فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء (ع)

محمّد محمّدى رى شهرى

- ۲ -


فصل سوم

آسيب شناسي مرثيه سرايي و عزاداري

در عصر حاضر ، آشنايي با آفاتي كه هدف و فلسفه عزاداري سالار شهيدان را تهديد مي كنند ، مهم ترين و اساسي ترين گام در راه تحقق اهداف ارزشمند اين دستورالعمل سازنده اهل بيت عصمت و طهارت است و از اين رو اين مسأله با شرح و بسط بيشتري ارائه مي شود .

نقش فرهنگ اصيل عاشورا در جهل زدايي جوامع اسلامي و زمينه سازي براي حكومت جهاني اسلام ، ايجاب مي كند كه اسلام ستيزان مستكبر ـ اعم از آنها كه رسماً در مقابل اسلام قرار دارند يا كساني كه به نام اسلام بر مسلمين حكومت مي كنند ـ در دوران هاي مختلف تاريخ براي تحريف آن برنامه ريزي كنند ، چرا كه آنان از جهل مردم تغذيه مي كنند ، و بيداري امت اسلامي بنياد حاكميت آنها را فرو مي ريزد .

نقش فرهنگ عاشورا در پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نهضت هاي آزاديبخش اسلامي ، موجب گرديده كه تلاش هاي استكبار جهاني و در رأس آنها آمريكا براي تحريف فرهنگ عاشورا مضاعف گردد و با توطئه هاي پيچيده تري وارد عرصه نبرد با اين ميراث گرانبهاي فرهنگي شوند . ( 1 )

اكنون بايد ديد چگونه فرهنگ اصيل عاشورا به وسيله دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه تحريف مي شود ؟ و چه آفاتي مجالس عزاداري سالار شهيدان را تهديد مي كند ؟

پاسخ اجمالي اين سؤال اين است كه : هر چه با فلسفه عزاداري يعني : جهل زدايي جامعه اسلامي و نيز با ويژگي هاي مجالس عزاداري هدفمند ، يعني : خدامحوري ، ارائه تحليل واقع بينانه از حادثه عاشورا و بهره گيري صحيح از احساسات و عواطف مردم نسبت به اهل بيت ( عليهم السلام ) ، در تضاد باشد ، آفت مجالس عزاداري سيد الشهدا است .

اينك براي توضيح اين اجمال به مهم ترين آسيب ها اشاره مي كنيم :

1 . تحريف هدف عزاداري

خطرناكترين آفت عزاداري سيد الشهدا ، تحريف هدف آن است . پيش از اين اشاره كرديم كه فلسفه عزاداري امام حسين با فلسفه شهادت آن حضرت يكي است ، بنا بر اين تحريف هدف عزاداري ، تحريف هدف شهادت آن بزرگوار نيز هست .

اين تحريف به دو گونه مي تواند تجلي يابد : يكي آن كه به جاي روشني بخشي و احياگري تنها به آمرزش گناهان و پاك سازي معنوي خلاصه گردد .

و ديگر آن كه به جاي تأكيد بر بُعد حماسي به جنايت يزيديان و ستمگران در اين حادثه پرداخته شود .

اين سخن بدان معنا نيست كه آمرزش گناهان و پاكسازي معنوي بر عزاداري بار نيست و يا اين كه نبايد جنايت هاي ستم پيشگان را برشمرد ، بلكه غرض پرهيز از نگاه تجزيه اي است .

اينك به توضيح اين دو مطلب مي پردازيم :

اگر به جاي جهل زدايي و احياء ارزش هاي اسلامي ، فلسفه عزاداري براي سالار شهيدان ، در پاك سازي گنه كاران از گناه خلاصه شود ، در واقع هدف شهادت امام و عزاداري براي آن حضرت تحريف شده است ، يعني دقيقاً همان تحريفي كه در آيين مسيحيت در مورد حضرت عيسي تحقق يافت .

استاد شهيد مطهري در اين باره مي گويد :

من نمي دانم كدام جاني يا جاني هايي جنايت را به شكل ديگري بر حسين بن علي وارد كردند ، و آن اين كه هدف حسين بن علي را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندي را كه مسيحي ها در مورد مسيح گفتند درباره حسين گفتند كه حسين كشته شد براي آن كه بار گناه امت را به دوش بگيرد ، براي اين كه ما گناه بكنيم و خيالمان راحت باشد ، حسين كشته شد براي اين كه گناهكار تا آن زمان كم بود ، بيشتر بشود . . . . ( 2 )

استاد مطهري درباره نوعي ديگر از تحريف هدف عزاداري و گريه بر امام حسين ( عليه السلام ) چنين مي گويد :

چرا ائمه اطهار ( عليهم السلام ) ( حتي از پيغمبر اكرم روايت است ) گفتند كه اين نهضت بايد زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم براي امام حسين بگريند ؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعي را مسخ كرديم . گفتيم فقط به خاطر اين است كه تسلّي خاطري براي حضرت زهر ( عليها السلام ) باشد ! با اين كه ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائماً بي تابي مي كنند تا ما مردم بي سر و پا يك مقدار گريه كنيم تا تسلي خاطر پيدا كنند ، آيا توهيني بالاتر از اين براي حضرت زهرا پيدا مي كنيد ؟ ! ( 3 )

خيال مي كنيم حسين بن علي در آن دنيا منتظر است كه مردم برايش دلسوزي كنند يا العياذ بالله حضرت زهر ( عليها السلام ) بعد از هزار و سيصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهي ، منتظر است كه . . . براي او گريه بكنند تا تسلّي خاطر پيدا كند !

چند سال پيش در كتابي ديدم كه نويسنده مقايسه اي ميان حسين بن علي و عيسي مسيح كرده بود ، نوشته بود كه عمل مسيحيها بر عمل مسلمين ( شيعيان ) ترجيح دارد ، زيرا آنها روز شهادت عيسي مسيح را جشن مي گيرند و شادماني مي كنند ، ولي اينها در روز شهادت حسين بن علي مرثيه خواني و گريه مي كنند . عمل آنها بر عمل اينها ترجيح دارد ، زيرا آنها شهادت را براي عيسي مسيح موفقيّت مي دانند نه شكست ، و چون موفقيّت مي دانند شادماني مي كنند . امّا مسلمين شهادت را شكست مي دانند و چون شكست مي دانند گريه مي كنند . خوشا به حال ملّتي كه شهادت را موفقيّت بشمارد و جشن بگيرد و بدا به حال ملّتي كه شهادت را شكست بداند و به خاطر آن مرثيه خواني بكند .

جواب اين است كه اوّلاً دنياي مسيحي كه اين شهادت را جشن مي گيرد ، روي همان اعتقاد خرافي است كه مي گويد عيسي كشته شد تا بار گناه ما بريزد ، و چون به خيال خودش سبكبال شده و استخوانش سبك شده آن را جشن مي گيرد ، در حقيقت او جشن سبكي استخوان خودش را به خيال خودش مي گيرد ، و اين يك خرافه است . ثانياً اين همان فرق اسلام و مسيحيّت تحريف شده است كه اسلام يك دين اجتماعي و مسيحيّت ، ديني است كه همه آن چيزي كه دارد اندرز اخلاقي است . از طرف ديگر گاه به يك حادثه از نظر فردي نگاه مي كنيم و گاه از نظر اجتماعي . از نظر اسلام شهادت حسين بن علي از ديدگاه فردي يك موفّقيّت بود . ( 4 )

گفتني است كه آن چه تحريف هدف عزاداري براي امام حسين ( عليه السلام ) است خلاصه كردن آن در پاك سازي گناهان شبيه باور خرافي مسيحيان درباره مصلوب شدن حضرت عيسي است و اين به معناي نفي نقش عزاداري در آمرزش گناهان نيست .

به سخن ديگر ، هدف عزاداري بر امام حسين ( عليه السلام ) جهل زدايي و احياء ارزش هاي ديني است و عزاداري با اين هدف بركات فراواني براي فرد و جامعه دارد ( 5 ) كه يكي از آنها آمرزش گناهان و سالم سازي رواني انسان هاست كه اين بركت نيز دقيقاً در جهت احياء ارزش هاي اسلامي قرار دارد .

از سوي ديگر حادثه عاشورا در يك نگاه كلي و واقع بينانه ، داراي دو بُعد است : يكي بُعد جنايت و مظلوميت و ديگري بُعد حماسه ، عزت و عظمت . از اين رو تحليل و تبيين صحيح اين حادثه در صورتي امكان پذير است كه اين دو بُعد در كنار هم ديده شود و ارائه گردد ، در غير اين صورت ، مخاطب درك درستي از اين جريان مهم تاريخ اسلام پيدا نخواهد كرد .

استاد مطهري ( قدس سره ) در اين باره مي گويد :

حادثه عاشورا و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد : يك صفحه سفيد و نوراني و يك صفحه تاريك ، سياه و ظلماني كه هر دو صفحه اش يا بي نظير است و يا كم نظير .

اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقط جنايت بي نظير و يا كم نظير مي بينيم . . . .

