الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دوم
( امام على (ع ) و مسائل سياسى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱ -


سر آغاز
نوشتار نورانى و مبارك و ارزشمندى كه در پيش روى داريد، تنها برخى از الگوهاى رفتارى آن يگانه بشريّت ، باب علم نبىّ، پدر بزرگوار امامان معصوم عليهم السلام ، تنها مدافع پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساى هجرت ، و جنگ ها و يورش هاى پياپى قريش ، و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان ، اوّل حافظ و جامع قرآن ، و قرآن مجسّم ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است . كه همواره با قرآن بود، و با قرآن زيست و از قرآن گفت ، و تا بهشت جاويدان ، در كنار چشمه كوثر و پيامبر صلى الله عليه و آله ، وحدتشان جاودانه است .
مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است ، نورانى است ، نورِ نور است ، و عطرآگين از جذبه هاى عرفانى وشناخت و حضور است ، كه با نام هاى مبارك زير، در آسمان پُر ستاره انديشه ها خواهد درخشيد مانند:
1 - امام على عليه السلام و اخلاق اسلامى
الف - اخلاق فردى
ب - اخلاق اجتماعى
ج - آئين همسردارى
2 - امام على عليه السلام و مسائل سياسى
3 - امام على عليه السلام و اقتصاد
الف - كار و توليد
ب - انفاق و ايثارگرى
ج - عمران و آبادى
د - كشاورزى و باغدارى
4 - امام على عليه السلام و امور نظامى
الف - اخلاق نظامى
ب - امور دفاعى و مبارزاتى
5 - امام على عليه السلام و مباحث اطّلاعاتى و امنيتّى
6 - امام على عليه السلام و علم و هنر
الف - مسائل آموزشى و هنرى
ب - مسائل علمى و فرهنگى
7 - امام على عليه السلام و مديريّت
8 - امام على عليه السلام و امور قضائى
الف - امور قضائى
ب - مسائل جزائى و كيفرى
9 - امام على عليه السلام و مباحث اعتقادى
10 - امام على عليه السلام و مسائل حقوقى
11 - امام على عليه السلام و نظارت مردمى (امر به معروف و نهى منكر)
12 - امام على عليه السلام و مباحث معنوى و عبادى
13 - امام على عليه السلام و مباحث تربيتى
14 - امام على عليه السلام و مسائل بهداشت و درمان
15 - امام على عليه السلام و تفريحات سالم
الف - تفريحات سالم
ب - تجمّل و زيبائى
مطالب و مباحث هميشه نورانى مباحث ياد شده ، از نظر كاربردى مهّم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاى الگوئى امام على عليه السلام نيز خبر مى دهند،
تنها داراى جذبه قال نيست كه دربردارنده جلوه هاى حال نيز مى باشد.
دانه هاى انگشت شمارى از صدف ها و مرواريد هاى هميشه درخشنده درياى علوم نَبَوى است از رهنمودها وراهنمائيهاى جاودانه عَلَوى است از محضر حقّ و حقيقت است و از زلال و جوشش هميشه جارى واقعيّت هاست كه تنها نمونه هائى اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مى يابيد و با مطالعه مطالب نورانى آن ،از چشمه زلال ولايت مى نوشيدكه هر روز با شناسائى منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است .(1)
و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا:
چراغ روشنگر راه قصّه پردازان و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه هاو حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامى باشد، تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نورانى كنيم .
كه رسول گرامى اسلام فرمود:
نَوِّروُا مَجالِسَكُم بِذِكرِ عَلِىّ بنِ اَبى طالِب
(جلسات خود را با نام و ياد على عليه السلام نورانى كنيد)

با كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام حقيقتِ چگونه بودن ؟! براى ما روشن مى شود
و آنگاه چگونه زندگى كردن ؟! نيز مشخص خواهد شد.
پيروى از امام على عليه السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصوم الهى ،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى و سياسى موجود كشف كنيم كه :
امام على عليه السلام چگونه بود؟
آنگاه بدانيم كه :
چگونه بايد باشيم
زيرا خود فرمود:
اَيُّهَا النّاسُ اِنّى وَاللّهِ ما اءَحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ اِلاّ وَ اءَسبِقُكُم الَيهَا، وَ لا اءَنهاكُم عَن مَعصِيَةٍ اِلاّ وَاءَتَناهى قبلَكُم عَنها(2)

(اى مردم ! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده اى تشويق نمى كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشى مى گيرم ، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه پيش از نهى كردن ، خود آن را ترك كرده ام )

