الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد هفتم
( امام على (ع ) و مديريت )

مرحوم محمّد دشتى

- ۵ -


وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالاِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ قَدْ بَلَغَنِى تَنَمُّرُكَ لِبَنِى تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ بَنِى تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِى جَاهِلِيَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَكَ اللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرِّ فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِى ذَلِكَ وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنى بِكَ وَ لاَ يَفِيلَنَّ رَأْيِى فِيكَ وَ السَّلاَمُ
6- رعايت تساوى و عدالت رفتارى
يكى ديگر از ويژگى هاى مديران اسلامى رعايت ((تساوى )) و ((عدالت رفتارى )) با مردم و مراجعه كنندگان است ، كه بدون معيارهاى اسلامى ، فردى را بر فردى ديگر ترجيح ندهد، با همه مهربان باشد، براى رفع مشكلات همه بكوشد، دوست و فاميل و خويشاوند نشناسد
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه 27 به استاندار مصر، محمّد بن ابى بكر نوشت :
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِى حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ
((با مردم فروتن باش ، نرمخو و مهربان باش ، گشاده رو خندان باش ، در نگاه هايت در نيم نگاه و خيره شدن با مردم به تساوى رفتار كن ، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو ماءيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ ، آشكار و پنهان پرسش مى كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست .)) (25)
مديريّت صحيح در نهج البلاغه
شناخت انواع مديريّت هاى موجود در جهان معاصر، و ارزيابى و مقايسه آنها با ((مديريّت اسلامى )) يكى از حياتى ترين مباحث كليدى كارگزاران نظام اسلامى و مديران متخصّص و متعهّد كشور الهى است .
تا مديران و كارگزاران نظام اسلامى ، مديريّت هاى موجود را نشناسند و تا از آخرين ره آورد و تجربيات دانش ‍ امروزى بهره مند نگردند و نتوانند ويژگى هاى ((مديريّت اسلامى )) را در مقايسه با مديريّت هاى ديگر بلوك شرق و غرب ، به درستى شناسائى نمايند.
نمى شود انتظار آگاهى لازم ، و مديريّت سالم را داشت .
آنچه كه مديريّت هاى موجود در نظام اسلامى را از نظر كميّت و كيفيّت بازسازى مى كند و روش صحيح مديريّت را تحقّق مى بخشد و مى شود با هرگونه فساد ادارى و مديريتى برخورد مناسب نمود.
كه يكى از موفّقيّت ها شناخت و آگاهى لازم از انواع مديريّت ها، و ضعف و قوت آنها و راه هاى موفقيت يا شكست مديريّت هاى موجود دنياست .
در اين رابطه چند گروه را بايد مورد توجّه قرار داد:
1 - گروهى با تحصيلات عاليه از كشورهاى غربى و شرقى و گرفتن مدارج علمى در مباحث مديريتى و مطالعه در آثار متفكرّان و صاحب نظران مكاتب مديريّت در غرب و شرق ، چون آگاهى لازم از اسلام و قرآن و نهج البلاغه نداشتند و فريب تبليغات استعمارى غرب را خوردند، باور كردند كه از مذهب بايد فاصله گرفت .
و در كتاب ها و جزوه هاى درسى دانشگاهى خود آوردند كه :
الف - مديريّت علمى بوده و ساخته و پرداخته متفكران غربى است .
ب - مكاتب مديريّت در غرب و شرق پديد آمده و گسترش يافته است .
ج - مديريّت علم است و هيچ ارتباطى با مكتب اسلام ندارد.
د - مديريّت يك پديده علمى كلاسيك جديد است و اصلا اسلام ، مديريّت ندارد.
2 - گروهى ديگر كه در كشور اسلامى رشد كردند، و در دانشگاه هاى خودمان مدرك تحصيلى گرفتند و هم مذهبى هستند و مراسم مذهبى آنان ترك نمى شود اما از نظر فكرى و علمى ، غرب زده اند و در برابر تهاجم فرهنگى غرب بر ضدّ اسلام ، بى دفاع مانده و باور كردند كه اسلام ((مباحث مديريتى )) ندارد.
و مديريّت علم سازمان يافته عصر ماست از اين رو نمى توانند حقيقت را تماشا كنند و مباحث مديريّت اسلامى را بدرستى كشف نمايند. (26)
اوّل - ضرورت برّرسى تطبيقى
براى شناخت مديريّت صحيح ، و اصول مديريّت متكامل و مترقّى منطبق با نيازمندى هاى يك جامعه ايده آل اسلامى ، بايد تئورى هاى مديريتى جهان را شناخت و از ضعف ها يا ويژگى هاى آنها اطلاع كافى به دست آورده ، آنگاه از ره آورد تجربيات ارزشمند مديريّت هاى موجود بهره مند گرديد كه راهى جز برّرسى تطبيقى وجود ندارد.
