الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد پنجم
( امام على (ع ) و امور اطلاعاتي ، امنيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۶ -


ج - عامل سياسى
برخى با فريب خوردن مى گريزند (عامل فرهنگى )،
و بعضى ، عامل خويشاوندى آنها را مى لغزاند،
و گروهى مشكل سياسى دارند،
مى خواهند به قدرت و مال و امكانات دنيا برسند،
رفاه طلب و دين فروشند،
هر جا كه لقمه چربى باشد حاضر مى شوند،
در پيكار و مبارزه هدف و آرمان مقدّسى ندارند،
معامله گردند، تجارت كننده اند، با سران قدرت ها، با شاهان و سلاطين ، وارد معامله مى شوند،
هركس آنها را تاءمين كرد، به آن روى مى آورند، و ديگر وجدان و عاطفه و وطن دوستى و ايمان و تعهّد در آنان راه ندارد.
اين عدّه را بايد با تبليغات حساب شده افشا كرد، و زشتى فرار را تبليغ نمود، تا انسان آزاده اى به خودفروشى و بردگى روى نياورد.
كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به مصقله فرمود:
قَبَّح اللّه مَصقَلَه فَرَّ فِرار العَبيد (84)
(( خدا زشت گرداند روى مصقله را كه چون بردگان گريخت ))
امام على عليه السلام نسبت به فرار عمر و عاص فرمود:
وَلَم يُبايِع حَتّى شَرَطَ اَن يُؤ تِيهِ عَلَى البَيعَةِ ثَمنا، فَلا ظَفِت يَدُ البايِع (85)
(عمروعاص با معاويه بيعت نكرد مگر آنكه شرط نمود تا عوض بيعت بهائى دريافت كند، هرگز دست بيعت كننده به پيروزى نرسد)
و آنگاه كه جمعى از مردم مدينه به شام گريختند، فرار آنها را به زشتى ياد كرد، كه فرار از حق به باطل ، و از نور به تاريكى ها بود؛
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَلَغَنِى اءَنَّ رِجَالا مِمَّن قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَاءسَف عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِن عَدَدِهِم ، وَيَذهَبُ عَنكَ مِن مَدَدِهِم ، فَكَفَى لَهُم غَيّا، وَلَكَ مِنهُم شَافِيا، فِرَارُهُم مِنَ الهُدَى وَالحَقِّ، وَإِيضَاعُهُم إِلَى العَمَى وَالجَهلِ
وَ إِنَّمَا هُم اءَهلُ دُنيَا مُقبِلُونَ عَلَيهَا، وَمُهطِعُونَ إِلَيهَا، وَقَد عَرَفُوا العَدلَ وَرَاءَوهُ، وَسَمِعُوهُ وَوَعَوهُ، وَعَلِمُوا اءَنَّ النَّاسَ عِندَنَا فِى الحَقِّ اءُسوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاَثَرَةِ
فَبُعدا لَهُم وَسُحقا !! إِنَّهُم - وَاللّهِ - لَم يَنفِرُوا مِن جَورٍ، وَلَم يَلحَقُوا بِعَدلٍ، وَإِنَّا لَنَطمَعُ فِى هذَا الاَمْرِ اءَنْ يُذَلِّلَ اللّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَيُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ، إِنْ شَاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ.(86)

(پس از حمد و ستايش خدا! به من خبر رسيده كه افرادى از قلمرو تومخفيانه به (( معاويه )) پيوسته اند بر اين تعداد كه از دست داده اى و ازكمك آنان بى بهره مانده اى افسوس مخور براى آنها همين گمراهى بس كه از هدايت حق به سوى كوردلى و جهل شتافته اند و اين براى تومايه آرامش خاطر است .
آنها دنياپرستانى هستند كه با سرعت بآن روى آورده اند در حالى كه عدالت را به خوبى شناخته و ديده و گزارش آنرا شنيده اند و بخاطرسپرده اند كه همه مردم در نزد ما و در آئين حكومت ما حقوق برابردارند آنها از اين برابرى به سوى خود خواهى و تبعيض و منفعت طلبى گريخته اند.
دور باشند از رحمت خدا!
