قصّه كربلا‏

على نظرى ‏منفرد

- ۱ -


مقدمه

سخنى درباره كتاب‏

واقعه عاشوراى حسينى يكى از بزرگترين و جامعترين رويدادهاى تاريخى است و در آن به نكات ظريف و رخدادهاى دقيق حادثه كربلا اشاره شده است، و كمتر رويدادى را در تاريخ و خصوصاً در مغازى و جنگهاى عصر رسول خدا (ص) و پس از آن مى‏يابيم كه در آن به اين نكات ظريف و حساس اشاره شده باشد.

از باب نمونه، در مقاتلى كه حادثه و نهضت عظيم عاشورا را به نگارش در آورده‏اند مى‏بينيم كه رجزها و شعرهاى حماسى كه امام حسين (ع) هنگام مبارزه و يا در وقت ايراد خطبه انشاء و يا انشاد فرموده‏اند ضبط شده، و نيز شعرها و رجزهاى اصحاب و ياران امام كه اينگونه جزئيات در جنگ‏ها و مغازى كمتر مورد توجه قرار گرفته است، و همچنين است نام اصحاب امام حسين(ع) و نام كسانى كه آنان را به قتل رسانده‏اند و ترتيب شهادت و به ميدان رفتن آنان و يا جملاتى كه امام بر بالين آنها فرموده است، و يا خطبه‏ها و سخنرانى‏هاى اهل بيت‏عليهم السلام در طول سفر و زمان اسارت.

اينها ويژگيهاى منحصر بفردى است كه در حادثه عظيم كربلا آن را مى‏يابيم كه اين خود حكايت از اهتمام و توجه ناقلان و اشخاصى كه رخداد عاشوراى سال 61 هجرى را نگاشته‏اند، مى‏نمايد.

از طرفى ديگر گردآوران اين رويداد عظيم تاريخى - كه هنوز با گذشت قرنها تازگى و طراوت و جذّابيّت و آموزندگى خود را از دست نداده و همچنان باقى مانده - با متدها و شيوه‏هاى گوناگون و متفاوت - كه آن هم نتيجه نگرش به اين حادثه عظيم از زواياى مختلفى است - آن را ترسيم كرده‏اند كه به ذكر برخى از شيوه‏ها و روش‏ها بسنده مى‏كنيم.

البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه در اينجا نقد و يا تقويت اين روش‏ها مطرح نيست، و يا در مقام انتخاب اين متدها نيستيم، و هر روشى از آنها كه مورد توجه گردآورنده قرار گرفته و بر آن اساس مجموعه خود را تنظيم كرده است در خور ستايش و توجه است ،زيرا نهضت امام حسين (ع) داراى ابعاد گوناگونى است كه طبعاً هر كدام از آنها كه براى نويسنده مقتل جالب بوده همان بُعد را مورد بررسى قرار داده و به شرح و تبيين آن پرداخته است. بلكه آنچه كه در اينجا مورد نظر و توجه است، نام بردن برخى از آثارى است كه پيرامون حادثه كربلا عرضه گرديده و نيز مقايسه‏اى بين آن آثار و كتاب حاضر، مى‏باشد.

1- جمع آورى و نگارش حادثه كربلا فقط بعنوان يك رويداد تاريخى همانند ديگر رويدادها كه در جاى و زمان مناسب خود ثبت كرده‏اند.

البته بعضى به صورت مفصّل نقل كرده‏اند مثل «تاريخ طبرى» و «الكامل فى التاريخ»، و گروهى در نهايت ايجاز و اختصار همانند «تاريخ يعقوبى» و «مروج الذهب»، و برخى نيز حادثه كربلا را نه وسيع و گسترده و نه به اختصار نقل نموده‏اند چون «ارشاد» شيخ مفيد و «مثير الاحزان» ابن نما و «الملهوف» سيد ابن طاووس.

2- دسته ديگر بطور مستقيم به نوشتن مقتل نپرداخته‏اند بلكه زندگانى و سيره امام حسين(ع) و فضائل و مناقب او را ذكر كرده‏اند و در ضمن آن از واقعه كربلا نيز سخن گفته‏اند، كه مى‏توان «بحار الانوار» علاّمه مجلسى و «عوالم» بحرانى و «جلاء العيون» شبّر و «كشف الغمّه» اربلى و «مناقب» ابن شهر آشوب را نام برد.

