فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۵ -


مختصات جبهه جنگى يزيدبن معاويه :
1 نام جنگ و عمليات : بيعت ظالمانه
2 استراتژى عمليات : محو كامل اسلام ناب محمدى صلّى اللّه عليه و آله
3 تركيب كيفيت نيرو:مردان مجهّز و آماده
4 موقعيت جغرافيايى : استراتژيك ترين منطقه
5 وضعيت روحى و روانى : در خواب كامل سياسى
6 تعداد سواره نظام : به علّت كثرت آنان ، نامعلوم
7 تعداد پياده نظام : به علت كثرت آنان ، نامعلوم
8 كلّ نيروى رزمى : 000/30 نفر
9 فرمانده كل لشكر: عمر سعد
10 پرچمدار لشكر: دريد، غلام عمر سعد
11 فرمانده سواره نظام : عروة بن قيس احمصى
12 فرمانده پياده نظام : شبث بن ربعى
13 فرمانده ستون سمت راست : عمروبن حجاج
14 فرمانده ستون سمت چپ : شمربن ذى الجوشن
15 وضعيت تداركات : سريع ، بموقع ، فوق العاده
16 وضعيت تجهيزات : به ميزان چند ماه
17 وضعيت آب : مسلّط بر رود فرات
18 وضعيت آذوقه : به ميزان چند ماه
19 نوع جنگ : تهاجمى
20 موازنه قوا: برترى كمّى (400 نفر مقابل 1 نفر)
21 خط مشى سياسى فرهنگى : نفاق
22 رمز اوّل عمليات : لشكر خدا بپا خيزيد
23 رمز دوم عمليات : پرتاب تير توسطّ عمرسعد
24 تعداد آرايش : سه عدد
25 آرايش اول : مدوّر، پله چپ و راست (پياده سنگين )
26 آرايش دوم : ستون سمت چپ ، سواره سنگين
27 آرايش سوم : ستون سمت راست ، سواره سنگين
28 تن به تن : خطى ، بسيجى ، عمومى ، سواره
29 رعايت قوانين جنگى : نقض كامل (228)
روشهاى روانى ، تبليغى
روشهايى كه از سوى سيدالشهدا عليه السّلام در طول نهضت و در روز عاشورا، و نيز توسّط خانواده او به كار گرفته شد، هم مايه ماندگارى نهضت و مصونيّت چهره آن است ، هم عامل روحيّه بخشى به يارانِ شركت كننده در آن حماسه ، كه امام را با همه هستى يارى كردند، و هم مايه تزلزل در انگيزه سپاه كوفه و موجب ضعف يا رسوايى يا خنثى شدن تبليغات دشمن گشته است ، كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1 ((نامشروع دانستن خلافت يزيد)): امام حسين عليه السّلام با اين موضع ، در افكار هواداران يزيد، ايجاد تزلزل كرد و با امتناع آشكار از بيعت و اعلان آن ، جوّ سكوت را شكست .
2 ((شهود صحنه )): با همراه بردن زنان و كودكان در سفر كربلا، به عنوان عاملان ثبت وقايع و شاهدان زنده كه همه صحنه ها را ديده اند، از تحريف و مسخ چهره واقعه جلوگيرى كرد. به علاوه حضور زنان و كودكان در قافله حسينى ، تاءثير عاطفى و برانگيزنده افكار بر ضدّ امويان در طول سفر داشت ؛ حتى پس از شهادت و در دوران اسارت .
3 نامه نگارى و پيام رسانى به بزرگان كوفه و بصره و سران قبايل و اعزام نماينده به كوفه و تماس با پايگاه هواداران به عنوان يك كار تشكيلاتى .
4 ((سنجش افكار)): محاسبه زمينه اقدام در كوفه ، از راه اعزام مسلم بن عقيل به آنجا و ارزيابى وضعيّت هوادان و نويسندگان دعوتنامه ها و درخواست از مسلم براى گزارش ‍ دقيق از اوضاع كوفه و ميزان تعهّد و وفاى مردم .
5 ((مشروعيّت نهضت )): آن حضرت ، حركت سياسى خود بر ضدّ حكومت را به تكليف شرعى و امر به معروف و نهى از منكر و احياى سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيوند داد، تا ضمن مشروعيت بخشيدن به قيام خود، تعريضى به نامشروع بودن خلافت و تعارض آن با سنّت نبوى داشته باشد.
6 ((بهره گيرى عاطفى )): از آنجا كه حسين بن على عليهما السّلام را مردم به عنوان فرزند پيامبر و فاطمه عليها السّلام مى شناختند، وى از اين موقعيّت و زمينه عاطفى خود در دلها، چه براى جذب نيروى يارى دهنده ، چه براى سلب انگيزه جنگ از دشمن و چه براى افشاگرى نسبت به ماهيّت سلطه حاكم استفاده كرد. اين شيوه ، هم توّسط خود امام ، هم از طريق حضرت زينب ، امام سجاد و ساير اهل بيت انجام مى گرفت . حتى پوشيدن بُرد، زره و عمامه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و برگرفتنِ ذوالفقار و يادآورى خويشاوندى خود با پيامبر خدا نيز، در تحريك عواطف دينى نيروهاى دشمن مؤ ثّر بوده و به عنوان يك شيوه تبليغاتى و روانى قابل توجه است .
7 ((اتمام حجّت )): براى بستن راه هر گونه عذر و بهانه و توجيه و تاءويل ، آن حضرت مكرر اقدام به ((اتمام حجّت )) كرد، هم براى بازداشتن دشمن از كشتن او، هم براى پيوستن افراد به جبهه حق . در اين اتمام حجّت ، گاهى هم تكيه روى حسب و نسب خويش مى كرد. مثلا در خطبه صبح عاشورا، براى متزلزل ساختنِ انگيزه دشمن ، بر اين نسب تاءكيد مى شد كه : ((فَانْسِبُونى فَانْظُروا مَنْ اَنَا؟ ... اَلَسْتُ ... اَلسْتُ ...))(229) نسب مرا بدانيد، بنگريد كه من كيستم ؟ آيا من آن نيستم كه ... . اينها هر شبهه اى را رفع و دفع مى كرد و دشمن را خلع سلاح مى نمود.
8 ((آماده سازى )): ياران و اهل بيت خود را از نظر روانى آماده مى ساخت كه با حادثه عاشورا شجاعانه رو به رو شوند و با سخنان و خطابه ها، روحيه شهادت طلبى در ياران ، و صبر و تحمّل در بستگان ايجاد مى كرد و هر گونه ((ابهام )) در مسير و هدف و سرانجام را مى زدود.
