الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد يازدهم
( امام على (ع ) و نظارت مردمي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۶ -


قَاتَلَكُمُ اللّهُ! لَقَدْ مَلاَءتُمْ قَلْبِى قَيْحا، وَشَحَنْتُمْ صَدْرِى غَيْظَا، وَجَرَّعْتُمُونِى نُغَبَ التَّهْمَامِ اءَنْفَاسا، وَاءَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَاءْيى بِالْعِصْيَانِ وَالْخِذْلاَنِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ:
إِنَّ ابْنَ اءَبِى طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.
لِلّهِ اءَبُوهُمْ! وَهَلْ اءَحَدٌ مِنْهُمْ اءَشَدُّ لَهَا مِرَاسا، وَاءَقْدَمُ فِيهَا مَقَاما مِنِّى ! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَه -ااءَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ!
وَلكِنْ لاَ رَاءْى لِمَنْ لاَ يُطَاعُ!

((شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد.
زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد.
به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟
با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟
وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم ، مى گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم ، مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود.
همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد
اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد، كه عقل هاى شما به عروسان حجله آراى ، شباهت دارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى ديدم و هرگز نمى شناختم ، شناسايى شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصلى نداشت ، و اندوهى غم بار سرانجام آن شد.
خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون ، و سينه ام از خشم شما مالامال است ، كاسه هاى غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى ، راءى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت :
((بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد))
خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده ، كه در ميدان نبرد حاضر بودم ، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام .
امّا دريغ ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، راءيى نخواهد داشت . (142)
و در خطبه 25 با تاءسّف فراوان خطاب به كوفيان ، علل شكست كوفيان و عوامل پيروزى شاميان را به گونه اى روشن بيان فرمود:
اءُنْبِئْتُ بُسْرا قَدِ اطَّلَعَ الَْيمَنَ، وَإِنِّى وَاللّهِ لا ءظُنُّ اءَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتَِماعِهمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَبِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِى الْحَقِّ، وَطَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِى الْبَاطِلِ، وَبِاءَدَائِهِمُ الاءَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَخِيَانَتِكُمْ، وَبِصَلاَحِهِمْ فِى بِلاَدِهِمْ وَفَسادِكُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ اءَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيْتُ اءَنْ يَذْهَبَ بِعَلاَقَتِهِ.
اللَّهُمَّ إِنِّى قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَمَلُّونِى ، وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُونِى ، فَاءَبْدِلْنِى بِهِمْ خَيْرا مِنْهُمْ، وَاءَبْدِلْهُمْ بِى شَرَّا مِنِّى .
اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثَ الْمِلْحُ فِى الْمَاءِ.
اءَمَا وَاللّهِ لَوَدِدْتُ اءَنَّ لِى بِكُمْ اءَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِى فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ.

هُنَالِكَ، لَوْ دَعَوْتَ، اءَتَاكَ مِنْهُمْ   فَوَارِسُ مِثْلُ اءَرْمِيَةِ الحَميمِ
((به من خبر رسيده كه (بُسر بن ارطاة ) بر يَمَن تسلّط يافت ، سوگند به خدا مى دانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد.
زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.
آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبى آب را به يكى از شماها امانت دهم مى ترسم كه بند آن را بدزديد.
خدايا، من اين مردم را با پند و تذكّرهاى مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده ، و من از آنان به ستوه آمده ، دل شكسته ام ، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما، و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط كن .
خدايا، دلهاى آنان را، آنچنان كه نمك در آب حل مى شود، آب كن .
به خدا سوگند، دوست داشتم ، به جاى شما كوفيان ، هزار سوار از بنى فَراس بن غَنَمَ مى داشتم كه :
((اگر آنان را مى خواندى ، سوارانى از ايشان نزد تو مى آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانى )) (143)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در تداوم تحليل و بررسى عوامل شكست كوفيان و وادار كردن مردم به ((نظارت عمومى )) و دخالت مسئولانه در امور اجتماعى و احساس تعهّد و مسئوليّت ، در خطبه 106 فرمود:
وَقَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللّهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ! وَاءَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَاءْنَفُونَ! وَكَانَتْ اءُمُورُ اللّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ، وَعَنْكُمْ تَصْدُرُ، وَإِلَيْكُمْ تَرْجِعُ.
فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ، وَاءَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ اءَزِمَّتَكُمْ، وَاءَسْلَمْتُمْ اءُمُورَ اللّهِ فِى اءَيْدِيهِمْ، يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ، وَيَسِيرُونَ فِى الشَّهَواتِ، وَ ايْمُ اللّهِ، لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ، لَجَمَعَكُمُ اللّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ!

علل سقوط و سير ارتجاعى امّت
((با آن همه بزرگوارى و كرامت ، هم اكنون مى نگريد كه قوانين و پيمانهاى الهى شكسته شده اما خشم نمى گيريد، در حالى كه اگر پيمان پدرانتان نقض مى شد ناراحت مى شديد،
شما مردمى بوديد كه دستورات الهى ابتدا به دست شما مى رسيد و از شما به ديگران ابلاغ مى شد و آثار آن باز به شما برمى گشت .
امّا امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد، و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد، و امور الهى را به آنان تسليم كرديد! آنهايى كه به شبهات عمل مى كنند، و در شهوات غوطه ورند (بنى اميه ).
به خدا سوگند! اگر دشمنان شما را در زير ستارگان آسمان بپراكنند، باز خداوند شما را براى انتقام گرفتن از ستمگران گرد مى آورد.))(144)
اينگونه هشدارها و بررسى ها وجدان هاى خفته را بيدار مى سازد تا به چاره جوئى بيانديشند و از بى تفاوتى ها دست برداشته در سرنوشت خود و كشور خود دخالت كنند.
اگر كوفيان اصل نظارت مردمى را فراموش نمى كردند ارزش ها را پاسدارى كرده و از فساد و زشتى ها پرهيز مى دادند، بى تفاوت نمى شدند و در سُستى و رفاه زدگى همه عزّت و شرافت خود را از ياد نمى بردند.
فصل هفتم :نظارت مردمى
اوّل - ضرورت زندگى اجتماعى
همه محقّقان و پژوهشگران جهان اعتراف دارند كه زندگى بايد به گونه اى اجتماعى همراه با روح تعاون و همكارى اداره شود.
و در تعريف انسان نيز گفته اند:
((انسان موجودى اجتماعى است .))
جامعه شناسان با بررسى آثار تمدن انسان هاى گذشته اين حقيقت را به اثبات رسانده اند كه ((زندگى اجتماعى )) يك ضرورت غير قابل انكار است و علم روانشناسى نيز معتقد است :
((انسان فطرتا اجتماعى و داراى روح جمع گرايى است ))
از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه نيز اجتماعى بودن انسان و ضرورت زندگى اجتماعى به اثبات رسيده و همگان را به تعاون و همكارى فرا مى خوانند؛
زيرا به تنهايى نمى توان راه رشد و تكامل را پيمود و به همه نيازمنديها پاسخ مثبت داد.
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به اين واقعيّت سياسى ، اجتماعى فرمود :
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاءَعْظَمِ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ.
وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا اءَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ.

(همواره با جمعيّت و اجتماع باشيد كه دست خدا همراه آن است ، از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد كه انسان تنها اسير شيطان است ، همانگونه كه گوسفند دور از گله ، طعمه گرگ )(145)
امّا مى پرسند :
1 - كدام جامعه ؟ و كدام زندگى اجتماعى ؟
پس از طرح ضرورت زندگى اجتماعى ، اوّلين سؤ الى كه توجّه و انديشه هر پژوهنده اى را به خود جلب مى كند اين است كه :
در كدام جامعه بايد زيست ؟
و كدامين زندگى اجتماعى را بايد انتخاب نمود؟
طبيعى است كه جوامع فاسد و آلوده مورد توجّه طرفداران رشد و كمال انسان ها نيست ،
بايد به جوامع سالم و متكامل مترقّى روى آورد؟ يا جوامع آلوده را اصلاح كرد؟
همان گونه كه پيكر بيمار و فرسوده انسان در به دست آوردن سلامت كامل ، دچار تزلزل است ، پيكر جوامع آلوده نيز نمى تواند راه ترقّى را بپيمايد و انسان ها را به تكامل برساند.
