تربيت در سيره و سخن امام حسن مجتبى عليه السلام

عبدالكريم پاك نيا

- ۳ -


پنج : مشورت با فرزندان  
از ديگر شيوه هاى شخصيت دادن به فرزندان مشورت با آن ها است . امام مجتبى عليه السلام ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتى ، در موارد مختلف با فرزندان خويش مشورت مى نمود و بدين وسيله عزت نفس و روحيه خود باورى را در آنان تقويت مى كرد.
روزى معاويه بن خديج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمده بود. امام مجتبى عليه السلام در ضمن مذاكرات به وى چنين فرمود:
انا قوم لانزوج نسائنا حتى نستامرهن ؛ (102) ما دختران خود را بدون نظرخواهى و مشورت با خودشان ، شوهر نمى دهيم و در امر ازدواج آنان اقدامى نمى كنيم . گذشته از اين كه مشورت در تقويت عزت نفس در كودكان و نوجوان تاثير فوق العاده اى دارد، گاهى اوقات نظرات فرزندان در تصميم گيرى هاى اولياء نيز ممكن است راهگشا باشد. امام حسن عليه السلام فرمود:
ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم ؛ (103) هيچ گروهى مشورت نكرد؛ مگر اين كه به اين وسيله به سوى رشد و كمال هدايت شدند.
شش : اجتناب از تحقير  
پدران و مادران برتر با فرزندانشان برخوردهاى ناشايست و زننده ندارند و آنان را با القاب و كلمات ركيك تحقير نمى كنند و در قبال اشتباهات و خطاها به باد فحش و ناسزا و كتك نمى گيرند. مربيان و معلمان آگاه از به كار بردن عبارات سبك و ناپسند در برخورد با شاگردان اجتناب مى كنند.
تحقير نونهالان و نوجوانان علاوه بر اين كه از عظمت و اقتدار والدين و مربيان مى كاهد، نشانگر بى تجربگى ، عدم شايستگى و نداشتن تسلط بر نفس آنان در امر تربيت مى باشد.
مهمتر از همه نتايج زيانبار آن در روح و روان كودكان است . چرا كه تحقير و توهين به فرزندان موجب ايجاد عقده حقارت و خود كم بينى و تزلزل شخصيت در آنان مى شود و علل برخى از ناكامى ها، نااميدى ها در زندگى آينده آنان خواهد شد. حضرت مجتبى عليه السلام در ضمن شمارش ‍ خصوصيات انسان هاى با ايمان مى فرمايد:
آنان همديگر را با القاب زشت و ركيك صدا نمى كنند. (104)
معاويه دشمن شماره يك آن حضرت ، در يك اعتراف صريح مى گويد:
ما سمعت منه كلمه فحش قط؛ من هرگز از حسن بن على سخن ناروا و كلمه زشتى نشنيدم . (105) به كار بردن كلمات ناپسند و سخنان اهانت آميز و نيش دار همانند سمى مهلك روح كودك را مى آزارد و هرگاه در مورد آن فكر كند، احساس رنج و عذاب مى كند و اصولا نوعى ستم به فرزندان و همسر محسوب مى شود كه رشته محبت و دوستى را پاره نموده و دل ها را جريحه دار مى كند.
براى روشن تر شدن سخنان مطروحه فوق ، داستانى را در اين جا نقل مى كنيم :
داستان تحقير يك دانش آموز  
او مدير دبستان دخترانه بود. 22 سال بود كه عمرش را در معلمى و معاونت و مديريت سپرى كرده بود، مهربان و دلسوز بود. عشق و سوز داشت . راحتى و آسايش خود را به خاطر ساختن و پرداختن شاگردان فدا مى كرد. مديريتش مورد قبول همگان قرار گرفته بود.
صبح ها ساعت 5/6 در محيط مدرسه حضور مى يافت و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد، او هم راهى خانه اش مى شد. همه شاگردان شيفته او بودند، زيرا احترام و شخصيت همه شاگردان را نگه مى داشت . مهر و محبت ، مدير آنچنان جوشان بود كه هر دانش آموزى خود را پيش مدير محبوب ترين فرد محسوب مى كرد. آرى او شمع سان مى سوخت تا در پرتوش انسان هاى شايسته اى پرورده شوند.
آن روز زودتر از هميشه در مدرسه حاضر شده بود، تازه از سركشى به كلاس ها و نظارت بر نظافت اطاق هاى كلاس و راهروها فراغت پيدا كرده بود و مى خواست وارد اطاق كار شود كه ناگهان صداى زنگ تلفن نواخته شد.
مدير فورا گوشى را برداشته گفت :
الو، سلام عليكم ، بفرماييد.
در مقابل صداى زنى شنيده مى شد كه گفت :
سلام عليكم ، معذرت مى خواهم كه اين موقع صبح براى شما مزاحمت فراهم كرده ام ببخشيد. من مادر مريم ، دانش آموز كلاس پنجم اين دبستان هستم . خانم مدير! با كمال صراحت عرض مى كنم ، همه ما اولياء از رفتار و كردار شما راضى هستيم ولى براى دخترم مشكلى به وجود آمده كه متاسفانه نمى تواند امروز به مدرسه بيايد. مدير با شتابزدگى پرسيد: مگر چه حادثه اى پيش آمده كه نمى تواند به مدرسه بيايد، خداى نكرده دچار بيمارى شده است ؟ مادر مريم در حالى كه صدايش داراى لرزه و ارتعاش ‍ بود، چنين گفت :
از ديروز كه وقتى مريم به خانه آمده ، به جاى اين كه به انجام تكاليف خود بپردازد در گوشه اى از اتاق نشسته ، سر خود را در ميان دست هاى لاغراندام خود قرار داده با هيچ كس حرف نمى زند، وقتى علت را از او جويا شدم ، ناگهان بغضش تركيد و چنين گفت :
ديروز كه به مدرسه رفته بودم ، در سر كلاس معلم سوالى را مطرح كرده بود بدون اين كه از معلم اجازه بگيرم ، جواب صحيح را ارائه دادم ، معلم به جاى اين كه مرا تشويق كند، در برابر همه شاگردان رو به من كرد و با عصبانيت تمام گفت :
احمق ! خفه شو، بنشين !
از وقتى كه به منزل آمده دائما مى گويد: چرا معلم آبروى مرا در ميان شاگردان به باد داده و چنين جمله تحقيرآميزى را به من گفت ؟ اگر به من نمره صفر مى داد برايم از شنيدن اين جمله گواراتر بود، چرا معلم درك نكرد كه من در ميان شاگردان آبرو و شخصيت دارم چرا آبروى مرا به باد داد، چرا مرا خرد كرد، چرا و چرا ... خانم مدير! به خدا، من و پدرش امروز صبح هر كارى كرديم كه او را به مدرسه بفرستيم ، در اين كار موفق نشديم . دائما گريه كرده ، مى گويد: من مدرسه نمى روم ، من مى خواهم در خانه بمانم ، براى من شخصيت و اخلاق از درس خواندن مهم تر است ، اميدوارم مرا ببخشيد.
صداى تلفن قطع شد.
مدير مدرسه مثل اين كه از بالاى قله به زير افتاده باشد، تمام بدنش خرد و خمير شده بود، پيوسته با خود مى گفت : چرا بايد شاگردى مثل مريم ، در مدرسه تحقير شود. چرا در فضاى تعليم و تربيت دانش آموز دخترى كه قلبش مالامال از عشق و آبرو بوده و همه وجودش سرشار از قداست و طهارت است ، اين طور مورد تحقير و توهين قرار گيرد.
سه روز بود كه مريم به مدرسه نيامده بود، مدير مدرسه نگران و مضطرب به نظر مى رسيد، همه شاگردان مى ديدند كه اثرى از تبسم هميشگى در سيماى مدير ديده نمى شود، برعكس غبارى از تشويش و ناراحتى همه وجودش را احاطه كرده بود.
صبح روز چهارم ، يكى از همكلاسى هاى مريم به دفتر مدرسه آمده و پاكت نامه اى را از طرف مريم به مدير مدرسه تقديم كرد. مدير بلافاصله پاكت را باز كرد. دو نامه در ميان پاكت وجود داشت يكى براى مدير و ديگرى براى معلم كلاس پنجم نوشته شده بود.
نامه اول  
در نامه مدير چنين آمده بود: خانم ... سلام عليكم ، مدير عزيزم ، خدا مى داند دلم براى شما تنگ شده است . ديروز لحظاتى در دورى از شما گريه كردم . من هرگز محبت هاى انسانى و خالصانه شما را فراموش نخواهم كرد.
هرگز چهره متبسم و گشاده شما، نرمش و ملايمت شما، روح بزرگ و اخلاق زيباى شما را فراموش نخواهم كرد. نصايح مشفقانه و اندرزهاى مادرانه شما هميشه آويزه گوش من خواهد بود. از دور دست هاى شما را مى بوسم .
خداحافظ مريم ...
نامه دوم  
خانم ... معلم كلاس پنجم ، سلام عليكم ، از زحمات شما تشكر نموده از شما مى خواهم به من اجازه دهيد، براى آخرين بار سخنانم را بگويم . معلم عزيز! يقين داشته باشيد كه شما با جمله اى كه درباره من در برابر شاگردان بيان كرديد، روح ابتكار، جرات ، پويايى و تحقيق را در من كشتيد. شما به جاى اين كه مرا تشويق كنيد به من گفتيد: احمق . من تا آخر عمرم هميشه در شك و ترديد به سر خواهم برد. زيرا در عاقل بودن و يا احمق بودن خود ترديد خواهم داشت . معلم عزيز! من اشتباه كرده بودم شما مى توانستيد در زنگ تفريح مرا توبيخ كنيد، ولى آبروى مرا پيش هم كلاسى هايم از بين نمى برديد. شما نمى دانيد ما كودكان چقدر به آبرو و حيثيت خود پاى بنديم .
