واقعيّت نگرى و خداجوئى
مرحوم شيخ مهدى مازندرانى - يكى از
علماء بزرگ - به نقل از كتاب كبريت الاءحمر آورده است :
حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه در روز عاشوراء، در آن
موقعيّت جنگ و ستيز؛ و در همان لحظات آخر، هنگامى كه به بعضى از
افراد و اهالى كوفه برخورد مى كرد كه در لشكر عمر بن سعدِ ملعون
بودند. با اين كه مى توانست آن افراد را به هلاكت برساند؛ ولى بدون
آن كه آسيبى بر آنان وارد نمايد، از كنارشان مى گذشت .
واين صحنه براى بسيارى از افراد تعجّب آور و غير قابل هضم بود، تا
آن كه مدّت زمانى سپرى گشت و علّت جوان مردى و بزرگوارى امام حسين
عليه السّلام آشكار و روشن گرديد.
و آن اين بود كه در صُلب آن افراد، انسان هايى پاك طينت وجود داشته
است و مؤ من و معتقد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام
مى باشند.
و آن حضرت با علم امامت خويش ، با يك نظر، آن ها را شناسائى مى
نمود و به ايشان آسيبى نمى رساند.
سپس مرحوم مازندرانى در همين راستا با استناد به فرمايش امام سجّاد
زين العابدين عليه السّلام افزوده است :
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: پدرم ، حسين بن علىّ عليهماالسّلام
در روز عاشوراء، برخى از افرادى را كه در لشكر عمر بن سعد بودند،
به هلاكت نرساند، با اين كه مى توانست آن ها را به راحتى نابود و
هلاك گرداند.
پس هنگامى كه امامت به من منتقل شد، با علم امامت و ولايت متوجّه
شدم كه افرادى مؤ من و پاك در صُلب آن اشخاص قرار داشته است .
و پدرم حسين عليه السّلام از روى علم امامت با يك نگاه به چهره و
قيافه آن ها دريافته بود كه فرزندانى صالح و پاك از آن ها به وجود
خواهند آمد.
و به همين جهت آن ها را مورد عفو و گذشت قرار مى داد و از ريختن
خونشان مى گذشت .(53)
ورود به كربلاى پُربلا
بسيارى از تاريخ نويسان آورده اند:
چون حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه از مكّه معظّمه
عازم شهر كوفه و سرزمين كربلاء گرديد.
به همين منظور به همراه اهل بيت و ديگر دوستان و ياران خود حركت
كرد، در بين راه در محاصره شديد لشكر عبيداللّه بن زياد لعين به
سركردگى حرّ بن يزيد رياحى قرار گرفتند.
و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد كه حضرت به راه خود
ادامه دهد تا از سوى عبيداللّه - والى كوفه - دستور بعدى بيايد.
لذا امام عليه السّلام با همراهان به مسير خود ادامه داد تا آن كه
به محلّى به نام ((عُذَيْبُ
الهِجانات )) رسيدند.
در اين هنگام از طرف والى كوفه - عبيداللّه - براى حرّ كه فرمانده
لشكر بود، نامه اى به اين مضمون آمد كه بايستى از هر جهت بر حسين
عليه السّلام و همچنين يارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبيداللّه را براى امام حسين عليه السّلام قرائت كرد.
و چون اءصحاب و ياران حضرت از پيام شوم عبيداللّه آگاه شدند، اظهار
داشتند: يا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشكر او مبارزه و
قتال كنيم ؟
حضرت پس از شنيدن سخنان اصحاب و ياران خود، فرمود: تا آنان جنگ را
شروع نكنند، من هرگز اقدام نخواهم كرد.
آن گاه يكى از ياران به نام زُهير بن قين عرضه داشت : پس به سوى
سرزمين كربلا كه در همين نزديكى قرار دارد، حركت كنيم .
همين كه امام حسين عليه السّلام نام كربلاء را شنيد، گريست گرفت و
سپس اظهار نمود:
((اَللّهُمَّ
إ نّى اءعُوذُ بِكَ مِنْ كَرْبٍ وَبَلاء))
يعنى ؛ خداوندا، از مشكلات و بلاهاى اين سرزمين - كربلا - به تو
پناه مى برم .
و سپس مقدارى به مسير خود ادامه داد و فرمود: در همين جا فرود آئيد
و بارها را باز كنيد و بر زمين بگذاريد، كه اين جا وعده گاه جدّم
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد.
و قبر و مقبره من در اين سرزمين خواهد بود.(54)
بنابراين ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام در روز چهارشنبه
و يا پنج شنبه ، دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمين
كربلاء شد.(55)
نان گندم آن را هم نخورى
محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلف آورده اند:
آن هنگامى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه و سلامه عليه
به سرزمين كربلا وارد شد، چند روزى پس از آن ، يكى از ياران خود را
با پيامى به سوى عمر بن سعد فرستاد كه : با تو صحبتى دارم ، امشب
در ميان دو لشكر همديگر را ملاقات كنيم .
به همين منظور عمر بن سعد به همراه بيست اسب سوار و همچنين امام
حسين عليه السّلام نيز به همان ترتيب از لشكرگاه خود خارج شدند و
چون به محلّ ملاقات يكديگر رسيدند.
