شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۶ -


51 عبد الشهوة اذّل من عبد الرّق .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بنده شهوت خوارتر از بنده زرخريد است .

شارح گويد : شهوت حالتى است كه نفس با آن به خواسته‏اش مى‏رسد ، و ( رق ) عجزى حكمى است كه در آغاز ، كيفرى بوده كه براى كفر ثابت مى‏شده ، و اضافه در هر دو مورد ( اضافه عبد به شهوت و عبد به رقّ ) به خاطر كمترين مناسبت است چون هر يك از شهوت و بردگى عاملى است كه موجب مى‏شود دارنده آن بنده يا خادم ديگرى باشد .

معناى كلمه آن است كه هر كس اسير نفس خويش باشد و از خواسته‏اش پيروى كند خوارتر از بنده زرخريدى است كه خدمت مولايش مى‏كند ، زيرا هر كه پيروى هوا كند و بر اسب جهل و گمراهى سوار شود از در افتادن به معصيت خالى نمى‏باشد و چه پستى و خوارى بزرگتر از اين ذلّت معصيت وجود دارد ؟

شاعر گويد [ 52 ] : نون ( هوان ) يعنى خوارى از هوا دزديده شده و اسير هر هوايى اسير خوارى است .

52 الحاسد مغتاظ على من لا ذنب له .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : حسد كننده بر آن كه او را هيچ گناه نباشد خشم آلود شود .

شارح گويد : غيظ خشمى نهانى براى شخص ناتوان است مى‏گويى : غاظه از باب باعه فهو مغيظ ، و اغتاظ و تغيظ به يك معناست ، و اغاظه و غايظه گفته نشود در مختار صحاح چنين آمده است .

معناى كلمه اين است كه شخص حسود همواره بر كسى كه بدو آزار نمى‏رساند بلكه گاهى به او نفع هم مى‏رساند غضب مى‏كند و نسبت به او كينه مى‏ورزد چون دشمن نعمتهاى خداى متعال است پس هر گاه يكى را ببيند كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته از حزن و اندوه مشرف به هلاكت مى‏شود پس اهل عالم از نعمتها خالى نيستند ( از نعمتهاى الهى برخوردارند ) و حسود نيز از در افتادن به غم و اندوه خالى نمى‏باشد ، شعر :

توانم آن كه نيازارم اندرون كسى
حسود را چه كنم كو زخود به رنج ، دراست

بمير تا برهى اى حسود كاين رنجى است
كه از مشقّت آن جز به مرگ نتوان رست [ 53 ]

شور بختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه

گر نبيند به روز شب پره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه [ 54 ]

53 كفى بالظّفر شفيعا للمذنب .

على ( ع ) فرمود : پيروزى كافى است كه شفيع گنهكار باشد .

شارح گويد : ( ب ) در با الظّفر كه فاعل است زايد مى‏باشد ، و شفيعا به عنوان تميز منصوب است و للمذنب متعلّق به شفيع و ظفر ، بر سبيل تنازع مى‏باشد .

يعنى هر گاه بر كسى كه بر تو ستم كرده است پيروز شدى و توانايى يافتى كه از او كيفر بگيرى با آن كه كسى ندارد كه او را شفاعت كند او را ببخشاى چون پيروزى بر او براى شفاعتش بسنده و كافى است .

54 ربّ ساع يسعى فيها يضره .

على ( ع ) فرمايد : بسا كوشنده‏اى كه در چيزى مى‏كوشد كه به زيان اوست .

شارح گويد : اصل در ( معناى ) رب آن است كه براى كم كردن چيزى باشد كه بر آن داخل شده است ليكن بيشتر براى كثرت و زيادى به كار مى‏رود و مشهور آن است كه حرف مى‏باشد و گفته‏اند كه : مانند ( كم ) خبرى اسم است و بر اين كه ربّ اسم است به درست بودن اين گفته :

ربّ رجل كريم اكرمته استدلال شده است زيرا كه فعل به مفعولى به وسيله حرف جرّ و به ضمير خود با هم متعدّى نشود بنابر اين لزيد ضربته گفته نمى‏شود .

