قصّه كربلا‏

على نظرى ‏منفرد

- ۲۳ -


فصل دهم :در مدينه

بشير در مدينه

كاروان آل البيت به جانب شهر مدينه رهسپار شد.

بشير بن جذلم مى‏گويد: به آرامى مى‏رفتيم تا به شهر مدينه نزديك شديم، حضرت سجاد عليه‏السلام فرمود تا بار از شتران برداشته خيمه‏ها را برافراشتند و اهل حرم در آن خيمه‏ها فرود آمدند ؛ اما على بن الحسين مرا طلبيد و فرمود: خداى تعالى پدرت جذلم را رحمت كند كه شاعرى نيكو بود، آيا تو را از شعر بهره‏اى هست ؟!

عرض كردم: آرى يابن رسول الله!

فرمود: هم اكنون وارد شهر مدينه شو! و خبر شهادت ابى عبدالله عليه‏السلام و ورود ما را به مردم ابلاغ كن!

بشير گويد: بر اسب خويش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدينه شدم و به جانب مسجد نبوى رفتم، چون بدانجا رسيدم با صدايى بلند و رسا اين اشعار را كه مرتجلا" سروده بودم، خواندم:

يا اهل يثرب لا مقام لكم بها
قتل الحسين و ادمعى مدرار
الجسم منه بكربلا مضرج
و الرأس منه على القناة يدار(1)

سپس روى به مردم كردم و گفتم: اين على بن الحسين عليه‏السلام است كه با عمه‏ها و خواهرانش در بيرون شهر مدينه فرود آمده‏اند و من فرستاده اويم كه شما را از ماجرايى كه بر آنان رفته است آگاه سازم.

وقتى اين خبر را به مردم رساندم، در مدينه هيچ زنى نماند مگر اينكه از خانه خود بيرون آمد در حالى كه زارى مى‏كرد و مى‏گريست، و من همانند آن روز را به ياد ندارم كه گروه بسيارى از مردم يكدل و يكزبان گريه كنند و بر مسلمانان تلختر از آن روز را نديدم(2).

در آن هنگام شنيدم كه بانويى براى حسين عليه‏السلام چنين نوحه سرائى مى‏كرد:

نعى سيدى ناع نعاه فاوجعا
و امرضنى ناع نعاه فافجعا
فعينى جودا بالدموع و اسكبا
وجودا بدمع بعد دمعكما معا
على من وهى عرش الجليل فزعزعا
فاصبح هذا المجد و الدين اجدعا
على ابن نبى الله وابن وصيه
و ان كان عنا شاحط الدار اشسعا(3)

پس از خواندن اين ابيات، آن بانو به من گفت: اى مرد! مصيبت و اندوه ما را در سوگ حسين تازه كردى و زخمهايى را كه هنوزالتيام نيافته بود از نو چنان خراشيدى كه ديگر اميد بهبودى نيست، خداوند تو را بيامرزد، تو كيستى ؟!

گفتم: بشير بن جذلم، مولايم على بن الحسين مرا فرستا تا خبر ورودشان را به اهل مدينه بدهم، و او با اهل بيت ابى عبدالله در فلان نقطه فرود آمده است(4).

استقبال از كاروان كربلا

بشير گويد: مردم مدينه يكپارچه بسوى كاروان حركت كردند، و من نيز اسبم را بسرعت راندم و ديدم مردم همه راهها را با حضور خود سد كرده‏اند، بناچار از اسب پياده شدم و با زحمت از ميان مردم گذشتم و خود را به خيمه‏هاى‏ آل البيت رساندم.

على بن الحسين عليه‏السلام داخل خيمه بود، بيرون آمد و دستمالى در دست آن حضرت بود كه اشك از رخسار مباركش پاك مى‏كرد، مردى منبرى آورد و آن حضرت بر آن نشست و اشك از ديدگانش جارى بود، صداى مردم به گريه بلند شد و زنان ناله و زارى مى‏كردند و مردم از هر طرف به آن حضرت دلدارى و تسليت مى‏گفتند، آن منطقه پر از شيون و فرياد شده بود، تا آنكه حضرت سجاد عليه‏السلام با دست خويش اشاره كرد كه ساكت شوند و سپس اين خطبه را ايراد فرمود:

خطبه امام سجاد عليه‏السلام

الحمد لله رب العالمين، مالك يوم الدين، بارى‏ء الخلائق اجمعين، الذى بعد فارتفع فى السموات العلى و قرب فشهد النجوى، نحمده على عظائم الامور و فجائع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جليل الرزء و عظيم المصائب الفاظعة الكاظة الفادحة الجائحة.

ايها القوم! ان الله وله الحمد ابتلانا بمصائب جليلة و ثلمة فى الاسلام عظيمة، قتل ابو عبدالله الحسين عليه‏السلام و عترته و سبى نساؤه و صبيته و داروا برأسه فى البلدان من فوق عالى السنان و هذه الرزية التى لا مثلها رزية.