از ديدگاه نهج البلاغه ، هم ضرورت زندگى اجتماعى و هم روى آوردن به جوامع سالم و متكامل ارزشمند است و اصلاح جوامع فاسد نيز از اهداف ارزنده پيامبران الهى بشمار مى رود، كه فرمود :
الصِقْ بِذَوِى الْمُروُءَاتِ وَالاْءَحْسَابِ وَ اءَهْلِ الْبُيوُ تاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اءهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ وَالسَّخَاءِ وَالسَّماحَُِ فَاِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ
(روابط خود را با افراد خوب و سرشناس و اصيل ، برخاسته از خاندان هاى صالح و خوش سابقه و مردم شجاع و سخاوتند و افراد بزرگوار برقرار ساز، چرا كه آنها كانون بخشش و كَرَم و مركز اصيل نيكوكارى مى باشند.)(146)

آنگاه از جامعه آلوده و افراد فاسد و منحرف شكوه ها داشته و نشانه هاى آن را به اصحاب و يارانش مى شناساند.
وَاعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ اءَنَّكُمْ فِى زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ، وَاللا زِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ.
اءَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الاءِدْهَانِ

(خدا شما را رحمت كند بدانيد در زمان و جامعه اى قرار كرفته ايد كه گوينده حق اندك است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ و حق جويان خوار و ذليلند.
مردم همدم معصيت و گناه و همگام با سستى و تنبلى ها مى باشند.)(147)
2 - راه هاى اصلاح و سلامت جامعه
از آنجا كه جامعه و زندگى اجتماعى يكى از عوامل مهمّ تربيتى محسوب مى شود و سلامت و اصالت و رشد و كمال انسان ها به سلامت و اصلاح جامعه نيز بستگى دارد،
بايد به جامعه روى آورد و راه هاى اصلاح و سلامت آن را شناخت ،
و علل فسادزدگى و عقب ماندگى جوامع آلوده را شناسايى كرد،
و موانع رشد و ترقّى را از سر راه انسان ها برداشت .
از نظر نهج البلاغه سلامت و اصلاح جامعه را بايد در نظم و اجراى قانون و مقرّرات كامل الهى و رعايت قوانين فردى و اجتماعى جستجو كرد كه بى نظمى و هرج و مرج طلبى (آنارشيسم ) و تجاوز به حقوق ديگران ، فساد و تباهى و سقوط را در پى خواهد داشت .
امام على عليه السلام در كلام ارزشمندى به ره آورد برقرارى نظم اجتماعى و رعايت صحيح حقوق فرد و جامعه اشاره مى فرمايد:
فَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِى حَقَّهُ، وَاءَدَّى الْوَالِى إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى اءَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ
(پس هرگاه كه مردم حقوق حكومت را ادا كنند و حكومت نيز حقوق مردم را رعايت كند، حق و عدالت در ميان آنها قوى و نيرومند مى گردد و راه دين و ديندارى استوار و جاودانه مى شود و علائم تحقّق عدالت اجتماعى رخ مى نمايد. امور زندگى فرد و جامعه در مجراى اصلى خود قرار مى گيرد و آنگاه جامعه و زمانه اصلاح مى شود.)(148)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با توجّه به ره آورد نظم اجتماعى ، از بى نظمى ها هشدار مى دهد كه :
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اءَوْ اءَجْحَفَ الْوَالِى بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاءِدْغَالُ فِى الدِّينِ
(امّا آن گاه كه رعيت بر حكومت خويش چيره گردد و يا حكومت و رهبر بر مردم ظلم روا دارد، نظم اجتماعى فرو مى پاشد و نشانه هاى جور و ستم آشكار مى گردد و اعمال ناروا در امور دين فراوان مى شود.)(149)
چه نيكو سرودند كه :
خدا آن ملّتى را سرورى داد   كه تقديرش به دست خويش بنوشت
دوّم - راه هاى اجراى نظم و قانون
دانستيم كه زندگى اجتماعى ضرورى است ،
و سلامت و كمال آن در رشد و سلامت انسان نقش تعيين كننده اى دارد.
و راه اصلاح جوامع بشرى را در اجراى نظم و قانون و رعايت حقوق فرد و جامعه نيز شناختيم ،
بنابر اين ممكن است سؤ ال شود:
1 - چه بايد كرد تا نظم و قانون حكم فرما شود؟
2 - مقررات اجتماعى را چگونه بايد پياده كرد؟
3 - حقوق فرد و جامعه را چگونه بايد رعايت كرد؟
در پاسخ سئوالات ياد شده بايد گفت كه :
بايد راه هاى اجراى قانون و نظم اجتماعى را شناخت و در تحقّق آنها تلاش كرد!
