الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دوازدهم
( امام على (ع ) و امور معنوي و عبادي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۵ -


داراى معجزات و كرامات فراوانى است كه بشر مادّى با قلمى شكسته و در تاريكى جهالت مانده نمى تواند جلوه هاى آن را در كتابى گرد آورد،
در اى قسمت تنها به برخى از نمونه ها بسنده مى كنيم ، مانند:
1 - پيمودن راه هاى طولانى (( طَىُّ الارض ))
(( طىُّ الارض )) و پيمودن راه هاى طولانى در چند لحظه ، كه فردى با جسم 60 يا 70 كيلوئى مسافت هاى طولانى را در چند لحظه درنوردد، و از جائى به جاى ديگر با سرعت فوق العادّه اى برود و برگردد، مبحثى فوق درك علم و فراسوى علم و عقل است ،
و جزو معجزه و مسائل مربوط به آن است كه دانشمندان علم هنوز به مرزهاى ناشناخته آن نرسيدند،
در زندگى فردى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام يكى از واقعيّت هايى كه به چشم مى خورد ((طَىُّ الارض )) است ، كه امام على عليه السلام براى برگذارى مراسم پس از فوت سلمان فارسى ، از ((طىّ الارض )) استفاده فرمود.
قنبر مى گويد :
در مدينه با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بودم كه ناگهان گويا آن حضرت جواب كسى را مى دهد، بلند شد و فرمود:
سلمان فارسى در شهر مدائن كه در حال احتضار است مى آيى تا برويم ؟
گفتم :
ما هم اكنون در شهر مدينه قرار داريم ، و سلمان فارسى در شهر مدائن يكى از شهرهاى غربى ايران است ، چگونه مى توانيم در كنار او باشيم ؟
حضرت فرمود :
به اين چيزها فكر نكن ، هر جا كه من قدم مى گذارم قَدَم بگذار.
قنبر مى گويد :
پس از برداشتن چند قدم خود را در شهر مدائن كنار بستر سلمان ديدم .(127)
رهبران معصوم عليهم السلام همه از قدرت معجزه و ((طىُّ الارض )) برخوردار بودند.
از امام موسى بن جعفر عليه السلام نيز نقل شد كه :
هرگاه مى خواست از زندان بغداد به مدينه مى رفت .
از امام سجّاد عليه السلام نقل شد كه يكى از ياران زندانى خود را به زيارت مدينه و مكّه و زن و فرزندانش بُرد.
و امام تقى عليه السلام براى شركت در مراسم تدفين امام رضا عليه السلام از همين معجزه استفاده كرد،
و فاصله مدينه تا خراسان را در چند لحظه پيمود.
نه تنها رهبران معصوم عليهم السلام بلكه بسيارى از دانشمندان و علماى اهل كرامت نيز از اين قدرت اعجازگونه برخوردار بوده و هستند.(128)
2 - بازگشت خورشيد براى نماز عصر امام على عليه السلام
آنچه كه شاگردان و اصحاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كردند،
و خود شاهد بودند،
همه اين حقيقت را باور داشتند و مى ديدند كه :
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به نماز اوّل وقت اهميّت فراوان مى دهد،
حتّى امام على عليه السلام در گرما گرم جنگ صفّين ، نگاه خود را به خورشيد مى دوخت كه نماز ظهر را در اوّل وقت بخواند،
و كسى ياد ندارد و نقل نكرده است كه يكى از نمازهاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در وقت مخصوص خودش اجرا نشده باشد.
و خود، اين دستورالعمل عبادى را به فرمانداران و كارگزاران حكومتى خود نوشت كه :
نمازهاى پنجگانه را در وقت اختصاصى خود بخوانيد؛
صَلِّ الصَّلوةِ لِوَقْتِها الْمُوَقَّتِ لَها
( نماز را در وقت مخصوص خودش بخوانيد).(129)
امّا در يكى از جنگ ها چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ماءموريّت مهمّى را به امام على عليه السلام واگذار كرد، و مى بايست در همان لحظه حسّاس انجام گيرد،
پس از انجام ماءموريّت ، وقتى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد متوجّه شد كه نماز عصر در حال قضا شدن است ،
با نگرانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را متوجّه ساخت و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعاكرد كه خورشيد در لحظه غروب بازگشت تا على عليه السلام نماز عصر خود را خواند و پس از نماز عصرِ آن حضرت ناپديد شد.(130)
روزى امام على عليه السلام براى محاكمه خليفه اوّل و بيدار كردن وجدان هاى خفته ، خطاب به او فرمود:
تو رابه خدا سوگند مى دهم كه آيا خورشيد براى تو بازگشت يا براى من ؟
اگر براى خواندن نماز من بازگشت ، پس چرا فضائل و كرامات مرا ناديده مى انگاريد ؟ و همه چيز را فراموش كرديد؟ (131)
3 - درمان چشم نابينا
شخصى از كورى ، فراوان رنج مى كشيد، و بسيار مداوا كرد، امّا بى حاصل بود،
و ياءس و نا اميدى چون خوره ، جان او را به نابودى مى كشاند.
