سيماى امام على (ع) در قرآن
(ترجمه كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل)

حاكم ابوالقاسم حسكانى
از علماى اهل سنت در قرن پنجم
ترجمه يعقوب جعفرى

- ۱۰ -


( 141 )

و نيز از سوره مؤمن نازل شده است:

اَلَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِه وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْء رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنِ الَّتى وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبآئِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّّياتِهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ

فرشتگانى كه عرش و آنچه را كه اطراف آن است حمل مى كنند، به ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند و به او ايمان دارند و براى آنها كه ايمان آورده اند، طلب آمرزش مى كنند و مى گويند پروردگارا همه چيز را با رحمت و علم فراگرفته اى; پس كسانى را كه توبه كرده اند و راه تو را پيروى نموده اند، بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگهدار، پروردگارا آنان و شايستگان از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان را به بهشت جاويدانى كه وعده شان داده اى وارد كن، همانا تو قدرتمند و فرزانه هستى.

(سوره غافر آيه 6)

816 ـ عن ابي الاسود الدئلى قال: قال علي: لقد مكثت الملائكة سنين و أشهراً لايستغفرون إلا لرسول الله ولي، وفينا نزلت هاتان الآيتان: (الذين يحملون العرش ومن حوله ـ إلى قوله ـ العزيز الحكيم).

فقال قوم من المنافقين: من كان من آباء علي وذريته الذين أنزلت فيهم هذه الآيات؟ فقال عليّ: سبحان الله أما من آبائنا إبراهيم و إسماعيل و إسحاق ويعقوب؟ أليس هؤلاء من آبائنا؟

ابوالاسود دئلى نقل مى كند كه على(ع) گفت: فرشتگان سال ها و ماه ها درنگ كردند و جز براى پيامبر خدا و من طلب آمرزش نمى كردند و اين آيات «الذين يحملون العرش ـ تا ـ العزيز الحكيم» درباره ما نازل شده است.

گروهى از منافقان گفتند: پدران و فرزندان على چه كسانى هستند كه اين آيات راجع به آنها نازل شده است؟ على (ع) گفت: منزه است خداوند، از پدران ما ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب هستند، آيا اينان پدران ما نيستند؟

817 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

818 ـ عن أبي ذرّ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: إنّ الملائكة صلّت عليّ وعلى عليّ سبع سنين قبل أن يسلم بشر.

ابوذر گفت: پيامبر خدا فرمود: فرشتگان بر من و على هفت سال درود فرستادند در حالى كه هنوز كسى مسلمان نشده بود.

819 ـ عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله(ص): صلّت الملائكة عليّ و على عليّ سبع سنين; وذلك إنّه لم يرفع شهادة أن لا إله إلاّ الله، إلاّ منّي و من عليّ.

انس بن مالك گفت: پيامبر خدا فرمود: فرشتگان بر من و على هفت سال درود فرستادند و اين بدان جهت بود كه گواهى به اينكه معبودى جز خدا نيست، جز از من وعلى برنمى خاست.

820 ـ عن ابى رافع قال: صلّى النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم أوّل يوم الأثنين، وصلّت خديجة آخر يوم الأثنين، وصلّى علي يوم الثلثاء من الغد مستخفياً قبل أن يصلّي مع النبي أحد سبع سنين وأشهراً.

ابورافع گفت: پيامبر در آغاز روز دوشنبه و خديجه در پايان روز دوشنبه و على فرداى آن روز، روز سه شنبه مخفيانه نماز خواندند و اين هفت سال و چند ماه پيش از آن بود كه كسى با پيامبر نماز بخواند.(1)

( 142 )

و نيز از سوره حم سجده نازل شده است:

أَفَمَنْ يُلْقى فِى النّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتى آمِنًا يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ

آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در روز قيامت در حال آرامش مى آيد؟ آنچه مى خواهيد انجام دهيد، همانا او به آنچه انجام دهيد بيناست.

(سوره سجده آيه 40)

821 ـ عن عبدالله بن عبّاس في قول الله عزّوجلّ: (أفمن يلقى في النار خير ـ يعني الوليد بن المغيرة ـ أمّن يأتي آمناً يوم القيامة ـ من عذاب الله ومن غضب الله؟ وهو عليّ بن أبي طالب ـ اعملوا ما شئتم) وعيد لهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «افمن يلقى فى النار خير» گفت: او وليدبن مغيره است «ام من ياتى آمنايوم القيامة» يعنى از عذاب خدا و غضب او در امان است و او علىّ بن ابى طالب است «اعلموا ماشتتم» تهديدى بر كفار است.

( 143 )

و نيز از سوره شورى نازل شده است:

قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى

بگو من از شما براى آن مزدى نمى خواهم جز دوست داشتن خويشان.

(سوره شورى آيه 23)

822 ـ عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت (قل لا أسألكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربى) قالوا: يا رسول الله من هؤلاء الذين أمرنا الله بمودّتهم؟ قال: علي وفاطمة ووُلدهما.

ابن عباس گفت: چون آيه: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودّة فى القربى» نازل شد، گفتند: يا رسول الله اين افراد كه خداوند ما را به دوست داشتن آنان فرمان داده چه كسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندانشان.

823 ـ همين مضمون با سند ديگرى هم نقل شده است.

824 ـ عن ابن عباس قال: لمّا نزلت هذه الآية: (قل لا أسألكم عليه أجراً) قالوا: يا رسول الله من قرابتك التي افترض الله علينا مودّتهم؟ قال: عليّ وفاطمة ووُلدها يرددها.

ابن عباس گفت: چون اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا» گفتند: يا رسول الله خويشان و نزديكان تو كه خداوند دوست داشتن آنان را واجب كرده چه كسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندانشان، و اين جمله را تكرار مى كرد.

825 ـ 828 ـ اين مضمون با تغييرات اندكى با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

829 ـ عن ابن عبّاس قال: قالت الأنصار فيما بينهم: لو جمعنا لرسول الله مالا يبسط فيه يده ولا يحول بينه و بينه أحد فقالوا: يا رسول الله إنّا أردنا أن نجمع لك من أموالنا شيئاً تبسط فيه يدك لا يحول بينك و بينه أحد. فأنزل الله (قل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى).

ابن عباس گفت: انصار در ميان خود گفتند: خوب است كه براى رسول خدا مالى جمع آورى كنيم تا دست او را بازتر كند و كسى ميان او و آن مانع نباشد و لذا به پيامبر گفتند: يا رسول الله ما مى خواهيم براى تو چيزى از اموال خودمان را جمع آورى كنيم كه دست تو بازتر شود و كسى ميان تو و آن مانع نباشد. پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى»

830 ـ عن ابن عبّاس قال: لم يكن بطن من بطون قريش إلاّ لرسول الله فيه قرابة فنزلت هذه الآية: (قل لا أسألكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربى) أي إلاّ أن تصلوا قرابة ما بيني و بينكم.

ابن عباس گفت: قبيله اى از قبايل قريش نبود مگر اينكه پيامبر قرابتى با آنها داشت، پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» يعنى مگر اينكه قرابت ميان من و شما را پيوند بدهيد.

831 ـ سمعت طاووساً يقول: سأل رجل ابن عباس عن قوله: (إلاّ المودة في القربى) فقال ابن جبير: القربى آل محمد. فقال ابن عباس: عجلت، إنّه لم يكن فخذ من قريش إلاّ كان بينهم وبين رسول الله قرابة فقال: (قل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى) إلاّ أن تصلوا قرابتي أو ما بيني و بينكم من القرابة.

طاووس گفت: كسى از ابن عباس درباره سخن خداوند: «الا المودة فى القربى» پرسيد، ابن جبير گفت: قربى آل محمد است، ابن عباس گفت: عجله كردى، هيچ قبيله اى از قريش نبود مگر اينكه ميان آنان و ميان رسول خدا قرابتى بود پس گفت: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» يعنى مگر اينكه قرابت مرا ـ يا قرابت ميان من و شما را ـ پيوند بدهيد.

832 ـ عن ابن عبّاس أنّه قال في هذه الآية: (قل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى) أي إلا أن تودّوني في قرابتي ولا توذوني.

ابن عباس درباره اين آيه: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» گفت: مگر اينكه مرا در خويشانم دوست داشته باشيد و مرا اذيت نكنيد.

833 ـ همين مضمون با سند ديگرى هم نقل شده است.

834 ـ عن الشعبي قال: خالفني أهل الكوفة فيها فكتبت الى ابن عباس فى ما أراد الله من قوله: قل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى) قال: أن تصلوني في قرابتي.

شعبى گفت: اهل كوفه درباره اين آيه با من مخالفت كردند، پس به ابن عباس نوشتم: خداوند از اين آيه: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» چه اراده كرده است؟ گفت: اينكه پيوند مرا در خويشانم رعايت كنيد.

835 ـ عن ابن عبّاس أنّ رسول الله صلى الله عليه وآله قدم المدينة وليس بيده شيء، وكانت تنوبه نوائب و حقوق، فكان يتكلّفها وليس بيده سعة، فقالت الأنصار فيما بينها: هذا رجل قد هداكم الله على يديه وهو ابن اختمكم تنوبه نوائب و حقوق وليس في يده سعة; فاجمعوا له طائفة من أموالكم ثم ائتوه بها يستعن بها على ما ينوبه، ففعلوا ثمّ أتوه بها فنزل: (قل لا أسألكم عليه أجراً) يعني على الايمان والقرآن ثمناً; يقول: رزقاً ولا جعلا إلا أن تودّوا قرابتي من بعدي.

فوقع في قلوب القوم شيء منها: فقالوا: استغنى عمّا في أيدينا أراد أن يحثّنا على ذوي قرابته من بعده، ثمّ خرجوا فنزل جبرئيل فأخبره أنّ القوم قد أتّهموك فيما قلت لهم. فأرسل إليهم فأتوه فقال لهم: أنشدكم بالله وما هداكم لدينه اتهمتموني فيما حدثتكم به على ذوي قرابتي؟ قالوا: لا يا رسول الله انك عندنا صادق بار، ونزل (أم يقولون إفترى على الله كذباً) الآية (24 / الشورى) فقام القوم كلهم فقالوا: يا رسول الله فإنا نعهد أنك صادق ولكن وقع ذلك في قلوبنا و تكلمنا به وإنا نستغفر الله ونتوب إليه. فنزل: (وهو الذي يقبل التوبة عن عباده) الآية (25/ الشورى).

ابن عباس گفت: پيامبر به مدينه آمد در حالى كه چيزى در دست نداشت و حوادثى براى او پيش مى آمد و او را به زحمت مى انداخت چون وسعت مالى نداشت، انصار ميان خود گفتند: اين مردى است كه خداوند به وسيله او شما را هدايت كرده و او پسر خواهر شماست حوادثى براى او پيش مى آيد و وسعت مالى ندارد، از اموال خودتان مقدارى جمع آورى كنيد و به او بدهيد تا در اينگونه موارد از آن كمك بگيرد، آنها اين كار را كردند و آن مال را نزد پيامبر آوردند، پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» يعنى براى ايمان و قرآن قيمتى نمى خواهم، يعنى روزى و مالى نمى خواهم مگر اينكه پس از من حق خويشان مرا ادا كنيد.

از اين سخن، چيزى در دلهاى آن قوم واقع شد و گفتند: از آنچه در دست ما بود اظهار بى نيازى كرد، مى خواهد ما را به دوستى خويشان خود پس از خود وادار كند، سپس بيرون رفتند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر خبر داد كه اين قوم تو را در آنچه به آنان گفتى متهم كردند، پيامبر نزد آنان كس فرستاد و آنان آمدند و به آنان گفت: شما را به خدا و آنچه شما را به دين خود هدايت كرد، سوگند مى دهم آيا شما مرا در آنچه راجع به خويشانم گفتم، متهم مى كنيد؟ گفتند: نه يا رسول الله، تو نزد ما راستگو و نيك هستى، و اين آيه نازل شد: «ام يقولون افترى على الله كذبا = يا مى گويند بر خدا دروغ بسته است»

آن قوم همگى بر خاستند و گفتند: يا رسول الله ما تصديق مى كنيم كه تو راستگويى ولى در دل ما چيزى وارد شد و آن را به زبان آورديم و اينك از خدا طلب آمرزش مى كنيم و به او توبه مى كنيم، در اين حال اين آيه نازل شد: «وهو الذى يقبل التوبة عن عباده = و او كسى است كه از بندگانش توبه را مى پذيرد.»

836 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

837 ـ عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله(ص): إنّ الله خلق الأنبياء من أشجار شتى و خلقت أنا و علي من شجرة واحدة; فأنا أصلها و علي فرعها، والحسن والحسين ثمارها، و أشياعنا أوراقها، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا، ومن زاغ هوى ولو أنّ عبداً عبدالله بين الصفا والمروة ألف عام ثمّ ألف عام ثم ألف عام حتّى يصير كالشنّ البالي ثمّ لم يدرك محبّتنا أكبّه الله على منخريه في النار. ثمّ تلا (قل لا أسألكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربى).

ابو امامه باهلى گفت: پيامبر خدا فرمود: خداوند پيامبران را از درختان گوناگونى آفريد و من و على را از يك درخت آفريد و من ريشه آن وعلى شاخه آن و حسن و حسين ميوه هاى آن و پيروان ما برگ هاى آن هستند، پس هر كس شاخه اى از شاخه هاى آن را بگيرد نجات مى يابد و هر كس بلغزد هلاك مى شود. و اگر كسى هزار سال و پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال ميان صفا و مروه عبادت كند تا جايى كه مانند يك مشك خشك باشد ولى محبت ما را درك نكند، خداوند او را بر روى دماغش در آتش خواهد افكند، سپس تلاوت كرد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى»

838 ـ عن زاذان: عن عليّ قال: فينا في (آل حم) آية أنّه لايحفظ مودّتنا إلا كلّ مؤمن، ثمّ قرأ (لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى).

زاذان از على (ع) نقل مى كند كه گفت: در «آل حم = سوره هاى حم» آيه اى درباره ما نازل شد كه طبق آن، دوستى ما را حفظ نمى كند مگر هر كسى كه مؤمن باشد، آنگاه اين آيه را قرائت كرد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى»(2)

839 ـ عن عكرمة قال: لم يكن بطن من بطون قريش إُلا للنبي صلى الله عليه وآله وسلم فيه قرابة فقال: قل لا أسألكم عليه أجراً إلا أن تصلوا قرابتى.

عكرمه گفت: هيچ قبيله اى از قريش نبود مگر اينكه پيامبر با آن قرابتى داشت و لذا فرمود: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» يعنى اينكه پيوند خويشى را رعايت كنيد.

840 ـ عن عمرو بن شعيب في قول (قل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى) قال: في قرابة رسول الله صلى الله عليه.

عمروبن شعيب درباره سخن خداوند: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» گفت: يعنى خويشان پيامبر خدا.

841 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

842 ـ عن مجاهد في قوله تعالى: (إلا المودّة في القربى) قال: أن تتّبعوني و تصلوا رحمي.

مجاهد درباره سخن خداوند: «الا المودة فى القربى» گفت: يعنى از من پيروى كنيد و پيوند خويشاوندى مرا رعايت كنيد.

843 ـ عن جعفر عن سعيد في قوله (إلا المودة في القربى) قال: لا تؤذوني في قرابتى.

جعفر بن سعيد راجع به سخن خداوند: «الا المودة فى القربى» گفت: يعنى اينكه مرا در باره خويشانم اذيت نكنيد.

844 ـ ابن أبي الدنيا قال: حدّثني شيخ من بني تميم أن شيخاً من قريش حدّثه قال: كان حرب بن الحكم بن المنذر بن الجارود قد ولّي رامهرمز وكرمان و كان سرياً شريفاً، وهو الذي يقول:

فحسبى من الدنيا كفاف يكفنى *** واثواب كتان ازور بها قبرى

وحبى ذوى قربى النبى محمد *** وما سألنا الا المودّة من اجر

ابن ابى الدنيا از شيخى از قريش نقل مى كند كه گفت: حرب بن حكم بن منذر والى رامهرمز و كرمان بود و مرد شريفى بود، اوست كه اين اشعاررا سروده است:

مرا از دنيا بس است آن مقدار از مال كه نياز مرا برآورد و لباس هاى كتانى كه با آن به قبر بروم و محبت من به خويشان محمد پيامبر كه او جز دوستى از ما مزدى نخواسته است.

( 144 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا

و هركس نيكى به جا آورد، براى او در ثواب آن خواهيم افزود.

(سوره شورى آيه 23)

845 ـ عن السّديّ في قوله تعالى: (ومن يقترف حسنة) قال: المودة لآل محمد.

سدّى درباره سخن خداوند: «ومن يقترف حسنة» گفت: دوستى آل محمد(ص)

846 ـ 849 ـ همين مضمون با چند سند ديگر از ابن عباس نقل شده است.

850 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (ومن يقترف حسنة) قال: المودّة لأهل بيت النبي صلى الله عليه وآله وسلم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن يقترف حسنة» گفت: دوست داشتن اهل بيت پيامبر. و در روايتى گفت: آيه: «ومن يقترف حسنة» درباره ما اهل بيت نازل شده است.

( 145 )

و نيز در سوره حم زخرف نازل شده است:

فَاِمّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَاِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذى وَعَدْناهُمْ فَاِنّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذى أُوحِىَ اِلَيْكَ اِنَّكَ عَلى صِراط مُسْتَقيم وَ اِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ

پس اگر ما تو را از دنيا ببريم، قطعا از آنان انتقام مى كشيم، يا آنچه را كه به آنان وعده داده ايم به تو نشان مى دهيم كه ما بر آنان توانايى داريم پس به آنچه بر تو وحى شده چنگ بزن كه تو بر راه راست هستى و آن براى تو و قوم تو مايه تذكرى است و بزودى پرسيده مى شويد.

(سوره زخرف آيات 41 ـ 42)

851 ـ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: إنّي لأدناهم من رسول الله في حجّة الوداع بـ «منى» حين قال: لا ألفينّكم ترجعون بعدي كفّاراً يضرب بعضكم رقاب بعض، وأيم الله لئن فعلتموها لتعرفنني في الكتيبة التي تضاربكم. ثم التفت إلى خلفه فقال: أو عليّ أو عليّ ـ ثلاثاً ـ فرأينا أن جبرئيل غمزه، وأنزل الله على أثر ذلك: (فإمّا نذهبنّ بك فإنّا منهم منتقمون ـ بعلي بن أبي طالب ـ فاستمسك بالذي أوحي إليك ـ من أمر علي ـ إنك على صراط مستقيم، وإنّ عليّاً لعلم للساعة، وإنّه لذكر لك ولقومك وسوف تسألون عن محبة علي بن أبي طالب.

جابربن عبدالله انصارى گفت: در منا در حجة الوداع نزديك ترين شخص به پيامبر بودم كه فرمود: شما را چنين نيابم كه پس از من رجوع كرده و كافر شده ايد، بعضى از شما گردن بعضى ديگر را مى زند و به خدا سوگند كه اگر چنين كنيد، مرا در لشكرى خواهيد ديد كه با شما مى جنگد، سپس به پشت سر خود برگشت و گفت: يا على را يا على را (سه مرتبه) ديديم كه جبرئيل به او اشاره كرد و به دنبال آن خداوند چنين نازل كرد: «فامّا نَذهبنّ بك فانا منتقمون» يعنى به وسيله علىّ بن ابى طالب (ع) «فاستمسك بالذى اوحى اليك» يعنى درباره على «انك على صراط مستقيم» و على پرچمى بر قيامت و ذكرى براى تو و قوم توست و بزودى از محبت على پرسيده مى شويد.

852 ـ عن جابر بن عبدالله في قول الله تعالى: (فإمّا نذهبن بك فإنّا منهم منتقمون) قال: بعلي بن أبي طالب عليه السلام.

جابربن عبدالله راجع به سخن خداوند: «فاما نذهبنّ بك فانا منهم منتقمون» گفت: به وسيله علىّ بن ابى طالب(ع) (انتقام گرفته مى شود)

853 ـ عن جابربن عبدالله قال: لمّا نزلت على النبي صلى الله عليه وآله وسلم: (فإمّا نذهبن بك فإنّا منهم منتقمون) قال: بعلىّ بن ابى طالب.

جابربن عبدالله گفت: چون آيه: «فاما ندهبن بك فانا منهم منتقمون» نازل شد، پيامبر فرمود: به وسيله علىّ بن ابى طالب.

854 ـ همين مضمون با چند ديگر نيز نقل شده است.

( 146 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنآ أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ

و از پيامبران ما كه پيش از تو فرستاديم بپرس آيا جز خداى رحمان معبودهايى قرار داده ايم كه مورد پرستش واقع شوند؟

(سوره زخرف آيه 45)

855 ـ عن علقمة والأسود، عن عبدالله، قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم: يا عبدالله أتاني الملك فقال: يا محمّد وأسأل من أرسلنا من قبلك من رسلنا على ما بعثوا؟ قلت: على ما بعثوا؟ قال: على ولايتك و ولاية عليّ بن أبي طالب.

علقه و اسود از عبدالله بن مسعود نقل مى كنند كه پيامبر فرمود: اى عبدالله فرشته نزد من آمد و گفت: اى محمد از پيامبران پيشين بپرس كه بر چه چيزى مبعوث شدند؟ گفتم: بر چه چيزى مبعوث شدند؟ گفت: بر ولايت تو و ولايت علىّ بن ابى طالب.

( 147 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً اِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ

وچون پسر مريم مَثَل زده شد، ناگهان قوم تو بر از آن سخن ريشخند كردند.

(سوره زخرف آيه 57)

859 ـ عن عبدالرحمان بن أبي نعيم قال: قال لي عليّ: فيّ نزلت (ولمّا ضرب ابن مريم مثلا).

عبدالرحمان بن ابى نعيم گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) به من گفت: آيه «ولما ضرب ابن مريم مثلا» در حق من نازل شده است.

860 ـ عن عليّ قال: جئت إلى النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم يوماً فوجدته في ملأمن قريش فنظر إليّ ثمّ قال: يا علي إنّما مثلك في هذه الإمّة كمثل عيسى بن مريم أحبّه قوم فأفرطوا فيه و أبغضه قوم فأفرطوا فيه. قال: فضحك الملأ الذين عنده ثمّ قالوا: انظروا كيف شبّه ابن عمّه بعيسى بن مريم! قال: فنزل الوحي (ولمّا ضُرِبَ بن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون).

قال أبوبكر عيسى بن عبدالله: يعني يضجّون.

على(ع) گفت: روزى نزد پيامبر آمدم و او را نزد جمعيت انبوهى از قريش ديدم، پس به من نگاه كرد سپس گفت: يا على مَثَل تو در اين امت مَثَل عيسى بن مريم است، گروهى او را دوست داشتند و افراط كردند و گروهى با او دشمنى كردند و افراط كردند، گفت: جميعتى كه نزد او بودند خنديدند و گفتند: بنگريد كه چگونه پسر عموى خودش را به عيسى بن مريم تشبيه مى كند؟ مى گويد: وحى نازل شد: «ولما ضرب بن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون» ابوبكر عيسى گفت: يعنى آنان هياهو مى كردند.

861 ـ شبيه همين مضمون با سند ديگرى از على (ع) نقل شده است.

862 ـ عن ربيعة بن ناجد، عن عليّ قال: دعاني رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال لي: يا عليّ إنّ فيك من عيسى بن مريم مثلاً، أبغضته يهود حتّى يهتوا أمّه، وأحبّته النصارى حتّى أنزلوه بالمنزل الذي ليس به.

ثم قال عليّ: وإنّه يهلك فيّ محب مطري يقرظني بما ليس فيّ، ومبغض مفتري يحمله شنآني على أن يبهتني. ألا وإني لست بنبي ولا يوحى إليّ ولكن أعمل بكتاب الله ما استطعت، فما أمرتكم به من طاعة الله فحقٌ عليكم طاعتي فيما أحببتم و كرهتم، وما أمرتكم به أو غيري من معصية الله فلا طاعة لأحد في المعصية، الطاعة في المعروف الطاعة في المعروف الطاعة في المعروف.

ربيعة بن ناجذ از على (ع) نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا مرا خواند و سپس به من گفت: يا على در تو مشابهتى به عيسى بن مريم است، يهودى ها او را دشمن داشتند تا جايى كه به مادرش تهمت زدند و نصارى او را دوست داشتند تا جايى كه او را به مقامى بردند كه در آن نبود.

سپس على اضافه كرد: درباره من دو گروه هلاك مى شوند: دوستدارى كه از روى افراط راجع به من چيزى را كه در من نيست به من نسبت مى دهد و دشمنى دروغگو كه دشمنى با من او را وادار مى كند كه به من بهتان بگويد. آگاه باشيد كه من پيامبر نيستم و به من وحى نازل نمى شود ولى به مقدار توانايى ام به قرآن عمل مى كنم، پس هنگامى كه شما را به طاعت خداوند فرمان مى دهم بر شماست كه هم در چيزهايى كه دوست داريد و هم در چيزهايى كه بدتان مى آيد از من پيروى كنيد و اگر من يا ديگرى شما را به معصيت خدا فرمان دهيم، هيچ كس را در معصيت خدا نبايد پيروى كرد. پيروى فقط در كارهاى خوب است، پيروى فقط در كارهاى خوب است، پيروى فقط در كارهاى خوب است.

863 ـ 865 ـ اين مضمون با سه طريق ديگر نيز نقل شده است.

866 ـ عن عباية بن ربعي عن على بن أبي طالب قال: دعاني رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال لي: يا عليّ إن فيك من عيسى مثلا أحبّته النصارى حتّى أنزلوه بالمنزلة التي ليس بها، وأبغضته اليهود حتى بهتوه.

فقال المنافقون عنذ ذلك: أما يرضى أن يرفع ابن عمّه حتّى جعله مثل عيسى بن مريم! فأنزل الله تعالى (ولمّا ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدّون) فقلت: هكذا قوله؟ قال: نعم يريد بعيسى (إن هو إلاّ عبد أنعمنا عليه) إلى آخر الآية، وهكذا قرأها عليّ وقال: الصدّ هو الضجيج.

ثمّ قال عليّ عند ذلك: أما إنّه سيهلك فيّ رجلان: محب مطري يطريني بما ليس في، ومبغض مفتري يحمله شنآني على أن يبهتني.

عبابة بن ربعى از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا مرا خواند و به من گفت: يا على در تو مشابهتى به عيسى است، نصارى او را دوست داشتند تا جايى كه او را در مقامى قرار دادند كه در آن نبود و يهود او را دشمن داشتند تا جايى كه به او بهتان زدند.

در اين هنگام منافقان گفتند: او راضى نمى شود مگر اينكه پسر عمويش را آنچنان بالا ببرد كه او را مانند عيسى بن مريم كند، پس خداوند نازل فرمود: «ولما ضرب بن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون»

گفتم: آيا سخن او چنين است؟ گفت: آرى منظور عيسى است «ان هو الا عبد انعمنا عليه = او جز بنده اى نبود كه به او نعمت داديم» على(ع) به همين صورت آن آيه را خوانده و گفت: «الصدّ» يعنى هياهو.

سپس در اين جا على(ع) گفت: آگاه باشيد دو كس درباره من هلاك مى شود: دوستدارى كه با چيزى كه در من نيست مرا ستايش مى كند و دشمن دروغگويى كه دشمنى با من او را وادار مى كند كه به من تهمت بزند.

867 ـ 869 ـ اين مضمون با تفاوت هاى اندكى با سه طريق ديگر نيز نقل شده است.

870 ـ عن زاذان عن علي قال: مثلي في هذه الأمّة كمثل عيسى بن مريم أحبّته طائفة فأفرطت في حبّه فهلكت، وأبغضته طائفة فأفرطت في بغضه فهلكت، وأحبّته طائفة فاقتصدت في حبّه فنجت.

زادان از على(ع) نقل مى كند كه گفت: مَثَل من در اين امت، مَثَل عيسى بن مريم است كه گروهى او را دوست داشتند و در محبت او زياده روى كردند و هلاك شدند و گروهى او را دشمن داشتند و در دشمنى با او زياده روى كردند و هلاك شدند و گروهى هم او را دوست داشتند و ميانه روى كردند و نجات يافتند.

871 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 148 )

و از سوره حم جاثيه نازل شده است:

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَوآءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ سآءَ ما يَحْكُمُونَ

آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شده اند پنداشته اند كه آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، به طورى كه زندگى آنها و مرگشان يكسان باشد؟ چه بد داورى مى كنند.

