الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دوم
( امام على (ع ) و مسائل سياسى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۳ -


إِنَّ هؤُلاَءِ قَد تَمَالَؤُوا عَلَى سَخطَةِ إِمَارَتِى ، وَسَاءَصبِرُ مَا لَم اءَخَف عَلَى جَمَاعَتِكُم : فَإِنَّهُم إِن تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هذَا الرَّاءيِ انقَطَعَ نِظَامُ المُسلِمِينَ، وَإِنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنيَا حَسَدا لِمَن اءَفَاءَهَا اللّهُ عَلَى هِ، فَاءَرَادُوا رَدَّ الاُْمُورِ عَلَى اءَدْبَارِهَا.
وَلَكُم عَلَينَا العَمَلُ بِكِتَابِ اللّهِ تَعَالَى وَسِيرَةِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالقِيَامُ بِحَقِّهِ، وَالنَّعشُ لِسُنَّتِهِ.


(همانا خداوند پيامبرى راهنما را با كتابى گويا، و دستورى استوار برانگيخت ، هلاك نشود جز كسى كه تبهكار است و بدانيد كه بدعت ها به رنگ حق در آمده و هلاك كننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد، و همانا حكومت الهى حافظ امور شماست ، بنابراين زمام امور خود را بى آن كه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد.
به خدا سوگند! اگر در پيروى از حكومت و امام ، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت كه هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد.
همانا ناكثين عهدشكن به جهت نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوستند، و من تا آنجا كه براى جامعه احساس ‍ خطر نكنم صبر خواهم كرد، زيرا آنان اگر براى اجراى مقاصدشان فرصت پيدا كنند، نظام جامعه اسلامى متزلزل مى شود، آنها از روى حسادت بر كسى كه خداوند حكومت را به او بخشيده است به طلب دنيا برخاسته اند.
مى خواهند كار را به گذشته باز گردانند.
حقّى كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا (قرآن )، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و قيام به حق و بر پاداشتن سنّت اوست .)(38)


امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
لايَستَغنى اَهلَ كُلُّ بَلَدٍ عَن ثَلاثَةٍ يُفزَعُ اِلَيهِ فى اَمرِ دُنيَاهُم وَ آخِرَتِهِم ، فَاِن عَدَمُوا ذلِكَ كانُوا هَمَجَا،
فَقيهٌ عالِمٌ وَرَعٌ وَ اَميرٌ خَيرٌ مُطاعٌ وَ طَبيبٌ بَصيرٌ ثِقَةٌ


اهل هر شهرى از سه چيز بى نياز نيستند تا در امور دنيا و آخرت به آن پناه برند. اگر اينها را از دست دهند سقوط مى كنند، فقيه آگاه و با تقوا، امير خوب مورد اطاعت و طبيب بينا و مورد اعتماد.(39)

انواع حكومت ها
حكومت ها در يك نگاه كلّى به دو نوع ، حكومت الهى و طاغوتى ، تقسيم مى شوند.
1 - حكومت الهى
حكومت الهى ، حكومت قانون است و حكومت امانتى در دست حاكمان بشمار مى آيد.
در اين حكومت منبع قانون ، خداوند است كه براساس حكمت ، مصالح و شناختى كه از ابعاد وجودى انسانى دارد، براى او دستوالعمل زندگى صادر مى فرمايد.
حكومت مطلوب الهى در تفكر شيعى ، حكومتى است كه در آن حاكم اسلامى داراى يكسرى ويژگى هاى ارزشى باشد.
در حكومت ايده آل دينى ، حاكم اسلامى بايستى داراى ملكه عصمت باشد، علاوه بر آن از مديريت و علم به قوانين برخوردار باشد تا جامعه را اداره كند.
از آنجا كه در تفكّر اسلامى حكومت از اهميت شايانى برخوردار است ، در عصر غيبت كه جامعه از حضور امام معصوم محروم است امر حكومت به اشخاصى واگذار شده كه شباهت بيشترى به امام معصوم داشته باشند.
در عصر غيبت ، حكومت به اسلام شناسانى كه داراى ملكه تقوا و ورع باشند و توان مديرت اداره جامعه را نيز داشته باشند واگذار شده است ، پس حاكميّت ارزش هاست كه مجرى قوانين الهى است و انسان هاى كامل با ارزش ها و ويژگى هايى كه دارند مى توانند مجرى احكام خدا باشند و با اجراى قوانين الهى فرد و جامعه را به تكامل رسانند.
امام على عليه السلام نسبت به ره آورد اجراى قانون در جامعه اسلامى در خطبه 216 چنين توضيح فرمودند :
فَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الوَالِى حَقَّهُ، وَاءَدَّى الوَالِى إِلَيهَا حَقَّهَا عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ، وَقَامَت مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعتَدَلَت مَعَالِمُ العَدلِ، وَجَرَت عَلَى اءَذلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِى بَقَاءِ الدَّولَةِ، وَيَئِسَت مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اءَو اءَجحَفَ الوَالِى بِرَعِيَّتِهِ، اختَلَفَت هُنَالِكَ الكَلِمَةُ، وَظَهَرَت مَعَالِمُ الجَورِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِى الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ، وَعُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ العِبَادِ.


