الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد اوّل
( امام على (ع ) و اخلاق اسلامى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۷ -


امـّا چـنـد نـفـر پـس از بـازگـشـت لشـكـر اسـلام بـه مـديـنـه ، خـدمـت رسـول خـدا صلى الله عليه و آله رفته و خواستند نسبت به ازدواج امام على عليه السّلام اعـتـراض كـنـنـد، وقـتى اعتراض خود رامطرح كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله از آنها روى برگرداند و فرمود :
(على از من و من از على هستم ، و او ولىّ هر مؤ من و زن مؤ منه است .)
و بـه اعـتـراض كـنندگان فهماند كه عمل حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام هيچگونه ايرادى ندارد.(206)
3 ـ ازدواج در بصره پس از جنگ جمل
پـس از جـنـگ جـَمَل ، و استقرار آرامش در شهر بصره ، امام على عليه السّلام حدود هفتاد و دو روز در شـهـر بـصـره اقـامـت فـرمـود (طـبـق نـقـل نـاصـر خـسـرو(207) يـا 50 روز طـبـق نقل شعبى )(208)
و در ماه رجب با انتخاب عبداللّه بن عبّاس براى استاندارى بصره ، به سوى كوفه حركت كرد.
در اين مدّتى كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در شهر بصره بسر مى برد، با دختر مسعود نهلشى ، ازدواج كرد و در خانه او سكونت داشت .(209)
4 ـ عدالت با همسران
درست است كه تعدّد زوجات يكى از راه هاى جدّى مقابله با مفاسد اجتماعى است ، امّا شرائط و مقرّرات خاصّ خودش را دارد كه يكى از آنها عدالت رفتارى ، ميان همسران است ،
و قرآن كريم در اين مورد هشدار داده است كه اگر نمى توانى عدالت را رعايت كنى بايد به تعدّد زوجات روى نياورى . (210)
حـضـرت امـيرالمؤ منين على عليه السّلام چون همسران متعدّد داشت ، عدالت را دقيقا نسبت به هـمـسـران خـويـش رعايت مى كرد، هنگامى كه شبى نوبت يكى از همسران بود، حتّى وضوى خود را در خانه او مى گرفت .
يعنى عدالت رفتارى را حتّى در وضو گرفتن نيز رعايت مى فرمود.(211)
5 ـ مبارزه با خرافات در ازدواج
هـر چـه مـردم از فـرهـنـگ و اسـلام نـاب مـحـمـّدى صـلى الله عـليـه و آله رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـاصـله مـى گـيـرند، خرافات و تعصّبات جاهلانه فـراوانى دامنگير جامعه مى شود، بخصوص ‍ نسبت به ازدواج ، كه خرافات زيادى مطرح شده است .
از جمله :
پـس از فـوت يـكـى از اقـوام تـا يـك سـال يـا چـنـد مـاه بـايـد در آن فـامـيـل كـسـى ازدواج نـكـنـد، و جـلسـه عـقـد نـگـيـرد، در صـورتـى كـه در سـنـّت رسـول گـرامـى اسـلام صـلى الله عـليـه و آله ، و سـيره عملى حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام اينگونه سنّت هاى غلط راه ندارد.
هـنـوز شـانـزده روز از وفـات رقـيـّه ، يـكـى از دخـتـران رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله نـگـذشته بود كه ، امام على عليه السّلام با حضرت فاطمه سلام الله عليها ازدواج كرد.(212)
نـه رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله ايـراد گـرفـت ، نـه مـردم اعتراض ‍ كردند، و نه حضرت زهراء سلام الله عليهالب به اعتراض ‍ گشود.
ازدواج حـضـرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام پس از جنگ بدر، در ماه رمضان و شب زفاف در ماه ذيحجّه از سال دوّم هجرت اتّفاق افتاد.(213)
6 ـ تاءمين هزينه زندگى
يكى از وظائف مهمّ اجتماعى در اخلاق همسردارى ، تاءمين هزينه زندگى است ، مرد بايد با كـار و تـلاش فـراوان ، نـيـازهـاى اقـتـصادى خانواده را برطرف سازد تا سر بار جامعه نـگـردنـد و دسـت نـيـاز بـه سـوى ديـگـران دراز نـكـنـنـد، امـروزه يـكـى از عوامل فِساد و بزهكارى ، تاءمين نبودن زن و فرزندان در خانواده هاست .
