كشتى بان هدايت
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على
أعدائهم أجمعين
پيشگفتار
خداى متعال مى فرمايد:
وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛[1] و نشانه هايى [ديگر نيز
قرار داد]، و آنان به وسيله ستاره [قطبى] راه يابى مى
كنند.
حضرت بارى تعالى انسان را با دو نياز مادى و معنوى آفريد و خود هر دو نيازش را براى
او فراهم آورد، بدو نماياند و برخوردارى از آن را به خود انسان واگذارد، آن جا كه
مى فرمايد:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛[2] ما
راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود يا ناسپاسگزار.
پر واضح است كه هر كسى با هر ايده و نگرشى، اگر با
استفاده از نشانه هاى حقيقى جهت نما، طى مسير كند قطعاً
به مقصد مى رسد؛ بر عكس اگر انديشمندترين انسان ها گام در بيراهه نهند، به يقين
مقصدشان تركستان خواهد بود كه شاعر سروده است:
ترسم نرسى به كعبه ى اعرابى *** كين ره كه مى روى به
تركستان است
در امور معنوى نيز همين قاعده صادق و جارى است، چه اين كه هركس با هر گرايشى
جوياى حقيقت و خواهان هدايت باشد و مسير صحيح رسيدن به
هدايت را انتخاب كرد و آن را بپيمايد، به مدد الهى فرجامى خوش داشته و به منشأ نور
خواهد رسيد. همان گونه كه براى يافتن راه در تاريكى ها و
گستره پهناور درياها و اقيانوس ها، ستارگان راهنمايان كاروانيان و كشتى سوارانند،
خداى منان براى هدايت معنوى
انسان ها چراغ هاى فروزنده و هدايتگرى مقرر فرموده است
كه استفاده از نور آنها رسيدنِ به مقصد را تضمين مى كند. يكى از اين چراغ
هاى هدايت، حضرت سيدالشهدا عليه
السلام است، چنان كه رسول خدا1 درباره ايشان فرمودند:
إن الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة؛[3]
به يقين حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.
گفتنى است، همان طور كه سواران بر كشتىِ داراى
ناخدايى كارآزموده، به مقصد مى رسند، سرنشينان كشتى نجات امام حسين
عليه السلام نيز به ساحل امن مى رسند. نگاهى به تاريخ، روشن مى كند كه چه
بسيار گمراهانى كه با روى كردن به سيدالشهدا عليه السلام
در شاهراه راه هدايت قرار گرفتند و در مقابل، كسانى كه با حضرتش سرِ كين و بى مهرى
داشتند گرفتار خشم و كيفر الهى و در دنيا خوار و در برزخ گروگان اعمال خويش شدند.
مؤسسه فرهنگى رسول اكرم صلى الله عليه وآله مفتخر است به
مناسبت فرا رسيدن ماه محرم سال 1431ق./1388ش. نوشته حاضر را ـ كه فراهم آمده از سه
سخنرانى مرجع عالى قدر حضرت آيت الله العظمى حاج سيد صادق حسينى شيرازى
مدظله العالى است ـ به دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت، به ويژه محبان حضرت
سيدالشهدا عليه السلام تقديم نمايد. اميد اين كه خدمتى
ناچيز باشد به پيشگاه حضرت امام حسين عليه السلام و
همگان را مفيد باشد.
مؤسسه فرهنگى رسول اكرم صلى الله
عليه وآله
قم مقدسه
وظيفه ما در قبال امام حسين عليه السلام
بسم الله الرّحمن الرّحيم
در آستانه عاشورا
ماه محرم و دهه عاشورا كه به حضرت سيدالشهدا عليه السلام اختصاص دارد آغاز
مى شود. در يكى از زيارت هاى امام حسين عليه السلام كه از امام صادق عليه
السلام روايت شده است، آن حضرت با اشاره به قبر حضرت سيدالشهدا عليه السلام به
درگاه خداى متعال عرض مى كنند:
وَ بَذَل مُهجَتَه فِيك لِيستَنقِذَ عِبادَك مِنَ الجَهالَة وحَيرَة
الضَلالَة؛(1) خون [قلب] خود را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى و
سرگشتگى گمراهى وارهاند.
اين عبارت امام صادق عليه السلام به اين مطلب تصريح دارد كه هدف امام حسين عليه
السلام از بذل جان اين بود تا بندگان خدا را از جهل و گمراهى نجات دهند.
امام حسين عليه السلام در مسير مكه مكرمه به كربلاى معلا در كلامى فرمودند كه
بنى اميه از من دست بر نمى دارند تا آن كه خون مرا بر زمين بريزند. امام صادق
عليه السلام در اين جمله كوتاه تمام هدف امام حسين عليه السلام را بيان فرموده
اند و آن اين بود كه حضرتش با تمام وجود كوشيد تا دينى را كه خداى متعال به
عنوان آخرين دين بر پيامبرش نازل فرموده و بنى اميه مشغول ريشه كن كردن آن
بودند، بار ديگر به مردم باز گرداند و از به هدر رفتن زحمات پيامبر اكرم صلى
الله عليه وآله، صديقه طاهره فاطمه زهرا، اميرالمؤمنين، امام حسن صلوات الله
عليهم اجمعين جلوگيرى كند.
در شرح حال يكى از مراجع بزرگ پيشين در نجف اشرف نقل شده است كه ايشان هرگاه
نماز جماعت مى خواند، پيش از گفتن تكبيرة الاحرام با عبارت «السلام عليك يا أبا
عبداللّه» به حضرت سيدالشهدا عليه السلام سلام داده، مى فرمود: اگر امام حسين
عليه السلام و عاشورا و شهادت آن حضرت نبود، امروز ما مسلمان نبوديم و اين
نمازى كه من مى خوانم ثمره جهاد و خدمت آن حضرت عليه السلام به اسلام عزيز است.
بايد گفت كه او اين سخن را به گزاف نمى گفت، بلكه آن را از ائمه عليهم السلام
آموخته بود.
هدف مقدس
ماه محرم و پس از آن روز عاشورا و در پىِ آن ماه
صفر فرا مى رسد و مؤمنين در مراسم عزادارى سالار شهيدان، حضرت سيدالشهدا عليه
السلام شركت كرده و به شيوه هاى مختلف محبت و علاقه خويش را به آن حضرت ابراز
خواهند كرد، اما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ائمه اطهار عليهم السلام
در تبيين هدف امام حسين عليه السلام از برپا كردن قيام كربلا فرموده اند:
«آن حضرت براى رهايى مردم از بند جهل و گمراهى شهادت را به جان خريدند» كه
رساترين و صريح ترين آن ها مطلبى است كه در آغاز سخن از امام صادق عليه السلام
در زيارت امام حسين عليه السلام بيان شد. از اين رو بايد هدف از شركت در اين
مجالس، تحقق بخشيدن به هدف امام حسين عليه السلام باشد، يعنى در پايان ماه محرم
و صفر، هركس بايد در پرتو مكتب امام حسين عليه السلام گفتار، موضع گيرى، رفت
وآمدها و روابطش با افراد، بهتر و پسنديده تر از گذشته باشد، چرا كه تمام اين
عزادارى ها و كوشش هايى كه در برگزارى مجالس امام حسين عليه السلام انجام مى
گيرد، مقدمات وجودِ تحقق هدف امام حسين عليه السلام است.
به عنوان توضيح، كسى كه به مكه مشرف مى شود و تمام هزينه هايى كه براى تهيه
بليط هواپيما و ديگر لوازم رفت و برگشت و پذيرايى و ديگر موارد مربوط به سفر حج
مى پردازد و همه زحمات و مشكلاتى كه بر خود هموار مى كند، مقدمه وجودِ مراسم
كوتاه دو سه روزه در مكه، عرفات، مشعر، منى، ميقات و ديگر مناسك حج است.
بنابراين شخص بايد در تمام واجبات، ذى المقدمه و هدف نهايى را لحاظ داشته باشد
نه مقدمات، هر چند انجام مقدمات براى تحقق بخشيدن به ذى المقدمه لازم است.
انگيزه ما از شركت در مجالس عزادارى و ايراد سخنرانى ها، نوشتن كتاب، چاپ و نشر
آن نيز مقدمات تحقق بخشيدن به هدف حضرت سيدالشهدا عليه السلام به شمار مى رود و
اگر موارد فوق در تحقق هدف آن حضرت تأثير نداشته باشد، عملى لغو خواهد بود.
چنان كه در روايت آمده است، خداى متعال امام حسين عليه السلام را براى رفتن از
مكه به كربلا و برپا كردن قيام كربلا مجبور نكرد، بلكه انتخاب را به آن حضرت
واگذارد تا به اختيار خود و در صورت تمايل، شهادت را انتخاب كند وگرنه حضرت
مجبور نبودند حتما به كربلا بروند. نيز بنا بر روايت، امام حسين عليه السلام تا
آخرين لحظه پيش از شهادت مخير بودند كه در صورت تمايل به شهادت، آن را
برگزينند.
از اين رو حتى پس از آن كه تمام اصحاب، فرزندان و برادران و حتّى طفل
شيرخوارشان شهيد شدند و آن حضرت تنها مانده بودند، هنگامى كه قصد عزيمت به
ميدان جنگ را داشتند، فرشته اى بر ايشان نازل شد و عرض كرد: «اى فرزند رسول
خدا، شما مجبور نيستيد تن به شهادت دهيد».
جمله «وَ بَذَل مُهجَتَه فِيك لِيستَنقِذَ عِبادَك مِنَ الجَهالَة وحَيرَة
الضَلالَة» بسيار در خور دقت و بررسى است. علماى ادب و بلاغت مى دانند همين
يك جمله زيارت، نه يك صفحه و ده صفحه كه يك كتاب مطلب دارد. اين كه امام صادق
عليه السلام با اين واژه ها هدف امام حسين عليه السلام را از قيام كربلا بيان
فرمودند جاى بحث فراوانى دارد تا روشن شود چرا آن حضرت اين واژه ها را به كار
بردند و واژه هاى مترادف آن را به كار نبردند؟ به عنوان مثال چرا خطاب به خداى
متعال از واژه «بذل» استفاده كردند، نه «أعطي». ديگر اين كه چرا كلمه «مهجته»
به كار بردند، نه «نفسه» يا «رأسه»، چه اين كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام در
راه خدا هم سر، هم بدن و هم خون دادند، پس چه خصوصيتى دارد كه حضرت از ميان اين
واژه ها «مهجته» را برگزيدند؟ اينها مباحثى است كه بايد در جاى خود بررسى شود.
