مقدّمه
همدردى عاطفى و همنوايى
روحى با عاشورا و شهادت امام حسين (عليه السلام)
و يارانش اختصاص به شيعيان ندارد. اين مطلب حتى در ميان اهل سنت نيز به مذهب خاص و
گرايش ويژه محدود نمى شود، بلكه حالت فراگير دارد. از اين رو، اهل سنت به طور عموم
از شهادت امام حسين (عليه السلام) و يارانش
اظهار اندوه و حزن كرده و در عمل هم از فجايع كربلا اظهار نفرت و انزجار نموده اند.
البته چگونگى ابراز تألّم آنان متفاوت بوده است؛ برخى همچون شيعيان، افزون بر اشك
روان بر امير كاروان عاشورا، بر آمران و مباشران اين فاجعه لعن فرستاده اند و شمارى
پس از اظهار تأسف و غم نسبت به واقعه كربلا، پى آمدهاى معنوى و كرامات بى مانند
شهادت جانسوز آل رسول (صلّى الله عليه وآله) را
نگاشته و عمق جنايت عاملان عاشورا را از اين رهگذر تصوير نموده اند.
پيش از پرداختن به سير
تاريخى سوگوارى عاشورا در ميان اهل سنت، بايد اين نكته را متذكر شويم كه همان گونه
كه عاشورا يك انقلاب سياسى در برابر دستگاه بنى اميه بود، ياد و نام عاشورا و زنده
نگه داشتن شهادت امام حسين (عليه السلام) در
پهنه اجتماع و حوزه قلم نيز به عنوان پديده اى سياسى بيش از همه مورد حساسيت و وحشت
زمامداران فساد پيشه و خودسر زمانه قرار گرفت؛ آن را به عنوان يك تهديد سياسى و
چالش ريشه دار نگريسته و از راه هاى گوناگون به خاموشى اين شعله حق و نور الهى رو
آورده اند. هرچند اهل سنت نتوانسته اند عواطف و احساسات خود را به گونه بايسته به
گوش تاريخ برسانند، با اين همه، متون تاريخى مواردى را به ثبت رسانده است كه به
نوبه خود روند تاريخى مصيبت دارى دينى و سياسى آنان را بازگو مى كند.
سابقه عزادارى براى
امام حسين (عليه السلام)
يكى از موضوعات مهم كه
قبل از طرح پيشينه عزادارى براى امام حسين (عليه
السلام) لازم به يادآورى است، حجيت و فصل الخطاب بودن اعمال پيامبر براى
مسلمانان و الگوى حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگى براى پيروانش مى باشد.
اهل سنّت سيره پيامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازم الاتباع مى دانند؛ براى مثال،
اگر در سيره و روش آن حضرت احراز گردد كه همواره نماز را با جماعت مى خواند، اين
مسئله در صورت عدم معارض گفتارى تكليف آور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت
را واجب مى گرداند.
به گواهى اهل سنّت،
عزادارى براى سيدالشهدا (عليه السلام) سابقه اى
به درازاى تاريخ اسلام دارد و به حيات پيامبر و سيره آن بزرگوار برمى گردد. منابع
تاريخى اهل سنت به وضوح اين نكته را بيان نموده اند كه آن حضرت نخستين فردى بود كه
از شهادت فرزندش حسين بن على (عليه السلام) خبر
داد و براى مظلوميت وى اشك ريخت.
