تربيت در سيره و سخن امام حسن مجتبى عليه السلام

عبدالكريم پاك نيا

- ۴ -


16. تقويت انديشه هاى مثبت  
مربيان و والدين علاوه بر اينكه كودكان و نوجوانان را به تفكر سوق مى دهند، لازم است با ايجاد و تقويت انديشه هاى مثبت و سازنده در افكار آنان تاثير گذاشته و افكار پسنديده و انسانى را در مخيله آنان جاى دهند.
انديشيدن براى فداكارى ، ايثار، گذشت ، تحمل مشكلات در راه هدف هاى عالى زندگى ، استقامت و پايدارى ، سخاوت ، كرامت ، كمك به هم نوع مى تواند، مسير زندگى را به سوى رشد و كسب فضائل انسانى سوق دهد.
روانشناسان معتقدند: مثبت انديشى در روان كودك و رشد انسان ها به سوى كمال تاثير فراوانى دارد و انسان در اثر افكار و انديشه هاى زيبا و پسنديده ، آرامش روان و زندگى سالم و راحتى خواهد داشت . عادت دادن فرزندان به انديشه هايى همچون روحيه قناعت ورزى ، خدمت به مردم ، شكيبايى و صفات ارزنده اى همچون : علو همت ، توكل به خدا، اميدوارى به آينده اى مطلوب ، تلاش براى نيل به آرمان ها و خواسته هاى مطلوب ، راز موفقيت در زندگى و موجب آرامش درونى است . كسانى كه چنين انديشه هايى را در سر مى پرورانند، مطمئنا از آرامش روان و شخصيت سالمى برخوردار خواهند بود. حضرت مجتبى عليه السلام در ترغيب به انديشه هاى مثبت و عادت كردن به افكار سالم سخنان و اشعار دل انگيزى دارد كه بعضى از آنان چنين است :

لئن ساءنى دهر عزمت تصبرا
و كل بلاء لا يدوم يسير
و ان سرنى لم ابتهج بسروره
و كل سرور لا يدوم حقير (151)
اگر دنيا مرا ناخشنود مى سازد، شكيبايى پيشه مى كنم و هر بلاى ناپايدارى بالاخره تمام شدنى است و اگر دنيا مرا خشنود و مسرور گرداند، من به شادمانى او خوشحال نمى شوم ، زيرا هر شادى ناپايدار حقير و اندك است .
آن حضرت در سخن ديگرى مى فرمايد: اگر نيازمندى به نزد من آيد، مى گويم اى كسى كه اكرام به او بر من واجب فورى است ، و اى كسى كه فضل او بر هر فاضلى برترى دارد، خوش آمدى ، كه بهترين روز جوانمرد وقتى است كه از او حاجتى درخواست مى شود (152).
اگر انديشه هاى پاك و مثبت را به گونه اى عميق و ريشه دار با جان و عواطف كودكان و نوجوانان عجين كنيم ، بى ترديد به انگيزه هاى پسنديده و رفتارهاى اخلاقى مناسب و مطلوب منجر خواهد شد. مثلا اگر انسان انديشه حضور در محضر خداوند را در سر بپروراند، در او معنويت و نيرويى ايجاد مى شود كه در برابر قوى ترين نيروهاى مخالف و هواهاى نفسانى ايستادگى مى كند، و يا مثلا اين گفتار امام مجتبى عليه السلام را كه مى فرمايد:
ان المومن يتزود و الكافر يتمنع (153)؛ مومن به دنيا به عنوان وسيله و متاع سفر مى نگرد. اما كافر به عنوان بهره ماندگار و هميشگى نگاه مى كند. به عنوان انديشه و تفكر در ذهن خود پرورش دهيم و دنيا را وسيله و پل آخرت بدانيم ، چقدر آرامش روحى و روانى خواهيم داشت .
17. تنبيه و شرائط آن  
تنبيه از شيوه هاى تربيت نيست بلكه به عنوان عاملى بازدارنده بوده و هميشه در كنار تشويق مطرح مى شود. چنان كه از لغت تنبيه پيداست ، به معناى آگاه كردن متربى به خطاى خويش است و اساسا يك امر اصلاحى است نه انتقامجويى و يا وسيله اى براى خالى كردن عقده هاى والدين و مربيان .
در يكى از روايات مى خوانيم ، روزى يكى از غلامان حضرت امام حسن عليه السلام مرتكب خطايى شد كه بايد تنبيه و مجازات مى شد. حضرت فرمود كه او را تنبيه نمايند. غلام كه به اشتباه خود پى برده و از رفتار زشت خود پشيمان بود، ملتمسانه گفت : سرورم ! انسان هاى بزرگوار از گنه كاران عفو مى كنند. فرمود: از خطايت درگذشتم . غلام ادامه داد: والله يحب المحسنين ؛ خداوند نيكوكاران را دوست دارد. آن حضرت او را آزاد نمود و دو برابر حقوقش را به او پرداخت (154).
پس چنان كه ملاحظه مى شود، در سيره تربيتى امام حسن عليه السلام تنبيه به عنوان يك عامل بازدارنده و اصلاحى مورد استفاده قرار مى گيرد و در صورت اصلاح رفتار، ديگر نيازى به تنبيه نيست . آن حضرت در مورد كوتاهى و سست عهدى ياران خويش آنان را سرزنش و توبيخ نموده و مى فرمايد:
... و كنتم فى مسيركم الى صفين و دينكم امام دنياكم و اصبحتم اليوم و دنياكم امام دينكم (155)؛ شما در مسير صفين پيوسته دين را مقدم مى داشتيد، اما امروز دنيا را پيش روى دينتان قرار داده ايد و دنيا را مقدم بر دين كرده ايد.
در تربيت هر چقدر اصولى و ضابطه مند عمل كنيم ، و هر اندازه كه در جنبه هاى اثباتى آن گام برداريم ، باز هم به بهره گيرى از عوامل بازدارنده نياز داريم . اساسا در يك تربيت صحيح در دو جهت فعاليت لازم است .
اول كه جنبه اثباتى دارد و در اين جهت براى ايجاد رفتار خوب و خصال ستوده تلاش مى شود و در جهت دوم نهى و بازدارى از انجام اعمال زشت و ناپسند است ، در موارد لغزش و خطا و تاثير نكردن روش هاى مثبت ، بايد از تدابير كيفرى مناسب ، بهره گرفت و اين دو جهت تربيتى برگرفته از معارف و آموزه هاى قرآنى است . چرا كه قرآن در كنار تبشير، انذار را مطرح مى كند و در كنار وعده ، وعيد دارد و در مقابل بينات ، كتاب و ميزان ، حديد و ياس ‍ شديد را ارائه مى دهد.
البته قبل از تنبيه بايد سلسله مراتبى را مراعات نمود. از تذكر و اخطار و تحكم و وادار كردن كودك به عمل مطلوب بايد شروع نموده و سپس با توبيخ و ملامت و سرزنش ادامه داده و به قهر، تهديد و تنبيه پرداخت ، در اعمال اين مراتب بايد موارد و شرايطى را مدنظر قرار داد. از جمله اينكه :
اولا - فرد خاطى نبايد در جمع تحقير شود.
ثانيا - تجربه اى سازنده و اصلاحى براى او بشود.
صورت هاى ديگرى نيز براى تنبيه وجود دارد كه از جمله آن ها مى توان به موارد زير اشاره نمود: نگاه ناخشنود و خشم آلود، بى اعتنايى ، محروميت از گردش و تفريح و بازى ، بى توجهى به خواسته ها، خشونت و تندى ، شدت عمل و تنبيه بدنى . البته تنبيه بدنى كارى بسيار حساس و دشوار است و ممكن است در اثر عدم آگاهى ، گذشته از اينكه تنبيه موجب اصلاح در رفتار كودك نباشد، بلكه برعكس به عنوان عاملى در جهت عكس العمل هاى منفى تبديل شود. تنبيه بدنى كودكان در سيره اهل بيت عليهم السلام به غير از موارد استثنايى مطلوب نيست . چنان كه امام هفتم عليه السلام به مردى كه از لغزش و خطاى فرزندش به آن حضرت شكايت مى نمود و راه چاره مى خواست ، فرمود:
فرزندت را نزن و براى تاديب وى از او قهر كن ولى مواظب باش قهرت طولانى نشود (156). همچنين امام مجتبى عليه السلام فرمود:
لا تعاجل الذنب بالعقوبه ، و اجعل بينهما للاعتذار طريقا (157)؛ در مقابل خطاى خطاكار براى عقوبت و تنبيه عجله نكن و در فاصله خطا و تنبيه براى عذرخواهى راهى و فرصتى بگذار.
در خطاى كودكان بايد فرصت داد تا با زبان حال يا قال ، پشيمانى خود را نشان دهند و عذر آن ها را پذيرفت .
البته كودك و نوجوان معمولا به خاطر عللى همچون حب ذات ، غرور نوجوانى ، و يا كم رويى و خجالت ، نمى تواند با صراحت عذرخواهى كرده و پشيمانى خود را اظهار كند، اما والدين نكته سنج و تيزبين از حالات و رفتار و چهره وى آثار پشيمانى و معذرت خواهى را مى فهمند. امام حسن مجتبى عليه السلام در مورد صفات پسنديده يكى از دوستان شايسته خويسش مى گويد:
كان لا يلوم احدا على ما قد يفع العذر فى مثله (158)؛ او در مورد فرد خاطى ، اگر امكان عذر خواهى بود و راهى براى اعتذار وجود داشت از توبيخ خوددارى مى نمود.
