جلوه هايي از رفتار علوي

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۷ -


مشكلات فرهنگى
يـكـى از مشكلات عمده بر سر راه حكومت اميرمؤ منان (ع ) انحراف هاى دينى و اخلاقى بود كه در جامعه آن روز، وجود داشت .
ايـن انـحـراف هـا كـه بـه تدريج بعد از رحلت پيامبر(ص ) به وجود آمد، جامعه تربيت شده آن حـضـرت را تا حدودى دگرگون كرد، به طورى كه در اواخر حكومت (عثمان ) عدالت اجتماعى ، رنـگ بـاخـتـه و جـامـعـه بـه دو طـبـقـه فـقـيـر كـوخ ‌نـشـيـن و ثـروتـمـنـد كـاخ ‌نـشـيـن ، تبديل شده بود.(221)
از نظر اخلاقى بسيارى دچار انحطاط شده و روحيه تمرد و سركشى و نپذيرفتن حق دوباره به جامعه برگشته بود، كوچك ترها به بزرگ ترها احترام نمى گذاشتند و تقوا و فضيلت رخت بربسته ، گناه و معصيت سايه شوم خود را گسترده بود.
دانـشـمـندان به جاى دفاع از ارزش ها نفاق پيشه كرده و از وظايف خود طفره مى رفتند و دين به دنيا فروشان ، زبان به تملق و چاپلوسى گشوده بودند.(222)
امـتـيـازات طـبـقـاتـى و تـبعيض هاى نژادى رواج يافته بود، يكى به عنوان عرب و ديگرى به عـنـوان عـجـم ، يـكى به بهانه داماد خليفه و ديگرى به عنوان همسر پيامبر(ص )، هر كدام سهم ويژه اى از بيت المال مسلمانان داشتند.
عـده اى دچـار روحـيـّه (مَنيت ) و (استكبار) شده و عده ديگرى بدون صلاحيت لازم ، با تكيه بر آرا و نظريات خود، در احكام دين اظهار نظر مى كردند و بدون اطلاع كافى از مبانى قضا، منصب قضاوت را به عهده داشتند.(223)
هـمـچـنـيـن بـعـضـى از كـارهـا كـه در زمـان رسـول خـدا(ص ) حـلال بـود (هـمـچـون ازدواج مـوقت )، بدون وجود دستورى از جانب خدا يا پيامبر(ص ) و تنها بر مـبـنـاى نـظريه شخصى ، حرام ،(224) و بعضى چيزها كه در زمان پيامبر(ص ) وجود نـداشـت ، بـه عـنـوان يـك سـنـت ديـنـى تـلقـّى شـده (225) و نقل و نوشتن احاديث رسول خدا(ص ) ممنوع شده بود.(226)
بـديـهـى اسـت كه اميرمؤ منان (ع ) با توجه به اين كه مى خواست ، اسلام را از پيرايه ها پاك كـنـد و حـدّ و مـرز آن را حفظ نمايد، در اين زمينه ها با چه مشكلاتى روبه رو بود، به خصوص كه بعضى از اين امور، جزء معتقدات دينى مردم شده بود.

مشكلات سياسى
يـكى ديگر از مشكلات حكومتى اميرمؤ منان (ع ) توطئه هايى بود كه از ناحيه گروه هاى مخالف آن حضرت ، سازماندهى مى شد.
يـكـى از ايـن گـروه هـا نـاكـثـيـن بـود، (نـاكثين ) از جمله اشرافى بودند كه در دوران خلفاى گـذشـتـه بـه امـتـيـازهـاى طـبـقـاتـى و حـيـف و مـيـل امـوال مـسـلمـانـان عـادت كـرده و چـون عدل و مساوات اميرمؤ منان (ع ) را ديدند، از آن حضرت روى گردان شدند.
خـواسـت ايـن گـروه ، تـاءمـيـن رفاه عمومى و اصلاح نابسامانى ها نبود، بلكه هدف آنان ناديده گـرفـتـن حـقـوق امـّت و رسـيـدن بـه قـدرت و ريـاسـت بـود. سـران ايـن گـروه ، مـثـل طلحه و زبير، افرادى سابقه دار در دين و شناخته شده بودند؛ به همين جهت مبارزه با آنان كـارى مـشـكـل بـود. بـا پيوستن (عايشه )، همسر رسول خدا(ص )، به آنان و به دست گرفتن رهبرى گروه كار مبارزه مشكل تر شد.