معلم محترم ! شما با گفتن اين جمله كارى كرديد كه من بعد از اين ، براى ديگران نيز شخصيت قائلى نشوم ، زيرا وقتى كه انسانى طعم حيثيت را نچشيده باشد نمى تواند آن را به ديگران منتقل كند. اى معلم گرامى ! شما با گفتن اين جمله مرا از درس خواندن و از مدرسه بيزار نموديد، زيرا ذهن كوچك و ناتوان من قادر نيست ، عمل نازيباى شما را از ساير معلمان و محيط مدرسه جدا سازد.
خداحافظ شاگرد شما مريم ...
صبح روز بعد زنگ منزل مريم به صدا درآمد. مدير مدرسه به اتفاق معلم پنجم در انتظار بودند، تا مريم را به مدرسه ببرند. آرى ، آن ها آمده بودند تا از خانواده مريم و خود او عذرخواهى نمايند. ناگهان درب منزل باز شد اين مريم بود كه درب منزل را باز كرده بود؛ مثل اين كه قلبش اين را به او گفته بود.
مريم با ديدن مدير مدرسه خود را به آغوش او افكنده با صداى بلند به گريه پرداخت .
مدير مدرسه صورت او را به همراه اشكهايى كه از ديدگانش فرو مى ريخت ، غرق بوسه ساخت .
مادر مريم در همين حال فرا رسيد، از مدير به عذرخواهى پرداخت . مريم كه لحظه اى خود را فارغ ديده بود، خود را به كنار معلم كلاس پنجم رساند، با اصرار مى خواست دست هاى لاغر و رنگ پريده معلم را بوسه زند. ولى معلم او را در آغوش گرفته ، هر دو با صداى بلند گريه كردند. از اين منظره مادر مريم و مدير مدرسه اشك شوق و شادمانى فرو مى ريختند. شايد ملكوتيان هم از ديدن اين همه عشق و عاطفه به شگفت آمده به ظرافت و لطافت انسان ها ايمان مى آوردند. (106)
6. تشويق  
از موفق ترين شيوه هاى تربيتى كه در سيره امام مجتبى عليه السلام نيز مشاهده مى شود. شيوه كارآمد و موثر تشويق است . تشويق يعنى ايجاد شوق و رغبت در فرد، مربى با تاييد رفتار و گفتار متربى در او ايجاد شوق و رغبت كرده و موجب تكرار و مداومت آن عمل در متربى مى گردد. اهداى يك شى ء مورد علاقه ، تهيه كردن غذا و خوردنى هاى مورد نظر، مشاركت دادن فرد در كار و فعاليتى كه ديگران به آن راهى ندارند، لبخند رضايت آميز، تعريف و تمجيد، پاداش نقدى ، اعطاى رتبه و درجه و بالاخره تقدير در جمع ، از جلوه هاى تشويق به شمار مى رود.
اين شيوه علاوه بر اين كه محركى قوى در تغيير رفتار به سوى اهداف مطلوب است ؛ در شكوفا سازى و بروز استعدادهاى درخشان و نهفته انسانى نقش فوق العاده اى دارد. تجربه نشان داده است كه تشويق مناسب مى تواند، نهفته ترين استعدادهاى درونى كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پيشرفت و سازندگى قرار دهد و آنان را در رسيدن به اهداف مهم و حياتى و كمالات ، قوى دل و استوار گرداند. براى روشن تر شدن اهميت تشويق در تربيت افراد و شكوفايى استعداد كودكان و نوجوانان خاطره زير را از خطيب شهير معاصر، مرحوم حجه الاسلام والمسلمين آقاى فلسفى مى خوانيم :
خاطره اى از تاثير تشويق  
اولين بارى كه بنا شد به منبر بروم ، نزد آقا شيخ على اكبر رشتى كه فاميلش ‍ عزمى بود و منبر مى رفت ، رفتم و گفتم : يك منبر براى من بنويس !
او براى من يك منبر نوشت . من اين را حفظ كردم . تصميم گرفتم اولين منبر در همان مسجد فيلسوف باشد كه پدرم شب ها در آن جا نماز جماعت اقامه مى كرد. بعد از نماز عشاء منبر رفتم . آقا شيخ محمد شميرانى كه ده ها بار مرا ديده بود، وقتى مرا در بالاى منبر ديد، بهت زده نگاه مى كرد. ساير افراد هم به نافله عشاء نپرداختند.
همه به من نگاه مى كردند. من شروع به سخن كردم و مطالب منبرى را، كه حفظ كرده بودم . تحويل دادم خيلى خوب بخاطر دارم كه ابتداى منبرى كه آقاى عزمى برايم نوشته بود، چند بيت شعر داشت و من با آن اشعار منبر را شروع كردم :
بسم الله الرحمن الرحيم

بى مهر على به مقصد دل نرسى
تا تخم نيفشنى به حاصل نرسى
بى دوستى على و اولاد على
هرگز به خدا قسم به منزل نرسى حب على حسنه لا تضر معها سيئه . (107)
وقتى اين اشعار را خواندم . آقا شيخ محمد شميرانى با صداى بلند گفت : آفرين ! به راستى اين يك كلمه آفرين در آن روزگار به من چنان قدرتى داد كه هر وقت بشنوم يا در كتابى بخوانم ، كه تشويق چه قدر موثر است ، اين آفرين او مثل آفتابى در ضمير من مى درخشد. شايد در آن موقع 15 ساله و يا 16 ساله بودم . آن شب وقتى به منزل آمديم ، پدرم فرمود: با اين كه اولين منبر تو بود، خوب صحبت كردى و مطالب را بدون وحشت و نگرانى و اضطراب ، خوب بيان داشتى ، من هم صادقانه گفتم : آن آفرين آقا شيخ محمد شميرانى اين اثر را در من گذاشت . (108)
چنان كه ملاحظه مى شود تشويق چنين اثرى دارد كه يك نوجوان تا آخر عمر از آن قوت قلب گرفته و كارهاى بس ارزشمند را در زندگى انجام مى دهد. شيوه تربيتى و سخنان راهگشاى حضرت مجتبى عليه السلام در اين مورد نيز الگوى خوبى براى ماست و آن حضرت براى تربيت افراد از اين راهكار موفق بهره مى برد، در ذيل بعضى از آنان را مى خوانيم :
تشويق رفتارهاى مثبت  
الف : انس بن مالك مى گويد: يكى از كنيزان امام حسن عليه السلام شاخه گلى را به حضور آن حضرت هديه نمود، امام حسن عليه السلام آن شاخه گل را با كمال ميل پذيرفته و به او فرمود:
تو را در راه خدا آزاد كردم . من به عنوان اعتراض گفتم : در مقابل اهداء يك شاخه گل او را آزادى كردى ؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند به ما در قرآن چنين ياد داده و فرموده است : اذا حييتم بتحيه فحبوا باحسن منها؛ (109) هرگاه كسى به شما تحيت گويد، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد. سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست . (110)
ب : روزى حضرت مجتبى عليه السلام غلام جوانى را ديد كه ظرف غذايى در پيش دارد و لقمه اى از آن مى خورد و لقمه ديگر را به سگى كه نزديك او نشسته بود مى دهد، امام پرسيد: چرا چنين مى كنى ؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت مى كشم كه خودم غذا بخورم و اين سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبى عليه السلام خواست كه به اين غلام مهربان پاداشى نيكو عنايت كند به او فرمود: در جايت بمان تا باز گردم . آن گاه غلام را از مولايش ‍ خريد و آزاد كرد، و باغى را كه غلام در آن كار مى كرد نيز خريد و به او بخشيد. (111)
ج : روزى آن حضرت تكه نانى را كه در جاى كثيف افتاده بود برداشته و تميز شسته و پاك نمود. سپس به غلامش داده و فرمود: اى غلام ! آن را نگهدار و بعد از وضو آن را به من ده . هنگامى كه از وضو فراغت يافت به غلامش ‍ فرمود: تكه نان را به من بده . غلام گفت : سرورم ! من آن را خوردم .
حضرت مجتبى عليه السلام از اين رفتار زيباى غلام كه از صفاى باطن و شكسته نفسى او نشات مى گرفت خوشحال شد و از اين كه او نعمت الهى را ارج نهاده بود، خواست كه عمل مثبت وى را تشويق نمايد؛ براى همين به وى گفت :
من تو را در راه خدا آزاد كردم . غلام گفت : براى چه مرا آزاد نمودى ؟
حضرت مجتبى عليه السلام فرمود: از مادرم فاظمه عليها السلام دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده ام كه از پدرش رسول خدا ياد گرفته بود كه آن حضرت مى فرمود: هر كس لقمه نانى را از جاى كثيف بردارد و آن را بعد از شستن و پاك نمودن بخورد، هنوز در معده اش هضم نشده خداوند او را مى بخشد. من فردى را كه خداوند بخشيده و از اهل بهشت قرار داده است ، ديگر در تحت فرمان خودم نگه نمى دارم . (112)
ما به همين چند نمونه از تشويق در سيره عملى امام مجتبى عليه السلام بسنده مى كنيم و يادآور مى شويم كه تشويق از محرك هاى بسيار قوى و جهت دهنده در تربيت افراد است و آن را براى سوق دادن به سوى رفتارهاى مطلوب يارى مى كند.
صورتهاى تشويق  
البته تشويق صورت هايى دارد و مى توان از آن ها نسبت به مناسبت موضوع بهره گرفت :
1. تحسين : نيكو شمردن عمل يك فرد و واداشتن او از اين طريق به راهى است كه مورد نظر اولياء و مربيان است . كودك و نوجوان نخست در برابر عملى كه انجام مى دهد بى تفاوت است . او مى خواهد بداند كه آيا رفتارش ‍ مورد تاييد است يا نه ؟! ستايش رفتار موجب مى شود كه او جرات يافته و آن عمل مطلوب را تكرار كند. اگر نقاط مثبت و ارزنده رفتار وى تحسين شود و بعدها هم هعان نقطه رفتار، مورد تقبيح قرار نگيرد؛ تحسين در ايجاد عادتهاى پسنديده ، اثر مطلوب خواهد گذاشت .
2. تشكر: نوعى از تشويق محسوب مى شود، اگر مربى و والدين زحمت و تلاش متربى را احساس كند، بايد از او تشكر كند و اين نوعى تشويق است .
