فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۲۲ -


واعظ
موعظه كننده ، سخنران ، اندرزگو، كسى كه در مجالس حسينى و در مناسبتهاى مختلف دينى به منبر رفته و به موعظه و صحبت مى پردازد و در پايان هم مصيبت مى خواند. منبرى . اين لقب ، همواره با احترام آميخته بوده است و خود واعظ، اهل تعهّد و وارستگيهاى اخلاقى و تاءثيرگذارى در نفوس و دلهاى مستمعين بوده است . لقب واعظ، در آغازِ نام تعدادى از خطباى گذشته به كار مى رفته است ، مثل واعظ كاشفى ، واعظ قزوينى و... .
واقِصه
نام يكى از منازل مسير مكّه به كوفه كه تا كوفه سه روز راه بوده است . حسين بن على عليهما السّلام در سفر كربلا از اين منزل هم عبور كرده است . به اين نام ، جاهاى ديگرى در راه مكه و در يمامه وجود دارد.(1400) در آنجا مناره اى بوده است از شاخ شكارهاى صحرايى و سُمهاى آنها كه كه ملكشاه سلجوقى آن را ساخته بود.(1401)
واقعه حَرّه
واقعه حرّه ، قيام مردم مدينه برضدّ حكومت يزيد بود. پس از شهادت حسين بن على عليهما السّلام ، ظلم و فسق يزيد فراگيرتر و آشكارتر شد و مردم فساد دستگاه حاكم و ظلم عمّال او را ديدند و در مدينه ، آگاهان از اوضاع ، مردم را به زشتكاريهاى حكام آگاه ساختند. والى مدينه در آن زمان ، ((عثمان بن محمدبن ابى سفيان )) بود. اهل مدينه عليه او شوريدند و او و مروان و ديگر امويان را از مدينه بيرون كردند و با ((عبداللّه بن حنظله )) بيعت كردند. خبر قيام مردم مدينه ، با گزارش مروان به گوش يزيد رسيد. وى سپاهى انبوه را تحت فرمان ((مسلم به عقبه ))(1402) به مدينه گسيل داشت .(1403) مهاجمان در منطقه ((حرّه واقم )) فرود آمده ، به مدينه تاختند و سه روز به كشتار و غارت پرداخته و به نواميس مسلمانان تجاوز كردند. مردم به حرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پناه بردند. لشكريان يزيد، حرمت حرم را نگه نداشتند و با اسبها به داخل حرم آمدند و مردم را قتل عام كردند. كشتگان اين واقعه هزاران نفر بودند. از جمله ((عبداللّه بن جعفر نيز در اين حادثه شهيد شد. واقعه حرّه در 28 ذيحجّه سال 63 هجرى اتفاق افتاد. يزيد، دو ماه و نيم پس از اين حادثه مُرد.(1404)
اين قيام كه به قيام حرّه ، حرّه واقم ، قيام اهل مدينه و... هم معروف است ، از پيامدهاى حادثه عاشورا محسوب مى شود و افشاگريهاى اهل بيت و اقامه عزا در مدينه و انگيزشهاى زينب كبرى ، در بذرپاشى آن مؤ ثر بوده است .(1405)
((حرّه )) به سرزمينهاى پر سنگلاخ كه پر از سنگهاى سياه و سوخته باشد گفته مى شد. در مناطقى از جمله اطراف مدينه از اين حرّه ها وجود داشت و براى هر كدام نام بخصوصى هم بود، به تناسب كسانى كه در آن منطقه مى زيستند.(1406) هم اكنون نيز در مدينه بزرگ ، بقاياى اندكى از آنها در گوشه و كنار به چشم مى خورد.
وداع آخر
وفا
از الفباى فرهنگ عاشورا((وفا)) است و در قاموس شهداى كربلا جايگاه بلندى دارد. وفا به معناى عمل به پيمان و ايستادگى بر سر قول و عهد و عمل به وظايف انسانى و اسلامى در قبال ديگرى ، بخصوص ((امام )) و از برترين خصلتها و نشانه جوانمردى ، خدا باورى ، شرافت نفس و صدق و راستى است . به فرموده على عليه السّلام : ((اَشْرَفُ الْخَلايِقِ الوَفاءُ)).(1407)
عاشورا، صحنه وفا از يك سو و بى وفايى از سوى ديگر بود. سيدالشهدا عليه السّلام در مسير كوفه ، پس از شنيدن خبر شهادت نماينده اش قيس بن مسهر، با خواندن آيه ((رِجالٌ صَدَقوا ماعاهَدُوا اللّهَ عَلَيهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبدى لا)) (احزاب / 23) مقام وفاى او را بر شمرد. شب عاشورا نيز، ياران خويش را صادقترين و باوفاترين ياران معرفى كرد (لااَعْلَمُ اَصْحابا اَوْفى وَلا خَيرا مِنْ اَصْحابى ...). آنان نيز در چند نوبت ، وقتى امام بيعت خويش را برداشت و از آنان خواست كه بروند، يكصدا اعلام وفادارى كردند و امام خويش را تنها نگذاشتند. عباس بن على عليهما السّلام امان نامه دشمن را ردّ كرد و برادر را تنها نگذاشت . روز عاشورا نيز با لب تشنه به فرات رفت ، امّا با ياد عطش سيدالشهدا و اطفال ، آب ننوشيد.
بر خلاف جمعى از كوفيان كه بى وفايى كردند و پس از نامه نوشتن و دعوت كردن ، به جنگ آن حضرت آمدند، عدّه اى هم جان بر سر پيمان باختند و فداى حسين عليه السّلام شدند: ((وَعَلَى الا رواحِ الَّتى حَلَّت بِفِنائِكَ...))(1408) امام حسين عليه السّلام در خطبه هاى طول راه و روز عاشورا به ((غدر))، ((خذلان ))، ((نقض عهد)) ((خلع بيعت ))، ((نكث )) ((غرور))، و... كوفيان اشاره كرده ، آنان را بر نقض بيعت و پيمان شكنى نكوهش كرده است .
سيدالشهدا عليه السّلام ، خود بر پيمان خويش با خدا وفا كرد. در زيارتنامه او به تعبيراتى همچون ((اَشهَدُ اَنَّكَ قَد بَلَّغتَ وَنَصَحتَ وَوَفَيتَ وَاَوفَيتَ))(1409) برمى خوريم . در زيارتنامه حضرت عباس عليه السّلام نيز مى خوانيم : ((وَاَشْهَدُ اَنَّكَ... مِمَّنْ وَفى بِبَيعَتِهِ وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَاَطاعَ وُلاةَ اَمْرِهِ...))(1410) كه تاءكيدى بر مقام وفاى او به بيعت و اجابت دعوت و اطاعت از ولايت است . و عاشورائيان ميثاق با خون شهدا مى بندند كه راه و پيامشان را فراموش نكنند.
 