پس امام حسين عليه السّلام همراهان خود را قدرى عقب نگه داشت ، مگر
برادرش حضرت ابوالفضل و پسرش علىّاكبر را؛ و همچنين عمر بن سعد
همراهان خود را به جز پسرش و يكى از غلامانش را عقب راند.
و چون كنار يكديگر آمدند، امام عليه السّلام بعد از صحبت ها و
مذاكراتى به عمر بن سعد خطاب كرد و ضمن نصيحت هائى فرمود:
واى بر تو! آيا از عذاب خداوند در روز قيامت نمى هراسى ؟
آيا با من كه از هر جهت مرا مى شناسى ، جنگ مى كنى ؟!
اين چه كارى است كه انجام مى دهى ؟
اگر همراه من باشى و آن ها را كه دشمنان من و خدا و رسولش هستند
رها كنى ، همانا در پيشگاه خداوند متعال مقرّب خواهى شد.
عمر بن سعد در پاسخ ، به آن حضرت چنين گفت : مى ترسم خانه ام را
خراب كنند؛ و زندگى و اموالم را به غارت ببرند.
امام عليه السّلام فرمود: من بهتر از آن را برايت تضمين مى كنم .
عمر گفت : بر خانواده و بچّه هايم مى ترسم كه به آن ها آسيبى برسد.
حضرت فرمود: من سلامتى آن ها را نيز تضمين مى نمايم .
در اين لحظه عمر بن سعد ساكت ماند و ديگر جوابى نداد.
امام حسين عليه السّلام روى مبارك خود را از او برگرداند و
فرمود:اى عمر! تو را چه شده است ؟!
خدا تو را بكشد؛ و مورد مغفرت و رحمت خويش قرارت ندهد.
سوگند به خداوند، اميدوارم كه از گندم عراق نخورى .
عمر در كمال بى حرمتى اظهار داشت : جو، عوض گندم خواهد بود؛ و سپس
برخاستند و از يكديگر جدا گشتند و هر كدام با همراهان خود به محلّ
خود بازگشتند.(56)
نكاتى حسّاس با گذرى بر شب آخر تا عروج
مرحوم شيخ مفيد رحمة اللّه عليه و ديگر محدّثين و تاريخ
نويسان در كتاب هاى مختلف آورده اند:
چون شب عاشورا فرا رسيد حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه
به جهت خستگى بيش از حدّ، جلوى خيمه نشسته بود و سر مبارك خود را
بر سر زانوهاى خود نهاده ، تا قدرى استراحت نمايد.
پس ناگهان حضرت زينب عليها السّلام با شنيدن صداى صيحه اسبان و
هجوم دشمنان ، نزديك برادرش امام حسين عليه السّلام آمد و به آن
حضرت خطاب كرد و اظهار داشت : اى برادر! آيا صداى اسبان را نمى
شنوى ، كه هجوم آورده اند؟!
پس امام حسين عليه السّلام سر از زانوى خود برداشت و ايستاد؛ و آن
گاه برادر خود حضرت اباالفضل العبّاس عليه السّلام را صدا كرد و
فرمود: برادرجان عبّاس ! حركت كن و به سوى مهاجمين برو؛ و از ايشان
بخواه كه امشب را به ما مهلت دهند، تا در اين شب با پروردگار متعال
مناجات و راز و نياز نمائيم .
خدا مى داند كه من نماز و تلاوت قرآن ، همچنين مناجات و استغفار به
درگاه خداوند متعال را خيلى دوست دارم .
لذا حضرت اباالفضل عليه السّلام از آن ها مهلت گرفت .
و در آن شب امام حسين عليه السّلام و ديگر اصحاب و ياران آن حضرت
هر كدام به نوعى مشغول عبادت و استغفار و راز و نياز با قاضى
الحاجات شدند.
و هنگامى كه نماز صبح عاشوراء را اقامه نمودند، ناگاه تعدادى از
لشكر دشمن به سمت خيمه هاى حضرت ، هجوم آوردند و شمر ملعون در
حالتى كه فرماندهى آن ها را به عهده داشت ، نعره مى كشيد و به امام
عليه السّلام و اهل بيت رسالت جسارت مى كرد.
يكى از ياران حضرت ، به نام مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه خواست تا
شمر را مورد هدف تير قرار دهد.
ولى حضرت سلام اللّه عليه ضمن ممانعت از تيراندازى ، فرمود: من
دوست ندارم كه ما شروع كننده جنگ و كشتار باشيم .
پس از آن حضرت جلو آمد و لشكر عمر بن سعد را موعظه نصيحت كرد ولى
سودى نبخشيد.
و در نهايت ، سپاه دشمن با فرماندهى عمر بن سعد تيراندازى به سمت
امام حسين عليه السّلام و اصحاب باوفايش را آغاز كردند.
و چون اصحاب و ياران حضرت يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند، و امام
عليه السّلام در ميدان نبرد تنها ماند؛ ولى آن حضرت باز هم براى
اتمام حجّت ، دشمنان را موعظه و راهنمائى نمود.
و بطور مرتّب از آن ها درخواست آب مى كرد.
امّا آن سنگ دلان به جاى آن كه به حضرت پاسخى دهند؛ و با اين كه از
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده بودند، كه وى يكى از دو سيّد
جوانان اءهل بهشت مى باشد، اعتنائى نكرده ؛ و اءطراف حضرت را
محاصره كرده و هر كسى به شيوه اى امام عليه السّلام را هدف پرتاب
تير، سنگ ، نيزه و ... قرار مى داد.
