فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۲۰ -


مراسم و سنّتها
پيرامون حادثه عاشورا و عزادارى امام حسين عليه السّلام ، يك سرى سنتها و مراسم ميان مردم معمول است كه در طول سال و اغلب در دو ماه محرّم و صفر و بويژه در دهه عاشورا عمل مى شود. آداب و سنن در مناطق مختلف جهان و حتى در شهرهاى مختلف ايران نيز متفاوت و متنوّع است . برخى از مراسم ، مثلا ويژه هند و پاكستان است ، برخى خاصّ ايران ، و بعضى مخصوص عراق و شام .(1246) سنتهاى رايج ، گاهى پشتوانه هاى دينى دارد و متّكى به روايات و مستند به فقه و حديث است ، برخى هم از ابداعات و ساخته هاى مردم و تقليدهاى بى اساس است . برشمردن همه آداب و مراسم مربوط به عاشورا و عزادارى ، از حوصله اين مجموعه بيرون است . تنها به برخى از آنها اشاره مى شود:
عزادارى و گريه بر امام حسين عليه السّلام ، نوحه خوانى و مرثيه خوانى ، تعزيه و شبيه خوانى ، سينه زنى و زنجيرزنى و قمه زنى ، برپايى مجالس در تكيه ها، حسينيّه ها، خانه ها و مساجد و تشكيل هيئتها در ايام محرّم ، نذر و احسان و صدقه و اطعام مردم براى سيدالشهدا، سقّايى و چاى و آب و شربت دادن به مردم ، ساختن حسينيّه و تكيه ، ترك بعضى كارهاى مباح در ايّام عاشورا مثل : عروسى ، ازدواج ، آرايش ،تميزكردن و جاروكردن خانه ، پرداختن به كسب و كار و دوخت و دوز و خانه تكانى و...، ياد حسين هنگام نوشيدن آب ، پوشيدن لباس سياه ، سياهپوش كردن اماكن و گذرگاهها و مساجد و حسينيّه ها، ماليدن گِل بر پيشانى و سر، پاشيدن كاه و خاشاك بر سر، راه انداختن دسته هاى عزادارى در خيابانها، برپايى مراسم شام غريبان ، برگزارى مجالس مقتل خوانى و زيارت عاشورا، نذر براى آوردن كودكان خردسال به ياد على اصغر در دسته هاى عزادارى ، طشت گردانى ، تهيّه و آذين بندى توقها و علامتها و نخلها، پختن آش نذرى و سفره انداختن ، زيارت رفتن ، گراميداشت اربعين امام حسين عليه السّلام ، سربرهنه و پاى برهنه بودن در عزاى حسينى بويژه عاشورا و اربعين .عزادارى سنّتى ، تعزيه ، گريه ، شام غريبان .
مرثيه
مرثيه جنّ
از ابعاد غير مادّى و غير بشرى شهادت امام حسين عليه السّلام ، گريه و نوحه و مرثيه خوانى فرشتگان و اجنّه بر آن حضرت است . رواياتى در اين باره نقل شده و كسانى هم مدّعى بوده اند كه شعرها و نوحه هاى جنّ را به ياد عاشورا شنيده و گريسته اند، همچون مسوربن مخرمه .(1247) نوحه هايى از قبيل اين كه :
 

اَيُّهَا القاتِلُونَ جَهلا حُسَينا
 
اَبْشِرُوا بِالعَذابِ وَ التَّنكيلِ
 
يا اين شعر:
 
اءيا عَينُ جُودى وَ لا تَجْمُدى
 
وَ جُودى عَلَى الهالِكِ السَّيِّدِ
 
فَبِالطَّفِ اَمسى صَريعا فَقَد
 
رُزِئنَا الغَداةَ بِاءمرٍ بَدي
 
و امثال اينگونه مراثى كه در كتب مقتل و روايات آمده است .(1248) شهيد مطّهرى در اين باره مى گويد: ((در ((قمقام زخّار))، قسمت زيادى از مراثى جنّى ها را بصورت شعر نقل كرده است . بعيد نيست كه اين اشعارِ سراسر انتقاد و حنين و تحريك احساسات ، از طرف علاقه مندان و شيعيان سروده مى شده است و چون از طرف حكومت وقت ، تحت تعقيب قرار مى گرفتند، لذا اشعارى كه مى سرودند به نام جنّى منتشر مى كردند كه هم پى گم كرده باشند و هم مردم بهتر حفظ مى كردند.))(1249) البته شعرهاى مرثيه از قول جنّ، غير از گريه و عزادارى ملائك و انبيا و كرّوبيان در عزاى حسينى است كه رواياتش متفاوت است .
 
در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست
 
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
 
جنّ و مَلَك بر آدميان نوحه مى كنند
 
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است (1250)
 