امام حسين (عليه
السلام) نقل كرد: ام سلمه خبر داد: جبرئيل نزد رسول خدا بود و تو پيش من
بودى و ناگهان گريستى. پيامبر فرمود:
بگذار فرزندم را. من تو
را رها نمودم، پيامبر تو را برداشت و در آغوش كشيد. جبرئيل پس از ديدن اين منظره
پرسيد: آيا دوستش دارى؟ پيامبر پاسخ داد: بلى. جبرئيل گفت: همانا امت شما به زودى
او را خواهند كشت؛ آيا مى خواهى خاك سرزمينى را كه در آنجا كشته مى شود به تو نشان
بدهم و آن را ببينى؟ گفت: بلى. پس جبرئيل بال هايش را گشود و زمين كربلا را نشان
داد... پيامبر از آن حالت بيرون آمد و در دستش خاك سرخ بود....(1)
ابن سعد، از مورّخان و
رجال شناسان معروف اهل سنت، نقل مى كند: «على (عليه
السلام) در يكى از سفرهايش از كربلا عبور مى كرد و عازم صفين بود و هنگامى
كه در مقابل قريه نينوا رسيد، از همراهان پرسيد: براى اين سرزمين چه گفته مى شود؟
پاسخ داده شد: كربلا، با شنيدن نام كربلا، امام به گريه افتاد به اندازه اى كه اشك
هايش جارى شد و زمين را تر كرد. سپس افزود: روزى بر پيامبر اكرم (صلّى
الله عليه وآله) وارد شدم در حالى كه وى مى گريست. پرسيدم: چه چيزى شما را
به گريه واداشته است؟ حضرت فرمود: جبرئيل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد كه
فرزندم حسين در كرانه فرات به قتل مى رسد؛ جايى كه برايش كربلا گفته مى شود. بعد
جبرئيل مشتى از خاك آن را به من داد و من آن را بوييدم و نتوانستم جلوى اشك خود را
بگيرم.»(2)
از عبدالله بنوهب بن
زمعه روايت شده كه گفت: «ام سلمه به من خبر داد كه رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله) شبى براى خوابيدن دراز كشيد، سپس بيدار شد در حالى كه گرفته
و پريشان بود. دوباره حضرت دراز كشيد و خوابش برد، بعد مضطرب و پريشان از خواب
بيدار شد. اين بار اضطراب وى غير از اضطرابى بود كه در مرتبه نخست مشاهده كردم. بار
سوم حضرت دراز كشيد و اين بار كه از خواب بيدار شد، در دستش تربت سرخى بود كه آن را
مى بوسيد. سپس من گفتم: يا رسول الله اين تربت چيست؟ حضرت فرمود: جبرئيل برايم خبر
داد كه اين (اشاره به حسينش نمود) در زمين عراق كشته مى شود. به جبرئيل گفتم: خاك
زمينى را كه حسينم در آنجا شهيد مى شود نشانم بده... و اين تربت همان سرزمين
است.»(3) همين روايت از احمد حنبل نيز نقل شده و منابع مختلف اهل سنّت آن را مورد
اهتمام قرار داده اند.
امانت پيامبر نزد ام
سلمه
منابع اهل سنت افزون بر
سوگوارى هاى متعدد پيامبر براى امام حسين (عليه السلام)،
از يكى از امانت هاى پيامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشته اند. ترمذى،
يكى از صحاح نويسان معروف اهل سنّت، نقل مى كند كه سلمى گفت: خدمت ام سلمه رسيدم و
او گريه مى كرد. از ام سلمه پرسيدم: چرا گريه مى كنى؟ او در پاسخم گفت: رسول خدا را
ديدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاك بود. عرض كردم: اى رسول خدا
شما را چه شده است؟ حضرت فرمود: همين حالا شاهد كشته شدن حسينم بودم.(4)
مضمون اين روايت و
سوگوارى همسر گرامى پيامبر براى امام حسين (عليه
السلام) را حاكم نيشابورى، ابن اثير، بيهقى، ابن حجر عسقلانى و ديگران به
تفصيل بيشتر نقل كرده اند كه از نظر اهل سنت قابل ترديد نيست. ابن عباس، از صحابه
بزرگ و دانشمند پيامبر، كه در ميان مسلمانان به ويژه اهل سنّت، مكانت ارجمندى دارد،
مشابه روايت پيشين را از طريق رؤيايى كه براى خودش رخ داده گزارش كرده است. حاكم
نيشابورى نقل مى كند: «از ابن عباس روايت شده است: پيامبر خدا را نيم روز در خواب