اساسا اگر از تلاش هاى فردى كه رفتارهاى مثبت از خود نشان مى دهد تشكر نشود، نشانگر پستى و لئامت است ، چرا كه انسان فطرتا در قبال كارهاى خوب و پسنديده انتظار تشكر و قدردانى دارد و اين صفت شكرگزارى را به اين طريق مى توان عملا به فرزندان و دانش آموزان آموخت . امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد:
اللوم ان لا تشكر النعمه ؛ (113) فرومايگى آن است كه در مقابل نعمت شكرگزارى نكنى .
رفتارهاى مثبت و كارهاى نيك نوعى نعمت است و بايد تشكر و قدردانى شود و معمولا انسانى كه كار خيرى انجام مى دهد، منتظر تشكر مخدوم است و اگر او از چنين كارى سرباز زند، فرد نيكو رفتار، اگر چه در ظاهر هم به زبان نياورد در باطن خويش او را به پستى و لئامت متهم خواهد نمود.
3. تقدير: قدردانى از زحمات كودك و نوجوانى كه در بالاترين ظرفيت توانايى خود تلاش مى كند موجب تداوم فعاليت هاى وى گرديده و انگيزه و شوق بيشترى در او ايجاد خواهد كرد.
4. تحريص و ترغيب : نوعى تشويق محسوب مى شود. مثلا به متربى گفته مى شود: تو ديگر بزرگ شده اى و به حدى رسيده اى كه مى توانى كارهاى خودت را به تنهايى انجام دهى !
به اين ترتيب زمينه رغبت را در او فراهم مى كنيم و همچنين در بيان هاى استدلالى و منطقى ، كودك را به سوى رفتار مطلوب و مورد نظر با ميل و رغبت هدايت مى كنيم .
چند نكته مهم  
تشويق آن گاه نتيجه دلخواه را خواهد داد كه با اصول صحيح و موازين منطقى انجام شود و مهم ترين آن ها عبارتند:
1. تشويق و ترغيب بايد به جا و در مورد خودش به كار رود.
2. ميزان آن بايد مناسب با كار و تلاش ها و نوع رفتار طفل باشد.
3. شرايط سنى و جنسى كودكان در اين امر مورد نظر قرار گيرد.
4. كودكان را نبايد به تشويق و تقدير وابسته نمود و از افراط و تفريط پرهيز كرد.
5. هدف اصلى از تشويق فراموش نشود كه جنبه اصلاح و سازندگى است نه تخريب و آلودگى كودك . (114)
7. بهداشت و سلامتى  
از نكاتى كه در تربيت فرزندان براى والدين اهميت دارد، توجه به سلامت جسمى فرزندان است و بدون توجه به آن ، امر تربيت سامان نخواهد يافت . زيرا طبق آئين متعالى و پيشرفته اسلام تربيت جسم و تن از پرورش روح و روان جدا نيست و يك فرد مسلمان بايد همچنان كه در فكر ابعاد معنوى تربيت مى باشد بايد به نكات مادى نيز توجه كند. و روح و روان و عقل سالم ، جسم و تن سالم مى خواهد. چرا كه جسم بيمار و تن ناسالم طبيعتا روحى نامتعادل و روانى ضعيف و عقلى مشوش خواهد داشت و بالاخره عقل و روح سالم در بدن تندرست و سالم مى باشد.
والدينى كه از تربيت جسمانى فرزندان خود غافلند بديهى است كه در تربيت روحى و عقلانى نيز دچار مشكل خواهند شد.
حضرت مجتبى عليه السلام در سيره تربيتى خويش به اين نكته توجه كامل داشته و افراد را همزمان با تربيت معنوى و روحانى به پرورش جسمانى و سلامتى تن و كيفيت تغذيه و بهداشت جسم سوق مى دهد. آن حضرت در مورد بهداشت تغذيه مى فرمايد:
غسل اليدين قبل الطعام ينفى الفقر و بعده ينفى الهم (115)؛ شستن دست ها قبل از طعام فقر را از بين مى برد و شستن دست ها بعد از صرف غذا غصه را زايل مى كند.
آن حضرت در گفتار ديگرى به آداب و روش هاى صحيح غذاخوردن اشاره نموده و برخى از ضوابط معنوى و مادى آن را بيان مى كند كه برخى از آن ها عبارتند:
1. شناخت و توجه به روزى دهنده .
2. رضايت باطنى از غذايى كه مى خورد و ميل و رغبت به آن .
3. بردن نام خداوند.
4. شكر به جا آوردن .
5. وضو گرفتن و شستن دست ها پيش از خوراك .
6. تمايل بر جانب چپ بدن ، هنگام غذاخوردن .
7. در كنار سفره هر كس از مقابل خود غذا بخورد.
8. به صورت ديگران در كنار سفره كمتر نگاه كند.
9. لقمه ها را كوچك بردارد.
10. لقمه را كاملا جويده بعد ببلعد.
11. اگر دست هاى خود را قبلا به صورت پاكيزه شسته باشد، بهتر است با سه انگشت غذا بخورد و انگشتانش را بليسد. (116)
چه زيباست كه ما با آموزش آداب صحيح تغذيه و بهداشت جسمى فرزندان كه از طريق اولياء الهى بيان شده است ، ضمن تربيت صحيح نونهالان ، در سلامتى جسم آنان نيز بكوشيم .
8. بهره گيرى از كلمات دل پذير  
عموم مردم به ويژه كودكان و نوجوانان به ارتباط كلامى بسيار حساس ‍ هستند. لحن و صوت والدين و مربيان در ارتباط كلامى ، بايد داراى بار عاطفى و مثبت باشد. آنان مى توانند با سخنان نرم ، نيكو و محبت آميز از مشكلات روحى و ناهنجارى هاى كودكان و نوجوانان بكاهند و رنج هاى درونى آنان را آرامش بخشند. بسيارى از تندخويى ها، خشونت ها، لج بازى ها، زورگويى هاى ، بدبينى ها، افسردگى ها، گوشه گيرى ها، نااميدى ها را مى توان با ارتباط كلامى صحيح و نيكو حل نمود. حضرت مجتبى عليه السلام به عنوان الگوى انسان هاى تربيت يافته در گفت و گوهاى خويش ، اين شيوه را كاملا مراعات مى نمود و در عصرش به عنوان خوشگفتارترين فرد شناخته مى شد، تا حدى كه سرسخت ترين دشمن وى (معاويه )، به اين حقيقت اعتراف نموده و مى گويد:
هيچ كس پيش من سخن نگفت كه دوست داشتنى تر از حسن بن على باشد، او هرگاه لب به سخن مى گشود دلم مى خواست سخنش پايان نپذيرد، من هيچ گاه كلمه ناروا و زشت از او نشنيدم . (117)
9. توجه به ورزش و شادى  
شادى هاى سالم ، حركات شادى آفرين و ورزش هاى نشاط بخش ، كودكان و نوجوانان را پرتوان ، فعال و كارآمد مى سازد. جامعه سالم هم جامعه اى است كه افرادى پرنشاط، شاداب و با روحيه هاى قوى داشته باشد.
امام مجتبى عليه السلام يكى از نشانه هاى مومنين را پرنشاط و با روحيه بودن آنان مى داند و مى فرمايد:
ان من اخلاق المومنين ... نشاطا فى هدى و نهيا عن شهوه ؛ (118)
از ويژگى هاى انسان هاى با ايمان ، شادى و سرور و بانشاط بودن در مسير هدايت و خوددارى از شهوات مى باشد.
اين روحيه در والدين و كسانى كه امر تربيت را به عهده دارند به مراتب بايد بيشتر رعايت شود، زيرا كودكان دوست دارند شاد و خندان باشند، از والدين عبوس و گرفته و در خود فرو رفته آنان در رنج و عذابند.
اصلا بدون گشاده رويى و روحيه اى فرح انگيز نمى شود با كودكان ارتباط برقرار كرده و پيام هاى تربيتى را در وجود آنان رسوخ داده و مستقر نمود.
چنان كه قبلا اشاره شد رمز توفيق در تربيت ، چهره اى گشاده ، صورتى متبسم و روحيه اى پرنشاط مى باشد. تبسم جلوه اى از دوستى است .
بنابراين در تربيت فرزندانى پرنشاط و داراى روحيه هاى قوى بايد مربى و والدين از چنين صفاتى برخوردار باشند چرا كه :
ذات نايافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستى بخش
در اين زمينه نقش ورزش را در بخشيدن نيرو و نشاط به نوجوانان نبايد ناديده گرفت . تربيت صحيح و تندرستى جسمانى در گرو ورزش و حركات بدنى است . ورزش از جمله رفتارهاى پسنديده اى است كه مى توان به وسيله آن در كودكان و نوجوانان روحيه هاى قوى و روانى سالم و اراده هاى مقاوم ايجاد نموده و از اين طريق آنان را به سوى رفتارهاى مطلوب هدايت نمود.
در سيره امام مجتبى عليه السلام ورزش يكى از روش هاى تفريح ، سرگرمى و تقويت جسم و روح و بالاخره از عوامل رشد و تربيت محسوب مى شود. آن حضرت ضمن شركت در ورزش هاى تربيتى و تفريحى از پرورش روحى و معنوى نيز غافل نبود. عاصم بن ضمره مى گويد:
روزى به همراه حسن بن على عليه السلام براى گردش و تفريح به ساحل فرات رفته بوديم ، عصر آن روز در حالى كه روزه بوديم آب صاف و زلال فرات ، روى سنگ ها و شن ها موج مى زد و تمام اشياء داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمايى مى كردند.