تا آن كه حضرت عليه السّلام در اءثر شدّت جراحات و نيز تشنگى بيش
از حدّ نقش بر زمين گرديد.
در همين بين ، دشمنان براى غارت اموال زنان و كودكان به خيمه ها
يورش بردند؛ و چون حضرت متوجّه هجوم دشمن به خيمه اهل و عيال خود
شد، فريادى بر آن ها كشيد:
واى بر شماها، اى پيروان ابوسفيان ! اگر دين نداريد و از روز قيامت
نمى هراسيد، آزاده و با غيرت باشيد، و اگر مرد هستيد مردانه
بجنگيد.
در اين هنگام ، شمر ملعون صدا كرد: اى حسين ! چه مى گوئى ؟
حضرت سلام اللّه عليه فرمود: مى گويم شما با من جنگ مى كنيد و زنان
چه گناهى دارند، سربازان و نيروهاى خود را تا من زنده هستم از حرم
و ناموس من دور نگه داريد و ايشان را مورد تجاوز و اذيّت قرار
ندهيد.
پس دشمن عقب گرد كرد و عمر بن سعد ملعون دستور داد كه برويد كار او
را تمام كنيد.
و چند نفر از فرماندهان لشكر آمدند و خواستند حضرت ابا عبداللّه
الحسين عليه السّلام را به شهادت برسانند، ولى طاقت نياوردند و
بازگشتند.
تا آن كه در نهايت ، شمر ملعون وارد قتلگاه شد و با وضعى رقّت بار
و دلخراش سر مقدّس آن امام مظلوم و غريب را از بدن جدا كرد(57)
كه زبان و قلم از گفتار آن شرم دارد.
صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ، وَعَلى جَميعِ الشُّهَداءِ،
وَرَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
وَلَعَنَةُ اللّهُ على قاتِليهِ وَ ظالِميهِ، وَمَنْ اءَسَّسَ
اءساسَ الظُّلْمِ وَالْجَورِ عَلى اءهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ.
آمّينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ.
در رثاى پنجمين اختر تابناك ولايت
آمدم در كربلا تا با خدا سودا
كنم
|
از دل و جان حكم او را مو به مو
اجرا كنم
|
آمدم تا در ره عهدى كه بستم با
خدا
|
دين و قرآن را به خون خويشتن
احيا كنم
|
آمدم تا برگه آزادى اسلام را
|
با نثار خون هفتاد و دو تن امضا
كنم
|
آمدم تا نخل توحيد خدا را بارور
|
با نثار اكبر و عبّاس مه سيما
كنم
|
آمدم تا بر عليه دشمنان جدّ خود
|
با قيام خويش بر پا، محشر عظمى
كنم
|
آمدم تا تشنه لب ، جان در ره
جانان دهم
|
نقش خود را در زمين كربلا ايفا
كنم
|
آمدم تا بندگان را رهنمائى سوى
حقّ
|
با اسيرى رفتن ذريّه زهراء كنم
|
آمدم تا با نثار كودك شش ماهه
ام
|
زاده مرجانه را بى چاره و رسوا
كنم
(58)
|
شرح احوال شهيدان ، گرچه زد آتش
به جانم
|
از غم سالار ايشان ، سوخت مغز
استخوانم
|
يادم آمد رفتنش ، چون با تن
تنها به ميدان
|
اشك ريزان همچو باران ، از سحاب
ديدگانم
|
از پى اتمام حجّت ، ايستاد آن
حجّت حقّ
|
ليك با حالى كه تقريرش نگنجد در
زبانم
|
گفت و اى ، لشكر من آخر زِيْن
عرش كردگارم
|
بنده خاصّ خدا و پادشاه إ نس و
جانم
|
علّت ايجاد موجودات و سِرّ كاف
و نونم
|
مقصد و مقصود حقّ از خلقت كَون
و مكانم
|
واجب ممكن نما و ممكن واجب
صفاتم
|
اوّلين مخلوق خلاّق زمين و
آسمانم
|
صورت انسان كامل از سلاله ماء و
طينم
|
احسن التّقويم حقّ را معنى و
شرح و بيانم
|
يادگار حيدر صفدر، اميرالمؤ
منينم
|
زاده خيرالبشر، پيغمبر آخر
زمانم
|
شاه بطحا، ماه يثرب ، زاده
زهراى اطهر
|
گر نباشم ، هر چه باشم ، من شما
را ميهمانم
|
پنج درس ارزنده و آموزنده
1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت
تمام شعله ور بود.
در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و
به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به
ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم
.
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و
فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛
بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و
نمازمان را بخوانيم .
ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين
و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را
سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه
نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه
اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان
نماز خوف اقامه نمودند
(59).
2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به
محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش
قلبش بسيار شديد بود گفت :
اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام
با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از
دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف
باشيم .
اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از
كوفه و ديگر شهرها جمع نما.
امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست
آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.
(60)
3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد،
نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد.
همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره
نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت
خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد
(61).
4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه
عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات
اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد.
شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك
است ؟!
حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و
نيز درباره عبّاس فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد
(كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).
(62)
5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن
را به چهار بخش تقسيم نمود:
عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و
واقعيّات .
عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و
لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.