امـام عـلى عـليـه السـّلام با كار و تلاش ، چاه كردن و آبيارى كردن ، و درختكارى و احداث باغ در منطقه (يَنبُع ) در اطراف مدينه توانست ، سرمايه هاى فراوان بدست آورد؛
هم هزار برده را آزاد كند ؛
هم براى خاله ها و عمّه هاى خود خانه شخصى بَخَرَد؛
و هم زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره كند كه وصيّت نامه آن حضرت به صورت نـامـه 24 نـهـج البـلاغـه در تـاريـخ ثـبـت شـده اسـت ، در آن دسـتـو العـمـل اقـتـصـادى بـراى اداره زنان و فرزندان خود تاءكيد مى كند كه درختان و زمين ها را نـفـروشـنـد، بـلكـه بـا درآمـد سالانه آن نيازهاى اقتصادى خانواده آن حضرت را برطرف سازند.
امام على عليه السّلام به فرزندش نوشت كه :
هـذَا مـَا اءَمـَرَ بِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِيُّ بنُ اءَبِي طَالِبٍ اءَمِيرُ المُؤ مِنِينَ فِي مَالِهِ، ابتِغَاءَ وَجهِ اللّهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الجَنَّةَ، وَيُعطِيَهُ بِهِ الاَْمَنَةَ.
منها : فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِكَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ يَاءكُلُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ، وَيُنفِقُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ، فَإِن حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَينٌ حَيُّ، قَامَ بِالاَْمْرِ بَعْدَهُ، وَاءَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.
وَإِنَّ لاِبـنَى فَاطِمَةَ مِن صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ، وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلتُ القِيَامَ بِذلِكَ إِلَى ابـنـَى فـَاطـِمـَةَ ابـتـِغـَاءَ وَجـهِ اللّهِ، وَقُربَةً إِلَى رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وَتَكرِيما لِحُرمَتِهِ، وَتَشرِيفا لِوُصلَتِهِ.
وَيـَشـتـَرِطُ عَلَى الَّذِى يَجعَلُهُ إِلَيهِ اءَن يَترُكَ المَالَ عَلَى اءُصُولِهِ، وَيُنفِقَ مِن ثَمَرِهِ حَيثُ اءُمـِرَ بـِهِ وَهـُدِيَ لَهُ، وَاءَلا يـَبـِيـعَ مـِن اءَولاَدِ نـَخِيلَ هذِهِ القُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشكِلَ اءَرضُهَا غِرَاسا.
وَمـَن كـَانَ مـِن إِمَائِى ـ اللا تِى اءَطُوفُ عَلَيهِنَّ ـ لَهَا وَلَدٌ، اءَو هِيَ حَامِلٌ، فَتُمسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَهـِيَ مـِن حـَظِّهِ، فـَإِن مـَاتَ وَلَدُهـَا وَهـِيَ حـَيَّةٌ فـَهـِيَ عـَتـِيقَةٌ، قَد اءَفرَجَ عَنهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا العِتقُ.

قـوله (ع ) فـى هـذه الوصـيـة : (واءلا يـبيع من نخلها وَدِيةً)، الوَدِيّةُ: الفَسِيلَةُ، وجمعها وَدِيّ.
و قـوله (ع ) : (حـتـى تـشـكل اءرضها غراسا) هو من اءفصح الكلام ، والمراد به اءن الا رض يـكـثـر فـيها غراس النخل حتى يراها الناظر على غير تلك الصفة التى عرفها بها فيشكل عليه اءمرها ويحسبها غيرها.
وصيّت اقتصادى نسبت به اموال شخصى
ايـن دسـتـورى اسـت كـه بـنـده خـدا عـلى بـن ابـيـطـالب ، امـيـرمـؤ مـنـان نـسـبـت بـه امـوال شـخـصى خود، براى خشنودى خدا، داده است ، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، و آسوده اش گرداند.