روزى به ياد معجزات و كرامات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام افتاد، تصميم گرفت خود را به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رسانده ، بينائى خود را از امام على عليه السلام بگيرد.
خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مشرّف شد و سفره دل باز كرد و فراوان التماس دعا نمود،
و بسيار در تفاضاى خود كوشيد تا آنجا كه محبّت اميرالمؤ منين عليه السلام جلوه كرد، بلند شد و دست مبارك را بر سر و روى آن فرد كشيد كه لحظه اى بعد چشمان آن كور بينا شد،
ياران آن حضرت از اين اعجاز آشكار شاد گشته و به يقين نائل آمدند.(132)
4 - خبر از چگونگى قبر و دفن خويش
مى دانيم كه قبر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نجف اشرف يك قبر معمولى نيست ، بلكه امام على عليه السلام در كنار حضرت آدم عليه السلام و نوح پيامبر عليه السلام آرميده است .
و در زيارت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ابتداء به حضرت آدم عليه السلام و سپس حضرت نوح عليه السلام سلام عرض مى كنيم :
السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ضَجيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ (133)
(سلام بر تو اى امير و رهبر مؤ منان و سلام بر آدم و نوح كه در دو طرف قبر شريفت آرميده اند).
آنگاه كه امام على عليه السلام در بستر شهادت بود، چگونگى دفن و مدفن خود را اينگونه توضيح داد.
خطاب به فرزندانش امام حسن و امام حسين فرمود:
وقتى مرا غسل داديد و كفن كرديد و در تابوت نهاديد، به قسمت جلوى تابوت كارى نداشته باشيد،
شما قسمت عقب تابوت را برداريد كه جلوى تابوت خود بلند شده ، حركت مى كند،
هرجا كه سَرِ تابوت فرود آمد، توقّف كنيد كه آنجا قبرى آماده براى من وجود دارد،
در كنار قبر حضرت آدم عليه السلام و نوح عليه السلام مرا به خاك بسپاريد.
امام حسن و امام حسين پس از غسل وكفن ، بدن خورشيد ولايت را در تابوت گذاشتند، ناگاه ديدند كه قسمت جلوى تابوت بلند شد، فورا عقب تابوت را به دوش گرفتند و رفتند تا در سرزمين نجف كه منطقه نيزارى بود، تابوت فرود آمد،
مقدارى خاك ها را كه كنار زدند، قبرى آماده ديدند و پدر را در آن قبر دفن كردند.
محلّ دفن حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بر همه پنهان بود و كسى نمى دانست كه امام در كجا دفن شده است ، جز اهل بيت عليهم السلام و جمعى از ياران نزديك كه به زيارت حضرت مى رفتند.(134)
تا دوران خلافت هارون ، قبر امام على عليه السلام مخفى بود.
روزى ((هارون )) در اطراف كوفه به شكار رفت و واقعه شگفت آورى را مشاهده كرد.
ديد كه شير و پلنگ و آهو و گَوَزن و ديگر حيواناتِ ضِدُّ و نقيض به يك نيزارى پناه برده ، در آنجا همه در كنار يكديگر مى آرمند،
در حالى كه خارج از آن منطقه اءمن ، يگديگر را مى خورند و مى درند،
و هر شكارى را كه تعقيب مى كنند، فورا به همان نيزار پناه مى برد تا در امان باشد.
هارون شگفت زده شد،
و بزرگان و پيرمردان كوفه را پنهانى احضار كرد و علّت آن را پرسيد.
پاسخ دادند كه :
در اين منطقه ((نجف )) و در داخل نيزارها قبر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام قرار دارد،
و چون ما اجازه نداشتيم آن را افشاء كنيم ، اكثر مردم از اين حقيقت با خبر نيستند.