از اين نظر حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدي است ، يك مصيبت است ، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه مي كنيم ، در آن ، كشتن بي گناه مي بينيم ، كشتن جوان مي بينيم ، كشتن شيرخوار مي بينيم ، اسب بر بدن مرده تاختن مي بينيم ، آب ندادن به يك انسان مي بينيم ، زن و بچّه را شلاق زدن مي بينيم ، اسير را بر شتر بي جهاز سوار كردن مي بينيم . از اين نظر قهرمان حادثه كيست ؟ واضح است وقتي كه حادثه را از جنبه جنايي نگاه كنيم ، آن كه مي خورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است ، عبيد الله بن زياد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذي الجوشن است ، خولي است و يك عدّه ديگر . لذا وقتي كه صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مي كنيم ، فقط جنايت ورثاء بشريّت را مي بينيم . پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم ؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگري نيست كه بگوييم . بايد بگوييم :

ز آن تشنگان هنوز به عيّوق مي رسد * * * فرياد العطش زبيابان كربل ( 6 )

امّا آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يك صفحه است ؟

آيا فقط رثاء است ؟ فقط مصيبت است و چيز ديگري نيست ؟

اشتباه ما همين است . اين تاريخچه يك صفحه ديگر هم دارد كه قهرمان آن صفحه ، ديگر پسر معاويه نيست ، پسر زياد نيست ، پسر سعد نيست ، شمر نيست . در آنجا ، قهرمان حسين است . در آن صفحه ، ديگر جنايت نيست ، تراژدي نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيّت است ، تجلّي حقيقت و انسانيّت است ، تجلّي حقّ پرستي است . آن صفحه را كه نگاه كنيم ، مي گوييم بشريّت حقّ دارد به خودش ببالد . امّا وقتي صفحه سياهش را مطالعه مي كنيم مي بينيم كه بشريّت سرافكنده است و خودش را مصداق آن آيه مي بيند كه مي فرمايد : ( قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ) ( 7 ) .

مسلّماً جبرئيل امين در مقابل اعلام خدا كه فرمود : ( إِنِّي جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً ) ( 8 ) سؤالي نمي كند ، بلكه آن دسته از فرشتگان كه فقط صفحه سياه بشريّت را مي ديدند و صفحه ديگر آن را نمي ديدند ، از خدا اين سؤال را كردند كه آيا مي خواهي كساني را در زمين قرار دهي كه فساد كنند و خون ها بريزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود : ( إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ) . ( 9 )

آن صفحه ، صفحه اي است كه ملك اعتراض مي كند ؛ بشر سرافكنده است و اين صفحه ، صفحه اي است كه بشريّت به آن افتخار مي كند . چرا بايد حادثه كربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه كنيم ؟ و چرا بايد هميشه جنايتهاي كربلا گفته شود ؟ چرا هميشه بايد حسين بن علي از آن جنبه اي كه مورد جنايت جانيان است مورد مطالعه ما قرار بگيرد ؟ چرا شعارهايي كه به نام حسين بن علي مي دهيم و مي نويسيم ، از صفحه تاريك عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نوراني اين داستان را كمتر مطالعه مي كنيم ، در حالي كه جنبه حماسي اين داستان صد برابر جنبه جنائي آن مي چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكي آن خيلي مي چربد ، پس بايد اعتراف كنيم كه يكي از جاني هاي بر حسين بن علي ما هستيم كه از اين تاريخچه فقط يك صفحه اش را مي خوانيم و صفحه ديگرش را نمي خوانيم . ( 10 )

2 . استناد به منابع غير معتبر

يكي از آسيب هايي كه خصوصاً در قرن هاي اخير عزاداري امام حسين ( عليه السلام ) را تهديد مي كند ، استناد و استفاده اهل منبر و مرثيه سرايان از منابع غير معتبر و غير قابل استناد ( 11 ) است .

نكته قابل توجه اين كه تاريخ عاشورا بيش از هر موضوع ديگر ، داراي منابع معتبر و قابل استناد است ، و مرثيه سرايان متعهد و آگاه اصولاً نيازي به استفاده از منابع غير قابل استناد ندارند . به گفته شهيد مطهري :

اگر كسي تاريخ عاشورا را بخواند مي بيند از زنده ترين و مستندترين و از پر منبع ترين تاريخ ها است . مرحوم آخوند خراساني ( 12 ) فرموده بود آنها كه به دنبال روضه نشنيده مي روند ، بروند روضه هاي راست را پيدا كنند كه آنها را احدي نشنيده است . ( 13 )

شماري از مرثيه سرايان مي پندارند هر چه چاپ و منتشر شد قابل استناد است و كاري با اعتبار منبع ندارند ، نويسنده ارجمند كتاب لؤلؤ و مرجان درباره برخي از مطالب نادرستي كه بر زيارت معتبر وارث افزوده شده مي گويد :

روزي طلبه اي را ديدم كه آن دروغ هاي قبيحه را براي شهدا مي خواند ، دستي بر كتفش گذاشتم ، ملتفت من شد ، گفتم : از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضري ؟ ! گفت : مگر مروي نيست ؟ تعجب كردم ، گفتم : نه . گفت : در كتابي ديدم . گفتم : در كدام كتاب ؟ گفت : مفتاح الجنان ( 14 ) . ساكت شدم ، كسي كه در بي اطلاعي كارش به اينجا رسد كه جمع كرده بعضي عوام را كتاب شمرد و مستند قرار دهد ، قابل سخن گفتن نيست . ( 15 )

بسياري از مطالب بي اساس و دروغ كه موجب وهن اهل بيت ( عليهم السلام ) است و متأسفانه به عنوان مرثيه مطرح مي گردد ريشه در منابع غير معتبر دارد ، و از اين رو منبع شناسي ( 16 ) در كنار اخلاص نخستين شرط ذاكران و مرثيه سرايان راستين تاريخ خونبار عاشورا است و كساني كه فاقد اين شرط باشند ، شايستگي براي ذكر مصيبت اهل بيت ( عليهم السلام ) ندارند :

شخصي در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فريدي ، آقا محمدعلي صاحب مقامع و غيره ـ قدس سره ـ رسيده و عرض كرد : در خواب مي بينم به دندان خود گوشت بدن مبارك حضرت سيد الشهداء ( عليه السلام ) را مي كَنَم ! آقا او را نمي شناخت ، سر به زير انداخت و متفكر شد ، پس به او فرمود : شايد روضه خواني مي كني ؟ ! عرض كرد : بلي . فرمود : يا ترك كن يا از كتب معتبره نقل كن . ( 17 )

3 . گزارش هاي ذلّت بار

حسين بن علي ( عليه السلام ) مظهر عزت الهي و عاشورا جلوگاه حماسه و عزّت حسيني ، و شعار دشمن شكن « هيهات منّا الذّلّه » ميراث گرانبهاي اوست ، در منابع معتبر گزارش شده كه آن حضرت ضمن يك سخنراني حماسي در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود :

ألا وإنَّ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ قَد رَكَزَ بَينَ اثنَتَينِ ، بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ، وهَيهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ، يَأبَي اللهُ لَنا ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِيَّةٌ ونُفوسٌ أبِيَّةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلي مَصارِعِ الكِرامِ . ( 18 )

هان ! خوانده شده ، پسر خوانده شده ، مرا ميان دو چيز قرار داده است : شمشير و خواري . خواري از ما دور است و خداوند ، آن را براي ما نمي پذيرد ، و نيز پيامبرش و مؤمنان و دامن هايي پاك و پاكيزه و جان هايي غيرتمند و خوددار كه اطاعت از ليئمان را بر مرگي كريمانه ، مقدّم نمي دارند .

و نيز در پاسخ به كساني كه به او گفتند :

لا نُخَلّيكَ حَتّي تَضَعَ يَدَكَ في يَدِ عُبَيدِ اللهِ بنِ زِياد .

تو را رها نخواهيم ساخت تا دست در دست عبيد الله بن زياد نگذاري .

فرمود :

لا وَاللهِ ، لا اُعطي بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ ، ولا أفِرُّ فِرارَ العَبيدِ ، ( إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ )   ( 19 ) ( إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّر لاَّ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ) ( 20 ) . ( 21 )

نه به خدا سوگند كه نه بسان ذلت زدگان ، دست ذلت به دست خود كامگان خواهم داد و نه بسان بردگان پا به فرار خواهم نهاد ( من به پروردگار خويش وپروردگار شما پناه مي برم از اينكه مرا سنگباران نماييد ) . ( من از شرارت هر عنصر حق ناپذير ومتكبري كه به روز حساب ايمان نمي آورد به پروردگار خود وشما پناه مي برم ) .

