانم ؟
حضرت فرمود: انها ايام عظام قال : انها فيكم ,قال (ع ): هات . اين روزهاى
با عظمت , وقت خواندن شعر نيست , كميت گفت : اين اشعاردرباره شما خاندان است .
(حـضرت به دنبال بعضى از اهل بيت فرستاد وآنگاه فرمود) بخوان كميت شروع
به خواندن كرد به نحوى كه صداى گريه همه بلند شد تا رسيد به اين اشعار:. كان
حسينا والبهاليل حوله ـــــ لا سيافهم ما يختلى المتبتل . فلم ار مخذولا لاجل
مصيبة ـــــ واوجب منه نصرة حين يخذل . گـويـا حـسـيـن را مـى بـيـنم كه
بزرگانى اطرافش هستند وبا شمشيرهايشان دشمنان را درو مى كنند . كـسـى را
نـديدم كه به خاطر مصيبتى كه بر او وارد شده , خوار گردد وياريش واجب تر از
ايشان باشد . امام صادق (ع ) دستهارا به سوى آسمان بلند كرد وفرمود: اللهم
اغفر للكميت ماقدم واخر وما اسر واعلن واعطه حتى يرضى (19) .
2 ـسفيان بن مصعب عبدى كوفى
او بـر امـام صـادق (ع ) وارد شـد, حضرت فرمود به زياد ام فروه (كنيه مادر امام
صادق (ع بگوييد بيايد وبشنود كه بر جدش چه گذشته است فتسمع ما صنع بج دها,
فجائت فقعدت خلف الستر . حضرت خطاب به سفيان فرمود: بخوان چون بيت اول
را خواند:. فرو جودى بدمعك المسكوب . اى ام فروه ! هر چه مى توانى تلاش كن
وبراى جدت حسين (ع ) اشك بريز . فـصـاحت وصحن النسا وقال ابو عبداللّه (ع )
الباب ! الباب ! فاجتمع اهل المدينه على الباب فبعث اليهم ابو عبداللّه (ع )
صبى لنا غشي عليه (20) . ام فـروه وزنـهـا صـيـحـه ايى زدند (وچون زمان
تقيه وخوف بود ونمى توانستند به طور آشكار, عـزادارى كـنند حضرت فرمود: متوجه
درب منزل باشيد, مردم مدينه جلو درب اجتماع كردند تا بفهمند كه چه خبر شده ,
امام (ع ) فرمود: فرزندى از ما غش كرده است . نـكته : كلام امام (ع ) يا حمل
بر تقيه ميشود ويا آنكه واقعا, بر اثر گريه زنهاوهيجان مجلس , فرزند خردسالى غش
كرده باشد.
3 ـسيد اسماعيل حميرى
او بر امام صادق (ع ) وارد شد حضرت دستور داد پرده اى آويختند وزنها پشت پرده
نشستند, آنگاه به اسماعيل حميرى فرمودند اشعارى را درمرثيه جدم حسين (ع )
بخوان :. امرر على جدث الحسين ـــــ فقل لا عظمه الزكية . يا اعظما لا زلت من
ـــــ وطفا ساكبة روية . واذا مررت بقبره ـــــ فاطل به وقف المطية . ما لذ عيش
بعد رض ـــــ ك بالجياد الاعوجية (21) . هنگامى كه بر بدن حسين (ع ) عبورت
افتاد, به استخوانهاى پاكش بگو: . پيوسته از اشك چشمان سيراب خواهى بود . هنگامى كه بر قبرش گذر كردى , مركبت را مدت زيادى نگه دار وبگو: . پس از
آنكه بدنت را با سم ستوران خرد كردند, زندگى لذت ندارد . اشـكـهـاى امـام
صـادق (ع ) جارى شد وصداى گريه وشيون از پشت پرده بلند شدكه كوچه هاى مدينه را
پر كرد, حضرت كه چنين ديد فرمود: بس است .
