الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد سيزدهم
( امام على (ع ) و مباحث تربيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۲ -


دوّم - ضرورت جاذبه و دافعه
قانون عمومى جاذبه و دافعه
قانون ((جذب و دفع )) يك واقعيت روشن و فراگير است كه در سراسر نظام شگفت انگيز آفرينش به چشم مى خورد و نقش تعيين كننده در پيدايش موجودات و تداوم طرح هاى زيباى حيات و هستى دارد.
اصلِ ((جاذبه و دافعه )) از نظر علمى در هر موجودى و در هر سيستم منظّمى ، و در هر ذرّه ، ذرّه هستى وجود دارد كه ريشه و اساس ‍ همكارى ها، تشكّل ها و تجمّع عناصر گوناگون و وحدت و هماهنگى هاى ضرورى در پديده هاست .
اگر ما زنده ايم ،
اگر در اطراف ما هزاران پديده حياتى وجود دارد،
اگر حركت زمين ، و منظومه شمسى با حركت كيهان و كهكشان هاى دور، هماهنگ است .
و اگر حيات و هستى ، وحدت و هماهنگى سيستم ها، تداوم دارد تا حدودى به قانون ((جذب و دفع )) و واقعيّت ((جاذبه و دافعه )) مربوط مى شود.
مولوى مى گويد :

ذرّه ذرّه كاندر اين ارض و سماست   جنس خود را همچو كاه و كهرباست
و طبيعى است اگر قانون ((جذب و دفع )) وجود نداشت و در اطراف كره زمين اصلِ ((جاذبه و دافعه )) با جلوه هاى شگفت انگيزش ، موانع فراوان را از زمين دور نمى كرد، حيات و پديده هاى حياتى نيز وجود نداشت .
جاذبه و دافعه ، يك اصل عمومى و جهان شمول است و جلوه هاى گوناگون آن را مى شود شناخت و شناساند.
در نهج البلاغه نيز نمونه هاى گويا و روشنى در اين زمينه مى توان ارائه كرد.
امّا هدف ما در اين مبحث ، طرح مباحث اخلاقى و تربيتى و سياسى پيرامون قانون ((جاذبه و دافعه )) است ،
و پاسخ به اين پرسش است كه :
ما نسبت به واقعيت و ضرورت ((جذب و دفع )) چه بايد بكنيم ؟
و چگونه بايد باشيم ؟
چون قانون ((جاذبه و دافعه )) عمومى و جهان شمول است ،
و شامل زندگى انسان ها نيز مى شود،
پس بدون آن اخلاق فردى و اجتماعى درستى نخواهيم داشت ، بايد اصلِ ((جذب و دفع )) را در همه جا و همه چيز شناخت و مراعات كرد.
1 - ضرورت جاذبه و دافعه در زندگى فردى
بديهى است براى بازسازى و بازپرورى جامعه ، بايد از خود آغاز كرد و زندگى فردى را با نظم و شناخت جاذبه هاى معنوى بارور نمود،
اگر من و تو، ما و شما، و همه افراد جامعه ، در زندگى فردى ، موفّق باشيم ،
و موانع تكامل را از سر راه برداريم ،
و داراى جاذبه و دافعه صحيح و مطلوبى باشيم ،
مى توانيم جامعه متكامل اسلامى را تحقّق بخشيم .
امام على عليه السلام در زمينه جذب عوامل رشد فرمود:
رَحِمَ اللّهُ امْرَاءً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ، وَاعْتَبَرَ فَاءَبْصَرَ
(رحمت خدا بر كسى كه فكر و انديشه كند و عبرت گيرد و سپس بينا شود و ((راه تكامل را بازشناسد)))(46)
و در كلام نورانى ديگرى به ضرورت ((دافعه )) اشاره مى فرمايد كه :
فَرَحِمَ اللّهُ امْرَاءً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَقَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ
(رحمت خدا بر كسى كه از شهوت ها خوددارى مى كند و هوس هاى سركش نفس را ريشه كن سازد.)(47)
انسان خوب كسى است كه :
در تفكّر و انديشه هاى خود،
در تصميم گيرى ها و اراده هاى شخصى ،
در نيّات و انگيزه ها،
و در اعمال و كردار خود داراى جاذبه و دافعه باشد،
بدى ها را در فكر و قلبش راه ندهد،
و زشتى ها را از گفتار و رفتارش دفع كند.
و آنگاه خوبى ها و ارزش هاى الهى ، انسانى را در خود بارور سازد،
زيرا همانگونه كه سلامت و بهزيستى به قانون ((جاذبه و دافعه )) در ماشين عظيم تن آدمى بستگى دارد، سلامت فكر و روان نيز به اصل ((دفع و جذب )) نيازمند است .
2 - ضرورت جاذبه و دافعه در روابطاجتماعى
روابط اجتماعى انسان ها، اقسام و جلوه هاى گوناگونى دارد كه قانون جاذبه و دافعه بايد در تمام جوانب آن رعايت گردد، مانند:
1 - رابطه فرد با دوستان
در ((دوست يابى )) و انتخاب دوستان و همكاران ، اگر واقعيّت ((جاذبه و دافعه )) رعايت نشود.