بنا بر اين هر گزارشي از تاريخ عاشورا كه حاكي از پذيرش ذلت توسط آن حضرت است ، دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان اوست مانند آن چه گزارش شده كه فرموده :

اِختاروا مِنّي خِصالا ثَلاثاً : إمّا أن أرجِعَ إلَي المَكانِ الَّذي أقبَلتُ مِنهُ ، وإمّا أن أضَعَ يَدي في يَدِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَيَري فيما بَيني وبَينَهُ رَأيَهُ ، وإمّا أن تُسَيِّروني إلي أيِّ ثَغر مِن ثُغورِ المُسلِمينَ شِئتُم ، فَأَكونَ رَجُلا مِن أهلِهِ ، لي ما لَهُم ، وعَلَيَّ ما عَلَيهِم . ( 22 )

يكي از سه پيشنهاد مرا بپذيريد : يا به همان جايي كه از آنجا آمده ام بازگردم و يا دستم را در دست يزيد بن معاويه بگذارم و ميان من و خود حكم كند و يا مرا به هر يك از مرزهاي مسلمانان كه مي خواهيد بفرستيد و من هم مانند يكي از ساكنان همانجا شوم با همان وظايف و حقوق .

يا آن چه كتاب نور العين به آن حضرت نسبت داده كه وقتي شمر مي خواست آن حضرت را به قتل برساند ، فرمود :

إذاً ولا بُدَّ مِن قَتلي فَاسقِني شَربَةَ ماء ، فَقالَ : هَيهاتَ أن تَذوقَ الماءَ ! بَل تَذوقُ المَوتَ غُصَّةً بَعدَ غُصَّة ، وجُرعَةً بَعدَ جُرعَة . ( 23 )

بنابراين ، حال كه كشتنم قطعي است ، پس جرعه اي آب به من بده . او گفت : هرگز اگر قطره اي آب بچشي ! بلكه مرگ را به صورت گلوگير و جرعه جرعه اي مي چشي .

اين گونه گزارش ها علاوه بر اين كه با محكمات تاريخ عاشورا و موضع گيري هاي امام در طول زندگي افتخارآميز او ، منافات دارد ، مخالف اصول باورهاي شيعه در مورد جايگاه والاي خاندان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . و بر اين اساس يكي از آفات مجالس عزاداري سيد الشهداء مرثيه سرايي ذلت آميز براي آن حضرت است ، و بر ذاكران مخلص اهل بيت ( عليهم السلام ) فرض است كه از هر سخن و تعبيري كه حاكي از اظهار ذلت آن بزرگوار و يا اهل بيت ايشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّاً اجتناب كنند . در اين باره محدّث نوري در كتاب لؤلؤ و مرجان رؤياي صادقه اي را از روضه خوان معروفي بدون ذكر نام نقل كرده كه حقيقتاً تكان دهنده است !

چرا ذلت فرزندم حسين را خواندي ؟ !

« سيد فاضلي از معتبرين روضه خوانان ، شبي در خواب ديد كه : گويا قيامت برپا شده و خلق در نهايت وحشت و حيرت ، و هر كس به حال خود مشغول ، و ملائكه ايشان را مي رانند به سوي حساب ، و با هر تني دو موكل بود . من چون اين داهيه را ديدم در انديشه عاقبت خود كه با اين بزرگي امر به كجا خواهد كشيد ؟ در اين حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبيين ( صلّي الله عليه وآله ) ، چون مآل كار خطرناك بود مسامحه كردم ، قهراً مرا كشاندند ، يكي در پيش ، ديگري در عقب و من در وسط . هراسان و ترسناك سير مي كرديم كه ديدم عماري بسيار بزرگي بر دوش جماعتي از طرف راست راه مي روند ، با الهام الهي دانستم كه در آن عماري سيده زنان عالم است ـ صلوات الله عليها ـ و چون به عماري نزديك شدم فرصت را غنيمت دانسته از دست موكلان فرار و خود را به زير عماري رساندم . آن را قلعه اي محكم و محل منيعي ديدم كه پيش از من جمعي از گناه كاران به آنجا پناه برده بودند ، و موكلين را ديدم از عماري دور و قدرت بر نزديك شدن به عماري ، ندارند و به همان اندازه دوري با ما سير مي كنند و به اشاره التماس كردند برگرديم ، قبول نكرديم ، آن گاه به اشاره ما را تهديد كردند ، چون تكيه گاه خود را محكم ديديم ما نيز ايشان را تهديد مي كرديم .

و با همين قوت قلب سير مي كرديم كه ناگاه رسولي از جانب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت كه : جمعي از گناهكاران امت به تو پناه آورده اند ، ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم ، پس آن مخدره اشاره فرمود كه موكلان از هر طرف رسيدند و ما را به موقف حساب كشاندند . در آنجا منبري ديديم بسيار بلند كه پله هاي زيادي داشت و سيد انبياء ( صلّي الله عليه وآله ) بر بالاي آن نشسته و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بر پله اول آن ايستاده و مشغول است به رسيدن حساب خلايق . و آنها در پيش روي آن حضرت صف كشيده ، چون نوبت حساب به من رسيد مرا مخاطب كرد و به نحو سرزنش و توبيخ فرمود : « چرا ذلت فرزندم حسين را خواندي و او را به مذلت و خواري نسبت دادي ؟ » . پس در جواب متحير شدم و جز انكار چاره اي نديدم ، پس منكر شدم كه نخواندم . پس ديدم دردي به بازويم رسيد گويا ميخ آهني در آن فرو رفته ملتفت شدم به طرف خود مردي را ، ديدم كه در كفش طوماريست ، آن را به من داد ، گشودم ديدم صورت مجالس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم در آن ثبت شده بود و از آن جمله همان فقره كه از من سؤال كردند .

پس حيله ديگر به خاطرم آمد ، گفتم : مجلسي ( رحمه الله ) آن را در جلد دهم بحار ذكر كرده ، پس به يكي از خدام حاضرين فرمود : برو از مجلسي آن كتاب را بگير ، پس ملتفت شدم ديدم از طرف راست منبر صفوف بسيار است كه اول آن جنب منبر و آخر آن خداي داند كه به كجا منتهي مي شود و هر عالمي مؤلفاتش در پيش رويش گذاشته ، شخص اول در صف اول مرحوم مجلسي است . چون رسول حضرت پيغام را به او رساند در ميان كتب آن كتاب را برداشت به او داد ، گرفت آورد . اشاره فرمود به من دهد ، گرفتم و در بحر تحير فرو رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افتراء خلاصي از آن مهلكه بود .

پس پاره اي اوراق آن را بيهوده به هم زدم ، در آن حال حيله ديگر به خاطرم آمد ، پس گفتم : آن را در مقتل حاجي ملا هادي برغاني ديدم ، باز به خادمي فرمود : برو به او بگو كتاب را بياورد ، و رفت و گفت : در صف ششم يا هفتم شخص ششم يا هفتم حاجي مذكور بود ، كتاب را خود برداشت و آورد .

پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب پيدا كنم ، دو مرتبه خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد ، بيهوده مشغول بر گرداندن اوراق بودم با قلب هراسان .

تا آن كه مي گويد : چون از خواب بيدار شد جماعتي از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود نقل نمود و گفت :

اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضه خواني را نمي بينم ، آن را ترك مي كنم و هر كه مرا تصديق مي كند سزاوار است او نيز دست از آن بكشد . با آنكه ساليانه مبالغ خطيري از اين راه به او مي رسيد از آن چشم پوشيده دست از روضه خواني كشيد » . ( 24 )

4 . غلوّ

گزارش هاي ذلت بار ، پايين آوردن و غلوّ بالاتر بردن اهل بيت از جايگاه واقعي آنها است كه متأسفانه ، هر دو آفت در برخي مجالس مرثيه سرايي مشاهده مي شود .

شيخ المحدثين ، ابن بابويه روايتي را از امام رض ( عليه السلام ) نقل كرده كه دلالت دارد بر اين كه غلوّ يك توطئه حساب شده دشمنان اهل بيت براي بدبين كردن مردم به آنان و منزوي كردن خاندان رسالت بوده است ، متن سخن امام اين است :

إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخباراً في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلي ثَلاثَةِ أقسام : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا ، وثالِثُها التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ؛ فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلي القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعداءِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا . ( 25 )

مخالفين ما سه نوع خبر در فضايل ما جعل كرده اند : 1 ـ غلو ، 2 ـ كوتاهي در حق ما ، 3 ـ تصريح به بدي هاي دشمنان ما ودشنام به آنان . وقتي مردم اخبار غلو را مي شنوند ، شيعيان ما را تكفير مي كنند ومي گويند : شيعه قائل به ربوبيت ما مي باشد ووقتي كوتاهي در حق ما را مي شنوند به آن معتقد مي شوند ووقتي بدي هاي دشمنان ما را مي شنوند ما را دشنام مي دهند .