(سوره جاثيه آيه 21)

872 ـ عن ابن عبّاس في قول الله تعالى: أم حسب الذين اجترحوا السيئات) قال: نزلت في عليّ و حمزة وعبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب، وهم الذين آمنوا و عملوا الصالحات، وفي ثلاثة رهط من المشركين عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة; وهم (الذين اجترحوا السيئات) يعني اكتسبوا الشرك بالله، كانوا جميعاً بمكّة فتجادلوا و تنازعوا فيما بينهم فقال الثلاثة: الذين اجترحوا السيئات للثلاثة من المؤمنين: والله ما أنتم على شيء، وإن كان ما تقولون في الآخرة حقّاً لنفضلنّ عليكم فيها. فأنزل الله عزّوجلّ فيهم هذه الآية.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: درباره على و حمزه و عبيدة بن حرث بن عبدالمطلب نازل شده و آنان همان كسانى هستند كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند و درباره سه نفر از مشركان، عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و وليد بن عتبه نازل شده و آنان همان كسانى هستند كه مرتكب كارهاى بد شدند، يعنى به خدا شرك ورزيدند. اينان همگى در مكه بودند و با همديگر مجادله و ستيز كردند، آن سه نفر كه كار بد مى كردند به آن سه نفر كه مؤمن بودند، گفتند: سوگند به خدا كه شما بر چيزى نيستيد و اگر هم آنچه مى گوييد راست باشد، در آخرت ما بر شما برترى خواهيم داشت، پس اين آيه درباره آنان نازل گرديد.

873 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (أم حسب) قال وذلك إنّ عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة قالوا لعلي و حمزة و عبيدة: إن كان ما يقول محمد في الآخرة من الثواب والجنّة والنعيم حقّاً لنعطين فيها أفضل مما تعطون; ولنفضلنّ عليكم كما فضلنا في الدنيا، فأنزل الله (أم حسب الذين يعملون السيئات) أظنّ شيبة وعتبة والوليد (أن نجعلهم كالذين آمنوا وعملوا الصالحات) عليّ و حمزة و عبيدة (سواء محياهم ومماتهم ساء مايحكمون) لأنفسهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: عتبه و شيبه دو فرزند ربيعه و وليد بن عتبه به على و حمزه و عبيدة گفتند: اگر آنچه محمد درباره آخرت از ثواب و بهشت و نعمت ها مى گويد حق باشد، به مابهتر از آنچه به شما داده خواهد شد، داده مى شود و بر شما برترى خواهيم داشت همانگونه كه در دنيا برترى داريم، پس خداوند نازل فرمود: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» يعنى آيا شيبه و عتبه و وليد گمان مى كنند «ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات» يعنى على و حمزه و عبيده، از پيش خودشان چه داورى بدى مى كنند.

874 ـ عن ابن عبّاس قال: (أما الذين اجترحوا السيئات) بنو عبد شمس وأما (الذين آمنوا وعملوا الصالحات) بنو هاشم و بنو عبدالمطلب.

ابن عباس گفت: كسانى كه مرتكب گناه شدند فرزندان عبد شمس و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، بنى هاشم بودند.

875 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (أم حسب الذين اجترحوا السيئات) يعني بني أمية (أن نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات) النبي وعلي وحمزة وجعفر والحسن والحسين وفاطمة عليهم السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: منظور بنى اميه است و «الذين آمنوا و عملوا الصالحات» پيامبر و على و حمزه و جعفر و حسن و حسين و فاطمه هستند.

( 149 )

و از نيز سوره محمد نازل شده است:

اَلَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ

كسانى كه كفر ورزيد و از راه خدا بازداشتند، (خدا) اعمال آنان را تباه كرد و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند و به آنچه بر محمد نازل شده ايمان آورده اند كه آن خود حق و از جانب پروردگارشان است، خدا بدى هاى آنان را از بين مى برد و حالشان را بهبود مى دهد.

(سوره محمد آيات 1 ـ 2)

876 ـ عن ربيعة بن ناجذ، عن علي عليه السلام قال: سورة محمد آية فينا، وآية في بني أميّة.

ربيعة بن ناجذ از على(ع) نقل مى كند كه گفت: در سوره محمد آيه اى درباره ما و آيه اى درباره بنى اميه وجود دارد.

877 ـ عبدالله بن حزن قال: سمعت الحسين بن عليّ بمكة وذكر (الذين كفروا و صدّوا عن سبيل الله أضلّ أعمالهم، والذين آمنوا وعملوا الصالحات وآمنوا بما نزّل على محمّد و هو الحقّ من ربّهم) ثم قال: نزلت فينا وفي بني أميّة.

عبدالله بن حزن گفت: در مكه از حسين بن على شنيدم كه اين آيات را خواند: «الذين كفروا وصدّوا عن سبيل الله اضل اعمالهم والذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم» و گفت: درباره ما و بنى اميه نازل شده است.

878 ـ عن جعفر بن الحسين الهاشمي قال: في هذه السورة يعني سورة محمد آية فينا وآية في بني أميّة.

وقال الحسن بن الحسن: إذا أردت أن تعرفنا وبني أميّة فأقرأ (الذين كفروا) آية فينا وآية فيهم إلى آخر السورة.

جعفر بن حسين هاشمى گفت: در اين سوره يعنى سوره محمد آيه اى درباره ما و آيه اى درباره بنى اميه وجود دارد وحسن بن حسن گفت: هرگاه بخواهى كه ما وبنى اميه را بشناسى بخوان: «الذين كفروا» را كه آيه اى درباره ما وآيه اى درباره آنان است.

( 150 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ

وكسانى كه در راه خدا كشته شده اند، اعمال آنان تباه نمى شود.

(سوره محمد آيه 3)

879 ـ عن عبدالله ابن عباس قال في قول الله عزّوجلّ: (والذين قتلوا في سبيل الله) هم والله حمزة بن عبدالمطلب سيد الشهداء، وجعفر الطيار: (فلن يضل أعمالهم) يقول: لن يبطل حسناتهم في الجهاد، وثوابهم الجنة (سيهديهم) يقول: يوفقهم للأعمال الصالحة (ويصلح بالهم) حالهم ونيّاتهم وعملهم (ويدخلهم الجنة عرّفها لهم) وهداهم لمنازلهم.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «والذين قتلوا فى سبيل الله» گفت: آنان به خدا سوگند حمزه سيد الشهدا و جعفر طيار هستند «فلن يضلّ اعمالهم» حسنات آنان در جهاد از بين نمى رود «ويصلح بالهم» يعنى حال و نيت و عمل آنان را اصلاح مى كند «ويدخلهم الجنة عرفها لهم» يعنى آنان را به بهشت وارد مى كند و آن بهشت را براى آنان معرفى مى كند و آنان را به منازل خودشان مى برد.

( 151 )

ونيز در اين سوره نازل شده است:

ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ

اين بدانجهت است كه خداوند مولاى كسانى است كه ايمان آورده اند و كافران مولى ندارند.

(سوره محمد آيه 10)

880 ـ عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس في قوله: (ذلك بأن الله مولى الذين آمنوا) يعني وليّ علي و حمزة وجعفر وفاطمة و الحسن والحسين ووليّ محمد(ص) ينصرهم بالغلبة على عدوّهم (وأن الكافرين) يعني أبا سفيان بن حرب و أصحابه (لامولى لهم) يقول: لا وليّ لهم يمنعهم من العذاب.

سعيد بن جبير از ابن عباس درباره سخن خداوند: «ذلك بان الله مولى الذين آمنوا» نقل مى كند كه گفت: يعنى مولاى على و حمزه و جعفر و فاطمه و حسن و حسين و مولاى محمد، كه آنان را با غلبه بر دشمنشان يارى مى كند «وان الكافرين» يعنى ابوسفيان بن حرب و ياران او «لا مولى لهم» يعنى مولايى ندارند كه آنان را از عذاب باز دارد.

( 152 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّه كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِه وَ اتَّبَعُوا أَهْوآءَهُمْ

آيا كسى كه حجتى از جانب پروردگار خود دارد، همانند كسى است كه عمل بد او در نظرش جلوه داده شده و از هواهايشان پيروى مى كنند؟

(سوره محمد آيه 13)

881 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى: (أفمن كان على بيّنة من ربّه) يقول: على دين من ربّه، نزلت في رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم وعليّ، كانا على شهادة أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له (كمن زيّن له سوء عمله) أبو جهل بن هشام، وأبوسفيان بن حرب; إذا هويا شيئاً عبداه، فذلك قوله: (واتّبعوا أهواءهم).

ابن عباس راجع به آيه: «افمن كان على بينة من ربه» گفت: يعنى بر دين پروردگارش باشد، اين آيه درباره پيامبر و على نازل شده كه شهادت مى دادند كه معبودى جز خدا نيست، او يگانه است و شريكى ندارد «كمن زين له سوء عمله» ابوجهل بن هشام و ابوسفيان بن حرب هستند آنان چيزى را دوست داشتند و آن را عبادت مى كردند و اين است معناى «واتبعوا اهوائهم»

( 153 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَاِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ

و چون فرمان داده مى شود، اگر به خدا راست گويند براى آنان بهتر است پس جز اين انتظار داريد كه اگر رويگردان شديد، در زمين فساد كنيد و پيوند خويشاوندى را قطع نماييد.

(سوره محمد آيه 22)

882 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (فإذا عزم الأمر) يقول: جدّ الأمر وأمروا بالقتال (فلو صدقوا الله) نزلت في بني أميّة ليصدقوا الله في إيمانهم وجهادهم و المعنى لوسمحوا بالطاعة والإجابة، لكان خيراً لهم من المعصية والكراهية (فهل عسيتم إن تولّيتم) فلعلّكم إن وليتم أمر هذه الأمة أن تعصوا الله (وتقطّعوا أرحامكم) قال ابن عباس: فولاّهم الله أمر هذه الأمة فعملوا بالتجبّر والمعاصي وتقطّعوا أرحام نبيّهم محمد وأهل بيته.

ابن عباس گفت: «فاذا عزم الامر» يعنى چون كار سخت شد و به جنگ فرمان داده شدند «فلو صدقوا الله» درباره بنى اميه نازل شده يعنى خدا را در ايمان و جهادشان باور كنند يعنى اگر اطاعت و اجابت مى كردند، برايشان از گناه و كراهيت بهتر بود «فهل عسيتم ان توليتم» يعنى شايد اگر از اين كار رويگردان شديد، خدا را معصيت كنيد «وتقطعوا ارحامكم» ابن عباس گفت: خدا امر اين امت را به آنان واگذار كرد و آنان با گردنكشى و گناه كار كردند و پيوند خويشاوندى پيامبرشان محمد و اهل بيت او را گسستند.

( 154 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فى لَحْنِ الْقَوْلِ

والبته آنها را از طرز سخن گفتن مى شناسى.

(سوره محمد آيه 30)

883 ـ عن أبي سعيد الخدري في قوله جلّوعزّ (ولتعرفنّهم في لحن القول) قال: ببغضهم عليّ بن أبي طالب.

ابوسعيد خدرى درباره سخن خداند: «ولتعرفنهم فى لحن القول» گفت: در دشمنى آنان نسبت به علىّ بن ابى طالب.

884 ـ 885 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

( 155 )

و نيز از سوره فتح نازل شده است:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّآءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَمآءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا سيماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِالسُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الاِْنْجيلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَأَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِه يُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظيمًا

محمد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خودشان مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين وصف آنها در تورات است و وصف آنان در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج كرده سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى دارد; اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد و خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، آمرزش و پاداشى بزرگ وعده

مى دهد.

(سوره فتح آيه 29)

886 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (محمد رسول الله والذين معه ـ أبوبكر ـ أشداء على الكفّار ـ عمر ـ رحماء بينهم ـ عثمان ـ تراهم ركعاً سجّداـ عليّ ـ يبتغون فضلا من الله ورضواناً ـ طلحة والزبير ـ سيماهم في وجوههم من أثر السجود ـ عبدالرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقّاص ـ ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الإنجيل ـ أبو عبيدة الجراح ـ كزرع أخرج شطأه فآزره ـ بأبي بكر ـ فاستغلظ ـ بعمر ـ فاستوى على سوقه ـ بعثمان ـ يعجب الزرّاع ليغيظ بهم الكفار ـ بعلي ـ وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم ـ جميع أصحاب محمد ـ مغفرة و أجراً عظيما).

ابن عباس گفت: «محمد رسول الله و الذين معه» ابوبكر «اشداء على الكفار» عمر «رحماء بينهم» عثمان «تراهم ركعا سجدا» على «يبتغون فضلا من الله و رضوانا» طلحه و زبير «سيماهم فى وجوههم من اثر السجود» عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص «ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فى الانجيل» ابوعبيده جراح «كزرع اخرج شطأه فازره» با ابوبكر «فاستغلظ» با عمر (فاستوى على سوقه» با عثمان «يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار» با على «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم» همه اصحاب محمد(ص) «مغفرة و اجرا عظيما»(3)

887 ـ عن سعيد بن جبير، عن ابن عبّاس أنّه سئل عن قول الله: (وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات) قال: سأل قوم النبي(ص) فقالوا: فيمن نزلت هذه الآية يا نبي الله؟ قال: إذا كان يوم القيامة عقد لواء من نور أبيض فينادي مناد ليقم سيّد المؤمنين ومعه الذين آمنوا بعد بعث محمد(ص). فيقوم عليّ بن أبي طالب فيعطى اللواء من النور الأبيض بيده، تحته جميع السابقين الأوّلين من المهاجرين والأنصار لايخالطهم غيرهم حتى يجلس على منبر من نور ربّ العزة، ويعرض الجميع عليه رجلا رجلا فيعطى أجره و نوره، فإذا أتى على آخرهم قيل لهم: قد عرفتم منازلكم من الجنّة، إنّ ربّكم تعالى يقول لكم: عندي مغفرة وأجر عظيم ـ يعني الجنة ـ فيقوم علي بن أبي طالب والقوم تحت لوائه حتّى يدخلهم الجنة.

ثمّ يرجع إلى منبره ولا يزال يعرض عليه جميع المؤمنين فيأخذ بنصيبه منهم إلى الجنة ويترك أقواماً منهم إلى النار وذلك قوله: (والذين آمنوا وعملوا الصالحات لهم أجرهم و نورهم) يعني السابقين الأوّلين و أهل الولاية.

وقوله: (والذين كفروا و كذّبوا بآياتنا) يعنى بالولاية بحقّ عليّ، وحقّ عليّ الواجب على العالمين (أولئك أصحاب الجحيم) وهم الذين قاسم عليّ عليهم النار فاستحقوا الجحيم.

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند كه از او راجع به سخن خداوند: «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات» پرسيدند، او گفت: گروهى همين سؤال را از پيامبر كردند و گفتند: اى پيامبر خدا اين آيه درباره چه كسى نازل شده است؟ گفت: چون روز قيامت شود، پرچمى از نور سفيد بسته مى شود و ندا دهنده اى ندا مى دهد كه سرور مؤمنان و همراه با او كسانى كه پس از بعثت محمد ايمان آورده اند، برخيزند، پس علىّ بن ابى طالب برمى خيزد و آن پرچم را كه از نور سفيد است به دست او مى دهند همه سابقان و ايمان آورندگان نخستين از مهاجرين و انصار زير آن پرچم هستند و كس ديگرى با آنان مخلوط نمى شود، تا اينكه بر منبرى از نور رب العزه مى نشيند و همگى يك به يك به او عرضه مى شوند پس اجر و نورشان را به آنان مى دهد و چون به آخرين آنها مى رسد، به آنان گفته مى شود: منزل هاى خود را در بهشت شناختيد، همانا پروردگارتان به شما مى گويد: آمرزش و پاداش بزرگى نزد من است (يعنى بهشت) پس علىّ بن ابى طالب(ع) و آن گروه كه زير پرچم او هستند برمى خيزند تا اينكه آنان را به بهشت وارد كند.

سپس به منبر خود برمى گردد و پيوسته همه مؤمنان بر او عرضه مى شوند و آن كس را كه مى خواهد وارد بهشت مى كند و گروه هايى از آنان را در آتش رها مى سازد و اين است معناى سخن خداوند: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجرهم و نورهم» يعنى سابقان نخستين و اهل ولايت.

و اين سخن خداوند: «والذين كفروا و كذبوا باياتنا» يعنى ولايت به حق على و حق او را كه بر جهانيان است، انكار كنند «اولئك اصحاب الجحيم» آنان كسانى هستند كه على آتش را بر آنان تقسيم كرده و آنان مستحق جهنم هستند.

888 ـ 892 ـ مضمون، روايت 886 با اندك تغييرى با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

( 156 )

و نيز در سوره حجرات نازل شده است:

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ

همانا مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و رسول او ايمان آوردند،آنگاه دچار ترديد نشدند و با مال ها و جان هايشان در راه خدا جهاد كردند، آنان همان راستگويانند.

(سوره حجرات آيه 14)

893 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (إنّما المؤمنون الذين آمنوا) قال: يعني صدقوا بالله ورسوله ثم لم يشكّوا في إيمانهم. نزلت في عليّ بن أبي طالب و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر الطيّار. ثم قال: (وجاهدوا ـ الأعداء ـ في سبيل الله ـ في طاعته ـ بأموالهم وأنفسهم أولئك هم الصادقون) يعني في إيمانهم فشهد الله لهم بالصدق والوفاء.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما المؤمنون الذين آمنوا» گفت: يعنى خدا و رسول او را تصديق نمودند و در ايمان خود شك نكردند، اين آيه درباره علىّ بن ابى طالب (ع) و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر طيار نازل شده است. سپس گفت:

«وجاهدوا» با دشمنان جهاد كردند «فى سبيل الله» در جهت طاعت خدا «باموالهم و انفسهم اولئك هم الصادقون» يعنى در ايمانشان صادق هستند، خداوند به راستگويى و وفاى آنان گواهى مى دهد.

( 157 )

و نيز از سوره ق نازل شده است:

وَ جآءَتْ كُلُّ نَفْس مَعَها سآئِقٌ وَ شَهيدٌ

و هر انسانى وارد محشر مى شود در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است.

(سوره ق آيه 21)

894 ـ عن أمّ سلمة في قول الله عزّوجلّ: (وجاءت كلّ نفس معها سائق و شهيد) إنّ رسول الله السائق، وعليّ الشهيد.

ام سلمه درباره سخن خداوند: «وجاءت كل نفس معها سائق و شهيد» گفت: حركت دهنده پيامبر خدا و گواه على است.

( 158 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَلْقِيا فى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفّار عَنيد

شما دو نفر به جهنم اندازيد هر ناسپاس ستيزه جورا.

(سوره ق آيه 23)

895 ـ شريك بن عبدالله قال: كنت عند الأعمش و هو عليل، فدخل عليه أبوحنيفة وابن شبرمة وابن أبي ليلى فقالوا له: يا أبا محمد إنك في آخر يوم من أيّام الدنيا، وأول يوم من أيام الآخرة، وقد كنت تحدّث في عليّ بن أبي طالب بأحاديث فتب إلى الله منها! فقال: أسندوني أسندوني. فأسند، فقال: حدثنا أبو المتوكل الناجي عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله(ص) إذا كان يوم القيامة يقول الله تعالى لي ولعلي: ألقيا في النار من أبغضكما و أدخلا الجنة من أحبّكما، فذلك قوله تعالى: (ألقيا في جهنّم كل كفار عنيد) فقال أبو حنفية للقوم: قوموا بنا لايجيء بشيء أشدّ من هذا.

شريك بن عبدالله گفت: نزد اعمش بودم و او مريض بود، پس ابوحنيفه و ابن شبرمه و ابن ابى ليلى بر او وارد شدند و به او گفتند: اى ابو محمد تو در آخرين روز از روزهاى دنيا و اولين روز از روزهاى آخرت هستى و تو درباره علىّ بن ابى طالب (ع) احاديثى را روايت مى كردى، از آنهاتوبه كن! اعمش گفت: مرا بلند كنيد، مرا بلند كنيد، او را بلند كردند، پس گفت: حديث كرد مرا ابوالمتوكل ناجى از ابوسعيد خدرى كه گفت: پيامبر خدا فرمود: وقتى روز قيامت شود، خداوند به من و على مى گويد: شما دو نفر هر كس را كه شما را دشمن داشته باشد به جهنم اندازيد و هر كس را كه شما را دوست داشته باشد به بهشت وارد كنيد و اين است معناى سخن خداوند: «و القيا فى جهنم كل كفار عنيده» ابوجنيفه به همراهانش گفت: تا چيزى غليظ تر از اين را نگفته برخيزيد!

896 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: أذا كان يوم القيامة قال الله تعالى لمحمّد وعليّ: أدخلا الجنّة من أحبّكما و أدخلا النار من أبغضكما، فيجلس عليّ على شفير جهنم فيقول لها: هذا لي وهذا لك، وهو قوله: (ألقيا في جهنّم كلّ كفّار عنيد).

ابو سعيد خدرى گفت: پيامبر خدا فرمود: چون روز قيامت شود خداوند به محمد و على مى گويد: هر كس را كه شما را دوست دارد وارد بهشت كنيد و هر كس را كه شما را دشمن مى دارد وارد آتش كنيد، پس على بر كنار جنهم مى نشيند و به او مى گويد: اين براى من و اين براى تو; و اين است معناى سخن خداوند: «و القيا فى جهنم كل كفار عنيد».

897 ـ عن عليّ عليه السلام في قوله تعالى: (ألقيا في جهنّم كلّ كفّار عنيد) قال: قال لي رسول الله: إنّ الله تبارك و تعالى إذا جمع الناس يوم القيامة في صعيد واحد، كنت أنا و أنت يومئذ عن يمين العرش فيقال لي و لك: قوما فألقيا من أبغضكما و خالفكما و كذبكما في النار.

على(ع) راجع به سخن خداوند: «القيا فى جهنم كل كفّار عنيد» گفت: پيامبر خدا به من گفت: وقتى كه خداوند مردم را در روز قيامت يك جا جمع كرد، من و تو در آن روز در طرف راست عرش هستيم، پس به من و تو گفته مى شود: برخيزيد و هر كس را كه شما را دشمن مى داشت و با شما مخالفت مى كرد و شما را تكذيب مى نمود، در آتش افكنيد.

همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

898 ـ عن عكرمة في قوله تعالى: (ألقيا في جهنّم كلّ كفّار عنيد) قال: النبي و عليّ يلقيان.

عكرمه درباره سخن خداوند: «القيا فى جهنم كل كفار عنيد» گفت: پيامبر و على مى افكنند.

( 159 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ فى ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ

در اين، تذكرى است براى كسى كه عقل دارد يا گوش فرا مى دهد در حالى كه حاضر است.

(سوره ق آيه 37)

899 ـ عن محمد بن الحنفيّة عن علي في قوله تعالى: (إنّ في ذلك لذكرى لمن كان له قلب) قال: فأنا ذوالقلب الذي عني الله بهذا.

محمد بن حنيفه از على(ع) نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «انّ فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب» گفت: من همان صاحب عقل هستم كه خداوند در اين آيه قصد كرده است.

900 ـ عن ابن عبّاس قال: أهدي إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ناقتان عظيمتان، فنظر إلى أصحابه وقال: هل فيكم أحد يصلي ركعتين لايهتمّ فيهما من أمر الدنيا بشيء ولا يحدث قلبه بذكر الدنيا أعطيته إحدى الناقتين؟

فقام علي و دخل في الصلاة، فلما سلم هبط جبرئيل فقال: أعطه إحداهما فقال رسول الله: إنه جلس في التشهد فتفكر أيهما يأخذ. فقال جبرئيل: تفكر أن يأخذ اسمنهما فينحرها و يتصدّق بها لوجه الله، فكان تفكره لله لا لنفسه ولا للدنيا. فأعطاه رسول الله كلتيهما و أنزل الله (إن في ذلك) أي في صلاة علي لعظة لمن كان له قلب أي عقل أو ألقى السمع يعني استمع بأذنيه إلى ما تلاه بلسانه; وهو شهيد يعني حاضر القلب لله عزّوجلّ. قال رسول الله(ص) ما من عبد صلى الله ركعتين لا يتفكر فيهما من أمور الدنيا بشيء إلا رضي الله عنه و غفر له ذنوبه.

ابن عباس گفت: به پيامبر خدا دو شتر بزرگ هديه داده شد، پس به اصحاب خود نظر كرد و گفت: آيا در ميان شما كسى هست كه دو ركعت نماز بخواند و در آن به كار دنيا توجه نكند و قلب او جز به ياد خدا نباشد؟ اگر چنين باشد يكى از اين دو شتر را به او مى دهم.

على برخاست و نماز خواند، وقتى سلام نماز را داد، جبرئيل نازل شد و گفت: يكى از اين دو شتر را به او بده.پيامبر گفت: او در تشهد نماز به اين فكر افتاد كه كدام يك از اين دو شتر را بگيرد. جبرئيل گفت: او به اين فكر بود كه كدام يك از آنها چاق تر است آن را بگيرد تا آن را بكشد و در راه خدا صدقه بدهد، بنابراين، فكر او براى خدا بود نه براى خودش يا براى دنيا. پيامبر هر دو شتر را به او داد و خدا اين آيه را نازل كرد: «ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب» يعنى در نماز على موعظه اى براى هر كسى است كه عقل داشته باشد «او القى السمع» يعنى با دو گوش خود به آنچه با زبان تلاوت مى كند گوش بدهد «و هو شهيد» يعنى قلب او براى خدا حضور داشته باشد.

پيامبر خدا فرمود: بنده اى نيست كه دو ركعت نماز مى خواند و در آن راجع به چيزى از امور دنيا فكر نمى كند مگر اينكه خداوند از او راضى مى شود و گناهان او را مى بخشد.

( 160 )

و نيز از سوره ذاريات نازل شده است:

كانُوا قَليلاً مِنَ الْلَيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَ فى أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّآئِلِ وَ الْمَحْرُومِ

آنها كمى از شب را مى خوابيدند، و در سحرگاهان استغفار مى كردند و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است.

(سوره ذاريات آيات 17 ـ 18)

901 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى: (كانوا قليلا من الليل ما يهجعون) قال: نزلت في عليّ بن أبي طالب والحسن والحسين وفاطمة عليهم السلام، وكان عليّ يصلي ثلثي الليل الأخير، وينام الثلث الأوّل، فإذا كان السحر جلس في الاستغفار والدعاء، وكان ورده في كلّ ليلة سبعين ركعة ختم فيها القرآن.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «كانوا قليلا من الليل يهجعون» گفت: درباره علىّ بن ابى طالب(ع) و حسن و حسين و فاطمه(ع) نازل شده و على دو ثلث آخر شب را نماز مى خواند و ثلث اول را مى خوابيد و چون وقت سحر مى شد به استغفار و دعا مى نشست و ورد او در هر شب هفتاد ركعت نماز بود كه قرآن را در آن ختم مى كرد.

( 161 )

ذكر سوره طور نازل شده است:

اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّات وَ نَعيم

همانا پرهيزگاران در بهشت ها و نعمت ها هستند.

(سوره طور آيه 17)

902 ـ عن مجاهد عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى: (إنّ المتّقين) قال: نزلت خاصّة في عليّ و حمزة وجعفر و فاطمة عليهم السلام يقول: إنّ المتّقين في الدنيا من الشرك والفواحش والكبائر (في جنّات) يعني البساتين (ونعيم) في أثواب في الجنان، قال ابن عباس: لكلّ واحد منهم بستان في الجنة العليا، في وسطه خيمة من لؤلؤة، في كلّ خيمة سرير من الذهب واللؤلؤ، على كلّ سرير سبعون فراشاً.

مجاهد از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «ان المتقين فى جنات و نعيم» گفت: در خصوص على و حمزه و جعفر و فاطمه نازل شده است مى گويد: كسانى كه در دنيا از شرك و گناهان كبيره پرهيز مى كنند، در بهشت ها يعنى باغ ها و در نعمت ها يعنى در جامه هايى در آن باغ ها هستند. ابن عباس گفت: براى هر كدام از آنها باغى در بهشت برين است كه در وسط آن خيمه اى از لؤلؤ است و در هر خيمه اى تختى از طلا و لؤلؤ است و بر هر تختى هفتاد فرش گسترده است.

( 162 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِاِيمان أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مآ أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَىْء كُلُّ امْرِى بِما كَسَبَ رَهينٌ

كسانى كه ايمان آورده اند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كرده اند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مى كنيم و از عملشان چيزى نمى كاهيم. هر شخصى در گرو چيزى است كه انجام داده است.