الف - برّرسى تطبيقى مديّريت هاى موجود جهان معاصر
ب - برّرسى تطبيقى مديريّت هاى موجود جهان با مديريّت اسلامى
در برّرسى تطبيقى مديريّت ها و نقد و ارزيابى ويژگى ها و كاستى هاى آنها، با جوانب گسترده و ويژگى هاى ارزشمند تئورى هاى مديريّت آشنا مى شويم و ضعف ها و گرايش هاى منفى و ضد انسانى برخى از آنها را كشف نموده و ره آورد شوم آنها را شناسائى مى كنيم كه قدم مثبت و سرنوشت ساز، در آشنائى با مباحث نظرى مديريّت هاست كه ما را از نظر كاربردى و عملى رهنمون خواهند شد.
ولى در برّرسى تطبيقى مديريّت هاى موجود جهان ، با مديريّت اسلامى به گستردگى جوانب مديريّت اسلامى ، و ارزش هاى جاويدان آن و هدفدارى و سمت گيرى صحيح آن ، و ارزش عامل انسانى و مقرّرات عادلانه و متكامل آن آشنا مى شويم . (27)
و به تصحيح و تنظيم اطّلاعات به دست آمده ، مى پردازيم كه :
كدام نمونه از مديريّت ها مردود و براساس حقّ و واقعيّت بازسازى نشده اند، مانند:
مديريّت هاى استبدادى ((ماكياوليستى )) و كدام نمونه از مديريّت ها كه به حقوق انسانى كارگران توجّه دارد.
دوم - انواع مديريّت ها
1- مديريتهايى كه به تناسب زندگى اجتماعى ضرورت يافته است
با مطالعه و برّرسى تاريخ گذشتگان و دقت در آثار فرهنگى و فيزيكى انسان هاى آغازين تاكنون به اين نتيجه مى رسيم كه انواع مديريّت ها در زندگى انسان ها وجود داشته است .
و اصولا مديريّت با شكل گيرى زندگى اجتماعى تحقّق يافته ، و ضرورت پيدا كرده است ، مانند:
1 - مديريّت اجتماعى
الف - مديريّت خانواده
ب - مديريّت جامعه و كشور
ج - مديريّت يك قبيله يا يك روستا
د - مديريّت شهرها
2 - مديريّت اقتصادى (در توليد انواع غذاها و نيازمندى هاى زيستى بشر)
3 - مديريّت سياسى ، حكومتى (براى اداره يك نظام سياسى )
4 - مديريّت نظامى (كيفيّت صحيح باز پرورى ارتش و بكار گيرى آن در جنگ و صلح )
5 - مديريّت قضائى (نظارت بر اجراى حقوق مردم و روش هاى صحيح بازدارندگى )
علوم فراوانى هم اكنون اين نظريّه را تقويت مى كنند كه :
مديريّت ، يك ضرورت غير قابل انكار زندگى اجتماعى انسان بوده و همواره در جوامع هر چند ابتدائى وجود داشته و دارد و در ميان جوامع گوناگون بشرى ، هيچ جا نمى شود ضرورت مديريّت را ناديده گرفت .
امروزه در قبائل نيمه وحشى و وحشى جنگل هاى آمازون نيز اين حقيقت به اثبات رسيده كه انسان بدون مديريّت نمى تواند زندگى كند و نتوانسته است حتى قبائل توتميسم (اقوام و قبائل ابتدائى )نيز نوعى مديريّت اجتماعى داشتند به همين مناسبت علوم زير را مى توان نام برد:
O آنتروپولوژى (مردم شناسى )
O اتنوگرافى (باستان شناسى ، قوم نگارى )
O اتنولوژى (قوم شناسى )
با برّرسى دقيق ديدگاه مديريّت اسلامى در قرآن و نهج البلاغه به خوبى مى نگريم كه در ((مديريّت اسلامى )) از هرگونه تنگ نظرى پرهيز شده و تنها به يكى از جوانب نيازمندى انسان توجه نمى شود بلكه همه نيازمندى هاى فرد و جامعه مورد توجه دقيق ((مديريّت اسلامى )) است . گرچه مزايا و ويژگى هاى مديريّت هاى محدود و يك بعدى را نيز دارد
(مديريّت نظامى ، مديريّت اقتصادى ، علمى ، اجتماعى همه در اداره انسان و نظام اسلامى مطرح مى باشند)
و چون يكى از اهداف مهمّ مديريّت اسلامى تكامل و سعادت انسان در تمام كره زمين است
و انسان و انسانيت را مورد توجّه قرار مى دهد
و روح وحدت و برادرى را تحكيم مى بخشد
نمى تواند در جهت منافع شخصى حركت كند باند و گروهى خاص يا حزب و صنف خاصى را در نظر داشته باشد كه در تفكر جهان وطنى اسلام و روح انترناسيوناليستى آن ، هرگونه طبقه ، فرقه ، قبيله و قوم گرائى مردود است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به بزرگترين مدير فعّال سرزمين مصر، در هدفدارى و موضعگيرى مديريّت اسلامى مى نويسد.
وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِى الدينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ
((مالك ، با مردم مصر مانند حيوان درنده برخورد نكن ، زيرا مردم دو گروهند ((اِمّا اخ لك فى الدين )) يا برادران دينى تو هستند ((و اِمّا نظير لك فى الخلق )) و يا اگر مسلمان نيستند. همانند تو انسانند.)) (28)
2- مديريّت هائى كه تنها به توليد و ماديات توجّه دارند و ارزش هاى انسانى را فراموش كردند؛
1 - مديريّت تيلوريسم روش هاى تيلور در اضافه توليد
2 - مديريّت استاخانويسم روش هاى استاخونوف ، روسى در بالا بردن توليد كارخانجات صنعتى شوروى
3 - مديريّت مركانتيليسم علاقه شديد به افزايش بهره ورى و سود آورى مادى كه بجز سيماى سود گرايانه بچيز ديگرى نمى انديشد
4 - مديريّت علمى نئوكلاسيك ها (طرفداران التن مييو)
5 - و مديريّت هاى استبدادى ماكياوليستى ، سوسياليستى و كاپيتالستى
با توجّه به هدفدارى مديريّت اسلامى جهت رشد انسان در تمام ابعاد وجودى ، مادى و معنوى ، گرچه توليد مناسب يا افزايش توليد در اقتصاد سالم جامعه اسلامى يكى از اهداف ارزنده و سرنوشت ساز است ، امّا همه چيز فداى اضافه توليد نمى شود،
توليد بايد در خدمت انسان و سعادت و تكامل او باشد نه آنكه انسان در خدمت اضافه توليد يا جهش توليد به عنوان يك ابزار و پيچ و مهره ماشين قرار گيرد و همه استعدادهاى ارزشمند او فدا شوند
چنين طرز تفكرى طبيعى است كه صاحبان صنايع و كارخانه داران بزرگ را بخود جذب كرده و حافظ منافع آنان مى گردد،
از اين رو بلافاصله پس ازعرضه مديريّت علمى در غرب ، طرفداران فراوانى آن را ترويج نموده و در مراكز صنعتى تجارى خود بكار گرفتند كه ((تيلوريسم )) روز به روز رونق و شهرت فراوانى گرفته به صورت يكى از مكاتب نوين مديريّت معرفى گرديد،
و حاصل و ره آورد تفكّرات تيليوريست ها با همكارى صاحبان صنايع و مراكز كارگرى اين شد كه :
الف - حداكثر بهره كشى و استفاده را از انسان ها به عنوان ابزار توليد داشته باشند.
ب - از نيروى كار ارزان كارگران به صورت اغراق آميزى استفاده نمايند.
ج - انسان را همانند ماشين بنگرند.
د - نيروى كارگران را در معرض خريد و فروش قرار دهند.
ه‍ - زندگى ماشينى و ماشين را بر انسان و جامعه تحميل نمايند.