پس توجه به الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام براى مبارزان و دلاورانى كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى ، در صلح و سازندگى ، در جنگ و ستيز با دشمن ، در خودسازى و جامعه سازى و در همه جا بدنبال الگوهاى كامل روانند، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام رحمه الله بجوشند، و در همسوئى با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند
و به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود :
اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند (3)
و اميدواريم كه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام آغاز مباركى باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى ديگر معصومين عليهم السلام بيانجامد.
در اينجا توجّه به چند تذكّر اءساسى لازم است .
اوّل - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان
رفتارهاى امام على عليه السلام برخى اختصاصى و بعضى عمومى است ، كه بايد در ارزيابى الگوهاى رفتارى دقّت شود.
گاهى عملى يا رفتارى را حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در شرائط زمانى و مكانى خاصّى انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابى است ، و الزامى ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردى امام على عليه السلام نمونه هاى روشنى را جمع آورى كرده ايم ، و ديگر امامان معصوم عليه السلام نيز توضيح داده اند كه :
شكل و جنس لباس حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم ، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت .
يعنى عُنصر زمان و مكان ، در كيفيّت ها تاءثير بسزائى دارد.
پس اگر الگوهاى رفتارى ، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائى ندارد و از نظر كاربُردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست ، مانند:
- غذاهاى ساده اى كه امام على عليه السلام ميل مى فرمود، در صورتى كه فرزندان و همسران او از غذاهاى بهترى استفاده مى كردند.
- لباس هاى پشمى و ساده اى كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى پوشيد، امّا ضرورتى نداشت كه ديگر امامان معصوم عليهم السلام بپوشند.
- در برخى از مواقع ، امام على عليه السلام با پاى برهنه راه مى رفت ، كه در زمان هاى ديگر قابل پياده شدن نبود.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خود نيز تذكّر داد كه :
لَن تَقدِروُنَ عَلى ذلِك وَلكِن اَعينوُنى بِوَرَعٍ وَاجتَهاد
( شما نمى توانيد همانند من زندگى كنيد، لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبى ها مرا يارى دهيد) (4)

وقتى عاصم بن زياد، لباس پشمى پوشيد و به كوه ها مى رفت و دست از زندگى شُست و تنها عبادت مى كرد، امام على عليه السلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگى مى كنى ؟
عاصم بن زياد در جواب گفت :
قَالَ: يَا اءَمِيرَ المُؤ مِنِينَ، هذَا اءَنتَ فِى خُشُونَةِ مَلبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَاءكَلِكَ!

(عاصم گفت ، اى اميرمؤ منان ، پس چرا تو با اين لباس خشن ، و آن غذاى ناگوار بسر مى برى ؟)

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
قَالَ: وَيحَكَ، إِنِّى لَستُ كَاءَنتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى اءَئِمَّةِ العَدلِ اءَن يُقَدِّرُوا اءَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيلاَ يَتَبَيَّغَ بِالفَقِيرِ فَقرُهُ!(5)

واى بر تو، من همانند تو نيستم ، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