حسن بن على عليه السلام گفت : اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى كردم . گفتم من دارم و آن را در اختيار شما مى گذارم . فرمود: پس ‍ خودت چه مى پوشى ؟ گفتم : من همين طورى كه به داخل آب مى روم . فرمود: اين همان كارى است كه من اصلا آن را دوست ندارم و خوشم نمى آيد. از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است كه بايد از آن ها شرم كنيد و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نرويد. (119)
مربيان و والدين آگاه در ايجاد نشاط و شادمانى براى فرزندان و نونهالان خود از مرز و اعتدال عبور نمى كنند و در اين زمينه راه هاى غير صحيح را نمى پيمايند. از شوخى هاى بى مورد، بازيهاى بدآموز، برنامه هاى غير اخلاقى ، مزاح هاى زشت و ناپسند براى ايجاد شادى در كانون خانواده پرهيز مى كنند. آنان در عين حالى كه با ايجاد فضايى شاد در تحكيم روابط عاطفى در ميان اعضاى خانواده مى كوشند هيبت و شكوه و ارزش خود را در ميان فرزندان محفوظ مى دارند زيرا در غير آن صورت تربيت نتيجه مطلوبى نخواهد داشت ، امام مجتبى عليه السلام فرمود:
شوخى هاى بى مورد و زننده ، شكوه و عظمت و اقتدار آنان را از بين مى برد و انسان خاموش از هيبت و عظمت بالاترى برخوردار است . (120)
10. بهره گيرى از جاذبه هاى هنرى  
امروزه استفاده از هنر در تربيت افراد يكى از شيوه هاى جذاب ، دوست داشتنى و موفق است . بسيارى از كشورها و گردانندگان آن امروزه از جاذبه هاى هنرى ، مانند: فيلم ، نمايش ، خط، شعر و خطابه و سرود و نقاشى ... و غيره پيام هاى خود را به صورت القا غيرمستقيم به مخاطبين خويش منتقل مى كنند.
بهره گيرى از فيلم ، كارتون ، تئاتر، نقاشى ، خط، مسابقه ، معما، قصه ، شعر، سرود، خاطره ، استفاده از ضرب المثل ها و انواع هنرهاى رايج زمان ، مى تواند مربيان و متوليان امر تربيت را در امر پرورش نسل جديد بيش از پيش يارى كند. تربيت با روش هاى هنرى تاثير معجزه آسايى دارد و نوجوانان را به طور غيرمستقيم به راه رشد و هدايت سوق مى دهد. اين هنرهاى جذاب اگر با شيوه هاى صحيح و مطابق با اصول تربيتى تنظيم و اجرا شود، ضمن بيان وقايع تاريخى و معرفى زندگى افراد و شخصيت هاى صالح و نشان دادن آثار سوء انحرافات و كجروى ها، روح و قلب مخاطب را تسخير نموده و تا عمق حوادث او را با خود همراه سازد و اين جاست كه مى توان الگوهاى زيبا و دوست داشتنى از انسان هاى تربيت يافته در منظر كودكان و نوجوانان مجسم ساخت ، تا گفتار و رفتار او براى كودك و نوجوان سرمشق بوده و از آنان پيروى كند.
در اين روش معمولا به طور غيرمستقيم ، براى مخاطب راه صحيح تربيت و صفات پسنديده انسانى نشان داده مى شود، و الگو، عبرت ، موعظه ، تشويق ، تنبيه ، به طريق نامحسوس و غيرمستقيم به كودكان و نوجوانان القاء مى گردد و به همين جهت پايدارى و تثبيت پيام هاى تربيتى در اين شيوه بيشتر بوده و آثار عميق و ريشه دارى را خواهد داشت .
دين مبين اسلام در تربيت افراد به طريقه استفاده از خلاقيت هاى هنرى و روش غيرمستقيم عنايت ويژه اى دارد. بخش اعظمى از تربيت هاى قرآن با بهره گيرى از هنر قصه ، تمثيل و موزن و همگون بودن آيات - كه جذابيت ويژه اى براى خواننده و شنونده دارد - توجه به حركات نمايشى ، (مانند: داستان تعليم خاك سپارى جنازه قابيل توسط حركت نمايشى دو كلاغ ، مرافعه نمايشى دو فرشته در پيش حضرت داود، زنده شدن پرنده گان براى حضرت ابراهيم ) و شيوه پرسش و پاسخ - كه مخاطب را به تامل بيشتر وا مى دارد - و ساير روش هاى هنرى بيان شده است .
خداوند متعال تاثير هنر را در انحراف افكار عمومى مردم متذكر شده و به آثار سوء خيانت سامرى كه با يك نوع هنرنمايى همراه بود اشاره نموده و با نقل قصه هاى شيرين و پرجاذبه به تربيت افراد مى پردازد و بالاخره زيباگويى ، فصاحت و بلاغت قرآن و اعجاز عددى و ادبى آن بهترين هنر براى جذب متربيان است .
در اين روش اگر متربيان بتوانند مخاطب را به طور محسوس در برابر آثار و نتيجه عمل قرار دهند و فوائد تجسمى رفتار مطلوب و نامطلوب را در معرض ديد كودكان و نوجوانان بگذارند به موفقيت بيشترى نائل خواهند آمد.
زيرا درك محسوسات براى انسان ، به ويژه كودكان و نوجوانان بسى راحت تر و آسان تر از معقولات است . چنان كه داستان تعليم وضو براى يك پيرمرد توسط امام حسن و امام حسين عليه السلام و استفاده از شعر و مثل توسط امام مجتبى عليه السلام خواهد آمد.
امام على عليه السلام در برابر درخواست نامشروع برادرش عقيل ، - كه از آن حضرت تقاضا مى كرد مقدارى گندم از بيت المال مسلمانان به صورت غير قانونى به او بدهد و به امانت مردم دست دراز كند؛ ميله اى آهنى داغ كرده و به دست او نزديك نمود، آنگاه كه او حرارت آتش را احساس كرد بانگ ناله اش بلند شد. امام على عليه السلام به وى فرمود:
آيا تو از آهن پاره اى كه آدمى آن را براى بازى خود (در يك حركت نمايشى ) سرخ كرده ناله مى كنى ؟ و مرا به سوى آتشى كه خداوند قهار آن را از روى خشم خويش افروخته مى كشانى ؟! (121)
به هر حال استفاده از روش هاى غيرمستقيم هنرى ، در سيره تربيتى ائمه معصومين عليهم السلام به ويژه امام حسن مجتبى عليه السلام يكى از شيوه هاى موثر است كه در موارد لازم از آن بهره مى گرفته اند. در اينجا مواردى از بهره گيرى آن حضرت را از جاذبه هاى هنرى مرور مى كنيم :
شعر و سرود  
از دير زمان شعر و سرود در خدمت تعليم و تربيت بوده و متوليان و مربيان و حكيمان و عقلاى جامعه و سخنوران نامدار از آن به عنوان يكى از روش هاى جذاب و دلنشين تربيتى بهره گرفته اند. آنان به وسيله اشعار مثبت و سروده هاى گويا و زيبا، مضامين و پيام هاى تربيتى را هر چه شيرين تر و دلپذيرتر به مخاطبين خود منتقل نموده اند. امام مجتبى عليه السلام نيز بعضى از گفتارهاى تربيتى خويش را در قالب شعر ارائه نموده است كه برخى از آن اشعار حكيمانه عبارتند از:
لكسره من خسيس الخبر تشبعنى
و شرنه من فراح الماء تكفينى
مقدار كمى نان نامرغوب مرا سير مى كند و اندكى آب مرا بس است .
و طمره من رقيق الثوب تسترنى
حيا و ان مت تكفينى لتكفينى .
و پاره اى از جامه نازك در صورت زنده ماندن مرا مى پوشاند و چنانچه بميرم ، كفنم براى پوشش من كافى است .
و در جاى ديگر مى فرمايد:
يا اهل لذات دنيا لا بقاء لها
ان المقام بظل زائل حمق
اى مردم ! لذت هاى دنيا پايدار نيستند، نشستن در زير سايه اى كه ناپايدار است حماقت و سبكسرى است .
و در شعر ديگرى مردم را به سخاوت ترغيب مى كند:
ان السخاء على العباد فريضه
لله يقرا فى كتاب محكم
سخاوت و احسان كردن بر بندگان يك فريضه خدايى است . اين خصلت زيبا در كتاب محكم خداوند تلاوت مى شود.
وعد العباد الاسخياء جنانه
و اعد للبخلاء نار جهنم
خداوند بر بندگان نيكوكار وعده بهشت داده ، چنان كه براى افراد بخيل و تنگ نظر وعده جهنم داده است .
من كان لا تندى يداه بنائل
الراغبين فليس ذاك بملسم (122)؛
كسى كه دستان او مشتاقانه براى بخشش به سوى نيازمندان دراز نمى شود، او را نمى توان در رديف مسلمانان به شمار آورد.
هنگامى كه امام مجتبى عليه السلام در دوران طفوليت بود، مادرش ‍ حضرت فاطمه عليها السلام آن جناب را سرگرم نموده و با او بازى مى كرد و در آن حال با بهره گيرى از سروده هاى پرمحتوا در تربيت و پرورش روح و جسم آن حضرت به اين وسيله تلاش مى كرد. از جمله مى فرمود:
اشبه اباك يا حسن
واخلع عن الحق الرسن
اى حسن ! شبيه پدرت باش ، و از گردن حق بند اسارت را بگشاى .
و اعبد الها ذا المنن
و لا توال ذالاحن (123)
خداوند بخشنده را ستايش نما و با كينه توزان و ستمگران دوست مباش .
نمايش  
امام حسن عليه السلام روزى با برادر گرامى اش حضرت امام حسين عليه السلام در ايام كودكى پيرمردى را مشغول وضو گرفتن ديدند. آنان متوجه شدند كه وى روش صحيح وضو را نمى داند. امام حسن عليه السلام با هماهنگى برادرش امام حسين عليه السلام خواستند وضوى صحيح را به او ياد بدهند. اما اگر مستقيما به وى مى گفتند، گذشته از اينكه رنجيده خاطر مى شد و ذهنيت تلخ احساس حقارت و سرشكستگى در مورد وضو برايش ‍ تا آخر عمر مى ماند، احتمال داشت اصلا قبول نكند. زيرا تذكر اين دو كودك را براى خود نوعى تحقير تلقى مى نمود. آنان در يك حركت نمايشى با يكديگر به مباحثه پرداختند به طورى كه پيرمرد صداى آنان را مى شنيد، آنان به همديگر مى گفتند:
وضوى من از وضوى تو كاملتر و بهتر است .