ديدم كه پريشان و خاك آلود بود و شيشه اى پر از خون در دست داشت. عرض كردم: اى
پيامبر خدا، اين چيست؟ در جواب فرمود: اين خون حسين و اصحابش است كه امروز پيوسته
در اين شيشه جمع كرده ام. ابن عباس گفت: آن روز را شمارش كردم و ضبط نمودم. بعداً
معلوم شد كه حسين يك روز پيش از آن به شهادت رسيده بود.»(5)
مجموع اين روايات و
ساير اخبار مربوطه نشان مى دهد كه از نظر اهل سنت شهادت امام حسين (عليه
السلام) از سوى پيامبر اكرم پيشگويى شده و به طور مكرر آن حضرت و برخى
همسرانش از جمله ام سلمه و نيز امام على (عليه السلام)
براى حسين (عليه السلام) به سوگوارى پرداخته
اند. روايات مزبور، مظلوميت حسين (عليه السلام)
را يادآور شده و عزادارى عاشورا را به عنوان يك سنت قابل پيروى و عمل تقرب بخش در
بين آنان مطرح كرده اند. در برخى روايات اهل سنت افزون بر سوگوارى و گريه آن حضرت
براى حسين (عليه السلام)، آمده است: «جبرئيل
مشتى از تربت كربلا را كه براى آن حضرت آورد و خبر از شهادت وى در آنجا داد، پيامبر
گريست و تربت ياد شده را بوسيد.»(6)
نخستين سوگوارى ها پس
از عاشورا
بنابر گواهى نخستين
اسناد مكتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شيعيان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع
پيوست. طبرى داستان عبور خاندان امام حسين توسط لشكريان يزيد از مسير قتلگاه را
ياداور شده و ذكر مصيبت حسين (عليه السلام) را
كه توسط خواهرش زينب هنگام ديدن پيكر غرقه به خون و بى سر برادر بر زبان آورده شده
است، اين گونه گزارش مى كند: «يا محمداه، يا محمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! اين
حسين است كه در بيابان افتاده، با خون خود آغشته گرديده، اعضايش قطه قطعه شده. يا
محمداه! دخترانت اسير شده اند و اولادت از دم تيغ گذرانده شده اند كه بر پيكرشان
باد مىوزد...» وى در ادامه مى افزايد: «با اين جملات و كلماتى كه زينب ادا كرد، همه
حاضران و دوست و دشمن اشك ريختند.»(7) طبرى همچنين از عزادارى در منزل يكى از
دشمنان معروف امام حسين (عليه السلام) به نام
خولى بن يزيد ازدى ياد مى كند كه سر امام را از عمرسعد تحويل گرفت و براى بشارت به
عبيدالله بن زياد و گرفتن پاداش، پيش از ديگران به سوى كوفه حركت كرد و پس از آنكه
با درِ بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارك را در تنور يا صندوقچه
اى پنهان داشت. زن حضرميّه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فرياد نمود، براى
مظلوميت امام حسين و حادثه عاشورا سخت گريست و منزل او را ترك گفت.(8)
سوگوارى سيدالشهدا و
ساير قربانيان كربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمين منتقل شد و
محفل جشن و شادمانى يزيد را به مجلس عزا تبديل كرد. يزيد پس از ورود اهل بيت پيامبر
(عليهم السلام)، سر امام حسين را در طشتى در
مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعارى را، كه نشانگر مستى او در
رضايت از انتقام كشته گان بدر و احد بود، بر زبان راند. مردى از اهل بيت، كه
اتفاقاً از اصحاب پيامبر بود، تاب نياورد و خطاب به يزيد گفت: «آيا با نى بر لب و
دندان حسين مى زنى؟ تو همانا چوبت را بر جايى مى زنى كه من خود ديدم پيامبر آن را
مى بوسيد. اى يزيد! تو در روز قيامت محشور خواهى شد و ابن زياد شفيعت خواهد بود و
اين سر مبارك در روز قيامت از راه مى رسد در حالى كه محمد (صلّى
الله عليه وآله) او را شفاعت مى كند...»(9)
عزادارى خاندان يزيد
يزيد كه پس از ارتكاب
