مظهر حق

آیة الله العظمی حسین مظاهری

- ۱۳ -


سفارش نسبت به يتيمان

سفارش هفتم اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در مورد يک مصداق خاص از سفارش قبلي است. مي‌فرمايند:

اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُم

شما را به خد ، شما را به خدا در مورد يتيمان. آنان را گاه گرسنه و گاه سير نداريد و پيش خود ضايعشان مگذاريد.

نگذاريد گرد يتيمي بر چهره‌ي يتيمان مخصوصاً خانواده‌ي شهدا بنشيند. قرآن کريم مي‌فرمايد:

«أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ! فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيم [1

آيا كسى را كه [روزِ] جزا را دروغ مى‏خواند، ديدى؟ اين همان كس است كه يتيم را به سختى مى‏راند.

کسي را که به حال يتيمان رسيدگي نکند، نامسلمان مي‌شمارد. همه‌ي مردان مسلمان بايد براي يتيم مانند يک پدر مهربان و همه‌ي زنان بايد براي او مانند يک مادر مهربان باشند.

سفارش نسبت به همسايه

سفارش هشتم هم مصداق خاصي است از اصلاح ذات البين.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ

شما را به خدا، شما را به خدا، به همسايگان خود توجه داشته باشيد که سفارش شده‌ي پيامبر شمايند. آن قدر در مورد همسايه سفارش مي‌کرد که گمان کرديم براي آنان ارثي تعيين خواهد کرد.

در روايتي، پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» حد همسايگي را چهل خانه از هر طرف تعيين کرده‌اند [2]. حالا کار به جايي رسيده که تا چهار خانه آن طرف‌تر را نمي‌شناسيم، چه رسد به آن که بخواهيم به حال آنان رسيدگي کنيم.

حق‌گويي و کمک به مظلوم

حضرت در فراز نهم وصيّت‌نامه مي‌فرمايند:

وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً

حق را بگوييد و براي پاداش آن جهان کار کنيد. با ستم‌کار در پيکار باشيد و ستمديده را يار. مواظب باشيد به خاطر منافع گروهي ناحق نگوييد.

قرآن کريم مي‌فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرا [3

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا گواهى دهيد، هر چند به زيان خودتان يا [به زيان‏] پدر و مادر و خويشاوندان [شما] باشد. اگر [يكى از دو طرفِ دعوا] توان‌گر يا نيازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است؛ پس، از پىِ هوس نرويد كه [در نتيجه از حق‏] عدول كنيد. و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد، قطعاً خدا به آن چه انجام مى‏دهيد، آگاه است.

نمونه‌ي خلاف اين مطلب که امروزه زياد به چشم مي‌خورد، غشّ در معامله است. همين که مورد معامله را طوري تزيين کنند که ظاهرش زيبا باشد، امّا در باطن خراب. ميوه را که نگاه مي‌کني، رويش بهترين ميوه است، امّا زير آن بدترين ميوه‌ها را گذاشته‌اند. در حالي که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»مي‌فرمايند:

لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً [4]

هر کس مسلماني را فريب دهد، از ما نيست.

يا در روايت ديگري مي‌فرمايند:

مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ [5]

هر کس مسلمين را فريب دهد، با يهود محشور مي‌شود؛ چون آنان هم با مسلمانان بيش‌ترين غش را انجام مي‌دادند.

نظم

دهمين سفارشي که حضرت در اين وصيّت‌نامه بر آن پافشاري دارند، نظم در امور است:

أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِ‍ـ... نَظْمِ أمْرِکُم

انسان در عمرش از لحظه‌ها هم نبايد بگذرد. البته بايد مراقب باشد که به افراط کشيده نشود.

پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» درباره‌ي کيفيت تقسيم ساعات شبانه‌روز به ابوذر مي‌فرمايند:

وَ عَلَى الْعَاقِلِ مَا لَمْ يَكُنْ مَغْلُوباً عَلَى عَقْلِهِ أَنْ يَكُونَ لَهُ أرْبَعُ سَاعَاتٍ سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُفَكِّرُ فِي صُنْعِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِي نَفْسِهِ فِيمَا قَدَّمَ وَ أخَّرَ وَ سَاعَةٌ يَخْلُو فِيهَا لِحَاجَتِهِ مِنَ الْحَلاَلِ فِي الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ [6]

سزاوار است براى عاقل اگر مغلوب هواى نفس نباشد كه شبانه روز خود را چهار قسمت نمايد. در يك قسمت با پروردگار خود مناجات کند. در قسمت ديگر درباره‌ي مخلوقات خداوند به تفکر بنشيند. در قسمت سوم، حساب نفس خود را نمايد تا ببيند چه کرده. قسمت آخر را هم صرف نيازهاي حلال خود از قبيل خوردني‌ها و نوشيدني‌ها کند.

بايد در زندگي منظّم بود. حضرت امام «ره» قريب به پانزده سال در نجف اشرف بودند. در اين مدت، هر روز به حرم اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» مي‌رفتند و زيارت «جامعه‌ي کبيره» مي‌خواندند. مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفي «ره» نقل مي‌کند: يک شب هوا خيلي بد بود. ديديم امام رأس ساعت هر شب، مهيّاي رفتن به حرم شدند. گفتيم: آيا اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» دور و نزديک دارند؟ فرمودند: نه. گفتيم: امشب که هوا مناسب نيست، حداقل از اين جا زيارت کنيد. با تبسّم فرمودند: مصطفي، اين عادت عوامانه را از ما نگير و رأس ساعت هر شب به حرم مطهّر رفتند.

و همه‌ي بزرگان که به مقام بالايي رسيدند، در اثر نظم در کارها بوده است.

در روايتي آمده است که در روز قيامت انسان قدم از قدم بر نمي‌دارد مگر آن که از او مي‌پرسند جواني‌ات را در چه راهي صرف کردي [7]. بايد جواب بدهيم.

فصل دوازدهم: تاريخ؛ معلم اخلاق بشريت

تأکيد قرآن کريم بر سير در تاريخ

نتيجه گيري اخلاقي که از اين مباحث مي‌شود و اهتمام به آن براي همه به ويژه نسل جوان امري ضروري مي‌باشد، اين است که تاريخ، معلّم اخلاق بشريّت است.

قرآن کريم در چندين مورد سفارش به سير در عالم مي‌کند، [8] از جمله مي‌فرمايد « قل سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ [9]]»

بگو در روي زمين بگرديد، سپس بنگريد که عاقبت تکذيب کنندگان چگونه بوده است!

دليل اين تأکيد قرآن کريم اين است که انسان‌ها بايد احوال گذشتگان را مطالعه کنند و از عاقبت آنان پند و عبرت بگيرند. همچنين قرآن شريف صرفاً به سفارش بندگان براي سير در تاريخ بسنده نکرده، بلکه در خود قرآن قضاياي متعدّد تاريخي از اوضاع و احوال نسل‌هاي گذشته آورده شده است. [10] و اين قضاياي تاريخي که در قرآن آمده است اهميّت موضوع را روشن مي‌سازد؛ زيرا قرآن کتاب تاريخ نيست که بخواهد تاريخ گذشتگان را بازگو نمايد، بلکه مقصودِ خداوند متعال از نزول آيات تاريخي در قرآن، استفاده اخلاقي بندگان از آيات و عبرت گرفتن آنان از احوال اقوام پيشين است.

عبرت از تاريخ زندگاني اميرالمؤمنين«ع»

بيان تاريخي زندگاني مولاي متّقيان و اميرمؤمنان حضرت علي علیه السلام نيز صرفاً به سبب بازگو کردن تاريخ آن دوران نيست و بايد پندهاي اخلاقي فراواني از آن گرفته شود. دقّت افراد در تاريخ زندگاني آن حضرت موجب سازندگي و اصلاح اخلاق آنان مي‌شود. خصوصاً تأمّل و تفکّر در تاريخ پنج ساله‌ي حکومت اميرالمؤمنین علیه السلام و قضاياي جنگ‌هاي آن دوران براي اهل سير و سلوک بسيار مفيد و سازنده است.

