دعاهاى حضرت
نيايش هاى ائمه اطهار از جمله گرانقدرترين ميراث اسلامى بشمار مى رود و حاوى
زيباترين و عميق ترين جلوه هاى دينى است كه ما در اينجا به برخى از جنبه هاى آنها
اشاره مى كنيم :
1 - از جنبه اخلاقى :
اين دعاها بنيانگذار اصول اخلاق و روش سلوك و خودسازى است و مسائلى را مطرح مى كند
كه شكوفايى و بيدارى شخصيت انسان را در پى دارد.
2 - از جنبه سياسى :
نيايش هاى ائمه ، سندهاى سياسى گويا و افشاگرانه اى است عليه ستمگرى هاى امويان و
عباسيان ، با مراجعه به ادعيه ايشان است كه به عمق اختناق و سركوب اين حكومت هاى
جائر پى مى بريم و در مى يابيم كه مردم آن روزگار چه كابوسى را تحمل مى كردند و
وادار به انجام چه كارهاى ناخوشايندى مى شدند.
3 - از جنبه اعتقادى :
با تاءمل در اين دعاهاست كه عمق تعلق و پيوند امامان با مبداء هستى بخش به دست مى
آيد و مى بينيم آنان با تمام ذرات وجود خويش ايمان به خدا را نوشيده و سرمست از
باده عشق حق گشته بودند و خود را چيزى جز بندگان آن آستان نمى ديدند.
موارد فوق جنبه هاى خاصى از نيايش هاى ائمه است كه با مراجعه مستمر به آنها موارد و
جنبه هاى ديگر نيز به دست مى آيد.
در اينجا بعضى از دعاهاى امام هادى را نقل مى كنيم هر چند كه بعضى از اين دعاها را
در بحث عيادت ايشان نيز آورديم :
دعاى حضرت در سختى ها
هنگام سختى يا دشوارى ها و درخواست حاجت مهمى ، يا آنكه وقتى مشكلى براى امام پيش
مى آمد حضرت دعاى شريف ذيل را مى خواندند. راويان در اين باره نقل مى كنند كه :
حضرت قبل از خواندن دعا سه روز پياپى يعنى چهارشنبه ، پنج شنبه و جمعه را روزه مى
گرفتند، در صبح روز جمعه پس از غسل به مسكينى صدقه مى دادند و سپس چهار ركعت نماز
مى خواندند: در ركعت اول ، سوره حمد و يس ، در ركعت دوم ، سوره حمد و حم (دخان )،
در ركعت سوم ، سوره حمد و واقعه و در ركعت چهارم ، سوره حمد و تبارك (ملك ) را
تلاوت مى كردند و پس از فراغت از نماز دو دست نياز را به سوى آسمان بلند مى كردند و
با اخلاصى تمام اين دعا
(241) را مى خواندند:
(( بسم اللّه الرحمن الرحيم
((اللهم لك الحمد حمدا يكون احق الحمد بك ، و ارضى
الحمد لك ، و اوجب الحمد لك ، واجب الحمد اليك ، و لك الحمد كما انت اهله ، و كما
رضيته لنفسك و كما حمدك من رضيت حمده ، من جميع خلقك ، و لك الحمد كما حمدك به جميع
انبيائك ، و رسلك و ملائكتك ، و كما ينبغى لعزك ، و كبريائك ، و عظمتك ، و لك الحمد
حمدا تكل الا لسن عن صفته و يقف القول عن منتهاه ، و لك الحمد حمدا لا يقصر عن رضاك
، و لا يفضله شى ء من محامدك .
اللهم لك الحمد فى السراء و الضراء و الشدة و الرخاء، و العافية و البلاء، و السنين
و الدهور، و لك الحمد على آلائك ، و نعمائك على ، و عندى ، و على ما اوليتنى ، و
ابليتنى و عافيتنى ، و رزقتنى ، و اعطيتنى ، و فضلتنى و شرفتنى ، و كرمتنى ، و
هديتنى لدينك حمدا لا يبلغه وصف واصف ، و لا يدركه قول قائل .
اللهم لك الحد حمدا فيما آتيته الى من احسانك عندى ، و افضالك على ، و تفضلك اياى
على غيرى ، و لك الحمد على ما سويت من خلقى ، و ادبتنى فاحسنت ادبى منا منك لا
لسابقة كانت منى ، فاى النعم يا رب لم تتخذ عندى ، و اى الشكر لم تستوجب منى ، رضيت
بلطفك ، و بكفايتك من جميع الخلق خلقا.
يا رب انت المنعم على ، المحسن ، المتفضل ، الجميل ، ذوالجلال و الاكرام ، و
الفواضل و النعم العظام ، فلك الحمد على ذلك ، يا رب لم تخذلنى فى شديدة ، و لم
تسلمنى بجريرة و لم تفضحنى بسريرة ، لم تزل نعماؤ ك عند كل عسر و يسر انت حسن
البلاد و لك عندى قديم العفو...)).
))
((پروردگارا! سپاس و حمد تو را سپاسى شايسته تو، سپاسى
پسنديده تو، سپاسى بايسته تو، سپاسى محبوب تو، سپاسى سزاوار تو آنچنانكه هستى و
آنچنانكه براى خود مى پسندى و نيكانت تو را بدان گونه سپاس گفته اند از مخلوقات
خودت .
پروردگارا! حمد و سپاس تو را سزاست آنگونه كه همه پيامبران ، رسولان و فرشتگانت تو
را سپاس گفته اند و شايسته عزت ، كبريا و بزرگوارى و عظمت تو مى باشد.
پروردگارا! حمد تو را؛ حمدى كه بر زبان ها از وصف آن عاجز و گفتار از نهايت آن
درمانده باشد و تو را حمد مى كنم حمدى كه تو را پسند افتد و از صفات تو نكاهد.