روى سخن...
براى كسانى كه با قرآن و مباحث قرآنى آشنا هستند، بيان مطلبى درباره قرآن
كريم را لازم مى دانم. ما بايد پاسدار حرمت قرآن باشيم؛ قرآنى كه امام حسين
عليه السلام خون قلبشان را براى حفظ آن نثار كردند تا آيندگان با شناخت قرآن،
حرمت آن را پاس دارند و با فهم و تدبر، تعقل و تأمل در آن، زمينه عمل به آن را
فراهم كنند و براى آموزش قرآن به ديگران نيز بكوشند تا زمينه شناخت و عمل به
قرآن در ميان تمام مردم فراهم شود و با انگيزه عمل به قرآن، آن را به دل
بسپارند و تصميم بگيرند خون خود را براى ماندگارى و عمل به قرآن نثار كنند.
ان شاء اللّه مؤمنان در خدمت به قرآن موفق هستند و اميد اين كه روز به روز، دل
هاى شان بيشتر با قرآن مأنوس شود و با تمام قدرت فكرى و جسمى و با قلم و زبان
خود در خدمت قرآن باشند. عزيزان به ياد داشته باشند كه امام حسين عليه السلام ،
حضرت ابوالفضل، على اكبر، حضرت قاسم، على اصغر، و اصحاب امام حسين عليهم السلام
براى بقاى همين قرآن شهيد شدند و حضرت سجاد عليه السلام و شير زن كربلا حضرت
زينب سلام الله عليها و ديگر بانوان خاندان امام حسين عليه السلام براى حفظ
قرآن رنج اسارت را به جان خريدند. حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليها پس از
صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام الله عليها در كل تاريخ جهان بى نظيرند و همه آنان
زندگى خود را وقف خدمت به قرآن كردند.
در اين ماه محرم و صفر و در دهه عاشورا براى آموختن احكام و آموزه هاى دين
اسلام و آموزش آن به ديگران بيشتر كوشش كنيد تا اجرتان نزد حضرت سيدالشهدا عليه
السلام افزايش يابد و بدانيد همه اين اعمال پاداش دارد.
مسئوليت ما
ما دو مسئوليت بزرگِ فرا گرفتن دين و آموزش آن به ديگران را برعهده داريم.
تمام دين در سه بخش خلاصه مى شود:
اوّل: اصول دين، يعنى خداشناسى و شناخت صفات ثبوتيه و سلبيه، از جمله عدل خدا،
پيامبرشناسى، امام شناسى و معادشناسى.
ايمان به خدا، يعنى اگر ـ مثلاً ـ شخصى كه با اعضاى خانواده اش زندگى مى كند،
روزى همه اطرافيانش منزل را ترك كنند و او چند ساعت يا چند روز در آن منزل تنها
بماند، احساس تنهايى نكند، بلكه احساس كند خدا با اوست؛ خدايى كه همواره بيدار
و بيناست و نه تنها همه چيز را مى بيند، بلكه دل، مغز و نيت انسان ها را نيز
مشاهده مى كند و نيت هاى افراد را ـ خوب يا بد ـ در پرونده اعمال شان مى نويسد
و در روز قيامت آن را به دست افراد مى دهد. بنابراين بايد شناخت انسان نسبت به
خدا كه بر اثر خواندن يا شنيدن براى او فراهم مى شود به باور برسد.
همچنين هر شخصى بايد انبيا و ائمه عليهم السلام را بشناسد و البته مى تواند با
خواندن آثارى كه در معرفى آن پاكان نوشته شده است به اين شناخت برسد يا از
آقايان وعّاظ كه در اين زمينه سخنرانى مى كنند استفاده نمايد. ديگر اين كه بايد
معاد را باور داشته باشد، يعنى ايمان داشته باشد كه دادگاه گسترده و دقيقى در
قيامت برپا و در آن، خُردترين اعمال بررسى و درباره آن قضاوت خواهد شد. البته
هيچ كس نمى داند چه زمانى خواهد مُرد و چه هنگام قيامت و دادگاه عدل الهى برپا
خواهد شد، اما مسلّم اين است كه همه بايد در آن دادگاه حاضر شوند و پاسخگوى
اعمال خود باشند و در مورد اعمال، چشم، گوش، دست، پا، زبان و فكر خود بازخواست
خواهند شد. در روايت آمده است كه همه اعمال انسان را در نامه اعمالش ثبت مى
كنند و البته در اين دادگاه به هيچ كس ظلم نخواهد شد، چنان كه قرآن كريم مى
فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْـلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ...؛(2) در حقيقت خدا، هم
وزن ذره اى ستم نمى كند.
در اين دادگاه بر اساس عدالت قضاوت خواهد شد و همين قضاوت عادلانه ترس دارد و
انسان بايد متوجه اعمال خود باشد، چرا كه دادرسى در اين دادگاه به اندازه اى
دقيق است كه اگر انسان لباس برادر، خواهر، همسايه يا دوستش كه ـ مثلاً ـ در
مجلس نشسته ميان دو انگشت خود قرار دهد تا كيفيت آن را بيازمايد، در صورتى كه
صاحب آن راضى نباشد، همين تصرف ناچيز و بى ضرر نيز در پرونده اعمال شخص ثبت مى
شود و فرداى قيامت بايد پاسخگوى آن باشد، چه اين كه در روايت آمده است:
أَلا وإنَّ اللّه سَائِلَكُم عَن أَعمالِكم حَتّى عَن مسِّ أَحدكُم ثَوبَ
أَخيهِ بَينَ إِصْبَعَيْه؛(3) آگاه باشيد كه خدا درباره اعمال تان حتى در
مورد لمس كردن جامه كسى با انگشتان، از شما خواهد پرسيد.
دوّم: شناخت احكام دين است، يعنى هركس موظف است واجبات و محرمات دين را بشناسد.
برخى از واجبات و محرمات عمومى است، مانند حرمت شراب خوارى و غيبت كردن كه براى
همه حرام است و وجوب نماز و امر به معروف و نهى از منكر كه بر هر مكلفى واجب
است، اما هر زن و مرد، پير و جوان، پدر و مادر و فرزند، برادر و خواهر، استاد و
شاگرد، فقير و غنى، عالم و جاهل، هر كدام واجبات و محرماتى مخصوص به خود دارند
كه هر مكلفى بايد اين گونه احكام را نيز فراگيرد و بداند هدف امام حسين عليه
السلام از پذيرش شهادت اين بود كه مردم اين احكام را فرا گيرند و به آن عمل
كنند و به ديگران نيز آموزش دهند تا هدف خداى متعال از تعيين احكام تحقق يابد.
سوّم: شناخت اخلاق و آداب اسلامى است. بانوان محترم اميد دارند كه فرداى قيامت
خدمت حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام الله عليها، حضرت زينب كبرى سلام الله
عليها وكريمه اهل بيت عليهم السلام حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها مشرف
شوند و خود مى دانند كه اين مسأله شايستگى مى خواهد. پس اگر دوست دارند خدا
آنان را با اين بزرگواران محشور كند و در جمع آنان راه دهد، بايد با آن
بزرگواران سازگارى اخلاقى داشته باشند.
آيا اگر شما به جاى خدا باشيد، حاضريد افرادى را در جمع آنان راه دهيد كه
اخلاقشان با آن بزرگواران ناسازگار است؟ يقينا خداى حكيم، عملى غير مناسب انجام
نمى دهد.
پس بر بانوان است كه آداب و اخلاق اسلامى را فرا گيرند و به آن عمل كنند تا در
روز قيامت درب منزل حضرت فاطمه زهرا و حضرت زينب سلام الله عليهما را بر روى
شان نبندند و به دليل تباين و تضاد اخلاقى، آنان را براى مشرف شدن خدمت آن
بزرگواران، نالايق نخوانند، در حالى كه در دنيا هماره اميدشان اين بوده است كه
در قيامت خدمت آن بزرگواران برسند. فراموش نكنيم كه حضرت زهرا و امام حسين
عليهما السلام براى عمل به اخلاق والا شهيد شدند.
سبقت در نيكى ها
قرآن كريم از ما خواسته تا در عمل به اخلاق و اعمال نيك از يكديگر پيشى
گيريم، آن جا كه مى فرمايد:
...وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛(4) و در اين [نعمت
ها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند.
تنافس، يعنى شخص در عمل نشان دهد كه از ديگرى جلوتر است و تلاش كند تا از
ديگران پيشى گيرد. شايد گاهى شاهد بوده ايد كه دو همسايه، فاميل يا دوست، در
امور دنيا با يكديگر رقابت كنند، بدين معنا كه اگر رقيبش يك تخته قالى با نقشه
و كيفيت مخصوصى خريد، ديگرى نيز مى كوشد يك تخته قالى با همان مشخصات يا بهتر
از آن را تهيه كند و اگر دوستش منزلى ساخت، سعى مى كند منزلى با همان مشخصات و
نقشه يا بهتر از آن بسازد يا اگر مهريه خانمى فلان مبلغ است ديگرى با خود مى
انديشد كه نبايد به كمتر از آن تن دهد. خانمى با بستگانش به سفر مى رود، آن
ديگرى نيز پول قرض مى كند تا بتواند به همان صورت به سفر برود يا دوستش ماشين
مى خرد او نيز تلاش مى كند ماشينى با همان ويژگى بخرد. اين گونه رقابت را در
زبان عربى تنافس مى گويند.