4 ـجعفربن عفان طائى
زيد شحام مى گويد: خدمت امام صادق (ع ) نشسته بوديم كه جعفربن عفان نابينا وارد شد حضرت خطاب به او فرمود: شنيده ام درباره امام حسين (ع ) خوب
شعر مى گويى . گفت : آرى حضرت فرمود: بخوان . جـعـفـر شروع كرد به
خواندن اشعار امام واطرافيانش بسيار گريستند بعدحضرت فرمود: به خـدا سـوگـنـد!
فـرشـتگان مقرب خدا حضور يافتند واشعارت راشنيدند ومانند ما گريه كردند وخداوند
تورا آمرزيد وبهشت را بر تو واجب كرد . واما اشعارى كه در مجلس امام صادق (ع )
سروده اين است :. غداة حسين للرماح دريئة ـــــ وقد نهلت منه السيوف وعلت .
وغودر في الصحرا لحما مبددا ـــــ عليه عتاق الطير باتت وظلت (22) . روزى
كه نيزه ها پيكر حسين (ع )را شكافتند وشمشيرها از خونش سيراب شدند . بـدن
قـطعه قطعه حسين را در بيابان سوزان كربلا رها كردند تا مورد نوازش مرغان هوايى
قرار گرفت وبر آن سايه افكندند .
5 ـابو هارون المكفوف
وى خـدمت امام صادق (ع ) شرفياب شد, حضرت فرمود: از حسين (ع )برايم شعر بخوان ,
ابو هارون شـروع بـه خـوانـدن شعر كرد ولى حضرت آن سبك را نپسنديدوفرمود:
همانطوريكه در كنار قبر حسين (ع ) شعر ميخوانيد, بخوان , لذا ابوهارون به همان
روش چنين خواند:. امرر على جدث الحسين ـــــ فقل لاعظمه الزكية . با شنيدن اين
شعر حضرت گريست , لذا ابوهارون توقف كرد, ولى حضرت فرمود, ادامه بده , شاعر
چنين ادامه داد:. يا مريم قومي واندبي مولاك ـــــ وعلى الحسين فاسعدي ببكاك .
كه در اثر گريه امام (ع ) وزنها مجلس منقلب شد (23) .
مجلس دوم
پاسخ امام حسين (ع )به نامه جعدة بن هبيره مخزومى
امـا اخـي فاني ارجو ان يكون اللّه قد وفقه وسدده , واما انا فليس رايي اليوم
ذاك فالصقوا رحمكم اللّه بـالارض , واكمنوا في البيوت واحترسوا من الظنة ما دام
معاوية حيا, فان يحدث اللّه به حدثا وانا حي , كتبت اليكم برايي والسلام (24) . عـده اى از شـيـعـيـان نـزد جـعـدة بن هبيره (25) جمع شدند واز او
خواستند تا نامه اى به سـيـدالـشـهدا(ع ) بنويسد واز حضرت بخواهد كه عليه
معاويه دست به قيام بزند لذ جعده به نمايندگى از طرف شيعيان , نامه اى به
اين مضمون براى امام (ع ) مى نويسد:. امـا بـعد: فان من قبلنا من شيعتك متطلعة
انفسهم اليك , لا يعدلون بك احداوقدكانوا عرفوا راى الـحـسن اخيك فى الحرب ,
وعرفوك باللين لاوليائك والغل ظة على اعدائك , والشدة في امر اللّه , فان كنت
تحب ان تطلب هذا الامر فاقدم علينا فقد وطناانفسنا على الموت معك . شـيـعـيـان شما در اينجا دلهايشان به شما روشن وبه شما اميد بسته اند وغير
ازشمارا هم قبول ندارند وراى وتصميم برادرت امام مجتبى (ع )را در جنگ با معاويه
دانستند وشمارا هم به ملاطفت بـا دوسـتان وشدت وتندى با دشمنان وامرالهى مى
شناسند پس اگر مى خواهى اين حكومت را به دست گيرى به سوى ما بيا كه ما تاپاى
جان با تو هستيم . پاسخ امام حسين (ع ). حضرت در پاسخ جعده چنين مرقوم
فرمودند:. بـرادرم ! كـه امـيـدوارم خـداوند تورا محكم وموفق بدارد, تصميم
امروز من حركت وقيام نيست , خـداونـد شـمـارا مورد رحمت قرار دهد به زمين
بچسبيد ودرخانه هايتان بنشينيد واز كارى كه مـوجب تهمت عليه شمااست , بپرهيزيد,
مادامى كه معاويه زنده است پس هرگاه معاويه مرد ومن زنده بودم , آنگاه شمارا از
تصميم خودم آگاه مى كنم .
