قصّه كربلا‏
على نظرى‏منفرد‏


فصل اول: در مدينه (4) ‏

وداع امام (ع) با قبر جدّش رسو اللَّه (ع)

امام (ع) تصميم گرفت كه از حجاز به عراق عزيمت كند و شب هنگام كنار مرقد مطهّر رسول خدا (ع) رفت تا با جدّ بزرگوارش وداع كند، همين كه كنار مزار رسول خدا (ع) رسيد مشاهده كرد كه نورى از قبر رسول خدا (ع) بيرون آمد و بعد به جاى خود برگشت.

شب بعد نيز امام به حرم نبوى آمده به نماز ايستاد و در سجده لحظه‏اى به خواب رفته خود را در آغوش رسول خدا (ع) ديد كه حضرت ميان چشمان او را مى‏بوسد و مى‏فرمايد: پدرم فداى تو باد، تو را مى‏بينم كه در خون خود آغشته مى‏شوى در ميان مردمى كه اميد به شفاعت من دارند ولى براى آنها بهره‏اى از شفاعت من نخواهد بود، اى فرزندم! تو بزودى نزد پدر و مادر و برادرت خواهى آمد و آنها مشتاق ديدار توآند، و خدا براى تو در بهشت مقام و منزلتى معيّن كرده است كه جز با شهادت به آن مقام نخواهى رسيد.(64)

در اين هنگام حضرت بيدار شدند در حالى كه بشدّت مى‏گريستند، و چون به خانه بازگشتند خواب خود را براى خانواده عزيزشان بيان فرمودند.(65)

خداحافظى با مادر و برادر

امام حسين (ع) در تاريكى شب به سراغ قبر مادرش فاطمه زهرا (س) آمد و در برابر تربت پاكش ايستاد و آنهمه بزرگوارى و فداكارى و عواطف مادر را به خاطر آورد، سپس در حالى كه قطرات اشك بر صورت مباركش جارى بود براى آخرين بار با مادر وداع كرد و به سراغ مزار برادرش امام مجتبى (ع) رفت و تربت پاكش را در آغوش گرفت و با قلبى مالامال از اندوه به خانه بازگشت.(66)

شب بود و سكوت مرگبارى كه مپرس
او بود و چشم اشكبارى كه مپرس‏
مى‏رفت و صداى شيون مادر او
مى‏گشت بلند از مزارى كه مپرس(67)

وصيت امام (ع) به محمد بن حنفيّه‏

امام حسين (ع) قبل از حركت، مكتوبى را بعنوان وصيت مرقوم داشت كه در آن آمده بود:

... و انّي لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي (ع) اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي عليّ بن ابي طالب (ع)، فمن قبلني بقبول الحقّ فاللَّه اولى بالحقّ و من ردّ عليّ هذا اصبر حتّى يقضي اللَّه بيني و بين القوم بالحقّ و هو خير الحاكمين.

اين چيزى است كه حسين بن على به برادرش محمد بن حنفيّه وصيّت نموده است: بدرستى كه حسين گواهى مى‏دهد و بر وحدانيّت خدا و اينكه او شريك ندارد و محمد (ع) بنده و رسول اوست و حق را از جانب خدا آورده است، و بدرستى كه بهشت و دوزخ حق است و روز قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست و خداى متعال مردگان را زنده خواهد كرد.

امّا بعد، خروج من بر يزيد براى ايجاد فتنه و فساد و يا براى سرگرمى و خودنمائى نيست بلكه خروج من براى اصلاح امور امّت جدّم رسول خدا (ع) است. من اراده كرده‏ام كه امر به معروف و نهى از منكر نموده و از سيره جدّم و پدرم على بن ابى طالب (ع) پيروى كنم، اگر كسى دعوت به حق را پذيرفت پس خداوند سزاوارتر به قبول آن است و اگر كسى آن را نپذيرفت من صبر خواهم كرد تا خداى متعال ميان من و اين جماعت داورى كند و او بهترين حكم كنندگان است. و اين وصيّت من است به تو، و توفيقى نيست مگر با كمك خدا، توكّل بر او مى‏كنم و بسوى او انابه خواهم كرد.

