شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

مرحوم آيه الله حاج شيخ عباس قمى(ره)

- ۳ -


كلمه 50:

متن حديث :
الغنى الأكبر الياس عما فى أيدى الناس.147
ترجمه :
توانگرى بزرگتر و غناى اكبر بى‏نيازيست از آنچه در دست مردم است.
بدانكه استغناء و يأس از مردم از جمله اوصاف شريفه و شرف مؤمن است و غناى حقيقى عبارت از آنست.
روايتست كه مردى اعرابى موعظه‏اى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواست آن سرور فرمود كه هر وقت نماز مى‏كنى نماز كسى كن كه دنيا را وداع كند زيرا كه چه ميدانى كه تا نماز ديگر خواهى بود و چون سخنى گوئى سخنى بگوى كه نبايد عذر آنرا بخواهى و مأيوس باشى از آنچه در دست مردمان است.148
و مما يروى لعبد الله المبارك الزاهد
قد ارحنا و استرحنا من غدو و رواح بعفاف و كفاف و قنوع و صلاح اگر دو گاو بدست آورى و مزرعه‏اى بدان قدر كه كفاف معاش تو ندهد هزار بار از آن به كه از پى خدمت   و اتصال بامير و وزير ذى سماح و جعلنا اليأس مفتا حالأبواب النجاح‏149 يكى امير و يكى را وزير نام كنى روى و نان جوى از يهود وام كنى كمرببندى و برنا كسى سلام كنى

كلمه 51:

متن حديث :
الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله و لم بؤيسهم من روح الله و لم يؤمنهم من مكر الله.150
ترجمه :
دانا و تمام دانا كسى است كه نوميد نگرداند مردمان را از رحمت و آمرزش خدا و مأيوس نگرداند ايشانرا از راحت و آسايش از خدا و ايمن نگرداند ايشان را از عقوبت و عذاب خدا.
پس بر حكيم آگاه لازم است كه مرض هر نفسى را تشخيص نمايد و به دواى مخصوص آن آنرا معالجه نمايد پس كسى را كه خوف غلبه كرده بر رجاء معالجه نمايد و كسى را كه امانى و رجاهاى كاذبه غلبه كرده و به اين سبب دلير گشته و روى بگناه و معاصى آورده مانند اكثر مردمان او را بتازيانه خوف تأديب كند و هر گاه از وعد گويد از وعيد نيز نقل كند و هر گاه وصف جنت نمايد از جحيم نيز ذكر كند چنانچه در قرآن مجيد هر جا ترغيب است با او ترهيب است و هر كجا بشارت است مرادف با نذارت است و اگر وعد است مقابل او وعيد است اگر غفور رحيم است شديد العقاب است اگر لا تقنظوا من رحمة الله است‏151 فلا يأمن مكرالله‏152 است و هكذا چنانچه بر متأمل بصير مخفى نيست و فى دعاء الافتتاح: و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة.
يعنى در دعاى افتتاح است كه من يقين دارم ايخدا كه تو در مقام عفو و رحمت ارحم الراحمين ميباشى و در مقام عذاب عقوبت از همه عقوبت كنندگان سخت‏تر ميباشى.

كلمه 52:

متن حديث :
فوت الحاجة اهون من طلبها الى غير اهلها.153
ترجمه :
فوت شدن حاجت آسانتر است از طلب نمودن از غير اهلش.
و مطلب معلوم است كه نرسيدن شخص بحاجت خود بهتر است از طلب كردن آنرا از مردمان لئام بى‏اصل و نشان زيرا كه در آن طلب غالباً عدم وصول است بحاجت و معهذا موجب زيادتى ذل سؤال است از ايشان و گاهى شود كه زخم زبانى بآن علاوه كنند و لهذا گفته‏اند: الموت احلى من سؤال اللئام‏154 پس شايسته است كه قانع و عالى همت باشد و از اشخاص لئام و تازه بدولت رسيدگان و امثال ايشان حاجت نخواهد.
محالست اگر سفله قارون شود كمالست در نفس مرد كريم وگر خود نيابد جوانمرد نان اقسم بالله لمص النوى احسن بالأنسان من ذلة فاستغن بالله تكن ذالغنى طوبى لمن يصبح ميزانه حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز   كه طبع لئيمش دگرگون شود گرش زر نباشد چه نقصان و سيم مزاجش توانگر بود همچنان و شرب ماء القلب المالحة و من سؤال الأوجه الكالحة مغتبطاً بالصفقة الرابحة يوم يلاقى ربه راجحة حاجت آن به كه بر قاضى حاجات بريم
حكماء فرموده‏اند اگر آب حيات بآب رو فروشند دانا نخرد كه مردن به علت، به از زندگانى بمذلت.
براى نعمت دنيا كه خاك بر سر آن بيك دو روزه رود نعمتش زدست ولى   منه ز منت هر سفله بار بر گردن بماندت ابدالدهر عار بر گردن

كلمه 53:

متن حديث :
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال.155
ترجمه :
در گردش احوال چون انتقال از بلندى به پستى و از اقبال به ادبار و از غنى بفقر و هكذا بعكس و همچنين در نزول شدائد و محن معلوم ميشود جواهر مردمان چه گردش روزگار بمنزله بوته امتحان است كه آنچه در كمون آدمى است ظاهر ميكند. فعند الامتحان يكرم الرجل اويهان.156
به ايام تا بر نيايد بسى لا تحمدن امرء حتى تجربه   نشايد رسيدن به غور كسى و لا تذمنه الا بتجريب‏157
نه هر كه بصورت نيكو است سيرت زيبا در اوست كار اندرون دارد نه پوست.
توان شناخت بيكروز در شمايل مرد ولى زباطنش ايمن مباش و غره مشو   كه تا كجاش رسيده است پايگاه علوم كه خبث نفس نگردد بسالها معلوم

كلمه 54:

متن حديث :
قلة العيال احد اليسارين و التودد نصف العقل والهم نصف الهرم.158
ترجمه :
كمى اهل و عيال يكى از دو توانگريست در مال زيرا كه هر كه را اندك باشد عيال او عيش او آسانتر باشد و معشيت او واسع، همچنانكه در كثرت مال حال بر اينمنوال است، دو دوستى با مردم و حسن معاشرت با ايشان نصف عقل است يعنى تصرف عقل عملى در تدبير كار معاش، و غم و اندوه نصف پيريست زيرا كه پيرى يا بسبب طبيعت و سن است يا بسبب امر خارجى كه آن حزن و خوف باشد فحينئذ هم و غم قسيم طبيعى پيرى و يك قسم از اسباب خارجى آنست.

كلمه 55:

متن حديث :
القناعة مال لا ينفد.159
ترجمه :
قناعت كه مساهله در اسباب معاش باشد مالى است كه فانى نميشود و گنجى است كه تمام نميشود و قناعت فضيليتى است كه همه فضائل بآن منوط بلكه راحت دنيا و آخرت بآن مربوط است.
سعدى گويد: كه ده آدمى از سفره‏اى بخورند و دو سگ بر لاشه‏اى بسر نبرند حريص با جهانى گرسنه است و قانع بنانى سير.
حكما گفته‏اند: كه درويشى بقناعت به از توانگرى ببضاعت.
كاسه چشم حريصان پرنشد   تا صدف قانع شد پر در نشد
خبر مشهور است: عز من قنع وذل من طمع.160
و لقد اجاد الطغرائى:

فيم اقتحامك لج البحر تركبه ملك القناعة لا يخشى عليه ولا ترجوا البقآء بدار لاثبات لها   و انت يكفيك منها مصة الوشل يحتاج فيه الى الأنصار و الخول فهل سمعت بظل غير منتقل‏161
سعدى (گويد):
قناعت توانگر كند مرد را كسى سيرت آدمى گوش كرد مشو تابع نفس شهوت پرست چه سيراب خواهى شد از آب جوى مرو در پى هر چه دل خواهدت كند مرد را نفس اماره خوار و گر هر چه باشد، مرادش برى قناعت سرافرازد اى مرد هوش   خبر كن حريص جهانگرد را كه اول سگ نفس خاموش كرد كه هر ساعتش قبله ديگر است چرا ريزى از بهر برف آبروى كه تمكين تن نورجان كاهدت اگر هوشمندى عزيزش مدار ز دوران بسى نامرادى برى سر پر طمع بر نيايد ز دوش
قال (عليه السلام) الصبر مطية لا تكبو و القناعة سيف لا ينبو.162
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: كه صبر مركوبى‏است كه بر روى در نميافتد و قناعت شمشيرى است كه كند نميشود.

كلمه 56:

متن حديث :
قيمة كل امرى‏ء ما يحسنه.163
ترجمه :
قيمت هر مردى و مرتبه هر شخصى همان چيزيست كه نيكو ميداند آنرا از هنر و علم و عرفان غرض تحريص و ترغيب بر كسب كمالات نفسانيه و صناعات و نحو آنست چه آنكه هر كس كمال و صنعتش عظيمتر است رفعتش در نفوس مردم زيادتر است و اينمطلب مسلم و مشاهده است.
قال الخليل بن احمند رضى الله عنه افضل كلمة يرغب الانسان الى طلب العلم و المعرفة قول امير المؤمنين (عليه السلام):
قدر كل امرء ما يحسن‏164
يعنى خليل بن احمد گفته كه بهتر كلمه كه ترغيب كند آدمى را بسوى طلب علم و معرفت قول اميرالمؤمنين(ع) استكه قدر هر مردى همانچيزيست كه نيكو ميداند.165

كلمه 57:

متن حديث :
كفاك ادباً لنفسك اجتناب ما تكرهه لغيرك.166
ترجمه :
بس است تو را از براى ادب كردن نفس خود دورى كردن از آنچه مكروه ميشمرى از غير خودت.
حاصل آنكه هر كه طالب سعادت نفس و تهذيب اخلاق است بايد ديگران را آئينه عيوب خود كند و آنچه از ايشان سر زند تأمل در حسن و قبح آن كند و بقبح هر چه بر خورد بداند كه چون آن عمل از خود او سر زند نيز قبيح است و بحسن هر چه بر خورد بداند كه اين عمل از خود او نيز حسن است پس در ازاله قبايح خود بكوشد و در تحصيل اخلاق حسنه سعى بليغ نمايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله السعيد من وعظ بغيره.167
يعنى نيكبخت كسى است كه پند داده شود بغير خود يعنى پند بگيرد از پنديكه بغير او دهند.
لقمان حكيم را گفتند ادب از كه آموختى فرمود از بى‏ادبان كه هر چه از فعل ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز كردم.168

كلمه 58:

متن حديث :
كم من اكلة منعت اكلات.169
ترجمه :
بسا يكبار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه مانع شود از خوردنهاى بسيار
اين مثال كسى است كه افراط كند در خوردن طعامى بحيثيتى كه بيمار گردد پس از خوردن پس از خوردن طعامهاى بسيار ديگر ممنوع شود.
و حريرى در مقامات معنى همين كلام مبارك را اخذ كرده در آنجا كه گفته: يارب اكلة هاضت الا كل و منعة مآ كل.
اى بسا يك بار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه درهم شكست استخوان را ناگوار شد خورنده را و مانع شد او را از خوراكهاى ديگر.170
و ابن علاف شاعر نيز در مرثيه هر (گربه) همين معنى را آورده:
اردت ان تأكل الفراخ ولا يا من لذيذ الفراخ اوقعه كم اكلة خامرث حشاشره شكم بند دستست و زنجير پاى سراسر ملخ شد شكم لاجرم برو اندرونى بدست آر پاك شكم بنده بسيار بينى خجل   ياكلك الدهر اكل مضطهد و يحك هلا قنعت بالغدد فاخرجت روحه من الجسد171 شكم بنده كمتر پرستد خداى بپايش كشد مور كوچك شكم شكم پر نخواهد شد الا بخاك شكم پيش من تنگ بهتر كه دل
رنجورى را گفتند دلت چه ميخواهد گفت آنكه دلم هيچ نخواهد.
و فى معنى كلامه (عليه السلام) قوله (عليه السلام) ايضاً: كم من شهوة ساعة اورثت حزناً طويلاً.172
يعنى بسا شهوت يكساعتى كه سبب حزنهاى طولانى شود.

كلمه 59:

متن حديث :
كن فى الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب.173
ترجمه :
باش در زمان فتنه‏174 مانند بچه شتريكه داخل در سن سه سالگى شده باشد كه نه پشتى است او را كه بسوارى او كوشند و نه پستانى كه از آن شير دوشند.
حاصل آنكه در فتنه داخل مشو و بقوت بازو و مال همراهى مكن و چنان باش كه از تو انتفاعى نبرند چه بسا شود كه خونها ريخته شود و مالها غارت گردد و عرضها بباد رود و تو در آن شريك شوى و خسران دنيا و آخرت برى.
در احاديث معتبره وارد شده كه هر كه اعانت كند بر قتل مؤمنى به نيم كلمه باشد روز قيامت بيايد در حالتيكه ما بين ديدگان او نوشته باشد ايس من رحمة الله يعنى اين مأيوس است از رحمت واسعه الهى.

كلمه 60:

متن حديث :
لاترى الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً.175
ترجمه :
نمى‏بينى نادان را مگر بسبب جهالت يا از حد درگذرنده است يا تقصير كننده و اين هر دو طرف عدولند از عدالت بخلاف دانا كه اختيار مى‏كند وسط را كه آن حد اعتدال است.
بدانكه اوصاف حميده حكم وسط دارند كه انحراف از آنها يا بطرف افراط يا تفريط هر كدام كه باشد مذموم و از اخلاق رذيله است پس در مقابل هر جنسى از صفات فاضله دو جنس از اوصاف رذيله متحقق خواهد گشت چنانچه در مقابل حكمت جربزه و بلاهت است و مقابل شجاعت تهور و جبن و مقابل عفت شره و خمود و مقابل عدالت ظلم و تمكين ظالم است بر خود و هكذا.

كلمه 61:

متن حديث :
لا تستحى من اعطآء القليل فان الحرمان اقل منه.176
ترجمه :
حيا مكن از دادن چيز كم بدرستيكه نوميدى كمتر است از آن و حقارت آن بيشتر است.
قال النبى صلى الله عليه و آله تردوا السآئل ولو بشق تمرة177 و عنه صلى الله عليه و آله ايضاً: اتق النار ولو بشق تمره فان لم تجد فبكلمة طيبة.178
يعنى بپرهيزيد از آتش برد نكردن سائل و اگر چه بنصف خرمائى باشد و اگر آنرا نيافتى پس بكلام خوشى رد كن او را.

