نظام نامه حكومت

محمدكاظم بن محمد فاضل مشهدى

- ۷ -


حاصل كه والى رعيت بايد، كه جهت منصب قضا شخصى كه متصف بصفات مذكوره باشد، هر چند كمياب و نادر الوجود است، بقوت تفرس [ به فراست دريافتن،ادراك. ] وتحدث [ سخن گفتن، پرس و جو نمودن. ] و كثرتن معاشرت و مخالطت و معونت تجربه و امتحان تحصيل نمايد و اين منصب خطير و شغل جليل را به او رجوع و تفويض فرمايد، تا باعث رفاه حال رعيت و موجب استقامت امور ملك و ملت گردد.

 

امر به تفقد احوال قضات و توسيع معيشت ايشان

چون شخصى متصف بصفات مذكوره را يافته، به منصب قضا سرافراز نمودى، زمام قطع منازعات رعيت و حكم بين الانام [ محاكمات و مرافعات بين عامه مردم. ] بدست كفايت و اهتمام وى دادى، تو را رعايت چند شيوه لازم و در كار است و از محافظت بر چند خصلت لابد و ناچار است.

امر به جستجوى احكام قضات و تفحص از قضايا

يكى آن كه در پى جستجوى قضاياى وى بوده، از احكام او غفلت نورزى و پيوسته تفقد جزئيات احوال او نموده، از افعال و اعمالش آگاه باشى و از كيفيت سلوك و اطوار او با خبر و مطلع بوده، به حقيقت امور شئون او بازرسى، كه هر آينه چون تو را متوجه يابد و تفحص و تجسس تو را مشاهده نمايد، در قوانين عدل انديشه كامل به كار برد و رعايت دقايق لازم مهم خويش زياده كند و بحسن سلوك و رتق و فتق احكام قضاياى رعيت و انتظام معاش و سعادتش در اين باشد.

امر به توسيع معيشت بر قضات و ترفيه احوال ايشان

[ وسعت دادن، گسترش. ] [ آسايش دادن، در رفاه داشتن. ]

ديگر آن كه در وسعت معيشت و رفاه او سعى بليغ نمائى و ابواب بذل و عطا بر روى اعمال وى گشائى و طريق بهانه جوئى و مذاهب اعتذار [ راههاى عذر و بهانه تراشى. ] بر وى مسدود سازى و چنان كنى كه او را بغير فهم قضا و غوررسى مرافعات و منازعات خلق شغلى نباشد و در ترك اداء مراسم دقيقه رسى و بذل و جهد و رعايت قطع و فصل مهمات رعيت عذرى نداشته باشد، تا در قضاء حوائج و استقامت امور معاش و مارب خود محتاج به امداد و اعانت مردم نباشد، چون خود را از همه كس بى نياز داند در فكر رضا جوئى اغنياء و اهل ثروت نباشد و غنى و فقير و مالدار و مسكين را به يك و تيره [ راه، روش. ] رعايت نمايد و مراعات جانب حق را كما ينبغى از دست نگذارد.

امر به اعزاز و اكرام قضات

و ديگر آن كه منزلت ورتبه او را نزد خود بلند سازى و لواى جاه و رفعت او را در نظر همگنان بر روش اشهاد برافرازى و چنين كنى كه ديگرى را از اهل مجلس و اصحاب محفل تو طمع در تنقيص [ كم شمردن. ] رتبه و اسقاط محل او نزد تو نماند و خيال تحقير و تذليل او در خاطر كسى از خواص ياران و همصحبتان تو حضور ننمايد، تا هر آينه از مضرت بدگوئى و خطر و خدعه و حيله ايشان مطمئن بوده، از تشويش عزل و پريشانى انحراف خاطر تو ايمن باشد، وبه فراغ بال در لوازم مهم قضا و مراسم غوررسى دعاوى رعايا و برايا كوشش نمايد.

