الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد چهارم
( امام على (ع ) و امور نظامى و دفاعى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۶ -


كشتن عمرو، نقطه عطفى در تاريخ مبارزات و پيروزى ها بود كه بهدنبال آن شكست سختى بر سپاه دشمن كه از نظر سربازان و اسلحه از قدرت بسيارزيادى برخوردار بودند، وارد آمد.
اين امام على عليه السلام بود كه خود را به قلعه هاى خيبر زد و شتابان و بى پروا بهآنها هجوم برد و با دست قلعه گشاى او دژهاى پولادين يهود سقوط كرد.
تاريخ صفحات درخشانى از حماسه هاى على عليه السلام و مجاهدات پُرافتخار او را بهثبت رسانده كه جلوه هاى مَجد و عزّت و اخلاص را به نمايش مى گذارد.
هر كَس تاريخ صدر اسلام و زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را بنگرد، حديثفضل و كرامت امام على عليه السلام را در خدمت به رسالت و امّت و تاريخ اسلام مشاهدهخواهد كرد.
اين روحيّه والا و ارزشمند را بايد در صِدق نيّت و حجم اخلاص و ايمانى جستجو كرد كهقلب امام على عليه السلام از آن مالامال بود و با چنان سرمايه معنوى بود كه در اعماقاين جنگ ها با سربلندى و قامت استوار و شجاعت بى نظير و ثبات بى مانند، وارد مى شد.
به اين خاطر قرآن كريم چنين روحيّه اى را كه اميرالمؤ منين عليه السلام از آن برخورداربود و در رهگذر جهاد براى سرافرازى كلمةُ اللّه به نمايش مى گذاشت ، مورد ستايش وتقديس قرار داده است .
اين قرآن كريم است كه على عليه السلام را در آنروز (كه خود را سپر بلاى جان پيامبرصلى الله عليه و آله ساخت ) ستوده و مى فرمايد:
وَمِنَ النّاسِ مَن يَشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِاللّهِ(171)
(از ميان مردم كسى هست كه جان خويش را به خدا مى فروشد و از اينكار تنها رضاى خدا رامى طلبد.)

قرآن از اين رو از عمق صدق و اخلاص نيّت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پرده برمىدارد.(172)
آرى كتاب خدا با قاطعيّت اعلام مى دارد كه مجاهدت ها، حماسه ها و فداكارى هاى على عليهالسلام تنها براى خدا و اعتلاى كلمه اللّه در جهان بشريّت بود و اين را با هيچ يك ازاعمال نيكو كه براى آخرت انجام مى شود، نمى توان قياس كرد.
به اين جهت پاداشى كه خداوند براى مجاهدان مقرّر ساخته و انگيزه اعتقادى خالص و بىشائبه بود، كه آيات كريمه الهى ، نقش والائى را كه على عليه السلام در حيات مادّى ومعنوى پرهيزگاران داشت ، ترسيم مى كند، و مى فرمايد:
اَجَعَلتُم سِقايَةَ الحاجِّ وِ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ كَمَن آمَنَ بِاللّهِ وِ اليَومِ الاْخِرِوِ جاهَدَ فىسَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ وَ اللّهُ لايَهدِى القَومَ الظّ الِمينَ.
(آيا آب دادن به حجّاج و تعمير مسجد الحرام را بهعمل آنكس كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد نموده ، مانند كرديد؟ اينها درنزد خدا يكسان نيستند.
و خدا گروه ستمگر را هدايت نمى كند.)(173)

در شاءن نزول اين آيه نقل كرده اند كه :
طلحة بن شيبه و عبّاس بن عبدالمطلب بر يكديگر مباهات مى كردند.
طلحه مى گفت :
من به خانه كعبه سزاوارترم زيرا كليد كعبه در دست من است .
و عباس مى گفت :
من براى اين كار شايسته ترم زيرا من عهده دار آب مى باشم و توليت آنرا دارم .
در اين هنگام كه آندو مباهات مى كردند، امام على عليه السلام بر آنها گذشت و بر آندوتفاخر نمود و فرمود:
(من قبل از همه مردم نماز خواندم و به جهاد پرداختم ).

اينجا بود كه آيه كريمه نازل شد :
اَجَعَلتُم سِقايَةَ الحاجَ ...
و از منزلت عظيمى كه على عليه السلام داشت سخن گفت و بزرگىعمل و اخلاص او را در وسعت و جوهره آن مورد تاءكيد قرارداد.(174)
7 - مديريّت صحيح نظامى (در جنگ خيبر)
الف - راوى گفته است :
سلمه مى گويد :
رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در حالى كه چشم درد داشت ، خواندو آب دهان به چشمانش زد و فرمود:
اين پرچم را بگير و به ميدان جنگ برو تا پروردگار فتح و ظفر را به ما بدهد.
سوگند به پرورگار، امام على عليه السلام نعره كشان و شتابان با پرچم اسلام روانشد و ما پشت سر او بوديم و او را دنبال مى كرديم تا اينكه او پرچم را در صخره هاىقلعه فرو بُرد.

پس يك فرد يهودى او را بالاى قلعه ديد و گفت :
تو كيستى ؟
فرمود :
(من على بن ابيطالب هستم .)
راوى گفته است :
يهودى در اين هنگام مى گويد :
شما بر ما و بر آنچه كه بر موسى نازل شده است برترى يافتيد.
پس على عليه السلام برنگشت تا اينكه خداوند به دست او فتح و پيروزى داد.

ب - ابن اسحاق از ابى رافع ، غلام رسول اللّه صلى الله عليه و آلهنقل كرده است كه گفت :
در آن هنگام كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله على بن ابيطالب عليه السلام را باپرچم خويش به سوى خيبر روانه كرد ما با او بوديم .
هنگامى كه على عليه السلام به قلعه نزديك شد،اهل قلعه بيرون آمدند،
على عليه السلام با آنها به جنگ پرداخت .

مردى از يهود او را ضربه زد و سپرش را از دستش به زمين انداخت .
على عليه السلام درى را كه بر قلعه بود، گرفت و آن را سپر خود قرار داد و پيوستهدَر به دست او بود و او مى جنگيد تا اينكه پروردگار فتح را بر او عنايت فرمود.
آنگاه كه على عليه السلام از جنگ فراغت يافت ، دَرِ قلعه را به زمين انداخت .
من با هفت تن ديگر هرچه كوشيديم آن دَرِ بزرگ را تكان دهيم نتوانستم .
ج - ابن اسحاق از سَلَمَة بن عمرو بن اكوع روايت كرد كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله خليفه اوّل را با پرچمش به يكى از دژهاى خيبرفرستاد تا بجنگد.
خليفه اوّل فرار كرد و پيروزى به دست نياورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فردا خليفه دوّم را فرستاد، كه او هم سرانجام فرار كرد وپيروزى ميسّر نشد.
آنگاه رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود :
لاَُعطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدا رَجُلاً يُحِبُّ اللّهُ و رسُولَهُ، يفتَحُ عَلَى يَدَيهِ لَيسَ بِفَرّارٍ
(فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، كه خدا پيروزىرا با دستان او به مسلمانان اهدا مى كند، و او هرگزاهل فرار نيست ).