9 ((جذب عاطفى )): برخوردى كه در گرماى نيمروز، با سپاه تشنه حرّ داشت و همه را سيراب كرد، سپس برگزارى نماز جماعت به امامت سيدالشهدا عليه السّلام و اقتداى آنان به حضرت ، آنگاه سخنرانى توجيهى و تبيينى براى سپاه دشمن ، در واقع نوعى آميختنِ لطف و نوازش با روشنگرى و تبيين ، نقش مهمّى در جذب عاطفى آنان داشت . سرانجام هم حرّ، به امام پيوست .
10 ((جبران كميّت با كيفيّت )): گرچه ياران آن حضرت در كربلا اندك بودند، امّا اين كميّت اندك را، با كيفيّت بالا و روحيّه والا در ياران خويش جبران كرد، چه در سخنان طول راه ، چه ميثاق شب عاشورا و اعلام ايستادگى ياران تا پاى جان و نيز نشان دادن جايگاه اصحاب خود در بهشت ، به آن جمع حاضر.
11 ((تقويت بعد معنوى )): مهلت خواهى شب عاشورا و سپرى كردن آن شب با انس با خدا و تلاوت و عبادت و زمزمه هايى كه از خيمه ها بر مى خاست ، همه به عنوان عامل معنوى و تقويت روحى در شبِ قبل از عمليات مؤ ثّر بود و ياران در صبح عاشورا بى تاب شهادت بودند و شوخى مى كردند و ميان خود و بهشت ، فاصله اى جز تحمّل ضربت شمشيرها نمى ديدند.
12 ((خطابه با دشمن )): در عاشورا، استفاده از صداى بلند و رسا و القاى خطابه هاى مهم خطاب به نيروهاى دشمن ، آن هم در ميدان كربلا و توسّط خود امام و ياران برگزيده اش ، نوعى اتمام حجّت و سخن آخر بود، براى ايجاد تزلزل در دشمن و بستن راه توجيه در آينده و تلاش جهت بيدار ساختن وجدانهاى خفته .
13 ((رَجَز)): استفاده از رجزهاى حماسى توسط امام و يارانش در درگيريهاى تن به تن يا عمومى . خواندن رجز، هم رزمنده را تقويت روحى مى كرد، هم دشمن را تحقير مى نمود و هم مبيّن انگيزه و انديشه و ايمان جنگجوى حسينى بود.
14 ((افشاگريهاى اسرا)): پس از عاشورا، اسيران اهل بيت عليهم السّلام ، از تجمّعهاى مردمى در كوفه ، مجلس ابن زياد، شام ، دمشق ، حتّى مجلس يزيد، استفاده كرده ، پيام خون شهدا را مى رساندند، ضمن معرّفى خود و امام حسين عليه السّلام ، بر ضد حكام افشاگرى مى كردند. اين شيوه را، چه در خطبه ها و چه در سخنانى كه در برخوردهاى متفرقه ابراز مى شد، به كار مى گرفتند.
15 ((مجالس ياد)): اهل بيت ، پس از بازگشت از سفر كربلا به مدينه ، مجالس عزا و سوگوارى برپاداشتند و پيوسته از حادثه عاشورا و فجايع سپاه كوفه ياد مى كردند. بارزترين آنها ياد كردن امام سجاد عليه السّلام از حسين و شهادت او با لب تشنه بود، هنگام نوشيدن آب ، يا ديدن صحنه ذبح گوسفند.
16 ((فرهنگ گريه و نوحه )): امامان شيعه تاءكيد فراوان كردند كه مظلوميت اهل بيت و حادثه عاشورا همواره ياد شود و زنده بماند. اين فرهنگ ياد و يادآورى در قالب مفاهيمى همچون : گريه ، نوحه خوانى ، مرثيه سرودن ، زيارت ، تربت سيدالشهدا عليه السّلام ، كام گيرى با آب فرات و تربت ، ياد كردن از عطش حسين هنگام آب نوشيدن ، برگزارى مجالس عزادارى براى اهل بيت و... شكل گرفت . اين فرهنگ ، تا كنون هم سبب زنده ماندن و جاودانه شدن آن حماسه گشته است .
در مجموعِ حركت عاشورا، چه از بُعد نظرى و چه عملى ، روشها و محورهايى مورد توجه قرار گرفته است تا:
- پيام نهضت به همه رسانده شود
- در دراز مدّت ، منافقان نفوذى در تشكيلات حكومتى و پستهاى كليدى معرفى و افشا گردند
- امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح فساد اجتماعى ، زنده شود
- راه مبارزه سياسى فرهنگى براى نسلهاى آينده ترسيم گردد
((سنّت احياگرى )) نسبت به حادثه كربلا نيز از سوى امامان شيعه و پيروان عاشورا، در طول تاريخ شيعه ، آن پيامها را مطرح ساخته و آن حماسه را زنده نگهداشته و عظيمترين عامل برانگيزنده ، وحدت بخش ، راهنما و جهت ده را پديد آورده است . اوجگيرى روحيّه شهادت طلبى و افزايش شناخت و آگاهى سياسى و به وحدت رسيدنِ نيروهاى معتقد به ولايت و رهبرى ائمّه ، از آثار اين تحوّل است .
تَباكى
خود را به گريه زدن ، خود را گريان نشان دادن ، خود را شبيه گريه كننده ساختن ، حالتِ گريه به خود گرفتن . در راه احياى عاشورا و سوگوارى بر عزاى حسين عليه السّلام ، هم گريستن ، هم گرياندن و هم حالتِ گريه داشتن ثواب دارد. حتّى اگر كسى نگريد يا گريه اش نيايد، گرفتن اين حالت ، هم در خود شخص حالت اندوه و تحسّر ايجاد مى كند، هم به مجلس عزا، چهره و رنگ غم مى بخشد. تباكى ، همسويى با داغدارانِ سوگ عاشوراست و مثل گريستن و گرياندن است . در حديث امام صادق عليه السّلام است : ((مَنْ اَنْشَدَ فِى الحُسَينِ شِعرا فَتَباكى فَلَهُ الجَنَّة ))(230) هركه درباره حسين ، شعرى بگويد و تباكى كند، بهشت براى اوست . در حديثى هم كه سيدبن طاووس نقل كرده ، چنين است : ((مَن تَباكى فَلَهُ الجَنَّة ))(231) هر كه براى او خود را به حال گريه در آورد بهشت براى اوست . و در حديث قدسى آمده است : ((يا مُوسى ! ما مِنْ عَبدٍ مِنْ عَبيدى فى ذلِكَ الزَّمانِ بَكى اَوْ تَباكى وَ تَعَزّى عَلى وَلَدِ المُصطَفى اِلاّ وَ كانَت لَهُ الجَنَّةُ ثابِتا فيها))(232) اى موسى هر يك از بندگانم كه در زمان شهادت فرزند مصطفى صلّى اللّه عليه و آله گريه كند يا حالت گريه به خود گيرد و بر مصيبت سبط پيامبر تعزيت گويد، همواره در بهشت خواهد بود.
