سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۱

حجة الاسلام و المسلمين على اكبر ذاكرى

- ۱ -


لعن الله يزيدا و على آل يزيد
پيشگفتار
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
دفاع از اسلام و نظام اسلامى ايران و پاسخگويى به شبهاتى كه از طرف دشمنان اسلام و يا افراد مغرض و احيانا اشخاص ناآگاه و يا فريب خورده القاء مى شود؛ وظيفه اى است الهى اسلامى . حفظ نظام اسلامى و پاسدارى از دستآوردهاى آن بر همگان فرض و لازم است .
ترديد در اسلاميت نظام
يكى از شبهاتى كه از اوائل پيروزى انقلاب اسلامى مطرح بود و از طرف برخى از نيروهاى مذهبى نيز، عنوان مى گرديد و هنوز ممكن است براى عدّه اى مطرح باشد؛ اين بود كه ، چون ما توان پياده كردن دستورات اسلام را نداريم و نمى توانيم نظام و حكومتى صددرصد مطابق قوانين اسلام تاءسيس نمائيم ، تشكيل حكومتى با عنوان حكومت اسلامى ، در اين زمان غير ممكن و اشتباه است . و بدين گونه استدلال مى شد تشكيل حكومت اسلامى بدون اجراى تمام قوانين الهى ، اساس اسلام را در معرض خطر قرار مى دهد، در زمان طاغوت اگر كارهاى خلاف انجام مى شد به نام طاغوت و نظام فاسد طاغوتى تمام مى شد و اسلام به عنوان دينى مقدّس باقى مى ماند.
امّا در اين زمان بى توجهى به اسلام و قوانين آن و انجام كارهاى خلاف در اجتماع ، اصل اسلام را زير سؤ ال مى برد و باعث بى اعتمادى مردم به اين دين مى گردد. هدف اصلى از طرح اين قبيل اشكالات تخطئه انقلاب و بى اعتبار كردن نظام جمهورى اسلامى بود و تاءكيد بر اين موضوع كه نام و عنوانى در فرهنگ سياسى به نام حكومت اسلامى مطرح نشود و تشكيل حكومت اسلامى را مخصوص دوران ظهور امام زمان (ع ) مى دانستند.
مستند اين گروه در واقع دو مطلب بود.
1- اسلامى نبودن برخى از امور در نظام ؟!
آنان برخى از نابسامانيها و اشكالاتى را كه ناشى از مسائل غير اسلامى در عرصه ايران است و از بقاياى حكومتهاى فاسد سابق و فرهنگ گذشته بود، دليل موجهى براى تضعيف نظام دانسته و در حقانيّت نظام اسلامى ترديد مى كردند و بر اين شبيه خود اصرار مى ورزيدند.
حركت در مسير اسلام
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت : ((حركت در مسير اسلام )) ملاك مشروعيّت نظام و بديهى است ، كه تحقيق تمام آرمانها و ارزشهاى اسلامى با توجّه به دشواريهائى كه وجود دارد به آسانى و در مدّتى كوتاه ممكن نمى باشد و در اين باره امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، مى فرمايد:
((اين جانب هيچگاه نگفته و نمى گويم كه امروز در اين جمهورى به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل مى شود و اشخاص از روى جهات و عقده و بى انضباطى بر خلاف مقررات اسلام عمل نمى كنند. لكن عرض مى كنم كه قوه مقنّنه و قضائيّه و اجرائيه با زحمات جانفرسا، كوشش در اسلامى كردن اين كشور مى كنند...))
مسلم است كشورى كه تحت نفوذ حكومت شاهنشاهى بوده و افكار و عقايد غير اسلامى و فرهنگ غربى بر آن حكومت داشته ، به آسانى در مسير صحيح اسلامى قرار نگيرد و تمام افراد جامعه طاغوت زده آمادگى پذيرش اجراى قوانين اسلامى را نداشته باشند.
2- نارسائى ها و دشواريها
آنان كه مى خواهند نظام را جداى از اسلام معرفى كنند به پاره اى از نارسائى ها و ناتوانائى هاى نظام ، استناد كرده و نتيجه مى گيرند كه دولت مسير صحيح اسلامى را تعقيب نمى كند و كارگزاران و مسئولان آن بر خلاف اسلام عمل مى كنند و خيانت عدّه معدودى را دليل بر مدّعاى خود معرّفى مى نمايند.
بديهى است كه وجود نارسائى ها، ناتوانيها و بعضا سوء مديريتها و دخالتهاى افراد غير لايق در برخى موارد قابل انكار نيست . ولى بايد گفت : نتيجه اى كه از وجود اين نقائص گرفته مى شود نتيجه اى است عاميانه و دقيقا بر خلاف عقل و منطق ؛ چرا كه نارسائى و اشكال در نظامهاى مختلف ، هميشه وجود داشته است و وجود قوانين كيفرى در اسلام ، دليل بر آن است ، كه عدّه اى ممكن است در جامعه خيانت كنند، ظلم نمايند و حق ديگران را پايمال كنند. و اين به گونه اى ، لازمه طبيعى جامعه آزاد و انسان مختار است . منتهى بايد سعى و تلاش كارگزاران بر اين باشد كه اين قبيل اشكالات به حداقل خود رسيده و منتفى گردد.