اگر راه هاى صحيح اجراى نظم و قانون را بشناسيم و در جوامع بشرى بكار گيريم ، جامعه ما اصلاح شده و راه سلامت و كمال را خواهيم پيمود.
در اينجا به برخى از آن راه ها اشاره مى گردد:
1 - حكومت و برقرارى دولت در جوامع بشرى
امام على عليه السلام نسبت به ضرورت حكومت فرمود:
وَإِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اءَمِيرٍ بَرٍّ اءَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِى إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَيَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ، وَيُبَلِّغُ اللّهُ فِيهَا الاءَجَلَ، وَيُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ، وَيُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَاءْمَنُ بِهِ السُّبُلُ
(همانا مردم به حكومت و رهبرى نياز مُبرم دارند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار، تا مؤ منان در سايه حكومت و برقرارى نظم اجتماعى به كار مفيد خويش سرگرم شوند و كافران نيز از زندگى بهرمند گردند. بايد حكومت وجود داشته باشد تا مردم زندگى عادى خود را تداوم بخشند. تا ماليات هاى كشور جمع آورى گردد و با دشمنان مهاجم پيكار شود و امنيّت در جادّه هاى كشور حكم فرما باشد.)(150)
2 - آداب و رسوم ارزشمند اجتماعى
عمل به برخى از آداب و رسوم ارزشمند اجتماعى مايه برقرارى نظم و قانون در جوامع بشرى است .
وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الا ءمَّةِ، وَاجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ، وَصَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ
(اى مالك ! آداب و رسوم پسنديده اى را كه پيشوايان اين امّت به آن عمل كرده اند و ملّت اسلام با آن انس و الفت گرفته است و امور مردم به وسيله آنها اصلاح مى گردد، به نابودى نكشان .)(151)
3 - حقوق و مقررّات كامل الهى
امام على عليه السلام در معرّفى حقوق قرمود:
وَاءَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِى عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِى ، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ - سُبْحَانَهُ - لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاما لا ءلْفَتِهِمْ، وَعِزّا لِدِينِهِمْ.
(از ميان حقوق الهى ، بزرگترين حقّى كه واجب شده است ، حق حكومت و رهبر اسلامى بر مردم و حق مردم بر حكومت و رهبر است ، اين فريضه ارزشمند را بر هركدام از زمامداران و رعايا قرار داده است ، زيرا رعايت حقوق حكومت و مردم مايه الفت و پيوستگى آنان با يكديگر و عزّت و نيرومندى دينشان مى باشد.)(152)
4 - ارتش اسلامى و نيروهاى نظامى كشور
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاءَمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِهِمْ.
(ارتش اسلام به اذن پروردگار حافظ و پناهگاه مردم و زينت زمامداران و عزّت و شوكت دين و راه هاى برقرارى امنيّت جامعه اند كه حيات و بقاء مردم يك كشور به آنها بستگى كامل دارد.)(153)
5 - دخالت و نظارت مردم
درست است كه حكومت و آداب و رسوم پسنديده و حقوق كامل الهى و ارتش اسلامى از عوامل اجراى قانون و نظم اجتماعى به شمار مى آيند،
امّا همه آنها به نوعى با عامل مردمى و اصل ((دخالت و نظارت مردم )) ارتباط دارند.
اگر مردم دخالت و نظارت لازم را نداشته باشند عوامل ياد شده نمى توانند در اجراى قانون و برقرارى نظم موفّق شوند؛
بنابر اين بازسازى حكومت و اصلاح زمامداران با دخالت و حضور و مراقبت مردم تحقّق مى پذيرد، كه فرمود:
فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ
(پس مردم بدون اصلاح زمامداران اصلاح نمى گردند و زمامداران نيز اصلاح نمى شوند جز با درستى و استقامت مردم يك جامعه .)(154)
ديدگاه نهج البلاغه درباره اصلاح جامعه
با يك برّرسى دقيق در افكار و آراء مكاتب و انديشمندان معاصر به اين نتيجه مى رسيم كه نهج البلاغه در مورد شيوه هاى اصلاح فرد و جامعه و حكومت دولت مردان ، اختلاف اساسى با صاحب نظران سياسى دارد؛ زيرا در راه اجراى نظم و مقرّرات اجتماعى به هيچ كدام از عوامل موجود تكيه نمى كند.