جنابت كربلا همچنان بر تداوم خط جاهلى و ستم بيشتر اصرار مىورزيد و با بازماندگان
عاشورا با كمال پستى و دنائت رفتار مى كرد، سرانجام در اثر فعاليت هاى تبليغى حضرت
زينب و امام زين العابدين(عليهما السلام) و
تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافيان قدرى آزادى
بيان يافته، احساسات خود را ابراز دارند كه از جمله آنان، گريه و سوگوارى حرمسراى
يزيد است: «هنگامى كه اهل بيت وارد منزل يزيد شدند، هيچ زن و دخترى از خاندان يزيد
باقى نماند مگر آنكه نزد اهل بيت آمدند و به سوگوارى پرداختند.»(10)
شاعران و سروده هاى
عاشورايى
با همه سوگوارى هاى
اوليه كه عمدتاً با حضور اهل بيت امام حسين (عليه
السلام) و يا با مشاهده سر بريده آن حضرت انجام مى گرفت، يادكرد عاشورا و
عزادارى آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهل بيت پيامبر (عليهم
السلام) به مدينه از طريق شعر و سوگ سروده هاى شاعران، از جمله شعراى شناخته
شده يا گمنام، ادامه يافت.
يكى از اشعارى كه در
همان روزهاى نخست پس از واقعه عاشورا از سوى اهل سنت سروده شد، اين سوگ سروده است:
ايها القاتلون جهلا حسينا
***
ابشروا بالعذاب و التنكيل
كل اهل السماء يدعو عليكم
***
من نبى و ملائك و قبيل
قد لعنتم على لسان ابن داود
***
و موسى و حامل الانجيل.(11)
از كسانى كه پس از ورود
اهل بيت (عليهم السلام) به شام تحت تأثير
مظلوميت شهداى كربلا، به ويژه امام حسين (عليه السلام)،
قرار گرفت، خالد بن معدان است كه از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنت به شمار مى
رود. وى به محض مشاهده كاروان حسين در شام، كه پيشاپيش اسيران، سرهاى بريده، بخصوص
سر مبارك امام حسين (عليه السلام) حركت داده مى
شدند، به شدت سوگناك گرديد، به گونه اى كه از شدّت اندوه مدت يك ماه از مردم كناره
گيرى كرد و در حيرت و ماتم فرو رفت. پس از آنكه سرانجام دوستانش او را يافتند، اين
اشعار مرثيه اى را سرود:
«جاوو برأسك يابن بنت
محمد ***
مترمّلا بدمائه ترميل
و كانما بك يا ابن بنت محمد
***
قتلوا جهاداً عامدين رسول
قتلوك عطشانا و لمايرقبوا
***
فى قتلك التأويل و التنزيل
و يكبرون بأن قتلت و انما
***
قتلوا بك التكبير و التهليلا.»(12)
سليمان بن قتة، يكى از
افراد بنى تميم كه پس از عمرى در اعتقاد به تسنن، به بنى هاشم و تشيع گرويد، پس از
حادثه عاشورا، سه بار به كربلا آمد و با مشاهده اوضاع كربلا پس از شهادت امام حسين
و يارانش و ديدن صحنه هاى مختلف جنايت هواداران يزيد و فداكارى و جانفشانى ياران
امام حسين (عليه السلام)، اشعار زير را در
مرثيه سيدالشهدا سرود:
مررت على ابيات آل محمد
***
فلم اوها لعهدها يوم حلت
الم تر ان الشمس اضحت مريضه
***
لفقد الحسين و البلاد اقسرت
و كانوا رجاء ثم صاروا
***
لقد عظمت تلك الرزايا و جلّت
أتسألنا قيس فنعطى فقيرها
***
و تقتلنا قيس اذا افعل زلت
و عند غنى قطرة من دمائنا
***
سنطلها يوماً بها حيث حلت
فلا تُتبعِد اللّه الديار و اهلها
***
و ان اصبحت منهم برغمى تخلت
فان قتيل الطف من آل هاشم
***
اذل رقاب المسلمين فذلت.(13)
پس از ندامت يزيد و
مجبور شدن وى به بازگرداندن اهل بيت (عليهم السلام)
به مدينه، مجالس متعدد روضه خوانى و عزادارى در شام و در مسير شام به كربلا و مدينه
و سپس هنگام ورود آنان به مدينه برگزار شد. اين مجالس هرچند به طور عمده از سوى
بازماندگان قربانيان عاشورا و شيعيان برپا مى گرديد، اما در آن ها شمارى از اهل سنت
شركت مى نمودند و براى خاندان پيامبر، به ويژه فرزندان آن حضرت، سرشك غم مى ريختند.