تعظيم امر قضات و نهى از سهل انگارى آن

و چون دانستى كه تو را در تعيين قضات رعايت چندين صفات ضرور و عدول از قوانين مسطوره در سلوك با ايشان محذور [ مانع. ] است، بايد كه اين كار را اندك نشمارى و به چشم حقارت در اين مهم كلى نظر ننمائى و لوازم فكر عميق و حدس دقيق از حقايق اين مطلب بلند و منصب ارجمند دريغ ندارى، چرا كه اين دين اسلام تاامروز اسير اشرار [ اشاره اميرالمومنين "ع" به حكومتهاى ناصالحى بوده كه نه فقط با زور و قلدرى حتى با ترتيب شوراى فرمايشى حاكميت را عهده دار گرديدند، اما بدون تشخيص مسئوليت، فرماندران و اميرانى همچون خود را عهده دار اداره امور مسلمين نمودند كه با پيروزى از هوى و هوس و فروختن دين به دنيا، بنياد حكومت و مردم را از حقيقت اسلام و اسلام حقيقى دور كردند. ] بوده و به هوا هوس خود عمل و دين را به دنيا بدل مى كرده اند. رسم فجور و طغيان در ميان ابناى زمان مشهور گرديده، آثار عدل و داد از الواح خواطر عباد محو شده، آئين فسق و جهالت "..." [ كذا در الف و ب . ] و كسانى كه لياقت رتبه قضاء و قابليت حكن بين البرايا داشته باشند، كمياب گشته، قاضى كه خدا بحكم او راضى باشد يافتن دشوار،و محتاج به مزيد تجسس و تفحص بسيار است. البته كه در مراسم تعميق و تدبر و تدقيق و تفكر تساهل و تسامح نورزيده، نوعى نمائى كه كافه رعايا و برايا مرفه الحال و فارغ البال باشند.

بيان صنف ثالث از اصناف و تعيين عمال از اطراف

بعد زاز تعيين قضات و فراغ از مراعات طبقات اول و ثانيه بملاحظه احوال عمال [ فرمانداران، كارگزاران. ] كه صنف ثالثه اند بپرداز و نظر در اعمال متصديان راوجه همت خود ساز، پس چون خواهى كه كسى را عامل و متصدى ناحيه ى "اى" سازى و اخذ خراج و زكوه [ آن چه بحكم شرع درويش و مستحق را دهند و اين كار بر مسلمانان فرض است. مال زكات به حكم آيه 6 از سوره ى 9 قرآن مخصوص طبقات معينى از مردم است. ] و كفايت مهمات و محاسبات را به او واگذارى، بايد كه تعيين او از روى تجربه واختيار و برگزيدنش جهت اين كار از راه اطمينان و اختيار باشد،نه بر سبيل مسامحه و سهل انگارى و اين كه استقلالش داده كارها را به او واگذارى.

يا آن كه به سبب اخذ هدايا و اموال به تعين او ملجا و مضطر [ مجبور. ] باشى، چه هر گاه عمال مطلق العنان و مبسوط اليد باشند، هر چه خواهند كنند و چون ايشان را در كار خود مستقل گردانند، با رعايا به مقتضاى راى و خواهش خويش سلوك نمايند و اگر بدادن رشوه و بذل اموال دخيل [ پناهنده، پناه بردن. ] اعمال شوند، بغير تسلط و اقتدار و تحصيل مال و احوال منظورى نداشته باشند، هر آينه شعبات جور و خيانت بر ايشان جمع آيد، از وساوس شيطانى و هوا و هوس نفسانى ايشان را بر ظلم وستمكارى داشته، سر رشته ديانت و امانت از دستشان بربايد و كار رعايا و برايا از انتظام افاده مختل و بى رونق بماند ، و باعث تفرق عباد و شورش بلاد گرديده و به فساد انجامد.

بيان ارجاع اعمال [ در الف: "اوضاع". ]

و بايد كه جهت ارجاع اين خدمت و رعايت اين چند خصلت را نيز لازم و متحتم دانى و در ميان مردم تفحص و جستجو نموده، موصوفين به اين چند صفت را بهم رسانى.

يكى از آنها تجربه است، كه عامل بايد كه به تجارب ممتحن [ آزموده ، كارآزموده، حاذق. ] و صاحب تجربه و موتمن [ آزموده شده. ] باشد و به اشتغال و اعمال مكرر و بسيار اشتغال ورزيدهباشد، تا رسم سلوك با رعيت را داند و ضبط و حراست اموال را كما ينبغى تواند و از عهده ى جميع خراجات و تفريق محاسبات چنانچه بايد برآيد و از مكر و فريب اهل حيله و تزوير [ در الف و ب: "تذوير". ] ايمن باشد.

يكى حيا [ شرمسارى، خجلت. انحصار نفس است در وقت استشعار از ارتكاب قبيح به جهت احتراز استحقاق ندمت. ] است، كه متصدى اعمال بايد كه به صفت حيا و آزرم متصف باشد و از وقاحت و بى شرمى منزه و مبرا باشد، كه هر آينه بر تقدير تمكن از خيانت و اقتدار بر ظلم و ستم انديشه رسوائى كند و سر رشته امانت و ديانت و حسن سلوك با رعيت از دست بگذارد.