(سوره طور آيه 21)

903 ـ عن أبي مالك عن ابن عباس في قوله تعالى: (والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم) الآية قال: نزلت في النبي وعلي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.

ابو مالك از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان» گفت: اين آيه در مورد پيامبر و على فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

904 ـ قال ابن عمر: إنا إذا عدّدنا قلنا: أبوبكر و عمر، وعثمان. فقال له رجل: يا أبا عبدالرحمان فعلىّ؟ قال ابن عمر: ويحك عليّ من أهل البيت لا يقاس بهم، عليّ مع رسول الله في درجته، إنّ الله يقول: (والذين آمنوا واتّبعتهم ذرّيتهم) ففاطمة مع رسول الله في درجته وعليّ معهما.

ابن عمر گفت: وقتى ما شمارش مى كنيم، مى گوييم: ابوبكر، عمر و عثمان. مردى به او گفت: اى ابو عبدالرحمان پس على را چرا نمى شمريد؟ ابن عمر گفت: واى بر تو على از اهل بيت است و كسى با آنان قياس نمى شود، على در رتبه خود همراه با رسول الله است، خداوند مى فرمايد: «و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم» فاطمه در رتبه خود با پيامبر همراه است و على با هر دو آنها همراه است.(4)

905 ـ عن أبي جعفر، وأبي عبدالله في قوله: (واتبعتهم ذرّيتهم بإيمان) قالا: يميل أعمال آبائهم ويحفظ الأطفال بأعمال آبائهم كما حفظ الله الغلامين بصلاح أبيهما.

از ابوجعفر و ابو عبدالله نقل شده كه راجع به سخن خداوند: «و اتبعتهم ذريتهم بايمان»گفتند: آن فرزندان به كارهاى پدرانشان ميل مى كنند و كودكان با كارهاى پدرانشان حفظ مى شوند، همانگونه كه خداوند (در جريان موسى و خضر) آن دو كودك را به خاطر مصلحت پدرانشان حفظ كرد.

906 ـ از يكى از دو نفرى كه حديث قبلى از آنان نقل شد، روايت شده كه گفت: (فرزندان) پايين تر از آنان قرار مى گيرند و خدا آنان را به ايشان ملحق مى كند.

907 ـ عن سعيد بن جبير عن ابن عبّاس قال: يرفع الله للمسلم ذرّيته و إن كانوا دونه في العمل لتقرّ بذلك عينه، ثم قرأ (ألحقنا بهم ذرّيتهم).

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: خداوند فرزندان شخص مسلمان را بالا مى برد اگرچه در عمل از او پايين تر باشد تا با اين كار چشم او را روشن سازد سپس اين آيه را خواند: «الحقنابهم ذرياتهم».

908 ـ عن عبدالله في قوله: (ألحقنا بهم ذرّيتهم) قال: الرجل يكون له القدم فيدخل الجنّة وله ذرّية فيرفعون إليه لتقرّ بهم عينه، ولم يبلغوا ذلك.

عبدالله درباره سخن خداوند: «و الحقنابهم ذرياتهم» گفت: گاهى كسى داراى ثبات قدم است ولذا به بهشت مى رود و داراى فرزندانى است كه آنان هم بالا برده مى شوند تا چشم پدران روشن شود در حالى كه آنان به آن رتبه نرسيده اند.

909 ـ اين مضمون با اندك تغييرى با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 163 )

و نيز از سوره نجم نازل شده است:

وَ النَّجْمِ اِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى ذُو مِرَّة فَاسْتَوى وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى

سوگند به ستاره چون فرود آيد كه يار شما نه گمراه شده و نه سرگشته است و از روى هوس سخن نمى گويد، بلكه آن به جز و حيى كه وحى مى شود نيست، او را فرشته نيرومند آموخته است، توانمندى كه راست ايستاد واو بر افق بالا بود.

(سوره نجم آيات 1 ـ 4)

910 ـ عن أنس قال: انقضّ كوكب على عهد رسول الله فقال النبي(ص): انظروا إلى هذا الكوكب فمن انقضّ في داره فهو الخليفة من بعدي. فنظرنا فإذاً هو انقضّ في منزل عليّ بن أبي طالب، فقال جماعة من الناس: قد غوى محمّد في حبّ عليّ فأنزل الله: (والنجم إذا هوى، ما ضلّ صاحبكم وماغوى، وماينطق عن الهوى إن هو إلاّ وحي يوحى).

انس گفت: در زمان پيامبر ستاره اى فرود آمد، پيامبر گفت: به اين ستاره نگاه كنيد، در خانه هر كس فرود آيد او خليفه من پس از من است. پس نگاه كرديم و ديديم كه در منزل علىّ بن ابى طالب(ع) فرود آمده است. گروهى از مردم گفتند: محمد در محبت على سرگشته است، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «و النجم اذا هوى ماضلّ صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الّا وحى يوحى».

911 ـ همين مضمون با تغيير اندكى با سند ديگرى از انس بن مالك نقل شده است.

912 ـ عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: كنت جالساً مع فتية من بني هاشم عند النبي صلى الله عليه وآله وسلم إذ انقضّ كوكب فقال رسول الله: من انقضّ هذا النجم في منزله فهو الوصىّ من بعدي. فقام فتية من بني هاشم فنظروا فإذا الكوكب قد انقضّ في منزل عليّ قالوا: يا رسول الله قد غويت في حبّ علي. فأنزل الله تعالى (والنجم إذا هوى ـ إلى قوله ـ وهو بالأفق الأعلى).

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: با گروهى از جوانان بنى هاشم نزد پيامبر نشسته بوديم كه ستاره اى فرود آمد، پيامبر گفت: هر كس كه اين ستاره در خانه او فرود آمده باشد او وصى من پس از من است. جمعى از جوانان بنى هاشم برخاستند و نگاه كردند ديدند كه آن ستاره در خانه على فرود آمده است. گفتند: يا رسول الله در محبت على سرگشته شده اى، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «و النجم اذا هوى ـ تا ـ بالافق الاعلى»

913 ـ 915 ـ همين مضمون با تفاوت اندكى با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

916 ـ عن ابن عباس في قول الله: (والنجم إذا هوى) قال: لمّا جمعت الأنصار لرسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سبعمائة دينار، وأتوا بها إليه فقالوا: قد جمعنا لك هذه فاقبلها منا. فأنزل الله (قل: لا أسألكم عليه) على تبليغ الرسالة والقرآن (أجراً) أي جعلا (إلا المودّة في القربى) يعني إلا حب أهل بيتي. فقال المنافقون: إنه يريد منا أن نحب أهل بيته، فأنزل الله (والنجم إذا هوى) يعني والقرآن إذا نزل نجماً نجماً على محمد (ما ضلّ صاحبكم) ما كذب محمد (وما غوى) إنما فضّل أهل بيته من قولي (وما ينطق عن الهوى) يعني فيما قاله رسول الله في فضل أهل بيته (إن هو) يعني القرآن (إلا وحي) من الله في فضل أهل بيته و محمد بوحي من الله يقول.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «و النجم اذا هوى» گفت: انصار براى پيامبر خدا هفتصد دينار جمع كردند و آن را نزد آن حضرت آوردند و گفتند: اين مبلغ را براى تو جمع كرده ايم آن را از ما بپذير، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «قل ما اسئلكم عليه اجرا» يعنى براى تبليغ رسالت و قرآن مزدى از شما نمى خواهم «الاّ المودّة فى القربى» يعنى مگر محبت خاندانم را. منافقان گفتند: او از ما مى خواهد كه اهل بيت او را دوست داشته باشيم، پس خداوند اين آيه را نازل كرد «و النجم اذا هوى» يعنى سوگند به قرآن هنگامى كه به تدريج بر محمد نازل مى شود.«ما ضلّ صاحبكم و ما غوى» يعنى محمد دروغ نمى گويد و گمراه نشده است و اهل بيت خود را از قول من برترى مى دهد «و ما ينطق عن الهوى» يعنى سخن پيامبر راجع به فضيلت اهل بيت خود از روى هواوهوس نيست «ان هو الاّ وحى يوحى»يعنى قرآن وحى از جانب خداست و محمد در فضيلت اهل بيت خود از جانب خداوند سخن مى گويد.

( 164 )

و نيز در اين سوره نازل شده است.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى

همانا اوست كه خندانيد و گريانيد.

(سوره نجم آيه 43)

917 ـ عن ابن عباس قال: أضحك علياً و حمزد و جعفراً يوم بدر من الكفار بقتلهم إيّاهم، وأبكى كفار مكة في النار حين قتلوا.

ابن عباس گفت: خداوند در روز بدر على و حمزه و جعفر را به كفار خندانيد و اين با كشتن آنان بود و كفار مكه را كه كشته شدند، در آتش گريانيد.

( 165 )

و نيز از سوره رحمن نازل كرده است:

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ فَبِأَىِّ آلاِء رَبِّكُما تُكَذِّبانِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ الْمَرْجانُ

دو دريا را روان كرد كه با هم برخورد كنند، ميان آن دو، حدّ فاصلى است كه به هم تجاوز نمى كنند، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ از آن دو، لؤلؤ و مرجان بيرون مى آمد.

(سوره رحمن آيات 19 ـ 22)

918 ـ عن الضحاك في قوله تعالى: (مرج البحرين يلتقيان) قال: علي وفاطمة، (بينهما برزخ لايبغيان) قال: النبي صلى الله عليه وآله (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان) قال: الحسن والحسين.

ضحاك درباره سخن خداوند: «مرج البحرين يلتقان» گفت: على و فاطمه «بينهما برزخ لايبغيان» پيامبر «يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسين.

919 ـ اين مضمون با سند ديگرى هم نقل شده است.

920 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (مرج البحرين يلتقيان) قال: علي وفاطمة (بينهما برزخ لايبغيان) قال: حبّ دائم لاينقطع ولاينفذ (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان) قال: الحسن والحسين.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «مرج البحرين يلتقيان» گفت: على و فاطمه «بينهما برزخ لا يبغيان» محبت دائمى كه قطع نمى شود و تمام نمى گردد «يخرج منهما اللؤلؤ المرجان» حسن و حسين.

921 ـ همين مضمون با طريق ديگرى نيز از ابن عباس نقل شده است.

922 ـ عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله(ص): إذا فقدتم الشمس فأتوا القمر، وإذا فقدتم القمر فأتوا الزهرة، فإذا فقدتم الزهرة فأتوا الفرقدين. قيل: يا رسول الله ما الشمس؟ قال: أنا. قيل: ما القمر؟ قال: علي. قيل: ما الزهرة؟ قال: فاطمة. قيل: ما الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين.

انس بن مالك گفت: پيامبر خدا فرمود: اگر آفتاب را گم كرديد، به طرف ماه برويد و اگر ماه را گم كرديد به طرف زهره برويد و اگر زهره را گم كرديد به طرف دو ستاره درخشان قطبى «فرقدان» برويد. گفتند: يا رسول الله منظور از آفتاب چيست؟ فرمود: من هستم، گفتند: منظور از ماه چيست؟ فرمود: على، گفتند: منظور از زهره چيست؟ فرمود: فاطمه، گفتند: منظور از فرقدان چيست؟ فرمود حسن و حسين.

923 ـ مضمون روايت 920 با سندهاى ديگرى از ابن عباس و ابوذر و جعفر صادق و على الرضا هم نقل شده است.

( 166 )

و نيز از سوره واقعه نازل شده است.

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ

و پيشى گيرندگان پيش گيرندگان آنان مقرّب هستند.

(سوره واقعه ايه 10)

924 ـ عن مجاهد عن ابن عباس قال: السباق ثلاثة: سبق يوشع بن نون إلى موسى، وسبق صاحب ياسين إلى عيسى وسبق علي إلى النبي(ص).

مجاهد از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: پيشى گيرندگان سه نفرند: يوشع بن نون به سوى موسى پيشى گرفت و آن شخص كه در سوره ياسين ذكر شده به سوى عيسى پيشى گرفت و على به سوى پيامبر پيشى گرفت.

925 ـ 926 ـ اين مضمون با دو سند ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.

927 ـ عن ابن عباس قال: سألت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عن قول الله: (السابقون السابقون أولئك المقربون) قال: حدّثني جبرئيل بتفسيرها قال: ذاك عليّ وشيعته إلى الجنة.

ابن عباس گفت: از پيامبر خدا درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون اولئك المقربون» پرسيدم. گفت: جبرئيل تفسير آن را به من خبر داد و گفت: آنان على و شيعيان او هستند كه به بهشت پيشى مى گيرند.

928 ـ عن السدي في قوله تعالى: (والسابقون السابقون) قال: نزلت في علي.

سدى گفت: سخن خداوند: «السابقون السابقون» درباره على نازل شده است.

929 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (والسابقون) قال: سابق هذه الأمة علي بن أبى طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون» گفت: پيشى گيرنده اين امت علىّ بن ابى طالب(ع) است.

930 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (والسابقون السابقون أولئك المقربون قال: نزلت في علي عليه السلام.

ابن عباس گفت: «السابقون السابقون اولئك المقربون» درباره على نازل شده است.

931 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى: (والسابقون السابقون) قال: يوشع بن نون إلى موسى، وشمعون بن يوحنّا إلى عيسى، وعليّ بن أبي طالب إلى النبي.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون» گفت: يوشع بن نون به موسى و شمعون بن يوحنّا به عيسى و علىّ بن ابى طالب به پيامبر.

( 167 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ

و گروهى از پيشينيان و اندكى از متأخران.

(سوره واقعه آيات 13 ـ 14)

932 ـ محمد بن فرات قال: سمعت جعفر بن محمد وسأله رجل عن هذه الآية: (ثلّة من الأولين، وقليل من الآخرين) قال: الثلة من الأولين ابن آدم المقتول، ومؤمن آل فرعون، وصاحب ياسين (وقليل من الآخرين) عليّ بن أبي طالب.

محمد بن فرات گفت: شخصى از جعفر بن محمد راجع به اين آيه پرسيد: «ثلة من الاولين و قليل من الاخرين» گفت: گروهى از پيشينيان عبارت بودند از پسر مقتول آدم و مؤمن آل فرعون و آن مردى كه در سوره ياسين ذكر شده است و اندكى از متأخران، علىّ بن ابى طالب(ع) است.

933 ـ 935 ـ اين مضمون با اندك تفاوتى با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

( 168 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَصْحابُ الْيَمينِ مآ أَصْحابُ الْيَمينِ

و ياران راست و چيست ياران راست.

(سوره واقعه آيه 27)

936 ـ قال علي بن أبي طالب: أنزلت النبوة على النبي(ص) يوم الاثنين و أسلمت غداة يوم الثلثاء فكان النبي(ص) يصلّي وأنا أصلّي عن يمينه وما معه أحد من الرجال غيري فأنزل الله (وأصحاب اليمين) إلى آخر الآية.

علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: پيامبر روز دوشنبه به پيامبرى رسيد و من صبح روز سه شنبه مسلمان شدم، پيامبر نماز مى خواند و من در طرف راست او نماز مى خواندم و از مردها كسى جز من با او نبود و خداوند نازل كرد: «اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين»

937 ـ عن عبدالله بن مسعود، قال: أوّل شيء علمته من أمر رسول الله صلى الله عليه وآله أنّي قدمت مكّة في عمومة لي وأناس من قومي نبتاع منها متاعاً، وكان في أنفسنا شراء عطر، فأرشدنا إلى العباس بن عبدالمطلب فانتهينا إليه وهو جالس إلى زمزم، فجلسنا إليه فبينا نحن عنده إذ أقبل رجل من باب الصفا، أبيض تعلوه حمرة وعليه ثوبان أبيضان، يمشي عن يمينه غلام أمرد حسن الوجه مراهق تقفوهما امرأة، ثم استقبل الركن و رفع يديه و كبّر، فقام الغلام عن يمينه و رفع يديه ثمّ كبّر، وقامت المرأة خلفهما فرفعت يديه و كبّرت فأطال القنوت.

وذكر الحديث إلى قول العباس: هذا ابن أخي محمد بن عبدالله والغلام علي بن أبى طالب، والمرأة خديجة، ما على وجه الأرض أحد يعبد الله بهذا الدين إلا هؤلاء الثلاثة.

عبدالله بن مسعود گفت: نخستين چيزى كه از كار پيامبر خدا دانستم اين بود كه همراه با عموهايم و گروهى از قبيله ام به مكه آمديم تا كالايى از آنجا بخريم و مى خواستيم عطر بخريم، ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمايى كردند نزد او رفتيم و او كنار زمزم نشسته بود، نزد او نشستيم و در آن زمان كه ما پيش او بوديم ديديم كه مردى از باب صفا آمد كه رنگ سفيد مايل به سرخ داشت و بر او دو جامه سفيد بود و از طرف راست او نوجوانى زيبا روى تازه رسيده راه مى رفت و پشت سر آنها زنى بود، آنگاه ركن را قبله قرار داد و دست هاى خود را بلند كرد و تكبير گفت و نوجوان در طرف راست او ايستاد و دست هاى خود را بلند كرد و تكبير گفت و آن زن در پشت سر آنان ايستاد و دست هاى خود را بلند كرد و تكبير گفت و او قنوت را طولانى كرد.

حديث را ذكر كرد تا رسيد به اينكه عباس گفت: اين، پسر برادر من محمد بن عبدالله است و آن نوجوان، علىّ بن ابى طالب(ع) و آن زن، خديجه است و در روى زمين جز اين سه نفر كسى خدا را با اين دين عبادت نمى كند.

( 169 )

و نيز از سوره حديد نازل شده است:

وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِه أُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونَ وَ الشُّهَدآءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ

و كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند، آنان همان راستگويان و گواهان نزد پروردگارشان هستند، براى آنان است پاداششان و نورشان.

(سوره حديد آيه 19)

938 ـ عن عبدالرحمان بن أبي ليلى عن أبيه قال: قال رسول الله(ص): الصدّيقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين، و حزقيل مؤمن آل فرعون، وعلي بن أبي طالب الثالث وهو أفضلهم.

عبدالرحمان بن ابى ليلى از پدرش نقل مى كند كه پيامبر خدا گفت: صديقان سه نفرند: حبيب نجار مؤمن آل ياسين و حزقيل مؤمن آل فرعون و علىّ بن ابى طالب (ع) سومين آنها و افضل آنهاست.

939 ـ عن ابى ليلى داود بن بلال قال: قال رسول الله صلى الله وآله وسلم: الصدّيقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين الذي قال: (يا قوم أتّبعوا المرسلين) وحزقيل مؤمن آل فرعون و هو الذي قال: (أتقتلون رجلا أن يقول ربّي الله، وقد جاءكم بالبيّنات من ربّكم) و علىّ بن أبي طالب الثالث و هو أفضلهم.

ابوليلى داود بن بلال گفت: پيامبر فرمود: صديقان سه نفرند: حبيب نجار مؤمن آل ياسين كه گفت: «يا قوم اتبعوا المرسلين = اى قوم من از پيامبران پيروى كنيد» و حزقيل مؤمن آل فرعون و او كسى است كه گفت: «اتقتلون رجلا ان يقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم = آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد: پروردگار من الله است و از جانب پروردگارشان حجت هايى آورده اند» و علىّ بن ابى طالب(ع) كه سومين وبهترين آنهاست.

940 ـ 942 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

( 170 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِه وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِه وَ يَغْفِرْ لَكُمْ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد و به پيامبر او ايمان بياوريد تا از رحمت خود دوچندان به شما بدهد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن راه برويد و شما را بيامرزد و خدا آمرزنده مهربان است.

(سوره حديد آيه 27)

943 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (يؤتكم كفلين من رحمة) قال: الحسن و الحسين (ويجعل لكم نوراً تمشون به) قال: علىّ بن أبي طالب عليهم السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «يؤتكم كفلين من رحمته» گفت: حسن و حسين «ويجعل لكم نورا تمشون به» علىّ بن ابى طالب(ع).

944 ـ همين مضمون با سند ديگرى از جابربن عبدالله نيز نقل شده است.

945 ـ عن أبي جعفر في قوله (يؤتكم كفلين من رحمته) قال: الحسن و الحسين (ويجعل لكم نوراً تمشون به) قال: إمام عدل تأتمون به، علي بن أبي طالب عليهم السلام.

ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «يؤتكم كفلين من رحمته» گفت: حسن و حسين «ويجعل لكم نورا تمشون به» گفت: امام عادلى كه او را پيشواى خود قرار دهيد، علىّ بن ابى طالب.

946 ـ عن أبي جعفر في قوله تعالى (يا أيّها الذين آمنوا اتّقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمة ويجعل لكم نوراً تمشون به) قال: من تمسك بولاية علي فله نور.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «ويجعل لكم نورا تمشون به» گفت: هر كس به ولايت على تمسك كند، براى او نور است.

947 ـ أبا سعيد الخدري يقول: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: أما والله لايحبّ أهلى بيتي عبد إلاّ أعطاه الله عزّوجلّ نوراً حتّى يرد علىّ الحوض، ولايبغض أهل بيتي عبد إلا احتجب الله عنه يوم القيامة.

ابوسعيد خدرى گفت: پيامبر خدا فرمود: آگاه باشيد كه به خدا سوگند هيچ كس اهل بيت مرا دوست نمى دارد مگر اينكه خداوند نورى به او مى دهد تا وقتى كه در حوض كوثر بر من وارد شود; و هيچ كس اهل بيت مرا دشمن نمى دارد مگر اينكه خداوند در روز قيامت از او دورى مى كند.

948 ـ عن الزهري عن سالم عن أبيه قال: قال لي رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم: أكثركم نوراً يوم القيامة أكثركم حبّاً لآل محمد (ص).

زهرى از سالم و او از پدرش نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا به من فرمود: در روز قيامت كسى از شما نور بيشترى خواهد داشت كه محبت بيشترى به آل محمد داشته باشد.

( 171 )

و نيز در سوره مجادله نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَاِنْ لَمْ تَجِدُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقات

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد پيش از نجواى خود صدقه بدهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است، پس اگر نيافتيد، همانا خداوند آمرزنده مهربان است. آيا از اينكه پيش از نجواى خود صدقه بدهيد، از فقر ترسيديد؟

(سوره مجادله آيات 13 ـ 14)

949 ـ عن مجاهد قال: نهوا منجات النبي (ص) حتّى يتصدّقوا فلم يناجه إلاّ علىّ بن أبي طالب قدّم ديناراً فتصدّق به ثم أنزلت الرخصة في ذلك.

مجاهد گفت: مسلمانان از اينكه با پيامبر نجوا كند (در گوشى صحبت كنند) نهى شدند مگر اينكه صدقه بدهند، پس هيچ كس با پيامبر نجوا نكرد مگر علىّ بن ابى طالب(ع) كه پيش از آن يك دينار صدقه داد; تا اينكه رخصت اين كار داده شد.

950 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز از مجاهد نقل شده است.

951 ـ عن مجاهد أن عليّا قال إن في القرآن لآية ما عمل بها غيري قبلي ولا بعدي وهي آية النجوى قال: كان لي دينار فبعته بعشرة دراهم فكلما أردت أن أناجي النبىّ تصدّقت بدرهم منه ثم نسخت.

مجاهد گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: در قرآن آيه اى است كه جز من هيچ كس به آن عمل نكرده، نه پيش از من و نه پس از من و آن آيه «نجوا» است، مى گويد: دينارى داشتم آن را به ده درهم فروختم، هر وقت كه مى خواستم با پيامبر نجوا كنم درهمى از آن را صدقه مى دادم تا اينكه اين حكم برداشته شد.

952 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

953 ـ عن علىّ بن علقمة الأنماري عن علىّ قال: لمّا تصدّقت على رجل بدينار فنزلت: (إذا ناجيتم الرسول) دعاني رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال: ماذا تقول؟ قلت: تصدّقت بدينار أو درهم أو حبّة من شعير .فقال: إنّك لزهيد.قال: بي خففّ عن هذه الأمّة.

علىّ بن علقمه گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: چون به مردى يك دينار صدقه دادم اين آيه نازل شد: «اذا ناجيتم الرسول» پيامبر مرا خواند و گفت: چه مى گويى؟ گفتم: دينارى يا درهمى يا دانه جوى. گفت: تو زاهد هستى. على مى گويد: خداوند به وسيله من به اين امت تخفيف داد.

954 ـ عن على بن علقمه عن علىّ بن أبي طالب قال: لمّا نزلت (إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقة) قال رسول الله صلى الله عيله وآله: ما تقول؟ أيكفي دينار؟ قلت: لا يطيقونه. قال: فكم؟ قلت: شعيرة قال :إنّك لزهيد. فنزلب (أأشفقتم أن تقدّموا بين يدي نجواكم صدقات) الآية، قال علىّ: فبي خففّ عن هذه الأمة، فلم تنزل في أحد قبلي ولاتنزل في أحد بعدي.

علىّ بن علقمه گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: چون آيه «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه» نازل شد، پيامبر به من گفت: چه مى گويى آيا يك دينار كافى است؟ گفتم: طاقت آن را ندارند. گفت: پس چقدر؟ گفتم: يك جو. گفت: تو زاهد هستى، پس نازل شد: «أأشفقتم آن تقدموا بين يدى نجواكم صدقة» على مى گويد: به وسيله من به اين امت تخفيف داده شد و اين آيه جز من درباره هيچ كس نه پيش از من و نه پس از من نازل نشده است.

955 ـ 957 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز از علىّ بن علقمه نقل شده است.

958 ـ عن السدي في قوله تعالى (إذا ناجيتم الرسول) إلى آخر الآية، قال: حدثني عبد خير عن علىّ قال: كنت أوّل من ناجاه، كان عندي دينار فصرفته بعشرة دراهم فكلمت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عشر مرّات كلّما أردت أن أناجيه تَصَدّقْت بدرهم فشقّ ذلك على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال المنافقون: ما يألو ما ينجش لا بن عمّه قال: فنسختها (أأشفقتم أن تقدّموا بين يدي نجواكم صدقات) إلى آخر الآية، قال: فكنت أوّل من عمل بهذه الآية، وآخر من عمل بها، ما أحد عمل بها قبلي ولا بعدي.

سدّى درباره سخن خداوند: «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة» گفت: عبد خير از على نقل مى كند كه گفت: من نخستين كسى بودم كه با پيامبر نجوا كردم. دينارى داشتم آن را تبديل به ده درهم كردم و با پيامبر ده مرتبه صحبت كردم، هر وقت كه مى خواستم با او نجوا كنم، درهمى صدقه مى دادم، اين كار بر اصحاب پيامبر گران آمد و منافقان گفتند: او را چه شده كه درباره پسر عمويش كم نمى گذارد. مى گويد: اين حكم را آيه: «أأشفقتم آن تقدموا بين يدى نجواكم صدقة» نسخ كرد. مى گويد: من نخستين كسى بودم كه به اين آيه عمل كرد و آخرين كس نيز بودم، هيچ كس نه پيش از من و نه بعد از من به اين آيه عمل نكرد.

959 ـ عن مجاهد قال: قال علىّ: إنّ في القرآن آية لم يعمل بها أحد قبلي ولا يعمل به أحد بعدي، كان لي دينار فبعته بعشرة دراهم فكنت إذا ناجيت النبي صلى الله عليه و آله وسلم تصدّقت بدرهم منه حتّى نفدت، ثمّ تلا (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقة) الآية.

مجاهد از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: در قرآن آيه اى است كه هيچ كس نه پيش از من و نه بعد از من به آن عمل نكرده است، دينارى داشتم آن را به ده درهم فروختم و هرگاه كه با پيامبر نجوا مى كردم يك درهم صدقه مى دادم تا اينكه تمام شد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه»

960 ـ همين مضمون با تغيير اندكى با سند ديگرى از مجاهد نقل شده است.

961 ـ عن مجاهد قال: نزلت في القرآن آية ماعمل بها أحد إلاّ علىّ بن أبي طالب حتى نسخت (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقة) قال: فناجى رسول الله صلى الله عليه و آله وقدّم ديناراً.

مجاهد گفت: در قرآن آيه اى نازل شده كه هيچ كس به آن عمل نكرده جز علىّ بن ابى طالب، تا اينكه نسخ شد: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه» گفت: على با پيامبر نجوا كرد و يك دينار صدقه داد.

962 ـ عن مجاهد قال: قال علىّ: إنّ في كتاب الله لآية ما عمل بها أحد قبلي ولا يعمل بها أحد بعدي و هي آية النجوى، (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين نجواكم صدقة) قال: كان عندي دينار فبعته بعشرة دراهم فكنت كلما ناجيت الرسول قدّمت بين يدي نجواي درهماً قال: ثم نسخت فلم يعمل بها أحد قبلي قال: (أأشفقتم) إلى آخر الآية.