پروردگارا! در آسايش و سختى ، در تنگنا و گشايش ، در بهبودى و رنج و در همه
روزگاران ، تو را سپاس مى گويم تو را سپاس مى گويم بر آنچه به من داده اى از نعمت
ها، بيمارى و بهبود از آن ، رزق و روزى ، فضيلت و شرف ، كرامت و هدايتم به دينت ؛
سپاسى كه وصف آن به زبان نيايد و هيچ كلامى ابعاد آن را نتواند بيان كند.
پروردگارا! تو به من نيكى كردى و بر ديگرانم فضيلت بخشيدى و خلقتم را قرين اعتدال
نمودى و مرا به بهترين آداب مؤ دب ساختى و در اين كارها سابقه و پيشينه اى از من
نزدت نبود بلكه همه را از باب لطف و منت كردى پس كدامين لطف و نعمت را در حق من
ندادى و كدام سپاس را بر گردن ندارم كه بجاى آورم . پروردگارا بر همه انعامت تو را
سپاس مى گويم و به لطفت و بى نياز ساختيم از ديگران خشنودم .
خدايا! تو به من انعام كردى ، نيكى نمودى ، مرحمت داشتى ، برازنده اى ، شكوهمند و
با كرامتى و صاحب بخشش هاى شگرفى ، پس تو را بر همه آنها سپاس مى گويم .
پروردگارا! مرا در سختى و تنگى فرو نگذاشتى و به گناهى مرا تسليم نكردى و به خطاى
پنهانى مرا رسوا نساختى ، همواره بخشش و عطايت در گشايش و دشوارى به من مى رسيد، تو
آزمايشگر نيكى هستى و همواره مرا بخشوده اى .
پروردگارا! مرا از بينايى ، شنوايى و ديگر اعضاى و هر چه از من كه زمين را سنگين مى
كند بهره مند ساز.
پروردگارا! نخستين سؤ ال ، حاجت ، درخواست ، خواهش و آنچه را كه بدان وسيله به تو
نزديك مى شوم صلوات و درود بر محمّد و آل محمّد است و از تو درخواست مى كنم بر او و
آنان درود فرستى به والاترين نحوه اى كه دستور داده اى بر ايشان درود فرستند و به
بهترين وجهى كه تاكنون و تا روز قيامت كسى از بندگانت از تو درخواست كرده است و
درخواست مى كند.
پروردگارا! برايشان درود فرست به شمار درود فرستندگان در گذشته و آينده ؛ درودى
پايدار همراه با رفعت و سرافرازى و فضيلت و بر تمام پيامبران و رسولانت و بندگان
صالحت نيز درود فرست . درود و سلام خداوند بر محمّد و آل محمّد بيشمار باد.
پروردگارا! از بزرگوارى و بخشش تو آن است كه خواهان خود را نااميد نمى سازى و
درخواست او را اجابت مى كنى و هر كس را از تو چيزى نخواهد دشمن مى دارى حال آنكه
هيچ كس جز تو چنين نيست . اميدوارى به رحمت و آمرزشت و اعتماد به فضل و احسانت مرا
بر آن داشت تا تو را بخوانم و از تو درخواست كنم و از تو خواسته ام را طلب كنم .
پروردگارا! توجه به پيامبرت و نورت و صراط مستقيمى كه بندگان را بدان وسيله هدايت
كردى و با پرتو او شهرها را زنده نمودى و او را به كرامت ويژه مخصوص گرداندى و با
شهادت ، او را برترى بخشيدى و در زمان فترت پيامبران او را برانگيختى ، پيشاپيش
خواسته ام مى باشد (و او را شفيع خود قرار مى دهم ).
پروردگارا! من به عيان و نهان پيامبرت و نهان اهل بيت او كه آنان را از هر رجس و
پليدى پاك كردى و آنان را مطهر ساختى ايمان دارم ...
پروردگارا! ميان من و ايشان در دنيا و آخرت جدايى نينداز و كردار و اعمالم را به
وسيله آنان مقبول و پذيرفته قرار ده .
پروردگارا! بندگانت را به خود راهنمايى كردى و گفتى (منزه و متعالى است آن ذات ).
(( ((و اذا
ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى
لعلهم يرشدون )). ))
(242)
((اگر بندگانم از تو درباره من پرسيدند، پس من نزديكم و
دعاى خواهان را اگر مرا بخواند اجابت مى كنم پس طلب اجابت كنند و به من ايمان
آورند، باشد كه هدايت شوند و راه يابند)).
و گفتى : (( ((قل
يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب
جميعا انه هو الغفور الرحيم )).
))
(243)
((اى بندگانم كه بر خود اسراف و زياده روى كرده ايد از
رحمت خدا نااميد نشويد كه خداوند تمامى گناهان را مى آمرزد بدرستى كه اوست بخشنده
مهربان )).
و گفتى : (( ((و
لقد نادينا نوح فلنعم المجيبون ؛ ))
(244) و به تحقيق نوح ما را خواند و ما چه نيك پاسخگويانيم
)).
آرى پروردگارا! تو بهترين خوانده شده هستى و بهترين خدايى و بهترين پاسخگو و تو
گفتى :
(( ((قل ادعوا
اللّه او ادعوا الرحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسنى )).
))
(245)
((بگو ((اللّه
)) را بخوانيد يا ((رحمن ))
را هر كدام بخوانيد پس براى اوست نام هاى بهتر)).
پروردگارا! تو را به نام هايى مى خوانم كه بدانها پاسخ مى دهى و عطيه مى بخشى .
پروردگارا! با تضرع و درويشى تو را مى خوانم و دعا مى كنم دعاى كسى كه غفلت ، او را
تسليم كرد و نياز، او را فرسوده ساخته است . تو را مى خوانم چونان كسى كه درمانده
شده و به گناه خويش اعتراف كرده و تو را بخاطر آمرزش بزرگ و بخشش و پاداش عظيمت به
دعا خواسته است .