از آن پس ((قبر پنهان )) حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آشكار شد،
و شيعيان توانستند ساختمان زيبا و گنبد و بارگاهى بر آن بنا كنند كه زيارتگاه عموم شيعيان گردد.(135)
5 - اعتراف حيوانات
در دوران زعامت مولاى متّقيان على عليه السلام گروهى از يهوديان لجوج و كينه توز به حضور آن حضرت رسيده و به بحث و مناظره پرداختند.
و امام على عليه السلام در تمام زمينه ها آنان را مجاب و محكوم كرد،
لكن با تمام عناد و پُرروئى زير بار احتجاجات و دلائل محكم آن حضرت نمى رفتند!
حضرت فرمود:
((اى قوم يهود دست از لجاجت برداريد و دلائل و معجزات روشن و مستدلّ ما را بپذيريد.))
چون آنان زير بار نرفتند، حضرت خطاب به شتران و مركب هاى آنان فرمود:
((اى شترها! در مورد نبوّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و وصايت من شهادت دهيد!))
ناگهان ديدند كه شتران يهود به سخن آمده و گفتند:
صَدَقْتَ صَدَقْتَ يا وَصِىَّ محَمَّدٍ وَ كَذِبَ هؤ لاءِ الْيَهُودُ
((اى وصىّ پيامبر تو راست مى گوئى و اين يهوديان لجوج دروغ مى گويند.))
سپس على عليه السلام خطاب كرد به لباس هاى آنان كه پوشيده بودند و فرمود:
((شما نيز شهادت دهيد تا اينان معجزات ما را ببينند.))
لباس هاى آنان به سخن آمده و چنين شهادت دادند:
صَدَقْتَ يا علىّ عليه السلام ! نَشْهَدُ اَنَّ محمّدا صلى الله عليه و آله و سلم رسولُ اللّهِ حَقّا وَ اَنَّكَ يا عَلَىّ وَصِيُّهُ حَقّا
ى عليه السلام ! و تو راست مى گوئى و ما شهادت ميدهيم كه محمّد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا و تو وصىِّ بر حقّ او هستى .(136) ))
6 - اعتراف اژدها
الف - جابر از حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمود:
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه سرگرم سخنرانى بود، كه ناگاه ملاحظه كرد، اژدهاى بزرگى از دَرِ فيل وارد شد!
مردم از ديدن آن به وحشت افتاده ، و مى خواستند آن را بكشند،
ولى مولاى متّقيان از بالاى منبر دستور داد:
با او كارى نداشته باشيد و راه را باز كنيد تا او پيش من بيايد.
مردم مشاهده كردند كه اژدها مستقيم به حضور على عليه السلام رفته و بر او سلام كرد.(137)
حضرت به او اشاره كرد كه آرام باشد تا سخنرانى خود را به پايان رساند.
چون على عليه السلام از صحبت خود فارغ شد، از اژدها پرسيد:
تو كيستى و چه كار دارى ؟
او گفت :
من ((عمرو)) خليفه شما در ميان جنّها هستم ، و چون پدرم چندى پيش از دنيا رفت ، به من وصيّت كرد كه به حضور شما مشرّف شده و كسب تكليف كنم ، و اينك در حضور شما هستم و هر دستور و سفارشى داريد، بيان فرمائيد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
فَقالَ لَهُ اَميرالمُؤ مِنين عليه السلام : اَوْصيكَ بِتَقْوى اللّهِ وَ اَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقامَ اَبيكَ فِى الجِنِّ، فَاِنَّكَ خَليفَتى عَلَيْهِمْ
امام على عليه السلام به عمرو بن عثمان كه به صورت اژدها بود، فرمود:
((سفارش مى كنم كه پيوسته پرهيزگار بوده و در جاى پدرت در ميان جن ها به نمايندگى از سوى من انجام وظيفه كنى )).
چون امام باقر عليه السلام اين حديث و داستان را نقل فرمود، جابر جعفى مى گويد:
من از آن حضرت پرسيدم :
فدايت شوم ! آيا عمرو در زمان شما نيز به حضور شما مى رسد؟ و آيا آمدن او و كسب تكليف براى او واجب است ؟
آن حضرت در جواب من فرمود: بلى .(138)
ب - و در نقل ديگرى آمده است كه اژدهاى بسيار بزرگى از دَرِ فيل (139) وارد مسجد كوفه شد كه مردم به وحشت افتاده و اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
نگران نباشيد، او پيك جنّها است .
مردم همچنان به اژدها خيره شده بودند. ناگاه ديدند دهان خود را به نزديك گوشهاى على عليه السلام برده و با وى تكلّم كرد! و سپس از بالاى منبر پائين آمده و به راه خود رفت .