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به پيروزى خود در فتح خيبر فرمود :
و اللّهِ ما اقتَلَعتُ بابَ خَيبَرٍ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيّةٍ وَ لا بِحَرَكَةٍ غَذائيّةٍ، لكِنّى اءذيِّدتُ بِقُوَّةٍمَلَكُوتِيَّةٍ.
وَ اءنَا مِن اءحمَدَ، كَالصَّنوِ.
واللّهِ لَو تَظاهَرَتِ العَرَبُ عَلَى قِتالى ما بالَيتُ، وَ لَو اءمكَنَتنى مِن رِقابِها ما بَغَيتُ:
(وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اءىَّمُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ).

( سوگند به پروردگار، دَرِ خيبر را به نيروى جسمانى از جاى نكندم و به حركتغذايى هم از جاى نكندم .
بلكه به نيروى ملكوتى مؤ يّد شدم . و من ازرسول خدا صلى الله عليه و آله مانند دو ريشه خُرما از يك ريشه ايم .
سوگند به پروردگار اگر عرب يكديگر را براى نبرد با من يارى كنند، من هراسىبه دل راه نمى دهم و اگر هم مرا به گردن هاى خود مسلّط كنند من ستم ننمايم و به زودىخواهند دانست آنان كه ستم كردند كه به كدام جاىِ بازگشت ، باز مىگردند.)(175)

8 - مردانگى و مروّت در جنگ
لشگريان معاويه خود را زودتر به سرزمين پهناور صفّين رساندند، ورودخانه فراترادراختيار گرفتند،
و لشگريان معاويه به فرماندهى (ابو الاعور) از فرات حفاظت مى كردند كه كسى آببرندارد، (يعنى موقعيّت بَرتَر را به دست آوردند).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام صعصعة بن صوحان را به طرف معاويه فرستاد وپيام داد كه :
اين عمل زشتى است ، آب بايد دراختيار هر دو لشگر باشد.
دو تن از فرماندهان معاويه به نام (وليد بن عقبه و عبداللّه بن سعيد)، نظر دادند كه :
آب رابر روى لشگر على مى بنديم تا از تشنگى بميرند.
امّا عمرو عاص گفت :
اين كار اشتباه است ، على كسى نيست كه تشنه بماند، او بود كه گفت اگرچهل تن داشتم در روز نخست حقّ خود را مى گرفتم .
امّا معاويه به فرمانده حافظان فرات (ابوالاعور) دستور داد از فرات محافظت كند.
امام على عليه السلام خط شكن هاى سپاه را به فرماندهى امام مجتبى عليه السلام فرمانداد كه :
فُرات را بگيريد، و لشگر معاويه را كنار زنيد.
و فرمود:
قَدِ استَطعَمُوكُمُ القِتَالَ، فَاءَقرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَاءخِيرِ مَحَلَّةٍ؛ اءَو رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَالدِّمَاءِ تَروَوا مِنَ المَاِء.
فَالمَوتُ فِى حَيَاتِكُم مَقهُورِينَ، وَالحَيَاةُ فِى مَوتِكُم قَاهِرِينَ. اءَلاَ وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَالغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَيهِمُ الخَبَرَ، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُم اءَغرَاضَ المَنِيَّةِ.

(شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند.
اكنون بر سر دو راهى قرار داريد، يا به ذّلت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و ياشمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد، پس بدانيد كه مرگ درزندگى تواءم با شكست ، و زندگى جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست .
آگاه باشيد! معاويه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مى پوشاند، تاكوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند.)(176)

در همان آغاز عمليّات ، رودخانه فُرات به تصرّف حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلامدر آمد.
معاويه به عمروعاص گفت :
به نظر توعلى با ما چه مى كند؟
عمرو گفت :
على عليه السلام مثل تو نيست او هدفى غير از آب دارد.

امام على عليه السلام استفاده از آب را آزاد گذاشت تا هر دو لشگر بنوشند.
با اين موضع گيرى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بسيارى از دشمنان امام هدايتشدند و به لشگر آن حضرت مُلحق گرديدند.(177)
9 - حفظ اَسرار نظامى
يكى از رفتارهاى اخلاقى كه وحدت و همدلى بين رهبر و فرماندهان نظامى ايجاد مى كند،يكرنگى و وحدت است ،
هم بايد يكرنگى حفظ شود، و هم اَسرار نظامى محفوظ باشد.
كه امام على عليه السلام فرمود :
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيِّ بنِ اءَبِي طَالِبٍ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ إِلَى اءَصحَابَ المَسَالِحِ:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الوَالِى اءَلا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نَالَهُ، وَلاَ طَولٌ خُصَّ بِهِ،وَاءَن يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللّهُ لَهُ مِن نِعَمِهِ دُنُوّا مِن عِبَادِهِ؛ وَعَطفا عَلَى إِخوَانِهِ.
اءَلاَ وَإِنَّ لَكُم عِندِى اءَلا اءَحتَجِزَ دُونَكُم سِرّا إِلا فِى حَربٍ، وَلاَ اءَطوِيَ دُونَكُم اءَمرا إِلا فِيحُكمٍ، وَلاَ اءُؤَخِّرَ لَكُم حَقّا عَن مَحَلِّهِ، وَلاَ اءَقِفُ بِهِ دُونَ مَق طَعِهِ، وَاءَن تَكُونُوا عِندِى فِىالحَقِّ سَوَاءً.
فَإِذَا فَعَلتُ ذلِكَ وَجَبَت لِلّهِ عَلَيكُمُ النِّعمَةُ، وَلِى عَلَيكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَاءَلا تَنكُصُوا عَندَعوَةٍ، وَلاَ تُفَرِّطُوا فِى صَلاَحٍ، وَاءَن تَخُوضُواال غَمَرَاتِ إِلَى الحَقِّ، فَإِن اءَنتُم لَم تَستَقِيمُوا لِى عَلَى ذلِكَ لَم يَكُن اءَحَدٌ اءَهوَنَ عَلَيَّ مِمَّناعوَجَّ مِنكُم ، ثُمَّ اءُعظِمُ لَهُ العُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِندِى فِيهَا رُخصَةً.
فَخُذُوا هذَا مِن اءُمَرَائِكُم ، وَاءَعطُوهُم مِن اءَنفُسِكُم مَا يُصلِحُ اللّهُ بِهِ اءَمرَكُم ، وَالسَّلاَمُ.