بنا بر اين ، كساني كه در مجالس عزاداري ، اهل بيت ( عليهم السلام ) را جايگزين خدا مي كنند و به جاي خدا محور كردن مجالس امام حسين و پيوند دادن دل ها به خدا از طريق اهل بيت كه ابواب الهي هستند ، مردم را به « حسين اللهي » شدن و « زينب اللهي » گرديدن دعوت مي نمايند و يا براي بزرگداشت اهل بيت ، انبياء بزرگ الهي را كوچك جلوه مي دهند ، آگاهانه يا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بيت قرار گرفته اند و سيد الشهدا از آنان بيزار است . ( 26 )

5 . دروغ

زشت ترين و خطرناك ترين دروغ ه ( 27 ) ، دروغ بستن به خدا و پيامبر خدا و اهل بيت است كه از گناهان كبيره شمرده شده و موجب بطلان روزه مي گردد . ( 28 )

مرثيه سراياني كه بدون حجت شرعي ، سخني را به خدا و اهل بيت نسبت مي دهند نه تنها خادم و ذاكر امام حسين ( عليه السلام ) نيستند بلكه بايد بدانند كه كار آنها گناه كبيره است .

حقيقتاً براي بسياري از مردم باور كردن اين معنا سخت است كه روضه خواني دروغ مرثيه سرايي كند ، ولي با كمال تأسف بايد به اين واقعيت تلخ اعتراف كرد ، بلكه براي اين مصيبت بزرگي كه تاريخ عاشورا بدان مبتلا گرديده بايد بيش از مصيبت عاشورا گريست ، چرا كه اين مصيبت پامال كردن نهضت مقدس حسيني است !

براي توضيح اين اجمال ، علاقمندان مي توانند به كتاب لؤلؤ و مرجان كه توسط محدث نوري در سال 1319 هجري قمري تأليف شده و كتاب حماسه حسيني اثر استاد شهيد مطهري مراجعه كنند . و اينك نگاهي كوتاه به اين دو كتاب از اين منظر :

دروغ در مرثيه سرايي در دوران گذشته

مي توان گفت از موقعي كه كتاب روضة الشهداء نوشته شد يعني حدود سال نهصد هجري آسيب دروغ وارد عرصه مرثيه سرايي گرديد ، و به تدريج اين آفت گسترش يافت به گونه اي كه در اوايل قرن چهاردهم محدث نوري از گسترش اين آفت احساس خطر كرد و به پيشنهاد يكي از علماي هندوستان اقدام به نوشتن كتاب لؤلؤ و مرجان كرد ( 29 ) . وي درباره انگيزه نوشتن اين كتاب در آغاز آن مي گويد :

جناب العالم العامل الجليل الفاضل الكامل . . . سيد محمّد مرتضي جونپوري هندي ـ ايده الله تعالي ـ مكرر از آنجا به حقير شكايت از ذاكرين و روضه خوانان آن صوب كرده كه در گفتن دروغ حريص و بي باك [ اند ] و اصرار تام در نشر اكاذيب و مجعولات دارند ، بلكه نزديك به آن رسيده كه آن را جايز دانند و مباح شمارند ، چون سبب گريانيدن مؤمنين است از دائره عصيان و قبح او را بيرون دانند ! و امر فرمود كه چند كلمه در اين باب به طريق موعظه و مجادله حسنه نوشته ، شايد سبب تنبه و دست برداشتن از اين قبايح شود . ظاهراً جناب ايشان گمان دارند كه در عتبات عاليات و بلاد مقدسه ايران اين طايفه از اين غائله آسوده و دامن عفت ايشان به لوث كذب و افترا آلوده نيست و اين خرابي ديني منحصر است در همان بلاد ، غافل از آن كه نشر خرابي از سرچشمه در هر جا منتشر شده منتهي به مركز علم و حوزه اهل شرع اعتاب عاليه است ؛ چه اگر اهل علم مسامحه نمي كردند و مراقب تميز صحيح و سقيم و صدق و كذب گفتار اين طايفه مي شدند و از گفتن اكاذيب نهي مي كردند كار خرابي به اينجا نمي رسيد . ( 30 )

محدث نوري در بخشي ديگر از كتاب لؤلؤ و مرجان مي گويد :

سكوت متمكنين سبب تجرّي و بي مبالاتي اين طايفه بي انصاف شده حتي در حرم هاي شريفه و روضات متبركه ، خصوص ، حرم صاحب عزا حضرت سيد الشهداء ـ روحنا و روح العالمين له الفداء ـ در غالب اوقات ، سيّما در اسحار كه موسم گريه و ناله و استغفار است به اقسام دروغ هاي عجيبه و گاهي به آوازهاي مطربه ، آن محضر انوار را تاريك نمايند . ( 31 )

نمونه هايي از روضه هاي دروغ از نگاه محدث نوري

اينك به چند نمونه از مرثيه سرايي هاي دروغين كه محدث نوري در كتاب « لؤلؤ و مرجان » آورده توجه فرماييد :

1 . اضافات داستان آمدن طبيب براي معالجه امام علي ( عليه السلام ) در بستر شهادت

نقل كنند از حبيب بن عمرو كه رفت خدمت امير المؤمنين ( عليه السلام ) بعد از رسيدن ضربت به فرق مباركش ، و اشراف و رؤساء قبايل و شرطة الخميس در محضر انورش بودند . مي گويد :

وما مِنهُم أحَدٌ إلاّ ودَمعُ عَينَيهِ يَتَرَقرَقُ عَلي سَوادِها حُزناً عَلي أميرِ المُؤمِنينَ ( عليه السلام ) .

يكايك آنها بر اندوه بر اميرالمؤمنين چشمانشان آكنده از اشك شد .

و به فرزندان آن جناب نظر كردم كه سرها را به زير انداخته

وما تَنَفَّسَ مِنهُم مُتَنَفِّسٌ إلاّ وظَنَنتُ أنَّ شَطايا قَلبِهِ تَخرُجُ مِن أنفاسِهِ .

كسي از آنها نبود مگر اين كه گمان بردم كه پاره هاي قلبش با نفس هايش بيرون مي آيد .

مي گويد : اطبا را جمع كردند و اثير بن عمر ريه گوسفند را باد كرد و داخل آن جراحت كرد و بيرون آورد . ديد به مغز سر آلوده است . حاضرين پرسيدند :

فَخَرِسَ وتَلَجلَجَ لِسانُهُ ؛ به لكنت افتاد و زبانش بند آمد .

مردم فهميدند و مأيوس شدند ، پس سرها به زير انداخته آهسته مي گريستند از ترس آنكه زنان بشنوند ، جز اصبغ بن نباته كه طاقت نياورد و نتوانست خودداري كند « دُونَ أنْ شَرِقَ بِعَبرَتِهِ » بلند گريست .

پس حضرت چشم باز كرد . و بعد از كلماتي حبيب مي گويد : گفتم :

يا أبَا الحَسَنِ ، لا يَهولَنَّكَ ماتَري ، وإنَّ جُرحَكَ غَيرُ ضائِر ، فَإِنَّ البَرَدَ لا يُزيلُ الجَبَلَ الأَصَمَّ ، ونَفحَةَ الهَجيرِ لا يُجَفِّفُ البَحرَ الخِضَمَّ ، وَالصِّلَّ يَقوي إذَا ارتَعَشَ ، وَاللَّيثَ يَضري إذا خُدِشَ .

اي ابوالحسن ، آنچه مي بيني ، تو را به هراس نيندازد ، جراحتت آسيبي به تو نمي زند . تگرگ صخره را از جا نمي كند وباد گرم نيمروزي ، اقيانوس را نمي خشكاند . بچه افعي آن گاه نيرومند مي شود كه مرتعش شود و شير آن گاه خطرناك مي شود كه زخمي شود .

بعد حضرت جوابي داد و ام كلثوم شنيد و گريست . حضرت او را خواست ، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش .

و ظاهر اين نقل چنين است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد :

أنتَ شَمسُ الطّالِبِيّينَ ، وقَمَرُ الهاشِمِيّينَ ، دَسّاسُ كُثُبِهَا المُتَرَصِّدُ ، وأرقَمُ أجِمَّتِها المُتَفَقِّدُ ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوهُ ذُلاّ ، جَمعُنا إذَا المَوكِبُ الكَثيرُ قَلاّ . . . .

تو خورشيد خاندان طالب ، و ماه بني هاشمي ، اژدهايي هستي كه در كمين نشسته و مار سهمگيني كه مخفي وآماده حمله است ، تو عزت مايي وقتي چهره ها از خواري سر افكنده مي شوند ، تو مايه وحدت و كثرت مايي هنگام كمي ها . تاآخر

اين خبر مسجع مقفي كه از شنيدنش نفس محظوظ مي شود و لكن صد حيف كه اصل ندارد . و در اصل شريف ثقه جليل عاصم بن حميد خبر عمرو و آمدن جراح را دارد ، ابداً از اين كلمات در آن چيزي يافت نمي شود . ( 32 ) و همچنين ابو الفرج در مقاتل الطالبيين ( 33 ) معالجه اثير بن عمر را ذكر كرده بدون اين شرح و حواشي . ( 34 )

2 . آب آوردن ابا الفضل براي سيد الشهدا در كودكي !