در هر صورت تنبيه گاهى به عنوان عامل بازدارنده و در مواردى هم اگر بجا و متناسب صورت گيرد، اثرات سازنده به جاى مى گذارد، در اين صورت تنبيه علاوه بر اصلاح فرد گنه كار نسبت به ديگران جنبه عبرت آموزى و اصلاحى نيز خواهد داشت . چرا كه گاهى در خطاها و لغزش هاى بزرگ كودكان و نوجوانان ، ناگزير بايد فرد خاطى را به طور علنى تنبيه نمود، تا مورد عبرت ديگران شده و آنان عمل اشتباه او را تكرار نكنند. در صورتى كه تنبيهات غيربدنى موثر واقع نشد و تمام مراتب قبل ، انجام شد نوبت به تنبيه بدنى مى رسد و چنان كه اشاره كرديم هدف از تنبيه آگاهى دادن و راهنمايى كودك است نه اينكه فرو نشاندن خشم و عقده گشايى والدين و مربيان . امام صادق عليه السلام فرمود:
در مورد كودكان خطاكار حد شرعى جارى نمى شود، اما بايد به نحو صحيح او را تاديب نمود. (159)
يعنى در مواردى لازم است كه كودك و نوجوان نابالغ تنبيه بدنى هم بشود گر چه حد الهى بر او رسما اجرا نمى شود.
چنان كه گفتيم ، در تنبيه بدنى مراتب قبلى را بايد مراعات نمود و در بكارگيرى تمام روش ها و طرق ممكن تلاش نمود. زيرا در صورت استفاده نابجا و نامناسب ، تنبيه بدنى عواقب و عوارض ناخوشايند و غيرقابل جبران به دنبال خواهد داشت .
روى آوردن كودكان به دروغگويى ، رياكارى ، ديگر آزارى ، افسردگى ، لجبازى ، گوشه گيرى ، بى تفاوتى به اطرافيان ، كندذهنى ، كينه توزى ، ايجاد عقده حقارت ، اضطراب ، شدت سرپيچى و نافرمانى ، تنفر از مربى و والدين ، سركوب حالت شادى و نشاط، از بين رفتن شهامت و غرور، عبوس ‍ و اندوهگين و محزون بودن ، پرخاشگرى ، تسليم شدن در برابر ديگران ، سلب اعتماد و احترام نسبت به بزرگترها، از جمله عوارض ناخوشايند تنبيه هاى بدنى نابجا و نامناسب مى باشد.
در آخر اين فراز به يك رفتار اصلاح گرايانه و تنبيه آميز از پيشواى دوم شيعيان اشاره مى كنيم كه در برخورد با يك فرد خطاكار آن حضرت در پيش ‍ گرفته است .
روزى شخصى به حضور آن رهبر وارسته آمده و گفت : فلانى از شما بدگويى مى كند، امام ناراحت شده و با چهره اى درهم كشيده به وى فرمود:
تو مرا به زحمت انداختى ، چون از اينكه غيبت يك مسلمان را شنيدم ، بايد نخست براى خودم استغفار كنم ، و از اينكه تو مى گويى آن شخص با بدگويى از من مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز استغفار نمايم (160).
نكته تكميلى  
در تنبيه و سرزنش و توبيخ فرزندان بايد به اين نكته توجه كرد كه هر كودك و نوجوانى فقط رقيب خودش مى باشد و نبايد كاستى ها، نقص ها و خطاهاى وى را با دوستان ، همسالان و خواهران و برادرانش مقايسه نمود.
زيرا در بحث تفاوت هاى فردى كه از مباحث اساسى روانشناسى است . دو مساله مهم تفاوت هاى درون فردى و برون فردى مورد توجه است . وقتى فرزندانمان را با ديگر همسالان از نظر قد و وزن ، استعداد و نمرات درسى و مهارت هاى اجتماعى و توانايى هاى هنرى و حرفه اى و لياقت هاى اجتماعى مقايسه مى كنيم اين نگرش را در تفاوت هاى بين فردى (برون فردى ) مطرح مى شود.
اما هنگامى كه تفاوت موجود ميان توانايى ها و استعدادهاى درونى فرزند را با رفتارهاى فعلى او مقايسه مى كنيم ، از ديدگاهى واقع بينانه و تربيتى عمل كرده ايم . بنابراين ما بايد طورى تربيت كنيم كه فرزندان ما رقيب سخت كوش ‍ خود باشند و در سرزنش ها و توبيخ ‌ها به اين نكته مهم تربيتى توجه داشته باشيشد.
م . (161)
18. تداوم تربيت  
تربيت بايد از مراحل قبل از تولد آغاز شده و تا پايان زندگى ادامه داشته باشد. هيچ كس در هيچ سنى از تربيت بى نياز نيست . والدين و مربيان در همه حال عهده دار تربيت فرزندان بر اساس وظيفه شرعى ، اخلاقى هستند و پس از دوران اجبارى و ضرورى تربيت هم ، بايد در همه مراحل ناظر بر رفتار و كردار و حركات آنان بوده و او را تحت نظارت خود داشته باشد، از سيره تربيتى امام مجتبى عليه السلام بر مى آيد كه آن حضرت تا آخرين لحظه زندگى با بركت خويش در فكر تربيت و اصلاح مردم و فرزندان خويش بوده است .
در وصيت آن حضرت به امام حسين عليه السلام آمده است : اى حسين ! من به تو وصيت مى كنم درباره كسانى كه از اهل و اولاد من و اهل بيت خودت كه بعد از من مى مانند، اينكه از خطاهاى خطاكاران آنان عفو كنى و نيكى هايشان را قبول نمايى و بر آن ها مانند يك مربى و پدر باشى . (162)
19. تلقين  
يكى از رسالت هاى مهم والدين و مربيان اين است كه فرزندان را با شهامت و با شخصيت به بار آورده و به اين وسيله روح جرات و ابتكار را در آنان به وجود آورند. اينكار را مى توان به وسيله تلقين انجام داد. زيرا ساختار و خميرمايه اكثر انسان ها طورى است كه حتى خط مشى عادى خويش را در اثر تلقين تغيير مى دهد. در اثر تلقين از بيمارى هايى شفا يافته و جان مى گيرد و يا برعكس دچار بيمارى و عارضه هاى روانى و افكار مشوش و مضطرب مى شود. انحرافات ، انحطاطات ، كجروى هاى زيادى بر اثر تلقين به وجود آمده است و برعكس اصلاحات ، سازندگى ها، خويشتن دارى هايى نيز از اين طريق در نهاد انسان ها ايجاد شده است . جنبه تلقين پذيرى در كودك به مراتب قوى تر است . مربيان مى تواند براى پرورش ‍ خوبى ها از راه تلقين اقدام نمايد.
احمد بن حجر عسقلانى مى نويسد: عبدالله بن عباس روزى به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه فاطمه رفت . حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله سه بار از بيرون منزل دخترش را صدا زد ولى كسى جواب نداد. پيامبر به خانه تشريف برده و نشست . عبدالله بن عباس مى گويد: من هم پهلوى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشستم .
در اين موقع حسن بن على عليه السلام كه دوران طفوليت را مى گذرانيد، وارد شد. او صورتش را شسته و كودكى پاكيزه و تميز و زيبا ديده مى شد، رسول خدا حسن را در آغوش گرفته و بوسيد و سپس فرمود:
ان ائنى هذا سيد؛ اين پسر من آقاست (163).
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با اين روش فرزند پرورى را به مسلمانان مى آموخت كه بايد از دوران كودكى آقايى و بزرگى را به كودك تلقين نمود و به آنان فهماند كه انسان هاى با شخصيت و شايسته اى هستند. تلقين صفات خوب و ارزش هاى والايى در جلوگيرى از انحرافات و تخلفات نقش مهمى دارد و آنان را در بارورى و شكوفايى خلاقيت ها و بروز استعدادها و اتخاذ مواضع عقلانى و اصولى در پيشامدهاى مختلف يارى نموده و به سوى رشد و كمال سوق مى دهد.
20. آشنايى و نظارت بر دوستان  
والدين دورانديش در دوست يابى به فرزندان خويش كمك نموده و در ارتباط و رفت و آمد آنان با دوستانشان نظارت مى كنند و در صورت لزوم ، آنان را از دوستى افراد منحرف و آلوده باز مى دارند. زيرا در صورت سهل انگارى ممكن است زحمات آنان در اثر ارتباط فرزندانشان با دوستان ناياب از بين برود. امام مجتبى عليه السلام فرمود: السفه اتباع الدناه و مصاحبه الغواه (164)؛ سفاهت و فرومايگى عبارتست از پيروى افراد پست و حقير و همنشينى با گمراهان .
والدين بايد فرزندان را از رفيق نامناسب بازداشته و از افراد بد سرشت دور نمايند و در اين مورد بى تفاوت نباشند چنان كه گفته اند:
از رفيق نامناسب در جهان
كن حذر تا از بلا يابى امان
همنشين بد تو را رسوا كند
بلكه ايمان تو را يغما كند
و چه زيبا سروده اند:
وه ! چه خوش فرموده آن اهل طريق
اين مثل در صحبت يار و رفيق
تا توانى مى گريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
يار بد، بر جان و بر ايمان زند
21. موعظه و نصيحت  
تاثير شيوه هاى گفتارى و مستقيم در تربيت ، گرچه به اندازه روش هاى رفتارى و غيرمستقيم موثر نيست ، اما بى تاثير هم نيست و مى توان از راه نصيحت و موعظه پيام هاى مفيد و آموزه هاى سازنده تربيتى را به فرزندان منتقل نمود. زيرا در انسان نيرويى وجود دارد كه به توسط آن تحت تاثير حرف ها و سخنان ديگران قرار مى گيرد. شخصيت گوينده و خود سخن هر چقدر نافذ و گيرا باشد به همان نسبت تاثير خواهد كرد. موعظه غذاى روح انسان است و يكى از روش هاى تربيتى انبياء الهى و قرآن كريم موعظه مستقيم مى باشد و به اين طريق نياز روحى انسان را با موعظه ارضاء مى كردند. رفتارها و فعاليت هاى آدمى را در طول زندگى بايد شخصى آگاه ، وارسته و خودساخته رهبرى نمايد و در تهذيب نفس و هدايت نيروهاى درونى و باطنى وى بكوشد و اين وظيفه را بعد از انبياء و اولياء الهى ، والدين و مربيان به عهده دارند. در موعظه و پند و اندرز كه به طور مستقيم به مربى القاء مى شود بايد مواردى را رعايت نمود:
شرايط موعظه  
1. در پند و اندرز بايد از ضمير باطن و فطرت خدادادى انسان و اشياء ملموس و مسائل روزمره زندگى انسان كمك گرفت .