اين گروه ابتدا تبليغات زهرآگين خود را عليه حكومت اميرمؤ منان (ع ) شروع كردند و با توجه بـه چـهـره مـنـافقانه اى كه داشتند، مردم را فريب داده و مبارزه را از ميدان سخن به جنگى خونين كشيدند. آنان شهر بصره را مركز مبارزات خود قرار دادند و با تهمت هاى ناروا به حضرت على (ع ) شـورش را عـليـه آن حـضرت آغاز كردند. آنان ابتدا به خانه (عثمان بن حنيف ) فرماندار بـصـره ريـخـتـه و پـس از ضـرب و شـتـم وى او را اسـيـر كـردنـد. سـپـس بـه بـيـت المـال حـمـله نـمـوده و هـفـتـاد نـفـر از مـاءمـوران آن را بـه قتل رساندند.(227)
ايـن گـروه بـاعـث شـدنـد تا اميرمؤ منان به جاى آن كه وقت خود را صرف احياى فرهنگ اسلام و گـسـتـرش ‍ جـلوه هـاى حـكـومـت اسلامى كند، ناچار در ميدان جنگ حاضر شده و براى جلوگيرى از گـسـتـرش آشـوب ، شـمـشير خود را بر سر كسانى فرود آورد كه آنان نيز گوينده (لا اله الا اللّه ) بودند.
ايـنـان جـنـگـى را بـه عـلى (ع ) تـحـميل كردند كه علاوه بر زيان هاى مالى ، خسارت هاى جانى فراوانى نيز به بار آورد. از لشكر (عايشه ) سيزده هزار تن به خاك و خون كشيده شدند و از ياران اميرمؤ منان (ع ) پنج هزار تن به شهادت رسيدند!(228)
مشكل ديگر اميرمؤ منان (ع ) مشكل (قاسطين )(229) بود. قاسطين كسانى بودند كه از ابـتـداى حـكـومـت حـضـرت عـلى (ع ) زيـر بـار حـكـومـت آن حـضـرت نـرفـتـنـد و در مقابل وى ايستادند.
اين گروه كه در راءس آنها (معاويه ) قرار داشت ، با قرار گرفتن در سمت فرماندارى منطقه شـام در زمـان خـلفـاى قـبـلى و سـوء اسـتـفـاده از بـيـت المال ، رفته رفته به قدرت نيرومندى تبديل شدند و پس از روى كار آمدن اميرمؤ منان (ع ) از فرمان وى سرپيچى كردند.
مـعـاويـه ، بـا بـذل و بـخـشـش فـراوان خـود از بـيـت المـال ، نـيـروهاى زيادى از جمله دانشمندان دنـيـاپـرسـت را بـه دور خـود جـمـع كـرد و بـا تـبـليـغـات دروغ و ادعاى اين كه (على [(ع )] در قـتل (عثمان ) شركت داشته و من خونخواه عثمان هستم )، مبارزه را عليه اميرمؤ منان (ع ) آغاز كرد و ادعاى برحق بودن ، براى تصدّى خلافت را نمود.
عـلى (ع ) نـاچـار شـد در ايـن جـبـهه نيز به مبارزه برخيزد، مبارزه اى كه به مراتب از مبارزه در جـبـهـه اول سـخـت تـر بـود، زيـرا در آن جـبـهـه (طـلحـه ) و (زبـيـر) ابـتـدا حكومت حضرت را پـذيـرفـتـه بـودنـد و بعدها بيعت را شكستند، اما در اين جبهه علاوه بر خصوصيّات و نفاق هاى جبهه اول ، (معاويه ) ادعا مى كرد كه حكومت على (ع ) غيرقانونى است و چنان تبليغات او و دار و دسته اش كارساز شده بود كه لشكر شام جنگيدن با اميرمؤ منان (ع ) را عملى مقدس تلقى مى كـردنـد. جـنـگ صـفـيـن شـروع شـد و مـجـمـوعـا بـيـش از يـكـصـد و هـفـتـاد هـزار نـيـروى مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند.