مجاهد گفت: على گفت: در كتاب خدا آيه اى است كه هيچ كس نه پيش از من و نه بعد از من به آن عمل نكرده است و آن آيه نجوى است: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه» گفت: يك دينار نزد من بود آن را به ده درهم فروختم و هر وقت با پيامبر نجوا مى كردم پيش از آن، يك درهم صدقه مى دادم. گفت: سپس اين آيه نسخ شد و كسى پيش از من به آن عمل نكرده بود: «أأشفقتم ان تقدموا»

963 ـ اين مضمون با سند ديگرى نيز از مجاهد نقل شده است.

964 ـ عن ابن عباس قال في قوله: (إذا ناجيتم الرسول) إلى آخر الآية: بلغنا أنّ رجلا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله كان أوّل من فعل ذلك، وهو علي بن أبي طالب قدّم ديناراً في عشر كلمات كلّمهن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فأما سائر الناس فلم يفعلوا وشقّ عليهم أن يعتزلوا رسول الله وكلامه وبخلوا أن يقدّموا صدقاتهم.

ابن عباس درباره آيه: «اذا ناجيتم الرسول» گفت: به ما رسيده است كه مردى از اصحاب پيامبر نخستين كسى بود كه به اين آيه عمل كرد و او علىّ بن ابى طالب (ع) بود كه دينارى داد و ده بار با پيامبر سخن گفت، ولى ديگران اين كار را نكردند و به آنان گران بود كه از پيامبر و كلام او دورى كنند و از اينكه صدقه بدهند بخل مىورزيدند.

965 ـ مضمون روايت 960 با اندك تفاوتى با سند ديگرى از مجاهد نقل شده است.

966 ـ عن أبي أيّوب الأنصاري قال: نزلت هذه الآية في علىّ (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقة) إنّ عليّاً ناجى النبي (ص) عشر نجوات، يتصدّق في كلّ نجوة بدينار.

ابوايّوب انصارى گفت: اين آيه: «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه» درباره على نازل شده است، على ده بار با پيامبر نجوا كرد و در هر نجوايى دينارى صدقه مى داد.

967 ـ عن جابر قال: إن رسول الله انتجى علياً في غزوة الطائف يوماً فقالوا: قد طالت مناجاتك منذ اليوم مع علي. فقال: ما أنا انتجيته ولكن الله انتجاه.

جابر گفت: پيامبر خدا در جنگ طائف روزى با على صحبت خصوصى و نجوا كرد، گفتند: صحبت خصوصى شما امروز طول كشيد، گفت: من با او نجوا نمى كردم بلكه خدا با او نجوا مى كرد.(5)

968 ـ 969 ـ اين مضمون با اسناد ديگرى هم نقل شده است.

( 172 )

و نيز در اين سوره نازل شده است.

لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ يُوآدُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبآءَهُمْ أَوْ أَبْنآءَهُمْ أَوْ اِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْيِمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ

قومى را نيابى كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و كسانى را دوست بدارد كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا قبيله آنان باشد، اينانند كه (خدا) در دل هايشان ايمان را نوشته و آنان را با روحى از خود تأييد كرده است.

(سوره مجادله آيه 22)

970 ـ عن جعفربن محمد، عن أبيه في قوله تعالى: (لا تجد قوماً يؤمنون بالله واليوم الآخر) إلى آخر القصة، قال: نزلت في علىّ بن أبي طالب.

جعفر بن محمد از پدرش نقل مى كند كه آيه: «لاتجد قوماً يؤمنون بالله و اليوم الاخر» درباره علىّ بن ابى طالب(ع) نازل شده است.

971 ـ عن علىّ بن محمد بن بشر; قال: كنت عند محمد بن علىّ جالساًإذا جاء راكب أناخ بعيره ثمّ أقبل حتى دفع إليه كتاباً، فلما قرأه قال: ما يريد منا المهلّب فوالله ما عندنا اليوم من دنيا، ولا لنا من سلطان. فقال: جعلني الله فداك إنّه من أراد الدنيا والآخرة فهو عندكم أهل البيت. قال: ما شاء الله أما إنه من أحبّنا في الله نفعه الله بحبّنا ومن أحبّنا لغير الله فإنّ الله يقضي في الأمور ما يشاء إنمّا حبّنا أهل البيت شيء يكتبه الله في قلب العبد، فمن كتبه الله في قلبه لم يسطع أحد أن يمحوه، أما سمعت الله يقول: (أولئك كتب في قلوبهم الإِيمان وأيديهم بروح منه) إلى آخر الآية ،فحبّنا أهل البيت من أصل الإِيمان.

علىّ بن محمد بن بشر گفت: نزد محمد بن على نشسته بودم كه شتر سوارى آمد و شتر خود را خوابانيد و وارد شد و نامه اى را به او داد، وقتى آن نامه راخواند، گفت: مهلب از ما چه مى خواهد؟ امروز نزد ما دنيا و حكومت نيست، او گفت: خدا مرا فداى تو كند، هر كس دنيا و آخرت را بخواهد، آن نزد شما اهل بيت است، گفت: آنچه خدا بخواهد ولى هر كس به خاطر خدا دوست داشته باشد، خداوند او را به سبب دوستى با ما سود مى دهد و اگر كسى ما را به خاطر غير خدا دوست داشته باشد، خدا آنچه را كه بخواهد در كارها انجام مى دهد. همانا محبت ما اهل بيت چيزى است كه خداوند در دل بنده مى نويسد، پس هر كس كه خدا محبت ما را در دل او نوشته است، كسى نمى تواند آن را از بين ببرد، آيا سخن خدا را نشنيده اى: «اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» دوستى ما اهل بيت همان ايمان است.

( 173 )

و نيز از سوره حشر نازل شده است.

ويُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْكانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ

و ديگران را برخود مقدم مى دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند.

(سوره حشر آيه 9)

972 ـ عن أبي هريرة قال: إنّ رجلا جاء إلى النبي صلى الله عليه وآله وسلم فشكا إليه الجوع فبعث إلى بيوت أزواجه فقلن ما عندنا إلاّ الماء فقال (ص): من لهذا الليلة؟ فقال علىّ: أنا يا رسول الله. فأتى فاطمة فأعلمها فقالت :ما عندنا إلاّ قوت الصبية، ولكنّا نؤثر به ضيفنا فقال علىّ: نوّمي الصبية، و أنا أطفىء السراج للضيف .ففعلت وعَشوا الضيف فلمّا أصبح أنزل الله فيهم هذه الآية: (ويؤثرون على أنفسهم) الآية.

ابو هريره گفت: مردى نزد پيامبر آمد و از گرسنگى شكايت كرد پيامبر به خانه هاى همسرانش كسى فرستاد و آنان گفتند: جز آب چيزى نداريم، پيامبر گفت: چه كسى اين مرد را امشب ميهمان مى كند؟ على گفت: من يا رسول الله، پس نزد فاطمه آمد و او را باخبر كرد، او گفت: نزد ما جز غذاى بچه ها چيزى نيست، ولى ما آن را به مهمانمان مى دهيم، على گفت: بچه ها را بخوابان و من چراغ را براى مهمان خاموش مى كنم، فاطمه چنين كرد و به مهمان غذا دادند، چون صبح شد خداوند درباره آنان اين آيه را نازل كرد: «ويؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة»

973 ـ عن ابن عباس في قول الله: (ويؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة) قال: نزلت في علىّ وفاطمة والحسن و الحسين عليهم السلام.

ابن عباس: درباره سخن خداوند: «و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه» گفت: راجع به على و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

( 174 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ جآءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِخِْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالاْيَِمانِ وَ لا تَجْعَلْ فى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنآ اِنَّكَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ

و كسانى كه پس از آنان آمدند مى گويند: پروردگار را ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفته اند بيامرز و در دل هاى ما كينه اى براى مؤمنان قرار مده، پروردگارا تو مهربان و بخشنده اى.

(سوره حشر آيه 10)

974 ـ عن سلمة بن الأكوع قال: بينما النبي ببقيع الغرقد وعليّ معه فحضرت الصلاة، فمرّ به جعفر فقال النبي (ص): يا جعفر صلّ جناح أخيك. فصلّى النبي بعليّ وجعفر، فلمّا انفتل من صلاته قال: يا جعفر هذا جبرئيل يخبرني عن ربّ العالمين أنّه صيّر لك جناحين أخضرين مفصصين بالزبرجد والياقوت تغدو وتروح حيث تشاء. قال علىّ: فقلت: يا رسول الله هذا لجعفر فمالي؟ قال النبي (ص): يا علىّ أو ما علمت أنّ الله عزّوجلّ خلق خلقاً من أمّتي يستغفرون لك إلى يوم القيمامة؟ قال علىّ: ومن هم يا رسول الله؟ قال: قول الله عزّوجلّ في كتابه المنزل علىّ: (والذين جاؤا من بعدهم يقولون: ربّنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان، ولا تجعل في قلوبنا غلاًّ للذين آمنوا ربّنا إنّك رؤف رحيم) فهل سبقك إلى الإِيمان أحد يا علىّ؟

سلمة بن اكوع گفت: پيامبر در بقيع بود و على نيز همراه او بود وقت نماز رسيد و جعفر نيز از آنجا عبور مى كرد، پيامبر گفت: اى جعفر در كنار برادرت نماز بخوان، پس پيامبر با على و جعفر نماز خواند و چون از نماز فارغ شد گفت: اى جعفر اين جبرئيل است و از سوى پروردگار جهانيان خبر مى دهد كه براى تو دو بال سبز با نگين هاى زبرجد و ياقوت قرار داده شده كه صبح و شام به هركجا كه بخواهى پرواز كنى.

على مى گويد: گفتم: يا رسول الله اين براى جعفر است، پس براى من چيست؟ پيامبر گفت: يا على آيا نمى دانى كه خداوند گروهى از امت مرا آفريده كه تا روز قيامت براى تو استغفار مى كنند؟ على گفت: آنان چه كسانى هستند يا رسول الله؟ پيامبر گفت: سخن خداوند در كتابش كه بر من نازل شده: «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لا خواننا الذين سبقونا بالايمان» يا على آيا كسى در ايمان بر تو پيشى گرفته؟

975 ـ عن عكرمة عن ابن عباس قال: فرض الله الاستغفار لعلي في القرآن على كل مسلم قال: وهو قوله: (يقولون: ربنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان) وهو السابق.

عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: خداوند در قرآن، استغفار كردن به على را به هر مسلمانى واجب كرده است و آن مضمونِ سخن خداوند است: «يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان» و على سابق بود.

976 ـ عن عبدالله بن عباس قال: كنت مع عليّ بن أبي طالب فمرّ بقوم يدعون فقال: أدعوا لي فإنه أمرتم بالدعاء لي، قال الله عزوجل: (والذين جاؤا من بعدهم يقولون: ربنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان) وأنا أول المؤمنين إيماناً.

عبدالله بن عباس گفت: با علىّ بن ابى طالب(ع) بودم كه بر گروهى عبور كرد كه دعا مى كردند، پس گفت: بر من دعا كنيد چون به شما فرمان داده شده كه بر من دعا كنيد، خداوند مى فرمايد: «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان» ومن نخستين كس از مؤمنان هستم كه ايمان آورده ام.

( 175 )

و نيز در سوره صف نازل شده است:

اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِه صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ

خداوند كسانى را كه در راه او پيكار مى كنند دوست دارد گويا كه آنان بنايى آهنين هستند.

(سوره صف آيه 4)

977 ـ عن ضحاك عن ابن عباس في قوله تعالى: (إنّ الله يحبّ الذين يقاتلون في سبيله صفّاً كأنّهم بنيان مرصوص) أنّه قيل له: من هؤلاء؟ قال: حمزة أسد الله وأسد رسوله وعليّ بن أبي طالب وعبيدة بن الحارث والمقداد بن الأسود.

ضحاك از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «انّ الله يحبّ الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص» از او پرسيده شد كه آنان چه كسانى هستند؟ او گفت: حمزه شير خدا و شير پيامبرش و علىّ بن ابى طالب(ع) و عبيدة بن حارث و مقداد بن اسود.

978 ـ عن ابن عباس قال: كان علىّ إذا صفّ في القتال كأنّه بنيان مرصوص فأنزل الله تعالى هذه الآية.

ابن عباس گفت: وقتى على در صف جنگ بود مانند بنايى آهنين بود و خدا اين آيه را نازل كرد.

979 ـ عن أبي صالح، عن ابن عباس في قوله جلّوعزّ: (إنّ الله يحبّ الذين يقالون في سبيله صفّاً) قال: نزل في علي وحمزة وعبيدة وسهل بن حنيف، والحارث بن الصمّة و أبي دجانة.

ابو صالح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: سخن خداوند: «ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا» درباره على و حمزه و عبيده و سهل بن حنيف و حارث بن صمه و ابودجانه نازل شده است.

( 176 )

و نيز در سوره جمعه نازل شده است:

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

وبه آنان كتاب و حكمت ياد مى داد.

(سوره جمعه آيه 2)

980 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (هو الذي بعث في الأميّين رسولا منهم يعلّمهم الكتاب والحكمة) الآية، قال: الكتاب القرآن، والحكمة ولاية علي بن أبي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «يعلمهم الكتاب والحكمة» گفت: منظور از كتاب قرآن و منظور از حكمت ولايت علىّ بن ابى طالب(ع) است.

( 177 )

و نيز در سوره تحريم نازل شده است:

وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلاِئكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ

و اگر شما دو نفر بر ضد او همدستى كنيد، همانا خداوند ياور اوست و جبرئيل و شايسته ترينِ مؤمنان، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

(سوره تحريم آيه 4)

981 ـ عن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في قول الله: (وصالح المؤمنين) قال: هو علىّ بن أبي طالب.

علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: رسول خدا درباره سخن خداوند: «وصالح المؤمنين» گفت: او علىّ بن ابى طالب(ع) است.(6)

982 ـ عن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمد، عن أبيه موسى عن أبيه عن جدّه قال: قال: رسول الله في قوله تعالى: (وصالح المؤمنين) قال: صالح المؤمنين علي بن أبي طالب.

علىّ بن موسى بن جعفر از پدران خود نقل مى كند كه پيامبر خدا راجع به سخن خداوند: «وصالح المؤمنين» گفت: صالح مؤمنان علىّ بن ابى طالب است.

983 ـ 988 ـ اين مضمون با چند سند ديگر نيز روايت شده است.

989 ـ عن عمّار بن ياسر قال: سمعت علىّ بن أبي طالب يقول: دعاني رسول الله فقال: ألا أبشّرك؟ قلت بلى يا رسول الله، وما زلت مبشّراً بالخير. قال: قد أنزل الله فيك قرآناً. قلت: وما هو يا رسول الله؟ قال: قرنت بجبرئيل ثمّ قرأ (وجبريل وصالح المؤمنين) فأنت والمؤمنون من بني أبيك الصالحون.

عمار ياسر گفت: از علىّ بن ابى طالب شنيدم كه مى گفت: رسول خدا مرا خواند و گفت: آيا مژده اى به تو بدهم؟ گفتم: آرى يا رسول الله و من همواره با نيكى مژده داده شده ام، گفت: خداوند درباره تو قرآنى فرستاده است، گفتم: آن چيست يا رسول الله؟ گفت: با جبرئيل هم رديف شده اى، آنگاه قرائت كرد: «وجبريل و صالح المؤمنين» تو و مؤمنان از فرزندان پدرت، همان صالحان هستيد.

990 ـ عن حذيفة قال: دخلت على النبي (ص) فقال: وصالح المؤمنين علىّ بن أبي طالب.

حذيفه گفت: بر پيامبر وارد شدم گفت: صالح المؤمنين علىّ بن ابى طالب(ع) است.

991 ـ 994 ـ اين مضمون باچند سند ديگر نيز از ابن عباس و سدى و مجاهد و ابن سيرين و ابوجعفر نقل شده است.

995 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (وإن تظاهرا عليه) قال: نزلت في عائشة وحفصة، وقوله (فإن الله هو مولاه وجبريل) نزلت في رسول الله خاصة وقوله: (وصالح المؤمنين) نزلت في علي خاصة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «وان تظاهرا عليه = و اگر شما دو نفر بر ضد او دست به هم دهيد» گفت: راجع به عايشه و حفصه نازل شده و «فان الله هو مولاه و جبريل» درخصوص رسول الله نازل شده و «صالح المؤمنين» در خصوص على نازل شده است.

996 ـ عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر قال: لقد عرّف رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم علياً أصحابه مرّتين، أمّا مرّة حيث قال: من كنت مولاه فعلىّ مولاه، وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية: (فإنّ الله هو مولاه) الآية، أخذ رسول الله بيد علىّ فقال: أيّها الناس هذا صالح المؤمنين.

سدير صيرفى از ابوجعفر نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا علىّ بن ابى طالب (ع) را دوبار به اصحاب خود معرفى كرد، يك بار هنگامى كه گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست و بار ديگر هنگامى بود كه اين آيه نازل شد: «فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين» پيامبر دست على را گرفت و گفت: اى مردم شايسته ترينِ مؤمنان اين است.

( 178 )

و نيز در سوره ملك نازل شده است:

فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سيئَتْ وُجُوهُ الَّذينَ كَفَرُوا

هنگامى كه آن را نزديك ببينند صورت كافران زشت مى شود

(سوره ملك آيه 27)

997 ـ عن الأعمش في قوله تعالى: (فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا) قال: لمّا رأوا ما لعلىّ بن .بي طالب عندالله من الزلفى سيئت وجوه الذين كفروا.

اعمش راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا» گفت: هنگامى كه آن مقام قربى را كه علىّ بن ابى طالب(ع) نزد خدا دارد مى بينند صورت كافران زشت مى شود.

998 ـ عن أبي جعفر محمد بن علي في قوله تعالى: (فلمّا رأوه زلفة) قال: فلما رأوا مكان علىّ من النبي (سيئت وجوه الذين كفروا) يعني الذين كذّبوا بفضله.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» گفت: چون مقام و منزلت على را نزد پيامبر ديدند صورت هاى كافران زشت شد، يعنى كسانى كه فضل او را تكذيب مى كردند.

999 ـ عن المغيرة، قال: سمعت أبا جعفر يقول في قوله تعالى (فلمّا رأوه زلفة): لمّا رأوا عليّاً عند الحوض مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم (سيئت وجوه الذين كفروا).

مغيره گفت: شنيدم كه ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» گفت: چون على را نزد حوض همراه پيامبر خدا ببينند صورت هاى كافران زشت مى شود.

1000 ـ داود بن سرحان قال: سألت جعفر بن محمد، عن قوله تعالى: (فلما رأوه زلفة) قال: هو عليّ بن أبي طالب اذا رأوا منزلته ومكانه من الله أكلوا أكفّهم على ما فرّطوا فيولايته.

داود بن سرحان گفت: از جعفر بن محمد راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» پرسيدم گفت: او علىّ بن ابى طالب(ع) است، وقتى مقام و منزلت او را نزد خدا مى بينند، به خاطر كوتاهى كه در دوستى با او كرده اند، دستان خود را مى خورند.

1001 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز روايت شده است.

( 179 )

و نيز در سوره قلم نازل شده است:

وَ اِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُون وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ

و همانا براى تو پاداشى قطع نشدنى است و همانا تو بر خُلق بزرگى هستى و بزودى تو مى بينى و آنان نيز مى بينند كه كدام يك از شما فريب خورده است.

(سوره قلم آيات 2ـ4)

1002 ـ عن كعب بن عجرة وعبدالله بن مسعود، قالا: قال النبي وقد سئل عن علىّ فقال: علىّ أقدمكم إسلاماً وأوفركم إيماناً وأكثركم علماً وأرجحكم حلماً وأشدّكم في الله غضباً، علّمته علمي واستودعته سرّي ووكّلته بشأني فهو خليفتي في أهلي و أميني في أمتي. فقال بعض فريش: لقد فتن علىّ رسول الله حتّى ما يرى به شيئاً! فأنزل الله تعالى (فستبصر ويبصرون بأيّكم المفتون).

كعب و عبدالله بن مسعود گفتند: از پيامبر درباره على پرسيده شد، گفت: على با سابقه ترين شما در اسلام و فراوان ترين شما در ايمان و بيشترين شما در علم و برترين شما در حلم و شديدترين شما از نظر غضب براى خداست، علم خودم را به او تعليم كرده ام و سرّ خود را به او سپرده ام و در كارم او را وكيل كرده ام، او جانشين من در خانواده ام و امين من در امتم مى باشد.

بعضى از قريش گفتند: على، رسول خدا را فريب داده تا جايى كه چيزى در او نمى بيند، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «فستبصر و يبصرون بايكم المفتون»

1003 ـ عن عبدالله بن مسعود، قال: غدوت إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فدخلت المسجد والناس أجفل ما كانوا كأنّ على رؤسهم الطير، إذ أقبل علىّ بن أبي طالب حتّى سلّم على النبىّ صلى الله عليه وآله وسلم فتغامز به بعض من كان عنده، فنظر إليهم النبي صلى الله عليه وآله فقال: ألا تسألوني عن أفضلكم؟ قالوا: بلى. قال:

أفضلكم علىّ بن أبي طالب أقدمكم إسلاماً وأوفركم إيماناً وأكثركم علماً وأرجحكم حلماً وأشدّكم لله غضباً وأشدّكم نكايةً في العدّو، فهو عبدالله و أخو رسوله; فقد علّمته علمي واستودعته سرّي وهو أميني على أمّتي.

فقال بعض من حضر: لقد افتتن علىّ رسول الله حتّى لايرى به شيئاً! فأنزل الله: (فستبصر ويبصرون بأيّكم المفتون).

عبدالله بن مسعود گفت: صبحگاهى نزد پيامبر خدا رفتم و وارد مسجد شدم و مردم به سرعت مى رفتند گويا كه پرنده بر سرشان نشسته، در اين حال على آمد و به پيامبر سلام كرد، بعضى از كسانى كه آنجا بودند با چشم به او اشاره كردند، پيامبر به آنان نگاه كرد و گفت:

آيا از من نمى پرسيد كه با فضيلت ترين شما كيست؟ گفتند: آرى. گفت: با فضيلت ترين شما على است كه با سابقه ترين شما در اسلام و فراوان ترين شما در ايمان و بيشترين شما در علم و برترين شما در حلم و شديدترين شما از نظر غضب براى خدا و شديدترين شما از نظر دشمن ستيزى است، او بنده خدا و برادر رسول خداست، علم خودم را به او آموخته ام و سرّ خودم را به او سپرده ام و او امين من بر امتم است.

بعضى از كسانى كه حاضر بودند گفتند: على پيامبر خدا را فريب داده تا جايى كه در او چيزى نمى بيند، پس اين آيه نازل شد: «فستبصر و يبصرون بايكم المفتون»

1004 ـ عن جعفر بن محمد الخزاعي عن أبيه قال: سمعت أبا عبدالله يقول: نزل (وإنّ لك لأجراً غير ممنون) في تبليغك في علىّ ما بلّغت. وساقها إلى أن بلغ إلى قوله (بأيّكم المفتون).

جعفر بن محمد خزاعى از پدرش نقل مى كند كه از ابوعبدالله شنيدم كه درباره آيه: «وان لك لاجرا غير ممنون = همانا براى تو پاداشى قطع ناشدنى است» مى گفت: يعنى در تبليغ تو درباره على آنچه را كه تبليغ كرده اى، و ادامه داد تا رسيد به سخن خداوند: «بايكم المفتون»

1005 ـ عن جابر قال: قال أبوجعفر: قال رسول الله (ص) كذب يا علىّ من زعم أنه يحبّني ويبغضك. فقال رجل من المنافقين: لقد فتن رسول الله بهذا الغلام. فأنزل الله (فستبصر ويبصرون بأيّكم المفتون).

جابر گفت: ابوجعفر نقل مى كند كه پيامبر خدا گفت: يا على كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد در حالى كه تو را دشمن بدارد، دروغ گفته است. بعضى از منافقان گفتند: پيامبر خدا فريفته اين جوان شده است، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «فستبصر و يبصرون بايكم المفتون»

( 180 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبيلِه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ

همانا پروردگار تو داناتر است به كسى كه از راه او گمراه شده و او داناتر است به هدايت شدگان.

(سوره قلم آيه 6)

1006 ـ عن الضحاك بن مزاحم قال:لمّا رأت قريش تقديم النبي صلى الله عليه وآله وسلم عليّاً وإعظامه له، نالوا من علىّ وقالوا: قد افتتن به محمّد صلى الله عليه وآله وسلم. فأنزل الله تعالى (ن والقلم وما يسطرون) هذا قسم أقسم الله به، (ما أنت) يا محمّد بنعمة ربك بمجنون، و إنّك لعلى خلق عظيم) يعني القرآن وساق الكلام إلى قوله: «إنّ ربّك هو أعلم بمن ضلّ عن سبيله) وهم النفر الذين قالوا ما قالوا (وهو أعلم بالهتدين) يعني علىّ بن أبي طالب. و رواه طاووس عن الإِمام الباقر عليه السلام ولأبي نواس:

واليت آل محمد و هو السبيل الى الهداية *** وبرئت من اعدائهم و هو النهاية فى الكفاية

ضحاك بن مزاحم گفت: چون قريش ديدند كه پيامبر خدا على را جلو مى اندازد و او را گرامى مى دارد، درباره على بد گويى كردند و گفتند: محمد به وسيله او فريب خورده است. پس خداوند نازل كرد: «ن و القلم و مايسطرون = سوگند به قلم و آنچه مى نويسند» اين سوگندى است كه خداوند ياد مى كند «ما انت بنعمة ربك بمجنون و انك لعلى خلق عظيم = تو با نعمت خدا مجنون نيستى و تو اخلاق بزرگى دارى» منظور از نعمت قرآن است، تا مى رسد به اينجا «ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله = پروردگارت به كسى كه از راه او گمراه شده داناتر است» و آنان همان كسانى بودند كه آن سخنان را گفتند: «وهو اعلم بالمهتدين» يعنى علىّ بن ابى طالب .اين روايت را طاووس از امام باقر هم روايت كرده است و ابونواس در اين باره چنين سروده:

آل محمد را دوست مى دارم و اين دوست داشتن راه هدايت است و از دشمنان آنان بى زارى مى كنم و اين آخرين حد كفايت است.

( 181 )

و نيز در سوره حاقه نازل شده است:

وَ تَعِيَهآ أُذُنٌ واعِيَةٌ

و بشنود آن را گوشى شنوا.

(سوره حاقه آيه 12)

1007 ـ أبو الدنيا الأشجّ المعمّر قال: سمعت علىّ بن أبي طالب يقول: لمّا نزلت (وتعيها أذن واعية) قال لي رسول الله (ص) سألت الله أن يجعلها أذنك يا علىّ.

ابوالدنيا اشجّ گفت: از علىّ بن ابى طالب(ع) شنيدم كه مى گفت: چون آيه «وتعيها اذن واعيه» نازل شد، پيامبر به من گفت: يا على از خدا خواسته ام كه گوش تو را چنين كند.

1008 ـ عن زِرّ بن حبيش عن علىّ بن أبي طالب قال: ضمّني رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم إليه وقال: أمرني ربّي أن أدنيك ولا أقصيك وأن تمسع تعي وحقّ على الله أن تعي فنزلت (وتعيها أذن واعية).

زرّبن حبيش از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا مرا به خود چسبانيد و گفت: پروردگارم به من دستور داده كه به تو نزديك باشم و از تو دور نشوم و تو بشنوى و گوش فرا دهى و شايسته است بر خدا كه تو گوش فرا دهى. پس اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه»

1009 ـ محمد عن أبيه عمر، عن أبيه علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: إنّ الله أمرني أن أدنيك ولا أقصيك، وأعلّمك لتعي وأنزلت علىّ هذه الآية: (وتعيها أذن واعية) فأنت الأذن الواعية لعلمي يا علىّ وأنا المدينة وأنت الباب ولايؤتى المدينة إلاّ من بابها.

محمد بن عمر از پدرش نقل مى كند كه پدرش علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: رسول خدا گفت: همانا خداوند به من دستور داده كه به تو نزديك باشم و از تو دور نشوم و تو را ياد بدهم تا بشنوى و اين آيه بر من نازل شده: «وتعيها اذن واعيه» تو يا على همان گوش شنواى علم من هستى و من شهر هستم و تو دروازه اى و نمى توان به شهر وارد شد مگر از دروازه آن.