2. اندرزگو و فرد ناصح بايد شخصى آگاه ، عامل و مومن به هدف باشد.
3. مكان و موقعيت را بايد در نظر گرفت . هر سخن و پندى در هر جا و براى همه تاثير ندارد. مثلا پندهاى اصلاحى بهتر است پنهانى و دور از چشم ديگران باشد. در غير اين صورت نصيحت هاى مفيد جاى خود را به رسواگرى خواهد داد و باعث ايجاد روح مقاومت در آدمى مى شود.
همچنان كه امام مجتبى عليه السلام به اين نكته اشاره كرده و مى فرمايد:
بينكم و بين الموعظه حجاب العزه (165)؛ بين شما و موعظه حجاب غرور و خود دوستى قرار دارد.
اين نكته در نوجوانان و جوانان نمايان تر و شديدتر است و بايد توجه داشت كه غرور و عزت نفس آنان ممكن است ، مانع قبول كردن موعظه و نصيحت باشد. اما به مرور زمان مواعظ سازنده در روح و جان او اثر خواهد كرد. به ويژه كه در آينده با تجسم عينى آن سخنان در رويارويى با حوادث در زندگى ، برايش ملموس تر خواهد شد و تاثير و نتيجه زندگى بخش ‍ نصيحت ها و موعظه هاى بزرگان را بالعيان احساس خواهد نمود.
در شيوه تربيتى قرآن و اهل بيت عليهم السلام از عامل پند و اندرز براى سازندگى و تربيت افراد فراوان استفاده شده است . هر زمينه اى كه مى خواهيم در كودك ايجاد شود. مى توانيم به صورت نصيحت و موعظه در كودك پديد آوريم .
كج رويها و رفتارهاى غلط را مى توان از راه موعظه تغيير داد. زيرا ذهن او پاك و انديشه اش از هرگونه نفاق خالى است . وقتى به او سخنى گفته مى شود با جان و دل گوش داده ، مى پذيرد. در اين جا به بخشى از پند و اندرزها و نصايح امام مجتبى عليه السلام مى پردازيم .
پندهاى امام مجتبى عليه السلام  
نشانه هاى شرافت و بزرگوارى  
1. مكارم الاخلاق عشر: صدق اللسان ، صدق الباس ، و اعطاء السائل ، و حسن الخلق ، و المكافات بالصنائع ، وصله الرحم ، و التذمم على الجار، و معرفه الحق للصاحب ، و قرى الضيف و راسهن الحياء (166)؛ نشانه هاى بزرگوارى 10 تا است :
راستگويى ، نوميدى حقيقى از آنچه كه در دست مردم است ، عطاى به سائل ، اخلاق زيبا، جبران نيكى هاى ديگران ، صله رحم و ديدار با بستگان ، مراعات حق همسايه ، شناختن حقوق رفيق و دوست ، پذيرايى از مهمان و عالى ترين نشانه بزرگوارى و شرافت هر انسان در حيا و شرم اوست .
زيرا منشا و ريشه صدور صفات نه گانه قبلى داشتن حيا و آبرومندى است .
آشنايى با افراد فرومايه  
2. اذا سمعت احدا يتناول اعراض الناس فاجتهد ان لا يعرفك فان اشقى الاعراض به معارفه (167)؛ اگر از كسى شنيدى كه در مورد آبرو و ناموس (و زنان و دختران ) مردم سخن به ميان مى آورد، سعى كن كه تو را نشناسد، زيرا اولين كسانى كه در معرض هتك حرمت و از بين رفتن عرض و آبرو هستند، آشنايان و دوستان چنين فردى مى باشد.
تكميل نيكى  
تمام الصنيعه خير من ابتدائها (168)؛ كامل نمودن احسان و نيكى بهتر از شروع آن است .
استفاده از فرصت  
آن حضرت فرمود: الفرصه سريعه الفوت و بطيئه العود (169)؛ فرصت ها و لحظه هاى زندگى زودگذر و به سختى به دست مى آيد.
فاصله حق و باطل  
5. بين الحق و الباطل اربع اصابع ، ما رايت بعينيك فهو الحق و قد تسمع باذنبك باطلا كثيرا (170)؛ فاصله حق و باطل چهار انگشت است . آنچه را كه به چشم خود بينى ، حق است . ولى با گوش هايت سخنان باطل و ناحق زياد مى شنوى .
در اين جا چند پيام تربيتى كوتاه را كه برگرفته از سيره و سخن حضرت امام حسن عليه السلام است و مى تواند براى والدين و مربيان و فرزندان ، به عنوان پندهاى حيات بخش و راهگشا باشد، با هم مى خوانيم :
1. از لغزش ها و اشتباهات ديگران عفو و گذشت كنيم .
2. با رويى گشاده و ظاهرى آراسته و باطنى پيراسته از كدورت ها با مردم معاشرت نماييم .
3. در برابر بلاها، مصيبت ها و مشكلات زندگى خويشتن دار بوده و در مقدرات الهى صبور باشيم .
4. از افراد پست و فرومايه و رفقاى منحرف دورى كنيم .
5. براى سالم ماندن از آلودگى ها و انحرافات ، عشق و دوستى پيامبر و ائمه عليهم السلام را در دل هاى خود و فرزندانمان پرورانده و پيروى از گفتار و رفتار آنان را نصب العين خويش قرار دهيم .
6. از شوخى هاى نابجا و بى مورد كه هيبت و شخصيت انسان را نابود مى كند، پرهيز نماييم .
7. نخستين گام خردمندى معاشرت نيكو با مردم است .
8. در برخورد با نيازمندان و ارباب حوائج در صدد يارى و احسان برآييم .
9. اندوه و غم هاى روزى را، كه هنوز بر تو نيامده ، در روزى كه در آن هستى به خود راه مده .
10. براى دنيايت چنان بكوش كه گويا هميشه زندگى خواهى كرد و براى آخرت خود چنان تلاش كن كه گويا فردا اجل تو فرا مى رسد.
11. بدانيد كه خدا و رسول و اولياء الهى ناظر اعمال و رفتار شماست و مواظب رفتارها و گفتارهاى خود باشيد.
12. بهترين مردم كسى است كه ديگران را در شادى ها و آسايش و راحتى زندگى خويش شريك گرداند.
گفتار پنجم : شيوه هاى اصلاح رفتار و جلوگيرى از لغزش ها 
كودكان و نوجوانان ممكن است بنابر عللى راه خطا و انحراف پيش گرفته و دچار لغزش شوند. در اين گونه موارد بايد اولياء و مربيان با تدابير معقول و اتخاذ روش هاى صحيح ، از ناسازگارى ها و رفتارهاى غلط كودكان جلوگيرى نمايند.
هنگامى كه على عليه السلام از فرزندش امام حسن سوال كرد:
فرزندم ! راه جلوگيرى از لغزش ها چگونه است ؟ امام مجتبى فرمود:
بدى ها را با نيكى از ميان برداشتن . (171)
با توجه به اين حديث در مقابله با لغزش ها و رفتار ناپسند كودكان بايد از روش هاى صحيح استفاده نمود. مثلا پرخاشگرى يك كودك را نمى توان با خشونت اصلاح كرد. از اين قبيل است ساير ناهنجارى هاى كودكان و نوجوانان مانند:
فرار از مسوليت ، دزدى ، تقلب ، ناسازگارى با ديگران ، حسادت ، دروغگويى ، كم رويى و حياى بى جا، خيالبافى ، ترس ، اضطراب و ... و ده ها رفتار نامطلوب كه ممكن است در كودكان و نوجوانان مشاهده شود. بعضى از روش هايى كه در اصلاح رفتار ناهنجار فرزندان مى شود پيش ‍ گرفت و در سيره تربيتى امام حسن عليه السلام نيز به آن پرداخته شده به قرار زير است :
1. توجه به ريشه ها و عوامل ناهنجارى ها  
والدين دلسوز و دورانديش مى دانند كه هر معلولى ، علتى دارد و هر رفتار ناهنجارى كه از فرزندان سر مى زند، داراى ريشه و زمينه خاصى است . اگر بخواهيم معلولى را تغيير دهيم و رفتارى را عوض كنيم ، بايد به علل و زمينه هاى آن توجه كرد و ريشه ها و زمينه هاى آن را از بين برد. مثلا در همان داستان مرد شامى كه قبلا گذشت و آن شخص به امام حسن عليه السلام سخنان اهانت آميز گفت ، رفتار امام ، منطقى ترين شيوه اصلاح آن شخص ‍ بود. چرا كه آن حضرت به ريشه ها و زمينه هايى كه ممكن بود، آن مرد را دچار ناراحتى هاى روحى و روانى نمايد و موجبات عصبانيت و پرخاشگرى را به وجود آورد توجه كرده و به او فرمود: آيا گرسنه اى ؟ بدهكارى ؟ نيازمندى ؟ ...