در تمام محافل صنعتى و تجارى بحث بر سر كار ارزان و سود فراوان ، در حداقل زمان ممكن بود كه براى رسيدن به اين هدف ، انواع ماشين هاى صنعتى را اختراع نمودند و با شيوه ها و روش هاى استحمارى ، استثمارى فراوانى در بهره كشى انسان ها بكوشند،
در واقع مديريّت علمى ، راه فئوداليسم ، و اءليگارشى ، و اريستوكراسى و حكومت هاى استبدادى را ادامه مى داد با اين فرق كه ، استفاده از ماشين و انسان را بگونه ((علمى )) تفسير مى نمود فئودالها و اليگارش ها و اريستوكرات ها كه شب و روز در فكر كار ارزان و توليد و سود فراوان بودند، مديريّت كلاسيك را بهترين پل پيروزى شناخته و در تحقّق آن كوشيدند گرچه در مقالات گذشته توضيح داديم كه مديريّت اسلامى با مديريّت علمى تيلور و مديريّت علمى ، موافق مشروط است در اينجا بايد اضافه كنيم كه :
موافقت مشروط، در رابطه با برخى از ((اصول مديريّت علمى )) تيلوريسم ، ممكن است وجود داشته باشد، مانند:
((نظم و انضباط، نظارت و كنترل ، محاسبه و برنامه ريزى ، پاداش ))
كه در آيات سياسى ، اجتماعى قرآن كريم ، بخصوص سوره حديد و انبياء و نهج البلاغه در نامه 53 و 45 امام على عليه السلام به عالى ترين و انسانى ترين اصول مديريّت مى پردازند و اصول مديريّت را همراه با زير بناهاى اعتقادى و اخلاقى معرّفى مى فرمايند.
امّا در هدفدارى و سمت گيرى و كيفيت اجراى اصول مديريّت ، اسلام با تفكرات تيلوريسم موافق نيست ، زيرا:
1 - در تيلوريسم ، اساس ، اضافه توليد است در صورتيكه در مديريّت اسلامى اءساس رشد و كمال انسان هاست . (29)
2 - در تيلوريسم بالا بردن سطح توليد هدف است و در مديريّت اسلامى بالابردن سطح فكر و علم و معنويّت (30)
3 - در تيلوريسم انسان براى توليد و در مديريّت اسلامى توليد براى انسان ها
4 - در تيلوريسم توليد در جهت منافع كار فرما و در مديريّت اسلامى توليد در جهت منافع انسان هاست . (31)
5 - در تيلوريسم انسان ابزار توليد است و در مديريّت اسلامى ابزار در خدمت انسان ها
6 - در تيلوريسم حداكثر استفاده از انسان و ماشين در مديريّت اسلامى حداكثر استفاده از ماشين براى انسان
7 - در تيلوريسم افزايش توليد با حداقل هزينة و مزد امّا در مديريّت اسلامى مزد عادلانه براى كارگر مطرح است . (32)
8 - در تيلوريسم ماشين حاكم است و در مديريّت اسلامى انسان بايد بر ماشين حاكم باشد (33)
9 - در تيلوريسم منافع كار فرماها تاءمين است و مديريّت اسلامى منافع كارگران و كنترل كار فرماها (34)
10 - در تيلوريسم تفكر مادى و اقتصاد اصالت دارد و در مديريّت اسلامى ارزش ها و معنويت (35)
چون ارزش ها و معنويّت اساس مديريّت اسلامى است و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام يكى از مديران و فرمانداران خود را مورد توبيخ قرار داده مى فرمايد:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لاَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الاِْدْنَاءِ وَ الاِْبْعَادِ وَ الاِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
((پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت ، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم ، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم ، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان ، نرمى و درشتى را به هم آميز، رفتارى تواءم با شدّت و نرمش داشته باش ، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور نمودن ، رعايت كن .))
در مديريّت اسلامى ، مديرى كه با مردم برخورد خوب ندارد سرزنش مى شود يا عزل مى گردد كه در نامه 19 در رابطه با فرماندارى است كه در ميان مردم غير مسلمان مديريّت دارد و مردم آن سامان مشركند باز هم ارزش هاى اسلامى تواضع و فروتنى ملاك برّرسى هاست .
امّا در تيلوريسم و مديريّت كلاسيك ، سنگدلى و قساوت و تحقير كردن كارگران براى كار بيشتر و افزايش توليد، يكى از ويژگى هاى مديران به حساب مى آيد.
همين نامه توبيخ آميز را امام على عليه السلام به ابن عباس فرماندار بصره مى نويسد و سفارش مى كند كه اصول گرائى و ارزش هاى اسلامى را به دقّت رعايت كند.
مردم بصره اى كه در پس از جنگ جَمَل شورش كردند و با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام جنگيدند،
امام هرگز به قصد انتقام جوئى و تصفيه نمى رود
به فرماندار بصره نوشت :
فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالاِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ
((با مردم بصرة با نيكى رفتار كن و گره وحشت و ترس از حكومت را از قلوبشان ، بگشاى .)) (36)
در مديريّت كلاسيك ، كارفرما و مديران مجازند تا با تمام روش هاى استحمارى ، ايجاد رعب و وحشت نموده ، كارگران را به كار گيرند.