مَروان بن حَكَم
از سران مخالف با اهل بيت عليهم السّلام و هوادار خطّ اموى و پسرعموى عثمان كه در امور مالى و سياسى انحرافهاى فاحشى داشت و از محرّكين بر ضدّ آل على بود و سوء استفاده هاى بسيارى از بيت المال در زمان عثمان داشت .(1251) وى به زبان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لعنت شده بود. على عليه السّلام هم روزى به او نگريست و فرمود: واى بر تو و واى بر امّت محمّد از دست تو و دودمانت ، آنگاه كه موى سرت سفيد شود. على عليه السّلام او را پرچمدار گمراهى مى دانست ((يَحمِلُ رايَةَ ضَلالَةٍ بَعدَ ما يَشيبُ صَدغاه ...)).(1252)
مروان از افراد سرشناس بنى اميّه بود و پس از مرگ معاويه ، وليد والى مدينه وقتى نامه يزيد را دريافت كرد كه به او دستور بيعت گرفتن از حسين عليه السّلام داده بود، با مروان مشورت كرد. مروان هم گفت همين شبانه در پى حسين عليه السّلام بفرست و اگر بيعت نكرد، گردن او را بزن و پيوسته او را تحريك مى كرد كه به زور از اباعبداللّه الحسين بيعت بگيرد.(1253) نسبت به سيدالشهدا عليه السّلام كينه شديد داشت . چون پس از احضار امام ، قرار بر فرداى آن شب شد، مروان ، وليد را تشويق مى كرد كه همين امشب كار را يكسره كن . در راه هم وقتى به امام حسين عليه السّلام برخورد و او را به بيعت فرا خواند، حسين بن على عليهما السّلام ، كلام معروف خويش ‍ ((عَلَى الا سلامِ السَّلامُ، اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيد...)) را خطاب به او گفت ، و ميان امام و آن شيطان كين توز، سخنان تندى ردّ و بدل شد.(1254) مروان بعدها به خلافت رسيد و در سال 65 هجرى ، در سن 63 سالگى مرد.(1255) از كسانى بود كه نسبت به شيعه سختگيرى مى كرد و چون به حكومت مدينه رسيد، هر جمعه در منبر، على عليه السّلام را لعن و سبّ مى كرد.(1256)
مسجد راءس الحسين
مسروق بن وائل حضرمى
از نيروهاى خبيث سپاه عمرسعد كه در كربلا حضور داشت . در پشاپيش نيروهاى كوفه بود، به اين اميد كه سر امام حسين عليه السّلام را به دست آورد و نزد ابن زياد، مقام يابد. در گفتگويى كه ((ابن حوزه )) با امام ، داشت و به آن حضرت جسارت كرد، سيدالشهدا عليه السّلام او را نفرين كرد و فرمود: ((اءللّهُمَّ حُزْهُ اِلَى النّارِ)). او خشمگين شد و خواست كه به سوى امام اسب بتازد. هنگام پرش از نهر، پايش در ركاب ماند و بدنش از اسب آويخته شد. مسروق از اين صحنه مرعوب شد و خود را از ميدان نبرد كنار كشيد. علّت را كه پرسيدند، به اين معجزه اشاره كرد و گفت : ((رَاءيتُ مِن اَهلِ هذا البَيتِ شَيئا لا اُقاتِلُهُمْ اَبَدا)). از اين دودمان چيزى ديدم كه هرگز با آنان نخواهم جنگيد. در برخى نقلها آمده است كه اسب ابن حوزه او را آن قدر به سنگها و درختها كشيد و كوبيد تا مرد.(1257)
مسعودبن حجّاج
از شهداى كربلا. وى و پسرش (عبدالرحمان بن مسعودبن حجاج ) در حمله اول به شهادت رسيدند. برخى گفته اند اين دو همراه سپاه عمرسعد از كوفه بيرون آمده بودند؛ ولى در كربلا به سوى حسين عليه السّلام آمدند. نامشان در زيارت ناحيه مقدّسه هم آمده است .(1258)
مُسْلَح
نام يكى از منزلگاههاى راه مكّه به عراق ، كه امام حسين عليه السّلام از آن عبور كرده است .
مُسلم بن عُقْبه
جنايتكارى كه در واقعه حرّه ، به فرمان يزيد، دست به كشتار مردم مدينه زد. واقعه حرّه قيام عمومى مردم مدينه بر ضدّ امويان بود كه پس از حادثه عاشورا به وقوع پيوست . بعضى او را به خاطر كارهاى ننگينش ، ((مُسرِف )) و ((مُجرِم )) گفته اند، نه مسلم .(1259) وى از سرداران معاويه و يزيد بود و زمان پيامبر را هم درك كرده بود.(1260)
مسلم بن عقيل
نماينده اعزامى سيدالشهدا از مكّه به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم . مسلم بن عقيل ، پسرعموى امام حسين عليه السّلام و مورد وثوق وى بود. رشادت و جوانمردى او مشهور بود. در جنگ صفين ، در جناح راست لشكر على عليه السّلام بود. امام حسين عليه السّلام در پاسخ به دعوتنامه هاى مكرّر شيعيان و سران كوفه ، نامه اى خطاب به آنان نوشت و مسلم بن عقيل را بعنوان ((برادر، پسرعمو و فرد مورد اطمينان خود)) به آنان معرّفى كرد. مسلم در نيمه شعبان از مكّه به كوفه رفت ، در كوفه به تلاش ‍ وسيعى براى دعوت مردم به بيعت با امام پرداخت . آن زمان والى كوفه نعمان بن بشير بود. حدود 18 هزار نفر با او به نفع امام بيعت كردند. در ايّام فعاليّت و قيام حماسى مسلم ، والى كوفه عوض شد و ابن زياد به ولايت كوفه و مقابله با حركت مسلم منصوب گشت . جايگاه مسلم در كوفه پنهان بود. ابن زياد به كمك جاسوسان محلّ اختفاى او را پيدا كرد و به دستگيرى ميزبانش كه ((هانى )) بود پرداخت . مسلم بن عقيل مجبور شد قيام خويش را پيش از موعد علنى كند. قصر ابن زياد به محاصره درآمد.
ابن زياد، سران شهر را گرد آورد و آنان را با تهديد و تطميع ، مطيع خويش ساخت . با ايجاد جوّ رعب و وحشت و دستگيريها، بيم و هراس بر مردم سايه افكند و از دور مسلم پراكنده شدند. مسلم بن عقيل در كوفه ، تنها و غريب و بى پناه ماند. شب به خانه طوعه رفت . جايگاه او براى ابن زياد معلوم شد. نيروهايى فرستاد، مسلم از خانه بيرون آمد و در كوچه ها و ميدان شهر، يك تنه با سربازان ابن زياد جنگيد تا آنكه گرفتار شد. او را به قصر ابن زياد بردند. پس از گفتگوهاى تندى كه ردّ و بدل شد، به دستور ابن زياد، او را بالاى قصر برده ، سر از بدنش جدا كردند و پيكرش را به زير افكندند.(1261) سر مسلم را همراه سر هانى نزد يزيد فرستادند. شهادت مسلم بن عقيل ، روز هشتم ذيحجه سال 60 (روز عرفه ) بود. قبر مسلم در كوفه و متصّل به مسجد كوفه است . قبر هانى و مختار هم نزديك قبر اوست . و در سال 1282 قمرى گنبدش كاشى و ضريحش از نقره شد و اطراف ضريح ، مجلّل و آينه كارى گشت . محدّث قمى پس از ذكر اعمال مسجد جامع كوفه ، نماز و زيارتنامه اى براى حضرت مسلم نقل كرده است . با اين شروع : ((الحَمدُلِلّهِ المَلِكِ الحَقِّ المُبين ...))(1262) طوعه
مسلم بن عَوسَجه اسدى
اولين شهيد عاشورا كه در حمله نخست به شهادت رسيد. پيرمردى بزرگوار از طايفه بنى اسد و از چهره هاى درخشان كوفه و هواداران اهل بيت عليهم السّلام بود. از اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان باسابقه به شمار مى رفت و از آن حضرت روايت هم كرده است . پارسا، شجاع و سواركارى نامى بود و در فتوحات اسلامى شركت مى كرد و در همه جنگهاى اميرالمؤ منين عليه السّلام حضور داشت . در كوفه براى حسين بن على عليهما السّلام بيعت مى گرفت . مسلم بن عقيل در برنامه كوتاه مدّت نهضت ، او را در راءس عدّه اى از طايفه مِذحَج و اسد قرار داد.(1263) در نهضت مسلم ، نقش دريافت پول از هواداران و تهيّه سلاح براى نهضت را بر عهده داشت . جاسوس ((ابن زياد))، به نام ((معقل )) از همين طريق به مخفيگاه مسلم پى برد.
در كربلا از ياران شجاع و فداكار امام بود. شب عاشورا كه امام از ياران خواست از تاريكى شب استفاده كرده ، از صحنه خارج شوند، يكى از كسانى بود كه برخاست و ضمن اعلام وفادارى و مقاومت تا شهادت ، گفت : ((وَاللّهِ لَوْ عَلِمْتُ اَنّى اُقْتَلُ ثُّمَ اُحْيى ثُمَّ اُحْرَقُ ثُمَّ اُذرى يُفْعَلُ بى ذلِكَ سَبعينَ مَرَّةً ما تَرَكْتُكَ فَكَيفَ وَاِنَّما هِىَ قَتْلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ الكَرامَةُ اِلَى الاَبَد.))(1264) به خدا قسم اگر هفتاد بار كشته شوم ، سوزانده شوم و خاكسترم بر باد رود، هرگز تو را رها نخواهم كرد، تا چه رسد به اينكه اكنون يك بار كشته شدن است ، سپس كرامت ابدى است . روز عاشورا، رجز مسلم بن عوسجه در مبارزه چنين بود:
 
اِن تَسْئَلُوا عَنّى فَإ نِّى ذُولِبَدْ
 
مِن فَرعِ قَومٍ فى ذُرى بَنى اَسَد
 
فَمَنْ بَغانا حايِدٌ عَنِ الرَّشَد
 
وَكافِرٌ بِدينِ جَبّارٍ صَمَد(1265)
 
كه حاكى از بصيرت دينى و دشمن شناسى او و كافر دانستن جبهه مخالف است . سپاه دشمن چون در نبرد تن به تن ياراى جنگيدن با او را نداشتند، او را سنگباران كردند. چون مسلم به زمين افتاد، رمقى در تن داشت كه حسين بن على عليهما السّلام و حبيب بن مظاهر خود را به او رساندند. امام او را دعا كرد و حبيب چون نزديك او آمد، مسلم او را توصيه نمود كه مبادا حسين عليه السّلام را تنها گذارد.(1266)
مسلم بن كثيرازدى
از شهداى كربلا، وى از طايفه ازد، و از تابعين بود. بعضى هم او را از اصحاب شمرده اند. در برخى جنگها در ركاب على عليه السّلام مجروح شده و از ناحيه پا آسيب ديده بود. در حادثه عاشورا، از كسانى بود كه قصد پيوستن به حسين بن على عليهما السّلام از كوفه بيرون آمد و نزديكيهاى كربلا به آن حضرت پيوست و روز عاشورا در حمله نخستين به شهادت رسيد.(1267) نام او را اسلم بن كثير و سليمان بن كثير هم نقل كرده اند.(1268) در زيارت ناحيه مقدسه نيز از او ياد شده است .
مسلم بن كناد
از شهداى كربلا به حساب آمده كه نامش در زيارت رجبيّه هم ديده مى شود.(1269)
مسلم ، مولى عامربن مسلم
از شهداى كربلا، كه غلام عامربن مسلم بود. عامر، خود در كربلا به شهادت رسيد.(1270) در برخى نقلها نام او سالم آمده است .
مِسوَربن مَخزَمه (مخرمه )
از كسانى بود كه در مكّه ، پس از آگاهى از عزم سيدالشهدا عليه السّلام بر حركت به سوى كوفه ، نامه اى به امام نوشت و از او خواست كه فريب نامه هاى عراقيان را نخورد. خودش نيز با يزيد بيعت نكرده بود. امام پس از خواندن نامه اش ، براى او دعاى خير كرد و عواطفش را ستود. وى مردى اهل فضل و ديانت بود و از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كرد. دو سال پس از هجرت به دنيا آمده بود تا زمان مرگ عثمان در مدينه بود. سپس ساكن مكّه شد. در حادثه محاصره و سنگباران مكّه ، در سال 64 هجرى در حال نماز در حِجر اسماعيل كشته شد. هنگام مرگ ، شصت و دو سال داشت .(1271)
مُسَيّب بن نَجَبه فرازى
از ياران برجسته على عليه السّلام بود. وى در قيام توّابين به خونخواهى شهداى كربلا، پس از كشته شدن سليمان بن صرد رهبر توّابين ، پرچم نبرد را به دست گرفت و دليرانه جنگيد تا كشته شد. شهادتش در سال 65 هجرى در ((عين الوَرْده )) بود.(1272) از اينكه توفيق شهادت در ركاب سيدالشهدا را نيافته بود بشدّت اندوهگين بود و اين حسرت را در خطابه اى كه در جمع توابين ايراد كرد، بر زبان آورد و از اينكه با رسيدن نامه و پيك امام ، از فداكارى در راهش مضايقه كرده و ياريش نكرد، خود و جمع ياران را ملامت كرد.(1273)
مشرعه
مَشك
ظرف نگهدارى آب در قديم . پوست گوسفندى كه درست و بدون شكافتن از وسط، كنده باشند و در آن ماست ، دوغ ، آب و غيره ريزند، خيك بى موى ، به آن ((قِربه ))، ((راويه ))، و ((رَكْوه )) هم گويند. در نبرد عاشورا نيز همچون همه جنگهاى قديم ، از مشك بعنوان ظرفى براى برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد. در فرهنگ عاطفى عاشورا، ((مشك )) مظهر سقايى اباالفضل عليه السّلام است ، چرا كه او آبرسان خيمه ها و سقاى اطفال امام حسين عليه السّلام بود. به همين خاطر، به آن حضرت ((ابوالقِربه )) هم گويند، كنايه از سقايى او با مشك . روز عاشورا هم مشك خالى به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب كرد و در راه آوردن آب به خيمه ها، راه را بر او بستند. دستانش قطع شد و مشك آب سوراخ گشت و عباس عليه السّلام هم به شهادت رسيد، پيش از آنكه آب به خيمه ها برسد. اين موضوع ، با حسرت و اندوه ياد مى شود كه نشان وفاى عباس عليه السّلام و عطش اطفال است . به گفته ((عمّان سامانى )):
 
پس فرو باريد بر وى تير تيز
 
مشك شد بر حالت او اشك ريز
 
اشك چندان ريخت بر وى چشم مشك
 
تا كه چشم مشك ، خالى شد ز اشك
 
تا قيامت تشنه كامان ثواب
 
مى خورند از رشحه آن مشك ، آب (1274)
 
پيش از عاشورا نيز مشك ، ايفاى نقش كرده است . در مسير راه ، وقتى كاروان امام حسين عليه السّلام به منزلگاه ((شراف )) رسيدند، جوانان به فرمان امام ، آب بسيارى در مشكها برداشتند و در گرماى نيمروز فردا، با سپاه هزار نفرى حرّ برخوردند كه تشنه بودند. دهان مشكها به روى آن سپاه گشوده شد، حتى اسبهايشان سيراب شدند.(1275) در كربلا نيز از سه روز مانده به عاشورا، نيروهاى عمرسعد بر فرات مسلّط شدند و مانع بردن آب گشتند. وقتى عطش بر حسين عليه السّلام و يارانش زياد شد، برادرش ‍ عباس عليه السّلام را ماءمور تهيّه آب كرد. وى با 20 نفر همراه مشك و به اتفاق 30 نفر سواره نزديك شريعه شدند و نبردى كرده ، مشكها را پر از آب كرده برگشتند.(1276)
 
چشم از اشك پر ومشك من از آب تهى است
 
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است
 
گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش
 
پر زخوناب بود چشم من از آب تهى است
 
جان من مى برد آن آب كزين مشك چكد
 
گشتيم غرق در آبى كه ز گرداب تهى است
 
دست و مشك و علمى لازمه سقّايى است
 
دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است
 
مشك هم اشك به بى دستى من مى ريزد
 
بى سبب نيست اگرمشك من ازآب تهى است (1277)
 
مَشكور
نام پيرمردى از هواداران اهل بيت در كوفه كه ماءمور نگهبانى از طفلان مسلم بن عقيل بود. وقتى پس از يك سال زندانى بودن محمّد و ابراهيم (پسران حضرت مسلم ) فهميد كه آن دو از بنى هاشم و دودمان نبوّتند، آنان را مخفيانه از زندان آزاد كرد (گر چه دوباره گرفتار شده ، به شهادت رسيدند).(1278) مشكور به خاطر اين خدمت به طفلان مسلم ، از سوى ابن زياد احضار شد و به او پانصد ضربه تازيانه زدند وى در زير تازيانه ها جان داد.(1279)
مشهد الحسين عليه السّلام
مشهد به معناى محلّ شهادت ، محل دفن ، حرم و مقبره است . اين تعبير به جاى مرقد سيدالشهدا به كار مى رود.
مشهد راءس الحسين عليه السّلام
حرم و بقعه اى كه مدفن سر مطهّر سيدالشهداست ، يا مكانى كه سر آن حضرت به آنجا هم برده شده است . به اين نام ، دو محلّ يكى در شام و ديگرى در مصر وجود دارد. در شام در عسقلان مسجدى بزرگ و ضريحى عظيم است كه مردم آنجا را زيارت كرد تبرّك مى جستند.(1280) به نوشته سيد محسن امين : محلّى در كنار مسجد جامع اموى در دمشق ، كه گويا محلّ نگهدارى سر مطهّر سيدالشهدا در ايّام يزيد بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارى مى شده است .(1281) همچنين وى مى نويسد: (در سفرنامه خويش ) در مصر، زيارتگاه باشكوه و مقدسى است كه مردم مصر، معتقدند سر اباعبداللّه الحسين در آنجا مدفون است و خلفاى مصر، آن را از شهر عسقلان (در فلسطين ) آورده و طىّ مراسمى در مصر دفن كرده اند. در همين زمينه در ((اعيان الشيعه )) مى نويسد: بنا به قول برخى ، يكى از خلفاى فاطمى در مصر، ماءمورانى به عسقلان (بين مصر و شام ) فرستاد و سرى را برايش آوردند و گفت كه سر حسين عليه السّلام است . آن را به مصر آوردند و در محلّى كه الا ن به نام مشهد يا مسجد راءس ‍ الحسين معروف است دفن كردند. مردم مصر به اين محلّ علاقه نشان مى دهند و زن و مرد دسته دسته به زيارت آن مى روند و مراسم دعا و تضرّع در آنجا مى گيرند. البته در اين كه آن سر، سرامام حسين عليه السّلام بوده ، ترديد وجود دارد.(1282) اين مسجد، اكنون نيز در قاهره وجود دارد، محلّ تجمع و مركز محافل دينى و قرآنى ، بويژه در شبهاى ماه رمضان است و در ميلاد امام حسين عليه السّلام هزاران نفر آنجا گرد مى آيند و حتّى دست توسّل به سوى خداى حسين عليه السّلام دراز كرده و به بركت آن مكان ، بيماران و گرفتاران شفا و نجات مى يابند.
مصباح هدايت
از القاب امام حسين عليه السّلام ((مصباح الهدى )) است . بيش از چهل لقب براى سيدالشهدا عليه السّلام نقل شده است .(1283) كه يكى از آنها مصباح هدايت و كشتى نجات است . در حديث است از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه در سمت راست عرش الهى نوشته است : ((اِنَّ الحُسَينَ مِصباحُ الهُدى وَ سَفينَةُ النَّجاة )).(1284) غير از مقام امامت آن حجّت الهى ، در شيوه زندگى و الهام بخشى راه و رسم جهاد و شهادت نيز، آن حضرت راهنماى بشر است و در غرقاب هستى و طوفانهاى اجتماعى ، كشتى نجات بخشى است كه هر كس به ولاى او چنگ زند، از امواج بيدينى و ذلّت نجات يافته به ساحل عزّت و كرامت مى رسد.چراغ حسينى در شب تاريك تاريخ ، همواره درخشان بوده و ((راه )) نشان داده است .
مصيبت
رنج و سختى و بلا و گرفتارى كه به كسى مى رسد حوادث ناگوار و پيش آمدهاى تلخ ، همچون در گذشت خويشاوندان و دوستان صميمى .به معناى سوك و تعزيت و عزاوماتم نيز به كار مى رود. آنچه در كربلابر اهل بيت گذشت ، شهادت و اسارتى كه براى سيد الشهدا و عترت پيامبر در عاشورا پيش آمد، حادثه شهادت هر يك از معصومين عليهم السّلام نيز مصيبتى است كه بر امّت اسلام وارد شده است كه در راءس آنها و بالاترين مصائب ، عاشوراى حسينى است . در زيارت عاشورا از شهادت اباعبداللّه عليه السّلام بعنوان مصيبتى بزرگ ياد شده است . ((لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ المُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْلِ الا سلامِ... مُصيبَةً ما اعظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الا سلامِ وَفى جَميعِ اَهلِالسَّمواتِ وَالا رضِ))(1285) و به همين جهت ، به يادآورى حادثه عاشورا و شهادت امام حسين و اءئمّه ديگر ((ذكر مصيبت )) گفته مى شود.
مظلوم
ستمديده ، از لقبهاى سيدالشهداست كه اغلب با نام او همراه است : يا حسين مظلوم ، در زيارتنامه ها و احاديث ، تكيه بر روى اين لقب براى بيان ظالم بودن حكومت اموى و سپاهى است كه در كربلا آن حضرت را به شهادت رساندند. هر چند آنان مى كوشيدند تا خود را تبرئه كنند و گناه كشته شدن را به گردن خودِ امام بيندازند، ولى مظلوميّت آن شهيد، همواره مثل پرچمى در اهتزار بوده است .
در حديث امام باقر عليه السّلام است : ((اِنَّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلا قُتِلَ مَظلُوما مَكرُوبا عَطشانا لَهْفانا))(1286) و در برخى تفاسير، آيه ((وَ مَنْ قُتِلَ مَظلُوما فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلطانا)) (اسراء/33) به شهادت آن حضرت تفسير شده است .(1287) و همچنين آيه ((وَسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبونَ)) (شعراء/225) به مظلوميّت اهل بيت تاءويل گشته است .(1288) آيه ((اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُم ظُلِمُوا)) (حج /39) نيز طبق روايات ، درباره حسين بن على عليهما السّلام است كه يزيد در پى كشتن او بود تا آنكه مظلومانه شهيد شد. امام صادق عليه السّلام نيز در حديثى امام زمان عليه السّلام را خونخواه حسين عليه السّلام معرفى مى كند.(1289) و درباره آيه ((اَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا)) (انبياء/3) روايت است كه : ((اَلَّذينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُم )).(1290) مظلوميّت اباعبداللّه عليه السّلام و ائمّه ، شيعه را همواره در مسير ظلم ستيزى و آمادگى براى جانبازى در ركاب انتقام گيرنده خون شهداى مظلوم كربلا، حضرت مهدى عليه السّلام قرار مى دهد و كينه ظالم را در دلها مى پروراند. افراشتن پرچم مظلوميّت آل اللّه ، محور تجمّع و تشكّل همه مظلومان و ستمديدگان تاريخ بر محور امام مظلومان است .
معاويه
معاوية بن ابى سفيان زمامدارى خودكامه و طاغوتى جبّار بود. پدرش ابوسفيان و مادرش هند جگرخوار از سرسخت ترين دشمنان اسلام بودند. معاويه ، خليفه اى سنگدل ، حيله گر، دروغگو و فتنه انگيز بود. از زمان عثمان ، والى شام گشت و با على عليه السّلام جنگيد و همواره عليه او توطئه مى كرد. حسن بن على عليهما السّلام نيز ناچار شد با معاويه قرارداد ترك مخاصمه امضا كند. معاويه به هيچ يك از تعهدات صلحنامه وفا نكرد. به كشتار بى گناهان و دستگيرى و قتل ياران على عليه السّلام پرداخت و هواداران اهل بيت عليهم السّلام را سركوب و قلع و قمع نمود و عمّال خويش را بر اموال و جانها و نواميس مسلمين مسلّط ساخت و ديكتاتورى ترين شيوه هاى حكومتى را در قالب تزوير و تبليغات ، اِعمال مى كرد و در ريشه كن ساختن دين پيامبر مى كوشيد. معاويه ، ملعون به زبان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود.(1291)
از بدعتهاى معاويه ، بيعت گرفتن اجبارى از مردم و شخصيّتها براى ولايت عهدى فرزند شرابخوار و نالايقش ((يزيد)) بود. قوى ترين گروه مخالف با آن بيعت ، بنى هاشم و در راءس آنان حسين بن على عليهما السّلام بود كه مخالفت خويش را آشكارا اعلام كرد. اغلب چهره هاى سرشناس يا با تهديد يا با تطميع ، پذيرفته بودند ولى امام حسين عليه السّلام حتى در برابر معاويه كه به ستايش يزيد پرداخت ، به بيان زشتيهاى يزيد اشاره كرد و از كار معاويه نكوهش نمود و رسوايش ساخت .(1292) در پاسخ نامه معاويه به آن حضرت ، جنايات معاويه را در كشتن حجربن عدى و يارانش و شهيد كردن عمروبن حَمِق و پيمان شكنى و فتنه انگيزيهايش بر شمرد و حكومت معاويه را بزرگترين فتنه دانست و مبارزه با معاويه را برترين جهاد و موجب قرب به خدا برشمرد: ((وَ اِنّى وَاللّهِ ما اَعْرِفُ اَفْضَلَ مِن جِهادِكَ فَاِنْ اَفْعَلْ فَاِنَّهُ قُربةٌ اِلى رِبّى وَاِنْ لَمْاَفْعَلْهُ فَاَسْتَغْفِرُاللّهَ لِدينى ... وَاعْلَمْ اَنَّ اللّهَ لَيسَ بِناسٍ لَكَ قَتْلَكَ بِالظِّنَةِ وَاَخْذَكَ بِالتُّهمَة وَ اِمارَتَكَ صَبيّا يَشْرَبُ الشَّرابَ وَ يَلْعَبُ بِالكِلابٍ...)).(1293) همچنين اباعبداللّه عليه السّلام يك سال پيش از مرگ معاويه در يك سخنرانى عمومى در موسم حج ، از معاويه بعنوان طاغوت ياد كرد و ستمهاى او را برشمرد و از مردم خواست چون به شهرهاى خود بازگشتند، سخنان آن حضرت را به مردم برسانند و آنان را به حقّ فراموش شده اهل بيت فرا خوانند، چرا كه بيم زوال اسلام و از بين رفتن حق در كار است .(1294)
امام حسين عليه السّلام پيش از يزيد، با پدرش معاويه و بنى اميّه مخالف بود، آن هم نه نزاعى شخصى ، بلكه نزاع مكتبى ، وقتى از آن حضرت درباره بنى اميّه پرسيدند، فرمود: ((اِنّا وَ هُمُ الخَصمانِ الَّذانِ اختَصَما فى رَبِّهِم ...))(1295) ما و آنان ، دو خصمى هستيم كه نزاعمان بر سر مساءله خداست . و اين نزاع ، پيوسته در گفتگوها و مجادلات ، محسوس بود. خود معاويه هم مى دانست كه سيدالشهدا عليه السّلام هرگز سازش نخواهد كرد و در وصيّتى كه پيش از مرگ به يزيد داشت ، به او گفت كه از مخالفت چهار نفر از قريش كه مهمترين آنان حسين بن على عليهما السّلام است بيم دارد و هشدار داد كه اهل عراق ، او را وادار به خروج بر ضدّ يزيد مى كنند و توصيه كرد كه با او درگير نشود و دست خود را به خون او نيالايد: ((وَامَّا الحُسَين ،... وَايّاكَ وَالمُكاشَفَةَ لَهُ فى مُحارَبَةِ سَلِّ سَيْفٍ اَوْ مُحارَبَة طَعْنِ رُمْحٍ... وَ إ يّاكَ يا بُنَىَّ اَنْ تَلْقَى اللّهَ بِدَمِهِ فَتَكُونَ مِنَ الهالِكين )).(1296) پس از مرگ معاويه در رجب سال 60 هجرى و هجرت امام به مكّه ، كوفيان نامه به آن حضرت نوشتند و ضمن سپاس خداوند بر مرگ دشمن جبّار امام حسين عليه السّلام از آن حضرت درخواست كردند به كوفه آيد و محور حركت و تجمّع آنان در مبارزه برضدّ شاميان شود.(1297)
معاويه در تحكيم سلطه بنى اميّه بر مسلمانان و روى كار آمدن يزيد و جنايتهاى بعدى سهم عمده داشت . در زيارت عاشورا اشاره است به اينكه بنى اميّه و پسر هند جگرخوار كه به زبان خدا و رسول خدا ملعون است ، روز عاشورا را روز شادمانى قرار دادند. آنگاه لعن بر آنان است : ((اءللّهُمَّ العَنْ اَباسُفيانَ وَ مُعاويَةَ وَ يَزيدَبنَ مُعاوِيَة )) و آنان با كشتن پسر پيامبر در كربلا، به نظر خودشان انتقام كشته هاى خود را در بدر و اُحد گرفتند. و اين چيزى بود كه يزيد در اوج قدرت پس از حادثه عاشورا، مستانه مى خواند: ((لَيْتَ اَشياخى بِبَدرٍ شَهِدوُا...)).(1298) امام سجاد عليه السّلام نيز در مجلس يزيد، در رسوا سازى او به كفر معاويه و ابوسفيان و جنگيدنشان با پيامبر خدا اشاره كرد و فرمود: جدّم على عليه السّلام در روز بدر و احد و احزاب پرچمدار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، امّا پدر و جدّ تو، پرچمدار كفر بودند ((...وَاَبُوكَ وَ جَدُّكَ فى اَيْديهِما راياتُ الكُفّار))(1299)
مَعْجَر
نوعى پوشش كه بر سر مى افكنند، پارچه كوچكى كه زن بر سر مى اندازد.(1300) جامه اى كه زنان بر سر مى پوشند تا گيسوان آنان را حفظ كند. روسرى ، چارقد، روپوش و مقنعه . در حادثه كربلا وقتى سپاه عمرسعد، پس از شهادت امام حسين عليه السّلام براى غارت خيمه ها هجوم آوردند، وسايل خيمه ها را بردند، حتّى معجر از سرزنان و دختران اهل بيت برگرفتند و گوشواره از گوشها كندند و حرم اهل بيت عصمت را سربرهنه و بدون پوشش ساختند.(1301) اين ، نشان دهنده بى اعتنايى سپاه كوفه به مبادى دينى و معيارهاى انسانى بود. حضرت زينب عليها السّلام نيز همين را وسيله اعتراض به يزيد قرار داد كه آيا عادلانه است زنان شما در حرم و در پوشش باشند و دختران و ذرّيه رسول خدا، سر برهنه در معرض ديدهمگان ؟ (خطبه حضرت زينب ).
مَعدِن
نام يكى از منزلگاههاى بين مكّه و عراق كه امام حسين عليه السّلام بر آن هم گذشته است .
مَعقِل
از غلامان ابن زياد بود كه به دستور او، منافقانه در كوفه خود را شيعه و طرفدار حسين بن على عليهما السّلام و مسلم بن عقيل جلوه داد و در مسجد جامع كوفه ، از طريق مسلم بن عوسجه ، از مكان اختفاى مسلم آگاه شد. هر روز به خانه مسلم رفت و آمد مى كرد و مخفيانه اخبار و گزارشهاى نهضت را به ابن زياد مى رساند. جاسوسى او ضربه سختى به نهضت مسلم در كوفه زد و به دستگيرى و شهادت ((هانى )) و سپس ‍ مسلم بن عقيل انجاميد.(1302) عوسجه ، مسلم بن عقيل
مُعين البكاء
تعزيه گردان ، كسى كه تعزيه را اداره مى كند. ((معمولا به كارگردان و مدير تعزيه ((معين البكاء)) مى گفتند و ميان مردم به تعزيه گردان معروف بود. معين البكاء كه در كار خود ورزيدگى داشت ، نقش هر يك از شبيه خوانها را براى هر مجلس تعزيه تعيين مى كرد و اشعارى كه بايد در آن مجلس بخوانند، در ورقه اى كه به آن ((فرد)) يا ((نسخه )) مى گفتند، به آنها داد...))(1303) از لقبهاى ديگر او شبيه گردان ، ميرعزا، ميرغم و ناظم البكاء بود. به نوشته لغت نامه دهخدا، ((لباس اشخاص را براى نقشهاى مختلف او تعيين مى كرد، ترتيبات مقدّماتى يا به عبارت اروپايى ((ميزان سن )) هم از وظايف او بود. در اواخر قاجاريّه اين كارها را شربت دار باشى كه يكى از اعضاى دار النظاره (خوانسالارى ) و به لقب معين البكاء هم سرافراز بود اداره مى نمود.
مَغيثه
نام يكى از منزلگاههاى راه مكه به طرف عراق ، كه امام حسين عليه السّلام در آنجا نيز فرود آمد. معناى آن سرزمين باران رسيد است .
مَقتل
هم به معناى محلّ قتل است ، هم كتابى كه درباره شرح قتل حسين بن على عليهما السّلام و واقعه كربلا نوشته شده باشد. ( كشته شده باشد. البته به معناى جايى و عضوى از بدن نيز گفته كه اگر تير يا تيغى بر آنجا وارد آيد، سبب قتل شخص مى شود.
(لغت نامه دهخدا) به انگيزه زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و شهداى كربلا، از صدر اسلام تاكنون ، همواره كتابهايى بعنوان ((مقتل )) نوشته شده و مى شود. شيخ آقا بزرگ تهرانى بيش از هفتاد كتاب را با همين عنوان نام مى برد كه به حادثه كربلا مربوط مى شود(1304) و ((مقتل )) اصبغ ‌بن نباته (از ياران على عليه السّلام ) را اوّلين مقتلى مى داند كه نگاشته شده است .(1305) نام برخى از مقتلهاى معروف از اين قرار است (البته آنها كه عنوان ((مقتل )) دارد):
((مقاتل الطالبيّين )): نوشته ابوالفرج اصفهانى (م 356) كه در شرح حال و ذكر اسامى شهداى فرزندان ابوطالب است . اين كتاب به فارسى نيز ترجمه شده است .(1306)
((مقتل ابى مخنف )): نوشته لوطبن يحيى بن سعيدبن مخنف ، معروف به ابومخنف كه درباره حوادث عاشوراست . اين كتاب نيز به فارسى ترجمه شده است . اخيرا با نام ((مقتل الحسين و مصرع اهل بيته و اصحابه فى كربلا)) در 230 صفحه توسّط مؤ سّسة الوفاء چاپ شده است . (
((مقتل خوارزمى )): متن تاريخى مربوط به حوادث كربلاست ، در دو جزء كه توسّط موفّق بن احمد مكّى خوارزمى (م 568) تاءليف شده و اغلب مطالبش را از تاريخ ابن اعثم (م 314) نقل كرده است .
((مقتل الحسين )): عبدالرزاق المقرّم (م 1391 ق در نجف ) كه درباره نهضت حسينى است و وقايع كربلا از خروج امام حسين عليه السّلام از مدينه تا حوادث پس از عاشورا را در بر دارد. كتابهاى مقتل ديگرى هم معروف است ، همچون : نفس المهموم ، لهوف ، منهاج الدّموع ، العيون العبرى ، مثيرالاحزان ، روضة الشهدا، اسرارالشهادة ، منتهى الا مال ، بحارالانوار، ج 45 و... .
مقتل نويس
كسى كه متن مربوط به مجالس تعزيه و مقتل را مى نويسد.(1307)
مكروب
اندوهگين ، غمگين ، گرفته . از لقبهاى سيدالشهدا عليه السّلام كه در حديث امام باقر عليه السّلام آمده است : ((اِنَّ الحُسَينَ... قُتِل مَظلُوما مَكرُوبا)).(1308)
مُلك رى
ممنوعيّت عزادارى
در پى ورود انديشه هاى غربزدگى در ايران و مقابله با مذهب و فرنگى ساختن كشور، با يك سرى از مظاهر دين و سنّتهاى مذهبى در ايران مبارزه شد. جلوگيرى از اقامه عزادارى و مجالس سوگوارى براى اباعبداللّه عليه السّلام هم يكى از اين برنامه ها بود. عليه آن هم فعاليت فرهنگى شد و هم اقدام عملى . در مقطعى از تاريخ ايران (از سال 1313 تا 1320 شمسى ) در دوره رضاخان ، عزادارى براى سيدالشهدا عليه السّلام ممنوع شد و تكيه ها موقّتا رونق خود را از دست دادند.(1309) در آن مدّت ، در خانه ها و پنهانى و گاهى پيش از روشن شدن هوا و دميدن خورشيد، مجالس روضه برپا مى شد و دور از چشم ماءموران رضاخان عزادارى انجام مى گرفت و اگر ماءموران رضاخان به كسى مظنون مى شدند، دستگيرش مى كردند يا با گرفتن رشوه ، رها مى كردند. مردم براى شركت در مجالس روضه كه در خانه ها پنهانى برگزار مى شد، از بيم ماءموران گاهى از پشت بامها به منزل يكديگر رفت و آمد مى كردند و روضه خوان هم براى آنكه به چنگ ماءموران گرفتار نشود، با لباس مبدّل به خانه ها مى رفت و آنجا لباس خود را مى پوشيد.(1310) براى پيشبرد اين هدف ، هم از تبليغات و كارهاى فرهنگى استفاده مى شد، هم از نيروهاى قهريّه . برخى نويسندگان غرب زده ، همچون آخوندف و آقاخان كرمانى ، با قلم به ميدان مبارزه مى آمدند و رضاخان با ماءمور و سرباز. آخوندف (آخوند زاده ) مى نويسد: ((هر جا مى رود تعزيه برپاست ، مگر مصيبت و درد خود آدم كم است كه با نقل گزارش هزار ساله ، اوقات خود را دائما تلخ كند و به جهت عمل بيفايده از كسب و كار باز بماند؟...))(1311) ميرزا آقاخان كرمانى هم مى نويسد: ((آئين عزادارى و ماتم گرى روح شادى و كامرانى را از ميان اين ملّت برانداخته ، روزشان را چون شب تار ساخته است ، ايرانيان با حبيب بن مظاهر هيچ قرابت و خويشى ندارند، روز سوگوارى هزار سال پيش را بر پا مى كنند و بر مظلومان آن زمان مى گريند))(1312)
اما رضاخان ، كه روزى براى جذب افكار مذهبيها، در مجالس عزا شركت مى كرد، پس ‍ از مسلّط شدن ، به برخورد حذفى با عزادارى سيدالشهدا عليه السّلام پرداخت . به اين دو نقل توجه كنيد: امام خمينى ((ره )) مى فرمايد: ((وقتى كه او (رضاخان ) آمد، ابتداءا شروع كرد به اظهار ديانت و اظهارچه و روضه خوانى و سينه زنى و گاهى ماه محرّم در همه تكيه هايى كه در تهران بود مى رفت و مى گرديد، خودش تا وقتى كه سوار مطلب شد، سلطه پيدا كرد. همين آدمى كه اينطور مجلس روضه داشت ، هم آنطور سينه زن و ارتش مى آمد به سينه زنى ...، همين آدمى كه اين دستگاه روضه را داشت ، همچو قدغن كرد دستگاه خطابه و وعظ و روضه و همه اينها را كه در تمام ايران شايد يك مجلس علنى نبود،اگر بود در خفا، در بعضى شهرها در خفا و به صورتهاى مختلف و با اسمهاى مختلف .))(1313)
امّا نقل ديگر: ((پهلوى پس از به سلطنت رسيدن ، نخست محلّ روضه قزّاق خانه را به تكيه دولت منتقل نمود و از شكوه و جلال و مدّت آن كاست و پس از چند سالى بكلّى متروك گردانيد، سپس شهربانى براى برقرارى مجالس عزادارى موانع و مشكلاتى به وجود آورد كه قبلا بايستى تحصيل اجازه نمود. و بعدا هم حركت دسته هاى عزادار در ايّام عاشورا را ممنوع گردانيد و اگر احيانا در بعضى از خانه ها محرمانه مراسم عزادارى به عمل مى آمد، صاحبان خانه تحت تعقيب قرار مى گرفتند و به زندان مى افتادند، بعدا به جاى عزادارى ، كاروان شادى (كارناوال ) در ايّام عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور كردند كه در برپايى كارناوال پيشقدم شده ، هر صنفى دسته خود را شركت دهد. خوب بخاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حركت كارناوال مصادف بود با شب عاشورا و در كاميونها دستجات رقّاصه با ساز و آواز به پايكوبى و رقص در شهر به گردش ‍ درآمده بودند، در عوض اگر احيانا افرادى از ذاكرين با عبا و عمّامه ديده مى شدند، تحت تعقيب قرار مى گرفتند.))(1314)
مِنبر
((آنچه خطيب بر آن ايستد و خطبه خواند. كرسى مانندى پايه دار كه واعظ و خطيب بر بالاى آن نشسته خطبه خواند و موعظه كند. كرسى چند پله براى وعّاظ و مذكّران . اهل منبر: روضه خوان و خطيب و واعظ.))(1315) منبر: آنچه بر بالاى آن مى روند، براى وعظ و خطبه . ريشه اش از ((نَبَر)) به معناى رفعت و بالايى است و به منبر، منبر گفته اند، بخاطر ارتفاعش .(1316) منبر، انواع گوناگون دارد: چوبى ، آهنى ، سنگى با پله هاى متفاوت از نظر تعداد. منبر بعنوان جايى كه خطبا وائمه جمعه از فراز آن به القاء خطبه و ايراد سخن مى پرداخته اند. از صدر اسلام وجود داشته و اغلب ، در سيطره حكومتها و خلافتها بوده و وسيله ترويج يك فكر محسوب مى شده است .
منبرى كه خطيب وابسته به يزيد بر فراز آن رفته و از يزيد تعريف مى كرد و آل على را ناسزا مى گفت . امام سجاد عليه السّلام اجازه گرفت تا بر منبر فراز آيد. بر منبر رفت و خود را معرفى كرد و يزيد و دودمان او را رسوا ساخت . آن حضرت ، از منبرى كه خطيب وابسته به ستم برفراز آن سخنان ناروا مى گفت ، بعنوان چوب ياد كرد و فرمود: اجازه بده كه بر اين چوبها بالا روم : ((يا يَزى دُ، اِئذَنْ لى حَتّى اَصْعَدَ هذِهِ الاَعْواد...)) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هم زمانى خواب ديده بود كه پس از او، بنى اميّه از منبر او بالا مى روند و مردم را از راه راست ، باز مى دارند و از اين خواب ، بسيار پريشان شده بود.(1317)
امروز نيز استفاده از منبر هنگام وعظ و ارشاد و سخنرانيهاى مذهبى ، چه در ايّام محرم و ماه رمضان و چه در مناسبتها و ايّام ديگر سال ، رايج است و منبر رفتن از شيوه هاى كهن تبليغات مذهبى به شمار مى رود. استفاده از منبردر خطابه ، خاصّ روحانيّون است و سخنرانان غير روحانى براى سخن گفتن از ميز و تريبون استفاده مى كنند، نه منبر. حرمت منبر بعنوان آنچه يادگار عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است ، همچنان محفوظ است .
مُنجِحْ، مولى الحسين عليه السّلام
از شهداى كربلاست ، نامش منجح بن سهم و در زمان امام مجتبى عليه السّلام غلام آن حضرت بود. پس از وى غلام سيدالشهدا عليه السّلام بود. مادرش كنيز آن حضرت بود. وى را از نوفل بن حارث خريد واز او ((منجح )) به دنيا آمد.(1318) مادر منجح در خانه حضرت سجاد عليه السّلام خدمت مى كرد و چون سفر كربلا پيش آمد، اين مادر و فرزند از مدينه همراه امام حسين عليه السّلام به كربلا آمدند. منجح روز عاشورا پس از نبردى دليرانه در ركاب مولايش به شهادت رسيد و از شهداى اوليّه بود. نامش در زيارت ناحيه مقدّسه و زيارت رجبيّه نيز آمده است .(1319)