همچنين امام مجتبى عليه السلام در گفتار حكيمانه اى با اشاره به ريشه لغزش ها و رفتارهاى غلط افراد مى فرمايد:
هلاك الناس فى ثلاث : الكبر و الحرص و الحسد (172)؛ ريشه انحراف و گناهان كه مردم را به نابودى مى كشاند سه چيز است : غرور و خودخواهى ، حرص و طمع و حسد.
آن حضرت در گفتار ديگرى اين سخن را توضيح داده و فرمود:
خودخواهى موجب نابودى دين است و علت بدبختى شيطان همين بود.
حرص و طمع ، دشمن جان و برهم زننده راحتى و آسايش انسان است و براى همين آدم از بهشت رانده شد. حسد جلودار و راهنماى زشتى ها براى انسان است و علت قتل هابيل توسط قابيل همين خصلت ناپسند بود. (173)
نقل يك داستان تربيتى از عصر خودمان اين نكته مهم اصلاح گرايانه را روشنتر مى كند و مطالعه آن ، ما را به عمق مساله ، بيشتر آشنا كرده و در اصلاح رفتار كودكان و نوجوانان به ما يادآور مى شود كه چگونه يك مربى بايد به ريشه ها و زمينه هاى خطا توجه نمايد.
داستان معلم و دانش آموز فقير  
امروز وقتى وارد كلاس شدم ، سرم سنگين بود، اصلا حوصله نداشتم . آن همه كار و مشغله در خانه ، ديگر توان و رقمى برايم نگذاشته بود از يك طرف بايد لباس بچه ها را مى شستم و اتو مى كردم و از يك طرف ديگر حواسم را به غذاى روى اجاق گاز مى سپردم كه نسوزد. مهدى 4 ساله كه يكسره نق مى زد و براى هر چيز هم بهانه مى گرفت . فائزه هم به دنبالم مى دويد و اشكالات درسش را مى پرسيد ... خلاصه ، با آن همه كار ديگر توان و حوصله اى براى مدرسه رفتن و درس دادن نداشتم ، اما به هر ترتيب به راه افتادم ...
- خوب بچه ها! تمرين هاى رياضى خود را روى ميز بگذاريد. صادقى ! تو هم برو پاى تخته و مساله اول را حل كن ! در اين هنگام صداى در كلاس به گوش رسيد. همه بچه ها ساكت شدند و چشم به در دوختند. زهرا با سرى افكنده جلوى در كلاس ايستاده و منتظر اجازه من بود. با عصبانيت به طرفش رفتم و با همان كتابى كه در دستم بود، محكم بر سرش كوبيدم و گفتم : خاك بر سرت ! باز هم كه دير آمدى بدبخت ! چند دفعه به تو بگويم كه وقتى دير به مدرسه مى رسى ، حق ندارى سر كلاس بيايى ! حالا هم برو كمى توى برف ها قدم بزن تا حالت جا بيايد، در ضمن ، در كلاس را هم ببند تا مطمئن شوى حق داخل شدن به كلاس را ندارى ؟
با صداى زنگ ، مانند مرغى كه از قفس آزاد شده باشم ، فورى خود را به دفتر مدرسه رساندم . يك چاى داغ مى توانست مرا از آن بى حالى و كسالت بيرون آورد. همان طور كه استكان چاى در دستم بود، يكى از بچه هاى كلاس نفس زنان وارد شد و نامه اى به دستم داد و گفت : خانم ! اين كاغذ را زهرا به من داد تا به شما برسانم و بعد هم از مدرسه فرار كرد. با بى حوصلگى جواب دادم : به جهنم ! برود و برنگردد، و بعد هم كاغذ را داخل جيب مانتو گذاشتم و به همكارانم مشغول حرف زدن شدم . ساعت بعد بچه ها امتحان علوم داشتند. وقتى سوال ها را به آن ها دادم ، پشت ميز رفتم و كاغذ زهرا را باز كردم ، نوشته بود:
آموزگار عزيزم ! با نوشتن اين نامه مى خواستم از شما خداحافظى كنم . آيا تاكنون از من پرسيده ايد كه پدر و مادرم كيستند؟ من از كجا مى آيم و چرا هر روز رنگم از روز قبل زردتر مى شد؟ پس گوش كنيد تا برايتان بگويم . من در يك خانواده پرجمعيت با پنج برادر و سه خواهر در كنار پدر و مادرى زحمت كش زندگى مى كنم . پدرم كارگر شهردارى است . صبح از خانه بيرون مى رود و نزديك غروب با چهره اى چروكيده و كمرى خميده ، خسته و غمگين به خانه بر مى گردد. راستى اگر نامه ام را در دفتر مى خوانيد، سرتان را بلند كنيد و به تك تك خانم معلم ها نگاه كنيد. من و مادرم به منزل سه نفر از آن ها مى رويم و برايشان كار مى كنيم . اگر باورتان نمى شود، با صداى بلند از آن ها بپرسيد. شب كه مى شود، خسته و خواب آلود در گوشه اى مى نشينم و درس هايم را كه شما به عجله از رو خوانده ايد، مرور مى كنم ، ولى چيزى نمى فهمم . سر كلاس ، وقتى از شما دوباره سوال مى كنم ، بر سرم فرياد مى زنى و مى گويى : مى خواستى گوش كنى ، مگه كر بودى ؟! و من وقتى درس ها را نمى فهمم ، باور مى كنم كه كودن و نفهم هستم .
حالا هم كه فصل زمستان رسيده ، كار بيرون از منزل بيشتر انجام مى دهم ، تا شايد بتوانم با پول آن براى خودم يك لباس گرم و يك چكمه بخرم تا مريض نشوم و در گوشه منزل نيفتم . چون در آن صورت پدر و مادرم تنها مى مانند و كسى نيست كه به آن ها كمك كند. امروز وقتى با كتاب خودتان روى سرم كوبيديد، زير بار غم و اندوه شكسته شدم . موقعى كه پا به حياط گذاشتم ، سرما تا مغز استخوانم نفوذ كرد. پدر و مادر من بى سواد هستند، مرا چه به درس خواندن ، اين كارها لايق بچه هاى بالاى شهر است كه پدر و مادر باسواد دارند. اما معلم عزيز! خواستم بگويم كه ما هم مثل آن ها قلب داريم ، هر چند در كودكى ، گل خشكيده و پژمرده اى شده ايم ، چون به قول شما من و امثال من بايد كلفتى كنيم ، نه خانمى ... - زهرا.
... خودم را جلوى در خانه زهرا ديدم . يك جعبه شيرينى و مقدارى ميوه در دستانم بود. با ناراحتى و اكراه زنگ در را به صدا درآوردم . در يك لحظه جلوى در منزل ، يك مشت بچه قد و نيم قد ايستاده بودند. وقتى با اصرار مادر زهرا وارد اتاق آن ها شدم و بر روى آن زيلو نشستم ، سرم را پايين انداختم تا چشمان اندوهگين و سخنگوى آنان را نبينم . چشمانى كه به من مى گفتند: مى دانستيم شما قلب مهربانى داريد! وقتى زهرا را براى دلجويى به سينه ام مى فشردم ، به آهستگى در گوشش گفتم : امروز بزرگترين درس ‍ زندگى را از تو آموختم و تولدى ديگر يافتم . از اين پس بايد تك تك شاگردانم را بشناسم ، چرا كه هر كدام از آن ها دنيايى متفاوت از ديگرى دارند (174).
براى آگاهى بيشتر والدين و مربيان و خوانندگان ، برخى از علل لغزش هاى كودكان و نوجوانان را در اين جا متذكر مى شويم :
ناآگاهى از زشتى عمل ، فقر و ناكامى ، فقدان عزت نفس و احساس حقارت ، ترس از مجازات بزرگ ترها، عدم اعتماد به نفس ، محروميت هاى اخلاقى و اجتماعى ، اعمال روش هاى نامطلوب و خشونت آميز، بى توجهى والدين به مساله تربيت اخلاقى و دينى ، بى تفاوت بودن والدين در احكام دين و مساله حلال و حرام ، تاثير عوامل فرهنگى بيگانگان ، آزادى هاى نامحدود توسط والدين و مسئولين فرهنگى و تربيتى ، عدم نظارت صحيح والدين به رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، بدآموزى هاى وسايل ارتباط جمعى ، بهاندادن به افراد تربيت يافته و درستكار، نقل كردن لغزش ها و انحرافات ديگران در حضور كودكان (بدون اينكه توضيحى داده و عواقب خلاف كارى افراد خاطى را به جمع گوشزد كنيم )، عادى جلوه دادن خلاف ها و ناهنجارى هاى جامعه (و گفتن اينكه در اين زمان آدم درستكار يافت نمى شود و همه به خلافكارى و ... روى آورده اند)، و ساير مواردى كه مى تواند زمينه ناهنجارى ها و رفتارهاى نامطلوب در كودكان و نوجوانان را فراهم آورد.
2. يادآورى غيرمستقيم  
در اين شيوه علاوه بر اينكه شخصيت و احترام مخاطب واقعى محفوظ مى ماند، به صورت غيرمستقيم ، خطاى شخص به وى گوشزد مى گردد. اين شيوه اصلاحى با برنامه هاى تربيتى قرآن و اهل بيت عليهم السلام هماهنگ است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
بسيارى از خطابات قرآن به عنوان سرزنش پيامبر نازل شده ولى مقصود خداوند ديگران بوده اند. (175)
خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر پدر يا مادرت نزد تو به پيرى رسيدند، با آنان درشتى مكن . (176) اين در حالى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله پدر و مادرش را در دوران طفوليت از دست داده بود. يا به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان معبود غير از خداوند انتخاب كنند؟! (177) در حالى كه مقصود خداوند، ديگران هستند و خداوند متعال به طور غيرمستقيم آنان را مخاطب قرار داده است .