مهم‌ترين عاملي که در دوران زندگاني اميرالمؤمنين علی علیه السلام موجب بيست و پنج سال خانه‌نشين شدن آن حضرت و پس از آن ايجاد موانع گوناگون از جمله تحميل سه جنگ به حکومت اسلامي ايشان شد، رسوخ صفات رذيله در دل کساني بود که مرتکب اين اعمال شدند.

وجود صفات رذيله‌ي حسادت و رياست طلبي، سقيفه‌ي بني‌ساعده را تشکيل داد و شد آنچه نبايد مي‌شد. جاه طلبي و پول پرستي، جنگ جمل و صفّين را به اميرالمؤمنين علیه السلام تحميل کرد و جنگ نهروان حاصل عناد و لجاجت بود.

نکته بسيار مهمّ اين است که افرادي که اين صفات رذيله را داشتند و با ايستادگي در مقابل ولايت اينگونه به تاريخ اسلام ضربه زدند، اشخاص دور از ذهني نبودند، بلکه اکثر آنان همان کساني بودند که در صدر اسلام در رکاب پيامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم»براي پيروزي اسلام شمشير زده بودند و از حيث ظاهر مقدّس هم بودند، اهل عبادت و نماز شب بودند و بعضي از آنان قبلاً با اميرالمؤمني«سلام الله علیه» دشمني ظاهري نداشتند، بلکه از نزديکان و ياران و حتّي از اقوام ايشان محسوب مي‌شدند. ولي صفت رذيله آنان را به اين موقعيّت کشاند.

آن کساني که در پذيرش حکومت از سوي اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه» بسيار اصرار مي‌ورزيدند، وقتي ديدند اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» آنان را به رياستي منصوب نمي‌کنند، به آن حضرت گفتند: لياقت حکومت بر مسلمين را نداري! و در اثر طوفان صفت رذيله‌ي رياست طلبي، جنگ جمل را به ايشان تحميل کردند.

طوفان شهوات و رذائل در جنگ صفّين شديدتر بود. جنگي که با چندين هزار کشته ضربات مهلکي به مسلمانان و حکومت اسلامي وارد کرد.

قضيه از آنجا شروع شد که معاويه، عمرو عاص را احضار کرد. عمرو عاص که در شيطنت بسيار عجيب بود، فهميد که معاويه با او چه کاري خواهد داشت. لذا از اوّل شب تا به صبح در اطراف خانه‌اش قدم زد و فکر کرد و مرتب با خود زمزمه مي‌کرد که اگر به سوي معاويه بروم، جهنّم در انتظار من است و اگر نروم و او را ياري نکنم، به بهشت خواهم رفت. اگر بروم، رياست و پول و شهرت فراواني به دست مي‌آورم و نرفتن من يک زندگي همراه با مضيقه و تنگدستي را به همراه خواهد داشت. بالأخره نزديک صبح تصميم شيطاني خودش را گرفت و به ديدار معاويه شتافت.

در خلوتي که با معاويه داشت، به او گفت تو مي‌داني با چه کسي مي‌خواهي بجنگي؟ مي‌داني علي کيست؟ اصلاً با چه ابزاري مي‌خواهي به جنگ او بروي؟

معاويه يک کيسه پول در مقابل او گذاشت و گفت با اين پول‌ها با علي مي‌جنگم! و دستش را به سوي عمرو عاص دراز کرد و گفت با من بيعت کن و در اين جنگ همراه من باش. عمرو عاص گفت: در مقابل اين کار چه چيزي عايد من مي‌شود؟ معاويه گفت: هرچه بخواهي. عمرو عاص گفت: حکومت مصر را مي‌خواهم. معاويه قبول کرد و با هم بيعت کردند! [11]

معاويه و عمرو عاص هر دو مي‌دانستند نتيجه اين بيعت و اين شيطنتي که مي‌کنند، جهنّم است. امّا رياست طلبي و پول پرستي به آن‌ها اجازه نداد به فکر آخرت باشند و با به راه انداختن جنگ صفّين، آن مصائب را آفريدند و صفحات ننگيني در تاريخ به نام خود ثبت کردند.