يكى شرافت نسب و انتسال بخانواده شايسته كرام و ارباب سوابق در اسلام است، كه متصف به اين صفان حميده و متسم [ آراسته، زيور يافته. ] به اين اسباب پسنديده كرامت اخلاقشان بيشتر و اعتراضشان صحيحتر مى باشد و در طمعها حرصشان كمتر و در عواقب انديشى نظرشان بهتر و رساتر مى نمايد.

امر به ترفيه احوال و توسيع ارزاق عمال

و بعد از تحصيل ارباب اين خصال و تعيين ايشان به جهت اشغال [ جمع شغل، كارها. ] چنانچه در ماده ى قضات و ارباب توسيع ارزاق و فتح ابواب بذل و اشفاق مذكور شد، كه درباره عمال نيز به همان و تيره سلوك نموده، روزى بر ايشان وسيع گردانى و در ترفيه حال و تكثير اموال ايشان سعى و كوشش نمائى، تا آن كه بر استصلاح [ نيك شدن، اقدام بيشتر و كوشيدن بر اصلاح خود. ] خويش قوت يابند، او را مهياى شغل و عمل سازند و از خيانت در اموالى كه در دست ايشان است غنى و بى نياز باشد و از راه فقر و فاقه عذر و بهانه براى ايشان نباشد.

امر به تفحص بر احوال عمال و گماشتن جاسوسان بر ايشان

بعد از اين مراتب وتفويض مناصب به مردم مناسب، چون عمال نواحى و اطراف را معين ساختى و خاطر خود را در باب اتمام حجت بر ايشان از تفرقه و تشويش پرداختى، زنهار كه از احوال ايشان غافل نباشى و با وجود اطمينان، اعتماد بر ايشان را كافى شناسى، بلكه تفقد احوال و تجسس [ خبر جستن، پژوهش، جست و جو. بازرسى. ] از افعال و اعمال ايشان را لازم و واجب شمار و از تفحص جزئيات اطوار و ترقيب اخبار و آثار ايشان دقيقه "اى" نامرعى نگذارى.

و در باب استفسار و استعلام اوضاع ايشان تكاهل و تغافل جايز مدار و جاسوسان وفادار راست گفتار بر ترصد [ نگاهبان، پاس مراقبت. ] و خبر دارى از كردار ايشان بگمار، كه چون تو را در مقام تفتيش يابند و آگاهى تو را از اسرار خويش ملاحظه نمايند، به جانب استعمال امانت و معامله به مقتضاى ديانت بشناسند و به مراسم رفق و مدارا و حسن سلوك با رعايا قيام نمايند و از اغوار و اضلال اعوان و انصار و كاركنان خود محفوظ مانند، و مفسدين از تدبير و تزوير [ دروغ پردازى، مكر و فريب. در الف وب: "تذوير". ] وانديشه مكر و حيله قطع نظر نمايند و از مقام اعانت بر ظلم و خيانت و انحراف از عدل و ديانت باز ايستند.

امر به عقوبت عمال بعد از ثبوت خيانت ايشان

اگر با وجود رعايت اين مراتب احدى از ايشان بر كجى و نارسى دليرى نمايد و دست جرات و وقاحت به دزدى و خيانت گشايد و جاسوسان تو را همگى در اين باب روات [ جمع. راوى، راويان، گزارشگران. ] متفق گردد و تشويش و اختلاف در نقل و اخبار ايشان نبوده باشد و آثار صدق و صواب در هر باب ظاهر باشد، در ثبوت خيانت عامل بهمين قدر اكتفا نموده، و سهام عقوبت از بازوى انتقام بر وى بايد گشود و به تاديب وتعزيرى كه در خور خيانت وى باشد مبادرت و مسارعت فرموده و او را به كردار ناصواب در مقام مواخذه و عقاب در آورده، در مجازات و مكافات فعل ناشايسته و عمل نا پسنديده او به طريق تكاهل و تغافل نبايد پيمود [ امام "ع" در اين ماده از فرمان خود به يكى از نكات اساسى مديريت اجتماعى جهت زشت زدايى واصلاح رفتارى دولتمردان اشاره دارد تا بدينوسيله زشت كردارى از ميان عامه مردم نيز زدوده شود. ] بلكه به محض عقوبت و مواخذه اكتفا نانموده، بعد از تعذيب و تاديب او را به مقام مذلت و خوارى بازدارد و در باب اهانت و تحقير او دقيقه "اى" از دقايق فرونگذارد و نام او را بين الانام به خيانت شهرت داده و نشان ناراستى را بر علم رسوائى او منظور نظرها نماى و عار تهمت را قلاده ى گردن وى گردان و چنان كن كه در ميان مردم به خيانت و ناراستى شهرت كند و از مذلت خوارى او ديگران را عبرت شود.