سخنان امام خمينى (ره )
امام امّت (ره ) در موارد متعدد به اين شبهه پاسخ داده و اين اشكال را ناشى از غفلت افراد متديّن و انحراف دشمنان اسلام مى دانند:
((يك عدّه اى يا منحرف هستند يا جاهل در صدد اين هستند كه اين انقلاب را يك انقلاب فاسد معرفى كنند، حتى بعضى از اشخاص را، توقع نبود كه اين كلمه را بگويند. گفته اند: كه زمان شاه بهتر از حالا بود بعضى از اشخاص متدين ، لكن غافل از وقايع ، بى توجّهى به وقايعى كه واقع شده است و چيزهائى كه در رژيم سابق رايج بوده و همين كه چند نفر فاسد، رفته شكايت كرده پيش ، مثلا فلان آقا، كه به ما ظلم شده و به من چى شده است ؛ آن آقا فرموده است كه رژيم سابق بهتر از حالا بود.(1)))
از سخن امام به خوبى استفاده مى شود كه برخى نارسائيها در برخى موارد باعث شده ، عده اى كه ممكن است داراى موقعيت اجتماعى بوده ؛ نظام را زير سؤ ال برده و به برترى رژيم سابق بر نظام اسلامى تفوه نمايند. بدون اينكه از مسائل اجتماعى سابق و حال آگاهى داشته و آنها را با يكديگر مقايسه نمايند.
امام امّت اين طرز تفكّر را پايان يافته تلقى نكرده و در صدد اصلاح پيروان آن بوده است لذا در وصيّت نامه الهى ، سياسى خود آنان را به تفكّر و انديشه و انصاف دعوت مى نمايند.
در بند شانزدهم از وصيّت نامه خود كه در ارتباط با روحانيان مخالف نظام اسلامى است .
آنان را به دو دسته عمده تقسيم نموده و آنان را كه با انگيزه هاى مختلف در صدد براندازى و توطئه عليه نظام ، هستند به توبه دعوت مى كند و درباره آنان كه اشكالات را دليل بر عدم مشروعيت نظام اسلامى دانسته چنين مى نويسد:
((و امّا به آن دسته كه از روى بعضى اشتباهات يا بعضى خطاها چه عمدى و چه غير عمدى ، كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است ، با اصل جمهورى اسلامى و حكومت آن مخالفت شديد مى كنند و براى خدا در براندازى آن فعّاليّت مى نمايند و با تصوّر خودشان اين جمهورى از رژيم سلطنتى بدتر يا مثل آن است ، با نيّت صادق ، در خلوات تفكّر كنند و از روى انصاف مقايسه نمايند با حكومت و رژيم سابق و باز توجّه نمايند، كه در انقلابهاى دنيا هرج و مرج ها و غلطروى ها و فرصت طلبيها غير قابل اجتناب است .))
امام امّت ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در ادامه نصايح خود به مشكلاتى كه نظام با آن مواجه است مى پردازد و اين گروه را از تاءثيرپذيرى از شايعات و توطئه هاى دشمنان انقلاب و سرمايه دارانى كه با دادن مبلغى سهم (خمس )، خود را مسلمان خالص نشان مى دهند بر حذر داشته و هشدار مى دهد:
((كه اگر اين جمهورى اسلامى شكست بخورد، به جاى آن ، يك رژيم اسلامى دلخواه بقية اللّه ، روحى فداه يا مطيع امر شما آقايان (آنان ) تحقق پيدا نخواهد كرد. بلكه يك رژيم دلخواه يكى از دو قطب قدرت به حكومت مى رسد و محرومان جهان كه به اسلام و حكومت اسلامى روى آورده و دل باخته اند ماءيوس مى شوند و براى هميشه منزوى خواهد شد.))
و در ادامه توقع بى جاى آنان را - كه بايد همه امور در مدت كوتاهى اصلاح شود و مسائل بايد طبق قوانين اسلام باشد - اشتباه معرفى مى كند و مى نويسد:
((شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همه امور بر طبق اسلام و احكام خداوند متحول شود، يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اى روى نداده و نخواهد داد.(2)))
نزول تدريجى احكام اسلامى در طول بيست وسه سال براى اين بوده كه افراد جامعه آمادگى پذيرش آن احكام را پيدا كنند. در اين زمان كه دوران ارتباطات است ، زمينه فساد و فحشاء دزدى و تقلب ، جاسوسى و نوكرى در اجتماع زياد است ، تبليغات رسانه هاى ارتباط جمعى جهان و فعاليّتها و توطئه هاى دشمنان اسلام با گرايشهاى مختلف مانع رسيدن پيام نورانى اسلام به مردم و درك صحيح مسائل اسلام از طرف آنان است ، استكبار جهانى و مزدورانش نمى گذارند جامعه ما به آسانى در مسير اسلام قرار گرفته و تمام قوانين آن پياده شود.
وقتى كه ما در كشور بقية اللّه (ع ) با گروهها و افرادى مواجه هستيم كه قانون قصاص را بر خلاف اسلام دانسته و عليه آن توطئه مى نمايند و با تبليغات مختلف قوانين اسلام را بر خلاف ((حقوق بشر)) معرفى مى نمايند به عمق مشكلاتى كه نظام اسلامى در اجراى قوانين الهى در ايران و در سطح جهان با آن روبرو است بيشتر پى مى بريم و متوجه مى شويم كه نياز به زمان بيشتر و نيروى مؤ من و مردم معتقد به اصول اسلامى داريم تا بتوانيم به تمام اهداف اسلامى دست بيابيم .
عمل به قدر امكان
و به طور كلى در پاسخ به اين اشكالات بايد گفت : صحيح است كه ما نمى توانيم و نمى گذارند به آسانى حكومتى بدون اشكال و در سطح عالى تشكيل دهيم اما چه اشكال دارد كه به مقدار توان و امكاناتى كه وجود دارد، تلاش نموده و حكومتى كه نزديك به اسلام و اهداف الهى است و در مسير اسلامى نمودن جامعه گام برمى دارد پى ريزى نمائيم . اگر ما به صرف اين كه نمى توانيم حكومتى مانند حكومت پيامبر و امام زمان ، صلوات اللّه عليهما، تشكيل دهيم از فعّاليّت دست بكشيم مسلما دچار ياءس و نااميدى شده و توان دفاع از اسلام را نداشته و داعيه جهانى بودن آنرا نبايد مطرح كنيم . ما قاعده اى در فقه داريم به نام ((قاعده ميسور))، در عين اين كه يك قاعده عقلانى است مستند آن روايات است كه مى گويد چيزى كه تمامش قابل دستيابى نيست بطور كلّى از آن صرف نظر نمى شود بلكه به مقدار توان عمل مى گردد. (ما لايدرك كلّه لايترك كلّه ) و آنچه آسان است به خاطر آنچه سخت است ترك نمى گردد. (الميسور لايسقط بالمعسور).