خراسان و عزادارى براى
اولاد حسين (عليه السلام)
تنها عراق و شام نبود
كه در غم از دست دادن اولاد پيامبر و فاجعه عاشورا مى سوخت، بلكه خراسان در شرق نيز
على رغم همه فعاليت هاى شديد فرهنگى و سياسى امويان و سپس عباسيان و فشار وحشتناك
نظامى و امنيتى آنان، آن فاجعه عظيم را از ياد نبرد و مظلوميت همه جانبه خاندان
پيامبر را با تمام وجود درك نمود؛ مظلوميتى كه با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت
زيدبن على بن حسين (عليه السلام) در سال 122 و
شهادت يحيى بن زيد در سال 126 در خراسان ادامه يافت.
يعقوبى مى نويسد:
«هنگامى كه زيد به شهادت رسيد، در ميان شيعيان خراسان حركتى پديد آمد، آن ها مسائل
خويش را آشكار كردند و لذا كسان [اهل سنت] زياد به نزد آن ها آمده به آن ها متمايل
شدند. آن ها نيز جرايم اموى ها را در حق آل رسول (عليهم
السلام) براى مردم بيان مى كردند، در آن ميان شهرى نبود مگر آنكه اين خبر
فضاى آن را آكنده بود.»(14)
طبيعى است كه سوگوارى و
عزادارى در اين زمان شيوه و آداب ويژه اى نداشت و صرفاً در بيان مظلوميت آل رسول
خدا، كه در فاجعه عاشورا، گونه غيرقابل باور و بى مانندى پيدا كرد، خلاصه مى شد.
احساسات و عواطف فراوان
مردم از آن همه مظلوميت و ستمديدگى غليان مى كرد و به دو صورت عشق به اولاد حسين بن
على (عليه السلام) و نفرت از دشمنان آنان و
دستگاه حاكم اموى بروز مى نمود.
پس از شهادت حضرت يحيى
بن زيد «به محض اينكه از شدت اختناق و ارعاب حاكم اموى كاسته شد، احساس امنيت نسبى
كردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزديك براى يحيى بن زيد عزادارى كردند و در
آن سال هر فرزندى كه به دنيا آمد اسمش را يحيى يا زيد گذاشتند به علت اندوه و دردى
كه از اين حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود.»(15)
سياهپوشى در ميان مردم
خراسان نيز از همين زمان و به دليل شهادت يحيى مرسوم شد. «مردم خراسان به سبب شهادت
يحيى جامه هاى سياه پوشيدند و از آن پس شعارشان شد... تمام شهرهاى خراسان سياه پوش
شده، در عزاى زيد بن على و يحيى بن زيد عزادارى و گريه مى كردند و شهادت آن ها را
ياداور مى شدند.»