مردم از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيدند :
او كه بود و چه حرفى داشت ؟
امام على عليه السلام فرمود :
(او رسول جنّها بود و از اختلاف و كشتار دو قبيله (( بنى عامر و بنى عنزه )) خبر مى داد، و مرا براى آشتى آنان دعوت مى كرد، من هم قول دادم كه امشب به ميان آنها رفته ، و آنان را آشتى دهم .)
حاضرين در مسجد در خواست كردند:
يا اميرالمؤ منين ! ما را نيز با خود ببريد.
حضرت درخواست آنها را پذيرفت و شبِ همان روز، بعد از خواندن نماز عشاء، به ميان جنّها رفتند.
همراهان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام او را مشاهده مى كردند و سخنان وى را مى شنيدند، لكن مفهوم آن را درك نمى كردند.
امام على عليه السلام پس از سخنرانى به زبان جنّها، آنان را آرام ساخت و صلح و آشتى را در ميان آنان جايگزين نمود.(140)
اگر سير كوتاهى در اين مجموعه پانزده جلدى داشته باشيم ، ده ها نمونه از كرامات و معجزات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وجود دارد كه تنها بجهت پرهيز از تكرار، از آوردن دوباره آن نمونه ها خوددارى گرديد.
در چشمه سار نهج البلاغه
1 - دعا در ميدان جنگ
خطبه 206 نهج البلاغه
(و قد سمع قوما من اءصحابه يسبون اءهل الشام اءيام حربهم بصفين )
الاخلاق فى الحرب
إِنِّى اءَكْرَهُ لَكُمْ اءَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَلكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اءَعْمَالَهُمْ، وَذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ، كَانَ اءَصْوَبَ فى الْقَوْلِ، وَاءَبْلَغَ فى الْعُذْرِ، وَقُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ :
اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَدِمَاءَهُمْ، وَاءَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَبَيْنِهِمْ، وَاهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَيَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَالْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.

ترجمه خطبه 206
(در جنگ صفّين شنيد كه ياران او شاميان را دشنام مى دهند فرمود:)
من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را تعريف ، و حالات آنان را بازگو مى كرديد به سخن راست نزديك تر، و عذرپذيرتر بوديد، خوب بود به جاى دشنام آنان مى گفتيد:
خدايا! خون ما و آنها را حفظ كن ، بين ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن ، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند، و آنان كه با حق مى ستيزند پشيمان شده به حق بازگردند.
2 - دعائى كه حضرت همواره مى خواند.
خطبه 215 نهج البلاغه
( كان يدعو به كثيرا )
ثناء و دعاء
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بى مَيِّتا وَلا سَقِيما، وَلا مَضْرُوبا عَلَى عُرُوقى بِسُوءٍ، وَلا مَاءْخُوذا بِاءَسْوَإِ عَمَلى ، وَلا مَقْطُوعا دَابِرِي ، وَلا مُرْتَدّا عَنْ دِينى ، وَلا مُنْكِرا لِرَبِّى ، وَلا مُسْتَوْحِشا مِنْ إِيمَانى ، وَلا مُلْتَبِسا عَقْلى ، وَلا مُعَذَّبا بِعَذَابِ الا ءمَمِ مِنْ قَبْلى . اءَصْبَحْتُ عَبْدا مَمْلُوكا ظَالِما لِنَفْسى .
لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَلا حُجَّةَ لى ، وَلا اءَسْتَطِيعُ اءَنْ آخُذَ إِلا مَا اءَعْطَيْتَنى ، وَلا اءَتَّقِى إِلا مَا وَقَيْتَنِي .
اللَّهُمَّ إِنِّى اءَعُوذُ بِكَ اءَنْ اءَفْتَقِرَ فى غِنَاكَ، اءَوْ اءَضِلَّ فى هُدَاكَ، اءَوْ اءُضَامَ فى سُلْطَانِكَ، اءَوْ اءُضْطَهَدَ وَالاءَمْرُ لَكَ!
اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسى اءَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمى ، وَاءَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي ! اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ اءَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، اءَوْ اءَنْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، اءَوْ تَتَابَعَ بِنَا اءَهْوَاؤُنَا دُونَ الْهُدَى الَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ!