سخنى با بانوان
بانوان بايد اين رقابت و مسابقه را براى كسب بهشت اختصاص دهند، يعنى به گونه
اى عمل كنند كه فرداى قيامت براى مشرف شدن خدمت حضرت زهرا سلام الله عليها از
ديگران جلوتر باشند. فكر كنند چه عملى آنان را در قيامت در نوبت اول ملاقات با
ايشان قرار مى دهد و چه عملى باعث مى شود در نوبت دوم، سوم، يك سال، ده سال، صد
سال يا هزار سال بعد و... قرار گيرند؟ بنابراين و بر اساس علاقه اى كه براى
ملاقات با ايشان دارند تلاش و عمل خود را تنظيم كنند تا در مسابقه ملاقات با
ايشان، برنده شوند، چرا كه روز قيامت پنجاه هزار سال طول مى كشد. لذا مبادا بر
اثر كوتاهى در عمل، روز قيامت مشاهده كنند همسايه يا دخترشان زودتر از خودشان
با آن حضرت ملاقات كرده و خود هنوز در نوبت انتظار هستند يا مادر در مسابقه
ملاقات با آن حضرت از دخترش پيشى گرفته است. نبايد غافل بود كه فرجام اين جريان
بايد در اين دنيا و با چگونگى عمل تعيين شود. بايد دانست عامل تعيين كننده اين
جريان چيست و چه عاملى باعث پيشى گرفتن بر ديگران در ملاقات با حضرت زهرا سلام
الله عليها خواهد شد و به يقين، عامل تعيين كننده در اين موضوع، عمل به اصول
دين، احكام اسلام و اخلاق است.
جان سخن اين كه فلسفه قيام امام حسين عليه السلام نجات بندگان خدا از جهل و
گمراهى بود، چنان كه آمده است:
ليستنقذ عبادك؛ تا بندگانت را نجات دهد.
اميد همراه با عمل
خانمى كه اميد دارد در دهه عاشورا كارى كند تا در ملاقات با حضرت صديقه
طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها حضرت زينب كبرى سلام الله عليها، حضرت ام
كلثوم سلام الله عليها، حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها، حضرت نرجس سلام
الله عليها و حضرت حكيمه سلام الله عليها از ديگران جلوتر باشد و بر بقيه پيشى
بگيرد، بايد به اصول دين، فروع دين و اخلاق و آداب اسلامى بيشتر از ديگران توجه
كند، چه اين كه هر اندازه شناخت و ايمان فرد به اصول دين و عملش به احكام و
اخلاق اسلامى بيشتر باشد، زودتر به ملاقات آن بزرگواران نائل خواهد آمد. آن
بزرگواران توجه نمى كنند چه كسى سنش، تجربه اش، قدرتش، پول و زيركى اش بيشتر
است، بلكه تأكيد آنان بر اين است كه چه كسى در عمل به وظايف دينى، موفق تر است.
البته اگر انسان آن امتيازات را داشته باشد و در عمل به احكام دين هم موفق شود
چه بهتر.
بنابراين، در فرصت پيش رو همگى بايد در همه ابعاد زندگى، بيشتر و بهتر از گذشته
موفقيت هاى خود را افزايش دهيم. به عنوان مثال، سعى شود نمازهاى پنج گانه با
توجه بيشتر گزارده شود و با حضور در مجلس عزادارى، در روايات معصومين عليهم
السلام بيشتر دقت شود و تصميم بر اين باشد كه مطالب فراگرفته شده مورد عمل قرار
گيرد.
اگر اهل سخنرانى هستيد و اين توفيق بزرگ نصيبتان شده است كه ذاكر امام حسين
عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام باشيد، لحظه اى كه در حال خواندن روايت يا
موعظه هستيد خود را نيز ملزم كنيد به آنچه مى گوييد پاى بند باشيد و اگر به آن
عمل مى كنيد، تصميم بگيريد پايبندى تان به آموزه هاى اسلامى بهتر و بيشتر از
گذشته باشد. به ياد داشته باشيد كه امام حسين عليه السلام براى رسيدن سخنان
معصومين عليهم السلام به ما و عمل ما به آنها شهيد شدند.
دو پيشنهاد
در ادامه سخن دو پيشنهاد براى بانوان محترم دارم كه با بيان آن به اين بخش
از سخن پايان مى دهم:
نخست: هر چند بانوان محترم نيز در نماز جماعت شركت مى كنند، اما بايد به اين
مسأله بيشتر توجه كنند تا نزد اهل بيت عليهم السلام در اين زمينه از مردان عقب
نمانند. در باب نماز جماعت بانوان، روايتى نقل شده كه فقهاى ما آن را ذكر كرده
اند، از جمله فقيه بزرگ، مرحوم حاج آقا رضا همدانى(5) رحمه الله در كتاب الصلاة
آن را چنين نقل كرده است:
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هنگامى كه در مدينه منوره پنج نماز يوميه را به
جماعت مى خواندند و خانم ها نيز در نماز جماعت ايشان شركت مى كردند، آن حضرت
بانويى متدين و متقى به نام «ام ورقه» را به عنوان امام جماعت بانوان انتخاب
كردند و از خانم ها خواستند تا نماز جماعت را به امامت او برگزار كنند. در
روايت آمده است:
وقَد جَعلَ الرَّسولُ صلى الله عليه وآله لَها مُؤذِّنا؛(6) رسول خدا
صلى الله عليه وآله براى او مؤذنى قرار دادند.
پيامبر صلى الله عليه وآله براى محل برگزارى نماز جماعت خانم ها به امامت ام
ورقه، مردى از اصحاب خود را به عنوان مؤذن گماردند كه هنگام اذان صبح، ظهر و
مغرب، بر فراز آن محل، اذان مى گفت. بلال نيز مؤذن مسجد پيامبر صلى الله عليه
وآله بود. اين روايت را فقهاى ديگر نيز نقل كرده اند.
به هر حال، نبايد در اين زمينه عقب تر باشيد و بايد از پاداش عظيم نماز جماعت
بهره مند گرديد. مرحوم آقاى «سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى» در كتاب عروة الوثقى
در باب نماز جماعت روايتى نقل مى كنند كه در آن آمده است: اگر دو نفر نماز
جماعت برگزار كنند، يك نفر امام و ديگرى مأموم باشد، مثل اين كه مادرى به عنوان
امام جماعت در منزل نماز بجا آورد و دخترش به او اقتدا كند يا خواهرى به خواهرش
يا دخترى به يكى از بانوان فاميل اقتدا كند، اگر چه تعداد آنان تنها دو نفر
باشد، در اين صورت ثواب نمازشان صدوپنجاه برابر نمازى است كه به تنهايى بجا مى
آورند. به تعبير ديگر با خواندن يك نماز جماعت دو نفره، پاداش پنج ماه نماز به
شما داده خواهد شد و اگر شمار نمازگزاران جماعت به سه نفر برسد، يعنى امام و دو
مأموم، آن گاه ثواب نماز هر كدام شان ششصد برابر مى شود و اگر سه نفر به امام
جماعت اقتدا كنند، ثواب هر ركعت نمازشان هزار و دويست برابر مى شود و هرچه
بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند و چون شمار آنان از
ده نفر گذشت اگر تمام درياها مركب و درخت ها قلم و جن و انس نويسنده شوند نمى
توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند. آنچه درباره پاداش نماز جماعت بيان شد،
اختصاص به مأمومين دارد و پاداش امام جماعت به اندازه ثواب كل مأمومين است.
آيا نبايد بر كسى كه خود را از اين پاداش عظيم محروم كند تأسف خورد؟ بنابراين،
براى اين كه دچار افسوس نشويد كسانى كه اهل مسجد هستند نماز جماعت را در مسجد
بجا آورند تا خداى متعال ثواب بيشترى به آنان عطا كند و كسانى نيز كه به دليل
بچه دارى و خانه دارى نمى توانند براى اداى نماز جماعت به مسجد بروند ـ مثلاً ـ
نمى توانند كودكان خود را تنها بگذارند يا به دليل بيمارى و دور بودن راه توان
رفتن به مسجد را ندارند، در منزل خودشان نماز را به جماعت برگزار كنند تا از
اين پاداش عظيم بهره مند شوند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله براى برپا شدن
همين شعائر زحمت كشيدند و امام حسين عليه السلام براى عمل به همين شعائر دينى
به شهادت رسيدند.
هر چند خواندن نماز به جماعت مستحب است، ولى جا دارد همان گونه كه به مستحبات
دنيايى عمل مى كنيم به اين مستحبات شرعى نيز پاى بند باشيم.
قرآن كريم به رقابت و مسابقه در امور دينى و از جمله امور مستحب در دين كه
برگزارى نمازهاى يوميه به جماعت است، فرا مى خواند. بنابراين نماز جماعت را ترك
نكنيد، در مسجد، منزل، مدرسه، و محل كار نماز را به جماعت بجا آوريد تا از
پاداش عظيم آن بهره مند شويد.
يك مسأله شرعى
يك مسأله شرعى در اين زمينه وجود دارد كه به اختصار آن را بيان مى كنم و آن
اين كه امام جماعت بايد عادل باشد، البته خانمى كه مى خواهد امام جماعت خانم ها
را برعهده گيرد لازم نيست خودش را عادل بداند، بلكه خانمى كه مى خواهد به او
اقتدا كند بايد او را عادل بداند.
فقها مى گويند: عدالت مراتب عالى، متوسط و حداقلى دارد و اگر خانمى كمترين
مرتبه عدالت را هم داشته باشد مى تواند امام جـمـاعت شود و خانم هاى ديگر نيز
مى توانند به او اقتدا كنند. شايان توجه است كه كمترين مرتبه عدالت اين است كه
انسان از گناه بدش بيايد.
مثلاً برخى افراد اخلاق تندى دارند و با همه درگير مى شوند، اما برخى افراد از
درگيرى بدشان مى آيد و با هيچ كس درگير نمى شوند و هيچ گاه به ديگران تندى نمى
كنند و چنانچه تندى كنند فورا پشيمان مى شوند و پوزش مى طلبند. قرآن در توصيف
اين افراد مى فرمايد:
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَـلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا
اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ؛(7) و آنان كه چون كار زشتى كنند،
يا بر خود ستم روا دارند، خدا را به ياد آورند و براى گناهان شان آمرزش مى
خواهند.
به ديگر تعبير، عادل به كسى گفته مى شود كه اگر مرتكب گناه شود نگويد: مهم
نيست، بلكه پس از ارتكاب گناه پشيمان شود و استغفار كند و اگر بار ديگر فريب
شيطان را بخورد، باز استغفار كند، امّا كسى كه اصلاً گناه نمى كند عادل خوانده
نمى شود، بلكه چنين كسى معصوم است زيرا تنها انسان معصوم اصلاً گناه نمى كند.