* پرهيز از غرورزدگى در نعمت ها
از بنده خدا، على بن ابيطالب ، اميرمؤ منان به نيروهاى مسلّح و مرز داران كشور
پس از ياد خدا و درود! همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالى به دست آورد، يا نعمتىمخصوص او شد، دچار دگرگونى نشود، و با آناموال و نعمت ها، بيشتر به بندگان خدا نزديك ، و به برادرانش مهربانى روا دارد.
* مسؤ وليّت هاى رهبرى و نظاميان
آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگى هيچ رازى را از شما پنهان ندارم ،و كارى را جز حكم شرع ، بدون مشورت با شما انجام ندهم ، و در پرداخت حق شما كوتاهىنكرده ، و در وقت تعيين شده آن بپردازم ، و با همه شما بگونه اى مساوى رفتار كنم .
پس وقتى من مسؤ وليّت هاى ياد شده را انجام دهم ، بر خداست كه نعمتهاى خود را بر شماارزانى دارد، و اطاعت من بر شما لازم است ، و نبايد از فرمان من سرپيچى كنيد، و در انجامآن چه صلاح است سُستى ورزيد، و در سختيها براى رسيدن به حق تلاش كنيد،حال اگر شما پايدارى نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است ، كه او رابه سختى كيفر خواهم داد، و هيچ راه فرارى نخواهد داشت ، پسدستورالعمل هاى ضرورى را از فرماندهانتان دريافت داشته ، و از فرماندهان خود در آنچه كه خدا امور شما را اصلاح مى كند، اطاعت كنيد، با درود(178)

10 - فرستادن فرزندان خويش به ميدان جنگ
سيره و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه در ميدان جنگ با ايثارگرى ،خويشاوندان و عزيزان خود را به خطّ مقدّم جنگ مى فرستاد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز فرزندان خود را به خطّ مقدّم پيكار مىفرستاد.
فرماندهى خطشكنها را در جنگ جمل به دست پسرش محمّد حنفيّه داد و چون او نتوانست ، امامحسن عليه السلام را فرماندهى داد.
در ميدان صفّين امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بارها دردل خطرها پيش مى رفتند و خطّ مهاجمان را مى شكستند، كه اين نوع ايثارگرى ها در تقويتروحيّه فرماندهان و سربازان نقش بسيار سازنده اى داشت .
روزى از سپاه معاويّه شخصى به نام (زبرقان ) به ميدان آمد و هماورد طلبيد،
امام على عليه السلام امام حسين عليه السلام را به ميدان فرستاد، وقتى رو در روى همايستادند، آن شخص امام حسين عليه السلام را شناخت و شمشير را غلاف كرد و گفت :
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شنيدم كه :
حُسِينُ مِنّى و اءنَا مِن حُسَين
وَ الحَسَنُ وَ الحُسَين سَيِّدا شَبابَ اءهلِ الجَنَّة

(حسين از من و من از حسين مى باشم ،
و حسن و حسين دو بزرگ جوانان بهشت مى باشند.)

امام حسين عليه السلام فرمود :
آيا از جدّم نشنيده اى كه فرمود :
الحَسَنُ وَ الحُسَين خَيرُ النّاسِ وَ اءبوهُما خَيرٌ مِنهُما
(حسن و حسين بهترين انسان ها هستند، و پدرشان على عليه السلام ، از آن دو بهتر است .)

زبرقان ، با شنيدن اين حديث تكان خورد و به اردوگاه امام پيوست.(179)
و بارها امام حسن و امام حسين دست به حملات كوبنده مى زدند و در قلب سپاه شام فرو مىرفتند و خيمه فرماندهى معاويه را مورد تهديد قرار مى دادند كه تنها برق شمشيرشانرا مى ديدند.
در اين حال امام على عليه السلام خطاب به فرماندهان سپاه مى فرمود :
املِكُوا عَنِّى هذَا الغُلاَمَ لاَ يَهُدَّنِى ، فَإِنَّنِى اءَنفَسُ بِهذَينِ - يَعنِى الحَسَنَوَالحُسَينَ عَلَيهِمَا السَّلاَمُ- عَلَى المَوتِ لَئِلا يَنقَطِعَ بِهِمَا نَسلُ رَسُولِ اللّهِ صلىالله عليه و آله .
* ضرورت حفظ امامت
اين جوان را نگهداريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ ، حسن و حسين را دريابد،نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلى الله عليه و آله از بينبرود.(180)
(جمله اين جوان را نگهداريد، در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است .)

11 - شركت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خط مقدّم
الف - امام على عليه السلام پس از اتمام حجّت با شورشيان بصره ، وبردبارى در آغاز نبرد، وقتى جنگ را آنها آغاز كردند، زره پوشيد و پيشاپيش سپاه ، خودرابه قلب سپاه دشمن زد، و حملات شديدى كرد كه دشمنان چون روباه از مقابلش مىگريختند.
چند بار شمشير حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خَم شد كه به خيمه برگشت تاشمشير را درست كند،
اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام على عليه السلام مى گفتند:
حَمَلات را به ما واگذار.
ولى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، و صف ها رادرهم مى شكست .
وقتى اصحاب اصرار كردند كه :
اِن تُصِب يَذهَبُ الدِّين
(اگر به شما آسيبى برسد دين در خطر است )

در پاسخ فرمود:
وَ اللّه ما اُريدُ بِما تَرَونَ اِلاّ وَجهُ اللّهِ وَ الدّارُ الاخِرَة
(به خدا سوگند آنچه مى بينيد بخاطر خدا و آخرت است)(181)

ب - شجاعت و جنگاورى
همه مورّخان اسلامى اتّفاق نظر دارند كه :
على عليه السلام به سوى هر دو قبله نماز گزارد
و مهاجرت نمود
و در جنگ بدر و ديگر جنگ ها و صلح حديبيّه شركت داشت .
او در جنگ بدر و احد و خندق و خيبر از امتحان الهى به خوبى بيرون آمد و در همه آنها بىنيازى از غير خدا به دست آورد و در منزلت و كرامت و والايى قرار گرفت .
پرچم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در موارد بسيارى به دست على عليه السلامبود و در روز بدر هم در دست او قرار داشت .

و چون (مصعَب بن عمير) (182) در روز اُحُد كه پرچم
پيامبر را به دست خويش داشت كشته شد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله آن را به دستعلى عليه السلام داد.
امام على عليه السلام پيكارگر جنگ بدر بود و در آن شركت مؤ ثّر داشت ، در حالى كهبيست و پنج ساله بود.
(اين قول را ابن اسحاق گفته است ).
ابن سرّاج در تاريخ خويش از قول ابن عبّاس گفته است :
رسول اللّه صلى الله عليه و آله پرچم را در روز ( بدر ) به دست على عليه السلامسپرد در حالى كه على عليه السلام بيست ساله بود.