1010 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

1011 ـ مضمون حديث 1007 با سند ديگرى از مكحول نقل شده است.

1012 ـ مضمون حديث 1008 با سند ديگرى از بريده اسلمى نقل شده است.

1013 ـ 1014 ـ مضمون حديث 1007 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

1015 ـ سمعت مكحولا يقول: قرأ رسول الله (ص) هذه الآية: (وتعيها أذن واعية) فالتفت إلى علىّ فقال: يا علىّ سألت الله أن يجعلها أذنك. فقال علىّ: فما نسيت حديثاً أو شيئاً سمعته من رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم.

مكحول گفت: پيامبر خدا اين آيه را خواند: «وتعيها اذن واعيه» سپس به على توجه كرد و گفت: يا على از خدا خواسته ام كه گوش تو را چنين كند. على مى گويد: هيچ وقت حديثى يا چيز ديگرى را كه از پيامبر خدا شنيدم فراموش نكردم.

1016 ـ 1018 ـ مضمون اين حديث با اندكى تفاوت با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

1019 ـ عن جابر قال: نزلت على النبي صلى الله عليه وآله وسلم هذه الآية (وتعيها أذن واعية) فسأله أن يجعلها أذن علىّ ففعل.

جابر گفت: اين آيه بر پيامبر نازل شد: «وتعيها اذن واعيه» پس از خدا خواست كه گوش او را چنين كند و كرد.

1020 ـ بريدة الأسلمي يقول: قال النبي (ص) لعلىّ: إنّ الله أمرني أن أدنيك ولا أقصيك وأن أعلّمك وأن تعي وحقّ على الله أن تعي. ثم قال: ونزلت (وتعيها أذن واعية).

بريده اسلمى گفت: پيامبر به على گفت: خداوند به من امر كرده كه به تو نزديك شوم و از تو دور نباشم و به تو ياد بدهم و تو گوش فرادهى و شايسته است بر خدا كه تو گوش فرادهى. سپس گفت: اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه»

1021 ـ 1025 ـ اين مضمون با تفاوت جزئى از چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

1026 ـ عن ابن عباس عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال: لمّا نزلت (وتعيها أذن واعية) قال النبي صلى الله عليه وآله: سألت ربي أن: يجعلها أذن علىّ. وقال علي: ما سمعت من رسول الله شيئاً إلا حفظته ووعيته ولم أنسه.

ابن عباس گفت: وقتى اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه» پيامبر گفت: از خدا خواسته ام كه گوش على را چنين كند و على مى گفت: از پيامبر چيزى نشيندم مگر اينكه آن را حفظ كردم و فهميدم و فراموش نكردم.

1027 ـ عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلىّ بن أبي طالب: يا علي إنّ الله أمرني أن أدنيك ولا أقصيك، وأن أحبّك وأحبّ من يحبّك، وأن أعلّمك وتعي و حقّ على الله أن تعي فأنزل الله (وتعيها أذن واعية) فقال رسول الله (ص): سألت ربي أن يجعلها أذنك ياعلي. قال علي: فمنذ نزلت هذه الآية ; ما سَمِعَتْ أذناي شيئاً من الخير والعلم والقرآن إلاّ وعيته وحفظته.

ابن عباس گفت: پيامبر خدا به علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: يا على خداوند به من امر كرده كه به تو نزديك شوم و از تو دور نباشم و تو و كسانى را كه تو را دوست دارند دوست داشته باشم و به تو ياد بدهم و تو گوش فرادهى و شايسته است بر خدا كه تو گوش فرا دهى، پس خدا نازل كرد: «وتعيها اذن واعيه» پيامبر فرمود: يا على از پروردگارم خواستم كه گوش تو را چنين كند. على مى گفت: از وقتى كه اين آيه نازل شد، گوش من چيزى را از خير و علم و قرآن نشنيده مگر اينكه آن را فهميده و حفظ كرده ام.

1028 ـ عن أنس في قوله: (وتعيها أذن واعية) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سألت الله أن يجعلها أذنك يا علىّ.

انس درباره سخن خداوند: «وتعيها اذن واعيه» گفت: پيامبر خدا گفت: يا على از خدا خواسته ام كه گوش تو را چنين كند.

1029 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 182 )

و نيز از سوره معارج نازل شده است:

سَأَلَ سآئِلٌ بِعَذاب واقِع لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ

پرسنده اى از عذاب واقع شونده پرسيد، كه اختصاص به كافران دارد و آن را بازدارنده اى نيست.

(سوره حاقه آيات 1 ـ 2)

1030 ـ عن جعفر بن محمد عن أبيه: عن علىّ قال: لمّا نصب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم علياً يوم غدير خمّ فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه طار ذلك في البلاد فقدم على رسول الله النعمان بن الحرث الفهري فقال: أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله، وأنّك رسول الله، وأمرتنا بالجهاد والحجّ والصلاة والزكاة والصوم فقبلناها منك، ثمّ لم ترض حتى نصبت هذا الغلام فقلت: من كنت مولاه فهذا مولاه. فهذا شيءمنك أو أمر من عندالله؟ قال:أمر من عند الله. قال: الله الذي لا إله إلاّ هو إنّ هذا من الله؟ قال: الله الذي لا إله إلاّ هو إن هذا من الله. قال: فولّى النعمان وهو يقول: اللهم إن كان هذا هوالحقّ من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم. فرماها الله بحجر على رأسه ففتله فأنزل الله تعالى (سأل سائل).

جعفر بن محمد (الصادق) از پدرانش از على نقل كرد كه رسول خدا در روز غدير خم على را (به امامت) نصب كرد و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، اين جريان در شهرها شايع شد، نعمان بن حرث فهرى نزد پيامبر آمد و گفت: به ما فرمان دادى كه گواهى بدهيم معبودى جز خدا نيست و تو پيامبر خدا هستى و ما را به جهاد و حج و نماز و زكات و روزه فرمان دادى و ما آنها را از تو پذيرفتيم، آنگاه راضى نشدى تا اينكه اين جوان را (به امامت) نصب كردى و گفتى: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. آيا اين كار از جانب خودت بود يا با امرى از خدا بود؟ پيامبر گفت: امرى از جانب خدا بود، گفت: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، آيا اين كار از سوى خدا بود؟ پيامبر گفت: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين كار از سوى خدا بود، نعمان برگشت در حالى كه مى گفت: خدايا اگر اين حق و از جانب توست، براى ما سنگى از آسمان بباران و يا عذابى دردناك به ما بفرست. پس خدا سنگى بر سر او فرود آورد و او را كشت و خدا اين آيه را نازل كرد: «سأل سائل بعذاب واقع»

1031 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

1032 ـ عن محمّد بن علىّ قال: أقبل الحارث بن عمرو الفهري إلى النبي صلى الله عليه وآله وسلم فقال: إنّك أتيتنا بخبر السماء فصدّقناك وقبلنا منك.

فذكر مثله إلى قوله :فارتحل الحارث فلمّا صار ببطحاء مكة أتته جندلة من السماء فشدخت رأسه، فأنزل الله (سأل سائل بعذاب واقع للكافرين) بولاية علي عليه السلام.

محمد بن على گفت: حارث بن عمرو فهرى نزد پيامبر آمد و گفت: تو خبر آسمان را به ما آوردى و ما تو را تصديق كرديم و پذيرفتيم (حديث مانند حديث قبلى ادامه مى يابد تا آنجا كه) پس حارث رفت و چون به بطحاء مكه رسيد سنگى از آسمان بر او فرود آمد و سر او را شكست، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين» يعنى كافران به ولايت على.

1033 ـ همين مضمون باسند ديگرى از حذيفة بن يمان نقل شده ولى در اين روايت نام آن شخص نعمان بن منذر فهرى ذكر شده است.

1034 ـ عن أبي هريرة قال: أخذ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بعضد علىّ بن أبي طالب يوم غدير خمّ ثم قال: من كنت مولاه فهذا مولاه. فقام إليه أعرابي فقال: دعوتنا أن نشهد أن لا إله إلاّ الله، و أنّك رسول الله فصدّقناك و أمرتنا بالصّلاة والصيام فصلّينا وصمنا، وبالزكاة فأدّينا فلم تقنعك إلاّ أن تفعل هذا؟! فهذا عن الله أم عنك؟! قال: عن الله لا عنّي. قال: الله الذي لا إله إلاّ هو لهذا عن الله أم عنك؟! قال: نعم ثلاثاً فقام الأعرابي مسرعاً إلى بعيره وهو يقول: (اللهمّ إن كان هذا هوالحقّ من عندك) الآية، فما استتمّ الكلمات حتى نزلت نار من السماء فأحرقته وأنزل الله في عقب ذلك (سأل سائل ـ إلى قوله ـ دافع).

ابوهريره گفت: پيامبر خدا در روز غدير خم، بازوى علىّ بن ابى طالب(ع) را گرفت سپس گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. پس عربى بلند شد و گفت: ما را دعوت كردى كه شهادت بدهيم معبودى جز خدا نيست و تو پيامبر خدا هستى ما تو را تصديق كرديم و ما را به نماز و روزه فرمان دادى نماز خوانديم و روزه گرفتيم و به زكات فرمان دادى آن را داديم، اينها تو را قانع نكرد مگر اينكه اين كار را بكنى؟ آيا اين كار از جانب خداست و يا از جانب توست؟ پيامبر گفت: از جانب خداست و از طرف من نيست. گفت: تو را سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست اين كار از جانب خدا بود و از جانب تو نبود؟ پيامبر سه بار گفت: آرى، آن عرب با شتاب به سوى شتر خود رفت در حالى كه مى گفت: خدايا اگر اين حق است و از جانب توست سنگى از آسمان براى ما بباران. سخنان او تمام نشده بود كه آتشى از آسمان فرود آمد و او را سوزانيد و در پى اين جريان خدا اين آيه را نازل كرد: «سأل سائل بعذاب واقع».

( 183 )

و در سوره جنّ نازل شده است:

وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّه يَسْلُكْهُ عَذابًا صَعَدًا

و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند او را به عذابى سهمگين بكشاند.

(سوره جن آيه 17)

1035 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (من يعرض عن ذكر ربه) قال:ذكر ربه ولاية علي بن أبي طالب عليه وعلى أولاده السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن يعرض عن ذكر ربه» گفت: ذكر پروردگار، همان ولايت على است كه بر او و فرزندانش درود باد.

( 184 )

ونيز از سوره مزمل نازل شد است:

اِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَىِ الْلَيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طآئِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ

همانا پروردگار تو مى داند كه تو و گروهى از همراهانت نزديك به دو سوم شب و (گاه) نصف آن و (گاه) يك سوم آن را به نماز برمى خيزى.

(سوره مزمل آيه 20)

1036 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (إنّ ربّك يعلم انّك تقوم أدنى من ثلثي الليل ونصفه وثلثه وطائفة من الذين معك). قال: علىّ و أبوذرّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك» گفت: على و ابوذر.

1037 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (إنّ ربّك يعلم أنّك ـ يا محمّد ـ تقوم ـ تصلي ـ أدنى من ثلثي الليل ونصفه وطائفة من الذين معك) قال: فأوّل من صلى مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم علىّ بن أبي طالب وأوّل من قام الليل معه علىّ و أوّل من بايع معه علىّ و أوّل من هاجر معه علىّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك» گفت: خطاب به محمد است و «تقوم» يعنى نماز مى خوانى. گفت: نخستين كسى كه با رسول خدا نماز خواند علىّ بن ابى طالب (ع) بود و نخستين كسى كه با رسول خدا در شب به نماز برخاست على بود و نخستين كسى كه با پيامبر بيعت كرد على بود و نخستين كسى كه با او هجرت نمود على بود.

( 185 )

و نيز از سوره مدثر نازل شده است:

كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ اِلاّ أَصْحابَ الْيَمينِ فى جَنّات

هر كسى در گرو چيزى است كه كسب كرده جز ياران راست كه در بهشت ها هستند.

(سوره مدثر آيه 39)

1038 ـ عن جابر عن أبي جعفر في قول الله تعالى: (إلا أصحاب اليمين) قال: نحن وشيعتنا أصحاب اليمين.

جابر از ابوجعفر نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «الا اصحاب اليمين» گفت: ما و شيعيان ما ياران راست هستيم.

1039 ـ عن أبي جعفر في قوله: (كلّ نفس بما كسبت رهينة إلاّ أصحاب اليمين) قال، هم شيعتنا أهل البيت.

ابوجعفر گفت: «كل نفس بما كسبت رهينة الا اصحاب اليمين» آنان شيعيان ما هستند.

( 186 )

و نيز از سوره قيامت نازل شده سات:

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى ثُمَّ ذَهَبَ اِلى أَهْلِه يَتَمَطّى أَوْلى لَكَ فَأَوْلى

او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند، بلكه تكذيب كرد و رويگردان شد سپس خرامان به سوى كسانش رفت، واى بر تو پس واى بر تو.

(سوره قيامت آيات 30ـ32)

1040 ـ عن عمّار بن ياسر ; قال: كنت عند أبي ذرّ الغفاري في مجلس لابن عباس وعليه فسطاط وهو يحدّث الناس إذ قام أبوذر حتى ضرب بيده إلى عمود الفسطاط، ثم قال: أيها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني أنبأته باسمي أنا جندب بن جنادة أبوذر الغفاري سألتكم بحق الله و حق رسوله أسمعتم رسول الله يقول: ما أقلّت الغبراء ولا أظلّت الخضراء ذالهجة أصدق من أبي ذر؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أتعلمون أيها الناس أنّ رسول الله جمعنا يوم غدير خمّ ألف وثلاث مائة رجل، وجمعنا يوم سمرات خمسمائة رجل، وفي كلّ ذلك يقول: اللهم من كنت مولاه فإِن علياً مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقام عمر فقال: بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولا كلّ مؤمن و مؤمنة. فلّما سمع ذلك معاوية بن أبي سفيان، اتّكأ على المغيرة بن شعبة; وقام وهو يقول لا نقرّ لعلي بولاية، ولا نصدق محمّداً في مقالة. فأنزل الله تعالى على نبيّه (فلا صدّق ولا صلّى ولكن كذّب وتولّى، ثمّ ذهب إلى أهله يتمطّى، أولى لك فأولى) تهدّداً من الله تعالى وانتهاراً فقالوا: اللهم نعم.

عمار ياسر گفت: نزد ابوذر غفارى در مجلس ابن عباس بودم و بر او خيمه اى بود و او با مردم سخن مى گفت كه ابوذر برخاست و دست خود را به ستون خيمه زد و گفت: اى مردم هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كس نمى شناسد نام خودم را به او مى گويم، من جندب بن جناده ابوذر غفارى هستم، شما را به حق خدا و رسولش آيا از پيامبر خدا شنيديد كه گفت: زمين حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر سخنگويى كه راستگوتر از ابوذر باشد؟ گفتند: آرى. گفت: اى مردم آيا مى دانيد كه پيامبر خدا روز غدير خم ما را كه هزار و سيصد نفر بوديم جمع كرد و روز سمرات ما را كه پانصد نفر بوديم جمع كرد و در هر دو مورد گفت: خدايا هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا كسى را كه او را دوست بدارد دوست بدار و كسى را كه او را دشمن بدارد دشمن بدار، پس عمر برخاست، و گفت: به به اى پسر ابوطالب! مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدى.

وقتى معاوية بن ابى سفيان اين سخن را شنيد به مغيرة بن شعبه تكيه كرد و بلند شد در حالى كه مى گفت: ما به ولايت على اقرار نمى كنيم و سخن محمد را تصديق نمى كنيم، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «فلا صدق ولا صلى و لكن كذب و تولى» و اين تهديد و نهيبى از سوى خدا بود. آنان گفتند: آرى.

1041 ـ عن حذيفة بن اليمان قال: كنت والله جالساً بين يدي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و قد نزل بنا غدير خمّ، وقد غصّ المجلس بالمهاجرين والأنصار، فقام رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم على قديمه فقال: يا أيّها الناس إنّ الله أمرني بأمر فقال:(يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك) ثمّ نادى علي بن أبي طالب فأقامه عن يمينه ثمّ قال: يا ايّها الناس ألم تعلموا أنّي أولى منكم بأنفسكم؟ قالوا: اللهم بلى. قال: من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله.

فقال حذيفة: فوالله لقد رأيت معاوية قام وتمطّى وخرج مغضباً واضع يمينه على عبدالله بن قيس الأشعري ويساره على المغيرة بن شعبة ثم قام يمشي متمطئاً وهو يقول: لا نصدق محمداً على مقالته ولا نقرّ لعلي بولايته. فأنزل الله تعالى: (فلا صدّق ولا صلّى ولكن كذّب و تولىّ ثمّ ذهب الى أهله يتمطى) فهمّ به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن يردّه فيقتله، فقال له جبرئيل: لا تحرّك به لسانك لتعجل به. فسكت عنه.

حذيفة بن يمان گفت: به خدا سوگند پيش روى پيامبر خدا نشسته بودم هنگامى كه ما را در غدير خم پياده كرد و مجلس از مهاجرين و انصار پر بود، پيامبر خدا بر روى پاى خود ايستاد و گفت: اى مردم خداوند به من فرمانى داده و گفته: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك = اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به تو رسيده است برسان» سپس علىّ بن ابى طالب(ع) را خواند و در طرف راست خود قرار داد، سپس گفت: اى مردم آيا نمى دانيد كه من به شما از خودتان اولى هستم؟ گفتند: آرى. گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا هر كس را كه او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس را كه او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر كس را كه به او دشمنى كند دشمن باش و هر كس را كه به او يارى كند، يارى كن و هر كس را كه او را خوار سازد، خوار كن.

حذيفه مى گويد: به خدا سوگند كه ديدم معاويه برخاست و خود را گرفت و در حال غضب دست راست خود را بر عبدالله بن قيس اشعرى و دست چپ خود را بر مغيرة بن شعبه گذاشت و از روى تكبر گام برداشت در حالى كه مى گفت: ما سخن محمد را تصديق نمى كنيم و به ولايت على اقرار نمى كنيم. پس خدا اين آيه را نازل كرد: «فلا صدق و لا صلى ولكن كذب و تولى ثم ذهب الى اهله يتمطى» پيامبر خواست كه او را برگرداند و بكشد ولى جبرئيل به او گفت: زبان خود را به آن حركت مده تا به آن شتاب كنى. پس پيامبر از آن ساكت شد.

( 187 )

و از سوره انسان (دهر) نازل شده است:

اِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْس كانَ مِزاجُها كافُورًا عَيْنًا يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرًا* يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْمًا كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرًا وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزآءً وَ لا شُكُورًا اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَريرًا فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريرًا مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرآئِكِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْسًا وَ لا زَمْهَريرًا وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَة مِنْ فِضَّة وَ أَكْواب كانَتْ قَواريرَا قَواريرَا مِنْ فِضَّة قَدَّرُوها تَقْديرًا وَ يُسْقَوْنَ فيها كَأْسًا كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً عَيْنًا فيها تُسَمّى سَلْسَبيلاً وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ اِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلًُا مَنْثُورًا* وَ اِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيمًا وَ مُلْكًا كَبيرًا عالِيَهُمْ ثِيابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَ اِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّة* وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا اِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزآءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا

به يقين نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند و از هر جا كه بخواهند آن را جارى مى سازند، آنها به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه شرّ و عذاب آن گسترده است مى ترسند، و غذاى خود را با اينكه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند. (و مى گويند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم، ما از پروردگارمان مى ترسيم در آن روزى كه عبوس و سخت است. خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى دارد و آنان را مى پذيرد در حالى كه غرق شادى هستند و در برابر صبرشان بهشت و لباس هاى حرير بهشتى را به آنان پاداش مى دهد. اين در حالى است كه در بهشت بر تخت هايى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آنجا مى بينند و نه سرما را و در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوه اش بسيار آسان است و در گرداگرد آنان ظرف هايى سيمين و قدح هايى بلورين مى گردانند، ظرف هاى بلورينى از نقره كه آنها را به اندازه مناسب آماده كرده اند و در آنجا از جام هايى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى آميخته با زنجبيل است، از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است و بر گردشان نوجوانانى جاودانى مى گردند كه هرگاه آنها را بينى گمان مى كنى مرواريد پراكنده اند و هنگامى كه آنجا را بينى نعمت ها و ملك عظيمى را مى بينى، بر اندام آنها لباس هايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم و با دستبندهايى از نقره آراسته اند و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى نوشاند، اين پاداش شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است.

(سوره انسان آيات 5 ـ 22)

1042 ـ علىّ بن موسى الرضا حدّثني أبي موسى، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد، عن أبيه علىّ، عن أبيه الحسين، عن أبيه علىّ بن أبي طالب قال: لمّا مرض الحسن والحسين عادهما رسول الله (ص) فقال: لي: يا أبا الحسن لو نذرت على ولديك لله نذراً أرجو أن ينفعهما الله به. فقلت: علىّ لله نذر لئن برىء حبيباي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيّام. فقالت فاطمة: وعلىّ لله نذر لئن برىء ولداي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيّام. وقالت جاريتهم فضّة: و علىّ لله نذر لئن برىء سيّداي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيام.

فألبس الله الغلامين العافية فأصبحوا وليس عند آل محمد قليل ولاكثير، فصاموا يومهم و خرج علي إلى السوق فإذاً شمعون اليهودي في السوق و كان له صديقاً فقال له: يا شمعون أعطني ثلاثة أصواع شعيراً وجزَّة صوف تغزله فاطمة. فأعطاه شمعون ما أراد فأخذ الشعير في ردائه الصوف تحت حضنه ودخل منزله فأفرغ الشعير وألقى الصوف فقامت فاطمة إلى صاع من الشعير فطحنته وعجنته و خبزت منه خمسة أقراص وصلّى علىّ مع رسول الله المغرب ودخل منزله ليفطر فقدّمت إليه فاطمة خبز شعير وملحاً جريشاً و ماءاً قراحاً، فلما دنوا ليأكلوا وقف مسكين بالباب فقال: السلام عليكم أهل بيت محمد، مسكين من أولاد المسلمين، أطعمونا أطعمكم الله من موائد الجنّة. فقال علي:

فاطم ذات الرشد واليقين *** يابنت خير الناس اجمعين

اماترين البائس المسكين *** جاء الينا جائع حزين

قد قام بالباب له حنين *** يشكو الى الله و يستكين

كل امرء بكسبه رهين

فأجابته فاطمة وهي تقول:

امرك عندى يابن عم طاعة *** مابى لؤم لا ولا ضراعة

فاعطه ولاتدعه ساعة *** نرجو له الغياث فى المجاعة

ونلحق الاخيار والجماعه *** وندخل الجنة بالشفاعة

فدفعوا إليه أقراصهم وباتوا ليلتهم لم يذوقوا إلاّ الماء القراح ،فلمّا أصبحوا عمدت فاطمة إلى الصاع الآخر فطحنته وعجنته وخبزت خمسة أقراص و صاموا يومهم، وصلّى علىّ مع رسول الله صلى الله عليه وآله المغرب ; ودخل منزله ليفطر فقدّمت إليه فاطمة خبز شعير و ملحاً جريشاً وماءاً قراحاً فلما دنوا ليأكلوا وقف يتيم بالباب فقال :السلام عليكم يا أهل بيت محمد أنا يتيم من أولاد المسلمين، استشهد والدي مع رسول الله يوم أحد، أطعمونا أطعمكم الله على موائد الجنة. فدفعوا إليه أقراصهم و باتوا يومين وليلتين لم يذوقوا إلا الماء القراح.

فلما أن كان في اليوم الثالث عمدت فاطمة إلى الصاع الثالث وطحنته وعجنته و خبزت منه خمسة أقراص، وصاموا يومهم وصلى علي مع النبي المغرب ثم دخل منزله ليفطر، فقدّمت فاطمة إليه خبز شعير و ملحاً جريشاً و ماءاً قراحاً، فلما دنوا ليأكلوا وقف أسير بالباب فقال: السلام عليكم يا أهل بيت النبوة أطعمونا أطعمكم الله، فأطعموه أقراصهم فباتوا ثلاثة أيّام ولياليها لم يذوقوا إلاالماء القراح.

فلما كان اليوم الرابع عمد علىّ ـ والحسن والحسين يرعشان كما يرعش الفرخ ـ و فاطمة وفضة معهم فلم يقدروا على المشي من الضعف، فأتوا رسول الله فقال: إلهي هؤلاء أهل بيتي يموتون جوعاً، فارحمهم يا رب واغفرلهم إلهي هؤلاء أهل بيتي فاحفظهم ولا تنسهم، فهبط جبرئيل وقال: يا محمد ان الله يقرأ عليك السلام ويقول: قد استجبْتُ دعاءك فيهم وشكرت لهم ورضيت عنهم واقرأ (إن الأبرار يشربون من كأس كان مزاجها كافوراً ـ إلى قوله ـ إن هذا كان لكم جزاءً و كان سعيكم مشكوراً).

علىّ بن موسى الرضا از پدرانش از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: حسن و حسين مريض شدند و رسول خدا از آنان عيادت كرد و به من گفت: اى ابوالحسن اگر به خاطر دو فرزندت براى خدا نذر كنى، اميدوارم كه خداوند به وسيله آن به آنان سودى برساند، من گفتم: من براى خدا نذر مى كنم كه اگر دو حبيب من از بيمارى شان بهبود يابند سه روز روزه مى گيرم، فاطمه گفت: من نيز نذر مى كنم كه اگر دو فرزندم از بيمارى شان بهبود يابند سه روز روزه مى گيرم، كنيزشان فضه گفت: من نيز نذر مى كنم كه اگر دو سرور من از بيمارى شان بهبود يابند سه روز روزه مى گيرم.

خداوند لباس عافيت به آن دو جوان پوشانيد و اين در حالى بود كه نزد آل محمد چيز كم و زيادى نبود، آن روز را روزه گرفتند و على به بازار رفت و شمعون يهودى در بازار بود و با او آشنا بود، به او گفت: اى شمعون سه صاع جو و مقدارى پشم به من بده تا فاطمه آن را بريسد، شمعون آنچه را كه على خواسته بود به او داد، جو را در رداى خود و پشم را در زير بغل خود قرار داد و به منزلش آمد و جو را خالى كرد و پشم را انداخت، فاطمه يك صاع از آن جو را آرد كرد و خمير نمود و از آن پنج قرص نان درست كرد و على نماز مغرب را خواند و به منزل آمد تا افطار كند، فاطمه نان جو و نمك نرم و آب پاكيزه اى را به او داد، وقتى نزديك شد كه افطار كنند، مسكينى بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اى خاندان محمد! مسكينى از اولاد مسلمانان هستم، مرا طعام دهيد خدا شما را با نعمت هاى بهشتى طعام بدهد على گفت:

اى فاطمه كه داراى رشد و يقين هستى، اى دختر بهترين مردم، آيا نمى بينى بيچاره مسكينى را كه گرسنه و نالان پيش ما آمده است؟ دم در ايستاده و براى او ناله اى است و به خدا شكايت مى كند و اظهار حاجت مى كند، هر انسانى در گرو كار خود است.

فاطمه در پاسخ گفت:

فرمان تو نزد من اى پسرعمو مطاع است من نه مذمت و نه زارى مى كنم، به او بده و لحظه اى درنگ نكن، براى او در گرسنگى اميد پناه داريم و به نيكان و مردم (خوب) ملحق مى شويم و با شفاعت وارد بهشت مى شويم.

آنان قرص هاى نان خود را به او دادند و در حالى كه جز آب پاكيزه چيزى نخورده بودند خوابيدند. چون صبح كردند فاطمه سراغ صاع ديگر آمد و آن را آرد و خمير نمود و پنج قرص نان درست كرد و آن روز را نيز روزه گرفتند و على با رسول خدا نماز مغرب را خواند و به منزلش آمد تا افطار كند، فاطمه نان جو و نمك نرم و آب پاكيزه اى به او داد، وقتى نزديك شدند تا بخورند، يتيمى بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اى خاندان محمد من يتيمى از اولاد مسلمانان هستم، پدرم در جنگ احد در ركاب پيامبر خدا شهيد شده مرا طعام دهيد خدا شما را از نعمت هاى بهشتى طعام دهد. آنان قرص نان هاى خود را به او دادند و در حالى كه دو روز روزه بودند و جز آب پاكيزه چيزى نخورده بودند، خوابيدند.