مبادا عهد خود را واگذاريم
 
امام خويش را تنها گذاريم
 
وَقف
در اصطلاح شرعى عبارت است از ((تحبيس مال و تسبيل منفعت و ثمره ))، يعنى منافع زمين ، ملك يا وسيله اى را به خاطر خدا براى مقصود معينى و استفاده خاصى اختصاص دهند و با نگهداشتن دائمى اصل مال ، بهره ورى از منافع آن در جهت خيرات و خدمات صرف شود و نوعى كمك رسانى و خيرانديشى نسبت به مردم است ، با انگيزه هاى دينى . چنين مال يا زمين يا جنسى را ((موقوفه )) مى نامند. منافع و استفاده از موقوفات ، بايد طبق وقفنامه و نظر واقف انجام گيرد و تخلف از آن گناه و خيانت است . وقف ، نوعى صدقه جاريه است كه براى دراز مدّت ، عموم مردم از آن بهره مند مى شوند و حتّى پس از فوت واقف نيز، ثواب آن به روح او مى رسد. همواره افراد متمكّن براى باقى گذاشتن خيرات ، اقدام به وقف مى كردند و از همين رهگذر، مساجد، مدارس ، تكيه ها، آب انبارها، كتابها، كتابخانه ها، بيمارستانها و امور خيريّه بسيار پديد مى آمد. براى اداره موقوفه هايى كه وقف مساجد، مدارس ، حرمها، زيارتگاهها و اقشار خاصّى شده ، تشكيلات ادارى پيدا شد تا آنها در مورد خود صرف شود و از حيف و ميل و سوء استفاده جلوگيرى گردد.(1411)
علاقه مندان به اهل بيت و ائمّه ، بويژه محبّان سيدالشهدا عليه السّلام ، مال و املاك بسيارى را در طول تاريخ بر اساس اين سنّت حسنه ، وقف اباعبداللّه عليه السّلام كرده اند كه درآمد حاصله از اين املاك ، صرف امام حسين عليه السّلام و برپايى مجالس عزاى حسينى ، نوحه خوانى ، بنا و تعمير حرمها و بقاع متبرّكه ، زوّار و خدّام آن حضرت ، كمك به بينوايان و اطعام مستمندان و محرومان مى شود. موقوفات امام حسين عليه السّلام ، بودجه مردمىِ عظيمى است كه هميشه و همه جا پشتوانه زنده نگهداشتن نام و ياد عاشورا و اهل بيت عليهم السّلام بوده است . به بركت مجالس ‍ حسينى و تبليغات دينى كه در آنها مى شود،اسلام و احكام الهى زنده مى ماند و جانبازيها و ايثارگريهاى حسين بن على عليهما السّلام و يارانش ، به مردم درس عزّت و آزادگى مى دهد. اين گونه وقفها، كه با صدق نيت و خلوص و اعتقادى پاك انجام مى گيرد و تامين كننده هزينه بسيارى از مراسم و سنّتهاى دينى است ، هم روحيّه ياريگرى و مردم دوستى و حبّ اهل بيت را تقويت مى كند و هم نشانه خلوص و عشق به خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و هميشه ارزش و قداست خاصى داشته است . وقف ، گاهى در حال حيات اشخاص انجام مى گيرد، گاهى وصيت مى كنند كه پس ‍ از فوتشان بخشى از مال ، صرف عزادارى امام حسين عليه السّلام يا امور خيريّه ديگر شود. مبناى چنين كار خيرى ، احاديثى است كه تشويق به انجام كارهايى مى كند كه سود آن به مردم مى رسد.از قبيل : ((اِذا ماتَ ابْنُ آدَمَ اِنْقَطَعَ عَمَلُهُ اِلاّ مِنْ ثَلاثٍ: صَدَقَةٍ جارِيَةٍ، وَعِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ اءو وَلدٍ صالحٍ يَدْعُو لَهُ))(1412) وقتى آدمى زاده بميرد، عملش هم قطع مى شود مگر از سه راه : صدقه جاريه ، علمى كه از آن سود برند و فرزند صالحى كه براى او دعا كند. و همين فرهنگ ، سبب پديد آمدن مدرسه هاى عظيم و كتابخانه هاى غنى و مساجد و حسينيّه ها و مراسم پرشكوه گشته است .در آنچه به موقوفات اباعبداللّه عليه السّلام و عاشورا مربوط مى شود، نكات جالبى وجود دارد كه مشاركت مردمى را در هزينه اقامه مجالس عزا براى آن حضرت مى رساند. در برخى وقفنامه ها مثلا درآمد املاكى در كاشان وقف شده است ((براى تعزيه حضرت خامس آل عبا... كه همه ساله به مصرف تعزيه دارى آن سرور رسيده شود، از پول روضه خوان و آش و حلوا و تنباكو و قهوه و چاى به هر نحو كه صلاح دانند...)).(1413)
وقف در موارد غير ملكى و مالى هم به كار مى رود، مثل اينكه كسى خود را وقف اسلام مى كند، عمر خود را وقف تبليغ مى كند، قلم خود را وقف نشر حقايق دينى مى كند.
وليدبن عُتبه
والى مدينه هنگام مرگ معاويه بود. يزيد نامه به او نوشت و ضمن خبر دادن مرگ معاويه ، از او خواست كه از امام حسين عليه السّلام بيعت بگيرد و اگر نپذيرفت ، گردنش ‍ را بزند. بيعت گرفتن از حسين عليه السّلام براى وليد دشوار بود و مى خواست با او عاقلانه و بدون خشونت رفتار كند. امّا با مشورتى كه با ((مروان حكم )) انجام داد، مروان موضع متزلزل وليد را به مسخره گرفت و برآشفت و او را تحريك كرد كه شبانه امام را به دارالا ماره احضار كند. سيدالشهدا عليه السّلام شبانه به دارالا ماره رفت . گفتگوهايى ميان امام و والى مدينه و وليد انجام گرفت و امام ، بدون بيعت از آنجا خارج شد.(1414)
وَهَب بن عبداللّه كلبى
از شهداى كربلاست ، مادر و همسرش نيز در كربلا بودند و به شهادت رسيدند. وهب كه اهل كوفه بود، در كربلا در ركاب امام حسين عليه السّلام حضور داشت . روز عاشورا پس از حرّ و برير، به ميدان رفت . مادرش مشوّق او در عزيمت به ميدان بود. وقتى پس ‍ از مقدارى جنگ ، نزد مادرش برگشت كه : آيا راضى شدى ؟ گفت : وقتى راضى مى شوم كه در ركاب حسين عليه السّلام به شهادت برسى . دوباره رفت و جنگيد، همسرش هم چوبى برگرفت و به ميدان رفت . وهب آن قدر جنگيد تا شهيد شد. همسرش به بالين او رفت و خون از چهره اش پاك كرد. شمر كه شاهد صحنه بود، به غلامش دستور داد تا با چوبى زن رابه شهادت برساند. همسر وهب ، اوّلين زنى بود كه از سپاه حسين عليه السّلام به شهادت رسيد.(1415) در برخى منابع ماجرايى مشابه اين ولى با تفاوتهايى درباره عبداللّه بن عمير كلبى (پدر وهب ) نقل شده و ((امّ وهب )) را همسر او دانسته اند.
ويرانه شام