روش هاى برخوردى ( پس از جنگ )
1 - اصول گرائى پس از جنگ
كشور گشايان جهان در هر جنگى كه پيروز مى شدند، همه را مى كشتند و همه چيز را بهآتش مى كشيدند و به همه زخمى هاى دشمن تير خلاص مى زدند.
امّا در جنگ هاى تدافعى ، امام على عليه السلاماصول انسانى و حقوق انسانى را حتّى نسبت به دشمنان مهاجم رعايت مى فرمود.
بر جنازه هاى كشتگان دشمن نماز ميّت مى گزارد.
و آنها را محترمانه دفن مى كرد.
فراريان را تعقيب نمى كرد و عفو عمومى مى داد.
اموال شكست خوردگان و منازل و نواميس شان را حفظ و محترم مى شمرد و نمى گذاشت كسىمتعرّض آنها شود، و با تبليغات حساب شده اى در هدايتشان مى كوشيد.
زخمى هاى مانده در معركه جنگ را دستور مى داد تا مداوا كنند و امكانات لازم را در اختيارشانقرار دهند. (183)
آيا چنين روش هاى برخوردى در دنيا مشاهده مى شود؟
2 - عفو و هشدار
پس از جنگ جمل ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به مردم بصره عفو عمومى داد، وجان و مال و نواميس ‍ آنان راحفظ كرد، و زندگى عادى در شهر آغاز گرديد.
فراريان را تعقيب نكرد و اسيران را آزاد كرد، گرچه لازم بود به دشمن شكست خوردههشدار هم داده شود، تا دوباره به فكر شورش و تجاوز نيفتد، براى همين جهت ، به مردمبصره نوشت :
وَقَد كَانَ مِنِ انتِشَارِ حَبلِكُم وَشِقَاقِكُم مَا لَم تَغبَوا عَنهُ، فَعَفَوتُ عَن مُجرِمِكُم ، وَرَفَعتُالسَّيفَ عَن مُدبِرِكُم ، وَقَبِلتُ مِن مُق بِلِكُم .
فَإِن خَطَت بِكُمُ الاُْمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الاَّْرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَى مُنَابَذَتِى وَخِلافِى ، فَها اءَنَذَاقَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِى ، وَرَحَلْتُ رِكَابِى ،
وَلَئِن اءَلجَاءتُمُونِى إِلَى المَسِيرِ إِلَيكُم لاَُوقِعَنَّ بِكُم وَقعَةً لاَ يَكُونُ يَومُ الجَمَلِ إِلَيهَا إِلاكَلَعقَةِ لاَ عِقٍ؛
مَعَ اءَنِّى عَارِفٌ لِذِى الطَّاعَةِ مِنكُم فَضلَهُ، وَلِذِى النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَما إِلَىبَرِيٍّ، وَلاَ نَاكِثا إِلَى وَفِيٍّ.

* هشدار به مردم بصره
شما از پيمان شكستن ، و دشمنى آشكارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو كردم ، وشمشير از فراريان برداشتم ، و استقبال كنندگان را پذيرفتم ، و از گناه شما چشمپوشيدم ، اگر هم اكنون كارهاى ناروا، و انديشه هاى نابخردانه ، شما را به مخالفت ودشمنى با من بكشاند، سپاه من آماده ، و پا در ركابند
و اگر مرا به حركت دوباره مجبور كنيد، حمله اى بر شما روا دارم كه جنگجمل در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اينكه به ارزشهاى فرمانبردارانتان آگاهم ، وحق نصيحت كنندگان شما را مى شناسم ، و هرگز براى شخص متّهمى ، به انساننيكوكارى تجاوز روا نمى دارم ، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شكست .)(184)

3 - تشكّر از نيروهاى عمل كننده
مردم كوفه بيشترين ، نيروهاى رزمى امام على عليه السلام را در جنگجمل تشكيل مى دادند، و تاءثير بسزائى در فتح بصره داشتند،
پس از جنگ جَمَل حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با نوشتن نامه اى از نيروهاى رزمىكوفه كه در جنگ دخالت داشتند، تشكّر و قدردانى كرد و فرمود:
وَجَزَاكُمُ اللّهُ مِن اءَهلِ مِصرٍ عَن اءَهلِ بَيتِ نَبِيِّكُم اءَحسَنَ مَا يَجزِى العَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ،وَالشَّاكِرِينَ لِنِعمَتِهِ، فَقَد سَمِعتُم وَاءَطَع تُم ، وَدُعِيتُم فَاءَجَبتُم .
(خداوند شما مردم كوفه را از سوى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله پاداش نيكو دهد،بهترين پاداشى كه به بندگان فرمانبردار، و سپاسگذاران نعمتش عطا مى فرمايد،زيرا شما دعوت ما را شنيديد و اطاعت كرديد، به جنگ فرا خوانده شديد و بسيجگرديديد.)(185)

4 - روش برخورد با فراريان جنگى
يكى از مشكلات فرماندهان نظامى در جنگ ها، سُستى و فرار بعضى از نيروهاىعمل كننده است كه :
هم ، سنگر را به دشمن مى سپارند،
كه در تضعيف روحيّه سربازان خودى نقش زيادى دارند،
و هم دشمن را اميدوار مى كنند تا پيشروى بيشترى داشته باشد.
از اين رو امام على عليه السلام در موارد گوناگونى در
سخنرانى ها (خطبه هاى نهج البلاغه ) پديده فرار را برّرسى و تنفّر خود را اعلام مىفرمود، و فراريان را پناه نمى داد.
و كسانى كه در حال فرار كشته مى شدند، آنان را شهيد جهاد اسلامى به حساب نمىآورد.
و خود بر پيكرشان نماز نمى خواند؛
زيرا از جهاد در راه خدا، يعنى يك واجب مهمّ الهى دست كشيده و فرار كرد،
در جنگ جمل و صفّين و نهروان ، به هنگام جمع آورى جنازه هاى شهيدان ، جنازه هاى فراريانرا كه كشته شده بودند، بازرسى مى كردند.
اگر همه زخم هاى آنان از پُشتِ بدن بود، بر آنها نماز ميّت نمى خواند، و آنان را شهيدبه حساب نمى آورد.
(قَضى اميرالمؤ منين عليه السلام فى قتلى (صفّين والجمل ، وَ النّهروان ) من اصحابه ، ان ينظر فى جراحاتهم ، فمن كان جراحته من خَلفهلم يُصَلِّ عليه ، و قال فهو الفارّ من الزحف ، و من كان جراحته من قُدّامه صلّى عليه ودفنه )(186)

شيوه هاى دفاعى امام على (ع )
ضرورت دفاع
1 - ضرورت ارتش براى دفاع
امام على عليه السلام با توجّه به نقش ارتش در دفاع همه جانبه ازاستقلال و منافع ملّى و حفظ دين و احكام الهى خطاب به مالك اشتر مى نويسد:
فَالجُنُودُ، بِإِذنِ اللّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَينُ الوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الامْنِ، وَلَيْسَتَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِهِمْ.
ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلجُنُودِ إِلا بِمَا يُخرِجُ اللّهُ لَهُم مِنَ الخَرَاجِ الَّذِى يَقوَونَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِم ،وَيَعتَمِدُونَ عَلَيهِ فِيَما يُصلِحُهُم ، وَيَكُونُ مِن وَرَاءِ حَاجَتِهِم .
ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَينِ الصِّنفَينِ إِلا بِالصِّنفِ الثَّالِثِ مِنَ القُضَاةِ وَالعُمَّالِ وَالكُتّابِ، لِمَايُحكِمُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَنَافِعِ، وَيُؤ تَمَنُونَ عَلَيهِ مِنخَوَاصِّ الاُْمُورِ وَعَوامِّهَا.
وَلاَ قِوَامَ لَهُم جَمِيعا إِلا بِالتُّجَّارِ وَذَوِى الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجتَمِعُونَ عَلَيهِ مِن مَرَافِقِهِم ،وَيُقِيمُونَهُ مِن اءَسوَاقِهِم ، وَيَكفُونَهُم مِنَ التَّرَفُّقِ بِاءَيدِيهِم مَا لاَ يَبلُغُهُ رِفقُ غَيرِهِم .

(پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت ، و زينت و وقار زمامداران ، شكوه دين ،و راه هاى تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارىسپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمنتقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى هاى خود رابرطرف سازند.
سپس سپاهيان و مردم ، جز با گروه سوّم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات ، وكارگزاران دولت ، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى كنند، وآنچه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورداعتمادند.
و گروه هاى ياد شده بدون بازرگانان ، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند،زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند، و بسيارى ازوسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است.)(187)

2 - ضرورت جهاد براى دفاع
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك سخنرانى نسبت به ضرورت جهاد در دفاع ازارزش ها مى فرمايد :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِن اءَبوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخَاصَّةِ اءَولِيَائِهِ.
وَهُوَ لِبَاسُ التَّقوى ، وَدِرعُ اللّهِ الحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الوَثِيقَةُ. فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُاءَلبَسَهُ اللّهُ ثَوبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ البَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَىقَلبِهِ بِالاسْهَابِ، وَاءُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَالنَّصَفَ.

(پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، دَرى از درهاى بهشت است ، كه خدا آن را بهروى دوستان مخصوص ‍ خود گشوده است .
جهاد، لباس تقوا، و زره محكم ، و سپر مطمئن خداوند است ، كسى كه جهاد را ناخوشاينددانسته و ترك كند، خدا لباس ذّلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مىشود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده ، و حق از او روى مىگرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.)(188)

3 - آموزش هاى ضرورى براى دفاع همه جانبه
طبيعى است كه دفاع از منافع ملّى و آئين الهى بدون آموزشهاى حساب شده و ياد گيرىفنون نظامى و جنگ انفرادى امكان پذير نيست كه امام على عليه السلام در يك سخنرانىحساب شده ، جهت آموزش نظامى فرمود:
مَعَاشِرَ المُسلِمِينَ: استَشعِرُوا الخَشيَةَ، وَتَجَلبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ،فَإِنَّهُ اءَنبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الهَامِ
وَاءَكمِلُوا اللا مَةَ، وَقَلقِلُوا السُّيُوفَ فِى اءَغمَادِهَا قَبلَ سَلِّهَا
وَالحَظُوا الخَزرَ، وَاطعُنُوا الشَّزرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالخُطَا،
وَاعلَمُوا اءَنَّكُم بِعَينِ اللّهِ، وَمَعَ ابنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ.
فَعَاوِدُوا الكَرَّ، وَاستَحيُوا مِنَ الفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِى الاعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ.
وَطِيبُوا عَن اءَنفُسِكُم نَفسا، وَامشُوا إِلَى المَوتِ مَشيا سُجُحا،
وَعَلَيكُم بِه- ذَا السَّوَادِ الاعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّالشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدا، وَاءَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجلا.
فَصَمدا صَمدا! حَتَّى يَنجَلِيَ لَكُم عَمُودُ الحَقِّ (وَاءَنتُمُ الاعْلَوْنَ، وَاللّهُ مَعَكُمْ، وَلَنْ يَتِرَكُمْاءَعْمَالَكُمْ).(189)

(اى گروه مسلمانان ، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردىقرار دهيد، دندان ها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمنبيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد چندبار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرودآوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش ، شمشير را به دشمنبرسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرارداريد.
پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ ، لكّه ننگى براى نسلهاىآينده و مايه آتش روز قيامت است ، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آناستقبال كنيد.
به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهىمعاويه ) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهانشده ، دستى براى حمله در پيش ، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حقبر شما آشكار گردد ( شما برتريد، خدا با شماست ، و از پاداش اعمالتان نمىكاهد.).)

4 - تقويت روحيّه سربازان براى دفاع
امام عليه السلام در جنگ جمل براى آنكه فرزندش ، محمّد حنفيّه در برابر تهاجمات دشمنبه خوبى دفاع كند، و سرفراز از ميدان نبرد باز گردد، فرمود:
تزُولُ الجِبَالُ وَلا تَزُل ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ. اءَعِرِ اللّهَ جُمجُمَتَكَ.
تد فى الا رضِ قَدَمَكَ. ارمِ بِبَصَرِكَ اءَقصَى القَومِ، وَ غُضَّ بَصَركَ، واعلم اءَنَّ النَّصرَمِن عِندِ اللّهِ سُبحَانَهُ.

(اگر كوه ها متزلزل شوند تو تكان مخور! دندانهايت را بهم بفشار! جمجمه خويش را بهخدا عاريت ده !
قدم هايت را بر زمين ميخكوب كن ! هميشه نگاهت به پايان لشكر دشمن باشد كه تا آنجاپيشروى كنى كاملا (مراقب آنها باش ) و از آنچه باعث ترس مى شود چشم بپوش ؛ وبدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است)(190)

5 - نكوهش از سستى مرزبانان
كسانى كه اهل ايمان و تقوا و دعا بوده امّا داراى اخلاق نظامى نبودند، و در برابر دشمنسُستى نشان مى دادند، عقب نشينى مى كردند و مورد نكوهش حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام قرار مى گرفتند.
و آنها كه تنها روح نظامى گرى داشته ، و اهل تقوا نبودند نيز طرد مى شدند كه مطالعهنامه امام على عليه السلام به كميل بن زيادقابل توجّه است .
(از نامه هاى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به(كميل بن زياد نخعى ) فرماندار (هيت ) از شهرهاى مرزى عراق ).
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ تَضيِيعَ المَرء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجزٌ حَاضِرٌ، وََاءىٌ مُتَبَّرٌ.وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الغَارَةَ عَلَى اءَهلِ قِرقِيسِيَا، وَ تعطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّينَاك لَيسَ بِهَا مَنيَمنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الجَيشَ عَنهَا لَرَاءىٌ شَعَاعٌ. فَقَد صِرتَ جِسرا لِمَن اءَرادَ الغَارَةَ مِن اءَعدَائِكَعَلى اءَولِيائِكَ، غَيرَ شَدِيدِ المَنكِبِ، وَلا مَهِيبِ الجَانِبِ،.
(امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده ، و اصراربر انجام آنچهدر وظيفه او نيست ، يك ناتوانى روشن و نظريهباطل وهلاك كننده است ؛ توبه اهل (قرقيسا) حمله كرده اى ولى مرزهائى راكه حفظش برعهده تو گذارده ايم بى دفاع رها ساخته اى اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است . تودر حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نهبازوى توانائى دارى ، نه هيبت و ترسى دردل دشمن ايجاد مى كنى !...)(191)