ايها الناس! فاى رجالات منكم تسرون بعد قتله ؟! ام اى فواد لا يحزن من اجله ؟ ام اية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها ؟! فلقد بكت السبع الشداد لقتله و بكت البحار بامواجها و السموات باركانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و اهل السموات اجمعون.

يا ايها الناس! اى قلب لا ينصدع لقتله ؟! ام اى فؤاد لا يحن اليه ؟! ام اى سمع يسمع هذه الثلمة التى ثلمت فى الاسلام و لا يصم.

ايها الناس! اصبحنا مطرودين مشردين مذودين و شاسعين عن الامصار كانا اولاد ترك و كابل من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمة فى الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين (ان هذا الا اختلاق)(5).

والله لو ان النبى صلى الله عليه و آله تقدم اليهم فى قتالنا كما تقدم اليهم فى الوصاية بنا لما ازدادوا على ما فعلوا بنا، فانا الله و انا اليه راجعون من مصيبة ما اعظمها و اوجعها و افجعها و اكظها و افظعها و امرها و افدحها فعند الله نحتسب فيما اصابنا و ما بلغ بنا فانه عزيز ذو انتقام(6).

حمد سپاس خداوندى را سزاست كه پرودرگار عالميان و مالك روز جزا و آفريننده همه خلايق است، آن خدايى كه مقامش آنقدر رفيع است كه گويا در بلندترين مرتبه آسمانها قرار گرفته است (و از دسترس عقل و فكر بلندپروازان بشرى بسيار دور است) و آنقدر به آدمى نزديك است كه حتى زمزمه‏ها را مى‏شنود، او را بر سختيهاى بزرگ و آسيبهاى زمانه و آزار و حوادث ناگورا و مصائب دلخراش و بلاها جانسوز و مصيبتهاى بزرگ و سخت و رنج آور و بنيان سوز سپاسگزارم.

اى مردم! خداوند تبارك و تعالى - كه حمد مخصوص اوست - ما را به مصيبتهاى بزرگى مبتلا كرد و شكاف بزرگى در اسلام پديد آمد، ابو عبدالله الحسين و عترتش كشته شدند! اهل حرم و كودكان او را اسير كردند و سر مبارك او را در شهرها بر نيزه گردانيدند! و اين مصيبتى است كه همانندى ندارد.

اى مردم! كداميك از مردان شما بعد از شهادت او مى‏تواند شادى كند ؟! يا كدام دلى است كه به خاطر او محزون نباشد ؟! و يا كدام چشمى است كه بتواند اشك خود را نگاه دارد و قرآن را ا. ريختن باز دارد؟ @ هفت گسمان كه داراى بنائى شديد است(7) در شهادت او گريستند، درياها با امواجشان و آسمانها با اركانشان و زمين از همه جوانب و درختان و شاخه‏هاى درختان و ماهيان و لجه‏هاى درياها و فرشتگان مقرب و نيز ساكنان آسمانها تمام بر او گريستند.

اى مردم! كدامين دل است كه از كشته شدن او از هم نشكافد ؟! و يا كدامين دل است كه براى او ننالد ؟! يا كدامين گوش است كه صداى شكافى را كه در اسلام پديد آمده بشنود و كر نشود ؟!

اى مردم! ما صبح كرديم در حالى كه رانده شديم، از هم پراكنده شديم و از وطن خود دور افتاديم، گويا ما فرزندان ترك و كابل بوديم، بدون آنكه جرمى كرده يا ناپسندى مرتكب شده باشيم با ما چنين كردند، حتى چنين چيزى را برخدا سوگند كه اگر رسول خدا به جاى آن سفارشها، به جنگ تزوير نيست».

بخدا سوگند كه اگر رسول خدا به جاى آن سفارشها، به جنگ با ما فرمان مى‏داد، بيش از اين نمى توانستند كارى انجام دهند!! انا لله و انا اليه راجعون.

چه مصيبتى بزرگ و دردناك و دلخراشى و چه اندوه تلخ و بنيان كنى ؟! از خدا اجر اين مصيبت را كه به ما روى آورده است، خواهانم كه او پيروز و منتقم است(8)

صوحان بن صعصعه(9)

در اين هنگام، صوحان بن صعصعة بن صوحان عبدى از جاى برخاست - او مردى زمين گير بود - و از امام عذر خواهى كرد كه: پاهاى من عليل و ناتوان است. امام سجاد عليه‏السلام عذر او را پذيرفت و خشنودى خود را از او ابراز داشت و بر پدرش صعصعه درود فرستاد(10).

محمد بن حنفيه

بشير مى‏گويد: محمد بن حنفيه از آمدن اهل بيت و شهادت برادرش حسين اطلاعى نداشت، پس از شنيدن، صيحه‏اى زد و گفت: بخدا سوگند كه همانند اين زلزله را نديده‏ام مگر روزى كه رسول خدا از دنيا رفت، اين صيحه و شيون چيست ؟! و چون سخت بيمار بود، كسى را قدرت آن نبود كه ماجرا را به او بگويد، زيرا بر جان او بيمناك بودند.