هانى بن عُروه مرادى
از پيشگامان شهادت در نهضت حسينى بود كه پيش از مسلم بن عقيل به شهادت رسيد. ((هانى ، از صحابه پيامبر بود و آن حضرت را ديده و باوى مصاحبت داشت . بزرگ قبيله ((مراد)) بود و در كوفه مى زيست . در ركاب اميرالمؤ منين عليه السّلام ، نيز در سه جنگ جمل ، صفّين و نهروان شركت داشت . در حركت انقلابى حجربن عدى بر ضدّ زيادبن ابيه ، از اركان مهمّ به شمار مى رفت . پس از آنكه ((ابن زياد)) بعنوان والى جديد كوفه به اين شهر آمد، مسلم بن عقيل ، پس از آنكه هزاران نفر باوى بيعت كرده بودند، خانه هانى را مقرّ پنهانى خويش قرار داد. چون براى والى روشن شد كه در نهضت مسلم ، هانى از زمينه سازان و چهره هاى مؤ ثّراست ، او را دستگير، زندانى و شهيد كرد.))(1416)
هانى در كوفه ، موقعيّت ويژه اى داشت . چندين هزار مرد مسلّح و سلاح بردوش ، زير فرمان داشت و از بزرگان و اشراف اين شهر محسوب مى شد.(1417) حتّى ابن زياد كه والى بصره و كوفه بود، به وى احترام مى گزاشت و در كوفه به عيادت هانى آمد. ولى چون هانى به مسلم بن عقيل پناه داده بود و حاضر نشد او را تسليم ابن زياد كند، مورد غضب قرار گرفت و توهين و شكنجه و سپس شهيد شد.(1418) هانى را پس از دستگيرى و گفتگوهاى تندى كه با ابن زياد داشت ، دست بسته به بازار گوسفند فروشان برده و كشتند. قاتلش ((رشيد تركى ))، غلام ابن زياد بود. شهادت او روز ترويه (هشتم ذيحجّه سال 60) بود. درباره وى ، عبداللّه بن زبير اسدى اشعارى گفته كه مطلع آن چنين است :
 
اِذا كُنتِ لا تَدرينَ مَاالمَوتُ فَانظُرى
 
اِلى هانىٍ بِالسُّوقِ وَابْنِ عَقيلٍ(1419)
 
هانى ، هنگام شهادت ، 83 و به قولى 90 سال داشت . روزى به شهادت رسيد كه امام حسين عليه السّلام از مكّه به طرف كوفه حركت كرد. قبر او در كوفه پشت قبر مسلم بن عقيل و متّصل به مسجد كوفه است و زيارتگاه اهل ولاست . در مفاتيح الجنان و كتب زيارت ، زيارتنامه اى براى آن شهيد ذكر شده است (سَلامُاللّهِ العَظيمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَيْكَ يا هانِىَبْنَ عُروَةَ...)(1420)
هانى بن هانى سَبُعى
قاصدى كه يكى از نامه هاى حسين بن على عليهما السّلام را خطاب به مردم كوفه به آن ديار برد. همراه او در اين ماءموريت ، سعيدبن عبداللّه حنفى بود. اين دو آخرين فرستاده هاى امام بودند. نامه اى كه امام توسّط آنان فرستاد، چنين شروع مى شد: ((مِنَ الْحُسَيْنِبنِ عَلِي اِلَى الْمَلاَ مِنَ المُؤ مِنينَ وَ المُسلِمينَ...))(1421)
هجرت
در بسيارى از نهضتها ((هجرت ))، نقش عمده داشته است . در نهضت عاشورا نيز سيدالشهدا عليه السّلام از مدينه جدّش به مكّه و از آنجا به كربلا هجرت كرد. همچنان كه رسول خدا از مكّه به مدينه هجرت نمود و آن هجرت ، مبداء تحوّل در وضع مسلمانان و سرآغاز تاريخ گشت ، هجرت امام حسين عليه السّلام نيز در زنده كردن دين پيامبر تاءثير بسزا داشت و محرّم آغاز سال هجرى قمرى حساب شد و هر دو هجرت بخاطر دين و بقاى رسالت بود. همچنانكه حضرت موسى هجرت كرد و از مصر با حالت خوف بيرون رفت (فَخَرَجَ مِنها خائِفا يَتَرَقَّبُ قصص / 21) چون گروه فرعونى در فكر كشتن موسى بودند، سيدالشهدا عليه السّلام نيز مخفيانه و خائفانه از جوار قبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كوچيد و راه مكّه را در پيش گرفت ، در حالى كه همان آيه را مى خواند.(1422) هجرت از مكّه نيز براى فرار از مرگ تحميلى بود كه يزيد مى خواست بر او تحميل كند و رو به شهادتى رفت كه خونش ثمربخش باشد، آنگونه كه هجرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نيز، خنثى كننده توطئه كسانى بود كه در ((ليلة المَبيت )) به قصد كشتن او به خانه اش ريختند، امّا آن حضرت راه غار ثور و سپس مدينه را پيش گرفته بود.
هجرت ، لازمه هر نهضت عاشورايى و انقلاب مكتبى است ، هم دل كندن از زندگى و حيات مادى و دست شستن از جان در راه هدف ، هم كوچيدن از خاك ، خانه ، اقوام و همه دلبستگيها و تعلّقات است . هجرت ، هم مهاجر را پخته و آبديده مى كند، هم افق افكار را گسترده مى سازد، هم مناطق هجرت را از تحوّل و دگرگونى برخوردار مى كند. هجرت امام خمينى نيز از نجف به فرانسه ، انقلاب اسلامى را در سطح جهان مطرح ساخت و پيام نهضت را به همه جا رساند. امام امت تصميم داشت اگر هيچ كشورى اجازه ورود ندهد، سوار بر كشتى شده و درياها را در نوردد و پيام مظلوميّت ملّت ايران را به گوش جهانيان برساند. سفرهاى تبليغى مبلغان دينى در طول سال ، بويژه در ايام محرّم و رمضان نيز نوعى هجرت است .
هر روز عاشورا...
هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم اللّه
اين شعر كه در چاووش خوانيهاى كاروانهاى مسافر كربلا خوانده مى شد، بر گرفته از كلام امام حسين عليه السّلام هنگام خروج از مكه و حركت به سوى مسلخ عشق ، كوفه و كربلاست : ((اَلا... وَ مَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ مُوَطِّنا عَلى لِقاءِاللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرحَلْ مَعَنا فَاِنّى راحِلٌ مُصْبِحا اِنْشاءَاللّهُ))(1423) كه دعوتى بود به آنكه هر كس آماده فدا كردن خون و جان و مهيّاى ديدار خداست ، سحرگاهان همراه امام حركت كند. دعوت به خط شهادت و ايثار، در مرام حسينيان و عاشورائيان نهفته است و كربلا و زيارت مرقد سيدالشهدا عليه السّلام ، رمز اين دل سپردن به كعبه عشق و مناى شهادت است .
 