اين بود بيان خصال و احوال طبقه عمال و آداب سلوك والى با متصديان وعمال.

بيان طبقه اهل و خراج و سلوك با ايشان

اما صنف ديگر كه اهل خراج [ ماليات دهندگان. توجه امام "ع" در اين نكته از فرمان خود به خوبى مى رساند كه در نظام مالياتى اسلام همگان از الزام به آن برخوردار نيستند "غير از موارد و موقعيتهاى ضرور". بلكه طبقات پردر آمد و ثروتمند و صاحبان اموال ملزم به رعايت قانون مالياتى مى باشد، تا بدينوسيله ديگر طبقات ضعيف جامعه با خراج دهى متمولين از رفاه نسبى برخوردار گردند. و چنين فرمانى طبقات نيازمند جامعه را رشد اقتصادى داده و همزمان عموم طبقات را از رفاه و فعاليت هاى مالى بهترى برخوردار نموده از فقر عمومى جلوگيرى مى نمايد. ] و باقى اصناف به ايشان محتاجند، پس بايد كه اولا تفقد امر خراج وتدبير مبلغ و مقدار آن بر نهجى نمائى، كه صلاح كار اهل خراج در آن بوده بديشان ضررى نرسد و توانند كه از عهده ى اداى آن برآمده تعدى واقع نشود. زيرا كه چون مصالح ايشان را رعايت كنى و امر خراج را بطريق اعتدال راست آورى، هر آينه ساير الناس را از جنود و عمال و باقى طبقات رفاه احوال و وسعت معاش و اموال حاصل آيد و بدون رعايت اين طريق حميده و مراعات اين قانون پسنديده تعيش و رفاه ايشان صورت پذير نباشد، چرا كه ساير طبقات را نسبت به طبقه اهل خراج چون نيست عيال است به كسى كه متكفل احوال ايشان باشد ، چنانكه حق تعالى صاحب عيال را وسيله روزى ايشان گردانيده و وسعت معاش ايشان را به سعى و كوشش او منوط ساخته و تعب و رفاه ايشان را تابع مكنت و تنگدستى او كرده، همچنان ساير طبقات را نسبت به طايفه اهل خراج به همين پايه قرار داده و وسعت ارزاق ايشان را از خزانه تقدير خود بر اين كنر كثير البركات حواله كرده "است".

امر به تعمير بلاد زياده بر سعى در اخذ خراج

و بايد كه تو را نظر برتعمير زمين و آبادى ولايات زياده بر اخذ خراج باشد، و تدبير كار، معمورى [ عمران و آبادانى و گسترش رفاه امنيت مردم. ] مملكت خراب و ويران باشد و تو [ مقصود، ولايت خراب و ويران است كه هنوز آباد نگرديده. ] از اخذ خراج محروم مانده "اى" و اگر با وجود ويرانى دست ظلم و تعدى بر رعيت بگشائى و قدر مقرر خراج را بر ايشان حواله نمائى، به تخريب بلاد و اهلاك عباد [ هلاك مردم كه در اثر فشار مالياتى بر آنها سبب مى گردد. ] منجر گردد و كار امارت و ولايت تو نيز اختلال پذيرد و مهم پادشاهى رونق و رواجى نگيرد و اگر انتظام دولت و استحكام امور سلطنت خواهى، بايد كه در اصلاح حال رعيت كوشش نمائى و بر ايشان ابواب ترحم بگشائى.

امر به تخفيف خراج در مقام احتياج

و ديگر، احيانا از سنگينى قدر خراج شكايت نمايند، كه بقوت همت احسان ايشان را سبكبار سازى و اگر در باب عجز خويش به سبب علتب از علل بدنى و آفتى از آفات سماوى [ آسمانى. ] طريق اعتذار و تعلل مسلوك دارند، يا به انسداد چشمه ها و انقطاع مجارى آبها ، كمى نوعى از انواع اشربه از باران و غير آن كه زارعين را در زراعت ناچار است تمسك جويند، يا از زراعت بعضى اراضى كه به مساحت در آمده و خراج بر آنها مقرر شده، به سبب فروگرفتن آب با ضرر كم آبى ادعاى عجز نمايند.