محمد بن حنفيه در پرسش خود پافشارى كرد، يكى از غلامنش به او گفت: اى فرزند امير مؤمنان! برادرت حسين به كوفه رفت و مردم با او نيرنگ كردند و پسر عموى او مسلم بن عقيل را كشتند و هم اكنون او و اهل حرم و بازماندگانش باز گشته‏اند!

از آن غلام پرسيد: پس چرا به نزد من نمى آيند ؟!

گفت: در انتظار تو هستند!

از جاى برخاست در حالى كه گاه مى‏ايستاد و گاهى مى‏افتاد و مى‏گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم» ؛ و گويا اين مصيبت را احساس كرده بود گفت: بخدا سوگند كه من مصائب آل يعقوب را در اين كار مى‏بينم، و مى‏گفت: «اين اخى ؟ اين ثمرة فؤادى ؟ اين الحسين ؟» «برادرم كجاست ؟ ميوه دلم كجاست ؟ حسين كجاست ؟».

به او گفتند كه: برادرت حسين عليه‏السلام در بيرون مدينه و در فلان مكان بار انداخته است، او را بر اسب سوار كردند و در حالى كه خادمان او در جلو حركت مى‏كردند او را به بيرون مدينه بردند، چون نگاه كرد و بجز پرچمهاى سياه چيزى را نديد، پرسيد: اين پرچمهاى سياه چيست ؟ بخدا قسم كه فرزندان اميه، حسين را كشتند!!

پس صحيه‏اى زد و از روى اسب به زمين افتاد و از هوش رفت.

خادم او نزد امام زين العابدين عليه‏السلام آمد و گفت: اى مولاى من! عموى خود را درياب پيش از آنكه روح از بدن او جدا شود.

امام سجاد عليه‏السلام به راه افتاد در حالى كه پارچه‏اى سياه در دست داشت و اشك ديدگان خود را با آن پاك مى‏كرد. امام، بر بالين عمويش محمد بن حنفيه نشست و سر او را به دامن گرفت.

چون محمد بن حنفيه به هوش آمد، به امام گفت: «يابن اخى! اين اخى! اين قرة عينى ؟! اين نور بصرى ؟! اين ابوك ؟! اين خليفه ابى ؟! اين اخى الحسين عليه‏السلام ؟!» «اى پسر برادرم! برادرم كجاست ؟ نور چشمم كجاست ؟ پدرت كجاست ؟ جانشين پدرم كجاست ؟ برادرم حسين كجاست ؟».

امام على بن الحسين عليه‏السلام پاسخ داد: «يا عماه! اتيتك يتيما» «عمو جان! به مدينه يتيم بازگشتم» و بجز كودكان و بانوان حرم كه مصيبت ديده و گريانند ديگر كسى را بهمراه نياورده‏ام. اى عمو! اگر برادرت حسين را مى‏ديدى چه مى‏كردى در حالى كه طلب كمك مى‏كرد ولى كسى به يارى او نمى شتافت و با لب تشنه شهيد شد ؟!!

محمد بن حنفيه باز فريادى زد و از هوش رفت(11).

ورود به مدينه

اهل بيت عليهم السلام در روز جمعه هنگامى كه خطيب سر گرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدينه شدند و مصائب حسين عليه‏السلام و آنچه را بر او وارد شده بود براى مردم بازگو كردند.

داغها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهيدان كربلا نوحه سرايى كرده و مى‏گريستند و آن روز همانند روز رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود كه تمام مردم مدينه اجتماع كرده و به عزادرى پرداختند.

ام كلثوم عليها السلام در حالى كه مى‏گريست وارد مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شد و روى به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كرد و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسين عليه‏السلام را براى تو آورده‏ام!

پس ناله بلندى از قبر مقدس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست! و چون مردم اين ناله را شنيدند بشدت گريستند و ناله و شيون همه جا را گرفت.

سپس على بن الحسين عليه‏السلام به زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و صورت بر روى قبر مطهر نهاده گريست(12)

راوى مى‏گويد: زينب عليها السلام آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فرياد زد: يا جداه! من خبر مرگ بردارم حسين را آورده‏ام، و اشك زينب هرگز نمى ايستاد و گريه و ناله او كاستى نمى گرفت و هرگاه نگاه به على بن الحسين عليه‏السلام مى‏كرد، حزن و اندوه او تازه و غمش افزوده مى‏شد(13).