بديهى است كه هلاكت و سقوط در انتظار ما خواهد بود و شرافت خانوادگى انسان در معرض خطرات تلخ قرار مى گيرد.
بايد ارزيابى كرد كه چه كسانى قابل ((دوست )) شدن مى باشند؟
و از چه كسانى بايد پرهيز كرد؟
امام على عليه السلام در بهره گيرى از جاذبه در روابط اجتماعى و انتخاب دوستان صالح مى فرمايد:
دوست يابى يك ضرورت اجتماعى ، عاطفى ، انسانى و انزوا و دورى از مردم و ترك دوستان نشانه ضعف و ذلّت و خوارى است .
كه حضرت فرمود :
وَالْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ
(غريب و تنها كسى است كه دوست نداشته باشد.)(48)
و كسانى را كه در تداوم دوستى ها، ضعف نشان داده و جاذبه دوستى و روابط دوستانه را فراموش مى كنند، مورد نكوهش قرار داده است كه :
اءَعْجَزُالنّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسابِ الاءَخَوانِ وَ اءَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ظَفِزَ بِهِ مِنْهُمْ
(عاجزترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر، كسى كه دوستان به دست آورده را ترك گويد.)(49)
پس از طرح و ارزيابى جاذبه انسانى در ((دوست يابى )) به ضرورت ((دافعه )) و ترك آفات دوستى هاى آن مى پردازد و مى فرمايد:
اِيّاكَ وَ مُصادَقَةَ الاءَحْمَقَ فَإِنَّهُ يُريدُ اءَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ
(برحذر باش از دوستى با احمق ، كه مى خواهد بتو منفعت كند زيان مى رساند.)(50)
و براى دورى و دفع انسان هاى بخيل و مال پرست مى فرمايد:
اِيَّاكَ وَ مُصادَقةََُ الْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ اءَحْوَجَ ماتَكوُنُ إِلَيْهِ
(از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا در شرايط دشوار حاجت و نيازمندى تو را ترك مى گويد.)(51)
و در رابطه با ضرورت ((دافعه )) در طرد انسان هاى فاسد رهنمود مى دهد كه :
وَ اِيّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفاجِرِ فَإِنَّهُ يَبيعُكَ بِالتَّافِهِ
(برحذر باش از دوستى با انسان فاسد و جنايتكار كه تو را به چيز كمى مى فروشد.)(52)
و براى دفع و كنار زدن دروغ گويان مى فرمايد:
اِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالْسَّرابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ
(برحذر باش از دوستى با دروغگو چرا كه او مانند سراب است دور را در نظر تو نزدك و نزديك را دور جلوه مى دهد.)(53)
2 - ضرورت جاذبه و دافعه در خانواده
يكى از اركان مهمّ جامعه بشرى ((خانواده )) و ((زندگى خانوادگى )) است ،
كه نقش تعيين كننده اى در صلاح و فساد جامعه دارد،
اگر خانواده ها اصلاح شوند و مديران خانواده ها، زن و فرزندان خود را در يك بازپرورى اساسى ، تربيت كنند، در وضع سياسى و اخلاقى جامعه نيز مؤ ثّر خواهد بود.
از ديدگاه نهج البلاغه مدير و مربّى خانواده بايد اصل ((جاذبه و دافعه )) را مراعات كند و عواطف پدرانه يا مادرانه نبايد مانع تربيت و اصلاح فرزندان گردد.
امام على عليه السلام خطاب به كميل مى فرمايد:
در جذب و جلب افراد خانواده به ارزش هاى تكاملى توجّه كند.
كه فرمود :
يَا كُمَيْلُ، مُرْ اءَهْلَكَ اءَنْ يَرُوحُوا فِى كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَيُدْلِجُوا فِى حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ
(اين كميل ، خانواده ات را فرمان ده كه روزها در كسب فضائل و مكارم اخلاق بكوشند و شبها در رفع نياز حاجتمندان گرسنه اى كه به خواب رفته اند تلاش كنند.)(54)
و در جاى ديگر به ضرورت (( دافعه )) در خانواده اشاره مى كند، كه فرمود:
لاَ تَجْعَلَنَّ اءَكْثَرَ شُغُلِكَ بِاءَهْلِكَ وَوَلَدِكَ... وَإِنْ يَكُونُوا اءَعْدَاءَ اللّهِ، فَمَا هَمُّكَ وَشُغُلُكَ بِاءَعْدَاءِ اللّهِ؟!
(اكثر وقت خود را به خانواده و فرزندانت اختصاص مده ... اگر آنها از دشمنان خدا مى باشند چرا تمام وقت و تلاش خود را صرف دشمنان خدا مى كنى ؟)(55)
يعنى ؛ در ((مديريت خانواده )) بايد احساس مسئوليت باشد و اصل ((جذب )) براى تشويق پاكان و خوبان و اصل ((دفع )) براى تنبيه و بازپرورى بدكاران بكارگرفته شود تا مدير خانواده را به دنبال هوس هاى دروغين نكشاند.
3 - ضرورت ((جاذبه و دافعه )) در زندگى اجتماعى با مردم
براى رشد و تكامل خوبى ها و خوبان ، و تنبيه و بازپرورى بدكاران ، بايد اصل ((جذب و دفع )) را در روابط اجتماعى و زندگى با مردم بكار گيريم .