به خدا سوگند! آنها از ستم نگريخته اند و بعدل روى نياورده اند.
و مااميدواريم كه در اين راه خداوند مشكلات را بر ما آسان سازد. و سختى ها را هموار! انشاءاللّه . والسلام )
د - عامل زندگى و ترس از مرگ
در برخى از افراد، (( عاملِ زندگى )) آنها را به فرار كردن مى كشاند، مى خواهند زندگى كنند، زنده بمانند، آزاد و مستقل ، يا وابسته و محكوم ، فرقى نمى كند.
نسبت به اين دسته از افراد بايد، مرگ و زندگى را به درستى تبيين كرد.
و مباحث مربوط به دنيا و آخرت را آموزش داد
و آينده نگرى و معادگرائى را تقويت نمود كه امام على عليه السلام با ديدگاه هاى اصيل اسلامى به شرح زير، فكر فرار و گريز را محكوم مى كند.
3 - راه مقابله با عوامل فرار
الف - توجّه به ره آورد شوم فرار
اگر ملّتى در برابر دشمن گريخت ،
ديگر آزادى و استقلال ندارد،
سلامت و اصالت نخواهد داشت و سرنوشت او در دست دشمن است كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اِنَّ فِى الفَرار مَوجِدَةَ اللّهِ وَ الذُّلَّ اللازِمَ وَالعار الباقِى
(در فرار كردن خشم و غضب خدا، ذلّت هميشگى ، و ننگ دائمى است .)(87)
ب - توجّه به عذاب قيامت
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به كيفر فرار فرمود:
فرار از جنگ و خالى كردن ميدان ، گناه نابخشودنى است و عذاب الهى در پى دارد ؛
وَ ايم اللّه لَئِن فَرَرتُم مِن سَيفِ العاجِلَةِ لا تَسلَمُوا مِن سَيفِ الا خِرَة
(از شمشيرهاى دنيا فرار كنيد نمى توانيد از شمشيرهاى آخرت بگريزيد)(88)
ج - توجّه به حتمى بودن مرگ (ياد مرگ
اگر انسان به مرگ و مردن توجّه داشته باشد، كه سرانجام بايد از اين دنيا برويم ، پس چرا با ذلّت و خوارى زندگى كنيم ؟
و چرا با ذلّت بميريم ؟
ياد مرگ مى تواند از نظر روانى ، و فكرى عامل بازدارنده خوبى براى فرار كردن باشد كه فرمود:
وَاَنتُم طُرَدَاءُ الَموتِ،، اِن اَقَمتُم لَهُ اَخَذَكُم ، وَاِن فَرَرتُم مِنهُ اءَدرَكَكُم
(شما اسيران مرگ مى باشيد، اگر بايستيد شما را دستگير مى كند و اگر فرار كنيد به شما خواهد رسيد.)(89)
در سخنرانى ديگرى فرمود:
هَل مِن مَناصٍ اَو خَلاصٍ؟ اَو مَعاذٍ اَو مَلاذٍ اَو فَرار؟(90)
(آيا راه نجات و گريزى هست ؟ آيا پناهگاهى يا راه فرارى يا بازگشتى وجود دارد؟)
د - توجّه به اجل طبيعى
هر انسانى دو اجل دارد، اجل طبيعى و اجل اختيارى ، مى شود با احسان و صله رحم ، محدوده زندگى را بيشتر كرد و به عمر طولانى دست يافت ، امّا با فرار كردن نمى شود عُمر را زياد و از مرگ گريخت كه فرمود:
وَاِنَّ الفارَّ لَغيرُ مَزيدٍ فى عُمرِهِ
(فرار كننده نمى تواند به عمرش بيافزايد)(91)
اگر انسان خود مرگ را انتخاب نكند
و تصميم به خودكشى نگيرد
و عوامل ازدياد عمر مطرح نشوند. (مانند : احسان و نيكوكارى ، صله رحم و نيكى به پدر و مادر)
و موانع طول عمر پديد نيايد. (مانند : ظلم ، خونريزى ، زنا، قطع رحم ، عاقِ والدين ) هر انسانى اءجل و مرگ طبيعى دارد، كه تا آن لحظه خاصّ در اءمان است .