هر كه دارد هوس كرب و بلا، بسم اللّه
 
هر كه دارد سرِ همراهى ما، بسم اللّه
 
هفتاد و دو تن
معروف است كه تعداد ياران و همراهان سيدالشهدا عليه السّلام كه روز عاشورا در ركاب آن حضرت شهيد شدند، هفتاد و دو تن بود. امّا در منابع مختلف ، آمار كشته شدگان و سرهاى شهدا كه بين قبايل مختلف تقسيم و به كوفه حمل شد، بيش از آن را نشان مى دهد، حتّى تا نود نفر هم ياد شده است . در اسامى آنان نيز اختلافهايى ديده مى شود. امّا در هر صورت ، هفتاد و دو، رمز آن فدائيان راه خدا در ركاب حسين عليه السّلام است و در زبان عارفانه شاعران ، كربلا مناى عشق محسوب مى شود كه امام ، هفتاد و دو قربانى به پيشگاه خدا هديه نمود و خود، قربانى عظيم آن قربانگاه بلا و ابتلا بود. در تاريخ انقلاب اسلامى نيز، تعداد شهداى دفتر حزب جمهورى اسلامى كه در هفتم تير سال 1360 ش . در كربلاى ((سر چشمه )) با انفجار بمب توسّط منافقين به شهادت رسيدند، هفتاد و دو تن بودند و سيدالشهداى آن گروه ، شهيد مظلوم آية اللّه بهشتى بود. مدارس و ميادين و اماكنى به ياد آنان به اين نام ، نامگذارى شده است .
هَفهاف بن مُهَنّد راسبى
از شهداى كربلاست . مردى دلير و تكسوار از شيعيان بصره و از ياران على عليه السّلام در جنگهاى سه گانه جمل ، صفين و نهروان بود و در جنگ صفين ، حضرت او را امير طايفه ازد قرار داد. پس از شهادت اميرالمؤ منين ، از ياران امام مجتبى عليه السّلام بود، سپس به حسين عليه السّلام پيوست . وقتى خبر حركت امام را به سوى كوفه شنيد، از بصره به سوى كربلا حركت كرد. وقتى رسيد كه حادثه پايان يافته بود و با تيغ بر افراد سپاه عمر سعد حمله كرد. عدّه اى را كشت و خود به شهادت رسيد.(1424)
هَل مِن ناصر
آيا يارى كننده اى هست ؟ فرياد استغاثه و ياريخواهى امام حسين عليه السّلام در روز عاشورا پس از شهادت همه ياران ، فرزندان و خويشاوندان است . چون دشمن قصد حمله به خيمه هاى اهل بيت را داشت و صداى آنان به گريه و فغان بلند بود، امام حسين عليه السّلام اينگونه استغاثه كرد، شايد غيرت شنوندگان را برانگيزد تا مانع هجوم لشكريان به حريم حرم شوند.
نداى ((هل من ناصر)) حسين عليه السّلام هنوز و هميشه در گوش تاريخ طنين انداز است و وجدانهاى بيدار و همه آزادگان را به مقاومت در برابر ستم فرا مى خواند و به نصرت دين خدا و يارى ولىّ خدا مى طلبد. كسى كه نداى نصرت خواهى و((استنصار)) حجّت خدا را بشنود ولى پاسخ ندهد، اهل دوزخ است . امام حسين عليه السّلام در مسير كوفه به دو نفر برخورد و پس از گفتگو وقتى از آنان دعوت به يارى كرد، آنان كهنسالى و قرضهاى خود را بهانه آوردند تا همراه امام نشوند. حضرت فرمود: پس از منطقه دور شويد تا مرا نبينيد و صداى مرا نشنويد كه به عذاب الهى گرفتار مى شويد: ((فَانْطَلِقا فَلاتَسْمَعالى واعِيةً وَلا تَرَيا لى سَوادا فَاِنَّهُ مَنْ سَمِعَ واعِيَتَنا اَوْ رَاءى سَوادَنا فَلَمْ يُجِبْنا وَ لَمْ يُغِثْنا كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يُكِبَّهُ عَلى مِنْخَرَيْهِ فِى النّارِ)).(1425)
((ز عاشوراى آن سال به خون آغشته تا اكنون
هماره ، همچنان فرياد((هل من ناصر)) ش در سينه تاريخ ، پابرجاست
از آن فرياد دعوتگر كه در ((متن زمان )) جارى است
و پيغامش ، شعار شور و بيدارى است ،
ميان حقّ و باطل ، ((داد)) با ((بيداد))، نبردى جاودان بر پاست .
در اين ميدان و اين پيكار
نداى دعوتش چشم انتظار پاسخى از((ما)) ست .
كه حق تنهاست ،
و... هر جا كربلا، هر روز، عاشورا است .))(1426)
اين جمله كه بصورت ((هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنى )) شهرت يافته است ، در منابع تاريخى دقيقا به همين صورت نيست و با اندك تفاوتى يا با عبارتهاى ديگرى نقل شده است ، از قبيل : ((هَلْ مِنْ ذابٍّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُ اللّهَ فينا؟ هَلْ مِنْ مُغيثٍ يَرْجُواللّهَ فى اِغاثَتِنا، اَما مِنْ طالِبِ حَقٍّ يَنْصُرُنا...))،(1427) ((هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّه ؟))،(1428) ((اَما مِنْ مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجْهِ اللّهِ؟))،(1429) ((هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُ ذُرِّيَّتَهُ الا طهارِ؟))(1430) و عبارتهاى ديگر ولى مفهوم همه اين عبارات ، نصرت خواهى براى يارى و دفاع است .
همّام بن غالب
هودج
هيئت
نوعى تشكّل مذهبى ، بر محور عزادارى براى سيدالشهدا و ائمه عليهم السّلام . مجموعه هايى از مردم هر محلّه ، در شهرها يا روستاها كه براى سوگوارى و روضه خوانى نسبت به امام حسين عليه السّلام بويژه در ايّام عاشورا تشكيل مى شود. هيئت ، سنّتى دير پا و مردمى است و با بودجه علاقه مندان به امام حسين عليه السّلام تشكيل مى يابد. در طول سال هم فعاليّت مى كند و جلسات هيئت برگزار مى گردد. امّا روز عاشورا، براى سينه زنى و عزادارى از حسينيّه يا محلّه بيرون مى آيند و به حرمها و امامزاده ها و تكيه ها مى روند. هر هيئت ، نام خاصّ و پرچم و علامت ويژه دارد. هيئتهاى عزادارى ، گاهى متوسّلين به يكى از ائمّه يا شهداى كربلا هستند. هيئت ، كه نوعى سوگوارى گروهى است ، در قديم هم رايج بوده و شيعيان بصورت جمعى نوحه خوان و با تشكيلات طعام ، به زيارت قبر حسين عليه السّلام مى رفتند. امام صادق عليه السّلام به فائد حنّاط كه خبر اينگونه زيارتهاى جمعى را باز مى گفت ، فرمود: هر كس قبر حسين عليه السّلام را زيارت كند، در حالى كه به حقّ او آشنا باشد، خداوند، گناهان گذشته و آينده او را مى آمرزد.(1431) تاءسيس هيئت و ترويج اين فرهنگ ، يكى از راههاى موفق در جذب جوانان و مردم به عزادارى و عاملى براى ارتباط قلبى با اهل بيت است .
هَيْهاتَ مِنّا الذِّلّة
شعار عاشورايى حسين بن على عليهما السّلام و شعار همه آزادگانى كه زير بار ظلم نمى روند و سلطه جباران را نمى پذيرند. به معناى ((ذلّت از ما دور است )) و جمله اى است كه امام حسين عليه السّلام در يكى از خطبه هايش روز عاشورا بيان فرمود، خطبه اى با آغاز ((تَبّالَكُمْ اَيَّتُهَا الجَماعَةُ...)) كه چون همان روز نيز اصرار داشتند آن حضرت را به تسليم و بيعت وادارند، حضرت نپذيرفت و حيات ذلّت بار در سايه حكومت يزيد و ابن زياد را با كرامت دودمان پيامبر و شرافت زندگى مؤ منانه منافى دانست و سر دو راهى مرگ شرافتمندانه يا زندگى ذليلانه ، ((شرافت شهادت )) را برگزيد: ((اَلا وَ اِنَّ الدَّعِىَّبْنَ الدَّعِىِّ قَدْ تَرَكَنى (رَكّزَنى ) بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَيْهاتَ لَهُ ذلِكَ مِنّى ، هَيْهاتَ مِنَّا الذِلَّة ، اَبَى اللّهُ ذلِكَ لَنا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤ مِنُونَ وَحُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طابَتْ وَ اُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ اَبِيَّةٌ اَنْ يُؤ ثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرام ))(1432)
اين نوع نگرش به زندگى ، تعليم مكتب است كه انسان بايد سر دو راهى شهادت يا ذلّت ، عزّت شهادت را برگزيند و زندگى زير ستم را مرگ بداند. حضرت على عليه السّلام در جنگ صفين ، وقتى ديد كه سپاه معاويه بر شريعه فرات دست يافتند و ياران او در مضيقه آب قرار گرفتند و چه بسا ذليلانه تسليم شوند، در خطبه اى آنان را تشويق كرد كه شمشيرها را با خون دشمن سيراب سازند تا خود سيراب شوند، مرگ ، در زندگى ذليلانه است و زندگى در مرگ قاهر و پيروز ((فَالْمَوْتُ فى حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ وَ الْحَياةُ فى مَوْتِكُمْ قاهِرين )).(1433) اين فرهنگ ، در خط حماسه علوى و حسينى متبلور است و سرمايه زندگى با كرامت به شمار مى رود. امام خمينى ((ره )) نيز در برابر تهديدهاى استكبار جهانى ، در پيام خويش فرمود: ((هيهات كه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان ، به مرگ ذلّت بار تن در دهند و هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و پيروان ابراهيم حنيف ، ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد.))(1434)
 