ايـن جـنـگ كـه بـر حـضـرت عـلى (ع ) تـحـمـيـل شـده بـود، بـيـش از يـكـصـد روز طول كشيد و علاوه بر خسارت هاى مالى حدود نيمى از جنگجويان كشته شدند!
بديهى است كه تجهيز اين همه نيرو و پيامدهاى پس از جنگ چه مشكلاتى را براى اميرمؤ منان (ع ) بـه وجود آورد، به خصوص كه جنگ صفين بر اثر سياست (قرآن بر نيزه كردن معاويه ) و نـارسـايـى فكرى عده اى از نيروهاى اميرمؤ منان (ع )، بى نتيجه ماند و در ميان سپاه آن حضرت اختلاف زيادى به وجود آمد و منشاء پيدايش (خوارج ) گرديد.
مـشـكل ديگر بر سر راه حكومت اميرمؤ منان (ع ) مشكل كوته فكرى و نادانى عده اى از نيروهاى آن حضرت بود. اين عده كه بعدها به نام (خوارج ) معروف شدند افرادى به ظاهر مؤ من و مقدس ، ولى نـادان بـودنـد كـه در روزهـاى آخر جنگ صفين فريب و نيرنگ معاويه را خوردند و با اميرمؤ مـنـان (ع ) كـه خـواسـتـار ادامـه جـنـگ و در آسـتـانـه پـيـروزى نـهـايـى بـود، بـه مـخـالفـت بـرخـاسـتـنـد.(230) كـه شـرح مـفـصـل آن در فصل هاى قبل گذشت .

مشكل نيروى انسانى كارآمد
يـكـى ديـگـر از مـشـكـلات حـكومتى اميرمؤ منان (ع ) مشكل نيروى انسانى كارآمد بود. على (ع ) كه هدفش ‍ تحكيم پايه هاى عدالت اجتماعى و مبارزه با مفسدان بود، براى انجام امور ادارى كشور و دفاع از كيان اسلام ، احتياج به نيروهايى خودساخته ، مقاوم و آگاه داشت ، ولى بر اثر سياست هاى گذشته و بافت به وجود آمده جامعه ، نيروهاى كافى و دلخواه براى امام فراهم نبود.
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) پـيـوسـتـه سـعـى مـى كرد در انتخاب كارگزاران كشور و فرماندهان نظامى بـهـتـريـن هـا را انـتخاب كند، اما گاهى نيز با كمبود نيروى انسانى كارآمد رو به رو مى شد و شـايـد بـتـوان حـضـور مـوقـتـى بـعـضـى از كـارگـزاران مـعـلوم الحـال هـمـچـون (زيـاد بـن ابـيـه ) را در سـمـت اسـتـانـدارى فـارس و (اشـعث بن قيس ) را در آذربايجان ، به همين علّت دانست .
عـلى (ع ) در نـيروهاى رزمى نيز با مشكلاتى از قبيل اختلاف ، كم كارى ، پيروى نكردن از رهبر و.. روبه رو بود، از اين رو خطاب به آنان فرمود:
... آگاه باشيد سوگند به آن كسى كه جان من به دست اوست اين گروه (لشكر شام ) بر شما غـلبـه خـواهـنـد كـرد، نـه بـه خـاطر آن كه آنها به حق سزاوارترند از شما، بلكه از جهت عجله ايـشـان اسـت در بـاطـل صـاحـبـشـان مـعـاويـه . آنـهـا در انـجـام فـرمـان و اغـراض باطل او با عجله مى كوشند و شما در انجام (دستورهاى ) حق من كندى مى كنيد. شما را براى رفتن بـه جـهـاد و جـنـگـيـدن با دشمن طلبيدم و نرفتيد و (سود رفتن و زيان نرفتن را) گوشزد شما كـردم و نـشـنـيـديـد... اى كـسـانـى كـه بـدن هـاشـان حـاضـر و عـقـل هـاشـان نـاپيدا و خواست هاشان گوناگون (و به سبب نفاق آنان ) رهبرانشان گرفتارند، امـيـر شـمـا، خـدا را اطـاعـت مـى كـنـد و شـمـا بـه دسـتـور او رفـتـار نـمـى كـنـيـد و رئيـس اهل شام خدا را معصيت مى كند و آنان مطيع او هستند.