تحليل نامه امام حسين (ع )
ايـن نامه در واقع دفاع از امام مجتبى (ع )است كه نشان مى دهد روش امام حسين (ع
)هم نسبت به مـعـاويـه , هـمـان روش بـرادر بـزرگوارش است , چون بعد ازشهادت
امام حسن (ع ) ده سال امام حسين (ع )با معاويه بود وهيچ حركتى عليه اوانجام
نداد شرايطى كه امام حسن به خاطر آن مجبور شد صلح كند وامام حسين (ع )هم همان
روش را ادامه بدهد, از اين قراراست :. 1 ـ جـنـگـهـاى پى درپى از قبيل جمل ,
صفين ونهروان ونا اميدى وسرخوردگى شيعيان كه طبعا رمقى براى جنگ با معاويه
باقى نگذاشته بود. 2 ـ از دسـت دادن نـيـروهـاى زبـده در جمل وصفين كه زبده
ترين نيروهارا ازاميرالمؤمنين (ع ) گـرفت , چهره هايى از قبيل عبداللّه بن بديل
(به تعبير معاويه , قوچ قوم ) عمار ياسر, هاشم بن عتبه (مرقال ), اويس قرنى
ابوالهيثم بن تيهان , خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين ) وخلاصه در صفين طبق نقل نصر بن مزاحم هفتصد نفر ازاصحاب على (ع ) از دست رفتند. 3 ـ تـلـفـات
سـنـگـين مردم عراق در صفين كه طبق نقل صاحب وقعه صفين ,25000 نفر كشته دادند
(26) . 4 ـ خيانت فرماندهان سپاه امام حسن (ع ). 5 ـ رشوه هاى كلان معاويه .
6 ـ جلوگيرى از خونريزى بيشتر. در اصـول كـافـى بـابـى داريـم تـحت عنوان ان
الائمة كلهم قائمون بامر اللّه , منتهاهر زمانى اقـتـضـايـى دارد, بـعضى از
شيعيان خيال مى كنند هميشه بايد جنگيد در حالى كه گاهى جنگ خـوب اسـت وصـلـح
بـد, و گـاهى هم به عكس مى باشد جريان سديرصيرفى به خوبى نشان مـى دهـد
كـه سـدير وامثال او آگاه به شرايط نبودند, لذا از امام صادق (ع ) مى خواهد كه
حضرت دست به شمشير ببرد وجنگى را بپا كند.
گفتگوى سدير صيرفى با امام صادق (ع )
سـديـر صـيـرفـى (27) بـه خـدمت
امام صادق (ع ) شرفياب شد وعرض كرد: واللّه مايسعك
القعود!, به خدا قسم ! در خانه نشستن براى شما روانيست ! . امام (ع ): چرا يا
سدير؟
سـديـر: بـراى ايـنـكـه دوسـتان وشيعيان وياوران شما آنقدر زيادند كه اگر اين
جمعيت را جدت اميرالمؤمنين (ع ) داشت , ديگران طمع در حكومت او پيدانمى كردند.