ترجمه دعا 215
(همواره با اين كلمات خدا را مى خواند)
ستايش خداوندى را سزاست كه شبم را به صبح آورد بى آن كه مرده يا بيمار باشم ، نه دردى بر رگهاى تنم باقى ، و نه به كيفر بدترين كردارم گرفتار كرد، نه بى فرزند و خاندان ، و نه از دين روى گردان ، و نه منكر پروردگارم ، نه ايمانم دگرگون ، و نه عقلم آشفته ، و نه به عذاب امّتهاى گذشته گرفتارم ، در حالى صبح كردم كه بنده اى بى اختيار و بر نفس خود ستمكارم . خدايا توراست كه مرا محكوم فرمايى در حالى كه عذرى ندارم ، و توان فراهم آوردن چيزى جز آن چه كه تو مى بخشايى ندارم ، و قدرت حفظ خويش ندارم جز آن كه تو مرا حفظ فرمايى . خدايا به تو پناه مى برم از آن كه در سايه بى نيازى تو، تهيدست باشم ، يا در پرتو روشنايى هدايت تو گمراه گردم ، يا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، يا خوار و ذليل باشم در حالى كه كار در دست تو باشد. خدايا جانم را نخستين نعمت گرانبهايى قرار ده كه مى ستانى ، و نخستين سپرده اى قرار ده كه از من باز پس مى گيرى . خدايا ما به تو پناه مى بريم از آن كه از فرموده تو بيرون شويم ، يا از دين تو خارج گرديم ، يا هواهاى نفسانى پياپى بر ما فرود آيد، كه از هدايت ارزانى شده از جانب تو سرباز زنيم .
3 - شكوه ها با خدا از ظلم قريش
خطبه 172 نهج البلاغه
الْحَمْدُ للّهِ الَّذِي لا تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً، وَلا اءَرْضٌ اءَرْضا.
مناقشة فى يوم الشورى
منها : وَقَدْ قَالَ قَائِلٌ : إِنَّكَ عَلَى هذَا الاءَمْرِ يَا بْنَ اءَبى طَالِبٍ لَحَرِيصٌ.
فَقُلْتُ : بَلْ اءَنْتُمْ وَاللّهِ لا ءحْرَصُ وَاءَبْعَدُ، وَاءَنَا اءَخَصُّ وَاءَقْرَبُ، وَإِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّا لى وَاءَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنى وَبَيْنَهُ، وَتَضْرِبُونَ وَجْهى دُونَهُ. فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فى الْمَلاَِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَاءَنَّهُ بُهِتَ لا يَدْرِي مَا يُجِبُنى بِهِ!
معاتبة على قريش
اللَّهُمَّ إِنِّى اءَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَمَنْ اءَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى ، وَصَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتى ، وَاءَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتى اءَمْرا هُوَ لى . ثُمَّ قَالُوا: اءَلا إِنَّ فى الْحَقِّ اءَنْ تَاءْخُذَهُ، وَفى الْحَقِّ اءَنْ تَتْرُكَهُ.

معاتبة على الناكثين
فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم كَمَا تُجَرُّ الاءَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ،
ترجمه خطبه 172
ستايش خداوندى را سزاست كه نه آسمانى مانع آگاهى او از آسمان ديگر، و نه زمينى مانع او از زمين ديگر مى شود.
شخصى در روز شورا به من گفت : ((اى فرزند ابوطالب نسبت به خلافت حريص مى باشى )). در پاسخ او گفتم ، به خدا سوگند! شما با اينكه از پيامبر اسلام دورتريد، حريص تر مى باشيد، امّا من شايسته و نزديكتر به پيامبر اسلامم ، همانا من تنها حق خود را مطالبه مى كنم كه شما بين من و آن حائل شديد، و دست رد بر سينه ام زديد، پس چون در جمع حاضران ، با برهان قاطع او را مغلوب كردم ، درمانده و سرگردان شد و نمى دانست در پاسخم چه بگويد؟
بار خدايا، از قريش و از تمامى آنها كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم ، زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند، و در غصب حق من ، با يكديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخى از حق را بايد گرفت و برخى را بايد رها كرد.
(يعنى خلافت حقّى است كه بايد رهايش كنى )
طلحه و زبير و يارانشان بر من خروج كردند، و ناموس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به همراه خود مى كشيدند چونان كنيزى را كه به بازار برده فروشان مى كشانند، به بصره روى آوردند،
فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فى بُيُوتِهِمَا، وَاءَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَهُمَا وَلِغَيْرِهِمَا.
فى جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلا وَقَدْ اءَعْطَانى الطَّاعَةَ، وَسَمَحَ لى بِالْبَيْعَةِ، طَائِعا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلى بِهَا وَخُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْرِهِمْ مِنْ اءَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْرا، وَطَائِفَةً غَدْرا.
فَوَاللّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلا رَجُلا وَاحِدا مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لى قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَلَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَلا بِيَدٍ. دَعْ مَا اءَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتى دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!

در حالى كه همسران خود را پشت پرده نگهداشتند. پرده نشين حَرَم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند.
لشكرى را گرد آوردند كه همه آنها به اطاعت من گردن نهاده ، و بدون اكراه ، و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند، پس از ورود به بصره ، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين ، و به مردم بصره حمله كردند، گروهى از آنان را شكنجه و گروه ديگر را با حيله كشتند.
به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمدا بدون گناه مى كشتند كشتار همه آنها براى من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انكار نكردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع ننمودند، چه رسد به اينكه ناكثين به تعداد لشكريان خود از مردم بيدفاع بصره قتل عام كردند.
4 - سيماى پرهيزكاران
خطبه 193 نهج البلاغه
سيماى متقين
( يصف فيها المتقين )
روي اءن صاحبا لا مير المؤ منين عليه السلام يقال له همام كان رجلا عابدا، فقال له : يا اءمير المؤ منين ، صف لى المتقين كاءنى اءنظر اليهم . فتثاقل عليه السلام عن جوابه ثم قال : يا همام ، اتق اللّه و اءحسن فَ‍: ((انّ اللّه مع الذين اتقوا و الذين هم مُحسِنون )). فلم يقنع همام بهذا القول حتى عزم عليه ، فحمد اللّه واءثنى عليه ، وصلى على النبى صلى الله عليه و آله و سلم ثم قال عليه السلام :
1 - سيماء المتّقين
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ - سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى - خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِنا مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَلا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ اءَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَوَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ.
فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ اءَهْلُ الْفَضَائِلِ:
مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الاءِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا اءَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفُوا اءَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ اءَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى الْبَلاءِ كَالَّتى نُزِّلَتْ فى الرَّخَاءِ. وَلَوْلا الاءَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اءَرْوَاحُهُمْ فى اءَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقا إِلَى الثَّوَابِ، وَخَوْفا مِنَ الْعِقَابِ.

ترجمه خطبه 193
(يكى از ياران پرهيزكار حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به نام همّام گفت : اى اميرمؤ منان پرهيزكاران را براى من آنچنان توصيف كن گويا آنان را با چشم مى نگرم .
امام على عليه السلام در پاسخ او درنگى كرد و فرمود ((اى همّام ! از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است )) امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزيد، تا آن كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. پس خدا را سپاس و ثنا گفت ، و بر پيامبرش درود فرستاد، و فرمود:)
پس از ستايش پروردگار! همانا خداوند سبحان پديده ها را در حالى آفريد كه از اطاعتشان بى نياز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهكاران به خدا زيانى مى رسانند و نه اطاعت مؤ منان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسيم ، و هر كدام را در جايگاه خويش قرار داد. امّا پرهيزكاران ! در دنيا داراى فضيلت هاى برترند، سخنانشان راست ، پوشش آنان ميانه روى ، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است ، چشمان خود را بر آن چه خدا حرام كرده مى پوشانند، و گوشهاى خود را وقف دانش سودمند كرده اند، و در روزگار سختى و گشايش حالشان يكسان است .
و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرمود، روح آنان حتى به اندازه برهم زدن چشم ، در بدن ها قرار نمى گرفت ، از شوق ديدار بهشت ،
عَظُمَ الْخَالِقُ فى اءَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فى اءَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ.
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَاءْمُونَةٌ، وَاءَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَاءَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ.
صَبَرُوا اءَيَّاما قَصِيرَةً اءَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. اءَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَاءَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اءَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

شب پرهيز كاران
2 - ليالى المتّقين
اءَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ اءَقْدَامَهُمْ، تَالِينَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلا. يُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ.
فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةً فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعا، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقا، وَظَنُّوا اءَنَّهَا نُصْبَ اءَعْيُنِهِمْ.
وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ اءَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا اءَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فى اءُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى اءَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَاءَكُفِّهِمْ وَرُكَبِهِمْ، وَاءَطْرَافِ اءَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فى فَكَاكِ رِقَابِهِمْ.