(قسمتى از اين نامه است )
هـمـانا سرپرستى اين اموال بر عهده فرزندم حسن بن على است ، آنگونه كه رواست از آن مـصـرف نـمـايـد، و از آن انـفـاق كـنـد، اگر براى حسن حادثه اى رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش به عهده گيرد، و كار او را تداوم بخشد.
پـسـران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران على خواهند داشت ، من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم ، تا خشنودى خدا، و نزديك شدن به رسـول اللّه صـلى اللّه عـليـه و آله و بـزرگ داشـت حرمت او، و احترام پيوند خويشاوندى پيامبر صلى اللّه عليه و آله را فراهم آورم .
ضرورت حفظ اموال
و بـا كـسـى كـه ايـن امـوال در دسـت اوسـت شـرط مـى كـنـم كـه اصـل مـال را حـفـظ نـمـوده تـنـهـا از مـيـوه و درآمـدش بـخـورنـد و انـفـاق كـنـنـد، و هـرگـز نـهال هاى درخت خرما را نفروشند، تا همه اين سرزمين يك پارچه زير درختان خرما بگونه اى قرار گيرد كه راه يافتن در آن دشوار باشد.
و زنـان غـيـرعـقـدى مـن كه با آنها بودم و صاحب فرزند يا حامله مى باشند، پس از تولّد فرزند، فرزند خود را گيرد كه بهره او باشد، و اگر فرزندش بميرد، مادر آزاد است ، كنيز بودن از او برداشته ، و آزادى خويش را باز يابد. (214)
(
وَدّية ) بمعنى نهال خرما، و جمع آن (وَدِىّ) بر وزن (علىّ) مى باشد، و جمله امام نـسـبت به درختان (حتّى تشكل ارضها غراسا) از فصيح ترين سخن است يعنى زمين پر درخت شود كه چيزى جز درختان به چشم نيايند.)
الگوهاى رفتارى امام على (ع ) در چشمه سار نهج البلاغه
متن خطبه همام
ومن خطبة له عليه السلام يصف فيها المتقين
روى اءن صـاحـبـا لا مـيـر المـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام يـقـال له هـمـام كـان رجـلا عـابـدا، فقال له : يا اءمير المؤ منين ،
صـف لى المـتـقـيـن كـاءنـى اءنـظـر اليـهـم . فـتـثـاقـل عـليـه السـّلام عـن جـوابـه ثـم قال : يا همام ، اتق اللّه و اءحسن فَ‍: (انّ اللّه مع الذين اتقوا و الذين هم مُحسِنون ). فلم يـقـنـع هـمـام بـهـذا القـول حتى عزم عليه ، فحمد اللّه واءثنى عليه ، وصلى على النبى صلى الله عليه و آله ثم قال عليه السّلام :
اءَمَّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبحانَهُوَتَعَالَى ـ خَلَقَ الخَلقَ حِينَ خَلَقَهُم غَنِيّا عَن طَاعَتِهِم ، آمـِنـا مـِن مـَعـصِيَتِهِم ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعصِيَةُ مَن عَصَاهُ، وَلاَتَنفَعُهُ طَاعَةُ مَن اءَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بـَيـنـَهـُم مَعَايِشَهُم ، وَوَضَعَهُم مِنَ الدُّنيَا مَوَاضِعَهُم . فَالمُتَّقُونَ فِيهَا هُم اءَهلُ الفَضَائِلِ : مـَنـطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلبَسُهُمُ الاِْقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا اءَبصَارَهُم عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عـَلَيـهـِم ، وَوَقـَفـُوا اءَسـمـَاعـَهُم عَلَى العِلمِ النَّافِعِ لَهُم . نُزِّلَت اءَنفُسُهُم مِنهُم فِى البـَلاَءِ كـَالَّتـِى نـُزِّلَت فـِى الرَّخـَاءِ. وَلَولاَ الاَْجـَلُ الَّذِى كـَتـَبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ لَم تَستَقِرَّ اءَروَاحـُهـُم فـِى اءَجسَادِهِم طَرفَةَ عَينٍ، شَوقا إِلَى الثَّوَابِ، وَخَوفا مِنَ العِقَابِ. عَظُمَ الخَالِقُ فِى اءَنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى اءَعيُنِهِم ، فَهُم وَالجَنَّةُ كَمَن قَدرَآهَا،
ترجمه :
(گفته شد يكى از ياران پرهيزكار امام (ع ) به نام همّام(215) گفت :
اى اميرمؤ منان پرهيزكاران را براى من آنچنان وصف كن كه گويا آنان را با چشم مى نگرم . امام (ع ) در پاسخ او درنگى كرد و فرمود (اى همّام ! از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است ) امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزيد، تا آن كـه امـام (ع ) تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. پس ‍ خدا را سپاس و ثنا گفت ، و بر پيامبرش درود فرستاد، و فرمود):
پـس از سـتـايـش پـروردگـار! هـمـانـا خـداونـد سـبحان پديده ها را در حالى آفريد كه از اطـاعـتـشان بى نياز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهكاران به خدا زيانى مى رسانَد و نه اطاعت مؤ منان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسيم ، و هر كدام را در جايگاه خويش قرار داد.