پروردگارا! اگر كسى را به رحمت خود مخصوص گرداندى و به اطاعت اوامرت برخاست و هدف
از خلقت خود را دانست و بر طبق آن عمل كرد تنها به توفيق و عنايت تو بدان منزلت دست
يافته است .
پروردگارا! اگر بنده اى به نيكى در حق ديگران به اميد جوايز و پاداش تو بپردازد
آقاى من همه خواست و آمادگى من براى وصول به ديدار و پاداش تو بوده است پس از تو مى
خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و خواسته و حاجت مرا برآورى ... (امام در
اينجا خواسته خود را ذكر نموده و برآورده شدن آن را استدعا مى كرد) سپس مى افزود:
اى گرامى ترين بخشندگان و برترين احسان كنندگان بر محمّد و آل محمّد درود فرست و
سينه بدخواه مرا تنگ ، زبانش را خاموش ، و چشمش را كور گردان و سرش را بكوب و او
را به خود مشغول داشته آسيب و گزندش را به قدرت و توان خودت از من دور كن .
پروردگارا! اين مجلس را آخرين مجلسى كه تو را در آن با تضرع و لابه مى خوانم قرار
مده و اگر آن را آخرين مجلس قرار مى دهى تمامى گناهانم را بيامرز و چيزى از آن
وامگذار و دعايم را مستجاب ، عملم را پذيرفته و كلامم را از اعمال نيكى قرار ده كه
به سويت بالا مى آيند و مرا با پيامبر و برگزيده ات و ائمه - درود تو بر آنان باد -
همراه ساز.
پروردگارا! من بدانان متوسل مى شوم و به وسيله آنان به درگاهت مى آيم پس اى
((
ارحم الراحمين )) (بخشنده ترين بخشندگان )
دعايم را مستجاب كن و مرا از گناهان رهايى ده ... (امام سپس حاجت خود را نقل كرده
به سجده مى افتاد و مى فرمود):
(( ((لا اله
اللّه الحليم الكريم ؛ )) خدايى جز خداى
بردبار، بزرگوار، والا و بزرگ نيست )).
(( ((لا اله
الا اللّه العلى العظيم ؛ )) منزه است
پروردگار آسمان هاى هفتگانه ، زمين هاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم
)).
پروردگارا! من از كيفرت به گذشت تو، از خشمت به خشنوديت و از خودت به تو پناه مى
آورم ، نمى توانم تو را ستايش كنم يا ثنا گويم ، تو همان هستى كه خود را ثنا كرده
اى ، زندگيم را افزايشى در هر نيكى و مرگم را رهايى و آسودگى از هر شرّى برايم قرار
ده .
اى اميد و مايه اعتماد من ، نور چشمانم را طاعت خودت قرار ده و چهره ام را پس از
آنكه برايت سجده كرد به آتش سوزان .
آقاى من مرا بر تو منتى نيست اين تويى كه بر من منّت دارى پس به ناتوانى من و نازكى
پوستم رحمى كن و مشكلات دنيوى و اخروى مرا كفايت كن و همراهى پيامبر
(( - صلى اللّه عليه و آله - ))
و اهل بيتش - عليهم السلام - را در درجات بهشت نصيبم فرما...
اى نور نور (اى همه نور) اى گردانده امور، اى بخشنده ، اى بزرگوار، اى يكتا، اى
يگانه ، اى بى نياز اى آنكه نزاده است و نمى زايد و او را همسرى نيست ، اى تنها، او
چنين است و ديگرى جز او چنين نيست ، اى آنكه در آسمان هاى بلند و زمين هاى پايين تر
كسى جز او خدا نيست ، اى عزت دهنده هر ذليل و اى خوار كننده هر عزيز به عزت و جلالت
سوگند كه صبرم به پايان رسيد (و طاقتم طاق گشت ) پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست
و رنج و اندوهم را برطرف كن ...)).
كدام روا و روح ملكوتى و فرشته اى چونان روح امام هادى اين چنين روحانيت انبيا و
قداست اوصيا را نشان مى دهد و تعلق محض را به خالق هستى و بخشنده زندگى مى رساند.
امام در اين ادعا به او (( انقطاع الى
اللّه )) مى رسد، سررشته تمام حوادث را در
دست قدرت خداوند مى بيند، بدو پناه مى برد و از او نيرو مى گيرد و توكل حقيقى را
بيان مى كند.
اين دعا علاوه بر جنبه هاى اخلاقى و اعتقادى ، حاوى حسن طلب و ظرافت ادب مى باشد.
دعاى حضرت هنگام خفتن
حضرت هنگامى كه مى خواست بخوابد يا از خواب برخيزد اين دعاى شريف را مى خواند:
(( ((لا اله
الا الحى القيوم ، و هو على كل شى ء قدير، سبحان اللّه رب العالمين و اله المرسلين
، و سبحان اللّه رب السموات السبع و ما فيهن ، و رب الا رضين السبع و ما فيهن ، و
رب العرش العظيم ، و سلام على المرسلين ، و الحمد اللّه رب العالمين ...)).
))
((خدايى جز پروردگار زنده و پاينده نيست و اوست تواناى
بر هر چيز، منزّه است خداوند، پروردگار جهانيان و خداى رسولان و منزّه باد خداوند،
پروردگار آسمان هاى هفتگانه و آنچه در آنهاست و پروردگار طبقات هفتگانه زمين و آنچه
در آنهاست و پروردگار عرش (و جايگاه ) عظيم و سلام بر فرستادگان الهى و حمد و سپاس
خداى را پروردگار گيتى )).
امام در اكثر اوقات اين دعا را تكرار مى نمود و اين نشانه نهايت تعلق و پيوند حضرت
با خداوند است .