روز پرهيزكاران
3 - نهار المتّقين
و از ترس عذاب جهنّم خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمت هاى آن بسر مى برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند. دل هاى پرهيزكاران اندوهگين ، و مردم از آزارشان در اءمان ، تن هايشان فربه نبوده ، و درخواستهايشان اندك ، و عفيف و پاكدامنند. در روزگار كوتاه دنيا صبر كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند، تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم فرمود، دنيا مى خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند ، مى خواست آنها را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان ، خود را آزاد ساختند.
پرهيزكاران در شب برپا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه مى خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى يابند، وقتى به آيه اى برسند كه تشويقى در آن است ، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پرشوق در آن خيره شوند، و گمان مى برند كه نعمت هاى بهشت در برابر ديدگانشان قرار دارد و هرگاه به آيه اى مى رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گويا صداى برهم خوردن شعله هاى آتش ، در گوششان طنين افكن است ، پس قامت به شكل ركوع خم كرده ، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده ، و از خدا آزادى خود از آتش جهنّم را مى طلبند.
وَاءَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، اءَبْرَارٌ اءَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى ، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!
وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ اءَمْرٌ عَظِيمٌ! لا يَرْضَوْنَ مِنْ اءَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَلا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ اءَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُكِّى اءَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: اءَنَا اءَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَيْرِي ، وَرَبِّى اءَعْلَمُ بى مِنِّى بِنَفْسى ! اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنى بِمَا يَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اءَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لى مَا لا يَعْلَمُونَ.

نشانه هاى پرهيزكاران
4 - علامات المتّقين
فَمِنْ عَلاَمَةِ اءَحَدِهِمْ اءَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فى دِينٍ، وَحَزْما فى لِينٍ، وَإِيمَانا فى يَقِينٍ، وَحِرْصا فى عِلْمٍ، وَعِلْما فى حِلْمٍ، وَقَصْدا فى غِنًى ، وَخُشُوعا فى عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلا فى فَاقَةٍ، وَصَبْرا فى شِدَّةٍ، وَطَلَبا فى حَلاَلٍ، وَنَشَاطا فى هُدًى ، وَتَحَرُّجا عَنْ طَمَعٍ.
يَعْمَلُ الاءَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ. يُمْسى وَهَمُّهُ الشُّكْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّكْرُ. يَبِيتُ حَذِرا وَيُصْبِحُ فَرِحا؛ حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَفَرِحا بِمَا اءَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ.

پرهيزكاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نيكوكارانى باتقوا هستند كه ترس الهى آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است ، كسى كه به آنها مى نگرد مى پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست ، و مى گويد، مردم در اشتباهند! در صورتى كه آشفتگى ظاهرشان از امرى بزرگ است . از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى شمارند، نفس خود را متّهم مى كنند، و از كردار خود ترسناكند، هرگاه يكى از آنان را بستايند، از آن چه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مى گويد: ((من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من ، مرا بهتراز من مى شناسد، بار خدايا، مرا بر آن چه مى گويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مى گويند، و گناهانى كه نمى دانند بيامرز))
و از نشانه هاى يكى از پرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مى بينى ، در ديندارى نيرومند، نرمخو و دورانديش ، داراى ايمانى پر از يقين ، حريص ‍ در كسب دانش ، و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن ، و آراسته در تهيدستى ، در سختى ها بردبار، در جستجوى كسب حلال ، در راه هدايت شادمان ، پرهيز كننده از طمع ورزى ، مى باشد. اعمال نيكو انجام مى دهد و ترسان است ، روز را به شب مى رساند با سپاسگذارى ، و شب را به روز مى آورد با ياد خدا، شب مى خوابد اما ترسان ، و بر مى خيزد شادمان ، ترس براى اينكه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده است .
إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيَما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيَما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيَما لا يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيَما لا يَبْقَى ، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَالْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.
تَرَاهُ قَرِيبا اءَمَلُهُ، قَلِيلا زَلَلُهُ، خَاشِعا قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُورا اءَكْلُهُ، سَهْلا اءَمْرُهُ، حَرِيزا دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَكْظُوما غَيْظُهُ.
الْخَيْرُ مِنْهُ مَاءْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَاءْمُونٌ. إِنْ كَانَ فى الْغَافِلِينَ كُتِبَ فى الذَّاكِرِينَ، وَإِنْ كَانَ فى الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ.
يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَيُعْطى مَنْ حَرَمَهُ، وَيَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِيدا فُحْشُهُ، لَيِّنا قَوْلُهُ، غَائِبا مُنْكَرُهُ، حَاضِرا مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلا خَيْرُهُ، مُدْبِرا شَرُّهُ.