بعد هم در اثناي جنگ، وقتي شکست خود را حتمي ديدند، دو شيطان بزرگ با هم تباني کردند و با بردن قرآن و اشياء شبه قرآن به سر نيزه‌ها، توطئه ديگري بر پا کردند و امام«سلام الله علیه»و ياران ايشان را به حکم قرآن دعوت نمودند.

يک عده لجوج و خودخواه و خود طلب که در سپاه اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» بودند، آمدند در مقابل ايشان و گفتند: ما با قرآن نمي‌جنگيم. بايد به مالک اشتر فرمان بازگشت بدهيد. هرچه اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»فرمودند: اين‌ها قرآن نيست، اين افراد نمي‌خواهند عمل به قرآن بکنند، اين‌ها دشمن قرآن هستند، اصلاً دين ندارند، بلکه فقط رياست و شهرت مي‌خواهند؛ اين جاهلان نپذيرفتند. يعني صفت رذيله خودخواهي و لجاجت اجازه نداد بپذيرند و بالأخره مانع پيروزي سپاه اسلام شدند.

نگوييد مگر مي‌شود کساني اينگونه مانع پيروزي اسلام بر کفر شوند، نگوييد مگر مي‌شود به اين صورت در مقابل حقّانيّت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» ايستادگي کرد؟ آري مي‌شود، تاريخ گواهي مي‌دهد که مي‌شود. و عامل آن صفت رذيله است.

انسان‌هاي لجوج، نه تنها در مقابل اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»ايستادگي مي کنند، بلکه در طول تاريخ در برابر همه پيامبران الهي ايستاده اند و حتي قرآن شريف مي‌فرمايد: در روز قيامت در مقابل خداوند هم قد علم مي کنند:

« يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُون [12

در روزي که خداوند همه آنها را برمي‌انگيزد، پس(در انجا نيز در اثبات اسلامشان) براي خدا سوگند ياد مي‌کنند آنگونه که براي شما (در دنيا) سوگند ياد مي‌کنند، و گمان مي‌کنند بر پايه‌ي چيزي هستند(نفاقشان را پايه‌ي استواري مي‌بينند) آگاه باش که آنها همان دروغگويانند.

در قيامت عدّه‌اي از مردم که در دادگاه عدل الهي مردود مي‌شوند، به خداوند متعال اعتراض مي‌کنند و مي‌گويند، اشتباه شده است؛ ما بهشتي هستيم و تو مي‌خواهي ما را به جهنّم ببري!

سپس نسبت ظلم به خداوند تبارک و تعالي مي‌دهند. قرآن مجيد مي‌فرمايد: اين افراد دروغگو هستند. نظير اين افراد در جامعه فراوان ديده مي‌شود، توجه به آن نمي‌شود وگرنه امثال آن فراوان است. اگر انسان لجوج شد و نتوانست زير بار حقّ برود، در مقابل هر حقّي ايستادگي مي‌کند. در مقابل امام معصوم و پيامبر و حتّي خداوند مي‌ايستد و با عناد و لجاجت، خود را ارضا مي‌کند.

در همين جامعه کنوني برخي از افراد هستند که وقتي در زندگي دچار شکست مي شوند ـ معمولاً هم اين شکست ها تقصير خودشان است ـ ، خدا را ظالم مي‌دانند. و اگر زمينه و امکانات داشته باشند، با او مي‌جنگند.

بالأخره آن جاهلان خودسر به همين کارشکني‌ها هم بسنده نکردند و گفتند بايد دو نفر در ميان اين دو سپاه حَکَم شوند. چه کسي بايد از سوي سپاه حقّ حکم شود؟ آيا اميرالمؤمنين ولايت ندارد که الان حکم شود؟ آيا آن آيات که در شأن آن حضرت نازل شده است را نخوانده بودند، آيا روايات متواتر پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» را نشينده بودند؟ آري. همه فضائل مولا اميرالمؤمنين را مي‌دانستند و ايشان را به خوبي مي‌شناختند. اما ‌گفتند: بايد يک نفر از طرف ما حکم شود و علي به حُکم او عمل نمايد. چرا به اينجا رسيدند؟ در اثر لجاجت، در اثر خودخواهي و در اثر عدم ولايت پذيري.