دوّم - اقسام الگوهاى رفتارى
بعضى از رفتارهاى امام على عليه السلام زمان ومكان نمى شناسد، و همواره براى الگوپذيرى ارزشمند است ، مانند:
1 - ترويج فرهنگ نماز
2 - اهميّت دادن به نماز اوّل وقت
3 - ترويج فرهنگ اذان
4 - توجّه فراوان به باز سازى ، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد
5 - شهادت طلبى و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا
6 - حمايت از مظلوم و...
زيرا طبيعى است كه كيفيّت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى در حال دگرگونى است .
گرچه اصول منطقى همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى ، خودكفائى ، ساده پوشى ارزشمند است ، امّا در هر جامعه اى چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّت ها و اصول منطقى الگوهاى رفتارى ثابت ، و كيفيّت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارى متغيّر و در حال دگرگونى است .
(مجموعه الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام )
ضرورت ها
1 - سياست از ديدگاه امام على عليه السلام
2 - حكومت از ديدگاه نهج البلاغه
3 - ويژگى هاى حاكم اسلامى
1 - تعريف سياست
2 - تغمه هاى جدائى
3 - ويژگى هاى سياست توحيدى
4 - نقش كاربردى سياست امام عليه السلام
مى پرسند :
آيا دين و سياست يكى است ؟
آيا اصول و مبانى سياست در نهج البلاغه وجود دارد؟
و مباحث سياسى نهج البلاغه كدامند ؟
براى پاسخ دادن به پرسش هاى يادشده ابتدا بايد سياست و مسائل سياسى را تعريف كنيم و آنگاه به ارزيابى دين و هدفدارى آن پرداخته بدانيم كه ؛
دين و سياست يكى مى باشند يا از يكديگر جدا هستند.
اوّل - تعريف سياست
در فرهنگ نامه ها، و كتب و مقالاتى كه به سياست و علوم سياسى اختصاص دارد سياست و مسائل سياسى را اينگونه تعريف و توضيح داده اند كه شامل مسائل پيرامون ؛
روابط فرد با فرد
روابط فرد با جمع و جامعه
روابط جمع با جمع و جامعه
روابط متقابل دولت و مردم ، مردم و دولت
روابط متقابل دولت با دولت ها (برون مرزى )
خواهد شد.
سياست و مسائل سياسى به روابط اجتماعى انسان ها وابسته است .
هر كتابى كه به امور اجتماعى انسان ها اختصاص داشته باشد كتابى سياسى است .
هر قانونى ، هر دستورالعملى كه به روابط اجتماعى انسانها بپردازد سياسى است .
سياست و امور سياسى به كيفيّت اداره زندگى مجتمع هاى انسانى در بخش هاى مديريّت نظامى ، مديريّت اجتماعى ، مديريّت اقتصادى ، مديريّت علمى و بهداشتى و... ارتباط دارد؛
كه همه اديان الهى به امور يادشده مى پرداختند و به اداره امور اجتماعى ملّت ها توجه داشتند.
حضرت موسى عليه السلام يا حضرت ابراهيم پيامبر عليه السلام و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با انواع تلاش ها و مجاهدت ها:
با رژيم هاى اسبتدادگر مبارزه مى كردند، كارى سياسى بود.
رژيم طاغوتى را سرنگون كردند، كارى سياسى بود.
رژيم الهى و عادلانه را استقرار مى بخشيدند، كارى سياسى بود.
تشكيل دولت مى دادند، و اُمَّتى را به وجود مى آوردند و تدوين قانون داشتند، كارى سياسى بود.
و پس از پيروزى در اجراى عدالت اقتصادى و عدالت اجتماعى مى كوشيدند و با فساد و فسادگر مبارزه مى كردند، و به كار و توليد و سازندگى مى پرداختند و مشكلات نظامى و اقتصادى و بهداشتى مردم را برطرف مى كردند، كارى سياسى بود.
خود در راءس امور اجتماعى قرار داشتند، رهبرى مردم را بر عهده مى گرفتند جنگ و صلح را مى گذراندند، جامعه را به سوى كمال و تكامل هدايت مى كردند كارى سياسى بود.
اگر آيات قرآن كريم نسبت به آغاز مبارزات حضرت موسى يا عيسى يا ابراهيم پيامبر عليهم السلام تا پايان مراحل تشكيل دولت و ملّت ، استخراج و سازماندهى شود متوجّه خواهيم شد كه كار و مبارزه سياسى پيامبران الهى داراى چه ويژگى هاى ارزشمند سياسى بود كه انواع مديريّت ها را سامان بخشيدند، و با انواع ظلم و نابرابرى ها مبارزه كردند.
كتاب نهج البلاغه گرچه كتاب اخلاق است ،
كتاب معنويّت است ،
كتاب دل است ،
كتاب نيايش و راز و نياز است .
امّا در همين محورهاى يادشده خلاصه نمى شود كه نهج البلاغه كتاب سياست است زيرا اكثر خطبه ها و تمام نامه ها و برخى از حكمت هاى آن در دوران 5 سال حكومت امام على عليه السلام پديد آمده است .
در اين كتاب نورانى انواع دستورالعمل هاى نظامى ، اقتصادى ، علمى ، اجتماعى ، بهداشتى وجود دارد كه تمامى آن سياست است و به امور سياسى اختصاص دارد.
در خطبه ها :
به بازسازى دل ها،
به استقرار نظم اجتماعى ، به اصلاح جامعه
به روش هاى دفاع به شيوه هاى جهاد و پيكار،
به كار و توليد و سازندگى
به برقرارى عدالت اجتماعى و اقتصادى مى پردازد كه سياسى است .
و در نامه ها :
به معيارهاى گزينش كارگزاران فرماندهان ، فرمانداران و استانداران و علل عزل و نصب فرمانداران
به روش هاى دفاع و پيكار به شيوه هاى استقرار عدالت و اجراى حقوق فرد و جامعه ، و استقرار نظم و قانون توجّه دارد كه تمامى آن سياسى است .
آيا باز هم مى شود گفت : دين از سياست جداست ؟
و قرآن كارى به مسائل سياسى ندارد؟
و نهج البلاغه را مى شود از مباحث و مسائل سياسى جدا كرد؟
با توجه به واقعيت هاى يادشده بايد كلمات نورانى آية اللّه مدرّس شهيد را زمزمه كرد كه فرمود:
سياست ما عين ديانت ما، و سياست ما عين ديانت ماست