برخيز و حال زينب خونين جگر بپرس
از دختر ستمزده حال پسر بپرس
همراه ما به دشت بلاگر نبوده‏اى
من بوده‏ام، حكايتشان سر بسر بپرس

ام سلمه(14)

ام سمله - همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - از حجره خود بيرون آمد در حالى كه شيشيه‏اى در دست داشت و تربت حسين عليه‏السلام در آن به خون مبدل شده بود، و با دست ديگرش دست فاطمه فرزند حسين عليه‏السلام را گرفته بود ؛ اهل بيت، چون ام المؤمنين - ام سلمه - را مشاهده كردند و آن تربت تبديل شده به خون را ديدند گريه و زارى آنان شدت گرفت و با ام المؤمنين دست در آغوش شدند و بسيار گريستند.

ام البنين(15)

ام النبن - مادر حضرت عباس و سه برادر بزرگوار ايشان كه همه در كربلا شهيد شدند - پس از شنيدن خبر شهادت فرزندانش روزها به قبرستان بقيع مى‏رفت و در عزادارى عزيزان خود به گريه و نوحه مى‏نشست، زنان مدينه گرد او جمع مى‏شدند و با او هم ناله مى‏گشتند.

عزادارى ام البنين آنقدر حزين و سوزآور بود كه حتى مروان بن حكم دشمن قسم خورده اهل بيت را - كه روزها از كنار بقيع مى‏گذشت و ناله ام البنين را مى‏شنيد - نيز متأثر مى‏كرد!!(16)

ام البنين اين اشعار را در سوگ فرزندان خود مى‏خواند:

يا من رأى العباس كر
على جماهير النقد
ووراه من ابناء حيدر
كل ليث ذو لبد
انبئت ان ابنى اصيب
برأسه مقطوع يد
و يلى على شبلى امال
برأسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى يديك
لما دنى منك احد
لا تدعوتى و يك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانت بنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اربعة مثل نسور الربى
قد و اصلوا الموت بقطع الوتين(17) (18)

عزادارى اهل بيت عليهم السلام

عمر بن على بن الحسين عليه‏السلام مى‏گويد: پس از شهادت امام حسين عليه‏السلام زنان بنى هاشم مدتها لباس سياه بر تن كرده بودند، از سرما و گرما پروايى نداشتند و براى امام حسين عليه‏السلام و ديگر شهداى كربلا عزادارى مى‏كردند، و على بن الحسين عليه‏السلام براى آنان غذا تهيه مى‏نمود(19).

رباب، همسر امام حسين عليه‏السلام‏

ابو الفرج از عوف بن خارجه نقل كرده است كه: نزد عمر بن الخطاب بودم كه مردى پيش او آمد و سلام كرد. عمر، نام او را پرسيد.

گفت: مردى نصرانى هستم و نام من امرء القيس است، آمده‏ام تا اسلام اختيار كنم و آداب آن را بدانم.

اسلام را بر او عرضه كردند و مسلمان شد و امارت قبيله قضاعه را - كه در شام بودند - به او پيشنهاد كردند، پذيرفت.

چون از نزد عمر بيرون آمد حضرت امير المؤمنين عليه‏السلام او را ملاقات كرد و حسن و حسين عليه‏السلام همراه پدر بودند. حضرت به او فرمود: من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا و داماد اويم، و اينان فرزندان منند كه مادرشان فاطمه دختر رسول خداست، ما را به پيوند با تو رغبت است.

امرء القيس گفت: يا على! دخترى دارم بنام «محياة» او را به عقد تو در آوردم ؛ و دختر ديگرم «سلمى» را به فرزندت حسن ؛ و سومين دخترم را به نام «رباب» به حسين دادم.

صاحب كتاب «اغانى» مى‏گويد: آن روز به شب نرسيد كه امير المؤمنين عليه‏السلام رباب دختر امرء القيس را براى فرزندش حسين عقد فرمود.

رباب از حسين عليه‏السلام دو فرزند آورد به نامهاى عبدالله و سكينه(20).

هشام بن سائب كلبى مى‏گويد كه: رباب از زنان بر گزيده بود و پدر او امرء القيس از اشراف و خانواده‏هاى بزرگ عرب بشمار مى‏رفت و رباب نزد امام حسين عليه‏السلام منزلتى بس.ا داشت و همواره نظر عنايت امام حسين عليه‏السلام به او معطوف بود، و اين اشعار را امام حسين عليه‏السلام درباره او و فرزندش سكينه انشاء فرمود:

لعمرك اننى لاحب دارا"
تكون بها سكينة و الرباب
احبهما و ابذل جل مالى
و ليس لعاتب عندى عتاب(21)

روايت شده است كه: بعد از شهادت امام عليه‏السلام، رباب تازنده بود، پيوسته مى‏ناليد و مى‏گريست.

ابن اثير مى‏گويد: رباب هم با قافله اسيران به شام رفت و چون به مدينه بازگشت اشراف قريش او را به همسرى طلبيدند، رباب گفت: من هرگز پس از رسول خدا كه همسر فرزندش بودم، همسر فرزند ديگرى نخواهم شد، و تا يك سال همچنان مى‏گريست و از زير آسمان به پناه هيچ سقفى نرفت تا از فرط اندوه، جان سپرد!

و بعضى گفته‏اند: حضرت رباب يك سال در كنار قبر امام حسين عليه‏السلام ماند، آنگاه به مدينه مراجعت نمود و از شدت اندوه درگذشت(23) . و اين اشعار را در مرثيه امام حسين سروده بود:

ان الذى كان نورا" يستضاء به
بكربلاء قتيل غير مدفون
سبط النبى جزاك الله صالحة
عنا وجنبت خسران الموازين
قد كنت لي جبلا" صعبا" الوربه
و كنت تصحبنا بالرحمن و الدين
من لليتامى و من للسائلين و من
يعنى و يأوى اليه كل مسكين!
والله لا ابتغى صهرا بصهركم
حتى اغيب بين الرمل و الطين(24)(25)

مرثيه دختر عقيل(26)

دختر عقيل بن ابى طالب نيز در مرثيه امام حسين عليه‏السلام و اصحاب وفادارش اين اشعار را مى‏خواند:

عينى ابكى بعبرة و عويل
و اندبى ان ندبت آل الرسول
سته كلهم لصلب على
قد اصيبوا و خمسة لعقيل(27)(28)

گريه حضرت سجاد عليه‏السلام

امام صادق عليه‏السلام فرمود: امام زين العابدين عليه‏السلام، چهل سال در مصائب پدر بزرگوارش گريست در حالى كه روزها، روزه، و شبها بيدار بود و خدا را عبادت مى‏كرد، گاهى وقتى خادم او افطار آماده مى‏كرد و نزد آن بزرگوار مى‏نهاد، حضرت در حالى كه بشدت مى‏گريست به او مى‏فرمود: چگونه آب بنوشم در حالى پدرم را با لب تشنه شهيد كردند ؟!

خادم امام سجاد عليه‏السلام نقل مى‏كند: روزى دنبال حضرت به صحرا رفتم، امام عليه‏السلام روى تخته سنگى مشغول عبادت شد و سر به سجده گذارده فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا ورقا لا اله الا الله ايمانا" و تصدقا» و من شمردم كه حضرت هزار بار اين ذكر را در حالى كه مى‏گريست در سجده تكرار فرمود، و چون از سجده سر برداشت به ايشان عرض كردم: مولاى من! آيا وقت آن نرسيده كه كمتر گريه كنيد ؟

فرمود: واى بر تو! يعقوب پيامبر عليه‏السلام دوازده، پسر داشت، يكى از آنها از جلوى چشم او پنهان شده بود، آنقدر گريست كه مويش سپيد، قدش خميده و چشمش نابينا شد، حال آنكه من پدر و برادران و عموها و ديگر عزيزانم را روى زمين قطعه قطعه ديدم در حالى كه سر به بدن نداشتند(29).

يك پسر گم كرد يعقوب از فراقش كور شد
چون نگريم من كه يك عالم پدر گم كرده‏ام

و به قولى فرمود: من هرگاه ياد فرزندان فاطمه عليها السلام در روز عاشورا مى‏افتم و يا عمه‏ها و خواهرانم را مى‏بينم، داغم تازه مى‏شود و اشكم سرازير مى‏گردد(30).

گريه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر امام حسين عليه‏السلام

بعد از ورود اهل بيت به مدينه، بنى هاشم نيز در سوگ سيد الشهدا بشدت محزون و غمگين شدند و سه سال بر او نوحه سرايى و عزادارى كردند و سالخوردگان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مثل مسور بن مخرمه و ابوهريره و ديگران پنهانى مى‏آمدند تا ندبه و گريه آنان را بشنوند! و با آنان در سوگ حسين بن على عليه‏السلام مى‏گريستند!(31)

حزن عقيله عليه‏السلام

زينب كبرى عليها السلام در سوگ برادر و اهل بيت خود مدام نوحه سرايى مى‏كرد و مى‏گريست و هيچگاه اشك ديدگانش خشك نشد و از شدت گريستن او كم نگرديد و زمانى كه به فرزند برادرش - امام زين العابدين عليه‏السلام - نطر مى‏كرد حزن و اندوهش زياده مى‏شد و آن مصائب دلخراش، قلب او را جريحه دار و چشم مباركش را بسيار فرسوده نمود بطورى كه بيش از دو سال پس از شهادت امام حسين عليه‏السلام زندگى نكرد و سرانجام روح پاكش به رفيق اعلى پيوست(32).