امام على عليه السلام در آداب معاشرت هشدار مى دهد كه :
لا تَصْحَبِ المائِقَ فَإِنَّهُ يَزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ وَ يَوَدُّ اَنْ تَكوُنَ مِثلَهُ
(با احمق و نادان معاشرت و روابط دوستانه نداشته باش كه كارهاى احمقانه اش را برايت جلوه مى دهد و دوست دارد تو مثل او باشى .)(56)
و ادامه مى دهد كه :
وَمُجَالَسَةَ اءَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلاءِيمَانِ، وَمَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ
(همنشينى با انسان هاى فاسد و هواپرست ، ايمان را به دست فراموشى مى سپارد و شيطان را حاضر مى كند.)(57)
امام على عليه السلام در تنظيم روابط اجتماعى با مردم مى فرمايد:
قَارِنْ اءَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ، وَبَايِنْ اءَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ... وَظُلْمُ الضّعِيفِ اءَفْحَشُ الظُّلْمِ
(به نيكوكاران نزديك شو كه از آنان خواهى شد، و از اهل شر و بدى دور كن تا از آنها به كنار باشى و بدان كه ستم كردن بر ناتوان ستم است .)(58)
آنگاه به علل ضرورت ((دافعه )) اشاره مى فرمايد كه :
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَلاَبَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَذلِكَ مَيِّتُ الاءَحْيَاءِ!
(چهره انسان فاسد بظاهر چهره انسان است و قلب او مانند قلب حيوان ، راه هدايت را نمى شناسد كه از آن راه برود و راه هاى باطل را نمى فهمد تا آن را مسدود سازد.)(59)
به گفته مولوى :
اى بسا ابليس آدم روى هست   پس به هر دستى نبايد داد دست
سپس كيفيت معاشرت و رعايت اصل جاذبه براى جذب دل هاى مردم را اينگونه مطرح فرمود كه :
خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.
(با مردم بگونه اى معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك بريزند و اگر زنده مانيد به شما عشق ورزند و ابراز علاقه كنند.)(60)
4 - ضرورت جاذبه و دافعه در زندگى سياسى
بديهى است كه در يك زندگى اجتماعى ، تحولات و دگرگونى هاى سياسى فراوانى پديد مى آيد،
و تلخى ها و شيرينى هاى گوناگونى مطرح مى گردد.
مهمّ آن است كه يك انسان متعهّد و مؤ من با روش هاى حساب شده و منطقى ، تحولات سياسى را ارزيابى نموده و با آن برخوردهاى اساسى كند،
كه سرانجام حوادث و تحوّلات سياسى ، تقويت ارزش هاى تكاملى و پيشرفت جامعه انسانى اسلامى باشد،
در اين رابطه بايد از قدرت ((جاذبه و دافعه )) بدرستى استفاده شود،
كه امام على عليه السلام فرمود :
رَحِمَ اللّهُ رَجُلا رَاءَى حَقّا فَاءَعَانَ عَلَيْهِ، اءَوْ رَاءَى جَوْرا فَرَدَّهُ، وَكَانَ عَوْنا بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.
(خدا رحمت كند آن كس را كه اگر حقّى را ديد يارى كند ((جاذبه )) و اگر ستمى را مشاهده كرد با آن مبارزه كرده و از ميان بردارد؛ به يارى صاحب حق برخيزد و بر ضد ستمگر قيام نمايد ((دافعه )))(61)
امام على عليه السلام آنگاه به دفع بدى ها مى پردازد كه :
رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلا الشَّرُّ.
(سنگ را از همانجا كه آمده بازگردانيد چرا كه شر و بدى را جز با بدى نمى توان از بين برد.)(62)
در اين رهنمود سياسى نهج البلاغه ، هرگونه انزوا طلبى و دخالت نكردن ، بى تفاوتى و بزدلى ، سازش و تسليم در برابر هرگونه ظلم و ستم محكوم است .
5 - ضرورت جاذبه و دافعه برابر دشمن
دشمن گرچه دشمن است امّا مى شود با برخوردهاى انسانى قلب او را تسخير كرد،
و از او يك دوست وفادار ساخت ،
و از احتياط و دورانديشى نبايد غفلت كرد كه تلخى هاى فراوانى ببار خواهد آورد.
امام على عليه السلام در خصوص برخورد انسانى و بكارگيرى اصلِ ((جاذبه )) در برابر دشمن مى فرمايد:
إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْرا لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ.
(هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى عفو را شكرانه اين پيروزى قرار ده .)(63)
و به سربازانش در جنگ سفارش مى كند كه :
فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِرا، وَلاَ تُصِيبُوا مُعْوِرا، وَلاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ. وَلاَ تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِاءَذًى ، وَإِنْ شَتَمْنَ اءَعْرَاضَكُمْ، وَسَبَبْنَ اءُمَرَاءَكُمْ
(آنگاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد فراريان را نكشيد و ناتوان ها را ضربت نزنيد و مجروحان را نكشيد و با اذيت و آزار عواطف زنان را جريحه دار نكنيد اگرچه زنان به شما دشنام دهند و فرماندهان شما را ناسزا گويند.)(64)
با توجّه به لطف و بزرگوارى و والائى روح امام است كه شاعز گفت :
((تو خدائى مگر اى دشمن دوست ؟!!))