گرچه معتقد است كه حكومت و قانون و آداب و رسوم و ارتش اسلامى ضرورت دارند؛ امّا تنها عاملى را كه به عنوان يك راه حلّ سياسى و عامل حياتى معرّفى مى كند:
((اصل دخالت )) و ((نظارت مردمى )) يا ((نظارت ملّى )) است كه در فروع مبانى اعتقادى با نام ((امر به معروف و نهى از منكر)) مطرح شده است .
از ديدگاه نهج البلاغه اگر عامل مردمى يا نظارت عمومى در صحنه سياسى يك كشور حضور فعّال داشته باشد، نظم و قانون اجرا و عدالت اجتماعى در آن جامعه تحقّق مى يابد،
چون نظارت ملّى با حضور مردم ارتباط دارد و مردم در همه جا مى توانند عامل اجراى درست قوانين باشند.
دنياى امروز براى اجراى قوانين و مقرّرات اجتماعى از اصلِ ((امر به معروف و نهى از منكر)) غفلت نموده و با طرح راه حل هاى غير منطقى همواره با ناكامى و شكست مواجه گرديده است ، مانند:
روى آوردن به سرنيزه و فشار
دل بستن به زندان و شكنجه
استفاده از جريمه هاى سنگين
استفاده از تنبيه بدنى و پيشروى تا حدّ اعدام
امّا هرچه بيشتر تلاش كردند كمتر به نتيجه رسيدند.
ازآدم هاى ماشينى گرفته تا نصب چشم هاى الكترونيك در بانك ها،
از قفل هاى ضد گلوله و انواع ادوات پليسى و جاسوسى ، استفاده كردند؛ امّا نتوانستند انسان را به رعايت نظم و قانون وادارند و سرگردان و حيران مى پرسند:
((راه هاى اجراى نظم و قانون كدام است ؟))
و پاسخ نهج البلاغه رعايت ((نظارت مردمى )) و ((امر به معروف و نهى از منكر)) است .
اگر ملّتى خود پشتوانه اجراى مقرّرات اجتماعى شود،
همه امر به كارهاى نيك كنند و از منكرات بپرهيزند و ديگران را به آن تذكّر دهند، قانون اجرا مى گردد و نظم و عدالت اجتماعى نيز تحقّق مى پذيرد.
سوم - راه هاى تحقّق ((نظارت مردمى ))
پس از آنكه راه حل اساسى اجراى قانون و برقرارى نظم را شناسائى كرديم و دانستيم كه با ((نظارت مردمى )) مى توان جامعه اى سالم و رو به رشد داشت ، راه هاى تحقّق ((نظارت ملّى )) و به صحنه كشاندن ((عامل مردمى )) را مورد بررسى قرار مى دهيم .
بايد مردم را شناخت و راههاى نفوذ در دلها را پيدا كرد كه چگونه و با چه روش هائى مى شود فرد و جامعه را متوجّه نظارت عمومى ساخت تا در اجراى نظم و قانون مشاركت كنند؟
در اين قسمت به برخى از آنها از ديدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود:
1 - تقويت روح مسئوليّت پذيرى
در اين رابطه امام على عليه السلام فرمود:
اتَّقُوا اللّهَ فِى عِبَادِهِ وَبِلاَدِهِ، فَإِنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَالْبَهَائِمِ. اءَطِيعُوا اللّهَ وَلاَ تَعْصُوهُ، وَإِذَا رَاءَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا رَاءَيْتُمُ الشَّرَّ فَاءَعْرِضُوا عَنْهُ.
(اى مردم ، از خدا بترسيد و پرهيزكار باشيد، زيرا از همه شما در روز قيامت سؤ ال خواهد شد شما مسئول امور آفريده هاى خدا حتى از شهرها و حيوانات خواهيد بود. خدا را اطاعت كنيد و از فرمانش سرپيچى نكنيد.
هرگاه نيكى و خوبى ها را مشاهده كرديد، انتخاب نماييد و اگر شرّ و بدى يافتيد، از آن اعراض كنيد.)(155)
روشن است كه تنها با ماءموران نظامى و انتظامى يا ديگر دست اندركاران قانون و نظم اجتماعى نمى شود در برقرارى نظم و عدل اجتماعى موفّق بود.
نمى شود براى فرد فرد جامعه ماءموران مخفى استخدام كرد.