از آستان همّت ما ذلّت است دور
 
و اندر كُنام غيرت ما نيستش ورود
 
بر ما گمان بردگى زور برده اند
 
اى مرگ ، همّتى كه نخواهيم اين قيود
 
اكنون كه ديده هيچ نبيند به غير ظلم
 
بايد ز جان گذشت ، كزين زندگى چه سود؟(1435)
 
سيدالشهدا عليه السّلام در پاسخ برخى از افراد سپاه كوفه كه از او مى خواستند گردن به حكومت و فرمان يزيد بنهد تا سالم بماند، فرمود: ((لا وَ اللّهِ! لا اُعْطيكُمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَّليلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العَب يدِ (لا اَفِرُّ فَرارَ العَبيد) ))(1436) . اينگونه تسليم شدن را ذلّتى برده وار مى داند و نمى پذيرد. ابو نصربن نباته ، درباره اين ديدگاه حسين عليه السّلام سروده است : ((وَالحُسَينُ الذَّى رَاءَى المَوْتَ فِى العِزِّ حَياةً وَ الْعَيْشَ فِى الذُّلِ قَتْلاً))(1437) حسين عليه السّلام كسى است كه مرگ همراه عزّت را((زندگى )) ديد و زندگى در ذلّت و خوارى را((مرگ )).


يا حسين عليه السّلام
سوزناكترين ناله برخاسته از ژرفاى جان ، كه شيعه كربلايى با آن ندا، سيدالشهدا را صدا مى زند، ندايى كه قلبهاى عاشق حسين عليه السّلام را به هم متّصل مى كند و حسينيان را زير خيمه ((ذكر)) گرد مى آورد. شعارى كه بر پرچم عزاداران محرّم ، بر پيشانى رزمندگان اسلام ، بر لبهاى نوحه سرايان عاشورا مى درخشد و مى شكفد. نداى شوق آميزى كه صحابى بزرگوار، جابربن عبداللّه انصارى ، وقتى همراه عطيّه بر سر تربت حسين عليه السّلام آمد و بيهوش شد، چون عطيّه آب به صورتش پاشيد و به هوش ‍ آمد، سه بار گفت : ((يا حسين ! يا حسين ! يا حسين !)) آنگاه گفت : ((اَحَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ؟)) آيا دوست ، پاسخ دوستش را نمى دهد؟ و سپس به زيارت اباعبداللّه عليه السّلام پرداخت .
ياد حسين ، هنگام آب نوشيدن
شهادت تشنه كامانه امام حسين عليه السّلام ، چنان داغ و غم سنگينى بر دلها نهاده است كه مى سزد با ديدن هر نهر و چشمه و با نوشيدن هر آب و شربت گوارا، از لبهاى عطشان آن حضرت ، ياد شود، چرا كه آب ، ياد آور آن عاشوراى عطش ريز و آن كامهاى تشنه عاشورائيان شهيد است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((من هرگز آب سرد ننوشيدم مگر آنكه حسين بن على را به ياد مى آوردم )) و نيز فرمود: ((ما مِنْ عَبْدٍ شَرِبَ الماءَ فَذَكَرَ الحُسَيْنَ وَ لَعَنَ قاتِلَهُ اِلاّ كُتِبَ لَهُ مِاءَةُ اَلف حَسَنَةٌ وَحُطّ عَنهُ مِاءَةُالف سَيِّئَةٌ))(1438) هركه آب بنوشد وحسين عليه السّلام را ياد كند و قاتل او را لعن نمايد، براى او هزار حسنه نوشته مى شود و هزار گناه از او محو مى گردد. از اين رو، شيعه ، هنگام نوشيدن آب ، بر حسين بن على سلام مى دهد و مى گويد: سلام بر لب تشنه ات ، يا حسين ، سلام اللّه على الحسين و اصحابه . نيز در سقاخانه ها و منبعهاى آب خنك ، در تابستان و در ايام محرّم ، مى نويسند: ((آبى بنوش ‍ و لعنت حق بر يزيد كن )) يا ((بنوش به ياد لبهاى تشنه حسين )). از زبان خود سيدالشهدا هم نقل شده كه فرمود:
 