سـوگـند به خدا دوست دارم كه معاويه درباره شما با من داد و ستد كند، مانند داد و ستد صراف كـه يـك ديـنـار طـلا مـى گـيـرد و ده درهم نقره مى دهد، ده نفر از شما را از من بگيرد و يك نفر از لشكريانش را بدهد...!(231)
فصل چهارم
اقدام هاى اميرمؤ منان (ع ) در رفع مشكلات (حكومت )

در بـحث قبل با بعضى از مشكلات دوران حكومت على (ع ) همچون انحراف هاى فرهنگى ، گروه ها و احـزاب مـخـالف ، نارسايى هاى فكرى و... آشنا شديم و در اين بحث به بعضى از اقدام هاى امام (ع ) در جهت برطرف ساختن مشكلات اشاره مى كنيم .

مبارزه با ظلم و تبعيض
على (ع ) هنگامى زمام حكومت را در دست گرفت كه عدالت اجتماعى رنگ باخته و به قدرى تبعيض بـر جـامعه حكمفرما شده بود كه دسته اى از شدت پرخورى ناراحت و دسته ديگر از گرسنگى رنج مى بردند.(232)
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) كـه نـمـى تـوانـسـت تـمـاشـاگـر چـنـيـن صـحـنـه هـايـى بـاشـد و يـكـى از عـوامـل پـيـش آمـدن ايـن اوضـاع را، بـى عـدالتـى هـاى اِعـمـال شـده در بـيـت المـال مـى دانـسـت ، مـسـاءله مـسـاوات را مـطـرح كـرد و بـيـت المـال را بـه طور مساوى بين مسلمانان تقسيم نمود. همچنين آن حضرت اعلام كرد زمين هايى را كه عثمان در زمان خلافت خود به ناحق به ديگران بخشيده پس خواهد گرفت .
على (ع ) برنامه ستم زدايى خود را چنين اعلام كرد:
سـوگـنـد بـه خـدا بـراى گـرفـتـن حـق سـتـمـديـده از سـتـمـكـار از روى عدل و
انـصـاف حـكـم مى كنم و ستمگر را با حلقه بينى اش مى كشم و به آبخور حق و عدالت وارد مى سازم ، اگر چه به آن بى ميل باشد.

اصلاح امور ادارى
يـكـى ديـگـر از اقـدام هـاى امـيرمؤ منان (ع ) در برطرف كردن مشكلات حكومت ، اصلاح امور ادارى بـود. امـام (ع ) پس از به دست گرفتن حكومت ، فرمانداران ناشايسته قبلى همچون (معاوية بن ابـوسفيان ) فرماندار شام ، (اشعث بن قيس ) (فرماندار ارمينيه و آذربايجان )، (جرير بن عـبـداللّه بـجـلى ) فـرمـانـدار هـمـدان (233) و... را عزل كرد و افراد صالح و دورانديش را به حكومت گمارد؛ به عنوان نمونه ، (عثمان بن حنيف ) را بـه اسـتـانـدارى بـصـره (سـهـل بـن حنيف ) را به استاندارى شام و (قيس بن سعد) را به استاندارى مصر منصوب كرد.(234)
عـلى (ع ) بـراى گـزيـنش كارمندان ، گرفتن ماليات ، برخورد با مردم و... دستورهايى براى كـارگـزاران خـود صـادر كـرد كـه نـامـه مـعـروف آن حضرت به (مالك اشتر) يكى از آنها مى باشد.