دوم - نغمه هاى جدائى
اگر دين و سياست يكى است و ديانت بدون سياست امكان ندارد و سياست بدون ديانت مفهومى نخواهد داشت مى پرسند،
چرا برخى نغمه جدائى ساز مى كنند،
و با مطرح كردن سكولاريسم (6) جدائى دين از سياست مى خواهند بگويند كه دين از سياست جداست ، و رهبران روحانى نبايد در مسائل سياسى دخالت كنند؟
در پاسخ به اين دسته از سئوالات بايد زمينه هاى پيدايش تفكّر جدائى يا جداسازى دين از سياست را باز شناخت كه چرا و در كجا اينگونه از تفكّرات پديد آمد.
در اروپا و غرب آنگاه كه كليسا و روحانيون كليسا با علم و تئورى هاى علمى به جنگ و ستيز برخاستند،
و در طول 7 قرن هزاران دانشمند نوآور را سوزاندند يا كشتند يا محاكمه كردند،
و دوران تفتيش عقائد و انگيزيسيون را سامان دادند، ضربه هاى جدّى بر دين در اروپا وارد شد و سرانجام با پيروزى محافل علمى بر مذهب و كليسا، همه از دين فاصله گرفتند، مردم لائيك شدند، و ساختار حكومت به سكولاريسم ختم شد.
اين جدائى و فاصله گرفتن به برخوردهاى غير انسانى ، روحانيون كليسا ارتباط دارد.
هم مسيحيّت يك دين نَسخ شده بود كه توسط مدّعيان آن مسخ و تحريف شد و نتوانست به نيازهاى انسان در غرب و اروپا پاسخ دهد،
و هم يك دين كامل الهى چونان اسلام در اروپا و غرب حضور نداشت تا نغمه هاى جدائى را پاسخ مناسب دهد.
ادّعاى جدائى دين از سياست ، به جوامع لائيك و حكومت هاى سكولار اختصاص دارد كه از دين و كليسا فاصله گرفتند، اين شعار دروغين در كشورهاى اسلامى جايگاهى ندارد، زيرا :
اسلام با علم و علوم جنگى ندارد.
اسلام مشوّق علم و علوم و پديد آمدن فرضيّه ها و كاوش هاى علمى است و آن را عبادت مى شمارد و والاترين ارزش ها را براى عالم قائل است .
اسلام زمينه هاى پيدايش علوم و فنون را فراهم مى آورد.
اسلام عامل اصلى شكوفائى علمى ، اختراعات ، اكتشافات و تحولات علمى است ، كه مولوى مى گويد:
پس طبيبان از سليمان ز آن گيا
عالم و دانا شدندى مقتدى
تا كتب هاى طبيبى ساختند
جسم را از رنج مى پرداختند
اين نجوم و طبّ وحى انبياست
عقل و حس را سوى بى سوره كجاست
عقل جز وى عقل استخراج نيست
جز پذيراى فن و محتاج نيست
قابل تعليم و فهمست اين خرد
ليك صاحب وحى تعليمش دهد
جمله حرفتها يقين از وحى بود
اوّل او ليك عقل آنرا فزود
هيچ حرفت را ببين كين عقل ما
تاند او آموختن بى اوستا
گرچه اندر مكر موى اشكاف بد
هيچ پيشه رام بى استا نشد
دانش پيشه ازين عقل اربدى
پيشه بى اوستا حاصل شدى (7)
وقتى اسلام عامل پيدايش علوم است ،
و در مسائل و مباحث سياسى نيز حرف اوّل و آخر را مى زند،
و شيوه ها و طرح هاى اجتماعى آن در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى كاربُردى و قابل اجراست ،
همه آن را مى پذيرند و بكار مى گيرند.
نه دين از سياست و مسائل سياسى جداست ؛
و نه سياست بدون دين قابل اجراست .
امام على عليه السلام اين حقيقت روشن را در خطبه 3 نهج البلاغه اينگونه بيان مى فرمايد:
اءَمَا وَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ، وَبَرَاءَ النَّسَمَةَ، لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ، وَقِيَامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَمَا اءَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَمَاءِ اءَلا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلاَ سَغَبِ مَظلُومٍ، لالقَيتُ حَبلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَلَسَقَيتُ آخِرَهَا بِكَاءسِ اءَوَّلِهَا، وَلالفَيتُم دُنيَاكُم هذِهِ اءَزهَدَ عِندِى مِن عَفطَةِ عَنزٍ!