(63)
مدح و منقبت پنجمين اختر امامت
آن كه جانان طلبد، بهر چه خواهد
جان را
|
ترك جان گوى ، اگر مى طلبى
جانان را
|
قرب جانان ، هوس هر دل و جان
نيست ، ولى
|
دل كسى داد به جانان ، كه
نخواهد جان را
|
دعوى عشق و محبّت نه به حرف است
، حكيم
|
بايد از خون گلو زد رقم اين
عنوان را
|
بندگان را همه بر لقمه نظر باشد
و بس
|
چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را
|
تا نميرى ز خودى ، زنده نگردى
به خداى
|
نفى كفر است ، كه اثبات كند
ايمان را
|
عالِم آن است ، كه آزادى عالَم
طلبد
|
كامل آن است ، كه از خلق برد
نُقصان را
|
كيست آن بنده زيبنده به جز نفس
حسين
|
كه به لطفى اثر از قهر برد
يزدان را
|
بحر موّاج كرم اوست كه با تشنه
لبى
|
نخورد آب و دهد آب لب عطشان را
|
خالق عزّ و جلّ كرد ز ايجاد
حسين
|
ختم بر امّت خاتم كرد و احسان
را
|
ديد پيش از گِل ما بار گُنه بر
دل ما
|
كه آفريد از پى اين درد، خدا
درمان را
|
غرق طوفان گناهيم و به يك قطره
اشك
|
فضل آن بحر كرم بين ، كه خَرد
طوفان را
|
مظهر اسم عَفوُّ است ، چو اين
منبع جود
|
مغفرت جوى و بدين اسم بجو غفران
را
|
حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان
قِدَم
|
بر بنى آدم اگر زد قَدَم عصيان
را
|
آفتاب از افق جود بر آمد كه منم
|
آن كه از پرتو خود، نور كند
نيران را
|
شاه اقليم فتوّت ، عَلَم افراشت
كه من
|
دست گيرى كنم اين امّت سرگردان
را
|
نوع خود را بدهم جان و ز جانان
بخرم
|
تا ببينند ملايك شرف انسان را
|
گوى سبقت به كَرَم در برم از
عالَميان
|
تا نگيرند پس از من به كرم
چوگان را
|
مقصد ممكن و واجب همه تشريف من
است
|
نقطه قطب منم ، دايره امكان را
|
اين چنين شد ز ازل شرط عبوديّت
من
|
كه به خون غلطم و تقديس كنم
سبحان را
|
تا به دامان زندم دست گنه كار
محّب
|
زده ام بهر شفاعت به كمر دامان
را
|
بينش اهل حقيقت ، چون حقيقت بين
است
|
در تو بينند حقيقت ، كه حقيقت
اين است
|
من اگر جاهل گمراهم ، اگر شيخ
طريق
|
قبله ام روى حسين است و همينم
دين است
|
سجده بر نور خدا، در گلِ آدم
نكند
|
چشم شيطان لعين ، چون نظرش بر
طين است
|
ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسين
|
كه جبين و كَفَت از خون سرت
رنگين است
|
خَردَلى بار غمت را دل عالم
نكشد
|
آه از اين بار امانت ، كه عجب
سنگين است
|
پيكرت مظهر آيات شد از ناوك تير
|
بدنت مصحف و سيمات مگر ياسين
است
|
باغ عشق است ، مگر معركه
كربُبَلا
|
كه ز خونين كفنان غرق گُل و
نسرين است
|
بوسه زد خسرو دين بر دهن اصغر و
گفت
|
دهنت باز ببوسم ، كه لبت شيرين
است
|
شير دل آب كند، بيند اگر كودك
شير
|
جاى شيرش به گلو آب دم زوبين
است
|
از قفا دشمن و اطفال تو هر سو
به فرار
|
چون كبوتر كه به قهر از پى او
شاهين است
|
در خَم طُرّه اكبر، دل ليلا مى
گفت
|
سفرم جانب شام و وطنم در چين
است
|
دخترى را به كه گويم كه سر نعش
پدر
|
تسليت سيلى شمر و سر نِىْ تسكين
است
(64)
|
چهل حديث گهربار منتخب
قالَ الاْ مامُ اءبُوعَبْدِاللّهِ
الْحُسَيْن ، صَلَواتُاللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ:
1 - إ نَّ قَوْما عَبَدُواللّهَ رَغْبَةً
فَتِلْكَ عِبادَةُالتُّجارِ، وَإ نَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ
رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُالْعَبْيدِ، وَإ نَّ قَوْما
عَبَدُوااللّهَ شُكْرا فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْاءحْرارِ، وَهِيَ
اءفْضَلُ الْعِبادَةِ.(65)
ترجمه :
فرمود: همانا، عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت
عبادت مى كنند كه آن يك معامله و تجارت خواهد بود.
و عدّه اى ديگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستايش مى كنند كه
همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد.
و طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس از روى معرفت ، خداوند متعال را
عبادت و ستايش مى نمايند؛ و اين نوع ، عبادت آزادگان است كه بهترين
عبادات مى باشد.
2 - قالَ عليه السّلام : إِنَّ
اءجْوَدَالنّاسِ مَنْ اءعْطى مَنْ لا يَرْجُوهُ، وَ إ نَّ اءعْفَى
النّاسِ مَنْ عَفى عَنْ قُدْرَةٍ، وَ إ نَّ اءَوْصَلَ النّاسِ مَنْ
وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ.(66)
ترجمه :
فرمود: همانا سخاوتمندترين مردم آن كسى است كه كمك نمايد به كسى كه
اميدى به وى نداشته است .