شيعَتى ما اِنْ شَرِبْتُم عَذْبَ ماءٍ فَاذْكُرُونى
 
اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُونى (1439)
 
امام سجاد عليه السّلام نيز سالهاى سال ، از شهادت پدر با لب تشنه ياد مى كرد و مى گريست و هرگاه هنگام افطار غذا مى آوردند يا نگاهش به آب مى افتاد، مى گريست و به ياد شهادت امام به حالت گرسنه و تشنه مى فرمود: ((قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ جائِعا، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ عَطْشانا))(1440) و نيز هرگاه قصّابى را مى ديد كه مى خواهد گوسفندى سر ببرد، مى گفت آبش بدهيد، پدرم را با لب تشنه سر بريدند. اين ياد كرد پيوسته از شهادت مظلومانه حسين عليه السّلام با لب تشنه ، احياى خاطره آن روز پرحادثه است .
يا دَهرُ اُفٍّ لك ...
آغاز اشعارى است كه امام حسين عليه السّلام آنها را مكرّر بر زبان جارى كرد. امام سجاد عليه السّلام كه در كربلا بيمار بود و در خيمه ، حضرت زينب او را پرستارى مى كرد، اينها را شنيد، فهميد كه خبر از شهادت مى دهد. گريست . زينب هم شنيد و گريه كرد. امام حسين عليه السّلام او را دلدارى داد و به بردبارى سفارش كرد.(1441) مضمون اين اشعار، شكوه از روزگار بى وفاست كه هر صبح و شام ، دوستان و همراهان را مى برد و اين راه و فرجام براى همگان است :
 
يا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلٍ
 
كَم لَكَ بِالا شراقِ وَ الا صيلِ
 
مِن صاحِبٍ اَوْطالِبٍ قَتيلٍ
 
وَ الدَّهرُ لا يَقْنَعُ بِالبَديلِ
 
وَ اِنَّمَا الا مرُ اِلَى الجَليلِ
 
وَ كُلُّ حَي سالكٌ سَبيلى
 
ياد يحيى عليه السّلام
ميان ماجراى شهادت امام حسين عليه السّلام و برخى پيامبران ، شباهتهايى وجود دارد. از جمله ميان آن حضرت و حضرت يحيى بن زكريّا، سر يحيى را در طشت طلا نهاده ، نزد زن بدكاره اى هديه فرستادند.(1442) سر سيدالشهدا را نيز پس از شهادت نزد ابن زياد و يزيد فرستادند، آن هم در طشت طلا. خداوند به انتقام خون يحيى ، بُخت النّصر را بر آن قوم مسلّط ساخت كه هفتاد هزار از آنان را كشت .(1443) خداوند به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وحى فرمود: در مقابل قتل يحيى هفتاد هزار را كشتم ، در مقابل قتل پسر دختر تو دو برابر آن را خواهم كشت .(1444) آنگونه كه سر يحيى را در طشت نهادند، حسين بن على را هم در كربلا ذبح كردند.(1445) شايد به خاطر اين شباهتها با پيامبران و حضرت زكريّا بود كه سيدالشهدا در مسير كربلا، در هر منزلى كه فرود مى آمد يا از آن كوچ مى كرد، از يحيى بن زكريّا ياد مى كرد و روزى هم فرمود: از خوارى و پستى دنيا همين بس كه سر يحياى پيامبر، به يكى از زنان زناكار بنى اسرائيل هديه مى شود!(1446)
يا فتح يا شهادت
در فرهنگ عاشورا، هم شهادت ((فتح )) محسوب مى شود، و هم فتح ، فراتر از پيروزى نظامى است . بر اساس آموزش قرآنىِ ((اِحْدَى الحُسنَيين ))، (يكى از دو خوبى ) مجاهدان راه خدا چه بكشند و چه كشته شوند، پيروزند و پيروزى در سايه عمل به تكليف است . شوق شهادت در اباعبداللّه عليه السّلام چنان بود كه به فرموده امام باقر عليه السّلام روز عاشورا، نصرت الهى براى آن حضرت نازل شد و ميان زمين و آسمان بود. حسين بن على را مخيّر كردند كه پيروز شود يا شهيد گردد. وى شهادت و ديدار الهى را ترجيح داد: ((لَمّا نَزَل النَّصرُ عَلَى الحُسَينِبن عَلِىّ حَتّى كانَ بينَ السَّماءِ وَ الا رضِ ثُمَّ خُيِّرَ: النَّصرُ اَوْ لِقاءُاللّه ، فَاخْتارَ لِقاءَاللّه )).(1447) آن حضرت ، كشته شدن را هم پيروزى مى دانست ، چون هم به رستگارى ابدى مى رسيد، هم دين را زنده مى كرد. امام حسين عليه السّلام خود فرمود: ((اَما وَاللّهِ اِنّى لاََرْجُو اَنْ يَكونَ خَيرا ما ارادَ اللّهُ بِنا، قُتِلْنا اَم ظَفَرْنا))(1448) به خدا سوگند، اميدوارم آنچه را خداوند براى ما بخواهد. ((خير)) باشد، چه كشته شويم ، چه پيروز گرديم !
 
گر چه از داغ لاله مى سوزيم
 
ما همان سر بلند ديروزيم
 
چون به تكليف خود عمل كرديم
 
روز فتح و شكست ، پيروزيم (1449)
 