دعاى اعتصام
حضرت هنگام اعتصام و چنگ زدن به قدرت لايزال الهى ، اين دعاى شريف را مى خواند:
(( ((يا عدتى
عند العدد، و يا رجائى و المعتمد، و يا كهفى و السند، و يا واحد يا احد، يا قل هو
اللّه احد، اساءلك بحق من خلقته من خلقك ، و لم تجعل فى خلقك مثلهم احدا ان تصلى
عليهم ...)). ))
((اى نيرو و قوت من در برابر قدرت ها، و اى اميد و
پشتيبان من ، و اى پناهگاه و حفاظ من ، اى يكتا اى آنكه گفتى : اوست خداى يكتا، به
حق بهترين آفريدگانت كه كسى را مانند آن منزلت نداده اى ، از تو مى خواهم تا بر
آنان درود فرستى ...)).
اين دعا پيوند ناگسستنى حضرت را با خداوند و نهايت اعتصام و انقطاع به سوى سبب ساز
را نشان مى دهد.
دعاى حضرت در پناه جستن از شيطان
امام هادى با اين دعا از شرّ شيطان رجيم به خداوند پناه مى برد:
(( ((بسم اللّه
الرحمن الرحيم ، يا عزيز، العز فى عزه ، يا اعز عزيز فى عزه و يا عزيز اعزنى بعزك ،
و ايدنى بنصرك ، و ادفع عنى همزات الشياطين و ادفع عنى بدفعك و امنع بصنعك ، و
اجعلنى من خيار خلقك ، يا واحد، يا احد، يا فرد، يا صمد...)).
))
((اى عزيز و ارجمند، عزت در عزت تو مى باشد، اى
ارجمندترين گراميان در عزت خويش ، اى عزيز به عزت خود عزتم ده ، و به پيروزيت
تقويتم كن و وسوسه هاى شيطان را از من دور گردان و با قدرت خود از من حفاظت نما و
مرا از بهترين خلقت قرار ده ، اى يكتا، اى يگانه ، اى تنها، اى بى نياز...)).
دعاى ارجمند
از جمله دعاهاى پر مايه و بزرگ حضرت دعاى زير است كه طبرسى به سند خود از ابوهاشم ،
داوود بن قاسم جعفرى نقل مى كند كه گفت : يكى از شيعيان حضرت ، طى نامه اى از ايشان
خواستار دعايى شد و امام دعاى زير را برايش نوشت :
(( ((يا اسمع
السامعين ، و يا ابصر المبصرين ، و يا انظر الناظرين ، و يا اسرع الحاسبين و يا
ارحم الراحمين ، و يا احكم الحاكمين صل على محمّد و آل محمّد، و اوسع لى فى رزقى ،
و مد لى فى عمرى ، و امنن على برحمتك ، و اجعلنى ممن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بى
غيرى ...)). ))
(246)
((اى شنواترين شنوايان و اى بيناترين بينايان و اى
نگرنده ترين نگرندگان و اى سريع ترين حسابرسان و اى بخشنده ترين بخشندگان و اى
استوارترين حكمرانان و حكيم ترين آنان ، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در روزى ،
مرا گشايشى ده و عمرم را افزون كن و به رحمت خود بر من منت گذار و مرا از كسانى
قرار ده كه به وسيله آنان دين خود را يارى مى كنى و ديگرى را جايگزين من مكن ...)).
در بالا بخشى از دعاهاى حضرت - عليه السلام - را نقل كرديم و برخى ديگر را در بحث
هاى آينده كتاب خواهيم آورد.
مناجات حضرت
امام هادى - عليه السلام - در دل تيره شب با خداوند متعال به رازگويى و مناجات مى
پرداخت و با دلى شكسته ، روحى آرام و مطمئن ، فروتنانه با دوست ، حديث آشنايى مى
گفت . در اين زمينه به آوردن موارد زير كه از حضرت نقل شده است اكتفا مى كنيم :
1 - حضرت در مناجات خود مى گفت :
(( ((الهى مسى
ء قدر ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه ، و ارحمه و اغفر له خطاه ...)).
))
(247)
((پروردگارا! بدكارى به سوى تو آمد و تهيدستى قصد آستان
تو كرد، كوشش او را تباه مكن و (او را نوميد مساز) او را ببخش و از خطايش درگذر...)).
2 - از مناجات ايشان است :
(( ((الهى صل
على محمّد و آل محمّد، و ارحمنى اذا انقطع من الدنيا اثرى و محى من المخلوقين ذكرى
، و صرت فى المنسيين كمن ننسى ، الهى كبر سنى ، و رق جلدى و دق عظمى ، و نال الدهر
منى ، و اقترب اجلى ، و نفذت ايامى ، و ذهبت شهوانى و بقيت تبعاتى ، الهى ارحمنى
اذا تغيرت صورتى ...)). ))
(248)
((پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا ببخش
آن زمانى كه اثرم از اين دنيا قطع مى شود و نام من از صفحه روزگار خارج مى شود و
جزء فراموش شدگان مى گردم .
پروردگارا! سالمند گشتم و پوستم نازك و استخوانم نرم شد، روزگارم بسر آمد و مرگم
نزديك گشت و روزهاى عمرم سپرى شد، طاقت و توان من برفت ، شهواتم فرو نشست و فرجام
بد و پيامد آن برايم ماند.
پروردگارا! هنگامى كه چهره ام دگرگون مى شود مرا ببخش ...)).
3 - حضرت با اين نيايش با خداوند رازگويى مى كرد:
(( ((الهى تاهت
اوهام المتوهمين و قصر طرف الطارفين ، و تلاشت اوصاف الواصفين ، و اضمحلت اقاويل
المبطلين عن الدرك لعجيب شاءنك ، او الوقوع بالبلوغ الى علوك فانت فى المكان الذى
لا يتناهى ، و لم تقع عليك عيون باشارة ، و لا عبارة ، هيهات ثم هيهات يا اولى ، يا
وحدانى ، يا فردانى ، شمخت فى العلوبعز، و ارتفعت من وراء كل غدرة و نهاية بجبروت
الفخر...)). ))
(249)
پروردگارا! از دريافت شاءن و شكوه والا و عجيبت پندارهاى خيالبافان ، گمراه گشت و
چشم و بينايى بينندگان از راه باز ماند و اوصاف توصيف گران از هم گسيخت ، و ادعاهاى
مبطان تباه گشت .