پس نبايد از تهديدهاى دشمن ، يا فراوانى لشگريان خصم ترسيد، يا از نبرد با دشمنان هراس به دل راه داد كه اگر وقت و زمان مشخّص اجل فرارسد، خواهيم مُرد و الاّ در برابر انواع حوادث به سلامت خواهيم گذشت .
اين باور ارزشمند مى تواند عامل بازدارنده مناسبى از فرار در جنگ باشد، كه امام على عليه السلام فرمود:
وَكفَى بِالاَجَلِ حَارِسَا
(اءجل قطعى براى حفاظت انسان كافى است )(92)
و براى توضيح اين اصل فرمود :
اَما انِّهُ قَديَرمىِ الرَّامى وَ تُخطِئُ السِّهامُ
(آگاه باشيد گاهى تيرانداز تيرش به خطا مى رود)(93)
وقتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را به ترور تهديد كردند فرمود:
وَاِنَّ عَلَىَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصِيَنةً، فَاِذا جَاءَ يَوُمِى اِنفَرَجَت عَنّى وَاءَسلَمَتنِى فَحِينَئِذٍ لايَطِيشُ السَّهمُ وَلايَبرَاءُ اكَلمُ
(پروردگارم براى من سپر محكمى قرار داده كه مرا از حوادث حفظمى كند، هنگامى كه روز مرگ من فرارسد، نه تير خطا مى كند و نه زخم بهبودى مى يابد) (94)
ما كه از غيب خبر نداريم ،
و وقت اجل طبيعى را نمى شناسيم ،
و نمى دانيم كه چه اعمالى جهت ازدياد عمر، انجام داده ايم ؟
پس چرا از مرگ بترسيم ؟
و در عمليّات هاى گوناگون شركت نكنيم ؟
يا تن به ذلّت و خوارى بسپاريم ؟
روزى آمديم و روزى خواهيم رفت .
چه بسا رزمندگان خطّ مقدّم كه سالم بازگشتند و ديگران كه به جنگ نرفتند در بستر آسايش مردند!!
ه‍ - توجّه به فنا پذيرى انسان
اگر انسان باور كند كه فنا پذير است ،
و زندگى دنيا جاودانه نخواهد بود،
و همه در حال كوچ كردن از دنيا مى باشيم و روزى بايد دنيا را ترك گوئيم .
ترس از مرگ ، و روح دنيا پرستى از ما رخت بر مى بندد و تن به ذلّت و خوارى نخواهيم داد.
و در هر شرائطى از دين و ميهن و ناموس دفاع خواهيم كرد،
امام على عليه السلام در سراسر نهج البلاغه ، بسيار حساب شده اين مسئله روانى را تذكّر مى دهند.
و - آخرت گرائى
در فرهنگ اسلامى يكى از عوامل مهمّ بازدارنده انسان از انواع زشتى ها، ظلم و ستم ها، فرارها و زدگى ها، آخرت گرائى است ، زيرا:
انسان مى خواهد هميشه باشد،
جاودانه گردد،
عمر او، لذّت او، زندگى او نابود نشود،
كه غريزه (( مطلق خواهى )) در ذات انسان است ، و اين ايده آل در دنياى فناپذير تحقّق نمى پذيرد، پس بايد به ديار ديگرى سفر كرد كه تنها پاسخ مثبت اين غريزه ، بهشت جاويدان است .
آخرت گرائى ، بهشت گرائى و زندگى جاودانه پس از مرگ مى تواند به غريزه مطلق خواهى انسان پاسخ مثبت دهد كه :
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فراوان به اين نكته اشاره داشت و فرمود:
اِنَّما خُلِقتَ لِلاخِرَةِ لا لِلدُّني ا (95)
(همانا تو براى زندگى جاويدان آخرت آفريده شدى ، نه دنياى زودگذر.)
و نسبت به شهداى اسلام فرمود :
وَبَاعُوا قَلِيلا مِنَ الدُّنيَا لاَيَبقَى ، بَكَثِيرٍ، مِنَ الاَّْخِرَةِ لاَ يَفْنَى ، مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ وَهُمْ بِصِفِّينَ اءَلا يَكُونُوا اَليَومَ اءَحيَاءً؟ يُسِيغُونَ اَلغُصَصَ وَيَشرَبُونَ الرَّنقَ!