سپس نامه را پيچيد و آن را مهر نموده به برادرش محمد بن حنفيّه(68) داد.(69)

پيشنهاد محمد بن حنفيّه(70)

محمد بن حنفيّه هنگامى كه از قصد امام حسين (ع) براى بيرون رفتن از مدينه آگاه شد نزد آن حضرت آمد و گفت: اى برادر! تو محبوبترين مردم نزد منى و من از هيچكس نصيحتم را دريغ نمى‏دارم تا چه رسد به تو، كه تو را نيازمند به آن مى‏بينم، از بيعت يزيد كناره‏گير و از سكونت در شهرها تا مى‏توانى پرهيز كن، سپس نمايندگان خود را بسوى مردم گسيل دار و آنها را به خودت دعوت كن، اگر تو را اجابت كردند و به بيعت با تو تن در دادند، خداى را بر اين موهبت سپاسگزار باش، و اگر براى بيعت، ديگرى را برگزيدند، اين انتخابِ بد بهيچوجه مزيّت و موقعيّت تو را به دست فراموشى نخواهد سپرد، اگر به شهرى وارد شوى و مردم آن شهر در بيعت با تو دچار ترديد گردند و گروهى به حمايت تو و جمعى ديگر به مخالفت با تو برخيزند و آتش فتنه زبانه كشد و خون بيگناهان ريخته شود و سرانجام قصد جانت كنند و تو را از ميان بردارند.

امام (ع) فرمود: اى برادر! به كجا روم؟!

محمد بن حنفيّه گفت: بسوى مكه حركت كن، اگر آن شهر را مناسب اقامت ديدى در آنجا سكونت كن، و اگر احساس كردى كه مكه نيز جاى امنى براى تو نيست، به بيابانها و كوهها رو كن، و هميشه از نقطه‏اى به نقطه‏اى در حركت باش تا آنكه سرانجامِ كار را دريابى!

پاسخ امام (ع)

امام (ع) فرمود: اى برادر! تو نصيحت ملاطفت آميز خود را از من دريغ نداشتى، اميدوارم كه پيشنهاد تو مقبول و پسنديده باشد.(71)

بعضى از مورّخان نوشته‏اند كه: امام (ع) در پاسخ برادرش محمد بن حنفيّه فرمود: اى برادر! حتّى اگر در دنيا پناهگاهى نداشته باشم هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.(72)

محمد بن حنفيّه گريست چرا كه مى‏دانست برادرش امام حسين (ع) اين راه را آگاهانه انتخاب كرده و مصيبت آن را نيز به جان خريده است.

امام (ع) از او تشكّر كرد و فرمود: اى برادر! خداوند تو را جزاى خير دهد كه از سر خير پيشنهاد كردى، من قصد عزيمت به مكه را دارم و خودم و برادرانم و فرزندان آنها و پيروان من نيز بر اين رأيند، و امّا تو اى برادر! پس مى‏توانى در مدينه بمانى و گزارشهاى لازم را از اخبارى كه مى‏شنوى برايم بفرستى و چيزى را از نظر من پنهان نگاه ندارى.(73)

بعضى روايت كرده‏اند: چون حسين بن على (ع) بسوى عراق حركت كرد، امّ سلمه زوجه رسول خدا را طلب فرمود و كتابها و وصايايى را كه بهمراه داشت به رسم امانت بدو سپرد، هنگامى كه حضرت علىّ بن الحسين (ع) از سفر كربلا بازگشت، امّ سلمه آن كتابها و وصايا را به آن حضرت بازگرداند.(74)

اندوه زنان هاشمى‏

خبر حركت امام (ع) و عزيمت از مدينه به مكه بر زنان هاشمى گران آمد و براى نوحه كردن اجتماع نمودند، امام حسين (ع) نزد آنان رفت و آنها را امر به سكوت كرد و فرمود: شما را بخدا سوگند كه لب به نوحه و زارى باز مكنيد كه نافرمانى خدا و پيامبرش را در پى دارد.

گفتند: چگونه گريه نكنيم و فرياد نزنيم در حالى كه امروز در نظر ما همانند روزى است كه رسول خدا رحلت كرده بود و لحظاتى را تداعى مى‏كند كه على و فاطمه و حسن(ع) ما را تنها گذاردند، اى محبوب پاكان! خدا ما را به فداى تو گرداند.