امام (ع ): شيعيان مارا چقدر تخمين مى زنى ؟
سدير: صدهزار. امام (ع ): صد هزار!. سدير: بلكه بالاتر, دويست هزار نفر. امام
(ع ): دويست هزار نفر!. سدير: بلكه بالاتر, نيمى از جمعيت دنيا طرفدار شما
هستند. امـام (ع ): سكوت كردند, آنگاه رو كردند به سدير وفرمودند: آيا مى
توانى همراه ما تا ينبع (28) بيايى ؟
عرض كردم : آرى . امـام (ع ) فرمود: الاغ واسترى را آماده كردند, من جلو
رفتم كه بر الاغ سوارشوم , حضرت فرمود: الاغ را به من بده , عرض كردم : استر
براى شما زيبنده ترومحترم تراست . فـرمود: الاغ براى من راحت تراست , من پياده
شدم وحضرت بر الاغ ومن براستر سوار شدم , مدتى راه رفتيم , چون وقت نماز رسيد,
حضرت فرمود: پياده شو تانماز بخوانيم بعد فرمود: اما اين زمين شـوره زاراست
ونماز در آن روا نيست (29) , دوباره به راه خود ادامه داديم تا به زمين خاك
سرخ رسيديم , حضرت به جوانى كه مشغول چرانيدن تعدادى بزغاله بود, اشاره كرد
وفرمود:. واللّه يا سدير! لو كان لى شيعة بعدد هذه الجدا ما وسعنى القعود . بـه خـدا سـوگـند! اگر تعداد شيعيان من به اندازه اين بزغاله ها بود, نشستن
درخانه برايم روا نبود . آنـگـاه پياده شديم ونمازرا خوانديم , پس از تمام شدن
نماز, بزغاله هارا شمردم ,(فقط) هفده راس بود (30) .
روضه
ام كـلـثـوم مـى گويد شب نوزدهم ماه مبارك رمضان پدرم مهمان ما بود بعد
ازنماز مغرب , طبقى محتوى دو قرص نان جو ومقدارى شير نزدش گذاشتيم چون نگاهى به
آن انداخت , حرك راسه وبكى بكا شديدا, سررا تكانى داد وگريه بلندى نمود وفرمود: اتريدين ان يطول وقوفى غدا بين يدى اللّه عزوجل يوم القيامة ؟
دخترم ! دو نوع غذا مى آورى , آيا مى خواهى فرداى قيامت مدت طولانى براى حساب
بمانم ؟
انـا اريـد ان اتـبـع اخـى وابن عمى رسول اللّه (ص ) ما قدم اليه ادامان فى
طبق واحدالى ان قبضه اللّه (31) . ام كلثوم به پدر عرض كرد: براى
نماز, جعده را بفرستيد, فرمود: از مرگ راه فرارى نيست . موقع بيرون آمدن ,
قلاب , در كمربند آن حضرت بند شد وكمربند از كمرمباركش باز شد (32) . دست
در دامن مولا زد در ـــــ كه على بگذر واز ما مگذر. شال شه واشد ودامن به گرو
ـــــ زينبش دست به دامن كه مرو. شال مى بست ونداى مبهم ـــــ كه كمربند شهادت
محكم . مدتى گذشت , ناگهان جبرئيل در آسمان وزمين ندا در داد كه همه شنيدند:. تـهـدمـت واللّه اركـان الـهـدى وانـطـمـست اعلام التقى وانفصمت العروة
الوثقى ,قتل ابن عم المصطفى , قتل الوصي المجتبى , قتل علي المرتضى , قتله اشقى
الا شقيا (33) . به خدا سوگند! اركان هدايت درهم شكست ونشانه هاى تقوا
خاموش وگسيخته شد عروة الوثقاى الهى , كشته شد پسر عموى پيامبر بدست شقى ترين
افراد .