در هيچ يك از اين احوال طريق شدت و سخت گيرى مسلوك ندارى و همت عالى بر مراعات رفق و مداراى و تخفيف قدرى كه به صلاح اميد ايشان باشد گمارى و قدرى كه بصلاح حال ايشان مناسب نمايد، ا زمونات و خراجات بر ايشان حواله نمائى دلهاى شكسته ايشان را به موميائى [ غرض بخشندگى است كه به موميائى تمثل جسته است. ] بذل و احسان مداوا نمائى و تشويش كه از بيم زيادتى خراج به خاطر ايشان راه يافته تدارك فرمائى.

بيان منافع به تخفيف خراج

هر گاه به رعيت بعض مصالح مونتى از مونات رعيت زا تخفيف دهى و چيزى از مقررى خراجات و حوالات بديشان گذارى، مبادا كه سبكبارى ايشان بر تو سنگين باشد و خفت مونت ايشان تو را دلگران سازد چه آن چه امروز بديشان بخشى براى تو ذخيره باشد، كه منافع آن در تعمير مملكت و تزئين ولايت بتو عايد گردد.

و با آن كه به رعايت مراسم مذكوره از دلهاى ايشان لوازم حسن نيت و خلوص عقيدت واكشيده باشى و از جام رعيت پرورى و كاس عدالت گسترى شربت نجاح [ پيروزى، كاميابى. ] و رستگارى و نشئه [ سرخوشى. ] سرور و خوشدلى چشيده باشى و با اين همه مقصود تو از ذخيره ى راحتى كه در باب تخفيف مونت بديشان رسانيده، مزيد قوت و ازدياد مكنت ايشان باشد و منظور تو در عادتى كه ايشان را به عدل و داد فرموده، زيادتى و شوق و اعتماد تو بر ايشان نمايد و در اينها همه به غير انتفاع دولت و استصلاح مملكت تو را مقصود و منظورى نباشد.

بيان آن كه تخفيف خراج وسيله تحصيل در وقت احتياج است

چه بسا كه تو را بعد از اين حادثه "اى" رو "ى" دهد و سانحه "اى" اتفاق افتد، كه چون پشت استظهار رعيت خود را به امداد احسان و افضال [ بخشش. ] و اعانت مهربانى و بذال اموال قوى ساخته باشى و خاطر ايشان را به دام رفق و رعيت پرورى صيد خود گردانى. هر چند حوالات [ مقصود مالياتهاى ضرورى است كه احيانا دولت اسلامى اضافه بر ديگر مالياتها بر خراج مردم مى افزايد. ] بر ايشان سنگين كنى و اموال عظيمه بر ايشان تحمل نمائى، از بردبارى آن اثقال [ مصدر. گران شدن. سنگينى "خراج اضافه". ] پشت همتشان خم نگردد و به انديشه استيصال [ درماندگى، ناچارى. ] اموال، مرات خاطرشان زنگ كدورت و غم نگيزد. زيرا كه ملك معمور هر چه بر آن تحميل كنى بردارد و چندان كه بر حوالات وى افزائى تاب او را آورد.

بيان سبب ويرانى بلاد و تفرقه عباد

سبب ويرانى مملكت غير درويشى [ اشاره امام عليه السلام به اثرات متفاوت فقر و تهيدستى مردم است كه در دريوزدگى و ضعف عمومى و تسلط دشمنان و درهم شكستگى حاكميت نظام نقش اساسى دارد. ] رعيت نباشد و فقر رعيت را علتى جز طمع حكام و بدگمانى ايشان به بقاى حكومت خود و بى بهره گيرى ايشان از عبرت گرفتن و پند پذيرفتن نتواند بود. چه هر گاه حكام ولايات را خزينه دل از نقد عبرت خالى و چشم مايل از سرمه بصيرت بى بهره و عارى باشد و انديشه زوال دولت خود كنند و شدايد ايام عزل و فاقه [ سختى و شدت. ] را به خاطر رسانند، هر آينه به اندوختن اموال مبادرت ننمايد و همت بر تعمير خزاين خويش ننمايند، لا جرم كار رعيت به فقر و فاقه انجامد و مكنت و ثروت ايشان به درويشى و مسكنت مبدل گردد و از عمارت و زراعت اراضى عاجز آيند و از عهده ى تعمير مملكت برنيايند و رفته رفته كار به ويرانى ولايت و خرابى مملكت كشيده در آن هنگام انديشه و تدبير سودمند نباشد.