بنابراين، مسأله عدالت در امام جماعت مسأله مشكلى نيست و خانمى كه كمترين مرتبه
عدالت را داشته باشد بانوان مى توانند نماز جماعت را به امامت او بجا آورند و
البته درهر منزل و فاميلى چنين مسلمانانى كه از گناه كردن خوششان نيايد وجود
دارند، پس حال كه فرصت و زمينه فراهم است خود را از آن پاداش عظيم محروم نكنيد.
محاسبه نفس
دومين موضوع بايسته بيان اين است كه حضرت اميرمؤمنان على عليه السلام ليستى
دارند كه نام برخى از خانمها و آقايان در آن نوشته شده است و بالاى اين فهرست
تيترى با اين عنوان نوشته است:
ليس منّا؛ از ما نيست.
اكنون پرسش اين است كه كدام يك از شما بانوان محترم دوست دارد نامش ذيل عنوان
«از ما نيست» ثبت شود؟ به يقين هيچ كس، چه اين كه ثبت شدن نام هركسى در آن
ليست، به اين معناست كه به حضرت اميرمؤمنان عليه السلام اعلام كرده است من از
شما نيستم، آن گاه خود را از آثار وجود پر بركت آنان در قيامت محروم مى كند.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در تشريح «ليس منّا» فرمودند:
لَيس مِنّا، مَن لَم يُحاسِب نَفْسه كُلَّ يَوم؛(8) كسى كه هر روز نفس
خود را محاسبه نكند، از ما نيست.
براى اين كه بتوانيم اگر نام ما در آن ليست ثبت شده است، آن را حذف كنيم، بايد
حداقل روزى پنج دقيقه در تنهايى، كارهاى شب و روز گذشته خود را مرور كنيم و
گفتار و كردار خود را وارسيم و ببينيم آيا آن اعمال مورد قبول خود ما هست يا
نه؟ اگر مورد قبول ما هست آن را ادامه دهيم و الاّ، تصميم بگيريم از آن تاريخ،
آن عمل را تكرار نكنيم. اين دو مطلب براى كسانى كه مى دانند به عنوان تذكر و
براى كسانى كه نمى دانند به عنوان ارشاد بيان شد.
امام حسين عليه السلام و برپايى دين
بسم الله الرّحمن الرّحيم
خداى متعال در قرآن كريم فرموده است:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وصَّى بِهِ نُوحًا والَّذِى أَوْحَيْنَآ
إِلَيْكَ ومَا وصَّيْنَا بِهِ إِبْراهِيمَ ومُوسَى وعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا
الدِّينَ ولاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ؛(1) آيينى را بر شما تشريع كرد كه به
نوح توصيه كرده بود، و آنچه بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى
سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد.
دين خدا يكى است
دين عبارت است از شيوه رفتار و منش انسان در زندگى. بنابراين، آيين يهوديت
همان شيوه رفتار يهوديان و آيين مسيحيت شيوه رفتار مسيحيان در زندگى است و به
همين سان دين اسلام نشان دهنده شيوه رفتارى است كه براى زندگى مسلمانان ترسيم
شده است.
خداى متعال در آيه يادشده به مسلمانان يادآورى مى كند، آيينى كه براى آنان
تشريع كرده با آيين هايى كه براى نوح، ابراهيم، موسى و عيسى عليهم السلام تشريع
نموده است تعارض ندارد. شيوه و راه همه انبياى الهى يكى است و همان راهى است كه
رسول خدا حضرت محمد صلى الله عليه وآله به مردم نشان داده اند.
از آن جا كه پيامبران الهى همگى از سوى خداى يگانه برانگيخته شده اند، دين آنها
نيز يگانه است. از همين رو مى فرمايد:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وصَّى بِهِ نُوحًا والَّذِى أَوْحَيْنَآ
إِلَيْكَ ومَا وصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ ومُوسَى وعِيسَى؛ آيينى را براى
شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه بر تو وحى فرستاديم و به
ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم.
توصيه خدا به پيامبران
اما ببينيم توصيه خدا به پيامبران بزرگوار، يعنى نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و
حضرت خاتم النبيين صلوات الله عليهم اجمعين چيست؟
خداى متعال ذيل آيه يادشده مى فرمايد:
أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ؛ دين را برپا داريد.
از نظر قواعد نحوى «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» بدلِ «وَ مَا وصَّيْنَا»
است، يعنى چيزى كه خداى سبحان به پيامبران بزرگوار ـ از جمله حضرت خاتم
الانبياء صلى الله عليه وآله ـ سفارش كرده برپايى دين است.
انسانى كه بر پاهاى خود ايستاده، فعاليت هاى زندگى اش را به طور طبيعى انجام مى
دهد، اما بيمارى كه قدرت برخاستن و ايستادن روى پاهاى خود را ندارد چنين نيست و
نمى تواند فعاليت هاى طبيعى خود را به درستى انجام دهد. به همين سان دين نيز
اگر از صحنه زندگى دور نگاه داشته شود پايا نخواهد بود، لذا خدا به پيامبران
سفارش كرده است كه دين را برپا دارند.
جايگاه والاى سيدالشهدا عليه السلام در آسمان ها
حضرت سيدالشهدا عليه السلام دين جدشان رسول خدا صلى الله عليه وآله را برپا
داشتند و اگر ايشان نبودند، در پيكر اسلام رمقى نمى ماند. اين مطلب چيزى است كه
در اين گفتار آن را تبيين خواهيم كرد، باشد كه بخشى ناچيز از مسئوليت خود را در
قبال آن بزرگوار ادا كنيم، چراكه سخن گفتن از سيدالشهدا عليه السلام سخن گفتن
از خداى سبحان، قرآن، رسالت، حق و همه فضيلت هاست.
خداى متعال در چند جا ماجراى «اسراء» و معراج پيامبر صلى الله عليه وآله را به
آسمان ها بيان داشته است، از جمله در سوره نجم فرموده است:
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى؛(2) آن
گاه نزديك و نزديك تر آمد تا فاصله اش به قدر دو كمان يا كمتر شد.
از ابن عباس روايت شده است كه گفت:
فلما بلغ صلى الله عليه وآله إلى سدرة المنتهى فانتهى إلى الحجب، فقال
جبرئيل: تقدم يا رسول اللّه، ليس لى أن أجوز هذا المكان ولو دنوت أنملة لأحترقت؛(3)
هنگامى كه پيامبر به سدرة المنتهى رسيدند و حجاب ها را درنورديدند جبرئيل به آن
حضرت عرضه داشت: پيش تر رو اى رسول خدا كه مرا رخصت در گذشتن از اين مكان نيست
و اگر به قدر يك انگشت نزديك تر شوم خواهم سوخت.
در روايت ديگرى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايند:
فلما انتهيت إلى حجب النور، قال لى جبرئيل: تقدمْ يا محمد، وتخلَّفَ عني،
فقلت: يا جبرئيل، فى مثل هذا الموضع تفارقني؟ فقال: يا محمد، إن انتهاء حدّى
الذى وضعنى اللّه عزّوجلّ فيه إلى هذا المكان، فإن تجاوزته احترقت أجنحتى
بتعدّى حدود ربى جلّ جلاله. فزجَّ لى فى النور زجّة حتى انتهيت إلى ماشاء اللّه
من علوّ ملكه؛(4) وقتى به حجاب هاى نور رسيدم جبرئيل به من گفت: «پيش رو» و
همراه من نيامد.
گفتم: اى جبرئيل، در چنين موقعيتى از من جدا مى شوى؟
گفت: اى محمد[صلى الله عليه وآله] حدى كه خداى متعال برايم مقرر داشته به همين
جا ختم مى شود. اگر از اين پيش تر روم، به سبب تعدّى از حدود الهى بال هايم
خواهد سوخت. سپس در ميان نور افكنده شدم و به جاهاى بالايى كه خدا اراده فرموده
بود رسيدم.
در اين جا هنگامى كه خداى متعال حبيب خود را به اين مرتبه والا رساند، نشانه
هاى بزرگ خود را به او نشان داد. خداى متعال در اين باره مى فرمايد:
لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى؛(5) او پاره اى از نشانه
هاى بزرگ پروردگارش را به عيان ديد.
يكى از آيات بزرگى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در اين هنگام مشاهده كردند
جايگاه والاى نواده ارجمندشان حضرت سيدالشهدا عليه السلام و عظمت ايشان در
آسمان ها بود.
از خود امام حسين عليه السلام در اين معنا روايت شده است كه فرمودند:
أتيت جدّى رسول اللّه صلى الله عليه وآله فرأيت أُبىّ بن كعب جالسا عنده،
فقال جدّي: مرحباً بك يا زينَ السماواتِ والأرضِ، فقال أبي: يا رسول اللّه، وهل
أحد سواك زين السماوات والأرض؟ فقال النبي1: يا أُبى بن كعب، والذى بعثنى بالحق
نبياً، إن الحسين بن على فى السماوات اعظمُ مما هو فى الأرض، واسمه مكتوب عن
يمين العرش: إن الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة؛(6) نزد جدم رسول خدا صلى
الله عليه وآله رفتم و ديدم اُبَى بن كعب نزد ايشان نشسته است. جدم به من
فرمودند: خوش آمدى اى زينت آسمان ها و زمين.
اُبى از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا، آيا كسى جز شما زينت آسمان ها و زمين است؟
ايشان فرمودند: اى اُبى بن كعب، قسم به خدايى كه مرا به نبوت برانگيخته است
منزلت حسين بن على سلام الله عليهما در آسمان ها عظيم تر از منزلت او در زمين
است و نام او در سمت راست عرش چنين نوشته شده است: همانا حسين چراغ هدايت و
كشتى نجات است.
از آنچه گفتيم دانسته مى شود كه زائر امام حسين بايد بداند، در حال زيارت در
برابر چه كسى ايستاده و با چه شخصيتى در حال گفتگوست. اگر چنين باشيم و از
اهميت اين مطلب آگاهى داشته باشيم، هنگام زيارت هيچ چيز نمى تواند ذهن ما را به
خود مشغول دارد. امام صادق عليه السلام درباره زائران عارف به حق امام حسين
عليه السلام فرمودند:
من أتى الحسينَ عليه السلام عارفاً بحقه كتبه اللّه فى أعلى علّيين؛(7)
كسى كه به زيارت امام حسين رود و عارف به حق ايشان باشد، خداى متعال نام او را
در اعلى عليين مرقوم خواهد داشت.