علاوه همان گونه كه اشاره شد اشكال و نارسائى در تمام حكومتها بوده است . در زمان رسول خدا (ص ) متخلف از جهاد، منافق ، خاطى ، زناكار و خيانتكار وجود داشته و وجود اينها البتّه در سطح خيلى محدود دليل بر صالح نبودن حكومت آن حضرت نيست . در دوران حكومت اميرالمؤ منين (ع ) نيز مشكلات زيادى وجود داشته كه مانع اجراى قوانين الهى بوده است و انگيزه اصلى تاءليف بررسى اين موانع و مشكلات است . ولى قبل از اينكه به علت تاءليف و مشخصات اين كتاب بپردازم لازم است به دو نكته بطور خلاصه پرداخته شود.
نكته اوّل اينكه چرا على (ع ) حكومت را پذيرفت ؟ نكته دوم آيا حضرت توانست به تمام دستورات اسلام و سنّت پيامبر (ص ) كه قبلا متروك واقع شده بود جامه عمل بپوشاند؟ يا موانع و مشكلات مانع رسيدن به اين مقصود گرديد.
چرا اميرالمؤ منين على (ع ) خلافت را پذيرفت
على (ع ) علت پذيرش حكومت را اقامه حق دانسته و آمادگى مردم را دليل بر پذيرش اين مسئوليت خطير دانسته و مى فرمايد:
((لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما اءخذ اللّه على العلماء الا يقارّوا على كظّة ظالم و لاسغب مظلوم لاءلقيت حبلها على غاربها(3))).
اگر حضور افراد و اتمام حجّت به وجود ياوران نبود و اگر نبود كه خداى تبارك و تعالى از علماء تعهد گرفته و آنان را موظف كرده است كه بر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت ننمايند؛ ريسمان خلافت را رها كرده و آن را نمى پذيريم .
حضرت امير (ع ) در موارد متعدد به علّت پذيرش حكومت اشاره كرده و اساسا حكومت را از آن جهت با اهميّت مى داند كه حق را اجرا كند و از باطل جلوگيرى نمايد و در گفتگوئى كه با ابن عبّاس دارد چنين مى فرمايد:
((واللّه لهى احبّ الى من امرتكم الّا اءن اقيم حقّا او ادفع باطلا(4)))
به خدا سوگند اين (كفشهاى بى ارزش ) براى من ، از حكومت بر شما محبوبتر است . مگر اينكه حقّى را بپا دارم يا جلو باطلى را بگيرم .
بنابر آنچه ذكر شد حضرت بخاطر اعلام آمادگى مردم و درخواست مكرّر آنان حكومت را پذيرفت و هدف از پذيرش حكومت را اجراى حق دانسته است . اما آيا مردمى كه اعلام آمادگى كردند - و حضرت در ابتدا از پذيرش حكومت امتناع مى ورزيد و با اصرار مردم حكومت را پذيرفت - طبق ادعاى خود عمل كردند؟! تاريخ نشان مى دهد كه آنها على (ع ) را تنها گذاشتند.
مشكلات حكومت على (ع )
در فاصله رحلت پيامبر و آغاز خلافت اميرالمؤ منين بدعتها و سنتهاى غلطى در جامعه ايجاد شد. و مردم از سنت رسول گرامى اسلام و برخى دستورات اسلام بيگانه شدند و زمينه مناسب اجراى كامل قوانين اسلام از بين رفت .
از اين رو حضرت سعى مى كرد به قدر امكان در اجراى دستورات اسلام و احياى سنّت پيامبر بكوشد ولى اين كوششها در برخى موارد به نتيجه مطلوب نرسيد، جنگهاى مختلف حضرت در دوران كوتاه خلافتش نشانگر عدم تحمّل عدالت از جانب گروهى از مسلمانان است .
حضرت در خطبه اى ياران خود را از مشكلاتى كه با آن روبروست مطلع مى سازد و رسما به آنها اعلام مى كند كه مردم آمادگى پذيرش برخى از احكام اسلامى را ندارند و وى نتوانسته بدعتهائى را كه در طول بيست وپنج سال دوران بعد از رحلت پيامبر ايجاد شده از بين ببرد.
خطبه حضرت اميرالمؤ منين (ع )
حضرت در اين خطبه بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر گرامى اسلام سخنانى راجع به فتنه و التقاط و پيروى از هوى و آرزوهاى بى جا دارد و در ادامه مى فرمايد:
انّى سمعت رسول اللّه (ص ) يقول : كيف انتم اذا لبستكم فتنه يربو فيها الصغير و يهرم فيها الكبير يجرى النّاس عليها و يتّخذونها سنّة فاذا غير منها شى قيل : قد غيّرت السّنّة " و قد اتى النّاس منكرا.
از رسول خدا شنيدم كه فرمود: چگونه خواهيد بود، زمانى كه فتنه اى شما را برگيرد كه كوچك در آن بزرگ و بزرگ در آن پير گردد مردم طبق آن عمل كنند و آن را به عنوان سنّت (پسنديده ) بپذيرد به گونه اى كه هرگاه اندكى از آن (فتنه ها و بدعتها) تغيير كند گفته شود، سنّت تغيير يافته و مردم منكر انجام مى دهند.
سپس حضرت به اطراف خود كه عدّه اى از خاندان و خواص و پيروانش ‍ حضور داشتند نگاه كرده و فرمود:
قد عملت الولاه قبلى اعمالا خالفوا فيها رسول اللّه (ص )... و لو حملت النّاس على تركها و حولتها الى مواضعها و الى ما كانت فى عهد رسول اللّه (ص ) لتفرق عنى جندى حتّى اءبقى وحدى او قليل من شيعتى الّذين عرفوا فضلى و امامتى من كتاب اللّه عزّوجلّ و سنتّة رسول اللّه (ص ).