كلمه 62:

متن حديث :
لا تصحب المآئق فانه يزين لك فعله و يود ان تكون مثله.179
ترجمه :
مصاحبت و رفاقت مكن با احمق بيخرد چه آنكه او زينت ميدهد در نظر تو كار خود را و دوست ميدارد كه تو نيز مانند او باشى زيرا كه احمق تصور نميكند نقصان خود را بلكه خيال ميكند كه نفس او كامل است و هر كسى دوست دارد كه رفيقش خودش باشد در اخلاق و افعال.
و لهذا رسولخدا فرموده: المرء على دين خليله.180
رقم بر خود بنادانى كشيدى طلب كردم زدانائى يكى پند كه گر داناى دهرى خر بباشى   كه نادانرا بصحبت برگزيدى مرا فرمود با نادان مپيوند و گر نادانى ابله‏تر بباشى
قال ارسطا طاليس: العاقل يوافق العاقل و اما الجاهل فلا يوافق العاقل و لا الجاهل كما ان الخط المستقيم ينطبق على المستقيم و اما المعوج فلا ينطبق على المعوج ولا المستقيم.
يعنى ارسطا طاليس گفته كه عاقل موافقت ميكند با عاقل و اما جاهل پس موافقت نميكند با عاقل و نه با جاهل چنانچه خط راست موافق ميشود با خط راست ديگر و اما خط كج پس موافق نميشود بر كج و نه بر راست.
طغرائى گفته:
وشان صدقك عند الناس كذبهم   و هل يطابق معوج بمعتدل

كلمه 63:

متن حديث :
لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل و لا ميراث كالادب ولا ظهير كالمشاورة.181
ترجمه :
نيست هيچ غنى و توانگرى مانند عقل و نيست هيچ فقرى مانند جهل و نادانى و نيست هيچ ميراثى همچو ادب و نيست هيچ پشت و ياورى مانند مشورت كردن در كارها با اهل دانش چنان گفته شده.
بهنگام تدبير يك رأى نيك   به از صد سپاهى چه درياى ريگ
قال النبى صلى الله عليه و اله ما خاب من استخار ولاندم من استشار.182
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه نوميد نشد كسيكه طلب خير از خدا كرد و پشيمان نشد كسيكه در كار مشورت كرد.
هر كه بى‏مشورت كند تدبير بيخ بى‏مشورت كه بنشانى   غالبش بر هدف نيايد تير برنيارد بجز پشيمانى

كلمه 64:

متن حديث :
لا يترك الناس شيئاً من امر دينهم لاستصلاح دنياهم الا فتح الله عليهم بما هو اضر منه.183
ترجمه :
ترك نميكنند مردمان چيزيرا از كار دينشان براى اصلاح امر دنياى خودشان مگر آنكه ميگشايد خدايتعالى برايشان چيزيرا كه ضررش زيادتر باشد از آنمقدار جزئى كه فاسد ميشد از امر دنياى او اگر بكار آخرت ميپرداخت.
و اين مثل آنست كه بسيار مى‏بينيم از كسبه و تجار و بازاريان كه مشغول بمعامله و سوداگرى ميشوند و نماز خود را كه اين همه تأكيد در باب محافظت آن وارد شده تأخير مياندازد و در آخر وقت نمازى بتعجيل و بسا شود بدون طمأنينه بجا ميآورند و گاه ميشود كه نماز از ايشان فوت شود و مسلم است كه افساد امر آخرت ضررش زيادتر است از ضرر دنيا.

كلمه 65:

متن حديث :
لا يستقيم قضآء الحوايج الا بثلاث: باستصغارها لتعظم و باستكتامها لتظهر و بتعجيلها لتهنأ.184
ترجمه :
استقامت پيدا نميكند قضاء حوائج محتاجين مگر بسه چيز:
اول بكوچك شمردن آنحاجت تا بزرگ شود چه آنكه كسيكه باينمرتبه از علو همت رسيد كه حاجتها را كوچك بشمرد معروف بسماحت و كبر نفس ميشود لاجرم عطايش بزرگ و مشهور ميشود بخلاف آنكه اگر بزرگ شمارد و منت بگذارد فان من عدد نعمه محق كرمه‏185 يعنى كسيكه در مقام منت گذاردن بشمرد احسان و نعم خود را هر آينه باطل و نابود ميگراند كرم خود را.
دوم آنكه پنهان كند آن حاجت را كه برآورده و عطائى را كه نموده، تا ظاهر شود چه آنكه حقتعالى جميل افعال بندگان را ظاهر ميفرمايد چنانچه در دعاى اهلبيت است يا من اظهر الجميل وستر القبيح يعنى اى آن كسيكه ظاهر گردانيد عمل نيك بندگان را و پنهان كرد كار زشت ايشان را.
سوم آنكه بشتابد در قضاى حاجات تا گوارا شود بر طالبان چنانچه گفته‏اند: و خير الخير ما كان عاجله يعنى بهترين نيكيها كه در حق كسى كنند آنست كه در آنچيزى كه ميرسانند به او تعجيل كنند.186

كلمه 66:

متن حديث :
لا يصدق ايمان عبد حتى يكون بما عند الله اوثق منه بما فى يده.187
ترجمه :
تصديق نميتوان كرد ايمان بنده را تا وقتى كه باشد بآنچه كه نزد خدا است استوارتر از آنچه كه در دست اوست.
حاصل آنكه ايمان يقينى وقتى است كه بنده بوعده‏هاى خدا و بآنچه در نزد او است اطمينانش زيادتر باشد از آنچه در دست دارد.188
و قال النبى صلى الله عليه و آله من احب ان يكون اغنى الناس فليكن بما فى يد الله اوثق منه بما فى يده.189
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرموده كسيكه دوست دارد كه بى‏نيازترين مردم باشد بايد بآنچه كه در نزد خدا است وثوقش زيادتر باشد از آن چيزيكه در دست خود دارد.

كلمه 67:

متن حديث :
لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان.190
ترجمه :
معدوم نمى‏سازد بلكه هميشه خواهد يافت شخص صبر كننده ظفر يافتن بمطلوب خود را و اگر چه طول بكشد زمان صبر.
انى رايت و للايام تجربة و قل من جد فى امر يطالبه بگذرد اين روزگار تلخ‏تر از زهر صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند   للصبر عاقبة محمودة الاثر فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر بار دگر روزگار چون شكر آيد بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
حكما گفته‏اند: كه صبر بر دو قسم است:
صبر جسمى و آن تحمل مشتقها بقدر قوه بدنيه مثل صبر بر راه رفتن و حمل چيز سنگين و صبر بر مرض و تحمل مشقت ضرب و قطع و اين چندان فضيلتى ندارد.
قسم دوم صبر نفس است كه بر آن فضيلت تعلق ميگيرد و آن بر دو نوع است:
اول صبر از مشتهيات خود و آنرا عفت گويند دوم صبر بر تحمل مكروه يا محبوب و مختلف ميشود اسم آن بحسب مقامات آن پس اگر در مقام نزول مصيبت باشد آنرا صبر گويند، و مقابل آن جزع و هلع است، و اگر در مقام حرب باشد آنرا شجاعت گويند كه ضدش جبن است، و اگر در مقام غضب باشد آنرا حلم گويند و مقابلش استشاطه‏191 است، و اگر صبر از فضول عيش باشد آنرا قناعت و زهد گويند و در مقابل آن حرص و شره است، الى غير ذلك.
و لهذا آيات و اخبار در فضيلت صبر زياده از حد احصا وارد شده.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله بالصبر يتوقع الفرج و من يدمن قرع الباب يلج.192
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود كه صبر انتظار فرج است و كسى كه پيوسته بكوبد درى را آخرالأمر در آنجا داخل ميشود.
و قال اميرالمؤمنين(عليه السلام) من ركب مطية الصبر اهتدى الى ميدان النصر.193
على عليه السلام فرموده: كه كسى سوار شود بر شتر صبر و شكيبائى راه مييابد بميدان نصرت و يارى.

كلمه 68:

متن حديث :
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.194
ترجمه :
زبان خردمند در پس دل او است يعنى عاقل اول تأمل نمايد در كلامى كه ميخواهد بگويد و آنرا بسنجد و نيك و بد آنرا ملاحظه نمايد بعد از آن اظهار كند و لكن احمق بعكس است دلش در پس زبانش است اول ظاهر سازد قول خود را و بعد از آن تأمل نمايد.
و بهمين معنى است قول آن حضرت قلب الاحمق فى فيه و لسان العاقل فى قلبه.195
دل احمق در دهانش است و زبان عاقل در دلش حاصل آنكه:
سخندان پرورده پير كهن مزن بى‏تأمل بگفتار دم بينديش وانگه برآور نفس   بينديشد آنگه بگويد سخن نكو گوى اگر دير گوئى چه غم از آن پيش بس كن كه گويند بس
و نيز آن حضرت فرموده: اللسان سبع ان خلى عنه عقر.196
زبان درنده ايست كه اگر بحال خودش گذاشته شود مثل درندگان بگيرد و بگزد.
زبان بسيار سر بر باد داده است   زبان ما را عدوى خانه زاد است

كلمه 69:

متن حديث :
لكل امرى‏ء فى ماله شريكان الوارث و الحادث.197
ترجمه :
از براى هر شخصى در مال او دو شريك است يكى وارث كه مال را ميبرد و ديگرى حوادث روزگار كه مفنى مال است پس آدم عاقل آنست كه پيش از آنكه شركاء او اموال او را ببرند براى آخرت خود كارى كند.
برگ عيشى بگور خويش فرست خذمن تراثك ما استطعت فانما لم يقض حق المال الا معشر   كس نيارد ز پس تو پيش فرست شركاؤك الايام والوارث نظروا الزمان يعيث‏198 فيه فعاثوا(199)
و هم از كلمات مبارك آن حضرت است:
بشر مال البخيل بحادث او وارث.200
پس اى عزيز ارجمند هرگز بمال دنيا دل مبند. و بدانكه مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال چنانچه عاقلى را پرسيدند كه نيكبخت كيست و بدبخت چيست گفت نيكبخت آنكه خورد و كشت و بدبخت آنكه مرد و هشت حضرت موسى(ع) قارون را نصيحت كرد كه احسن كما احسن الله اليك.201 نشنيد و عاقبتش شنيدى كه از اندوخته بدو چه رسيدى.
كسى نيك بيند بهر دو سراى كرامت جوانمردى و نان دهى است چه مردان ببر رنج و راحت رسان زنعمت نهادن بلندى مجوى ندانست قارون دنيا پرست   كه نيكى رساند بخلق خداى مقالات بيهوده طبل تهى است مخنث خورد دست رنج كسان كه ناخوش كند آب استاده بوى كه گنج سلامت بكنج اندر است