(و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راههاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش ماءيوس مى شود.
امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله متروك ، هواپرستى فراوان ، احكام دين تعطيل ، و بيماريهاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود.)(40)


حكومت الهى ، يا حفظ شرايط فوق ، مى تواند در قالب هاى گوناگونى تحقّق يابد، البتّه چون حاكميّت در پرتو قانون الهى است طبيعى است در شكل هايى قابليّت تحقّق دارد كه كرامت انسان ها حفظ شود و تعدّى از قانون الهى صورت نگيرد.
همانگونه كه متذكّر شديم ، حكومت الهى ، استبدادى و يا توتاليتر نيست ، زيرا در حكومت استبدادى ملاك قانون خواست حاكم است ،
امّا حكومت اسلامى ، حاكميّت قانون الهى است ،
و حاكميّت در حكومت الهى از آن خداوند است و همه افراد از جمله پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و در عصر غيبت حاكمان اسلامى ، تابع خداوند هستند.
قرآن كريم در اين باره مى فرمايند :
و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل ، لا خدنامنه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين (41)


اگر پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى بر ما مى بست (مى افزود) او را با قدرت تمام او را از ميان برمى داشتيم ، سپس رگ گردن او را قطع مى كرديم .

در حكومت الهى كار ويژه حكومت صرفاً ايجاد امنيت و يا رفاه نيست ، بلكه حاكم اسلامى نقش هدايت و نجات جامعه از گمراهى و حركت به سوى آرمان هاى الهى را نيز دارد و تلاش مى كند تا ضمن ايجاد محيطى مساعد، زمينه رشد فضائل اخلاقى بر اساس ايمان ، تقوا، عدالت و فسادزدايى را مهيّا كند.
حكومت اسلامى ، با حفظ اصولى كه در منابع اسلامى آمده ، قابل اجرا است .
امام على عليه السلام وظائف حاكم و رهبر در جامعه اسلامى را بگونه اى شايسته و متكامل در خطبه 105 چنين توضيح مى دهند:
إِنَّهُ لَيسَ عَلَى الاِْمَامِ إِلا مَا حُمِّلَ مِنْ اءَمْرِ رَبِّهِ: الاِْبْلاَ غُ فِى المَوعِظَةِ، وَالاِْجْتِهَادُ فِى النَّصِيحَةِ، وَالاِْحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ، وَإِقَامَةُ الحُدُودِ عَلَى مُستَحِقِّيهَا، وَإِصدَارُ السُّهمَانِ عَلَى اءَهلِهَا.
فَبَادِرُوا العِلمَ مِن قَبلِ تَصوِيحِ نَبتِهِ، وَمِن قَبلِ اءَن تُشغَلُوا بِاءَنفُسِكُم عَن مُستَثَارِ العِلمِ مِن عِندِ اءَهلِهِ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ وَتَنَاهَوا عَنهُ، فَإِنَّمَا اءُمِرتُم بِالنَّهى بَعدَ التَّنَاهِى !


(همانا بر امام واجب نيست جز آن چه را كه خدا امر فرمايد، و آن ، كوتاهى نكردن در پند و نصيحت ، تلاش در خيرخواهى ، زنده نگهداشتن سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان ، رساندن سهم هاى بيت المال به طبقات مردم ، است .
پس در فراگيرى علم و دانش پيش از آن كه درختش بخشكد تلاش كنيد، و پيش از آن كه به خود مشغول گرديد از معدن علوم (اهل بيت عليهم السلام ) دانش استخراج كنيد، مردم را از حرام و منكرات بازداريد، و خود هم مرتكب نشويد، زيرا دستور داده شديد كه ابتدا خود محرّمات را ترك و سپس مردم را بازداريد.) (42)


در نظام جمهورى اسلامى ايران ، شكل جمهورى بگونه خاصّى پذيرفته شده است .
از سوئى حكومت در ايران ، جمهورى است ،
يعنى ، اداره كشور بر آراء عمومى متّكى است ، انتخاب رهبران عالى جامعه ، اعمّ از رهبرى ، رياست جمهورى و نمايندگان مجلس به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با مردم است و رئيس جمهور و نمايندگان مجلس براى مدت معينى انتخاب مى شوند.
از سوى ديگر، اسلاميّت ، قيدى است كه بيانگر محتواى حكومت اسلامى است .
تفاوت جمهورى در ايران با جمهورى ديگر با قيدِ اسلامى بودن آشكار مى شود.
با توجه به اين قيد، طبيعى است كه حاكميّت الهى است ، در حالى كه در جمهورى سكولار غربى حاكميّت از آن مردم است .
در نظام اسلامى مشروعيت حكومت ناشى از خداوند است و رجوع به آراء مردم نيز در چارچوب احكام اسلامى است .
به هرحال اسلاميّت بيانگر محتواى حكومت و جمهوريّت بيانگر شكل آن است .
2 - حكومت طاغوتى (غير الهى )
نظام هاى سياسى مبتنى بر اومانيسم ، كه حاكميت را از انسان مى داند، در هر شكلى كه تجلى بايد طاغوتى است ، چرا كه انحراف از قوانين الهى و دستورات دين ، طغيان و ظلم محسوب ميشود.(43)
و در قرآن كريم و نهج البلاغه برخى از ويژگى هاى نظام طاغوتى ترسيم شده ، كه خلاصه آن چنين است ؛
الف - ديكتاتورى ، استبداد و خودكامگى :
در تاريخ ، يكى از آفت هاى بزرگ حكومت ها و قدرت هاى سياسى ، استبداد و خودكامگى حاكمان بوده است .
استبداد، يعنى پيروى از آراى آميخته با هوى و هوس شخصى كه نتيجه طبيعى آن عدم رعايت مصالح افراد جامعه است كه شخص مستبد به جاى مصالح جامعه به مصلحت خود مى انديشد.
انديشمندان سياسى سعى و تلاش كرده اند تا از تمايل يافتن حكومت به استبداد جلوگيرى كنند كه پيشگيرى از استبداد با دو راه امكان پذير است :
يكى حاكميّت قانون و ديگرى نظارت عمومى مردم .
البتّه در تفكّر دينى ، علاوه بر اين دو راه تقوا نيز به عنوان عامل درونى كنترل كننده بشمار ميرود.
امروزه ، در نظام بين الملل نوعى هرج و مرج حاكم است و قدرت هاى جهانى نوعى استبداد بين المللى را حكمفرما ساخته اند و كشورهاى بزرگ گرچه در ظاهر به آزادى مردمشان احترام ميگذارند.
امّا در سطح جهانى به آراء مردم اعتنايى ندارند و تعريف حقوق بشر را منطبق بر آن نمى دانند.
امام على عليه السلام در رهنمودهاى خود جهت عبرت گرفتن امّت از استبداد و خودكامگى حكومت هاى پيشين و ديكتاتورهاى ستمگر هشدارگونه فرمودند:
فَاعتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسمَاعِيلَ وَبَنِى إِسحَاقَ وَبَنِى إِسرَائِيلَ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ.
فَمَا اءَشَدَّ اعتِدَالَ الاَْحْوَالِ، وَاءَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاَْمْثَالِ!
تَاءَمَّلُوا اءَمرَهُم فِى حَالَ تَشَتُّتِهِم وَتَفَرُّقِهِم ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاَْكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ اءَرْبَابا لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الافَاقِ، وَبَحرِ العِرَاقِ، وَخُضرَةِ الدُّنيَا، إِلَى مَنَابِتِ الشَّيحِ، وَمَهَافِى الرِّيحِ، وَنَكَدِ المَعَاشِ، فَتَرَكُوهُم عَالَةً مَسَاكِينَ إِخوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، اءَذَلَّ الاُْمَمِ دَارا، وَاءَجْدَبَهُمْ قَرَارا، لاَ يَاءْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ اءُلفَةٍ يَعتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا.
فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاَْيْدِى مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِى بَلاَءِ اءَزلٍ، وَاءَطبَاقِ جَهلٍ! مِن بَنَاتِ مَوؤُودَةٍ، وَاءَصنَامٍ مَعبُودَةٍ، وَاءَرحَامٍ مَقطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشنُونَةٍ.


(از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل يعقوب (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان ، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است .
در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى كردند، و آنها را از سرزمينهاى آباد، از كناره هاى دجله و فرات ، و از محيطهاى سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه ، و بى آب و علف ، محل وزش بادها، و سرزمين هايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكان هاى نامناسب ، مسكين و فقير، هم نشين شتران ساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانها بود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايه اءلفتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند، حالات آنها دگرگون ، و قدرت آنها پراكنده ، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى سخت ، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان ، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.)(44)


ب - انحصار طلبى (استئثار)
يكى ديگر از ويژگى حكومت طاغوتى و جاهلى انحصار طلبى است ، يعنى : هر چيزِ خوب را براى خود مى خواهند و به مردم توجّهى ندارند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايند :
مَن مَلِكَ استَئاءثَرَ(45)

هر كس به حكومت و قدرت مى رسد استئثار (انحصارطلبى ) پيشه مى كند.

انحصار طلبى در مقابل ايثار است كه در نظام اخلاقى اسلام از انفاق برتر است .
ايثار ويژگى تربيت شدگان مكتب اهل بيت است ، كه در قرآن كريم نسبت به اهل بيت عليهم السلام آمده است :
وَ يُؤ ثِرُونَ عَلى اَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصَة (46)

آنان ديگران را بر خود مقدّم مى دارند (غذاى خود را به ديگران مى دهند) هر چند خود به آن نيازمند باشند.

طبق فرهنگ قرآنى نعمت هاى الهى ، اعمّ از مادّى و معنوى ، براى همه انسان هاست .
خلق لكم ما فى الارض جميعا ( 47)

و هر حركتى در جهت انحصارى كردن آن امرى غير اسلامى است .
انحصار طلبى حُكّام ؛
اولاً موجب تقدم مصالح شخصى بر مصالح عامه مى شود
و ثانيا موجب سرايت اين خصلت ناروا به مردم و شهروندان مى گردد.
امام على عليه السلام در نفى هرگونه انحصار طلبى هشدارگونه خطاب به خليفه سوّم فرمود :
وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِندَ اللّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَاءَمَاتَ سُنَّةً مَاءخُوذَةً، وَاءَحيَا بِدعَةً مَترُوكَةً.
وَإِنِّى سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: يُؤ تَى يَومَ القِيَامَةِ بِالاِْمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلقَى فِى نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ، ثُمَّ يَرتَبِطُ فِى قَعرِهَا.
وَإِنِّى اءَنشُدُكَ اللّهَ اءَلا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ:
يُقتَلُ فِى هذِهِ الاُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، وَيَلبِسُ اءُمُورَهَا عَلَيهَا، وَيَبُثُّ الفِتَنَ فِيهَا، فَلاَيُبصِرُونَ الحَقَّ مِنَ البَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوجا، وَيَمرُجُونَ فِيهَا مَرجا.
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَروَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيثُ شَاءَ بَعدَ جَلاَلِ السِّنِّ وَتَقَضِّى العُمُرِ.


(پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند، سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است ، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست .
و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است ، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت :
روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند، پس او را در آتش ‍ جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب ، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود.
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى ، چرا كه پيش از اين گفته مى شد،
در ميان اين امّت ، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند.
براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى .)(48)


ج - قدرت طلبى :
حُكّام طاغوتى قدرت طلبند سعى مى كنند كليّه مناصب و قدرت ها به آنها ختم شود.
در صورتى كه اسلام مقام و مسئوليت اجتماعى براى كامجويى نيست و قدرت و سياست ابزارى در جهت احقاق حقّ و به كمال رسيدن انسان است .
هر چه مسئوليت بيشتر و بزرگتر باشد، بار وظيفه سنگينن تر است .
امام على عليه السلام در پاسخ ابن عباس كه كفش وصله دار حضرت را بى ارزش دانست فرمود :
و اللّه لهى احبّ الىّ من امرتكم هذه ، الاّ ان اقيم حقّا ام ادفع باطلا(49)

سوگند به خدا اين نعلينِ وصله دار بى ارزش از نظر من از اين حكومتى كه بر شما دارم دوست داشتنى تر است ، جز آنكه حقّى را برپا دارم يا باطلى را ريشه كَن سازم .

د - تكبر و برترى طلبى :
حكّام طاغوتى مستكبرند و اين امر موجب عدم مشورت با مردم است .
خود بزرگ بينى مانع نزديكى به مردم و ايجاد رابطه صحيح با آنان مى شود.
انَّ فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم .(50)

همانا فرعون در زمين تكبر و گردنكشى كرد و بين اهل آن تفرقه و اختلاف افكند.

نظام طاغوتى مردم را دسته دسته مى كند و اتحاد آنها را به تفرقه مبدل مى سازد و آنها را به خود جلب مى كند.
فاستخفّ قومه فاطاعوه (51)

فرعون با تبليغات دروغ و باطل قومش را ذليل و زبون ساخت تا همه مطيع فرمان او شدند.

لازمه به اطاعت واداشتن مردم در هم شكستن همه عوامل استقلال است .
در مقابل ، نظام اسلامى متكى به مردم است و به جاى دولت مدارى ، مردم مدارى است .
دولت اسلامى در خدمت مردم است ، چنان كه امام خمينى رحمه الله بر دولت جمهورى اسلامى عنوان دولت خدمتگزار گذاشت .
بنابراين اگر قدرت هاى استكبارى به مردم بى اعتنايى مى كنند و از مردم نظرخواهى نمى كنند و به افكار مردم اعتنايى ندارند، نظام اسلامى به مردم تكيه دارد.(52)
از اين رو امام على عليه السلام با نفى هرگونه حكومت استبدادى و فرعونى و طرد روحيّه تكبّر و برترى طلبى در خطبه 192 رهنمود دادند كه :
اءَلاَ فَالحَذَرَ الحَذَرَ مِن طَاعَةِ سَادَاتِكُم وَكُبَرَائِكُم ! الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَن حَسَبِهِم ، وَتَرَفَّعُوا فَوقَ نَسَبِهِم ، وَاءَلقُوا الهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِم ، وَجَاحَدُوا اللّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِم ، مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَمُغَالَبَةً لاَِّلاَئِهِ فَإِنَّهُم قَوَاعِدُ اءَسَاسِ العَصَبِيَّةِ، وَدَعَائِمُ اءَركانِ الفِتنَةِ، وَسُيُوفُ اعتِزَاءِ الجَاهِلِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيكُم اءَضدَادا، وَلاَ لِفَضلِهِ عِندَكُم حُسَّادا.
وَلاَ تُطِيعُوا الاَْدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ، وَخَلَطتُم بِصِحَّتِكُم مَرَضَهُم ، وَاءَدخَلتُم فِى حَقِّكُم بَاطِلَهُم ، وَهُم اءَسَاسُ الفُسُوقِ، وَاءَحلاَسُ العُقُوقِ اتَّخَذَهُم إِبلِيسُ مَطَايَا ضَلاَلٍ، وَجُندا بِهِم يَصُولُ عَلَى النَّاسِ، وَتَرَاجِمَةً يَنطِقُ عَلَى اءَلسِنَتِهِم ، استِرَاقا لِعُقُولِكُم وَدُخُولا فِى عُيُونِكُم ، وَنَفثا فِى اءَسمَاعِكُم . فَجَعَلَكُم مَرمَى نَبلِهِ، وَمَوطِئَ قَدَمِهِ، وَمَاءخَذَ يَدِهِ.


(آگاه باشيد! زنهار! زنهار! از پيروى و فرمانبرى سران و بزرگانتان ، آنان كه به اصل و حسب خود مى نازند، و خود را بالاتر از آن چه كه هستند مى پندارند، و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى دهند، و نعمت هاى گسترده خدا را انكار مى كنند، تا با خواسته هاى پروردگارى مبارزه كنند، و نعمت هاى او را ناديده انگارند، آنان شالوده تعصّب جاهلى ، و ستونهاى فتنه ، و شمشيرهاى تفاخر جاهليّت هستند.
پس ، از خدا پروا كنيد، و با نعمت هاى خدادادى درگير نشويد، و به فضل و بخشش او حسادت نورزيد، و از فرومايگان اطاعت نكنيد، آنان كه تيرگى شان را با صفاى خود نوشيديد، و بيمارى شان را با سلامت خود در هم آميخته ايد، و باطل آنان را با حق خويش مخلوط كرده ايد، در حالى كه آنان ريشه همه فسق ها و انحرافات و همراه انواع گناهانند، شيطان آنها را براى گمراه كردن مردم ،مركبهاى رام قرار داد، و از آنان لشگرى براى هجوم به مردم ساخت ، و براى دزديدن عقلهاى شما آنان را سخنگوى خود برگزيد، كه شما را هدف تيرهاى خويش ، و پايمال قدمهاى خود، و دستاويز وسوسه هاى خود قرار داد.)(53)


3 - ويژگى هاى حاكم اسلامى
اوّل - ويژگى هاى حاكم اسلامى
دوّم - طرد حاكمان دروغين
سوّم - آفات رهبرى
چهارم - ويژگى هاى امام على عليه السلام
يكى ديگر از مباحث سياسى ، ويژگى هاى حاكم اسلامى است كه در ديگر سيستم هاى حكومتى جهان ، يافت نمى شود.
ويژگى هاى حاكم و رهبر در جامعه اسلامى يكى از مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز در ساختار سياسى امّت اسلامى است ، كه بر اءساس ارزش هاى انسانى و معنوى و الهى شكل مى گيرد،
اگر ويژگى هاى حاكم اسلامى با ديگر حاكمان نظام هاى سياسى دنيا مقايسه شود، و با ارزيابى تطبيقى همه جوانب اين بحث بدقّت بررسى گردد، با اين حقيقت آشنا خواهيم شد كه ويژگى هاى حاكم اسلامى از امتيازات ممتاز نظام سياسى اسلام است .
اوّل - ويژگى هاى حاكم اسلامى
امام على عليه السلام در خطبه 131 نهج البلاغه به برخى از ويژگى هاى حاكم اسلامى اشاره دارد كه فرمود:
وَقَد عَلِمتُم اءَنَّهُ لاَ يَنبَغِى اءَن يَكُونَ الوَالِى عَلَى الفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالمَغَانِمِ وَالاَْحْكَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِى اءَموَالِهِم نَهمَتُهُ.
وَلاَ الجَاهِلُ فَيُضِلَّهُم بِجَهلِهِ، وَلاَ الجَافِى فَيَقطَعَهُم بِجَفَائِهِ، وَلاَالحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوما دُونَ قَومٍ، وَلاَ المُرتَشِى فِى الحُكمِ فَيَذهَبَ بِالحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ، وَلاَالمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهلِكَ الاُْمَّةَ.


همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين ، ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد.
و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند، و ستمكار نيز نمى تواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاى آنان را قطع كند، و نه كسى كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهى را بر گروهى مقدّم مى دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمى تواند امام باشد زيرا كه براى داورى با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال ، و حق را به صاحبان آن نرساند،و آن كس كه سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را ضايع مى كند لياقت رهبرى ندارد زيرا كه امّت اسلامى را به هلاكت مى كشاند.
(54)

عناوين ويژگى هاى حاكم اسلامى در خطبه 131
1 - حفظ نواميس مردم ... لاينبغى ... على الفروج خ 131/5
2 - پاسدارى از خون ... لاينبغى ... و الدّماء خ 131/5
3 - پاسدارى بيت المال ... لاينبغى ... والمغانم خ 131/5
4 - اجراى احكام الهى ... لاينبغى ... والاحكام خ 131/5
5 - پرهيز از بُخل ... وامامة المسلمين البخيل خ 131/5
6 - دورى از جهل ... ولا الجاهل خ 131/6
7 - عدم تعدّى به حقوق ... ولاالجافى خ 131/6
8 - پرهيز از حيف و ميل ... ولا الحائف للدّول خ 131/6
9 - پرهيز از تبعيض ... فيتّخذ قوما دون قوم خ 131/6
10 - پرهيز از رشوه خوارى ... ولا المرتشى خ 131/7
11 - عمل به سنّت ... ولا المعطّل للسّنة خ 131/7

كه در بيان ويژگى ها به شرائط رهبرى نيز اشاره فرمود مانند:
امام على عليه السلام در خطبه 136 ضمن اعلام روش هاى برخورد با انحرافات و ظلم و ستم ويژگيهاى حاكم اسلامى را اينگونه بيان مى دارد.
لَم تَكُن بَيعَتُكُم إِيَّايَ فَلتَةً، وَلَيسَ اءَمرِي وَاءَمرُكُم وَاحِدا. إِنِّي اءُرِيدُكُم لِلّهِ وَاءَنتُم تُرِيدُونَنِى لاَِنفُسِكُم .
اءَيُّهَا النَّاسُ، اءَعِينُونِى عَلَى اءَنفُسِكُم ، وَايمُ اللّهِ لاَُنصِفَنَّ المَظلُومَ مِن ظَالِمِهِ، وَلاقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى اءُورِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وَإِن كَانَ كَارِها.


بيعت شما مردم با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و كار من و شما يكسان نيست ، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهيد.
اى مردم براى اصلاح خودتان مرا يارى كنيد، به خدا سوگند! كه داد ستمديده را از ظالم ستمگر بستانم ، و مهار ستمگر را بگيرم و به آبشخور حق وارد سازم گر چه تمايل نداشته باشد.
(55)

عناوين ويژگى هاى حاكم اسلامى در خطبه 136
1 - خداگرائى در پذيرش حكومت ... إ نّى اءريدكم للّه خ 136/1
2 - اصلاح مردم ... اعينونى على انفسكم خ 136/2
3 - دفاع از مظلوم ... لا نصفنّ المظلوم من ظالمه خ 136/2
4 - مبارزه با ستمگران ... و لا قودنّ الظّالم بخزامته خ 136/2
5 - اجراى عدالت بر ستمگران ... اءورده مَنهَلَ الحَقّ خ 136/2
6 - حق گرائى (خداگرائى ) ... انّى اءريدكم للّه خ 136/1
7 - قاطعيّت $اءيمُ اللّه لا نصفنّ المظلوم خ 136/2
8 - حمايت از مظلوم ... لا نصفنّ المظلوم من ظالمه خ 136/2
9 - مبارزه با ظلم و ظالم ... لاقودنّ الظّالم بخزامته خ 136/2
10 - اجراى حق در جامعه ... حتّى اءورده منهل الحقّ خ 136/2
وليس امرى وامركم واحدا خ 136/1
الف - پذيرش بيعت براى خدا ... انّى اءريدكم للّهِ خ 136/1
ب - بيعت براى منافع ... انتم تريدوننى لا نفسكم خ 136/1

و نسبت به ضرورت ويژگى ها براى حاكم اسلامى ، آگاهانه اظهار نظر مى كند كه :
آنانكه شرائط و ويژگى هاى حاكم اسلامى را ندارند.
هرگز نبايد در پُست رهبرى اسلام قرار گيرند و به عنوان رهبران جامعه اسلامى مطرح شوند.
اهمّيت شرائط و ويژگى هاى رهبرى از ديدگاه امام عليه السلام چنان والا و ارزشمند و با اهميّت است كه فلسفه حكومت اسلامى و علل پذيرش امامت را در ويژگى ها خلاصه مى كند.
در نامه 62 مى فرمايد:
وَلَكِنَّنِى آسَى اءَن يَلِيَ اءَمرَ هذِهِ الاُْمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَفُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللّهِ دُوَلا، وَعِبَادَهُ خَوَلا، وَالصَّالِحِينَ حَربا، وَالفَاسِقِينَ حِزبا، فَإِنَّ مِنهُمُ الَّذِى قَد شَرِبَ فِيكُمُ الحَرَامَ، وَجُلِدَ حَدّا فِى الاِْسْلاَ مِ، وَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الاِْسْلاَ مِ الرَّضَائِخُ.
فَلَو لاَ ذلِكَ مَا اءَكثَرتُ تَاءلِيبَكُم وَتَاءنِيبَكُم ، وَجَمعَكُم وَتَح رِيضَكُم ، وَلَتَرَكتُكُم إِذ اءَبَيتُم وَوَنَيتُم .


لكن از اين اندوهناكم كه بيخردان ، و تبهكاران اين امّت حكومت را به دست آورند،
آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگى كشند، با نيكوكاران در جنگ ،
و با فاسقان همراه باشند،
زيرا از آنان كسى در ميان شماست كه شراب نوشيد و حد بر او جارى شد، و كسى كه اسلام را نپذيرفت امّا بناحق بخشش هايى به او عطا گرديد.
اگر اينگونه حوادث نبود شما را برنمى انگيختم ، و سرزنشتان نمى كردم ،
و شما را به گردآورى تشويق نمى نمودم ، و آنگاه كه سرباز مى زديد رهاتان مى كردم .
(56)

دوّم - طرد حاكمان دروغين
از ديدگاه امام على عليه السلام هركس شرائط و ويژگى هاى تعيين شده در وحى الهى براى امامت و رهبرى را ندارد نمى تواند حاكم اسلامى باشد، كه در طرد معاويه در نامه 10 نهج البلاغه به همين مسئله مهمّ اشاره مى فرمايد:
وَكَيفَ اءَنتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَت عَنكَ جَلاَبِيبُ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن دُنيَا قَد تَبَهَّجَت بِزِينَتِهَا، وَخَدَعَت بِلَذَّتِهَا. دَعَتكَ فَاءَجَبتَهَا، وَقَادَتكَ فَاتَّبَعتَهَا، وَاءَمَرَتكَ فَاءَطَعتَهَا.
وَإِنَّهُ يُوشِكُ اءَن يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنجِيكَ مِنهُ مِجَنُّ، فَاقعَس عَن هذَا الاَْمْرِ، وَخُذْ اءُهْبَةَ الْحِسَابِ، وَشَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ، وَلاَ تُمَكِّنِ الغُوَاةَ مِن سَمعِكَ، وَإِلا تَفعَل اءُعلِمكَ مَا اءَغفَلتَ مِن نَفسِكَ، فَإِنَّكَ مُترَفٌ قَد اءَخَذَ الشَّيطَانُ مِنكَ مَاءخَذَهُ، وَبَلَغَ فِيكَ اءَمَلَهُ، وَجَرَى مِنكَ مَجرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ.
وَمَتَى كُنتُم يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلاَةَ اءَمرِ الاُْمَّةِ؟
بِغَيرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَنَعُوذُ بِاللّهِ مِن لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ. وَاءُحَذِّرُكَ اءَن تَكُونَ مُتََمادِيا فِى غِرَّةِ الاُْمْنِيَّةِ، مُختَلِفَ العَلاَنِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ.


چه خواهى كرد، آنگاه كه جامه هاى رنگين تو كنار رود؟ كه به زيبائى هاى دنيا زينت شده بود، دنيا تو را با خوشى هاى خود فريب داده ، و به دعوت آن پاسخ داده اى ، فرمانت داد و اطاعت كردى ، همانا به زودى تو را وارد ميدان خطرناكى مى كند كه هيچ سپر نگهدارنده اى نجاتت نمى دهد.
اى معاويه از اين كار دست بكش ، و آماده حساب باش ، و آماده حوادثى باش كه به سراغ تو مى آيد، به گمراهان فرومايه ، گوش مسپار، اگر چنين نكنى به تو اعلام مى دارم كه در غفلت زدگى قرار گرفته اى ، همانا تو نازپرورده اى مى باشى كه شيطان بر تو حكومت مى كند، و با تو به آرزوهايش مى رسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد.
معاويه ! از چه زمانى شما زمامداران امّت و فرماندهان ملّت بوديد؟ نه سابقه درخشانى در دين ، و نه شرافت والايى در خانواده داريد، پناه به خدا مى برم از گرفتار شدن به دشمنى هاى ريشه دار، تو را مى ترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنى ، و آشكار و نهانت يكسان نباشد.(57)


علل طرد معاويه از حكومت اسلامى در نامه 10
1 - فرو رفته در زينت ها ... قد تبهّجت بزينتها نامه 10/1
2 - فريب خورده لذّت ها ... و خدعت بلذّتها نامه 10/1
3 - پاسخ دهنده به دعوت دنيا ... دعتك فاجبتها نامه 10/1
4 - مطيع دنيا ... وقادتك فاتّبعتها نامه 10/2
5 - غفلت زده ... ما اغفلت من نفسك نامه 10/3
6 - رفاه زده ... فانّك مترف نامه 10/3
7 - شيطان زده ... اخذ الشّيطان منك ماءخذه نامه 10/4- 3
8 - تحت تسلّط شيطان ... وبلغ فيك امله نامه 10/4
9 - عدم لياقت رهبرى ... متى كنتم ... ساسة الرّعيّة نامه 10/5
10 - عدم سابقه در اسلام ... بغير قدم سابق نامه 10/5
11 - دور از شخصيّت ... ولا شرف باسق نامه 10/5
12 - اسير آرزوها ... متماديا فى غرّة الا منيّة نامه 10/6
13 - منافق بودن ... مختلف العلانية والسّريرة نامه 10/6
14 - جنگ طلب ... وقد دعوت الى الحرب نامه 10/7
15 - كوردل ... لتعلم ايّنا المرين على قلبه نامه 10/7
16 - ناآگاه به واقعيّت ها ... و المغطّى على بصره نامه 10/8
17 - پذيرش دين با اكراه ... ودخلتم فيه مكرهين نامه 10/9
18 - خونخواهى دروغين ... ثائرا بدم عثمان نامه 10/10
19 - قاتل واقعى عثمان ... ولقد علمت حيث وقع نامه 10/10

امام على عليه السلام در طرد و نقد حكومت سه نفر گذشته نيز به ويژگى هاى حاكم اسلامى توجّه دارد و رفتار و شيوه هاى حكومتى آنان را به ويژگى هاى اسلامى بررسى مى فرمايد.
- 1 نفى ويژگى ها در ابابكر
امام على عليه السلام در خطبه 3 نهج البلاغه نسبت به نفى ويژگى هاى حاكم اسلامى در ابابكر فرمود :
اءَمَا وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ لِيَعلَمُ اءَنَّ مَحَلِّى مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا.
يَنحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَلا يَرقَى إ لَيَّ الطَّيرُ؛ فَسَدَلتُ دُونَهَا ثَوبا، وَطَوَيتُ عَنهَا كَشحا، وَطَفِقتُ اءَرتَئِى بَينَ اءَن اءَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، اءَو اءَصبِرَ عَلَى طَخيَةٍ عَميَاءَ، يَهرَمُ فِيهَا الكَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكدَحُ فِيهَا مُؤ مِنٌ حَتَّى يَلقَى رَبَّهُ!
فَرَاءَيتُ اءَنَّ الصَّبرَ عَلَى هَاتَا اءَحجَى ، فَصَبَرتُ وَفِى العَينِ قَذًى ، وَفِى الحَلقِ شَجا، اءَرَى تُرَاثِى نَهبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَاءَدلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعدَهُ.
ثم تمثل بقول الا عشى :
شَتَّانَ مَا يَومِى عَلَى كُورِهَا
وَيَومُ حَيَّانَ اءَخِى جَابِرِ
فَيَا عَجَبا!! بَينَا هُوَ يَستَقِيلُهَا فِى حَيَاتِهِ إ ذ عَقَدَهَا لاَِّخَرَ بَعدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرعَيهَا!
-

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسياب حركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بُلَنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت ، رها كرده ، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم ، و در اين انديشه بودم ، كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم ؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم ؟ كه پيران را فرسوده ، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست ، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم ، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!.
تااينكه خليفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.
(سپس امام مَثَلى را با شِعرى از اءَعشى عنوان كرد)
مرا با برادر جابرحيّان چه شباهتى است ؟
من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!
شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرمند گرديدند.(58)


علل عدم لياقت ابابكر براى تصدّى رهبرى
1 - آغازگر غصب خلافت ... واللّه لقد تقمصها خ 3 / 1
2 - خيانت آگاهانه ... انه ليعلم ان محلى خ 3 / 1
3 - آغازگر انحراف ... لقد تقمَّصها خ 3 / 1