پروردگارا! كسى را ياراى درك فرّ شكوه والايت نيست زيرا تو در مكان لايتناهى هستى و
هيچ چشمى را توان ديدن تو و يا عبارتى را توان تعريف تو نيست ، هيهات ، هيهات ! (چه
بسيار دور است ادراك ما از حقيقت وجودت ) اى قبل از همه ، اى يگانه ، اى بى همتا تو
در اوج عزت خود مستغرق هستى و از هر حد و نهايتى فراتر هستى و با جبروت و افتخارت
از همه بيشى ...)).
زيارات حضرت براى ائمه (ع )
حضرت امام هادى - عليه السلام - با زيارات خاصى پدران و اجداد گرامى خويش را زيارت
مى كرد و مجموعه گرانبهايى از ايشان بدين ترتيب به دست ما رسيده است . اين مجموعه
دربردارنده دلايل استوارى بر حقانيت ائمه اهل بيت و احقيت آنان نسبت به خلافت
اسلامى و اسناد مهمى درباره فضائل و مناقب و عظمت آنان مى باشد. در اينجا به بعضى
از زيارات حضرت اشاره مى كنيم :
زيارت جامعه :
اين زيارت از مشهورترين ، برترين و شناخته شده ترين زيارات ائمه اطهار - عليهم
السلام - بشمار مى رود و شيعيان اهل بيت به اين زيارت اقبال خاصى نشان داده و به
حفظ آن و زيارت ائمه با آن مخصوصا در روزهاى جمعه پرداختند و ما به اختصار از آن
بحث مى كنيم .
صحت سند زيارت :
صحت سند اين زيارت به درجه قطع و يقينى بودن رسيده است و شيخ الطائفه طوسى در
(( ((التهذيب
))، )) رئيس المحدثين صدوق در
(( ((الفقيه ))
)) و ديگران آن را نقل نموده اند. علامه مجلسى درباره اين زيارت مى
گويد:
((اين زيارت داراى بهترين سند، عميق ترين مفهوم ، فصيح
ترين الفاظ، بليغ ترين معنى و عالى ترين شاءن است و از جمله بهترين زيارت بشمار مى
رود)).(250)
اين زيارت را محمّد بن اسماعيل برمكى از موسى بن عبداللّه نخعى نقل كرده است . به
سخن او گوش فرا مى دهيم تا از زبان خودش بشنويم كه مى گويد: به على بن محمّد بن على
بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب - عليهم السلام -
عرض كردم : يابن رسول اللّه ! مرا كلامى نيك ، رسا و بسيار شيوا بياموز تا آنكه هر
وقت خواستم يكى از شما را زيارت كنم آن را به زبان آورم .
حضرت فرمود: هنگامى كه به در (حرم ) مى رسى در حالى كه غسل دارى توقف كن و شهادتين
را به زبان آور پس داخل شو، همينكه قبر را ديدى ، بايست و سى مرتبه
(( اللّه اكبر )) بگو، سپس با
آرامش و متانت گام هاى كوتاهى بردار و كمى راه برو و بعد بايست و سى مرتبه خداوند
متعال را تكبير بگو. سپس به قبر نزديك شو و جهل مرتبه تكبير بگو كه مجموعا يكصد
تكبير مى شود، سپس حضرت امام هادى - عليه السلام - متن زيارت جامعه را به او تعليم
داد.(251)
شيوايى رسالت :
زيارت جامعه از استوارى ، بزرگى بيان و فصاحت شگفت انگيزى برخوردار است و با الفاظ
عذب و شيرين ، مزين و آراسته شده است به علاوه آنكه زيباترين تعابير و دقيق ترين
معانى و مفاهيم را بيان مى كند، همه اين موارد دليل و آيه روشنى است بر آنكه متن
اين زيارت از طرف معصوم - عليه السلام - صادر شده است .
به عقيده علماى فن نشانه خبر صحيح آنست كه در بالاترين مراتب رسايى و شيوايى و
ابداع بوده باشد زيرا ائمه اطهار كان و معدن بلاغت و فصاحت بوده اند و آنانند كه
قواعد و اصول سخنورى و سخن سنجى را بنيان نهادند و صدف را از سفال جدا كردند لذا
سخنانشان لاجرم در قله فصاحت و بلاغت قرار دارد.
شرح هاى اين زيارت :
علماى شيعه اهتمامى بى مانند در راه شرح اين زيارت بخاطر مطالب والاى آن و اسرار
دست نيافتنى و فوق العاده آن و مباحث تازه آن ، صرف كردند كه ما به برخى از اين شرح
ها اشاره مى كنيم :
1 - شرح زيارت جامعه كبيره ، از علامه شيخ احمد بن زين الدين بن ابراهيم احسائى كه
شرحى است بزرگ و مفضل .
2 - شرح زيارت جامعه ، از محمّد تقى بن مقصود مجلسى (پدر علامه مجلسى ).
3 - شرح زيارت جامعه ، از سيد حسين بن سيد محمّد تقى همدانى به زبان فارسى .
4 - شرح زيارت جامعه ، از سيد عبداللّه بن سيد محمّد رضا شبّر حسينى به نام
((
الانوار اللامعه . ))
5 - شرح زيارت جامعه ، از سيد على نقى حائرى .
6 - شرح زيارت جامعه ، از شيخ محمّد على رشتى نجفى .
7 - شرح زيارت جامعه ، از سيد محمّد بن محمّد باقر حسينى .
8 - شرح زيارت جامعه ، از سيد محمّد بن عبدالكريم طباطبائى بروجرودى .