بعد توافق كردند كه در حضور پيرمرد هر دو نفر وضو بگيرند و قضاوت نهايى را به عهده پيرمرد بگذارند. طبق قرار هر دو نفر وضوى صحيح و كاملى را در مقابل پيرمرد انجام دادند، پيرمرد با مشاهده اين صحنه متوجه شد كه وضوى هر دوى آنان صحيح است و با فكر نافذ خود مقصود واقعى آن دو كودك را دريافت و شديدا تحت تاثير بزرگوارى و محبت و هوش و فطانت آنان قرار گرفت . سپس خاضعانه به آنان گفت : فرزندانم ! وضوى هر دوى شما كاملا صحيح است . من پيرمرد نادان ، هنوز وضوى صحيح را نمى دانم و به بركت محبتى كه به امت جدتان داريد، وضوى صحيح را الان از شما آموختم . (124)
تمثيل  
حضرت مجتبى عليه السلام در مجلس مناظره با بنى اميه با بيان قصه ها و داستان هاى تاريخى به عظمت و شخصيت و امتيازات ويژه پدر بزرگوارش ‍ پرداخته و مخالفين خويش را محكوم نموده و مردم ناآگاه را از تاريخ صدر اسلام مطلع ساخت ، آن حضرت در جواب اهانت ها و سخنان نامناسب و زشت عمرو بن عثمان از يك تمثيل گويا استفاده كرده و در پاسخ به وى فرمود:
اى عمرو بن عثمان ! تو با آن جهالتى كه دارى صلاحيت اظهار نظر در مسائل سياسى و حكومتى و رهبرى مسلمانان را ندارى و اصلا تو شايسته پاسخ نيستى ! مثل تو مثل پشه ايست كه به درخت خرما بگويد: خودت را نگه دار و تكان نخور، مى خواهم از روى تو برخيزم ، درخت خرما به او مى گويد:
من نشستن تو را نفهميدم تا حركت تو مرا به زحمت بياندازد (125).
11. ايجاد ارتباط صميمانه  
ارتباط قلبى و عاطفى بين مربى و متربى يكى از ضرورى ترين اصول تعليم و تربيت مى باشد. اين رابطه هر قدر محكم تر و ريشه دارتر باشد مربيان در تربيت توفيق بيشترى به دست خواهند آورد. در واقع نزديكترين پيوند ميان مربيان و شاگردان و بين والدين و فرزندان همان ارتباط محبت آميز قلبى است و اين غير از ارتباط رسمى و تشريفاتى است كه با ادب و احترام ظاهرى توام است ، اما خشك و بى روح و عارى از صفا و صميميت مى باشد و بيشتر به روابط رئيس و مرئوس نزديكتر است . ما با كسانى كه روابط صميمانه داريم به راحتى ارتباط برقرار نموده و از معاشرت آنان لذت برده و تاثير مستقابل روى همديگر مى گذاريم و از همديگر تاثير مى پذيريم . امام مجتبى عليه السلام گفتارى نغز در اين زمينه دارند كه اين سخن را كاملا روشن مى كند.
آن حضرت مى فرمايد:
القريب من قربته الموده و ان بعد نسبه ، و البعيد من بعدته الموده و ان قرب نسبه ، و لا شى ء اقرب الى شى ء من يد الى جسد، و ان اليد تغل فتقطع و تقطع فتحسم (126)؛ نزديكترين فرد به انسان كسى است كه مهر و محبت قلبى او را به انسان نزديك كند گرچه از نظر نسبى دور باشد؛ و دورترين فرد به انسان ، كسى است كه نبودن مهر و صفا و ارتباط قلبى او را دور كرده است ، گرچه از حيث نسب نزديكترين فرد به انسان باشد. همانا هيچ چيز مانند نزديكى دست به جسد نيست ولى در صورت خيانت دست ، آن را از بدن جدا مى كنند (و اين نزديكترين عضو به بدن بيگانه مى شود.)
چنان كه ملاحظه مى شود امام عليه السلام ارتباط صميمى و محبت قلبى را بر ارتباط ظاهرى و نسبى مقدم مى شمارد و آن را ريشه دارتر از ساير ارتباطات قلمداد مى كند.
اين ارتباط را مى توان با روش هاى مختلفى ايجاد نمود يا تقويت كرد.
برخى از آن شيوه ها به قرار زير است :
الف : هديه دادن  
والدين در مناسبت هاى گوناگون مى توانند با اهداى هداياى مناسب رابطه قلبى و عاطفى خود را با فرزندان تقويت كنند. امام حسن عليه السلام فرمود:
كرامت و بزرگوارى آن است كه انسان قبل از درخواست و بدون اينكه طرف مقابل از او انتظار هديه داشته باشد به او هديه عطا كند. (127)
هديه دادن يكى از خصلت هاى زيباى انسانى است كه موجب تقويت و استحكام دوستى ها و روابط صميمانه طرفين مى شود. هديه دادن به ويژه آن كه توقع قبلى هم در ميان نباشد ديگران را جذب مى كند. امام مجتبى عليه السلام در طول زندگى پربركت خويش از اين شيوه در جذب و تربيت افراد بهره مى گرفت تا اينكه آن حضرت را كريم اهل بيت عليهم السلام لقب دادند. هديه دادن احترام به شخصيت ديگران است و هديه شونده از اينكه مورد توجه و عنايت قرار گرفته احساس لذت و نشاط مى كند و به اين طريق مربى به راحتى ، در شخصيت طرف مقابل نفوذ مى كند و در منظر او جايگاه رفيعى براى خود باز مى كند. خيلى از كدورت ها و دشمنى و كينه و عداوت ها را مى شود با هديه و بخشش برطرف كرد.
در مورد هديه ، عطيه و هبه بحث هاى مفصلى در كتب فقهى آمده و روايات زيادى در متون دينى ما در اين زمينه وارد شده است كه در صورت تمايل مى توان به كتاب هاى مربوطه مراجعه نمود.
ب : مربى در جايگاه دوست صميمى  
در حاشيه كتاب ارزشمند تحف العقول آمده است : در مواردى كه امام حسن عليه السلام در گفتارهاى خويش از يك دوست شايسته و داراى سجاياى پسنديده و ستودنى ياد مى كند، مقصود آن بزرگوار، پدر ارجمندش مى باشد.
اين سخن اشاره به يك نكته مهم در امر تربيت است ، و آن اين كه فرزند به پدر و مادر خويش به عنوان دوست صميمى بنگرد. همچنان كه انسان دوست صميمى خويش را محرم راز خود مى داند و او را آيينه خويش ‍ مى انگارد.
همين طور پدر و مادر و مربى را محرم اسرار و تكيه گاه امن خود بداند و ارتباط بين مربى و متربى همان ارتباط دوست صميمى و حقيقى قوى ، محكم و ريشه دار باشد.
آرى پدر و مادر آگاه ؛ دلسوز، بصير، مهربان ، صبور، عاطفى ، منطقى و مطلع از اصول فرزند پرورى آنچنان در دل و جان نوجوان خود نفوذ كرده و جايگاه خود را باز مى كند، كه كودك او را همانند يك دوست صميمى و رفيق شفيق مى شناسد. ناگفته پيداست كه مراد اين نيست كه كودك و نوجوان وابسته به پدر و مادر بوده و از خود شخصيت مستقلى نداشته باشد چنان كه در بعضى خانواده ها به جهت كثرت محبت و افراط در مهرورزى به فرزندان ، كودكانى عاجز و بى اراده و بى هويت به وجود مى آيند. بلكه مقصود ارتباط معقول و متوسطى است كه بتوان از آن به عنوان پلى براى انتقال ارزش ها و سجاياى پسنديده اخلاقى و انسانى به وجود كودك و نوجوان بهره گرفت .
با توجه به گفتار بالا، مربيان و والدين آگاه ، همدم امين ، تكيه گاه امن و استوار و دوستان صميمى براى فرزندان نوجوان خود محسوب مى شوند.
نتيجه يك بررسى آمارى نشان مى دهد، آن دسته از دانش آموزانى كه مايل بودند در صورت نياز، راز دلشان را با پدر و مادر و يا معلم محبوب خود در ميان بگذارند، عمدتا از سالم ترين ، متعادل ترين و موفق ترين دانش آموزان مدرسه به شمار مى آمدند (128).
بنابراين يكى از بهترين زمينه هاى تربيت ، ايجاد ارتباط سالم و صميمى بين مربى و متربى است .
باز هم تاكيد مى كنيم كه ايجاد ارتباط صميمانه و ابراز عشق و علاقه و محبت به فرزندان نبايد جنبه افراط به خود بگيرد و شخصيت كودكان تحت شعاع شخصيت والدين قرار گرفته و آنان از خود هويت مستقلى نداشته باشند و اراده آنان همان اراده والدين باشد و بدون والدين و در دورى از والدين ، آنان نتوانند تصميمى گرفته و يا انجام كارى را اراده كنند. چنان كه در روايات ائمه اطهار عليهم السلام بدترين پدر و مادر آن كسانى معرفى شده اند كه در اثر افراط در محبت فرزندان خود را عاجز و نازپرورده به بار مى آورند. امام باقر عليه السلام فرمود:
شر الاباء من دعاه البر الى الافراط؛ بدترين پدران كسانى هستند كه در نيكى و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاوز نمايند و به زياده روى و افراط گرايند (129).
و به قول معروف :
نازپرورده تنعم ، نبرد راه به جاى
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
همچنان كه تفريط در محبت و اعتنا نكردن به نيازهاى عاطفى و قلبى فرزندان و بى توجهى در بذل محبت صدمات جبران ناپذيرى به شخصيت كودكان و نوجوانان وارد مى سازد.
ج : مشاركت در بازى  
قبلا در مورد ايجاد عزت نفس و خودباورى سخنى در مورد بازى كردن كودكان بيان كرديم . در اين جا نيز به مناسبت ايجاد ارتباط صميمانه سخنى ديگر داريم . بازى با كودكان و مشاركت والدين و مربيان در بازى آنان يكى از راه هاى ارتباط نزديك با كودكان است . والدين آگاه و برتر در حين بازى رفتارهاى مطلوب و دلخواه خود را به كودك منتقل مى كنند. آنان با مشاركت در بازى و ايجاد نشاط در كودكان در دل آنان نفوذ كرده و ارتباط قلبى و عاطفى قوى ترى برقرار مى نمايند. جابر مى گويد:
روزى به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله وارد شدم ديدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حسن و حسين عليهم السلام كه كودكى بيش نبودند، مشغول بازى است . و حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله چهاردست و پا راه مى رود و آنان بر پشت آن بزرگوار سوار شده اند و مى فرمايد: فرزندانم ! مركب شما چه زيباست و شما چه سواران خوبى هستيد (130).
پيامبر عظيم الشان اسلام با مشاركت در بازى كودكان گذشته از تقويت خودباورى و عزت نفس در آنان ، ارتباط قلبى و عاطفى با آنان را قوى تر و محكم تر مى نمود. همچنين در اخبار آمده است كه :
روزى امام حسن عليه السلام در كودكى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفت : اى جد بزرگوار! دوست دارم كه بر شترى سوار شوم و به هر طرف برانم . حضرت فرمود: چون باشد كه من شتر تو شوم ؟ كودك گفت : بسيار نيكو باشد! پس حضرت وى را بر دوش مبارك خود نشاند و از اين گوشه اطاق به آن گوشه مى رفت و از سرگرم ساختن كودك ، بسيار خوشحال و مسرور گشته بود. در آن حال ، امام حسن عليه السلام گفت : اى جد بزرگوار! شتران را مهار باشد و شتر من مهار ندارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله دو گيسوى عطرآگين را به دست وى داد و گفت : اين مهار تو باشد. پس آن كودك ، هر دو گيسوى پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست گرفت ، و حضرت از آن حال بسيار خوشحال بود.
باز نگار مى كشد چون شتران مهار من
ياركشى است كار او، باركشى است كار من
اشتر مست او منم ، خارپرست او منم
گاه كشد مهار من ، گاه شود سوار من . (131)
د: جبران فقر عاطفى  
امروزه با صنعتى شدن اكثر جوامع ، فقر اقتصادى به وسعت زمان هاى ديگر، دامنگير خانواده ها نيست . بلكه عمده ترين فقر و تشنگى بشريت فقر فرهنگى و خلا عاطفى است . كودكان و نوجوانان امروزى از كمبود محبت و فقدان روابط عاطفى رنج مى برند. عمده ترين دليل ناسازگارى در خانواده ها، فرار كودكان از خانه ها، فروپاشى اركان خانواده ، ناپيوستگى اعضاى خانواده ، نااميدى و ياس و نگرانى فرزندان ، ريشه در فقر عاطفى و فرهنگى دارد. چرا كه نياز انسان به محبت و عطوفت كمتر از نياز وى به آب و غذا نيست ، بلكه بيشتر هم هست . روح لطيف و روان ظريف و حساس ‍ آدمى ، قابل مقايسه با جسم مادى وى نيست و فرق اساسى انسان با حيوان در داشتن همين روح متعالى است كه از روح الله نشات گرفته است (132).
در هر صورت براى ايجاد رابطه صميمانه با فرزندان لازم است كه فقر عاطفى وى را برطرف نمود. سلام كردن به اعضاى خانواده و به ويژه كودكان ، برقرارى ارتباط كلامى و گفتگوى محبت آميز با فرزندان ، احترام به افكار و انديشه هاى فرزندان ، ابراز علاقه و اظهار محبت به آنان از طريق بوسه زدن ، بغل كردن ، توجه به خواسته ها و گفتارهايشان ، فقر عاطفى آنان را جبران مى كند.
ارتباط كلامى و گفتگو با فرزند بسيار مهم است . زيرا كودكان و نوجوانان به رابطه كلامى بسيار حساس هستند. لحن و صوت والدين در صحبت با فرزند بايد بار عاطفى و مثبت داشته باشد. آنان مى توانند با سخنان نرم ، نيكو و محبت آميز و كلماتى شيوا، دلپذير و فرح انگيز از مشكلات و ناهنجارى هاى روحى و جسمى كودكان بكاهند، و رنج هاى درونى و آلام فكرى آنان را مداوا كنند. بسيارى از تندخويى ها، خشونت ها، لج بازيها، زورگويى ها، بدبينى ها، افسردگى ها، گوشه گيرى ها، نااميدى ها و ناسازگارى ها با جبران فقر عاطفى و سيراب كردن كودكان و نوجوانان از مهر و محبت حل مى شود. رفتار حضرت مجتبى عليه السلام در مهرورزى به كودكان و جبران فقر عاطفى آنان از اين طريق نمونه خوبى براى مربيان و اولياء مى با روزى آن حضرت از محلى عبور مى كردند. كودكانى را در كوچه مشغول بازى ديدند كه آنان مشغول خوردن خرده نان هايى بودند. كودكان از روى شوق و علاقه ، امام عليه السلام را به جمع كوچك و ساده خود دعوت نمودند.
حضرت دعوت آنان را پذيرفته و به همراه آنان مشغول تناول نان گرديد.
آن گاه كودكان را مورد تفقد قرار داده و به منزل خود آورده و بعد از اطعام كامل ، لباس هاى مناسبى نيز به آنان اهداء نمود. سپس به يارانش فرمود:
باز هم برترى در اين تعامل از آن كودكان است ، زيرا آنان هرچه داشتند با ما قسمت كردند، ولى ما بيشتر از آنچه به آنان داديم موجودى داريم (133).
حضرت مجتبى عليه السلام به عنوان مربى و الگوى كامل بشر، با كودكان آن چنان انس و الفت برقرار كرده بود و ارتباط مستحكمى با نسل جديد داشت كه آنان در موارد گوناگون به حضرت رجوع كرده و رازهاى درونى خويش را ابراز مى داشتند. چنان كه روزى دو كودك خردسال ، هر كدام خطى نوشته بودند و براى داورى در ميان آن ها و انتخاب بهترين خط، به حضور امام حسن عليه السلام آمدند. على عليه السلام كه ناظر اين صحنه بود به فرزندش امام حسن عليه السلام گفت :
يا بنى انظر كيف تحكم فان هذا حكم الله سالك عنه يوم القيامه ؛ فرزندم ! دقت كن كه چگونه داورى مى كنى ؟ چرا كه اين خود يك نوع قضاوت است و خداوند در روز قيامت درباره آن از تو سوال مى كند. (134). در روايت ديگرى آمده است كه : روزى پيامبر صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليه السلام را در دوران كودكى روى زانوان خود نشانده و آنان را نوازش نموده و مى بوسيد و مى بوييد. اقرع بن حابس - كه ناظر مهر و عطوفت پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به فرزندان خود بود، - گفت : من ده فرزند دارم و هرگز آن ها را نبوسيده ام . پيامبر خطاب به جمع حاضر فرمود:
هر كس رحم نكند مورد رحمت قرار نخواهد گرفت . و در روايت ديگرى آمده است كه : پيامبر مهربان از اين همه بى مهرى مرد نسبت به كودكان خويش ناراحت شده و به خشم آمد و رنگ چهره اش متغير شد. در آن حال به آن مرد گفت :
اگر مهر و عاطفه از دل تو برداشته شده ، من چه كنم ؟ بعد در ادامه فرمود:
هر كس از نثار مهر و عطوفت به كودكان دريغ ورزد و آنان را مورد محبت قرار ندهد و از احترام به بزرگان سرباز زند از ما نيست (135).
ه : تكريم فرزندان  
هر كس خودش را دوست دارد و طبيعتا انسان به سوى كسى مايل مى شود كه به شخصيت و آبروى او بيشتر ارزش قائل شود. كودكان و نوجوانان هم بيشتر افرادى را دوست دارند و به سويشان جذب مى شوند كه به آن ها احترام كرده ، و تكريم نمايند. كسانى كه آنان را مورد توجه و عنايت قرار مى دهند، جايگاه ويژه اى در قلب آنان كسب مى كنند. كودكان دوست ندارند كه كسى دائما آنان را سرزنش كرده و در زير رگبار دستورات و فرامين خشك قرار بدهد و او را مانند يك رباط و آدم آهنى فرض كرده ، و هر لحظه بايدها و نبايدها و اين را بكن و آن را نكن نثارش كند، با توجه به اين ويژگى مربيان و والدينى در ارتباط سالم و عميق با كودكان و نوجوانان موفق مى شوند كه شخصيت آنان را مورد توجه قرار داده ، و بر اساس اصل كرامت و حرمت انسان با آنان رفتار كند.
احترام به كودكان و تكريم شخصيت آنان يكى از شيوه هاى تربيتى آيين حيات بخش اسلام است . رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روزى با مردم نماز مى خواند. امام حسن عليه السلام طفلى خردسال بود. پيامبر طفل را پهلوى خود نشاند و به نماز ايستاد. آن حضرت يكى از سجده هاى نماز را خيلى طول داد. راوى حديث مى گويد: من سر از سجده برداشتم ، ديدم حضرت حسن عليه السلام از جاى خود برخاسته و روى شانه پيامبر نشسته است . وقتى نماز تمام شد، نمازگزاران گفتند: يا رسول الله ! چنين سجده اى از شما نديده بوديم ، گمان كرديم وحى به شما رسيده است . فرمود: وحى نرسيده بود، فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد، نخواستم تعجيل كنم و كودك را به زمين بگذارم ، آنقدر صبر كردم تا طفل ، خودش از دوشم پايين آمد (136).
و: تحسين كودكان  
يكى ديگر از راه هاى ارتباط صميمانه و تقويت روحيه اعتماد به نفس در فرزندان تحسين و تقدير از كودكان است . روزى امام على عليه السلام به امام حسن عليه السلام كه دوران صباوت و كودكى را مى گذراند، فرمود: فرزندم ! بلند شو و يك خطبه اى بخوان تا سخنرانى تو را بشنوم . امام حسن عليه السلام فرمود: پدر جان ! چطور من در مقابل شما خطبه بخوانم و سخنرانى كنم ؟! هنگامى كه نظر من به چهره شما مى افتد خجالت مى كشم . در اين هنگام على عليه السلام اعضاى خانواده را جمع كرده و خودش در جايى قرار گرفت كه امام حسن عليه السلام او را نمى ديد، اما سخنانش را مى شنيد. در اين هنگام امام حسن عليه السلام با اين كه كودكى بيش نبود بلند شد و گفت : الحمدلله الواجد بغير شبيه ، الدائم بغير تكوين ... اما بعد فان عليا باب من دخله كان آمنا ... ؛ حمد خداى يگانه را كه مانند ندارد، او كه هميشگى است و كسى او را پديد نياورده است . اما بعد على عليه السلام درى است كه هر كس وارد شود در امان خواهد بود و هر كس از آن بيرون رود كافر است ، اين سخن من است و من براى خود و شما از خداوند طلب آمرزش مى كنم .