كلمه 70:

متن حديث :
لكل مقبل ادبار و ما ادبر فكان لم يكن.202
ترجمه :
از براى هر اقبال كننده‏اى ادبار است و آنچه پشت كرد و رفت گوئيا هرگز نبوده.
پس عاقل بايد باقبال دنيا مغرور نشود و در همان حين مهياى ادبار و پشت كردن او باشد.
قال الشاعر:
ما طار طير و ارتفع   الا كمن طار وقع‏203
و كان الحسن بن على (عليه السلام) كثيراً ما يتمثل
يا اهل لذات دنيا لابقاء لها منه بر جهان دل كه بيگانه‏ايست نه لايق بود عيش با دلبرى بر مرد هشيار دنيا خس است   ان اغتراراً بظل زايل حمق‏204 چه مطرب كه هر روز در خانه‏ايست كه هر بامدادش بود شوهرى كه هر مدتى جاى ديگر كس است

كلمه 71:

متن حديث :
ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء لما عندالله و احسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالاً على الله سبحانه.205
ترجمه :
چه نيك است فروتنى كردن توانگران براى فقراء و بيچارگان بجهت آن ثوابى كه در مقابل آن تواضع است نزد خداوند منان و بهتر از اين فقيران است بر توانگران بجهة اعتماد كردن بر خداوند رحمن.
تواضع ز گردن فرازان نكو است بزرگان نكردند در خود نگاه بلندى چو خواهى تواضع گزين   گدا گر تواضع كند خوى است خدابينى از خويشتن بين مخواه كه آن بام را نيست سلم‏206 جز اين
ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه خضر از حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه پرسيد كه بهترين اعمال چيست فرمود بذل اغنياء بر فقراء بجهة رضاى خدايتعالى پس فرمود و از آن بهتر ناز و تكبر فقراء است بر اغنياء از راه اعتماد و وثوق بخدا، جناب خضر گفت اينكلامى است كه بايد بنور بر صفحه رخسار حور نوشت.207
آورده‏اند كه حاتم طائى را گفتند از خود بلند همت‏تر در جهان ديده‏اى گفت بلى روزى چهل شتر قربانى كرده بودم و امرائى از هر خيلى بمهمانى خوانده بگوشه صحرائى بيرون رفتم خاركشى را ديدم كه پشته خارى فراهم آورده و آهنگ شهر كرده گفتم اى پير چار بمهمانى حاتم نروى كه خلقى بر سماط او گرد آمده‏اند گفت:
هر كه نان از عمل خويش خورد   منت حاتم طائى نبرد
پس انصاف دادم و او را بهمت و جوانمردى از خود برتر خواندم.

كلمه 72:

متن حديث :
ما اضمر احد شيئاً الا ظهر فى فلتاب لسانه و صفحات وجهه‏.208
ترجمه :
در دل نميگيرد هيچكس چيزى را مگر آنكه ظاهر ميشود در گفتارهاى زبان كه بى‏انديشه و تفكر از او صادر شود در وقت غفلت او و در صفحه‏هاى رخسار او چه وجود لسانى و وجهى مظهر وجود ذهنى است و اين مطلب مطابق تجربه است. شاعر عرب گفته:
تخبرنى العينان ما القلب كاتم گر نهاندارد كسى سرى توان در يافتن   و ما جن بالبغضاء و النظر الشزر در كنار روى آنكس يا در اثناى زبان

كلمه 73:

متن حديث :
ما آكثر العبر و اقل الاعتبار.209
ترجمه :
چه بسيار است مواضع عبرت و پند و اندكست عبرت گرفتن از آن.
كاخ جهان پر است ز ذكر گذشتگان   لكن كسيكه گوش كند اين ندا كم است
قال رسول الله صلى عليه و آله: اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال.210
يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه غافلترين مردم كسى است كه پند نگيرد بسبب تغير دنيا از حالى بحالى.211
كه را دانى از خسروان عجم كه بر تخت و ملكش نيامد زوال كرا جاودان ماندن اميد هست   زعهد فريدون ضحاك و جم نماند مگر ملك ايزد تعال كه كس را نبينى كه جاويد هست
نقل است كه چون مرده را از منزلش حركت ميدهند بقبرستان ببرند رو باهل و عيال خود ميكند و ميگويد: يا اهلى اولادى لا تلعب بكم الدنيا كما لعبت بى يعنى اى اهل و اولاد من دنيا شما را فريب ندهد چنانكه مرا فريب داد.
چه ما را بغفلت بشد روزگار   تو بارى دمى چند فرصت شمار