همچنين در اسم بودن ربّ به اين گفته : ربّ رجل كريم جاء ، استدلال شده كه در جواب سؤال كسى گفته مى‏شود كه مى‏پرسد : ما جاءك رجل ، و مجرور ربّ متعلّق به كلمه بعد از آن به صورت قيام متعلّق است نه به صورت واقع شدن در مثل گفته تو : ربّ رجل كريم حصل ، هذا ، و كلمه‏اى كه ربّ بر آن داخل مى‏شود واجب است كه بنابر قول اصحّ صفت باشد چون تقليل كه معناى ربّ است با تخصيص مناسبتر است ، و غالبا فعل ربّ حذف مى‏شود . چون بيشتر اوقات در جواب سؤال واقع مى‏شود و به قرينه سؤال از ذكر كردن فعل بى نياز مى‏باشد .

و گفته امام ( ع ) : فيما يضرّه بنا بر قول اصحّ با متعلّق آن كه در تقدير است صفت ساع مى‏باشد و فعل آن حذف شده و تقدير كلام چنين است : ربّ ساع يسعى و يجتهد فيما يضرّه لقيته او صادفته او سمعته ، بسا شخص كوشايى كه در موردى مى‏كوشد كه به زيان اوست ملاقات كردم يا با او بر خورد كردم يا شنيدم .

معناى كلمه اين است كه چه بسا مردى كه بر ضرر خود مى‏كوشد ، چون خردش اندك و بى تدبير و ناتوان است از آن كه فرجام كارش را بفهمد و خوبى كار در چشمش ظاهر شود و بد بودن و زشتى آن از نظرش پنهان باشد تا آن جا كه آن را نيكو مى‏بيند و آن را به نفع خود مى‏پندارد و سخت براى آن مى‏كوشد .

خداوند متعال فرمايد : آيا كسى كه بدى كارش برايش آراسته شده پس آن را نيكو بيند (55) و نيز فرمايد : و بسا كه چيزى را دوست بداريد با آن كه براى شما شرّ و بد است (56) تا آخر آيه ، پس بر خردمند شايسته‏تر آن است كه در همه حالات و كارهايش محتاط باشد و در كارهايى بكوشد كه عقل و شرع با آن همراه و موافق باشد و از كارى كه خير و نفع آن آشكار نيست بپرهيزد چون هر كه از كارهاى شبهه‏ناك نپرهيزد نزديك باشد كه در كار حرام محض افتد .

55 اليأس حر و الرجاء عبد .

امير مؤمنان عليه السلام فرمايد : نا اميدى آزاد است و اميد بنده است .

شارح گويد : يعنى صاحب نوميدى و اميد آزاد و بنده است ، يا به اين طريق كه با ذكر مصدر اراده صفت كنيم يا مضاف در تقدير بگيريم .

معناى كلمه اين است كه هر گاه به آنچه در دست مردم است طمع كردى نفس خويش را بنده آنان قرار داده‏اى چنان كه گفته شده كه : آدمى بنده نيكى است ، و هر گاه به آنچه قسمت و روزى تو است راضى باشى و به آنچه برايت مقدّر شده از همه بى نياز شوى از جمله آزادگان نيكوكار [ 57 ] خواهى بود و بكلّى از رشته بندگى ديگران رها مى‏شود .

56 ظنّ العاقل كهانة .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : گمان خردمند از اختر گويى است .

شارح گويد : كهانت به كسر و فتح كاف مصدر است از باب كتب و ظرف و عبارت از خبر دادن از آينده است .

يعنى هر گاه كارى بر تو دشوار شود آن را از مردى خردمند و صاحب فكر كامل سؤال كن و چون بر حسب گمانش و راى درستش تو را به راهى رهنمون شد بدان عمل كن زيرا گمان خردمند غالبا به خطا نمى‏رود مانند خبرهايى كه كاهنان مى‏دهند از آنچه مى‏خواهد واقع شود و آن را از روى نشانه‏هايى كه بر واقع شدن آنها دلالت مى‏كنند خبر مى‏دهند مانند هاله ( دور ) ماه كه دليل بر آمدن باران است ، و ظاهر آن است كه مقصود از كهانت در اين جا چيزى است كه بر حسب عادت همراه نشانه است پس اين ايراد بر آن وارد نمى‏شود كه از ظاهر اين سخن جايز بودن تصديق كاهن لازم آيد و آن كفر است .