مجلس سوم
نامه امام حسين (ع ) به معاويه در مـورد مصـادره اموال معاويـه
مـن الحسين بن علي الى معاوية بن ابي سفيان : اما بعد, فان عيرا مرت بنا من
اليمن , تحمل مالا وحـلـلا وعـنـبرا وطيبا اليك لتودعها خزائن دمشق , وتعل بها
النهل ببني ابيك واني احتجت اليها فاخذتها, والسلام (34) . كـاروانـى از
يـمـن , اموال وزينت آلات وعنبر وعطريات را به دمشق حمل مى كرد, امام حسين (ع )
اينهارا ضبط نمود وبه معاويه نوشت كه :. كاروانى از يمن , عطرياتى را به دمشق
حمل مى كرد كه تو آنهارا در خزائن دمشق ذخيره نمائى تا تشنگان اولاد پدرت را
مكرر سيراب كنى , من به آن اموال نيازداشتم , لذا آنهارا مصادره كردم .
مـصـادره دومـى هم توسط امام حسين (ع ) در زمان يزيد اتفاق افتاد كه اموالى
رااز يمن براى يزيد مـى بـردند, حضرت در محل تنعيم آنهارا مصادره كرد وسپس به
صاحبان شتر فرمود: هر يك از شـمـا مـى خـواهد همراه ما به عراق بيايد وهر كس
هم كه مى خواهد از اينجا برود, ما كرايه اورا به مقدارى كه آمده , پرداخت مى
كنيم (35) . علامه بحرالعلوم اين اخباررا صحيح نمى داند ومقام امام
معصوم (ع )را بالاتراز اينها مى داند كه اموال حكومت را ضبط نمايد وبين محتاجين
تقسيم كند (36) . براى تبيين مساله لازم است به چند مساله توجه داشته باشيم
:. اولا: پيامبر(ص ) اموال مشركين را مصادره كرده است , هنگامى كه اصحاب خودرا
جمع كرد وحتى براى رفتن قرعه هم مى انداختند واز يكديگر سبقت هم مى گرفتند,
فرمود: هذه عير قريش فيها اموالهم , لعل اللّه يغنمكموها (37) . ايـن
كـاروان قـريش است , اموالتان در اين كاروان مى باشد (بشتابيد تا) شايدخداوند
شمارا بى نياز كند . وثانيا: بنى اميه وبنى عباس همگى غاصب وتصرفات آنها غير
شرعى وحرام بوده است وحتى بر طبق روايـات اسـلامى , ترافع وتخاصم در نزد
آنهاحرام است بنابراين , خليفه هر عصر, امام معصوم همان عـصـراست وساير تصرفات
ومداخلات بايد به اجازه آنها باشد ودر عصر غيبت , با اذن فقهاى عادل مى باشد.
وثـالـثـا: امام (ع ) بدينوسيله عدم مشروعيت حكومتهاى غاصب را مى رساندواعلان
مى كند كه اين اموال , مربوط به بيت المال است وامثال معاويه ويزيد, حق تصرف در
اين اموال را ندارند. مـضافا كه اصحاب ائمه (ع ) در آن عصر, همين تلقى را
داشتند ومتوجه بودنداموالى را كه از طريق دستگاه بنى اميه وبنى عباس به دست مى
آورند, باطل است وحق تصرف ندارند, لذا آنهارا به خدمت ائمه (ع ) مى آوردند, چون
معتقد بودند زمين وآنچه در آن است فيها از آن امام معصوم (ع )است .