و بخشنده ترين افراد آن شخصى است كه - نسبت به ظلم ديگرى با آن كه
توان انتقام دارد - گذشت نمايد.
صله رحم كننده ترين مردم و ديد و بازديد كننده نسبت به خويشان ، آن
كسى ست كه صله رحم نمايد با كسى كه با او قطع رابطه كرده است .
3 - قيلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ عَلَيْهِ
السَّلامَ: مُلْكُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْ حْسانِ، قيلَ: فَمَا
النَّقْصُ؟ قالَ: التَّكَلُّفُ لِما لا يُعنيكَ.(67)
ترجمه :
از حضرت سؤ ال شد كرامت و فضيلت در چيست ؟ در پاسخ فرمود: كنترل و
در اختيار داشتن زبان و سخاوت داشتن ، سؤ ال شد نقص انسان در چيست
؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه كه مفيد و سودمند نباشد.
4 - قالَ عليه السّلام : النّاسُ
عَبيدُالدُّنْيا، وَالدّينُ لَعِبٌ عَلى اءلْسِنَتِهِمْ،
يَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإ ذا مُحِصُّوا
بِالْبَلاء قَلَّ الدَّيّانُونَ.(68)
ترجمه :
فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنيا هستند و مذهب ، بازيچه
زبانشان گرديده است و براى إ مرار معاش خود، دين را محور قرار داده
اند - و سنگ اسلام را به سينه مى زنند - .
پس اگر بلائى همانند خطر - مقام و رياست ، جان ، مال ، فرزند و
موقعيّت ، ... - انسان را تهديد كند، خواهى ديد كه دين داران واقعى
كمياب خواهند شد.
5 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ الْمُؤْمِنَ
لايُسى ءُ وَلايَعْتَذِرُ، وَالْمُنافِقُ كُلَّ يَوْمٍ يُسى ءُ
وَيَعْتَذِرُ.(69)
ترجمه :
ضمن فرمايشى فرمود: همانا شخص مؤ من خلاف و كار زشت انجام نمى دهد
و عذرخواهى هم نمى كند.
ولى فرد منافق هر روز مرتكب خلاف و كارهاى زشت مى گردد و هميشه
عذرخواهى مى نمايد.
6 - قالَ عليه السّلام : إ عْمَلْ عَمَلَ
رَجُلٍ يَعْلَمُ اءنّه ماءخُوذٌ بِالْاءجْرامِ، مُجْزىٍ بِالْإ
حْسانِ.(70)
ترجمه :
فرمود: كارها و اءمور خود را همانند كسى تنظيم كن و انجام ده كه مى
داند و مطمئن است كه در صورت خلاف تحت تعقيب قرار مى گيرد و مجازات
خواهد شد.
و در صورتى كه كارهايش صحيح باشد پاداش خواهد گرفت .
7 - قالَ عليه السّلام : عِباداللّهِ
لاتَشْتَغِلُوا بِالدُّنْيا، فَإ نَّ الْقَبْرَ بَيْتُ الْعَمَلِ،
فَاعْمَلُوا وَلاتَغْعُلُوا.(71)
ترجمه :
فرمود: اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنيا - و تجمّلات آن -
قرار ندهيد كه همانا قبر، خانه اى است كه تنها عمل - صالح - در آن
مفيد و نجات بخش مى باشد، پس مواظب باشيد كه غفلت نكنيد.
8 - قالَ عليه السّلام : لاتَقُولَنَّ فى
اءخيكَ الْمُؤ مِنِ إ ذا تَوارى عَنْكَ إ لاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ
اءنْ يَقُولَ فيكَ إ ذا تَوارَيْتَ عَنْهُ.(72)
ترجمه :
فرمود: سخنى - كه ناراحت كننده باشد - پشت سر دوست و برادر خود
مگو، مگر آن كه دوست داشته باشى كه همان سخن پشت سر خودت گفته شود.
9 - قالَ عليه السّلام :يا بُنَىَّ إ يّاكَ
وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِرا إ لاّ اللّهَ.(73)
ترجمه :
فرمود: بپرهيز از ظلم و آزار رساندن نسبت به كسى كه ياورى غير از
خداوند متعال نمى يابد.
10 - قالَ عليه السّلام : إ نّى لااءرى
الْمَوْتَ إ لاّ سَعادَة ، وَلاَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إ لاّ
بَرَما.(74)
ترجمه :
فرمود: به درستى كه من از مرگ نمى هراسم و آن را جز سعادت نمى بينم
.
و همچنين زندگى با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ مى شناسم .
11 - قالَ عليه السّلام : مَنْ لَبِسَ
ثَوْبا يُشْهِرُهُ كَساهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثَوْبا مِنَ
النّارِ.(75)
ترجمه :
در احاديث امام حسن عليه السّلام هم آمده است .
فرمود: هركس لباس شهرت و انگشت نما بپوشد، خداوند او را در روز
قيامت لباسى از آتش خواهد پوشانيد.
12 - قالَ عليه السّلام : اءنَا قَتيلُ
الْعَبَرَةِ(76)،
لايَذْكُرُنى مُؤْمِنٌ إ لاّ اِسْتَعْبَرَ.(77)
ترجمه :
فرمود: من كشته گريه ها و اشك ها هستم ، هيچ مؤ منى مرا ياد نمى
كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشك هايش جارى خواهد شد.