نمونه ديگري از دروغ در مرثيه سرايي ، داستاني است كه محدث نوري آن را در كتاب خود به عنوان نمونه ديگر از دروغ پردازي آورده و شهيد مطهري هم مي گويد من آن را مكرر شنيده ام و آن داستان ساختگي اين است :

روزي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در بالاي منبر خطبه مي خواند ، حضرت سيد الشهداء ( عليه السلام ) تشنه شد ، آب خواست ، حضرت به قنبر امر فرمود : آب بياور ، عباس در آن وقت طفل بود ، چون شنيد تشنگي برادر را دويد نزد مادر و آب براي برادر گرفت در جامي و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مي ريخت ، به همين قسم وارد مسجد [ شد ] ، چشم پدر بر او افتاد گريست و فرمود : امروز چنين و روز عاشورا چنان ، و قدري از مصائب او ذكر نمود الخ . ( 35 )

محدث نوري پس از اشاره به اين داستان دروغ ، در تبيين مجعول بودن آن مي گويد : « اين قصه البته در كوفه بود و اگر در مدينه بود بايد
اول خلافت آن حضرت باشد ؛ زيرا كه قبل از آن مسجد و منبري براي آن حضرت نبود . عمر شريف حضرت ابي عبد الله ( عليه السلام ) در آن زمان زياده از سي سال بود ، اظهار تشنگي كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه مكروه است يا حرام ، با مقام امامت بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانيت مناسبتي ندارد » . ( 36 )

محدث نوري در ادامه براي توضيح بيشتر دروغ بودن اين داستان مي افزايد كه : از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد ، جاعل اين داستان از يك سو حضرت اباالفضل را كودكي خردسال معرفي مي كند و از سويي مي گويد : در جنگ صفين كه دو سه سال پس از اين واقعه بوده ، وي هشتاد نفر را به هوا پرتاب مي كرد به گونه اي كه وقتي نفر هشتادم را به هوا پرتاب كرد هنوز اولي برنگشته بود و هر كدام بر مي گشت با شمشير او را دو حصه مي نمود ( 37 ) !

3 . پيمان گرفتن زينب ( عليها السلام ) از حبيب بن مظاهر

نمونه اي ديگر از گزارش هاي دروغ اين كه مي گويند :

جناب زينب ( عليها السلام ) در شب عاشورا به جهت همّ و غم و خوف از اعداء در ميان خيمه ها سير مي كرد براي استخبار حال اقربا و انصار ، ديد حبيب بن مظاهر اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد مي گيرد كه فردا نگذارند احدي از بني هاشم قبل از ايشان به ميدان بروند به شرحي طولاني ، آن مخدره مسروراً آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آن جناب نيز بني هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ايشان عهد مي گيرد كه نگذارند احدي از انصار پيش از ايشان به ميدان رود . مخدره مسرور خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد ، حضرت از تبسم او تعجب كرد و سبب پرسيد ، آنچه ديد عرض كرد . . . تا آخر خبر كه واضعش را در اين فن مهارتي بود تمام . ( 38 )

4 . احوال پرسي امام حسين ( عليه السلام ) از زين العابدين ( عليه السلام ) در روز عاشورا

نقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ، حضرت به بالين امام زين العابدين ( عليه السلام ) آمد ، پس از پدر حال معامله آن جناب را با اعدا پرسيد ، خبر داد كه به جنگ كشيد ، پس جمعي از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسيد ، در جواب فرمود : قتل قتل تا رسيد به بني هاشم و از حال جناب علي اكبر و ابي الفضل سؤال كرد ، به همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردي نمانده .

خلاصه اين قصه است و حواشي بسيار دارد و صريح است در آنكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابداً از حال اقرباء و انصار و ميدان جنگ خبري نداشت . ( 39 )

5 . داستان اسب امام حسين ( عليه السلام )

خبر عجيب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به ميدان ، اسب سواري را ، و كسي نبود آن را حاضر كند ، پس مخدره زينب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسيار بين برادر و خواهر ذكر مي شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربي و فارسي نيز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آرند و الحق جاي گريستن است اما نه بر اين مصيبت بي اصل ، بلكه در گفتن چنين دروغ واضح و افترا بر امام ( عليه السلام ) در بالاي منابر و نهي نكردن آنان كه متمكنند از نهي كردن به جهت بي اطلاعي يا ملاحظه عدم نقص در بعضي شئونات . ( 40 )

6 . داستان عروسي حضرت قاسم

به گفته محدث نوري اولين كسي كه اين داستان را نوشت ملا حسين كاشفي در كتاب روضة الشهداء است ( 41 ) و همان طور كه استاد مطهري فرموده اصل داستان صد در صد دروغ است ( 42 ) ، چگونه مي توان به امام نسبت داد كه در هنگام نبرد با دشمن و در حالي كه مجال نماز خواندن هم به امام و يارانش داده نمي شود امام بگويد آرزو دارم عروسي دخترم را ببينم و در همين جا دخترم را براي پسر برادرم عقد مي كنم و مراسم عروسي برپا مي كنم ؟ !

7 . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامي به امام حسين ( عليه السلام )

ابو الحسن تهامي ( م 416 ) قصيده اي در رثاء فرزندش سروده كه ضمن آن آورده :

يا كَوكباً ما كانَ أقصَرَ عُمرَهُ * * * وَكَذا تَكونُ كَواكِبُ الأَسحارِ

اي ستاره اي كه چه عمر كوتاهي داشت * * * آري ! چنين اند ستارگان سحري

محدث نوري مي گويد كه اين شعر را در بالاي منبر با صراحت به امام حسين ( عليه السلام ) نسبت مي دهند كه در بالاي سر حضرت علي اكبر خواند و خود در بعضي از كتابهاي بافته جديد ديدم كه در قصه شهادت علي اكبر به آن حضرت نسبت داده با چند بيت ديگر از آن قصيده . ( 43 )

8 . آمدن زينب ( عليها السلام ) به بالين برادر در قتلگاه

برخي از مرثيه سرايان به حضرت زينب چنين نسبت داده اند كه در آخرين لحظات امام به بالين حضرت آمد و چنين كرد :

ورَأَتهُ يَجودُ بِنَفسِهِ ، ورَمَت بِنَفسِها عَلَيهِ وهِيَ تَقولُ : أنتَ أخي ، أنتَ رَجانا ، أنتَ كَهفُنا ، أنتَ حِمانا ، الخ .

و ايشان را ديد كه در حال جان دادن بود ، خود را به روي او انداخت و چنين مي گفت : تو برادر مني ، تو اميد و پناه گاه ما و امان مايي .

محدث نوري اين داستان را هم يكي از دروغ هاي مرثيه سرايان شمرده است . ( 44 )

9 . اسيري در اين خانواده نبود

خبري است لطيف و متكي بر مقدماتي كه احتمال دروغ را از ذهن سامعين محو كند و سند را به ابوحمزه ثمالي بيچاره منتهي كنند كه روزي آمد در خانه حضرت امام زين العابدين ( عليه السلام ) و در را كوبيد ، كنيزكي آمد ، چون فهميد ابو حمزه است خداي را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلي دهد ، چون امروز دو مرتبه بيهوش شدند ، پس داخل شد و تسلي داد به اينكه شهادت در اين خانواده عادت و موروثي است ، جد و عم و پدر و عم پدر همه شهيد شدند . در جواب او را تصديق نمودند و فرمودند : و لكن اسيري در اين خانواده نبود ، آنگاه شمه اي از حالت اسيري عمه ها و خواهران بيان كردند ! ( 45 )

10 . چگونگي حضور امام صادق در مجلس عزاداري

داستان مجعول ديگري را محدث نوري خلاصه آن را از مرثيه سرايان نقل مي كند كه به گفته ايشان سند آن را به هشام بن حكم مظلوم مي رسانند كه گفت : روزي بعضي از شيعيان او را دعوت به مجلس عزاي جد بزرگوارش كرد ، عذر خواست كه بايد در آن محضر حاضر باشم . گفت : رخصت بگير . گفت : نشود كه اسم اين مطلب را در حضورش برد كه طاقت ندارد . گفت : بي اذن بيا ، گفت : روز بعد كه مشرف شدم جويا مي شوم ، نتوانم راست گفت . بالاخره او را برد ، بعد از آن مشرف شد .

حضرت جويا شد ، بعد از تكرار عرض كرد ، فرمود : « گمان داري من در آنجا نبودم ( يا در چنين مجالس حاضر نمي شوم ) » عرض كرد : جنابت را در آنجا نديدم . فرمود : « وقتي كه از حجره بيرون آمدي در محل كفش ها چيزي نديدي ؟ » عرض كرد : جامه در آنجا افتاده بود . فرمود : « من بودم كه عبا بر سر كشيدم و روي زمين افتادم » . ( 46 )

دروغ در مرثيه سرايي در عصر حاضر

نمي دانم تلاش هاي محدث نوري در راه مبارزه با دروغ گويي در مرثيه سرايي تا چه اندازه مؤثر بوده ولي در دوران زندگي ما نيز اگر وضع مرثيه سرايي اسف بارتر از آن چه ايشان توصيف كرده نباشد ، بهتر از آن نيست .

« حماسه حسيني » استاد شهيد مطهري ، تلاشي است نو براي مبارزه با دروغ پردازي در مرثيه سرايي در دوران معاصر ، استاد ، درباره رواج اين آفت در دوران معاصر مي گويد :

اگر بخواهيم روضه هاي دروغي را كه مي خوانند جمع آوري كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اي بشود ! ( 47 )

اينك چند نمونه از مرثيه سرايي هاي دروغين كه علامه مطهري خود در مجلس عزا بوده و شنيده :

1 . دعاي ليلا براي علي اكبر

داستان مجعول منسوب به امام حسين ( عليه السلام ) كه هنگامي كه علي اكبر به ميدان رفت امام به همسرش ليلا فرمود : « برو در خلوت دعا كن براي فرزندت . . . » از زمان محدث نوري ( 48 ) ميان مرثيه سرايان رايج بوده ، استاد مطهري نيز از اين داستان به عنوان نمونه ديگر از تحريف وقايع عاشورا ياد مي كند و مي فرمايد :

نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكي از معروفترين قضايا شده است و حتّي يك تاريخ هم به آن گواهي نمي دهد قصّه ليلا مادر حضرت علي اكبر است . البتّه ايشان مادري به نام ليلا داشته اند ، ولي حتّي يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . امّا ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علي اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علي اكبر .

حتّي من در قم ، در مجلسي كه به نام آيت الله بروجردي تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم
كه علي اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه : « از جدّم شنيدم كه دعاي مادر در حقّ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حقّ فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند ! »

اولا ليلايي در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانياً اصلاً اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازي است . تمام مورّخين نوشته اند كه هر كس اجازه مي خواست ، حضرت به هر نحوي كه مي شد عذري برايش ذكر كند ، ذكر مي كرد ، به جز براي علي اكبر ، فاستأذن في القتال اباه فأذن له . يعني تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشد ! از جمله اين شعر كه مي گويد :

خيز اي بابا از اين صحرا رويم * * * نك بسوي خيمه ليلا رويم ( 49 )

2 . نذر كردن ليلا براي سلامتي علي اكبر

نمونه ديگري در همين مورد را كه خيلي عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكي از علماي بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكي از اهل منبر كه روضه ليلا را مي خواند شنيدم و من در آنجا چيزي شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت : بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علي اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعني نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يك مرتبه زد زير آواز :

نَذرٌ عَلَيَّ لَئِن عادوا وإن رَجَعوا * * * لاََزرَعَنَّ طَريقَ التَّفتِ رَيحاناً

من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم .

اين شعر عربي بيشتر براي من اسباب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتي كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلي و مجنون معروف است كه ليلي در آن سرزمين سكونت مي كرده و اين شعر مال مجنون عامري است براي ليلي ، و اين آدم اين شعر را براي ليلا مادر علي اكبر و كربلا مي خوانده . تصوّر كنيد كه اگر يك مسيحي يا يك يهودي يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتي دارد ؟ آنها كه نمي فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه مي گويند ـ العياذُ بالله ـ زنهاي اينها چقدر بي شعور بوده اند كه نذر مي كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . ( 50 )

3 . داستان پيرزني كه زمان متوكل به زيارت امام حسين ( عليه السلام ) مي رود

استاد مطهري مي گويد : « در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگي بود ، مرحوم حاج شيخ محمّد حسن نجف آبادي اعلي الله مقامه ، خدمت ايشان رفتم و روضه اي را كه تازه در جايي شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ، براي ايشان نقل كردم . كسي كه اين روضه را مي خواند اتفاقاً ترياكي هم بود . اين روضه را خواند و بقدري مردم را گرياند كه حدّ نداشت . داستان پيرزني را نقل مي كرد كه در زمان متوكّل مي خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيري مي كردند و دستها را مي بريدند تا اينكه قضيّه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد : يا ابا الفضل العبّاس ! وقتي داشت غرق مي شد سواري آمد و گفت ركاب اسب مرا بگير . ركابش را گرفت ، گفت : چرا دستت را دراز نمي كني ؟ گفت : من دست در بدن ندارم ، كه مردم خيلي گريه كردند .

مرحوم حاج شيخ محمّد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه : يك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتّفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبري نقل كردند ) مجلس روضه اي بود كه از بزرگترين مجالس اصفهان بود و حتّي مرحوم حاج ملاّ اسماعيل خواجويي كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفي مي گفت كه من آخرين منبري بودم ، منبري هاي ديگر مي آمدند و هنر خودشان را براي گرياندن مردم اعمال مي كردند . هر كس مي آمد روي دست ديگري مي زد و بعد از منبر خود مي نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد ديدم هر كس هر هنري داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيّه را جعل كردم ، رفتم قصّه را گفتم و از همه بالاتر زدم . عصر همان روز رفتم در مجلس ديگري كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از من منبر رفته همين داستان را مي گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند ! ( 51 )

اكنون بايد ديد كه ريشه اين دروغ پردازي ها چيست ؟ و چرا عده اي براي گرياندن مردم در مصيبت امام حسين ( عليه السلام ) به راحتي بر خدا و رسول و امامان دروغ مي بندند و بدين سان تاريخ افتخارآميز عاشورا را تحريف مي كنند .

ريشه دروغ در مرثيه سرايي از نگاه محدث نوري

از نگاه محدث نوري دو عامل عمده ، موجب دروغ پردازي در مرثيه سرايي شده :

1 . تجويز دروغ در تعزيه !

خلاصه مطلبي كه براي جايز شمردن دروغ در عزاداري براي امام حسين ( عليه السلام ) مرحوم نوري از برخي دروغ پردازان نقل كرده اين است :

احاديثي كه توصيه به گريانيدن در مصيبت آن حضرت مي كنند مطلق هستند ، بنا بر اين هر چه سبب گريه كردن مردم گردد هر چند دروغ باشد ، نيكو است ، و فضاي اين روايات آن است كه آن چه در نكوهش دروغ وارد شده هر چند كه در نهايت اعتبار است ولي اختصاص به غير از ذكر مصيبت ابا عبد الله دارد ! ( 52 )

استاد مطهري پس از نقل اين مطلب از محدث نوري اضافه مي كند : اين همان حرفي است كه امروزي ها در مكتب « ماكياول » در آوردند كه هدف وسيله را مباح مي كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد شد ! ( 53 )

محدث نوري در پاسخ به اين سخن مي گويد :

به اين بيان ، [ مي ] توان بسياري از معاصي كبيره را مباح بلكه مستحب كرد و براي فساق جاده وسيعي از سوي آن معاصي باز نمود ؛ زيرا كه اخبار فضيلت و مدح ادخال سرور در قلب مؤمن و قضاي حوايج و اجابت خواهش او و سعي و كوشش در انجاح آن اضعاف اخبار اِبكا است ، پس هر فاسقي هر زني را كه ديد و خواهش نمود بوسه برويش زند يا . . . بر زن رواست به مقتضاي اخبار استحباب ادخال سرور يا اخبار استحباب قضاي حاجت و غير آنها اجابت نمايد و خود را تسليم كند ! . . . . ( 54 )

2 . تسامح در ابواب فضايل ، قصص و مصايب

مطلب ديگري كه از منظر محدث نوري دومين عامل عمده در دروغ پردازي در مرثيه سرايي است ، تمسك به سيره علما مبني بر ضبط و نقل روايات ضعيفه در مؤلفات خود و تسامح در ابواب فضايل و قصص و به خصوص مصايب است .

ايشان پس از توضيح اين شبهه به تفصيل توضيح مي دهد كه اين سخن مغالطه اي بيش نيست و هرگز علماي درستكار كه سيرشان در خطوط مستقيمه موازين عدليه است از كتابي كه صاحبش را نشناسند نقل نكنند و نيز از كتابي كه مؤلفش بي مبالات و فرقي ميان خبر موهون و غير موهون نگذاشته و در مقام نقل تميزي براي آنها مقرر نداشته خبري بيرون نياورند . ( 55 )

به هر حال ترديدي نيست كه تسامح در نقل فضايل ، قصص و مصايب ، مجوز دروغ پردازي و نسبت دادن هر مطلبي كه در ابواب و موضوعات ياد شده در هر كتاب يافت ، به اهل بيت ( عليهم السلام ) نيست .

ريشه هاي اصليِ دروغ در مرثيه سرايي

به نظر مي رسد آن چه در ريشه يابيِ دروغ پردازي در مرثيه سرايي بدان اشاره شد ، در واقع بهانه دروغ پردازان است ، نه ريشه اصليِ آن .

زيرا هر كس كه از كمترين معلومات ديني برخوردار باشد با اندك تأمل مي داند كه اسلام اجازه نمي دهد با دروغ كه گناهي كبيره است زمينه گريستن بر امام حسين ( عليه السلام ) كه مستحب است را فراهم كرد ، يا هر مطلب مكتوب و غير مكتوبي را بدون بررسي به اهل بيت ( عليهم السلام ) نسبت داد .

به نظر ما ريشه هاي دروغ پردازي در مرثيه سرايي امور ديگري است كه اين گونه بهانه تراشي ها نيز ريشه در آنها دارد ، آن ريشه ها عبارت اند از :

الف ـ جهل

شماري از مرثيه سرايان اگر بدانند آن چه مي خوانند دروغ است قطعاً از آن اجتناب مي كنند ليكن از آنجا كه نه شناخت درستي از تاريخ عاشورا دارند و نه توان و يا حوصله تحقيق و بررسي ، هر مطلبي را در هر كتابي ببينند و يا از ديگري بشنوند ، در صورتي كه براي گرياندن مردم مفيد تشخيص دهند ، بدون تأمل در صحت و سقم آن ، مورد استفاده قرار مي دهند .

بنا بر اين ، نخستين گام براي اصلاح مرثيه سرايي ، آموزش مرثيه سرايان و زنده كردن روح تحقيق در آنان و همچنين معرفي منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا به آنها است .

ب ـ سوء استفاده از زبان حال

بهره گيري از زبان حال در مرثيه سرايي با دو شرط بي اشكال ، و در واقع نوعي هنرمندي در ذكر مصيبت است :

شرط اول اين كه : مرثيه سرا ، توان تشخيص حال كسي را كه مي خواهد زبان حال او را بيان كند داشته باشد ، و اين توان در صورتي تحقق مي يابد كه سراينده زبان حال ، اطلاع كافي از هدف نهضت حسيني ، تاريخ عاشورا ، و خصوصيات روحيِ كسي كه حال او را مي خواهد بازگو نمايد داشته باشد .

شرط دوم اين كه : سخني را به امام حسين ( عليه السلام ) و اهل بيت او نسبت ندهد ، بلكه تصريح كند آن چه مي گويم تشخيص من است .

متأسفانه بدون در نظر گرفتن دو شرط ياد شده ، بسياري از مرثيه سرايان مطالبي را خصوصاً به صورت شعر به امام و اهل بيت آن بزرگوار نسبت مي دهند كه واقعيت ندارد . به نظر مي رسد سوء استفاده از زبان حال در مرثيه سرايي يكي از عوامل راه يافتن دروغ به مقتل هاي مكتوب باشد .

از باب نمونه شعر معروف منسوب به امام حسين ( عليه السلام ) :

إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلي يا سُيوفُ خُذيني

اين شعر البته از نظر مضمون ايرادي ندارد ولي انتساب آن به امام دروغ است ، اين سخن بخشي از قصيده اي است از يكي از شعراي عرب به نام شيخ محسن الهويزي ، كه در رثاء امام حسين ( عليه السلام ) ضمن اين ابيات آمده :

أعطَيتُ رَبِّيَ مَوثِقاً لا يَنتَهي * * * إلاّ بِقَتلي فَاصعَدي وذَريني

إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلي يا سُيوفُ خُذيني

هذا دَمي فَلتُروَ صادِيَةُ الظُّبا * * * مِنهُ وهذا لِلرِّماحِ وَتيني  ( 56 )

با پروردگارم عهدي بسته ام كه انجام نمي شود

جز با كشته شدنم ، پس مرا بالا ببر و بيفكن

اگر دين محمد استوار نماند

جز به كشته شدن من ، اي شمشيرها مرا برگيريد

اين خون من است ، پس شمشيرهايي تشنه از آن سيراب شوند

و اين رگ گردنم آماده براي نيزه هاست .

بديهي است كه شاعر ، اين ابيات را به عنوان زبان حال امام گفته ، ليكن به تدريج به عنوان سخن امام رواج يافته است .

همچنين ، جمله مشهور منسوب به آن حضرت :

إنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ و جِهادٌ

همانا زندگي عقيده و جهاد است .

اين جمله مصرعي از سروده شاعر متأخر احمد شوقي است و تمام بيت چنين است :

قِف دونَ رَأيِكَ فِي الحَياةِ مُجاهِداً * * * إنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ وجِهادُ ( 57 )

در راه باورت ايستادگي و مجاهدت كن

كه زندگي ، باور و مجاهدت است

گفتني است كه اين بيت شعار روزنامه « الجهاد » در مصر بوده است . ( 58 )

ج ـ تلاش براي ارائه مصيبتي نو !

به صورت شغل در آمدن مرثيه سرايي از يك سو ، و يكنواخت بودن مجالس عزاداري و مستمعان از سويي ديگر به طور طبيعي ايجاب مي كند كه مرثيه سرايان دائماً در صدد يافتن مصيبتي جديد در باره واقعه كربلا باشند ، و از آنجا كه مصايب كربلا محدود است ، تلاش براي دست يابي به مصايب جديد ، زمينه ساز ورود انواع دروغ ها و مطالب سست در عرصه مرثيه سرايي است .

براي مبارزه با اين خطر بايد نوآوري در ارائه مصايبي كه در منابع معتبر آمده ، جايگزين تلاش براي يافتن مصايب جديد گردد .

د ـ دنياطلبي

اصلي ترين و خطرناكترين ريشه هاي دروغ در مرثيه سرايي ، دنياطلبي است ، در حديثي از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمده :

حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَة ، ومِفتاحُ كُلِّ سَيِّئَة ، وسَبَبُ إحباطِ كُلِّ حَسَنَة . ( 59 )

دنيا دوستي سرآمد هر خطايي و كليد هرگناه و مايه از ميان رفتن هر خوبي است .

گفتني است كه انواع انگيزه هاي غير الهي از مرثيه سرايي ، چه كسب درآمد مادي باشد و چه تحصيل شهرت و محبوبيت و چه غير آنها ، دنياطلبي است و تا اين ريشه خطرناك علاج نشود ، و تا اخلاص براي مرثيه سرايان حاصل نگردد ، همه تلاش ها براي اصلاح امر مرثيه سرايي عقيم خواهد ماند .

6 . بدعت در نحوه عزاداري

آسيب هايي كه تاكنون برشمرديم ، آفاتي بود كه محتواي مجالس عزاداري سيد الشهدا را تهديد مي كنند ، اما شماري از آفات مربوط به شكل و چگونگي عزاداري مي شوند .

از نظر فقهي ، عبادات اعم از واجب و يا مستحب ، توقيفي است ، بدين معنا كه اصل عبادت و چگونگي آن بايد توسط ادله شرعي اثبات شود ، در غير اين صورت ، عملي كه به عنوان عبادت انجام مي شود ، بدعت محسوب مي گردد و نه تنها مطلوب نيست بلكه ممنوع و محرم است .

استحباب عزاداري براي سالار شهيدان بر پايه ادله قطعيه ثابت است و با عنايت به آثار و بركات فردي و اجتماعي آن از بزرگترين عبادات محسوب مي گردد ، اما در مورد چگونگي انجام اين عبادت ، معيار ، عزاداري هاي مرسوم در عصر صدور و روايات مربوط به عزاداري است . بلكه مي توان گفت : اطلاق اين روايات ، شامل انواع عزاداري هاي مرسوم در اعصار مختلف نيز مي گردد ، مشروط به اين كه آن چه رايج شده صدق عزاداري كند و موجب وهن مكتب اهل بيت و يا همراه با انجام عملي نامشروع نباشد .

بنا بر اين ، آن چه در شماري از مجالس عزاداري به تدريج مرسوم شده ، مانند : استفاده از ابزار موسيقي ، آهنگ هاي مبتذل ، تشبه مرد به زن ، و همچنين قمه زدن ، بدعت در عزاداري محسوب مي شود . به ويژه قمه زدن كه در عصر حاضر موجب تبليغات سوء بر ضد پيروان اهل بيت و وهن مكتب تشيع است ، رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آية الله خامنه اي در اين باره مي فرمايد :

قمه زدن هم از كارهاي خلاف است . . . نمي شود در مقابل اين كار غلط سكوت كرد ، . . . كار غلطي است كه عده اي قمه به دست بگيرند و به سر خودشان بزنند و خون بريزند . كجاي اين حركت عزاداري است ؟ ! البته ، دست بر سر زدن عزاداري است . شما بارها ديده ايد ، كساني كه مصيبتي برايشان پيش مي آيد ، بر سر و سينه خود مي كوبند . اين نشانه عزاداري است ، اما شما تا به حال كجا ديده ايد كه فردي به خاطر رويكرد مصيبت عزيزترين عزيزانش با شمشير بر مغز خود بكوبد و خون جاري كند ؟ كجاي اين كار عزاداري است ؟ ! قمه زدن سنّتي جعلي است . از اموري است كه مربوط به دين نيست و بلاشك ، خدا هم از انجام آن راضي نيست ، علماي سلف دستشان بسته بود و نمي توانستند بگويند : « اين كار غلط و خلاف است » .

امروز روز حاكميت اسلام است و روز جلوه اسلام است . نبايد كاري كنيم كه آحاد جامعه اسلامي برتر ، يعني جامعه محب اهل بيت ( عليهم السلام ) كه به نام مقدس ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ به نام حسين بن علي ( عليه السلام ) و به نام امير المؤمنين ( عليه السلام ) مفتخرند در نظر مسلمانان و غير مسلمانان عالم ، به عنوان يك گروه آدم هاي خرافي بي منطق معرفي شوند . . . قطعاً اين يك بدعت است . ( 60 )

و آخرين سخن در اين باب ، اين كه فرهنگ عاشورا اگر آن گونه كه هست و بدون تحريف به جهانيان عرضه شود ، از قدرت اعجازآميزي برخوردار است كه مي تواند به نظام سلطه و استكبار در جهان ، پايان دهد و بدينسان نه تنها امت مسلمان ، بلكه همه مستضعفان جهان را از ستم چپاولگران ، زورمداران و غارتگران بين المللي رهايي بخشد و به گفته رهبر انقلاب اسلامي آيت الله خامنه اي :

امروز حسين بن علي ( عليه السلام ) مي تواند دنيا را نجات دهد ، به شرط آن كه با تحريف ، چهره او را مغشوش نكنند . ( 61 )

يادم نمي رود در دوران رياست جمهوري ، ايشان شبي نخستين رهبر جهاد اسلامي فلسطين شهيد دكتر فتحي شقاقي را به منزل خود دعوت كردند ، جمعي از روحانيون و مسئولان كشور نيز حضور داشتند ، يكي از حضار از شهيد دكتر فتحي شقاقي پرسيد كه تا چه اندازه به موفقيت راه خود اطمينان داريد ؟

وي با اين كه پيرو مذهب اهل سنت بود پاسخي داد كه همه را در بهت و شگفتي فرو برد .

پاسخ او اين بود كه :

ما اصولاً به اين موضوع فكر نمي كنيم ! ما موفقيت و پيروزي خود را در انتخاب راه حسين بن علي ( عليه السلام ) مي دانيم ، هدف ما انجام تكليف الهي است !

باري ، همه پيروان راستين اهل بيت و علاقمندان آگاه سيد الشهداء در پاسداري از فرهنگ اصيل عاشورا در برابر توطئه دشمنان آگاه و تحريف دوستان ناآگاه ، مسئولند . اما بي ترديد ، مسئوليت مراجع تقليد ، فرهيختگان ، عالمان دين باور ، گويندگان ، نويسندگان و مرثيه سرايان متعهد ، سنگين تر است . ( ثُمَّ لَتُسْـَلُنَّ يَوْمَـلـِذ عَنِ النَّعِيمِ ) . ( 62 )

پى‏نوشتها:‌


1 . براي نمونه بنگريد به كتاب « نقشه اي براي جدايي مكاتب الهي . . . » ، روزنامه جمهوري اسلامي 16 / 12 / 1384 ، ش 7722 .
2 . حماسه حسيني : ج 1 ص 127 .
3 . حماسه حسيني : ج 1 ص 78 .
4 . حماسه حسيني : ج 1 ص 128 .
5 . ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام ) : بخش يازدهم / فصل چهارم : گريستن و گرياندن بر سيد الشهدا و يارانش / ثواب گريه بر آنان .
6 . ديوان محتشم .
7 . ملائكه گفتند : پروردگارا ! آيا در زمين كسي را خواهي گماشت كه در آن فساد كند و خونها بريزد و حال آنكه ما خود ، تو را تسبيح و تقديس مي كنيم ؟ ( بقره : آيه 30 ) .
8 . من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد ( بقره : آيه 30 ) .
9 . من مي دانم چيزي را كه شما نمي دانيد ( بقره : آيه 30 ) .
10 . حماسه حسيني : ج 1 ص 121 ـ 125 .
11 . براي اطلاع از منابع قابل استناد و منابع غير قابل استناد تاريخ عاشورا مراجعه كنيد به فصل پنجم اين كتاب .
12 . آخوند شيخ محمد كاظم بن حسين هروي خراساني متولد سال 1255 ق در مشهد ر
و متوفي سال 1329 در نجف از اكابر علما اماميه واصولي نامي است كه در تدريس اصول فقه ، يگانه عصر خود بود ونسبت به مشروطه و انقلاب سياسي ايران كمك شاياني نمود .
13 . حماسه حسيني : ج 1 ص 56 .
14 . مفتاح الجنان در ادعيه و اعمال روزها و ماه ها و زيارت ها و برخي وردها و ختومات كه بارها چاپ شده و مؤلفش ناشناخته است ، برخي مطالب را آورده كه سندش مشخص نيست ، بلكه مطالبي دارد كه قطعاً سند ندارند ( الذريعة : ج 21 ص 324 ش 5294 ) .
15 . لؤلؤ و مرجان : ص 164 .
16 . براي آشنايي با منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا مراجعه كنيد به كتابهايي ر
چون : معرفي و نقد منابع عاشورا ، عاشورا پژوهي ، كتاب شناسي تاريخي امام حسين ( عليه السلام ) . و نيز ، ر . ك : فصل پنجم : كتاب شناسي تاريخ عاشورا و عزاداري .
17 . لؤلؤ و مرجان : ص 253 ـ 254 .
18 . الملهوف : ص 155 ، الاحتجاج : ج 2 ص 97 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام ) : احتجاج هاي امام بر سپاه كوفه .
19 . دخان : آيه 20 .
20 . غافر : آيه 27 .
21 . مثير الأحزان : ص 51 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام ) : مكارم اخلاقي امام حسين ( عليه السلام ) / عزت نفس .
22 . تاريخ الطبري : ج 5 ص 413 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام ) : ديدار امام و ابن سعد ميان دو لشكر .
23 . نور العين ، اسفرايني : ص 50 .
24 . لؤلؤ و مرجان : ص 270 ـ 272 .
25 . عيون أخبار الرض ( عليه السلام ) : ج 1 ص 304 ح 63 ، بشارة المصطفي : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 239 ح 1 .
26 . براي آگاهي بيشتر درباره خطر غلو درباره اهل بيت مراجعه كنيد به كتاب اهل بيت در قرآن و حديث : بخش سيزدهم : غلوّ درباره اهل بيت .
27 . براي آشنايي با اقسام دروغ مراجعه كنيد به كتاب لؤلؤ و مرجان : « مقام چهارم » .
28 . الكافي : ج 2 ص 340 ح 9 .
29 . استاد مطهري درباره اين كتاب مي گويد : « با اين كه كتاب كوچكي است ولي فوق العاده خوب است . . . خيال نمي كنم در هيچ كتابي درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود ندارد » ( حماسه حسيني : ج 1 ص 19 ) .
30 . لؤلؤ و مرجان : ص 4 .
31 . لؤلؤ و مرجان : ص 321 .
32 . ر . ك : الاُصول الستة عشر ( اصل عاصم بن حميد ) : ص 178 ح 140 .
33 . ر . ك : مقاتل الطالبيين : ص 51 .
34 . لؤلؤ و مرجان : ص 260 ـ 262 .
35 . لؤلؤ و مرجان : ص 299 .
36 . همان .
37 . ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 299 ـ 300 .
38 . همان : ص 264 .
39 . همان : ص 264 ـ 265 .
40 . همان : ص 267 .
41 . همان : ص 288 .
42 . حماسه حسيني : ج 1 ص 28 .
43 . لؤلؤ و مرجان : ص 298 ـ 299 .
44 . همان : ص 268 .
45 . همان .
46 . همان : ص 269 ، محدث نوري در ادامه اين نقل مي افزايد : « چون درست حفظ نكردم شايد تحريفي در آن كرده باشم ، خبر مفصل است و بسيار گريه آور ، كاش پايه داشت و احتمال صدق در آن مي رفت » .
47 . حماسه حسيني : ج 1 ص 18 .
48 . لؤلؤ و مرجان : 153 .
49 . حماسه حسيني : ج 1 ص 25 ـ 26 .
50 . حماسه حسيني : ج 1 ص 26 ـ 27 .
51 . حماسه حسيني : ج 1 ص 49 .
52 . ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 272 ( تنبيه چهارم ) .
53 . حماسه حسيني : ج 1 ص 48 .
54 . لؤلؤ و مرجان : ص 273 ـ 274 و نيز ، ر . ك : حماسه حسيني : ج 1 ص 49 .
55 . ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 277 ـ 302 .
56 . ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام ) : بخش دوازدهم : نمونه هايي از اشعاري كه در رثاي سيد الشهدا و اصحابش سروده شده .
57 . الموسوعة الشوقية : ج 3 ص 228 .
58 . الجهاد نام روزنامه صبح گاهي بوده به سرپرستي محمد توفيق دياب ، ارگان حزب الوفد مصر كه از سال 1931 تا 1938 م منتشر مي گرديد .
59 . إرشاد القلوب : ص21 و نيز ، ر . ك : دنيا و آخرت از نگاه قرآن وحديث : ج1 ص382 ح578 .
60 . بيانات حضرت آيت الله خامنه اي در جمع روحانيون استان « كهكيلويه وبوير احمد » در آستانه ماه محرم « 17 / 3 / 1373 » .
61 . سخنان ايشان در ديدار روحانيون وعاظ در آستانه ماه محرم « 3 / 3 / 1374 » .
62 . تكاثر : آيه 8 .