امـّا پـرهـيـزكـاران ! در دنـيـا داراى فضيلت هاى برترند، سخنانشان راست ، پوشش آنان ميانه روى ، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است ، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام كرده مى پوشانند، و گوش هاى خود را وقف دانش سودمند كرده اند، و در روزگار سختى و گـُشـايش ، حالشان يكسان است . و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرموده ، روح آنان حتى به اندازه برهم زدن چشم ، در بدن ها قرار نمى گرفت ، از شوق ديدار بهشت ، و از ترس عذاب جهنّم .
خـدا در جـانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده
فـَهـُم فـِيـهـَا مـُنَعَّمُونَ، وَهُم وَالنَّارُ كَمَن قَد رَآهَا، فَهُم فِيهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُم مَحزُونَةٌ، وَشُرُورُهُم مَاءمُونَةٌ، وَ اءَجسَادُهُم نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُم خَفِيفَةٌ، وَاءَنفُسُهُم عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا اءَيَّاما قـَصـِيـرَةً اءَعـقَبَتهُم رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُربِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُم رَبُّهُم . اءَرَادَتهُمُ الدُّنيَا فَلَم يُرِيدُوهَا، وَاءَسَرَتهُم فَفَدَوا اءَنفُسَهُم مِنهَا.
اءَمَّا اللَّيلَ فَصَافُّونَ اءَقدَامَهُم ، تَالِينَ لاَِجزَاءِ القُرآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرتِيلا. يُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنفُسَهُم وَ يَستَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم . فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةً فِيهَا تَشوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيهَا طَمَعا، وَتـَطـَلَّعـَت نـُفـُوسـُهـُم إِلَى هـَا شـَوقـا، وَظَنُّوا اءَنَّهَا نُصبَ اءَعيُنِهِم . وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تـَخـوِيـفٌ اءَصـغَوا إِلَيهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِم ، وَظَنُّوا اءَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِى اءُصُولِ آذَانـِهـِم ، فـَهـُم حَانُونَ عَلَى اءَوسَاطِهِم ، مُفتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِم وَاءَكُفِّهِم وَرُكَبِهِم ، وَاءَطرَافِ اءَقدَامِهِم ، يَطلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالى فِى فَكَاكِ رِقَابِهِم .
وَ اءَمَّا النَّهـَارَ فـَحـُلَمـَاءُ عـُلَمـَاءُ، اءَبـرَارٌ اءَتـقـِيَاءُ. قَد بَرَاهُمُ الخَوفُ بَريَ القِدَاحِ يَنظُرُ إِلَيهِمُ النَّاظِرُ فَيَحسَبُهُم مَرضَى ، وَمَا بِالقَومِ مِن مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَد خُولِطُوا!

ترجمه :
و در نعمت هاى آن به سر مى برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند.
دل هـاى پـرهـيـزكاران اندوهگين ، و مردم از آزارشان در اءمان ، تن هايشان لاغر، و درخواست هايشان اندك ، و نفسشان عفيف و دامنشان پاك است .
در روزگـار كـوتـاه دنيا صبر كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند: تجارتى پـر سـود كه پروردگارشان فراهم فرموده ، دنيا مى خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند ، مى خواست آنها را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان ، خود را آزاد ساختند.
پـرهـيزكاران در شب برپا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه مى خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى يابند.
وقـتـى بـه آيـه اى بـرسـنـد كه تشويقى در آن است ، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پرشوق در آن خيره شوند، و گمان مى برند كه نعمت هاى بهشت برابر ديدگانشان قرار دارد، و هرگاه به آيه اى مى رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل بـه آن مـى سـپـارنـد، و گويا صداى برهم خوردن شعله هاى آتش ، در گوششان طنين افـكـن است ، پس قامت به شكل ركوع خم كرده ، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده ، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى طلبند.
پـرهـيـزكـاران در روز، دانشمندانى بُردبار، و نيكوكارانى باتقوا هستند كه ترس الهى آنـان را چـونـان تـير تراشيده لاغر كرده است ، كسى كه به آنها مى نگرد مى پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست ، و مى گويد، مردم در اشتباهند!
وَلَقـَد خـَالَطـَهـُم اءَمـرٌ عَظِيمٌ! لاَ يَرضَونَ مِن اءَعمَالِهِمُ القَلِيلَ، وَلاَيَستَكثِرُونَ الكَثِيرَ. فـَهـُم لاَِنـفـُسـِهـِم مـُتَّهـِمـُونَ ، وَ مـِن اءَع مَالِهِم مُشفِقُونَ إِذَا زُكِّيَ اءَحَدٌ مِنهُم خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فـَيـَقـُولُ: اءَنـَا اءَعـلَمُ بـِنـَفـسـِى مـِن غـَيرِى ، وَرَبِّى اءَعلَمُ بِى مِنِّى بِنَفسِى ! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذنِى بِمَا يَقُولُونَ، وَاجعَلنِى اءَفضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغفِرلِى مَا لاَ يَع لَمُونَ.
فـَمـِن عـَلاَمـَةِ اءَحـَدِهـِم اءَنَّكَ تـَرَى لَهُ قـُوَّةً فـِى دِيـنٍ، وَحـَزمـا فِى لِينٍ، وَإِيمَانا فِى يَقِينٍ، وَحـِرصا فِى عِلمٍ، وَعِلما فِى حِلمٍ، وَقَصدا فِى غِنًى ، وَخُشُوعا فِى عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلا فِى فـَاقـَةٍ، وَصَبرا فِى شِدَّةٍ، وَطَلَبا فِى حَلاَلٍ، وَنَشَاطا فِى هُدًى ، وَتَحَرُّجا عَن طَمَعٍ. يَعمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ.
يـُمـسـِى وَهـَمُّهُ الشُّكـرُ، وَيـُصبِحُ وَهَمُّهُ الذِّكرُ. يَبِيتُ حَذِرا وَيُصبِحُ فَرِحا؛ حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الغَفلَةِ، وَفَرِحا بِمَا اءَصَابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَةِ.
إِنِ اسـتَصعَبَت عَلَيهِ نَفسُهُ فِيَما تَكرَهُ لَم يُعطِهَا سُؤ لَهَا فِيَما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَينِهِ فِيَما لاَيـَزُولُ، وَزَهـَادَتـُهُ فـِيـَمـا لاَيَبقَى ، يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ، وَالقَولَ بِالعَمَلِ. تَرَاهُ قَرِيبا اءَمـَلُهُ، قـَلِيـلا زَلَلُهُ، خَاشِعا قَلبُهُ، قَانِعَةً نَفسُهُ، مَنزُورا اءَكلُهُ، سَهلا اءَمرُهُ، حَرِيزا دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهوَتُهُ، مَكظُوما غَيظُهُ.

ترجمه :
در صـورتـى كـه آشـفـتـگـى ظـاهـرشـان ، نـشـان از امـرى بـزرگ اسـت . از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى شمارند. نفس خود را متّهم مى كـنـنـد، و از كـردار خـود ترسناكند. هرگاه يكى از آنان را بستايند، از آنچه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مى گويد : (من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من ، مرا بهتراز من مى شناسد، بار خدايا، مرا بر آنچه مى گويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مى گويند، و گناهانى كه نمى دانند بيامرز!)