يعنى بايد در كنار نماز و روزه و دعا و ياد خدا و تحقّق ارزش هاى اخلاقى بايد ازمديريّت و سياست و دشمن شناسى و اخلاق نظامى در حد اعلائى برخوردار بود تا بتوانانواع تهاجمات دشمن را دفع كرد.
گرچه امام على عليه السلام دريك سخنرانى معنوى به معرّفى انسانكامل مى پردازد كه :
فَمِن عَلامَةِ اءَحَدِهِم اءَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِى دِين ، وَحَزما فِى لِينً، وَ ايمَانا فِى يَقِين ، وَحِرصا فِى عِلم ، وَ عِلما فِى حِلم ، وَقَصدا فى غِنى ، وَ خُشُوعا فِى عِبَادَةٍ، وَ تَجَمُّلافِى فَاقَة ، وَ صَبرا فى شِدَّةٍ، وَ طَلَبا فِى حَلالِ، وَ نشَاطا فِى هُدى ، وَ تَحَرُّجا عَن طَمَعٍ.
يَعمَلُ الا عمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل .
يُمسِى وَ هَمُّهُ الشُّكرُ، وَ يُصبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكرُ. يَبِيتُ حَذِرا وَ يُصبِحُ فَرِحا؛
حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الغَفلَةِ، وَ فَرِحا بِمَا اءَصَابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَةِ(192)

(از نشانه هاى آنان اين است :
در دين نيرومند، نرم خو و دورانديش ، با ايمانى مملو از يقين ، حريص در كسب دانش ، وداراى علم تواءم با حلم ، ميانه رو در حال غنا، درعبادت خاشع ، در عين تهيدستى آراسته ،در شدائد بردبار، طالب حلال ، در راه هدايت با نشاط، از طمع دور،اعمال نيك را انجام مى دهد اما باز هم ترسان است ،
روز را شام ميسازد و همش سپاسگزارى است ، شب را به روز مى آورد و تمام فكرش ياد خدااست ، مى خوابد، امّا ترسان است و برمى خيزد شادمان است ترس او از غفلت و شادمانى اوبه خاطر فضل و رحمتى است كه به او رسيده )

پس حلّ تضادها با رشد و تكامل جوانب گوناگون روح آدمى ميسّر است و مشكلات اجرائى ،اخلاق عمومى و نظامى نيز به سادگى بر طرف مى گردد.
6 - انتخاب فرماندهان لايق
يكى از مهمترين وظائف رهبرى و فرماندهى كل در آستانه جنگ ، انتخاب فرماندهان لايق وكار آزموده براى مناطق جنگى ، استانهاى درگير شونده ، و لشگرهاىعمل كننده است كه حضرت على عليه السلام ايناصل را با ظرافت و دقّت دنبال مى كند.
الف - انتخاب فرماندهان لايق براى استان هاى درگير شونده
استان مصر، يكى از پُر جمعيّت ترين مناطق كشور اسلامى آن روزگاران بود، كه :
آموزش مردم و سربازان ،
بسيج نيروهاى مردمى ،
آماده سازى مردم براى جنگ ،
دشمن شناسى ،
به فرماندهى كار آزموده و لايق و متعهّد نياز داشت ، هر فرماندهى نمى توانست آن ديارپر جمعيّت و پر آشوب را اداره كند، سامان دهد، و همه را براى جنگ و جهاد آگاهى لازم دادهبسيج نمايد.
از اين رو حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مالك اشتر را براى فرماندهى مردم مصر برمى گزيند، و فرمانده قبلى ، محمد بن ابى بكر راعزل و به مقرّ فرماندهى فرا مى خواند.
آنگاه نامه و دستورالعملى جاودانه ، براى مالك اشتر صادر مى كند كه راه و رسم كشوردارى و جنگ و جهاد و صلح و بازسازى را متذكّر مى شود،
و نامه ديگرى به مردم مصر مى نويسد و در آن لياقت ها، و ويژگى هاى يك فرمانده لايق، را متذكّر مى گردد، تا مردم با صفات فرماندهان ارتش توحيدى آشنا گردند، و قدر ومنزلت آنها را درك كرده ، اطاعت كنند.
در نامه اى به مردم مصر، پس از نصب مالك اشتر نوشت :
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ، إِلَى القَومِ الَّذِينَ غَضِبُوا للّهِ حِينَ عُصِيَ فِياءَرضِهِ، وَذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الجَورُ سُرَادِقَهُ عَلَى البَرِّ وَالفَاجِرِ، وَالمُقِيمِ وَالظَّاعِنِ،فَلاَ مَعرُوفٌ يُستَرَاحُ إِلَيهِ ؛ وَلاَ مُنكَرٌ يُتَنَاهَى عَنهُ.
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَعَثتُ إِلَيكُم عَبدا مِن عِبَادِ اللّهِ، لاَ يَنَامُ اءَيَّامَ الخَوفِ، وَلاَ يَنكُلُ عَنِالاعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، اءَشَدَّ عَلَى الفُجَّارِ مِن حَرِيقِ النَّارِ، وَهُوَ مَالِكُ بنُ الحَارِثِ اءَخُومَذحِجٍ، فَاسمَعُوا لَهُ وَاءَطِيعُوا اءَمرَهُ فِيَما طَابَقَ الحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيُوفِ اللّهِ، لاَكَلِيلُ الظُّبَةِ، وَلاَ نَابِى الضَّرِيبَةِ:
فَإِن اءَمَرَكُم اءَن تَنفِرُوا فَانفِرُوا، وَإِن اءَمَرَكُم اءَن تُقِيمُوا فَاءَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لاَ يُقدِمُ وَلاَيُحجِمُ، وَلاَ يُؤَخِّرُ وَلاَ يُقَدِّمُ إِلا عَن اءَمرِى ؛
وَقَد آثَرتُكُم بِهِ عَلَى نَفسِى لِنَصِيحَتِهِ لَكُم ، وَشِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُم .

(از بنده خدا على اميرمؤ منان ، به مردمى كه براى خدا خشمناك شدند، براى اينكه برروى زمين معصيت او مى شد؛ حق او از بين رفته بود؛
در آن هنگام كه جور و ستم خيمه و سرا پرده خود را بر نيك و بد، بر كسانى كه حاضرو مسافر بودند، بر سر همگان افراشته بود، در آن هنگام كه نه معروف و نيكى وجودداشت كه انسان در كنار آن احساس آرامش كند، و نه از منكر و زشتى اجتناب مى شد.
اما بعد! يكى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم كه به هنگام خوف و جنگخواب بچشم راه نمى دهد؛ در ساعت ترس و وحشت ؛ از دشمن هراس نخواهد داشت ، و نسبت بهبدكاران از شعله آتش سوزنده تر است ، او (مالك بن حارث ) از قبيله (مذحج ) است ،سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنيد، چرا كه او شمشيرىاست از شمشيرهاى خدا كه نه تيزيش بكندى ميگرايد، و نه ضربتش بى اثر مى گردد،اگر او فرمان بسيج و حركت داد حركت كنيد، و اگر دستور توقّف داد توقف نمائيد، كه اوهيچ اقدام ، هجوم ، عقب نشينى و پيشروى جز بفرمان من نمى كنيد، من شما را بر خودم مقدّمداشتم كه او را به فرمانداريتان فرستادم ؛ او نسبت بشما ناصح و خيرخواه است و نسبتبه دشمنتان سختگير!)(193)

ب - انتخاب فرمانده براى لشگر پيش رونده
(مقدّمة الجِيش ) (خط شكن )
در آستانه جنگ يكى از تاكتيك هاى ضرورى و مهم ، انتخاب گروهى از سربازان درگردانها يا لشگرها، با فرماندهى لايق ، به عنوان لشگر پيش رونده ، و فرستادن آنهادر نقاط حسّاس و استراتژيكى مرزهاى كشور اسلامى است ، مقدّمة الجيش يا لشگر پيشرونده ، بايد از مرزها دفاع كند.
جلوى پيشروى دشمن را بگيرد،
و مانع ورود دشمن به خاك وطن شود
تا ديگر نيروهاى عمل كننده فرا رسند و وارد جنگ شوند.
امام على عليه السلام معقل بن قيس را با سه هزار سرباز به طرف معاويه به سوىمرزهاى شام فرستاد.
و نامه اى را براى او نوشت :
اِتَّق اِاللّهَ الَّذى لابُدَّ مِن لِقائِهِ، وَ لا مُنتَهيى لَكَ دُونَهُ، وَ لا تُقاتِلَنَّ اِلاّ مَنقاتَلَكَ.(194)
(از خدا پروا كن كه ناچارى به ملاقات او بروى ، و سرانجامى جزحضور يافتن درپيشگاهش ندارى ، با كسى جز آنكه با تو مى جنگدپيكار مكن .)

يعنى يك فرمانده لايق ، در لشگر پيش رونده بايد شهادت طلب باشد، به اميد ملاقاتپروردگار، انواع خطرها را به جان بخرد، و آخرت گرائى و ياد معاد، زواياى وجود اورا پُر نمايد، و از هرگونه جنگ و خونريزى بدوندليل پرهيز كند و آغازگر جنگ نباشد.
ج - انتخاب فرماندهان لايق براى لشگرهاىعمل كننده
انتخاب فرماندهان لايق براى لشگريان عمل كننده يك ضرورت است ،
امّا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با توجّه به اينگونه ضرورت ها، بيشتر بهويژگى هاى اخلاقى فرماندهان نظر مى دوزد و به مالك اشتر فرمان مى دهد كه :
قَوَلّ مِن جُنودِكَ اَنصَحَهُم فى نَفسِكَ للّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لا مامِكَ، وَ اءنقاهُم جَيمَا وَاءَفضَلَهُم حِلما مِمَّن يُبطِى عَنِ الغَضبِ وَ يَستَريحُ اِلى العُذرِ وَ يَراءَفُ بِالضُّعَفاء، وَيَنبوُ على الاَقوِياء، وَ مِمَّن لا يُثيرُهُ العُنفُ، وَ لا يَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ
(فرمانده سپاه را از كسانى برگزين كه در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو، ازهمه خيرخواه تر باشد، از همه دل پاكتر و عاقل تر و بردبار باشد.
فرمانده سپاه از كسانى باشد كه دير خشمناك شود، و عذر پذيرتر از ديگران باشد،نسبت به ضعيفان مهربان ، و در برابر زورمداران قوى باشد، كسى كه مشكلات او رانمى لغزاند، و ضعف و سستى همراهان او را به زانو درنياورد.)(195)

د - انتخاب فرمانده كل
در جنگ يكى ديگر از ضرورت ها، پس از انتخاب فرماندهان نظامى براى لشگرها، و تيپها، انتخاب فرمانده كلّ جنگ است كه بر روند نيروهاى نظامى و كار و تلاش فرماندهاننيروهاى مسلّح نظارت كند، همه نيروها را متّحد سازد،
عمليّات گوناگون و گسترده را هماهنگ كند
و بر كلّ حركات نظامى عمل كننده نگهبان باشد،
و ضعف ها و كاستى هاى موجود سربازان يا فرماندهان را برطرف سازد.
امام على عليه السلام به فرماندهان جنگ نوشت :
وَقَد اءَمَّرتُ عَلَيكُمَا وَعَلَى مَن فِى حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بنَ الحَارِثِ الاشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُوَاءَطِيعَا، وَاجْعَلاهُ دِرْعا وَمِجَنّا، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهنُهُ وَلاَ سَقطَتُهُ وَلاَ بُطؤُهُ عَمَّا الاسْرَاعُإِلَيْهِ اءَحْزَمُ، وَلا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ اءَمْثَلُ.
((مالك اشتر) را بر شما و بر آنان كه زير فرمان شما هستند امير ساختم !
گوش به فرمانش دهيد و مطيع او باشيد! او را زره و سپر خويش قرار دهيد، چه اينكه اوكسى است كه احتمال نمى دهم سستى بخرج دهد، و لغزش پيدا كند، و نيز از اين بيمناكنيستيم كه كُندى كند در جائى كه سرعت لازم است ، و يا سرعت بخرج دهد در موردى كهكُندى سزاوارتر است ).(196)