بعد از اتمام سخنان كودك ، امام على عليه السلام از جاى خود حركت نموده و فرزندش را بغل كرده و پيشانى او را بوسيد و آن گاه فرمود: ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم (137).
12. ايجاد محبت اهل بيت عليهم السلام در كودكان و نوجوانان  
افرادى كه وابستگى معنوى داشته و به مظاهر دينى و گفتار و رفتار ائمه اطهار عليهم السلام دلبسته باشند، زمينه بهترى براى تربيت صحيح و كسب سجاياى اخلاقى و انسانى دارند. آنان كه پاى بند روش هاى مذهبى و عامل به احكام دينى هستند به مراتب كمتر در معرض انحراف و كارهاى خلاف و خصلت هاى ناپسند، آلودگى هاى اخلاقى قرار مى گيرند. بنابراين ايجاد و تقويت ايمان و عشق اهل بيت عليهم السلام در دل هاى كودكان و نوجوانان مى تواند، زمينه تربيت را در وجود آنان شكوفا نموده و از انحرافات و كجروى ها باز دارد. اگر اين عشق و محبت در دل هاى نسل نو عميق و ريشه دار باشد، در هدايت صحيح و تربيت مطلوب نقش بسزايى خواهد داشت . در مقابل با سست شدن ايمان در وجود آنان و گسسته شدن ارتباط قلبى را ائمه اطهار عليهم السلام ، آنان آسيب پذيرترين قشر جامعه در برابر فسادهاى اخلاقى و انحرافات اجتماعى خواهند بود.
ما عشق به اهل بيت عليهم السلام را از ديدگاه پيشواى دوم در اين فراز و ايمان مذهبى را در فراز بعدى مطرح مى كنيم . حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در تربيت افراد بر ايجاد عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام توجه خاصى داشته و از فرصت هاى بدست آمده در اين مورد كمال استفاده را مى نمود. چند نمونه از سخنان آن حضرت را در اين رابطه مى خوانيم :
1. الزموا مودتنا اهل البيت فانه من لقى يوم القيامه و هو يودنا دخل الجنه بشفاعتنا و الذى نفسى بيده لا ينفع عبد عمله الا بمعرفتنا و آداء حقنا (138)؛ دوستى ما اهل بيت را بر خود لازم بدانيد، زيرا هر كس ‍ عاشق و دوستدار ما اهل بيت باشد در روز قيامت با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد. سوگند به خدايى كه جان من در دست اوست ، عمل هيچ بنده اى سودى به حالش نخواهد داشت مگر اينكه ما اهل بيت را بشناسد و حق ما را ادا كند.
2. ما يضر الرجل من شيعتنا اى ميته مات ، اكله سبع او احرق بنار او غرق او صلب اوقتل ، هو والله صديق شهيد (139) ؛ فرقى نمى كند شيعه ما چطور از دنيا برود، درنده اى او را بخورد، يا در آتش بسوزد، يا در دريا غرق شود، يا به دار آويخته گردد؛ به خدا سوگند او صديق و شهيد است .
3. من احبنا بقلبه و نصرنا بيده و لسانه فهو معنا فى الغرفه التى نحن فيها، و من احبنا بقلبه و نصرنا بلسانه فهو دون ذلك بدرجه ، و من احبنا بقلبه و كف بيده و لسانه فهو فى الجنه (140)؛ هر آن كس كه ما را در دل دوست بدارد و با دست و زبانش يارى دهد، روز قيامت در جايگاه ما با ما هم نشين خواهد بود، و هر كس كه ما را در دل دوست و با زبانش يارى دهد، يك درجه پايين تر از اوست ، و هر كس كه ما را در دل دوست بدارد، ولى دست و زبان خود را از يارى ما بازدارد او نيز در بهشت خواهد بود.
4. امام مجتبى عليه السلام در يك خطبه مهم ، ضمن تبيين جايگاه اهل بيت عليهم السلام و شناخت مقام آنان مى فرمايد: ماييم حزب خدا كه غالبيم ، ماييم عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از همه كس به آن حضرت نزديكتريم ، ماييم اهل بيت رسالت كه از گناهان و بدى ها معصوم و مطهريم ، ماييم يكى از دو چيز گران بها كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به جاى خود در ميان امت به امانت گذاشت و فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ؛ ماييم كه حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله ما را به همراه كتاب خدا گردانيد و علم تنزيل و تاويل قرآن را به ما داد و در قرآن به يقين سخن مى گوييم و به ظن و گمان آيات را تاويل نمى كنيم .
پس اطاعت كنيد ما را كه اطاعت ما از جانب خداوند بر شما واجب و لازم شمرده شده است ، و اطاعت ما را به اطاعت خود و رسولش مقرون گردانيده است و فرموده : يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (141).
و به اين طريق حضرت مجتبى عليه السلام عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام در دل هاى مردم جاى داده و آنان را از راه هاى انحراف و پيروى از افراد منحرف و پست باز مى دارد.
والدين و مربيان شايسته مى توانند از راه هاى مختلف ، زمينه دوستى اهل بيت عليهم السلام را در كودكان و نوجوانان به وجود آورند و از اين طريق فرزندان خود را به سوى فضائل و سجاياى ستوده اخلاقى سوق داده و از آلوده شدن آنان به خصيصه هاى ناپسند و رذائل و مفاسد و انحرافات اجتماعى ممانعت به عمل آورند.
نامگذارى كودك با نام هاى زيباى اهل بيت عليهم السلام ، بردن به زيارت و مجالس آن بزرگواران ، دقت در غذاى كودكان ، ذكر فضائل و آشنا نمودن فرزندان با مقام والاى اهل بيت عليهم السلام ، ارتباط دادن خاطرات خوش ‍ زندگى با خاندان نبوت و ساير مواردى كه مى توانيم به وسيله آن خود و فرزندانمان را در رديف ارادتمندان آل پيامبر صلى الله عليه و آله و شيفتگان حضرات معصومين عليهم السلام قرار دهيم (142).
13. پرورش ايمان مذهبى  
ايمان مذهبى و علاقه به اعتقادات دينى در فطرت انسان ها نهفته است .
والدين و مربيان مى توانند با پرورش آن و جهت دادن به فطريات كودكان ، آنان را در شكوفايى اين حس درونى يارى نموده و بدين وسيله كودك را در مسير تربيت سالم قرار دهند.
يكى از بهترين راه هاى تقويت ايمان مذهبى و علاقه مند كردن كودكان به شعائر دينى و انجام اعمال عبادى ، ايجاد جوى مذهبى و فضائى جذاب در اين زمينه مى باشد. شايد اين موضوع به نظر ضعيف و جزئى بيايد ولى جاذبه محيط مذهبى تاثير زيادى در تربيت دينى دارد. سيره امام مجتبى عليه السلام در اين مورد بهترين شيوه الگويى براى مربيان و اولياء مى باشد. آن حضرت هنگامى كه به نماز بر مى خواست بهترين لباس هاى خود را مى پوشيد، سوال كردند چرا در نماز بهترين و تميزترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود:
ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول : خذوا زينتكم عند كل مسجد ؛ (143) خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.
اين رفتار تربيتى امام حسن عليه السلام به عنوان يك مربى كامل و شايسته ، اين نكته روانى را به عموم القاء مى كند كه بايد فضاى عبادت را جذاب و دوست داشتنى نمود و پاكيزگى والا و تربيت صحيح نشات مى گيرد، و انسان ها به طور فطرى زيبايى و پاكيزگى را دوست دارند. نظافت ظاهرى و پوشيدن لباس پاكيزه دعوت عملى و تربيت عينى است . امام مجتبى عليه السلام با پوشيدن لباس زيبا مردم را به نماز و مسجد ترغيب مى نمود و به ديگران مى فهمانيد كه يك مسلمان در موقع نماز بايد خود را معطر كرده و با روى خوش و گشاده با فرزندان برخورد نمايد. بايد فضايى به وجود آورد كه در هنگام نماز و ايام مذهبى و در ساعت هايى كه متعلق به امور دينى و معنوى است فرزندان به راحتى بتوانند با والدين ارتباط برقرار نموده و والدين خود را صميمى تر و نزديك تر به خود احساس كنند و خاطرات خوشى از آن لحظات داشته باشند.
14. ايجاد فضاى تربيتى  
ايجاد فضاى سالم تربيتى ، مى تواند شاگردان و فرزندان را ناخودآگاه به سوى اهداف مطلوب سوق دهد، و بدون اينكه مربى سخنى بگويد و يا عملى را مستقيما انجام دهد، از محيط خانه و يا مدرسه و يا مسجد متاثر مى شود و بدون اينكه خودش بداند كه علت تمايل او به صفات خوب و اخلاقيات چيست به سوى آن مى رود. نوشتن بعضى از سخنان و اشعار تربيتى و كلمات حكمت آميز با خط زيبا و نصب آن در محل هاى مناسب ، در ديوار اطاق ، بالاى درب ها، آويختن تابلوهاى نفيس در مورد مناظر دينى و نشان دادن قدرت الهى در بعضى مناظر زيباى طبيعت ، نصب سخنان ساده و قابل فهم ائمه اطهار عليهم السلام براى كودكان و نوجوانان در معرض ديد آنان ، در منازل و مدارس و وسائل نقليه عمومى و خصوصى ، نصب پرچم هاى سياه در روزهاى عزاى اهل بيت و چراغانى و نورافشانى و نصب پرچم هاى رنگارنگ در روزهاى شادى و اعياد مسلمانان ، فضاى جامعه ، شهر، محله ، مدرسه ، كوچه و خانه را تغيير مى دهد و كودكان و نوجوانان احساس ديگرى در آن موقع خواهند داشت و اين شيوه نسل جديد را خود به خود با اهداف و ايده هاى تربيتى آشنا خواهد نمود. آوردن كتاب هاى مفيد و در دسترس قرار دادن سجاده هاى زيبا و لباس هاى مناسب و چادرهاى خوب براى كودكان و نوجوانان دختر فضاى ذهن آنان را تغيير مى دهد. نوارها، سرودها، و تابلوهاى نفيس مذهبى و دل انگيز، عكس هاى بزرگان دينى ، و فيلم هاى آموزنده ، اگر در اختيار كودكان و نوجوانان قرار گيرد و آنان در چنين فضا زندگى كنند، بى ترديد در روح و روان آنان موثر است .