قَد - وَاللّهِ - لَقُوا اللّهَ فَوَقَّاهُم اءُجُورَهُم ، وَاءَحَلَّهُم دَارَ الاَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمْ.

(بندگان نيكوكار و برگزيده خدا آماده رحيل گرديده اند؛ و كمى ازدنياى فانى را با آخرت كه در آن فنا نيست معاوضه كردند، راستى برادران ما كه خونشان در صفّين ريخت .
اگر امروز زنده نيستند چه زيان ديده اند، خوشا به حالشان كه نيستند تا از اين لقمه هاى گلوگير بخورند! و از اين آبهايى ناگوار بنوشند!
به خدا سوگند آنها خدا را ملاقات كردند و پاداششان را داد و آنها را بعد از (( خوف )) در سراى (( امن )) خويش ‍ جايگزين ساخت .)(96)
و بارها رهنمود مى داد كه :
فَكوُنُوا مِن اَبناءِ اَلا خِرَةِ وَلاتَكُونُوا مِن اَبناءِ الدُّنيا
(از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا)(97)
سياست آموزشى امام على عليه السلام بر همين اصل معنوى تكيه دارد كه روحِ (( آخرت گرائى )) را تقويت كند و از انواع دنياپرستى ها، شهوت زدگى ها و هواپرستى ها، جامعه را برهاند كه يكى از آثار ارزشمند آن ، شجاعت در ميدان جنگ و مقابله با فرار و خوارى است .
ز - رواج فرهنگ شهادت طلبى
در فرهنگ اسلام و نهج البلاغه نه تنها توجّه به قيامت و ياد مرگ و انديشه مثبت نسبت به اجل طبيعى ، و توجّه به فناپذيرى دنيا، و روح آخرت گرائى ، آموزش داده مى شود،
و با جاذبه هاى معنوى بهم مى آميزد،
بلكه والاتر از همه ، روح شهادت طلبى ، و جاذبه هاى ملكوتى آن وجود دارد.
گروهى از مؤ منان ، طالب شهادت و عاشق به خون غلطيدن مى باشند.
و مى گويند : روزى بايد رفت ، و مرگ حق است .
و شهادت طلبان عاشق مى گويند :
بايد خود را فداى دين كرد،
و با شور شيدائى خاصّى مى گويند،
خدايا چه وقتى به شهادت مى رسيم ؟
اگر در ملّتى يا ارتشى ، فرهنگ (( شهادت طلبى )) زنده شود، و ترس از مرگ از ميان برود، هرگز سُستى و زبونى و فرار و گريز از مسئوليّت ها، دامنگير آن ملّت نخواهد شد.
شهادت طلبان عاشق حق ، ترس را ترسانده و مرگ را ميرانده اند،
با خداى خود بى صبرانه معامله كردند، و شتابان و خندان به سوى قربانگاه خود در حركتند كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
وَلَولاَ الا جَلُ الذى كَتَبَ اللّهُ عَلَيهِم لَم تَستَقِرَّ اَرواحُهُم فى اَجَسادِهِم طَرفَةُ عَينٍ سَوقَا اِلىَ الَّثوابِ وَخَوفَا مِنَ العِقَابَ
(اگر نبود اجل طبيعى هر انسانى كه خدا مقرّر فرمود، روح آنان يك چشم بهم زدن نيز در بدن هايشان قرار نمى گرفت ، از شوق پاداش بهشت و از ترس عذاب جهنّم )(98)
ارزش شهادت آنقدر والاست كه دعا مى كردند.