امام على عليه السلام آنگاه هشدار مى دهد كه :
وَلَكِنِ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ
(امّا زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از بستن پيمان صلح برحذر باش ، چرا كه دشمن گاهى نزديك مى شود كه تو را غافلگير سازد، پس ‍ دورانديشى را فراموش نكن .)(65)
وقتى ياران امام على عليه السلام به دشمنان خود دشنام مى دادند، زبان به نصيحت آنان گشود و فرمود:
إِنِّى اءَكْرَهُ لَكُمْ اءَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ... وَقُلْتُمْ... اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَدِمَاءَهُمْ، وَاءَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَبَيْنِهِمْ، وَاهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ
(من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد... بهتر است بگوييد...
خدايا خون ما و آنها را حفظ كن ، بين ما و آنها اصلاح نما و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت فرما تا آن جاهلان حق را بشناسند.)(66)
امّا اگر دشمن دست از تجاوز برنداشت ،
و به مرزها هجوم آورد،
بايد قدرتِ ((دافعه )) را در چهره خشم مقدس و جهاد بى امان و حملات پِى در پِى آنگونه بكار گرفت تا ريشه هاى فتنه و فساد سوزانده شود و مهاجمِ قدرت طلب ، بر سرجاى خود بنشيند،
كه حضرت فرمود :
فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ اءَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخَاصَّةِ اءَوْلِيَائِهِ.
وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى ، وَدِرْعُ اللّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ.

(جهاد درى است از درهاى بهشت ، خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است ، جهاد لباس تقواو زره محكم نگهدارنده و سپر مطمئن خداوند است .)(67)
6 - ضرورت جاذبه و دافعه برابر فاسدان وبدكاران
درست است كه انسان هاى فاسد و آلوده را بايد مجازات كرد،
و از جامعه طردشان نمود،
و رابطه ها را با آنان قطع كرد،
امّا بايد دورانديش و واقعيت گرا بود و براى هدايت و جذب دلهاى آنها كوشيد،
شايد روزى توبه كردند و زندگى جديدى را در پرتو روشنائى حق ، آغاز نمودند.
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
وَإِنَّمَا يَنْبَغِى لاَِهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِى السَّلامَةِ اءَنْ يَرْحَمُوا اءَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ
(سزاوار است كسانى كه از عيوبى پاكند و از آلودگى به گناهان سالمند، به گنهكاران و اهل معصيت ترحّم كنند و در هدايت و بازپرورى آنان بكوشند.)(68)
آنگاه به ضرورت هدايت و ارشاد گناهكاران و فاسدان اشاره مى فرمايد،
تا راه حق را و روش پاكى و سلامت را بازشناسند و به سوى خوبى ها بازگردند.
كه حضرت فرمود :
يَا اءَيُّهَا الاءِنْسَانُ، مَا جَرَّاءَكَ عَلَى ذَنْبِكَ، وَمَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ...
اءَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ، اءَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ، اءَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكِ؟

(اى انسان ، چه چيز تو را به گناه جراءت داده ؟ و چه چيز تو را بر پروردگارت مغرور ساخته است ...
چرا همانگونه كه به ديگرى رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى .)(69)
و ضرورت بكارگيرى قدرت (( دافعه )) را در معاشرت و دوستى با فاسدان سفارش مى فرمايد كه :
وَ اِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ وَ وَقِّرِاللّهَ وَ اءَحْبِبْ اءَحِبَّاءَهُ
(از همنشينى با انسان هاى فاسد بپرهيز كه بدى ، بدى مى آورد، امّا خداى را محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار.)(70)
امّا اگر فاسدان و بدكاران به راه نيامدند،
پندپذير نبودند،
و ترك معاشرت ها نيز در آنها اثر نكرد،
و قصد تداوم فساد و آلودگى در جامعه را دارند،
مبارزه و جنگ با آنان واجب است تا جامعه اسلامى از شرّ آنان در اءمان باشد.
كه حضرت فرمود :
اءَلاَ وَقَدْ اءَمَرَنِى اللّهُ بِقِتَالِ اءَهْلِ الْبَغْيِ وَالنَّكْثِ وَالْفَسَادِ فِي الاءَرْضِ، فَاءَمَّا النَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَاءَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَاءَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ
(آگاه باشيد خداوند مرا به نبرد با سركشان و پيمان شكنان و فساد كنندگان روى زمين ، فرمان داده است ، اما ناكثين پيمان شكن ، با آنها نبرد كردم و قاسطين متجاوز با آنها جهاد نمودم و مارقين خارج شده از دين را برخاك ذلّت و خوارى نشاندم تا نتوانند فرد و جامعه را به فساد كشانند.)(71)
با توجّه به رهنمودهاى فوق در مى يابيم كه هرگونه بى تفاوتى محكوم است ،
نبايد گفت :
(به من چه ، چرا دشمن تراشى كنم ؟
دشمن كمش هم زياد است !)
زيرا آنجا كه مصلحت جامعه اسلامى و سرنوشت انسان ها و سلامت نسل بشرى مطرح است .