همچنين در سيره تربيتى امام مجتبى عليه السلام مواردى هست كه آن بزرگوار از يادآورى غيرمستقيم استفاده كرده است ، مانند داستان پيرمردى كه وضو را بلد نبود و بعضى موارد ديگر كه در بخش شيوه هاى هنرى بيان گرديد.
3. تذكر مشفقانه  
در بعضى موارد از راه نصيحت هاى آموزنده و پندهاى پدرانه مى توان رفتار نادرست فرزندان را اصلاح نمود و از تكرار آن جلوگيرى به عمل آورد چنان كه در سيره و سخن حضرت امام حسن عليه السلام به كرات ديده مى شود.
گنجينه عظيم احاديث و روايات فراوان تربيتى ، اصلاحى ، اخلاقى و اجتماعى ، وجود موعظه هاى حكمت آميز و راهگشا - كه در لابلاى كتاب هاى ارزشمند دينى و حديثى كه از آن حضرت به يادگار مانده است و بعضى از آن ها در بخش هاى گذشته مطرح شد - گواه روشنى بر اين گفتار ماست . در تذكر مستقيم لازم است نكاتى را رعايت نمود:
الف : تا حد امكان مخفيانه و در خلوت باشد. چنان كه امام على عليه السلام فرمود:
هر كس برادر دينى خود را مخفيانه موعظه كند او را آراسته و زينت داده است ولى اگر آشكارا او را اندرز دهد (و در ميان جمع عيوبش را متذكر گردد) به شخصيت وى اهانت كرده است . (178)
ب : كوتاه ، مختصر و ملايم : امام كاظم عليه السلام فرمود: هر كس با سخنان زايد، شيرينى كلام خود را محو كند، به نابودى عقلش اقدام نموده است (179).
4. تقويت نيروى ايمانى  
درباره تقويت ايمان مذهبى و حب اهل بيت عليهم السلام مطالبى قبلا ارائه گرديد.
اما نكات ديگرى نيز به مناسبت در اين جا بيان مى كنيم . تقويت ايمان مذهبى و اعتقادات معنوى كودك و نوجوان مى تواند در جلوگيرى و بازداشتن آنان از خطاها و لغزش ها، والدين را يارى نمايد. اين سخن در ميان خانواده ها و جوامع مختلف امرى مسلم و پذيرفته شده مى باشد و تاريخ گذشته ما و تجربه نشان داده است كه كسانى كه اعتقادات قوى مذهبى داشته و به آن پايبند بوده اند، معمولا افرادى صالح و به دور از خطاها و مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى هستند. آنان كه به آيات قرآن ايمان عميق دارند و خودشان را در حضور خداوند عالم حس مى كنند و به پيام هاى آسمانى گوش دل مى سپارند، كمتر در معرض آلودگى ها و اشتباهات هستند. امام مجتبى عليه السلام فرمود:
اين قرآن چراغ هاى هدايت و شفاى سينه هاست براى هر عارف صاحب بصيرتى شايسته است كه در پرتو نور آن به قلب خويش جلاء دهد و هر نكته سنجى را رواست كه دل خويش را به توسط قرآن مهار كند و تفكر در آن حيات بخش قلب هاست و كسانى كه به دنبال آن مى روند، مانند كسانى هستند كه در تاريكى ها به سراغ نور مى روند (180).
5. تامين نيازهاى مادى و معنوى  
فرزندان نسبت به سن خويش نيازهايى دارند. گاهى اينها مادى و محسوس ‍ است كه معمولا والدين توجه به آن داشته و در حد توان آن نيازها را رفع مى كنند. اما مهم تر از آن نيازهاى معنوى از قبيل محبت ، تكريم ، باور كردن شخصيت و استقلال آنان ، توجه به خواسته هاى درونى مى باشد. كه در صورت عدم تامين اين خواسته ها در وجود فرزندان خلا و كمبود به وجود مى آيد. هر انسانى كه تمام يا بخشى از شاكله وجودى اش خالى بماند، به همان اندازه غير طبيعى مى شود و ممكن است به صورت غير عقلايى عمل كند.
مثلا فرزند شما به توجه و محبت شما نياز دارد و نبايد از ابراز محبت به او دريغ نماييد و يا كانون خانواده نياز به فضاى عاطفى و انسانى دارد كه با رفتار اعضاى خانواده و در راس آن ها پدر و مادر تامين خواهد شد. اگر اين نيازها برطرف نشود به همان اندازه كودك و نوجوان كمبود شخصيت داشته و به همان نسبت غيرعقلايى و غيرطبيعى عمل خواهد نمود.
سرچشمه ملالت ها و افسردگى ها خلا روحى است ، روان كودك را بايد از خلا، نفرت ، ملالت ، افسردگى ، نااميدى و نگرانى نسبت به خود و زندگى نجات داد. طورى كه آدمى مجبور نباشد از خود و ديگران فرار كند. روح و روان كودك را بايد پر كرد، ولى از انديشه هاى سالم و جنبه هاى مثبت زندگى ، از آگاهى هاى مورد نياز فرد براى ادامه حيات ، و نيز بايد روح و روان را از حالت تاريكى و ابهام و تيرگى و كدورت به روشنايى و شفافيت هدايت كرد.
به شخصيت فرزندان آنچنان بايد قدرت و توان داد تا بتواند با شادابى و سرور بر زندگى اشراف داشته باشد، و از رفتارهاى ناشايست و خصلت هاى ناپسند فاصله بگيرد. در اين رابطه به نمونه اى از پركردن خلا روحى كه مربوط به زندگى اشراف داشته باشد، و از رفتارهاى ناشايست و خصلت هاى ناپسند فاصله بگيرد. در اين رابطه به نمونه اى از پركردن خلا روحى كه مربوط به زندگى امام مجتبى عليه السلام نيز هست توجه كنيد:
در جنگ جمل امام على عليه السلام سلاح خود را به محمد حنيفه داد كه برود و شتر عايشه را كه در قلب لشگر دشمن قرار داشت كشته ، و كانون آتش فتنه را خاموش نمايد.
مدافعان و تيراندازان جبهه مخالف به قدرى نيرومند و قوى عمل كردند كه محمد ناگزير به مراجعت شد. در اين هنگام امام حسن عليه السلام نيزه را از دست محمد حنفيه گرفته و به ميدان نبرد شتافت . امام مجتبى عليه السلام كه در آن روز 33 ساله بود، صفوف دشمن را شكافت و پيش رفت تا به شتر عايشه رسيد آن را پى كرده و فاتحانه برگشت و بدين گونه آتش جنگ خاموش شد.
محمد در اين هنگام سر به زير افكند و از اينكه نتوانست دستور پدر را اجرا كند، احساس حقارت و شرمندگى نمود. اميرمومنان عليه السلام كه متوجه موضوع شده بود، محمد را مورد دلجويى و نوازش قرار داده و به وى فرمود:
فرزندم ! ناراحت نباش اگر حسن فتح كرد او پسر رسول خداست ولى تو فقط پسر من هستى (181). يعنى او از دو منبع شجاعت الهام گرفته اما تو فقط از يك منبع .
6. استفاده از منطق و استدلال  
ممكن است براى اصلاح رفتار و تغيير روش هاى ناپسند، به دليل و برهان عقلانى متوسل شويم و اين روش به نوبه خود در مورد كودكان و نوجوانان نيز كارساز است . زيرا ريشه بسيارى از خلاف ها و لغزش ها عدم آگاهى است . اگر ما به نوجوان با ملايمت و نرمى آگاهى دهيم و دلايل قانع كننده اى برايش بياوريم و به اين ترتيب او را متوجه زشتى رفتارش بكنيم ، معمولا از ما مى پذيرد. اما متاسفانه در موارد بسيارى والدين بدون اينكه به كودك و نوجوان علت ناپسندى و غلط بودن رفتارش را توضيح دهند و دليل ناراحتى خود را به وى بفهمانند، با تحكم و استبداد مى خواهند او را به ترك عمل و تغيير رفتار وادار سازند كه اكثرا با شكست روبرو شده و نمى توانند از روش خويش نتيجه مطلوب بگيرند.
امام مجتبى عليه السلام در اصلاح رفتارهاى غلط، از شيوه استدلال عقلانى و آگاهى دادن بهره مى گرفت . به عنوان مثال ، هنگامى كه پسرى براى امام مجتبى عليه السلام متولد شده بود، گروهى از فاميل و بستگان آن حضرت براى عرض تبريك و تهنيت به حضور امام عليه السلام آمدند و چنين تبريك گفتند: قدم اين نوزاد قهرمان و پهلوان مبارك باد. امام حسن عليه السلام فرمود: اين گونه تبريك گفتن يعنى چه ؟ (و مفهوم معقولى ندارد) بهتر است كه بگوييد: بخشنده را شكرگزار باش ، هديه الهى بر تو مبارك باد، خداوند او را پرورش داده و به بزرگى برساند و تو از نيكى اش بهره مند شوى (182).
و در نقل ديگرى آمده است : خداوند به يكى از مسلمانان پسرى عطا كرده بود. يكى از دوستانش در حضور امام حسن عليه السلام به وى چنين تبريك گفت :
قدم اين يكه تاز ميدان نبرد و سواركار قهرمان مبارك باد. امام حسن عليه السلام به تبريك گوينده فرمود: از كجا مى دانى كه اين نوزاد، سواره مى گردد يا پياده ؟
او گفت : فدايت شوم به نظر شما چگونه تبريك بگويم ؟ حضرت فرمود:
بگو! بخشنده را سپاسگزار باش ، هديه الهى بر تو مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و از نيكى هايش بهره مند گردى (183).