و نوشته‏اند كه: يكى از عمّه‏هاى امام (ع) براى او بازگو كرد كه: شنيدم هاتفى مى‏گفت:

و انّ قتيل الطّفّ من آل هاشم
اذلّ رقابا من قريش فذلّت(75)

امام (ع) او را امر به صبر و شكيبايى كرد و به او فرمود كه: اين تقدير حتمى خداوند است و مسلّماً بوقوع خواهد پيوست.(76)

آگاهى از شهادت‏

1- عبداللَّه بن عباس نقل مى‏كند: هنگامى كه امام حسين (ع) عازم عراق بود، به ديدنش رفتم و به او گفتم: اى فرزند رسول خدا! تو را بخدا سوگند مى‏دهم كه به عراق نروى و از اين سفر درگذرى.

امام (ع) فرمود: اى پسر عباس! مگر نمى‏دانى كه خاك عراق جايگاه شهادت اصحاب با وفاى من است؟

گفتم كه: اين خبر از كجا به شما رسيده است؟

فرمود: اين رازى است كه من از آن آگاهى دارم و علمى است كه به من عطا شده است.(77)

2- بيهقى در تاريخ خود نقل كرده كه پيغمبر (ع) به حسين (ع) فرمود: «از براى تو در بهشت درجه‏اى است كه جز به شهادت به آن نمى‏رسى»(78) . پس حسين (ع) هنگامى كه سپاه دشمن براى جنگ با آن حضرت تجهيز شدند مى‏دانست كه كشته مى‏شود، از اين جهت به صبر كوشيد و هرگز بيتابى و ناشكيبايى نكرد تا به سعادت شهادت رسيد، بهترين و والاترين درودها بر او باد.(79)

3- مرحوم علاّمه مجلسى مى‏گويد: امام (ع) هنگامى كه عزم حركت از مدينه را كرد، امّ سلمه نزد امام (ع) آمد و گفت: اى فرزندم! با رفتن خود بسوى عراق مرا اندوهناك مساز، بدرستى كه از جدّت رسول خدا (ع) شنيدم كه مى‏گفت: «فرزندم حسين را در عراق و زمينى كه آن را كربلا مى‏نامند، خواهند كشت».(80)

امام (ع) در جواب فرمود: اى مادر! بخدا سوگند كه من از سرانجام اين كار به نيكى آگاهم ولى چاره‏اى جز ادامه اين راه ندارم، بخدا سوگند مى‏دانم در چه روزى و در كجا كشته مى‏شوم و باز مى‏دانم نام آن كسى را كه مرا خواهد كشت و مى‏دانم مكانى را كه مرا در آن به خاك خواهند سپرد و حتّى مى‏دانم چه كسانى از اهل بيت و شيعيانم با من كشته خواهند شد، و اگر در تو اشتياقى هست كه اين منظره را تماشا كنى ببين!، پس امام (ع) با دست مبارك خود به طرف كربلا اشاره كرد(81) ، و امّ سلمه بيتابيش دو چندان شد و با گريه و زارى او را به خداى بزرگ سپرد.(82)

4- روايت كرده‏اند كه: حسين (ع) چون به كربلا رسيد از اسم آن مكان سؤال كرد، به او گفته شد كه اين وادى كربلا نام دارد، فرمود: كرب و بلا است، وقتى با پدرم به صفّين مى‏رفتيم به اين مكان رسيديم، پدرم ايستاد و از اسم اين زمين پرسيد، در پاسخش گفتند: كربلايش مى‏نامند، پدرم فرمود: اينجا خوابگاه شتران آنان و اينجا محلّ ريختن خون آنان است، و هنگامى كه از معناى اين جمله پرسش كردند فرمود: همينجا عدّه‏اى از آل محمد فرود خواهند آمد(83)(84)

5- امام (ع) در جواب عبداللَّه بن زبير فرمود: بخدا سوگند كه اگر من در سوراخى پنهان شوم، آنها مرا بيرون كشند و به كشتن من فرمان دهند، بخدا سوگند آنها ستمى را بر من روا خواهند داشت همانگونه كه قوم يهود در روز شنبه به نافرمانى و طغيان كوشيدند.(85)