و از نـشـانـه هـاى يـكـى از پـرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مى بينى : در ديندارى نـيـرومـنـد، نـرمخو و دورانديش است ، داراى ايمانى پر از يقين ، حريص در كسب دانش ، با داشـتـن علم بردبار، در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن ، در تهيدستى آراسته ، در سـخـتـى هـا بـردبـار، در جـسـتجوى كسب حلال ، در راه هدايت شادمان و پرهيز كننده از طمع ورزى ، مى باشد.
اعـمـال نـيـكـو انجام مى دهد و ترسان است ، روز را به شب مى رساند با سپاسگزارى ، و شـب را بـه روز مـى آورد بـا يـاد خدا، شب مى خوابد اما ترسان ، و بر مى خيزد شادمان ، تـرس بـراى ايـنـكـه دچـار غـفـلت نـشـود، و شـادمـانـى بـراى فضل و رحمتى كه به او رسيده است .
اگـر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مى كند. روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است ، و آن را ترك مى كند كه پايدار نيست ، بـردبـارى را بـا عـلم ، و سـخـن را بـا عـمـل ، در مى آميزد. پرهيزگار را مى بينى كه : آرزويـش نـزديك ، لغزش هايش اندك ، قلبش فروتن ، نَفسش قانع ، خوراكش كم ، كارش آسان ، دينش حفظ شده ، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است .
الخـَيـرُ مـِنـهُ مَاءمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَاءمُونٌ. إِن كَانَ فِى الغَافِلِينَ كُتِبَ فِى الذَّاكِرِينَ، وَإِن كَانَ فِى الذَّاكِرِينَ لَم يُكتَب مِنَ الغَافِلِينَ. يَعفُو عَمَّن ظَلَمَهُ، وَ يُعطِى مَن حَرَمَهُ، وَيَصِلُ مـَن قـَطـَعَهُ، بَعِيدا فُحشُهُ، لَيِّنا قَولُهُ، غَائِبا مُنكَرُهُ، حَاضِرا مَعرُوفُهُ، مُقبِلا خَيرُهُ، مُدبِرا شـَرُّهُ. فـِى الزَّلاَزِلِ وَقـُورٌ، وَفـِى المَكَارِهِ صَبُورٌ، وَفِى الرَّخَاءِ شَكُورٌ. لاَيَحِيفُ عَلَى مَن يـُب غـِضُ، وَلاَ يـَاءثـَمُ فِيمَن يُحِبُّ. يَعتَرِفُ بِالحَقِّ قَبلَ اءَن يُش هَدَ عَلَيهِ، لاَيُضِيعُ مَا اسـتـُحـفـِظَ، وَ لاَيـَنـسـَى مـَا ذُكِّرَ، وَلاَيـُنـَابـِزِ بـِالاَْلْقـَابِ، وَلاَ يـُضـَارُّ بِالْجَارِ، وَلاَ يَشْمَتُ بـِالْمـَصـَائِبِ، وَلاَيـَدخـُلُ فـِى البَاطِلِ، وَلاَيَخرُجُ مِنَ الحَقِّ. إِن صَمَتَ لَم يَغُمَّهُ صَمتُهُ، وَإِن ضَحِكَ لَم يَعلُ صَوتُهُ،وَإِن بُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِى يَنتَقِمُ لَهُ. نَفسُهُ مـِنـهُ فـِى عـَنَاءٍ، وَالنَّاسُ مِنهُ فِى رَاحَةٍ. اءَتعَبَ نَفسَهُ لاَِّخِرَتِهِ، وَاءَرَاحَ النَّاسَ مِن نَفسِهِ. بـُعـدُهُ عَمَّن تَبَاعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَنَزَاهَةٌ، وَدُنُوُّهُ مِمَّن دَنَا مِنهُ لِينٌ وَرَحمَةٌ. لَيسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبرٍ وَ عَظَمَةٍ،وَلاَدُنُوُّهُ بِمَكرٍ وَخَدِيعَةٍ.