بايد با دشمن مبارزه كرد و با فاسدان و آلوده دامنان به جهاد برخاست و هرگونه رفاه زدگى و راحت طلبى را محكوم كرد.
3 - ضرورت جاذبه و دافعه در مديريّت اسلامى
1 - ضرورت جاذبه در حكومت و رهبرى
رهبر و حاكم اسلامى بايد نقش مهمّ ((جاذبه و دافعه )) را بشناسد،
و جايگاه اصلى و اساسى آن را بداند،
و با جذب و دفع حساب شده ، فرد و جامعه را در برابر خطرات و حوادث ناگوار حفظ كند،
و روزنه نفوذ براى منافقان و دشمنان باقى نگذارد.
اگر رهبر اسلامى داراى جاذبه قوى و حساب شده نباشد و عناصر فاسد و آلوده را بجا دفع نكند نمى تواند مديريت صحيحى را تحقّق بخشد.
امام على عليه السلام نسبت به ضرورت ((جاذبه )) در مديريّت و رهبرى جامعه ، به مالك اشتر مى فرمايد:
وَ اءَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَالَْمحَبَّةَ لَهُم وَاللُّطْفَ بِهِمْ... فَإِنَّهُم صِنْفانِ اِمّا اءخٌ لَكَ فِى الدّينِ اءَو نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ
(قلب خود را از رحمت و محبت و لطف ، نسبت به ملت مالامال نما و با رعيت مهربان و دلسوز باش ، زيرا آنها دو گروه بيش نيستند يا برادران دينى تو هستند و يا انسان هائى همچون شما.)(72)
و به محمّد بن ابى بكر فرماندار مصر مى نويسد:
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَاءَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ
(بال هاى محبتت را براى ملت بگستران و با آنها نرم و مهربان باش و با خوشروئى جهره خود را براى آنان گشاده دار و تساوى را حتى در نگاه كردن به آنها مراعات كن .)(73)
و به ابن عباس فرماندار بصره مى نويسد كه :
فَحَادِثْ اءَهْلَهَا بِالاءِحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.
(با مردم بصره به نيكى رفتاركن و گره وحشت و ترس را از دل هايشان بگشاى .)(74)
و يكى ديگر از فرمانداران خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار مى دهد كه چرا به جاى جذب دل هاى رعيّت ، از قدرت ((دافعه )) به گونه اى ناروا استفاده كرده است .
فَإِنَّ دَهَاقِينَ اءَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَقَسْوَةً، وَاحْتِقَارا وَجَفْوَةً. وَنَظَرْتُ فَلَمْ اءَرَهُمْ اءَهْلا لاَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ، وَلا اءَنْ يُقْصَوْا وَيُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَابا مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ
(دهقانان ، منطقه فرمانداريت از خشونت و قساوت تو شكايت كردند...
پس لباسى از نرمش و خوشرفتارى همراه با اندكى قاطعيت بر آنان بپوشان تا جذب شوند.)(75)
در اين رهنمود وحى گونه ، هم به ضرورت جاذبه اشاره شده و هم اصل اعتدال و ميانه روى در به كارگيرى ((جاذبه )) را گوشزد كرده است ،
كه مبادا از مهربانى و نرمخوئى فرماندهان و رهبران جامعه ، گروهى سوء استفاده كنند.
2 - ضرورت برخوردارى حكومت از دافعه صحيح
اگر اصل (( دافعه )) يك قانون عمومى است ،
و همراه با (( جاذبه )) در وحدت و تشكل و در پيدايش و تداوم حيات نقش اساسى دارد؛
حكومت و رهبرى نيز از اين اصل نبايد جدا باشد؛
بايد عناصر چاپلوس و ثناگو، منحرف و فاسد، بدسابقه و آلوده دامن ، كنار زده شوند،
تا حكومت و رهبرى با اصالت و سلامت ، در ايجاد يك مديريت سالم و موفق پيروز گردند.
چه كسانى بايد از حكومت دفع و طردگردند.
اوّل - عيب جوها
امام على عليه السلام به مالك اشتر حاكم مصر مى نويسد:
وَلْيَكُنْ اءَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ، وَاءَشْنَاءَهُمْ عِنْدَكَ، اءَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِى النَّاسِ عُيُوبا، الْوَالِى اءَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا
(آنها كه نسبت به رعيت عيب جوترند از تو دور باشند زيرا مردم عيوبى دارند كه والى و رهبر در پوشيدن و پنهان كردن آنها از همه سزاوارتر است .)(76)
دوّم - سخن چينان بى تقوا
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
وَلاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِى غَاشُّ، وَإِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ.
(در تصديق و باور سخن سخن چينان شتاب نكن زيرا آنان خيانتكارند گرچه در لباس نصيحت كنندگان دلسوز جلوه مى كنند.)(77)
سوم - بخيل و ترسو و حريص
امام على عليه السلام به مالك اشتر حاكم مصر نوشت :
وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِى مَشُورَتِكَ بَخِيلا يَعْدِلُ عَنِ الْفَضْلِ، وَيَعِدُكَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَانا يُضْعِفُكَ عَنِ الا ءمُورِ، وَلا حَرِيصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ،
(بخيل را در مشورت خود دخالت مده ، زيرا كه تو را از احسان منصرف و از تهيدستى و فقر مى ترساند و نيز با ترسو مشورت نكن ، زيرا در كارها روحيّه تو را تضعيف مى نمايد و با حريص مشورت نداشته باش كه حرص را با ستمگرى در نظرت زينت مى بخشد.)(78)
چهارم - كارگزاران حكومت طاغوت
از ديدگاه امام على عليه السلام كسانى كه در حكومت طاغوت پُست و شغلى داشتند بايد از صف كارگزاران حكومت اسلامى و مديريت جامعه الهى طرد و دفع گردند.