6- روايت كرده‏اند كه امام حسين (ع) بارها مى‏فرمود: بخدا سوگند كه اين گروه (بنى‏اميّه) مرا رها نمى‏كنند تا آنكه خونم از رگهاى بريده جارى گردد، و چون چنين كنند خداوند كسى را بر آنها مسلّط خواهد كرد كه خوارشان گرداند.(86)

7- ابراهيم بن سعيد كه از همراهان زهير بن قين بود، زمانى كه در ميان راه به ياران امام حسين (ع) پيوست، شنيد كه امام حسين به زهير مى‏گويد: اى زهير! من از محلّ شهادتم آگاهم - و اشاره به سر مبارك خود كرد - و فرمود: اين را - يعنى سرم را - زحر بن قيس به شام نزد يزيد خواهد برد به اميد آنكه جايزه‏اى از يزيد بگيرد ولى يزيد به او چيزى نخواهد داد.(87)


64- و انّ لك في الجنّة درجات لا تنالها الاّ بالشّهادة».

65- امالى شيخ صدوق، مجلس 30، حديث 1؛ عوالم العلوم 17/16.

66- حياة الامام الحسين 2/261.

67- شعر از محمّدعلى مجاهدى .

68- او فرزند اميرالمؤمنين (ع) است، و «حنفيّه» لقب مادر اوست، نام مادرش خوله مى‏باشد.

از حضرت رضا (ع) نقل شده است كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: محمّدها ابا دارند كه خدا عصيان شود، سؤال شد: اين محمّدها كيانند؟ فرمود: محمّد بن جعفر و محمّد بن ابى بكر و محمّد بن ابى حذيفه و محمّد بن اميرالمؤمنين ابن حنفيّه.

و امّا تخلّف او از امام حسين (ع) و نيامدن او با آن حضرت شايد به جهت عذرى بوده، علاّمه مامقاني گفته: محمد بن حنفيّه و عبداللَّه بن جعفر و امثال آنها جلالت و شأنشان بالاتر از آن است كه اعتقاد بر خلاف حق داشته باشند. (تنقيح المقال 3/112).

69- بحارالانوار 44/329.

70- حنفيّه لقب مادر اوست، و اسم مادرش خوله دختر جعفر بن قيس است. اميرالمؤمنين (ع) مى‏فرمود: محامده ابا دارند كه خدا عصيان شود كه يكى از آنها محمد بن حنفيّه مى‏باشد. امّا نيامدن او به همراه امام (ع) به عراق شايد به جهت عذر و يا مصلحتى بوده است، و راجع به سال وفات و محل دفن او اختلاف شده است: بعضى وفات او را به سال 80 و محل دفن او را در جبل رضوى و بعضى در طائف دانسته‏اند. (تنقيح المقال 3/112).

71- ارشاد شيخ مفيد 2/34.

72- فقال الحسين (ع): «يا اخي واللَّه لو لم يكن ملجأ و لا مأوى لما بايعت يزيد بن معاوية».

73- بحارالانوار 44/329.

74- كافى 1/304.

75- كشته كربلا كه از آل هاشم است، سران قريش را خوار و ذليل نمود پس آنها ذليل گشتند».

76- مقتل الحسين مقرّم 137. و در «الامام الحسين و اصحابه» 111 از قول عمّات آن حضرت اشعار ديگرى را نيز نقل نموده است.

77- دلائل الامامة 74.

78- انّ لك في الجنّة درجة لا تنالها الاّ بالشّهادة».

79- مقتل الحسين خوارزمى 170.

80- يقتل ولدي الحسين (ع) بارض العراق في ارض يقال لها كربلاء».

81- مسلّماً امام (ع) در اين اشاره براى امّ سلمه پرده از روى كار برداشته و او به چشم خويش آنچه را كه بايد ببيند، ديده است.

82- بحارالأنوار 44/332.

83- نفر من آل محمّد ينزلون هاهنا».

84- الاخبار الطوال 253.

85- كامل ابن اثير 4/38.

86- كامل ابن اثير 4/39.

87- دلائل الامامة 74.