البته غير از تباكى در مصيبت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام ، حالت گريه به خود گرفتن در مناجات و دعا و از خوفِ خدا نيز مطلوب است و اين از نمونه هاى روانىِ تاءثير ظاهر در باطن است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در اين زمينه به ابوذر غفارى فرمود: ((يا اءباذَر! مَن اِسْتَطاعَ اَن يَبكِىَ فَلْيَبكِ، وَ مَنْ لَم يَستَطِعْ فَلْيُشعِرْ قَلْبَهُ الحُزنَ وَلِيَتَباكِ، اِنَّ الْقَلْبَ الْقاسِىَ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ))(233) هركه مى تواند گريه كند، پس بگريد و هر كه نتواند، پس در دل خويش حزن قرار دهد و تباكى كند، همانا قلب قساوت گرفته ، از خداوند دور است . امام صادق عليه السّلام درباره گريه بر گناه خويش و از خوف خدا مى فرمايد: ((اِنْ لَم يَجِئْكَ الْبُكاءُ فَتَباكِ، فَاِنْ خَرَجَ منكَ مِثْلُ رَاءْسِ الذُّبابِ فَبَخٍّ بَخٍّ))(234) اگر گريه ات نمى آيد، خود را به حالت گريه درآور، پس اگر به اندازه سر مگسى اشك بيرون آمد، پس مرحبا به تو.
تحريفهاى عاشورا
نهضت عاشورايى امام حسين عليه السّلام ، با انگيزه امر به معروف و نهى از منكر و براى نجات اسلام و مبارزه با طغيان بود. اهداف و آرمانهاى مقدّس ، چهره هاى متعالى و درخشان و انگيزه هايى اجتماعى و سياسى داشت . آن همه تشويق براى گريه بر سيدالشهدا و عزادارى براى سيّد مظلومان نيز، براى زنده نگهداشتن اين مكتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بود. متاءسّفانه در طول تاريخ ، تحريفهايى چه در انگيزه ها و اهداف ، چه در چهره هاى حماسه ساز و چه در برنامه هاى مربوط به عاشورا انجام شد.
تحريفهاى عاشورا، برخى به ((محتوا)) بر مى گردد، برخى به ((شكل )) و برخى به ((افراد)). كتابهايى كه به عنوان مقتل نوشته شد و روضه هايى كه براى عاشورا گفته و خوانده شد، گاهى چون با انگيزه گرياندن مستمعين بود، آميخته به مطالب ضعيف ، غير مستند و احيانا دروغ گشت . علاقه اى كه به چهره هاى عاشورايى وجود داشت ، سبب شد در حوادث آن حماسه ، غلوّها و مبالغه هايى نقل شود كه غير عقلى و باور نكردنى است . آمار و ارقام كشته ها و برخى حوادثى كه بظاهر غم انگيز و سوزناك بود، بر اصل واقعه افزوده شد. انگيزه آن حماسه اجتماعى و خونين نيز، گاهى تا حدّ ((كشته شدن براى شفاعت از گنهكاران امّت )) تنزّل يافت . نوع برخوردهاى امام حسين عليه السّلام ، زينب و امام سجاد عليه السّلام و كودكان و اهل بيت ، گاهى به صورت عجز و لابه و ذلّت و حقارت در برابر فاسقانى چون يزيد و عمر سعد و ابن زياد و شمر و... درآمد و خواسته بزرگ امام در اين ميدان حماسه ، كه ردّ بيعت با حكومت جور بود، به درخواست جرعه اى آب براى لب عطشان خويش يا گلوى خشك على اصغر در آمد.
در روضه هايى كه خوانده مى شد و تعزيه هايى كه بر پا مى گشت و شعرها و نوحه هايى كه سروده و اجرا مى شد، از زينب و امام سجاد و مسلم بن عقيل و سكينه و... چهره هايى ارائه گشت كه با روح بلند و عزّتمند و بزرگوار آن خاندان شرف و كرامت ، ناسازگار بود. حتى خصومت ديرين امويان با اساس دين و وحى و نبوّت ، به دشمنىِ شخصىِ حسين عليه السّلام و يزيد تبديل شد. رسالت يارى رساندن به جبهه گسترده حسينى در طول تاريخ ، تنها به سطحِ گريستن بر تشنگى و مظلوميّت آل عبا پايين آمد و بيش از روضه فكر امام حسين عليه السّلام ، روضه جسم پاره پاره او و بيش از پيام خونين سيدالشهدا، حلقوم بريده اباعبداللّه مطرح شد. حتّى مبارزه دشمنان با اصل اقامه عزا براى سالار شهيدان (كه بى ثمر بود) تبديل شد به آزادى مراسم و ترويج شعائر، ولى همراه با مسخ حقيقت عاشورا و فلسفه قيام كربلا، كه اينگونه برنامه ها، هيچ تعارضى با سلطه ستم و فسق نداشته باشد و اين بزرگترين تحريف محتوايى عاشورا بود. در حالى كه در تاريخ شيعه ، قيام توّابين ، پس از گريه بر مزار شهداى كربلا و ياد مظلوميّت امام حسين عليه السّلام شكل گرفت و شيعيان در سرزمين كربلا و با الهام از عاشورا، به رهبرى سليمان بن صرد، قيامى را شكل و سازماندهى دادند. و عاشورا، تكليف آور براى هر مسلمان بود، نه آنكه امام ، يك وظيفه خاص و دستور خصوصى داشته باشد.