(252)
اينها بعضى از شرح ها و تعليقات زيارت جامعه كبيره است كه به خوبى اهميت آن را مى
رساند و ما بخاطر گسترش و وجود اين زيارت تقريبا در همه كتب ادعيه از ذكر آن
خوددارى مى كنيم زيرا اين زيارت صدها بار بطور مستقل يا در ضمن كتب دعا و زيارت چاپ
شده است .
زيارت غدير
يكى از مهمترين زيارت ائمه اطهار نزد شيعه اثنى عشرى ((زيارت
غدير)) است كه بدان اهتمامى شايان مبذول داشته اند زيرا
آن را سمبل روزى ، جاودانه در دنياى اسلام مى دانند؛ روزى كه در آن پيامبر اكرم
(( - صلى اللّه عليه و آله - ))
سرنوشت آينده امت را رقم زد و على - عليه السلام - را به عنوان اميرالمؤ منين و
جانشين پس از خود و خليفه مسلمين به همگان معرفى نمود و لباس خلافت و امامت بر تن
او آماده كرد (و او را به تاج امامت و خلافت آراست ).
شيعه اماميه اين روزها را عيد مى داند زيرا روز غدير سرچشمه اصلى اعتقادات آنان
بشمار مى رود و آنان از آغاز تاريخشان تاكنون همه ساله در اين روز تاريخى ، مرقد
امام را زيارت نموده و در آنجا تجديد بيعت مى كنند و ميثاق دوستى خود را محكم تر مى
سازند.
در آن سال كه معتصم خليفه عباسى امام هادى - عليه السلام - را از مدينه به سامرا
فرا خواند ايشان به زيارت جدشان اميرالمؤ منين رفته و همين زيارت را كه از زيباترين
و برترين زيارات است در آن آستان مقدس خواندند
(253) و در آن از فضايل اميرالمؤ منين و مشكلات سياسى و اجتماعى كه
ايشان را آزرده كرده بود سخن گفتند.
در اينجا شايسته مى بينيم به پاره اى از فقرات اين زيارت كه از حماسه هاى اهل البيت
- عليهم السلام - بشمار مى رود اشاره اى داشته باشم :
1 - امام هادى - عليه السلام - در زيارت غديريه خود نقل مى كند كه جدش اميرالمؤ
منين - عليه السلام - نخستين گرونده به اسلام و ايمان آورنده به خدا بود و اولين
كسى بود كه دعوت پيامبر را به شريعت جديد پذيرفت . حضرت در خطاب به جدشان مى
فرمايد:
(( ((و انت اول
من آمن باللّه و صلى له ، و جاهد، و ابدى صفحته فى دار الشرك ، و الارض مشحونة
ضلالة و الشيطان يعبد جهرة ...)).
))
((و تو نخستين كسى بودى كه به خدا ايمان آورد و براى او
نماز خواند و جهاد كرد و در سرزمين و خانه شرك از باطل روى گردان شد در حالى كه
زمين انباشته از گمراهى بود و شيطان آشكارا پرستيده مى شد...)).
اخبارى كه اميرالمؤ منين را اولين كسى كه ايمان آورد و مسلمان گشت و نداى خدا را
پاسخى درخور داد و به دين الهى گرويد، مى داند به حد تضافر رسيده است . طبرى به سند
خود از ابن اسحاق نقل مى كند كه گفت :
((اولين مردى كه به رسول اللّه
(( - صلى اللّه عليه و آله - ))
ايمان آورد و دعوت حق را تصديق نمود على بن ابى طالب - عليه السلام - بود كه در آن
هنگام ده سال داشت )).(254)
طبرانى نيز به سند خود از ابوذر نقل مى كند كه گفت : رسول اللّه
(( - صلى اللّه عليه و آله - ))
دست على - عليه السلام - را به دست گرفت و فرمود:
(( ((هذا اول
من آمن بى ، و اول من يصافحنى يوم القيامة ...)).
))
(255)
((اين (مرد) اولين كسى است كه به من ايمان آورد و
نخستين كسى خواهد بود كه روز قيامت با من مصافحه مى كند و (دستم را مى فشارد)...)).
همچنين پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و
آله - )) به عايشه فرمود:
(( ((هذا على
بن ابى طالب اول الناس ايمانا؛ ))
(256) اين على بن ابى طالب است نخستين شخصى كه ايمان آورد)).
و اخبار بى شمار ديگرى كه اين حقيقت را بيان مى كند.
2 - امام هادى - عليه السلام - در اين زيارت از پيكار و جهاد جدشان اميرالمؤ منين -
عليه السلام - و شجاعت و دلاورى و پايداريش در جنگ ها چنين مى گويد:
(( ((و لك
المواقف المشهودة ، و المقامات المشهورة ، و الايام المذكورة يوم بدر، و يوم
الاحزاب اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر، و تظنون باللّه الظنونا، هنالك
ابتلى المؤ منون ، و زلزلوا زلزالا شديدا، و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم
مرض ما وعدنا اللّه و رسوله الا غرورا و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام
لكم فارجعوا و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان
يريدن الا فرارا))
(257) و قال اللّه تعالى : ((و لما راءى
المؤ منون الاحزاب ، قالوا: هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما
زادهم الا ايمانا و تسليما))
(258) فقتلت عمرهم و هزمت جمعهم ...)).
((ايستادگى هاى نمايان و رشادت هاى آشكار و روزهاى به
ياد ماندنى جنگ ((بدر و احزاب ))
تو را زبانزد تاريخ ساخته است در آن هنگام كه چشم ها خيره شد و جان ها به گلو رسيد
و به وعده خدا گمان هاى مختلف برديد، در آنجا مؤ منان امتحان شدند و سخت متزلزل
گرديدند و منافقان و آنانكه در دلشان شك و ريب بود با يكديگر مى گفتند: اى اهل يثرب
ديگر شما را جاى ماندن نيست پس باز گرديد و گروهى از آنان براى رفتن از پيامبر
اجازه خواسته مى گفتند: خانه هاى ما ديوار و حفاظى ندارد در صورتى كه دروغ مى گفتند
و مقصودشان جز فرار از جبهه جنگ نبود، و خداوند متعال درباره اين ايام فرمود:
((و مؤ منان چون احزاب و نيروهاى كفر را ديدند گفتند: اين همان چيزى است
كه خدا و رسولش به ما وعده داده است و خدا و رسول راست گفته اند و بر ثبات و ايمان
و انقياد ايشان افزوده شد)).