حاكمان قبل از من اعمالى را انجام داده اند كه در آن با رسول خدا مخالفت كرده اند... و اگر چنانچه مردم را وادار كنم بر ترك (بدعتها) و آنچه در زمان پيامبر بوده انجام دهيم . هر آينه لشكرم از اطرافم پراكنده شود، به گونه اى كه تنها باقى مى مانم ، يا تنها گروه اندكى از شيعيانم كه فضل و برترى مرا شناخته و طبق كتاب خدا و سنّت پيامبر، امامت من را واجب مى دانند باقى خواهند ماند.
بعد از آن حضرت سى ويك مورد از مواردى را كه بر خلاف دستور پيامبر عمل شده بر مى شمرد از جمله : مساءله فدك ، قطائعى كه رسول خدا (ص ) به گروهى داد و با آن مخالفت شد، به زور گرفتن منزل جعفر و اضافه نمودن آن به مسجد، امتيازاتى كه در تقسيم بيت المال به وجود آمده بود، تحريم حج نساء و متعه ، عدم جهر به بسم اللّه الرّحمن الرّحيم در نماز و بدعتهائى كه درباره وضوء، غسل ، نماز و گرفتن زكات ايجاد شده و...
و مى فرمايد: اگر من اين موارد را اصلاح مى كردم ((اذا لتفرقوا عنّى )) مردم از اطراف من پراكنده مى شدند.
سپس حضرت نمونه اى از مخالفت مردم را ذكر مى كند و مى فرمايد: من در ماه رمضان دستور دادم كه تنها نمازهاى واجب خود را به جماعت بخوانند و آنها را آگاه نمودم كه :
انّ اجتماعهم فى النوافل بدعة .
نمازهاى مستحبى را به جماعت خواندن بدعت است .
بلافاصله گروهى از نيروهاى نظامى لشكرم داد زدند. اى اهل اسلام سنّت عمر تغيير پيدا كرده ما را از خواندن نماز در ماه رمضان نهى مى كند.
و لقد خفت ان يثوروا فى ناحية جانب عسكرى .
ترسيدم كه عده اى از لشكرم شورش كنند و با من به مخالفت برخيزند.
سپس حضرت از رفتار مردم و عصيان آنان اظهار نگرانى كرده مى فرمايد:
ما لقيت من هذه الامّة من الفرقة و طاعة ائمة الضلالة و الدّعاة الى النّار.
آنچه من از اين امّت ديده ام عبارت است از، افتراق ، پيروى از رهبران باطل و گمراه كننده و دعوت به آتش .
در آخر حضرت به خمس اشاره مى كند و مى فرمايد: من نتوانستم حق ذى القربى را از خمس به خاندان عصمت و طهارت بدهم با اين كه آنها از زكات محروم شده و خمس براى آنان تعيين گرديده است .(5)
در ارتباط با سهم ذى القربى از ابن عبّاس نقل شده كه خمس در زمان رسول خدا به پنج قسمت تقسيم مى شد امّا ابوبكر، عمر و عثمان سهم رسول و ذى القربى را ساقط كرده و خمس را به سه سهم تقسيم مى كردند. على (ع ) نيز طبق اين نظر و روش عمل كرد و خمس را به سه قسمت تقسيم مى نمود.(6)
از سخن ابن عبّاس استفاده مى شود كه حضرت نتوانسته در باب خمس ‍ سنّت پيامبر را عمل كند. از اين رو طبق نظر خلفاى سابق عمل كرده است .
از سخنان حضرت در اين خطبه به دست مى آيد كه مردم آگاهى لازم را براى اجراى تمام احكام اسلامى نداشته و يا انگيزه هاى ديگرى باعث شده است كه به نظرات آن حضرت بى توجّه باشد؛ اجرا نشدن برخى قوانين دليل بر فساد حكومت نيست بلكه عدم تحمل افراد جامعه و مشكلات موجود در اجتماع اجراى بعضى از قوانين را به تاءخير مى اندازد.
مردم به گونه اى اطاعت على (ع ) را رها كرده و آن حضرت را تنها گذاشتند كه آرزو مى كند خداوندى را از شرّ آنان نجات دهد.(7) و به خاطر اين كه به نظرات و افكار وى بى توجّه هستند مى فرمايد: ((لاراءى لمن لايطاع ))(8) رهبرى كه اطاعت نشود نظرى ندارد)) مشكلات و موانع سياسى ، اجتماعى باعث شد كه حضرت فرصت نيابد آن گونه كه بايسته است و خود بارها اعلام كرده بود بدعتها را از بين برده و به دستورات اسلام جامه عمل بپوشاند.
انگيزه تاءليف كتاب
براى پاسخگوئى به سؤ الى كه در آغاز مقدّمه مطرح شد به نظرم رسيد كه دوران حكومت اميرالمؤ منين (ع ) را بررسى كرده و مشكلات و موانعى را كه حضرت با آن روبرو بود، مطرح نمايم . تا جامعه ما توجّه داشته باشد كه اجراى قوانين اسلام ، كار آسانى نيست اگر چه كارهاى اجتماعى و سياسى در دست حاكم اسلامى است ، ليكن اين مردم هستند كه با اطاعت و پيروى از رهبر مى توانند نقش اصلى را در اجراى احكام اسلامى به عهده بگيرند. و چنانچه مردم ، آمادگى لازم را براى پذيرش احكام اسلامى نداشته باشد. امكان اجراى قوانين تقليل پيدا مى كند و همان گونه كه ذكر شد امام خمينى (ره ) بارها به اين اشكال پاسخ داده اند.