امـيرمؤ منان (ع ) پيوسته مراقب فرمانداران و كارمندان دولت خود بود و آنان را به رعايت تقوا و امانت توصيه مى كرد و در مواردى با فرستادن بازرس هاى مخفى به ايالت ها و ارگان هاى اجـرايـى كـشـور، اَعمال كارگزارن خود را زير نظر مى گرفت .(235) و آنان را به دليـل حـركـت خـلافـشـان سـرزنـش مى كرد؛ چنانچه وقتى به او خبر دادند كه (عثمان بن حنيف ) فرماندار بصره ، در يك مجلس مهمانى پرخرج شركت كرده ، خطاب به او فرمود:
اى پـسـر (حـنـيـف ) بـه مـن خـبـر رسـيـده كـه يـكـى از جـوانـان اهـل بـصره تو را به مجلس عروسى دعوت كرده و به سوى آن شتابان رفته اى و خورشت هاى رنـگـارنـگ و كـاسـه هـاى بـزرگ غـذا بـرايت آورده اند. اى پسر حنيف گمان نداشتم به مهمانى كـسـانـى بـروى كـه فـقيران را (از روى بى اعتنايى ) به آن مهمانى راه نداده و ثروتمندان را دعوت كرده اند.(236)
عـلى (ع ) در جـريـان اصـلاح امـور ادارى ، بـه تـشـكـيـلات قـضايى سر وسامان داد و براى آن اصـولى مـعـيـن كـرد. بـه عنوان مثال براى احتراز از تبانى شهود، مقرر كرد تا شهود از هم جدا شـده و تـك تـك نـزد قـاضـى حـاضـر شـوند.(237) همچنين آن حضرت قاضيان را در كـوفـه جـمـع كـرد و آنـان را مورد آزمايش قرار داد و به هر كدام كه به پرسش هاى وى پاسخ درست دادند، اجازه دادرسى داد.(238)

اقدام هاى فرهنگى
چـنانچه در بحث قبل گفته شد، پيش از به قدرت رسيدن على (ع )، جامعه اسلامى دچار انحراف هـاى فـرهـنـگـى شـده بـود. امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) در رابـطـه بـا رفـع ايـن مـشـكل ، مردم را به رعايت حدود و قوانين الهى كه دستخوش آرا و نظريات اشخاص بى صلاحيت شـده بـود، فـراخـوانـد و آنان را از ارتكاب گناه و كارهايى كه حكم آن برايشان روشن نيست ، برحذر داشت .(239)
على (ع ) با استفاده از خطبه هاى شيوا و سخنان بليغ خود و فرستادن نامه به گوشه و كنار كـشـور بـه ارشـاد و راهـنـمـايـى مـردم و كـارگزارانش پرداخت و آنان را از تعصب هاى بى جا و دنياپرستى و پيروى از هواى نفس ‍ و... بازداشت .
عـلى (ع ) معارف قرآن را گسترش داد و با ارائه دستوراتى در زمينه هاى سياسى ، اقتصادى و نـظـامـى ، فـصـل نـويـنـى در مـعـارف اسـلامـى و آيـيـن كـشـوردارى گـشـود و مـمـنـوعيت تدوين و نـقـل حـديـث را كـه در زمـان خـلفـا اِعـمـال مـى شـد، از مـيـان بـرداشـت و خـود بـه نـقـل حـديـث پـرداخـت و دسـتـور داد روايـت هـاى مـنـسـوب بـه رسـول خدا(ص ) را بنويسند.(240) همچنين آن حضرت در هر موقعيّتى ، اخلاق و روش هـاى عـمـلى پـيـامـبـر(ص ) را براى مردم بيان كرد و سعى داشت روش هاى پيامبر(ص ) در جامعه زنده شود.
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) آنـچـنـان در راهـنـمايى و ارشاد مردم كوشا بود كه وقتى از (حسن بصرى ) درباره آن حضرت پرسيدند، وى در جواب ، به اين خصوصيت امام اشاره كرد و گفت :
اَراهُمُ السَّبيلَ وَاَقامَ لَهُمُ الدّينَ اِذا اعْوِجَ(241)
او راه را به مردم نشان داد و دين را هنگامى كه دچار كجى و انحراف شده بود، استوار كرد.