انسان اگر تابع هوي و هوس، تابع شهوت و تابع لجاجت خودش شد، در مقابل ولايت مي‌ايستد. وقتي شيطان بر کسي مسلّط شد چنين مي‌شود. شيطان از کم شروع مي‌کند ولي به کم قانع نيست. بنابراين روز اوّل به انسان نمي‌گويد در مقابل ولايت ايستادگي کن! ولي به مرور زمان در اثر متابعت از نفس امّاره، انسان را به چنين جايگاه پستي مي‌رساند.

نتيجه‌ي حکميّت، نصب معاويه به حکومت شد و اين نصب، حاصل حيله‌گري عمروعاص و ناداني ابوموسي اشعري بود. پس از آن، همين انسان‌هاي لجوج گفتند که ما فريب خورديم و فريب ما تقصير علي است. شعار «انِ الحُکم الاّ لله» را سر دادند و گفتند علي کافر شده است. آتش فتنه را برافروختند و همه را در اين آتش سوزاندند. کارشان به آنجا رسيد که در اطراف شهر کمين مي‌کردند و شيعيان اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»را بي‌گناه و با شکنجه مي‌کشتند.

و بالأخره اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه» چشم اين فتنه را درآوردند و اکثر آنان را به هلاکت رساندند. امّا لجاجت و خودپرستي آنان در چند نفر باقي ماند و يکي از آنان شد ابن ملجم مرادي که عالم اسلام را با خودسري خود يتيم کرد.

صفت رذيله؛ عامل ايستادگي در مقابل حقّ

مگر افرادي که در اين سه جنگ با سپاه حقّ جنگيدند، اهل نماز و روزه و حجّ و شب زنده داري نبودند؟ مگر دين نداشتند؟ پس چه عاملي باعث شد اينگونه با ولايت بجنگند و چندين هزار نفر را به خاک و خون بکشند و براي حکومت عدل اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» مانع ايجاد کنند؟

مهمترين عامل همان صفت رذيله است که اگر در کسي شعله‌ور شود، کشتن مسلمان براي او واجب مي‌شود و تصوّر مي‌کند با اين جنايت به بهشت مي‌رود. در تاريخ بوده است، در زمان حاضر هم به وفور يافت مي‌شود. ببينيد در عصر کنوني، روزانه چند مسلمان، بدون جرم و جنايت در دنيا کشته مي‌شوند؟

صفت رذيله تا وقتي که زمينه‌ي فعاليّت نداشته باشد، با انسان کاري ندارد. ولي وقتي طوفاني شد و قدرت پيدا کرد، ديگر مقدّس و غير مقدّس و مسلمان و کافر نمي شناسد. در هر کسي يک صفت رذيله طغيان کند، او را تابع خود مي‌کند و اگر بتواند دنيا را نابود مي‌کند تا صفت رذيله‌اش ارضا شود. فرقي هم نمي‌کند کداميک از صفات رذيله باشد. فقط کافي است يکي از صفات رذيله در کسي شعله‌ور شود، آن وقت حاضر است دو ثلث جهان را نابود کند تا بر ثلث ديگر جهان حکومت نمايد. اما عمده‌ي صفات رذيله ناشي از پرستش بت درون انسان است. خود خواهي، خود پسندي، منيّت داشتن و خود را مقدّم بر ديگران دانستن، حاصل همين بت پرستي است.

مطالعه تاريخ به ما مي‌فهماند که بايد دل خود را از صفات رذيله پاک کنيم وگرنه در مقابل پيامبران الهي با آن همه برهان و معجزه ايستادگي مي‌کنيم.

قرآن شريف مي فرمايد:

«يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ [13

دريغا بر بندگان! که هيچ فرستاده‌اي بر آنان نمي‌آمد، مگر اينکه پيوسته او را استهزاء مي‌کردند.

هر پيامبري آمد، عدّه‌اي در مقابل او‌ ايستادگي کردند و آن عدّه مترفين و رياست طلب‌ها و پول پرست‌ها بودند که شهوت و هوي و هوس مي‌پرستيدند و نمي‌توانستند در کنار آن خدا را نيز پرستش نمايند.