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران ، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران ، و گرسنگى مظلومان ، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رها مى نمودم ، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم ، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تراست .

امام على عليه السلام در خطبه 119 مسئوليّت هاى دينى و سياسى را با بيان هشدار دهنده اى اينگونه مطرح فرمود كه :
وَلاَ يَنبَغِى لِى اءَن اءَدَعَ الجُندَ وَالمِصرَ وَبَيتَ المَالِ وَجِبَايَةَ الاَْرْضِ، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَالنَّظَرَ فِى حُقُوقِ المُطَالِبِينَ، ثُمَّ اءَخرُجَ فِى كَتِيبَةٍ اءَتبَعُ اءُخرَى ، اءَتَقَلقَلُ تَقَلقُلَ القِدحِ فِى الجَفِيرِ الفَارِغِ.
وَإِنَّمَا اءَنَا قُطبُ الرَّحَا، تَدُورُ عَلَيَّ وَاءَنَا بِمَكَانِي ، فَإِذَا فَارَقتُهُ استَحَارَ مَدَارُهَا، وَاضطَرَبَ ثِفَالُهَا.
هذَا لَعَمرُ اللّهِ الرَّاءيُ السُّوءُ.
وَاللّهِ لَولاَ رَجَائِى الشَّهَادَةَ عِندَ لِقَائِى العَدُوَّ - وَلَو قَدحُمَّ لِى لِقَاؤُهُ - لَقَرَّبتُ رِكَابِى ثُمَّ شَخَصتُ عَنكُم فَلاَاءَطلُبُكُم مَا اختَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ؛ طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ، حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ.
إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِى كَثرَةِ عَدَدِكُم مَعَ قِلَّةِ اجتَِماعِ قُلُوبِكُم . لَقَدحَمَل تُكُم عَلَى الطَّرِيقِ الوَاضِحِ الَّتِى لاَ يَهلِكُ عَلَيهَا إِلا هَالِكٌ، مَنِ استَقَامَ فَإِلَى الجَنَّةِ، وَمَن زَلَّ فَإِلَى النَّارِ!


و براى من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان ، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم ، آنگاه با دسته اى بيرون روم ، و به دنبال دسته اى به راه افتم ، و چونان تير نتراشيده در جعبه اى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم .
من چونان سنگ آسياب ، بايد بر محور خود استوار بمانم ، و همه امور كشور، پيرامون من و به وسيله من بگردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد.
به حق خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است .
به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم ، پاى در ركاب كرده از ميان شما مى رفتم ، و شما را نمى طلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مى وزد زيرا شما بسيار طعنه زن ، عيب جو، رويگردان از حق ، و پر مكر و حيله ايد.
مادام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان ، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.(8)


سوم - ويژگى هاى سياست توحيدى
پس از آنكه واقعيّتِ سياسى بودن دين به اثبات رسيد مى پرسند،
سياست مذهبى با سياست هاى غربى و شرقى ، و ديگر مباحث سياسى روز چه تفاوت هايى دارد؟
و كدامين واقعى و زلال حقيقت است كه بايد به آن عمل كرد و آن را باور داشت ؟
اگر پژوهشگران علوم سياسى ، مباحث سياسى قرآن و نهج البلاغه را بخوبى ارزيابى كنند متوجّه خواهند شد كه مبانى نظرى و اصول سياست در اسلام ، تمام والائى و جاذبه هاى مسائل سياسى دنيا را دارد با اين فرق كه ويژگى هاى موجود در اصول سياسى اسلام را در ديگر سياست هاى غرب و شرق نمى توان يافت كه به برخى از آنها اشاره مى شود، مانند :
1 - توحيدى بودن
اصول و مبانى سياست در شرق و غرب را انسان ها مى نويسند، و دستورالعمل هاى سياسى تراوشات مغز انسان است كه :
انسان بر انسان حاكم است .
و مسائل سياسى در اختيار سياستمداران است .
هم انسان اسير سياست است و هم سياست اسير انسان .


كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 50 به اين حقيقت تلخ اشاره فرمود:
إِنَّمَا بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اءَهوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَاءَحكَامٌ تُبتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللّهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيهَا رِجَالٌ رِجَالا، عَلَى غَيرِ دِينِ اللّهِ.
فَلَو اءَنَّ البَاطِلَ خَلَصَ مِن مِزَاجِ الحَقِّ لَم يَخفَ عَلَى المُرتَادِينَ؛ وَلَو اءَنَّ الحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ البَاطِلِ، انقَطَعَت عَنهُ اءَلسُنُ المُعَانِدِينَ.
وَلكِن يُؤ خَذُ مِن هذَا ضِغثٌ، وَمِن هذَا ضِغثٌ، فَيُمزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَستَولِى الشَّيطَانُ عَلَى اءَولِيَائِهِ، وَيَنجُو الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى .(9)


علل پيدايش فتنه ها
همواره آغاز پديد آمدن فتنه ها، هواپرستى ، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است ، نوآورى هايى كه قرآن با آن مخالف است ، و گروهى [با دو انحراف ياد شده ] بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست .
پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد، بر طالبان حق پوشيده نمى ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى گشت زبان دشمنان قطع مى گرديد.
امّا قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند، آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت .
(10)

در اينگونه از نظام هاى سياسى ، انسان بر انسان حاكم است ،
و آزادى به معناى واقعى اسير انسان هاى حاكم خواهد بود،
گرچه شعار آزادى و دموكراسى فراوان سر مى دهند.
امّا در اءديان الهى و اسلام و از ديدگاه نهج البلاغه ، مباحث و مسائل سياسى ، و دستورالعمل هاى فردى و اجتماعى را خداى انسان آفرين مشخّص مى فرمايد كه به وسيله وحى و كُتُب آسمانى به انسان ها ابلاغ مى گردد.
در سياست توحيدى ، خدائى كه انسان را آفريد و او را تربيت كرد، با شناخت كامل كيفيّت اداره زندگى او را مشخّص ‍ مى كند، همه مسائل سياسى با واقعيّت ها و ضرورت ها انطباق دارد، حقِّ حق ، و زلال حقيقت است ، همواره راهگشا و جاودانه است و از نظر كاربردى قابل اجرا و تكامل آفرين است ؛
بنابر اين هم اروپا و غرب ، سياست و مباحث سياسى دارند و هم اسلام با سياست جدا نيست ، با اين فرق كه در اسلام سياست توحيدى است .
خداى انسان آفرين حكيمانه و با شناخت كامل مسائل سياسى را تعيين مى كند.
امّا در غرب انسان ها براى انسان ها خط و نشان مى كشند.
و بدون آنكه انسان را بشناسند يا انسان موجودى قابل شناخت براى انسان ها باشد،
بدون علم و آگاهى ، مسائل سياسى را مى نويسند كه هر روز در معرض زوال و كاستى است ،
همه متفكّران غرب و شرق اين حقيقت را باور دارند كه :
تا انسان را نشناسيم .
تا رواياى روح آدمى را كشف نكنيم .
نمى توانيم براى انسان دستورالعمل (كاتالوك ) زندگى فردى ، اجتماعى تدوين كنيم ،
آنها كه از دين و خدا فاصله گرفتند و در حكومت سكولار زندگى مى كنند مى گويند:
ما چاره اى نداريم و ناچار با عدم شناخت صحيح از انسان ، اصول و مبانى سياست او را تدوين مى كنيم .