و تو در آن روز، عمرو (بن عبدود) آنها را كشتى و جمعيت آنان را پراكندى و خدا آن
كافران را با خشم سركوفته و آرزوهاى بر باد رفته باز گرداند و چيزى نصيبشان نساخت و
خداوند مؤ منان را از رنج كارزار بياسود كه خدا را بر عالميان اقتدار كامل است .
(يكى ديگر از پايمردى هاى تو) در جنگ ((احد))
است كه مسلمانان روزى به هزيمت گذاشته بودند و به كسى توجه نداشتند و پيامبر همچنان
در پى آنان ايشان را فرا مى خواند تو در آن هنگام با شمشيرت مشركان را از نزديك شدن
به پيامبر باز مى داشتى و آنان را به چپ و راست پراكنده مى ساختى تا آنكه خداوند
آنان را با سرافكندگى و ترس از شما دور كرد و فراريان را به كمك تو به پيروزى
رساند.
(يكى ديگر از روزهاى سخت و به ياد ماندنى تو)) جنگ
((حنين )) است كه خداوند درباره آن مى
فرمايد:
(( ((اذ
اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا، و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ،
ثم انزل اللّه سكينته على رسوله و على المؤ منين )).
))
(259)
((و ياد آريد جنگ حنين را كه مغرور بسيارى لشكر اسلام
شديد و فريفته جمعيت زياد خود گشتيد ليكن اين انبوهى ، سودى به شما نرساند و زمين
با فراخى خود بر شما تنگ شد سپس شما پا به فرار گذاشتيد پس از آن خداوند سكينه و
وقار خود را بر پيامبرش و مؤ منان نازل ساخت )).
مؤ منان ، تو و همراهانت ، و عمويت بوديد كه فراريان را فرا مى خواند و بانگ
برداشته بود: اى اصحاب سوره بقره ، اى اهل بيعت شجره (اشاره به بيعت رضوان ) تا
آنكه فراريان باز گشتند و تو بدون نياز به آنها و به تنهاى از عهده پيكار و دفاع از
پيامبر برآمدى و گريختگان با نااميدى از پاداش و اميد به فضل الهى مبنى بر وعده
جزاى خير كه مى فرمايد:
(( ((ثم يتوب
اللّه من بعد ذلك على من يشاء؛ ))
(260) سپس خداوند پس از آن بر هر كه بخواهد توبه مى كند و توبه اش را مى
پذيرد)).
به گردت جمع شدند و تو به درجه والاى صبر و استقامت رسيدى و بزرگترين پاداش را
دريافت كردى .
(در جنگ خيبر نيز حماسه هاى جاودانى را تو آفريدى ) و روز ((خيبر))
كه خداوند ضعف و زبونى منافقان را آشكار ساخت و دنباله كافران را قطع نمود - و سپاس
خداى را پروردگار عالميان - در حالى كه قبلا وعده داده بودند و با خدا عهد بسته
بودند كه به دشمن پشت نكنند و بدرستى كه در برابر عهد خدا مسؤ ول خواهند بود.(261)
سپس حضرت مى افزايد: تو همراه پيامبر در تمام جنگ ها و غزوات حضور داشتى و پرچم را
در برابر او برافراشته با شمشير پيشاپيش حضرت ، دشمنان را فرو مى كوفتى علاوه بر
اينها حزم و دورانديشى تو مشهور است و بصيرت و بينشت تو را در مراحل حساس و دشوار
مسلط و امير بر شرايط قرار مى داد و چيزى بر تو چيره نمى گشت ...)).
امام على - عليه السلام - در تمام مراحل و شرايط حساس و دشوار يكسره به دفاع از
اسلام پرداخت و به دشمنان درس هاى فراموشى نشدنى آموخت و با شمشير خود سران شرك و
الحاد را نابود ساخت و اگر تلاش ها و پيكارهاى حضرت نبود تنها از اسلام نامى باقى
مى ماند و پس .
3 - هنگامى كه قريش تصميم گرفت پيامبر اكرم را شبانه به قتل برساند حضرت على - عليه
السلام - داوطلبانه در رختخواب پيامبر ماند و بدين ترتيب ايشان نخستين
((فدايى اسلام )) است كه با جان خود از
پيامبر اكرم حفاظت كرد. امام هادى اين نكته را در فرازى از زيارت خود بدين گونه
يادآور مى شود:
(( ((و اشبهت
فى البيات على الفراش الذبيح عليه السلام اذ اجبت كما اجاب ، و اطعت كما اطاع
اسماعيل صابرا محتسبا اذ قال له : يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذا
ترى قال : يا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرين ...))
))
(262)
((يا على ! تو در ماندنت در رختخواب پيامبر مانند
اسماعيل ذبيح گشتى زيرا مثل او پاسخ دادى و چون اسماعيل با صبر و خويشتن دارى اطاعت
كردى ، اسماعيل در پاسخ سؤ ال پدر كه گفت : ((پسركم در
خواب مى بينم كه او را ذبح مى كنم پس بنگر تا چه گويى ، گفت : اى پدرم هر چه به تو
دستور داده شده انجام ده ((
ان شاء اللّه )) مرا از صابران خواهى يافت
. تو نيز همينكه رسول اكرم دستور داد در جايگاهش شب را بسر برى و بر جاى او بخوابى
و با جانت از او حفاظت كنى ، با سرعت پاسخ مثبت دادى و مطيعانه دستورش را بجاى
آوردى و خود را آماده شهادت كردى ، پس خداى متعال اطاعت و تسليم تو را ستود و عمل
نيكت را بر همگان آشكار ساخته و گفت :
(( ((و من
الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه ؛ ))
(263) برخى از مردمان در راه رضاى خدا از جان خود درگذرند)).