ولي رستگاري در قيامت دل پاک مي خواهد. و کسي صاحب اين دل پاک است که پس از ريشه کن کردن درخت رذالت در دل خود، درخت فضيلت به جاي آن نشانده باشد و به سلامت نفس رسيده باشد.

«يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون‏ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليم‏ [14

روزي که مال و پسران سودي نمي‌بخشند، مگر کسي که با قلبي سالم و پاک به نزد خداوند بيايد.

رذالت، انسان را به آنجا مي رساند که دم مرگ هم –العياذ بالله- با ملک‌الموت جدال مي‌کند و با بغض ملک مقرّب خدا از دنيا مي‌رود. به جاي اينکه با اجازه اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و با ديدن ايشان از دنيا برود [15] با دشمني و عداوت نسبت به آن حضرت از دنيا مي‌رود.

وجوب ريشه کن کردن صفات رذيله

صفات رذيله در دل همه‌ي انسان‌هاي معمولي وجود دارد و ريشه کني آن صفات، براي همه واجب و ضروري است. لااقل چهل صفت رذيله در عمق جان انسان وجود دارد که بايد با آن صفات مبارزه کند و در حدّ توان آن رذائل اخلاقي را يکي پس از ديگري ريشه کن نمايد. [16]

قرآن مجيد در سوره شمس بعد از اين که يازده قسم ياد مي کند و بالاترين تأکيدات را به کار مي‌بندد، مي‌فرمايد:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها [17

به يقين رستگار شد کسي که نفس را پاکيزه داشت و بي‌ترديد محروم و زيانکار شد کسي که آن را به پليدي‌ها آلوده کرد.

رستگاري فقط و فقط متعلّق به کسي است که خودسازي کند، بتواند صفات رذيله را از دل خود بيرون کند و مملکت دل خود را به زيور فضائل اخلاقي مزيّن نمايد. سعادتمند آن کسي است که بتواند ريشه حسادت، بخل، تکبّر، کينه توزي، هوي پرستي، پول پرستي، جاه طلبي و ساير رذائل اخلاقي را در دل خود نابود کند يا لااقل با آن رذائل مبارزه نمايد.

و بدبخت ترين انسان‌ها آن کسي است که نتواند خودسازي کند و رذائل اخلاقي در وجود او حکمفرما باشد. چنين انساني با علم به حقّانيّت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»، با علم به اينکه لااقل سيصد آيه در قرآن در شأن ايشان نازل شده است، با وجود آن همه روايت از پيامبر گرامي«صلی الله علیه و آله و سلم»، در مقابل اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» مي‌ايستد و با او مبارزه مي‌کند! و کارش به جايي مي‌رسد که با وجودي که پيشاني او از جاي سجده، پينه بسته است، مي‌شود ابن ملجم مرادي و به قول جرج جرداق مسيحي در کتاب «الامام علي صوت العدالة الانسانيّة»، وليّ خدا را در خانۀ خدا، براي رضاي خدا مي‌کشد!

چرا؟ چون صفت رذيله‌اي که عمق جانش رسوخ کرده است و در جهت ريشه کني آن تلاشي ننموده است، در بحران‌ها طغيان مي کند. انسان پست همّت، وقتي رياست و ثروت خود را در مخاطره مي‌بيند، جنگ جمل و صفّين را پديد مي‌آورد و بعد هم با لجبازي و خودسري به نهروان مي‌رود. و نهايتاً اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»را به شهادت مي رساند.

مطلبي که فوق العادّه اهميّت دارد اين است که تصور نکنيد، اين اعمال را فقط همان افراد انجام داده اند و ديگر تکرار نمي‌شود. اينطور نيست ،بلکه اگر زمينه پيدا بشود، هر کسي که خودسازي نکرده باشد چنين مي‌شود.

همانطور که بيان شد، افرادي در طول تاريخ بوده‌اند و امروز هم هستند که حاضرند دو ثلث جمعيّت جهان را بکشند، تا بر ثلث ديگر آن حکومت کنند. چراکه صفت رذيله رياست طلبي آنان طغيان کرده است و هيچ عاملي نمي‌تواند مانع آن بشود.