در سال 1362 بدين منظور طراحى را با عنوان ((حكومت پنج ساله على (ع )) تهيّه و محورهاى آن را مشخص نمودم ولى توفيق تحقيق درباره آن را نيافتم تا اين كه در آبان ماه سال 1365 توفيق حاصل شد و به جبهه فاو اعزام شدم و آنجا كه محلّ ماءموريتم در منتهى اليه فاو به نام ((قشله )) يك مقر مهندسى بود و نيروهاى آن اكثرا رانندگان كاميون بودند، كه از طريق پل بعثت (پلى بود كه جهاد سازندگى خراسان با لوله هاى بزرگ در اروندرود ايجاد كرده بود) شن و ماسه به قشله و فاو مى آوردند؛ روزها به مطالعه مى پرداختيم و در آنجا مطالعه درباره يكى از محورهاى طرح مذكور را با نام كارگزاران اميرالمؤ منين (ع ) آغاز كردم .
كتاب نهج البلاغه را مقر تبليغات قرارگاه نوح به امانت گرفته و مطالعه درباره كارگزاران حضرت را با مطالعه نامه هاى نهج البلاغه آغاز نمودم كه در اين بخش نهج البلاغه نام چهارده تن از كارگزاران دوران حكومت على (ع ) ذكر شده است .
بعد از مراجعت از جبهه ، تحقيق و تتبع خود را ادامه دادم ، عمده تحقيقات من در روزهاى پنج شنبه ، جمعه ، ايّام تعطيل و در سفرهاى تبليغى بوده است . بعد از مدّتى مطالعه با استفاده از كتب دست اوّل تاريخى و متون معتبر مانند: الغارت وقعه صفين ، بحارالانوار، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تاريخ طبرى ، انساب الاشراف ، كامل ابن اثير، تاريخ اعثم كوفى و كتب رجالى و... نام تعدادى از كارگزاران حضرت امير (ع ) استخراج نمودم و سپس به فيش بردارى درباره زندگانى آنان پرداختم و بعد از آن تنظيم و نگارش شرح حالشان را آغاز نمودم .
نگارش اوليّه جلد اوّل و دوّم با شرح حال عبداللّه بن عبّاس در شب جمعه 11/1/68 به پايان رسيد. بخش اوّل كتاب نيز در روز جمعه 17 شهريور سال 1368 در موطن اوّليه ام پايان يافت . در آغاز در نظر داشتم كه چاپ كتاب را تا تنظيم و نگارش جلد سوّم به تاءخير بيندازيم ؛ ولى از آنجا كه تنظيم و تهيّه مباحث آن نياز به زمان داشت ، ترجيح دادم كه اين دو جلد را چاپ نموده تا انشاءالله فرصت مناسب براى نگارش جلد سوّم فراهم شود.
انتخاب نام كتاب
انتخاب عنوان ((سيماى كارگزاران على ابن ابى طالب (ع )) براى كتاب علل مختلفى دارد.
واژه سيما به معنى چهره ظاهرى است . گرچه از نظر لغوى مقصود ما را نمى رساند ولى امروز اين واژه به معناى چهره ظاهرى و باطنى و يا به تعبير ديگر سيره و روش و منش افراد استعمال مى شود.
كارگزاران جمع كارگزار است كه ترجمه واژه عربى عامل است كه جمع آن عمّال مى باشد و داراى يك معناى عام است و تمام كسانى كه در دوائر دولتى و حكومتى كار مى كنند، شامل مى شود. و به تعبير ديگر به معناى كارمند دولت است . ذكر لقب اميرالمؤ منين به خاطر اهميتى است كه اين لقب دارد و يك عنوان رسمى براى خليفه مسلمين بوده است و مردم خود را موظف مى دانستند با اين عنوان على (ع ) را خطاب نمايند.
و چون درباره ديگران نيز از اين لقب استفاده شده ناگزير با ذكر نام على (ع ) آن را مشخص كردم .
اما علّت اينكه ((على ابن ابيطالب اميرالمؤ منين )) انتخاب شده نه ((اميرالمؤ منين على ابن ابى طالب (ع )) دو جهت داشته است :
جهت اول : آن كه از نامهائى كه مشابه اين كتاب است جدا شود.
جهت دوم : كه مهمتر است اينكه در تمام نامه هاى رسمى كه حضرت به كارگزاران خود و يا مردم مى نوشت از جمله ((عبداللّه على اميرالمؤ منين )) استفاده مى كرد.
و در آغاز برخى نامه ها به جاى على ؛ على ابن ابى طالب آمده است ، ولى در همه نامه ها اسم حضرت بر لقب اميرالمؤ منين مقدم است . در اكثر نامه هائى كه در اين كتاب نقل شده اين نكته وجود دارد و در اكثر نامه هاى نهج البلاغه كه ابتداى آن را سيد رضى ، رحمة اللّه عليه ، نقل كرده اين رويّه مراعات شده است . از جمله نامه هاى : اوّل ، بيست وچهارم ، سى وهشتم ، پنجاهم ، پنجاه ويكم ، پنجاه وسوم ، شصتم ، شصت وسوم و هفتادوپنجم .
كارگزاران حضرت نيز در نامه هائى كه براى ايشان مى فرستادند از اين شيوه پيروى كرده و چنين مى نوشتند: ((لعبداللّه على اميرالمؤ منين (ع ) من ...)) كه شما در خلال اين كتاب به اين نكته خواهيد رسيد.
ويژگيها و خصوصيات كتاب
لازم مى دانم بطور اجمال درباره ويژگيهاى اين كتاب سخنى داشته باشم تا خوانندگان محترم با توجه به اين خصوصيات كتاب را مطالعه كنند و با هدفى كه كتاب تعقيب مى كند آشنا گردند. و ضمنا تذكرات لازم درباره كتاب را بيان كنم .