قال : فصعق همام صعقة كانت نفسه فيها. فقال اءميرالمؤ منين عليه السّلام :
اءَمـَا وَ اللّهِ لَقـَد كـُنـتُ اءَخـَافـُهـَا عَلَيهِ. ثُمَّ قَالَ: اءَهكَذَا تَصنَعُ المَوَاعِظُ البَالِغَةُ بِاءَهلِهَا؟ فـقـال له قـائل : فـمـا بـالك يـا اءمـيـر المـؤ مـنـيـن ؟ فـقـال عـليـه السـّلام : وَيحَكَ، إِنَّ لِكُلِّ اءَجَلٍ وَقتا لاَ يَعدُوهُ، وَسَبَبا لاَيَتَجَاوَزُهُ. فَمَهلا، لاَ تَعُد لِمِثلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيطَانُ عَلَى لِسَانِكَ!

ترجمه :
مردم به خيرش اميدوار، و از آزارش در اءمانند. اگر در جمع بيخبران باشد نامش در گروه يـادآوران خـدا ثـبـت مـى گـردد، و اگر در يادآوران باشد نامش در گروه بيخبران نوشته نمى شود. ستمكار خود را عفو مى كند، به آن كه محرومش ساخته مى بخشد، به آن كس كه بـا او بـريـده مى پيوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم ، بدى هاى او پنهان ، و كار نـيـكـش آشكار است . نيكى هاى او به همه رسيده ، آزار او به كسى نمى رسد. در سختى ها آرام ، و در نـاگـوارى هـا بـردبـار و در خـوشى ها سپاسگزار است . به آن كه دشمن دارد سـتـم نـكـنـد، و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود. پيش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى كند، و آنچه را به او سپرده اند ضايع نمى سازد، و آنچه را به او تذكّر دادند فراموش نمى كند. مردم را با لقب هاى زشت نمى خواند، همسايگان را آزار نـمـى رساند، در مصيبت هاى ديگران شاد نمى شود و در كار ناروا دخالت نمى كند، و از مـحـدوده حـق خـارج نـمـى شـود. اگـر خـامـوش است سكوت او اندوهگينش نمى كند، و اگر بـخـنـدد آواز خـنـده او بـلند نمى شود، و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى كند تا خدا انـتـقـام او را بگيرد. نَفس او از دستش در زحمت ، ولى مردم در آسايشند. براى قيامت خود را بـه زحـمت مى افكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مى رساند. دورى او از برخى مردم ، از روى زهد و پارسايى ، و نزديك شدنش با بعضى ديگر از روى مهربانى و نرمى است . دورى او از تـكـبـّر و خودپسندى ، و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست . (سخن امام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد. امام عليه السّلام فرمود:) سوگند به خـدا مـن از ايـن پـيـش آمـد بـر هـمـّام مـى تـرسيدم . سپس گفت : آيا پندهاى رسا با آنان كه پـذيـرنـده آنـنـد چـنـيـن مـى كـنـد؟. شخصى رسيد و گفت : چرا با تو چنين نكرد؟ امام عليه السّلام پاسخ داد:
واى بـر تـو، هـر أ جـلى وقت معيّنى دارد كه از آن پيش نيفتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند. آرام باش و ديگر چنين سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است . (216)
2 ـ رسالت پاكان : خطبه 140 نهج البلاغه
التحذير من الغيبة و النّميمة
وَإِنَّمـَا يـَنـبـَغـِى لاَِهـلِ العِصمَةِ وَالمَصنُوعِ إِلَيهِم فِى السَّلاَ مَةِ اءَن يَر حَمُوا اءَهلَ الذُّنُوبِ وَالمـَعـصـِيـَةِ، وَيـَكـُونَ الشُّكرُ هُوَ الغَالِبَ عَلَيهِم ، وَالحَاجِزَ لَهُم عَنهُم ، فَكَيفَ بِالعَائِبِ الَّذِى عَابَ اءَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلوَاهُ! اءَمَا ذَكَرَ مَوضِعَ سَترِ اللّهِ عَلَيهِ مِن ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ اءَع ظَمُ مـِنَ الذَّنـبِ الَّذِى عـَابـَهُ بـِهِ! وَكَيفَ يَذُمُّهُ بِذَنبٍ قَد رَكِبَ مِثلَهُ! فَإِن لَم يَكُن رَكِبَ ذلِكَ الذَّنبَ بِعَينِهِ فَقَد عَصَى اللّهَ فِيَما سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ اءَعظَمُ مِنهُ.