بيان طبقه كتاب و نويسندگان و طريق سلوك و آداب ايشان

بعد از فراغ از تمشيت امور جنود و قضات و عمال وانتظام احوال اهل خراج و اموال، عنان توجه به صوب طبقه كتاب و نويسندگان [ منشيان، معاونان، دبيران كه قراردادها، معاملات و سرمايه ها و ثروت مملكت توسط ايشان به ثبت مى رسد. ابن ابى الحديد مى گويد: 'منظور از كاتبان در اين جا همان وزيران هستند كه در دولتهامشغول انجام وظيفه مى باشند'. شرح نهج البلاغه ج 17 ص 79. ] معطوف داشته، به جهت تصدى خدمات خود بهترين ايشان را تعيين فرموده، براى توليت امر نويسندگان خويش كاملترين ايشان را قبول و اختيار نمائى، چه آن كس كه دخيل امور تو باشد و خدمات خاصه تو به وى مرجوع باشد، ديگران همى بلكه ساير طبقات را در تنقيح محاسبات و معاملات خود به وى احتياج افتد و هر آينه كسى كه شايسته اين شغل تواند بود از ساير الناس به مزيد عقل و كياست و كاردانى و فراست و ساير اخلاق پسنديده، سمت امتياز داشته از عهده اين منصب خطير برآيد و جهت كتاب مكاتبات و مرا سلاتى كه به دوستان يا دشمنان خود نويسند و خواهى كه مكايد [ ج. مكيده، مكرها، خدعه ها. ] و اسرار خويش رد آن درج نمائى، از ايشان كسى را اختيار كن كه جامعيت اخلاق شايسته زياده بر همگى او را حاصل شده باشد و به انواع فضايل و مكارم آراسته و پيراسته نمايد.

بيان اوصاف كتاب

از جمله آن كه بزرگى و كرامت او را به تكبر و طغيان مبتلا نسازد و بلندى رتبه منصب و جاه او را به نخوت و غرور نيندازد، تا آن كه به علو قدر و رفعت درجه خود فريفته گرديده عنان عقل از دستش بيرون و بر مخالفان تو در مجالس و محافل جرات نمايد و در نظر بزرگان ولايت و سرهنگان سپاه قدر و شهامت تو را كم سازد و خلل كلى به بنيان قواعد ملك و دولت وانتظام امور ايالت و سلطنت تو رساند.

و ديگر آن كه فراموشى و غفلت او بسيار نباشد و در رساندن اخبار اطراف مملكت به تو عرض عرايض و مراسيل عمال [ گزارش كارمندان. ] و نواحى ولايت بر تو سهو و غفلت روا ندارد و در گرفتن اجوبه [ جمع جواب ها. پاسخ ها. ] آنها تمهل [ درب 'تحمل' آمده كه ظاهرا اشتباه است و صحيح آن تمهل به معنى كندى مى باشد. ] و تعلل [ كوتاهى. ] نورزد و در اموالى كه جهت خزانه تو ضبط مى نمايد "يا" از جانب تو بر رعاياى مى بخشد، "و" دقيقه "اى" از دقايق امانت و ديانت فرونگذارد و در رعايت مراسم غوررسى و لوازم حق گذارى تكاهل و تساهل مجوز ندارد.

و ديگر آن كه در كار خويش مهارت تمام داشته، در مراتب حل و عقد معاملات و نقض و ابرام [ استوار كردن، كار محكم كردن. ] محادثات [ گفتگوها. ] و مسائلات از مقاومت اهل جدال و مجادله، ارباب قيل و قال عاجز نيايد و هر چه از وثايق عقود و عهود عمال و غير آن از جانب تو نويسد چنان نويسد كه ارباب حيله و تزوير [ در الف و ب: 'تذوير'. ] را بر تحريف و تبديل آن دست نباشد و اهل دقت و كنجكاوى را راه رخنه در قواعد بنيان احكام و القابش نيايد و سئوالهائى كه در مكاتيب دشمنان تو بايد نوشت به نحوى تواند تحرير نمود كه جوابش سهل و تبديل نباشد و جوابهائى كه ازجانب تو در برابر سوالات و اعتراضات ايشان نويسد چنان بيان تواند نمود كه ابواب رد و تزييف بر عيب جويان و خورده بينان مسدود گردد.

و بايد كه به مقدار رتبه و اندازه خود جاهل نباشد و از حد ادب و قانون آداب گامى پيش نگذارد، چه هر كس خود را نشناسد ديگران را به