در ضمن مطالعه اين كتاب كه در حقيقت تحقيقى ، تاريخى ، در موضوع خود مى باشد و تاكنون به اين گستردگى درباره اين موضوع تتبع و تحقيق نشده است . با شيوه حكومتى و سيره عملى اميرالمؤ منين (ع ) آشنا مى شويم ، چرا و چگونه حضرت حكومت را پذيرفت و با چه ملاكهايى افراد را براى مناصب و پستهاى ادارى برمى گزيد، با بخشى از دستورالعملها و بخشنامه هائى كه براى كارگزاران خود مى نوشت و دستوراتى را كه در راه بهسازى جامعه صادر مى كرد. و رابطه اى كه ولى مسلمين و كارگزاران مناطق بود - از سيره آن حضرت استفاده مى شود كه كارگزاران مناطق مختلف در تصميم گيريهاى مهم مانند جنگ و صلح بايد از مركز پيروى مى كردند نظارتى كه بر كار كارگزاران و كنترل آنان داشت ، توجه به گزارشاتى كه از طريق مردم در رابطه با كار و فعاليتهاى كارگزاران به آن حضرت مى رسيد و ترتيب اثر دادن به آنها. بهره جستن از نظرات مشاوران و نزديكان معتمد براى تعيين و عزل كارگزاران ، فرصت دادن به نيروهاى مختلف براى بازگشت به مسير حق . توجه جدى به بيت المال مسلمين و دقت در جلوگيرى از سوء استفاده آنان و برخورد شديد با متخلفان و سوء استفاده كنندگان از مقام و موقعيت اجتماعى خود، آزاد گذاشتن مخالفان سياسى تا زمانى كه دست به كار خلاف نزنند. برخورد انسانى با بقيه ملل حتى كفّار، دستورات اكيد براى آبادانى مناطق مختلف حتى جويبارهاى تخريب شده . توجه به ضعفا و مستمندان و يتيمان . انجام كارهاى مردم بدون هيچ گونه توقع و چشمداشتى به گونه اى كه نوشته اند: وقتى كه حضرت مشكل برخى از دهقانان و بزرگانى (ايرانى ) را برطرف كرد آنان به عنوان قدردانى چهل درهم نزد وى بردند؛ ولى حضرت نپذيرفت و فرمود:
انّا قوم لاناءخذ على معروف ثمنا.(9)
ما خاندان بخاطر كار نيكى كه انجام دهيم بها و پولى دريافت نمى كنيم .
پايبندى به اصول اسلامى و معيارهاى مكتبى ، عفو و گذشت نسبت به مخالفان و برخورد بزرگوارانه با آنها و در عين حال برخورد شديد با دوستان و همكارانى كه بخاطر منافع دنيوى به اردوگاه دشمن پيوسته اند و تخريب منازل آنان ، اجراى حدود الهى . تعيين قضاوت و نظارت بر كار آنان ، رسيدگى به مشكلات قضائى مردم در رحبه (صحن ) مسجد كوفه . توجّه بازار و موعظه بازاريان و تعيين ناظر بر امور بازار و... همه از خصوصيات حكومت على (ع ) بوده كه در اين كتاب با آن آشنا مى شويد.
كارگزاران اميرالمؤ منين (ع )
كارگزاران حضرت را به هفت دسته تقسيم نموده و در اينجا نام افرادى كه در اين جلد نقل نيامده نقل مى كنيم تا مجموع اسامى در يك جلد براى استفاده بيشتر جمع باشد.
الف : استانداران و فرمانداران
نام پنجاه وهفت تن در بخش اول ذكر شده و در لابلاى كتاب نيز اسم هفت نفر ديگر آمده است :
1- ثابت ابن قيس ، كارگزار مداين .
2- عبدالرحمن ابن اءبزى ، كارگزار خراسان .
3- شنسب ابن جرمك ، كارگزار غور.
4- ابن هرمه كارگزار سوق الاهواز.
5، 6، 7- ابوعريف ارجهى ، مرة بن شراحيل همدانى و قرظة بن ارطات ، كارگزاران قزوين بنابراين مجموع اسامى استانداران و فرمانداران حضرت به شصت وچهار نفر مى رسيد به اضافه تعدادى كه عنوان كارگزاران را داشتند.
ب - كارگزاران بيت المال
1- على ابن ابى رافع .
2- ابو رافع بنابر قولى .
3- وهب بن عبداللّه ، ابو جحيفه .
ج - گردآوران صدقات (ماليات )
1- مخنف ابن سليم ، كارگزار صدقات بكر بن وائل .
2- مصعب بن يزيد انصارى ، كارگزار صدقات مداين .
3- عبداللّه ابن زمعه .
4- قرظة ابن كعب ، كارگزار صدقات عين التمر.
5- مسيب ابن نجبه ، كارگزار صدقات كوفه .
6- عبداللّه ابن ابى كرب ، اءبولينه ، كارگزار صدقات بنى مره و عكراش .
7- مردى از ثقيف ، كارگزار صدقات عكبرا.
د- بازرسان
1- مالك ابن كعب .
2- سعد.
ه : قضات
1- شريح ، قاضى كوفه .
2- ابو اسود دئلى قاضى بصره .
3- رفاعة بن شداد، قاضى اهواز.
و: كاتبان و دبيران
1- عبيداللّه بن ابى رافع .
2- على بن ابى رافع .
3- سعيدبن نمران .
4- عبداللّه بن جعفر.
5- عبداللّه بن عبداللّه بن مسعود
6- عبداللّه بن حسن
7- سماك بن حرب
8- ابوثروان .
ز: حاجبان و دربانان
سلمان فارسى قبل از خلافت ، قنبر، ميثم تمّار، سعد، نصر، غزوان ، ثبيت ، ميمون ، احمر.
طبق آنچه ذكر شد مجموع كارگزاران حضرت به نود و يك تن مى رسد، بدون احتساب افرادى كه داراى دو سمت بودند.
علاوه بر شرح حال كارگزاران اشاره اى به نيروهاى اطلاعاتى و نمايندگان اعزامى حضرت و بحثى درباره ((شرطه الخميس )) نيروى نظامى و انتظامى ويژه حضرت خواهيم داشت . شرح مختصرى از دوران زندگانى ايشان قبل از خلافت و نقل فضائل و مناقب و سيره ايشان ، در جلد سوم نقل خواهد شد در خطبه اين جلد به قسمتى از فضائل حضرت اشاره شده است .