13 - قالَ عليه السّلام : لَوْ شَتَمَنى
رَجُلٌ فى هذِهِ الاُْذُنِ، وَ اءَوْمى إ لى الْيُمْنى ،
وَاعْتَذَرَ لى فى الْاءُخْرى لَقَبِلْتُ ذلِكَ مِنْهُ، وَ ذلِكَ
اءَنَّ اءَميرَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِالسّلام حَدَّثَنى اءَنَّهُ
سَمِعَ جَدّى رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَسَلَّمَ يَقُولُ: لايَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ
الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ اءَوْ مُبْطِلٍ.(78)
ترجمه :
فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم كه شخصى مرا دشنام مى دهد و سپس
معذرت خواهى او را بفهمم ، از او مى پذيرم و گذشت مى نمايم ، چون
كه پدرم اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام از جدّم رسول خدا صلّى
اللّه عليه و آله روايت نمود:
كسى كه پوزش و عذرخواهى ديگران را نپذيرد، بر حوض كوثر وارد نخواهد
شد.
14
- قيلَ لِلْحُسَيْنِ بن علىّ عليه
السّلام : مَنْ اءعْظَمُ النّاسِ قَدْرا؟
قالَ: مَنْ لَمْ يُبالِ الدُّنْيا فى يَدَيْ
مَنْ كانَتْ.(79)
ترجمه :
از حضرت سؤ ال شد: با شخصيّت ترين افراد چه كسى است ؟
در جواب فرمود: آن كسى است كه اهميّت ندهد كه دنيا در دست چه كسى
مى باشد.
15 - قالَ عليه السّلام : مَنْ عَبَدَاللّهَ
حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اءمانيهِ وَكِفايَتِهِ.(80)
ترجمه :
فرمود: هركس خداوند متعال را با صداقت و خلوص ، عبادت و پرستش
نمايد؛ خداى متعال او را به بهترين آرزوهايش مى رساند و امور
زندگيش را تاءمين مى نمايد.
َعليه السّلام : احْذَرُوا كَثْرَةَ الْحَلْفِ، فِإ نَّهُ يَحْلِفُ
الرَّجُلُ لِعَلَلٍ اءرَبَعَ: إ مّا لِمَهانَةٍ يَجِدُها فى
نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلى الضَّراعَةِ إ لى تَصْديقِ النّاسِ إ
يّاهُ. وَ إ مّا لِعَىٍّ فى الْمَنْطِقِ، فَيَتَّخِذُ الاْ يْمانَ
حَشْوا وَصِلَةً لِكَلامِهِ. وَ إ مّا لِتُهْمَةٍ عَرَفَها مِنَ
النّاسِ لَهُ، فَيَرى اءَنَّهُمْ لايَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إ لاّ
بِالْيَمينِ. وَ إ مّا لاِ رْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَيْرِ
تَثْبيتٍ.
(81)
ترجمه :
فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانيد كه همانا انسان به جهت يكى
از چهار علّت سوگند ياد مى كند:
در خود احساس سستى و كمبود دارد، به طورى كه مردم به او بى اعتماد
شده اند، پس براى جلب توجّه مردم كه او را تصديق و تاءييد كنند،
سوگند مى خورد.
و يا آن كه گفتارش معيوب و به دور از حقيقت است ، و مى خواهد با
سوگند، سخن خود را تقويت و جبران كند.
و يا در بين مردم متّهم است - به دروغ و بى اعتمادى - پس مى خواهد
با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نمايد.
و يا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است - هر زمان به نوعى سخن مى
گويد - و زبانش به سوگند عادت كرده است .
17 - قالَ عليه السّلام : اءيُّما إ
ثْنَيْنِ جَرى بَيْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ اءَحَدُهُما رِضَى
الاَّْخَرِ،كانَ سابِقَهُ إ لىَ الْجَنّةِ.(82)
ترجمه :
فرمود: چنانچه دو نفر با يكديگر نزاع و اختلاف نمايند و يكى از آن
دو نفر، در صلح و آشتى پيشقدم شود، همان شخص سبقت گيرنده ، جلوتر
از ديگرى به بهشت وارد مى شود.
18 - قالَ عليه السّلام : وَاعْلَمُوا إ نَّ
حَوائِجَ النّاسِ إ لَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللّه عَلَيْكُمْ، فَلا
تَميلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِما.(83)
ترجمه :
فرمود: توجّه داشته باشيد كه احتياج و مراجعه مردم به شما از نعمت
هاى الهى است ، پس نسبت به نعمت ها روى ، بر نگردانيد؛ وگرنه به
نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.
19 - قالَ عليه السّلام : يَابْنَ آدَم ،
اُذْكُرْ مَصْرَعَكَ وَ مَضْجَعَكَ بَيْنَ يَدَى اللّهِ، تَشْهَدُ
جَوارِحُكَ عَلَيْكَ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الْاءقْدام .(84)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بياد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در
قبر، همچنين بياد آور كه درپيشگاه خداوند قرار خواهى گرفت و اعضاء
و جوارحت بر عليه تو شهادت خواهند داد، در آن روزى كه قدم ها لرزان
و لغزان مى باشد.