امام خمينى ((ره )) فرمود: ((من اميدوارم به فوز ((اِحْدَى الحُسنَيَيْنِ)) نائل شوم ، يا پيشرفت مقصود و اقامه عدل و حق ، يا شهادت در راه آنكه حقّ است .))(1450)
يالَثاراتِ الحسين عليه السّلام
نداى خونخواهى حسين عليه السّلام . اين جمله ، شعار ياوران حسين عليه السّلام و شعار فرشتگانى است كه كنار قبر او تا ظهور امام زمان عليه السّلام مى مانند.(1451) نيز، شعار حضرت مهدى عليه السّلام است ، هنگام قيام براى انتقام خون شهداى كربلا.(1452) همچنين شعار ياوران شهادت طلب امام زمان عليه السّلام كه آرزوى مرگ در راه خدا دارند ((شِعارُهُم : يالَثاراتِ الحُسَين )).(1453) در نهضت توّابين به رهبرى سليمان بن صرد نيز كه در سال 65 هجرى در كوفه قيام كردند، شعارشان همين بود. در قيام مختار هم همين شعار مطرح بود. در برخى نقلها ((يا اَهلَ ثاراتِ الحُسَين )) آمده است .(1454)
نيز((يالثارات الحسين )) نام نشريه اى است كه به همّت جمعى از نيروهاى بسيجى و حزب اللهى و دردمند، با انگيزه دفاع از ارزشهاى انقلاب اسلامى ، از سال 1373 شمسى منتشر مى شود و افشاگر برخى از برنامه هاى تهاجم فرهنگى غرب ، عليه اسلام و انقلاب و مروّجان فرهنگ تسامح و تساهل و فساد و ابتذال در جامعه ماست .
يا لَيْتَنا كُنّا مَعَك
آرزوى رستگار شدن و رسيدن به فوز و فيض شهادت در ركاب ولىّ خدا، براى كسانى كه در معركه كربلا نبوده اند، آرزوى شيرينى است . شهادت را رستگارى دانستن و آرزومندى براى درك آن فيض ، هم خطّى با سيدالشهدا عليه السّلام است . اين آرزو در زيارتنامه هاى آن حضرت با عبارتهاى مختلفى بيان شده است . از قبيل : ((فُزْتُمْ وَاللّهِ فَلَيْتَ اَنّى مَعَكُم فَاءَفُوزَ فَوْزا عَظيما))،(1455) ((يا لَيْتَنى كُنتُ مَعَكُم فَاءَفُوزَ فَوزا عَظيما))،(1456) ((فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُم فَاءفُوزَ مَعَكُم )).(1457) جلوه اين آرمان والا، در هر عصرى مى تواند آشكار شود، چرا كه وقتى هر روز عاشورا و همه جا كربلا باشد و خط جهاد و شهادت به روى پيروان حق گشوده باشد، صداقت زائر در اين ادّعا، در جبهه هاى نبردش با ستمگران ديده مى شود و اين آرزو به عمل مى رسد. نمونه آن در جبهه هاى دفاع مقدس در جمهورى اسلامى مكرّر ديده شد.
آنان كه عمرى خطاب به مولايشان ((يا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُم ...)) (كاش ما هم با شما بوديم ) گفته و بر غربت و تنهايى و مظلوميّت حسين عليه السّلام گريسته بودند، وقتى كربلاى جبهه هاى حق ، براى حسين زمان ناصر و ياور مى طلبيد، به ميدانهاى رزم شتافتند و جان فدا كردند و نشان دادند كه اگر در عاشورا هم بودند، همچون اصحاب شهيد آن امام ، عاشقانه جان نثار مى كردند. جمله ((يا لَيتَنا...)) هم اعلام موضع و جانبدارى از برنامه و حركت عاشورايى شهداى كربلاست ، هم اعلام آمادگى براى حضور در كربلاهاى مكرّر تاريخ . شعار شهادت طلبان است و آرزوى وارستگان از تعلّقات دنيوى . چرا كه نوع شهادتى كه حسين عليه السّلام و اصحابش در كربلا پذيرا شدند، غبطه همه انسانهاى آزاده در دورانهاست . در حديث مفصّل امام رضا عليه السّلام خطاب به ريّان بن شبيب آمده است : ((يارَيّانُ! اِنْ سَرَّكَ اَنْ يَكونَ لَكَ مِنَ الثَّوابِ مِثْلُ ما لِمَنِ استَشْهَدَ مَعَ الحُسَين عليه السّلام فَقُلْ مَتى م ا ذَكَرْتَهُ: يالَيْتَنى كُنتُ مَعَهُمْ فَاءَفُوزَ مَعَهُم فَوْزا عَظيما))(1458) . اگر دوست دارى كه ثواب شهيدان كربلا را داشته باشى ، هرگاه به ياد آن حادثه افتادى بگو: كاش من نيز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مى رسيدم . اين آرزو، نشان دهنده زمينه تفكرات عاشورايى در دل انسان است و چه بسا آرزو، انسان را به عمل و اقدام بكشاند.
يا مبرور
شعار طايفه ((ازد)) در كوفه بود. هنگامى كه عبداللّه عفيف ازدى در مجلس ((ابن زياد)) نسبت به جنايت او در كشتن حسين عليه السّلام اعتراض كرد و ابن زياد فرمان داد كه ((بگيريد!))، عبداللّه عفيف شعار ((يا مبرور)) سر داد و گروهى از طايفه ازد گرد آمده و او را از مجلس بيرون بردند.(1459) معناى آن ((نيكى شده )) و حمايت شده است .
يا مَنْصُورُ، اَمِتْ
شعار هواداران مسلم بن عقيل در كوفه بود. پس از دستگير شدن هانى و فاش شدن محلّ اختفاى حضرت مسلم بستگان هانى يقين كردند كه او كشته خواهد شد. نوحه خوانى در خانه هانى برپاشد و زنانى از طايفه مراد، ندبه كنان و سوگوارى كنان آنجا گرد آمدند. پس از اين حادثه ، مسلم بن عقيل شعار و نداى ((يا منصور)) سر داد. به نقلى چهار هزار نفر و به نقلى ديگر هجده هزار بيعتگر با فرياد ((يا منصور اَمِتْ))، گرد او جمع شدند و كاخ ابن زياد را محاصره كردند. ولى بتدريج ، از دور او پراكنده شدند و او را تنها گذاشتند.(1460) اين جمله ، شعار مسلمانان در جنگ بدر نيز بود. معنايش اينست : اى يارى شده ! بميران . اين نوعى پيشگويى و فال نيك به مرگ دشمن بود. چون در شب حركت كردند، اين جمله را شعار خود ساختند تا در تاريكى يكديگر را بشناسند.(1461)
يحيى بن سعيد
سر كرده گروهى كه مى خواستند امام حسين عليه السّلام را از خروج از مكه و عزيمت به سوى عراق ، باز دارند. عمروبن سعيدبن عاص ، والى مكّه كه اميرالحاج در آن سال نيز بود، ماءموريت داشت كه اگر بتواند، حسين عليه السّلام را ترور كند. از اين رو نمى خواست با بيرون رفتن حسين عليه السّلام از مكّه ، توطئه خنثى شود. يحيى بن سعيد را همراه جمعى از سپاه فرستاد تا به زور مانع عزيمت سيدالشهدا عليه السّلام شوند. امّا امام و اصحابش ، مقاومت كردند و كار به برخورد با تازيانه هم انجاميد و يحيى در انجام ماءموريت ناكام ماند. يحيى و عمرو، برادر بودند.(1462)
يحيى بن سليم مازنى
از شهداى كربلاست . رجز او هنگام نبرد چنين بود:
 
لاََضْرِبَنَّ القَومَ ضَربا فَيْصَلا
 
ضَربا شَديدا فِى العَدا مُعَجَّلا
 
لا عاجِزا فيها وَ لا مُوَلْوِلاً
 
وَ لا اَخافُ اليَوْمَ مَوْتا مُقْبِلا(1463)
 