اين موارد در همه‌ي جوامع و در همه‌ي زمان‌ها وجود دارد. بايد از اين تاريخ استفاده اخلاقي کنيم و بدانيم اگر صفت رذيله ريشه کن نشد و تکبّر و منيّت و پول پرستي و رياست طلبي و لجاجت و ساير رذائل اخلاقي، در وجود ما باقي ماند، در بحران‌ها شعله‌ور مي‌شود و ديگر جلوگيري از آن در سر حدّ محال است. زيرا انسان حدّ يقف ندارد. اگر با معنويّت سر و کار داشته باشد، منازل سير و سلوک را طي مي کند و به مقام لقاء و فناي الهي مي رسد و تازه اول حرکت اوست و در حرکت بي نهايت خود، در هر قدمي استکمالي دارد. اگر هم در راه رذالت بيفتد و از نفس امّاره و صفات رذيله متابعت کند، هر قدمي که جلوتر مي‌رود، بر رذالت و پستي‌اش افزوده مي‌شود و طغيان صفات رذيله اجازه توقف به او نمي‌دهد تا به اعماق جهنّم سقوط کند. قرآن کريم مي فرمايد:

«إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار [18

بي‌ترديد منافقان در پايين‌ترين طبقه از آتشند.

بنابراين مبارزه با صفات رذيله و تلاش در جهت ريشه کني رذائل اخلاقي براي همه واجب است و گرنه موجب مي شود انسان در امتحان ها مردود شده و در روز قيامت سر افکنده باشد.

همچنين آراستن دل به فضائل اخلاقي و صفات حسنه، مخصوصاً با سرمشق قراردادن فضائل اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه» و ساير حضرات معصومين«سلام الله علیهم» امري ضروري است که غفلت از آن موجب خسران دنيا و آخرت مي‌شود.

قرآن مجيد مي‌فرمايد:

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً [19

قطعاً براي شما در رفتار رسول خدا مايه‌ي اقتدا و سرمشق زندگي است براي کسي که به خدا و روز واپسين اميد دارد و خدا را بسيار ياد مي‌کند.

نور خداوند وقتي در قلب انسان تجلّي پيدا مي‌‌کند که بتواند لااقل قطره‌اي از درياي فضائل حضرات معصومين«سلام الله علیهم» را در عمق جان خود رسوخ دهد و آن انوار مطهّر و آن اسوه‌هاي حسنه را سرمشق قرار دهد و در حدّ امکان زندگي خود و اطرافيانش را به زندگي آن بزرگواران شبيه نمايد. اين همان معناي «رستگاري» است که قرآن شريف به صورت جدّي از انسان‌ها مي‌خواهد.

پاورقى:‌


[1]. ماعون (107): 1 و 2.
[2]. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«سلام الله علیه» قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله و سلم» كُلُّ أَرْبَعِينَ دَاراً جِيرَانٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِه‏ (الكافي، ج 2، ص 669)
[3]. نساء / 135.
[4]. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 273.
[5]. همان.
[6]. إرشاد القلوب، ج 1، ص 140.
[7]. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله و سلم» لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ كَسَبَهُ وَ فِيمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.‏ (الأمالي (للصدوق)، ص 39)
[8]. ن. ک: آل‌عمران / 137 ؛ نحل / 36 ؛ نمل / 69 ؛ عنکبوت / 20 ؛ روم / 42 ؛ سبأ / 18 و...
[9]. . انعام/11
[10]. ن. ک: سوره‌‌هاي بقره، انعام، يوسف، ابراهيم، کهف، مريم، طه، انبياء و...
[11]. ن. ک: العقد الفريد، ج ‏5، ص 92
[12]. مجادله / 18
[13]. يس / 30
[14]. شعراء / 89-88
[15]. .ديوان الامام علي«سلام الله علیه»، ص 354:
يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِـقٍ قُبُلًا
يَعْرِفُــنِي طَـرْفُهُ وَ أَعْـرِفُـهُ بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا عَمِلا
[16]. ن. ک: کاوشي نو در اخلاق اسلامي، ج2 و اخلاق در خانه، ج2 و ...
[17]. شمس / 10-9
[18]. نساء / 145
[19]. احزاب / 21