طبيعى است كه در اين
عزادارى ها ياد و نام سيدالشهدا و كربلا جايگاه ويژه اى به خود اختصاص مى داد؛ زيرا
چنانكه در اين گزارش ها بيان شد:
اولا، مصايب آل رسول به
طور كلى و جفاى امويان به گونه عموم در شهرهاى خراسان بازگو مى گرديد و مردم نسبت
بدان رخدادها اشك مى ريختند. شهادت مظلومانه امام حسين (عليه
السلام) و حادثه كربلا در ميان انواع مظلوميت هاى خاندان پيامبر برجسته ترين
و بى نظيرترين مورد به حساب مى آيد و از انواع جنايات امويان، جنايت كربلا بيش از
همه به چشم مى خورد و سياه ترين اقدام آنان به شمار مى رود.
ثانياً، همان زيد بن
على و فرزندش يحيى كه مورد علاقه وافر خراسانيان بودند، به خونخواهى امام حسين و
ادامه راه سرخ او قيام كردند و بيشترين بيدارى بخشى را با طرح شهادت و مظلوميت امام
حسين و جنايت امويان در روز عاشورا داشتند. از اين رو، مردم نيز شهادت امام حسين را
گرامى مى داشتند و نسبت به حوادث ناگوار عاشورا اشك مى ريختند و آماده انقلاب عظيم
و خونين بر امويان مى شدند كه سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازى بنياد امويان
گرديد، هرچند به احقاق حق اهل بيت (عليهم السلام)
نينجاميد.
حضور امام رضا (عليه
السلام) و هدايت عزادارى ها
عاشورا عواطف پاك
مسلمانان را تحريك نمود؛ مردم، از جمله بسيارى از اهل سنّت، نمى توانستند درباره
داستان كربلا و ساير مظلوميت هاى خاندان پيامبر بى تفاوت باشند. امامان معصوم (عليهم
السلام) نيز ياد و نام كربلا را از راه هاى مختلف و به مناسبت هاى گوناگون
زنده نگه داشتند. اجراى سوگوارى از سوى آنان براى امام حسين (عليه
السلام)، تشويق مردم به عزادارى و نويد پاداش فراوان اخروى و بركات دنيوى
براى سوگوارى امام حسين (عليه السلام)، و تشويق
همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براى بيان مصايب اهل بيت (عليهم
السلام)، به ويژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل
تداوم و گسترش عزادارى امام حسين (عليه السلام)
در ميان مسلمانان بود.
چنانكه اشاره شد، مردم
خراسان از اندك فرصت هاى پيش آمده سود جسته، براى خاندان رسول خدا سوگوارى مى
كردند. با آمدن امام رضا (عليه السلام) به
خراسان، اين احساسات و عواطف هدايت شد و عزادارى مردم با مبانى دينى و اهداف صحيح
اسلامى هماهنگ گرديد.
امام رضا (عليه
السلام) خود رهبريت عزاداران را به عهده گرفت. آن حضرت در دهه محرم به طور
منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسين (عليه السلام)
مى نشست. دعبل خزاعى، از شاعران نامدار شيعه، مى گويد: خدمت مولايم امام رضا رسيدم،
ديدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است. آن بزرگوار با مشاهده من فرمود: اى
دعبل مى خواهم شعرى بگويى؛ زيرا اين روزها، ايام حزن و اندوه ما اهل بيت است و
روزهاى سرور دشمنان، بخصوص بنى اميه است. اى دعبل، هركس بر مصيبت ما بگريد يا
بگرياند اجرش با خداست. اى دعبل، هركس چشمش بر مصيبت ما اشك بريزد و بگريد همراه و
در زمره ما محشور مى شود. اى دعبل، هركس بر مصيبت جدم حسين بگريد البته خدا گناهان
او را مى آمرزد.