جريان علبا اسدى
علبا اسدى حاكم بحرين بود واز اين راه هفتاد هزار دينار واموال ديگرى
راكسب كرده بود چون به مدينه آمد, تمام اموال خودرا خدمت امام صادق (ع )
آوردوعرض كرد. اني وليت البحرين لبني امية وافدت كذا وكذا وقد حملته اليك
وعلمت ان اللّه عزوجل لم يجعل لـهـم من ذلك شيئا وانه كله لك , فقال ابو
عبداللّه (ع ): هاته فوضع بين يديه فقال له (ع ): قد قبلنا منك ووهبناه لك
واحللناك منه وضمنا لك على اللّه الجنة (38) . مـن از طـرف بـنى اميه
حاكم بحرين بودم واموالى را بدست آوردم , اكنون آنهارانزد شما آوردم , چـون مـى
دانم كه خداوند متعال براى آنان حقى در اين اموال قرارنداده وتمام آنها براى
شماست حـضـرت فـرمـود: بياور آن اموال را, علبا, تمام اموال رانزد حضرت گذاشت ,
آنگاه امام (ع ) فرمود: ايـنـهـارا از تـو قبول كرديم وبه تو بخشيديم وبراى تو
حلال كرديم وبهشت را هم براى تو ضمانت كردم .
خمس اموال مسمع بن عبدالملك
مـسـمـع خدمت امام صادق (ع ) رسيد وعرض كرد: در بحرين از راه غواصى
,چهار صد هزار درهم به دست آورده ام واكنون هشتادهزار درهم آن را به عنوان خمس
, خدمت شما آورده ام . حـضـرت فرمود: خيال مى كنى فقط خمس اموال براى مااست
: ان الارض كلهالنا فما اخرج اللّه منها من شي فهو لن . زمين وآنچه از زمين
به دست مى آيد براى ماست . مسمع گفت : پس تمام اموال را خدمت شما مى
آورم . امام (ع ) فرمود: آنهارا براى تو حلال كرديم واين هشتادهزار درهم را
هم به توبخشيديم (39) . پس جاى تاملى باقى نمى ماند كه امام حسين (ع ) مى
تواند اموال معاويه ويزيدرا مصادره كند, چون آنان غاصب هستند.
روضه
توسل به حضرت جواد الائمة (ع )
قضى شهيدا وهو في شبابه ـــــ دس اليه السم في شرابه . افطر عن صيامه بالسم
ـــــ فانفطرت منه سما العالم . تبكي على غربته الاملاك ـــــ تنوح في صريرها
الافلاك . تبكيه حزنا اعين النجوم ـــــ تلعن قاتليه بالرجوم . ***. ياد كوى تو
مى كنم امروز ـــــ گفتگوى تو مى كنم امروز. جستجوى تو مى كنم امروز ـــــ يا
جوادالائمه ! ادركنى . ***. عزت عالمين مى خواهم ـــــ سفر كاظمين مى خواهم .
طوف قبر حسين مى خواهم ـــــ يا جواد الائمه ! ادركنى . ***. خسته ودل شكسته
وزارم ـــــ گره افتاده است در كارم . جز به كويت كجا پناه آرم ـــــ يا جواد
الائمه ! ادركنى . ***. اى كه روح عبادتى مارا ـــــ عذر خواه قيامتى مارا. جان
زهرا عنايتى مارا ـــــ يا جواد الائمه ! ادركنى . ***. همسرت كرد نامراد تورا
ـــــ كرد مسموم از عناد تورا. اى كه خوانده خدا جواد تورا ـــــ يا جواد
الائمة ادركني . شعر از: مؤيد . رحيل كه رضيع امام جواد(ع )است مى
گويد: در حالى كه امام هادى (ع ) ب مؤدب نشسته بود, ناگاه صداى گريه بلند
شد, مؤدب سؤال كرد علت گريه چيست ؟
حضرت فرمود: ان ابا جعفر توفى الساعة , الان پدرم از دنيا رفت . سـؤال
كـرديـم از كـجـا دانستيد, فرمود: دخلني من اجلال اللّه عزوجل شي لم يكن اع
رفه قبل فعلمت ان ابي قد مضى (40) . از عـظـمـت پـروردگـار, حـالـتى به
من دست داد كه قبلا نبود, پس دانستم كه پدرم رحلت كرده است .