خدايا در بستر آسايش با مرگ طبيعى از دنيا نرويم ، بلكه آينده ما سعادت و شهادت باشدو
امام على عليه السلام در يك سخنرانى ابتدا شهادت را معرفى مى كند كه :
إِنَّ اَكرَمُ المَوتَ اَلقَتلَ
(همانا ارزشمندترين مرگ ها كشته شدن در راه خداست )
سپس نگرانى خود را از مرگ طبيعى مطرح مى فرمايد كه :
والَّذى نَفسُ اِبنَ اَبيطالِبٍ بِيَدِهِ، لاَلفُ ضرَبِةٍ بِالسَّيفِ اءَهوَنُ عَلَىَّ مِن مِي تَةٍ عَلىَ الفِراشِ فى غَيرِ طاعَةِ اللّهِ
(سوگند به خدائى كه جان پسر ابيطالب در دست اوست ، هزار ضربت شمشير به من آسان تر از مرگ در بستر در نافرمانى خداست .)(99)
و آنگاه علل خط شكنى ها، و حملات بى امان خود را توضيح مى دهد كه :
وَاللّهِ وَلَولا رَجائِى الَشَّهادَةَ عِندَ لِقَائ ىَ الَعُدُرَّ وَلَو قَدحُمَّ لى لِقاوُهُ لَقَرَّبتُ رِكابِى
(سوگند به خدا اگر اميد به شهادت به هنگام برخورد با دشمن نبود كه چنين سعادتى نصيب من شود، به مركب خويش سوار مى شدم و از شما فاصله مى گرفتم .)(100)
( امام على عليه السلام و مسائل اطّلاعاتى )
فصل پنجم : حكومت و اطّلاعات
1 - ضرورت نظارت بر كارگزاران دولت
طبيعى است كه كارگزاران مختلف دولتى را با انواع شغلهاى سياسى ، اجتماعى در يك كشورى پهناور نمى شود بدون اطّلاعات قوىّ و بيدار اداره كرد.
اگر نظارت صحيح بر امور كارگزاران نباشد، انواع كم كارى ، رشوه خوارى ، سوء استفاده هاى مالى دامنگير جامعه خواهد بود.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با توجّه به ضرورت نظارت نيروهاى اطّلاعاتى بر امور كارگزاران در نامه اى به مالك اشتر مى نويسد:
ثُمَّ انظُر فِى اءُمُورِ عُمَّالِكَ فَاستَعمِلهُمُ اختِبَارا، وَلاَ تُوَلِّهِم مُحَابَاةً وَاءَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الجَورِ وَالخِيَانَةِ.
وَ تَوَخَّ مِنهُم اءَهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَيَاءِ، مِن اءَهلِ البُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالقَدَمِ فِى الاِسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ اءَكْرَمُ اءَخْلاقا، وَاءَصَحُّ اءَعرَاضا، وَاءَقَلُّ فِى المَطَامِعِ إِشرَاقا، وَاءَبلَغُ فِى عَوَاقِبِ الاُْمُورِ نَظَرا.
ثُمَّ اءَسبِغ عَلَيهِمُ الاَرْزَاقَ، فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاحِ اءَنْفُسِهِمْ، وَغِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ اءَيْدِيهِمْ، وَحُجَّةٌ عَلَيهِم إِن خَالَفُوا اءَمرَكَ اءَو ثَلَمُوا اءَمَانَتَكَ
ثُمَّ تَفَقَّد اءَعمَالَهُم ، وَابعَثِ العُيُونَ مِن اءَهلِ الصِّدقِ وَالوَفَاءِ عَلَيهِم ، فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِى السِّرِّ لاُِمُورِهِم حَدوَةٌ لَهُم عَلَى اس ‍ تِعمَالِ الاَمَانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ.
وَتَحَفَّظ مِنَ الاَعْوَانِ ؛ فَإِنْ اءَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ اءَخْبَارُ عُيُونِكَ، اكْتَفَيْتَ بِذلِكَ شَاهِدا، فَبَسَطتَ عَلَيهِ العُقُوبَةَ فِى بَدَنِهِ، وَاءَخَذتَهُ بِمَا اءَصَابَ مِن عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبتَهُ بِمَقَامِ المَذَلَّةِ، وَوَسَمتَهُ بِالخِيَانَةِ، وَقَلَّدتَهُ عَارَ التُّهمَةِ.(101)

(( سپس در امور كارمندانت بيانديش ، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و باميل شخصى ، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن ، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است .
كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و حيا، از خاندانهاى پاكيزه و با تقوى ، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن .
زيرا اخلاق آنان گرامى تر، و آبرويشان محفوظ تر، و طمع ورزيشان كمتر، و آينده نگرى اشان بيشتر است .
سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى كوشند، و با بى نيازى ، دست به اموال بيت المال نمى زنند، واتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن
و نيروهاى اطّلاعاتى راستگو، و وفا پيشه برآنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان ، سبب امانت دارى ، و مهربانى با رعيّت خواهد بود.
و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن ،
و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد، و گزارش نيروهاى اطّلاعاتى تو، هم آن خيانت را تاءييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن ، و آنچه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خواردار، و خيانتكار بشمار، و طوق بدنامى به گردنش بيافكن )) .
2 - ضرورت نظارت بر نويسندگان و منشيان
امام على عليه السلام در نامه 53 به حسّاسيّت نامه هائى كه از دفتر رهبرى خارج يا واصل مى گردد، توجّه كامل دارد و مى فرمايد:
ثُمَّ انظُر فِى حَالِ كُتَّابِكَ، فَوَلِّ عَلَى اءُمُورِكَ خَيرَهُم ، وَاخصُص رَسَائِلَكَ الَّتِى تُدخِلُ فِيهَا مَكَائِدَكَ وَاءَسرَارَكَ بِاءَجمَعِهِم لِوُجُوهِ صَالِحِ الاَخْلاقِ مِمَّنْ لا تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ، فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْكَ فِى خِلافٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلاٍَ وَلاَ تَقْصُرُ بِهِ ال غَفلَةُ عَن إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمَّالِكَ عَلَيكَ، وَإِصدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنكَ، فَيَاءخُذُ لَكَ وَيُعطِى مِنكَ، وَلاَ يُضعِفُ عَقدا اعتَقَدَهُ لَكَ وَلاَ يَعجِزُ عَن إِطلاَقِ مَا عُقِدَ عَلَيكَ، وَلاَ يَجهَلُ مَبلَغَ قَدرِ نَفسِهِ فِى الاُْمُورِ ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بِقَدرِ غَيرِهِ اءَجهَلَ.
ثُمَّ لاَ يَكُنِ اختِيَارُكَ إِيَّاهُم عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاستِنَامَتِكَ وَحُسنِ الظَّنِّ مِنكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الوُلاَةِ بِتَصَنُّعِهِم وَحُسنِ خِدمَتِهِم ، وَلَيسَ وَرَاءَ ذلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَالاَمَانَةِ شَيْءٌ.
وَلكِنِ اختَبِرهُم بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبلَكَ، فَاعمِد لاَِحسَنِهِم كَانَ فِى العَامَّةِ اءَثَرا، وَاءَعرَفِهِم بِالاَمَانَةِ وَجْها، فَإِنَّ ذلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلّهِ وَلِمَن وُلِّيتَ اءَمرَهُ.
وَاجعَل لِرَاءسِ كُلِّ اءَمرٍ مِن اءُمُورِكَ رَاءسا مِنهُم ، لاَ يَقهَرُهُ كَبِيرُهَا، وَلاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيهِ كَثِيرُهَا، وَمَهمَا كَانَ فِى كُتَّابِكَ مِن عَيبٍ فَتَغَابَيتَ عَنهُ اءَلزِمتَهُ.

(سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستى بيانديش ، و كارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامه هاى محرمانه ، كه در بردارنده سياستها و اسرار تو است ، از ميان نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالحتر از ديگران باشد، كسى كه گرامى داشتن او را به سركشى و تجاوز نكشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت كند، و در رساندن نامه كارگزارانت به تو، يا رساندن پاسخهاى تو به آنان كوتاهى نكند، و در آنچه براى تو مى ستاند يا از طرف تو به آنان تحويل مى دهد، فراموشكار نباشد.
و در تنظيم هيچ قراردادى سُستى نورزد، و در بر هم زدن قراردادى كه به زيان توست كوتاهى نكند، و منزلت و قدر خويش را بشناسد.
همانا آنكه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهل تر است مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان ، بر تيزهوشى و اطمينان شخصى و خوش باورى خود تكيه نمائى ، زيرا افراد زيرك با ظاهرسازى و خوش ‍ خدمتى ، نظر زمامداران را به خود جلب مى نمايند، كه در پس اين ظاهرسازى ها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانتدارى نشانى يافت مى شود.