پى‏نوشتها:‌


147) نهج البلاغه ص 1244 حكمت 326.
148) بحار 84/237 با كمى تفاوت.
149) يعنى با عفاف و كفاف و قناعت، خود را از اينكه صبح و شام در خانه امير و وزير برويم راحت كرديم و نوميدى از مرم را كليد رستگارى قرار داديم.
150) نهج البلاغه ص 1126 حكمت 87.
151) سوره 39 آيه 53.
152) سوره 7 آيه 99.
153) نهج البلاغه ص 1115 حكمت 63.
154) يعنى مرگ از سؤال و درخواست از لئيمان شيرين‏تر است.
قال عليه السلام: اذل الناس معتذر الى الئيم.شرح نهج البلاغه 20/304 حكمت 479 يعنى خوارترين مردم كسى است كه از شخص لئيمى عذرخواهى كند.
155) نهج البلاغه ص 1183 حكمت 208.
156) روت ام هانى بنت ابى‏طالب عليه السلام عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال: ياتى على الناس زمان اذا سمعت باسم الرجل خير من ان تلقاه فاذا القيته خير من ان تجربه و لو جربته اظهر لك احوالاً دينهم دراهمهم و همتهم بطونهم و قبلتهم نساؤهم يزكعون للرغيف و يسجدون للدرهم حيارى سكارى لا مسلمين و لا نصارى بحار الانوار ج 74 ص 196.
157) هيچ كسى را تا نيازمائى ستايش مكن و نيز بدون آزمودن كسى را نكوهش مكن.
158) نهج البلاغه ص 1153 حكمت 135.
159) نهج البلاغه ص 1113 حكمت 54.
160) جمله اول در شرح غررالحكم 4/474 و جمله دوم با كمى تفاوت در 5/451 مى‏باشد.
161)يعنى بجهت چه ميافكنى خود را در لجه دريا و مى‏نشينى بر آن و حال آنكه كفايت ميكند تو را از آن مكيدن آب اندكى همانا سلطنت قناعت خوف و ترسى نيست براى آن و احتياج ندارد بانصار و نگاهدارنده، آيا اميد دارى باقى ماندن دردار دنيا را كه ابداً ثبات و دوامى ندارد و مثل سايه ميماند پس آيا شنيده كه سايه ثابت بماند و از جاى خود منتقل نشود.
162) كنزالفوائد ص 58.
163) نهج البلاغه ص 1122 حكمت 78.
164) غرر الحكم چاپ نجف ص 235 و در اين حديث (مايحسنه) دارد.
165) قال عليه السلام: قبيح بذى العقل ان يكون بهيمة و قد امكنه ان يكون انساناً و ان يكون انساناً و قد امكنه ان يكون ملكاً و ان يرضى لنفسه بقنيه معارة و حياة و له ان يتخذ مخلدة و حياة مؤبدة.
شرح نهح البلاغه 20/306 حكمت 508.
ترجمه: براى عاقل زشت است كه حيوان باشد با اينكه مى‏تواند انسان باشد؛ و يا انسان باشد حال آنكه مى‏تواند فرشته باشد و يا راضى شود براى خود به زندگى موقت و عاريت در صورتى كه مى‏تواند زندگى جاويدان داشته باشد.
166) نهج البلاغه ص 1278 حكمت 404.
167) بحار 77/115 و 116 و نهج البلاغه ص 208.
168) قال عليه السلام: عليك بمجالسة اصحاب التجارب فانها تقوم عليهم باغلى الغلاء و تأخذها منهم بارخص الرخص.
شرح نهج البلاغه 20/435.
يعنى نتائيج تجربت آنان بسيار گران بدست آمده و تو نيك ارزان مى‏ستانى (شعرانى).
169) نهج البلاغه ص 1168 حكمت 162.
170) قال عليه السلام: ينبغى للعاقل ان يتذكر عند حلاوة الغذاء مرارة الدواء شرح نهج البلاغه 20/272 حكمت 149.
يعنى سزاوار است عاقل را كه نزد شيرينى غذاء تلخى دوا را هم ياد آورد.
قال عليه السلام: من كان همته ما يدخل جوفه كانت قيمته ما يخرج منه. شرح نهج البلاغه 20/319 ترجمه: كسى كه همش همان است كه مى‏خورد ارزش او همان است كه از او خارج مى‏شود.
171) ترجمه: خطاب به گربه مى‏گويد: مى‏خواستى جوجه پرندگان را بخورى و روزگار تو را مظلومانه نخورد.
اى كه جوجه‏هاى لذيذ از هستى ساقطت كرد و اى بر تو چرا به غده‏هاى اضافى قناعت نكردى.
چه بسا لقمه‏هايى كه وارد معده آدم طماع شد و روح او را از كالبدش خارج ساخت.