اعتقاد به شفاعت سيدالشهدا و نيز ثوابهاى فراوان براى اشك ريختن بر آن حضرت و همچنين نتايج ارزشمندِ محبّت و ولايت اهل بيت عليهم السّلام ، همه صحيح است ؛ امّا اين مسائل بگونه اى يكجانبه طرح شد كه بسيارى از علاقه مندان اهل بيت ، تعارضى ميان گريستن بر حسين عليه السّلام و ارتكاب فسق و فجور و زير پا نهادن حقّ الناس و ترك وظايف ندانند و اميدشان به حسين عليه السّلام باشد، هر چند كه غرق گناه باشند! امام سجاد عليه السّلام كه همان روح حسينى و شجاعت علوى را داشت و در عاشورا به مصلحت الهى بيمار بود و توان جنگيدن نداشت ، در پى همين تلقينات تحريف شده ، به ((امام بيمار)) شهرت يافت و در اذهانِ عموم ، به صورتِ مردى لاغر، رنگ پريده ، بى حال و زرد چهره و عصابه دست جلوه كرد. حتى قضايايى بى اساس ، همچون حجله عروسى قاسم نوجوان در شب عاشورا، به عنوان دستمايه اشگ گرفتن از اهل عزا، به مرثيه ها و مقتلها راه يافت و قضايايى به نام رؤ يا و خواب (راست يا دروغ ) باب شد و دهان به دهان و سينه به سينه نقل گشت و بتدريج ، حالتِ يك امر مسلّم و قطعى يافت . آنچه وظيفه آگاهان و دست اندركاران است ، هم تبيين صحيح قيام حسينى ، هم ارائه مقتل و روضه صحيح و مستند، هم جلوگيرى از خواندن مرثيه هاى دروغ و مرثيه خوانان ناصالح و مدّاحان كاسب و واعظان بيسواد و بى مطالعه است . در يكى دو دهه اخير، هم كتابهاى ارزشمندى در تحليل ماهيّت و اهداف قيام حسينى تاءليف شده ، هم اشعار با محتوا و منطبق با روح عاشورا سروده شده است و هم برخى از اين تحريفهاى لفظى و محتوايى بازگو و معرفى شده است .(235)
الهامى كه در انقلاب اسلامى ايران و در جبهه هاى دفاع مقدس ، از عاشورا و كربلا گرفته شد، بهترين استفاده از چهره تحريف نشده عاشوراست . و اگر شيعه بتواند ((مكتب عاشورا)) را آنگونه كه هست و بوده ، به جهانيان معرفى كند، بى شك منبع الهام همه آزاديخواهان مبارزى خواهد شد كه در پى الگوى راستين براى انقلاب و مبارزه با ستم اند.
تخريب قبر امام حسين عليه السّلام
الهام بخشى تربت خونين سيدالشهدا عليه السّلام در راه مبارزه با ستم ، سبب شد كه شيعه ، همواره مرقد آن شهيد را تكريم و برگرد آن تجمّع كند. توصيه هاى اكيد ائمّه نيز نسبت به زيارت قبر امام حسين عليه السّلام اين شور و الهام را مى افزود. همين سبب شد كه حكّام ستمگر همواره احساس خطر كنند و اين كانون را از هم بپاشند. از دوران بنى اميّه كه زيارت آن حضرت ، ممنوع و تحت كنترل بود، تا زمان هارون الرّشيد كه حتّى درخت سدرى را كه سايه بان زائران بود قطع كردند(236) ، تا زمان متوكّل عباسى كه اوج آن سختگيريها و ممانعتها بود، تا زمان استيلاى و هابيّون و غارت كربلا و تخريب حرم حسينى ، همه و همه گوياى وحشت دشمنان حق و اهل بيت ، از جلوه گرى اين خورشيدهاى تابان بود.
متوكّل عباسى ، پاسگاهى در نزديكى كربلا زده و به افراد خويش فرمان اكيد داده بود كه : هركس را ديديد قصد زيارت حسين را دارد، بكشيد.(237) به امر متوكّل ، هفده بار قبر حسين عليه السّلام را خراب كردند.(238) در يكى از اين نوبتها، ((ديزَج يهودى )) را ماءمور تغيير و تبديل و تخريب قبر مطهّر كرد. او نيز با غلامان خويش سراغ قبر رفت و حتّى قبر را شكافت و به حصيرى كه پيكر امام در آن بود برخورد كرد كه از آن بوى مُشك مى آمد. دوباره خاك روى آن ريختند و آب بستند و آن زمين را مى خواستند با گاو، شخم بزنند كه گاوها پيشروى نمى كردند.(239) هارون الرشيد نيز يك بار به والى كوفه فرمان داد تا قبر حسين بن على عليهما السّلام را خراب كند. اطراف آن را عمارتها ساخته و زمينهايش را زير كشت و زراعت بردند.(240)
به متوكّل خبر دادند كه مردم در سرزمين ((نينوا)) براى زيارت قبر حسين عليه السّلام جمع مى شوند و از اين رهگذر، جمعيّت انبوهى پديد مى آيد و كانون خطرى تشكيل مى شود. متوكّل به يكى از فرماندهان ارتش خود در معيّت تعدادى از لشگريان ماءموريّت داد تا مرقد مطهّر را بشكافند و مردم را متفرّق ساخته ، از تجمّع بر سر قبر آن حضرت و زيارت قبر او جلوگيرى كنند. او هم طبق دستور، مردم را از پيرامون قبر پراكنده ساخت . اين حادثه در سال 237 هجرى بود. ولى مردم در موسم زيارت ، باز هم تجمّع كرده ، عليه او شورش كردند و بى باكانه به ماءموران خليفه گفتند: اگر تا آخرين نفر هم كشته شويم ، دست بر نمى داريم . و باز ماندگان ما به زيارت خواهند آمد. وقتى حادثه به متوكّل گزارش شد، به آن فرمانده نوشت كه دست از مردم بردارد و به كوفه بازگردد و چنين وانمود كند كه مسافرتش به كوفه در رابطه با مصالح مردم بوده ... تا اينكه در سال 247 باز تجمّع مردم زياد شد. به نحوى كه در آن محلّ، بازارى درست شد. مجدّدا بناى سخت گيرى گذاشتند.(241) روز به روز بر زائران افزوده مى شد، متوكّل سردارى فرستاد و ميان مردم اعلام كردند كه ذِمّه خليفه از كسى كه به زيارت كربلا رود بيزار است . باز هم آن منطقه را ويران كردند و آب بستند و شخم زدند و قبر را شكافتند.(242) اينگونه برخوردها و جفاها، همه براى پراكندن مردم از گرد اين كانون حرارت و شوق بود، امّا كمترين نتيجه اى نمى گرفتند و بر شوق مردم افزوده مى شد. ((بهاى وصل تو گرجان بود، خريدارم )). كربلا، سنگر مقاومت مى گشت و كعبه اهل حقيقت و ولا.
آرى ... ((زيارت اين خاك است كه توده مردم را يارى مى دهد تا به انقلاب حسين عليه السّلام و به جهاد و مبارزه او عليه ظلم بينديشند و به رسوا كردن دستگاه حاكم بنشينند. چنين است كه اين خاك خاكِ كربلا سمبل و شعار مى شود و طواف آرامگاه حسين ، با صد طواف كعبه مقابل مى شود و حتّى برآن ترجيح مى يابد.))(243)
وهّابيان نيز در سال 1216 ه‍ . ق . به كربلا حمله كردند و اين تهاجمها، ده سال ادامه داشت . هم شهر را غارت و هم مردم را قتل عام و هم قبر مطهّر را خراب كردند. يك بار هم ((امير سعود)) در سال 1225 با سپاهى متشكّل از 20 هزار جنگجوى وهّابى به نجف و از آنجا به كربلا تاختند.(244)
در عصر حاضر نيز، حكومت بعثى عراق ، براى در هم كوبيدن حركت انقلابى شيعيان اين سرزمين ، در سال 1370 ش . با انواع سلاحها مردم را در نجف و كربلا به خاك و خون كشيد و با توپخانه ، گنبد و بارگاه امام حسين عليه السّلام را مورد هجوم قرارداد. و اين پس از قيام مردمى بر ضدّ حكومت ((صدّام )) بود كه شهر نجف و كربلا را به تصرّف در آوردند و رژيم عراق ، براى باز پس گيرى آنها از دست انقلابيون ، با خشونت تمام وارد ميدان شد و ساختمان حرم اميرالمؤ منين و سيدالشهدا و حضرت اباالفضل عليهم السّلام و گنبد و دربها و ضريح ، آسيب ديد. اين جنايتها سبب شد رهبر انقلاب اسلامى ، آية اللّه خامنه اى طىّ اطلاعيّه اى ضمن محكوم كردن تجاوزات رژيم بعث عراق به حرمها و شهرهاى مقدّس ، روز پنجشنبه 8 ذى قعده 1411 ق . برابر با دوم خرداد 1370 ش . را عزاى عمومى اعلام كرده ، به سوگ بنشيند.(245) در بخشى از اين اطلاعيّه آمده است : ((... با يورش وحشيانه به نجف و كربلا، آن كردند كه قلم از شرح آن عاجز است و بر عتبات عاليات و مسلمانان و مردم عراق و حوزه هاى علميه ، آن روا داشتند كه طواغيت ستمگر و خون آشام بنى اميّه و بنى عبّاس هم روا نداشته بودند و چنان ضايعه و جراحتى بر قلب دوستان اهل بيت وارد كردند كه سنگينى آن را با هيچ فاجعه اى در اين زمان ، نتوان قياس كرد. ((هَيَّجُوا اَحْزانَ يَومِ الطُفُوفِ...))(246) اندوه هاى عاشورا را برانگيختند.
تُربت
خاك . خاك قبر امام حسين عليه السّلام . تربت به معناى مقبره هم آمده است . در فارسى هم ((رفتن سرخاك )) به معناى زيارت قبر است . خداوند، به پاس فداكارى عظيم امام حسين عليه السّلام و شهادتش در راه احياى دين ، آثار ويژه و احكام خاصّى در تربت مقدّس سيدالشهدا و خاك كربلا قرار داده است . تربت خونين كربلا كه در برگيرنده آن پيكر پاك است ، الهام بخش فداكارى و عظمت و يادآور جان باختن در راه ارزشهاى الهى است . از اين رو، هم سجده بر آن تربت مستحبّ است ، هم ذكر گفتن با تسبيح تربت ، فضيلت بسيار دارد، هم شفا دهنده بيمارى است ، هم شايسته است كه هنگام دفن ميّت ، اندكى تربت همراه او گذاشته شود يا با حنوط مخلوط شود، هم دفن شدن در كربلا ثواب دارد و ايمنى از عذاب مى آورد و هم نجس ساختن آن حرام است و اگر در بيت الخلا بيفتد بايد از آنجا پرهيز كرد يا از آنجا درآورد و احكام و آثار ديگر كه در فقه مطرح است .(247)
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مقدارى تربت كربلا به ((امّ سلمه )) داد و فرمود: هرگاه ديدى اين خاك ، تبديل به خون شد، بدان كه حسين عليه السّلام كشته شده است .(248)
گرچه خوردن خاك ، حرام است ، امّا خوردن اندكى از خاك قبر سيدالشهدا به نيّت شفا گرفتن (استشفاء) جايز، بلكه مؤ كّد است و آداب و حدودى دارد.(249) امام رضا عليه السّلام فرمود: ((كُلُّ طينٍ حَرامٌ كَالمَيْتَةِ وَالدَّمِ وَ ما اُهِلَّ لِغَيْرِاللّهِ بِهِ، ما خَلا طينُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام فَاِنَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ))(250) هر خاكى حرام است ، مثل مردار، خون و ذبح شده بى نام خدا، مگر خاك قبر حسين عليه السّلام كه درمانِ هر درد است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((فى طينِ قَبرِ الحُسَينِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ وَ هُوَ الدَّواءُ الا كَبَرُ)).(251) در خاك قبر حسين عليه السّلام شفاى هر درد است و آن دواى بزرگتر است . روايت است كه از فضيلتهاى ويژه حسين بن على عليهما السّلام اين است : ((الشِّفاءُ فى تُرْبَتِهِ وَالا جابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الا ئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ))(252) شفا در تربتش ، اجابت دعا زير قبّه حرم اوست و امامان از نسل اويند.
امام صادق عليه السّلام دستمال زردى داشت كه در آن تربت حضرت سيدالشهدا بود. وقتِ نماز كه مى شد همان تربت را در موضع سجودش مى ريخت و برآن سجده مى كرد.(253) و نيز آن حضرت فرمود: ((السُّجُودُ عَلى تُربَةِ الحُسَينِ يَخْرِقُ الحُجُبَ السَّبْعِ)).(254) سجده بر تربت حسينى ، حجابهاى هفتگانه را كنار مى زند. همچنين روايت شده است كه امام صادق عليه السّلام جز بر تربت سيدالشهدا سجده نمى كرد، به عنوان فروتنى و تواضع در برابر خداوند: ((كانَ الصّادِقُ لايَسْجُدُ اِلاّعَلى تُربَةِ الحُسَينِ تَذَلُّلا لِلّهِ وَ اسْتِكانَةً اِلَيْهِ)).(255) نسبت به برداشتن كام نوزادان با تربت كربلا نيز احاديث فراوانى است ، از جمله از امام صادق عليه السّلام روايت است كه : ((حَنِّكُوا اَولادَكُم بِتُرْبَةِ الحُسَينِ فَإ نَّها اَمانٌ)).(256) كام فرزندان خود را با تربت حسين عليه السّلام برداريد، كه اين تربت ، امان است . در سنّتهاى چاووش خوانى ، اشاره به سيب بهشتى (257) و بوى سيب از تربت امام حسين عليه السّلام مى كردند و مى خواندند: ( : بوى سيب ).
 

زتربت شهدا بوى سيب مى آيد
 
زطوس ، بوى رضاى غريب مى آيد
 
آنچه به تربت سيدالشهدا قداست و كرامت بخشيده ، همان خون حسين عليه السّلام و شهادتِ ثاراللّه است كه الهام بخش حريّت وراد مردى و فداكارى در راه خداست . به تعبير امام خمينى ((قدس سرّه )): ((همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت ، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاى آزادگان خواهدبود.))(258) به همين جهات ، هم ((شفا خواهى )) از تربت سيدالشهدا عليه السّلام و هم ((شفايابى )) در آستانه و حرم حسينى جزء فرهنگ شيعه و مستند به روايات است .