يكى از ويژگى هاى مهمّ انتخاب هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آن است كه همراهبا نصب و انتخاب فرماندهان يا فرمانده كلّ، اوصاف و ارزش هاى اخلاقى آنها را دقيقامطرح كرد تا هم نشان دهد كه گزينشى حساب شده است و هم ديگر فرماندهان تحت امرفرماندهى كلّ را آگاهى لازم بخشد، كه توجيه گردند و آگاهانه اطاعت كنند.
7 - عزلفرماندهان
الف - تشريح علل عزل فرمانده
وقتى كشور اسلامى در آستانه تحوّلات مهم سياسى ، نظامى قرار دارد، و تهاجم دشمنقطعى است ،
برخى از افراد در چنين شرائطى ناتوانند، و قادر به انجام ماءموريّت هاى مهم و حسّاسنخواهند بود، گرچه در دوران صلح مفيد بودند، و آدم هاى خوب و مذهبى و درستى باشند.
بايد مصالح عامّه مسلمين ، و حفظ حدود و ثغور كشور اسلامى را در نظر داشت .
پس :
عزل و نصب هاى حساب شده يك ضرورت است .
امام على عليه السلام كميل بن زياد نخعى را به فرماندهى يكى از شهرهاى مرزى عراق(هيت ) مى فرستد،
او در عمل سُستى نشان مى دهد، كه امام او را عزل و ديگرى را نصب مى فرمايد.
و عللعزل او را در نامه اى متذكّر مى شود كه :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ تَضيِيعَ المَرء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجزٌ حَاضِرٌ، وََاءىٌ مُتَبَّرٌ.
وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الغَارَةَ عَلَى اءَهلِ قِرقِيسِيَا، وَ تعطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّينَاك لَيسَ بِهَا مَنيَمنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الجَيشَ عَنهَا لَرَاءىٌ شَعَاعٌ.
فَقَد صِرتَ جِسرا لِمَن اءَرادَ الغَارَةَ مِن اءَعدَائِكَ عَلى اءَولِيائِكَ، غَيرَ شَدِيدِ المَنكِبِ، وَلامَهِيبِ الجَانِبِ.(197)

(امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده ، و اصرار بر انجام آنچهدر وظيفه او نيست ، يك ناتوانى روشن و نظريهباطل و هللاك كننده است ؛
توبه اهل (قرقيسا) حمله كرده اى ولى مرزهائى را كه حفظش بر عهده تو گذارده ايمبى دفاع رها ساخته اى ، اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است ، تو در حقيقت پلى شدهاى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانائىدارى ، نه هيبت و ترسى در دل دشمن ايجاد مى كنى ! نه مرزى را حفظ مى كنى و نه شوكتدشمنى را در هم مى شكنى ؛
نه اهل شهر و ديارت را كفايت مى كنى و از آنان به خوبى دفاع مى نمائى ، و نه امير وپيشوايت را از دخالت در آنجا بى نياز مى سازى !)

در اين نامه ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام همكميل بن زياد را عزل و هم علل بر كنارى او را مشروحا بيان داشته اند تا عدّه اى جو سازىنكنند، و در آستانه جنگ به شايعات دامن نزنند.
ب - عزل و دلجوئى از فرماندهان معزول
توجّه به روش عزل و نصب فرماندهان ، از ديدگاه امام على عليه السلام بسيار ارزشمنداست ، زيرا آن اَبَرمَرد تاريخ دقيقا به روانشناسى افراد، و روانشناسى اجتماعى درعزل و نصب ها توجّه داشت كه :
نصب افراد مسئله ساز نباشد.
و عزل فرمانده يا فرماندهان ، باعث تحوّلات ناخواسته نگردد، و شخصيّت يك فرماندهمعزول حفظ شود.

و جامعه و افراد تحت امر بدانند كه :
(هر كسى را بهر كارى ساختند،
نه فرمانده منصوب بايد دچار غرور گردد، و نه فرماندهمعزول بايد درهم شكسته شود، و به آبرو و حيثيّت او لطمه وارد شود.)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در گذشته ، عمر بن اءبى سلمه مخزومى را فرماندهنيروهاى بحرين قرار داد.
پس از مدّتى او را عزل و نُعمان بن عجلان زرقى را به جاى او فرستاد.
امّا توسّط نامه اى با دلجوئى حساب شده ، وجود او را پر از مهر و محبّت فرمود، و ازكار و گذشته اش تعريف كرد كه سرخورده نگردد.
در نامه عمر بن اءبى سلمه نوشت :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنِّى قَد وَلَّيتُ نُعمَانَ بنَ عَجلاَنَ الزُّرَقِيَّ عَلَى البَحرَينِ، وَنَزَعتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمٍّلَكَ، وَلاَ تَثرِيبٍ عَلَيكَ ؛
فَلَقَد اءَحسَنتَ الوِلاَيَةَ، وَاءَدَّيتَ الامَانَةَ، فَاءَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَلا مَلُومٍ، وَلا مُتَّهَمٍ، وَلامَاءْثُومٍ، فَلَقَدْ اءَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ اءَهلِ الشَّامِ، وَاءَحبَبتُ اءَن تَشهَدَ مَعِى ، فَإِنَّكَ مِمَّناءَستَظهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ العَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ، إِن شَاءَ اللّهُ.

(امّا بعد! من (نعمان ابن عجلان زرقى ) را فرماندار (بحرين ) قرار دادم ؛ و اختيار تورا از فرماندارى آنجا برگرفتم ؛
بدون اينكه اين كار براى تو مذمّت و يا ملامت در برداشته باشد، چرا كه تو زمامدارى رابه نيكى انجام دادى و حق امانت را اداء نمودى ، بنابراين به سوى ما حركت كن بى آنكهمورد سوء ظنّ يا ملامت ؛
يا متّهم و يا گناهكار باشى ! زيرا من تصميم گرفته ام به سوى ستمگراناهل شام حركت كنم ، و دوست دارم تو با من باشى ، چرا كه تو از كسانى هستى كه من درجهاد با دشمن و برپا داشتن ستونهاى دين از آنها استعانت مى جويم انشاءاللّه).(198)

امام نسبت به كشور پهناور مصر صلاح ديدند كه محمد بن ابى بكر راعزل و مالك اشتر را به جاى او نصب فرمايند،
اين انتخاب در آن شرائط حسّاس بر محمد بن ابى بكر گران آمد، و ناراحت شد،
امام على عليه السلام طىّ نامه اى از او دلجوئى كرد و نوشت :
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَلَغَنِى مَوجِدَتُكَ مِن تَسرِيحِ الاشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ، وَإِنِّى لَمْ اءَفْعَلْ ذلِكَاسْتِنْبَاءً لَكَ فِى الْجَهْدِ، وَلا ازْدِيَادا لَكَ فِى الجِدِّ ؛ وَلَو نَزَعتُ مَا تَحتَ يَدِكَ مِن سُلطَانِكَ،لَوَلَّيتُكَ مَا هُوَ اءَيسَرُ عَلَيكَ مَؤُونَةً، وَاءَعجَبُ إِلَيكَ وِلاَيَةً.
إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِى كُنتُ وَلَّيتُهُ اءَمرَ مِصرَ كَانَ رَجُلا لَنَا نَاصِحا، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيدا نَاقِما،فَرَحِمَهُ اللّهُ ! فَلَقَدِ استَكمَلَ اءَيَّامَهُ

(امّا بعد از ستايش خداوند! به من خبر رسيده كه از فرستادن (اشتر) به سوىفرمانداريت ناراحت شده اى ، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تودر تلاشو كوششت كندى ورزيده اى ، و يا براى اين باشد كه جدّيت بيشترى بخرج دهى ، اگرآنچه در اختيارت قرار دارد از تو گرفتم تو راوالى جائى قرار دادم كه هزينه آن برتو آسانتر و حكومت آن برايت ؛ جالب تر است .