وقتى روز سوم شد فاطمه سراغ صاع سوم رفت و آن را آرد و خمير كرد و پنج قرص نان از آن درست كرد و آن روز را نيز روزه گرفتند و على نماز مغرب را با پيامبر خواند و به خانه آمد تا افطار كند، فاطمه نان جو و نمك نرم و آب پاكيزه اى به او داد، چون نزديك شدند كه بخورند اسيرى بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اى خاندان نبوت، مرا طعام دهيد خدا شما را طعام دهد، پس قرص نان هاى خود را به او دادند و در حالى كه سه روز و سه شب جز آب نخورده بودند خوابيدند.

چون روز چهارم شد على و حسن و حسين مانند لرزيدن جوجه مى لرزيدند و فاطمه و فضه نيز با آنها بودند و از ضعف، توانايى راه رفتن نداشتند (به هر نحو بود) نزد پيامبر آمدند، پيامبر گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند و از گرسنگى مى ميرند، خدايا به آنان رحم كن و آنان را بيامرز، خدايا اينان اهل بيت من هستند آنان را حفظ كن و از ياد نبر. پس جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمد خداوند تو را سلام مى رساند و مى گويد: دعاى تو را درباره آنان مستجاب كردم و از آنان قدردانى مى كنم و از آنان راضى هستم و بخوان: «ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجُها كافورا ـ تا ـ ان هذا كان لكم جزاء وكان سعيكم مشكورا.

اين حديث را در چند مورد مختصر كرديم.

1043 ـ 1052 ـ اين حديث با همين تفصيل و با اندك تفاوتى با سندهاى بسيارى نقل شده است.

1053 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ويطعمون الطعام على حبّه) قال: انزلت في علي وفاطمة، أصبحا وعندهم ثلاثة أرغفة، فأطعموا مسكيناً ويتيماً و اسيراً، فباتوا جياعاً فنزلت فيهم هذه الآية.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام على حبه» گفت: راجع به على و فاطمه نازل شده است آنان سه عدد نان داشتند و آن را به مسكين و يتيم و اسير دادند و خود گرسنه خوابيدند، پس اين آيه نازل شد.

1054 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ويطعمون الطعام) قال: مرض الحسن والحسين مرضاً حتّى عادهما جميع أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله سلم فكان فيهم أبوبكر و عمر فقالا: يا أباالحسن لو نذرت لله نذراً. فقال علي لئن عافا الله سبطي نبيه محمد ممّا بهما من سقم لأصومنّ لله نذراً ثلاثة أيام. وسمعته فاطمة فقالت: ولله علىّ مثل الذي ذكرته. وسمعه الحسن والحسين فقالا: يا أبه ولله علينا مثل الذي ذكرت. فأصبحا وقد عافاهما الله تعالى فصاموا فغدا علىّ إلى جار له فقال: أعطنا جزّة من صوف تغزلها لك فاطمة، وأعطنا كراه ما شئت. فأعطاه جزّة من صوف وثلاثة أصوع من شعير.

وذكر الحديث بطوله مع الأشعار إلى قوله: إذ هبط جبرئيل فقال: يا محمد يهنيك ما أنزل فيك وفي أهل بيتك (إنّ الإبرار يشربون من كأس) إلى آخره، فدعا النبي صلى الله عليه وآله وسلم علياً وجعل يتلوها عليه و عليّ يبكي ويقول: الحمد الله الذي خصّنا بذلك.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام» گفت: حسن و حسين به شدت مريض شدند به گونه اى كه همه اصحاب پيامبر از آنان عيادت كردند و در ميان آنها ابوبكر وعمر نيز بودند،گفتند: اى ابوالحسن اگر براى خدا نذر مى كردى (بهتربود) على گفت: نذر مى كنم كه اگر خداوند دو نوه پيامبرش محمد را شفا بدهد، سه روز روزه بگيرم، فاطمه آن را شنيد و گفت، براى خدادر گردن من همان باشد كه تو گفتى، حسن و حسين نيز آن را شنيدند و گفتند: اى پدر براى خدا در گردن ما همان باشد كه تو گفتى.

خدا آنها را شفا داد پس روزه گرفتند و على نزد همسايه اى آمد وگفت: به ما مقدارى پشم بده تا فاطمه آن رابريسد و در مقابل، آنچه مى خواهى به ما بده، او مقدارى پشم و سه صاع جو داد.

(حديث به همان صورت و با همان اشعار كه در حديث 1042 آورديم ادامه مى يابد تا آنجا كه) جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمد آنچه درباره تو و اهل بيت تو نازل شده تو را خوشحال مى كند: «اِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْس كانَ مِزاجُها كافُورًا» تا آخر آيات. پيامبر على را خواند و آن آيات را بر او تلاوت نمود و على گريه مى كرد و مى گفت: حمد خدا را كه اين آيات را به ما اختصاص داد.

1055 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (إنّ الأبرار يشربون) قال: يعني بهم الصدّيقين في إيمانهم علىّ و فاطمة والحسن والحسين، يشربون في الآخرة من كأس خمر كأنّ مزاجها من عين ماء يسمّى الكافور، ثمّ نعتهم فقال: (يوفون بالنذر) يعني يتموّن الوفاء به (يخافون يوماً كان شرّه) عذابه (مستطيراً) قد على وفشا وعمّ، نزلت في علي وفاطمة والحسن والحسين، وذلك إنهما مرضا مرضاً شديداً فعادهما رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و أبوبكر وعمر ومعه وجوه أصحابه فقال: يا علي أنذر أنت وفاطمة نذراً إن عافى الله ولديك أن تفي به. وساقه بطوله.

ابن عباس درباره سخن خداوند «ان الابرار يشربون» گفت: منظور از ابرار كسانى هستند كه در ايمان خود استوار بودند، على و فاطمه و حسن و حسين، آنان در آخرت از كاسه شرابى مى خورند كه طعم آن از آب چشمه اى است كه به آن كافور گفته مى شود. سپس آنان را چنين توصيف مى كند:«يوفون بالنذر» يعنى آنان به نذر خود وفا مى كنند «و يخافون يوما كان شّره مستطيرا» يعنى از روزى مى ترسند كه عذاب آن عمومى است. اين آيات درباره على و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

به اين صورت كه حسن و حسين مريض شدند و پيامبر خدا و ابوبكر و عمر و گروهى از بزرگان اصحاب از آنان عيادت كردند، پيامبر گفت: يا على تو و فاطمه نذر كنيد كه اگر خداوند دو فرزندت را شفابدهد به آن نذر عمل كنيد (حديث به همان صورت كه پيشتر نقل كرديم ادامه مى يابد).

1056 ـ عن عطاء عن ابن عباس في قوله تعالى: (ويطعمون الطعام على حبّه) قال: وذلك إنّ علىّ بن أبي طالب آجر نفسه ليسقي نخلا بشيء من شعير ليلة حتى أصبح، فلمّا أصبح وقبض الشعير طحن ثلثه فجعلوا منه شيئاً ليأكلوه يقال له الحريرة، فلما تمّ انضاجه أتى مسكين فأخرجوا إليه الطعام، ثم عملا الثلث الثاني فلمّا تمّ إنضاجه أتى يتيم فسأل فأطعموه ثم عملا الثلث الباقي فلمّا تمّ انضاجه أتى أسير من المشركين فسأل فأطعموه وطووا يومهم ذلك.

عطاء از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «و يطعمون الطعام على حبه» گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) اجير شد تا در مقابل مقدارى از جو شب تا صبح نخلستانى را آبيارى كند، چون صبح شد و جو را گرفت يك سوم آن را آرد كردند و از آن طعامى كه به آن حريره مى گويند، درست كردند تا آن را بخورند، چون آماده كردند مسكينى آمد و آن طعام را به او دادند، سپس ثلث دوم را درست كردند كه يتيمى آمد و سؤال كرد آن طعام را به او اطعام نمودند، سپس ثلث بقيه را آماده كردند وقتى آماده شد، اسيرى از مشركان آمد و سؤال كرد پس او را طعام دادند و آن روزشان را گرسنه به سر بردند.

1057 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ويطعمون الطعام على حبّه) مسكيناً ويتيماً وأسيراً إنّما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءً ولا شكوراً، إنّا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً قمطريراً) الآيات قال: نزلت في علي ابن أبي طالب أطعم عشاءه و أفطر على القراح.

ابن عباس گفت: «ويطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا» تا آخر آيات درباره علىّ بن ابى طالب(ع) نازل شده هنگامى كه شام خود را داد و با آب افطار كرد.

1058 ـ عن مجاهد في قوله تعالى: (إنّما نطعمكم لوجه الله) قال: لم يقولوا حين أطعموهم (نطعمكم لوجه الله) ولكن علمه الله من قلولهم فأثنى به عليهم ليرغب فيه راغب.

مجاهد درباره سخن خداوند: «انما نطعمكم لوجه الله» گفت: آنان موقعى كه اطعام كردند اين سخن را «انما نطعمكم لوجه الله = همانا شمارا براى خدااطعام مى كنيم» به زبان نياوردند بلكه خداوند از دل آنان دانست و به سبب آن آنها را ثنا گفت تا ديگران نيز به اين كار رغبت كنند.

1059 ـ ابو إسحاق الزجاج يقول في قوله(ويطعمون الطعام على حبّه) هذه الهاء تعود على الطعام، و المعنى: يطعمون الطعام أشدِّ ما يكون حاجتهم إليه، وصفهم الله تعالى بالأثرة على أنفسهم.

ابواسحاق زجاج درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام»گفت: اين «ها» به «طعام» برمى گردد و معناى آن اين است كه آن طعام را مى دادند در حالى كه خودشان به شدت به آن احتياج داشتند، خداوند آنها را چنين توصيف مى كند كه ديگران را بر خود مقدم مى داشتند.

از زيدبن ارقم نيز در اين باره روايتى با دو سند نقل شده است:

1060 ـ 1061 ـ عن زيد بن أرقم قال: كان رسول الله صلى الله عليه وآله يَشدّ على بطنه الحجر من الغرث، فظلّ يوماً صائماً ليس عنده شيء فأتى بيت فاطمة و الحسن و الحسين يبكيان فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: يا فاطمة أطعمي ابنىّ.

فقالت: ما في البيت إلاّ بركة رسول الله فالتقاهما رسول الله بريقه حتى شبعا وناما واقترضا لرسول الله صلى الله عليه آله وسلم ثلاثة أقراص من شعير، فلمّا أفطر وضعاها بين يديه، فجاء سائل فقال: أطعموني ممّا رزقكم الله. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا علي قم فأعطه. قال: فأخذت قرصاً فأعطيته، ثمّ جاء ثان فقال رسول الله قم يا علىّ فأعطه فقمت فأعطيته فجاء ثالث فقال: قم ياعلي فأعطه قال: فأعطيته، وبات رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم طاوياً وبتنا طاوين فلما أصبحنا أصبحنا مجهودين ونزلت هذه الآية: (ويطعمون الطعام على حبّه مسكيناً و يتيماً واسيراً). ثم إن الحديث بطوله اختصرته في مواضع.

زيدبن ارقم مى گويد: پيامبر از گرسنگى به شكم خود سنگ مى بست، روزى روزه گرفته بود و چيزى نزد او نبود به خانه فاطمه آمد و حسن و حسين گريه مى كردند، پيامبر گفت: اى فاطمه به فرزندانم غذا بده. فاطمه گفت: در خانه بجز وجود با بركت پيامبر خدا چيزى نيست، پيامبر با آب دهان خود آنها را تغذيه كرد تا اينكه آنها سير شدند و خوابيدند. براى پيامبر سه قرص نان جو قرض گرفتند، پس چون وقت افطار رسيد، آنها را در مقابل او گذاشتند، سائلى آمد و گفت: از آنچه خدا به شما روزى داده به من اطعام كنيد. پيامبر گفت: يا على برخيز و به او بده. گفت: قرصى گرفتم و به او دادم تا اينكه دومى آمد پيامبر گفت: يا على به او هم بده. برخاستم و به او دادم، سومى آمد و گفت: برخيز يا على و به او هم بده، مى گويد: به او هم دادم و پيامبر و ما گرسنه خوابيديم، چون صبح كرديم در زحمت بوديم و اين آيه نازل شد: «ويطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا» اين حديث را به طور مختصر آورديم.

* * *

حسكانى مى گويد: بعضى از ناصبى ها به اين قصه ايراد مى گيرند و مى گويند: اهل تفسير اتفاق نظر دارند كه اين سوره (سوره هل اتى على الانسان) در مكه نازل شده و اين قصه اگر درست باشد در مدينه واقع شده است، بنابراين چگونه مى تواند سبب نزول اين سوره باشد، معلوم مى شود كه اين قصه ساختگى است.

مى گويم: چگونه او به خود اجازه مى دهد كه بگويد همه چنين گفته اند در حالى كه قول اكثر اين است كه اين سوره در مدينه نازل شده است(به اين شرح:)

1062 ـ عن ابن عبّاس أنّه قال: أوّل ما نزل بمكّة (أقرأ باسم ربك الذي خلق) وذكر كلامه إلى قوله: هذا ما نزل بمكّة وهي خمسة وثمانين سورة.

و أوّل ما نزل بالمدينة البقرة، وآل عمران، والأنفال، والأحزاب، والممتحنة، وإذا زلزلة، والحديد، و محمد، والرعد، والرحمان، وهل أتى على الإِنسان!، والطلاق. وذكر إلى قوله: فذلك ثمانية وعشرون سورة ممّا نزل بالمدينة.

هذا لفظ أبي نصر، وقال بهلول: ثم أنزل بالمدينة البقرة، ثم الأنفال، ثم آل عمران،ثم الأحزاب، ثم الممتحنة، ثم النساء، ثم إذا زلزلت ثم الحديد، ثم سورة محمد، ثم الرعد، ثم سورة الرحمان، ثم هل أتى على الإِنسان، ثم الطلاق.

وذكر إلى قوله: «فذلك ثمانية وعشرون».

ابن عباس گفت: نخستين سوره كه در مكه نازل شده «اقرء باسم ربك الذى خلق» است و سخن را ادامه داد تا آنجا كه گفت: اين هشتاد و پنج سوره است و نخستين سوره اى كه در مدينه نازل شده سوره بقره است و سپس آل عمران و انفال و احزاب و ممتحنه و اذا زلزلت و حديد و محمد و رعد و رحمن و هل اتى على الانسان و طلاق است و ادامه داد تا آنجا كه گفت: اين بيست و هشت سوره است كه در مدينه نازل شده است.

اين عبارت ابونصر بود و بهلول چنين گفته است:

سپس در مدينه سوره بقره سپس انفال، سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذا زلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس رعد، سپس رحمن سپس هل اتى على الانسان و سپس طلاق نازل شده است و ادامه داد تا آنجا كه گفت: اين بيست و هشت سوره است.

1063 ـ عطاء عن ابن عبّاس أنّ سورة هل أتى مدنية. ورواه عن مجاهد ابن أبي نجيح، وأبو عمرو ابن أبي العلاء المقرىء.

عطاء از ابن عباس نقل كرده كه سوره هل اتى در مدينه نازل شده و آن را از مجاهدبن ابى نجيع و ابوعمروبن ابى العلاء نيز نقل كرده است.

1064 ـ عن مجاهد، عن ابن عباس أنّه أوّل ما أنزل الله على نبيّه من القرآن (أقرأ باسم ربك الذي خلق )وساق الحديث إلى قوله: ثمّ هاجر إلى المدينة وأنزل الله عليه بالمدينة البقرة. والأنفال ـ إلى قوله ـ ثم الرحمان ثم هل أتى على الإِنسان، ثمّ الطلاق، ثم لم يكن، الحديث بطوله. مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه گفت: نخستين سوره اى كه خداوند بر پيامبرش از قرآن نازل كرد «اقرء باسم ربك الذى خلق» بود. حديث را ادامه داد تا آنجا كه گفت: سپس پيامبر به مدينه هجرت كرد و خدا در مدينه سوره هاى بقره و انفال ـ تا ـ رحمن، سپس هل اتى على الانسان، سپس طلاق، و سپس لم يكن را نازل كرد ـ تا آخر حديث.

1065 ـ عن أبي صالح عن ابن عباس قال: أوّل شيء نزل بمكة إقرأ باسم ربك، ثمّ ن والقلم، ثم والضحى ثم يا أيها المزمل، ثم يا أيها المدّثر، ثم تبّت، ثم إذا الشمس كوّرت. وذكر إلى قوله: وهي ثلاثة وثمانون سورة ممّا نزل بمكة. و أول شيء نزل بالمدينة ويل للمطفّفين، ثمّ البقرة، ثمّ، الأنفال، ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب: ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء، ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد ثمّ سورة محمد صلى الله عليه وآله ثمّ هل أتى على الإِنسان ثم الطلاق. وذكر كلامه إلى قوله: وإذا كانت فاتحة سورة نزلت بمكة كتبت السورة مكّية ثم يزيد الله فيها ما يشاء بالمدينة، فذلك ثلاثون سورة نزلت بالمدينة.

ابوصالح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: اولين چيزى كه در مكه نازل شد، «اقرء باسم ربك الذى خلق» بود سپس، ن والقلم، سپس والضحى، سپس يا ايها المزمل، سپس يا ايها المدثر، سپس تبّت و سپس اذاالشمس كورت نازل شد تا آنجا كه گفت: و اين هشتادو سه سوره است كه در مكه نازل شده است.

نخستين چيزى كه در مدينه نازل شد ويل للمطففين، سپس بقره، سپس انفال، سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس محمد، سپس هل اتى على الانسان و سپس طلاق بود تا آنجا كه گفت: در اول هر سوره اى كه در مكه نازل گشته، نوشته شده «مكية» سپس خداوند آنچه را كه مى خواست در مدينه بر آن افزود. و اين سى سوره است كه در مدينه نازل شده است.

1066 ـ عن عطاء قال: هذا كتاب ما ذكر لنا من تفسير القرآن وتنزيل سوره الأوّل فالأول ممّا نزلت بمكة و ما أنزل بعد ذلك بالمدينة. وذكر كلامه إلى قوله: ثمّ كان أوّل ما أنزل بالمدينة سورة البقرة. وذكر إلى قوله ثمّ هل أتى على الإِنسان حين من الدهر لم يكن شيئاً مذكوراً. وذكر الحديث.

عطاء گفت: اين كتابى است از آنچه از تفسير و تنزيل سوره هاى قرآن به ترتيب نزول قرآن در مكه و مدينه نازل گشته، به ما گفته شده است. تاآنجاكه مى گويد:اولين سوره كه درمدينه نازل شد سوره بقره بود و ادامه مى دهد ومى گويد: سپس سوره هل اتى على الانسان حين من الدهراست وحديث را ذكر مى كند.

1067 ـ عن عكرمة، والحسن ابن أبي الحسن: أنّ أوّل ما أنزل الله من القرآن بمكة (اقرأ باسم ربك الذي خلق) ون والقلم. وذكر كلامه إلى قوله: وما أنزل الله بالمدينة ويل للمطففين، والبقرة، والأنفال،وآل عمران، والأحزاب ـ وساق كلامه إلى قوله ـ: والرحمان، وهل أتى على الإِنسان، ويا أيها النبي إذا طلقتم. الحديث.

از عكرمه و حسن بن ابى الحسن نقل شده كه نخستين چيزى كه خدا از قرآن در مكه نازل كرد «اقرء باسم ربك الذى خلق» و ن والقلم بود،تا آنجا كه مى گويد:و آنچه خدا در مدينه نازل كرد: ويل للمطففين و بقره و انفال و آل عمران و احزاب تا آنجا كه مى گويد :و رحمن و هل اتى على الانسان و يا ايها النبى اذا طلقتم بود، تا آخر حديث

1068 ـ عن عكرمة والحسن قالا: ما أنزل الله من القرآن بمكة: (اقرأ باسم ربّك) وذكر إلى قوله: وأمّاماأنزل بالمدينة فهي ويل للمطفّفين، والبقرة، وآل عمران، والأنقال، والأحزاب، والمائدة، والممتحنة، والنساء، وإذا زلزلت والحديد، ومحمد والرعد، والرحمان، وهل أتى على الإِنسان، والطلاق، ولم يكن.

عكرمه و حسن گفتند:اولين چيزى كه از قرآن در مكه نازل شد ،اقرء باسم ربك بود، تا آنجا كه گفتند: و آنچه در مدينه نازل شده عبارتند از: ويل للمطففين و بقره و آل عمران وانفال و احزاب و مائده و ممتحنه و نساء و اذا زلزلت و حديد و محمد و رعد و رحمن و هل اتى على الانسان و طلاق و لم يكن.

1069 ـ عن عطاء الخراساني قال: كانت إذا نزلت فاتحة سورة بمكّة كتبت مكّيّة، ثم يزيد الله فيها ما يشاء بالمدينة، وكان أوّل ما نزل بالمدينة سورة البقرة، ثمّ الأنفال، ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء، ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد، ثمّ سورة محمد ثم سورة الرعد، ثمّ سورة الرحمان، ثمّ هل أتى.

عطاء خراسانى گفت: در آغاز هر سوره اى كه در مكه نازل مى گشت، نوشته مى شد: «مكيه» سپس خداوند آنچه را كه خواست در مدينه بر آن افزود و نخستين چيزى كه در مدينه نازل شد، عبارت بودند از: سوره بقره، سپس انفال ،سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس سوره رعد، سپس رحمن، سپس هل اتى.

1070 ـ علىّ بن الحسن بن واقد عن أبيه قال: أوّل ما نزل من القرآن بمكة بلا خلاف (اقرأباسم ربك) ثمّ يا أيها المزّمل وساق الكلام إلى قوله: وأوّل ما نزل بالمدينة البقرة، ثمّ الأنفال إلى قوله: (يا ايّها النبي حسبك الله) ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب، ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد، ثمّ محمد، ثمّ الرعد، ثمّ الرحمان، ثمّ هل أتى على الإِنسان، ثمّ الطلاق، ثمّ لم يكن، ثمّ الحشر. وساق الحديث.

علىّ بن حسين بن واقد از پدرش نقل مى كند كه گفت:نخستين چيزى كه از قرآن در مكه نازل شد،بدون اختلاف «اقرء باسم ربك» بود،سپس يا ايها الزمل، تا آنجا كه گفت:

نخستين چيزى كه در مدينه نازل شد سوره بقره بود، سپس انفال تا آيه «يا ايها النبى حسبك الله» سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس رعد، سپس رحمن، سپس هل اتى على الانسان، سپس طلاق، سپس لم يكن، سپس حشر.تا آخر حديث.

( 188 )

و نيز از سوره مرسلات نازل شده است:

اِنَّ الْمُتَّقينَ فى ظِلال وَ عُيُون

همانا پرهيزگاران در سايه ها و چشمه ها هستند.

(سوره مرسلات آيه 41)

1071 ـ عن مجاهد، عن ابن عباس في قوله تعالى: (إن المتقين) قال: يعني الذين اتّقوا الشرك والذنوب و الكبائر، وهم علي والحسن والحسين (في ظلال) يعني ظلال الشجر والخيام من اللؤلؤ (وعيون) يعني ماءاً طاهراً يجري (وفواكه) يعني ألوان الفواكه (ممّا يشتهون) يقول: مما يتمنّون (كلوا واشربوا هنيئاً) لا موت عليكم في الجنّة ولاحساب (بما كنتم تعلمون) يعني تطيعون الله في الدنيا (إنّا كذلك نجزي المحسنين) أهل بيت محمّد في الجنة.

مجاهد از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند:«ان المتقين»گفت:يعنى كسانى كه از شرك و گناه و كباير پرهيز كردند و آنان عبارت بودند از:على و حسن و حسين «فى ظلال» يعنى در سايه هاى درخت و خيمه هايى از لؤلؤ «و عيون» يعنى آب پاكى كه جارى مى شود «وفواكه» يعنى انواع ميوه ها «مما يشتهون» از آنچه آرزو دارند «كلوا و اشربوا هنيئا» در بهشت مرگ و حسابى نيست «بما كنتم تعملون» يعنى در دنيا خدا را اطاعت كرديد «انا كذلك نجزى المحسنين» اهل بيت محمد در بهشت.

( 189 )

و نيز از سوره نبأ نازل شده است:

عَمَّ يَتَسآءَلُونَ عَنِ النَّبَاِ الْعَظيمِ الَّذى هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ

از چه چيزى مى پرسند؟ از آن خبربزرگ كه در آن اختلاف دارند.

(سوره مرسلات آيات 1 ـ 2)

1072 ـ عن أبي حمزة الثمالي قال: سألت أبا جعفر عن قول الله تعالى (عمّ يتسائلون، عن النبأالعظيم) فقال: كان علىّ يقول لأصحابه: أنا والله النبأ العظيم الذي اختلف فىّ جميع الأمم بألسنتها والله ما لله نبأ أعظم مني، ولا لله آية أعظم مني

ابوحمزه ثمالى گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند «عم يتسائلون عن النبأ العظيم» پرسيدم گفت: على به يارانش گفت: به خدا سوگند كه من همان خبر بزرگ هستم كه همه ملت ها بازبان هاى خود درباره من اختلاف كرده اند، به خدا سوگند كه خداوند را خبرى بزرگتر از من نيست و براى خدا نشانه اى بزرگتر از من نيست.

1073 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است:

1074 ـ عن ابان بن تغلب قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (عن النبأ العظيم) قال:النبأ العظيم علي وفيه اختلفوا لأن رسول الله ليس فيه اختلاف.

ابان بن تغلب گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند: « عن النبأ العظيم» پرسيدم، گفت: خبر بزرگ على بود و درباره او اختلاف كردند چون درباره پيامبر خدا اختلافى نيست.

1075 ـ عن السدي، عن عبد خير عن علي بن أبي طالب قال: أقبل صخربن حرب حتى جلس إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: الأمر بعدك لمن؟ قال لمن هو منّي بمنزلة هارون من موسى. فأنزل الله (عمّ يتساءلون) يعني يسألك أهل مكة عن خلافة علي (عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون) فمنهم المصدق ومنهم المكذب بولايته، (كلا سيعلمون، ثم كلا سيعلمون) وهو ردّ عليهم سيعرفون خلافته أنّها حق إذ يسألون عنها في قبور هم فلا يبقى منهم ميّت في شرق ولا غرب ولا برّ ولا بحر إلاّ ومنكر ونكير يسألانه يقولان للميت: من ربّك وما دينك ومن نبيّك ومن إمامك؟

سدّى از عبدخير نقل مى كند كه علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: صخربن حرب آمد و نزد رسول خدا نشست و گفت: پس از تو امر (خلافت) چه كسى راست؟ گفت: براى كسى كه او از من به منزله هارون از موسى است. پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «عن النبأالعظيم الذى هم فيه مختلفون» برخى از آنان تصديق مى كنند و برخى ولايت او را تكذيب مى كنند «كلاّ سيعلمون ثمّ كلاّ سيعلمون = نه چنين است، بزودى مى دانند سپس نه چنين است بزودى مى دانند» اين ردّ بر آنهاست كه بزودى مى دانند كه خلافت او حق است هنگامى كه در قبرهايشان از آن پرسيده شدند، هيچ مرده اى از آنان در شرق و غرب و بيابان و دريا نمى ماند مگر اينكه نكير و منكر از آنان مى پرسند و به مرده مى گويند: پروردگار تو كيست و دين تو چيست و پيامبر تو كيست و امام تو كيست؟

( 190 )

ونيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازًا حَدآئِقَ وَ أَعْنابًا وَ كَواعِبَ أَتْرابًا وَ كَأْسًا دِهاقًا لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْوًا وَ لا كِذّابًا جَزآءً مِنْ رَبِّكَ عَطآءً حِسابًا

همانا براى پرهيزگاران نجات و پيروزى بزرگى است، باغ هاى سر سبز و انگورها و حوريانى جوان و هم سنّ و سال و جام هايى لبريز و پياپى، در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند و نه دروغى.

(سوره نبأ آيات 31 ـ 35)

1076 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (إن للمتقين مفازا) قال: هو علي بن أبي طالب، هو والله سيد من اتقى الله وخافه، اتّقاه عن ارتكاب الفواحش، وخافه عن اقتراب الكبائر(مفازا) نجاة من النار و العذاب وقرباً من الله في منازل الجنة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان للمتقين مفازا» گفت: اوعلىّ بن ابى طالب است، او به خدا سوگند سرور كسانى است كه از خدا پروا مى كنند و از او مى ترسند، از او در ارتكاب گناهان آشكار پروا مى كنند و از او در افتادن به گناهان كبيره مى ترسند، «مفازا» يعنى نجات از آتش و عذاب و تقرب به خدا در منزل هاى بهشت.