خداى سبحان، اشرف انبيا و صاحب خطابِ «لولاك لما خلقت الأفلاك؛ [اى پيامبر] اگر
تو نبودى افلاك را نمى آفريدم» را به چنين ميهمانى بى مانندى فرا خوانده تا از
اين زاد و توشه هاى معنوى و آيات كبراى الهى ـ كه يكى از اين آيات كبرى «حسين
چراغ هدايت و كشتى نجات» است ـ برخوردار شود. آيا ما نسبت به حق امام حسين عليه
السلام چنان كه بايد و شايد معرفت داريم؟
نيروى محدود انديشه ما كجا و درك عظمت امام حسين عليه السلام كجا؟
امامى كه خداى سبحان او را از آيات كبرى مى شمارد و «چراغ هدايت و كشتى نجات»
اش مى خواند؛ عبارتى كه پيش از زاده شدن امام حسين عليه السلام بر ساق عرش
نوشته شده است.
جا دارد بپرسيم: چرا خداى متعال اين تعبير را كه درباره نواده پيامبراكرم صلى
الله عليه وآله است به آن حضرت نشان مى دهد و آن را آيتى بزرگ مى شمارد؟ و چه
رازى در پس اين كار نهفته است؟ در پاسخ بايد گفت: امام حسين عليه السلام بهترين
كسى بودند كه آيه آغاز اين گفتار و سفارش خداى متعال به نوح و ابراهيم و موسى و
عيسى يعنى «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» را اجرا نمودند.
آن حضرت دين خدا را برپا داشتند و شريعت جدشان را از خطر نابودى حفظ كردند. اگر
سيدالشهدا عليه السلام نبودند امروزه از نماز و روزه اثرى برجا نبود و هيچ كس
به حج خانه خدا نمى رفت، زيرا بنى اميه، اسلام را در آستانه نابودى كامل قرار
داده بودند، اما امام حسين عليه السلام با خون خود و خاندانشان آن را حفظ كردند
و برپا داشتند.
نمونه اى از تلاش هاى بنى اميه براى نابودكردن دين
• كينه معاويه نسبت به دين و مقام رسالت
معاوية بن ابى سفيان دوست و نديمى به نام مغيرة بن شعبه داشت كه همانند و هم
پياله وى بود.
مطرف فرزند مغيرة بن شعبه مى گويد:
پدرم هميشه نزد معاويه مى رفت و با او گفتگو مى كرد و هنگامى كه نزد من بازمى
گشت از او و زيركى اش سخن مى گفت و از كارهاى او اظهار شگفتى مى نمود. يك شب كه
از نزد معاويه بازگشت لب به غذا نزد و اندوهگين به نظر مى رسيد. گمان كردم از
دست ما ناراحت شده است، لذا ساعتى درنگ كردم، سپس پرسيدم: چرا امشب تو را
اندوهگين مى بينم؟
گفت: پسرم، من از نزد كافرترين و خبيث ترينِ مردم مى آيم.
گفتم: منظورت چه كسى است؟
گفت: در خلوت به معاويه گفتم: ديگر سنى از تو گذشته است و پير شده اى. كاش راه
عدل و خيرخواهى پيش مى گرفتى و به برادرانت بنى هاشم و به خويشاوندانت رسيدگى
مى كردى. به خدا قسم امروز چيزى ندارند كه از آن بترسى، وانگهى اين كار نام
نيكى برايت بر جا مى نهد و ثوابش برايت باقى مى ماند.
معاويه گفت: هيهات هيهات! به كدام نام نيك دلخوش باشم. برادر تَيمى ما (ابوبكر)
راه عدالت در پيش گرفت و كارها كرد، اما به محض آن كه مُرد نامش نيز از يادها
رفت. مگر اين كه كسى بگويد: ابوبكر چنين بود. پس از او برادرمان از خاندان عدى
(عمر) بر سر كار آمد و آستين بالا زد و ده سال تلاش كرد، اما او نيز به محض آن
كه مرد، نامش نيز به فراموشى سپرده شد. مگر اين كه كسى از عمر يادى كند و
بگويد: عمر چنان بود...، اما نام محمد صلى الله عليه وآله روزانه پنج بار به
بانگِ بلند ياد مى شود و مى گويند: «أشهد أنّ محمداً رسول اللّه». با
اين اوصاف چه كارى مى ماند و چه نامى پايدار خواهد ماند؟ نه ـ اى بى پدر ـ به
خدا قسم كه جز به دفن كردن كامل اين نام رضايت نخواهم داد.(8)
• يزيد و انتقام كشتگان بدر
از ماجراى فوق به طرز فكر معاويه پى برديم، اما فرزندش يزيد پس از آن كه نواده
رسول خدا صلى الله عليه وآله را به قتل رساند، انديشه هايى كه نهان مى داشت فاش
كرد و آشكارا گفت:
سالار قوم و سرور خاندانشان را كشتيم؛ اين كار را به تاوان كشتگان بدر انجام
داديم و اكنون بى حساب شده ايم [وكشته هايمان برابر شده است].
بنى هاشم شوكت شاهى را به بازى گرفتند؛ نه خبرى از آسمان نازل شده و نه وحيى
فرود آمده است.(9)
وى در ابيات ديگرى گفته است:
هنگامى كه آن شتران و نيز آن سرها از فراز تپه «جيرون» پديدار شدند؛ كلاغ بانگ
برآورد.
گفتم: مى خواهى بانگ كن و مى خواهى نكن؛ چراكه من تقاص خود را از پيامبر به
تمامى ستاندم.(10)
اين بيان يزيد بدان معناست كه با به شهادت رساندن نواده پيامبر1، انتقام اجداد
كافر خود را كه در جنگ بدر كشته شده بودند، از رسول خدا گرفت. يزيد كل ماجرا را
صرفاً نزاعى ميان دو قبيله مى ديد و از نظر او وحى، دين يا نبوت وجود خارجى
ندارد و بهشت و دوزخى در كار نيست.
• خليفه اى كه دوست داشت بر بام كعبه فسق و فجور كند!
نمونه سوم مربوط به يكى ديگر از خلفاى بنى اميه يعنى «وليدبن يزيد» است.
ابن اثير مى گويد: وليدبن يزيد براى خود نديمانى انتخاب كرد. هشام براى آن كه
او را از آن نديمان جدا كند او را متولى امور حج نمود.... وليد چند سگ را در
صندوق (قفس)هايى نهاد و به همراه خود برد. او خيمه اى به اندازه كعبه ساخت تا
آن را روى كعبه قرار دهد. همچنين به همراه خود شراب برد و قصد داشت كه آن خيمه
را روى كعبه نصب كند و درون آن به مى گسارى بپردازد.(11)
از ديگر ماجراهاى او اين است كه در حال مستى با كنيزى همبستر شد. هنگامى كه
مؤذنان اذان گفتند، سوگند ياد كرد كه بايد آن كنيز پيش نماز مردم شود. آن كنيز
لباس هاى وليد را به تن كرد و چهره خود را پوشاند تا مردم او را نشناسند و در
حالى كه مست و جنب و آلوده به نجاسات بود براى مسلمانان نماز خواند.(12)
از چنين ماجراهايى دانسته مى شود كه چگونه و با چه زحمتى امام حسين عليه السلام
دين جد خود را از چنگال امويان نجات داد و چگونه وصيت خدا به پيامبر اولوالعزم
را تحقق بخشيد. از اين روست كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مشاهده فرمودند بر
ساق عرش نوشته شده است: «حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است».
آيا نه اين است كه هر نمازى كه روى كره زمين خوانده مى شود، مديون امام حسين
عليه السلام است؟ آيا خون مبارك ايشان بر كعبه و بيت الحرام حق ندارد؟ اگر از
خودگذشتگى و كوشش آن جناب و خون ايشان نبود امروزه نه نماز و روزه اى وجود داشت
و نه خمس و زكاتى پرداخت مى شد و نه از ديگر احكام خدا اثرى برجا مانده بود.
آنچه گفتيم مشتى از خروار بود. تاريخ را بنگريد تا دريابيد امويان مى خواستند
چه بلايى بر سر اسلام بياورند و نقش امام حسين عليه السلام در حفظ اسلام چه
بوده است.
تاريخ را مطالعه كنيد تا بدانيد چرا خداى متعال از زبان پيامبر صلى الله عليه
وآله درباره امام حسين عليه السلام فرموده است:
حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.
حسينٌ منى وأنا من حسين
از آنچه گذشت تفسير اين حديث رسول خدا صلى الله عليه وآله دانسته مى شود كه
مى فرمايند:
حسينٌ منى وأنا من حسين؛(13) حسين از من است و من از حسينم.
اين كه امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله و نواده اوست جاى
بحث ندارد، اما چگونه ممكن است جد از نواده، يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله از
امام حسين عليه السلام باشد؟ بى ترديد منظور پيامبر صلى الله عليه وآله از اين
سخن استمرار رسالت ايشان است و اين حديث شريف نبوى برگرفته از همان جمله اى است
كه بر ساق عرش الهى نقش بسته است، زيرا بقاى نام مبارك پيامبر صلى الله عليه
وآله و اين كه روزانه چند بار از فراز گلدسته ها نداى «اشهد أن محمداً رسول
اللّه» سر داده مى شود، نتيجه فداكارى هاى امام حسين عليه السلام است. اگر
آن جناب نبودند، معاويه و يزيد و پس از آنان آل مروان اين نام را يكسره مى
زدودند و جاهليت از نو بازمى گشت. معاويه چنين نقشه پليدى در سر داشت، ولى از
آن جا كه خداى متعال مى خواست از طرق و اسباب طبيعى ـ و نه غيبى ـ دين خود را
نجات دهد مشيت او بر اين تعلق گرفت كه امام حسين عليه السلام را كشته ببيند. از
اين جاست كه مى گوييم: نجات دين خدا وابسته به خون امام حسين عليه السلام بود و
اگر شهادت امام حسين و اهل بيت ايشان عليهم السلام نبود، از اسلام اثرى برجا
نمى ماند، چنان كه تاريخ گواه اين مدعاست.