كه فرمود :
إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلاءَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيرا، وَمَنْ شَرِكَهُمْ فِى الا آثَامِ فَلا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً
(بدترين وزرا كسانى هستند كه وزير و كارگزار حكومت بد و اشرار بوده اند.
كسى كه با آن گناهكاران در كارها شركت داشته است نبايد جزو سرداران و زمامداران حكومت باشد.)(79)
پنجم - ثناگويان و چاپلوسان
شخصى در مجلس امام على عليه السلام بپاخاست و به ثناگوئى پرداخت .
امام على عليه السلام در پاسخ او فرمود :
فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، فَلاَ تُكَلِّمُونى بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ،
(مرا با سخنان جالب خود نستائيد...
و آنگونه كه با زمامداران و پادشاهان ستمگر سخن مى گفتيد با من سخن نگوئيد.)(80)
ششم - خائنان
امام على عليه السلام در طرد و دفع خائنان ، به استاندار مصر مالك نوشت :
فَإِنْ اءَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ... فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِى بَدَنِهِ، وَاءَخَذْتَهُ بِمَا اءَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ
(اگر يكى از كارگزاران دست به خيانت زد... او را زير تازيانه كيفر ادب نما و به مقدار خيانتى كه انجام داده او را مجازات كن .)(81)
هفتم - كم عقلان پَست
مديريّت صحيح در حكومت اسلامى ، به تفكّر و تعقّل و انسان هاى دورانديش و حكيم نيازمند است ،
تا با ژرف انديشى ، و با ارائه طرح هاى صحيح و اساسى فرد و جامعه را به سوى پيشرفت و تكامل ببرند، و از آفات و خطرات بازدارند.
بديهى است كه كم عقلان و انسان هاى پَست و جهل زده ، اگر در حكومت راه يابند، مقدّمات سقوط حكومت و جامعه را فراهم مى سازند.
امام على عليه السلام به يكى از استانداران خود مى نويسد :
وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَاءْيُهُ، وَيُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ
(از يارانى كه در فكر و نظر ضعيفند و عمل آنها ناپسند و زشت است برحذر باش زيرا مقياس سنجش شخصيّت هركس را يارانش معرفى مى كنند.)(82)
هشتم - انسان هاى دورو و منافق
اميرالمؤ منين عليه السلام در طرد عناصر دورو و منافق فرمود:
وَاحْذَرُكُمْ اءَهْلَ الْنِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضّالُّونَ الْمُضِلّوُنَ والزَّالّوُنَ الْمُزِلّونَ يَتَلَوَّنوُنَ اءَلْوانا
(از انسان هاى دو رو و منافق شما را برحذر مى دارم ،
زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند، خطا كار و خطا اندازند، به رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيند و سبب گمراهى مردم مى شوند.)(83)
نهم - هوس بازان بى پروا
اميرالمؤ منين عليه السلام در طرد انسان هاى بى پروا و هوس باز فرمود:
فَإِنَّ الْوَالِى إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيرا مِنَ الْعَدْلِ
(اگر والى و زمامدار دنبال هوا و هوس هاى پى در پى خود باشد غالبا او را از عدالت باز مى دارد.)(84)
دهم - جاهلان قدرنشناس
كسانى كه قدر و ارزش خود را نمى شناسند،
و قدر و ارزش فرد و جامعه را نمى دانند،
نبايد در حكومت و مديريت اسلامى نفوذ كنند،
زيرا ارزش ها دگرگون و انحرافات فراوانى دامنگير جامعه مى شود.
كه امام على عليه السلام هشدار داد:
وَلاَ يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِى الا ءمُورِ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بِقَدْرِ غَيْرِهِ اءَجْهَلَ.
(زمامداران و كارگزاران حكومت نبايد از ارزش و منزلت خويش ناآگاه باشند زيرا كسى كه ارزش خويش را نمى شناسد نسبت به ارزش ديگران ناآگاه تر است .)(85)
روش تربيت
1 - چگونگى تربيت كودك
بسيارى از مردم فرزندان خود را بگونه اى تربيت مى كنند كه همانند آنها فكر كنند،
زندگى كنند،
و با آداب و رسوم خانواده و قبيله و فاميل هر چند بى ارزش آنها عادت كنند، و آنها را رعايت نمايند.
كه اگر جوانى چنين نبود مى گويند :
تو فرزند ما نيستى !!
در صورتى كه امام على عليه السلام در چگونگى تربيت فرزند بسيار واقع نگر بود و فرمود:
لا تُقْسِروا اءَوْلادَكُمْ عَلى آدابِكُم ، فَاِنَّهُم مَخْلوُقوُنَ لِزَمانٍ غَيْرِ زَمانِكُم
(فرزندان خود را بر آداب و رسوم خود مجبور نسازيد، زيرا آنان به روزگارى غير از روزگار شما تعلّق دارند)(86)
چون انسان ها همواره در حال رشد و تكامل بوده ، و نوع و سيستم زندگى ، راههاى توليد و كشف واختراع و روابط اجتماعى در حال دگرگونى است .