امكان ندارد كه در همه جا نيروهاى نظامى بتوانند حضور فعّال داشته باشند
و در يك كلمه ، انسان نمى تواند انسان را كنترل كند و به اجراى قانون در همه زمان ها و مكان ها مجبور سازد.
بايد روش قرآن كريم و نهج البلاغه و شيوه هاى پيامبران الهى را به كار بست و در هر دلى نيروى ايمان را تقويت كرد.
بايد عقيده به معاد و پرسش هاى قيامت را در دل هر انسانى جايگزين كرد.
اگر انسان باور كند
((جهان را خالقى باشد خدا نام ))
و بپذيرد در برابر قانون و نظم اجتماعى ، روزى از او سؤ ال مى شود.
هم خود در اجراى قانون مى كوشد و هم در اجراى قانون ، نظارت و دخالت مى كند و جامعه انسان ها با احساس تعهّد افراد جامعه و اصل نظارت مردمى ، راه نظم و قانون و سلامت و ترقّى را خواهند پيمود.
2 - تقويت اعتقاد به معاد و محاكمه عمومى
امام على عليه السلام نسبت به اين شيوه كاربردى فرمود:
فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ اءَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَاءَنْتُمْ اءَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ اءَكْرَمُ.
(همانا خداوند بزرگ از شما بندگان درباره همه اعمال و رفتار كوچك و بزرگ و آشكار و پنهان سؤ ال خواهد كرد.
اگر عذاب كند شما را خود به خويشتن ظلم رواداشته ايد و اگر شما را عفو نمايد، خداوند كريم و بزرگور است .)(156)
3 - زنده كردن روح تعهّد و وفادارى
اگر همه افراد يك جامعه داراى روح تعهّد و مسئوليّت باشند، در برابر ناروايى ها و زشتى ها بى تفاوت نمى مانند و اصلِ ((نظارت مردمى )) را به كار مى گيرند.
امام على عليه السلام در خطبه 167/5 تذكّر داده اند كه در تفكّر اسلامى و در محاكمه عمومى رستاخيز، نه تنها در برابر اعمال و رفتار خويش و در برابر ديگران مسؤ وليم ، بلكه در مورد امور خانه ها، شهرها و حيوانات نيز محاكمه خواهيم شد و آنگاه فرمود:
((اگر همه عالم را به من بدهند كه در حقّ مورچه اى ستم كنم ، هرگز نمى پذيرم .!))
وَاللّهِ لَوْ اءُعْطِيتُ الاءَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اءَفْلاكِهَا، عَلَى اءَنْ اءَعْصِى اللّهَ فِى نَمْلَةٍ اءَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ
(سوگند به خدا اگر همه عالم هفتگانه هستى را به من بدهند كه خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم ، هرگز انجام نخواهم داد!)(157)
سپس به احساس تكليف خود در برابر افراد جامعه اشاره مى كند و مى فرمايد:
وَلكِنْ هَيْهَاتَ اءَنْ يَغْلِبَنِى هَوَاى ، وَيَقُودَنى جَشَعى إِلَى تَخَيُّرِ الاءَطْعِمَةِ وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ اءَوِ الَْيمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِى الْقُرْصِ
(امّا هيهات ! از اينكه هوا و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادارد تا از غذاهاى لذيذ استفاده كنم ، در حالى كه ممكن است در حجاز يا يمامه كسانى از به دست آوردن قرص نانى نا اميد باشند.)(158)
4 - تقويت روح تعاون و همكارى
اگر در دل انسان هاى يك جامعه ، روح تعاون و همكارى تقويت شود و مردم احساس كنند كه اعضاى يك پيكرند، به مرزِ ((نظارت مردمى )) نزديك شده ، خود پاسدارى از نظم و قانون را به عهده خواهند گرفت ، كه گفت :
وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ.
(از حقوق واجب الهى بر بندگان اين است كه : به اندازه توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت به ديگران بكوشند و براى برقرارى حق و عدل همكارى و هماهنگى داشته باشند.)(159)
5 - اجراى امر به معروف و نهى از منكر
الف - امر به معروف بالاتر از تمام خوبى هاست ، كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
وَمَا اءَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاءَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلا كَنَفْثَةٍ فِى بَحْرٍ لُجِّيٍّ
(تمام اعمال نيك ، حتّى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر، همانند قطره اى است در برابر دريا.)(160)
ب - نظارت مردمى نوعى جهاد است ، كه فرمود :
وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى اءَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الاءَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ
(جهاد در راه خدا چهار قسم است كه دو قسم آن بر امر به معروف و نهى از منكر تكيه دارد.)(161)
ج - نظارت مردمى ، كارى پيغمبرگونه است .