57 من نظر اعتبر .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : هر كه با دقت بنگرد عبرت گيرد .

شارح گويد : نظر به معناى انديشيدن است ، و اعتبار گذشتن از حالت چيزى به حالت ديگرى است ، و آن عامتر از نگريستن است [ 58 ] .

معناى كلمه اين است كه هر كس در شگفتيهاى مصنوعات و موجودات خداى متعال بيانديشد و در عجايب عالم طبيعت و ارواح دقّت كند ناگزير آن طور كه شايسته است عبرت مى‏گيرد و به يقين بداند كه خداوند متعال ذاتا يكى است و در صفاتش كامل است و با هيچ يك از مخلوقات خود شباهت ندارد و اين كه غير خدا از او كمك مى‏گيرند و بدو نيازمندند و همچنين در هر كارى از كارهاى دنيا و آخرت چون هر گاه در چيزى بيانديشد برايش عبرت و پند حاصل شود و آنچه از آن كار بدو باز مى‏گردد مى‏فهمد پس اگر از سودمند بودن آگاه شود آن را انجام مى‏دهد و گرنه آن را ترك مى‏كند .

58 العداوة شغل شاغل .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دشمنى كردن كارى است بازدارنده ( از ديگر كارها ) .

شارح گويد : يعنى هر كه با خود بار دشمنى كسى را بكشد خويشتن را به زحمت و رنج در افكنده است ، و بدون فايده و بهره خود را در مهلكه و زحمت انداخته است ، زيرا دشمنى ، صاحب و دارنده خود را مى‏سوزاند چنان كه آتش هيزم را مى‏سوزاند . و گفتار امام ( ع ) : شاغل تأكيد شغل است مانند اين گفته ظل ظليل ، و ليل لائل ، يعنى سايه‏اى كه در سايه بودنش كامل است ، و شبى كه در تاريكيش ، تمام است و در بعضى از نسخه‏ها « بلا نفع » دارد و آن آشكار مى‏باشد .

59 القلب اذا اكره عمى .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دل هر گاه به ستم واداشته شد كور شود .

شارح گويد : قلب همان عضو صنوبرى شكل است كه در سمت چپ سينه جاى گرفته است و بدين جهت آن را قلب ناميده‏اند كه قلب ، مغز و خلاصه بدن است و از قلب النخله يعنى لبّ و اصل درخت خرما گرفته شده ، و بعضى گويند كه به اين سبب قلب ناميده شده كه بسيار زيرورو مى‏شود .

شاعر گويد : قلب همانند اسمش همواره دگرگون است ، اى خوشا به قلب سليمى كه دگرگون نباشد . و عمى رفتن بينايى است از باب صدى كه وزن فعل مى‏باشد ، و رجل عمى القلب ، يعنى مردى نادان .

معناى كلمه اين است كه هر گاه بخواهى كه چيزى از دانشها و صنايع را به كسى بياموزى او را بر آنها مجبور مكن چون بزور واداشتن بر فراگيرى موجب نادانى مى‏شود و مجبور ساختن بر آن شكستگى به وجود مى‏آورد كه قابل جبران نخواهد بود .

60 الادب صورة العقل .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : با ادب بودن صورت عقل است شارح گويد : صورت در اين جا به معناى صفت است چنان كه در گفتار پيامبر ( ص ) آمده است كه : خدا آدم ( ع ) را بر صورت ( صفت ) خود بيافريد .

يعنى ادب داشتن اثر و نشانه خرد است گويا ادب صفتى است براى عقل و بدان قائم مى‏باشد ، و به همين جهت به وسيله ادب بر عقل استدلال شده است چنان كه به وسيله اثر بر وجود مؤثّر استدلال مى‏شود .