( 191 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاِئكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ اِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا

روزى كه روح و فرشتگان به صف مى ايستند و سخن نمى گويند مگر كسى كه خداى بخشنده به او اجازه دهد و سخن درست بگويد.

(سوره نبأ آيه 36)

1077 ـ عن أبي حمزة الثمالي قال: دخلت على محمّد بن علىّ فقلت له يا بن رسول الله حدثني بحديث ينفعني. قال يا أباحمزة كل الناس يدخل الجنة إلا من أبى. قلت: هل يوجد أحد يأبى أن يدخل الجنة؟ قال: نعم من لم يقل لا إله الآ الله، محمد رسول الله. قلت: أني تركت المرجئة والقدرية والحرورية وبني أمية يقولون: لا إله إلا الله، محمد رسول الله فقال: أيهات أيهات إذا كان يوم القيامة سلبهم الله إياها فلم يقلها إلا نحن وشيعتنا، والباقونن منها براء، أما سمعت الله يقول: (يوم يقوم الروح والملائكة صفّاً لا يتكلّمون إلاّ من أذن له الرحمان وقال صوابا) يعني من قال: لا إله إلاّ الله، محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم.

ابوحمزه ثمالى گفت: نزد محمد بن على رفتم و به او گفتم: اى پسر پيامبر براى من حديثى بگو كه مرا سودمند باشد. گفت: اى ابوحمزه همه مردم وارد بهشت خواهند شد مگر كسى كه از آن خوددارى كند! گفتم: آيا كسى پيدا مى شود كه از رفتن به بهشت خوددارى كند؟ گفت: آرى، هر كس كه نگويد: لا اله الا الله محمد رسول الله. گفتم: من مرجئه و قدريه و خوارج و بنى اميه را ترك كردم در حالى كه همگى مى گفتند: لا اله الا الله محمد رسول الله. پس گفت: هيهات هيهات! چون روز قيامت شود خداوند آن را از ايشان سلب مى كند و آن كلمات را جز ما و شيعيان ما نمى گويند و بقيه از آن بيزارند، آيا سخن خداوند را نشنيدى كه مى گويد: «يوم يقوم الروح و الملائكة صفّا لايتكلّمون الاّ من اذن له الرحمن و قال صوابا» يعنى هر كس كه بگويد لا اله الا الله محمد رسول الله.

1078 ـ قال أبو جعفر في قوله تعالى: (يوم يقوم الروح والملائكة صفاً لا يتكلمون إلا من أذن له الرحمان) قال: إذا كان يوم القيامة خطف قول: لا إله إلا الله. عن قلوب العباد في الموقف إلا من اقرّ بولاية علي وهو قوله: (إلا من أذن به الرحمان) يعني من أهل ولاية علي فهم الذين يؤذن لهم بقول: لا إله إلا الله.

ابوجعفر درباره سخن خداوند:«يوم يقوم الروح و الملائكة صفّا لايتكلّمون الاّ من اذن له الرحمن» گفت: چون روز قيامت شود، گفتن لا اله الا الله از دل هاى بندگان در موقف، فراموش مى شود جز كسانى كه به ولايت على اقرار كرده باشند و اين است معناى سخن خداوند: «الا من اذن له الرحمن» يعنى از اهل ولايت على. آنان هستند كه به آنها اجازه داده مى شود كه بگويند: لا اله الا الله.

( 192 )

و نيز در سوره نازعات نازل شده است:

وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فِاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى

و امّا كسى كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، بى گمان بهشت همان جايگاه اوست.

(سوره نازعات آيات 40 ـ 41)

1079 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (فأمّا من طغى) يقول: علا و تكبّر وهو علقمة بن الحرث بن عبدالله بن قصىّ و آثر الحياة الدنيا وباع الآخرة بالدنيا، فإنّ الجحيم هي مأوى من كان هكذا (وأمّا من خاف مقام ربه) يقول علىّ بن أبي طالب خاف مقامه بين يدي ربه وحسابه وقضاءه بين العباد فانتهى عن المعصية، و نهى نفسه عن الهوى يعني عن المحارم التي يشتهيها النفس، فإن الجنة هي مأواه خاصة ومن كان هكذا عاماً.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «فاما من طغى» مى گويد: يعنى خود را بگيرد و تكبر كند، و او علقمة بن حرث بن عبدالله بن قصى بود و او زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح داد وآخرت را در برابر دنيا فروخت، جهنم جايگاه كسى است كه چنين باشد «و اما من خاف مقام ربه» مى گويد: او علىّ بن ابى طالب(ع) است كه از ايستادن در برابر پروردگار و حساب و داورى او ميان بندگان مى ترسيد و لذا از گناهان پرهيز مى كرد و نفس خود را از هوا و هوس، يعنى از گناهانى كه نفس انسان به آنها ميل مى كند، باز مى داشت. همانا بهشت به طور خصوص جايگاه اوست و به طور عموم جايگاه هر كسى است كه چنين باشد.

( 193 )

و نيز از سوره عبس نازل شده است:

وُجُوهٌ يَوْمَئِذ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ

چهره هايى در آن زمان روز گشاده است، خندان و شادمان است.

(سوره عبس آيات 38 ـ 39)

1080 ـ عن أنس بن مالك قال: سألت رسول الله (ص) عن قوله: (وجوه يومئذ مسفرة) قال: يا أنس هي وجوهنابني عبدالمطلب أنا وعلي وحمزة وجعفر والحسن والحسين وفاطمة، نخرج من قبورنا ونور وجوهنا كالشمس الضاحية يوم القيامة، قال الله تعالى: (وجوه يومئذ مسفرة) يعني مشرقة بالنور في أرض القيامة (ضاحكة) فرحانة برضاء الله عنا (مستبشرة) بثواب الله الذي وعدنا.

انس بن مالك گفت: از پيامبر خدا درباره سخن خداوند: « وجوه يومئذ مسفره» پرسيدم، گفت: اى انس آن، چهره هاى ما فرزندان عبدالمطلب است، من و على و حمزه و جعفر و حسن و حسين و فاطمه كه از قبرهايمان بيرون مى شويم در حالى كه نور چهره ما در روز قيامت مانند آفتاب نيم روز است. خداوند مى فرمايد: « وجوه يومئذ مسفره» يعنى در صحنه قيامت روشنايى مى دهد «ضاحكة» به سبب خوشنودى خداوند از ما خوشحاليم «مستبشرة» يعنى به جهت ثوابى كه خدا به ما وعده داده شادمانيم.

( 194 )

و نيز از سوره مطففين نازل شده است:

وَ فى ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ

و در اين(نعمت هاى بهشتى)بايد پيشى گيرندگان پيشى گيرند.

(سوره مطففين آيه 26)

1081 ـ عن جابر أنّ النبي صلى الله عليه وآله وسلم في غزوة الطائف دعا علياً فانتجاه ثم قال: أيّها الناس انّكم تقولون: إنّي انتجيت علياً. ما أنا انتجيته إنّ الله انتجاه وفي ذلك فليتنافس المتنافسون.

جابر گفت: پيامبر در جنگ طائف على را خواند و او را به گفتن راز انتخاب كرد سپس گفت: اى مردم شما مى گوييد من على را انتخاب كردم در حالى كه من او را انتخاب نكردم بلكه خداوند او را انتخاب كرد «و فى ذلك فليتنافس المتنافسون».

( 195 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيم عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ

و آميزه آن از شراب طهور است، چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند.

(سوره مطففين آيات 27 ـ 28)

1082 ـ عن جابر بن عبدالله، عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم في قوله تعالى: (ومزاجه من تسنيم) قال: هو أشرف شراب الجنة يشربه آل محمد، وهم المقرّبون السابقون: رسول الله و علىّ بن أبي طالب وخديجة وذرّيتهم الذين اتّبعوهم بإيمان.

جابر بن عبدالله درباره سخن خداوند: «و مزاجه من تسنيم» از پيامبر نقل مى كند كه گفت: آن بهترين نوشيدنى بهشت است كه آل محمد از آن مى نوشند و آنان هستند كه مقربان و سابقان هستند: رسول خدا و علىّ بن ابى طالب(ع) و خديجه و فرزندان آنان كه با ايمان از آنان پيروى كرده اند.

( 196 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ وَ اِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ

همانا كسانى كه گناه كرده اند به كسانى كه ايمان آورده اند مى خندند و چون از كنار آنان مى گذرند به غمزه عيب جويى مى كنند

(سوره مطففين آيات 29 ـ 30)

1083 ـ حدّثنا الكلبي قال: استعمل رسول الله صلى الله عليه وآله عليّاً على بني هاشم فكان إذا مرّبهم ضحكوا به، فنزلت هذه الآية.

كلبى گفت: پيامبر خدا على را بر بنى هاشم سرپرست كرد و چون از كنار آنان مى گذشت به او مى خنديدند، پس اين آيه نازل شد.

1084 ـ عن عبدالرحمان بن سالم، عن أبي عبدالله في قوله تعالى: (إنّ الذين أجرموا) إلى آخر السورة، قال: نزلت في علىّ، والذين استهزؤا به من بني أمية انّ عليّا مرّ على نفر من بني أميّة وغيرهم من المنافقين، فسخروا منه، ولم يكونوا يصنعون شيئاً إلاّ نزل به كتاب فلما رأوا ذلك مطّوا بحواجبهم فأنزل الله تعالى: (وإذا مرّوابهم يتغامزون).

عبدالرحمن بن سالم از ابوعبدالله نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «انّ الذين اجرموا» تا آخر سوره گفت: درباره على و كسانى از بنى اميه كه او را مسخره مى كردند، نازل شده. على از كنار گروهى از بنى اميه و جمعى از منافقان گذشت، او را مسخره كردند و آنان هيچ كارى نمى كردند مگر اينكه خداوند آن را در قرآن مى آورد وچون او را ديدند به قصد مسخره با ابروهاى خود اشاره مى كردند، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «واذا مرّوا بهم يتغامزون».

1085 ـ عن أبي صالح عن ابن عباس في قوله: (إنّ الذين أجرموا) إلى آخر السورة قال: فالذين آمنوا علىّ بن أبي طالب وأصحابه، والذين أجرموا منافقوا قريش.

ابوصالح از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا» تا آخر سوره گفت: كسانى كه ايمان آورده اند علىّ بن ابى طالب(ع) وياران او بودند و كسانى كه گناه كرده اند، منافقان قريش بودند.

1086 ـ عن الضحاك عن ابن عباس في قوله تعالى: (إنّ الذين أجرموا) قال: هم بنو عبد شمس، مرّبهم علىّ بن أبي طالب ومعه نفر فتغامزوا به وقالوا: هؤلاء هم الضلاّل. فأخبر الله تعالى ما للفريقين عنده جميعاً يوم القيامة و قال: (فاليوم الذين آمنوا) وهم علىّ وأصحابه (من الكفّار يضحكون، على الأرائك ينظرون هل ثوّب الكفّار ما كانوا يفعلون) بتغامزهم وضحكهم وتضليلهم عليّاً وأصحابه، فبشر النبىّ صلى الله عليه و آله عليّاً وأصحابه الذين كانوا معه أنكم ستنظرون إليهم وهم يعذّبون في النار.

ضحاك از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا» گفت: آنان فرزندان عبدشمس هستند كه علىّ بن ابى طالب(ع) از كنار آنان گذشت و گروهى با او بود، آنها با چشم به على اشاره كردند و گفتند: اينان گمراهان هستند، پس خداوند از وضعيت هر دو گروه در روز قيامت خبر داد و گفت:امروز (روزقيامت) مؤمنان يعنى على وياران او بر كافران مى خندند، آنان از تخت هاى خود نظاره مى كنند كه آيا كافران به پاداش آنچه مى كردند رسيده اند؟ منظور همين اشاره و خنديدن و گمراه دانستن على و ياران اوست. پيامبر به على و ياران او مژده داد كه شما بزودى به آنان نگاه خواهيد كرد در حالى كه آنان در آتش معذب شده اند.

1087 ـ وفي تفسير مقاتل - رواية إسحاق عنه ـ في قوله تعالى: إنّ الذين أجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون) قال: وذلك إنّ علىّ بن أبي طالب انطلق في نفر إلى النبي (ص) فسخر منهم المنافقون وضحكوا وقالوا: (إنّ هؤلاء لضالّون) يعني يأتون محمداً يرون أنّهم على شيء. فنزلت هذه الآية قبل أن يصل علىّ ومن معه إلى النبي صلى الله عليه وآله وسلم فقال: (إنّ الذين أجرموا) يعني المنافقون (كانوا من الذين آمنوا) يعني عليّاً وأصحابه (يضحكون) إلى آخرها).

اسحاق از تفسير مقاتل نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون» گفت: اين آيه هنگامى نازل شد كه علىّ بن ابى طالب(ع) همراه با چند نفر نزد پيامبر مى آمدند، منافقان آنان رامسخره كردند و خنديدند و گفتند: اينان گمراهان هستند، يعنى آنها پيش محمد مى روند و گمان مى كنند كه بر چيزى هستند، پس اين آيه پيش از آنكه على وهمراهان او نزد پيامبر برسند به پيامبر نازل شد، گفت : «انّ الّذين اجرموا» يعنى منافقان «كانوا من الذين آمنوا» يعنى على و ياران او «يضحكون» تا آخر .

1088 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 197 )

و نيز از سوره فجر نازل شده است:

يآ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى

اى نفس آرام به سوى پروردگارت راضى و خوشحال برگرد، پس در ميان بندگان من وارد شو و در بهشت من وارد شو.

(سوره فجر آيات 27 ـ 30)

1089 ـ عن عبدالرحمان بن سالم عن أبي عبدالله جعفر بن محمد، في قوله تعالى: (يا ايّتها النفس المطمئنة) إلى آخر السورة، قال: نزلت في علىّ.

عبدالرحمن بن سالم از ابوعبدالله جعفربن محمد نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «يا ايتها النفس المطمئنة» تا آخر سوره گفت: راجع به على نازل شده است.

( 198 )

و نيز از سوره بلد نازل شده است:

وَ والِد وَ ما وَلَدَ

سوگند به پدر و فرزندى كه آورده.

(سوره بلد آيه 2)

1090 ـ عن أبي جعفر في قول الله عزّوجلّ: (ووالد وماولد) قال: الوالد أميرالمؤمنين وما ولد الحسن والحسين عليهم السلام.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «و والد و ماولد» گفت: «والد» اميرالمؤمنين و «ماولد» حسن و حسين هستند.

1091 ـ عن جابر قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (ووالد وما ولد) قال: علىّ وما ولد.

جابر گفت: از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «و والد و ما ولد» پرسيدم، گفت: على و فرزندش.

( 199 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

از گردنه بالا نرفت.

(سوره بلد آيه 11)

1092 ـ عن أبي جعفر وسئل عن قول الله تعالى: (فلا اقتحم العقبة) فضرب بيده إلى صدره فقال: نحن العقبة التي من اقتحمها نجا.

از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «فلا اقتحم العقبه» پرسيدند، گفت: ما همان گردنه هستيم و هر كس از آن بالا رود نجات مى يابد.

1093 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 200 )

ونيز در سوره الشمس نازل شده است:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ اِذا تَلاها وَ النَّهارِ اِذا جَلاّها وَ الْلَيْلِ اِذا يَغْشاها

سوگند به خورشيد و تابندگى اش و سوگند به ماه هنگامى كه در پى آن آيد و سوگند به روز چون روشن گرداند و سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد.

(سوره شمس آيات 1 ـ 4)

1094 ـ عن ابن عبّاس في قول الله تعالى: (والشمس وضحاها) قال: هو رسول الله صلى الله عليه وآله (والقمر إذا تلاها) قال:هو علىّ بن ابى طالب (والنهار إذا جلاّها) قال: الحسن والحسين (والليل إذا يغشاها) قال: بنو أميّة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «الشمس وضحيها» گفت: آن رسول الله است «والقمر اذا تليها» آن علىّ بن ابى طالب(ع) است «والنهار اذا جلاّها» گفت: آن حسن و حسين هستند «والليل اذا يغشاها» بنى اميه است.

1095 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 201 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها

آنگاه كه شقى ترينشان برخاست.

(سوره شمس آيه 12)

1096 ـ عن حجيّة بن عدي عن علي عليه السلام قال: قال لي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا علىّ من أشقى الأوّلين؟ قلت: عاقر النافة. قال: صدقت، فمن أشقى الآخرين؟ قلت: لا أدري قال: الذي يضربك على هذه كعاقر ناقة الله أشقى بني فلان من ثمود.

حجيّة بن عدى از على نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا به من گفت: يا على شقى ترين گذشتگان كيست؟ گفتم: كسى كه ناقه(صالح) را پى كرد، گفت: راست گفتى، شقى ترين آيندگان كيست؟ گفتم: نمى دانم، گفت: او كسى است كه تو را براى اين كار مى زند، او مانند پى كننده ناقه خداست كه شقى ترين بنى فلان از قوم ثمود بود.

1097 ـ عن نباتة بن أسد عن علىّ عليه السلام قال: إنّ الصادق المصدّق عهد إلىّ لينبعثنّ أشقاها فليقتلك كما انبعث أشقى ثمود.

نباتة بن اسداز على نقل مى كند كه گفت: راستگويى كه راستگويى او تصديق شده(پيامبر) به من خبر داده كه شقى ترينشان برمى خيزد وتو را مى كشد همانگونه كه شقى ترين قوم ثمود برخاست.

1098 ـ عن عمر بن صهيب، عن أبيه قال: قال رسول الله (ص) يوماً لعلي: من أشقى الأولين؟ قال: الذي عقر الناقة. قال: صدقت، فمن أشقى الآخرين؟ قال: لا أدري. قال: الذي يضربك على هذه. وأشار النبي صلى الله عليه وآله وسلم بيده إلى يافوخه.

قال: فكان علىّ يقول: يا أهل العراق أما والله لوددت أن لو انبعث أشقاكم فخضب هذه اللحية من هذه. ووضع يده على مقدم رأسه.

عمر بن صهيب از پدرش نقل مى كند كه رسول خدا روزى به على گفت: شقى ترين اولين كيست؟ گفت: كسى كه شتر(صالح) را پى كرد، گفت: راست گفتى، شقى ترين آخرين كيست؟ گفت: نمى دانم، گفت: كسى كه به اينجاى تو مى زند و با دستش به فرق سرش اشاره كرد. مى گويد: على همواره مى گفت: اى اهل عراق دوست دارم كه شقى ترين شما برخيزد و اين ريش را از اين خضاب كند و دست خود را بر جلوى سرش مى گذاشت.

1099 ـ عن زيد بن أسلم أنّ أبا سنان الدؤلي حدّثه أنّه عاد عليّاً في شكوة اشتكاها فقال له: لقد تخوّفنا عليك يا أبا الحسن في شكواك هذا. فقال، ولكنّي والله ما تخوفت على نفسي منه، لأنّي سمعت الصادق المصدّق (ص) يقول: إنّك ستضرب ضربة هاهنا،و ضربة ههنا ـ وأشار إلى صدغيه ـ يسيل دمها حتى يخضب لحيتك و يكون صاحبها أشقاها كما كان عاقر الناقة أشقى ثمود.

زيدبن اسلم گفت: ابوسنان دؤلى به او خبر داد كه على را در يك بيمارى كه به او عارض شد عيادت كرد وبه او گفت: اى ابوالحسن ما در اين بيمارى بر تو ترسيديم، على گفت: ولى من از آن نترسيدم چون از صادق مصدق (پيامبر خدا) شنيدم كه مى گفت: بزودى به تو ضربتى از اينجا مى زنند و (به گيجگاه خود اشاره كرد) وخون از آن مى ريزد و ريش تو را خضاب مى كند و كسى كه اين كار را مى كند شقى ترينشان است همانگونه كه پى كننده ناقه، شقى ترين قوم ثمود بود.

1100 ـ عن عمير بن عبدالملك قال: خطبنا علىّ عليه السلام على منبر الكوفة فأخذ بلحيته ثمّ قال: متى ينبعث أشقاها حتى يخضب هذه من هذه.

عميربن عبدالملك گفت: على در منبر كوفه خطبه مى خواند، ريش خود را گرفت و گفت: كى شقى ترينشان برمى خيزد تا اين را با اين خضاب كند.

1101 ـ عن أبي مطر، قال: قال علىّ: متى ينبعث أشقاها، قيل: و من أشقاها؟ قال: الذي يقتلني.

ابومطر گفت: على گفت: كى شقى ترينشان برمى خيزد؟ گفته شد: شقى ترينشان كيست؟ گفت: آنكه مرا مى كشد.

1102 ـ عن أبي الطفيل قال: دعا علىّ الناس إلى البيعة، فجاء عبدالرحمان بن ملجم المرادي فردّه مرّتين ثمّ بايعه ثمّ قال: ما يجلس أشقاها ليخضبنّ هذه من هذه. يعني لحيته من رأسه ; ثم تمثّل بهذين البيتين:

شد حيازيمك للموت *** فإنّ الموت يأتيك

ولا تجزع من القتل *** إذا حلّ بواديك ابوالطفيل گفت: على مردم را به بيعت فراخواند، پس عبدالرحمان بن ملجم مرادى آمد و على دوبار او را ردّ كرد سپس بيعت نمود، آنگاه گفت: شقى ترينشان نمى نشيند تا اين را با اين خضاب كند.

يعنى ريش او را با خون سرش. سپس به اين دو بيت تمثل كرد:

كمر خود را براى مرگ محكم كن، همانا مرگ سوى تو مى آيد و از كشته شدن هنگامى كه سراغ تو آيد بى تابى نكن.

1103 ـ عن ابى هريره قال: كنت جالساً مع النبي صلى الله عليه وآله وسلم فجاء علىّ فسلّم فأقعده رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم إلى جنبه فقال: يا علىّ من أشقى الأولين؟ قال: الله ورسوله أعلم. قال عاقر الناقة، ثم قال: فمن أشقى الآخرين؟ قال: الله ورسوله أعلم. قال: فأهوى بيده إلى لحية علىّ فقال: يا علي الذي يخضب هذه من هذا ووضع يده على قرنه، قال أبو هريرة: فوالله ما أخطأ الموضع الذي وضع رسول الله يده عليه.

ابوهريره گفت: نزد پيامبر نشسته بودم كه على آمد و سلام داد پيامبر او را در كنار خود نشانيد و گفت: يا على شقى ترين اوّلين كيست؟ گفت: خداو رسول او داناترند. گفت: پى كننده ناقه(صالح) سپس گفت: شقى ترين آخرين كيست؟ گفت: خدا و رسول او داناترند. پيامبر با دست خود به ريش على اشاره كرد و گفت: يا على او كسى است كه اين را با اين خضاب مى كند و دست خود را بر سر على گذاشت. ابوهريره گفت: به خدا سوگند از همان محلى كه پيامبر دست خود را بر آن گذاشت خطا نكرد.

1104 ـ عن عمّار بن ياسر قال: كنت أنا وعلي في غزوة ذي العشيرة، فنزلنا منزلا فرأينا رجالا من بني مدلج يعملون في نخل لهم فأتيناهم فنظرنا إليهم ساعة، فغشينا النعاس، فعمدنا إلى صور من النخل فنمنا تحته في دقعاء من التراب، فما أهبّنا إلاّ رسول الله فحرّكنا برجله فقمنا وقد تترّبنا، فيومئذ قال لعلي يا أبا تراب ـلما كان يرى عليه من الدقعاء ـ ألا أنبئّك بأشقى الناس رجلين: أُحَيمِر ثمود الذي عقر الناقة، والذي يضربك على هذا حتى تبلّ منه هذه ـ وأومى برأسه ولحيته.

عماربن ياسر گفت: من و على در جنگ ذوالعشيره بوديم و در منزلى پياده شديم و مردانى از قبيله بنى مدلج را ديديم كه در كنار درخت خرمايى بودند، نزد آنان رفتيم ساعتى به آنان نگاه كرديم و خواب ما را فراگرفت و به آن نخل تكيه كرديم و زير آن روى خاك خوابيديم، ما را بيدار نكرد مگر رسول خدا كه ما را با پاى خود حركت داد و ما برخاستيم و خاك اندود شده بوديم. در اين حال به على كه آغشته به خاك (تراب) بود، گفت: اى ابوتراب آيا تو را از شقى ترين مردم خبر ندهم؟ آنان دو نفرند: احمير از قوم ثمود كه ناقه را پى كرد و كسى كه تو را از اينجا مى زند تا اينجا به آن خيس شود و به سر و ريش او اشاره كرد.

1105 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

1106 ـ عن عبدالله بن عمرو، قال: سمعت رسول الله يقول: ألا إنّ شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي إلاّ من قتل علىّ بن أبي طالب.

عبدالله بن عمرو گفت: از پيامبر شنيدم كه مى گفت: آگاه باشيد شفاعت من مخصوص صاحبان گناهان كبيره از امت من است مگر كسى كه علىّ بن ابى طالب (ع) را بكشد.

1107 ـ عن عكرمة: عن ابن عبّاس قال: قال لي رسول الله صلى الله عيله وآله: أشقى الخلق قدار بن قدير عاقر ناقة صالح، وقاتل علي بن أبي طالب.

ثم قال ابن عبّاس ولقد أمطرت السماء يوم قتل علىّ دماً يومين متتابعين.

عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا به من گفت: شقى ترين خلق قداربن قدير پى كننده ناقه صالح و قاتل علىّ بن ابى طالب(ع) است. آنگاه ابن عباس گفت: روزى كه على كشته شد دو روز متوالى از آسمان خون باريد.

1108 ـ عن الضحّاك بن مزاحم قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا علىّ تدري من شرّ الأولين؟ ـ وقال وكيع مرّة عن الضحاك عن علىّ قال: قال لي رسول الله صلى الله عيله وآله وسلم: يا علىّ تدري من أشقى الأوّلين؟ ـ قلت: الله و رسوله أعلم. قال: عاقر الناقة. ثمّ قال: تدري ـ من شرّ - وقال مرة: ـ من أشقى ـ الآخرين؟ قلت: الله ورسوله أعلم .قال: قاتلك.

ضحاك بن مزاحم گفت: پيامبر خدا گفت: يا على مى دانى كه بدترين اوّلين كيست؟ (و در روايتى از وكيع آمده شقى ترين اولين) على مى گويد: گفتم: خدا و رسول او داناترند، گفت: پى كننده ناقه (صالح) سپس گفت: مى دانى كه بدترين يا شقى ترين آخرين كيست؟ گفتم: خداو رسول او داناترند، گفت: قاتل تو.

( 202 )

و نيز از سوره ضحى نازل شده است:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى

و به زودى پروردگارت آنچنان به تو عطا مى كند كه راضى شوى.

(سوره ضحى آيه 5)

1109 ـ عن جابر، قال: دخل رسول الله على فاطمة وعليها كساء من جلد الابل، فلمّا رآها بكى وقال: يا فاطمة تعجّلي مرارة الدنيا بنعيم الآخرة الجنة غداً. فأنزل الله تعالى (ولسوف يعطيك ربّك فترضى).

جابر گفت: پيامبر خدا بر فاطمه وارد شد و او عبايى ازپوست شتر داشت وقتى آن را ديد گريه كرد و گفت: اى فاطمه سختى دنيا را در برابر نعمت فرداى آخرت تحمل كن، پس خدا نازل كرد: «ولسوف يعطيك ربك فترضى».

1110 ـ اين مضمون با تفاوت اندكى با سند ديگرى نيز نقل شده است.

1111 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ولسوف يعطيك ربّك فترضى) قال: يدخل الله ذرّيته الجنّة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ولسوف يعطيك ربك فترضى» گفت: خداوند ذريّه او را به بهشت داخل مى كند.

1112 ـ عن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله(ص): أشفع لأمتي حتى ينادي ربّي رضيت يا محمد فأقول ربّ رضيت.

ثمّ قال: إنّكم معشر أهل العراق تقولون: إنّ أرجى آية في القرآن (يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله) قلت: إنّا لنقول ذلك. قال: ولكنّا أهل البيت نقول: إنّ أرجى آية في كتاب الله قوله تعالى: ولسوف يعطيك ربّك فترضى) وهي الشفاعة.

علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: پيامبر خدا گفت: براى امتم شفاعت مى كنم تا اينكه پروردگارم ندا مى دهد: اى محمد راضى شدى؟ و من مى گويم: پروردگارا راضى شدم، سپس على گفت: اى مردم عراق شما مى گوييد: اميدوار كننده ترين آيه در قرآن اين آيه است «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله = اى بندگان من كه بر نفس خود اسراف كرديد، از رحمت خداوند نوميد نشويد» گفتيم: بلى ما چنين مى گوييم. گفت: ولى ما اهل بيت مى گوييم: اميدوار كننده ترين آيه در كتاب خدا اين آيه است: «ولسوف يعطيك ربك فترضى» و آن مربوط به شفاعت است.

1113 ـ عن ابن عباس في قوله: (ولسوف يعطيك ربك فترضى) قال: رضاء محمد(ص) ان لا يدخل أحد من أهل بيته النار.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ولسوف يعطيك ربك فترضى» گفت: خوشنودى محمد اين است كه كسى از اهل بيت او داخل آتش نشود.

( 203 )

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ

و اما نعمت پروردگارت را به ياد آور.

(سوره ضحى آيه 11)

1114 ـ عن علىّ بن أبي طالب قال: خلقت الأرض لسبعة بهم يرزقون وبهم ينصرون وبهم يمطرون، عبدالله بن مسعود وأبوذر وعمّار وسلمان والمقداد، وحذيفة، وأنا إمامهم السابع، قال الله: (وأمّا بنعمة ربّك فحدث).

علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: زمين به خاطر هفت نفر آفريده شده كه مردم به خاطر آنها روزى داده مى شوند و به خاطر آنها يارى مى شوند و به خاطر آنها باران مى بارد: عبدالله بن مسعود و ابوذر و عمار و سلمان و مقداد و حذيفه و من كه امام آنها و هفتمين آنها هستم، خداوند مى فرمايد: «و اما بنعمة ربك فحدّث».

1115 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.

( 204 )

و نيز از سوره الم نشرح نازل شده است:

فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ

پس چون فارغ شدى نصب كن.

(سوره انشراح آيه 7)

1116 ـ عن أبي عبدالله في قوله تعالى: (فإذا فرغت فانصب) قال: يعني انصب علياً للولاية.

ابوبصير از ابوعبدالله نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «فاذا فرغت فانصب» گفت: يعنى على را به ولايت نصب كن.

1117 ـ 1119 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

( 205 )

و نيز از سوره تين نازل شده است:

وَ التّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى أَحْسَنِ تَقْويم ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدّينِ أَلَيْسَ اللّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمينَ

سوگند به انجير و زيتون، و سوگند به طور سينا، و سوگند به اين شهر امن، كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانيديم، مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل شايسته انجام داده اند كه براى آنها پاداشى قطع نشدنى است، پس چه چيزى سبب مى شود كه بعد از اين، روز جزا را انكار كنى؟ آيا خداوند بهترين داوران نيست؟

(سوره تين آيات 1-8)

1120 ـ عن أنس قال: لمّا نزل على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سورة والتين، فرح لها فرحاً شديداً حتى بان لنا شدّة فرحه، فسألت ابن عباس بعد ذلك عن تفسيرها فقال: أمّا قول الله تعالى: (والتين) فبلاد الشام، (والزيتون) فبلاد فلسطين، (وطور سنين) طور سيناء الذي كلّم الله عليه موسى (وهذا البلد الأمين) فبلد مكّة (لقد خلقنا الإِنسان) محمد (ص) وهو (في أحسن تقويم) (ثم رددناه أسفل سافلين) عبدة اللاة والعزى (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات) أبوبكر و عمر (فلهم أجر غير ممنون) عثمان (فما يكذبك بعد بالدين) علىّ بن أبي طالب (أليس الله بأحكم الحاكمين) بعثك فيهم نبياً وجمعكم على التقوى يا محمد.

انس گفت: چون سوره تين بر پيامبر خدا نازل شد، از آن بسيار شادمان شد بگونه اى كه شدت شادمانى او براى ما آشكار گشت، بعد از اين، از ابن عباس تفسير آن را پرسيدم، گفت: «والتين» بلاد شام «والزيتون» بلاد فلسطين «و طور سينين» طور سينا كه خدا در آن با موسى سخن گفت، «وهذا البلد الامين» شهر مكه «لقد خلقنا الانسان» محمد كه در بهترين صورت بود «ثمّ رددناه اسفل سافلين» عبادت كنندگان لات و عزّى «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات» ابوبكر و عمر «فلهم اجر غير ممنو» عثمان «فما يكذبك بعد بالدين» علىّ بن ابى طالب(ع) «اليس الله باحكم الحاكمين» تو را در ميان آنان مبعوث كرد و شما را بر تقوا گرد آورد اى محمد.

1121 ـ محمد بن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا الحسن عن قول الله تعالى: (والتين) قال: الحسين ثم قال: (والزيتون) الحسين. وعن قوله (وطور سنين) قال: إنما هو طور سيناء، وذلك أمير المؤمنين (وهذا البلد الأمين) قال: ذلك رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات) قال: ذلك أمير المؤمنين وشيعتهم كلّهم (فلهم أجر غير ممنون).

محمد بن فضيل بن يسار گفت: از ابوالحسن راجع به سخن خداوند: «والتين» پرسيدم، گفت:«والتين» حسن و «والزيتون» حسين و «و طور سينين» طور سينا و اين اميرالمؤمنين است «وهذا البلد الامين» اين رسول الله است «الا الذين آمنوا و عملوالصالحات» اين اميرالمؤمنين و شيعيان او هستند.

1122 ـ 1123ـ شبيه اين مضمون با تفاوت اندكى با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

1124 ـ عن موسى بن جعفر في قوله تعالى: (فما يكذبك بعد بالدين) قال، يعني ولاية علي بن أبي طالب.

موسى بن جعفر درباره سخن خداوند، «فمايكذبك بعد بالدين» گفت: يعنى ولايت علىّ بن ابى طالب.

( 206 )

و نيز از سوره لم يكن نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان بهترين مردم هستند.

(سوره بينه آيه 98)

1125 ـ يزيد بن شراحيل الإنصاري كاتب علىّ، قال: سمعت عليّاً يقول: حدّثني رسول الله (ص) وأنا مسنده إلى صدري فقال: يا علىّ أما تسمع قول الله عزّوجلّ: إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئك هم خير البرية) هم أنت وشيعتك، وموعدي وموعدكم الحوض، إذا اجتمعت الأمم للحساب تدعون غراء محجّلين.

يزيد بن شراحيل انصارى كاتب على(ع) گفت: از على شنيدم كه گفت: در حالى كه پيامبر خدا را به سينه ام چسبانيده بودم به من گفت: يا على آياسخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» را نشنيدى؟ آنان تو و شيعيان تو هستند و وعده من و شما كنار حوض است. هنگامى كه امت ها براى حساب گرد مى آيند شما را به عنوان پيشانى سفيدان و پا سفيدان خطاب مى كنند.

1126 ـ عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئك هم خير البريّة) قال: النبي صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: هو أنت وشيعتك. تأتي أنت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضييّن، ويأتي عدوّك غضاباً مقمحين قال علىّ: يا رسول الله ومن عدوّي؟ قال: من تبرّأ منك ولعنك ثم قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: من قال رحم الله عليّاً يرحمه الله.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» گفت: پيامبر به على فرمود: آن تو و شيعيان تو هستند، تو و شيعيانت در روز قيامت راضى و خوشحال مى آييد و دشمن تو خشمناك و سرافكنده مى آيد. على گفت: يا رسول الله دشمن من كيست؟ گفت: كسى كه از تو بيزارى مى كند و تو را لعنت مى كند. سپس پيامبر خدا گفت: هر كس بگويد كه خدايا على را رحمت كند، خدا او را رحمت مى كند.

1127 ـ 1129 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

1130 ـ عن أبي برزة قال: تلا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البريّة) وقال: هم أنت وشيعتك يا علىّ ميعاد ما بيني وبينكم الحوض.

ابوبرزه گفت: رسول خدا تلاوت كرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» و گفت: يا على آنان تو و شيعيان تو هستند. و وعده من و شما كنار حوض است (7).

1131 ـ عن ابن بريدة عن أبيه قال: تلا النبي صلى الله عليه وآله وسلم هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البريّة) فوضع يده على كتف علىّ وقال: هو أنت و شيعتك، يا علىّ ترد أنت وشيعتك يوم القيامة رواءاً مروييّن، ويرد عدوك عطاشا مقمحين.

ابن بريده از پدرش نقل مى كند كه پيامبر اين آيه را تلاوت كرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» و دست خود را بر شانه على گذاشت و گفت: او تو و شيعه توست، يا على تو و شيعيانت روز قيامت در حالى وارد مى شويد كه سيراب هستيد ولى دشمنان تو تشنه و سرافكنده وارد مى شوند.

1132 ـ عن أبي جعفر محمّد علي عليهما السلام قال: قال: رسول الله (ص) (إنّ الذين آمنوا و عملوالصالحات أولئك هم خير البرية) هم أنت وشيعتك يا علىّ.

ابوجعفر محمد بن على گفت: پيامبر خدا گفت: «انّ الذين آمنوا و عملوالصالحات اولئك هم خير البرية» يا على تو و شيعيان تو هستند.

1133 ـ 1138 ـ همين مضمون با تفاوت اندكى با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

1139 ـ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: كنا جلوساً عند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم إذ أقبل علىّ بن أبي طالب، فلمّا نظر إليه النبي قال: قد أتاكم أخي. ثمّ التفت إلى الكعبة فقال: و ربّ هذه البنية إنّ هذا وشيعته هم الفائزون يوم القيامة. ثمّ أقبل علينا بوجهه فقال: أما والله إنّه أوّلكم إيماناً بالله وأقومكم بأمر الله، وأوفاكم بعهدالله وأقضاكم بحكم الله وأقسمكم بالسوية وأعدلكم في الرعية وأعظمكم عند الله مزيّة. قال جابر: فأنزل الله (إنّ الذين آمنوا وعملواالصالحات أولئك هم خير البرية) فكان علىّ إذا أقبل قال أصحاب محمّد:قد أتاكم خير البريّة بعد رسول الله.

جابربن عبدالله انصارى گفت: نزد پيامبر خدا نشسته بوديم كه علىّ بن ابى طالب (ع) آمد، پيامبر به او نگاه كرد و گفت: برادرم نزد شما آمد، سپس به سوى كعبه توجه نمود و گفت: سوگند به پروردگار اين بنا كه او و شيعيانش همان نجات يابندگان در روز قيامت هستند.

سپس روى به سوى ما كرد و گفت: آگاه باشيد كه به خدا سوگند نخستين شما از نظر ايمان به خداو پايدارترين شما در كار خدا و وفادارترين شما به عهد خدا و داورترين شما به حكم خدا و تقسيم كننده ترين شما به مساوات و عادل ترين شما در رعيت و بزرگترين شما نزد خدا از نظر مزيّت، اوست. جابر گفت: پس خداوند نازل كرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» هر وقت كه على مى آمد اصحاب محمد مى گفتند: بهترين مردم پس از رسول خدا پيش شما آمده است.

1140 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز روايت شده است.

1141 ـ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: بينا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يوماً في مسجد المدينة وذكر بعض أصحابه الجنّة فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: إنّ لله لواءاً من نور، وعموداً من زبرجد خلقها قبل أن يخلق السماوات بألفي سنة، مكتوب على رداء ذلك اللواء لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، آل محمّد خير البرية. صاحب اللواء امام القوم. فقال: علي: الحمد لله الذي هدانا بك و كّرمنا وشرّفنا. فقال له النبي (ص) يا علىّ أما علمت أنّ من أحبّنا ؤانتحل محبّتنا أسكنه الله معنا، وتلا هذه الآية: (في مقعد صدق عند مليك مقتدر).

جابر بن عبدالله انصارى گفت: روزى در مسجد مدينه نشسته بوديم، بعضى از اصحاب از بهشت سخن به ميان آوردند، پس پيامبر خدا گفت: براى خدا پرچمى از نور و ستونى از زبرجد است كه آنها را دو هزار سال پيش از آفريدن آسمانها آفريده است بر دامنه اين پرچم نوشته شد: «لا اله الاّ الله محمد رسول الله» آل محمد بهترين مردم هستند، صاحب پرچم امام قوم است، پس على گفت: ستايش خداوند را كه ما را به وسيله تو هدايت كرده و ما را گرامى داشته وشرافت داده است. پيامبر گفت: يا على آيا مى دانى كه هر كس ما را دوست باشد و خود را به محبت ما نسبت دهد، خداوند او را (در بهشت) با ما ساكن مى كند؟ و اين آيه را خواند: «فى مقعد صدق عند مليك مقتدر= در نشيمنگاه راست نزد خداوند صاحب ملك قدرتمند».

1142 ـ عن عطيّة العوفي قال: دخلنا على جابر بن عبدالله الأنصاري وقد سقط حاجباه على عينيه من الكبر، فقلنا له: أخبرنا عن علىّ فرفع حاجبيه بيده ثم قال: ذاك من خير البرية.

عطيه عوفى گفت: بر جابربن عبدالله انصارى وارد شديم در حالى كه از فرط پيرى ابروهايش به چشمانش افتاده بود، پس به او گفتم: به ما از على خبر بده، او با دستش ابروهايش را بالا برد و سپس گفت: او بهترين مردم است.

1143 ـ عن عطيه عن أبي سعيد، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: علي خير البرية.

عطيه از ابوسعيد نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا فرمود: على بهترين مردم است.

1144 ـ عن الضحاك، عن ابن عباس عن خالد بن معدان عن معاذ في قوله تعالى (إنّ الذين آمنوا و عملواالصالحات أولئك هم خير البريّة) قالا: هو علىّ بن أبي طالب ما يختلف فيها أحد.

ضحاك از ابن عباس و خالدبن معدان از معاذ نقل مى كنند كه آن دو راجع به سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» گفتند: او علىّ بن ابى طالب (ع) است و هيچ كس در آن اختلاف نكرده است.

1145 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: إنّ الذين آمنوا و عملواالصالحات أولئك هم خير البريّة) قال: هم علىّ وشيعته.

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» گفت: آنان على و شيعيان او هستند.

1146 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (ألئك هم خير البرية) قال: نزلت في علىّ وأهل بيته.

ابن عباس گفت: «اولئك هم خير البرية» درباره على و اهل بيت او نازل شده است.

1147 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ألئك هم خير البرية) قال: نزلت في علىّ بن أبي طالب.

ابن عباس گفت: «اولئك هم خير البرية» درباره على نازل شده است.

1148 ـ عن ابن عبّاس في قوله (أولئك هم خير البريّة) قال: نزلت في علىّ وشيعة.

ابوصالح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: «اولئك هم خير البرية» درباره على و شيعيان او نازل شده است.

( 207 )

و نيز از سوره قارعه نازل شده است:

فَأَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَهُوَ فى عيشَة راضِيَة

پس هر كس كه كارهاى خوب او سنگين باشد او در زندگى خوشنود كننده اى است.

(سوره قارعه آيات 6 ـ 7)

1149 ـ عن ابن عباس قال: أول من ترجّح كفّة حسناته في الميزان يوم القيامة علىّ بن أبي طالب ـ وذلك إنّ ميزانه لا يكون فيه إلا الحسنات ـ وتبقى كفّة السيئات فارغة لا سيئة فيها، لأنّه لم يعص الله طرفة عين فذلك قوله: (فأمّا من ثقلت موازينه فهو في عيشه راضية) أي في عيش في جنة قد رضي عيشه فيها.

ابن عباس گفت: نخستين كسى كه كفه حسنات او در ترازوى روز قيامت برترى پيدا مى كند علىّ بن ابى طالب(ع) است و اين بدان جهت است كه در ترازوى او جز حسنات وجود ندارد و كفه بدى ها خالى است و چيزى در آن نيست، چون او به اندازه يك چشم به هم زدن گناه نكرده است و اين است سخن خداوند: «فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية» يعنى زندگى در بهشت كه از آن زندگى راضى است.

( 208 )

و نيز از سوره تكاثر نازل شده است:

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعيمِ

سپس در آن روز از نعمت ها پرسيده مى شويد.

(سوره تكاثر آيه 8)

1150 ـ عن جعفر بن محمد في قوله تعالى: (لتسألنّ يومئذ عن النعيم) قال: نحن النعيم. وقرأ (وإذ تقول للذي أنعم الله عليه وأنعمت عليه)

جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم» گفت: نعمت ها ما هستيم و اين آيه را قرائت كرد: «واذ تقول للذى انعم الله عليه و انعمت عليه».

1151 ـ همين مضمون با سند ديگر نيز نقل شده است.

1152 ـ قال عبدالله بن الحسن في قوله تعالى:(ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم) قال: يعني عن ولايتنا والله يا أبا حفص.

عبدالله بن حسن راجع به سخن خداوند: «ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم» نقل مى كند كه گفت: اى ابوحفص به خدا سوگند كه از ولايت ما پرسيده مى شويد.

( 209 )

و نيز در سوره والعصر نازل شده است:

وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفى خُسْر اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ

سوگند به عصر كه انسان در زيانكارى است مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده اند و يكديگر را به صبر سفارش كرده اند.

(سوره عصر آيات 1 ـ 3)

1153 ـ عن علىّ بن رفاعة، عن أبيه قال: حججت فوافيت علىّ بن عبدالله بن عباس بالمدينة وهو يخطب على منبر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقرأ(بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر إنّ الإِنسان لفي خسر) قال: هو أبوجهل بن هشام إلاّ الذين آمنوا) أبوبكر الصدّيق (وعملواالصالحات) عمر بن الخطاب (وتواصوا بالحق) (وتواصوا بالصبر) علىّ بن أبي طالب.

علىّ بن رفاعه از پدرش نقل مى كند كه گفت: به حج رفتم و علىّ بن عبدالله بن عباس را در مدينه ديدم كه بر منبر پيامبر خدا خطبه مى خواند، پس اين آيات را قرائت كرد: «بسم الله الرحمن الرحيم، ان الانسان لفى خسر» گفت: ابوجهل بن هشام است «الاالذين آمنوا» ابوبكر«و عملوا الصالحات» عمر «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» علىّ بن ابى طالب است(8).

1154 ـ أبي بن كعب قال: قرأت على النبي(ص) (والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) أبوجهل ابن هشام (إلاّ الذين آمنوا و عملواالصاالحات وتواصوا بالحقّ وتواصوا بالصبر) علىّ بن أبي طالب.

ابىّ بن كعب گفت: به پيامبر قرائت كردم: «والعصر ان الانسان لفى خسر» (گفت) ابوجهل بن هشام «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» علىّ بن ا بى طالب.

1155 ـ عن أبىّ بن كعب قال: قرأت على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: (والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) فقلت: بأبي أنت و أمىّ يا رسول الله ما تفسيرها؟ فقال: (والعصر) قسم من الله، أقسم ربّكم بآخر النهار أنّ الإِنسان لفي خسر وهو أبوجهل بن هشام (وتواصوا بالصبر) هو علىّ.

ابىّ بن كعب گفت: بر رسول خدا قرائت كردم: «والعصر ان الانسان لفى خسر» و گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله، تفسير آن چيست؟ گفت: «والعصر» سوگندى از جانب خداست و پروردگارتان به پايان روز سوگند خورده است كه «ان الانسان لفى خسر» و او ابوجهل بن هشام است «و تواصوا بالصبر» او على است.

1156 ـ عن الضحاك: عن ابن عباس في قوله تعالى: (والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) قال: يعني أبا جهل (إلاّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات) قال: هم علىّ وسلمان وعبدالله بن مسعود رضي الله عنهم.

ضحاك از ابن عباس نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «والعصر ان الانسان لفى خسر» گفت: يعنى ابوجهل «الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات» آنها على و سلمان و عبدالله بن مسعود هستند.

1157 ـ عن أبي هريرة، قال: قال رسول الله (ص) في قول الله عزّوجل: (والعصر إنّ الإِنسان في خسر) هو أبوجهل بن هشام (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصبر) قال: هم علىّ وشيعته.

ابوهريره گفت: پيامبر خدا درباره سخن خداوند: «والعصر ان الانسان لفى خسر» گفت: او ابوجهل است «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» گفت: آنان على و شيعيان او هستند.

1158 ـ عن عطاء، عن ابن عبّاس قال: جمع الله هذه الخصال كلّها في علىّ (إلاّ الذين آمنوا) كان والله أوّل المؤمنين إيماناً (وعملوا الصالحات) وكان أوّل من صلّى و عبدالله من أهل الأرض مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم (وتواصوا بالحق) يعني بالقرآن، وتعلم القرآن من رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و كان من أبناء سبع وعشرين سنة (وتواصوا بالصبر) يعني وأوصى محمد عليّاً بالصبر عن الدنيا وأوصاه بحفظ فاطمة وبجمع القرآن بعد موته وبقضاء دينه و بغسله بعد موته وأن يبني حول قبره حائطاً لئلا تؤذيه النساء بجلوسهنّ على قبره وأوصاه بحفظ الحسن والحسين فذلك قوله: (وتواصوا بالصبر).

عطا از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: خداوند همه اين خصلت ها را در على جمع كرده است. «الا الذين آمنوا» او به خدا سوگند كه نخستين كس از مؤمنان بود «و عملوا الصالحات» او نخستين كس از اهل زمين بود كه با پيامبر نماز خواند «و تواصوا بالحق» يعنى به قرآن سفارش مى كرد، او قرآن را از رسول خدا ياد گرفت در حالى كه بيستوهفت سال داشت «و تواصوا بالصبر» يعنى محمد به على وصيت كرد كه از دنيا خوددارى كند و به او وصيت كرد به حفظ فاطمه و جمع آورى قرآن پس از پيامبر و پرداخت بدهى پيامبر و غسل دادن او پس از مرگش و اينكه بر قبر او ديوارى بنا كند تا زن ها با نشستن بر روى قبر او او را اذيت نكنند و او را وصيت كرد كه حسن و حسين را حفظ كند، اين است معناى سخن خداوند« و تواصوا بالصبر».

1159 ـ قال علىّ بن الحسين النسائي الإِمامي: قال لي أبوبكر ابن مؤمن المفسّر الشيرازي أخرجت هذه الآيات من اثني عشر تفسيراً الأول تفسير يعقوب بن سفيان، و الثاني تفسير ابن جريج والثالث تفسير مقاتل، والرابع تفسير وكيع بن الجراح، والخامس تفسير يوسف القطان، والسادس تفسير قتادة، والسابع تفسير أبي عبيدة، والثامن تفسير علي بن حرب الطائي، والتاسع تفسير السدي، والعاشر تفسير مجاهد، والحادي عشر تفسير مقاتل بن حيان، والثاني عشر تفسير أبي صالح.

علىّ بن حسين نسائى امامى گفت: ابوبكر بن مؤمن مفسر شيرازى گفت: اين آيات را از داوزده تفسير استخراج كردم: اول تفسير يعقوب بن سفيان، دوم تفسير ابن جريح، سوم تفسير مقاتل، چهارم تفسير وكيع بن جراح، پنجم تفسير يوسف القطان، ششم تفسير قتاده، هفتم تفسير ابوعبيده، هشتم تفسير على بن حرب طائى، نهم تفسير سدّى، دهم تفسير مجاهد، يازدهم تفسير مقاتل بن حيان و دوازدهم تفسير ابوصالح.

( 210 )

و نيز در سوره كوثر نازل شده است:

اِنّآ أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ

همانا ما به تو كوثر (خير فراوان) عطا كرديم.

(سوره كوثر آيه 1)

1160 ـ خطب الحسين عائذة بنت شعيب بن بكار بن عبد الملك، فقال: كيف نزوّجك على فقرك؟ فقال: الحسين بن علي بن أبي طالب تعيّرنا بالفقر وقد نحلنا الله الكوثر؟

محمد بن يحيى گفت: حسين از عائذه دختر شعيب بن بكار بن عبدالملك خواستگارى كرد، او گفت: چگونه او را به ازدواج تو در آوريم با فقرى كه تو دارى؟ حسين بن علىّ بن طالب گفت: ما را با فقر ايراد مى كنى در حالى كه خداوند به ما كوثر داده است.

1161 ـ عن زيد بن علي عن آبائه عن علىّ ـ عليهم السلام ـ قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أراني جبرئيل منازلي ومنزل أهل بيتي على الكوثر.

زيدبن على از پدرانش از على نقل مى كند كه پيامبر خدا گفت: جبرئيل منازل من و منازل اهل بيتم را بر كوثر به من نشان داد.

1162 ـ عن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: أريت الكوثر في الجنّة قلت منازلي ومنازل أهل بيتي.

علىّ بن الحسين از پدرش از جدش نقل مى كند كه پيامبر خدا گفت: كوثر در بهشت به من نشان داده شد، منازل من و منازل اهل بيتم.

1163 ـ عن أنس بن مالك قال: دخلت على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال: قد أعطيت الكوثر. قلت: وما الكوثر؟ قال: نهر في الجنة عرضه وطوله ما بين المشرق والمغرب، لا يشرب أحد منه فيظمأ ولا يتوضّى منه أحد أبدا فيشعث لا يشربه إنسان خفر ذمتي و لا من قتل أهل بيتي.

انس بن مالك گفت: خدمت پيامبر خدا رسيدم، گفت: به من كوثر داده شده است، گفتم: كوثر چيست؟ گفت: نهرى در بهشت است كه عرض و طول آن ميان مشرق و مغرب است، كسى از آن نمى نوشد كه تشنه شود و كسى از آن وضو نمى گيرد كه پريشان گردد، كسى كه پيمان مرا بشكند از آن نمى نوشد و نه كسى كه اهل بيت مرا بكشد.

* * *

حاكم ابوالقاسم حسكانى كه خدا او و پدرش و مادرش را بيامرزد، مى گويد: آنچه در اين باب به دست من رسيد با شتاب در اينجا آوردم به طورى كه هر چيزى را كه درباره اهل بيت پيامبر نازل شده يا به آنان تفسير شده يا به آنان حمل شده است آوردم، هر چند كه در بعضى از اسنادى كه آوردم اهل فن گفتگو دارند. من به اين شرط كه همگى صحيح باشد ملتزم نبودم و هدف تكذيب كسى بود كه ادعا كرده بود كه درباره آنان چيزى از قرآن نازل نشده است. پس آيات اين كتاب را بشمارند به حقيقت اين بهتان و شدت دشمنى و كينه پى ببرند و خداوند در هر زمان پناهگاه است.

از خداوند مى خواهم كه با فضل و كرمش ما را در مسامحه و مساهله در اسناد مؤاخذه نكند چون قصد تقرب به عترت فاضله را داشتم و از خدا مى خواهم كه آنان را درباره ما شفيع قرار دهد و ما را در زمره آنان محشور كند، همانگونه كه ما را در دنيا با دوست داشتن و محبت آنان كرامت داده است و او به برآوردن اين آرزو و اجابت اين دعا با فضل خود تواناست.

شرط من بر كسى كه اين كتاب به دست او مى رسد ـ از بزرگان و پيروان آنان تا پايان روزگار ـ اين است كه با دعاهاى خود مرا ياد كند و مرا در قصد قربت خالص خود شريك گرداند و اميد من از هر كس كه رنج مرا مى بيند اين است كه مرا دعا كند تا از آتش نجات يابم.

پايان


پى‏نوشتها:

1) موضوع اين حديث به صورت هاى متعددى در كتاب هاى حديثى آمده از جمله: هيثمى، مجمع الزوائد ج 9 ص 103 و طبرانى، المعجم الكبير ج 1 برگ 51 و ابن عساكر، تاريخ دمشق ج 1 ص 48.
2) در اشاره به همين حديث، كميت چنين سروده است:
وجدنا لكم فى آل حم آية *** تأوّلها منّا تقىّ و معرب
3) طبق تحقيق محقق متن عربى اين كتاب اين روايت و روايت هاى 888 تا 892 ضعيف است.
4) اين حديث را محب طبرى در كتاب: الرياض النضرة ج 2 ص 208 نيز نقل كرده است.
5) اين روايت با عبارت هاى گوناگون در كتاب هاى حديثى ديگر نيز آمده است، از جمله: ابن عساكر تاريخ دمشق ج 38 ص 35 و طبرانى، المعجم الكبير ج 1 برگ 90.
6) اين روايت را سيوطى نيز در كتاب جمع الجوامع ج 2 ص 121 و گنجى در كفاية الطالب ص 137 نقل كرده اند.
7) روايت مربوط به اينكه منظور از «خير البرية» على و شيعيان او هستند در كتاب هاى حديثى بسيار است از جمله: سيوطى، الدر المنثور ذيل اين آيه و خوارزمى، مناقب اميرالمؤمنين ص 187 و گنجى، كفاية الطالب ص 246 .
8) طبق تحقيق محقق متن عربى كتاب، سند اين روايت ضعيف است.