يكى از وظايف دائمى پيامبران الهى و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ، نظارت بر امور مردم و اجراى قانون و نظم اجتماعى است ، كه فرمود:
فَبَالَغَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى النَّصِيحَةِ، وَمَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَدَعَا إِلى الْحِكْمَةِ، وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.
(پيامبر گرامى اسلام - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - در نصيحت و اندرز به مردم كوشش فراوان كرد و همگان را به راه راست رهنمون گرديد و به سوى حكمت و دانش و پندهاى حكيمانه و ارزشمند دعوت فرمود.)(162)
د - امر به معروف و نهى از منكر دو صفت الهى هستند، كه فرمود:
وَإِنَّ الاءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَإِنَّهُمَا لا يُقَرِّبَانِ مِنْ اءَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ.
(همانا امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوند هستند كه نه اجل و مرگ را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند.)(163)
6 - شناخت ره آورد امر به معروف و نهى از منكر
ره آورد نظارت ملّى در فرازهاى گوناگونى از نهج البلاغه مورد ارزشيابى و شناسايى قرار گرفته است و همواره حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به آن اشاره فرمود و تذكّر داد كه بدون اين اصل ، اوامر و مقرّرات الهى اجرا نخواهد گرديد و زشتى ها و پليدى ها ريشه كن نخواهد شد.
امام على عليه السلام در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام مجتبى عليه السلام تاءكيد مى فرمايد.
وَاءْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ اءَهْلِهِ، وَاءَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَلِسَانِكَ، وَبَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ،
(فرزندم ! همواره به معروف و خوبى ها امر و سفارش كن تا خود نيز اهل آن باشى ، و با دست و زبانت ، مُنكرات و زشتى ها را انكارنما و از كسى كه عمل زشت انجام مى دهد، به سختى دورى گزين .)(164)
در چشمه سار نهج البلاغه
اوّل - روش هاى گفتارى
1 - هشدار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از مسخ ارزش ها
خطبه 156 نهج البلاغه
( خاطب به اءهل البصرة )
1 - وجوب طاعة القيادة
فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِكَ اءَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللّهِ، عَزَّوَجَلَّ، فَلْيَفْعَلْ. فَإِنْ اءَطَعْتُمُونِى فَإِنِّى حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللّهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ، وَإِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَمَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ.
وَاءَمَّا فُلاَنَةُ فَاءَدْرَكَهَا رَاءْيُ النِّسَاءِ، وَضِغْنٌ غَلاَ فى صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ، وَلَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِى مَا اءَتَتْ إِلَيَّ، لَمْ تَفْعَلْ. وَلَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الا ءولَى ، وَالْحِسَابُ عَلَى
اللّهِ تَعَالَى .
2 - ثمرات الايمان
منه : سَبِيلٌ اءَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، اءَنْوَرُ السِّرَاجِ.
فَبِالاءِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ، وَبِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الاءِيمَانِ، وَبِالاءِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَبِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ، وَبِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا، وَبِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الا آخِرَةُ، وَبِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ، ((وَتُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ)).
وَإِنَّ الْخَلْقَ لاَ مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ، مُرْقِلِينَ فِى مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى .

ترجمه خطبه 156
مردم بصره ! در پيدايش فتنه ها هر كس كه مى تواند خود را به اطاعت پروردگار عزيز و برتر، مشغول دارد چنان كند، اگر از من پيروى كنيد، به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخى ها باشد.
امّا عائشه ! پس افكار و خيالات زنانه بر او چيره شد، و كينه ها در سينه اش چون كوره آهنگرى شعله ور گرديد، اگر از او مى خواستند آن چه را كه بر ضد من انجام داد نسبت به ديگرى روا دارد سرباز مى زد، به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است .