كه اين ادّعا در كشورهاى اسلامى و در جوامع توحيدى بى اءساس است .
در تفكّر قرآن و نهج البلاغه خداى جهان آفرين ، انسان را آفريد و سود و زيان او را مشروحا بيان داشت و راه هاى كمال و تكامل او را در پرتو وحى روشن فرمود.
امام در نامه 53 خطاب به مالك اشتر (استاندار مصر) مى نويسد:
اءَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ، وَإِيثَارِ طَاعَتِهِ، وَاتِّبَاعِ مَا اءَمَرَ بِهِ فِى كِتَابِهِ: مِن فَرَائِضِهِ وَسُنَنِه ، الَّتِى لاَ يَسعَدُ اءَحَدٌ إِلا بِاتِّبَاعِهَا، وَلاَيَشقَى إِلا مَعَ جُحُودِهَا وَإِضَاعَتِهَا، وَاءَن يَنصُرَ اللّهَ سُبحَانَهُ بِقَلبِهِ وَيَدِهِ وَلِسَانِهِ؛ فَإِنَّهُ جَلَّ اسمُهُ، قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ، وَإِع زَازِ مَن اءَعَزَّهُ.
وَاءَمَرَهُ اءَن يَكسِرَ نَفسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَيَزَعَهَا عِندَ الجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفسَ اءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلا مَا رَحِمَ اللّهُ.
ثُمَّ اعلَم يَا مَالِكُ، اءَنِّى قَد وَجَّهتُكَ إِلَى بِلاَدٍ قَد جَرَت عَلَيهَا دُوَلٌ قَبلَكَ، مِن عَدلٍ وَجَورٍ، وَاءَنَّ النَّاسَ يَنظُرُونَ مِن اءُمُورِكَ فِى مِث لِ مَا كُنتَ تَنظُرُ فِيهِ مِن اءُمُورِ الوُلاَةِ قَبلَكَ، وَيَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنتَ تَقُولُ فِيهِم ، وَإِنَّمَا يُستَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجرِى اللّهُ لَهُم عَلَى اءَلسُنِ عِبَادِهِ.


ضرورت خودسازى
او را به ترس از خدا فرمان مى دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آن چه در كتاب خدا آمده ، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.
به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد.
و به او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه :
همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آن كه خدا رحمت آورد.(11)
پس اى مالك بدان ! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مى نگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى ، و درباره تو آن مى گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مى گويى ، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش ‍ جارى ساخت .


و آنگاه به فلسفه سياسى ، اجتماعى بعثت پيامبران آسمانى و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى پردازد و مى فرمايد :
وَاصطَفَى سُبحَانَهُ مِن وَلَدِهِ اءَنبِيَاءَ اءَخَذَ عَلَى الوَحيِ مِيثَاقَهُم ، وَعَلَى تَبلِيغِ الرِّسَالَةِ اءَمَانَتَهُم ، لَمَّا بَدَّلَ اءَكثَرُ خَلقِهِ عَهدَ اللّهِ إِلَيهِم فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَاتَّخَذُوا الاَْنْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَن مَعرِفَتِه ، وَاقتَطَعَتهُم عَن عِبَادَتِهِ،
فَبَعَثَ فِيهِم رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَيهِم اءَنبِيَاءَهُ، لِيَستَاءدُوهُم مِيثَاقَ فِطرَتِهِ، وَيُذَكِّرُوهُم مَنسِىَّ نِعمَتِهِ، وَيَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبلِيغِ، وَيُثِيرُوا لَهُم دَفَائِنَ العُقُولِ، وَيُرُوهُم آيَاتِ المَقدِرَةِ.
مِن سَقفٍ فَوقَهُم مَرفُوعٍ، وَمِهَادٍ تَحتَهُم مَوضُوعٍ، وَمَعَايِشَ تُحيِيهِم ، وَآجَالٍ تُفنِيهِم ، وَاءَوصَابٍ تُهرِمُهُم ، وَاءَحدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيهِم .
وَلَم يُخلِ اللّهُ سُبحَانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِي مُرسَلٍ، اءَو كِتَابٍ مُنزَلٍ، اءُو حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ، اءَو مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ:
رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِم قِلَّةُ عَدَدِهِم ، وَلاَكَثرَةُ المُكَذِّبِينَ لَهُم : مِن سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَن بَعدَهُ، اءَو غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَن قَبلَهُ: عَلَى ذلِكَ نَسَلَتِ القُرُونُ، وَمَضَتِ الدُّهُورُ، وَسَلَفَتِ الابَاءُ، وَخَلَفَتِ الاَْبْنَاءُ.
إ لَى اءَن بَعَثَ اللّهُ سُبحَانَهُ مُحَمَّدا رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لاِِنجَازِ عِدَتِهِ، وَإِتمَامِ نُبُوَّتِهِ، مَاءخُوذا عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ، مَشهُورَةً سِمَاتُهُ، كَرِيما مِيلادُهُ.
وَاءَهلُ الاَْرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَاءَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَينَ مُشَبِّهٍ لِلّهِ بِخَلقِهِ، اءَو مُلحِدٍ فِى اسمِهِ، اءَو مُشِيرٍ إ لَى غَيرِهِ.
فَهَدَاهُم بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ، وَاءَنقَذَهُم بِمَكانِهِ مِنَ الجَهَالَةِ.
ثُمَّ اختَارَ سُبحَانَهُ لُِمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله لِقَاءَهُ، وَرَضِيَ لَهُ مَا عِندَهُ، وَاءَكرَمَهُ عَن دَارِ الدُّنيَا، وَرَغِبَ بِهِ عَن مَقَامِ البَلوَى ، فَقَبَضَهُ إ لَيهِ كَرِيما صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ.