نقل شده است كه استاد شهيد آيه الله مطهرى در اطاق شخصى خود يك تابلوى الله با نئون سبز يا با اين شب نماها نصب كرده بود و آن كلمه الله هميشه در منظر ديد استاد روشن بود، اين رفتار نشانگر توجه آن استاد شهيد به اين نكته بوده ، و نصب العين قرار دادن كلمه جلاله الله در تاريكى هاى شب جلوه اى خاص داشته و او را در يك فضاى معنوى قرار مى داد (144).
شايد حكمت اينكه در روايات فراوانى آمده است : آيه الكرسى را در بالاى درب ورودى نصب كنيد يا نام پنج تن آل عبا عليهم السلام را بزرگان و گذشتگان ما در جايگاه مناسبى نصب مى كردند و يا پرچم لا اله الا الله را در بالاى گنبدها و مناره ها به اهتزاز در مى آوردند، ايجاد يك فضاى تربيتى و معنوى بوده است . امام مجتبى عليه السلام نيز به اين شيوه تربيتى توجه كامل داشته و افراد را در اين طريق رهنمون مى داد. ابن عساكر مى نويسد: در يكى از انگشترهاى امام حسن عليه السلام عليه السلام ابيات حكمت آميز زير نقش بسته بود:
قدم لنفسك من استطعت من التقى
ان المنيه نازل بك يا فتى
اصبحت ذا فرح كانك لا ترى
احباب قلبك فى المقابر و البلى ؛ (145)
هر قدر مى توانى تقوا و پاكدامنى را بر هواى نفس خويش مقدم بدار، مطمئنا روزى پيك اجل به سراغت خواهد آمد، اى جوان !
تو با شادكامى زندگى مى كنى (و سرمست لذت هاى زودگذر دنيا مى باشى )، گويا نمى بينى كه دوستان صميمى و قلبى تو در قبر و بلاها گرفتارند.
گفتنى است هم چنان كه ايجاد فضاى تربيتى و محيط اخلاقى تاثير مطلوبى در اخلاق و رفتار و منش فرزندان دارد. همان طور به وجود آوردن فضا و محيطى فاسد و ناپسند كودكان و نوجوانان را در منجلاب زشتى ها و صفات ناستوده و فساد، گرفتار خواهد كرد. افرادى كه عكس هاى متسهجن و تابلوهاى فسادانگيز در منزل و محل كار و وسائل نقليه خود نصب مى كنند و يا نوارهاى مبتذل و فيلم هاى آنچنانى را در اختيار خانواده و فرزندان خود قرار مى دهند، دانسته يا ندانسته ، فرزندان خود را به دره هاى هولناك هواى نفس و فساد و خودپرستى و شهوت رانى سوق مى دهند و به زودى نتيجه اين رفتار نامطلوب را ديده و مزه تلخ آن را خواهند چشيد.
15. تربيت عقلانى  
تجربه زندگى بشر نشان مى دهد كه آگاه بودن از نتايج امور و تفكر در عواقب بسيارى از كارها انسان را در تصميم گيرى ها يارى مى كند. تقويت نيروى فكر و انديشه در راهيابى به هدف ها يكى از مناسب ترين و معقول ترين راه ها است . زيرا اگر قوه تعقل در انسان فعال باشد و در تصميم به انجام كارها بيشتر از هر چيز به نيروى خرد تكيه شود، درصد خطا و اشتباه در امور زندگى به حداقل ممكن خواهد رسيد. در مساله تربيت هم مى توان از نيروى فكر و انديشه كودكان بيشترين بهره را برد. به اين ترتيب فهماندن نتايج رفتارهاى خوب و بد و واداشتن اطفال به تفكر و انديشه در عواقب آن ، در تغيير رفتار موجود به رفتار مطلوب ، موثر خواهد شد. زيرا علم و آگاهى در حد خود مى تواند، مانع از انجام كارهاى خلاف باشد، دانش و آگاهى در موارد بسيارى انسان ها را از قانون شكنى ، گناه و تجاوز به حقوق ديگران ، مصون مى دارد.
در اكثر كشورهاى پيشرفته جهان ، با اينكه مقررات كيفرى شديدى براى خلافكاران و قانون شكنان وجود دارد و آنان از آن به عنوان نيروى بازدارنده استفاده مى كنند، ولى تاكيد بيشتر انديشمندان جهان بر تمركز فعاليت هاى سازنده و اصلاحى بر روى نيروهاى فرهنگى و تربيتى است .
تجربه تاريخى بشر نشان مى دهد كه شكوفايى نيروى تعقل و حس ‍ وظيفه شناسى و تربيت صحيح افراد، در اجراى قوانين و مقررات كشورها به مراتب بيشتر از تاثير مقررات كيفرى و مجازات هاى سنگين است .
بر اين اساس پيشنهاد مى شود كه مربيان ، مهم ترين فعاليت خود را بر روى شكوفايى و به فعليت رساندن نيروى تفكر و انديشه كودكان و نوجوانان متمركز نمايند. اگر ما بتوانيم با زبان كودكانه و منطق نوجوان پسند، آنان را به تفكر و انديشه واداشته و از عواقب زيانبار رفتارهاى ناپسند آگاه سازيم و يا آنان را به منافع و ثمرات بى شمار خصلت هاى پسنديده راهنمايى نماييم ؛ بى ترديد آنان در اين صورت با عشق و علاقه ، خواسته هاى مربى را خواهند پذيرفت . امام حسن مجتبى عليه السلام در يك گفتارى مى فرمايد:
صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به (146)؛ با مردم آنگونه رفتار كن كه دوست دارى آن ها همان گونه با تو رفاقت و برخورد نمايند.
آن حضرت در اين حديث ، مخاطب را با بازتاب رفتار خويش مواجه كرده و او را به تفكر در نتيجه كار وا مى دارد. اگر ما بتوانيم همين پيام را در برخورد با فرزندان عمل كنيم ، نتيجه مطلوبى خواهد داشت به عنوان مثال به كودك و نوجوانى كه حقوق دوستان و همسالان خود را مراعات نمى كند، يا آنان را در بازى شركت نمى دهد و يا رفتار ناخوشايندى با دوستان همسالان و خواهر و برادر خود دارد بفهمانيم كه : فرزندم ! تو خود را به جاى او بگذار.
و او را در جريان بازتاب رفتار ناپسندش قرار دهيم و در انديشيدن به عواقب كار و نتيجه رفتارش عادت دهيم ، نتيجه مطلوبى بدست خواهد آمد.
پرورش حس وظيفه شناسى و احياء وجدان اخلاقى و استفاده از نيروى عقل و آگاهى در تربيت كودك ، از جمله عواملى هستند كه دانشمندان تربيتى روى آن تاكيد مى كنند. آنان مى گويند آشنايى افراد با وظايف خود و شناختن مرزها و حقوق هر كس ، مى تواند در اجراى صحيح قوانين و مقررات و احياء حق و فضيلت و عدالت و تربيت نسلى دلخواه ، تاثير بسزايى دارد. امام مجتبى عليه السلام در مورد تقويت و پرورش نيروى انديشه مى فرمايد:
بالعقل تدرك الداران جميعا (147)؛ سعادت هر دو جهان در گرو بهره گيرى از نيروى عقل و انديشه است . در سخن ديگرى آن حضرت افراد را به كسب دانش و تعليم آن به ديگران ترغيب نموده و آثار مثبت آن را يادآور مى شود و مى فرمايد:
علم الناس علمك و تعلم علم غيرك فتكون قد اتقنت علمك و علمت ما لم تعلم (148)؛ دانسته هاى خود را به ديگران بياموز و دانش هاى ديگران را هم ياد بگير، زيرا در نتيجه اين رفتار، دانش خود را محكم و متقن نموده و از آگاهى هاى ديگران بهره مند شده اى .
بنابراين بايد قوه عقلانى فرزندان را تقويت نمود و آنان را به فراگيرى علم و دانش و تفكر هدايت كرد، تا در نتيجه رشد عقلانى ، زمينه تربيت اخلاقى ، اجتماعى و دينى آنان فراهم شود. بر اين اساس تربيت كودك بايد همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شكوفا نمودن منطق و استدلال در فرزند يكى از مهم ترين ابعاد تربيت است . اگر فرزند در پرتو منطق و عقل و خرد تربيت يافت ، او مى تواند درست بينديشد، منطقى تصميم بگيرد، از روى انديشه رفتار كند و از ديدگاه هاى منطقى خود دفاع نمايد. با توجه به گفته هاى بالا تربيت عقلانى زيربناى تربيت در ابعاد ديگر است . امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد: لا ادب لمن لا عقل له (149)؛ كسى كه از نيروى خرد برخوردار نباشد ادب نخواهد داشت . طبق اين سخن حكيمانه ، مبناى تربيت بر قوه تعقل و انديشه استوار است .
آن حضرت بر اين باور است كه انسان هاى تربيت يافته اساسا كسانى هستند كه از نيروى فكر و انديشه برخوردارند. چنانكه در حديث ديگرى مى فرمايد:
اوصيكم بتقوى الله و ادامه التفكر فان التفكر ابو كل خير و امه (150)؛ شما را توصيه مى كنم به تقواى الهى و تفكر دائمى ، زيرا انديشيدن پدر و مادر (ريشه و سرچشمه ) هر خوبى و خير است . يعنى انديشه منشا و سرچشمه تمام خوبى ها و زيبايى ها است .

 

next page

fehrest page

back page