بحث پيرامون استانداران و فرمانداران در دو جلد است :
جلد اول : داراى دو بخش است ؛ بخش اول آن شامل مباحث مقدماتى است : درباره علل قيام مردم عليه عثمان و چگونگى انتخاب اميرالمؤ منين (ع ) توسط مردم . و ذكر نام كارگزاران مناطق مختلف در دوران حكومت حضرت و نقل تعدادى از بخشنامه هاى اميرالمؤ منين به كارگزارانش و اشاره اى به شيوه انتخاب كارگزاران .
بخش دوم از جلد اول كه مشتمل بر 14 فصل است ، در شرح حال كارگزاران مى باشد.
نامهائى كه به عنوان كارگزاران از آنها ياد شده برگرفته از منابع معتبر تاريخى است . و براى اينكه تحقيق جامع و كامل باشد نام تمام كسانى را كه در كتب تاريخى ، ذكرى از آنها شده نقل كردم ؛ گرچه ممكن است شواهد كافى بر گزينش آنان از طرف اميرالمؤ منين و يا تاءييد آنها ارائه نشده باشد اما اين امكان وجود دارد كه بعدا به مدارك و شواهدى دست يابم .
افرادى مانند ابواسود دئلى كه در برخى از منابع از وى به عنوان كارگزار بصره ياد شده و در اكثر منابع به عنوان قاضى آن شهر، شرح حالش را در ضمن قضاوت نقل مى كنم . اسامى برخى كارگزاران كه در منابع اوليه ذكر نشده در لابلاى فصلها خواهد آمد.
شرح حال كارگزاران طبق مناطق مختلف فصل بندى شده و به ترتيب زمان انتصاب آنان نقل شده است تا پيوند حوادث و مسائل سياسى آن منطقه روشن شود و هم علل عزل و نصبها مشخص گردد. و در مواردى كه يك تن در مناطق مختلف در دوران اميرالمؤ منين به كار مشغول بوده ؛ حوادث و مسائل هر منطقه در فصل مناسب با آن ذكر شده و فقط در يك مورد به شرح حال مفصل آن كارگزار پرداخته ام ، مانند: قيس بن سعد كه هم در كارگزاران آذربايجان از وى ياد شده و هم شرح حال مفصلش در كارگزاران مصر آمده است . از آنجا كه برخى مناطق محل ماءموريت كارگزاران ناماءنوس و برخى وجود خارجى ندارد؛ در ابتداء به تشريح و توضيح درباره آن مناطق پرداخته ، سپس شرح زندگانى آنان را آورده ام . و براى اينكه تمام كارگزاران مناطق معين و مشخص شود و حوادث سياسى دوران حكومت حضرت روشن گردد. شرح زندگانى معاويه را به عنوان امير شام ذكر نمودم .
جلد دوّم كتاب كه ادامه بخش دوّم جلد اوّل است دو فصل است فصل اوّل شامل شرح حال كارگزاران مصر كه عبارتند از محمد بن ابى حذيفه ، قيس بن سعد بن عباده ، محمد بن ابى بكر و مالك اشتر و فصل دوم آن درباره كارگزاران بصره شامل : عثمان بن حنيف و عبدالله بن عبّاس .
جلد سوم : شامل بقيه كارگزاران مى شود.
علاوه بر آنچه ذكر شد نكاتى را بطور اختصار يادآور مى شوم :
1- در شرح حال زندگانى كارگزاران سعى بر آن بوده كه مواضع سياسى آنان قبل از امارت و در دوران خلافت حضرت و بعد از آن مشخص ‍ گردد. البته آنان كه شهرت داشته اند به قسمتى از تاريخشان اكتفا شده و افرادى كه شهرت نداشته و يا مجهول بوده اند تمام آنچه درباره آنان يافته ، نقل كردم ، برخى نيز نام آنان در كتب تاريخى و يا رجالى به عنوان كارگزار ذكر شده و وضعيّت روشنى ندارد.
2- سخنان و نامه هاى امام ، كه مربوط به كارگزار خاصّى و يا در ارتباط با حوادث مربوط به وى بوده است ، در جاى مناسب ، با ترجمه متن عربى ذكر شده است و در مواردى به ترجمه اكتفاء شده ، كه متن آن در نهج البلاغه بوده است .
عهدنامه اى را كه حضرت بنابه درخواست محمّد بن ابى بكر به وى نوشته است و به عنوان دستورالعمل از آن سود مى برند با توجه به آنچه در نهج البلاغه ، تحف العقول و الغارت و ساير متون نقل شده است ، به صورت يك عهدنامه مفصل و كامل در آمده و تسلسل مطالب آن با توجّه به قرائن موجود در اين كتب تعيين شده است .
با توجّه به اين كه سخنان ، نامه ها، در ارتباط با مسائل و حوادث سياسى است ، كوشش شده كه مخاطب و زمينه سخنان و نامه ها مشخص ‍ گردد.
3- به مناسبت به بخشهاى ديگرى از حوادث دوران حكومت اميرالمؤ منين (ع ) پرداخته شده . بر اين اساس جريان جنگ جمل را در شرح حال عثمان بن حنيف و عبداللّه بن عبّاس و جنگ نهروان را ترجمه عبداللّه بن خباب ارت و... و جريان صفين و مقدّمات آن را در بخش اوّل و در شرح زندگانى جرير بن عبداللّه بجلى ، مالك اشتر، اشعت بن قيس ، عبداللّه بن عباس ، ابوموسى اشعرى و... نقل كردم .
شرح تجاوزات و غارتگريهاى معاويه به سرزمينهاى تحت سيطره على (ع ) ضمن شرح حال كارگزاران مختلف آمده است .
1- يورش نعمان بن بشير به عين التمر، در شرح مالك بن كعب ارحبى .