20 - قالَ عليه السّلام : مُجالَسَةُ اءهْلِ
الدِّناءَةِ شَرُّ، وَ مُجالَسَةُ اءهْلِ الْفِسْقِ ريبَةٌ.(85)
ترجمه :
فرمود: همنشينى با اشخاص پست و رذل سبب شرّ خواهد گشت ، و همنشينى
و مجالست با معصيت كاران موجب شكّ و بدبينى خواهد شد.
21 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ اللّهَ
خَلَقَ الدُّنْيا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ اءهْلَها لِلْفَناءِ.(86)
ترجمه :
فرمود: به درستى كه خداوند متعال دنيا - و اموال آن - را براى
آزمايش افراد آفريده است .
و همچنين موجودات دنيا را جهت فناء - و انتقال از اين دنيا به
جهانى ديگر - آفريده است .
22 - قالَ عليه السّلام : لايَاءمَنُ يوم
الْقِيامَةِ إ لاّ مَنْ قَدْ خافَ اللّهَ فى الدُّنْيا.(87)
ترجمه :
فرمود: كسى در روز قيامت از شدائد و اءحوال آن در اءمان نمى باشد،
مگر آن كه در دنيا از خداوند متعال ترس داشته باشد - و اهل گناه و
معصيت نگردد - .
23 - قالَ عليه السّلام : لِكُلِّ داءٍ
دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الا سْتِغْفارِ.(88)
ترجمه :
فرمود: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه
، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند مى باشد.
24 - قالَ عليه السّلام : مَنْ قَرَءَ آيَةً
مِنْ كِتابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فى صَلاتِهِ قائِما، يُكْتَبُ
لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِاءةُ حَسَنَة .(89)
ترجمه :
فرمود: هركس آيه اى از قرآن را در نمازش تلاوت نمايد، خداوند متعال
در مقابل هر حرفى از آن يكصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مى نمايد.
25 - قالَ عليه السّلام : سَبْعَةُ اءشْياءٍ
لَمْ تُخْلَقْ فى رَحِمٍ:
فَاءوّلُها آدَمُ( عليه السّلام )، ثُمَّ
حَوّاء، وَالْغُرابُ، وَ كَبْشُ إ بْراهيم ( عليه السّلام )،
وَناقَةُاللّهِ، وَعَصا مُوسى ( عليه السّلام )، وَالطَّيْرُالَّذى
خَلَقَهُ عيسىَ بْنُ مَرْيَم (عليهماالسّلام ).(90)
ترجمه :
ضمن جواب سؤ ال هاى پادشاه روم ، فرمود: آن هفت موجودى كه بدون
خلقت در رحم مادر، آفريده شده اند، عبارتند از:
حضرت آدم عليه السّلام و همسرش حوّاء.
و كلاغى كه براى راهنمائى دفن هابيل آمد.
و گوسفندى كه براى قربانى ، به جاى حضرت اسماعيل عليه السّلام آمد.
و شترى كه خداوند براى پيامبرش ، حضرت صالح فرستاد.
و عصاى حضرت موسى عليه السّلام .
و هفتمين موجود آن پرنده اى بود كه توسّط حضرت عيسى عليه السّلام
آفريده شد.
26 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ اَعْمالَ
هذِهِ الاُْمَّةِ ما مِنْ صَباحٍ إ لاّ و تُعْرَضُ عَلَى اللّهِ
تَعالى .(91)
ترجمه :
فرمود: همانا - نامه كردار و - اءعمال اين امّت ، در هر صبحگاه بر
خداوند متعال عرضه مى گردد.
27 - قالَ عليه السّلام : إ
جْتَنِبُواالْغِشْيانَ فى اللَّيْلَةِالَّتى تُريدُون فيها
السَّفَرَ، فإ نَّ مَنْ فَعَلَ ذلِكَ، ثُمَّ رُزِقَ وَلَدٌ كانَ
جَوّالَةً.(92)
ترجمه :
فرمود: در آن شبى كه قصد مسافرت داريد، با همسر خود زناشوئى نكنيد،
كه چنانچه عمل زناشوئى انجام گردد و در آن زمان فرزندى منعقد شود،
بسيار متحرّك و افكارش مغشوش مى باشد.
28 - قالَ عليه السّلام : الرّكْنُ
الْيَمانى بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْجَنَّةِ، لَمْ يَمْنَعْهُ مُنْذُ
فَتَحَهُ، وَإ نَّ ما بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ - الا سْوَد
وَالْيَمانى - مَلَكٌ يُدْعى هُجَيْرٌ، يُؤَمِّنُ عَلى دُع
اءِالْمُؤْمِنينَ.(93)
ترجمه :
فرمود: رُكن يَمانىِ كعبه الهى ، دربى از درب هاى بهشت است و مابين
ركن يمانى و حجرالا سود ملك و فرشته اى است كه براى استجابت دعاى
مؤ منين آمّين مى گويد.
29 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ الْغِنى
وَاْلِعزَّ خَرَجا يَجُولانِ، فَلَقيا التَّوَكُلَّ فَاسْتَوْطَنا.(94)
ترجمه :
فرمود: عزّت و بى نيازى - هر دو - شتاب زده به دنبال پناهگاهى مى
دويدند، چون به توكّل برخورد كردند، آرامش پيدا نموده و آن را
پناهگاه خود قرار دادند.