بنابراين، هر مسجدى كه امروزه وارد آن مى شويم مديون امام حسين عليه السلام است
و هر نماز، روزه، امر به معروف، نهى از منكر، نيكى به پدر و مادر و هر عمل
مخلصانه اى كه به جا آورده مى شود و حتى نام مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله
كه از فراز مأذنه ها برده مى شود، همه و همه از امام حسين عليه السلام است و
اين معناى اين سخن رسول خداست كه فرمودند: «أنا من حسين».
اگر امام حسين عليه السلام نبودند نام مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله ـ
همچنان كه معاويه آرزو داشت ـ همانند نام ابوبكر و عمر مى بود و حداكثر گاهى از
ايشان نيز ياد مى شد و مى گفتند: «محمد صلى الله عليه وآله چنين و چنان بود»،
اما اين كه نام ايشان روزانه پنج بار در اذان برده مى شود و با تعاليم ايشان
نظير: نماز، روزه، حج و تمام دين قرين است مرهون خون سيدالشهدا عليه السلام
است.
اكنون معناى اين جمله زيارت آن حضرت روشن تر مى شود آن جا كه مى خوانيم:
أشهد أنك قد أقمت الصلاة؛ گواهى مى دهم كه تو نماز را برپا داشتى
روشن است كه اگر آن حضرت نبودند، هيچ كس نماز نمى گزارد.
مرحوم شيخ محمد شريعت يكى از علماى شيعه و معاصران ما كه در نجف اشرف و كربلاى
معلا مى زيست و اصل ايشان از كراچى بود، با كشيشى مسيحى پيوند دوستى داشت و از
قول ايشان مى گفت:
شما شيعيان شخصيتى چون امام حسين عليه السلام را داريد، ولى چنان كه بايد از آن
استفاده نمى كنيد. اگر امام حسين عليه السلام از آنِ ما بود در هر وجب از زمين
به نام ايشان منبرى مى نهاديم تا مردم را گرد آن جمع كنيم و دينمان را تبليغ
نماييم و همه انسان هاى روى زمين را به سوى ايشان فرامى خوانديم.
امام حسين عليه السلام كفيل پيروان
بسم الله الرّحمن الرّحيم
تلنگرى مهر آميز
بعضى افراد به سبب سوابق خوبشان مورد لطف اهل بيت عليهم السلام قرار مى
گيرند و البته گاهى اهل بيت عليهم السلام آن ها را تنبيه مى كنند تا از كرده
بَدِ خود پشيمان شده، به مسير درست باز گردند. اگر اين تنبيه ها نباشد، ما مى
مانيم و بار حسرت هايى كه در قيامت بر دوش خواهيم كشيد.
بى حرمتى به حريم سيدالشهدا عليه السلام
در كربلاى معلا، دو رفيق بودند كه با عزادارى سيدالشهدا عليه السلام ميانه
اى نداشتند و اگر كسى از بستگانشان مى خواست در عزادارى آن حضرت شركت كند، او
را مسخره مى كردند. البته آنها از جمله كسانى بودند كه قابليت خوب بودن را
داشتند، اما نفس اَمّاره و رفيق نااهل از راه روشن و صراط مستقيم دورشان كرده،
به بيراهه برده بود. آن دو چند سالى را به همين منوال سپرى كردند تا اين كه يكى
از آن ها شبى در عالم رؤيا ديد كه قيامت برپا شده است؛ قيامتى كه اوصاف هولناك
آن را قبلاً در بيان آيات قرآن كريم شنيده بود، آن جا كه مى فرمايد:
...وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وتَرَى النَّاسَ سُكَارَى ومَا
هُم بِسُكَارَى...؛(1) و هر آبستنى بار خود را فرو مى نهد و مردم را مست مى
بينى و حال آن كه مست نيستند.
بعنوان مثال و به منظور ملموس شدن اين حالت، شخصى كه شراب خورده، چشم دارد اما
به ديوار مى خورد، صدا را مى شنود اما صدا به مغزش منعكس نمى شود، حس دارد، اما
اگر در مقابلش آتش بگذارند خودش را عقب نمى كشد. قرآن كريم مى فرمايد: «در
قيامت مردم شراب نخورده اند، ولى چنانند كه گويى از شراب سيراب شده اند و از
شدت وحشتى كه دارند، اعضا و جوارحشان درست عمل نمى كند».
از جمله رواياتى كه در بيان سختى مرگ و پس از آن آمده، اين سخن امام صادق عليه
السلام است كه فرمودند:
لو عرفت البهائم من الموت ما تعرفون، ما أكلتم منها سمينا قطّ؛(2) اگر
چارپايان و دام ها آنچه را كه شما از مرگ مى دانيد، مى دانستند، به يقين [از
غصه و اندوه چنان لاغر مى شدند كه] هرگز گوشت پروار نمى خورديد.
به هر حال، اين شخص در عالم رؤيا تشنگى و گرسنگى روز قيامت را ديد. جن و شياطين
كه تعدادشان از انسان بيشتر است و فرشتگان كه از اجنه و شياطين و انسان ها
بيشترند، همه در صحراى محشر جمع بودند. آن شخص در اين ميان جاى بزرگى را ديد كه
اهل آن در كمال آسايش به سر مى بردند، چنان كه قرآن كريم درباره شان مى فرمايد:
تَعْرِفُ فِى وجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ؛(3) از چهره هاى شان طراوت
نعمت [بهشت] را در مى يابى.
پرسيد: آن جا چه خبر است؟
ملائكه گفتند: آن جا امام حسين عليه السلام نشسته اند و افرادى به آن جا مى
روند كه به نوعى در دنيا با ايشان رابطه داشته اند.
اين شخص و رفيقش گفتند: ما هم به آن جا برويم تا از اين وانفسا نجات بيابيم.
جلو رفتند تا به آن جا رسيدند، اما فرشتگانى كه آن جمع را در ميان گرفته بودند،
گفتند: شما حق نداريد وارد شويد.
پرسيدند: چرا؟ ما كه در دنيا به امام حسين عليه السلام اعتقاد داشتيم و به
ايشان علاقمند بوديم.
فرشتگان گفتند: به ما نام هايى داده اند و گفته اند: اين افراد حق ورود به اين
جا را ندارند و شما از آن جمله ايد.
پرسيدند: چرا؟
پاسخ دادند: چون شما عزاداران سيدالشهدا عليه السلام را مسخره مى كرديد.
گفتند: اكنون توبه مى كنيم.
پاسخ شنيدند: اين جا، جاى توبه نيست! و هرچه التماس كردند به آنها اجازه ورود
به آن جمع را ندادند.
در آن هنگام وحشت زده از خواب پريد و ديد يكى دو ساعت به اذان صبح مانده است.
برخاست و وضو گرفت و به طرف خانه دوستش روانه شد و با ديدنش گفت: وضو بگير.
پرسيد: مگر چه شده است؟
گفت: وضو بگير، در راه برايت تعريف مى كنم.
پرسيد: كجا برويم؟
گفت: به حرم مطهر امام حسين عليه السلام.
گفت: الآن درب حرم بسته است.
گفت: اشكالى ندارد، پشت در منتظر مى مانيم تا درب را باز كنند.
در بين راه ماجرا را براى دوستش تعريف كرد و گفت: من آمده ام تا دير نشده چاره
اى بينديشم. آن گاه هر دو وارد حرم سيدالشهدا عليه السلام شده، توبه كردند و به
حضرتش متوسل شدند. فرداى آن روز نزد بستگان خود رفته به جهت مورد تمسخر
قراردادن شان از آنان معذرت خواهى كردند و مقدار زيادى اموالشان را صرف عزادارى
كردند و كار به جايى رسيد كه در اين زمينه از دوستان خود پيشى گرفتند.
خدا مرحوم والد و مرحوم اخوى(4) را رحمت كند! آن دو بزرگوار مى فرمودند: فكر
زحمت خدمت در راه اهل بيت عليهم السلام را نكنيد، به فكر اجر و ثواب آن باشيد.
انسان در قيامت وقتى سود اعمال نيك را ببيند افسوس مى خورد، اما دريغ كه قدرت
تحصيل آن را ندارد.
كفالت امام حسين عليه السلام
در يكى از زيارت هاى مخصوصه امام حسين عليه السلام ـ كه به نقل شيخ صدوق قدس
سره از صحيح ترين زيارات سيدالشهدا عليه السلام است و مرحوم شيخ عباس قمى قدس
سره در زيارات مطلقه امام حسين عليه السلام و مرحوم اخوى(5) در كتاب الدعاء
والزيارة به عنوان دومين زيارت نقل كرده اند ـ جمله اى وجود دارد كه در زيارات
ديگر نيست و آن اين كه خطاب به امام عليه السلام عرض مى كند:
والسبيل الذى لايختلج دونك فى الدخول فى كفالتك التى اُمِرْتَ بها...؛(6)
به راه استوار راهنمايم شوى كه از ورود در كفالت تو ـ كه خدا بدان فرمانت داده
ـ بازم ندارد.
به نظر بنده ارزش اين جمله از كل دنيا بيشتر است، چرا كه در اين يك جمله به
اندازه يك كتاب سخن نهفته است و اجمالاً معنى آن را عرض مى كنم.
در اسلام «كفالت» داريم و «ضمانت». ضمانت مربوط به امور مالى است، مثلاً شما از
شخصى پول طلب داريد، شخص ديگرى او را ضمانت مى كند. در اين مورد اگر بدهكار،
بدهى خود را نپردازد شما به ضامن مراجعه مى كنيد، اما كفالت در مورد شخص است،
مانند متهمى كه هنوز موعد دادگاهش فرا نرسيده و او را در بازداشت نگه مى دارند.
شخص معتبرى به دادگاه مى رود و مى گويد: شما اين متهم را آزاد كنيد، هر وقت
لازم شد، خودم او را به دادگاه مى آورم. اين معناى كفالت است.
آن قدر كه بنده خوانده ام و شنيده ام، در ميان چهارده معصوم عليهم السلام اين
جمله فقط در مورد امام حسين عليه السلام وجود دارد، يعنى حضرتش عده اى از
بندگان را كفالت مى كند، بدين صورت كه امام عليه السلام در دادگاه عدل الهى شخص
را آزاد مى كنند.
در اين زيارت عرض مى كنيم: يا ابا عبداللّه، كفالت من را بعهده بگير. اين گونه
خواستن را امام صادق عليه السلام به شيعيان آموزش داده اند.