ما بايد فرزندان خود را با واقعيّت ها آشنا كنيم ،
تا در هر شرائطى ، و در هر جامعه اى ، حقيقت را درك كنند،
درست بيانديشند،
و واقع گرا باشند،
پس نبايد در قالب هاى ذهنى از پيش تعيين شده قرار گيرند.
2 - كودكان و تمرين نماز
تربيت دينى كودكان يكى از مسائل مهمّ زندگى است ، زيرا فطرت خداجوى كودكان همراه با حسّ كنجكاوى بتدريج رشد مى كند،
و بايد قانونمند شده و تربيت گردد.
امام على عليه السلام نسبت به تربيت دينى كودكان فرمود:
مَرُّوا صِبْيانِكُمْ بِالصَّلاةِ وَ اضْرِبُوهُمْ عَلَى تَرْكِها وَ تَفَرَّقُوا فى مَضاجِعِهُمْ   اِذا بَلَغُوا سَبْعَ سَنين ، اِذا بَلَغُوا تِسْعَ سِنينَ، اِذا بَلَغُوا عَشْرَ سِنينَ(87)
((كودكان را در سنّ 7 سالگى به نماز تمرين دهيد تا عادت كنند.و اگر در سنّ 9 سالگى نماز را ترك كردند آنها را بزنيد.
و در سنّ 10 سالگى بستر خواب بچّه ها را جدا كنيد.))
در اين رهنمود نورانى ، مسائل مهمّى مورد توجّه امام على عليه السلام است ، مانند:
1 - تربيت دينى كودك از سنّ 7 سالگى
2 - برخورد با كودك در سنّ 9 سالگى
3 - احتياط در تربيت جنسى كودكان در سنّ 10 سالگى ، كه در يك رختخواب نخوابند.
3 - رشد فكر دينى كودك
يكى از ابعاد تربيت ، رشد ((فكر دينى )) كودك است كه همراه با رشد حِسّ كنجكاوى بايد خداشناسى و ديگر مبانى اعتقادى را به كودكان آموخت .
امام على عليه السلام كودكان خود را در سنين آغازين زندگى به خداشناسى و توحيد آشنا مى ساخت .
در اينجا توجّه به يك حادثه ظريف و اعتقادى لازم است .
((لَمّا كانَ الْعَبّاسُ وَ زَيْنَبُ - وَلَدَىْ عَلِىّ عليه السلام - صَغيرَيْن قالَ عَلَىُّ عليه السلام لِلْعَبّاسِ،
قُلْ واحِدَ،
فَقالَ واحِد،
فَقالَ - قُلْ اِثْنانِ،
قالَ:- اءسْتَحىِ اءنْ اَقُولَ بِاللِّسانِ الَّذى قُلْتُ واحِدَ اِثْنانَ،
فَقَبَّلَ عَلِىُّ عَيْنَيْهِ ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِلى زَيْنَبَ وَ كانَتْ عَلَى يَسارِهِ وَ الْعَبّاسُ عَلَى يَمينِهِ،
فَقالَتْ : يا اءبَتَاهُ اءتُحِبُّنا؟
قالَ : نَعَمْ يا بُنَىَّ اَوْلادُنا اَكْبادُنا،
فَقالَتْ : يا اءبَتاهُ حُبّانِ لايَجْتَمِعانِ فى قَلْبِ الْمُؤ مِنْ، حُبُّ اللّهِ وَ حُبُّ الاْءوْلادِ، وِ اِنْ كْانَ لابُدَّ لَنا فَالشَّفَقَةُ لَناوَ الْحُبُّ لِلّهِ خالِصَا،
فَازْدادَ عَلِىُّ بَهِما حُبّا.))(88)

(زمانى كه عبّاس و زينب ، دو فرزند على عليه السلام در سنين كودكى بودند،
روزى على عليه السلام به فرزند خود عبّاس فرمود:
فرزندم بگو : يك
عبّاس گفت : يك ،
حضرت فرمود : بگو دو،
عبّاس گفت : خجالت مى كشم با زبانى كه يك گفتم دو بگويم .
امام على عليه السلام از عقل و هوش و درايت فرزند خود بسيار مسرور شده ، چشمان فرزند خود را بوسيد.
آنگاه به زينب كبرى كه در طرف چپ قرار گرفته بود نگاه كرد.
زينب پرسيد :
پدرجان آيا ما را دوست دارى ؟
امام على عليه السلام فرمود:
آرى دخترم ، فرزندان ما جگر گوشه هايمان هستند.
زينب گفت :
پدرجان دو محبّت كه در قلب مؤ من جمع نمى گردد.
(( حُبِّ خُدا ))
و (( حُبِّ اولاد ))
و اگر از محبّت ما گريزى نيست ، پس عطوفت و شفقّت از آنِ ما و محبّت خالصانه از آنِ خداست .
اين سبب شد كه مِهر و عاطفه على عليه السلام به آن دو فزونى گيرد.