تشكر يزيد از پسر مرجانه

از طرف ديگر يزيد از عبيدالله بن زياد پسر مرجانه به علت كشتن فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سپاسگزارى كرد و در تقدير و تكريم او زياده روى كرد و نامه‏اى بدين مضمون براى او نوشت:

امام بعد: براستى كه تو اوج گرفتى! و به نهايت جايگاهى كه هم اكنون دارى، رسيدى! همانگونه كه شاعر گفت:

رفعت فجاوزت السحاب و فوقه
فما لك مرتقى الشمس مقعد!(33)

ابن زياد با اعضاى حكومتى خود به دمشق سفر كرد، و چون بدانجا رسيد تمام افراد بنى اميه براى استقبال او به بيرون شهر رفتند، چون بر قصر يزيد وارد شد، يزيد از جاى برخاست و او را در آغوش گرفت و پيشانى او را بوسيد و او بر تخت خود نشانيد و به آوازه خوانش گفت: آواز بخوان! و به ساقى گفت:

اسقنى شربة تروى فؤادى
ثم مل و اسق مثلها ابن زياد
موضع السر و الامانة عندى
و على ثغر مغنمى و جهادى(34)(35)

عبيدالله بن زياد به مدت يك ماه در شام ماند و يزيد يك ميليون درهم به او صله داد! و همين مقدار نيز به عمر بن سعد بخشيد! و خراج يك سال عراق را نيز در اختيار عبيدالله بن زياد قرار داد! و در اظهار علاقه به ابن زياد مبالغه كرد و او را از افراد خاندان خود بر شمرد! و چون برادر عبيدالله بن زياد - مسلم بن زياد - در شام به نزد يزيد رفت، او را به خاطر برادرش اكرام نمود و به او گفت: «لقد وجبت محبتكم على آل ابى سفيان» «بر آل ابى سفيان محبت شما فرض و واجب است!!» و با او يك روز تمام مجالست كرد و فرمانروايى نواحى خراسان را به او سپرد!

و اين تشكر و سپاسگزارى يزيد نسبت به ابن زياد بدين جهت بود كه خاندان پيامبر را كشته بود! و به گمان خود آل زياد پايه‏هاى سلطنت او را محكم ساخته بودند(36) .

فصل يازدهم: فضيلت زيارت امام حسين (ع)

روايات بسيار در فضيلت زيارت آن حضرت بلكه در وجوب آن آمده است:

1 - از امام صادق عليه‏السلام روايت شده است كه فرمود: «زيارة الحسين بن على عليه‏السلام واجبة على كل من يقر للحسين بالامامة من الله عزوجل» «زيارت حسين بن على عليه‏السلام بر هر كسى كه به امامت حسين عليه‏السلام از طرف خداى عزوجل اقرار دارد، واجب است»(1).

2 - زنى به نام ام سعيد مى‏گويد: حضرت صادق عليه‏السلام به من فرمود: اى ام سعيد! مزار حسين را زيارت كنيد زيرا زيارت او بر مردان و زنان واجب است(2).

3 - محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه‏السلام نقل كرده است كه فرمود: به شيعيان من دستور دهيد تا به زيارت مزار حسين عليه‏السلام بروند، براستى كه زيارت مزار حسين عليه‏السلام بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از جانب خداى عزوجل دارد، واجب است(3).

4 - حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: كسى كه مزار ابى عبدالله عليه‏السلام را در كنار شط فرات زيارت كند بمنزله كسى است كه خداوند را در فوق عرش زيارت كرده باشد(4).

5 - ابن مسكان از حضرت صادق عليه‏السلام نقل كرده است: كسى كه نزد حسين آيد (به زيارت مزار حسين عليه‏السلام بشتابد) و حق او را بشناسد، نام او در عليين ثبت گردد(5).

6 - امام صادق عليه‏السلام فرمود: كسى كه به زيارت قبر ابى عبدالله الحسين عليه‏السلام برود و عارف به حق او باشد(6) ، خداوند گناهان گذشته و آينده او را خواهد بخشيد (بجز حق الناس)(7)

7 - امام موسى بن جعفر عليه‏السلام فرمود: كمترين ثوابى كه به زائر قبر امام حسين عليه‏السلام در كنار شط فرات داده مى‏شود - در صورتى كه معرفت به حق او و حرمت و ولايتش داشته باشد - اين است كه گناهان گذشته و آينده او (غير از حق الناس) آمرزيده مى‏شود(8).

8 - زيد شحام از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده است كه: زيارت قبر حسين عليه‏السلام نزد خدا برابر با بيست حج بلكه افضل از بيست حج است(9).

9 - صالح نبلى از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده است كه فرمود: كسى كه نزد قبر حسين عليه‏السلام آيد و حق او را بشناسد، همانند كسى است كه صد حج را با رسول خدا بجاى آورده باشد(10).

10- محمد بن حكيم از حضرت ابوالحسن عليه‏السلام نقل كرده است: كسى كه سه مرتبه در سال به زيارت مزار حسين عليه‏السلام آيد، از فقر و تنگدستى ايمن گردد(11)

11 - محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه‏السلام نقل كرده است كه فرمود: به شيعيان مان دستور بدهيد كه به زيارت قبر حسين عليه‏السلام بروند زيرا زيارت مزار آن حضرت روزى آدمى را زياد و عمر او را طولانى و بلاها و بديها را از او دور مى‏سازد(12).

12 - امام صادق عليه‏السلام فرمود : حسين بن على عليه‏السلام فرموده است: من قتيل اشكم، در حالت غمگين كشته شده‏ام، و سزاور است بر خدا كه هيچ غمزده‏اى به نزد من نيايد مگر اينكه شادمان به نزد افراد خانواده خود باز گردد»(13).

استحباب زيارت يا وجوب ؟

پس از بيان روايات فوق درباره زيارت امام حسين عليه‏السلام ممكن است براى خواننده اين سؤال مطرح شود كه: آنچه ما شنيده‏ايم زيارت امام حسين عليه‏السلام يكى از مستحبات و داراى فضيلت و ثواب مى‏باشد همانگونه كه تعدادى از روايات فوق بر آن دلالت داشت، پس چگونه از برخى روايات بويژه سه روايت اول استفاده وجوب زيارت مى‏شود و در آنها كلمه واجب بكار گرفته شده است ؟

در پاسخ مى‏گوييم كه: واجب در اين گونه روايات معنايى دارد غير از آنچه امروز اصطلاحا" در فقه ما مطرح است، چه آنكه واجب به معناى «امرى كه ترك آن جايز نيست و عقاب دارد» از اصطلاحات فقهاء است و در عصر ائمه عليهم ‏السلام رائج نبوده است، و بايد واجب در عصر ائمه عليهم السلام را به همان معناى لغوى و متفاهم عرفى آن حمل كرد و آن عبارت ازو لازم ثابت است، يعنى كسى كه به امامت حسين عليه‏السلام اقرار دارد لازم است و سزاوار كه آن حضرت را زيارت كند، و همين كه در روايت آمده است كه: «بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت او دارد» قرينه بر مطلب است زيرا اگر امر واجبى بود كه ترك آن جايز نبود نياز به ذكر اقرار به امامت و ايمان نداشت.

و من در خصوص اين روايات با بعضى از اعاظم رحمه الله مذاكره كردم، ايشان بر اساس اين احتمال كه شايد مراد از وجوب همان وجوب اصطلاحى باشد مى‏فرمود كه: زيارت امام حسين عليه‏السلام همانند حج در عمر يك مرتبه واجب است و ترك آن جايز نيست در صورتى كه استطاعت براى زائر همانند حج محقق شود. <

پاورقى:‌


1- اى مردم مدينه! ديگر اينجا جاى اقامت شما نيست، كه حسين كشته شد و اشك من در سوگ او روان است ؛ پيكر مطهرش در كربلا به خاك و خون آغشته است، و سر منورش را بر روى نيزه از شهرى به شهر ديگر مى‏برند».
2- نفس المهموم 467.
3- خبر دهنده‏اى، خبر مرگ بزرگ و سالار مرا داد و دلم را به درد آورد، و با دادن آن خبر مرا بيمار كرد ؛ اى چشمان من! اشك بر يزيد و بسيار بگرييد، باز هم اشك بريزيد و باز هم بگرييد، در سوگ آن كسى كه مصيبت او عرش خدا را به لرزه در آورد، و شكوه و جلالت دين را كاست؛ (گريه كنيد) بر پسر پيامبر و فرزند وصى او، اگر چه منزل و جايگاه او از ما دور است».
4- قمقام زخار 581.
5- سوره ص: 7.
6- الملهوف 84.
7- تفسير الميزان /2/163 «و بنينا فوقكم سبعا" شدادا"» اى سبع سموات شديدة فى بنائها.
8- الدمعة الساكبة 5/427.
9- پدرش صعصعة بن صوحان، مردى بلند مرتبه و بلند قدر و از اصحاب امير المؤمنين عليه‏السلام است. از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است: كسى از اصحاب امير المؤمنين على عليه‏السلام نبود كه حق امام على عليه‏السلام بشناسد مگر صعصعه و اصحاب و ياران صعصعه. او داراى مناقب بسيارى است و ابن عبدالبر او را از اصحاب رسول خدا دانسته.
10- الملهوف 85.
11- الدمعة الساكبة 5/164.
12- الدمعة الساكبة 5/162.
13- بحار الانوار 45/198.
14- نام او هند دختر ابى اميه است. او به حبشه و سپس به مدينه مهاجرت كرد، و قبل از پيامبر همسر ابو سلمه بود و از او صاحب چهار فرزند به نامهاى سلمه و عمر و درة و زينب گرديد، و در سال دوم هجرت ابو سلمه از دنيا رفت آنگاه از همسران رسول خدا گرديد. حال او در جلالت و اخلاص او نسبت به امير المؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين مشهور است. او در زمان ولايت يزيد بن معاويه از دنيا رفت. (تنقيح المقال 3/72).
15- نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربيعة بن عامر است.
16- حياة الامام الحسين 3/430.
17- اى كسى كه عباس را ديدى كه حمله ور مى‏شد بر گروه حريفان، و به دنبال او از فرزندان حيدر، كه بسان شيرى قوى بودند، ؛ به من خبر دادند كه فرزندم سرش مجروح و دستش قطع شد ؛ واى من بر فرزندم كه بر سرش عمو وارد شد ؛ اگر شمشير در دست داشتى، هرگز كسى به تو نزديك نمى شد». «ديگر مرا ام البنين صدا نزنيد، زيرا مرا متذكر شيران بيشه مى‏كنيد ؛ براى من فرزندانى بود كه به آنها خوانده مى‏شدم، و امروز ديگر مرا فرزندى نيست ؛ چهار فرزند همانند عقابهاى تيز پرواز، كه تمام آنها شربت شهادت نوشيدند».
18- نفثة المصدور 663.
19- بحار الانوار 45/118.
20- قمقام زخار 653.
21- بجان تو سوگند كه من دوست دارم خانه‏اى را كه در آن سكينه و رباب باشد، آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مى‏كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست».
22- نفس الهموم 527.
23- كامل ابن اثير 4/88.
24- آن كه فروغى بود كه از نور او بهره‏مند مى‏شدند، در كربلا كشته گرديد و دفن نشد ؛ اى فرزند پيامبر! خدا تو را جزاى نيك دهد از ما، و از خسران ميزان دور بدارد ؛ تو همانند كوهى سخت بودى كه به تو پناه مى‏بردم، و تو مصاحب ما بودى با مهربانى و دين ؛ حالا يتيمان و فقرا چه كسى را دارند ؟ و مساكين چه كسى را قصد كنند و بدو پناه برند ؟ ؛ سوگند بخدا هرگز همسرى را نپذيرم، تا در ميان خاك پنهان گردم». 25- قمقام زخار 653 ؛ نفس المهموم 528.
26- صاحب «العقد الفريد» نام اين بانو را ذكر نكرده است، و ممكن است نامش «اسماء» باشد كما اينكه مجلسى در بحار 45/88 نقل كرده است كه: چون خبر شهادت امام حسين عليه‏السلام به مدينه رسيد، اسماء دختر عقيل بن ابى طالب بهمراه جمعى از زنان بيرون آمده و نزد قبر پيامبر رفت و فرياد زد، آنگاه رو بسوى مهاجرين و انصار كرد و اين اشعار را خواند :
ماذا تقولون اذ قال النبى لكم
يوم الحساب و صدق القول مسموع و در كامل ابن اثير 4/88 آمده است: چون خبر شهادت امام حسين عليه‏السلام به مدينه رسيد زنان بنى هاشم صحيه زدند و دختر عقيل با گروهى از زنان بيرون آمد.
و شيخ مفيد در ارشاد 2/124 مى‏گويد: ام لقمان دختر عقيل چون خبر شهادت امام حسين عليه‏السلام را شنيد با خواهرانش ام هانى و اسماء و رمله و زينب دختران عقيل بيرون آمدند و ام لقمان مى‏گريست و شعر مى‏خواند.
و محتمل است كه هر كدام از دختران عقيل كه نامشان ذكر شد اشعارى را سروده باشند، كما اينكه در بحار 45/123 اشعارى را به زينب دختر عقيل نسبت داده است، والله العالم.
27- اى چشم من! گريه كن با اشك و فرياد، و ندبه كن اگر ندبه كردى بر آل رسول ؛ براى شش نفر كه از صلب على بودند و شهيد گشتند و پنج نفر از فرزندان عقيل».
28- العقد الفريد 4/170.
29- الملهوف 87! بحار الانوار 45/149.
30- حياة الامام الحسين 3/427.
31- حياة الامام الحسين 3/458.
32- حياة الامام الحسين 3/428.
33- تو بالا رفتى و از ابرها گذشتى و در ماوراى آن قرار گرفتى، و براى تو جز بلندگاه خورشيد جايگاهى نيست!».
34- شربتى مرا بنوشان كه دلم را سيراب كند، و سپس همانند آن را به پسر ابن زياد بنوشان ؛ او محل سر و امانت نزد من است، و در مرزها غنيمت و جهاد من است».
35- حياة الامام الحسين 3/392. در مروج الذهب 3/67 :
36- حياة الامام الحسين 3/393.
37- ارشاد شيخ مفيد 2/133.
38- كامل الزيارات 122.
39- كامل الزيارات 121.
40- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 110.
41- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 110.
42- مراد از اين جمله شايد اين باشد كه آن بزگوار را امام معصوم و مفترض الطاعه بداند و با اين معرفت او را زيارت نمايد. رزقنا الله زيارته فى الدنيا و شفاعته فى الآخرة، والله العالم بحقائق الامور.
43- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 111.
44- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 111.
45- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 117.
46- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 118.
47- وسائل الشيعه 10/340 حديث 3.
48- وسائل الشيعه 10/321 حديث 8.
49- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 123.