7. رعايت اعتدال در اعمال روشهاى تربيتى  
يكى از مواردى كه ممكن است موجب بروز رفتارهاى ناصحيح كودكان و نوجوانان گردد، اتخاذ روش هاى نادرست تربيتى است . مثلا افراط و يا تفريط در اعمال روش هاى تربيتى مى تواند موجب ركود تربيت و گريز متربى از شيوه هاى تربيتى بشود و در نتيجه رفتارهاى ناپسند و غيرقابل انتظار براى مربيان داشته باشد.
بنابراين لازم است والدين و مربيان اعتدال را در تربيت ، مدنظر خود قرار داده و از تندروى و بى توجهى كاملا اجتناب نمايند. مثلا: زياده روى در بذل محبت به فرزندان موجب مى شود آنان نازپرورده و عاجز بار بيايند و در مقابل دريغ ورزيدن از ابراز محبت سبب خواهد شد كه كودكان در آينده به عقده حقارت ، كم رويى ، ناكامى ، و ياس و نااميدى دچار شوند.
همچنين افراط در تقويت ايمان مذهبى و اصرار بر اعمال احكام و دستورات دينى ، روحيه دين گريزى و ملالت و دلزدگى از مذهب را در فرزندان به وجود خواهد آورد و در مقابل بى توجهى والدين به اعتقادات مذهبى و دستورات شرع مقدس اسلام به لاابالى بودن و فاسد شدن فرزندان منجر خواهد شد. در ساير موارد هم چنين است كه زياده روى و يا بى اعتنايى موجب وارد شدن ضرر و زيان هاى جبران ناپذير معنوى در كودكان و نوجوانان شده و لطمات روحى و روانى در پى خواهد داشت . حضرت مجتبى عليه السلام در يك توصيه حكيمانه ، مردم را به اعتدال در امور زندگى فراخوانده مى فرمايد: لا تجاهد الطلب جهاد الغالب ، و لا تتكل على القدر اتكال المستسلم ، فان ابتغاء الفضل من السنه ، و الاجمال فى الطلب من العفه ، و ليست العفه بدافعه رزقا، و لا الحرص بجالب فضلا (184)؛ نه همچون تلاشگر در طلب دنيا بكوش و نه مانند تسليم شدگان به تقدير تكيه كن (نه حريص باش و نه كسل و تنبل )، زيرا تحصيل فضل (درآمد حلال ) روش پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است و حريص نبودن عفت و پاكدامنى است ، نه پاكدامنى موجب كاهش روزى است و نه حرص و طمع داشتن ، سبب افزايش رزق خواهد شد. (بنابراين در زندگى حد اعتدال را مراعات نما.)
توجه به اين نكته و رعايت ميانه روى و اعتدال در تمام زواياى زندگى انسان مسلمان كارساز و راهگشا است و تربيت فرزندان كه يكى از موارد حساس و ظريف زندگى است ، جايگاه خاصى در اين مورد خواهد داشت .
گفتار ششم : داستان هاى تربيتى از زندگى امام مجتبى عليه السلام 
1. پيروى از سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله  
امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: شيوه پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود كه هرگاه از او حاجتى خواسته مى شد آن را برآورده مى كرد و اگر امكان رفع نياز سائل برايش فراهم نبود او را با زبان خوش و سخنانى زيبا و چهره گشاده و يا حتى با راهنمايى جواب مى گفت (185).
داستانى كه در زير مى آيد نشانگر پيروى امام مجتبى عليه السلام از اين سيره نبوى صلى الله عليه و آله است .
روزى مرد نيازمندى به امام حسن عليه السلام مراجعه نموده و درخواست كمك مالى نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى عليه السلام دست خالى بود، اما از اينكه سائل تهيدستى از در خانه اش نااميد برگردد، احساس ‍ شرمسارى و ناراحتى مى كرد، براى همين آن حضرت با سائل به گفتگو پرداخت :
- آيا مى خواهى تو را به كارى راهنمايى كنم كه به مقصود خويش نائل شوى ؟
- يعنى مى فرماييد چه كارى بكنم ؟
- امروز دختر خليفه از دنيا رفته و بدين جهت او عزادار است . هنوز كسى براى تسليت ، رسما به حضور وى نرفته است . نزد خليفه مى روى و با سخنانى كه به تو ياد مى دهم ، به وى تسليت مى گويى ، در اين صورت به هدف خود خواهى رسيد.
- مولاى من ! چگونه به خليفه تسليت بگويم ؟
- وقتى كه نزد خليفه رسيدى بگو: شكر خدا را كه اگر دخترت پيش از تو از دنيا رفت و در زير خاك پنهان شد زير سايه پدر بود، ولى اگر خليفه پيش از او از دنيا مى رفت ، دخترت پس از مرگ تو دربدر مى شد و ممكن بود در سر قبر تو هتك حرمت بشود.
هنگامى كه آن مرد نيازمند به راهنمايى امام حسن عليه السلام عمل كرد. به خواسته خود رسيد زيرا، اين جمله هاى آرامبخش و عاطفى در روان خليفه اثر عميقى بجاى نهاد و از حزن و اندوه وى كاسته و دستور داد جايزه اى به وى بدهند. آن گاه از وى پرسيد: اين سخن به ابتكار خودت بود؟ گفت : نه ، حسن بن على عليه السلام مرا راهنمايى كرد. خليفه گفت : راست مى گويى ، او گنجينه فصاحت و بلاغت و كانون سخنان دلنشين و شيوا است (186).
2. توجه به شخصيت و آبروى ديگران  
شخصى وارد محضر امام حسن عليه السلام شده و از اينكه مى خواست اظهار حاجت كند، از حاضران خجالت مى كشيد و نمى توانست نياز خود را در ميان جمع شفاها به امام عليه السلام مطرح كند. امام كه متوجه حضور وى و رنج درونى اش گرديده بود به وى فرمود: خواسته ات را بنويس و آن را به ما بده . چون مرد نيازش را نوشته و به امام تقديم كرد، امام آن را خوانده و با تواضع تمام چندين برابر خواسته مرد را به وى بخشيد.
برخى كه شاهد صحنه بودند، عرض كردند: اى فرزند رسول خدا! اين يادداشت چه پربركت بود! امام حسن عليه السلام به آنان فرمود:
بركت اين ورقه براى ما بيشتر است ، زيرا خداوند ما را شايسته انجام كار نيك قرار داده است . آيا نمى دانيد كه كار خير آن است كه بدون درخواست انجام شود؛ اما اگر، پس از آن كه فرد نيازش را به تو باز گفت و تو هم چيزى به او بخشيدى ، در واقع اهدايى تو در مقابل آبروى او مى باشد. چه بسا فرد محتاج در شب در بسترش با بى تابى و نگرانى به صبح رسانده و در ميان بيم و اميد غوطه ور بوده است كه آيا فردا اندوهناك و شكست خورده بازش مى گردانند يا با خوشحالى و سرور؟
پس او به نزد تو مى آيد در حالى كه زانوانش مى لرزد و دلش از ترس و دلهره لبريز شده است . پس اگر تو حاجت وى را در ازاى آبرويش روا دارى ، بذل آبرو براى وى بسى بزرگتر و سنگين تر از كار خيرى است كه در حق او انجام داده اى (187).
3. خواستگارى  
هنگامى كه مروان ، حاكم مدينه ، مامور شد تا دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد خواستگارى كند، وى با عبدالله تماس گرفته و موضوع را در ميان گذاشت . عبدالله در پاسخ گفت : اختيار دختران و زنان ما با حسن بن على عليه السلام است ، دخترم را از او خواستگارى كن . مروان به حضور امام حسن عليه السلام آمد و دختر عبدالله را خواستگارى نمود. امام حسن عليه السلام فرمود: هر كس را كه در نظر دارى دعوت كن ، تا اجتماع نمايند و من نظريم را بگويم .
مروان ، بزرگان دو طائفه بنى هاشم و بنى اميه را دعوت كرد و همه آن ها در يك مجلسى اجتماع نمودند، امام حسن عليه السلام نيز حاضر شد. مروان برخاست و پس از حمد و ثنا چنين گفت :
اميرمومنان معاويه ، به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد بن معاويه خواستگارى كنم به اين ترتيب كه :
1. هر قدر پدرش خواست مهريه تعيين كند، مى پذيرم .
2. هر مبلغى كه پدرش بدهكار باشد، بدهى هايش را ادا مى كنيم .
3. اين وصلت موجب صلح بين دو طائفه بنى اميه و بنى هاشم خواهد شد.
4. يزيد بن معاويه همتايى است كه نظير ندارد، به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به يزيد، بيشتر از حسرت و افتخار يزيد به شما است .
5. يزيد كسى است كه به بركت چهره او از ابرها طلب باران مى شود.
آن گاه سكوت كرده و در كنارى نشست . در اين هنگام امام حسن عليه السلام لب به سخن گشوده و بعد از حمد و ستايش پروردگار فرمو1. اما در مورد مهريه ، ما از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد مهريه دختران و بستگان خويش تجاوز نمى كنيم .
2. در مورد قرض هاى پدرش ، چه موقع زن هاى ما قرض هاى پدرانشان را پرداخته اند كه اين هم يكى از آن ها باشد.
3. در مورد صلح دو طايفه ، دشمنى ما با شما براى خداست و در راه اوست . بنابراين براى دنيا با شما صلح نمى كنيم ؛ فانا عادينا كم لله و فى الله فلا تصالحكم للدنيا .