فى الزَّلاَزِلِ وَقُورٌ، وَفى الْمَكَارِهِ صَبُورٌ، وَفى الرَّخَاءِ شَكُورٌ. لا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَلا يَاءْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ. يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اءَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، لا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَلا يَنْسَى مَا ذُكِّرَ، وَلا يُنَابِزِ بِالاءَلْقَابِ، وَلا يُضَارُّ بِالْجَارِ، وَلا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَلا يَدْخُلُ فى الْبَاطِلِ، وَلا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَإِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَإِنْ بُغِى عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ.

اگر نفس او در آن چه دشوار است فرمان نبرد، از آن چه دوست دارد محرومش مى كند، روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است ، و آن چه را ترك مى كند كه پايدار نيست ، بردبارى را با علم ، و سخن را با عمل ، در مى آميزد. پرهيزگار را مى بينى كه : آرزويش نزديك ، لغزش هايش اندك ، قلبش فروتن ، نفسش قانع ، خوراكش كم ، كارش آسان ، دينش حفظ شده ، شهوتش مرده ، خشمش فرو خورده است . مردم به خيرش اميدوار، و از آزارش در اءمانند، اگر در بى خبران باشد نامش در گروه يادآوران خدا ثبت مى گردد، و اگر در يادآوران باشد نامش در گروه بيخبران نوشته نمى شود، ستمكار خود را عفو مى كند، به آن كه محرومش ساخته مى بخشد، آن كس كه با او بريده مى پيوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم ، بديهاى او پنهان ، و كار نيكش آشكار است . نيكى هاى او به همه رسيده ، و آزار او بكسى نمى رسد. در سختى ها آرام ، و در ناگواريها بردبار و در خوشى ها سپاسگذار است ، به آن كه دشمن دارد ستم نكند، و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود، پيش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى كند، و آن چه را به او سپرده اند ضايع نمى سازد، و آن چه را به او تذكر دادند فراموش نمى كند. مردم را با لقب هاى زشت نمى خواند، همسايگان را آزار نمى رساند، در مصيبت هاى ديگران شاد نمى شود، و در كار ناروا دخالت نمى كند، و از محدوده حق خارج نمى شود، اگر خاموش است سكوت او اندوهگينش نمى كند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى شود، و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى كند تا خدا انتقام او را بگيرد.
نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَنَاءٍ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فى رَاحَةٍ. اءَتْعَبَ نَفْسَهُ لاَِّخِرَتِهِ، وَاءَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَنَزَاهَةٌ، وَدُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَرَحْمَةٌ. لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَعَظَمَةٍ، وَلا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَخَدِيعَةٍ.
قال : فصعق همام صعقة كانت نفسه فيها. فقال اءمير المؤ منين عليه السلام :
اءَمَا وَاللّهِ لَقَدْ كُنْتُ اءَخَافُهَا عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: اءَهكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِاءَهْلِهَا؟
فقال له قائل : فما بالك يا اءمير المؤ منين ؟ فقال عليه السلام :
وَيْحَكَ، إِنَّ لِكُلِّ اءَجَلٍ وَقْتا لا يَعْدُوهُ، وَسَبَبا لا يَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلا، لا تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ!

نفس او از دستش در زحمت ، ولى مردم در آسايشند، براى قيامت خود را به زحمت مى افكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مى رساند، دورى او از برخى مردم ، از روى زهد و پارسايى ، و نزديك شدنش با بعضى ديگر از روى مهربانى و نرمى است ، دورى او ازتكبّر و خودپسندى ، و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست .
(سخن امام على عليه السلام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:)
سوگند به خدا من از اين پيش آمد بر همّام مى ترسيدم . سپس گفت : آيا پندهاى رسا با آنان كه پذيرنده آنند چنين مى كند؟
شخصى رسيد و گفت : چرا با تو چنين نكرد؟ امام على عليه السلام پاسخ داد:
واى بر تو، هر أ جلى وقت معيّنى دارد كه از آن پيش نيافتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند، آرام باش و ديگر چنين سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است .
5 - اوقات نماز پنجگانه
نامه 52 نهج البلاغه
( إ لى اءمراء البلاد فى معنى الصلاة )
اوقات الصلوات اليوميّة
اءَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفى ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ، وَصَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فى عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ.
وَصَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَيَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى .
وَصَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ، وَصَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَالرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ، وَصَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ اءَضْعَفِهِمْ، وَلا تَكُونُوا فَتَّانِينَ.

ترجمه نامه 52