زندگانى امام على الهادى عليه السلام

باقر شريف قرشى

- ۱۲ -


زيارت مرقد اميرالمؤ منين (ع )

امام هادى - عليه السلام - در سال اول ورودشان به سامرّا به عزم زيارت جدشان مولاى متقيان راه نجف را در پيش ‍ گرفتند و در روز غدير بر سر مرقد ايشان رسيدند و زيارت غديريه (جامعه ) خود را - كه قبلا از آن سخن گفتيم و فرازهايى از آن را نقل كرديم - خواندند. از امام دو زيارت ديگر روايت شده كه با آنها جدشان را مخاطب ساختند آنها عبارتند از:

1 - (( ((السلام عليك يا ولى اللّه ، اشهد انك اول مظلوم ، و اول من غصب حقه فصبرت و احتسبت حتّى اتاك اليقين ، و اشهد انك لقيت اللّه و انت شهيد، عذب اللّه قاتليك بانواع العذاب ، و جدد عليهم العقاب ، جئتك عارفا بحقك ...)). ))

((سلام بر تو اى ولى خدا، شهادت مى دهم كه تو اولين ستمديده و مظلومى هستى كه حقش را غصب كردند و تو خويشتندارى نمودى و صبر كردى تا آنكه وفات كردى و خدايت را ديدار نمودى در حالى كه شهيد بودى . خداوند كشندگانت را به بدترين عذاب دچار كند و كيفر آنان را تازه نمايد. (يا اميرالمؤ منين !) به زيارتت آمدم در حالى كه حق شناس تو هستم و به عظمت و شكوهت آگاهم و با ستمگران و دشمنانت سر ستيز دارم . و با اين ايمان و اعتقاد خدايم را (( - ان شاء اللّه - )) ديدار خواهم كرد...

اى ولى خدا! مرا گناهانى بيشمارست پس نزد پروردگارت شفيع من باش ، سرورم ! تو را نزد خداوند جايگاه و مقامى شايسته ، موقعيت و شكوهى بزرگ و حق شفاعتى است و خداوند مى فرمايد: (( لا يشفعون الا لمن ارتضى ؛ )) (604) كسى را ياراى شفاعت نباشد مگر آنكه خدايش از او خشنود گردد)).(605)

اميرالمؤ منين نخستين مظلوم تاريخ اسلام بشمار مى رود كه حق او را غصب ، به حقوقش تجاوز و در كامش زهر ريختند ليكن حضرت همه سختى ها و مصائب را در راه خدا تحمل نمود و پاداش آنها را از خداوند خواست .

2 - در دومين زيارت كه مضامين و موضوعاتش آن را يكى از زيباترين و ارزنده ترين زيارت ها قرار مى دهد امام پاره اى از حوادث صدر اسلام را يادآور مى شود. در اينجا برخى از فرازهاى آن را نقل مى كنيم :

(( ((اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، كما شهد اللّه لنفسه ، و شهدت له ملائكته و اولوا العلم من خلقه لا اله الا هو العزيز الحكيم ، و اشهد ان محمّدا عبده و رسوله المترضى ، ارسله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره المشركون ...)). ))

((شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه ، يكتا و بى شريك نيست ، همانگونه كه خود ملائكه و صاحبان علم چنين شهادت دادند خدايى جز خداى تواناى فرزانه و حكيم نيست .

پروردگارا! برترين و كامل ترين صلوات و پربارترين و فراگيرترين بركات و پاكيزه ترين و رساترين درودهايت را بر آقايمان محمّد، بنده ات ، فرستاده ات ، همرازت ، دوستت ، پسنديده و برگزيده ات ، نيك ترين آفريده ات ، بنده مخصوصت ، امانتدار و گواهت ، راهنماى به سويت و آشكار كننده پيامت ، پندگو و جنگجوى در راهت ، مدافع دين و بيان كننده دلايل و براهينت ، دعوتگر و نشانگر به اطاعت و خشنوديت ، آگاه و نگهدار وحيت ، پايبند به عهدت ، پوياى انجام اوامرت ، مؤ يد با نور تابناك و استوار با دستور ستوده شده و خوشايند، معصوم از هر خطا و لغزش ، به دور از هر كجى ، برانگيخته با بهترين دين و آيين ، بيانگر بنيادها و حجت ها، نويدگر صبح ، عيان كننده راه ، آشكار كننده آنچه از توحيدت پنهان شده و آنچه از عبادتت پرده پوشى شده بود، خاتم پيامبران سابق ، و گشاينده سپيدى ها، برگزيده از خلايقت ، نماينده اى براى كشف حقايقت ، آنكه بدو راه هدايت آشكار شود و كورى گمراهى برطرف گردد، دور كننده سپاهيان باطل و يورش هاى گمراهى و تباهى ، برگرفته و سررشته از خميره كرامت و بزرگوارى ، چكيده بزرگى و شكوه پيشين ، درخت ريشه دار افتخار و سرافرازى ، شاخه سربلندى ، برگ سبز درخت پاك برگزيدگان و نمودار مجد و عظمت ، فرّ و شكوه بطحا، فرستاده به حق ، برهان و دليلت بر همه خلق ، خاتم پيامبرانت و حجت بالغه و رسايت در زمين و آسمانت - بارالها بردارنده همه اين اوصاف درود فرست ، بهترين و زيبنده ترين درودها.

پروردگارا! بر پيامبرت درود فرست ، درودى كه برترين سود و بركت را داشته باشد و بدان به عالى ترين مرتبه برسد و پس از آن از كرامت و جلال خود بر او بيفزا آنچنانكه از تصور خارج باشد و پيامبرت با آن به پهناورترين عرصه و بالاترين مرتبه برسد و والاترين موهبت هايت را به خود اختصاص دهد.

پروردگارا! حق پيامبرت و خويشان و نزديكانش را از ظالمين به آنها بگير...)).

امام در اين تابلوى زيبا، با شيواترين ، رساترين ، روان ترين و شيرين ترين واژه ها جدشان پيامبر اكرم را آنچنان كه بودند توصيف مى كند و ويژگى هاى ايشان را يكايك بر مى شمارد و امتيازات حضرت را بيان مى كند سپس مولاى متقيان را مطمح نظر قرار داده و مى گويد:

(( ((اللهم و صل على وليك ، و ديان دينك ، القائم بالقسط من بعد نبيك على بن ابى طالب اميرالمؤ منين ، و امام المتقين ، و سيد الوصين ، و يعسوب الدين ، و فائد الغر المحجلين ، و قبلة العارفين ، و علم المهتدين ، و عروتك الوثقى ، و حبلك المتين ، و خليفة رسولك على الناس اجمعين ، و وصيه فى الدنيا و الدين ، الصديق الاكبر فى الانام ، و الفاروق الا زهر بين الحلال و الحرام ، ناصر الاسلام ...)). ))

((پروردگارا! بر ولى ، ديندار حقيقت ، بر پا دارنده قسط و عدالت پس از پيامبرت ، على بن ابى طالب ، اميرالمؤ منين ، پيشواى متقين ، سرور وصيين ، رادمرد دين ، فرمانده سپيد چهرگان ، قبله عارفان ، رهنماى هدايت يافتگان ، پيوند استوارت ، ريسمان نيرومندت ، جانشين پيامبرت بر همه مسلمين و وصى او در دنيا و دين ، راستگوى بزرگ در ميان همگان ، معيار روشن و جدا كننده حلال و حرام ، ياور اسلام ، در هم شكننده بت ها، پشتيبان و عزت بخش دين ، محافظ و پناه پيامبر، برگزيده روز ((برادرى )) (606) آنكه چون هارون براى موسى نزدش قرب و منزلت داشت ، پنجمين شخص اصحاب ((كساء))، همسر بانوى زنان ، گشاينده هر مشكل ، آنكه در سوره (( ((هل اءتى )) )) از او قدردانى شده ، چراغ هدايت ، پناهگاه تقوا، جايگاه خرد و قله انديشه ، دعوتگر راه بزرگ روشن ، دريابنده غايت برين ، دست يازيده به اوج مجد و شكوه ، آگاه به تاءويل و تنزيل ، آنكه ملائكه ات هنگام وضويش او را با دستار و ظرف يارى كردند و خورشيد را پس از غروب برايش باز گرداندى ، تا او واجبش را در اول وقت بجا آورد، آنكه پس از وام دادن به ((مقداد)) خوراك بهشتيان نصيبش كردى و هنگامى كه جان خود را در راه خشنوديت به فروش گذاشت ، بر خواص ‍ ملائكه ات مباهات نمودى و دوستى او را يكى از واجبات خود قرار دادى ، - پس بدبخت آنكه بعضى را اقرار كند و از پذيرش بعضى سر باز زند... - ريشه نيكان ، كان سر بلندى ، تقسيم كننده بهشت و دوزخ ، مالك اعراف (( (و على الاعراف رجال ...)، )) پدر مظلوم امامان بزرگوار، آنكه حقش را غصب كردند و در راه خدا صبر كرد، آنكه خوانخواهش خود و خانواده اش است و مقصود عترت و خاندانش مى باشد. پروردگارا! بر او درود فرست ، درودى پايان ناپذير و پربار.

پروردگارا! به او حلّه اى بهشتى بپوشان و تاج كرامت بر سرش بگذار و در بالاترين رتبه و مقامش قرار ده تا به پيامبرت - بر او و خاندانش درود باد - ملحق شود.

پروردگارا! به نفع او عليه ستمگرانش داورى كن كه تو در داوريت بحق هستى ...)).

اين فرازهاى دلاويز تقديم به بزرگ پرچمدار فرزانگى و عدالت اجتماعى ، اميرالمؤ منين مى شود. سپس امام متوجه بانوى زنان دو عالم ، پاره تن و دخت گرامى پيامبر اكرم فاطمه زهرا - عليهاالسلام - شده مى گويد:

(( ((اللهم صل على الطاهرة البتول الزهراء ابنة الرسول صلى اللّه عليه و آله و سلم الائمة الهادين ، سيدة نساء العالمين ، وارثة خير الا نبياء، و قرينة خير الاوصياء القادمة عليك ، متاءلمة من مصابها بابيها، متظلمة مما حل بها من غاصبيها)). ))

((پروردگارا! بر زهراى بتول ، گرامى دخت پيامبرت ، رسول اكرم و مادر امامان راهنما، بانوى زنان دو عالم ، وارث بهترين پيامبران ، همسر برترين اوصيا كه اندوهگين از معصيت مرگ پدر و دادخواه از ستم هايى كه از غاصبين حقش به او رسيد. نزدت آمده است - بارالها! بر او درود و صلوات و تحيت بفرست )).

امام سپس رنج ها و مصيبت هايى را كه ريحانه پيامبر و جگر گوشه او را آزرد بر مى شمارد و آنگاه متوجه امامان اهل البيت شده مى فرمايد:

(( ((اللهم صل على الا ئم الراشدين ، و القادة الهادين ، و السادة المعصومين الاتقياء الابرار، ماءوى السكينة و الوقار، و خزان العلم ، و منتهى الحلم و الفخار ساسة العباد، و اركان البلاد، و ادلة الرشاد، الامجاد العلماء بشرعك ، الزهاد، و مصابيح الظلم ، و ينابيع الحكم ، و اولياء النعم ، و عصم الامم ، قرناء التنزيل و آياته ، و امناء التاءويل ، و ولاته ، و تراجمة الوحى و دلالاته ، ائمة الهدى ، و منار الدجى ، و اعلام التقى ، و كهف الورى ، و حفظة الاسلام ...)). ))

((پروردگارا! بر امامان راه دان ، پيشوايان راهنما، سروران معصوم و پرهيزگاران نيك ، سرچشمه آرامش و وقار، گنجوران دانش ، سرمدان حلم و افتخار، مربيان و سياستگران بندگان خدا، پايه هاى جامعه ، راهنمايان راه دوست ، زاهدان بزرگوار و عالمان به دينت ، چراغ هاى تيرگى ، چشمه هاى فرزانگى ، خداوندگاران نعمت ها، حافظان امت ها از لغزش ها، همراهان قرآن و آياتش ، امانتداران تاءويل و سرپرستانش ، ترجمان و نشانه هاى وحى ، امامان هدايت ، روشنى بخشان ظلمات ، بزرگان تقوا، پناهگاه مردم ، نگهبانان اسلام ، و حجت هايت بر همگان : حسن و حسين - دو سرور جوانان بهشتى و فرزندزادگان پيامبر رحمت -، على بن الحسين ؛ سجاد زين العابدين ، محمّد بن على باقر (شكافنده ) علوم دين ، جعفر بن محمّد الصادق امين ، موسى بن جعفر كاظم حليم و خويشتندار، على بن موسى الرضاى وفادار، محمّد بن على نيكرفتار و پرهيزگار، على بن محمّد برگزيده و پاك ، حسن بن على الهادى راضى (از قضاى الهى ) و حجت تو بر زمين ، حجة بن الحسن صاحب العصر و الزمان ، وصى وصيان ، باقى مانده پيامبران كه از خلقت نهان است و آنكه اميد است تا حقت را آشكار كند، مهدى منتظر و قائم تو كه به وسيله آن از دشمنان انتقام گرفته مى شود - بارالها بر آنان درودى پربار و پايان ناپذير بفرست .

پروردگارا! بر آنان صلواتى پايدار در ميان عالميان بفرست و بدان وسيله ايشان را به بالاترين مرتبه و مقام گرامى شدگان برسان .

پروردگارا! آنان را در كرامت به پدر و جدشان ملحق كن و حق آنان را از ستمگران درباره ايشان باز گير.

مولاى من شهادت مى دهم كه : شما مطيع خداوند، پايبند به فرمانش ، عامل به اراده اش و رستگار به كرامتش هستيد. شما را به دانش خود برگزيد و براى غيب خويش اختيار كرد و براى رازش مخصوص گردانيد و به هدايت خود عزت داد و به برهان خود اختصاص داد و با روح خويش استوار و مؤ يد ساخت .

خداوند شما را با خشنودى به جانشينى در زمين ، دعوت به سوى حق ، گواهى بر خلق ، يارى دين ، حجت هايى بر مردمان ، ترجمان وحى ، گنجوران دانش و جايگاه حكمت خويش انتخاب كرد. خداوند شما را از گناه دور، از عيب پاك و بر غيب ها امين نمود.

مولاى من ! شما را زيارت مى كنم در حالى كه پاسدار و عارف به حقتان ، آگاه به مقامتان ، راه يافته به هدايتتان ، پيگير راهتان ، پوينده سنت و روشتان ، پايبند به دوستيتان ، چنگ زننده به ريسمان نجاتتان ، مطيع فرمانتان ، دوستدار دوستانتان ، دشمن دشمنانتان ، داناى آنكه حق در ميان و با شماست هستم . مولايم ! به همه اينها اعتراف دارم و معتقدم : شما و مقامتان را شفيع خود در برابر خداوند قرار مى دهم و بر اوست كه سائل را نوميد نسازد و خواسته زائران شما را برآورده كند.

پروردگارا! همانگونه كه توفيق ايمان به پيامبرت و تصديق دعوتش را نصيبم كردى و با اطاعت او و پيروى از دينش بر من منت نهادى و مرا به معرفت او و امامان از نسلش هدايت نمودى و با معرفت آنان ايمانم را كامل ساختى و با ولايت و اطاعت از آنان اعمال را پذيرفتى و درود و صلوات بر آنان را بر بندگان واجب كردى و آنان را كليد و آغاز و سبب قبول دعا قرار دادى ؛ پس بر همه آنان صلوات و درود بفرست و مرا بخاطر آنان در دنيا و آخرت وجيه و آبرومند نگهدار.

پروردگارا! گناهان ما را به وسيله ايشان آمرزيده ، عيبهايمان پوشيده ، واجباتمان پذيرفته ، مستحباتمان نيك ، دلهايمان به يادت آباد، جانهايمان به اطاعتت شادمان ، اعضايمان بر خدمتت آماده ، نامهايتان در ميان خاصانت شناخته ، روزيهايمان از سويت پيوسته و حوائجمان نزدت برآورده ساز. به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان .

پروردگارا! وعده ات را درباره آنان محقق ساز و زمينت را با شمشير قائمشان پاك كن و به وسيله او حدود و احكام تعطيل شده ، تحريف شده و سست شده را بر پا دار و به كمك او دل هاى مرده را زنده و آمال پراكنده را جمع كن .

خدايا! به وسيله او زنگارهاى ستم را از راهت پاك كن تا حق به بهترين صورت در دستش آشكار شود و باطل و اهل آن به نور دولتش هلاك گردند و چيزى از ترس بندگان پنهان نماند.

پرودگارا! در فرج آنان تعجيل كن و پيروزيشان را آشكار نما و ما را در راه آنان درآور و بر دوستى آنان بميران و با آنان و زير پرچمشان محشور ساز، ما را در كنار حوض قرار ده و از جامشان بنوشان و ميان ما و آنان جدايى ميفكن و ما را از شفاعتشان محروم مكن تا به بخشش و گذشتت نائل شويم و به رحمت و خشنوديت بشتابيم . اى خداوند حق و اى پروردگار عالميان و اى آنكه رحمتش به مؤ منان نزديك است .

پروردگارا! ما به حق ، اولياى تو هستيم و كمترين دغدغه و ترديدى نداريم . پس اگر در معرض خشم خدايى قرار گرفتن ما را بهراساند، حسن ظن به او ما را انس و الفت مى دهد و ما همچنان ميان بيم و اميد به حضرتش يقين و اعتماد داريم . به تو روى آورده ايم و خواهان بخشش و گذشتت هستيم و گردن ها را در برابر قدرت و عزتت خوار داشته ايم . پس بر محمّد و آل پاكش درود بفرست و دعاى ما را به وسيله آنان اجابت كن و دوستى ما را با ايشان حجاب دوزخ قرار ده .

پروردگارا! راه ميانه و سرچشمه هدايت را به ما نشان ده تا آن را پى گيريم و لغزش هايمان را به صواب بدل كن و دلهايمان را پس از هدايت منحرف مكن و از نزدت به ما رحمتى بخش اى آنكه بخاطر بخشش و بزرگواريش نام ((وهاب )) بخود گرفته است .

و در دنيا و آخرت به ما حسنه و نيكى عطا كن و ما را از دوزخ و عذاب آن حفظ كن - اگر مستحق آن باشيم - اى مهربان ترين مهربانان ...)).(607)

اين فرازها پيوند روحانى حضرت را با پدرانش به خوبى نشان مى دهد و از فقرات زيارت مى توان روحانيت و شدت دلبستگى ايشان را به عالم ربوبى دريافت .

تربت پاكان

امام هادى - عليه السلام - دچار بيمارى سختى شدند و بهترين دارو را دعاى بر سر مرقد جدشان ، آقاى جوانان بهشتى و سبط گرامى پيامبر - كه هر كس بدو پناه آورد و او را شفيع نزد خدا ساخت ، درد و اندوه و مشكلاتش بر طرف شد - امام حسين - عليه السلام - ديدند.

ابو هاشم جعفرى ماجرا را به چند روايت نقل مى كند كه ما يكايك آنها را متعرض مى شويم :

1 - ابو هاشم جعفرى مى گويد: ((من همراه با محمّد حمزه به عيادت امام هادى - عليه السلام - كه بيمار بود رفتيم ايشان به ما گفتند: گروهى را به خرج من به حائر حسينى بفرستيد.

همينكه از نزد حضرت خارج شديم محمّد بن حمزه به من گفت : ما را به حائر مى فرستد در حالى كه او مانند صاحب حائر (امام حسين ) مى باشد؟!)).

در حقيقت ، امام هم منزلت جدشان سيدالشهداء بودند و همگى نشاءت گرفته از درخت رسالت بودند و ((نورى واحد)) بشمار مى رفتند ايشان معصوم و مانند پدرانش مشمول رحمت خداوندى قرار گرفته و از هر رجس و پليدى به دور بود. ابو هاشم سخن محمّد بن حمزه را درست ديد و نزد حضرت رفته قضيه را با ايشان در ميان گذاشت .

امام در پاسخ فرمود: ((آنگونه كه مى پنداريد نيست پروردگار را موضع و جاهايى مى باشد كه دوست دارد در آنها او را بپرستند و ((حائر حسينى )) - عليه السلام - يكى از همان مواضع است )).(608)

2 - ابو هاشم مى گويد: ((امام هادى - عليه السلام - را تب شديدى فرا گرفت و ايشان بيمار و بسترى بودند پس به عيادتشان رفتم كه به من گفتند:

((اى ابو هاشم ! يكى از دوستان ما را به حائر بفرست تا برايم دعا كند...)).

من نيز در پى انجام خواسته ايشان براه افتادم كه در راه خود على بن بلال را ديدم دستور امام را ابلاغ كرم و از او خواستم تا به كربلا برود و براى ايشان دعا كند.

او از گفته من مبهوت شده گفت : ((به روى چشم ، اطاعت مى كنم امّا مى گويم كه او از حائر - مكان مقدس دفن امام حسين و اطراف آن - برتر است و خود مانند صاحب حائر بشمار مى رود و دعاى حضرت براى خودشان والاتر و سودمندتر از دعاى من براى ايشان است ...)).

على بن بلال از مقام و موقعيت امام هادى آگاه بود و ايشان را در حدّ جدشان مى ديد هر دو معصوم بودند و مستجاب الدعوه پس اگر امام خودشان دعا كنند بسى ارزنده تر از دعاى او خواهد بود. همه اين ابهامات در گفته هاى على بن بلال نهفته بود ناچار خودم را نزد امام رساندم و گفته او را برايشان نقل كردم ايشان پاسخ دادند:

((پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) از ((كعبه )) و ((حجرالا سود)) برتر بودند ليكن خانه خدا را طواف و حجرالا سود را استلام مى كردند خداوند متعال را مواضعى است كه دوست دارد در آنها او را بخوانند و دعا كنند تا حضرتش دعاهايشان را اجابت مى كند و ((حائر حسينى )) يكى از اين مواضع مى باشد...)).(609)

حضرت در پاسخ خود پاسخى استوار و مستدل مى دهد پيامبر اكرم برتر و گرامى تر از خانه خدا و حجرالا سود است بلكه اشرف موجودات و انسان كامل و برگزيده خاص خدا بشمار مى رود با اينهمه خانه را طواف مى كند و حجرالا سود را استلام مى نمايد و مى بوسد.

امام نيز بدين گونه عمل مى كند. ايشان از حائر برترند و خود به منزله صاحب حائر بشمار مى روند امّا مانعى ندارد كه در حائر دعا كنند؛ زيرا خداوند متعال را جاهايى است كه دوست دارد در آنها او را دعا كنند و ((حائر حسينى )) نيز يكى از آنهاست .

امام در حديث ديگرى اين مطلب را تاءكيد كرده مى فرمايد:

((خداوند عزوجل از زمين خود قسمت هايى برگزيد و انتخاب كرد كه ((موجودات )) (مورد رحمت قرار گرفتگان ) ناميده مى شوند و دوست دارد در آن اماكن او را دعا كنند تا اجابت نمايد)).(610)

3 - ابو هاشم نقل مى كند: ((امام هادى - عليه السلام - در بيمارى خود به دنبال من و محمّد بن حمزه فرستاد محمّد خود را زودتر به حضرت رسانده و بعد به من گفت : ايشان پياپى مى فرمودند: كسى را به ((حائر)) بفرستيد. به او گفتم : چرا نگفتى : ((من به حائر خواهم رفت ))؟ سپس خودم را به امام رساندم و عرض كردم : فدايت گردم ! اجازه مى فرماييد من به حائر بروم ؟

ايشان فرمودند: ((در اين كار بايد دقت كرد)) (611) سپس گفتند: ((محمّد از خلق و خوى زيد بن على بدور است ليكن خوش ندارم اين را به او بگويى )).(612)

ابو هاشم مى گويد: بعدها ماجرا را با على بن بلال در ميان گذاشتم و او گفت : حضرت كه نيازى به حائر ندارند و خودشان حائر مى باشند. من هم به سامرا رفته خدمت ايشان رسيدم حضرت فرمودند:

((بنشين ، هنگامى كه مى خواستم برخيزم توجه ايشان را به خود ديدم به ياد گفته هاى على بن بلال افتادم و آنها را به ايشان گفتم .

امام فرمودند: ((آيا به او نگفتى پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) ((كعبه )) را طواف مى كرد و ((حجرالا سود)) را مى بوسيد در حالى كه حرمت ايشان و مؤ منان از كعبه بيشتر است .

خداوند به پيامبر دستور داد در ((عرفه )) توقف كرده دعا نمايد زيرا از مواطنى است كه خداوند دوست دارد در آنجا او را بخوانند و ياد كنند. من نيز دوست دارم مرا در جايى دعا كنند كه خدا دوست دارد در آنجا او را بخوانند و از او درخواست كنند و ((حائر حسينى )) نيز از آن موضع است ...)).(613)

امام حسين محبوب خداست زيرا هستى خود، خانواده ، فرزندان و ياران را خالصانه در راه اعلاى كلمه توحيد فدا كرد و مصائبى متحمل شد كه هيچ مصلح اجتماعى بخود نديده است . خداوند نيز به او كراماتى در دنيا و آخرت بخشد كه هيچ كس را - به جز پدر و جدش - از آن بهره مند نساخته است . در دنيا عزت و كرامت بى نظيرى به او بخشيد و مرقد شريفش را محل اجابت دعا قرار داد و پناهگاه هر دلشكسته و رنجديده اى كه تربت مقدسش را داروى درد خود سازد و او را در آخرت شفيع امت قرار دارد كه شفاعت او پذيرفته مى شود و از كرامات و مواهبى برخوردار خواهد شد كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده است .

يورش به خانه امام (ع )

عده اى از خدا نترسان و شيطان صفتان از امام هادى نزد متوكل سعايت و بدگويى كردند و چنين وانمود ساختند كه در خانه ايشان اسلحه ، اموال و نامه هايى از شيعيان وجود دارد و احتمال آن هست كه حضرت دست به قيامى مسلحانه عليه حكومت عباسى بزند. متوكل هراسان از اين گزارش ، گروهى از تركان مسلح را دستور داد تا شبانه به خانه امام هجوم برند و ايشان را دستگير سازند. آنان نيز ناگهانى به منزل حضرت ريختند و ايشان را در اتاقى در بسته يافتند كه پشمينه اى بر تن دشت و ميان او و زمين جز شن و سنگريزه فرشى نبود و امام مشغول تلاوت اين آيه بود:

(( ((ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون )). )) (614)

((آيا مرتكبان زشتى و گناه پنداشتند زندگى و مرگشان را مانند مؤ منان و نيكرفتاران صالحان قرار مى دهم ؟! (هرگز چنين نيست ) چقدر نادرست و بد داورى مى كنند)).(615)

ماءموران حضرت را با همين حالت نزد متوكل بردند (616) حالتى كه بيانگر روحانيت و معنويت پيامبران و فرستادگان الهى است . متوكل سرمست از خوشگذرانى و مى نوشى همينكه ايشان را ديد، جام شرابى به طرفشان دراز كرد ليكن امام با قدرت و صلابت بانگ زد:

(( ((واللّه ما خامر لحمى و دمى قطّ...؛ )) به خدا سوگند هرگز شراب با خون و گوشتم آشنا نشده است ...)).

متوكل كه از پاسخ امام منفعل شده بود گفت : پس شعرى برايم بخوان ...

امام فرمود: ((اشعار اندكى به ذهن مى سپارم ...)).

متوكل مصرّانه خواسته خود را تكرار كرد: چاره اى نيست ، بايد شعرى بخوانى ...

امام نيز ناگزير اشعار زير را خواند كه يكسره شادى و خوشى طاغوت عباسى را به اندوهى عميق بدل ساخت :

(( باتوا على قلل الاجبال تحرسهم   غلب الرجال فما اغنتهم الحيل ... )) (617)

((بر قله هاى بلند خانه كردند و مردانى به نگهبانى آنان مشغول شدند ليكن قله ها آنان را سودى نبخشيد)).

((پس از سرفرازى ها با خفت از آن جايگاه هاى استوار به زير كشيده شدند و در گورهايى - چه بد منزل و مسكنى است ! - جاى داده شدند)).

((بعد از خاكسپارى منادى بانگ زد: آن تاجها، زيورها، پوشش ها و تجمل به كجا رفت ؟!)).

((آن چهره هاى نازپرورده كه همواره در پس پرده و حجاب پنهان شده بودند چه شدند؟!)).

((عاقبت ، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهره هاى كرم زده آنان را به نمايش گذاشتند!)).

((مدت درازى خوردند و آشاميدند و اينك پس از خوردن ها، خورده شدند!)).(618)

متوكل تكان خورد، مستى از سرش پريد نتوانست خود را نگهدارد و گريستنى سخت آغاز كرد. حاضران مجلس از خشم او بر امام بيمناك شدند و پنداشتند از او گزندى يا حركتى ناخوشايند متوجه ايشان خواهد شد ليكن متوكل فرمان داد جام هاى شراب را برچينند و خود با فروتنى و احترام متوجه حضرت شد و گفت :

((يا ابا الحسن ! آيا وامى به گردن دارى ؟)).

- ((آرى ، چهار هزار دينار وام دارم ...)).

و او دستور داد آن مبلغ را به ايشان پرداخته و با احترام فراوان حضرت را بدرقه كنند و به منزل برسانند.

اين ماجرا پيكار بى امان امام را نشان مى دهد ايشان در هر زمانى با توجه به وظايف خود عمل مى كردند و كمترين هراسى از خلفاى عباسى و به خصوص ((متوكل )) كه در قساوت و سنگدلى دست همه را از پشت بسته بود نداشتند و او را متوجه مسائلى ساختند كه هرگز به گوشش نخورده بود زيرا آن را آوازهاى خوانندگان زن و مرد پر كرده بود.

آرى ، متوكل نيز روزى بايد بميرد و لشكر نيرومندش را ياراى جلوگيرى از مرگ نيست ، بدن نرم و نازكش نيز در دل خاك ، خوراك كرم ها و حشرات خواهد شد. امّا چه سود كه اين كوردل از نصايح امام طرفى نيست و به خدايش باز نگشت و همچنان در تباهى پيش رفت تا آنكه در ميان نوازندگان و جام هاى باده به هلاكت رسيد.

سخن چينى از امام (ع )

مورخان نقل مى كنند كه متوكل را دمل هاى چركينى بيمار ساخت و تا مرحله هلاكت نزديك كرد فتح بن خاقان وزير، به توصيه كرد پيكى نزد امام هادى - عليه السلام - بفرستد و بيماريش را بگويد شايد حضرت دارويى تجويز كنند كه مفيد باشد. متوكل نيز پيكى فرستاد و حضرت نسخه دادند كه متوكل را از آن دمل ها شفا داد و بهبود يافت . مادر خليفه كه از بهبودى فرزندش شاد شده بود ده هزار دينار در هميانى گذاشت و سر آن را با خاتم خود مهر كرده براى حضرت فرستاد.

محمّد بن قاسم بطحاوى به سعايت نزد متوكل رفت و گفت كه اموال و سلاح هايى به سوى امام روان است خليفه ترسيد و به سعيد حاجب فرمان داد تا شبانه به خانه امام يورش برده و هر چه پول و سلاح مى يابد با خود بياورد. او نيز بسرعت خود را به در خانه حضرت رسانده به وسيله نردبانى بر بام رفت امّا به دليل تيرگى بسيار نتوانست از آنجا پايين بيايد و خود را به حياط خانه برساند. در حيرت بود كه صداى امام را شنيد كه مى گفت : اى سعيد! بر جايت باش تا شمعى برايت بياورند، شمعى آوردند و او فرود آمده داخل اتاق شد و حضرت را ديد جبه اى و كلاهى پشمين بر تن و سر دارد و بر سجاده اى از حصير نشسته است . همه جا را جستجو كرد ليكن جز هميان زر چيزى نيافت و مصلى را كنار زد و در زير آن شمشير ديد آنها را برداشته نزد متوكل برد. همينكه خليفه نشان خاتم مادرش را بر هميان ديد او را خوانده ماجرا را پرسيد. مادر پاسخ داد كه نذر كرده كه اگر فرزندش بهبود يابد براى امام هديه اى بفرستد و اينك نذر خود را ادا كرده است . خليفه شرمنده شد و بر هميان مادر كيسه اى ديگر افزود و دستور داد آنها را نزد امام ببرد. سعيد هدايا را نزد حضرت برد و از او عذرخواهى كرد ليكن حضرت در پاسخ ، به تلاوت اين آيه اكتفا فرمود:

(( ((و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ؛ )) (619) بزودى ستمگران درخواهند يافت كه به چه فرجام شومى گرفتار مى شوند)).(620)

محاصره اقتصادى امام (ع )

متوكل عباسى امام را در شديدترين محاصره اقتصادى قرار داده بود و مجازات هاى سنگينى براى شيعيانى كه به ديدار امام مى رفتند يا هدايا و حقوق شرعيه براى ايشان مى آوردند تعيين كرده بود و امام بدين ترتيب در دوره حكومت ستمگرانه متوكل در تنگنا و سختى هولناكى بسر مى برد.

بازداشت امام (ع )

طاغوت عباسى دستور داد را بازداشت كرده به زندان درآورند چند روز پس از بازداشت حضرت ((صقر بن ابى دلف )) براى ديدار ايشان آمد. حاجب كه او را مى شناخت و از تشيع او آگاه بود نزدش آمده گفت :

چه مى خواهى ؟ و براى چه آمده اى ؟

- براى امر خيرى آمده ام ...

- شايد آمده اى از مولايت خبر بگيرى .

- مولايم اميرالمؤ منين متوكل است .

- حاجب لبخندى زد و گفت .

- خاموش باش مولايت امام هادى - عليه السلام - حق است از من نهراس من نيز بر مذهب تو هستم .

- (( الحمدللّه )) (كه چنين است ).

- دوست دارى امام را ببينى ؟

- آرى .

- بنشين و اندكى درنگ كن تا صاحب بريد خارج شود.

پس از آنكه صاحب بريد خارج شد حاجب رو به غلام خود كرد و گفت : دست ((صقر)) را بگير و او را به حجره اى كه آن علوى در آن زندانى است راهنمايى كن و آن دو را تنها بگذار.

غلام نيز صقر را به در حجره امام رسانده به آنجا اشاره كرد و او نيز داخل شد و امام را ديد بر حصيرى نشسته و در برابرش قبرى كه به دستور متوكل براى ترساندن امام كنده شده قرار دارد. حضرت با مهر و محبت رو به ((صقر)) كرده و گفت :

((اى صقر! چرا آمده اى ؟))

- آمدم تا از حالتان با خبر گردم . و ناگهان بخاطر دلسوزى و ترس بر امام گريه شديدى او را فرا گرفت .

حضرت به او فرمود: ((اى صقر! نگران مباش آنها نمى توانند به ما گزندى برسانند)).

صقر از پاسخ امام آرام گرفت و خدا را حمد گفت . سپس از امام پرسش هايى درباره احكام شرعى نمود و حضرت پاسخ داد. آنگاه با امام وداع كرد و خارج شد. (621) اندك زمانى از بازداشت امام نگذشته بود كه حضرت را آزاد كردند.

تلاش نافرجام براى ترور امام (ع )

حضور امام بر متوكل سنگين شده بود و از موقعيت و احترام حضرت ميان طبقات مختلف مردم قلبش فشرده مى شد. همه جا سخن از علم ، زهد، تقوا، گستردگى معارف و عظمت حضرت بود و شيعيان پروانه وار از هر طرف قصد ايشان مى كردند و امامت ايشان را مسلّم و خلافت را حق ايشان مى دانستند. همه اين مسائل متوكل را بر آن داشت تا براى قتل امام تدبيرى بينديشد. ليكن توطئه اش نافرجام ماند و خودش سرافكنده گشت . ماجراى زير را كه فضل بن احمد كاتب از پدرش نقل مى كند گوياى مدعاست :

من و پدرم كه كاتب ((معتزّ)) بود همگى نزد متوكل رفتيم او را ديديم بر اريكه اى نشسته و از خشم بخود پيچيده و بر سر ((فتح بن خاقان )) فرياد مى كشيد: اين هما است كه اين همه از او دفاع مى كنى ؟!

و فتح همچنان مى كوشيد تا از خشم او بكاهد و مى گفت : يا اميرالمؤ منين ! اين گفته ها دروغ است و به او تهمت مى زنند.

ليكن متوكل بدون توجه به گفته هاى او مى گفت : به خدا او را مى كشم ... او ادعاهاى دروغين دارد و حكومت مرا ناحق مى داند.

سپس چهار تن از ((خزران )) زبان نفهم را فرا خواند و به هر يك شمشيرى داد و گفت به مجرد ورود امام به داخل قصر او را به قتل برسانند و خود همچنان به تهديد و شاخ و شانه كشيدن پرداخته با صدايى كه از خشم مى لرزيد مى گفت :

((به خدا سوگند پس از كشتن جسدش را آتش خواهم زد!)).

در همان وقت امام در حالى كه نگهبانان بگردش حلقه زده بودند و تكبير مى گفتند و با صداى بلند فرياد مى زدند: ((اين ابن الرضاست ...)) وارد شد.

چشم متوكل كه به حضرت افتاد هيبت امام او را گرفت و خداوند ترس و هراس در دلش انداخت و با سرعت از جايگاهش برخاسته به استقبال ايشان آمد و ميان دو چشمان حضرت را بوسه زد و با فروتنى و نرمى گفت :

((اى آقاى من ! اى فرزند رسول خدا، اى بهترين آفريده خدا اى پسر عمّ اى مولاى من اى ابا الحسن !...)).

و امام به پند و نصيحت گويى و به برحذر داشتن او از عقاب الهى مشغول گشت .

متوكل گفت : آقايم ! چه شده است كه در اين هنگام نزد ما آمده اى ؟

- ((پيك تو آمد و گفت : متوكل شما را مى خواهد)).

- ((آن حرامزاده دروغ مى گويد، آقايم از همان راه كه آمده ايد باز گرديد)).

سپس به وزير و فرزندانش رو كرده گفت : ((اى فتح ، اى معتز، اى عبداللّه ! آقايتان را بدرقه كنيد)).

و امام در ميان هاله اى از احترام و بزرگداشت از قصر خارج شد و خزران كه هيبت امام ، محافظت نگهبانان و احترام متوكل را به حضرت ديده بودند از انجام ماءموريت خود سر پيچيدند (622) و بدينگونه سوء قصد متوكل ! ناكام ماند و او به خواسته اش دست نيافت و سرافكنده شد.

اهانت به امام (ع )

متوكل همواره در صدد آن بود تا شخصيت امام را خرد كند و مانع گسترش آوازه حضرت گردد و به هر طريق كه شده نور خدا را خاموش كند يكى از ترفندهاى وى آن بود كه دستور داد تمامى سران و صاحب منصبان كشورى و لشكرى از جمله امام پيشاپيش خليفه پياده براه افتند و بدين گونه هم حضرت را به زعم خود در ملا عام تحقير كرده باشد و هم امام متوجه قصد شوم او نگردد.

فتح بن خاقان اين حركت را نامناسب دانسته به متوكل گوشزد كرد كه از آن خوددارى كند ليكن حسد چشم او را كور كرده بود و در نيمروزى گرم طرح خود را اجرا كرد بزرگان ، لشكريان و امام ، پياده به راه افتادند و مردم آنان را همراهى مى كردند چندى نگذشت كه گرما و پياده روى - اجبارى - كار خود را كرد و امام خيس عرق شد. زراقه حاجب متوكل ايشان را بدين حالت ديده پيش دويد و حضرت را در دهليزى نشاند و با دستمالى عرق ايشان را پاك نمود و براى تسكين آلام امام گفت :

((پسر عمويت تنها تو را مد نظر نداشته است (لذا دلگير نباشيد)...)).

حضرت او را نگريست و گفت : ((اين سخنان را از خود دور كن )) سپس اين آيه را تلاوت فرمودند:

(( ((تمتعوا فى داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب ؛ )) (623) (صالح پيامبر به مشركان گفت :) سه روز از زندگى بهره مند شويد (كه پس از اين مدت عذاب الهى شما را نابود خواهد كرد) و اين وعيدى است قطعى و ترديدناپذير)).

زراقه مى گويد: ((نزدم معلمى شيعى بود كه با او بسيار مزاح مى كردم همينكه به خانه ام رفتم او را خواستم و آنچه را از امام شنيده بودم برايش نقل كردم ، چهره اش دگرگون شد و به من گفت : بهوش باش و دارايى خود را در جايى امن نگهدارى كن كه متوكل پس از سه روز ديگر مى ميرد يا كشته خواهد شد - اين استنتاج را از تلاوت آيه توسط امام به دست آورده بود.

من از گفته اش ناراحت شده او را از خانه ام بيرون كردم بعد با خود گفتم كه ضررى ندارد حواسم را جمع كنم و هوشيار باشم اگر اتفاقى بيفتد دورانديشى كرده ام و اگر خبرى نشود زيانى نكرده ام ، از جا برخاستم و رهسپار كاخ متوكل شدم و هر چه در آنجا داشتم خارج ساخته و نزد دوستان به امانت گذاشتم ، سه روز موعود به پايان نرسيده بود كه خليفه هلاك شد و من بر اثر اين كرامت امام به راه آمدم و به امامت حضرت معتقد گشتم )).(624)

نفرين امام (ع )

امام هادى - عليه السلام - به درگاه احديت متوسل شده و با انقطاع كامل بدان آستان از خداوند هلاكت متوكل را خواستار شد و او را نفرين كرد. اين دعاى شريف به نام ((دعاى مظلوم بر ظالم )) شهرت يافته و از گنجينه هاى ارزنده اهل بيت بشمار مى رود:

(( ((اللهم انى و فلانا - يعنى المتوكل - عبدان من عبيدك ، نواصينا بيدك ، تعلم مستقرنا و مستودعنا، و تعلم منقلبنا و مثوانا، سرّنا و علانيتنا، و تطلع على نياتنا، و تحيط بضمائرنا، علمك بما نبديه كعلمك بما نخفيه ، و معرفتك بما نبطنه كمعرفتك بما نظهره و لا ينطوى عنك شى ء من امورنا...)).

((پروردگارا! من و او - متوكل - دو بنده از بندگانت هستيم زمام ما در دست تو مى باشد از جايگاه ، رفت و آمد، ظاهر و باطن ، نهان و آشكار، راز درون و پديدار و نيت ما خبرى ، بر مشاعر و ضمايرمان احاطه دارى ، آنچه را پرده پوشى مى كنيم و آنچه را آشكار به يكسان مى دانى ، آگاهيت بر باطن ما همانند آگاهيت به ظاهرمان است هيچيك از كارهايمان از تو پنهان نمى ماند و حالتى از ما بر تو پوشيده نمى شود جز تو ما را پناهگاهى و پناهى نيست كسى از ما را توان گريز از تو نمى باشد و ستمگرى را نرسد كه با قدرتش خود را از تو نگهدارد و يا سپاهيانش را به كمك فرا خواند، هيچ زورمندى را ياراى غلبه بر تو نيست ، نيرومندان و عزت منشان را توان جولان با تو نباشد، تو آنان را هر جا بروند در مى يابى و هر جا پناهنده شوند باز مى گيرى و قدرت و سلطنتت همه را فرا مى گيرد، پس ستمديده به درگاهت پناهنده شده و مقهور و شكست خورده بر تو توكل كرده است و به تو رجوع مى كند، و هنگامى كه ياوران از ياريش باز ايستند تو را مى خواند و از تو يارى مى طلبد، در تنگناها و بن بست ها تو را مى شناسد و به تو رو مى آورد و پس از بسته شدن همه درها در رحمت تو را مى كوبد، آنگاه كه به پادشاهان غافل دست نيابد به آسانى تو را مى يابد و پيش از آنكه شكايت آغاز كند رنج و درد او را مى دانى و درمان آن را نيز قبل از آنكه بگويد مى شناسى و در اختيارش مى گذارى ، پس حمد و سپاس بيكران تو را سزاست كه دانا، شنوا، بينا، توانا و مهربان هستى ...)).

در اين فراز امام از علم خدا سخن مى گويد علمى فراگير و حجاب ناشناس ، علمى كه ظاهر و باطن را يكسان فرا مى گيرد و بر آسمان ها و زمين همانند جلوه مى كنند خداوند غيب عالميان را مى داند و از اسرار و نهانى ها با خبر است . علم خداوند قرين قدرت اوست هم ظلم ظالم را مى بيند و هم او را در چنبره قدرت خود دارد. همگان تحت سلطان و عزت الهى قرار دارند و هيچ ستمگرى را راه فرار يا دفاع نيست . ستمديده را نيز پناهى جز ذات احديت نيست ، اين خداوندست كه داد او را از ستمگران مى گيرد پس به او بايد پناهنده شد و از او يارى خواست و از او دادخواهى كرد.

امام همچنان دعاى خود را پى مى گيرند:

(( ((اللهم انه قد كان فى سابق علمك و محكم قضائك ، و جارى قدرك و ماضى حكمك و نافذ مشيئتك فى خلقك اجمعين سعيدهم و شقيهم و برهم و فاجرهم ان جعلت لفلان - يعنى المتوكل - على قدرة فظلمنى بها و...)). ))

((پروردگارا! در علم سابق ، قضاى محتوم ، قدر جارى ، حكمت نافذ، مشيت و اراده ات جارى در همه خلقت - سعيد و شقى ، نيك و بد - چنين مقدر و تعيين شده بود كه او - متوكل - را بر من قدرتى دهى ، پس او از اين قدرت و توان به ضد من سود جست و به من ستم كرد و از حد گذراند و با توانى كه با او داده بودى بر من بزرگى فروخت و تكبر ورزيد. فرصت دادنت او را فريفت ، بردباريت او را به طغيان وادار كرد و مرا رنج و اندوهى رساند كه نتوانستم بر آن صبر كنم .

شرّ و دشمنى خود را متوجه من ساخت كه نتوانستم آن را تحمل كنم و نتوانستم به دليل ضعفم از او انتقام بگيرم و حقم را باز شناسم . پس او را به تو واگذار كرم و در مورد او به تو توكل نمودم و به او وعيد كيفر تو داده ام و از انتقامت او را بر حذر داشتم و از مكافاتت او را ترساندم ليكن او حلم تو را بر ناتوانى حمل كرد و مهلت دادنت را از عجز پنداشت و از بدكارى دست بر نداشت و كجروى را همچنان پيشه ساخت و در گرداب ظلم و ستمگرى ، انكار، عداوت و كينه توزى فرو رفت ، و با ستيزگى و جسارت خودش را در معرض انتقامت قرار داد؛ انتقامى كه از ظالمين باز نمى دارى .

آقايم ! او خيرگى مى كند و از كيفرت - كه طغيانگران از آن نخواهند رست - هراسى ندارد و من در دست او مستضعف و تحت سيطره اس ستمديده هستم .

آقايم ! او بر من چيره و مسلط است و من ترسان ، مغلوب ، بيمناك ، مقهور، ستمديده و اسير دست او هستم . صبرم اندك شد، چاره اى ندارم ، تمام درها - جز در رحمت تو - بسته شد و تمام راه ها و جهات - جز راه و جهت تو - بن بست است ، نمى توانم گزند او را از خود دور كنم يا شيوه اى براى دور كردن ستم او بيابم ، از بندگانت كه يارى خواستم مرا رها كردند و از خلقت به هر كه روى آوردم مرا به خود واگذاشت ...

آقاى من ! با خود انديشه نمودم تو را نشانم داد و از خردم راهنمايى خواستم تنها تو را به من نماياند، من نيز فروتن ، سرافكنده ، افتاده و ناتوان به سويت روى آوردم و مى دانم تنها تو گره گشاى مشكل من هستى و رهايى من به دست توست ، و عده ات را درباره يارى ام محقق و دعايم را اجابت كن كه تو خود گفته اى - و گفته ات حق و ترديدناپذير و تغييرناپذير است -:

(( ((و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه اللّه )). )) (625)

((پس هر كه بدو ستمى رسد و در پى انتقام برآيد و از حق نگذرد آنگاه بر او ستم كنند، هر آينه خداوند او را يارى خواهد كرد)).

و تو - كه مقدس باد نامت - گفته اى : (( ((ادعونى استجب لكم ؛ )) (626) مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را)). و من آنچه را فرمان داده اى بجا مى آورم و در اينكار بر تو منت نمى گذارم - چگونه بر تو منت گذارم كه تو خود آن را به من نشان داده اى - پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و همانگونه كه به من وعده داده اى دعايم را اجابت كن اى آنكه هرگز خلف وعده نمى كند.