از امام حسين عليه السلام چه بخواهيم؟
حقيقت اين است اگر از امام حسين عليه السلام پول بخواهيم، سرانجام تمام مى
شود و اگر فرزند بخواهيم روزى از او جدا مى شويم. بنابراين ارزش هيچ كدام از
اينها به كفالت امام حسين عليه السلام نمى رسد و جاى آن را پر نمى كند.
بايد توجه داشت كه امام حسين عليه السلام هر كسى را كفالت نمى كنند، بلكه
برخوردارى از كفالت ايشان شروطى دارد و آمادگى و قابليت مى خواهد. حال اگر كسى
بخواهد از اين عطيه امام حسين عليه السلام برخوردار شود بايد خود را به رنگ
حسينى در آورد. اگر فرد كثيف يا آلوده به نجاست به شما التماس كند كه او را به
مجلس عالمان، پرهيزگاران و مؤمنان ببريد، يقينا شما نمى پذيريد، زيرا مى دانيد
اجابت چنين خواسته اى اهانت به اشخاصى است كه در آن مجلس حضور دارند. امام حسين
عليه السلام نيز كسى را كفالت مى كنند كه لياقت داشته باشد و البته كليد اين
لياقت در دست خودِ شخص است.
مسلما كسانى به خدمت اهل بيت عليهم السلام راه مى يابند كه با آنها سنخيت داشته
باشند. پس خود را وارسيم و ببينيم چه مقدار با اهل بيت عليهم السلام تناسب
داريم؟ و البته اين سنخيت و تناسب با ديندارى تحقق مى يابد. اهداف مقدس امام
حسين عليه السلام كه به شهادت شان انجاميد، بر كسى پوشيده نيست و آن حضرت خود و
فرزندان و برادران و اصحاب را حتى شيرخواره شان را در راه اسلام و حفظ دين فدا
كردند و بى پرواى از دشمن و دين ستيزان، به زبان حال فرمودند:
اگر دين محمد صلى الله عليه وآله جز به كشته شدنم قوام نمى يابد؛ پس اى شمشيرها
مرا بگيريد.(7)
مضمون آن اين است كه قيمت دين از من بيشتر است، پس من خود را فداى دين مى كنم.
حال اگر كسى درباره ماهيت دين بپرسد، پاسخ اين است كه دين، يعنى واجبات،
محرمات، مستحبات، مكروهات، مباحات. از اين رو هرقدر پايبندى انسان به دين بيشتر
باشد، به امام حسين عليه السلام نزديك تر است.
برترين افتخار
بالاترين افتخار و سربلندى ما اين است كه امام حسين عليه السلام ما را به
فرزندى بپذيرند. راستى چيزى بالاتر از اين وجود دارد؟ اگر شما را مخير كنند بين
انتخاب يك خانه پانصد ميليون تومانى و اين كه امام حسين عليه السلام شما را به
فرزندى بپذيرند، كدام را ترجيح مى دهيد؟
البته بالاترين افتخار اين است كه امام حسين عليه السلام پدر ما باشند و توجه
داشته باشيم كه شيعيان غير سيد نيز فرزندان معنوى امام عليه السلام هستند.
پيامبر صلى الله عليه وآله در اين معنا فرمودند:
أنا وعلى أبوا هذه الأمة؛(8) من و على دو پدر اين امت هستيم.
امام حسين عليه السلام نيز فرزند پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرمؤمنان عليه
السلام است. توضيحا عرض شود كه خيلى از شماها فرزند داريد، اما هيچ يك از شما
مايل نيست كه فرزندانش با هم اختلاف داشته و با يكديگر قهر باشند.
بى ترديد عواطف امام حسين عليه السلام از عواطف من و شما بيشتر است و به طريق
اولى چنين چيزى را براى ما نمى پسندند و خوش ندارند.
كسانى كه در مراسم عزادارى آن بزرگوار فعاليت دارند، سعى كنند در مورد اختلاف
نظرها با همديگر صحبت كنند و اگر با گفتگو به جايى نرسيدند، يك طرف كوتاه
بيايد. اين كوتاه آمدن براى امام حسين عليه السلام قيمتش بيشتر است و امام عليه
السلام بيشتر به چنين كسى عنايت مى كند، چون براى رفع نزاع پيش قدم شده و در
واقع فروتنى كرده است. سعى كنيد به سبب اختلاف سليقه و كم و زيادها اتحاد
فرزندان امام حسين عليه السلام از بين نرود و دچار تفرقه نشوند.
در روايت آمده است كه هم شيطان جن وجود دارد، هم شيطان اِنس كه هماره مشغول
فتنه انگيزى هستند و از كار خود دست بر نمى دارند و هر كدام سعى مى كنند بين
افراد با امام حسين عليه السلام فاصله بيندازند و البته اگر در كار خود موفق
شوند غرق در شادى مى شوند.
سعى كنيم بين ما و آن حضرت فاصله نيفتد و اگر ـ خداى ناكرده ـ فاصله اى هم هست
آن را كم كنيم، چراكه كم و زياد كردن اين فاصله به انتخاب خودمان است.
عرصه آزمون الهى
اراده خداى متعال بر اين تعلق گرفته است كه همگان در هر روزگارى امتحان شوند
و اين مطلبى است كه در قرآن كريم آمده و ائمه اطهار عليهم السلام و خود امام
حسين عليه السلام نيز به اين امر تصريح داشته اند.
شش ماه قبل از واقعه كربلا افراد بسيارى به امام حسين عليه السلام عرض كردند كه
به كربلا نرويد. چرا از اين سفر صرف نظر نمى كنيد؟ امام عليه السلام فرمودند:
...فإذا أقمت فى مكانى فبما يمتحن هذا الخلق المتعوس؟؛(9) اگر من در جاى
(شهر) خود بمانم، خدا به چه وسيله اى اين خلق نگون بخت را بيازمايد؟
اين امتحان فقط در روز عاشورا نبوده است. يك عده امام حسين عليه السلام را شهيد
كردند و يك عده نماز مغرب وعشا را پشت سر ايشان خواندند، ولى بعد امام عليه
السلام را تنها گذاشتند. گروهى نيز در روز عاشورا به ايشان پيوستند. اگر امام
حسين عليه السلام نبودند اين آزمون واقع نمى شد و البته اين امتحان ها امروز هم
وجود دارد. بايد حواسمان جمع باشد و فاصله هاى ميان خود را كم كنيم و نگذاريم
اتحادمان از بين برود و در راه حضرت سيدالشهدا عليه السلام با تمام توان بكوشيم
تا از كفالت حضرتش برخوردار شويم، چه اين كه هركس بيشتر زحمتِ خدمت در اين
دستگاه را بر خود هموار كند، از كفالت امام حسين عليه السلام بهره مند خواهد
بود.
انگيزه درونى
مسئله ديگر، نيّت و انگيزه هاى درونى است. شما براى چه دنبال امام حسين عليه
السلام مى رويد؟ هركس به دنبال يك چيزى است و با هدفى در مجالس سوگوارى امام
حسين عليه السلام شركت مى كند و اين را فقط خودش مى داند و امام عليه السلام.
مرحوم والد ما مى فرمودند: دلم مى خواهد فلان جاى حرم مطهر سيدالشهدا عليه
السلام دفن بشوم، اما وصيت نمى كنم كه ديگران به زحمت بيفتند. اتفاقا همان جا
دفن شدند. ايشان مى فرمودند: اين جا خانه فلان شخص بود و وقتى به او گفتند: مى
خواهيم صحن امام حسين عليه السلام را گسترش دهيم، با دل و جان خانه اش را تقديم
كرد.
گفتند: چقدر پول مى خواهى؟
گفت: من از امام حسين عليه السلام پول مى خواهم، از شما نمى خواهم. او از دنيا
رفت، حال اگر ده برابر قيمت واقعى منزلش هم پول مى گرفت، الآن آن پول ها به درد
او نمى خورد، اما همين يك كلمه چقدر با ارزش است. چند درصد از اعمال ما براى
سيدالشهدا عليه السلام است؟ اگر كسى چوب لاى چرخ دستگاه امام حسين عليه السلام
گذاشت، حرف زشتى زد و شخصى را به جهت ارتباطش با دستگاه آن حضرت مسخره كرد،
امام حسين عليه السلام و خداى او مى دانند، پس باكى نيست و بايد براى خشنودى آن
بزرگوار صبور بود.
ناظر بودن خدا
امام حسين عليه السلام جمله اى را كه عرض مى كنم دو بار فرمودند: يك بار روز
تيرباران كردن بدن مطهر امام حسن مجتبي عليه السلام بود، چون امام عليه السلام
همه كارى مى توانستند انجام بدهند، اما صلاح نبود، لذا از شورش جلوگيرى كردند.
يك بار هم وقتى آخرين شهيد، يعنى حضرت على اصغر عليه السلام را تقديم خدا كردند
اين جمله را بر زبان جارى ساختند و اين نشان مى دهد كه اين دو ماجرا بر قلب
مقدس ايشان سنگين تر بوده است. امام عليه السلام در دو موضع فرمودند:
هوّن ما نزل بى أنه بعين اللّه؛(10) اين وضع و صحنه بر من بسيار سنگين
است، اما چون خدا مى بيند، برايم آسان است.
ما نيز به عنوان فرزندان امام حسين عليه السلام بايد از ايشان درس بياموزيم و
استقامت كنيم و اگر در راه برپايى عزادارى حضرتش مشكلى پيش آمد، باور داشته
باشيم خداى متعال و حضرت سيدالشهدا عليه السلام مى بينند و همين براى ما كافى
است و لازم نيست كس ديگرى بفهمد. فراموش نكنيد كه اگر شخص ديگرى فهميد، حداكثر
اين كه چند روزى براى شما دلسوزى كند و فرض كنيد اندكى هم به شما عقيده پيدا
كرد. اين دلسوزى چه فايده اى براى شما دارد؟ مهم اين است كه خدا و امام حسين
عليه السلام ناظر برآنند و كارگشاى شما خواهند بود.
اختصاصات سيدالشهدا عليه السلام
چهار نفر از حضرت سيدالشهدا عليه السلام برترند: پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين،
حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا، حضرت امام حسن صلوات الله عليهم اجمعين در عين حال
خداى متعال اختصاصاتى براى حضرت سيدالشهدا عليه السلام مقرر داشته كه مخصوص آن
حضرت است. در اين زمينه قصه اى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه بيان آن
را لازم مى دانم.