4. در مورد اينكه افتحار ما به وجود يزيد، بيشتر از افتخار يزيد به ما است ، اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است . ما بايد بر يزيد افتخار كنيم ولى اگر مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است ، او بايد به وجود ما افتخار كند.
5. اما اينكه گفتى به بركت چهره يزيد، از ابرها باران طلبيده مى شود، چنين چيزى درست نيست مگر در مورد محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله .
حضرت در ادامه افزود: نظر ما اين شده است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر درآوريم ، و من هم اكنون او را همسر قاسم قرار دادم و مهريه اش را زمين مزروعى خود كه در مدينه دارم تعيين نمودم و همان زمين زراعتى زندگى آن ها را نيز تامين مى كند و ديگر نيازى به ديگران نيست . مروان مايوس شده و ماجرا را براى معاويه نوشت ، معاويه گفت : ما از آن ها خواستگارى كرديم . جواب منفى به ما دادند، اما اگر آن ها از ما خواستگارى كنند، جواب مثبت خواهيم داد (188).
4. احترام به افكار فرزندان  
در دوران حكومت اميرمومنان عليه السلام ، مامورين حكومتى ، قصابى را در كنار كشته اى به همراه چاقوى خون آلود - كه در دستش بود - يافتند. قرائن و شواهد موجود نشانگر كشته شدن مقتول ، توسط اين قصاب بود. بر اين اساس مامورين وى را با همان وضعيت ظاهرى به حضور على عليه السلام آوردند.
امام عليه السلام به قصاب فرمود: چه كسى آن شخص را به قتل رسانده است ؟ مرد قصاب گفت : من او را كشته ام . حضرت على عليه السلام طبق قرائن ظاهرى و اعتراف متهم ، دستور قصاص صادر كرد.
مامورين حكومتى بعد از صدور حكم قصاص او را به سوى محل اعدام روانه كردند. در اين اثنا مردى را ديدند كه به سرعت به سوى آنان مى آيد و فرياد مى زند:
دست نگهداريد و عجله نكنيد، او را من كشته ام ، قاتل حقيقى منم ، آن مرد قصاب بى گناه است .
مسوولين اجراى حكم وقتى با اين وضعيت مواجه شدند، آن مرد را به همراه قصاب به حضور على عليه السلام آوردند. در محضر امام على عليه السلام آن مرد دوم ، سوگند ياد كرد كه او را من كشته ام . امام به قصاب گفت : چرا تو اعتراف به قتل نمودى و اقرار كردى كه او را كشته اى ؟
قصاب گفت : چون من در مخمصه عجيبى گرفتار شده بودم ، در خود هيچ گونه ياراى انكار نديدم . چون مرا در كنار جنازه خون آلودى با چاقوى آغشته به خون دستگير كرده بودند؛ يقين كردم كه به غير اقرار به قتل ، چاره ديگرى وجود ندارد. اما واقع امر اين است كه گوسفندى را سر بريده بودم و چون براى تخلى و رفع حاجت ، عجله داشتم با همان چاقوى خون آلود به خرابه شتافتم كه اتفاقا با جنازه خون آلود مواجه شدم . وحشت زده خواستم كه از آن جا فرار كنم . اما با رسيدن مامورين در همان جا خشكم زد و آنان مرا به حضور شما آوردند.
على عليه السلام به حاضران فرمود: اين دو نفر را به نزد فرزندم حسن ببريد تا او در اين مورد قضاوت نمايد. آن ها به حضور امام حسن عليه السلام آمدند و ماجرا را شرح دادند. امام مجتبى عليه السلام فرمود: به اميرمومنان بگوييد: اگر اين مرد شخصى را كشته است ، در مقابل جان قصاب را از مرگ حتمى رهانيده است .
خداوند در قرآن مى فرمايد: و من احياها فكانما احيا الناس جميعا (189)؛ هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است امام على عليه السلام دستور داد هر دو را (قاتل و قصاب ) آزاد نمودند و ديه مقتول را از بيت المال ، به ورثه پرداخت نمود (190)
5. شيوه پسنديده  
روزى امام حسن مجتبى عليه السلام در كنار خانه خدا مشغول طواف بود، در آن هنگام متوجه شد كه شخصى به ديگران مى گويد: اين پسر فاطمه زهرا عليها السلام است . امام رو به آن مرد كرد و فرمود: بگو فرزند على بن ابى طالب است ، معرفى با نام پدر بهتر از صدا كردن با نام مادر است (191).
صداكردن و معرفى ديگران با نام پدر يك رسم پسنديده و معقولى است .
درست است كه مادر امام مجتبى عليه السلام برگزيده ترين زنان عالم است و نام او از زيباترين و محبوب ترين كلمات در نزد ائمه اطهار عليهم السلام و دوستان آن بزرگان مى باشد، اما امام مجتبى عليه السلام مى خواهد به مردم آموزش دهد كه صداكردن با نام پدر شايسته تر و زيبنده تر است . و اين يك شيوه قرآنى است . چنان كه در قرآن مى فرمايد: ادعوهم لابائهم هو اقسط عندالله ؛ (192) آنها را بنام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خداوند عادلانه تر است .
گفتار هفتم : امام مجتبى عليه السلام و تربيت فرزندان شايسته 
در گفتارهاى قبلى سعى بر اين بود كه به نكات و اصول مهم تربيتى در پرتو سيره و سخن امام مجتبى عليه السلام بپردازيم . گاهى در توضيح مطالب از آيات قرآن كريم و سخنان ساير معصومين عليهم اسلام نيز بهره گرفتيم . همچنين از مطالب تربيتى و روانشناسى در صورت لزوم در لابلاى مطالب استفاده شد. آنچه كه در آخر اين بحث لازم به نظر مى رسد، نگاهى كوتاه به فرزند پرورى امام مجتبى عليه السلام است كه به اين ترتيب با شخصيت فرزندان معروف آن حضرت آشنا شده و اثر تربيت صحيح پيشواى دوم را در سيماى فرزندان آن حضرت مشاهده مى كنيم .
امام مجتبى عليه السلام به عنوان الگو و نمونه يك مربى تمام عيار، در تربيت فرزندانى پاك طينت ، صالح ، كارآمد و با كمال ، نقش قابل توجهى ايفا نمود. آن حضرت با پرورش فرزندان تلاشگر، مسووليت پذير، مبارز، ايثارگر، داراى كمالات و خصائل پسنديده در دستيابى به اهداف والاى تربيتى توفيق كامل داشت . آن بزرگوار با مراعات شيوه هاى تربيتى صحيح و تامين نيازهاى روحى و جسمى فرزنان ، در شكوفايى استعدادها و بارورى خلاقيت هاى آنان مسووليت هاى پدرانه خويش را با كمال شايستگى به انجام رسانيده و در اثر آن فرزندان امام مجتبى عليه السلام در زندگى آينده خويش به كمالات و مراتب عالى انسانى نائل آمدند و هر يك نمونه اى بارز از انسان هاى وارسته گرديدند.
تعدادى از فرزندان پسر و دختر امام مجتبى عليه السلام در ماجراى كربلا در كنار عمويشان امام حسين عليه السلام فيض حضور يافتند و برخى به درجه شهادت نيز نائل آمدند. در اين جا با چند تن از پرورش يافتگان خاندان مجتبوى عليه السلام آشنا مى شويم :
1. زيد بن حسن  
ابوالحسن زيد، اولين فرزند امام مجتبى عليه السلام است . او شخصيتى بزرگوار، پاك طينت و جليل القدر بود. زيد در اثر امانتدارى و صداقت و صفاى باطن مورد توجه و اعتماد مردم و مسوولين حكومتى قرار گرفت تا آن جايى كه وى را متولى موقوفات و صدقات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار دادند. در سخاوت و نيكوكارى زبانزد خاص و عام بود. شعرا در مدح نيكى هاى وى شعرها سرودند. مردم نيازمند براى رسيدن به عطاهاى وى و كسب فضايل از دور و نزديك به حضورش مى شتافتند. اما افراد پست و فرومايه و حاكمان بى بند و بار بنى اميه با او عداوت و دشمنى مى كردند.
عمر بن عبدالعزيز بعد از جلوس در مسند خلاف ، بى مهرى هاى خلفاى قبل را جبران كرده و به حاكم مدينه نوشت : زيد بن حسن مردى شريف و از افراد ممتاز خاندان بنى هاشم است . او را در توليت صدقات و موقوفات گمارده و مقامش را گرامى دارد. (193)
2. حسن مثنى  
حسن مثنى يكى ديگر از تربيت يافتگان دامان امامت مى باشد. او در اثر تربيت امام مجتبى عليه السلام به كسب كمالات انسانى و معنوى نائل شده و مانند برادر ارشد خويش ، متولى صدقات و موقوفات جد بزرگوارش امام على عليه السلام گرديد. حسن مثنى جوانى پاك و آراسته به فضائل اخلاقى و مورد اعتماد و اطمينان مردم بود. آن بزرگوار با صلاحديد عموى گرامى اش امام حسين عليه السلام ، با فاطمه بنت الحسين عليها السلام ازدواج نمود و در سفر كربلا به همراه حضرت سيدالشهدا عليه السلام حضور داشت و در آن جا به شدت زخمى شده و به اسارت لشگر دشمن درآمد.
اسماء بنت خارجه كه از بستگان مادرش بود، حسن مثنى را براى مداوا از عوامل دشمن تحويل گرفت و در منزلش مداوا نمود، آن گاه وى را روانه مدينه ساخت . او همچنان در مدينه مى زيست تا اينكه به دستور عبدالملك (پنجمين خليفه اموى ) در سن 35 سالگى مسموم گرديده و به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع دفن گرديد.