آقايم ! من مى دانم كه تو را روزى است كه در آن از ظالم به سود مظلوم انتقام خواهى گرفت و يقين دارم كه تو در وقت معين حق مغصوب را از غاصب خواهى گرفت ؛ زيرا هيچ معاندى بر تو پيشى نمى گيرد و هيچ مخالفى از قبضه قدرت تو فرا نتواند كرد و بيمى از فوت شدن و گذشت چيزى ندارى - همه اينها را مى دانم - ليكن بى قرارى و شتاب من اجازه نمى دهند تا به انتظار روز موعود بنشينم و صبر كنم و بردباريت را پاس دارم .

آقايم ! قدرت تو بر من بالاتر از هر قدرتى است و سلطه ات برتر و نيرومندتر از هر سلطه اى و بازگشت هر كس به سوى توست اگر چه به او فرصت داده اى و هر ستمگرى ناچار به نزدت خواهد آمد اگر چه به او مهلت داده اى .

پروردگارا! بردباريت نسبت به او - متوكل - و فرصت و مهلت دادنت به او به من زيان رسانده است اگر به وعده ات يقين نداشتم و به آستانت اعتماد، چه بسا ممكن بود نوميدى بر من چيره شود. پس اگر در قضا و قدرت نافذ تو چنين مقدر شده باشد كه او از ستم به من توبه كند و باز گردد يا آنكه گزندش را از من باز دارد و دست از اين همه بدى كه در حق من كرده بردارد...

پروردگارا! پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در همين ساعت به دلش الهام كن كه از تعديّات خود دست بردارد و قبل از آنكه نيكى هايت را ناخوش كند و مرا بيازارد او را از ادامه ستمگرى باز دار.

و اگر در علم تو چيز ديگر معين شده و او همچنان به ستم كردن به من ادامه خواهد داد، پس از تو مى خواهم - اى ياور ستمديده - تا دعايم را اجابت كنى - پس درود فرست بر محمّد و آل محمّد - و او را از پناهگاهش با اقتدار و عزت كامل برگير و با قدرت سلطانى انتقام گير و او را ناگهان از پا درآور. نعمت و سلطه اش را از او باز گير، جمعيت و يارانش ‍ را پراكنده ساز، حكومتش را پاره پاره كن ، يارانش را از هم دور نما، او را از نعمتى كه بخاطرش سپاس تو را بجا نياورده از تنش بدر آور، اى درهم شكننده جباران او را درهم شكن ، اى هلاك كننده طغيانگران قرون گذشته او را نابود كن . اى تباه كننده ملت هاى ستمگر او را تباه كن ، اى فرو گيرنده گروه هاى متجاوز او را فرو گرفته هلاك نما، عمرش را تباه ساز، حكومتش را بگير، اثرش را پاك ، خبرش را قطع و آتش او را خاموش و روزش را تاريك كن . خورشيدش را بى رنگ ساز و جانش را بگير. استوارى او را درهم شكن و سر بلنديش را با خاك ذلت برابر ساز و دماغش را به خاك خفت بمال . و مرگ او را زود برسان .

پروردگارا! پناهگاه و پشتوانه اش را نابود كن . اجتماع كلمه او را پراكنده ساز، استوارى او را سست و پيوندش را بگسل ، از مقام بلندش فرو گير، ياران ، لشكريان ، دوستان و خويشانش را پس از پيوستگى از هم دور كن و جمعيت آنان را پريشان ساز و پس از حكمروايى بر امت ، زير دست قرار ده و با مرگ او دل هاى ترسان ، انديشه هاى پريشان و امت حيران و تباه شده را آرامش بخش و اندوه آنان را برطرف ساز.

پروردگارا! او حدود دين را معطل ، احكام شريعت را مهمل و سنت هاى پيامبر را پوشيده داشت و راه هاى ايمان را سنگلاخ كرد، آيات قرآن را تحريف نمود، مدارش را مهجور ساخت ، محراب ها را مورد جفا قرار داد و مساجد را ويران كرد، پس با هلاكت او اين ضايعات را جبران نما و پاهاى خسته را نيرو، شكم هاى گرسنه را سيرى ، جگرهاى تشنه را سيرابى و بدن هاى رنجور را آرامش ده .

پروردگارا! او را در شبى بى سحر نابود كن و در ساعتى بهبودناپذير هلاك نما و با نكبتى پايدار تباه ساز و به بيمارى هميشگى مبتلا ساز، حريم او را مباح و عيش او را ناگوار كن و انتقام بزرگ قدرت يگانه و كيفر بى مانندت را به او نشان ده . سلطه فراگير و نيرومندت را كه از سلطه او برتر است بر او آشكار كن و او را با قدرت قوى خودت مغلوب من كن و با انتقام شديدت او را فرو كوب و با قدرتى كه در برابر آن همه ذليل هستند او را از من باز دار.

پروردگارا! او را دچار فقرى جبران ناپذير و رنجشى آشكار كن و او را در آنچه مى خواهد به خودش واگذار كن كه تو هر چه اراده كنى بر آن توانا هستى . او را از حول و قوت خودت دور و نيازمند قدرت و نيروى خودش كن ، مكر او را در برابر مكر خودت خوار نما و اراده اش را با اراده خودت باطل كن ، بدنش را بيمار، فرزندش را يتيم ، اجل او را كوتاه و آرزويش را تباه كن ، بدنش را بيمار، فرزندش را يتيم ، اجل او را كوتاه و آرزويش را تباه كن ، دولتش را بر باد ده و ناله و فريادش را هميشگى ساز. در تن او بيمارى ايجاد كن همواره به خود مشغول باشد و از اندوه ، جدايش مكن ، كيدش را نابود و فرمانش را تباه كن . نعمت را از او بگير، تلاش هايش را خنثى ساز، حكومتش را مضمحل و او را به بدترين سرنوشت و فرجام دچار كن ، اگر او را مى ميرانى با خشم خودش بميران و اگر زنده مى گذارى با اندوه و رنج خودش ‍ همراه ساز و مرا از كين ، دشمنى ، شرّ، خطورات و خطرات او حفظ بفرما و با گوشه چشمى هستى او را بباد ده كه تو سخت ترين انتقام را مى گيرى و پايدارترين كيفر را مى دهى . (( الحمد للّه رب العالمين . )) (627)

اين دعاى شريف از گنجينه هاى آل محمّد (( - صلى اللّه عليه و آله - )) بشمار مى رود، به وسيله اين دعا از ستمگران كه زندگى آنان را تلخ كرده اند به خداوند متوسل مى شوند و پروردگار نيز با همين دعا خواسته آنان را برآورده مى كند و از دشمنان اهل بيت انتقام مى گيرد.

با تاءمل در اين دعا شدت رنج و مصائب حضرت را در مى يابيم و متوجه مى شويم كه چگونه عباسيان و در راءس آنان متوكل تمام امكانات خويش را بسيج كرده بودند تا بر علويان بويژه امام سخت بگيرند و آنان را در تنگنا قرار دهند كه از اين مطلب در مباحث مختلف كتاب سخن گفته و خواهيم گفت .