ايمان روشنترين راه ها و نورانى ترين چراغ هاست ، با ايمان به اعمال صالح مى توان راه برد، و با اعمال نيكو به ايمان مى توان دسترسى پيداكرد، با ايمان ، علم و دانش آبادان است ، و با آگاهى لازم ، انسان از مرگ مى هراسد، و با مرگ دنيا پايان مى پذيرد،
و با دنيا، توشه آخرت فراهم مى شود، و با قيامت بهشت نزديك مى شود، و جهنّم براى بدكاران آشكار مى گردد، و مردم جز قيامت قرارگاهى ندارند، و شتابان به سوى ميدان مسابقه مى روند تا به منزلگاه آخرين رسند.
3 - القيّم الاخلاقيّة و خصائص القرآن
منه : قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الاءَجْدَاثِ، وَصَارُوا إِلَى مَصَائِرِ الْغَايَاتِ. لِكُلِّ دَارٍ اءَهْلُهَا لاَ يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَلاَ يُنْقَلُونَ عَنْهَا.
وَإِنَّ الاءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَإِنَّهُمَا لا يُقَرِّبَانِ مِنْ اءَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ.
وَعَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللّهِ، ((فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ، وَالنُّورُ الْمُبِينُ))، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّيُّ النَّاقِعُ، وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ، وَالنَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ.
لاَ يَعْوَجُّ فَيُقَامَ، وَلاَ يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ، ((وَلاَ تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ))، وَوُلُوجُ السَّمْعِ. ((مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَمَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ)).

وقام إ ليه رجل فقال : يا اءمير المؤ منين ، اءخبرنا عن الفتنة ، وهل ساءلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عنها؟ فقال عليه السلام :
4 - الا خبار عن الفتن و عن الاستشهاد الدّامى
إِنَّهُ لَمَّا اءَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ، قَوْلَهُ:
((الَّمَّ. اءَحَسِبَ النَّاسُ اءَنْ يُتْرَكُوا اءَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ))

گويا مى نگرم ، همه از قبرها خارج شده به سوى منزلگاه هاى آخرين در حركتند، هر خانه اى در بهشت به شخصى تعلق دارد، كه نه ديگرى را مى پذيرند و نه از آنجا به جاى ديگرى انتقال مى يابند. همانا ((امر به معروف )) و ((نهى ازمنكر)) دو صفت از اوصاف پروردگارند كه نه اجل را نزديك مى كنند و نه روزى را كاهش مى دهند.
بر شما باد عمل كردن به قرآن ، كه ريسمان محكم الهى ، و نور آشكار و درمانى سودمند است ، كه تشنگى را فرونشاند، نگهدارنده كسى است كه به آن تمسّك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد، كجى ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن بازگردانده شود، و تكرار و شنيدن پياپى آيات ، كهنه اش نمى سازد، و گوش از شنيدن آن خسته نمى شود.
كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است :
(در اينجا مردى بلند شد و گفت : اى اميرالمؤ منين ما را از فتنه آگاه كن ، آيا نسبت به فتنه ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤ الى نفرموده اى ؟ پاسخ داد:)
آنگاه كه خداوند آيه 1 و 2 سوره عنكبوت را نازل كرد كه :
(آيا مردم خيال مى كنند چونكه گفتند ايمان آورديم ، بدون آزمايش رها مى شوند؟)
عَلِمْتُ اءَنَّ الْفِتْنَةَ لاَ تَنْزِلُ بِنَا وَرَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم بَيْنَ اءَظْهُرِنَا. فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللّهِ، مَا هذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِى اءَخْبَرَكَ اللّهُ تَعَالَى بِهَا؟ فَقَالَ:
((يَا عَلِىُّ، إِنَّ اءُمَّتِى سَيُفْتَنُونَ مِنْ بَعْدِي ))
فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللّهِ، اءَوَلَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِى يَوْمَ اءُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَحِيزَتْ عَنِّى الشَّهَادَةُ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ، فَقُلْتَ لى :
((اءَبْشِرْ، فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ؟))
فَقَالَ لِى : ((إِنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ، فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذَنْ؟))
فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللّهِ، لَيْسَ هذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَلكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَالشُّكْرِ. وَقَالَ :
((يَا عَلِيُّ، إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِاءَمْوَالِهِمْ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَيَاءْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَالاءَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَالرِّبَا بِالْبَيْعِ))
قُلْتُ : يَا رَسُولَ اللّهِ، فَبِاءَى الْمَنَازِلِ اءُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذ لِكَ؟ اءَبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ، اءَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ ؟ فَقَالَ: ((بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ)).