 
شهادت ، خاك را بوييدنى كرد
 
شهادت ، سنگ را بوسيدنى كرد
 
علامه امينى ((ره )) مى نويسد: ((آيا بهتر آن نيست كه سجده گاه ، از خاكى قرار داده شود كه در آن ، چشمه هاى خونى جوشيده است كه رنگ خدايى داشته است ؟ تربتى آميخته با خونِ كسى كه خداوند، او را پاك قرار داده و محبّت او را اجر رسالت محمّدى صلّى اللّه عليه و آله قرار داده است ؟ خاكى كه با خون سرور جوانان بهشت و وديعه محبوبِ پيامبر و خدا عجين گشته است ؟ ...))(259)
چه رازى در ((تربت كربلا)) نهفته است ؟ تربت كربلا، خاكى آميخته با ((خون خدا)) ست و شگفت نيست كه خون ، به خاك ، اعتبار بخشد و شهادت ، در زمين و در و ديوار، آبرو و قداست بيافريند و خاك كربلا، مهر نماز عارفان گردد و در سجّاده ، عطر شهادت از تربت حسين عليه السّلام به مشام عاشقان برسد و شفا بخش دردها شود. درس گرفتن از تربت و فرات ، تنها در مكتب زيارت ميسّر است و سخن خاك را با دل ، تنها گوش ‍ حسينيان كربلايى مى شنود. ((... در آنجا تربتى است ، گويا معدن مغناطيس ، كه افراد عاشق را كه قابل جذب اند، مانند ذرّات كوچك آهن ، به سوى خود جذب مى كند. آنجا مضجع مقدّس سرباز فداكارى است كه رؤ ساى جمهور و پادشاهان ، قبل از آنكه رسم سرباز گمنام و نهادن دسته گل معمول گردد، عصاره گل ، بهترين عطر را آوردند و بوسيدند و بوييدند و پاشيدند و آرزوى اين كردند كه كاش در برابرش جنگيده و اسلام را يارى مى كردند و كشته مى شدند.(260)
شهيد مطهرى مى نويسد: ((... تو كه خدا را عبادت مى كنى ، سر بر روى هر خاكى بگذارى نمازت درست است ، ولى اگر سر بر روى آن خاكى بگذارى كه تماس كوچكى ، قرابت كوچكى ، همسايگى كوچكى با شهيد دارد و بوى شهيد مى دهد، اجر و ثواب تو صدبرابر مى شود.))(261) در كربلا، خاندان معيّنى بودند كه متصدّى تهيّه مهر و تسبيح از تربت سيدالشهدا بودند و همه ساله مبلغ هنگفتى به والى بغداد مى پرداختند تا همچنان از اين امتياز برخوردار باشند.(262)
تركيب بند محتشم
تسبيح تربت
تربت سيدالشهدا عليه السّلام ، به خاطر قداست و فضيلت و الهام بخشى ، هم مورد سجود قرار مى گيرد، هم از آن تسبيح براى ذكر گفتن تهيّه مى شود، هم كام نوزاد را بر مى دارند، هم همراه ميّت به صورت حنوط، به كار مى رود. خاكى كه مدفن يك شهيد است ، انتقال دهنده فرهنگ شهادت و الهام بخش شجاعت و ايمان است و تسبيحى كه با چنين تربتى گفته شود، اجر مضاعف دارد. از امام صادق عليه السّلام احاديثى در فضيلت تسبيح تربت سيدالشهدا روايت شده است .(263)
حضرت زهرا عليها السّلام از تربت حمزه سيدالشهدا، تسبيحى ساخته و به نخ كرده بود و با آن ، ذكر تسبيحات مى گفت ، مردم هم چنان كردند. چون حسين عليه السّلام شهيد شد، به خاطر مزيّت و فضيلت تربت او، اين كار درباره تربت قبر آن امام شهيد انجام گرفت .(264) پيش از تسبيح گِلى ، حضرت زهرا تسبيحى داشت از نخ پشمين كه به آن گرههاى متعدّد زده بود و آن را مى گرداند و تسبيح و تكبير مى گفت ، تا آنكه حضرت حمزه در جنگ احد به شهادت رسيد. آنگاه از تربت او تسبيحى ساخت . رسم مردم بر اين جارى شد تا آنكه پس از شهادت امام حسين ، از تربت قبر او تسبيح فراهم مى كردند:
((فَلَمّا قُتِلَ الحُسَينُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عُدِلَ بِالا مْرِ اِلَيهِ فَاسْتَعْمَلُوا تُربَتَهُ لِما فيهِ مِنَ الفَضلِ وَالمَزِيَّةِ.))(265)
دو حديث در فضيلت تسبيح تربت : امام صادق عليه السّلام فرمود: ((مَنْ كانَتْ مَعَهُ سَبْحَةٌ مِنْ طينِ قَبرِ الحُسَين عليه السّلام كُتِبَ مُسَبِّحا وَ اِنْ لَمْ يُسَبِّحْ بِها))(266) هر كه تسبيحى از تربت قبر حسين عليه السّلام داشته باشد، تسبيحگوى نوشته مى شود، هرچند با آن تسبيح نگويد. اما كاظم عليه السّلام فرمود: ((لا يَسْتَغْنى شيعَتُنَا عَنْ اَرْبَعٍ:... وَ سَبْحَةٍ مِنْ طينِ قَبرِ الحُسَينِ فيها ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ حَبَّةً...))(267) شيعه ما از چهار چيز بى نياز نيست :... يكى هم تسبيحى با 33 دانه از خاك قبر امام حسين عليه السّلام .(268)
تسبيح تربت ، قصيده اى صد بيتى است و واژه هايش همه عاشورايى ، كه دانه هايش ‍ همراه ذاكر، ذكر مى گويد و عطر شهادت را مى پراكند. كربلائيان با مضمون اين قصيده مقدّس همنوايى مى كنند و با تركيبات آن كه اللّه اكبر، الحمد للّه و سبحان اللّه است ، آشنا و ماءنوسند. دانه هاى تسبيح تربت ، گوهرهايى است كه از خاك كوى عشق گرفته شده و از آن نورى تا ملكوت خدا متصاعد مى شود. دلهاى دريايى ، گوهر تربت را در ساحل عشق ، با ((اشك )) شستشو مى دهند، و از زمزم ديدگان بر آن مى بارند. اين است رمز جلوه و جلاى هميشگى ((تربت حسين ))! و همين است راز برترى تسبيح تربت ، بر دانه هاى ياقوت و عقيق و فيروزه و زبرجد و الماس ! تسبيح تربت ، تركيبى كربلايى دارد و آهنگى زهرايى و مفاهيمش هديه خداوند به ((فاطمه )) است . منظومه اى رمزى از قداست و فداكارى و عشق و خلوص است . چه اِكسير شگفتى در خاك مزار حسين عليه السّلام نهفته است ، فضيلت بخش خاك بر گوهر!
تَعزيه
تعزيه و تعزيت ، هم به معناى تسليت گفتن به يك داغدار از مصيبت است ، هم به معناى اجراى نوعى نمايش مذهبى به ياد حادثه عاشورا كه ((شبيه خوانى )) هم گفته مى شود. اما توضيح هر يك :
تسليت گويى
اصل تسليت گويى به خاطر مصيبتى كه بر كسى وارد شده ، در اسلام مستحب است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مَنْ عَزّى مُصابا فَلَهُ مِثْلُ اَجْرِهِ))(269) هركس مصيبت ديده اى را تسليت گويد، پاداشى همانند او دارد. و نيز طبق حديثى از امام صادق عليه السّلام ، خداوند به حضرت فاطمه عليها السّلام در سوگ شهادت حسين عليه السّلام تعزيت گفت .(270) از مستحبّات روز عاشورا است كه افراد وقتى به هم مى رسند، نسبت به اين مصيبت بزرگ به يكديگر تعزيت و تسليت گويند. اين نشانه داغدارى در اين فاجعه عظيم و همبستگى با جبهه شهداى كربلاست . عبارتى كه مستحب است در اين تسليت گويى گفته شود چنين است : ((اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَينِ عليه السّلام وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الا مامِ المَهدىِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السّلام )).(271) كه در اين متن تعزيت ، ضمن داغدارى در سوگ سيدالشهدا، مساءله خونخواهى آن امام شهيد در ركاب حضرت مهدى عليه السّلام از خداوند خواسته شده است .
سنّت تسليت گويى در ميان شيعه ، نسبت به مناسبتهاى ديگرى كه وفات معصومين عليهم السّلام پيش مى آيد رايج است و هنگام ديدار، جمله ((اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَكُم )) را مى گويند؛ يعنى خداوند پاداش شما را عظيم بدارد.
شبيه خوانى
تعزيه خوانى و شبيه خوانى ، نمايشى است كه در يك محوّطه ، با حضور مردم توسّط چند نفر انجام مى گيرد كه در نقش قهرمانان كربلا و با لباسهاى مخصوص و ابزار جنگى و همراه با دُهل و شيپور، نيزه ، شمشير، سپر، سنج ، كُرنا، سُرنا، خنجر، زره ، مشك آب و اسب ، ايفاى نقش مى كنند. صحنه و نمايش ، بر مبناى حوادث كربلا و مقتلها تنظيم مى شود.(272) تعزيه ، اگر بصورت صحيح و با حفظ موازين و شئون معصومين انجام شود، تاءثير مهم مى گذارد و وسيله انتقال فرهنگ شهادت به نسلهاى آينده است .
((در فرهنگ شيعه ، به معناى نوحه بر امامان شهيد، نزديك قبورشان يا در خانه سوگواران است كه براى امام حسين عليه السّلام نوحه مى خوانند. در فرهنگ مردم ، نمونه هايى از تابوتهاى سمبليك براى كشته هاى كربلاست . در شهرهاى مختلف شيعه نشين ، روز عاشورا مراسم خاصّى برپا مى كنند و هودجها و اسبهايى را راه مى اندازند. برپايى اينگونه مراسم كه در اماكن عمومى و مساجد و ... به صورت تحريك كننده حزن مردم است ، ((تعزيه )) نام دارد و با لباسها و ... برخى حوادث كربلا را به صورت نمايش ارائه مى كنند. در اين مراسم ، روضه خوانى و نوحه خوانى هم انجام مى گيرد و كودكانى هم بعنوان ((پيشخوان )) برنامه اجرا مى كنند و متنهاى اجرايى اغلب به صورت شعر است . شكل تكامل يافته تعزيه ، جديد است .))(273)
درباره اين نمايش مذهبى نوشته اند: ((شبيه خوانى يا به اصطلاح عامّه ((تعزيه خوانى ))، عبارت از مجسّم كردن و نمايش دادن شهادت جانسوز حضرت حسين عليه السّلام سيدالشهدا و ياران آن بزرگوار يا يكى از حوادث مربوط به واقعه كربلا بود... شبيه خوانىِ ناطق ، ظاهرا در دوره ناصر الدّين شاه در ايران معمول شد، يا اگر قبلا چيز از آن قبيل بود، در دوره سلطنت ناصر الدين شاه رونقى بسزا يافت و شبيه خوانهاى زبردستى پيدا شدند. ظاهر آن كه مشاهدات شاه در سفرهاى خود از تآترهاى اروپا در پيشرفت كار تعزيه و شبيه خوانى بى تاءثير نبوده است .))(274) ((شبيه خوانى و تعزيه خوانى )) سنّت هنرى و نمايشى اهل تشيّع است كه سيماى وجيه و معصوم قدّيسين را از روزگار كهن تا به امروز در برابر ديدگان اهل معنى عيان داشته است .))(275)
درباره كيفيّت اجراى آن و سنّتها و آداب مربوط به تعزيه ، تحقيقات ارزشمندى انجام گرفته و آثارى تاءليف شده است . در يكى از منابع آمده است : ((تعزيه به احتمال قوى بصورت هيئت فعلى خويش در پايان عصر صفوى پديد آمد و از همه سنّتهاى كهن نقّالى و روضه خوانى و فضائل و مناقب خوانى و موسيقى مدد گرفت و تشكيلاتى محكم براى خود ترتيب داد و كارگردانان ورزيده اداره آن را در دست گرفتند... تعداد تعزيه هاى اصلى كه كمى از صد مى گذرد، كيفيّت تعزيه نامه ها كه غالبا منظوم و در هر حال آهنگين يعنى مركّب از بحر طويل و شعر است ، دستگاههايى كه هر يك از خوانندگان بايد شعر خود را در آن بخوانند، آهنگ مخالفْ خوانان كه داراى هيمنه و شكوه حماسى است ...))(276) به اقتضاى نقشى كه افراد مختلف در اجراى تعزيه و شبيه خوانى داشتند و حال و هواى شعرها و نحوه خواندن ، اصطلاحات خاصّى هم رايج بود، مثل : رجز خوانى ، شبيه خوانى ، نوحه خوانى ، بحر طويل خوانى ، مقتل خوانى ، شهادت خوانى ، هجران خوانى (از زبان اسرا)، اشقيا خوانى و شمر خوانى (از زبان سران سپاه عمرسعد). آنچه نقل شد، گوشه اى از كيفيّت اجراى آن را نشان مى دهد. به نقل ديگرى توجه كنيد: ((شبيه خوانى و تعزيه در عصر صفويّه هنوز در ايران مرسوم نشده بود ... برپايى نمايش مذهبى يا تعزيه ظاهرا از زمان پادشاهى كريم خان زند در ايران معمول شده است ... اين نوع عزادارى كه بيشتر جنبه عاميانه داشته و رواج آن در شهرهاى كوچك و قراء و قصبات ايران بيشتر از شهرهاى بزرگ بوده است ... صورت ساده آن (شبيه سازى ) كه عنوانى نداشته در عهد صفويّه معمول بوده و بعد از سلسله صفويّه بصورت نمايش مذهبى روى صحنه آمده است ... از خصوصيّات تعزيه اين بود كه هر يك نقش خود را با خواندن اشعار مذهبى در يكى از دستگاهها و آوازها ... اجرا مى كردند و ... مخالفين در جواب و سؤ ال با موافقين نيز رعايت بحر و قافيه را در اشعار مى كردند. همچنين شمايل آنها با اصل نيز تناسب داشت . مثلا شبيه على اكبر، جوان هيجده يا نوزده و بيست ساله ، خوش قيافه و نيكواندام و ...))(277)
مساءله شبيه خوانى از ديدگاه فقهى و اعتقادى نيز مورد بحث و بررسى عالمان شيعه قرار گرفته است . برخى آن را تحريم و بعضى تجويز كرده اند.(278) تاءثير گذارى عاطفى و نيز روحيه ضد ظلم كه در پى ديدن نمايشهاى تعزيه در افراد ايجاد مى شود، از نقاط قوت و مثبت اين نمايش مذهبى است . به همين جهت در ايران پس از انقلاب اسلامى ، رواج و توسعه بيشترى يافته و همراه اين توسعه ، تحوّلاتى هم در سبك اجرا، هم در محتواى اشعار و جهتگيرى سياسى اجتماعى پديد آمده است . در واقع ، انقلاب اسلامى به تعزيه روح جديدى بخشيد و اين هنر جان گرفت . صاحب نظران اين فن ، خود به تاءثير آن در روحيه سربازان و افسران در طول سالهاى دفاع مقدّس اعتراف كرده اند.(279)
اجراى تعزيه مخصوص ايران نيست ، در كشورهاى اسلامى و شيعى ديگرى نيز اين سنّت مورد توجّه است و با سبكهاى گوناگون و اعتقادات و مراسم مختلف و ابزار و ادوات ديگرى اجرا مى شود، از جمله در هند و پاكستان ، كه رواج بيشترى دارد.(280)
تكيه
محلّى كه براى عزادارى سيد الشهدا عليه السّلام ، بويژه در ايّام عاشورا ساخته و برپا مى شود. اين گونه اماكن ، علاوه بر آنكه حرمت و قداست خاصّ خود را دارد، احكام مخصوص مساجد را ندارد، بنابراين محدوديّت حضور در آن مثل مسجد نيست . ((تكيه ، يا تكيه گاه ، بعد از مسجد در حقيقت پايگاه معنوى مسلمانان خصوصا شيعيان به حساب مى آيد. جايى كه مردم با تعزيه خوانى و سوگوارى سالار شهيدان و ياران باوفايش به او متوسّل و متّكى مى شوند ... تكيه با تعزيه و عزادارى عجين گشته و اين دو را هرگز نتوان از يكديگر جدا كرد. به نظر مى رسد تعزيه پس از حادثه كربلا براى نشان دادن وقايع خونبار عاشورا به سبك سوزناك ابداع شده باشد و با تقليد از نمايشهاى قديمى كه تا عهد پيشداديان مى رسد، ارتباط پيدا مى كند.))(281)
در نقل فوق ، روى تكيه گاه بودن تكيه براى عزاداران حسينى تكيه شده است . اين دقّت را ديگران نيز داشته اند و در پيشينه تاريخى آن به اين جنبه عنايت كرده اند. از جمله به اين نقل توجّه كنيد: ((جايى كه ماءمن و پناهگاه و تكيه گاه فقيران و مسافران بوده و رايگان در آنجا اقامت موقّت داشته اند. محافظان و نگهبانان آن (تكيه داران ) از جوانمردان بودند و آداب و رسومى خاصّ داشتند كه در ((فتوّت نامه ))ها آمده است . جز اين مفهوم ، تكايا محلّى براى اجراى تعزيه براى سالار شهيدان بوده كه در وسط تكيه ، روى سكويى برآمده از زمين ، تعزيه خوانان موجب تحريك احساسات جماعت عزادار مى شدند.
رفته رفته تكيه به محلّى براى عزادارى تبديل شد. از زمان ناصرالدين شاه به بعد، تكيه هاى بطور رسمى محلّ اجراى نمايشهاى مذهبى شد ... در بيشتر تكيه ها به اقتضاى فصل چادرهايى بزرگ بر مى افراشتند كه در واقع سقف اين گونه تكيه ها به شمار مى رفت . پارچه هايى سياه كه اشعارى در سوگ خاندان امام حسين عليه السّلام بر آن نقش بسته است و علامت و شكل مخصوص تكيه نيز در جايى از آن قرار مى گرفت . هر تكيه ، علامتى ويژه و عَلمى ممتاز از بقيه تكيه ها براى خود داشت . بيشتر تكيه ها بر گذرگاهها و راههاى رفت و آمد مردم ساخته مى شدند و دو مدخل داشتند كه قافله ها و شبيه گردانان و دسته هاى عزادارى از آن عبور مى كردند ... در هر تكيه به يادبود تشنگى شهيدان كربلا سقّا خانه اى بنا مى شد. بعدها در كنار تكيه ها، محلّهايى به نام حسينيّه و زينبيّه بنا شد و يا تكايا به نام ((حسينيّه )) تغيير نام يافتند.))(282) گاهى به همّت اهل يك شهر، در شهرهاى زيارتى از قبيل ((مشهد))، ((كربلا))، ((نجف ))، و ... حسينيّه هايى ساخته مى شود كه اغلب مورد استفاده زوّار آن شهر قرار مى گيرد.
به نظر برخى ، پديد آمدن ((تكيه ))، در مقابل مراكز دينى وابسته به خلافتهاى غير شيعى بوده تا پايگاهى براى هواداران نهضت حسينى و دور از سلطه حكّام باشد: ((تكيه و حسينيّه ، مركز تشكيلات ضدّ حكومتى ايجاد مى كرد ... شيعه ، تكيه و حسينيّه مى سازد تا به جنگجويانش پناهگاهى ببخشد ... به خُمس و حسينيّه رو مى كند، تا به مبارزه همه جانبه اش از على عليه السّلام تاكنون امكان و قدرت بخشد. چنين است كه ساختن ((حسينيّه ))، ضربه اى است بر پيكر حكومت ...))(283)