عـلى (ع ) مـردم را از پـيـروى كـسـانى كه قرآن را بر طبق نظريات و انديشه هاى نادرست خود، تـفـسـيـر مـى كـردند،(242) باز مى داشت و آنان را به پيروى از عترت پيامبر(ص ) فرا مى خواند.(243)
امـيـرمـؤ مـنان (ع ) در زمان حكومت و قبل از آن درصدد گسترش علم و دانش بود و گارگزارانش را به مشورت و مذاكره با صاحبان علم ، امر مى كرد و در نامه خود به مالك اشتر نوشت :
(وَاَكـْثـِرْ مـُدارَسـَةَ الْعـُلَمـاءِ ومـُنـافـَثَةَ الْحُكَماءِ فى تَثْبيتِ ما صَلَحَعَلَيْهِ اَمْرُ بِلادِكَ وَاِقامَةِ مَا اسْتَقامَ بِهِ النّاسُ قَبْلَكَ)(244)
در رابطه با مصالح عمومى شهرها و ايجاد نظم داخلى و امورى كه موجب صلاح و استوارى مردم و حـكـومـت مـى شـود، بـا دانـشـمندان ، مذاكره بسيار كن و با افراد راستگو و درست كردار در اين زمـيـنـه ها گفت وگو نما (و از نظرات آنان استفاده كن تا حكومتت پايدار مانده و كارهاى مردم به شايستگى انجام گيرد.)

اقدام نظامى
چنانچه گفته شد، يكى از مشكلات اميرمؤ منان (ع ) پس از تصدّى حكومت ، توطئه هاى سازماندهى شده از سوى گروه هاى مخالف بود. على (ع ) براى مقابله با اين توطئه ها دست به اقداماتى زد، از جـمـله ايـن كـه ابتدا، اين گروه ها را نصيحت كرد و به حقّ دعوت نمود و از سوى ديگر در بـرابـر تـبـليـغـات زهـرآگـيـن آنـان بـه روشـنـگـرى پـرداخـت . بـه عـنـوان مـثـال ، هـنـگامى كه (طلحه ) و (زبير) قتل (عثمان ) را به امام نسبت دادند و پيرامون آن هياهو راه انداختند، امام (ع ) فرمود:
بـه خـدا سـوگـنـد ايـنـان از نـسـبت هاى ناروا به من ، فروگذار نكردند وميان من و خودشان به عـدالت ، سـخـن نـگفتند. اينان حقى را طلب مى كنند كه خود ترك كرده اند و خونخواهى خونى را مـى كـنـنـد كه خود ريخته اند. ...(و من مى دانم اينها قصد خونخواهى ندارند) بلكه مى خواهند از مـادرى كـه از شـيـر دادن بـاز ايـستاده ، شير بدوشند(245) و بدعتى را كه مرده است زنده كنند.(246)
ايـن گـروه هـا ابـتـدا فـعـاليـتشان در حدّ تبليغات مسموم و شايعه پراكنى بود،اما آهسته آهسته مبارزه را از سخن و تبليغ به ميدان جنگ كشيدند و دست به جنايت زدند. على (ع ) ديگر ملايمت را جايز ندانست و با قاطعيت تمام ، در برابر آنان ايستاد و شعار و منطقش چنين بود:
بـه جان خود سوگند، در جنگيدن با كسى كه با حق مخالفت كند و در راه گمراهى قدم بگذارد، سستى و درنگ نخواهم كرد.(247)
اميرمؤ منان (ع ) در راستاى اين سياست ، با (ناكثين ) وارد جنگ شد ودر كمتر از يك روز، آنان را از بـيـن بـرد. هـمچنين هنگامى كه ديد (معاويه ) و دار و دسته اش ، حاضر به فرمانبردارى از حـكـومـت وى نـيستند و خود را براى جنگ ، آماده مى كنند، درصدد مبارزه با آنان برآمد و براى كسب مـوفـقـيـت بـيـشـتـر اعـم از نـيـرو و مـال ، مـركـزيـت حـكـومـت را از مـديـنـه بـه كـوفـه مـنـتـقـل كرد.(248) و سرانجام ، در جنگ صفّين ماه ها با (معاويه ) به نبرد پرداخت و به جهانيان اين درس را داد كه عدالت را نبايد فداى مصلحت كرد.