30 - قالَ عليه السّلام : مَنْ نَفَّسَ
كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ، فَرَّجَ اللّهُ عَنْهُ كَرْبَ الدُّنْيا
والْآخِرَةِ.(95)
ترجمه :
فرمود: هركس گره اى از مشكلات مؤ منى باز كند و مشكلش را برطرف
نمايد، خداوند متعال مشكلات دنيا و آخرت او را اصلاح مى نمايد.
31 - قالَ عليه السّلام : مَنْ والانا
فَلِجَدّى صلّى اللّه عليه و آله والى ، وَمَنْ عادانا فَلِجَدّى
صلّى اللّه عليه و آله عادى .(96)
ترجمه :
فرمود: هر كه ما را دوست بدارد و پيرو ما باشد، پس دوستى و محبّتش
به جهت جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد.
و هركس با ما دشمن و كينه توز باشد، پس دشمنى و مخالفت او به جهت
جدّم رسول خدا خواهد بود.
32 - قالَ عليه السّلام : يَابْنَ آدَمَ،
اءُذْكُرْ مَصارِعَ آبائِكَ وَ اءبْنائِكَ، كَيْفَ كانُوا، وَ
حَيْثُ حَلّوُا، وَ كَاءَنَّكَ عَنْ قَليلٍ قَدْ حَلَلْتَ
مَحَلَّهُمْ.(97)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بياد آور آن لحظاتى را كه پدران و فرزندان -
و دوستان - تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعيّت
و موقعيّتى بودند و سرانجام به كجا منتهى شدند و كجا رفتند.
و بينديش كه تو نيز همانند آن ها به ايشان خواهى پيوست - پس مواظب
اعمال و رفتار خود باش - .
33 - قالَ عليه السّلام : يَاابْنَ آدَمَ، إ
نَّما اءنْتَ اءيّامٌ، كُلَّما مَضى يَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ.(98)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بدرستى كه تو مجموعه اى از زمان ها و روزگار
هستى ، هر آنچه از آن بگذرد، زمانى از تو فانى و سپرى گشته است -
بنابراين لحظات عمرت را غنيمت شمار كه جبران ناپذير است - .
34 - قالَ عليه السّلام : مَنْ حاوَلَ أ
مْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كانَ أ فْوَتُ لِما يَرْجُو وَ أ سْرَعُ
لِمَجيى ءِ ما يَحْذَرُ.(99)
ترجمه :
فرمود: هركس از روى نافرمانى و معصيتِ خداوند، كارى را انجام دهد،
آنچه را آرزو دارد سريع تر از دست مى دهد و به آنچه هراسناك و
بيمناك مى باشد مبتلا مى گردد.
35 - قالَ عليه السّلام : الْبُكاءُ مِنْ
خَشْيَةِاللّه نَجاتٌ مِنَ الّنارِ وَ قالَ: بُكاءُالْعُيُونِ، وَ
خَشْيَةُالْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَةِاللّهِ.(100)
ترجمه :
فرمود: گريان بودن به جهت ترس از - عذاب - خداوند، سبب نجات از آتش
دوزخ خواهد بود؛ و فرمود: گريان بودن چشم و خشيت داشتن دل ها يكى
از نشانه هاى رحمت الهى - براى بنده - است .
36 - قالَ عليه السّلام : لايَكْمِلُ
الْعَقْلُ إ لاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ.(101)
ترجمه :
فرمود: بينش و عقل و درك انسان تكميل نمى گردد مگر آن كه - اءهل
حقّ و صداقت باشد و - از حقايق ، تبعيّت و پيروى كند.
37 - قالَ عليه السّلام : اءَهْلَكَ النّاسَ
إ ثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.(102)
ترجمه :
فرمود: دو چيز مردم را هلاك و بيچاره گردانده است :
يكى ترس از اين كه مبادا در آينده فقير و نيازمند ديگران گردند.
و ديگرى فخر كردن - در مسائل مختلف - و مباهات بر ديگران است .
38 - قالَ عليه السّلام : مَنْ عَرَفَ حَقَّ
اءَبَوَيْهِ الاْ فْضَلَيْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ، وَ اءطاعَهُما،
قيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فى اءيِّ الْجِنانِ شِئْتَ.(103)
ترجمه :
فرمود: هر شخصى كه حقّ والدينش محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، و
علىّ عليه السّلام را كه با شرافت و با فضيلت ترين انسان ها هستند،
بشناسد و - در تمام امور زندگى - از ايشان تبعيّت و اطاعت كند؛ در
قيامت به او خطاب مى شود:
هر قسمتى از بهشت را كه خواستار باشى ، مى توانى انتخاب كنى و در
آن وارد شوى .
39 - قالَ عليه السّلام : مَنْ طَلَبَ رِضَى
اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ
طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَى
النّاسِ.(104)
ترجمه :
فرمود: هركس رضايت و خوشنودى خداوند را - در اءمور زندگى - طلب
نمايد گرچه همه افراد از او رنجيده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات
او را كفايت خواهد نمود.
و كسى كه رضايت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب
پروردگار باشد، خداوند اءمور اين شخص را به مردم واگذار مى كند.
40 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ شيعَتَنا
مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَل .(105)
ترجمه :
فرمود: شيعيان و پيروان ما - اهل بيت رسالت - آن كسانى هستند كه
اءفكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبى سلامت و
تهى باشد.