كه هم روح حماسى و سلحشورى او را مى رساند و هم استقبال از شهادت را.
يزيدبن ثُبيط(ثبيت ) عبدى
از شهداى كربلاست . وى از شيعيان اهل بيت و از اصحاب ابوالا سود دوئلى و از اشراف قبيله خود بود. وى ده پسر داشت . پس از دريافت نامه سيدالشهدا عليه السّلام كه خطاب به اهل بصره نوشته بود، همراه دو پسرش عبداللّه و عبيداللّه از بصره آمدند و به علّت بسته بودن راهها با پيمودن بيراهه ها، در مكّه خود را به امام حسين عليه السّلام رسانده ، به كاروان او پيوستند. روز عاشورا پسرانش در حمله اوّل و خودش در مبارزه تن به تن به شهادت رسيدند.(1464) نام هر سه در زيارت ((ناحيه مقدسه )) آمده است . نام او يزيد بن نبيط، بدربن رقيد، بدربن رقيط هم ضبط شده است .(1465)
يزيدبن حُصين همْدانى
يكى از ياران شجاع ، بزرگوار و پارساى امام حسين عليه السّلام كه روز عاشورا وقتى تشنگى بر امام و يارانش غلبه كرد، از امام اجازه خواست تا با كوفيان و عمر سعد صحبت كند. امام اجازه داد. وى نسبت به جلوگيرى از استفاده امام از آب فرات با آنان صحبت و به آنان اعتراض كرد. امّا به او پاسخ نامناسب دادند. بى نتيجه برگشت . آنگاه امام ، درباره سپاه دشمن فرمود: شيطان بر آنان چيره گشته است و حزب شيطان زيان كارانند.(1466) او در كوفه با مسلم بن عقيل نيز بيعت كرده بود و پس از شهادت مسلم ، از كوفه خارج شد و به امام حسين عليه السّلام پيوست .(1467)
يزيدبن زياد
از شهداى كربلاست . نام كاملش يزيدبن زيادبن مهاصر (مهاجر) كندى ، معروف به ((ابوالشعثاء كِندى )) از رجال نامى و از دلاوران و تيراندازان ماهر كوفه بود كه همراه سپاه عمر سعد از كوفه خارج شد ولى به حسين بن على عليهما السّلام پيوست . برخى هم گفته اند پيش از رسيدن سپاه حرّ به امام حسين عليه السّلام وى به امام حسين عليه السّلام پيوسته و همراه او شده بود. پيش روى امام حسين ، صد تير به سوى دشمن افكند كه تنها پنج تير بر زمين افتاد. با هر تيرى كه مى انداخت ، امام حسين عليه السّلام دعا مى كرد كه خدايا تيراندازى اش را استوار گردان و پاداشش را بهشت قرار بده : ((اءللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ وَ اجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ))(1468) نام او را يزيدبن ابى زياد و يزيدبن زيادبن مهاجر هم نقل كرده اند.(1469)
يزيد بن مسعود
از شخصيّتهاى معروف هوادار امام حسين عليه السّلام بود كه پس از دريافت نامه از آن حضرت ، قبايل بنى تميم ، بنى حنظله و بنى سعد را گرد آورد و در جمعشان به ايراد سخن پرداخت . آنان نيز خطابه او را تاءييد و از وى پشتيبانى كردند، سپس نامه اى مساعد و حمايت آميز به امام نوشت و او را به كوفه دعوت كرد.(1470)
يزيد بن معاويه
خليفه جنايتكار اموى كه فاجعه كربلا به دستور او پديد آمد. وى در سال 25 هجرى تولّد يافت . جوانى ميگسار، سگباز و اهل بوزينه بازى و عيّاشى بود.(1471) چون معاويه مرد، با او به عنوان خلافت بيعت كردند. معاويه پيش از مرگش از بسيارى بيعت بر وليعهدى او گرفته بود. يزيد انديشه هاى الحادى داشت و به مبداء و معاد بى عقيده بود. بى بند و بار و اهل عيش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به واليان هم گسترش ‍ يافت و آوازه خوانى در مكه و مدينه آشكار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند.(1472)
سيدالشهدا عليه السّلام وقتى با اصرار وليد و مروان براى بيعت با يزيد مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: ((يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الخَمرِ قاتِلُ النَّفْسِ الُمحتَرَمَةِ مُعْلِنٌ بِالفِسقِ وَ مِثْلى لا يُبايِعُ مِثْلَه )).(1473) يزيد، مردى فاسق ، شرابخوار و آدم كش است كه آشكارا گناه مى كند و كسى همچون من با كسى مثل او بيعت نخواهد كرد.
اين شناخت سيدالشهدا عليه السّلام از يزيد، سابقه داشت . حتى روزى در يك جلسه ، آن حضرت در پاسخ معاويه كه از يزيد ستايش كرد، برخاسته ، زشتيها و مفاسد يزيد را بر شمرد و به معاويه به خاطر بيعت گرفتن از اين و آن براى پسرش يزيد، اعتراض ‍ كرد.(1474)
يزيد نيز همچون پدرش ، به حيف و ميل بيت المال و كشتن انسانهاى با ايمان و ايجاد فساد و مفاسد در دستگاه حكومت پرداخت . به والى مدينه نوشت كه به زور از سيدالشهدا عليه السّلام بيعت بگيرد و اگر نپذيرفت ، گردن او را بزند. براى سركوبى هواداران امام حسين عليه السّلام كه با مسلم بن عقيل در كوفه بيعت كرده بودند، ((ابن زياد)) را به ولايت كوفه گماشت و به كشتن امام فرمان داد. ((ابن جوزى )) درباره او گفته است : ((چگونه قضاوت مى كنيد درباره مردى كه سه سال حكومت كرد، در سال اول حسين عليه السّلام را به شهادت رساند و در سال دوّم مردم مدينه را دچار وحشت ساخت و مدينه را براى لشكريان خود مباح گرداند و در سال سوّم ، خانه خدا را با منجنيق سنگباران كرد و ويران ساخت .))(1475) كه اشاره به حادثه كربلاست و((واقعه حرّه )) كه مردم مدينه در سال 63 هجرى بر ضدّ والى اموى قيام كردند و او و ديگر امويان را از شهر بيرون نمودند و اين پس از آن بود كه فساد و آلودگى و جنايات يزيد بر آنان آشكار شد. يزيد هم مسلم بن عقبه را با لشكرى براى قتل عام مردم فرستاد. در سال 64 هجرى نيز همان سپاه براى سركوب قيام عبداللّه بن زبير به مكّه هجوم بردند و به مسجدالحرام و حرم خدا با منجنيق حمله كردند. كعبه و مسجدالحرام سوخت و ويران شد و عدّه اى كشته شدند.(1476) ننگها و آلودگيهاى يزيد، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.(1477) مدّت حكومت يزيد، سه سال و هشت ماه بود و در سال 64 در ((حوارين )) از اطراف دمشق مرد(1478) و در ((باب الصغير)) دمشق دفن شد.(1479)