بـرخـورد امـيـرمـؤ منان (ع ) با خوارج نهروان يكى ديگر از اقدام هاى آن حضرت در برخورد با گـروه هـاى مـخـالف بـود. عـلى (ع ) كـه بـا گـروهـى مقدس نماى كج فهم روبه رو شده بود، درصـدد برآمد تا شايد با نصيحت و ارشاد، آنان را هدايت كند، اما آنان به جاى گوش دادن به سـخـنان على (ع ) بر مواضع خود پافشارى كردند و سرانجام دست به جنايت برده ، (عبداللّه بـن خـبـّاب ) كـارگـزار امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) را بـه هـمـراه هـمـسـر و فـرزنـدش ، بـه قتل رساندند. على (ع ) ناچار به دفاع برخاست و لشكرى را كه براى سرنگونى (معاويه ) تـجـهـيـز كـرده بود، به طرف (نهروان ) روانه ساخت و در مدّت كوتاهى ، آنان را قلع و قمع كرد.(249)
منابع و مآخذ
قرآن كريم
نهج البلاغه
اثبات الهداة ، محمد بن الحسن الحرّ العاملى ، دار الكتب الاسلاميه ، تهران .
احتجاج طبرسى ، شيخ طبرسى ، چاپ بيروت .
الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، شيخ مفيد، انتشارات علميه الاسلاميه ، تهران .
اسدالغابه ، ابن اثير، دار احياء التراث العربى ، بيروت .
الامامة والسياسة ، ابن قتيبه دينورى ، دار المعرفة للطباعه والنشر، بيروت .
انساب الاشراف ، احمد بن يحيى بلاذرى ، چاپ اول ، موسسه اعلمى ، بيروت .
پژوهشى عميق از زندگانى على (ع )، جعفر سبحانى ، انتشارات جهان آرا.
تاريخ اسلام عصر امامت على (ع )، مركز بررسى و تحقيقات واحد آموزش عقيدتى سياسى ستاد مركزى ، چاپ اول ، 1366.
تاريخ سياسى اسلام ، رسول جعفريان ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى .
تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى ، دارالمعارف ، مصر.
تاريخ يعقوبى ، احمد بن ابى يعقوب ، بيروت .
تتمة المنتهى ، شيخ عباس قمى ، انتشارات داورى .
تحرير الوسيله ، امام خمينى ، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم .
ثمرات الاوراق ، على بن محمد الحموى ، چاپ اول ، انتشارات دارالكتب العلميه ، بيروت .
الجمل ، محمد المفيد، انتشارات كتابخانه داورى قم .
شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، چاپ دوم دار احياء التراث العربى ، بيروت .
شرح نهج البلاغه ، ميرزا حبيب اللّه خويى ، انتشارات كتابخانه اسلاميه ، تهران .
الغارات ، ابراهيم بن محمد الثقفى ، چاپ دوم ، سلسله انتشارات انجمن آثار ملى .
الغدير، علامه امينى ، دارالكتاب العربى ، بيروت .
فتوح البلدان ، امام ابن الحسن بلاذرى ، دارالكتب العلميه ، بيروت .
الفرق بين الفرق ، عبدالقاهر البغدادى ، انتشارات دارالمعرفه بيروت .
كامل ، ابن اثير، دار صادر للطباعة والنشر، بيروت .
كنز العمال ، على بن حسام الدين المتقى ، دايرة المعارف العثمانيه ، حيدرآباد هند.
مروج الذهب ، على بن الحسين مسعودى ، چاپ دوم ، دارالهجرة قم .
مستدرك الوسائل ، حسين نورى ، انتشارات مكتبة اسلاميه ، افست ، تهران .
معجم البلدان ، ياقوت حموى .
معجم الفرق الاسلاميه ، شريف يحيى امين ، انتشارات دار الاضواء.
معجم مقاييس اللغه ، احمد بن فارس ، انتشارات مكتب اعلام الاسلامى .
ملل ونحل ، محمد بن عبدالكريم شهرستانى ، انتشارات دار المعرفه ، بيروت .
نظرات سياسى در نهج البلاغه ، محمد حسين مشايخ ، انتشارات بنياد نهج البلاغه .
نـهـج السـعـاده فـى مـسـتـدرك نـهـج البـلاغـه ، مـحـمـد بـاقـر مـحـمـودى ، چـاپ اوّل ، دارالتعارف بيروت .
وقعة صفين ، نصر بن مزاحم منقرى ، انتشارات كتابخانه آية اللّه العظمى نجفى مرعشى ، قم .