لكن آنها را با خدماتى كه براى زماماداران شايسته و پشيين انجام داده اند بيازماى ، به كاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش كه در ميان مردم آثارى نيكو گذاشته ، و به امانتدارى از همه مشهورترند، كه چنين انتخاب درستى نشاندهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است كه حاكم آنانى .
براى هريك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد، و فراوانى كار او را درمانده نسازد، و بدان كه هرگاه در كار نويسندگان و منشيان تو كمبودى وجود داشته باشد كه تو بى خبر باشى خطرات آن دامنگير تو خواهد بود.)
3 - ضرورت نظارت بر خويشاوندان رهبرى
يكى از مسائل مهمّ رهبرى ، كنترل و نظارت بر امور خويشاوندان است ، تا خويشاوندان رهبرى از هرگونه امتياز خواهى و برترى طلبى دور مانده و براى مردم الگو باقى بمانند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در نامه 53 خطاب به مالك اشتر مى نويسد:
ثُمَّ إِنَّ لِلوَالِى خَاصَّةً وَبِطَانَةً، فِيهِمُ استِئثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنصَافٍ فِى مُعَامَلَةٍ.
فَاحسِم مَادَّةَ اءُولئِكَ بِقَطعِ اءَسبَابِ تِلكَ الاَحْوَالِ. وَلا تُقْطِعَنَّ لاَِحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعَةً، وَلا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِى اعتِقَادِ عُقدَةٍ، تَضُرُّ بِمَن يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِى شِربٍ اءَو عَمَلٍ مُشتَرَكٍ، يَحمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيرِهِم ، فَيَكُونَ مَهنَاءُ ذلِكَ لَهُم دُونَكَ، وَعَيبُهُ عَلَيكَ فِى الدُّنيَا وَالاَّْخِرَةِ.
وَاءَلزِمِ الحَقَّ مَن لَزِمَهُ مِنَ القَرِيبِ وَالبَعِيدِ، وَكُن فِى ذلِكَ صَابِرا مُحتَسِبا وَاقِعا ذلِكَ مِن قَرَابَتِكَ وَخَاصَّتِكَ حَيثُ وَقَعَ، وَابتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثقُلُ عَلَيكَ مِنهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذلِكَ مَحمُودَةٌ.
وَ إِن ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيفا فَاءَصحِر لَهُم بِعُذرِكَ، وَاعدِل عَنكَ طُنُونَهُم بِإِصحَارِكَ، فَإِنَّ فِى ذلِكَ رِيَاضَةً مِنكَ لِنَفسِكَ، وَرِفقا بِرَعِيَّتِكَ، وَإِعذَارا تَبلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِن تَقوِيمِهِم عَلَى الحَقِّ.

(همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان .
و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن ، و بگونه اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع ، يا زراعت مشترك ، كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش بر آنان ، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است . حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز، و در اين كار شكيبا باش ، و اين شكيبائى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحّمل سنگينى آن را به ياد قيامت برخود هموارساز.
و هرگاه رعيّت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر خويش را آشكارا در ميان بگذار، و با اينكار از بدگمانى نجاتشان ده ، كه اين كار رياضتى براى خودسازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است ، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى دارد.)
4 - نظارت بر ماءموران مالياتى
يكى ديگر از امور دولتى كه به نظارت دقيق نيروهاى اطّلاعاتى نيازمند است ، مسائل مالى و مالياتى و امور كارگزاران اقتصادى است .
امام على عليه السلام در نامه 53 به اين نظارت حسّاس اشاره مى فرمايد كه :
وَتَفَقَّد اءَمرَ الخَرَاجِ بِمَا يُصلِحُ اءَهلَهُ، فَإِنَّ فِى صَلاَحِهِ وَصَلاَحِهِم صَلاَحا لِمَن سِوَاهُم ، وَلاَ صَلاَحَ لِمَن سِوَاهُم إِلا بِهِم ، لاَِنَّ النَّاسَ كُلَّهُم عِيَالٌ عَلَى الخَرَاجِ، لاَِنَّ ذلِكَ لا يُدرَكُ إِلا بِالعِمَارَةِ