2- يورش سفيان بن عوف غامدى به انبار، در فصل مربوط به ابوحسان بن حسان بكرى .(10)
3- حمله يزيد بن شجره ، به مكّه در ضمن كارگزاران مكّه .
4- غارتگريهاى بسر بن ارطات ، به مدينه ، مكه و يمن ، در فصلهاى مربوطه به اين مناطق . همچنين توطئه هاى معاويه براى تصرف بصره و تسخير مصر و جمع آورى صدقات از مناطق تحت نفوذ امام على (ع ) در فصلهاى مناسب نقل شده است .
4- اين كتاب چون تحقيق در يك موضوع تاريخى است ، سعى شده جنبه تاريخى حوادث را دنبال كند امّا چون هدف اصلى آن پاسخگوئى به ايراداتى است كه به نظام اسلامى مى شده در مواردى به همگونى بين مسائل دوران انقلاب اسلامى و وقايع دوران خلافت امام على (ع ) اشاره شده و اگر با اين نظر به حوادث تاريخى آن دوره ، پرداخته شود، همگونى در مسائل زيادى به چشم مى خورد كه تحمل مشكلات را آسان و راه حلهائى را به ما نشان مى دهد، بهره ورى بيشتر از اين بعد را به عهده خوانندگان گرامى مى نهيم كه مسلما در موارد متعددى راهگشاست .
5- بحث و بررسى درباره بقيّه كارگزاران حضرت بدين گونه ادامه خواهد يافت (انشاءالله ) كه در آغاز شيوه حضرت درباره آن موضوع ذكر شود، سپس به شرح حال كارگزاران پرداخته مى شود. مثلا بحث درباره كارگزاران بيت المال و صدقات همراه است با بيان ، سيره حضرت در زندگى شخص و روش ايشان در مصرف بيت المال و برخورد با خويشاوندان و همين شيوه نسبت به قضاوت ، مسؤ ولين بازار، دبيران و... مورد توجّه قرار خواهد گرفت .
در آخر از كليه برادرانى كه مرا در ويراستارى و تصحيح كتاب (11) يارى كرده اند كمال تشكّر و امتنان را دارم و اميدوارم كه خداوند به آنان پاداش ‍ خير عنايت كند.
از خوانندگان گرامى انتظار مى رود كه با انتقادات و اطلاعات مفيد خود مرا يارى نموده تا در جلدهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد. از خداوند توفيق خدمت به اسلام و نشر معارف اسلامى را خواستاريم .
مقدّمه :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
حمد و ستايش خدايى را سزد كه جهان را آفريد و انسان را كرامت بخشيده ، خليفه خود در زمين قرار داد و به خاطر علم و دانشى كه به او آموخت و فضيلتى كه به او داد، فرشتگان را فرمان داد بر او سجده كنند؛ براى هدايت بشر، افرادى را به عنوان پيامبر برگزيد كه بهترين خلق ، برترين پيامبر و نتيجه و ثمره خلقت را به عنوان آخرين فرستاده ؛ يعنى حضرت محمّد (ص )، براى هدايت و ارشاد انسانها تا روز قيامت مبعوث كرد؛ پيامبرى كه نطق و سخن او، جز سخن حق و وحى الهى نبود(12) و قرآن را بر او نازل كرد كه هيچ گونه تحريفى در آن راه ندارد و بيانگر حقايق عالم ، راهنماى بشريّت و معجزه جاودان الهى است .
درود خدا، رسولش و مؤ منان ، بر خاندانى كه پروردگار، ((رجس )) و پليدى را از آنان دور ساخت (13) و به زيور ايثار و اطعام به خاطر خدا آراست ؛(14) دوستى و محبّت آنها را مزد و پاداش رسالت ، بيان كرد(15) و آنان را همرديف قرآن قرار داد(16) و عنوان كشتى نوح به آنها داد كه همراهانشان ، نجات مى يابد و بازماندگان ، غرق و نابود مى شوند.(17) درود و رحمت خداوند به روان پاك اميرالمؤ منين ، على بن ابى طالب ، اسوه تقوا، حق و عدل كه پروردگار او را به عنوان جانشين پيامبر و ادامه دهنده راهش برگزيد؛ او را ((نفس پيامبر))(18) معرّفى كرد و ابلاغ امامت او را ((اكمال دين و اتمام نعمت ))(19) و نااميدى دشمنان دين قرار داد؛ افتخار عنوان ((ولىّ المؤ منين ))(20) و ((اميرالمؤ منين ))(21) را به او اعطا فرمود؛ رسول خدا او را به برادرى خود برگزيد(22) و درباره خلافت و امانت او فرمود: ((من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه ))؛(23) هر كس من مولا و رهبر او هستم ، على (ع ) مولا و رهبر اوست .
پيامبر او را در ((حديث منزلت ))(24)، به عنوان خليفه خود، معرّفى كرد و در ((انذار عشيره ))(25) وى را جانشين پس از خود، قرار داد و در ((ليلة المبيت )) او را در بستر خود جاى داده ، وكيل خود گردانيد؛(26) افتخار اعلام براءت از مشركين را به او بخشيد؛(27) در ((خيبر)) مفتخر به دوستى خدا و رسول گرديد(28) و ضربه شمشير او، برتر از عبادت جنّ و انس ‍ معرّفى شد؛(29) به عنوان ((باب مدينه علم )) رسول خدا شهرت يافت (30) و پيامبر درباره وى چنين دعا فرمود: ((خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن بدار آن كس كه با على دشمن است (31))). بنابراين ، دشمنان على (ع )، دشمنان خدا و دوستان على (ع )، دوستان خداوندند. پيامبر همچنين وى را مرز ايمان و نفاق قرار داد و فرمود: ((اى على ! هيچ گاه مؤ من ، تو را دشمن نمى دارد و هيچ گاه منافق ، دوستدار تو نخواهد بود)).(32) پس مخالفان على (ع ) و كينه ورزان به او، جزو اهل نفاقند و منافقين ، در پايين ترين درجات جهّم جاى دارند.

 

next page

fehrest page