3- گروهى از نويسندگان هم با ديدى تحليلى به نهضت عاشورا نگريسته‏اند، و با اين ديد كه مكتب عاشورا به انسانها درس شجاعت، صبر، ايثار، وفا، ايمان، اخلاص و عشق به خدا مى‏آموزد، رخدادهاى مربوط به عاشورا را گرد آورده‏اند، همانند «سمو الذات» علائلى و «حياة الحسين» قرشى و نظائر آنها.

4- جمعى ديگر، انقلاب كربلا را يك حركتى حماسى قلمداد كرده و از اين بُعد واقعه كربلا را مورد بررسى قرار داده‏اند، و به گردآورى حماسه‏هاى عاشورا پرداخته‏اند .‏

5- و برخى ديگر از صاحبان تأليف نيز به كاوش و يافتن علل و اسباب قيام حسين (ع) پرداخته و انگيزه و يا انگيزه‏هاى قيام و نهضت آن بزرگوار را بر شمرده و آنها را به رشته تحرير و تدوين در آورده‏اند.

اينها نمونه‏هايى از شيوه‏هاى گوناگون است كه در زمينه مقتل نويسى و يا نمايان ساختن چهره واقعى حادثه عاشورا از طرف نويسندگان عرضه شده است.

شيوه نگارش‏

آنچه كه در نگارش اين كتاب از نظر ترتيب واقعه كربلا مورد توجه بوده است حركت امام و اهل بيت‏عليهم السلام و يارانش مى‏باشد، كه اين حركت از مدينه آغاز و به مدينه نيز ختم مى‏شود، و اين حركت در قالب پنج سفر صورت گرفت:

سفر اول: حركت از مدينه بسوى مكه با هدف امتناع و سر باز زدن از بيعت با يزيد و روى آوردن به جايگاهى مناسب براى رساندن پيام خود به مسلمانان جهان در عدم بيعت با يزيد و ردّ صلاحيّت او براى خلافت بر مسلمانان، در قالب ملاقاتها، سخنرانيها و مكاتبات همچون نامه‏اى كه به اهل كوفه و يا بصره ارسال فرموده‏اند.

سفر دوم: حركت از مكه بسوى عراق كه بصورت ظاهر براى اجابت دعوت مردم كوفه كه نامه‏هاى زيادى به حضرت نوشته، و نيز كسانى را كه براى دعوت از حضرت فرستاده بودند؛ و در واقع حركت براى انجام رسالت عظيمى كه بر عهده داشت و آن قيام عظيم بود در راه سعادت و آگاهى و بيدارى انسانها و رفع فساد خطرناكى كه گريبان مردم را گرفته بود، و چنانكه در بيان فلسفه قيام خود فرموده‏اند: «... انّي لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي (ص) اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر...»(1) كه پايان آن شهادت بود و حضرت كاملاً با خبر بوده‏اند كه خود مى‏فرمايند: رسول خدا (ص) فرمودند: «شاء اللَّه ان يراك قتيلا»(2) و خود نيز فرمودند: «امرني رسول اللَّه بامر و انا ماض فيه»(3).

سفر سوم: حركت اهل بيت بسوى شام همراه با رسالت تبليغ و رسانيدن پيام امام (ع).

سفر چهارم: حركت از شام بسوى كربلا و اقامه ماتم و عزا براى عزيزان خود كنار مرقد مطهر امام (ع) و فرزندان و ياران عزيزشان بود.

سفر پنجم: بازگشت بسوى مدينه.

اين سفرها محورهايى است كه اين كتاب بر اساس آنها تنظيم گرديده، و چون قبل و بعد از اين سفرها و همچنين در بين آنها حوادث زيادى اتفاق افتاد، بخش اول كتاب را به 10 فصل تقسيم كرديم و در طى آنها به بيان رويدادها و حوادثى كه رخ داده است پرداخته‏ايم.

ويژگيهاى اين نوشتار

1- ترتيب كتاب بر محور حركت‏هاى امام حسين (ع) و اهل بيت از مدينه تا مدينه.

2- ذكر نام و مطالبى پيرامون منازلى كه امام (ع) از مكه تا كربلا از آنها عبور كرده و بيان برخوردهايى كه امام (ع) با افراد در اين منازل داشته‏اند.

3- جمع‏آورى و ذكر نام كسانى كه در كربلا با امام (ع) به شهادت رسيدند بيش از 72 شهيد مشهور.

4- ترجمه هر يك از اصحاب و ياران امام (ع) در متن و يا در پاورقى به مقدار ممكن كه از مصادر استخراج و ذكر شده است.

5- ترجمه و شرح حال كسانى كه به مناسبتى نام آنها در اين كتاب مذكور گرديده است.

6- ذكر نام افرادى كه بهمراه امام حسين (ع) به كربلا آمده و لكن بعلل مختلف بشهادت نرسيده‏اند.

7- گردآورى و ذكر اسامى بعضى از زنان و كودكانى كه بهمراه حضرت على بن الحسين (ع) بعد از شهادت اسير شده‏اند.

8- بيان منازلى كه اهل بيت هنگام اسارت در مسير شام بر آنها عبور كرده‏اند.

9- نقل روايات و احاديثى كه حكايت از اطلاع امام (ع) از شهادت و وقايع بعد از آن مى‏كند.

لازم به تذكر است كه مطالب فوق در ديگر مقاتل نيز آمده است، امّا ترتيب و جمع‏آورى و دسته‏بندى آن از ويژگيهاى اين كتاب است.

نام كتاب‏

توجه به اين نكته ضرورى است كه نام اين كتاب را از قرآن كريم اقتباس نموده‏ايم، زيرا خداى متعال در قرآن از رويدادهاى گذشته تعبير به «قصه» مى‏كند و اين واژه و مشتقات آن در موارد نسبتاً زيادى در قرآن آمده است، بعنوان نمونه درباره اصحاب كهف مى‏فرمايد «نحن نقص عليك نباهم بالحقّ»(4).

و همچنين قرآن آنچه كه بر انبياعليهم السلام گذشته است را با واژه «قصص» مطرح مى‏كند، مثلاً در سوره غافر مى‏فرمايد «و لقد ارسلنا رسلا من قبلك منهم من قصصنا عليك»(5) و در سوره نساء «و رسلا قد قصصنا عليك من قبل»(6) و نيز در سوره هود مى‏فرمايد «و كلاّ نقصّ عليك من انباء الرّسل ما نثبّت به فؤادك»(7) .

و حتى به پيامبر (ص) دستور مى‏دهد كه: «قصه‏ها» را براى مردم بيان كن كه بيانديشند «فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون».

و يا وقايع ديگر را نيز با همين نام ذكر كرده و مى‏فرمايد «ذلك من انباء القرى نقصّه عليك منها قائم و حصيد»(8) و «كذلك نقصّ عليك من انباء ما قد سبق»(9)

بهر حال واژه «قصه» به معناى تتبّع اثر(10) و مراجعه به آثار و حوادث گذشته است، و حادثه كربلا و نهضت امام حسين (ع) يكى از بزرگترين قصه‏هاى تاريخ اسلام است كه بايد مورد توجه و دقت نظر قرار گيرد، و همانگونه كه هدف از بيان قصه‏هاى قرآنى صرفاً براى آگاهى و اطلاع نيست بلكه قرآن علت ذكر آنها را تفكر و انديشه و يا عبرت ذكر مى‏كند، قصه كربلا نيز كه از رويدادهاى بسيار مهم تاريخ اسلام و از بزرگترين انقلابهاى الهى است نيز هر خواننده را به تفكر و انديشه فرو برده و با ابعاد گوناگونى كه در آن مى‏باشد وسيله هدايت امت‏ها و جوامع بشرى خواهد بود.

تذكر لازم‏

آنچه در اين مجموعه از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد با استناد به مصادر و منابع نقل گرديده، و سعى شده است كه حتى الامكان از مصادر معتبر استفاده شده باشد كه ممكن است در ضمن بيان مطالب، نامهاى افرادى طورى عنوان شده باشد كه با آنچه مشهور بر سر زبانها و يا در همين كتاب مى‏باشد تطبيق نداشته و به گونه‏اى ديگر ضبط شده است و با آنچه كه در برخى از كتب آمده است احياناً اختلاف داشته باشد و يا حتى در همين كتاب به دو شكل نقل شده است، كه علت آن حفظ امانت در نقل از مصدر است.

على نظرى منفرد

پيشگفتار

از بارزترين كسانى كه انسانيت را در تمام مراحل تاريخى مطرح و بناى رفيع انديشه‏هاى انسانى را پايه‏گذارى كردند و به ارزشهاى فردى و اجتماعى عينيّت بخشيدند، سالار شهيدان حضرت حسين بن على (ع) بود.

او تاريكيهائى را كه در مسير حركت معنوى و تكاملى بشريّت قرار داشت با نور هدايت از ميان برد و طلوع فجر هدايت را در افق دلهاى جويندگان حقيقت و پويندگان طريق سعادت، بشارت داد.

او معلّم راستينى بود كه در راستاى تحقّق رسالت جدّ بزرگوارش - رسول اكرم (ص) - با مبارزه و پيكار با مظاهر فساد و نابودى بيداد و بيدادگرى و اقامه مكتب ايمان و عدل، درسهاى آموزنده و سرنوشت‏سازى را به انسانها آموخت.

او در قيام تاريخى خود به دنبال موقعيّتهاى سياسى و يا كسب منافع مادى نبود و تنها هدفى را كه دنبال مى‏كرد نجات گمراهان از گرداب ضلالت و فراخواندن آنان به صراط هدايت بود.(11)

او قيام كرد تا امّت اسلامى را به صلاح و فلاح رهنمون گردد و حاكميت اللَّه را با اجراى فريضه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى تحقّق بخشد.(12)

قداست هدف و نيّت خالص آن بزرگوار، جاودانگى ياد و نامش را در ميان امّتها و ملّتها در پى داشت و بشريّت هرگز او را فراموش نخواهد كرد چرا كه او اسوه همه خوبيهاست.

حسين (ع) در آن مقطع حسّاس تاريخى نمى‏توانست شاهد پايمال شدن اصول مسلّم اسلامى و جان گرفتن بدعتها و رواج بازار فساد و تباهى باشد، چرا كه بعنوان يك رهبر الهى براى روياروئى با عناصر ناشايست و خودكامه اموى احساس مسئوليت مى‏كرد و با تمام توان در برابر اين مظاهر فساد و طغيان و ظلم و شرك - كه توسط آل ابى‏سفيان پديد آمده بود - ايستاد، بويژه كه زمينه‏هاى اين قيام توسط پدر بزرگوارش حضرت على (ع) و برادر گراميش امام حسن (ع) در سالهايى بسيار سخت و طولانى آماده شده بود.

ابن ابى الحديد مى‏گويد: او شخصيتى است كه خوارى و ذلّت را نپذيرفت و جوانمردى و شهادت را در سايه شمشير بر پستى و مذلّت برگزيد، او و يارانش را امان دادند ولى او خوارى را نپذيرفت.(13)

در اين پيشگفتار ضمن پرهيز از ترجمه لفظ به لفظ و با روش نقل معنى به معنى به برخى از موضوعات پيرامون اين شخصيت كم نظير اشاره خواهيم داشت، شخصيّتى كه با گذشت قرنها هنوز يادش بر دلها و نامش بر زبانها جارى است، و نهضت افتخار آفرينش الهام بخش ملّتها، و خون نامه شهادتش عنوان برجسته حيات اسلام و قرآن، و اسارت اهل بيتش موجب رسوائى و نابودى دشمنان، و ابعاد فدكاريش موجب حيرت عالميان، و توان و شكيبائيش موجب شگفتى فرشتگان خدا شده است.(14)

امّ الفضل(15) همسر عبّاس بن عبدالمطّلب - عموى رسول خدا - مى‏گويد: در خواب ديدم گويا قطعه‏اى از بدن رسول خدا (ص) را قطع نموده و در دامان من گذاشتند؛ چون از خواب بيدار شدم ترسان از اينكه تأويل اين رؤيا چيست نزد پيامبر (ص) آمدم و رؤياى خود را به آن حضرت عرض كردم. فرمود: چه خوب رؤيايى است! انشاء اللَّه پسرى از فاطمه بزودى متولّد مى‏شود كه در دامان تو بزرگ خواهد شد.

ديرى نپائيد كه از زهرا عليها السلام، حسين (ع) متولّد گرديد و همانگونه كه پيامبر خبر داده بود در دامان امّ الفضل (لبابه) قرار گرفت و او را پرورش داد.(16)

رسول خدا (ص) و ولادت حسين (ع)

چون خبر ولادت حسين (ع) به رسول خدا (ص) رسيد، با سرعت به خانه فاطمه عليها السلام رفت در حالى كه آثار حزن و اندوه در چهره مباركش نمايان بود و با آهنگى حزن آلود فرمود: اى اسماء! فرزندم را بياور، اسماء قنداقه نوزاد را به دست پيامبر (ص) داد.

پيامبر او را در آغوش گرفت و مى‏بوسيد و مى‏گريست.

اسماء كه از مشاهده اين حالت سخت متأثر شده بود گفت: پدر و مادرم فداى شما اى رسول خدا، از چه مى‏گريى؟

پيامبر (ص) فرمود: براى اين فرزندم گريه مى‏كنم!

اسماء از اين پاسخ در شگفت شد و گفت: اين فرزند تازه به دنيا آمده است!

رسول خدا (ع) فرمود: «او را گروهى ستمكار خواهند كشت، خدا آنها را از شفاعت من بى‏نصيب گرداند»(17)

سپس رسول خدا از جاى برخاست و با اندوه روى به اسماء كرد و گفت: از اين ماجرا فاطمه‏عليها السلام را آگاه مكن، زيرا او تازه صاحب اين فرزند شده است.(18)

مراسم ولادت و نامگذارى‏

هنگامى كه حسين (ع) به دنيا آمد، رسول خدا (ص) او را در آغوش گرفت و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او گفت(19)(20)(21) مورّخان نوشته‏اند كه: عرب در زمان جاهليت با نام حسن و حسين آشنايى نداشتند تا فرزندان خود را به اين دو اسم نامگذارى كنند، و اين دو نام از جانب خداوند به پيامبر (ص) وحى شد تا بر فرزندان فاطمه عليها السلام نهاده شود.(22)

سيوطى نقل كرده است كه: حسن و حسين دو نام از نامهاى اهل بهشت است، و عرب بر فرزندان خود اين نامها را نمى‏نهادند.(23)

و نيز بر اساس سنّت اسلامى، رسول خدا (ص) در روز هفتم ولادت، دو گوسفند براى حسين (ع) قربانى كرد و مقدارى از آن را به قابله عطا فرمود و نيز معادل وزن موى حسين (ع) صدقه داد و سر مبارك او را با ماده معطّرى خوشبو فرمود.(24)

شمايل‏

از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است كه فرمود: حسن (ع) شبيه‏ترين مردم به رسول خدا (ص) است از سر تا قسمت سينه‏اش، و حسين (ع) شبيه‏ترين مردم به رسول خدا (ص) است از پا تا سينه‏اش، و آن دو اين شباهت به رسول خدا (ص) را در ميان خود تقسيم كرده‏اند.(25)

ابورافع مى‏گويد: فاطمه عليها السلام نزد رسول خدا (ص) آمد و به پيامبر عرض كرد: اينها (حسن و حسين عليهما السلام) فرزندان شمايند، به آنها چيزى را عطا فرما.

رسول خدا (ص) فرمود: امّا حلم خود و شمايلم را به حسن، و سخاوت و شجاعت خويش را به حسين عطا كردم.

فاطمه عليها السلام گفت: اى رسول خدا! از عطائى كه فرمودى شادمان و راضيم.(26)

شخصيّت‏

شخصيّت هر فردى را ويژگيهايى ترسيم مى‏كند كه علم، ايمان، جهاد، مبارزه، ايثار، استقامت، عفاف، اخلاص، زهد و تقوى از شاخص‏ترين آنهاست. ممكن است بعضى از اين ويژگيها در كسى باشد ولى تحقّق همه اين فضائل به نحو كامل در غير معصوم و حجّت خدا ممكن نيست، و امام از اين جهت كه رهبرى جامعه را بر عهده دارد و مردم در گفتار و رفتار و كردار به او اقتدا مى‏كنند، بايد بطور كامل داراى تمامى اين ويژگيها باشد، و در اين راستا حضرت سيّدالشهداء سلام اللَّه عليه در دارا بودن اوصاف كمال و فضائل اخلاقى زبانزد خاص و عام بود، و ما در اينجا به ذكر برخى از تعبيرها و تعريفها در رابطه با اين شخصيّت بزرگ مى‏پردازيم:

سيماى حسين (ع) در قرآن‏

در قرآن مجيد، آيات فراوانى تصريحاً و يا تلويحاً و تأويلاً مربوط به خاندان عترت رسول خدا (ص) است كه به ذكر بعضى از آن آيات اكتفا مى‏كنيم:

1- آيه مودّت «قل لا اسألكم عليه اجرا الاّ المودّة في القربى»(27):

ابن عباس مى‏گويد: هنگامى كه اين آيه نازل گرديد، به رسول خدا (ص) گفتند: اى رسول خدا! نزديكان تو چه كسانى هستند كه محبت آنان براى ما واجب شمرده شده است؟!

پيامبر (ص) فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آنان صلوات اللَّه عليهم اجمعين(28).

2- آيه تطهير «انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا»(29) :

عايشه نقل كرده است: پيامبر (ص) روزى به هنگام بامداد در حالى كه بُردى يمانى در بر داشت بيرون آمد، در همين اثنا حسن و حسين و فاطمه و على‏عليهم السلام به ترتيب و به فاصله كوتاهى از هم بر پيغمبر وارد شدند و پيامبر اكرم (ص) نيز به ترتيب آنها را با بُردى كه به تن داشت، پوشانيد و فرمود «انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا».(30)

و در روايت ديگرى آمده است كه: پدر و پسرى بر عايشه وارد شدند و از علىّ بن ابى‏طالب(ع) پرس و جو كردند، عايشه در جواب گفت: از مردى سؤال مى‏كنيد كه محبوبترين اشخاص نزد رسول خدا (ص) است و دخترش فاطمه، همسر اوست، من به چشم خود ديدم كه رسول خدا (ص)، على و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام را فراخواند و پارچه‏اى را به روى آنها كشيد و فرمود: «خداوندا! اينها اهل بيت منند، از آنان پليدى را دور كن و پاكيزه‏شان نگاه دار»(31) ، و من به آنها نزديك شده گفتم: اى رسول خدا! من هم از اهل بيت تو هستم؟ پيامبر فرمود: برخيز و دور شو!(32).

3- آيه مباهله «فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه على الكاذبين»(33):

از جمله آياتى كه بر فضيلت و موقعيّت حضرت سيدالشهداء (ع) به اتّفاق مسلمين دلالت دارد، آيه مباهله است. در تفاسير اهل سنّت و در كتب محدّثان و مورّخان آمده است كه شركت كنندگان به همراه رسول خدا (ص) در مباهله با نصاراى نجران، على و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام بودند(34) ، و اين خود دليل روشنى است كه آنان گرامى‏ترين افراد نزد خدا و پيامبر او بوده‏اند.

آيه مباهله نمايانگر جلالت مقام و تقرّب خاصّ آنها به خداوند است و اين فضيلت براى جلالت شأن حسين بن على (ع) كافى است.

سيماى حسين (ع) در روايات‏

1- از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمود: حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت هستند.(35)

2- و در روايت ديگرى آمده است كه: جمعى با رسول خدا (ص) به ميهمانى مى‏رفتند و آن حضرت پيشاپيش آنان حركت مى‏كرد. در اثناى راه، حسين (ع) را ديد و خواست او را در آغوش بگيرد، و حسين (ع) به اين سو و آن سو مى‏دويد، پيامبر اكرم از مشاهده اين حالت تبسّم مى‏كرد تا آنكه او را در آغوش گرفته يك دست خود را به پشت سر و دست ديگر را به زير چانه او نهاد و لبهاى مباركشان را بر لبهاى حسين (ع) قرار داده بوسه زد و فرمود: «حسين از من است و من از اويم، خداوند دوست دارد كسى را كه او را دوست دارد».(36)

3- و نيز از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمود: «كسى كه حسن و حسين عليهما السلام را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و كسى كه آنها را دشمن بدارد با من دشمنى كرده است».(37)

4- راوى مى‏گويد: به خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شدم و ديدم كه حسن و حسين عليهما السلام روى دوش اويند، عرض كردم: اى رسول خدا! آيا اين دو را دوست مى‏دارى؟ فرمود: براى چه دوست نداشته باشم در حالى كه اين دو گلهاى منند از باغ دنيا.(38)

5- در روايت ديگرى آمده است كه: مردم در برترى فردى بر ديگرى اختلاف كردند، مردى از آن ميان براى روشن شدن قضيّه به مدينه مى‏رود و با حذيفة بن يمان ملاقات نموده و جريان امر را با او در ميان مى‏گذارد، حذيفه در پاسخ مى‏گويد: از شخص دانا و آگاهى سؤال كردى، من براى تو ماجرائى را بازگو مى‏كنم كه با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده و به خاطر سپرده‏ام؛ روزى پيامبر (ص) از منزل بيرون آمد و من همانگونه كه تو را نگاه مى‏كنم او را تماشا مى‏كردم، در آن اثناء ديدم كه حسين (ع) را بر شانه خود سوار كرده و دست مباركش را روى پاهاى او قرار داده و او را به سينه‏اش مى‏فشارد، بعد رو به مردم كرد و گفت: اگر در بهترين شخص بعد از من اختلاف كرديد، من او را معرّفى مى‏نمايم:

اين حسين بن على (ع) بهترين مردم است از نظر جدّ و جدّه، زيرا پدر بزرگ او رسول اللَّه سرور پيامبران، و مادر بزرگ او خديجه بنت خويلد اولين زنى است كه به خدا و رسالت رسول او ايمان آورد.

اين حسين بن على بهترين مردم است از جهت پدر و مادر، زيرا پدر او علىّ بن ابى طالب برادر و جانشين و پسر عمومى پيامبر است و اولين مردى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد، و مادر او فاطمه بانوى بانوان عالم است.

اين حسين بن على بهترين مردم است از جهت عمو و عمّه، زيرا عموى او جعفر بن ابى طالب كه صاحب دو بال است و عمّه او امّ هانى دختر ابى طالب است.

و اين حسين بن على بهترين مردم است از جهت دائى و خاله زيرا دائى او قاسم فرزند رسول خدا، و زينب دختر رسول اللَّه خاله اوست.

سپس او را از شانه خود بر زمين نهاد و فرمود: اى مردم! اين حسين بن على است، پدر بزرگ و مادر بزرگ و پدر و مادر و عمو و عمّه و دائى و خاله او در بهشت خدايند و او و برادرش در بهشت خواهند بود و به هيچيك از فرزندان انبيا داده نشده آنچه كه به حسين بن على داده شده است مگر به يوسف بن يعقوب.(39)

خبر دادن از شهادت او

1- پيامبر (ص) در حجره امّ سلمه بود و به او فرمود: هيچكس را به ديدن من راه مده! در آن هنگام حسين (ع) كه كودك خردسالى بود، آمد، امّ سلمه نتوانست از ورود او جلوگيرى كند و حسين (ع) وارد حجره شد، امّ سلمه به دنبال او وارد حجره شد و مشاهده كرد كه حسين روى سينه پيامبر (ص) است و رسول خدا مى‏گريد در حالى كه چيزى در دست دارد؛ بعد رو به او كرده فرمود: اى امّ سلمه! جبرئيل هم اكنون به من خبر داد كه فرزندم حسين (ع) كشته خواهد شد؛ پس تربتى را كه در دست داشت به او داد و گفت: نزد خود نگاه دار، هنگامى كه ديدى اين تربت به خون تبديل شد بدان كه او را كشته‏اند.

امّ سلمه گفت: اى رسول خدا! از خدا بخواهيد كه كشته شدن را از او دور كند.

پيامبر (ص) فرمود: من درخواست كردم ولى به من وحى شد كه براى او درجه‏اى است كه هيچيك از آدميان به آن درجه نخواهد رسيد، و شيعيانش را شفاعت مى‏كند، و مهدى (ع) از فرزندان اوست، پس خوشا بحال كسى كه از دوستان حسين و شيعه او باشد، بخدا سوگند كه شيعيان او در روز قيامت رستگار خواهند بود.(40)

2- عبداللَّه بن يحيى از پدرش نقل كرده است كه: با على (ع) بسوى صفّين مى‏رفتيم، چون به نينوى رسيديم على (ع) ندا كرد: اى ابا عبداللَّه صبر كن! اى ابا عبداللَّه صبر كن به شطّ فرات. به على (ع) عرض كردم كه: منظور شما از اين سخنان چيست؟ فرمود: روزى به خدمت رسول خدا (ص) رسيدم در حالى كه گريه مى‏كردند، گفتم: چرا گريه مى‏كنيد؟ فرمود: جبرئيل هم اكنون اينجا بود و به من گفت كه حسين (ع) در كنار شطّ فرات كشته خواهد شد، و بعد افزود: آيا مى‏خواهى تربت پاكش را ببوئى؟ بعد مشتى از آن خاك را به من داد، من به اين جهت مى‏گريستم.(41)

3- انس بن حارث مى‏گويد: از رسول خدا (ع) شنيدم كه مى‏فرمود: بدرستى كه فرزندم حسين در خاك عراق كشته خواهد شد، پس هر كس او را درك كرد، بايد كه او را يارى نمايد.(42)

4- ابووائل شقيق بن سلمه از امّ سلمه نقل كرده است كه او گفت: حسن و حسين عليهما السلام در حجره من نزل رسول خدا (ص) بودند، پس جبرئيل بر پيامبر نازل گرديد و گفت: اى محمد! امّت تو فرزندت را بعد از تو خواهند كشت - و بسوى حسين (ع) اشاره نمود -؛پس رسول خدا(ص) گريست و حسين (ع) را به سينه چسبانيد. آنگاه رسول خدا فرمود: اين تربت نزد تو وديعه باشد؛ و آن را بوئيد و گفت: واى از كرب و بلا.

امّ سلمه مى‏گويد: رسول خدا (ص) به من فرمود: اى امّ سلمه! هرگاه ديدى اين تربت به خون مبدّل گشت بدان فرزندم حسين كشته شده است.

امّ سلمه آن تربت را در شيشه قرار داد و هر روز به آن نظر مى‏نمود و مى‏گفت: اى تربت! آن روزى كه به خون تبديل شوى روز عظيمى خواهد بود.(43)

امام حسين (ع) فرمود:

انّي لا ارى الموت الاّ شهادة و لا الحياة مع الظّالمين الاّ برما

همانا من مرگ را جز شهادت نمى‏يابم و زندگانى با ستمگران را غير از ننگ و خفّت نمى‏دانم‏

پاورقى:‌


1- من به جهت ظلم و تجاوز و فساد و تفريح و اظهار كبر بيرون نيامدم بلكه خواهان اصلاح در امّت جدّم پيامبر و تحقّق فريضه امر به معروف و نهى از منكر هستم».
2- خدا مىخواهد تو را كشته ببيند.
3- رسول خدا مرا به امرى فرمان داده كه من در پى انجام آن خواهم گرفت.
4- سوره كهف: 13.
5- سوره غافر: 78.
6- سوره نسا: 164.
7- سوره هود: 120.
8- سوره هود: 100.
9- سوره طه: 99.
10- مفردات راغب 419.
11- مصباح المتهجد 551 (زيارت اربعين).
12- انّي لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدي صلّى اللَّه عليه و آله اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر». (بحار 44/329).
«من به جهت ظلم و تجاوز و فساد و تفريح و اظهار كبر بيرون نيامدم بلكه خواهان اصلاح در امّت جدّم پيامبر و تحقّق فريضه امر به معروف و نهى از منكر هستم».
13- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 3/249.
14- قد عجبت من صبرك ملائكة السّموات». (زيارت ناحيه مقدسه).
15- او لبابه دختر حارث بن حزن هلالى است و خواهر او ميمونه همسر رسول خداست و گويند او اول زنى است كه بعد از خديجه به رسول خدا ايمان آورده است، و از عباس هفت فرزند به نام فضل و عبداللَّه و عبيداللَّه و معبد و قثم و عبدالرحمن و دخترى هم به نام ام حبيبه داشته است. (الاستيعاب 4/1907).
16- مستدرك الصحيحين 3/127.
17- تقتله الفئة الباغية من بعدي لا انالهم اللَّه شفاعتي».
18- حياة الامام الحسين 1/27. و در امالى شيخ صدوق، مجلس 28، حديث 5 آمده است كه: پيامبر (ص) حسين (ع) را بعد از ولادت به صفيّه دختر عبدالمطلب داد در حالى كه مىگريست و مىفرمود: خدا لعنت كند جماعتى كه تو را مىكشند اى فرزندم؛ و سه بار اين سخن را گفت. صفيّه عرض كرد: پدر و مادرم فدايت شوند چه كسى او را مىكشد؟ فرمود: «بقيّه الفئة الباغية من بني اميّة». در امالى «بقية الفئة الباغية» ضبط شده است ولى ظاهراً بايد «تقتله الفئة الباغية» باشد.
19- كشف الغمه 2/3
20- و به دستور ايشان نام مباركش را حسين گذاردند.
21- كشف الغمه 2/4.
22- اسد الغابه 2/11.
23- تاريخ الخلفاء 188.
24- بحارالانوار 43/239.
25- مختصر تاريخ ابن عساكر 7/117.
26- مختصر تاريخ ابن عساكر 7/118.
27- سوره شورى: 23.
28- عمده ابن بطريق 50.
29- سوره احزاب: 33.
30- صحيح مسلم 7/130.
31- اللّهمّ هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيرا».
32- مختصر تفسير ابن كثير 3/94.
33- سوره آل عمران: 61.
34- تفسير فخررازى 8/80؛ مختصر تفسير ابن كثير 1/289؛ طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسين 29؛ و در تفسير مجمع البيان 2/452 آمده است: مفسران اجماع كرده‏اند كه مراد از «ابناءنا» حسن و حسين عليهما السلام هستند.
35- الحسن و الحسين سيّدا شباب اهل الجنّة». (طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسين 28).
36- حسين مني و انا منه احبّ اللَّه من احبّ حسينا». (طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسين 27).
37- من احبّ الحسن و الحسين فقد احبّني و من ابغضهما فقد ابغضني». (طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسين 26).
38- كنز العمال 13/671 ح 37711.
39- مختصر تاريخ ابن عساكر 7/128.
40- امالى شيخ صدوق، مجلس 29، حديث 3؛ و البداية و النهاية 8/216 با تفاوت مختصرى همين خبر را از امّ سلمه نقل كرده است.
41- مسند احمد بن حنبل 1/75.
42- دلاذل النبوة ابى نعيم 2/554، حديث 493.
43- معجم كبير طبرانى 3/114، حديث 2817.