وَايـمُ اللّهِ لَئِن لَم يَكُن عَصَاهُ فِى الكَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِى الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَى عَيبِ النَّاسِ اءَكبَرُ!
يـَا عـَبـدَ اللّهِ، لاَ تـَعـجَل فِى عَيبِ اءَحَدٍ بِذَنبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَاءمَن عَلَى نَفسِكَ صَغِيرَ مَعصِيَةٍ، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيهِ. فَليَكفُف مَن عَلِمَ مِنكُم عَيبَ غَيرِهِ لِمَا يَعلَمُ مِن عَيبِ نَفسِهِ، وَليَكُنِ الشُّكرُ شَاغِلا لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابتُلِيَ بِهِ غَيرُهُ.

ترجمه خطبه 140
پرهيز دادن از غيبت و بدگويى
بـه كـسـانـى كـه گـنـاه نـدارنـد، و از سلامت دين برخوردارند، رواست كه به گناهكاران تـرحـّم كـنـنـد، و شـكـر ايـن نـعـمت گذارند، كه شكر گذارى آنان را از عيب جويى ديگران بـازدارد، چـرا و چـگـونـه آن عـيـب جـو، عـيـب بـرادر خـويـش گويد؟ و او را به بلايى كه گـرفـتار است سرزنش مى كند؟ آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه ديگرى را بر گناهى سرزنش مى كند كه همانند آن را مـرتـكـب شده ! يا گناه ديگرى انجام داده كه از آن بزرگتر است ؟ به خدا سوگند! اگر خـدا را در گـنـاهـان بـزرگ عـصـيـان نـكـرده و تنها گناه كوچك انجام داد، اما جراءت او بر عيبجويى از مردم ، خود گناه بزرگترى است .
اى بـنـده خـدا، در گـفـتـن عيب كسى شتاب مكن ، شايد خدايش ‍ بخشيده باشد، و بر گناهان كـوچـك خـود ايـمن مباش ، شايد براى آنها كيفر داده شوى ، پس هر كدام از شما كه به عيب كـسـى آگـاه اسـت ، بـه خـاطـر آن چـه كـه از عـيـب خـود مـى داند بايد از عيبجويى ديگران خـوددارى كـنـد، و شـكـر گـذارى از عـيـوبـى كـه پـاك اسـت او را مشغول دارد از اينكه ديگران را بيازارد.
3 ـ روش برخورد با اشتباهات دوستان : خطبه 141 نهج البلاغه
1 ـ التحذير من سماع الغيبة
اءَيُّهـَا النَّاسُ، مـَن عَرَفَ مِن اءَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلاَ يَسمَعَنَّ فِيهِ اءَقَاوِيلَ الرِّجَالِ.
اءَمـَا إِنَّهُ قـَد يـَرمـِى الرَّامـِى ، وَتـُخـطِئُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللّهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. اءَمَا إِنَّهُ لَيسَ بَينَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ إِلا اءَربَعُ اءَصَابِعَ.

2 ـ معرفة الحق و الباطل
فـسـئل (ع )، عـن مـعـنـى قـوله هـذا، فـجـمـع اءصـابـعـه ووضـعـهـا بـيـن اءذنـه وعـيـنه ثم قال :
البَاطِلُ اءَن تَقُولَ سَمِعتُ، وَالحَقُّ اءَن تَقُولَ رَاءَيتُ!
ترجمه خطبه 141
1 ـ پرهيز از شنيدن غيبت
اى مـردم ! آن كـس كـه از بـرادرش اطمينان و استقامت در دين ، و درستى راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ‍ ندهد.
آگـاه بـاشـيد! گاهى تيرانداز، تير افكند و تيرها به خطا مى رود، سخن نيز چنين است ، دربـاره كـسـى چـيـزى مـى گـويـنـد كـه واقـعـيـّت نـدارد و گـفـتـار باطل تباه شدنى است ، و خدا شنوا و گواه است .
بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست .
2 ـ شناخت حق و باطل
(پـرسـيدند، معناى آن چيست ؟ امام عليه السّلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود)
باطل آن است كه بگويى شنيدم ، و حق آن است كه بگويى ديدم .