آن گاه دستور داد پرده
اى ميان ما و اهل حرم زدند و فرمود كه در پس پرده بنشينند و در مصيبت جد خود
بگريند. در اين هنگام به من فرمود: اى دعبل! بر حسين (عليه
السلام) مرثيه بخوان، مادامى كه تو زنده اى ياور و مدح كننده ما هستى؛ پس
هرچه توانستى از يارى ما كوتاهى نكن. آن گاه من گريستم و اشعار زير را در آن مجلس
عزا خواندم: اى فاطمه، اگر زنده مى بودى و مى ديدى كه حسين جنگيد و با لب تشنه در
كنار نهر فرات كشته شد، در آن صورت اى فاطمه، نزد پيكرش بر سر و صورت مى زدى و اشك
هايت را بر گونه و صورت جارى مى كردى. اى فاطمه، اى دخت بهترين انسان! برخيز و ماتم
نما، اختران آسمان در بيابان ها افتاده اند.
مقابرى در كوفه و قبرى
در مدينه و ديگرى در فخ؛ درود و سلام بر همه آن ها.
قبورى در كنار رودخانه
در جنب كربلا كه حجله گاه هاى آن ها بر كرانه فرات است. بر لب فرات با لب عطشان جان
باختند. اى كاش پيش از حسين جان مى دادم.
به خدا شكايت مى كنم كه
ذكر مصيبت آن ها به من جام عزا و بى تابى را نوشانده است.
دختران «زياد» در قصرها
مصون بودند، اما دختران پيامبر (صلّى الله عليه وآله)
هتك حرمت مى شدند. خاندان زياد در قلعه در امنيت بودند و اهل بيت پيامبر در بيابان
ها اسير.
خاندان پيامبر حرمتشان
شكسته مى شد و به اسارت برده مى شدند و دودمان زياد در پس پرده و با امنيت مى
زيستند.(16)
با وجود فضاى ضد حسينى
كه عباسيان از قرن دوم به بعد پديد آوردند و به تدريج ياد و نام امام حسين (عليه
السلام) را تهديد حكومت عباسيان و خطر امنيتى مى دانستند، بزرگانى در ميان
اهل سنت عاشورا را از ياد نبرده و فداكارى فرزند پيامبر اسلام را در قالب هاى
گوناگون، به ويژه شعر، يادآور شدند. از جمله اين بزرگان مى توان به محمدبن ادريس
شافعى،امام مذهب شافعيه اهل سنت اشاره كرد.
اين رهبر مشهور اهل سنت
بجز يك قصيده بلند كه در سوگ امام حسين (عليه السلام)
سروده است، قصيده ديگرى نيز در عزادارى امام حسين (عليه
السلام) دارد كه تنها اين بيت آن باقى مانده است:
ابكى الحسين و أرثى حججاها
***
من اهل بيت رسول الله مصباحا.(17)
با توجه به قصايد مختلف
امام شافعى و جايگاه عظيم اهل بيت رسول خدا (صلّى الله
عليه وآله) در ميان اهل سنت كه به طور طبيعى محبت خاندان پيامبر را در پى
داشته، سوگوارى بر مصايب آنان، از جمله عزادارى براى امام حسين را در ميان آنان
طبيعى مى نمايد. عبدالجليل رازى قزوينى مى گويد: «معلوم جهانيان است كه بزرگان و
معتبران ائمه فريقين از اصحاب امام مقدم بوحنيفه و امام مكرم شافعى و علما و فقهاى
طوايف خلفا عن سلف اين سنت را رعايت كرده اند و اين طريقت نگاه داشته، اولا خود
شافعى كه اصل است و مذهب بدو منصوب است، بيرون (= افزون) از مناقب، او را در حسين و
شهداى كربلا مراثى بسيار است و يكى از آن قصيده اى كه مى گويد: "ابكى الحسين و ارثى
منه اهل بيت رسول الله مصباحاً" تا آخر قصيده با مبالغتى تمام و كمال، و ديگر قصيده
اى است كه مى گويد: «تا وبّ همى...» تا آخر همه مرثيه اوست به صفتى كه بر چنان
معانى دگران قادر نباشند و مراثى شهداى كربلا كه اصحاب بوحنيفه و شافعى را هست، بى
عدد و بى نهايت است...»(18)