3- مديرت هائى كه در مرز منافع شخصى ، طبقات حاكم ، احزاب سياسى ، اصناف مشخصى پديد آمدند مانند:
1 - مديريّت مالتوزيانيسم (Malthusianisme) كه بر اساس سود جوئى و منافع شخصى كار مى كند.
2 - مديريّت اكسپانسيونيسم (Expansionism) طرفداران توسعه اراضى حتى به وسيله دخالت نظامى يا سياسى ، مانند: صهيونيسم بين المللى .
3 - مديريّت سنديكاليسم (Syndicalisme) كه براى منافع سازمان اصناف در يك كشورى فعّال است .
4 - مديريّت فيزيوكراسى (Physiocratcy) كه بر اساس سود جوئى و منافع شخصى تبيين مى شود كه با كاپيتالسيم و يوتيليتاريانيسم هماهنگ است .
5 - مديريّت فئودالسيت ها (Feudalism) كه منافع خان و ارباب و مالكين بزرگ را مورد توجه قرار مى دهد.
6 - مديريّت پلوتوكراسى (Plutcracy) كه مديريّت سياسى ، اقتصادى جامعه در دست سرمايه داران بزرگ است .
7 - مديريّت اريستوكراسى (Aristoctdcy) كه اشراف و طبقه مرفه مديريّت را در دست گيرند و براى منافع همين طبقه فعّال باشند.
چنين طرز تفكرى در بسيارى از حكومت هاى استبدادى مطرح است كه منافع ملّت ها و امّت ها را فداى يك طبقه خاص ، اشراف ، سرمايه داران ، نخبگان ، زورمداران مى كنند،
و از انواع آزادى ، انتخاب ، اصالت ها و ارزش هاى انسانى خبرى نيست ،
ملاك برّرسى ها در حكومت و مديريّت راءى شخص يا اشخاص زور مدار و متموّل است ،
حق و حقيقت مطرح نيست و همه انسان ها و تمام امكانات سياسى ، اقتصادى تنها در خدمت يك گروه ممتاز سلطه گر است
مديريّت از نوع اليگارشى يا تيموكراسى يا اريستوكراسى از نظر:
الف - هدفدارى و سمت گيرى
ب - شكل گيرى و گسترش
ج - اخلاق مديريتى و مديران
د - مناسبات انسانى و روابط اخلاقى ، اجتماعى با مردم نيز وابسته به بينش و آراء و منافع تنها يك طبقه ، يك گروه اشراف خواهد بود و در پيدايش و تداوم ، وابسته و محدود است .
اين دسته از حكومت ها و مديريّت ها از نظر قرآن و نهج البلاغه مردود مى باشند، زيرا در قرآن و نهج البلاغه حكومت و مديريّت تكيه گاهاى ارزشمندى دارند كه نمى توان در مديريّت اسلامى تئورى مديريّت اليگارشى يا اريستوكراسى را پذيرفت ، مانند:
1 - حكومت و مديريّت اسلامى وابسته به طبقه و گروه خاصّى نيست . (37)
2 - شرائط حكومت و مديريّت به تقوى و پاكيزگى و ارزش هاى اخلاقى تكيه دارد
(ان اءكرمكم عنداللّه اءتقيكم ) 13 حجرات
پس بى تقواها و انسان هاى بدون ايمان از هر طبقه و گروهى كه باشند نمى توانند در حكومت و مديريّت اسلامى راه يابند.
3 - اصول و مقررات حكومت و مديريّت اسلامى را خداى انسان آفرين مشخص مى كند كه اسير فكر و وابستگى هاى قانونگذاران بشرى نمى باشد. (38)
4 - هدفدارى مديريّت اسلامى جهان شمول است ، همه انسان ها را شامل مى شود و براى منافع بشريت تلاش ‍ خواهد كرد. (39)
5 - مديريّت اسلامى با اينكه بر اءساس مقررات الهى است ، امّا از نظر اجرائى و كاربردى ، شورائى است كه با انواع حكومت هاى مطلقه و استبدادى مخالفت دارد. (40)
امام على عليه السلام به مالك اشتر رهنمود مى دهد كه با يك طبقه ممتاز اجتماعى روابط نداشته باشد، بلكه از آنها در برابر محرومان و ديگر طبقات ضعيف جامعه ، چشم پوشد،
يعنى : سَمت گيرى مديريّت اسلامى ، محروم پرورى و ظالم ستيزى است
و آنگاه هشدار مى دهد كه از ثروتمندان و نخبگان ناراضى هرگز نهراسد و در مقابل به جلب رضايت عمومى بپردازد كه امروزه اينگونه نگرش ها را (تئورى هاى انسان ، و مردم دوست ، و ديگر دوست و دموكراسى مى نامند.
فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ
((كه همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مى برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى اءثر مى كند.)) (41)
مى بينيم كه در اين ديدگاه مديريتى هرگونه گرايش به سرمايه داران ، طبقات ممتاز اجتماعى نفى مى گردد آنگاه به نقد و ارزيابى روانشناسى طبقات ممتاز و زورمداران و رفاه زدگان مى پردازد مى فرمايد:
وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِى مَئُونَةً فِى الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِى الْبَلاَءِ وَ أَكْرَهَ لِلاِْنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالاِْلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاِْعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ
((خواصّ جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها كم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت تر مى باشند)) (42)
بنابر اين در حكومت و مديريّت اسلامى ، اشراف ، نخبگان ، طبقات ممتاز اجتماعى و خواص نمى توانند نقش تعيين كننده اى داشته باشند،
مديريّت اسلامى ، ضد مديريّت اليگارشى و تيموكراسى و اريستوكراسى و هر نوع حكومت و مديريتى است كه خواص در آن نقش دارند و تنها براى يكى از طبقات اجتماعى تلاش مى نمايند. (43)
در اينجا لازم است به انواع مديريّت هائى كه از نوع نگرش حكومت و دولت منشاء مى گيرند اشاره شود، چون دولت ها و حكومت هستند كه مديريّت ها را پديد مى آورند و اگر مخالف منافعشان باشد تغيير مى دهند و مديريتى به وجود مى آورند كه در خدمت منافع استعمارى آنان باشد،
حكومت هاى استبدادى ناگزيرند يكى از مواضع متفاوت ياد شده را داشته باشند.
4- مديريّت هاى غير استبدادى
صاحب نظران مديريّت نئوكلاسيك و طرفداران مديريّت بروكراسى مانند: ماكس و بر.
و هم فكران آنها ادعا مى كنند كه طرفدار ارزش هاى انسانى و مديريّت و حكومت غير استبدادى مى باشند.
همانگونه كه حكومت هاى استبدادى منشاء پيدايش مديريّت هاى محدود و وابسته و مستبدانه بودند، حكومت هاى غير استبدادى ، بلكه مردمى و عادلانه ، بر اءساس آزادى و حقوق اجتماعى مى تواند مديريّت هاى انسانى و سالمى را پديد آورد.
از ديدگاه قرآن كريم و نهج البلاغه ، حكومت پيامبران الهى (تئوكراتيك الهى ) بر اءساس عدل و قسط و جهان وطنى و رشد و سعادت انسان ها بود كه فرمود:
((ليقوم الناس بالقسط))
((پيامبران آمده اند تا عدالت اجتماعى را در مردم استقرار بخشند.))
در حكومت هاى مذهبى اصول و مقررات حكومت و مديريّت را خداى عالم و آفريدگار انسان تعيين مى فرمايد كه :
(اين كار با عدم شناخت انسان از انسان ، از عهده او خارج است .)
مردم و رهبران مذهبى در چهار چوب قوانين و مقررات الهى به نيازمنديهاى نوين پاسخ متناسب مى دهند كه عامل اءساسى تحقّق آزادى انسان و حكومت عادلانه و مديريّت هاى صالح و سالم است .
زيرا وقتى آفريدگار انسان دخالت نكند، انسان تنها با شعار ((دموكراسى )) و ((حكومت مردم بر مردم ))، ياسوسياليستى و حاكميت جمع بر فرد، فورا به بن بست مى رسد و با تكيه به افكار و آراء خويش ، به انواع استبدادهاى خانمان سوز كشانده مى شود.
سوم - ويژگى هاى مديريّت اسلامى
1- اهميت دادن به مباحث بينشى
تحقّق اصول صحيح ((مديريّت )) بدون مباحث بينشى ، ممكن نيست ، و بدون عقيده و ايمان و باورهاى متكامل فكرى اسلام نمى توان انتظار سلامت و سعادت را داشت مديريّت ها به روش و متدكار مديران بستگى كامل دارند و مديران براى حركت صحيح ، و چگونه بودن ! و چگونه ساختن ، به مباحث بينشى محتاجند.
تاچرائى كار و مديريّت را درك نموده با مشكلات آن به درستى مقابله كنند.