172) بحار ج 78 ص 45.
173) نهج البلاغه ص 1088.
174) فنته آنجا است كه حق و باطل روشن نباشند يا هر دو فرقه باطل باشند.
175) نهج البلاغه ص 1116 حكمت 67.
176) نهج البلاغه ص 1115 حكمت 64.
177) سفينة البحار 1/585.
يعنى سائل را رد نكنيد اگر چه به نصف خرما باشد.
178) -
179) نهج البلاغه ص 1228 حكمت 285.
180) بحار الانوار 74/192.
قال عليه السلام:اياك و صاحب البوس فانه كالسيف المسلول يروق منظره و يقبح اثره.
شرح نهج البلاغه 20/273 حكمت 157 با كمى تفاوت.
ترجمه: از همنشين بد بپرهيز كه مثل شمشير خوش منظر و بد اثر است.
قال عليه السلام: الصاحب كالرفعة الثوب فاتخذه مشاكلاً.
شرح نهج البلاغه 20/309 حكمت 540.
ترجمه: دوست و مصاحب مانند وصله لباس است پس همرنگ و مناسب اختيار كن.
181) نهج البلاغه ص 1112 حكمت 51.
182) بحار 91/225 و تحف العقول 147. در اين دو كتاب (ماحار) به جاى (ماخاب) است.
183) نهج البلاغه ص 1135 حكمت 103.
184) نهج البلاغه ص 1131 حكمت 97.
185) شرح غررالحكم 5/197.
قال عليه السلام: سيان من صنع السائل و من و من منع السائل و ضن.
ترجمه: كسى كه به سائل كمك كند و منت گذارد با كسى كه بخل ورزد و كمك نكند مساوى است.
قال عليه السلام: لا تطلبن الى احد حاجة ليلاً فان الحياء فى العينين.
شرح نهج‏البلاغه 20/320 حكمت 668 ترجمه: از هيچ كس در شب حاجت مخواه زيرا حيا در چشم است.
186) ابن ابى الحديد در كلمات قصار اميرالمؤمنين(ع) آورده كه آنحضرت فرمود در وقتى من و عباس و عمر مذاكره ميكرديم در بيان احسان و نيكى كردن من گفتم كه بهتر آن پنهان كردن آنست عباس گفت: بهتر آن كوچك شمردن آنست، عمر گفت تعجيل در آنست در اين هنگام رسولخداى(ص) وارد شد بر ما و از گفتگوى ما پرسيد ما بيان كرديم كلمات خود را فرمود بهترش آنست كه اين هر سه در آن جمع باشد.
187) نهج البلاغه ص 1234 حكمت 302.
188) يا آنكه معنى چنين باشد: راست و درست نخواهد بود ايمان عبد تا آنكه بوده باشد اعتقادش به آنچه كه در نزد حقتعالى است بيشتر از آنچه كه در دست خودش است.
189) بحار الانوار 77/124.
190) نهج البلاغه ص 1163 حكمت 145.
191) از خشم برافروختن.
192) بحارالانوار 71/96.
193) كنزالفوائد ص 58 با كمى تفاوت.
194) نهج البلاغه ص 1106 حكمت 29.
195) نهج البلاغه ص 1106.
196) نهج البلاغه ص 1114 حكمت 57.
197) نهج البلاغه ص 1245 حكمت 329.
198) يعنى تباهى مى‏رسانند در آن.
199) از مال خود آنچه مى‏توانى برگير و استفاده كن زيرا روزگار و وارثان شريكان تو هستند. حق مال و ثروت را كسانى ادا كرده‏اند كه وقتى مى‏بينند روزگار مال آنان را از بين مى‏برد خود آنها (در راه خير) مال را خرج مى‏كنند.
200) شرح صد كلمه ابن ميثم ص 93.
201) سوره 28 آيه 77.
202) نهج البلاغه ص 1163 حكمت 143.
203) هيچ پرنده‏اى پرواز نكرد و بالا نرفت جز آنكه همانگونه كه بالا رفته بود پائين آمد.
204) حياة الحسن 1/306.
ترجمه: اى اهل خوش‏هاى دنيايى كه بقا و دوام ندارد مغرور شدن به سايه‏اى كه پايدار نيست از حماقت و نادانى است.
205) نهج البلاغه ص 1277 حكمت 398.
206) سلم نردبان‏
207) بحارالانوار 39/133 با كمى تفاوت.
208) نهج البلاغه ص 1098 حكمت 25.
209) نهج‏البلاغه ص 1229 حكمت 289.
210) بحار 71/324.
211) قال: كفى ما مضى مخبراً مما يجيى‏ء و كفى عبراً الذوى الاباب ما جربوا.
شرح نهج البلاغه 20/273 حكمت 163.
ترجمه: گذشته‏ها براى اخبار از آينده‏ها كافى است و خردمندان را آنچه تجربه كرده‏اند براى عبرت كافى است.