لقب حسن مثنى طباطبا است كه جد سادات طباطبايى محسوب مى شود(194).
3. قاسم بن الحسن  
در يكى از شب هاى سال 46 هجرى خانه امام حسن مجتبى عليه السلام در مدينه عطرآگين گشته و كودكى متولد گرديد كه صورتش چون ماه شب چهارده مى درخشيد. نوزاد را در قنداقه سفيدى پيچيده نزد امام حسن عليه السلام آوردند. امام او را در آغوش گرفته و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه كرد و بدينسان كودك خويش را با آواى توحيد آشنا ساخت . در هفتمين روز تولد اين كودك ، مراسم نامگذارى برپا شده و حضرت امام حسن عليه السلام نام نوزاد خويش را قاسم نهاد.
قاسم تا سال 50 در دامان پرمهر و عاطفه پدر ارجمند خويش پرورش يافته و بعد از آن كه امام مجتبى عليه السلام در آن سال به شهادت رسيد در تحت سرپرستى و تربيت امام حسين عليه السلام دوران رشد و نوجوانى را مى گذرانيد تا اينكه واقعه كربلا پيش آمد.
شب عاشورا هنگامى كه نوجوان شجاع و خوش سيماى خاندان امام حسن عليه السلام از عمويش امام حسين عليه السلام شنيد كه به اصحاب خويش ‍ بشارت مى دهد كه فردا تمامى شما شهيد خواهيد شد، در ذهن و انديشه اش سوالاتى مطرح شد. از جاى خويش برخاسته و از امام حسين عليه السلام پرسيد: اى عمو جان ! آيا من هم در رديف شهدا خواهم بود؟ امام حسين عليه السلام فرمود: با بنى ! كيف الموت عندك ؛ پسرم ! مرگ را چگونه مى بينى ؟ قاسم بن حسن با كمال اخلاص و صفا پاسخ داد: احلى من العسل ؛ مرگ در راه تو براى من شيرينتر از عسل مى باشد. در اين موقع قاسم سوال خويش را دوباره تكرار نمود: آيا من هم در ليست شهداى كربلا خواهم بود؟ امام عليه السلام پاسخ داد: عمويت فداى تو! بلى . به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت ، حتى پسر شيرخواره ام ، عبدالله را نيز به شهادت مى رسانند.
فرزند غيرتمند امام مجتبى عليه السلام با شنيدن اين سخن يكه اى خورده و سوى عمويش خيز برداشته و پرسيد: عمو جان ! آيا آن ها به خيمه گاه مى رسند و بعد از تسلط به خيام و ساكنين آن ، عبدالله شيرخوار را مى كشند؟! و امام حسين عليه السلام كيفيت شهادت طفل شيرخواره را مفصل به قاسم شرح داد (195).
قاسم در روز عاشورا بعد از اصرار زياد از عمويش اجازه نبرد گرفت .
حميد بن مسلم از گزارشگران عمر سعد در توصيف ورود حضرت قاسم به صحنه نبرد چنين مى گويد: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهره اش مانند قرص قمر مى درخشيد، شمشيرى به دست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد، وى در موقع نبرد چنين رجز مى خواند:
ان تنكرونى فانابن الحسن
سبط النبى المصطفى الموتمن
هذا حسين كالاسير المرتهن
بين اناس لا سقوا صوب المزن
اگر مرا نمى شناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته ، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد (196). و بالاخره حضرت قاسم عليه السلام يادگار شجاع حضرت مجتبى عليه السلام بعد از فداكارى ها و جانفشانى هاى مخلصانه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
4. فاطمه بنت الحسن  
فاطمه بنت الحسن بزرگ بانوى جهان اسلام ، يكى از درس آموزان و تربيت يافتگان مكتب امام مجتبى عليه السلام مى باشد. اين بانوى بزرگ در ميان دختران امام حسن عليه السلام از امتيازات ويژه اى برخوردار است . جناب فاطمه بنت الحسن دختر امام مجتبى ، همسر امام سجاد و مادر امام باقر عليه السلام است .
شرافت ، كرامت ، عفت و حياء از صفات برجسته اين شخصيت جليل القدر خاندان نبوى است . القابى همچون فاضله ، عالمه ، صالحه ، صديقه و عفيفه از ويژگى هاى اين دختر امامت مى باشد. اين عزيزترين بانوى خاندان بنى هاشم و اسوه زنان ايثارگر و فداكار، همسر، پدر، فرزند و بالاخره برادران خويش را تقديم نموده و به عنوان دختر، همسر، مادر و خواهر شهيد به شمار مى آيد.
حضرت صادق عليه السلام روزى از بزرگوارى و صداقت جده اش فاطمه بنت الحسن ياد كرده و فرمود: كانت صديقه لم يدرك فى آل الحسن مثلها (197)؛ جده ام صديقه و نيك رفتار بود و در خاندان حسن عليه السلام زنى به درجه و مرتبه او نرسيد.
امام باقر عليه السلام در مورد كرامت و فضيلت مادرش فاطمه بنت الحسن مى گويد: مادرم كنار ديوارى نشسته بود، ناگاه ديوار شكافت برداشت و صداى مهيبى به گوش رسيد، آن بانوى مجلله به ديوار اشاره كرد و فرمود:
قسم به حق مصطفى ، فرو دنيا؛ خداوند به تو اجازه فرو افتادن نمى دهد.
پس ديوار در ميان زمين و هوا معلق ماند، تا آن كه مادرم از آن جا بگذشت و آن گاه ديوار فرو ريخت . پدرم امام زين العابدين عليه السلام صد دينار به خاطر رفع خطر صدقه داد (198).
يكى از مهم ترين وقايع زندگى اين بانوى عصمت ، حضور در واقعه غم انگيز و افتخارآفرين عاشورا است . فاطمه بنت الحسن همانند عمه اش زينب ، از پيام آوران حادثه خونين كربلا محسوب مى شود و در جاودانگى حماسه عاشورا به همراه ساير اسراى كربلا به ويژه همسر بزرگوارش امام سجاد عليه السلام و فرزندش امام باقر عليه السلام مسووليت خويش را به خوبى ايفا كرده است .
5. عبدالله اصغر  
عبدالله اصغر، فرزند ديگر امام مجتبى عليه السلام است كه در كربلا يازده سال داشت ، هنگامى كه امام حسين عليه السلام تنها به ميدان رفت و هيچگونه يار و ياورى نداشت ، عبدالله غريبى و مظلومى عمويش را دريافت ، براى يارى عمو از خيمه به سوى ميدان بيرون دويد، حضرت زينب به دنبال او حركت كرد تا نگذارد او به ميدان رود. امام حسين عليه السلام صدا زد: خواهرم ! عبدالله را نگهدار، اما عبدالله كه شجاعت را از پدرش امام مجتبى عليه السلام آموخته بود، خود را به عمو رسانيده و گفت : به خدا از عمويم جدا نمى شوم و بالاخره در كنار امام حسين عليه السلام او را به شهادت رسانيدند. (199)
6. ابوبكر بن الحسن  
او جوانى زيباروى بود كه ويژگى هاى اخلاقى امام حسن عليه السلام در وجودش پديدار بود. در روز عاشورا در صحنه مبارزه ، شجاعانه وارد شده و مشغول پيكار با دشمن گرديد. وى با اينكه جوان شانزده ساله اى بيش نبود، نظم سپاه دشمن را به هم ريخته و شمارى از آنان را كشت . ابوبكر بن حسن بعد از نبردى متهورانه در حالى كه چشمانش از عطش در گودى فرو رفته بود به سوى امام حسين عليه السلام بازگشت و گفت :
اى عمو! آيا آب دارى تا جگر خود را خنك نموده و قدرت تازه اى يافته و با دشمنان خدا و رسولش به مبارزه ادامه دهم ؟ امام حسين عليه السلام فرمود:
اى برادر زاده ام ، لختى صبر كن تا با جدت رسول خدا صلى الله عليه و آله ديدار نمايى و با آب بهشت تو را سيراب كند، تا ديگر تشنه نشوى . سپس به سوى دشمنان شتافت و پس از خواندن رجز بر آنان يورش برده و بعد از هلاك نمودن تعدادى از نيروهاى جبهه كفر، به محاصره دشمن درآمد و سپس او را به شهادت رساندند. يكى از اشعار اين فرزند شجاع امام مجتبى عليه السلام در ميدان كارزار چنين بود:
انى انا نجل الامام ابن على
اضربكم بالسيف حتى يفلل
نحن - و بيت الله - اولى بالنبى
اطعنكم بالرمح وسط القسطل
من فرزند امامى هستم كه پسر على مى باشد و تا كند شدن شمشير با شما مبارزه مى كنم ما - خاندان خدا - به پيامبر نزديكتر هستيم ، در ميان ميدان نبرد، با نيزه به شما ضربه خواهم زد (200).
يكى از بارزترين دلايل روحيه شجاعت و دلاورى و فداكارى در وجود حضرت مجتبى عليه السلام فرزندان آن حضرت هستند كه از سرچشمه ولايت و امامت سيراب گشته و به اوج فداكارى و از خودگذشتگى در راه اسلام و اهداف بلند آن رسيده بودند.
فرزندان امام حسن عليه السلام نمونه هايى بديع و زيبايى در مسير مبارزه و رويارويى از خود نشان دادند و ويژگى هاى اخلاقى ، انسانى و سجاياى والاى حضرت مجتبى عليه السلام را به نمايش گذاشتند.
والسلام
پايان .  

 

fehrest page back page