روزى شخصى به يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به نام اسحاق بن عمار گفت: من
مى خواهم به حج بروم، نظرت چيست؟ او كه ديد اين شخص بى بنيه و ضعيف است، گفت:
تو مال حج نيستى و نمى توانى به حج بروى!
پس از آن، اسحاق به ديدار امام صادق عليه السلام رفت و ماجرا را براى حضرتش نقل
كرد. امام عليه السلام با شنيدن سخن اسحاق فرمودند:
ما أخلقك أن تمرض سنة؛(11) چه به جاست كه يك سال بيمار شوى!
اسحاق، همان دم بيمار شد و بيمارى اش يكسال ادامه يافت. توجه داشته باشيم كه
ابن عمار مردى متدين بود، اما چون به جاى خيرانديشى نظر منفى داده بود، از نظر
امام عليه السلام كيفرش اين بود كه يك سال مريض باشد. بدين ترتيب حضرت صادق
عليه السلام يادآورى كردند كه حج از منزلت والايى برخوردار است و به همين
اندازه نيز نبايد كسى را از انجام اين فريضه باز داشت.
عرفه و زائران امام حسين عليه السلام
از اركان مهم حج، عرفه است، اما فضل عرفه محدود به سرزمين عرفات نيست.
در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمودند:
إن اللّه تعالى يوم عرفة ينظر إلى زوار قبر الحسين عليه السلام ، فيغفر لهم
ذنوبهم، ويقضى لهم حوائجهم قبل أن ينظر إلى أهل الموقف بعرفة؛(12) خداى
متعال در روز عرفه، پيش از آن كه بر حاجيان [حاضر در] عرفه نظر [رحمت] افكند،
به زائران امام حسين عليه السلام [به رحمت] مى نگرد و گناهانشان را مى آمرزد و
حاجت هايشان را برآورده مى سازد.
در روايات آمده است كه مكه اولين خشكى بود كه پديد آمد و از همين رو يكى از نام
هاى مكه «أمّ القرى» است. سپس خدا سرزمين هاى ديگر
را ايجاد كرد.
يك بار كعبه بر سرزمين هاى ديگر افتخار كرد و گفت: خدا اول مرا به وجود آورد،
بعد زمين هاى ديگر را. از جانب خداى متعال خطاب آمد: ساكت باش! سرزمين كربلا از
تو افضل است، زيرا تمام زمين ها روز قيامت از بين مى روند، مگر زمين كربلا كه
به بهشت انتقال مى يابد و در آن از درخشش فوق العاده اى برخوردار است.
با اين احوال اگر بنا باشد كسى كه در مورد حج رفتن درست نظر نداده جزايش يكسال
مريضى باشد، پس در مورد حضرت سيدالشهدا عليه السلام چگونه خواهد بود؟ مسلماً
تمام اين ها استثناهايى است كه خداى منان براى سيد الشهدا عليه السلام قرار
داده است.
بنابراين نبايد كسى درباره امام حسين عليه السلام و دستگاه ماندگار و انسان ساز
او مانع تراشى كند كه ـ خداى ناكرده ـ مورد قهر الهى قرار گرفته، سخت كيفر
خواهد شد و اگر در اين دنيا كيفر نشود، به يقين در سراى ديگر كيفرى سخت و
دردناك خواهد شد.
چكيده سخن
بسم الله الرّحمن الرّحيم
تعليم و تربيت
تعليم و تربيت، مطلب قابل توجهى است كه به عنوان مطلب پايانى بدان اشاره مى
كنيم. در روايات آمده است كه قرآن منبع اول و اصلى است و از آن به عنوان «ثقل
اكبر» ياد شده است. همين كتاب بزرگ و ارجمند مى فرمايد: «...أَقِيمُوا
الدِّينَ...؛(1) دين را به پا داريد». دينى كه در اين آيه از آن ياد شده،
دين اسلام و شامل اصول دين، فروع دين، احكام دين، اخلاق و آداب است. فرمان «أَقِيمُوا
الدِّينَ» شامل همه كسانى مى شود كه توان علمى و فرا گرفتن علم را داشته
باشند و من و شما نيز مخاطب اين فرمان الهى هستيم. بنابراين همه ما بايد كارى
كنيم كه دين برپا داشته شود و هميشه به ياد داشته باشيم كه خاندان رسالت، به
ويژه سرور شهيدان، امام حسين عليه السلام براى حفظ آن جان خود را فدا و خون
خويش را نثار كردند. پس اگر كسى از دين چيزى نمى داند بايد به او ياد داد و
كارى كرد كه فرد فرد مردم اصول دين، احكام دين را مثل وظايف متقابل زن و شوهر،
فرزند و پدر و مادر ياد بگيرند.
احياى امر اهل بيت عليهم السلام
مطلب ديگرى كه بيانش را ضرورى مى بينم مسأله «اِحياى امر» اهل بيت عليهم
السلام است كه اين وظيفه نيز برعهده ماست. البته هركس اين وظيفه را بر عهده
گرفته، به انجام رساند، مشمول دعاى امام رضا عليه السلام خواهد بود كه اين خود
پاداشى مضاعف به شمار مى رود. در روايت آمده است كه امام رضا عليه السلام
فرمودند:
رحم اللّه عبدا أحيا أمرنا؛ خداى رحمت كند كسى كه امر ما را زنده كند.
اباصلت عرض كرد: احياى امر شما چگونه ممكن است؟
امام عليه السلام فرمودند:
يتعلّم علومنا ويعلّمها الناس؛(2) علوم ما [اهل بيت] را فرا گيرد و به
ديگران بياموزد.
تمام علوم اهل بيت عليهم السلام به صورت واجب كفايى بايد ياد گرفته شوند، هدايت
مردمِ منحرف از اسلام، و منحرف از دين، واجب كفايى است و اگر مَن به الكفاية
(كسى كه بتواند به نحو احسن از انجام واجب كفايى برآيد) وجود نداشته باشد واجب
عينى خواهد بود.
عبادت برتر
اعمال، مراتب دارد و هر يك از آن ها از منزلت و پاداش برخوردار است و البته
برترين عمل ها عملى است كه در اين روايت آمده است.
حضرت مى فرمايند:
ما عُبِد اللّه بشيء أفضل من العمل بما افترض اللّه على عباده؛(3) خدا
به چيزى برتر از عملى كه بر بندگانش واجب كرده، عبادت نشده است.
بر اساس اين روايت و فرمان «أَقِيمُوا الدِّينَ»، برپا داشتن دين در حال
حاضر بر همگان واجب عينى است. از اين رو تا جايى كه قدرت داريد در انجام اين
فرمان بكوشيد، باشد كه بهترين بندگان باشيد.
اميدوارم خداى متعال به بركت اهل بيت عليهم السلام در اين دهه عاشورا بيش از
پيش همگى را مورد لطف خود قرار دهد تا ميزان خشنودى حضرت سيدالشهدا عليه السلام
از ما افزايش يابد و به همه مؤمنين توفيق عمل به وظايف را مرحمت فرمايد وبه
بركت كريمه اهل بيت عليهم السلام حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها حوائج
مؤمنين را برآورده فرمايد، ان شاء اللّه تعالى.
وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين
پاورقى:
(1). نحل(16)، آيه16.
(2). انسان(76)، آيه3.
(3). سيد هاشم بحراني، مدينه المعاجز، ج4، ص52.
(1). مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.
(2). نساء (4)، آيه 40.
(3). وسائل الشيعه (چاپ اسلاميه)، ج 3، ص 418.
(4). مطففين(83)، آيه 26.
(5). مرحوم حاج آقا رضا همدانى از فقهاى بزرگ شيعه و از شاگردان مرحوم ميرزاى
شيرازى بزرگ قدس سره بودند.
(6). آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، ج 2، ص 680.
(7). آل عمران(3)، آيه 135.
(8). بحار الأنوار، ج 68، ص 259.
(1). شورى(42)، آيه 13.
(2). نجم(53)، آيات 8 و 9.
(3). بحارالانوار، ج 18، ص 286 (به نقل از: مازندرانى، مناقب آل أبى طالب، ج 1، ص
135 ـ 156).
(4). شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 5، حديث 1.
(5). نجم 53، آيه 18.
(6). بحرانى، مدينة المعاجز، ج 2، ص 327.
(7). ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 110، حديث 2.
(8). طبرى، المسترشد فى الامامة، ص 680.
(9). الاحتجاج، ج 2، ص 34:
قد قتلنا القرم من ساداتهم *** وعدلناه ببدر فاعتدل
لعبت هاشم بالملك، فلا *** خبرٌ جاء ولا وحى نزل.
(10). ابن الدمشقى، جواهر المطالب فى مناقب الإمام على عليه السلام، ج2، ص 301:
لما بدت تلك الحمول، و أشرقت *** تلك الرؤوس على ربا جيرون
نعب الغراب فقلت: صح أو لا تصح *** فلقد قضيت من الرسول ديوني.
(11). الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 467 ذكر بيعة الوليدبن يزيد.
(12). مازندرانى، شرح اصول الكافى، ج 5، ص 143.
(13). كشف الغمة، ج 2، ص 218.
(1). حج(22)، آيه 2.
(2). من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 288.
(3). مطففين(83)، آيه 24.
(4). آيت الله العظمى ميرزا مهدى شيرازى قدس سره وآيت اللّه العظمى سيد محمد
شيرازى قدس سره.
(5). همان.
(6). كافى، ج 4، ص 576؛ كامل الزيارات، ص 365 و جز آن.
(7). موسوعة كلمات الإمام الحسين عليه السلام ، ص 10: إن كان دين محمّد لم يستقم
إلاّ بقتلى فيا سيوف خذينى.
(8). مناقب آل أبى طالب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 300؛ سعد السعود، سيد ابن طاووس، ص
275 و جز آن.
(9). سيد ابن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 66.
(10). باقر شريف القرشى، حياة الإمام الحسين عليه السلام ، ج 1، ص 8.
(11). كافى، ج 4، ص 271.
(12). عوالى اللآلى، ج 4، ص 83.
(1). شورى 42، آيه 13.
(2). بحار الأنوار، ج 2، ص 30.
(3). همان.