فلسفه بعثت پيامبران (نبوّت عامّه )
خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت ، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها.
بيشتر مردم ، پيمان خدا را ناديده انگاشتند، و حق پروردگار را نشاختند، و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت ، و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته هاى انسان ها رسولان خود را پى در پى اعزام كرد، تا وفادارى به پيمان فطرت (12) را از آنان باز جويند، و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند، و با ابلاغ احكام الهى ، حجّت را بر آنها تمام نمايند، و توانمنديهاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند، و نشانه هاى قدرت خدا را معرّفى كنند، مانند:
سقفِ بلند پايه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى ، و راه هاى مرگ و مردن ، و مشكلات و رنج هاى پيركننده ، و حوادث پى در پى ، كه همواره بر سر راه آدميان است .
خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى ، يا برهانى قاطع ، يا راهى استوار، رها نساخته است ، پيامبرانى كه با اَندك بودن ياران ، و فراوانى انكار كنندگان ، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند، بعضى از پيامبران ، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند، و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند، بدينگونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.

فلسفه بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله
تا اينكه خداى سبحان ، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت ، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران پيمان پذيرش نبّوت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت ، و تولّدش بر همه مبارك بود
روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده ، خواسته هاى گوناگون ، و روشهاى متفاوت بودند، عدّه اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده ، و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بُت ها نسبت مى دادند، و برخى به غير خدا اشاره مى كردند
پس خداى سبحان ، مردم را به وسيله محمد صلى الله عليه و آله از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد.
سپس ديدار خود را براى پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيد، و آن چه نزد خود داشت براى او پسنديد، و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت ، و از گرفتاريها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد. (13)


2- زيربنائى بودن ارزش ها
يكى ديگر از ويژگى هاى سياست اسلامى ، زيربنائى بودن ارزش ها در سياست توحيدى است
كه اين حقيقت نيز در سياست هاى غربى و شرقى راه ندارد.
سياست اسلامى ، سياست عَلَوى در نهج البلاغه ، با ارزش هاى اخلاقى پيوند ناگسستنى دارد.
اخلاق و ارزش هاى اخلاقى ، ايمان و خداگرائى ، تقوا و معادگرائى ، زيربناى سياست توحيدى است ،
در اين ديدگاه سياستمداران جامعه اسلامى ، پرهيزكاران مى باشند و پرهيزكاران و ارزش گراها، سياستمداران دلسوز جامعه اسلامى خواهند بود.
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به والاترين مدير سياسى خود در نامه 53 چنين دستور مى دهد:
فَليَكُن اءَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيكَ ذَخِيرَةُ العَمِلِ الصَّالِحِ، فَاملِك هَوَاكَ، وَشُحَّ بِنَف سِكَ عَمَّا لاَ يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الاِْنْصَافُ مِنْهَا فَيَما اءَحَبَّتْ اءَوْ كَرِهَتْ.
وَاءَشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَتَكُونَنَّ عَلَيهِم سَبُعا ضَارِيا تَغتَنِمُ اءَكلَهُم ، فَإِنَّهُم صِنفَانِ:
إِمَّا اءَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ، اءَو نَظِيرٌ لَكَ فِى الخَلقِ، يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، وَيُؤ تَى عَلَى اءَيدِيهِم فِى العَمدِ وَالخَطَاءِ، فَاءَعطِهِم مِن عَفوِكَ وَصَفحِكَ مِثلَ الَّذِى تُحِبُّ وَتَرضَى اءَن يُعطِيَكَ اللّهُ مِن عَفوِهِ وَصَفحِهِ.
فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، وَوَآلِى الاَْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلا كَ! وَقَدِ استَكفَاكَ اءَمرَهُم ، وَابتَلاَكَ بِهِم .


پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيارگير، و از آن چه حلال نيست خويشتن دارى كن ، زيرا بُخل ورزيدن به نفس خويش ، آن است كه در آن چه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است ، راه انصاف پيمايى .
اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم )
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده ، و با همه دوست و مهربان باش .
مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى ، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، يا علّت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته ، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد
همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است ، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده ، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است ،