بيتوته امام اميرالمؤ منين در خانه و جاى پيامبر اكرم
(( - صلى اللّه عليه و آله - ))
از بزرگترين و حساسترين عمليات پيكارگرانه و فداكارانه بشمار مى رود زيرا حضرت با
اين حركت شهادت طلبانه ، اسلام را از بزرگترين خطر نجات داد و نقشه شوم مشركان را
نقش بر آب ساخت و اين چنين بود كه حضرت ، همه هستى خود را در راه اسلام و براى
اعلاى كلمه توحيد هديه كرد.
4 - امام در اين زيارت برخى از ويژگى هاى نمونه جدشان اميرالمؤ منين را بيان كرده و
مى فرمايد:
(( ((شهد انك
لم تزل للهوى مخالفا، و المتقى محالفا، و على كظم الغيظ قادرا، و عن الناس عافيا
غافرا، و اذا عصى اللّه ساخطا، و اذا اطيع اللّه راضيا، و بما عهد اليك عاملا راعيا
لما استحفظت ، و حافظا لما استودعت ، مبلغا ما حملت ...)).
((گواهى مى دهم كه تو همواره با هواى نفس مخالف ، با
تقوا هم پيمان و ملازم ، و بر مردم بخشنده و درگذرنده بودى . هنگامى كه خداوند را
عصيان مى كردند خشمگين مى گشتى و آن وقت كه خدا اطاعت مى شد خشنود مى شدى و پايبند
و عامل به عهد خداوندى بودى و امانتدار، و مبلغ آنچه داده شده بودى و انتظار وعده
الهى را مى كشيدى . و گواهى مى دهم كه تقيه تو از ترس و خوددارى از بازپس گرفتن حقت
ناشى از هراس و جزع نبود و اجتناب از برخورد با غصب كنندگان حقوقت از ناتوانى ناشى
نمى شد و براى فريب دادن ، به خلاف رضاى خدا اظهار خرسندى نكردى و از اينكه در راه
خدا تو را مصيبتى پيش آيد باك نداشتى .
گواهى مى دهم هرگز از خودت ضعف و سستى نشان ندادى و درمانده نگشتى بلكه همواره
مراقب و هوشيار بودى (( معاذ اللّه !
)) كه چنين بوده باشى بلكه اگر به تو ستمى رسيد جزاى آن را از خدا
خواستى و كار خود را به او واگذار نمودى ...)).
در اين بندها حضرت به برخى از ويژگى هاى اخلاقى جدشان و نمونه هاى عالى خوى و منش
مجسم در وجودشان بدين گونه اشاره مى كند كه از جمله مى توان صفات زير را نام برد:
1 - مخالفت حضرت با هواى نفس تا آنجا كه هيچ امرى را بر طاعت و رضاى خدا مقدم نمى
داشت .
2 - هم پيمانى با تقوا: حضرت تمامى گرايش هاى نيك را در خود جمع آورده و هر آنچه
ايشان را به خداوند نزديك مى ساخت انجام مى داد.
3 - فرو بردن خشم .
4 - گذشت و بخشش ايشان نسبت به متجاوزان به حق خويش .
5 - خشم و غضب نسبت به كسانى كه عصيان مى ورزيدند و از راه دين منحرف مى شدند.
6 - خوددارى حضرت از بازپس گرفتن حقشان برخاسته از سستى و ناتوانى نبود، بلكه هدف
ايشان رعايت مصلحت اسلام بشمار مى رفت .
امام هادى در دنباله زيارت خويش با اميرالمؤ منين چنين گفتگو مى كند:
((سختى ها تو را باز نمى داشت و در تنگناها هرگز سست
نمى شدى و از پيكار با فريب و تجاوز باز نمى ايستادى ...)).
يكى از آشكارترين صفات حضرت ، استوارى و پايدارى ايشان بود كه چون كوهى در برابر
مشكلات و حوادث ناگوار مى ايستادند و چيزى ايشان را از تلاش و فعاليت به نفع اسلام
و نبرد با تجاوز و دروغ پردازان مانع نمى شد.
امام هادى همچنان صفات جدشان را بر شمارند و مى گويند:
((اين توئى كه مى گويى : گرد آمدن مردم اطرافم بر عزّت
و نيرومنديم نمى افزايد و پراكندگى آنان نيز مرا هراسان نمى كند و اگر همه مردم مرا
واگذارند...)).
يكى ديگر از ويژگى هاى بارز حضرت پايبندى به حق و عدالت بود كه مانع توجه ايشان به
چيز ديگرى مى شد. امام در همه حال حقيقت را مد نظر داشت و مظاهر فريبنده جامعه ،
انديشه ايشان را به خود مشغول نمى داشت ، اگر تمامى مردم به هوادارى از حضرت مى
پرداختند كمترين احساس عزّت و غرورى نمى كردند و اگر هم همگان پشت مى كردند امام
بيمناك نمى گشت و آنچه در همه حال دغدغه خاطر امام بشمار مى رفت اشاعه عدل و گسترش
حق ميان مردم بود.
5 - اين زيارت همچنين به حادثه غدير و بيعت مسلمانان با اميرالمؤ منين به عنوان
امام و خليفه آنان مى پردازد و امام هادى مى فرمايد:
(( ((ان شاء
اللّه تعالى استجاب لنبيه صلى اللّه عليه و آله فيك دعوته ، ثم امره باظهار ما
اولاك لا مته اعلاء لشاءنك ، و اعلانا لبرهانك ، و دحضا للاباطيل ، و قطعا للمعاذير
فلما اشفق من فتنة الفاسقين ، و اتقى فيك المنافقين اوحى اليه رب العالمين : يا
ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ، و اللّه يعصمك
من الناس ...)).(264)