4 - تشويق كودك به سخنرانى
الف - امام على عليه السلام فنِّ خطابه و سخنورى را به فرزندان خود مى آموخت .
روزى امام حسن عليه السلام را واداشت تا به منبر رفته ، براى مردم خطبه بخواند.
وقتى امام مجتبى عليه السلام سخنرانى ايراد كرد، امام على عليه السلام او را ستود.
ب - در يكى از شب هاى عيد، امام على عليه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبى عليه السلام فرمود:
برخيز و براى مادران و برادران و خواهران خود سخنرانى كن ،
امّا امام مجتبى عليه السلام در حضور پدر خجالت مى كشيد.
امام على عليه السلام براى اينكه فرزندش آسوده خاطر برخيزد و خطابه ايراد كند از اطاق خارج شد و روبروى درب ورودى منزل ايستاده ، سخنان فرزند را زير نظر داشت ،
امام مجتبى عليه السلام برخاست و با حمد و ستايش خدا، سخن آغاز كرد،
و به جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درود فرستاد و آنگاه با سخنرانى جالبى نظر همگان را بخود جلب كرد،
در پايان سخنرانى او، امام وارد اطاق شد، امام حسن عليه السلام را در آغوش كشيد و از خطابه زيباى او تشكّر كرد.
5 - شرائط تنبيه كودكان
تنبيه بدنى كودكان را كسى مجاز نمى شمارد،
گرچه كودكان بزهكار را بايد تنبيه كرد و كودكانى كه با برخوردهايشان وضع مدرسه و كلاس را بهم مى ريزند و مانع رشد ديگران مى شوند را بايد تنبيه كرد.
كه امام على عليه السلام نسبت به كودكان بدرفتار و بزهكار بيش از سه ضربت را اجازه نمى فرمود.
روزى جمعى از كودكان كه در مسابقه خط نويسى شركت كرده بودند و دفترچه هاى خود را خدمت امام على عليه السلام آوردند تا قضاوت و تشويق گردند،
امام على عليه السلام خطاب به كودكان فرمود:
اَبْلِغُوا مُعَلِّمُكُمْ اِنْ ضَرَبَكُمْ فَوْقَ ثَلاثِ ضَرَباتٍ فى الاَْدَبِ اُقْتُصَّ مِنْهُ (89)
(به معلّم خود اين پيام را برسانيد كه اگر بيش از سه ضربه بر شما بزند، قصاص خواهد شد.)
6 - روش بازدارى كودك
براى امام على عليه السلام چند مشك عسل به عنوان بيت المال آوردند، و چند روزى گذشت ،
وقتى حضرت خواست آن را تقسيم كند، متوجّه شد كه عسل يكى از مشك ها دست خورده است .
قنبر را فراخواند، و قاطعانه پرسيد:
چه كسى از اين مشك ، عسل برداشت ؟
قنبر گفت :
يكى از بچّه هاى شما.
امام على عليه السلام در اينجا دو كار مهمّ انجام داد كه از نظر روانشناسى تربيتى ، بسيار ارزشمند است :
اوّل اينكه آن كودك را نكوهش كرد.
دوّم آنكه تنها به سرزنش و نكوهش اكتفاء نكرد.
بلكه مقدارى پول به قنبر داد و فرمود:
برو در بازار يك رطل از بهترين عسل خريدارى كن و بياور تا بچّه ها بخورند.
چون سير باشند دست به مشك عسل بيت المال ، نمى زنند.
يعنى براى باز دارى كودك ، تنها تنبيه وسركوفت كافى نيست ،
بايد زمينه هاى مناسب براى باز دارى را فراهم كرد،
وقتى در منزل عسل باشد، و كودك از آن بخورد، ديگر به مشگ عسل بيت المال دست نمى زند.
هم اكنون بسيارى از پدران فقط بچه هارا سركوفت مى زنند، واز عملى باز مى دارند،
امّا راه حلِّ مناسبى ارائه نمى دهند،
يك روش جايگزين معرّفى نمى كنند، كه در سرگردانى كودكان بى تاءثير نيست .(90)
7 - شتاب در تربيت كودك
يكى ديگر از روش هاى تربيت ، شتاب در بازسازى و آموزش و تربيت كودك است .
پدران و مادران و ديگر مربّيان تربيتى بايد در تربيت كودك شتاب كنند زيرا زمينه هاى يادگيرى و بازپرورى و تربيت در سنين كودكى بيشتر از ديگر مراحل عمر فراهم است كه فرمود:
اءَيْ بُنَيَّ، إِنِّي لَمَّا رَاءَيْتَنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّا، وَرَاءَيْتُنى اءَزْدَادُ وَهْنا، بَادَرْتُ بِوَصِيَّتى إِلَيْكَ، وَاءَوْرَدْتُ خِصَالا مِنْهَا قَبْلَ اءَنْ يَعْجَلَ بِى اءَجَلِى دُونَ اءَنْ اءُفْضِى إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِى ، اءَوْ اءَنْ اءُنْقَصَ فِى رَاءْيِى كَمَا نُقِصْتُ فِى جِسْمِى ، اءَوْ يَسْبِقَنِى إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَفِتَنِ الدُّنْيَا، فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ. وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاءَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا اءُلْقِى فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ.